غرق مى شود
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
زمان در پوچى من غرق مى شود
و من در پوچى زمان
بيهودگى در حلقوم تلخ جغدى مى نالد
آه روز را در انتظار شب
به سوگ نشسته است
من درفراموشى سايه مانده ام
خورشيد مرا از ياد برده
به خاك سپرده
و ديگر تنم
در غرش گرمايش نمى رقصد
مرگ باد مهتاب را
ننگ باد شبتاب را
آه من در تاريكى شب
به خفقان رسيده ام
ديگر صدايم نكن
اى ناخدا
من خدايم را مى خواهم
و شكوه نمازم را
مرا از ياد ببر اى قوى زيبا
ديگر سفيدى تنت
روحم را جلا نمى دهد
ديگر وقار زيستنت
مرا تسليم نجابت پرواز نمى آند
مرا بنگر اى عقاب پير
آه در چنگال آهنين قفس
به آسمان مرده مى نگرى
مرا بنگر
آه در دنيايى آه خون استفراغ م ىآند
اسير چنگال آريه خود مانده ام
اسير در پوسيدگى نفس هايم
در خاموشى نگاهم
در زادگاه ويرانم
پرواز آن در سياهى آسمان
اى آبوترى آه در باورت
سبزينگى آفتاب مى رويد
شايد تيرى آه قلبت را مى شكافد
زخمى شود در مظلوميت جان آندنت
زمان
در پوچى من به گل مى ماند
و من در پوسيدگى زمان رنگ مى بازم
آرى
زمان به پوچى رسيده است
و ما سوار بر عرش آن
ديوانه وار
به استقبال ناخداها مى رويم
آه خدايمان را
بگيرند از ما
من مى مانم
با سجاده اى آه از حرير دريا بافته ام
با خدايم
با خودم
.و دشتى آه پر از صداى آتابِ آسمان است
منبع : مجموعه شعر ابريشمى از دريا
::
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2946120
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396