گمشدگان در درياى عشق الهى که ديرآشناى حريم پر از رحمت آبريايى اند، در هنگامه نماز است که قادرند براى لحظاتى چند از اين عالم فانى عروج آنند و در بارگاه با شكوه حضرت دوست از درد هجران و فراق جانان سخن .بگويند .و اما پايان ديدار و آغاز همراهى دوباره با شهادتى ديگر در تشهد » و بايد دانست که فرق است بين شهادت در اول نماز و شهادت در تشهد؛ زيرا آه آن شهادت قبل از سلوك است و » شهادت « شهادت تعبّدى يا تعقّلى است و اين شهادت پس از رجوع است و آن شهادت تحققى يا تمكّنى است. پس تشهد را خطر عظيم است، زيرا که در آن دعوى تحقق و تمكّن است و دعوى رجوع به آثرت است 184)». (بى احتجاب اما چه نيكوست اآنون مصداقى بريك نماز مخلصانه و يك عبادت عارفانه بياوريم از يك عارف بى مانند و يك عابد:عاشق مولى الموحدين، امام العارفين، حيدر آرّار، حضرت على بن ابى طالب عليه السلام، در هنگام نماز آن چنان شور و شوقى سراسر وجودش را فرا مى گيرد که رنگ از چهره اش رخت مى بندد و جهان را در برابر ديدگانش تار مى يابد، آن طور که لحظه اى بدون يار تاب نمى آورد.
آرى. آن چنان سرشار از عشق الهى است آه در جذبه ملكوتى نمازش، تمام آو ههاى بلند با خضوع سر خم آرده اند. به راستى آه نماز عاشقانه اوست آه او را لبريز از خدا آرده است و سرشار از حقيقت مطلق، و درد و رنج و دشوارى هاى اين جهان در لحظه عزيمت او در نماز .ديگر مفهومى ندارد
(قد افلح المؤمنون، الذين هم ف ىصلاتهم خاشعون.( 185
.همانا اهل ايمان به فيروزى و رستگارى رسيدند، آنان آه در نماز خاضع و خاشع هستند
آرى، اين همان خشوعى است آه لحظه نماز را براى درآوردن پيكان از پاى مبارك حضرت برگزينند، زيرا در :حين نماز است آه شير خدا به عالم بالا عروج مى آند و هيچ احساسى از عالم پست دنيا ندارد
در احد مير حيدر آرار
يافت زخمى قوى در آن پيكار
ماند پيكان تير در پايش
اقتضا آرد آن زمان رايش
آه برون آرد از قدم پيكان
آه همان بود مر او را درمان
زود مرد جرايحى چو بديد
گفت بايد به تيغ باز بريد
تا آه پيكان مگر پديد آيد
بسته زخم را آليد آيد
هيچ طاقت نداشت با دم گاز
گفت بگذار تا به وقت نماز
چون شد اندر نماز، حجامش
ببريد آن لطيف اندامش
جمله پيكان از او برون آورد
(او شده بى خبر ز ناله و درد( 186
و آرى حقيقت، هم همين است آه اين چنين عاشقى و عارفى در ژرفاى همين عشق و در اوج يكى از همين
:نمازها، به سوى دوست پر مى آشد
برون شو اى غم از سينه! آه لطف يار مى آيد
تو هم اى دل ز من گم شو! آه آن دلدار مى آيد
آه از شادى گذشته ست او » شادى « نگويم يار را
مرا از فرط عشق او ز شادى عار مى آيد
مسلمانان! مسلمانان! مسلمانى ز سر گيريد
آه آفر از شرم يار من مسلمان وار مى آيد
برو اى شكر! آاين نعمت، ز حدّ شكر بيرون است
نخواهم صبر گرچه او، گهى هم آار مى آيد
رويد اى جمله صورت ها! آه صورت هاى نو آمد
علم هاتان نگون گردد آه آن بسيار مى آيد
در و ديوار اين سينه همى درّد ز انبوهى
(آه اندر در نمى گنجد، پس از ديوار م ىآيد( 187
::
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2897232
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396