مجلس نهم را انتخاب کنید ....
دیگر امکانات

تحلیل گران رادیو فرانسه معتقدند جبهه پایداری و جبهه متحد اصولگرایان با وجود اختلاف های سلیقه ای، هر دو در تبعیت از رهبری و برخورد با جریان های برانداز متفق القول هستند.


به گزارش مجلس نهم ،  روزنامه کیهان نوشت:

رادیو فرانسه: جبهه متحد و جبهه پایداری هر دو تابع رهبری هستند

تحلیل گران رادیو فرانسه معتقدند جبهه پایداری و جبهه متحد اصولگرایان با وجود اختلاف های سلیقه ای، هر دو در تبعیت از رهبری و برخورد با جریان های برانداز متفق القول هستند.
رضا علیجانی از عناصر فراری وابسته به گروهک ملی- مذهبی به رادیو فرانسه گفت: جبهه پایداری یک گفتمان اقتدارگرا را دنبال می کند. این ها پیروان رهبری هستند و جبهه متحد اصولگرایان که تشکیلات سنتی جریان اصولگرایی را دربر گرفته، دارای یک گفتمان فقاهتی است و اختلاف چندانی بین آنها نیست.
مهدی خلجی نیز به این رسانه فرانسوی گفت: من موافقم با آقای علیجانی که اختلاف نظر چندانی بین دو گروه نیست. اما یک قدم پا را فراتر می گذارم و می گویم حتی نمی توان یکی از این دو جریان را فقاهتی و دیگری را اقتدارگرا معرفی کرد؛ هر دو جریان از نظر نوع نگاه به فقاهت و به اقتدار سیاسی کمابیش یکسان هستند.
در ادامه این میزگرد علیجانی خاطرنشان کرد: سیاستگذار و خط دهنده اصلی رهبری است و این دو جبهه هم دو بال هستند.

کیهان سوء استفاده نکند ولی ۲۵ بهمن حسابی گند زدیم!

یک سایت وابسته به شبکه عنکبوت، تمام تقصیرهای ناکامی ضدانقلاب در فراخوان ۲۵ بهمن را به پای شورای هماهنگی سبز نوشت.
به دنبال بی اعتنایی مطلق مردم به فراخوان یاد شده، اغلب رسانه های جوگیر شده ضدانقلاب، دچار نوعی شوک و انجماد شدید شده اند و ترجیح می دهند در این باره هیچ توضیحی ندهند. در این میان سایت بالاترین که یکی از ارکان بازارگرمی اخیر ضدانقلاب بود، از مسئولیت خود شانه خالی کرده و با تخطئه شورای هماهنگی می نویسد: چرا از فراخوان راهپیمایی ۲۵ بهمن شورای هماهنگی استقبال نشد؟ و بلافاصله می نویسد؛ هرگونه سوءاستفاده روزنامه کیهان و حسین بازجو از این نوشته ممنوع است. متاسفانه روزنامه کیهان نوشته قبلی را که در آن به شورای هماهنگی راه سبز امید انتقاد شده بود، منتشر کرد. ضمن اینکه همین جا اعلام می کنیم هرگونه سوءاستفاده روزنامه کیهان و حسین بازجو از این نوشته ممنوع است، دلایل عدم استقبال از فراخوان راهپیمایی ۲۵ بهمن شورای هماهنگی را اعلام می کنیم؛ ۱-عدم شناخت صحیح پاریس نشینان شورای هماهنگی از فضای داخل ایران ۲- پراکندن فضای نفرت و تفرقه در یک سال گذشته توسط اعضای این شورای معجول در بدنه جنبش ۳- ادعای رهبری جنبش سبز توسط پاریس نشینان بی نام، اکثر فعالان جنبش را دلسرد کرده است.
بالاترین افزود: نتیجه اینکه با این شکست مفتضحانه از این پس شورای هماهنگی نقشی در رهبری و هماهنگی جنبش سبز نخواهد داشت.
بالاترین در مطلب دیگری از قول یکی از همقطاران سرخورده نوشت: دیگر در دعوت های این چنینی شرکت نمی کنم. قرار نبود جنبش سبز صاحب داشته باشد و یک سری خودی و غیرخودی توش انجام بشه. قرار نبود چند نفر ناشناس شورای راه سبز امید بشوند و دهن من پوزه بند بزنند که من باید طرفی برم که قرار است آنها دیکته کنند. قرار نبود خاتمی سر خون ریخته شده ما مذاکره کند و بگوید که ما را ببخشید. قرار نبود محسن کدیور شال سبز به گردن بیاندازد و شعار ما را که به خاطرش جان دادیم یک شبه تبدیل کند به «هم غزه و هم لبنان». حمایت از موسوی انتخاب بین بد و بدتر بود. قرار نبود اصلاح طلب ها چند نفر را به آن ور آب بفرستند و ادعا کنند که نماینده مخالفان و جنبش سبز هستند و به جای ما صحبت کنند و برای ما تصمیم بگیرند.
نویسنده ادامه می دهد: من آدم شجاعی نیستم و قبل از رفتنم به تظاهرات تا صبح برای خودم گریه می کردم و وصیت نامه می نوشتم. دیگر برای معامله های پنهانی شما گریه نمی کنم و وصیت نامه نمی نویسم. من دیگر تظاهرات نمی کنم.
پایگاه اینترنتی خودنویس نیز زمان فعلی را بدترین زمان برای وزن کشی اپوزیسیون دانست و نوشت: دیروز روز ۲۵ بهمن بود، به بیرنگی هرچه تمام برای پیوستن به راهپیمایی و اکسیون از روزها پیش شروع به تبلیغ کردیم، کمرنگ تر از سال های پیش، در حالی که یک سال از وقتی که گفتیم «موسوی دستگیر بشه، کروبی دستگیر بشه، ایران قیامت می شه» گذشت و ما این ادعا را به معنای واقعی در یک سال گذشته نشان دادیم(!) به جز پای اینترنت نشستن و مثبت و منفی دادن به لینک های مختلف چه کردیم؟ پهلوی خوب است، مجاهدین بد، موسوی شجاع است، آنهایی که به استکهلم رفتند بد هستند، اشرفیان بد، چه کردیم جز این حرف ها؟
خودنویس ادامه می دهد: با این همه عزم راسخ و با این همه شجاعت که در حال حاضر در تک تک ما دیده می شود، آیا این زمان درستی برای وزن کشی بود؟ در آستانه انتخاباتی که به هر شکل حکومت به میزان نشان دادن در تلویزیون سیاهی لشکر دارد، آیا این اکسیون فقط و فقط به بهای تضعیف جنبش نبود؟ کمی تفکر دوستان!

