جناب حجة الاسلام مهدوى اصفهانى فرمود:
بارها و بارها دیدم كه مرحوم آیة الله حاج شیخ مرتضى حائرى به دیدن مرحوم حاج حسین مظلومى - كه از صحابیان خاص امام عصر(علیهالسلام) بود – مىآمد وقتى سخن مىگفت، مرحوم حائرى همانند ابر بهارى گریه مىكرد.
حاج حسین، مرد عجیبى بود اگر كسى كه اهلش نبود به باغش در منطقه یزدان شهر قم مىآمد دیوانهوار از باغ بیرون مىدوید و فریاد مىزد كه این باغ مال امام زمان(علیهالسلام) است برو بیرون، ولى در اواخر عمرش دیگر چنین حالتى نداشت! از ایشان داستانهاى زیادى وجود دارد كه بنا به مصلحت تعدادى از آنها را مىگویم:
1- روزى خودم در باغ ایشان با مردى به نام شیخ ابراهیم برخورد كردم كه مرحوم حاج حسین مظلومى به او اتاقى داده تا مشغول دعا و نماز باشد یكى دوبار به دیدارش رفتم و به او التماس دعا گفتم، او ضمن پاسخ، رفتارى از خود نشان مىداد كه معلوم بود زیاد مایل به صحبت كردن نیست! مرحوم آقاى مظلومى رو به من كرده و گفت:
با او كارى نداشته باش او از این كه با كسى ملاقات كند راضى نیست این جریان گذشت تا آن كه روزى دیگر كه به دیدار مرحوم مظلومى رفته بودم او را سخت گریان یافتم وقتى از علت گریهاش پرسیدم او گفت: شیخ ابراهیم را كه مىشناختى به نوكرى امام زمان(علیهالسلام) برده شد و او اینك در محضر امام عصر و از خدمه اوست!
چگونگى آشنایىاش را او پرسیدم وى با گریه گفت:
اولین روزى كه شیخ ابراهیم به نزدم آمد گفت: آقاى حاج حسین پنج تومان به من بده این را امام زمان به من فرمود!
من با تعجب پرسیدم: جریان چیست؟
او گفت: رفته بودم از نانوایى نان بخرم نانوا پس از برداشتن هزینه نان، مبلغ پنج تومان به من باز گردانید وقتى بیرون آمدم با حضرت مواجه شدم، حضرت فرمود برو این پول را به او پس بده، وقتى به نزد نانوا رفتم او پول را پس نگرفت پس بازگشتم باز امام عصر(علیهالسلام) كه به انتظارم ایستاده بود فرمود این پول به درد تو نمىخورد برو داخل نانوایى بیانداز و برو! و من نیز چنین كردم ولى حضرت فرمود اگر پول خواستى برو از حاج حسین بگیر اینك من به نزد تو آمدم پس پنج تومان به من بده !
من پول را به او دادم ولى براى شناخت حقیقت گفتارش خود به نزد نانوا رفته و از جریان شیخ ابراهیم پرسیدم او گفت:
چندى قبل، شیخ ابراهیم براى خرید نان به نزد من آمد، باقیمانده پولش پنج تومان بود كه به او دادم ولى او نرفته، بازگشت
و با اصرار مىخواست پول را به من بدهد ولى من نپذیرفته تا این كه دوباره رفت و زود بازگشت آنگاه پول را به داخل مغازه انداخت و رفت .
فهمیدم ادعایش درست است، پس با او رفاقت پیدا كردم روزى او به باغ آمد و چند روزى میهمان شد در آن چند روز به دعا و اذكار فراوانى سخت مشغول بود ارادتم هر روز نسبت به او بیشتر مىشد تا آن كه او دو، سه روز قبل به من گفت: حاج حسین من به زودى ناپدید مىشوم اگر رفتم ناراحت نباش! او دائم این سخن را مىگفت، و من نگران و مضطرب بودم تا این كه امروز وقتى به باغ آمدم، دیدم او در اتاق منتظرم ایستاده است به محض دیدنش، به من گفت:
حاج حسین یكى از نوكران حضرت بقیة الله فوت كرده حضرت به جاى او مرا انتخاب فرموده است منتظر شما بودم تا با شما خداحافظى كنم آنگاه مرا در آغوش گرفت و پس از خداحافظى، ناگهان ناپدید شد خوب كه دقت كردم دیدم از اثاثیهاش نیز خبرى نیست !
2- جناب حاج حسین مظلومى فرمود:
شبى نوبت آبیارى باغ بود بسیار خسته بودم هنگامى كه آب رسید راه آب را باز كردم ولى قبل از این كه بتوانم آب را میان كترههاى باغ تقسیم كنم، از خستگى كنار جوى آب خوابم برد وقتى بیدار شدم سخت ناراحت شدم چون نمىدانستم كه آب به كجا رفته است؟ با ناراحتى به راه افتاده تا ببینم آب جوى به كجا رفته است ناگهان در آخر باغ كسى را در حال آبیارى دیدم وقتى به نزدش رفتم فورا فهمیدم كه آن مرد، كسى جز حضرت بقیة الله اعظم نیست به محضرش زانو زده و بر زانوهاى آن حضرت دستهایم را گذاردم و دقایقى چند گریه كردم حضرت پس از ملاطفت فراوان، ناگهان پنهان گردید.
3- حجة الاسلام شیخ مهدى كرمى فرمود: سوزنبانى در راه آهن قم وجود داشت كه سخت به حضرت بقیة الله اعظم امام زمان(علیهالسلام) عشق مىورزید. روزى او به نزد آقاى مظلومى آمده و از عشق وافر و غیر قابل تحملش نسبت به حضرت شكوه مىكند و از او مىخواهد كه به حضرت چنین پیغام بدهد كه اگر ممكن است و او را به عنوان نوكر در جزیره مسكونىشان بپذیرند.
آقاى مظلومى در یكى از ملاقاتهایشان به حضرت بقیة الله(عجل الله تعالى فرجه الشریف) پیام سوزنبان را مىدهد و از ایشان راه چاره مىطلبد؟ حضرت به او مىفرماید:
او هنوز باید تصفیه شود كارهایى را باید انجام دهد تا لیاقت این مقام را پیدا كند؟!
آنگاه حضرت دستورالعملهایى را به آقاى مظلومى مىدهد تا سوزنبان بدان عمل كند. آن مرد وقتى پیام و دستورالعمل حضرت را مىشنود به سرعت دست به كار شده و با دقت آن اعمال را انجام مىدهد تا آن كه روزى به باغ مرحوم حاج حسین مظلومى در نزدیكىهاى مسجد جمكران رفته و به دیدار حضرت نائل مىشود آنگاه پس از دقائقى در یك لحظه با حضرت ناپدید شده و براى همیشه به جمع نوكران حضرت بقیة الله(عجل الله تعالى فرجه الشریف) مىپیوندد.
منبع: تشرف یافتگان، از مجموعه شمیم عرش، پژوهشكده تزكیه اخلاقى امام على علیه¬السلام