تاريخ : شنبه 20 فروردین 1390  | 3:17 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : دایره المعارف اقتصاد

کنث اسمال، مترجم: محسن رنجبر، پریسا آقاکثیری

ویژگی تعیین‌کننده مناطق شهری، تراکم (density) آنها است: تراکم افراد، فعالیت‌ها و ساختارها. مشخصه تاثیرگذار حمل‌و‌نقل شهری، توانایی آن جهت انطباق با این تراکم در حین جابه‌جایی افراد و کالاها است. تراکم با ایجاد ازدحام و افزایش هزینه‌های تامین زیرساخت‌ها در مناطق توسعه‌یافته، چالش‌هایی را برای حمل‌ونقل شهری به بار می‌آورد.

این مشخصه مزایایی را نیز در نتیجه صرفه به مقیاس موجب می‌شود، زیرا هزینه انجام برخی از پروژه‌های مربوط به حمل‌و‌نقل در حجم‌های بزرگ کمتر می‌شود. این ویژگی‌ها به معنای آن هستند که مهم‌ترین پدیده‌ها در حمل‌و‌نقل شهری (urban transportation) عبارت است از ازدحام ترافیک و حمل‌و‌نقل انبوه.
ازدحام ترافیک و عبور و مرور، هزینه‌های بزرگی را عمدتا به لحاظ زمانی که از دست می‌رود، به بار می‌آورد. (اقتصاددانان ارزش این زمان از دست رفته را با بررسی موقعیت‌هایی اندازه‌گیری می‌کنند که افراد در آنها می‌توانند مثلا با انتخاب روش‌های گوناگون سفر، پول را با زمان مبادله نمایند).
محققان موسسه حمل‌ونقل تگزاس به طور پیوسته هزینه‌های سنگینی ترافیک شهری را برآورد می‌کنند. آنها در سال 2001 سرانه هزینه‌های سالانه ناشی از ازدحام عبور و مرور در هفتاد و پنج حوزه کلانشهری مهم آمریکا را 520‌دلار برآورد کردند که معادل بیست و شش ساعت تاخیر و چهل و دو بشکه سوخت است. این رقم در مجموع به چیزی در حدود 70‌میلیارد‌دلار می‌رسد.

 

>>>


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : شنبه 20 فروردین 1390  | 3:13 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اقتصاد جهان

پیشرفت و توان بالقوه اقتصاد آفریقا

مترجم: عاطفه عبادی، منبع: بنیاد مکنزی

اقتصاد آفریقا در دو دهه آخر قرن بیستم، رشد چندانی نداشت؛ ‌اما در اواخر دهه 90 این قاره شروع به حرکت کرد. تولید ناخالص داخلی رشد کرد و در سال 2008 با سرعت فزاینده‌ای به رشد خود ادامه داد. امروز در حالی که اقتصاد ببرهای آسیا، همچنان با سرعت توسعه می‌یابد، پرش شیرهای اقتصادی در آینده آفریقا قابل‌پیش‌بینی است.

آفریقای امروز
1/6 تریلیون‌دلار، تولید ناخالص داخلی آفریقا در سال 2008، تقریبا معادل برزیل و روسیه
860 ‌میلیارد‌دلار، مخارج مصرفی آفریقا
316‌میلیون، تعداد مشترکین جدید تلفن همراه که از سال 2000 نام‌نویسی کرده‌اند
60‌ درصـد، سهم آفریقا از مجموع زمین‌های زراعی کشف‌نشده جهان
52، تعداد شهرهای آفریقایی با جمعیت بیش از یک‌میلیون نفر
20، تعداد شرکت‌های آفریقایی با حداقل 3‌میلیون‌دلار درآمد سالانه

آفریقای فردا
2/6 تریلیون‌دلار، نرخ تولید ناخالص داخلی آفریقا در سال 2020
1/4 تریلیون‌دلار، مخارج مصرفی در سال 2020
1/1‌میلیارد، تعداد آفریقایی‌های در سن کار در سال 2020
128‌میلیون، تعداد خانوارهای دارای قدرت خرید کالاهای غیرضروری در سال 2020
50‌درصد، آفریقایی‌هایی که در سال 2030 در شهر زندگی می‌کنند

 

>>>


ادامه مطلب
نظرات 0

محور : اقتصاد

 جیمز لدبتر، مترجم: ‌هارون خوبان

آیا لیبرال‌ها پولدارتر شده‌اند؟ یک شعار سنتی چپ‌ها این بوده است که توفان نقدینگی که در تار و پود نظام سیاسی آمریکا نفوذ کرده است هرگونه تفاوت عمده میان دو حزب رقیب را تقریبا از میان برده است. به عبارتی همان فرضیه یاجوج و ماجوج که افراد عاقل را وا می‌دارد به رالف نیدر رای بدهند (یا تحصیلات تکمیلی را ادامه دهند.)

