فطري بودن شناخت
خداوند متعال انسان را ـ فطرتاً ـ همراه علم و معرفت آفريد. به همين دليل است كه او از بدو خلقت و طفوليت به دنبال شناخت حركت كرده، ميپرسد: چرا؟ چگونه؟ و كجا؟ در روايات مذهبي آمده است كه خداوند متعال، بندگان را جز براي شناخت نيافريد.
خداوند متعال انسان را ـ فطرتاً ـ همراه علم و معرفت آفريد. به همين دليل است كه او از بدو خلقت و طفوليت به دنبال شناخت حركت كرده، ميپرسد: چرا؟ چگونه؟ و كجا؟ در روايات مذهبي آمده است كه خداوند متعال، بندگان را جز براي شناخت نيافريد.
در تفسير اين كلام خداوند كه:
و ما خلقت الجنّ و الانس إلاّ ليعبدون.1
و جنّ و انس را نيافريديم جز براي آنكه مرا بپرستند.
از امام باقر(ع) روايت شده كه فرمودند: «براي آنكه او را بشناسند.»2
امام حسين(ع) نيز ميفرمايkد: «همانا خداوند عزوجلّ بندگان را نيافريد، جز براي آن كه او را بشناسند.» به ايشان عرض شد: معرفت خدا چيست؟ فرمودند: «شناخت اهل هر زماني، امامشان را كه اطاعت و پيروياش بر آنان واجب است.»3
و ما خلقت الجنّ و الانس إلاّ ليعبدون.1
و جنّ و انس را نيافريديم جز براي آنكه مرا بپرستند.
از امام باقر(ع) روايت شده كه فرمودند: «براي آنكه او را بشناسند.»2
امام حسين(ع) نيز ميفرمايkد: «همانا خداوند عزوجلّ بندگان را نيافريد، جز براي آن كه او را بشناسند.» به ايشان عرض شد: معرفت خدا چيست؟ فرمودند: «شناخت اهل هر زماني، امامشان را كه اطاعت و پيروياش بر آنان واجب است.»3
از مهمترين شناختها كه انسان بدان نيازمند است، شناخت آغاز و انجام است. امام علي(ع) ميفرمايند: «خداوند رحمت كند كسي را كه بداند از كجا [آمده]؟ در كجا [به سر ميبرد]؟، و به سوي كجا [در حركت] است؟»4 و از آن جا كه انسان به سوي خداوند متعال در حركت است در مسير خود از شناخت راهي كه ميپيمايد، هدفي كه به سوي آن گام برميدارد، و شخصي كه او را راهنمايي ميكند، ناگزير است. به تعبير امام علي(ع) خطاب به كميل: «اي كميل، هيچ حركتي نيست مگر آن كه تو در آن نيازمند شناخت هستي.»5
بنابراين ما انسانها ناگزير از شناخت راهنمايان و هاديان راه خداي متعال هستيم. از همين جاست كه امام حسين(ع) بين شناخت امامان(ع) و شناخت خدا ارتباط مستقيم برقرار مينمايند: «همانا شناخت خدا، همان شناخت امام است.» در «زيارت جامعة كبيره» نيز خطاب به امامان(ع) آمده است: «هر كه شما را شناخت، خدا را شناخته است.»6
امام علي(ع) فرمودند: «شناخت من به نورانيت، شناخت خداوند عزوجل است»7 و همچنين از آن حضرت(ع) نقل شده كه: «منظور از « اعراف» ما هستيم كه خداوند جز از راه معرفت ما شناخته نميشود.»8
