قالوا يا شعيب اصلواتك تامرك ان نترك ما يعبد و ان نفعل فى اموالنا ما نسو انك لانت الحليم الرشيد (221)
ترجمه :گفتند اى شعيب آيا به فرمان نماز توست كه بايد معبودهاى نياكانمان را رها كنيم و بنا به ميل خودمان در اموالمان تصرف نكنيم ؟ حقا كه مرد بردبار و رشيدى !
تفسير آيه
منطق بى اساس لجوجان
اين آيه شريفه درباره قوم لجوج حضرت شعيب عليه السلام سخن مى گويد:اكنون بايد ببينيم اين قوم لجوج در برابر اين نداى مصلح آسمانى چه عكس العملى نشان دادند .
آنها كه بتها را آثار نياكان و نشانه اصالت فرهنگ خويش مى پنداشتند و از كم فروشى و تقلب در معامله سود كلانى مى بردند در برابر حضرت شعيب عليه السلام چنين مى گفتند:اى شعيب ! آيا اين نمازت به تو دستور مى دهد كه ما آنچه را (( پدرانمان مى پرستيدند ترك گوئيم ))؟ (قالوا يا شعيب اصلوتك تامرك ان نتارك ما يعبد ابائنا) (( و يا آزادى خود را در اموال خويش از دست دهيم و نتوانيم به دلخواهمان در اموالمان تصرف كنيم ))؟ (او اننفعل فى اموالنا مانشاء) ((تو كه آدم بردبار،پر حوصله و فهميده اى )) از تو چنين سخنى بعيد است (انك لانت الحليم الرشيد)
دراينجا اين سوال پيش مى آيد كه چرا آنها روى ((نماز )) شعيب تكيه كردند؟
بعضى از مفسران گفته اند: اين به دليل آن بوده كه شعيب بسيار نماز مى خواند و به مردم مى گفت : نماز انسان را از كارهاى زشت و منكرات باز مى دارد،ولى جمعيت نادان كه رابطه ميان نماز و ترك منكرات را درك نمى كردند از روى مسخره به او گفتنند:آيا اين اوراد و حركات تو فرمان به تو مى دهد كه ما سنت نياكان و فرهنگ مذهبى خود را زير پا بگذاريم ،و يا نسبت به اموالمان مسلوب الختيار شويم ؟!
بعضى نيز احتمال داده اند كه (( صلوة ))اشاره به آئين و مذهب است زيرا آشكارترين سمبل دين ((نماز )) است .
بهر حال اگر آنها انديشه مى كردند،اين واقعيت را در مى يافتند
كه نماز حس مسووليت و تقوا و پرهيزكارى و خدا پرستى و حق شناسى را در انسان زنده مى كند،او را به ياد خدا و به ياد دادگاه عدل او مى اندازد،گرد و غبار خودپسندى و خود پرستى را از صفحه دل او مى شويد،و او را از جهان محدود آلوده دنيا به جهان ماوراء طبيعت به عالم پاكيها ونيكيها متوجهى سازد،و به همين دليل او را از شركت و بت پرستى و تقليد كوركورانه نياكان و از كم فروشى وانواع تقلب باز مى دارد.
سوال ديگرى كه اينجا پيش مى آيد اين است كه آيا آنها جمله (انك لانت الحليم الرشيد) ((تو مرد عاقل و فهميده و بردبارى )) را از روى واقعيت و ايمان مى گفتند و يا به عنوان مسخره و استهزاء؟
مفسران هر دو احتمال را داده اند،ولى باتوجه به تعبير استهزاءآميزى كه در جمله قبل خوانديم جمله (اصلوتك تامرك ) چنين به نطر مى رسد كه اين جمله را از روى استهزاء گفتند،اشاره به اينكه آدم حليم و بردبار كسى است كه تا مطالعه كافى روى چيزى نكند و به صحت آن اطمينان پيدا ننمايند،اظهار نمى نمايد و آدم رشيد و عاقل كسى است كه سنتهاى يك قوم را زير پا نگذارد،و آزادى عمل را از صاحبان اموال ، سلب نكند ،پس معلوم مى شود،نه مطالعه كافى دارى و نه عقل درست و نه انديشه عميق چرا كه عقل درست وانديشه عميق ايجاب مى كند انسان دست از روش نياكن خود بر ندارد و آزادى عمل را از كسى سلب نكند! (222)
::
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2905224
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396