دیوید کالاهان در کتاب جدید خودش «خیزش ثروتمندهای لیبرال و بازسازی آمریکا» همین مفهوم را نشانه می‌گیرد و با حجم عظیمی از اطلاعات دو بحث بلندپروازانه را مدنظر قرار می‌دهد: 1) ثروتمندان آمریکا حالا در نظرات و کمپین‌های انتخاباتی‌شان از چپ سیاسی هرچه بیشتر فاصله می‌گیرند، 2) با وجود آنکه سهم شرکت‌ها در تامین هزینه‌های انتخاباتی دموکرات‌ها افزایش چشمگیری داشته است، دموکرات‌ها سیاست‌های اقتصادی و تجاری بسیار لیبرال‌تری از جمهوری خواهان را نیز دنبال می‌کنند.
کالاهان با مدارک فراوان استدلال می‌کند که حزب دموکرات اکنون بیش از هر زمان دیگری در تاریخ آمریکا از کمک‌های شرکتی و بخشش بنگاه‌های تجاری بهره‌مند بوده است. برای مثال در انتخابات 2008، هر پنج شرکت بزرگ تکنولوژی که کارکنانشان در کارهای سیاسی دخیل بوده‌اند – مایکروسافت، گوگل، سیسکو، اوراکل و هیولت پکارد – با نسبت بسیار بیشتری (3 به 1، یا حتی 4 به 1) به حزب دموکرات کمک کرده‌اند.
کتاب کالاهان از میلیاردرهای مختلف، از سران شرکت «سیلیکون ولی» گرفته تا صندوق‌های سرمایه‌گذاری مشهور، مثال می‌آورد که همگی کاری ندارند جز اعطای کیسه‌های پول به کاندیدهای دموکرات و جنبش‌های لیبرالیستی. او به خوبی توضیح می‌دهد که چرا ابرثروتمندان امروز درست از مواضع اقتصادی و سیاسی خلاف اسلاف شان در دوره‌های صنعتی گذشته حمایت می‌کنند. ابرثروتمندان امروز برخلاف پیشینیان ثروتشان را از راه نفت، یا صنعت چوب، یا پرداخت دستمزدهای بیرحمانه به کارگران به دست نیاورده‌اند. آنها اکثرا در حوزه‌های پر زرق و برق و دانش محوری چون حقوق، فایننس، تکنولوژی و سرگرمی فعال بوده‌اند. این بخش از کتاب کالاهان حتی مورد توجه واشنگتن پست هم قرار گرفت. به همین خاطر هم او بر ارزش تنها خدماتی که به نظر دولت از همه بهتر از عهده‌شان برمی‌آید انگشت می‌گذارد: آموزش عمومی برای افزایش مهارت‌های نیروی کار؛ سیاست‌های مهاجرتی شایسته سالار، بهبود زیرساخت‌ها و رونق بخشی به بازارهای سرمایه. به نظر قطعی می‌رسد که کالاهان در یکی از دانشگاه‌های لیبرال چپ درس خوانده باشد و تحمل نژادها و قومیت‌های مختلف را به خوبی آموخته است.
بنابراین مولتی میلیاردرهای امروزی وقتی به سیاست عمومی می‌پردازند، دیگر مثل گذشته از مالیات‌های بالا یا دست درازی به اموال مردم شکایت نمی‌کنند. روی کار آمدن باراک اوباما – که به شکل افراطی طرفدار شایسته سالاری و خود به نوعی برخواسته از آن است – تنها پیوند ثروتمندان با لیبرال‌های امروز آمریکا را مستحکم‌تر ساخت.
کالاهان استدلال می‌کند که از این پیوند و خویشاوندی تناقضی زاییده می‌شود: جانبداری و حمایت شرکت‌ها از لیبرالیسم آمریکایی موجود تسلیم شدن این جریان در برابر آنها نشده است. کالاهان می‌گوید، کاملا برعکس: «حزب دموکرات آمریکا با وجود کمک‌های شایانی که در این سال‌ها از بنگاه‌های تجاری دریافت کرده است، بیشتر به رویکرد چپ متمایل شده است.»
متاسفانه شواهدی که کالاهان در این بخش از کتاب اش ارائه می‌کند، چندان چنگی به دل نمی‌زند و بیشتر نشانه یک موضع‌گیری از پیش معین شده است. مثلا تعریف او از تمایل به جناح چپ تقریبا به طور کامل متکی است بر رده‌بندی‌هایی که برخی گروه‌های خاص ارائه می‌کنند – مثل جنبش‌های اقدام دموکراتیک یا شورای دفاع از منابع طبیعی – که به هر کدام از اعضای کنگره بسته به آرایی که درباره برخی موضوعات خاص داشته است امتیازدهی می‌کنند.
این روش به خودی خود ایرادی ندارد، اما مساله این است که ما را به جایی نمی‌رساند. به عنوان نمونه تنها همین موارد را که در چند سال اخیر به وجود آمده‌اند در نظر بگیرید:
1) باراک اوباما در حال حاضر سالی بیش از یک‌هزار میلیارد‌دلار صرف مخارج نظامی می‌کند که در طول تاریخ بشریت بی‌سابقه است و نسبت این مبلغ به تولید ناخالص داخلی از 1991 تاکنون در بالاترین میزان خود است.
2) مقررات زدایی از صنعت مالی که با لغو طرح گلاس-استیگال به اوج خود رسید، در واقع با تجویز جمهوری خواهان و رای دموکرات‌ها به تصویب رسید.
3) وقتی دولت بوش برای کمک به صنعت فولاد رو به ضعف آمریکا بر واردات فولاد تعرفه وضع کرد، تنها گلایه دموکرات‌ها این بود که این تعرفه‌ها به‌اندازه کافی بالا نیستند.
4) دو توافقنامه تجارت آزاد که فعالان اتحادیه‌های کارگری مخالفش بودند در 2003 به تصویب رسید آن هم با کمک ویژه دموکرات‌ها (توافقنامه با شیلی و سنگاپور)
5) دموکرات‌ها با جمهوری خواهان هم آواز شدند تا پروتکل کیوتو هیچ وقت به تصویب نرسد.
6) دموکرات‌ها در تصویب قوانین جدید سرمایه و تجارت در همین کنگره بسیار نقش داشته‌اند.
7) طرح‌های نجات سرسام‌آور شرکت‌های وال‌استریت و دیترویت برخلاف نظر عمومی به اجرا گذاشته شد، آن هم با حمایت ویژه بانک‌ها، شرکت‌های بزرگ و دموکرات‌ها.
8) مشخص کردن اعضای اتحادیه‌های کارگری با کاردهای ویژه، که زمانی وحشت‌زاترین مساله‌ای بود که جمهوری‌خواهان می‌توانستند به دموکرات‌ها تحمیل کنند حالا به کلی از بین رفته است.
می‌توانم این فهرست را بسیار بیشتر ادامه دهم، اما مساله روشن است: هرکس که به دهه گذشته بنگرد و نبیند که چطور دموکرات‌های پول گرفته منافع شرکت‌ها را دنبال می‌کنند باید کوته‌بین باشد. شاید لیبرال‌های لیموزین سوار امروز بیشتر به دوگانه سوز بودن موتور خودروشان اهمیت بدهند تا قدرت آن، اما تنها دلیل این مساله این است که آنها مابقی پول خودرو را پیشاپیش هزینه کرده‌اند.
اگر چنانکه کالاهان اشاره می‌کند، گروه‌های میانه رو دیگر مانند گذشته نفوذ و قدرتی ندارند، برای این است که به اهداف اصلی‌شان دست یافته‌اند – مهم‌تر از همه حذف دولت رفاه.
ضمن آنکه نباید بیش از حد در انتخابات 2008 غرقه شویم. یکی از طرفین آن رقابت، کاندیدای جمهوری‌خواهی بود که از بسیاری جهات هیچ جذابیتی نداشت، به ویژه در حوزه اقتصاد ناآگاه بود. حالا که چپ و راست هر دو از اوباما دور می‌شوند، فکر می‌کنم کسانی که از تقابل‌های مورد اشاره کالاهان در بلندمدت سود می‌برند، جمهوری خواهان میانه‌رو هستند که دموکرات‌ها نیز از ایشان حمایت خواهند کرد. کالاهان یک جا به نسبت زیاد دموکرت‌ها در مناصب مختلف شهر نیویورک اشاره می‌کند، اما به نظر کمترین توجهی به این واقعیت ندارد که از 1989 تا کنون نیویورکی‌ها هیچ شهردار دموکراتی را انتخاب نکرده‌اند. وقتی پول بر سیاست سلطه داشته باشد، میلیاردر بلومبرگ هم می‌شود ارباب آن.
پیام اصلی کتاب کالاهان این نیست که ثروتمندها لیبرال شده‌اند. بلکه این است که لیبرالیسم آمریکا دیگری نیازی نمی‌بیند که از سیاست اقتصادی جدا از آنچه که محافظه‌کاران مبلغش هستند دفاع کند. اقتصاد از قلمرو سیاست جدا شده و به سازوکاری‌های تکنوکراتیک بانک مرکزی و توابع آن سپرده شده است. حداقل در حال حاضر که اکثر سیاستمداران لیبرال بر این نکته وقوف دارند.

