فرض كنید شخصى از روى ظلم و تجاوز یك نفر را كشت و بعداً معلوم شد كه مقتول نیز یك انسانِ جنایتكار بوده كه باید اعدام مىشده است. در اینجا با اینكه كار قاتل مفیده بوده است، امّا مردم قاتل را ستایش نمىكنند، زیرا قصد او كشتن یك انسان بىگناه بود، نه كشتن یك مفسد فىالارض.
پس مفیدبودن یك عمل كافى نیست تا آن عمل صالح باشد بلكه لازم است با انگیزهاى پاك نیز همراه باشد.
قرآن، در همه جا روى قصد قربت تكیه مىكند، چه در خمس و زكوة و انفاقهاى مالى و چه در جنگ و جهاد با دشمنان. اینكه قرآن روىِ كلمات «فى سَبیلِ اللَّهِ»(109)، «لِوَجْهِ اللّهِ»(110)، «اِبْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ»(111) تكیه مىكند، نشان دهنده اهمیت قصد قربت است.
كسانى كه با ساختن مدرسه و بیمارستان و راه و خوابگاه براى مردم كارهاى مفید انجام مىدهند، اگر قصد الهى نداشته باشند به خودشان ظلم كردهاند زیرا خود از آن عمل هیچ بهرهاى ندارند گرچه دیگران از آن بهرههاى فراوان مىبرند.
اینكه قرآن همواره عمل صالح را در كنار ایمان مىآورد و مىفرماید: «الَّذینَ آمَنوُا وَ عَمِلوُا الصَّالِحاتِ» و یا مىفرماید: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ اَو اُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِن»(112)، بخاطر آنست كه حُسن فعلى به تنهایى كفایت نمىكند، بلكه حُسن فاعلى نیز لازم است.
دو خاطره
بلال حبشى كه مؤذّن پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله بود در گفتنِ جمله «اَشهَد ان لااله الاّ اللّه» بجاىِ شین، سین مىگفت، زیرا زبانش گیر داشت. مردم این را عیب مىگرفتند، اما پیامبر فرمود: سینِ بلال در نزد خدا شین است.(113)
گرچه در ظاهر كارش ناقص است، اما چون قصد قربت وحُسن نیّت دارد پاداش دارد.
عبداللّهبن مكتوم، یكى از یاران مخلص پیامبر و شخصى نابینا بود. روزى این صحابى بزرگ وارد مجلسى شد كه پیامبر و عدهاى مشغول گفتگو بودند. او كه افراد جلسه را نمىدید با صداى بلند مشغول صحبت شد. یكى از افراد جلسه به او عبوس كرد و ناراحت شد.
با آنكه براى شخص نابینا، عبوسكردن و لبخندزدن فرقى نمىكند زیرا او نمىبیند، امّا قرآن براى همین عبوس كردن یك سوره نازل كرد و در ده آیه پىدرپى شخص عبوسكننده را كوبید.
«عَبَسَ وَ تَوَلّى اَنْ جاءَهُ الْاَعْمى وَ ما یُدْریك لَعَلَّه یَزَّكّى...»(114)
پس ملاكِ عمل، مفید بودن یا مضر بودن نیست كه عمل را با دیگران بسنجیم و بگوییم: اگر عمل به دیگران فایدهاى رساند، عمل صالح و اگر ضررى رساند عمل غیرصالح است. بلكه باید رابطه عمل را با خود شخص هم بسنجیم كه او عمل را به چه هدفى انجام داد و آیا عمل فى نفسه حتى اگر به دیگران هم فایدهاى نرساند و یا ضررى نزند، چگونه است؟
آرى در مكتب انبیا، اخلاق ارزش ذاتى دارد نه عَرَضى، مانند اخلاق بشرى كه براى جذب مشترى و بالابردن تولید و جمعكردن مردم به دور خود است. در سوره عبس، انتقاد براى آن است كه چرا تو براى نابینا عبوس كردى، گرچه نابینا ترا نمىبیند، زیرا عبوس كردن بر مؤمن به خودى خود عمل زشتى است.
