بِسمِ اللّه ‏ِالرَّحمنِ الرَّحيمِ اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَ فی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد و کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...
درباره ما
هزاران درود بر مهدی، هزاران درود بر امام المتقین، هزاران درود بر جاری کننده عدل در جهان، هزاران درود بر آبادگر بزرگ عالم، هزاران درود بر فرزند رسول خدا، هزاران درود بر فرزند امیر المومنین، هزاران درود بر فرزند زهرای مرضیه، هزاران درود بر دوای درد شیعیان، درود الهی بر وجود پاک و مقدس بقیه الله العظم مهـــــــــــــدی فاطمه
نویسنده
آماروبلاگ
» کل بازدید : 900263
» تعداد کل پست ها : 2815
» آخرین بروز رسانی : یک شنبه 4 شهریور 1397 
تعداد نظرات : 109 عدد
تاریخ ایجاد وبلاگ : دوشنبه 21 مرداد 1392  عدد
دیگر امکانات
صلوات شمار مهدوی


لوگوی دوستان

کجایید ای شهیدان خدایی

معبر شهدا2

نظرسنجی
وبلاگ مهـــــــــــــدی فاطمه را چطور ارزیابی میکنید؟

موضوعات مطالب
آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه
نوای مهدوی

امارگیر وبلاگ
مترجم وبلاگ

فراق یار



آجَــرَڪَ اللہ یا صـــــــــــــــــــاحِب ََ الزمان
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در یک شنبه 20 دی 1394  4:08 PM | نظرات(0)

در غروب ِ چندمین سال ِ طلوع ِ دردها

مي‌رسي از راه...

فانوس ِ دل ِ شبگَــــــرد ها!

بي حضور ِ آبي ات، ای تك سوار ِ سبز پوش!
کوفه کوفه بي‌وفایي دیدم از نامَــــردها

با توام موعود ِ چشمان ِ غزل باراني‌ام
پاك کن از وسعت آیینه هامان گَــــردها

مثل ِ یك خورشید ِ پاییز پر از بغض ِ غروب
نور مي‌پاشي سر دلمرده ها، دلسَــــردها

تا طلوع ِ روشنای ِ چشم های ِ ابری‌ات
چشم بر هم مي‌گذارم بر عبور ِ دردها ...




مهدی جان مولای ما
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در شنبه 19 دی 1394  6:07 PM | نظرات(0)

بگذار تا به لهجه باران بخوانمت
مانند عشق از دل و از جان بخوانمت

تا کوهها صدای مرا منتشر کنند
همراه بادهای پریشان بخوانمت

چشمم سفید گشت و تو از ره نیامدی
یعقوب وار، یوسف کنعان بخوانمت

بگذار تا به یمن ظهورت، بهار محض
بر گوش شاخه های زمستان بخوانمت

آهنگ التهاب سراب است در دلم
بگذار تا به لهجه باران بخوانمت


 اللهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــــــــرَج

الّلهُمَّـ  صَلِّ عَلَى مُحمَّــــــدٍ و آل مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُمْــ




قسمت نشد که گاه به گاهی ببینمت
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در جمعه 18 دی 1394  6:45 PM | نظرات(0)

قسمت نشد که گاه به گاهی ببینمت
حتی به قدر ِ نیم نگاهی ببینمت

تکلیفِ بیقراری این دل چه میشود؟!!!
اصلاً شما اگر که نخواهی ببینمت!!!

ای کاش یک سه شنبه شبی قسمتم شود
در راهِ جمکران سر راهی ببینمت

یا که مُحَرَمی شود و بین کوچه‌ای
در حالِ کار ِ نصبِ سیاهی ببینمت

آقا خدا نیاوَرَد آن روز را که من
سرگرم میشوم به گناهی ببینمت

با این دلِ سیاه و تباهم چه دلخوشم
بر این خیالِ کهنه يِ واهی. . . ببینمت!

دارم یقین که روز ِ وصالِ تو میرسد
ذکر ِ لبم شده که الهی ببینمت


اَللّهُمَّ عَجِّل لِولیّکَ الفَرج




بیا که عشق ببارد ، بهار منتظر است...
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در جمعه 18 دی 1394  6:43 PM | نظرات(0)

چه سالها که گذشت و بهار منتظر است
بهار ِ زخمي ِ پشت حصار منتظر است...

چه سروها که به‍ دست ِ تبر شهید شدند
شقایق ِ دل ِ ما ، داغدار منتظر است...

از این لباس سیاه عزا ، دلش پوسید
سحر مگر برسد ، شام ِ تار منتظر است...

بهانه‍ گیر شدند و به گریه‍ افتادند
ستاره کُشت خودش را ، سه تار منتظر است...

چه قدر پنجره‍ باز است رو به سوی ِ امید
چه قدر دلشده‍ ی بیقرار منتظر است...

مگر به مقصد ِ خورشید رو بگرداند
در ایستگاه ِ تغزّل ، قطار منتظر است...