منبع: دنیای اقتصاد



نظرات 0
تاريخ : شنبه 20 فروردین 1390  | 3:13 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : مکاتب اقتصادی

مترجم: مانا مصباحی

فون بوم-بورک (1914-1851) اقتصاددان نسل دوم مکتب اتریشی، نظریه‌ای را که با اسم مارکس عجین شده است؛ یعنی نظریه‌ای را که می‌گوید رابطه کارگر – کارفرما ذاتا رابطه‌ای استثماری است، رد می‌کند. آنچه کمتر از این اقتصاددان شناخته شده است این است که او خود نظریه‌ای در باب استثمار دارد. او این تئوری را در جلد دوم قسمت سوم شاهکار خود؛ یعنی کتاب سرمایه و بهره در سال 1889 تحت عنوان تئوری بهره مثبت بیان کرده است.

او در جلد اول کتابش نقدی با عنوان «تاریخ و نقد نظریه بهره» بر نظریه مارکس داشته است؛ مارکس و اندیشمندان پیش از او معتقد بودند کارگران به خاطر آنکه کمتر از میزانی که در بازار عاید کارفرما می‌شود، دستمزد دریافت می‌کنند مداما استثمار می‌شوند. همان‌طور که دایره‌المعارف فلسفه استنفورد اشاره دارد اعتقاد به این دیدگاه به این خاطر است که از نظر مارکس در شرایط اجتماعی، نیروی کار به آن اندازه دستمزد دریافت می‌کند که توان و نیرو داشته باشد تا کالا تولید کند؛ یعنی دستمزدها تنها برای زنده نگه داشتن کارگران هستند. (مارکس این تفکر را از نظریه ارزش نیروی کار که از آدام اسمیت و دیوید ریکاردو به ارث برده بود، استخراج و بیان کرد). این در حالی است که ممکن است یک کارگر در یک روز بیشتر از میزانی که نیاز دارد، تولید کند. در این حالت ارزش مازادی به جیب کارفرما یا سرمایه‌دار می‌رود. سرمایه‌داران بدون مشکلی این مازاد را دریافت می‌کند؛ زیرا آنها ابزار تولید را در اختیار دارند. کارگران از داشتن این ابزارها محروم هستند. بنابراین هیچ راهی ندارند مگر آنکه به خود حرفه کارگری را پیشنهاد بدهند و سعی کنند تا آنجا که می‌توانند درآمد کسب کنند؛ زیرا در غیر این صورت انتخاب دیگرشان، فقر و گرسنگی خواهد بود. با این اوصاف کارگران آماده استثمار شدن هستند.
بورک در پاسخ به چگونگی استثمار، مشروعیت «توزیع» ابزارهای تولید را مفروض می‌گیرد. او نظریه ارزش کار و نظریه شکل‌گیری قیمت را نپذیرفته و رد می‌کند. (او معتقد است در خصوص کنترل دولت‌ها بر ابزارهای تولید، آن هم به بهای تحمیل هزینه به بسیاری از افراد جامعه و رهسپار کردن آنها به بازار کار، اعتراض مشروعی وجود دارد؛ اما نمی‌توانم در خصوص آن توضیحی ارائه دهم). او به نظریه‌پردازان استثمار می‌گوید که بدون توسل به نظریه استثمار هم می‌توان علت تفاوت بین آنچه که به کارگر پرداخت می‌شود و قیمت بازاری تولیداتش را توضیح داد. وقتی یک محصول برای فروش آماده می‌شود، بخشی از سود کارفرما بهره پولی است که او تحت عنوان دستمزد به کارگرش می‌پردازد. تولید و بازاری کردن محصولات زمان می‌برد. بویک می‌گوید کارگران نمی‌توانند منتظر بمانند، اول محصولات به فروش برود سپس دستمزد دریافت کنند. آنها هر هفته یک چک دستمزد می‌خواهند؛ اما کارگران چگونه می‌توانند دستمزد دریافت کنند در حالی ‌که محصولات هنوز به فروش نرفته است؟ در واقع کارفرماهایشان از پول اندوخته شده قبلی به آنها پرداخت می‌کنند؛ بنابراین دستمزدها تحت تاثیر وام هستند، وامی که همانند همه وام‌ها با بهره پرداخت می‌شود. علت پرداخت بهره برمی‌گردد به ترجیحات زمانی. ما برای کالاهای زمان حال ارزش بیشتری قائل هستیم تا کالاهایی در آینده؛ به این مفهوم که کالای زمان حال از ارزش آتی‌شان تنزیل می‌شوند. این برای سایر کالاها؛ یعنی پول هم صادق است. x‌دلار در آینده ارزش کمتری از x‌دلار الان دارد. می‌توان از منظر دیگری نیز به این موضوع نگاه کرد. اگر شما می‌خواهید امروز از x‌دلار من استفاده کنید در واقع از من می‌خواهید امروز از مصرف آن خودداری کنم. من هم در مقابل می‌خواهم که در موعد پرداخت مبلغی بیش از x‌دلار به من پرداخت شود. بهره در واقع پاداش چشم‌پوشی مصرف امروز من است.
