
در ساحت دیگر، آدمی منظومهای از رفتارها و شیوههای مربوط به جنبههای عینی و روزمره زندگی را برمیگزیند و با این انتخاب، به لحاظ عملی خود را به مجموعهای از انسانها پیوند میدهد و از کسان دیگری که شیوههای متفاوتی در زندگی دارند، فاصله میگیرد. این ساحت « سبک زندگی » نام گرفته و به حوزهای از زندگی انسان اطلاق میگردد که الگوها و رفتارهای او درباره مسایل روزمره و شئون متکثر حیات بشری از جمله دانش، جنسیت، کار، تغذیه و سرگرمی را دربرمیگیرد.
عقلانیت و سبک زندگی دو ساحت متفاوت و در عین حال وابسته به شمار میروند که در تحلیل حیات فردی و اجتماعی انسانها به عنوان نظام معنایی و نظام نشانهای مورد استفاده قرار میگیرند. بر این اساس زندگی هر انسان یا جامه انسانی شامل رفتارهایی است که از عقلانیت آن ناشی شده و همچنین حاصل باورهایی است که به سبک زندگی مشخصی در رابطه با آن انجامیدهاند و از همین جهت میتوان عقلانیت را به ریشه و سبک زندگی را به میوه درخت زندگی آدمی تشبیه کرد. در نزد متفکران مسلمان این دو ساحت با عناوین « حکمت نظری » و « حکمت عملی » شناخته میشود؛ حکمت نظری ناظر بر حکمت الاهی، حکمت ریاضی و حکمت طبیعی بوده و در حکمت عملی از اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن گفتگو میشود. در واقع، سبک زندگی انسان متناسب با الگوهایی که او در زندگی خود به کار میگیرد و مصرف میکند، شکل میگیرد و بر این اساس، سبک زندگی و شیوه زیست انسان ارتباط مستقیمی با عقلانیت به کار گرفته شده توسط او دارد؛ عقلانیتی که در حوزه کلان و کلی در « دین » و در حوزه خرد و محلی در « فرهنگ » به ظهور میرسد.
تا آنجا که به دین اسلام مربوط میشود، قرآن به مثابه منبع اساسی فکر و ایمان دینی تأمینکننده « عقلانیت » و سنت رسول خدا به عنوان کانون اصلی عمل و رفتار دینی، الهامبخش «سبک زندگی» اسلامی به شمار میرود. محتوای قرآن دربرگیرنده بینشهای بنیادین در رابطه با موجودیت عالم و منشاء آن و همچنین زندگی انسان در دنیا و استمرار آن در آخرت بوده و تشکیلدهنده طرح کلی حیات ـ چه در وضعیت ثابت و از پیش فراهم شده و چه در سیمای متغیر و ظرفیت لایتناهی آن ـ به حساب میآید. مبتنی بر آیات قرآن، انسان و جهان مخلوق آفریدگاری یکتا، بینیاز و برکنار از محدودیتهای مادی بوده که بر اساس علم و قدرت بیانتهای خود هستی ممکن را پدید آورده است؛ این خلقت بیمعنا نبوده و مبتنی بر هدفی مشخص و غایتی معلوم صورت گرفته و در این میان، انسان ـ به عنوان مخلوق مختار و مسئولی که قابلیت تخاطب با خداوند را دارد ـ حامل امانتی است که متضمن شناخت هدف متعالی حیات و نیل به آن میباشد. این امانت که در وجود آدمی گنجانده شده و توسط پیامآوران الاهی یادآوری و بهرهبرداری میگردد، زمینهساز سعادت ابدی انسان و سامانبخش زندگی پرنشیب و فراز او خواهد بود؛ اگرچه مواجهه آدمی با این موهبت الاهی همواره با موفقیت قرین نبوده و پیشینه طولانی زندگی بشر حاکی از چالش مستمر آدمی با رسولان و اولیای حق بر سر ایمان و کفر به خداوند است.
