شب عاشورا آخرين شبى بود که حضرت اباعبداللّه قصد کرد آخرين راز و نيازها و ترنمات معنوى را با حضرت حق در ميان گذارد و آخرين لذت هاى معنوى را از جام دوست بچشد. هر انسان آمال جويى آه تشنه وصال محبوب باشد در اين لحظات آخر، از تمام اوقات خود استفاده م ىآند تا لحظه اى را از ه منشينى با دلدار خويش از دست ندهد. در آتاب هاى معتبر و شريف مقاتل نيز نقل آرده اند آه حضرت در آن شب تمام مدت شب رابه عبادت و :تلاوت قرآن سپرى آرد.آن شب راچنين توصيف آرده اند
روز نهم محرم بود آه سپاه عمر سعد طبل جنگ را نواخت و آماده نبرد شد. امام هم چون صداى طبل را شنيد علت آن را جويا شد. به او خبر رسيد آه عمر سعد قصد حمله به طرف خيام را دارد. در اين جا بود آه امام، حضرت ابوالفضل را به طرف آن ها فرستاد تا يك روز مهلت بگيرد،تا امام آن شب را به راز و نياز و عبادت .خداوند بپردازند اين وقايع را مرحوم الهى قمشه اى در ديوان شريفش به خوبى به شعر درآورده است. در اين جا آن اشعار زيبا را از نظر خوانندگان ادب دوست مى گذرانيم :
روز نهم دشمن دون بى درنگ
يك دله بنواخت ز آين آوس جنگ
آن سپه آفر فرو آوفت طبل
وز شرف شرع بريدند حبل
چون ز صف جنگ برآمد خروش
خون شهيدان حق آمد به جوش
مژده ديدار نكو يارشان
آرد چو گل جلوه رخسارشان
تازه شد از وجدِ گل روى شاه
طعنه زد آرى به رخ مهر و ماه
شه به ابوالفضل، امير وفا
گفت شو آگه ز سپاه جفا
مقصد اين قوم ستمگر بياب
آگهى آور ز درنگ و شتاب
آز چه به غوغا به خروش آمدند
ديووش و ح قآش و آافر شدند
اين همه تعجيل و شر و شور چيست
روز نهم فتنه عاشور چيست
گر سر جنگ است آنون خيل را
گو به سحر مهلتى اين ليل را
تا آنم اين خاتمه روزگار
باز شبى طاعت پروردگار
تا دمى از سوز دل بى شكيب
نالمى از شوق وصال حبيب
تا نفسى در شب تار فراق
گريم و نالم ز سر اشتياق
تا آه به پايان، شب هجران رسد
ناله مشتاق به جانان رسد
من برهم از غم هجران يار
تا به رخش صبح آنم شام تار
من آشم از دل شبى آه دگر
او آند از لطف نگاه دگر
من زنم از شوق به عالم شرر
او آند از مهر به حالم نظر
من ز نگاه رخ زيباى دوست
ديده آنم محو تماشاى دوست
تا به نگاهى به رخش جان دهم
جان ستمديده به جانان دهم
مير وفادار ابوالفضل راد
سر به وفا در ره فرمان نهاد
رفت به همراه زهير و حبيب
راند سخن ها به فراز و نشيب
گفت آه اى مردم بى عقل و هوش
چيست غرض زين همه جوش و خروش
حالى اگر بر سر رزميد و جنگ
خسرو ما خواسته يك شب درنگ
مهلتى اى ديو و ددان، شاه را
شب نزند ديو ره ماه را
خواسته سلطان وفا امشبى
تا ز دل شوق آشد ياربى
شمر ابا آرد و چو غرنده رعد
زاده حجاج شد و ابن سعد
گفت آه بر ديلم و ترآى نژاد
هست روا مهلتى اى آج نهاد
نيست به فرزند رسول اين روا
واى بر اين رأى مخالف نوا
بارى از آن قوم آه مهلت بيافت
جانب سلطان شهيدان شتافت
شب همه شب شاه به راز و نياز
(با همه اصحاب به ذآر و نماز( 183
قمشه اى با طبع لطيف و آلمات نغزى آه دارد سپس سروده هاى خود را به اوج مى برد و شب عاشورا را با نهايت
:زيبايى و لطافت چنين م ىسرايد
اى فلك امشب شب عاشور ماست
خواب مكن گر به دلت شور ماست
شب نه آه آرايش روز الست
ساقى محفل ز مى عشق ماست
شب نه آه معراجگه مصطفى
ليله اسراى سپاه وفا
شب نه آه در دهر بهين روز عشق
روز ازل را ز ابد سوز عشق
شب نه آه آرايش صبح وصال
معرآه عشق، سپاه جلال
شب نه آه آشوب دو عالم در او
جلوه گه آدم وخاتم در او
شب نه آه صبح ازل از اهتزاز
مشترى و زهره او دلنواز
شب عجبا روز قيامت ز شور
انجم او مظهراللّه و نور
چرخ به حيرت آه چه غوغاستى
شام، و يا محشر آبراستى
مهر ز بى مهرى اگر خواب آرد
چرخ نكو طالع مهتاب آرد
زهره به وجد است و نشاط و سرور
خنده زند خوش به جهان غرور
مشترى امشب طلب دل آند
منطقه لعل حمايل آند
چشم عطارد نگران است باز
تا نگرد بر رخ ماه حجاز
ديده مريخ و زحل، زهره دار
شد متحير به رخ آن نگار
جلوه آن شاهد ملك ابد
رعشه در افكنده به قلب الاسد
عشق فكند از سر اآليل تاج
شوق گرفت از دل جوزا خراج
رونق صد جبهه و آفّ الخضيب
مى برد از پرتو آن دلفريب
حسن رخش جلوه پروين بَرَد
بلكه ز مه رونق و تمكين برد
ديده شعرا به تماشاى او
چشم سها بر رخ زيباى او
اين شب عشق است و نداى وثاق
نغمه وصل است و نواى فراق
نيست روا آانجم شبگرد و ماه
خواب و بر او ديده شاه و سپاه
بر شدى از ناله و شب تا سحر
نغمه عشاق به عيّوق بر
::
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2898654
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396