به هرحال قصد قربت، یعنى همه كارها را با معیار الهى انجام بده و كارى به بازتابهاى سیاسى و اجتماعى و خوشامدِ دیگران نداشته باش.
قصد قربت، یعنى كار را براى خدا انجام بده و از نیش و نوشها نهراس. قرآن در وصفِ مؤمنان واقعى مىفرماید: «یُجاهِدوُنَ فى سَبیلِ اللَّهِ وَ لایَخافُونَ لَوْمَةَ لائمٍ»(115) در راه خدا جهاد مىكنند و از سرزش ملامتكنندگان هراسى ندارند.
قصد قربت، یعنى حق را بگو و از احدى جز او پروا نداشته باش. چنانكه قرآن مبلّغین الهى را چنین توصیف مىكند: «اَلَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ اَحَداً اِلاَّ اللَّه»(116) آنانكه پیامهاى الهى را تبلیغ مىكنند و از او خشیت دارند و از كسى جز خدا نمىترسند.
خاطره
روزى در حرم امام رضاعلیه السلام مشغول دعا و زیارت بودم و حالى داشتم. یكى از زائران در كنارم قرار گرفت و بخاطر بحثهاى شب جمعه در تلویزیون مرا شناخت و اسكناسى را كه چند تا كرده بود به من داد و گفت: آقاى قرائتى این پول را به فقیر بدهید. گفتم: من هم مثل شما براى زیارت آمدهام و در مشهد فقیرى را نمىشناسم خودتان آنرا به فقیرى بدهید.
لحظاتى گذشت و دوباره حرف خود را تكرار كرد و من نیز همان جواب را دادم و به دعا مشغول شدم. بار سوّم حرفش را تكرار كرد، من ناراحت شدم و گفتم: شما امروز با یك بیستتومانى سه بار حواس مرا پرت كردهاى، خواهش مىكنم مزاحم نشوید و این پول را خودتان به فقیرى بدهید. او گفت: آقاى قرائتى بیست تومانى نیست، هزار تومانى است.
من كه تا آن زمان فكر مىكردم یك اسكناس بیستتومانى براى فقیر مىدهد، لحظاتى تأمل كردم و از ناراحتىام كاسته شد. گفتم: در اینجا مؤسسهاى است براى كمك به بچههاى یتیم، گفت: اختیار با شماست هر كجا كه صلاح دیدید مصرف كنید، او پول را داد و رفت.
من كتاب دعا را كنار گذاشتم و به فكر فرو رفتم كه اگر براى خداست، چه فرقى میان بیست تومانى و هزار تومانى است؟ فهمیدم كه این صحنه براى من آزمایشى بود تا بدانم هنوز قصد قربت در من زنده نشده است.
یكى از نشانههاى اخلاص آنست كه انسان میان مقدار و افراد ومناطق و نوع كار وشرائط فرقى نگذارد وفقط به فكر رضاى خدا باشد، مردم بفهمند یا نفهمند، طرفدارى بكنند یا نه، درآمدى داشته باشد یا نداشته باشد.
البتّه انساندوستى و كار را براى مردم انجام دادن از خودپرستى برتر است، ولى بدون هدفِ الهى ارزش الهى ندارد.
به قول علاّمه شهید مطهّرى، قصد قربت یك شرط ذاتى است نه قراردادى و اعتبارى، شرط تكوینى است نه تشریفاتى. اگر گفتیم شرط رسیدن به مكّه پیمودن راه مكّه است، این شرط طبیعى و ذاتى است نه قراردادى، و شرط رسیدن به مقام قرب الهى، داشتن قصد قربت است و این شرط ذاتى است.
109) سوره بقره، آیه 190.
110) سوره انسان، آیه 9.
111) سوره بقره، آیه 207.
112) سوره نحل، آیه 97.
113) مستدرك الوسائل، حدیث 4696.
114) سوره عبس آیات 1 تا 10.
115) سوره مائده، آیه 54.
116) سوره احزاب، آیه 39.
::
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2924661
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396