تجربه حضور تاریخی پیامبر خدا بخش دیگری از سنت اسلامی را تشکیل میدهد؛ بر این اساس، پیامبر یک مبلغ و پیامآور صرف نبوده و نفس وجود او به مثابه تجلی انسانی پیام الاهی و نمونه کامل و تحقق یافته آن، جزئی از گفتگوی خدا با انسان به شمار میآید. همچنان که در قرآن به حوزههای گوناگون حیات انسان توجه شده و درباره آنها گزارههایی بیان گردیده است، پیامبر نیز در ساحتهای مختلف زندگی بشری مشارکت داشته و با مسئلههایی که عموم انسانها به طور معمول در زندگی خود با آنها مواجه میگردند، دست به گریبان بوده است. از این رو نه تنها تأسی به پیامبر و الگوبرداری از او در زندگی امکانپذیر بوده که مبتنی بر آیات قرآن، توجه به گفتار و رفتار پیامبر و سرسپردن به فرامین و احکام او برای مسلمین ـ به عنوان الگوی نیک (أسوة حسنة) انسانی ـ لازم است. تبعیت از پیامبر اطاعت از خداوند محسوب شده و دوستداشتن او شرط محبت به خدا درنظرگرفته شده است و بر همین اساس، سنت پیامبر به کلام الاهی گره خورده و احادیث نبوی ـ در مقام گزارش عادات و رفتار پیامبر در زندگی و ارائهدهنده دیدگاههای او درباره مسائل گوناگون حیات ـ مبنای عمل مسلمانان واقع میگردد. بر همین اساس، محتوای ایمان اسلامی شامل قرآن و سنت پیامبر بوده و شرط رستگاری مسلمانان نیز حضور توأم کتاب و سنت در زندگی آنها بیان شده است.
جریان دین در زندگی انسانها با ظهور پیامبران آغاز میشود و در زمینهای که مردم به زندگی روزمره خود عادت کرده و روزگار میگذرانند، پیامبر مبعوث میشود تا زندگی آنها را تغییر دهد؛ پیامبر سختیها و زشتیهای زندگی مردم را به آنها نشان میدهد و از ریشههای رنج و نازیبایی در میان آنان گفتگو میکند. او از وضعیت بهتری که زندگی آنها میتواند به خود ببیند، سخن میگوید و از آرزوها و ایدهآلهایی که میتواند در میان آنان محقق شود، پرده برمیدارد. براین اساس، مواجهه دین با زندگی انسانها که در قالب بعثت، نبوت و راهنمایی پیامبران واقع میشود، در گام نخست چهرهای « آسیب شناسانه » داشته و به وضعیت موجود اما نامطلوب زندگی مردم مربوط میگردد و در گام دیگر، ماهیتی « راهبردی » پیدا میکند و به وضعیت موعود و مطلوب زندگی مردمان ارتباط مییابد. در واقع، انسانها پس از آنکه نسبت به ناهنجاریها و نارساییهای فکری، اخلاقی و رفتاری خود ـ که پیامبر پرده از آنها برداشته ـ آگاهی مییابند، شیوه زندگی خود را تغییر میدهند و وضعیت جدیدی بر حیات آنها حاکم میشود.
با این وجود، اینگونه نیست که بازگشت به زمانه قبل از بعثت پیامبر ـ که زندگی در آن وضعیت چهرهای ناهنجار و نامعقول داشت ـ ناممکن باشد؛ بلکه این مخاطره همواره وجود دارد که زندگی مردمانی که بر اثر دعوت پیامبر و راهنمایی او متحول شده است، دوباره با رنج، سختی و زشتی توأم گردد. همچنان که در جریان تحول دینی زندگی، مردم همان انسانهای پیشین بوده و تنها سبک زندگی آنها تغییر یافته بود، در این وضعیت نیز ممکن است انسانها ـ در عین آنکه به ظاهر دیندار بوده و بر هویت دینی خود تأکید میورزند ـ شیوه زیست خود را تغییر داده و از ویژگیها و ایدهآلهای زندگی دینی فاصله بگیرند؛ چیزی که از قرار معلوم، اندک زمانی پس از عبور تاریخ از دوره زندگی هر پیامبر تحقق مییابد و اساساً شاید همین مسئله سبب شده تا برای رفع و اصلاح انحرافها و فسادهایی که در زندگی انسانهای آشنا به دین بهوجود میآید، پیامبر دیگری مبعوث شده و شیوه زندگی دینی را در میان آنها، از نو به جریان اندازد.
