بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
بچّه ها داشتند منطقه را پاكسازى مىكردند. صبح عمليّات (قدس پنج) بود. نماز نخوانده بودم. رفتم و وضو گرفتم. ايستادم به نماز، كنار پاسگاه اليچ. هنوز ركعت اوّل را تمام نكرده بودم كه دو نفر عراقى از توى آب بيرون آمدند. نتوانستم باقى نماز را بخوانم. حفظ جان واجب بود. با اسلحه به طرفشان رفتم. لباسهايشان خيس بود. مىلرزيدند. اسلحه نداشتند. رفتم برايشان لباس آوردم. به عربى پرسيدم: «شما زير آب چكار مىكرديد؟»
گفتند: «ديشب وقت عمليّات، قايقهاى ما را عقب بردند تا نتوانيم فرار كنيم. از ترس رفتيم توى نيزارها. وقتى ديديم دارى نگاهمان مىكنى، از ترس خود را تسليم كرديم.»
امّا من اصلا به نيزار نگاه نكردم، فقط نماز مى خواندم.(46)
::
» تعداد مطالب : 2884
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2905881
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396
» کل نظرات : 135
» بازديد کل : 2905881
» تاريخ ايجاد وبلاگ :
شنبه 30 دی 1391
» آخرين بروز رساني :
سه شنبه 19 دی 1396
تمام حقوق اين وب سايت و مطالب آن متعلق به محبوب خدا | وبلاگ تخصصی نماز | مي باشد