از امام صادق(ع) نيز روايت شده كه فرمود: «هر يك از شما براي مسافرتي چند فرسخي به دنبال راهنما ميگردد در حالي كه شما به راههاي آسمان ناآگاهتر از راههاي زمين هستيد. پس براي خود راهنمايي جستجو كنيد.»9
امامان(ع) راهنمايان به سوي خداوند متعالاند. هر كس ايشان را بشناسد و در گفتار و رفتار از آنان پيروي كند، به خداوند متعال واصل شده است. و هر كس ايشان را نشناسد، از گمراهان ناآگاه است. لذا در حديث مستفيض از طريق شيعه و سني از رسولخدا(ص) نقل شده كه فرمودند: «هر كس بميرد در حالي كه امامي نداشته باشد، به مرگ جاهليت از دنيا رفته است.» و جاهليت همان «گمراهي» است، چنانكه امام صادق(ع) فرمودند.10و در روايت ديگري از آن حضرت(ع) بيان شده است: «جاهليت، كفر و نفاق و گمراهي است.»11
امام باقر(ع) ميفرمايند: «فقط كسي خداوند را ميشناسد و او را عبادت ميكند كه نسبت به او معرفت داشته و امامش از ما اهلبيت را بشناسد. و هر كس خداي عزّوجلّ را نشناخته و نسبت به امام خود [از ميان] ما اهل بيت معرفت نيافته، معبودي غير خدا را شناخته و عبادت كرده است و به خدا سوگند، اين ضلالت است.»12
معرفت امام از اصول دين
شناخت امامان(ع) يكي از خصوصيات بارز مذهب تشيع است؛ زيرا اين موضوع در زمرة اصول دين كه اموري واجبالاعتقادند، شمرده شده است. زراره ميگويد، به حضرت امام باقر(ع) عرض كردم: مرا دربارة (اهميت) شناخت امام از شما (اهل بيت) آگاه نماييد، كه آيا بر تمام مردم واجب است؟ پس فرمودند: «همانا خداي عز و جل محمّد(ص) را به سوي مردم ـ جملگي ـ ارسال نمود و آن حضرت، حجت خدا بر همة خلايق در روي زمين است. پس بر هر كس كه به خدا و به محمد ـ رسول خدا ـ ايمان آورده، از او پيروي و تصديقش كرده، شناخت امام (از ما) واجب است.»13
از يكي از دو امام معصوم ـ حضرت باقر يا حضرتصادق(ع) ـ روايت شده است كه فرمودند: «بنده مؤمن نيست مگر آن كه خدا و رسولش، جملة امامان و امام زمانش را بشناسند.»14و حضرت باقر(ع) در همينباره ميفرمايند: « اسلام بر پنج (پايه) بنا شده است: نماز، زكات، حج، روزه و ولايت.»15
عيسي بن سري ميگويد، به حضرت ابيعبدالله ـ امام صادق(ع) ـ عرض كردم، اصول و اركان اسلام را كه كوتاهي نسبت به شناخت هيچ يك از آنها از كسي پذيرفته نيست، براي من بيان فرماييد. آن حضرت(ع) فرمودند: «شهادت به آن خدايي كه جز الله نيست، ايمان به آنكه محمد رسول خداست، اقرار به آنچه او از جانب خداوند آورده است، اداي زكات اموال، و ولايتي كه خدا بدان امر كرده است؛ يعني ولايت آل محمد(ص)»16. در روايات ما آمده است كه مردم، بعداز مرگ دربارة شناخت امامان(ع) مورد سؤال قرار ميگيرد.