بوم بورک می‌نویسد: ما باید کلیه مواردی را که در آن باید به یک منبع تولیدی بهره پرداخت شود را شناسایی کنیم. یعنی کالاها در آینده آن هنگام که آماده فروش هستند به علت بهره‌ای که به آنها تعلق می‌گیرد، ارزششان بیشتر خواهد بود. اگر حق با بورک باشد، دستمزدها تحت تاثیر وام هستند؛ آن هنگام که محصولات تولیدی فروخته شد، این وام باید پرداخت شود. بنابراین نباید متعجب شویم اگر درآمد حاصل از فروش محصولات بیش از دستمزد پرداختی به کارگران باشد
نیازی به وقوع استثمار نیست.


نظریه محض
بورک می‌نویسد: بازار آزاد، آن چیزی است که باید رخ دهد. او معتقد بود تئوری شرایط زمانی و مکانی که کمتر از شرایط بازار آزاد باشد را توصیف نمی‌کند. او چنین می‌گوید: «ماهیت یک نهاد یک چیز است، شرایطی که در کارکرد عملی‌اش با آن به طور اتفاقی عجین می‌شود چیز دیگر». در واقع بورک معتقد است ممکن است استثمار رخ دهد، اما اگر شرایط رقابتی بین کارفرماها از بین برود. در شرایط غیر رقابتی نرخ‌های بهره که به وام‌ها تعلق می‌گیرد بیش از میزانی است که در شرایط رقابت آزاد می‌توانست باشد. در نتیجه دستمزدها کاهش می‌یابد.
او می‌افزاید بی‌شک و تردید ماهیت مبادله کالای زمان حال با آینده مانند تهدید استثمار فقرا توسط انحصارگرها می‌ماند. او از نظریه استثمار عمومی‌تری که به آدام‌اسمیت برمی‌گردد و اندیشمندان بازار آزاد به آن توسل می‌جویند، به ندرت بهره می‌جوید. این تئوری می‌گوید: انحصارها و انحصارهای چند قطبی (که شرایط رقابت را سرکوب و از بین می‌برد) از طریق قیمت‌های بالاتر و دستمزدهای پایین‌تر هم مصرف‌کنندگان و هم کارگران را متضرر می‌کنند. از نظر اسمیت اساسا انحصار نتیجه حق امتیازهای دولتی است. این دیدگاه بعدها به طور گسترده نظر مکتب اتریشی نیز شد (میزس از احتمال تئوریکی انحصار منابع بدون وجود هرگونه حق امتیاز دولتی سخن می‌راند). اما بورک برخلاف آنها تعریف واضح و روشنی از استثمار انحصاری ارائه نمی‌دهد. او این شرایط را با «برخی مواقع» و «برخی چیزها» توصیف می‌کند. مثلا می‌گوید برخی چیزها شرایط رقابتی سرمایه‌داری را از بین می‌برد. آنها توسط انحصارگرها وضع شده و به بازارها تحمیل می‌شود. در این شرایط و با وجود دستمزدهای پایین کارگران به نوعی استثمار می‌شوند. خوشبختانه این برخی مواقع‌ اغلب رخ نمی‌دهند و تنها در شرایط ناخوشایند به وقوع می‌پیوندند، اما نمی‌گوید این «برخی چیزها»، ممکن است چه چیزهایی باشد. ممکن است تبانی خصوصی باشد یا ممکن است حمایت‌های دولت باشد. او فقط این نشانه را به ما می‌دهد: مثل همه نهادهای بشری، بهره (منفعت) نیز در معرض اغراق، فساد و سوء استفاده قرار دارد و شاید حتی بیش از سایر نهادها. (آن‌چه او فکر می‌کرد در کشورهای به اصطلاح سرمایه‌داری کمتر رخ دهد، تبانی دولتی بود که به واقع نقش مهمی را در شکل‌دهی انحصار در این کشورها بازی می‌کند). او متذکر می‌شود آنچه که ممکن است «ربا» بنامیم در اخذ سود از وام و خرید نیروی کار وجود ندارد. بلکه تا حد زیادی در سود دیگری نهفته است. مقداری سود در سرمایه وجود دارد البته اگر هیچ‌گونه انحصاری در دارایی‌ها و هیچ‌گونه جبری بر فقرا نباشد. این سود در موارد خاص می‌تواند بسیار زیاد باشد و انتقادهای زیادی نیز در این زمینه وجود دارد. به طور مثال شرایط بسیار نابرابر ثروت در جوامع مدرن، ما را به شرایط وقوع استثمار و نرخ‌های بهره ربایی نزدیک کرده است.