کویر شد دل عشّاق و آسمان خشکید
بیا که عشق ببارد ، بهار منتظر است...




آجَــرَڪَ اللہ یا صـــــــــــــــــــاحِب ََ الزمان
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در جمعه 18 دی 1394  6:40 PM | نظرات(0)

هر سحر منتظر یار نباشم چه کنم؟

من اگر این همه بیدار نباشم چه کنم؟

گریه بر درد فراق تو نکردن سخت است

خونجگر از غمت ای یار نباشم چه کنم؟

عده ای بر سر آنند اسیرت نشوند

من بر آنم که گرفتار نباشم چه کنم؟


ادامه مطلب

تو آنقدر خوبے که خود خوبے کم آورده است
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در جمعه 18 دی 1394  6:37 PM | نظرات(0)

میدانے آقا جان
این رسمش نیست
شما برای من از جان مایه بگذارب
بعد من برایت تب هم نکـــــنم
مےدانی آقا جان
این رسمش نیست
شما پدر مهربان باشے
من نا خلف
این رسمش نیست
تو آنقدر خوبے که خود خوبے کم آورده است
مهربانے ات معجزه مے کند
مے دانی آقا جان
من یک کوله حاجت دارم ام فـــــرج شما تنها امید زندگے ام شده ...
مے دانم این رسمش نیست
مے دانی مهدے حان
کاش حسینے بمانم و بمیرم.....




دلم می سوزد که همه ساعاتم ازآن تو نیست
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در جمعه 18 دی 1394  6:36 PM | نظرات(0)

 چندگاهیست وقتی میگویم :
 «و فی کل الساعة»    
دلم می سوزد که همه ساعاتم ازآن تو نیست

 * وقتی می گویم:
«ولیا و حافظا»
احساس می کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است.


ادامه مطلب

جمعه احوال عجيبي دارد
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در جمعه 18 دی 1394  6:34 PM | نظرات(0)

 جمعه احوال عجيبي دارد
هر كس از عشق نصيبي دارد

در دلم حس غريبي جاري است
و جهان منتظر بيداري است

جمعه، با نام تو آغاز شود
يابن ياسين همه جا ساز شود

جمعه يعني غزل ناب حضور
جمعه ميعاد گه سبز حضور

جمعه هر ثانيه اش يكسال است
جمعه از دلهره مالامال است...

 ابر چشمان همه باراني است
عشق در مرحله پاياني است

كاش اين مرحله هم سر مي شد
چشم ناقابل ما تر مي شد...

 
اللهم عجل لولیک الفرج




مهدی جان......
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در جمعه 18 دی 1394  6:33 PM | نظرات(0)

مهدی جان......

وسط جاذبه ی این همه رنگ...

نوکرت تا به ابد رنگ شماست...

بی خیال همه ی مردم شهر...

دلم آقا به خدا تنگ شماست..

 الّلهُمَّ
      صَلّ
            عَلْی
               مُحَمَّدٍ
                  وَآلَ
              مُحَمَّدٍ
        وَعَجِّل
  فَرَجَهُم




«سلام آقا بازم جمعه شد!؟»
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در جمعه 18 دی 1394  6:32 PM | نظرات(0)

«سلام آقا بازم جمعه شد!؟»
         "الّلهُــــــ مَّ " "عَجِّــــــل ْ " "لِوَلِیِّکَـ ـــــ " "الْفَـــــــ ــرَجْ "

گفتم: دلم گرفته و ابرهای اندوهش سیل آسا می بارد. آیا نمی خواهی با آمدنت پایان خوشی بر دلتنگیم باشی.

گفتی بگو:❣ الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ ❣

گفتم: اگر امید آمدنت نبود، اگر روز خوش ظهور در ذهنم تجلی گر نبود، هیچ گاه روزگار انتظار را برنمی تابیدم. آیا نمی خواهی به خاطر تنها دلخوشی دل غمدیده ام بیایی؟

گفتی بگو:❣ الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ ❣

گفتم: روز آمدنت نبودم، روز رفتنت هم نبودم،
اما حالا با التماس از تو می خواهم که روز ظهورت باشم؟

گفتی بگو:❣ الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ ❣

گفتم: تو که گفتی با غم شیعیانت دلتنگ می شوی، اما من سوختم و از تو خبری نشد؟

گفتی: بگو: ❣ الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ ❣

گفتم: چه روزها و چه شبها این دعا را زمزمه کرده ام اما تو نیامدی.

گفتی: صدای تپش های قلبت را بشنو، اگر از جان برایت عزیزترم با هر صدای تپش قلبت باید

زمزمه کنی❣ الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ ❣

و من به عقب بازگشتم و دیدم که چه سالها قلبم تپیده و برای آمدنت دعای فرج نخوانده ام، ای عزیزتر از جانم
دوباره به رسم عاشقی
و دلتنگ جمکرانتم...