بِسمِ اللّه ‏ِالرَّحمنِ الرَّحيمِ اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَ فی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد و کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...
درباره ما
هزاران درود بر مهدی، هزاران درود بر امام المتقین، هزاران درود بر جاری کننده عدل در جهان، هزاران درود بر آبادگر بزرگ عالم، هزاران درود بر فرزند رسول خدا، هزاران درود بر فرزند امیر المومنین، هزاران درود بر فرزند زهرای مرضیه، هزاران درود بر دوای درد شیعیان، درود الهی بر وجود پاک و مقدس بقیه الله العظم مهـــــــــــــدی فاطمه
نویسنده
آماروبلاگ
» کل بازدید : 900502
» تعداد کل پست ها : 2815
» آخرین بروز رسانی : یک شنبه 4 شهریور 1397 
تعداد نظرات : 109 عدد
تاریخ ایجاد وبلاگ : دوشنبه 21 مرداد 1392  عدد
دیگر امکانات
صلوات شمار مهدوی


لوگوی دوستان

کجایید ای شهیدان خدایی

معبر شهدا2

نظرسنجی
وبلاگ مهـــــــــــــدی فاطمه را چطور ارزیابی میکنید؟

موضوعات مطالب
آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه
نوای مهدوی

امارگیر وبلاگ
مترجم وبلاگ

فراق یار



تو بیایی، عید است!
+ نویسنده مهـــــــــــــدی فاطمه در چهارشنبه 11 فروردین 1395  2:14 PM | نظرات(0)

السلام علیک یا صاحب الزمان

تو بیایی، عید است!
“تو بیایی همه ی ثانیه‌ها، ساعت‌ها،
از همین روز، همین لحظه، همین دَم عیدند..”!
ور نیایی،همه اهل جهان زندانی ، همگی در قیدند!
شاعر قصه ما دلتنگ است، تیر او بر سنگ است؛
نقش ها نقش برآب ، ارزوهاست حباب؛

کینه هایند در اوج ، می زند نفرت موج؛
کوچه ها سرد و خموش ،اسب تاریخ چموش!
لشکر یأس به صف ، قدرت  و پول هدف؛
کار تقوی است کساد، کار ابلیس رواج؛


لیک مهتاب امید!
تو بیائی عید است ،
همه دل ها شاد است؛
همه غم های جهان خواهد رفت؛

همه چلچله ها، طوطی ها،
از هم اکنون به بهاران وصل اند همگی می خوانند؛
آسمانی است دل ماهی ها؛
نیست بن بست دگر کوچه عشق؛
منظر پنجره ها دشت قشنگ ؛
لب آن نهر روان ،در کناریک گرگ آب می نوشد میش؛
مهربانی ارزان،کینه اما نایاب؛
عقده ها رفته زدل، نیست پایی در گل؛
صلح و شادی و صفا، شده هرجا حاکم؛
شاعرما دلشاد و پر از عشق و امید،
می سراید زبهار می سراید از عید؛
مهربان صاحب ما:
“بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند…
تو بیایی همه ی ثانیه‌ها، ساعت‌ها
از همین روز، همین لحظه، همین دَم عیدند..”