ماهیت بهره

بورک این نکته را یادآور می‌شود که او اخذ بهره از وام را فی‌نفسه محکوم نمی‌کند. او برای نتیجه‌گیری از این مباحث می‌گوید: «قطعا تعریف و اخذ بهره شرایط و لوازم جانبی می‌طلبد، اما ممکن است این شرایط با استثمار ربوی و شرایط بد اجتماعی در آمیزد. البته باید توجه داشت که بهره در ذات خود فاسد و بد نیست». با این حال این سوال را مطرح می‌کند: اگر سوء استفاده‌هایی که از بهره می‌شود ریشه‌کن نشود یا به طور کامل ریشه‌کن نشود، چه پیش خواهد آمد و خود به این سوال این‌گونه پاسخ می‌دهد: نمی‌توان به این بهانه که چون هیچ نهادی وجود ندارد که از هرگونه اشکالی مبرا باشد، پس همه نهادها باید برچیده شود. به جای داشتن نهاد کاملا خوب و ایده‌آل که قاعدتا غیر قابل دستیابی است، ما باید آنچه را که به طور نسبی بهترین است را انتخاب کنیم. این انتخاب بین دو سر طیف مزیت‌ها و مشکلات ناشی از وجود نهادها است. به نظر می‌رسد این انتخاب بهترین حالت برای بشر باشد. او در پایان تاکید می‌کند که بهره و سوء استفاده از آن دو مقوله جدا از هم هستند؛ «هیچ‌گونه عیب ذاتی در اخذ بهره نیست. ممکن است خواست آنهایی که موافق لغو اخذ بهره هستند، بر ملاحظات مصلحتی خاصی بنا شده باشد».

منبع: دنیای اقتصاد


نظرات 0

محور : اندیشمندان اقتصادی

ترجم: گلچهره پاکدل

علم اقتصاد اغلب فرض می‌کند که افراد عقلایی رفتار می‌کنند. اما اولریک مالمندایر بهتر از اینها می‌داند. اگر او عقلایی بود، این تعداد مدرک تحصیلی نداشت. او می‌گوید: «مشکل من این است که هرزمان روی موضوعی کار می‌کنم فکر می‌کنم آن مهم‌ترین موضوع روی زمین است. کاملا جذبش می‌شوم.»