رسول خدا(ص) فرمودند: «نخستين چيزي كه دربارة آن از بنده پرسيده ميشود، محبت ما اهل بيت است.»17 از امام صادق(ع) نيز در اين زمينه روايت شده است كه: «از مرده در قبرش دربارة پنج چيز سؤال ميشود؛ دربارة نماز، زكات، حج، روزه، و ولايتش نسبت به ما اهل بيت».18 همچنين نقل شده است كه رسول خدا(ص) به اميرمؤمنان حضرت علي(ع) فرمودند: «سه چيز است كه سوگند ميخورم آنها حق است: آنكه تو و جانشينان پس از تو عارفان و آگاهاني هستند كه خدا، جز از طريق شما شناخته نميشود، و شما آگاهاني هستيد كه جز كسي كه شما را بشناسد و شما نيز او را بشناسيد، وارد بهشت نميشود، و شما عارفاني هستيد كه جز كسي كه شما را نشناسد (انكار نمايد) و شما نيز او را انكار نماييد، وارد جهنم نميشود.»19
مراتب شناخت امامان(ع)
شناخت امامان(ع) از جمله فرايضي است كه عذر هيچكس در كوتاهي دربارة آن پذيرفته نيست و منظور از آن، شناخت اسامي ايشان، ايمان به امامت و لزوم فرمانبرداري از آن حضرات(ع) است. امام صادق(ع) ميفرمايند: «پايينترين مرتبة شناخت امام آن است كه (بداني) او جايگزين پيامبر ـ جز در مقام نبوت ـ و وارث اوست، و فرمان برداري از او، فرمانبرداري خدا و رسولش ميباشد.»20 همچنين از آن حضرت روايت شده، كه فرمودند: «بداند كه او امام شاهد (ناظر) واجب الاطاعه است».21
سدير ميگويد، به حضرت امام باقر(ع) عرض كردم: من دوستداران شما را در حالي كه با يكديگر اختلاف داشتند و گروهي از آنان گروه ديگر را رد ميكردند، رها كردم. آن حضرت(ع) فرمودند: «تو را با آنان كاري نباشد، مردم فقط به سه امر موظفاند: شناخت امامان، تسليم بودن در برابر اوامر ايشان ـ نسبت به آنچه بيان كردهاند ـ ، و مراجعه به آنان در مواردي كه اختلاف پيدا ميكنند.»22
عيسي بن سري ميگويد، به امام صادق(ع) عرض كردم: آن پايههاي اسلام را كه اگر بدان دست يابم، عملم پاك شده و ناآگاهيام نسبت به آن چه نميدانم، ضرري متوجه من نميكند، برايم بيان فرماييد. امام(ع) فرمودند: «شهادت به لااله الا الله، و محمّد رسولالله(ص)، اقرار به احكام و فرائضي كه از جانب خداوند آورده است، اداي حق زكات از اموال، و ولايتي كه خداوند عزّوجلّ به آن امر فرموده، ولايت آل محمد(ع). به درستي كه رسول خدا(ص) فرمودند: هر كس بميرد در حالي كه امامش را نشناسد، به مرگ جاهليت [بي دين] از دنيا رفته است. خداوند متعال ميفرمايد:
ا أيّها الذّين آمنوا أطيعوا الله و أطيعوا الرّسول و أولي الأمر منكم.23
اي كساني كه ايمان آوردهايد، خدا را اطاعت كنيد، و از پيامبر و اولياي امرتان، نيز اطاعت كنيد.
پس [نخستين فرد اولوالامر] علي(ع) است . پس از آن حضرت، حسن، سپس حسين، آنگاه علي بن حسين، سپس محمدبن علي، سپس به همين ترتيب امر (امامت) ادامه مييابد. همانا زمين جز به واسطة امام آرامش نمييابد و هر كس بميرد و امامش را نشناسد، به مرگ جاهليت از دنيا رفته است.»24
جابربن يزيد جعفي ميگويد، از جابربن عبدالله انصاري شنيدم كه ميگفت: هنگامي كه خداوند آية اولوالامر را به پيامبرش ـ حضرت محمد(ص) ـ فرو فرستاد، به ايشان عرض كردم، اي رسول خدا، خدا و رسولش را شناختيم، اما آن اولوالامر كه خداوند اطاعت از آنان را با اطاعت از شما قرين نموده، كيستند؟ آن حضرت(ص) فرمودند: «اي جابر آنان جانشينان من، و امامان مسلمانان، پس از من، هستند. اولينشان عليبن ابيطالب، سپس حسن و حسين، سپس علي بن حسين، سپس محمدبن علي كه در تورات معروف به باقر است، و تو ـ اي جابر ـ زمان او را درك خواهي كرد، پس هر گاه با او ديدار كردي، او را از جانب من سلام ده، سپس جعفر بن محمد صادق، سپس موسي بن جعفر، سپس علي بن موسي، سپس محمدبن علي، سپس علي بن محمد، سپس حسن بن علي، سپس هم نام و هم كنيهام، حجتخدا در زمين و بقيةالله در ميان بندگانش، فرزند حسن بن علي است؛ همان كسي كه خداوند متعال ياد خود را به وسيلة او در شرق و غرب زمين منتشر خواهد ساخت، همو كه از شيعيان و دوستانش چنان پنهان ميشود كه جز مؤمني كه خداوند قلبش را آزموده است، كسي بر اقرار به امامتش پايدار نميماند.»25
در اينجا مناسب است خوانندة گرامي را به نكتهاي ديگر توجه دهم و آن اينكه تعداد زيادي از معاصران دوران امام علي(ع)، حقّ امامت آن حضرت را به عنوان امام واجب الاطاعه نميشناختند. آنان تنها همين قدر ميدانستند كه او پسر عموي رسول خدا(ص) است؛ در نتيجه به اختلاف ميان آن حضرت و ديگران (در امر خلافت) به عنوان اختلاف صاحبان حكومت مينگريستند. لذا از امام باقر(ع) نقل شده است، كه فرمودند: «عليبن ابيطالب(ع) نزد شما در عراق با دشمنان ميجنگيد و اصحابش همراه او بودند، در حالي كه جز پنجاه نفر او را به حقّ معرفتش نميشناختند و حقّ معرفت او، امامتش بود.»26
از جمله معارف لازم، شناخت مظلوميت امامان(ع) و شناخت حقوقي كه از ايشان غصب شده است، امام باقر(ع) در اين باره ميفرمايند: «هر كس ناروا بودن آن چه را كه بر ما وارد شده، ظلمي كه بر ما روا داشته، حقوقي كه از ما غصب گرديده، و مصايبي را كه بدان مبتلا شديم، نشناسد، پس با كسي كه آنها را بر ما وارد ساخته شريك است.»27
همان گونه كه ضرورت شناخت نسبت به ايشان امري غير قابل ترديد است، تعميق معرفت و باقي نماندن به شناخت سطحي نيز از لوازم ايمان به اين خاندان ميباشد. «مفضل» نقل ميكند، روزي بر امام صادق(ع) وارد شدم. آن حضرت به من فرمودند: «آيا [حضرت] محمّد، علي، فاطمه، حسن و حسين(ع) را با عمق معرفت شناختهاي؟» عرض كردم: سرورم، منظور از عمق معرفت ايشان چيست؟ امام(ع) فرمودند: «اي مفضل، هر كس ايشان را با عمق معرفت بشناسد، داراي ايمان در سنام اعلي ـ بالاترين درجة ايمان ـ است.» عرض كردم: سرورم آن را به من تعليم فرماييد. امام(ع) فرمودند: «مفضل، آگاه باش كه ايشان آنچه را خداوند عزّوجلّ آفريده و پراكنده است ميدانستند. آنان كلمة تقوا، خزانهدار آسمانها و زمينها، كوهها، خشكيها و درياها، بودند و نسبت به شمار موجودات آسماني ـ از قبيل ستارهها و فرشتگان ـ وزن كوهها، پيمانة آب درياها، رودها و چشمهها علم داشتند هيچ برگي نبود كه از شاخهاش فرو افتد، مگر اينكه از آن آگاه بودند. هيچ ذرهاي در تاريكيهاي زمين و هيچ تر و خشكي نيست جز آن كه در «كتاب مبين» آمده است و آن در علم ايشان موجود بود و آن را ميدانستند.» مفضل ميگويد، عرضه داشتم: سرورم، آگاه شدم و به آن اقرار نمودم و ايمان آوردم. امام(ع) فرمود: «آري، اي مفضل، آري اي تكريم شده، آري اي خوشنود شده، آري اي پاك طينت، پاك شدي و بهشت براي تو و براي هر كس به آن ايمان داشته باشد، مهيا شد.»28
البته براي هيچ يك از افراد بشر دستيابي به شناخت حقيقي و كامل امامان(ع) ممكن نيست. از رسول خدا(ص) روايت شده كه به حضرت امام علي(ع) فرمودند: «اي علي، خداوند را كسي غير از من و تو نشناخت، و مرا كسي غير از خدا و تو نشناخت، و تو را كسي غير از خدا و من نشناخت.»29
