41 ـ حمد بن عبدالله غروى از پدرش نقل مى کند که گفت: بر فضل بن ربیع[8] که بر پشت بام نشسته بود درآمدم . پس به من گفت: نزدیک بیا، نزدیک شدم تا در کنارش قرار گرفتم. سپس به من گفت: از این بالا به (فلان) اتاق خانه بنگر، پس از بالا نگریستم، گفت: در اتاق چه مى بینى؟ گفتم: جامه اى افکنده شده. گفت: نیک بنگر، با تأمل و دقت نگریستم، برایم آشکار شد و گفتم: مردى در سجده است. گفت: او را مى شناسى؟ گفتم: نه، گفت: این مولاى توست. گفتم: چه کس مولاى من است؟ گفت: براى من خود را به نادانى مى زنى؟ گفتم: خود را به نادانى نمى زنم ، بلکه براى خود مولایى نمى شناسم.
پس گفت: این ابوالحسن موسى بن جعفر است. من او را شب و روز نیک مى نگرم . در هیچ وقتى از اوقات او را جز بر همین حالت که به تو گفتم نمى یابم . او نماز صبح مى گزارد و ساعتى نیز پس از آن ذکر و دعا مى خواند ، تا خورشید طلوع کند، پس سجده مى کند و تا نیمروز در سجده است و کسى را گمارده تا زوال را انتظار کشد. من نمى دانم کى غلام مى گوید: خورشید زوال پیدا کرد ، که یکباره بر مى خیزد و نماز را آغاز مى کند بى آنکه (وضویش) را نو کند . پس مى فهمم که در سجده اش نخوابیده و چرت نزده است و پیوسته (اینگونه است) تا نماز عصر را به پایان برد و پس از آن، سجده مى کند و پیوسته در سجده است تا خورشید ناپدید شود . در این هنگام از سجده بر مى خیزد و بى آنکه (وضویش) را نو کند، نماز مغرب را مى خواند. و پیوسته در نماز و ذکر و دعاى پس از آن است تا نماز عشا را بخواند. پس از آن با گوشتى بریان که برایش مى آورند افطار مى کند و سپس از نو وضو مى گیرد و سجده مى کند و سپس سر بر مى دارد و به خوابى سبک مى رود . سپس بر مى خیزد و از نو وضو مى گیرد و در دل شب به نماز مى ایستد ، تا سپیده بدمد. من نمى دانم کى غلام مى گوید: سپیده دمید که یکباره براى نماز صبح بر مى خیزد . این روش اوست از آن هنگام که به من تحویل داده شده است.
42 ـ محمّد بن مسلم: ابو حنیفه بر امام صادق علیه السّلام وارد شد و به ایشان گفت: پسرت (موسى) را دیدم که نماز مى خواند و مردم هم از پیش رویش مى گذشتند بى آنکه آنان را باز دارد، با اینکه اشکال دارد.
پس امام صادق علیه السّلام گفت: موسى را نزد من خوانید و وقتى آمد به او گفت: اى پسرکم، ابو حنیفه مى گوید که نماز مى خواندى و مردم هم از پیش رویت مى گذشتند بى آنکه آنان را بازدارى. گفت: بلى پدر، آن که برایش نماز مى خوانم، از آنان به من نزدیکتر است. خدا مى فرماید: «و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم». پس امام صادق علیه السّلام او را به خود چسباند و فرمود اى پسرکم، پدر و مادرم فدایت باد ، اى راز سپرده .
::
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2901350
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396