مالمندایر حقوق، اقتصاد و روانشناسی را از بن تا بوستون و سپس برکلی دنبال کرده و در طول هفت سال شش مدرک دانشگاهی گرفته و اکنون به یکی از پیشتازان در عرصه اقتصاد رفتاری تبدیل شده است. او سعی می‌کند واسطی باشد میان عقلایی‌ترین تصورات مان و آنچه که در واقع انجام می‌دهیم. برای مالمندایر خیلی ساده‌تر می‌بود که موضوعی مرسوم در اقتصاد را برای تحقیق برگزیند تا به حوزه پیچیده عقلانیت انسان پای بگذارد. او که اکنون استاد اقتصاد دانشگاه برکلی در کالیفرنیاست درباره پیشینه مطالعاتی خود می‌گوید: «در آلمان، حداقل زمانی که من آنجا درس می‌خواندم، افراد درگیر اقتصاد خیلی پیشرفته‌ای بودند، ریاضیات و مسائل تکنیکی فراوان که البته هیچ ارتباطی با دنیای واقعی نداشت. احساس من این بود که شکاف این وسط باید به طریقی پر شود.»
او آتلانتیک را پشت سر گذشت و به ‌هاروارد آمد، جایی که اقتصاددان‌ها با راحتی بیشتری تفکر درباره روانشناسی انسان را می‌پذیرفتند. با مطالعه در ‌هاروارد – و گرفتن یک دکترای دیگر – دیدگاه اقتصادی مالمندایر به کلی زیر و رو شد.
«محققان ‌هاروارد واقعا از آنچه که در جهان خارج و در اقتصاد اتفاق می‌افتاد تاثیر می‌گرفتند. اینکه بازارها چطور کار می‌کنند؟ مردم چطور تصمیم می‌گیرند؟ یک روز بیدار شدم و دیدم چقدر سوال‌های شگفت‌انگیز در جهان هست که ما می‌توانیم پاسخ دهنده شان باشیم و به همین خاطر علاقه‌ام به اقتصاد دو چندان شد.»
اقتصاد رفتاری – شاخه‌ای که در ده ساله اخیر محبوبیت روزافزونی یافته – به مطالعه انحرافات، خطاها و رفتار ناعقلایی افراد و اثر آنها بر تصمیم‌گیری‌هایشان می‌پردازد. این تصمیمات می‌توانند خیلی کوچک مثل خرید از eBay باشند یا تصمیمات چندین میلیون دلاری که شرکت‌های غول پیکر اتخاذ می‌کنند.
«احساسات سر راه افراد قرار می‌گیرند. وسوسه همه جا وجود دارد. گاهی مردم اعتماد به نفس کاذب دارند. در گذشته تصور می‌شد که می‌توان این حقایق را نادیده گرفت، اما اکنون متوجه شده‌ایم که تمام این خطاها به شکلی سیستماتیک رخ می‌دهند و به محض اینکه پدیده‌ای نظام‌مند شد اقتصاددان‌ها باید آن را جدی بگیرند چون بر مصرف‌کنندگان، بر طراحی محصولات، بر تبلیغات، قراردادها و خلاصه همه چیز تاثیر می‌گذارد.»
مقاله اخیر مالمندایر به اسم «پول می‌دهیم تا باشگاه نرویم» او را مشهورتر ساخته است. از میان بیشتر باشگاه‌های ورزشی که او بررسی کرده بود اکثر اعضا ترجیح می‌دادند هزینه اشتراک را ماهانه بپردازند تا به روز به روز. اما 85درصد کسانی که سیستم ماهیانه را انتخاب کرده‌اند آن تعداد دفعات به باشگاه مراجعه نکرده‌اند که هزینه آبونمانشان توجیه پیدا کند. مالمندایر می‌گوید «به نظر می‌رسد که مردم اغلب در هنگام ثبت‌نام تعداد دفعات مراجعه شان را بیش از حد برآورد می‌کنند.»
باشگاه‌های ورزشی از سال‌ها پیش بر این نکته واقف بودند، اما تنها همین اواخر است که اقتصاددانان و مدل‌هایشان نیز به این نکته پی برده‌اند.
برای خانم مالمندایر که تنها سی و سه سال دارد و با ظاهری جوان و سرزنده اغلب اهل ورزش کردن است بررسی باشگاه‌های ورزشی موضوعی طبیعی است. حتی خودش هم تعجب می‌کند که چرا تا به حال شاهد هیچگونه تبعیضی به خاطر جنسیتش نبوده است. خودش می‌گوید «فکر می‌کنم شرایط نسبت به ده سال پیش خیلی تفاوت کرده باشد. خانم‌های کمی استاد تمام هستند و وقتی با ایشان حرف می‌زنم اغلب داستان‌هایی از سختی‌هایی که در این راه تحمل کرده‌اند تعریف می‌کنند که برای من کاملا شگفت‌آور است. به نظرم نسبت به آن موقع خیلی تغییر کرده‌ایم.»
مالمندایر البته از باشگاه‌ها فراتر رفته و مثلا مدیریت شرکت‌های تجاری را نیز بررسی کرده است. در مقاله‌ای با عنوان «چه کسی مسوول قراردادهای تملک است؟ اعتماد به نفس مدیران و واکنش بازار» او می‌پرسد چرا اغلب مدیران شرکت‌ها وقتی می‌خواهند قرارداد تملک شرکت دیگری را امضا کنند بهایی بیش از آنچه لازم است را می‌پردازند. این مطالعه می‌گوید که دلیل آن اعتماد به نفس بیش از حد مدیران است به ویژه وقتی که شرکت‌ها منابع نقد زیادی در اختیار داشته باشند.
«اگر شما مدیرعامل یک شرکت بزرگ باشید، احتمال در مسیر زندگی‌تان موفقیت‌های فراوانی داشته‌اید وگرنه در این مقام نمی‌بودید و همین موفقیت‌ها شما را دچار اعتماد به نفس کاذب کرده است. ته قلبتان به این نتیجه می‌رسید که به هرچه دست بزنید طلا می‌شود چون در گذشته همواره موفق بوده‌اید.»
دیوید لیابسون که استاد مشاور مالمندایر در ‌هاروارد است او را یکی از باهوش‌ترین و پرکارترین محققان حوزه اقتصاد می‌خواند و می‌گوید او ممکن است باعث برافروخته شدن آتش یکی از پردامنه‌ترین جنگ‌ها میان مکاتب اقتصادی بشود، همان ناعقلایی بودنی که شاید مالمندایر بدش نیاید ترغیبش کند.

منبع: دنیای اقتصاد


نظرات 1
تاريخ : شنبه 20 فروردین 1390  | 12:11 AM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اندیشمندان اقتصادی

منبع: CEO Magazine، مترجم: ندا ناجی

استیون لویت یک اقتصاددان آمریکایی است که به‌خاطر کارهایش در زمینه جرائم شناخته شده است. وی یکی از نویسندگان کتاب پرفروش Freakonomics است. در زیر مصاحبه‌ای را با این اقتصاددان می‌خوانید.

بین شرکت‌ها محبوبیتی به هم زده‌اید، شما را شگفت زده نکرده است؟
Freakonomics در واقع هیچ ربطی به کسب و کار نداشت – بیشترین شباهتی که داشت این بود که ما سازمان دهی گروه‌های فروشنده کوکائین را با مک دونالد مقایسه کرده بودیم – اما به نظر، یک نفر تصمیم گرفته است که ربط دارد. برای من که خیلی خوب است، چون اهالی کسب و کار پول زیادی برای کتاب خریدن دارند. یک‌دفعه به خود می‌آیید و می‌بینید به کارشناس مشهوری تبدیل شده اید که مدیرعامل‌ها از شما کمک و مشورت می‌خواهند.