امام رضا(ع) نيز دراين باره فرمودند:
كيست كه امام را بتواند بشناسد يا انتخاب امام برايش ممكن باشد. هيهات، هيهات (بسيار دور است) در اين جا فردها گمراه، رؤياها بيراهه رفته، خردمندان نادان، ديدهها فرو افتاده، حكيمان و ادبا ناتوان و سخندانان از اين كه بتوانند يكي از شئون و فضايل امام را توصيف كنند، همگي به عجز و ناتواني معترفاند. پس چگونه ممكن است تمام اوصاف و حقيقت امام را بيان كرد، يا مطلبي از امر امام را فهميد، يا جايگزيني كه كار او را انجام دهد، برايش پيدا كرد. ممكن نيست؛ چگونه و از كجا؟ خرد بشر كجا، و او كجا؟ كجاست مانندي براي او؟
عارف ولايت مدار، شيخ حافظ رجب برسي نيز چنين گفته است: «چگونه انسانها [ميتوانند] علي را بشناسند و از آن [معرفت] آگاهي يابند، در حالي كه پيامبر اكرم(ص) كه كلامش حقيقت است، راه رسيدن به آن (معرفت) را مسدود اعلام نمود و فرمود: «تو را هيچ كس، جزخدا و من نشناخت و مرا هيچ كس جز خدا و تو نشناخت و خدا را هيچ كس جز من و تو نشناخت» اين حديث صحيح است در حالي كه مردم ادعاي شناخت خدا و رسولش را مينمايند. صحت اين حديث، دعوي ايشان را باطل ميكند؛ چرا كه فرض راست بودن مدعاي ايشان موجب تكذيب كلام رسول خدا(ص) خواهد بود، در حالي كه آن حديث صادق است و مدعاي ايشان در باب شناخت خدا و رسول او، كاذب است.»31
محقق معاصر، سيد عادل علوي دربارة موضوع معرفت معتقد است: «معرفت، مفهومي كلي و مشكّك است و مراتب مختلفي ـ طول و عرضي ـ دارد كه بر حسب شدت و ضعف، اول بودن و اولويت داشتن و نظاير آن ـ از يكديگر متمايز ميشود. براي تقريب به ذهن نمودن آن، به عنوان مثال ـ شما را به نور حسي توجه ميدهم. نور شمع، از جمله ضعيفترين نورهاي زمين، و خورشيد از بالاترين نورهاي آسمان است و بين اين دو، درجات مختلفي از نور وجود دارد.
نيز به همين ترتيب داراي سه درجة اصلي: حسي، عقلي و باطني است كه در بين آنها درجات متعدد ديگري وجود دارد، چنانكه شناخت داراي سه مرحلة جلال، جمال، و كمال است. معرفت جلاليه، عبارت از شناخت هر چيز بر اساس حدود و صورت هندسي آن است، مانند: شناسايي كوه از دوردست. معرفت جماليه عبارت از شناخت هر چيز بر اساس باطن و جوهر آن است، مانند شناسايي كوه از نزديك آن، معرفت كماليه عبارت از وقوف يافتن بر هدف يك چيز و غايت آن است، مانند: شناسايي كوه از سوي كسي كه در اوج و قله آن باشد و اين اقسام در مورد شناخت خداوند، شريعت و اهل بيت(ع) نيز وجود دارد.
معرفت جلاليه اهل بيت(ع) نزد همة مخلوقات موجود است؛ چنانكه از حضرت امام هادي(ع) در زيارت جامعه نقل شده است: «... هيچ فرشتة مقرب، پيامبر داراي رسالت، صديق و شهيد، دانا و نادان، پست و والا، مؤمن شايسته و فاجر بدكار، ستمكار معاند و شيطان متمرد و هيچ مخلوقي در [مراتب] مياني آنها نيست مگر آنكه خداوند جلالت امر شما (اهل بيت(ع))، علوّ مقام و بزرگي جايگاهتان را به ايشان شناساند.» در مورد معرفت جماليه شان بايد گفت كه آن براي خواص اهل ايمان و تقوا همچون، سلمان فارسي، ابوذر غفاري، و كميل بن زياد است. كساني كه به عنوان اصحاب سرّ اهلبيت(ع) شناخته ميشوند.
اما معرفت كماليه آن حضرات براي هيچكس غير از خدا و رسول او ميسر و مقدور نيست، چنانكه در حديث پيامبر اكرم(ص) آمده بود: «اي علي، كسي جز خدا و من تو را نشناخت.»32
پينوشتها:
1. سورة ذاريات (51)، آية 56.
