فُضيل بن عياض يكى از دزدان معروف بود. بطوريكه مردم از دست او خواب راحت نداشتند. يك شب از ديوار خانه اى بالا مى رود. روى ديوار مى نشيند تا به قصد ورود در منزل پائين برود. اتفاقاً آن خانه از آنِ مرد عابد و زاهدى بود كه مشغول شب زنده دارى بود و نماز شب و قرآن مى خواند. صداى حزين قرآن به گوش فُضيل عياض رسيد. ((اَلَمْ يَاَ نِ لِلَّذينَ آمَنُوْا أَنْ تَخْشَغَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِاللّهِ)).(116) آيا وقت آن نرسيده كه مدعيان ايمان ، قلبشان براى ياد خدا نرم و آرام شود؟ آيا وقت رو برگرداندن از گناه به سوى خدا نرسيده است ؟ فُضيل همينكه اين آيه را روى ديوار شنيد انگار بخود او وحى شده ، همانجا گفت خدايا! چرا، چرا، وقتش رسيده است ، و همين الان هم موقع آن است . از ديوار پائين آمد... از همه هجرت كرد، حقوق الهى و اموال مردم را ادا كرد و در زمره اولياء الهى قرار گرفت .(117)
باز آ، باز آ، هر آنچه هستى باز آ |
گر كافر و گبر و بت پرستى ، باز آ |
اين درگه ما درگه نؤ ميدى نيست |
صد بار اگر تو به شكستى باز آ |
((ابو سعيد ابو الخير))
::
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2906772
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396