بِسمِ اللّه ‏ِالرَّحمنِ الرَّحيمِ اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَ فی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد و کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...
درباره ما
هزاران درود بر مهدی، هزاران درود بر امام المتقین، هزاران درود بر جاری کننده عدل در جهان، هزاران درود بر آبادگر بزرگ عالم، هزاران درود بر فرزند رسول خدا، هزاران درود بر فرزند امیر المومنین، هزاران درود بر فرزند زهرای مرضیه، هزاران درود بر دوای درد شیعیان، درود الهی بر وجود پاک و مقدس بقیه الله العظم مهـــــــــــــدی فاطمه
نویسنده
آماروبلاگ
» کل بازدید : 927821
» تعداد کل پست ها : 2815
» آخرین بروز رسانی : یک شنبه 4 شهریور 1397 
تعداد نظرات : 109 عدد
تاریخ ایجاد وبلاگ : دوشنبه 21 مرداد 1392  عدد
دیگر امکانات
صلوات شمار مهدوی


لوگوی دوستان

کجایید ای شهیدان خدایی

معبر شهدا2

نظرسنجی
وبلاگ مهـــــــــــــدی فاطمه را چطور ارزیابی میکنید؟

موضوعات مطالب
آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه
نوای مهدوی

امارگیر وبلاگ
مترجم وبلاگ

فراق یار



آبى سردتر از برف و شیرین‎تر از عسل
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در یک شنبه 29 آذر 1394  5:42 PM | نظرات(0)

مردى پارسا به حج خانه خدا رفته، و سفر خویش را این چنین گزارش ‍ مى‎كند:

صحراى عربستان چون تنورى سوزنده، و هرم آفتاب، توفنده بود. از قافله عقب ماندم. راه را گم كردم و خود را تنها یافتم. تشنگى مرا از پاى در آورد و نقش بر زمین ساخت. ریگ‎هاى داغ، چون تابه‎اى مرا مى‎سوزاند.

تشنگیم آن چنان شدت یافت كه به آستانه مرگ رسیدم. ناگهان صدایى شنیدم . چشمم را باز كردم . جوانى زیبا از راه رسید، و با چهره‎اى مهربان، مرا آبى سردتر از برف و شیرین‎تر از عسل نوشاند و از مرگ حتمى نجاتم داد. آنگاه كه رمقى گرفتم پرسیدم كیستى؟ فرمود: من حجت و بقیه الله در زمینم . همان كسى كه زمین ظلم زده را، به عدل و داد زنده خواهد كرد.

من حجت و بقیه الله در زمینم، همان كسى كه زمین ظلم زده را، به عدل و داد زنده خواهد كرد

من فرزند حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابیطالب - كه درود خدا بر تمامى آنان باد - هستم .

و چون چشم بر هم نهادم و دیده باز كردم خود را در پیشاپیش كاروان دیدم و او از نظرم ناپدید شده بود.

 

 

برگرفته از کتاب جهانگشاى عادل، سید جمال الدین دین پرور