| وب سایت تخصصی نماز | آغاز شد این دفتر برای کسانی که میخواهند محبوب خدا شوند ....قربه الی الله .... برای محبوب شدن نزد خدا چند قدم بیشتر فاصله نداریم .... یاعلی « ارزنـــده تـرین گــوهر مصـود نـــماز است / زیبنــده تـرین هــدیه معبـود نـــماز است / ای دوست بگـو تـا همـه ی خـلق بداننـد / مقصود حق از خلقت موجود نـماز است. »
 
اخلاص و پرهیز از شهرت طلبی
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : دوشنبه 30 بهمن 1391 

 

فقط رضایت اللّه
حجت الاسلام محمد علی انصاری درباره اخلاص حضرت امام می گوید: «حضرت امام تمام تلاش و همت والای خود را به کار گرفتند تا در مزرعه اعمال و رفتار خود هیچ بذری جز رضایت اللّه نپاشند. فقط برای آگاهی بیشتر از اخلاص امام به نمونه هایی از آن اشاره می شود. این تاریخ شب ها و روزهای عمر گران مایه امام است که گواه گریه های عارفانه و خضوع و شب زنده داری او در برابر خدای بزرگ و انس او با قرآن و دعاها و نوافلند؛ ولی هیچ گاه و حتی برای یک مورد هم نه دیده و نه شنیده ایم که امام خویشتن را بستاید و صراحتا یا به کنایه، گوشه ای از آنچه بر او از سختی ها و مرارت ها در سیر و سلوک معنوی او گذشته، سخنی به میان آرد، اتقاقا برعکس همواره دیگران را رهبر خود می داند. مثلاً در یک جا می فرماید: «رهبر من آن کودک سیزده ساله است (حسین فهمیده).» و یا زمانی که مردم شعار می دادند که: «توطئه چپ و راست، کوبنده اش روح اللّه است»، امام فرمودند: «کوبنده اش شما هستید، نه روح اللّه .» آری، امام خویشتن را چنان محو و فانی در خدا می سازد که گویی اصلاً نقشی در انقلاب به عهده نداشته است».

 


مقدمات مرجعیت، هرگز
آیت اللّه یوسف صانعی می گوید: امام بر یک دوره کتاب وسیلة النجاة مرحوم آیت اللّه آقا سیدابوالحسن و همچنین بر کتاب عروة الوثقی حاشیه داشتند. با اینکه ما به منزل ایشان زیاد رفت و آمد داشتیم، نفهمیده بودیم که امام بر این دو کتاب حاشیه دارند. اینها از نظر خصوصیات یک کسی که بخواهد مرجع بشود، دخیل است؛ یعنی اگر کسی خواستار مرجعیت باشد، حداقل به دوستان نزدیکش می فهماند که این چنین کتاب های فقهی را نوشته است؛ ولی امام حتی به ما هم ابراز نکرده بودند. لذا گاهی ما مسئله ای از امام می پرسیدیم و فتوای خود امام را می خواستیم، ایشان فتوای خودشان را نقل می کردند. امام نمی فرمودند که مثلاً در حاشیه ای بر «عروه» یا حاشیه ای بر «وسیله» این طور نوشته ام. امام همیشه به خود می نگرند که مبادا یک لحظه از خلوص شان کم شود، یک لحظه از خدای خویش دور بشوند و مبادا رفت و آمدها، اجتماعات و شخصیت های ظاهری بر او تأثیر بگذارد.
سعی کنید در اخلاص عمل
آیت اللّه جنتی می گوید: روزی برای تکامل معنوی و تهذیب روح، از حضرت امام راهنمایی خواستم و با یک جمله کوتاه آنچه را باید می گفتند، گفتند و انگشت روی نقطه اصلی نهادند و فرمودند: «سعی کنید در اخلاص عمل».