افشاگری مستند درباره سرسپردگی اپوزیسیون به اسرائیل

«برخی لایه های اپوزیسیون با تشکیل نشست هایی در واشنگتن، لندن، پاریس، کلن و اخیرا استکهلم، به دنبال دریافت کمک های مالی و سیاسی آمریکا، اسرائیل و چند کشور اروپایی هستند.»
این مطلب را منوچهر صالحی از اعضای اپوزیسیون خارج نشین عنوان کرد. وی در مقاله ای که از سوی سایت های اخبار روز، ایران گلوبال، بالاترین و سایت بنی صدر منتشر شده، تصریح می کند: اکنون پروژه اپوزیسیون سازی دلالان سیاسی در جریان است. در آمریکا هر دو حزب، امکاناتی را در اختیار بخشی از اپوزیسیون قرار می دهد. موسسه هوور که اتاق فکر حزب جمهوری خواه است در دوران جرج بوش، موسسه پروژه دموکراسی برای ایران را راه انداختند که عباس میلانی یکی از گردانندگان آن بود. در آن دوره موسسه هوور، با دعوت چند سیاستمدار اصلاح طلب از ایران و نیز چند چهره اپوزیسیون خارج نشین، سمیناری برگزار کرد. موقوفه کارنگی نیز که اتاق فکر حزب دموکرات است، کار مشابهی را با حضور کسانی چون کریم سجادپور و شهرام چوبین انجام می دهد.
وی سپس به نقش لابی های صهیونیستی مقیم آمریکا در حمایت از اپوزیسیون برانداز می پردازد و می نویسد: نهادهایی نظیر ایپک ظاهرا هیچ ربطی به اسرائیل ندارند اما با هدف تامین منافع اسرائیل به وجود آمده اند. یک نمونه از اقدامات این مجموعه، راه اندازی «بنیاد دموکراسی برای ایران» است. بنابر اسنادی که هر کسی به آسانی می تواند به آنها دست یابد، این بنیاد در سال ۱۹۹۵ توسط کنت تیمرمن، پیتر رودمن، یوشوعا موراوچیک و با همکاری سازمان های مخفی صهیونیستی و آمریکایی تاسیس شد، یعنی این بنیاد ساخته و پرداخته یهودیان آمریکایی و دولت اسرائیل است و بسیاری از اعضای هیئت مدیره کنونی آن از مدیران کنونی و پیشین «سیا» هستند. سرشناس ترین اعضای هیئت مدیره این بنیاد یکی ولسی است که در گذشته مدیر «سیا» و وزارت دفاع بود و دیگری فرانک گافنی است که در گذشته با سازمان های جاسوسی همکاری داشت. باز بنا بر همین اسناد، دیگر اعضای هیئت مدیره «بنیاد دموکراسی برای ایران» به طور آشکار با «موساد» و منوشه امیر که در گذشته سخنگو و مدیر رادیو اسرائیل بود و اینک سایت فارسی زبان وزارت خارجه اسرائیل را اداره می کند، رابطه دارند. رئیس کنونی این بنیاد تیمرمن است. هرچند بنا بر اساسنامه این بنیاد یکی از هدف های آن «پشتیبانی از جنبش های دموکراتیک در ایران» است، اما حوزه کار اصلی آن دفاع بی چون و چرا از منافع اسرائیل در خاورمیانه است.
در ادامه این نوشته مستند و تحلیلی آمده است: این بنیاد در گذشته بودجه هایی را در اختیار برخی از «جوجه روشنفکران» ایران قرار داد تا بتوانند با نوشتن نوشتارها و کتاب هایی چهره رژیم جمهوری اسلامی را کریه تر بنمایانند. برخی از این «جوجه روشنفکران» حتی به اسرائیل سفر کردند و فیلم هایی درباره پیشرفت های چشمگیر دموکراسی در اسرائیل ساختند، بی آن که در نوشته ها و فیلم های خود به این حقیقت ساده اعتراف کنند که این «دولت دمکراتیک»، دولتی استعمارگر است و در سرکوب جنبش رهایی بخش مردم فلسطین از سیاست های سرکوب نازی ها مبنی بر جریمه همگانی بهره می گیرد و برخلاف قوانین بین المللی، قوم زدایی و در سرزمین های اشغالی شهرک سازی می کند و یکی از وظایف این بنیاد متهم ساختن رژیم اسلامی به تروریسم است، زیرا رژیم ایران از حماس در فلسطین و حزب الله در لبنان پشتیبانی می کند.
