بِسمِ اللّه ‏ِالرَّحمنِ الرَّحيمِ اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَ فی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد و کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...
درباره ما
هزاران درود بر مهدی، هزاران درود بر امام المتقین، هزاران درود بر جاری کننده عدل در جهان، هزاران درود بر آبادگر بزرگ عالم، هزاران درود بر فرزند رسول خدا، هزاران درود بر فرزند امیر المومنین، هزاران درود بر فرزند زهرای مرضیه، هزاران درود بر دوای درد شیعیان، درود الهی بر وجود پاک و مقدس بقیه الله العظم مهـــــــــــــدی فاطمه
نویسنده
آماروبلاگ
» کل بازدید : 929081
» تعداد کل پست ها : 2815
» آخرین بروز رسانی : یک شنبه 4 شهریور 1397 
تعداد نظرات : 109 عدد
تاریخ ایجاد وبلاگ : دوشنبه 21 مرداد 1392  عدد
دیگر امکانات
صلوات شمار مهدوی


لوگوی دوستان

کجایید ای شهیدان خدایی

معبر شهدا2

نظرسنجی
وبلاگ مهـــــــــــــدی فاطمه را چطور ارزیابی میکنید؟

موضوعات مطالب
آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه
نوای مهدوی

امارگیر وبلاگ
مترجم وبلاگ

فراق یار



خبر آمدن تو
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در سه شنبه 22 اردیبهشت 1394  11:56 PM | نظرات(0)

بی‌صبرانه منتظرم تا در شب‌های خیال من طلوع کنی و من چقدر ‌این شب‌های روشن از نام
تو را دوست دارم. نام زیبای تو به من رهایی می‌بخشد. روحم را پرواز می‌دهد. خدای
عشق را شکر می‌کنم که نام تو را بر زبانم نوشت و نگاه مهربانت را به من هدیه داد.
همان خدایی که بی‌قراری را به من بخشید و در کاسه انتظارم صبر ریخت.

صدای
قدم‌های تو در کوچه‌های دل پیچیده است. از این رو همه وجودم را شور انتظار پر کرده
است. امروز به قدر تمام روزهای نیامده دلتنگ تو هستم. حالا به هر طرف که می‌چرخم تو
را می‌بینم و اگر گوش جان بدهم می‌توانم از پرنده‌ها و درخت‌ها، سنگ‌ها و دیوارها؛
حتی از همین طاق نصرت‌هایی که مثل بسیجی‌ها سربند «یا صاحب‌الزمان(عج)» به پیشانی
بسته‌اند صدای تو را بشنوم.

ای یوسفی که یعقوب دلم منتظر عطر پیراهن تو است!

با پاهایی تاول‌زده، کوچه‌های دلنگرانی را طی کرده‌ام تا به خیابان دلتنگی
رسیده‌ام. اهمیتی ندارد که چند روز در راه بوده‌ام یا‌ این راه عاشق‌کش کی به انتها
می‌رسد؛ همین که در مسیر منتهی به نگاه تو باشم برای من کافی است. نه از راهی که
آمده‌ام احساس خستگی می‌کنم و نه از تاول ‌این پاهای مهربان به تنگ آمده‌ام یا
گلایه‌ای دارم.

حالا هم دست‌هایم مسیر آمدنت را نشان می‌دهد؛ نامت برای یک
لحظه از روی لب‌هایم نمی‌افتد و قلبم «جمکرانی» است پر از زائران منتظر و دلشکسته
که همه امیدشان نگاه مهربانانه تو است.

بی‌تو خیابان‌ها یا به بن‌بست می‌رسد
یا آنقدر پر از پیچ‌و‌خم است که تنها سردرگمی را به دنبال دارد. زودتر بیا تا این
پاهای به خواب رفته بیدار شوند و مرا به لحظه‌های آرامش تو برسانند.

کاش
وقتی می‌آیی کوچه‌ها در خواب نباشند. شاعران خواب نباشند. خورشید و پنجره و درخت‌ها
خواب نباشند.
کاش روز میلادت را با روز موعود آمدنت، پیوند می‌زدی و امروز تیتر
اول همه خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها خبر آمدن تو بود.

 

 

نوشته عبدالرحیم سعیدی راد