قیام کنید فقط برای اللّه
آیت اللّه مؤمن می گوید: روزی نامه ای خدمت امام نوشتم که خواهش می کنم مرا نصیحت کنید. حضرت امام در جواب فرمودند: بهترین موعظه آن است که خدا در قرآن فرموده است: «قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ؛ ای پیامبر به مردم بگو، تنها شما را، یک نصیحت می کنم و آن این است که قیام کنید فقط برای خدا». (سبا: 46)
آیت اللّه العظمی بروجردی، پرچمدار امروز
از حجّت الاسلام مرتضی تهرانی نقل است: بعضی از دوستان نقل می کردند، بعضی از نارسایی ها و اشتباهات زمان حضرت آیت اللّه بروجردی را خدمت امام عرض کردیم، ایشان فرمودند: «امروز پرچمدار، آیت اللّه العظمی بروجردی هستند و ما در این شرایط وظیفه ای نداریم».
سکوت در زمان مرحوم آیت اللّه بروجردی از سوی ایشان برای رضای خدا بود. بعد از فوت مرحوم آیت اللّه بروجردی امام فرمود: «الان بار به روی دوش ما آمده ما حق نداریم ساکت باشیم، باید بگوییم، باید فریاد بزنیم، باید مردم را روشن کنیم.» از این وضعیت متناقض و متقابلی که در ایشان مشاهده می شود، یکی در زمان حیات آیت اللّه بروجردی و دیگری بعد از فوت مرحوم آیت اللّه بروجردی احساس می شود که فریاد زدنش الهی است؛ عصبانیت نیست. سکوتش هم الهی است. نشستن شان در خانه هم در زمان مرحوم آیت اللّه بروجردی الهی بوده است. ایشان از اول عمر شریف شان موفق به این نوع هدف گیری بودند که برای رضای خدا بخوانند، برای رضای خدا درس بگویند، برای رضای خدا بنویسند، برای رضای خدا حرکت کنند و برای رضای خدا سکوت کنند.
آموزش مبارزه با نفس به شاگردان
بعد از فوت آیت اللّه بروجردی دست های مرموزی فعالیت می کرد که نام هیچ مرجعی در مجالس عزاداری آن مرحوم برده نشود. پس از هجده روز، دربار سلطنتی، تسلیت فوت مرحوم آیت اللّه بروجردی را به نجف مخابره کرد، به این امید که مرجعیت از قم به نجف منتقل گردد و به تدریج حوزه علمیه قم متلاشی شود. از آنجا که پانزده روز از وفات مرحوم آیت اللّه بروجردی گذشته بود و ردیف فاتحه شخصیت ها تمام شده بود، این مسئله مایه نگرانی عده ای شده بود که معظم له فاتحه هم نگرفت. روز 25 شوال که شهادت امام صادق علیه السلام و مخصوص طلاب مشهد بود، شهید آیت اللّه سعیدی با عده ای دیگر از فضلای مشهد پیش استاد (حضرت امام خمینی رحمه الله ) آمدند و به ایشان یادآوری کردند که اگر برای فوت آیت اللّه بروجردی فاتحه نگیرید، انعکاس مناسبی ندارد. با عنوان این مطلب و تفویض وقت طلاب مشهد به استاد، روز 25 شوال به نام معظم له فاتحه برقرار شد. وقتی استاد که صاحب عزا بودند وارد مجلس شدند، مسئول اعلان فاتحه، ورود حضرت امام را اعلام کرد و گفت: این فاتحه از طرف حضرت آیت اللّه خمینی رحمه الله برقرار است، موقعی که فریاد آن شخص به گوش حضرت امام رسید او را احضار کرد و با اعتراض شدید به وی فرمود: «تا عصر که این مجلس برقرار است، حق نداری نام مرا بر زبان جاری سازی.» و این گونه استادی که بارها مبارزه با هوای نفس را سفارش کرده بود، حالا عملاً مبارزه با نفس را به شاگردان می آموزد.