نویسنده که سوابق عضویت با جبهه ملی، کنفدراسیون و برخی گروه های چپ را دارد، درباره فعالیت های بنیاد مورد اشاره توضیح می دهد: «حوزه دیگر مربوط می شود به فعالیت هسته ای رژیم اسلامی. از زمانی که این بنیاد به وجود آمده است، به طور مستمر می کوشد فعالیت هسته ای ایران را به خطری برای تمامی بشریت بدل سازد. این بنیاد در سال های گذشته کوشید بخشی از نیروهای اپوزیسیون خارج نشین را در رابطه با منافع اسرائیل متحد و متشکل سازد. همچنین با کمک این بنیاد برای اقدام های مختلف ایران چند سازمان سیاسی ساخته شدند. برخی از این سازمان ها با برخورداری از کمک های مالی ایالات متحده آمریکا، اسرائیل، جمهوری آذربایجان و کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس حتی کوشیدند در برخی از استان های ایران به مبارزه مسلحانه دست زنند و در این زمینه هنوز هم کم و بیش کوشایند.»
منوچهر صالحی در ادامه نوشت: در راستای آلترناتیوسازی به یاری «بنیاد دمکراسی برای ایران» سمینارهای برلین، لندن و پاریس برگزار شدند. کنفرانس پاریس را حتی تیمرمن و منوشه امیر افتتاح کردند. اما آن تلاش ها بی نتیجه ماند، زیرا امکان «تعویض رژیم» بیشتر به خواب و خیال شباهت داشت تا با واقعیت. آنچه تاکنون آشکار شده است، گویا هزینه نشست شهر کلن را که در آن ۸۲ تن شرکت کرده بودند، بنیاد وابسته به کنت تیمرمن پرداخته است.
وی با تصریح بر اینکه ایران در حوزه های علمی و فناوری، خط قرمزها و انحصارهای غرب را شکسته، تاکید می کند: یکی از این «خطوط قرمز» جلوگیری از انتقال دانش های بنیانی صنایع کلیدی مدرن به کشورهای در حال رشد و به ویژه کشورهایی است که به دلیل ایدئولوژی های دینی- سیاسی می خواهند «مستقل» از خواست ها و منافع دولت های امپریالیستی عمل کنند. کشورهای امپریالیستی همچنین با برخورداری از همه امکانات خود می کوشند از انتقال دانش هایی به کشورهای «یاغی» جلوگیری کنند پس هرگاه از منافع دولت های امپریالیستی به وضعیت کنونی ایران بنگریم، رژیم جمهوری اسلامی توانسته است طی چند سال گذشته از این «خط های قرمز» فراتر رود. از یک سو رشد دانش در ایران در سال گذشته در مقایسه ای با دیگر کشورهای جهان ۱۱۰۰ درصد بود و از سوی دیگر ایران توانست با برخورداری از دانش های بنیانی در غنی سازی اورانیوم، تولید میله های سوخت اتمی، پرتاب ماهواره و تولید موشک به پیشرفت های خیره کننده ای دست یابد.
نویسنده این گزارش، آلترناتیوسازی را سیاست ۳۰ ساله آمریکا و غرب علیه جمهوری اسلامی عنوان کرد و نوشت: یک سال پس از انقلاب کوشش شد رژیم را با چند کودتا سرنگون سازند. اما پس از شکست کودتای نوژه و نومیدی از پیروزی کودتاهای دیگر، پروژه جنگ فرسایشی را با تجاوز نظامی عراق به ایران پیاده کردند. هرچند ۸ سال جنگ ویرانگر سرانجام موجب نوشیدن «جام زهر» شد، اما آشکار گشت که رژیم اسلامی با داشتن پایگاه توده ای در میان روستائیان و مردم تهی دست شهری درخت بی ریشه نیست که بتوان آن را با کودتا و یا