بِسمِ اللّه ‏ِالرَّحمنِ الرَّحيمِ اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَ فی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد و کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...
درباره ما
هزاران درود بر مهدی، هزاران درود بر امام المتقین، هزاران درود بر جاری کننده عدل در جهان، هزاران درود بر آبادگر بزرگ عالم، هزاران درود بر فرزند رسول خدا، هزاران درود بر فرزند امیر المومنین، هزاران درود بر فرزند زهرای مرضیه، هزاران درود بر دوای درد شیعیان، درود الهی بر وجود پاک و مقدس بقیه الله العظم مهـــــــــــــدی فاطمه
نویسنده
آماروبلاگ
» کل بازدید : 929446
» تعداد کل پست ها : 2815
» آخرین بروز رسانی : یک شنبه 4 شهریور 1397 
تعداد نظرات : 109 عدد
تاریخ ایجاد وبلاگ : دوشنبه 21 مرداد 1392  عدد
دیگر امکانات
صلوات شمار مهدوی


لوگوی دوستان

کجایید ای شهیدان خدایی

معبر شهدا2

نظرسنجی
وبلاگ مهـــــــــــــدی فاطمه را چطور ارزیابی میکنید؟

موضوعات مطالب
آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه
نوای مهدوی

امارگیر وبلاگ
مترجم وبلاگ

فراق یار



بهترین آرزو در این شب‌های بزرگ...
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در سه شنبه 16 تیر 1394  4:40 PM | نظرات(0)

زمان ثمردهي‌اش گذشته بود و دوره بازنشستگي را طي مي‌كرد. روزگاري طراوت و سرسبزي داشت و كودك و بزرگ از قِبَلِ او مرزوق بودند. اما اكنون تمام دلخوشي‌اش اين بود كه پيامبر اعظم ـ صلي­ الله­ عليه­ و­آله ـ چون به ايراد سخن مي‌ايستاد بر او تكيه مي‌كرد و اين براي او از هر افتخاري بالاتر بود.


نخل خشكيده‌اي در شهر مدينه كه توفيق هم­جواري با حجّت كبراي حق و برترين مخلوق در عرصه هستي را پيدا كرده بود.

 

او چوب خشكيده‌اي بود از جنس نخل، نه ادعاي عقلانيّت داشت و نه خود را در حد و اندازه ما انسان‌ها مي‌دانست. اما تمام سرمايه‌اش عشقي بود كه به وجود نوراني پيامبر خدا ـ صلي­الله­عليه­و­آله ـ در دل پيدا كرده بود.

 

چند صباحي گذشت تا اين كه اصحاب براي حضرت منبري سه پله از چوب درست كردند و با اجازه ايشان وارد مسجد نمودند، اما تكيه حضرت همچنان به نخل خشكيده بود.

 

در اثناء سخن، حضرت به سمت منبر حركت كرد. اما چند قدم دورتر نشده بود كه نخل صدايش به ناله بلند شد. ناله‌اي از سوز دل مثل ناله ماده­شتر در فراق فرزندش. و همه مردم شنيدند و به ستون حنّانه خيره ماندند كه الله اكبر!

 

الله اكبر از اين شور و اشتياق و از اين بي‌تحملي درد فراق! 

 

اما او نبيّ رحمت بود و كشتي نجات امّت؛ و با همه هستي رفيق شفيق بود و يار صميمي. و الله اكبر از اين قلب آكنده از محبّت نبي حتي نسبت به آنچه كه ما بي‌جانش مي‌پنداريم.

 

او برگشت به سوي ستون و با تمام وجود او را در آغوش گرفت و خوشا به حال ستون عاشق. نخل اما صداي ناله‌اش عوض شد و مثل كودكي كه بعد از دوري به آغوش مادر رسيده باشد هق هق گريست. 

 

و رسول او را نوازش كرد. آن قدر كه نخل در آغوش پرمهر مادر هستي آرام گرفت و گريه‌اش خاموش شد.

 

حضرت رو كرد به مردم و فرمود: به خدا قسم اگر در آغوشش نمي­گرفتم تا قيام قيامت ناله‌اش پاياني نداشت!

 

و مرحبا بر ستون و هزار آفرين بر اين همه ارادت و استقامت!

 

آري مهدي‌جان! او كه چوب بود و بي‌جان، فراق حجت خدا را چند ثانيه بيشتر نتوانست تحمل كند اما ما كه انسانيم و ادعا داريم سيزده قرن فراق تو را ديده‌ايم و هنوز صدايمان به ناله بلند نشده است! كه اگر شده بود تو آمده بودي! چرا كه تو پسر همان پيغمبري با همه شئونات حتي مهرباني‌اش منهاي وحي.

 

آري، مشكل از ما است كه لذت با تو بودن را نچشيديم تا در رنج و درد جانسوز فراقت ناله زنيم.

 

ما بيشتر به نبودنت انس گرفته‌ايم تا به بودنت؛ پس بيا، بيا و لذت با ولي بودن و با ولي زيستن را به انسانيت بچشان.

 

آرزوی شما تو این شبهای قدر چیه واز خداوند بزرگ چه چیزی میخواهید؟

منتظر مطالب ودلنوشته ها وآرزوهای شما دوستان عزیزم هستم ....