حجت الاسلام محمد علی انصاری پیرامون بی اعتنایی حضرت امام در رسیدن به مرجعیت می گوید: امام، کوچک ترین روی خوشی به کسانی که در صدد تملق و چاپلوسی و یا منت برآمده اند، نشان نمی دادند و شدیدا از اقدام اطرافیان برای مطرح نمودن خود جلوگیری می کردند و شاید در گذشته و امروز مسئله پخش و یا نشر رساله های عملیه و احیانا پوستر و عکس در منزل علما، یک کار مفید قلمداد می گردد و رایج است؛ ولی از آنجایی که امام می خواستند حتی شایبه این مطلب را که در منزل ایشان برای مرجعیت و رهبری او تلاش می شود از بعضی ذهن ها بیرون آورند، اعلان کردند: «من راضی نیستم در خانه من کوچک ترین قدمی در این جهت برداشته شود.» شما حتی برای نمونه هم سراغ ندارید که چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن یک توضیح المسائل یا یک عکس در منزل امام به کسی داده شده باشد. بعضی از دوستان نقل می کردند که در سال های 1341 و 1342 از بسیاری شهرها و کشورهای خارج و به خصوص پاکستان از ما تقاضای رساله عملیه می کردند و ما هر چه سعی کردیم که رضایت امام را جلب کنیم تا اجازه دهند از وجوهات در این راه مصرف شود، اجازه نفرمودند و این سخن امام است که فرمودند: «خدا گواه است من برای رسیدن به مرجعیت، حتی یک قدم برنداشته ام؛ ولی اگر مرجعیت به سراغم آمد، از پذیرفتن آن باکی ندارم».
فقط و فقط، هدف خداست
از حجت الاسلام مرتضی تهرانی نقل است: من اصرار داشتم که رمز موفقیت ایشان را در حیات دنیوی بیابم، به یک چیز رسیدم و آن اینکه، حضرت امام در کارهایشان، در افکارشان، در اعمال شان، در گفتارشان و در تصمیم گیری هایشان فقط و فقط یک چیز را هدف قرار می دادند و آن، خدا بود.
من نمی خواهم مرجع شوم
حجت الاسلام مرتضی تهرانی می گوید: یکی دیگر از ویژگی های حضرت امام این بود که اگر تشخیص می دادند که با اجرای کاری و برنامه ای به مقصد و قرب الهی می رسند، ملاحظه خشنودی مردم و یا ناخشنودی آنان را نمی کردند و ملامت ملامتگران تردیدی در اراده الهی ایشان ایجاد نمی کرد. در اوایل مبارزات که اعلامیه های متعدد، متعاقبا از ایشان صادر می شد، یکی از علمای تهران توسط بنده پیامی برای حضرت امام به قم فرستاد، به این مضمون: چون حضرت عالی در عداد مراجع و صاحبان رساله هستید، زیبنده شما نیست این اندازه اعلامیه بدهید، قدری آنها را کم کنید. بنده پیام را به امام تقدیم کردم. ایشان فرمودند: «سلام مرا به ایشان برسانید، بگویید من نمی خواهم مرجع شوم، می خواهم به وظیفه عمل کنم».
هدف، اطاعت حق تعالی
حجت الاسلام مرتضی تهرانی در ستایش از حضرت امام می گوید: حضرت امام علوم اسلامی و مقدمات آن را فراگرفتند و در بسیاری از علوم، معظم له تخصص شان به شهادت بسیاری از علمای بزرگ اسلام، در سطح عالی از صاحب نظری بود، مانند: فقه، اصول، علوم عقلیه، حکمت نظری، حکمت عملی، اخلاق و عرفان؛ ولی اکثر این علوم در نظر ایشان جنبه مقدمی داشت؛ به این معنی که ایشان فقیه نشدند، مگر اینکه فقه را برای این می خواستند که با فقه، وظیفه الهی را تشخیص بدهند و به آن عمل کنند تا بنده ای مطیع در برابر حق تعالی باشند. اصول را که فراگرفتند و در آن تخصص پیدا کردند، برای این بوده که مقدمه ای برای فهم الهی باشد تا به آن عمل کنند.