جنگ سرنگون ساخت. کشورهای غربی در سی سال گذشته با دادن پول به سیاست مردان گریخته از ایران کوشیدند سازمان سیاسی «آلترناتیوی» را به وجود آورند که حاضر به پذیرش منافع آنها در منطقه و ایران باشد. همچنین امکانات مالی و نظامی کلانی را در اختیار «مجاهدین»، سازمان های کرد و… قرار دادند تا مسلحانه علیه رژیم مبارزه کنند. در چند سال اخیر چندین سازمان قومی رنگارنگ نیز چون «پژاک»، «جندالله» و «الاحواز» با پول و امکانات لجستیکی غرب، اسرائیل و کشورهای عربی جنوب خلیج فارس با هدف بی ثبات کردن اوضاع داخلی ایران به وجود آمدند، بی آن که نتیجه دلخواه را به بار آورند.
وی با اشاره به نشست مخفیانه استکهلم نوشت: این نخستین بار نیست و آخرین بار نیز نخواهد بود که دولت های امپریالیستی و اسرائیل با دادن امکانات مالی و رسانه ای به مشتی «سیاست باز» حرفه ای، یعنی کسانی که سیاست را به کالا تبدیل کرده و با آن داد و ستد می کنند و از این راه به ثروت های کلان رسیده اند و در خانه های چند میلیون دلاری در اروپا و آمریکا می زیند، می کوشند سازمانی شبیه آنچه در لیبی و سوریه به وجود آوردند، برای ما ایرانیان نیز به وجود آورند. به عبارت دیگر، بخشی از چهره های «اپوزیسیون» که در رسانه های ایرانی برون مرزی با مردم ایران سخن می گویند و می خواهند دمکراسی و سکولاریسم را در ایران متحقق سازند، دلال و مزدبگیر محافل امپریالیستی و اسرائیل است. از جمله سازمان مجاهدین] منافقین[ و سلطنت طلب ها و سایر دلالان. آنها پایگاهی در میان مردم ندارند و بنابراین به غرب آویخته اند و فعالیت هسته ای را ماجراجویی می نامند و حمله به ایران را توجیه می کنند و تازگی هم با بی شرمی جاسوسی را کاری مشروع قلمداد می کنند. کارگردان های سمینارهای رنگارنگ، همین دلالان سیاسی اند اما برای آن که رد پایشان دیده نشود، همیشه مشتی آدم های ساده لوح را که می پندارند آدم های سیاسی بسیار «مهمی» هستند، به این سمینارها به مثابه «سیاهی لشکر» دعوت می کنند و هزینه رفت و آمد و هتل آنها را از بودجه های کلانی که از این و آن دولت امپریالیستی گرفته اند، می پردازند و چنین می نمایانند که گویا این افراد نیز در تعیین آنچه باید به وجود آید، نقشی دارند. حال آن که این گونه سمینارها همیشه برای پروژه های از پیش تعیین شده برگزار می شوند.
منوچهر صالحی، بنیاد اولاف پالمه و موسسه «ایده آ» را که میزبان نشست استکهلم بودند به لحاظ بودجه ای وابسته به آمریکا و اروپا توصیف کرد و نوشت: چندی پیش نشست مشابهی در لندن از سوی مرکز مطالعاتی عربی- ایرانی ]نوری زاده[ برگزار شد که بودجه آن را عربستان سعودی تامین می کند. بدین ترتیب دولت واپس گرای عربستان دلش برای دمکراسی در ایران تنگ شده بود. سمینار آوریل آینده در واشنگتن نیز وضعیت مشابهی دارد و مدعوین همان افراد کلن و استکهلم هستند؛ عده ای سیاهی لشکر و عده ای دلال پشت پرده.


ارسال شده توسط : یاسر جمالی
ادامه مطلب
[ شنبه 6 اسفند 1390 7:51 AM ] [ یاسر جمالی ]

درباره وبلاگ

آمار و بازدید ها
کل بازدید:61112
تعداد کل مطالب : 165
تعداد کل نظرات : 4
تاریخ آخرین بروزرسانی : دوشنبه 29 مرداد 1397 
تاریخ ایجاد بلاگ : جمعه 5 اسفند 1390