پس مدیرها مرتب در خانه‌تان را می‌زنند؟
از زمان انتشار کتاب این فرصت را داشته‌ام که با حدود بیش از 10 سازمان از نزدیک کار کنم. بنگاه‌های کوچک تک نفره گرفته تا شرکت‌های عظیم بین‌المللی.


یعنی از محیط آکادمیک دور می‌شوید؟
پولی بابت این کار نمی‌گیرم، تنها درباره پروژه‌هایی حرف می‌زنم که ارزش آکادمیک داشته باشند. از کارهای مشاوره مرسوم انجام نخواهم داد. اگر مشکلی در کار باشد اجازه می‌دهند داده‌هایشان را مطالعه کنم، که هم برای من خوب است هم برای شرکت مورد بحث.


مشاوره معمولی را دوست ندارید؟
پیش از این که به محیط آکادمیک بیایم مشاور مدیریت بودم و توانایی خاصی در آن نداشتم. حالا هم فرقی نکرده است. بیشتر اوقات سخت‌ترین بخش قضیه یافتن شیوه اجرای راه‌حل است؛ بیشتر شرکت‌هایی که من با آنها کار کرده‌ام تصدیق خواهند کرد که در ایجاد تغییرات سازمانی چندان شخص قابلی نیستم.


اما می‌توانید تغییرات لازم را تشخیص دهید؟
بهترین و ساده‌ترین راه بهبود اوضاع هر کسب و کار استفاده از آزمون‌های تصادفی است. تصمیمات اغلب بدون هرگونه ابزاری برای ارزیابی شان اتخاذ می‌شوند. آزمون تصادفی بهترین راه گرفتن بازخورد است. هیچ چیز آسان‌تر از آن نیست و زیبایی کار اینجا است که واقعا می‌فهمید هر تغییر چه اثری داشته است.


یعنی نتایج، قابلیت تفسیرهای گوناگون ندارند؟
خیلی ساده می‌شود از پیش توافق کرد که معنی هر یافته چه خواهد بود. مثل بخش مالی نیست – که چندین متخصص را برای تحلیل‌های پیچیده اقتصادسنجی به کار بگیرید و آخر هیچ کس هم در بخش فروش نفهمد اینها یعنی چه. هرکسی اینجا می‌تواند نتایج را بفهمد و تفسیر کند.


فکر می‌کنید بسیاری ابزارهای کنونی اندازه‌گیری بی‌فایده باشند؟
کسب و کار خیلی خیلی پیچیده است. آنقدر عوامل مختلفی در نتیجه نهایی موثرند که نمی‌توان به طور مشخص مسائل اعتباری یا خطای فردی برخی کارکنان را مقصر شناخت. بنابراین، حتی اگر بتوانید نتایج را اندازه‌گیری کنید، نمی‌توانید درست مشخص کنید چه عواملی آنها را ایجاد کرده. من دشواری‌های اندازه‌گیری در کسب و کارها را خوب می‌فهمم و درست به همین دلیل است که آزمایش‌های تصادفی اینقدر مهم‌اند؛ چارچوب موجود را می‌شکنند.


بحث محیط زیست الان در شرکت‌ها خیلی داغ است؛ شما به آن پرداخته‌اید؟
مدتی است که داده‌های دمای زمین را جمع می‌کنم و سعی دارم از زاویه‌ای متفاوت از مدل‌های مرسوم تغییرات جوی آنها را بررسی کنم. نمی‌دانم مفید خواهد بود یا خیر، اما چیزی که زیاد دارم وقت است. امیدوارم که چیزی از آن بیرون بیاید.


اقتصاددان‌ها هم در این میان می‌توانند نقشی داشته باشند؟
بی شک، هم به لحاظ داده‌ها و هم برای تفکر درباره شیوه اجرای تغییرات. اگر بخواهیم رفتارمان را طوری تغییر دهیم که بر کاهش آلاینده‌های کربنی موثر باشد احتمالا بسیار پرهزینه خواهد بود. کمتر رانندگی کردن، انرژی کمتر مصرف کردن، انرژی‌های سبز را به کار بردن، اینها همه تصمیماتی گران قیمت اند و اقتصاددان‌ها متخصص ارزیابی چنین بده‌بستان‌هایی هستند.


مطمئنید که می‌توان راه حلی یافت؟
از سایرین خوشبین ترم. اواخر قرن نوزده، بزرگترین چالش زیست محیطی شهرهای آمریکایی پشگل اسب بود. کیفیت زندگی را نابود می‌کرد. مردم نگران آینده شهرهایشان بودند. بعد اتومبیل از راه رسید و مشکل یک شبه حل شد. امید این است که بتوانیم با اختراع یک تکنولوژی جدید مشکل را خیلی ساده‌تر حل کنیم. بدم نمی‌آید که شاهد مناظراتی درباره تکنولوژی‌های بدیع باشم.


چه چیز شما را از همکارانتان جدا می‌کند؟
من آماده‌ام که سوال‌های مسخره بپرسم، سوال‌هایی که برای مردم عادی جذاب است و در اقتصاد مرسوم جای ندارد. اغلب اقتصاددان‌ها چندان نوآور نیستند و بیشتر می‌خواهند روی موضوع‌های قدیمی شان تمرکز کنند.