این طور توصیف نکنید، مبادا باورم شود
از خانم مرضیه حدیده چی نقل است: شاهد بودیم که روزی عده ای برای ملاقات با حضرت امام به حسینیه جماران آمده بودند و آقای فخرالدین حجازی که در آن زمان نماینده اول تهران در مجلس شورای اسلامی بود، از امام آن چنان تعریفی کرد که در حد ستایش بود. حضرت امام در جمله ای تکان دهنده به او می فرمایند: «این طور توصیف نکنید، مبادا باورم بشود».
می بینیم که امام صریح جلوی این مسئله را می گیرند، در صورتی که می دانیم امام کسی نبودند که بخواهند از این تعریف ها بهره بگیرند؛ شخصیتی بودند که شکل گرفته بودند و هیچ وقت با این تعریف ها لغزش پیدا نمی کردند و اصلاً برایشان اهمیت نداشت و این ما هستیم که باید از این سخنان پندآموز بهره بگیریم.
ما مشکل خود سازی داریم
خانم مرضیه حدیده چی می گوید: همه ما شاهد بودیم که روزی عده ای برای دیدار با حضرت امام به حسینیه جماران آمده بودند و حضرت آیت اللّه مشکینی، رئیس محترم مجلس خبرگان، از امام تعریفی در حد ستایش نمود، حضرت امام ناراحت شد و فرمود: «ما مشکل خودسازی داریم».
رعایت شأن امام جماعت
آیت اللّه توسلی چنین می گوید: حضرت امام در بعضی از سال ها، ایام تابستان که حوزه علمیه قم تعطیل بود، به شهرستان محلات می رفتند. لذا مردم از ایشان می خواستند که نماز جماعت را در مسجد جامع محلات اقامه کنند؛ ولی امام می فرمود: «آنجا نماز جماعت برقرار می شود. و ایشان در مسجد کوچکی که در نزدیکی محل اقامت معظم له بود، اقامه نماز جماعت می کردند».
مراقبت و مواظبت از نفس
آیت اللّه امینی پیرامون مراقبت و مواظبت حضرت امام از نفس، می گوید: بعد از فوت حضرت آیت اللّه بروجردی، همه فقها و علمای بزرگ قم جلسه استفتا داشتند؛ ولی امام خمینی رحمه الله چنین جلسه ای نداشتند، اما می دانستم که ایشان قبول نمی کنند. لذا یک روز خدمت ایشان رسیدم و گفتم: عده ای از فقها و فضلا هستند که اگر اجازه بدهید، من آنان را دعوت کنم که بعضی از شب ها در منزل شما بیایند و مسائل مشکل فقهی را با آنان در میان بگذارید تا بحث کنند و ورزیده شوند. البته منظور من همان جلسه استفتا بود؛ اما اسمش را نبردم، مبادا امام قبول نکنند. بعد از خاتمه حرف من، امام نگاهی به من کردند و گفتند: «آقای امینی، از شما چنین انتظاری نداشتم. منتظر بودم به من بگویی تو دیگر پیر شده ای و مرگت نزدیک شده، به فکر خدا و معاد باش و خودت را اصلاح کن و با نفس اماره ات مبارزه کن».
آری، حضرت امام بیش از هر چیزی مراقب و مواظب نفس خودشان بودند و با تمایلات و هوس های نفسانی شرک انگیز مبارزه می کردند و در اخلاص آن می کوشیدند.