2. الامام الحسين(ع) في عرش الله، ص 26.
3. تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 132.
4. محمدي ريشهري؛ محمد، ميزان الحكمة، مادة «عرف».
5. مسعودي، محمد فاضل، الاسرار العلويه، ص 514.
6. «من عرفكم فقد عرفالله» محدث قمي، مفاتيح الجنان، زيارت جامعة كبيره.
7. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 26، ص 2.
8. كربلايي، جواد، الانوارالساطعه، ج 4، ص 380.
9. محمدي ريشهري، همان.
10. كليني، محمدبن يعقوب، الكافي، ج 1،ص 18.
11. همان، ص 277.
12. همان.
13. اهل البيت في الكتاب و السنّة، ص 84.
14. كليني، محمدبن يعقوب، همان، ج 1، ص 180.
15. حرّ عاملي، وسايل الشيعه، ج 1، ص 7.
16. همان.
17.كليني، همان، ج 1، ص 180.
18. الموت و البرزخ، ص 102.
19. مجلسي، محمدباقر، همان، ج 23، ص 81.
20. علامه بحراني، تفسير البرهان، ج 1، ص 367.
21. كرامات الرضويّه، ج 2، ص 184.
22. الأسرار العلويه،ص 521.
23. سورة نساء (4)، آية 59.
24. اهل البيت، ص 96.
25. همان، ص 77.
26. الحياة السياسية لإمام الحسين(ع)، ص 140
27. مجلسي، همان، ج 27، ص 55.
28. مجلسي، همان، ج 26، ص117.
29. النورالمبين، ص 23.
30. كليني، همان، ج 1، ص 201، با استفاده از ترجمة جواد مصطفوي.
31. برسي، حافظ رجب، مشارق انوار اليقيين، ص 112.
32. الإمام الحسين(ع) في عرشالله، ص 16؛ الدّر الثمين في عظمة أميرالمؤمنين، ص 6.
سيد حسين نجيب محمد، واحد ترجمة موعود، ماهنامه موعود، شماره 74
1. سورة ذاريات (51)، آية 56.
2. الامام الحسين(ع) في عرش الله، ص 26.
3. تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 132.
4. محمدي ريشهري؛ محمد، ميزان الحكمة، مادة «عرف».
5. مسعودي، محمد فاضل، الاسرار العلويه، ص 514.
6. «من عرفكم فقد عرفالله» محدث قمي، مفاتيح الجنان، زيارت جامعة كبيره.
7. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 26، ص 2.
8. كربلايي، جواد، الانوارالساطعه، ج 4، ص 380.
9. محمدي ريشهري، همان.
10. كليني، محمدبن يعقوب، الكافي، ج 1،ص 18.
11. همان، ص 277.
12. همان.
13. اهل البيت في الكتاب و السنّة، ص 84.
14. كليني، محمدبن يعقوب، همان، ج 1، ص 180.
15. حرّ عاملي، وسايل الشيعه، ج 1، ص 7.
16. همان.
17.كليني، همان، ج 1، ص 180.
18. الموت و البرزخ، ص 102.
19. مجلسي، محمدباقر، همان، ج 23، ص 81.
20. علامه بحراني، تفسير البرهان، ج 1، ص 367.
21. كرامات الرضويّه، ج 2، ص 184.
22. الأسرار العلويه،ص 521.
23. سورة نساء (4)، آية 59.
24. اهل البيت، ص 96.
25. همان، ص 77.
26. الحياة السياسية لإمام الحسين(ع)، ص 140
27. مجلسي، همان، ج 27، ص 55.
28. مجلسي، همان، ج 26، ص117.
29. النورالمبين، ص 23.
30. كليني، همان، ج 1، ص 201، با استفاده از ترجمة جواد مصطفوي.
31. برسي، حافظ رجب، مشارق انوار اليقيين، ص 112.
32. الإمام الحسين(ع) في عرشالله، ص 16؛ الدّر الثمين في عظمة أميرالمؤمنين، ص 6.
سيد حسين نجيب محمد، واحد ترجمة موعود، ماهنامه موعود، شماره 74