| وب سایت تخصصی نماز | آغاز شد این دفتر برای کسانی که میخواهند محبوب خدا شوند ....قربه الی الله .... برای محبوب شدن نزد خدا چند قدم بیشتر فاصله نداریم .... یاعلی « ارزنـــده تـرین گــوهر مصـود نـــماز است / زیبنــده تـرین هــدیه معبـود نـــماز است / ای دوست بگـو تـا همـه ی خـلق بداننـد / مقصود حق از خلقت موجود نـماز است. »
 
شعر " اخلاص عمل "
نويسنده : محبوب خدا
تاريخ : چهارشنبه 2 اسفند 1391 

از علی آموز، اخلاص عمل
شیر حق را، دان مطهَّر از دغل


در غزا، بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری برآورد و شتافت

او خدو انداخت، در روی علی
افتخار هر نبی و، هر ولی


آن خدو زد بر رخی که روی ماه
سجده آرد پیش او، در سجده گاه

در زمان انداخت شمشیر، آن علی
کرد او اندر غزایش کاهلی


گشت حیران آن مبارز، زین عمل
وز نمودن عفو و رحمت بی محل...

گفت: بر من، تیغ تیز افراشتی
از چه افکندی مرا، بگذاشتی؟


گفت: من تیغ از پی حق می زنم
بنده حقّم، نه مملوک تنم

شیر حقّم، نیستم شیر هوا
فعل من بر دین من، باشد گوا


رَختِ خود را، من ز ره برداشتم
غیر حق را، من عدم انگاشتم

من چو تیغم، پُر گهرهای وصال
زنده گردانم، نه کشته در قتال


خون نپوشد، گوهر تیغ مرا
باد از جا کی بَرَد میغ مرا

که نیم، کوهم ز حلم و صبر و داد
کوه را، کی در رباید تند باد؟


آن که از بادی رود از جا، خسی ست
زان که باد ناموافق، خود بسی ست

باد خشم و، بادِ شهوت، بادِ آز
بُرد او را، که نبود اهل نماز


خشم، بر شاهان شه و ما را غلام
خشم را هم بسته ام، زیر لگام

تیغ حلمم، گردن خشمم زد است
خشم حق، بر من چو رحمت آمد است


زاجتهاد و از تحرّی رسته ام
آستین بر دامن حق بسته ام

چون که حُرّم، خشم کی بندد مرا؟
نیست اینجا جز صفات حق، درآ


چون خدو انداختی در روی من
نفس جنبید، و تبه شد خوی من

نیم بهر حق شد و نیمی هوا
شرکت اندر کار حق، نَبْوَد روا


تو نگاریده کفِ مولاستی
آنِ حقّی، کرده من نیستی

نقش حق را هم، به امر حق شکن
بر زُجاجه دوست، سنگ دوست زن


گبر این بشنید و شد نوری پدید
در دل او، تا که زُنّاری بُرید

گفت: من تخم جفا می کاشتم
من تو را نوعی دگر پنداشتم


تو ترازوی اَحد خو بودهای
بَلْ زبانه هر ترازو بودهای

من غلام آن چراغ چشم جو
که چراغت روشنی پذرفت از او


من غلام موج آن دریای نور
کو چنین گوهر برآرد در ظهور

تیغ حِلم، از تیغ آهن تیزتر
بَلْ زصد لشکر، ظفرانگیزتر


آن که او تن را بدینسان پیکند
حرص میری و خلافت، کیکند؟

زان به ظاهر کوشد اندر جاه و حُکم
تا امیران را نماید راه و حکم


تا امیری را دهد جانی دگر
تا دهد نخل خلافت را ثمر

ای علی، که جمله عقل و دیدهای
شمّهای واگو، از آن چه دیدهای


بازگو دانم، که این اسرار هوست
زان که بی شمشیر کشتن، کار اوست

راز بگشا، ای علی مرتضی
ای پس از سوء القضا، حسن القضا


در شجاعت، شیر ربّانیستی
در مروّت، خود که داند کیستی؟

چون تو بابی آن مدینه علم را
چون شعاعی، آفتاب حلم را


باز باش ای باب، بر جویای باب
تا رسند از تو قُشور اندر لُباب

زین سبب پیغمبرِ با اجتهاد
نام خود و آن علی مولا نهاد


گفت: هر کس را منم مولا و دوست
ابن عمّ من علی، مولای اوست

کیست مولا، آن که آزادت کند
بندِ رقّیت ز پایت بَر کند


چون به آزادی، نبوّت هادی است
مؤمنان را ز انبیا، آزادی است

ای گروهِ مؤمنان، شادیکنید
همچو سرو و سوسن، آزادیکنید


جلال الدین محمّد مولانا (مولوی)

مثنوی معنوی 1 / 229 - 243؛ 230 - 231؛ 4 / 535



::
 
» تعداد مطالب : 2884
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2899370
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391 
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396