عدم احساس قصد قربت
حجت الاسلام تهرانی در توصیف حضرت امام می گوید: یکی از علما که مردی خوب و موجه در منطقه همدان بود، به قم مشرف شد و در منزل برادرش وارد شد. برادرش هم از شاگردان حضرت امام بود. یک روز صبح بنده و شهید حاج آقا مهدی شاه آبادی به حضور حضرت امام در منزل ایشان شرفیاب شدیم. آقای شاه آبادی به ایشان عرض کرد: فلانی از همدان آمده و مرد خوبی است و اهل مبارزه است، خیلی در ایام مبارزات کوشش کرده و الان در قم در منزل برادرش هست و مناسب است که شما از این شخص دیدن کنید. امام فرمودند: «من حالم مساعد نیست.» مرحوم شاه آبادی اصرار کرد، به این معنی که برادرش شاگرد شماست و خودش هم ارادتمند شماست. حضرت امام برای بار دوم فرمودند: «اینکه گفتم حالم مساعد نیست، چون تب دارم؛ ولی آن قدر تب ندارم که نتوانم به منزل این آقا بروم و از او دیدن کنم، ولی نمی توانم قصد قربت کنم، زیرا شما گفتید این آقا از ارادتمندان شماست، به این جهت نمی آیم.» مرحوم شاه آبادی ساکت شد. حضرت امام به قدری روی حقیقت اخلاص کار کرده اند و اخلاص را در خودشان تقویت کرده اند که می توانم عرض کنم، محبتی که به کسی یا چیزی دارند «لِلّه» است و اگر بغضی هم به کسی می ورزند، «للّه» است.
حجت الاسلام رحیمیان در نقل خاطره ای از حضرت امام در مورد نتیجه پیمودن راه خدا می گوید: مرحوم حاج آقا مصطفی نقل می کرد، بعد از یک سال که با حضرت امام در ترکیه تبعید بودیم، ما را به عراق فرستادند، وقتی که وارد فرودگاه بغداد شدیم، هیچ کس ما را نمی شناخت و پولی هم برای کرایه اتوبوس یا تاکسی نداشتیم که به کاظمین برویم. به گونه ای غریب و بی پول، سرگردان و متحیر که چگونه باید از فرودگاه بغداد به کاظمین بروند، آیا از یک ناشناس پول قرض کنند؟ یا... . کمی در محوطه قدم می زنند که ناگهان تقدیر دگرگون می شود. یکی از علاقه مندان به امام که چند سال قبل از آن، امام را زیارت کرده بود، با اتومبیل شخصی خود، عبورش به آن طرف می افتد. ناگهان چشمش به دو سید معمم می افتد، اتومبیل را کمی آهسته می کند، انگار آنها را دیده است و به نظرش آشنا هستند! کنار آنها توقف می کند و خیره می شود، آیا واقعا درست می بیند؟ به مغز خود فشار می آورد، قم! تهران! پانزده خرداد،... تبعید،... ترکیه؛ ولی اینجا بغداد است، فرودگاه است! حقیقت است یا رویا. امام را با حاج آقا مصطفی در کنار خود می بیند، با شتاب از ماشین می پرد پایین، سلام علیکم، آقا شما هستید؟ کی رسیده اید؟ چرا اینجا ایستاده اید؟ آیا منتظر کسی هستید؟ لطف بفرمایید و سوار اتومبیل شوید، سوار می شوند و به کاظمین می روند و مستقیم به حرم حضرت موسی بن جعفر و امام محمد تقی علیهماالسلام مشرف می شوند و بعد مردم و علما مطلع می گردند. حدود چهارده سال از این ماجرا می گذرد و باز هم غربت در مهرماه 57، در مرز کویت به هنگام هجرت از عراق؛ ولی چند ماه نمی گذرد که بزرگ ترین استقبال تاریخ در 12 بهمن 57، از فرودگاه مهرآباد تا بهشت زهرا علیهاالسلام به وقوع می پیوندد؛ این است نتیجه پیمودن راه خدا و هجرت به سوی او..
 طوبی > خردادوتیر 1385، شماره 7 
 

 



::
 
» تعداد مطالب : 2884
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2898582
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391 
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396