واقعیت این است که زندگی ما در زمانهای قرار گرفته که از هنگامه بعثت پیامبران و مواجهه مستقیم انسانها با نزول وحی فاصله دارد. آموزه ختم نبوت در نگاه اسلامی بر این نکته تأکید میورزد و بیان میکند که پس از بعثت و نبوت حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله پیامبر دیگری مبعوث نخواهد شد و بر این اساس، او آخرین فرستاده خدا به سوی انسانها تلقی میگردد. همچنین این واقعیت که اسلام در مقایسه با دیگر ادیان ابراهیمی وضعیتی متأخر داشته و جدیدترین دین محسوب میگردد، تأکید دیگری بر واقعیت زندگی اکنون ما در عصر غیبت پیامبران و دوری از حضور تاریخی دین به حساب میآید. این فاصله طولانی به طور طبیعی واکنشهای متفاوتی را در میان کسانی که در زمینه دینی متولد شده و هویت آنها متأثر از دین شکل میگیرد، در پی داشته است؛ برخی در اثر احساس مسافت زمانی میان خود و عصر بعثت پیامبر در حقانیت دین شک کرده و از آن روی برتافتهاند، بعضی از انسانها با درنظرگرفتن تحولات شکل ظاهری زندگی در زمانه خود نسبت به عصر ظهور دین، از درپیشگرفتن سبک زندگی دینی خودداری ورزیدهاند و بالاخره جمعی زیادی از آنها با وجود علاقه و اشتیاق به دین و در عین تأکید بر هویت و پیشینه دینی خود، در فهم پیام دین و بهکارگیری آموزههای دینی در زندگی دچار مشکل شده و در تناقض میان آرمان و واقعیت گرفتار آمدهاند؛ هرچند در این میان شمار اندکی نیز حضور دارند که با وجود موانع و سختیهای فراوان، در پذیرش و بهکارگیری محتوای دین در زندگی خود موفق بوده و میراثدار واقعی سبک زندگی دینی به شمار میروند.
بر خلاف دیگر ادیان که موعودیتی مبتنی بر نجاتبخشی قومی و یا رهایی معنوی و یا حتی تحولات کیهانی به تصویر میکشند، موعود اسلام و نجاتبخشی او جنبهای اخلاقی داشته و موعودیت اسلامی به اصلاح سبک زندگی و شیوه زیست انسانها نظر دارد. آنچنان که آموزه مهدویت بیان میدارد، نه تنها ظلم و بیمعنایی همهگیری در سراسر زمین ـ پیش از ظهور موعود در آخرین مرحله تاریخ ـ سیطره مییابد که حتی در میان مسلمانان و افرادی که از هویت و سابقه دینی برخوردارند، مشکلات و ناهنجاریهای اخلاقی فاحشی بروز مییابد و در تعبیری قرآنی، به واسطه سوء اختیار و بیاخلاقی آدمی فساد در خشکی و دریا ظهور یافته (ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس) و زندگی چهره سخت و تاریک خود را به نمایش میگذارد. در چنین زمینهای است که نجاتبخشی موعود واقع میشود و با حذف عناصری که مدافع وضعیت بهوجود آمده قلمداد میگردند، به تغییر در شیوه زیست بشر و احیای عقلانیت و سبک زندگی دینی مبادرت میورزد. بر این اساس، عاقلانهترین واکنشی که در برابر مسئله زندگی در عصر غیاب پیامآوران وحی و غیبت موعود بهنظر میرسد، تلاش برای اصلاح اخلاقی و توسعه عقلانیت و سبک زندگی دینی است تا علاوه بر حفظ هویت دینی، استقبال از موعود و قیام اخلاقی او نیز امکانپذیر گردد.
منبع: پایگاه حرف آخر