تشّهد، از واجبات نماز است. پس از هر دو ركعت (و در نماز مغرب، در ركعت سوّم نیز) باید نشست و تشّهد خواند، كه شامل گواهى دادن به یكتایى خدا و رسالت پیامبر و صلوات است.
باید دو زانو نشست، بگونهاى كه پشتِ پاى راست، روى كف پاى چپ قرار گیرد و بهتر است سنگینى بدن به سمت چپ باشد.
از آنجا كه در اصطلاح قرآنى، راست، مظهر حق و چپ، سمبل باطل است، امیرالمؤمنین علیه السلام در جواب این سؤال كه چرا پاى راست روى پاى چپ قرار داده مىشود، فرمود: تأویلش این است كه: خدایا باطل را بمیران و حق را بر پاى دار.(409)
تشّهد، بازگو كردن همان شهادت و شعارى است كه در آغاز نماز در اذان و اقامه گفته شد و این براى یادآورى خط صحیحى است كه در اوّل گفتیم.(410) در تشهد گواهى به یگانگى خدا و رسالت پیامبر در كنار هم آمده و پیوند نبوت و رهبرى را با توحید و عبودیت مىرساند.
در حمد، به زبان جمع، اظهار عبودیت و استعانت مىكردیم، در تشّهد به زبان اوّل شخص (شهادت مىدهم) است. شاید گویاى این باشد كه این گواهى را هر كس باید با آگاهى و اعتقاد عمیق خود اظهار بدارد و بیعت خویش را با خدا و رسول، تجدید كند.
در شهادت به رسالت و عبودیت حضرت محمد صلى الله علیه وآله هم عظمت مقام آن حضرت نهفته، كه خداوند، شهادت به رسالت او را در كنار توحید قرار داده است، هم پیوند نمازگزار را با خط رهبرى الهى و قدردانى از او مىرساند، و هم مقدّم بودن (عَبْدُهُ) بر (رسُولُه) مىرساند كه رمز رسالت پیامبر، عبودیّت اوست، و چون «بنده» خدا بوده به مقام پیامبرى برگزیده شده است.
فراز دیگر تشّهد، «صلوات» است.
درود فرستادن بر پیامبر و خاندان او، شعار اسلام و به خصوص، شیعه است و نماز بدون آن، ناقص است.
گرچه اهل سنّت، این جمله را در تشّهد نمىخوانند، ولى «امام شافعى» - از رهبران اهل سنّت - در شعرى چنین سروده است:
اى خاندان پیامبر! محبّت شما بر ما فرض است و خدا این را در قرآن نازل كرده است. در عظمت قدر شما همین بس كه هر كس بر شما صلوات نفرستد، نمازش، نماز نیست.(411)
در كیفیّت صلوات بر پیامبر و آلش و نیز در اصل آن، حدیثهاى متعددّى در كتب تفسیر و فقه و حدیث اهل سنّت نیز آمده است. حتّى در «صحیح بخارى» روایت است كه از پیامبرصلى الله علیه وآله پرسیدند: ما چگونه صلوات بفرستیم؟ فرمود: بگوئید: «اللّهم صلّ على محمّد وعَلى آلمحمدٍ»(412)
متأسفانه در نقل همین حدیث، كلمه «آل محمّد» را هنگام نوشتن صلوات بر آن حضرت، حذف مىكند!!
در احادیث دیگرى نیز «آل محمد» در كنار نام پیامبر آمده است.(413)
و در احادیثى، نكوهش از كسانى شده كه هنگام صلوات بر محمّدصلى الله علیه وآله اهل بیت آن حضرت را یاد نمىكنند، همچون: «مَنْ قالَ صلّى الله على محمّد، و لم یُصَلِ على آلهِ لم یَجِدْ ریحَ الجَنةِ»(414)
و در مقابل، تشویق از كسانى شده كه بر اهلبیت پیامبر نیز درود مىفرستند و پاداش شفاعت و قرب به پیامبر براى آنان بیان گشته، همچون این حدیث از پیامبر خدا صلى الله علیه وآله: «مَنْ اَرادَ التَوسُّلَ اِلىَّ وَ اَنْ تكُونَ لَهُ عِنْدى یَدُ اُشَفِّعُ لَهُ بها یَوْمَ القیامَةِ فَلْیُصَلِّ عَلى اَهل بیتى وَ یُدْخِلِ السُرورَ عَلیهمْ»(415)
و در روایت است: امام باقر علیه السلام به شخصى كه خود را به كعبه چسبانده و تنها بر پیامبر صلوات مىفرستاد (و اهلبیت را نمىگفت) خطاب كرد و فرمود: این، ظلم به ماست.(416) و در روایاتى، اینگونه صلوات، ابتر و ناتمام شمرده شده است.(417)
به هر حال، یاد كردن از «آل پیامبر» در صلوات، نشان قدرشناسى از دودمان پیامبر و عمل به توصیه خود آن حضرت است.(418)
و... خود صلوات بر محمد و آل او، (طبق احادیث) نورى مىشود كه صراط قیامت شما را روشن مىكند و درودهاى ما به پیامبر مىرسد و آن حضرت، پاسخ مىدهد. صلوات، كفّاره گناهان و سبب تزكیه ماست: «وَجَعَلَ صَلَواتنا علیكم تزكیَةً لَنا و كَفَارَةً لِذُنوبنا»(419)
در حدیث دیگرى آمده كه: دسته جمعى و با صداى بلند، صلوات بفرستید، تا نفاق از میان شما ریشه كن شود.(420)
رسول خدا صلى الله علیه وآله فرموده است: صلوات شما بر من، سبب استجابت دعا و رضایت پروردگار و پاكى و رشد اعمالتان مىشود.(421)
در روایاتى، آمده كه هر كس بر پیامبر صلوات بفرستد، خدا و فرشتگان هم بر او صلوات مىفرستند و در روز قیامت، از نزدیكترین افراد به پیامبر است.(422)
حال كه صلوات، این همه پاداش دارد و در اهمیتش همین بس كه در تشّهد نماز هم آمده، ما هم براى برخوردارى از این پاداشها، تكرار مىكنیم: «اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد»
409) وسائلالشیعه، ج 4، ص 988. بحارالانوار، ج 82، ص 283.
410) مضمون حدیثى از امام رضاعلیه السلام در بحار، ج82، ص284.
411) الغدیر، ج 2، ص 303، به نقل از: مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 323.
یا اهل بیت رسول الله حبكم
فرض من الله فى القرآن انزله
كفاكم من عظیم القدر انكم
من لم یصل علیكم لا صلاةَ لهُ
412) صحیح بخارى، ج 8، باب الصلاة على محمّد.
413) تفسیر فخر رازى، ج 25 ص 227 و كنزالعّمال، ج 1، ص 495.
414) وسائلالشیعه، ج 4، ص 1219 و بحارالانوار ج 91، ص 48.
415) وسائلالشیعه، ج 4، ص 1221.
416) وسائلالشیعه، ج 4، ص 1218.
417) وسائلالشیعه، ج 4، ص 1222.
418) به كتاب كنزالعمال، ج 1، ص 488 و 489 و به بحارالانوار، جلد 91 مراجعه شود.
419) زیارت جامعه كبیره، نیز: كنزالعمال، ج 1، ص 492.
420) قصارالجمل.
421) بحارالانوار، ج 91، ص 64 و 65.
422) بحارالانوار، ج 91، ص 64 و 65.
::
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2905557
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396