چطور تصمیم می‌گیرید که کدام اطلاعات را مطالعه کنید؟
اغلب با سوالی خیلی بزرگ شروع می‌کنم و وقتی کاملا روشن می‌شود که جواب دادنش از عهده من بر نمی‌آید، آنقدر هرسش می‌کنم تا به چیزی که بتوانم جواب بدهم برسم. مثلا کاری که روی کشتی ژاپنی انجام داده‌ام. ابتدا متوجه فساد دولتی بودم و اینکه چطور می‌توان گفت کدام یک از مقامات متقلب و فاسدند.
داده‌ها موجود نبود و من هم نتوانستم شیوه‌ای برای به دست آوردنشان ابداع کنم. دلیل اینکه توانستم فساد را در کشتی ژاپنی ردگیری کنم این بود که داده‌ها اینجا خیلی بیشتر در دسترس بود. امیدواری من این است که با جواب دادن به این سوال‌های کوچک و مسخره بتوانم به ابزارهایی مجهز شوم که بعدها در پاسخ به سوال‌های بزرگ کمکم کنند.


کدام یک از کشفیات کتابتان بیش از همه برای شما شگفت آور بود؟
ارتباط سقط جنین و جرائم. داده‌ها را بررسی کردیم و با محاسباتی دریافتیم که حدود یک سوم کاهش چشمگیر آمار جرائم در دهه نود به دلیل قانون سقط جنین بوده است که 20 سال پیش‌تر به اجرا گذاشته شده بود.


مردم چقدر از این یافته استقبال کردند؟
میان چپ و راست، هر دو، جنجال برپا کرد. اروپایی‌ها کلا به جنبه سرگرمی ماجرا نگاه می‌کردند. این مطالعه همه چیزهایی که ‌آمریکایی بود را به هم می‌چسباند: جنایت، نژاد، بحث سقط جنین. وقتی اولین بار در 1999 مطالعه بیرون آمد همه را منزجر کرد. بعد هم که رسانه‌ها رویش انگشت گذاشتند و داده‌ها را جور دیگری جلوه دادند عقل از سر همه پراند.


سیاسی کردن ایده‌های شما برایتان دردسر نیافریده؟
وقتی ایده‌هایمان به واسطه رسانه‌ها منتشر شد، مردم باور نمی‌کردند که ما هیچ عقیده سیاسی یا ایدئولوژیک نداشته باشیم. تنها پس از خواندن چند فصل از کتاب و دیدن اینکه هیچ کس و هیچ چیز را بی‌نصیب نمی‌گذاریم بود که کم‌کم حساب کار دست شان آمد.


تا چه حد موفقیت شیوه زندگی‌تان را تغییر داده است؟
پیشتر هم هرچه می‌خواستم را داشتم و هنوز هم همانطور است؛ زیاد مادی نیستم. تنها تفاوت این بوده است که حالا امکان ملاقات با اشخاص جالب و مهم را دارم و آنها به من اطلاعات هم می‌دهند.
اگر پیش از انتشار این کتاب به کسی زنگ می‌زدم و تقاضای اطلاعات گسترده می‌کردم احتمالا تنها توی صورتم می‌خندید. حالا نصف دفعات می‌خندند، اما نصف دیگر می‌گویند: «آه! من کتاب شما را خوانده‌ام و با کمال میل باهاتان همکاری می‌کنم.» به جهانی راه یافته‌ام که تا پیش از این درش بسته بود.


از موفقیت چه آموخته‌اید؟
متوجه شده‌ام که وقتی مهم و تاثیرگذار باشید، مردم حرف‌هایتان را بیش از آنچه واقعا هستند مهم و ژرف می‌پندارند. من هنوز هم همان چیزهای کوچک احمقانه را می‌گویم که همیشه می‌گفتم. تنها تفاوت این است که حالا دیگران جدی می‌گیرندش. انسان‌های موفق اغلب فراموش می‌کنند که نقش شانس را نیز در نظر بگیرند. سعی می‌کنم پیوسته با این تصور که خیلی عمیق و تیزبینم بجنگم.


از رویا بیرون آمدن برایتان دشوار بوده؟
مدتی به عنوان مشاور مدیر کار می‌کردم، بعد کلا تفکر درباره کسب و کار را کنار گذاشتم و سپس باز خودم را اینجا یافتم. حتی زمانی خودم هم باورم شده بود که استراتژیستی بی‌نظیر هستم. برای رهایی از توهمات بهترین کار این است که بروید بیرون و واقعا کار را انجام بدهید. خیلی زود متوجه شدم تنها چون یک نفر دیگر این‌طور می‌گوید دلیل نمی‌شود که شما قابلیت‌هایتان بهتر شود.


در حال حاضر روی چه موضوعی کار می‌کنید؟
در همین لحظه حدود 30 مقاله آکادمیک برای چاپ دارم. دنباله Freakonomics هم که در راه است. مشکل فقط این است که کلی تحقیق و پژوهش باید انجام بدهم.


کمبود زمان دارید؟
بی‌شک نسبت به گذشته وقت کمتری دارم، اما مزایای اطلاعاتی هم نصیبم شده است. حالا می‌توانم از شرکت‌های بزرگ بخواهم که اجازه انجام آزمایش‌های تصادفی درباره ابعاد مهم کسب و کارشان را به من بدهند. شیوه گذراندن وقتم عوض شده است، اما همچنین امکان می‌دهد که بینش‌های تازه‌ای ارائه کنم که شاید برای مردم جذاب باشد.

منبع: دنیای اقتصاد


نظرات 0
تاريخ : شنبه 20 فروردین 1390  | 12:11 AM | نویسنده : قاسمعلی
محور : معرفی وبلاگ
 
گری بکر و ریچارد پوسنر، مترجم: جعفر خیرخواهان

وبلاگ‌نویسی از پدیده‌های جدید و مهم اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است که با اتکا به اینترنت ممکن شده است. اقتصاددانان زیادی هم برای انتقال افکار خود و هم برای ایجاد رابطه ای نزدیک و پویا با دانشجویان به طور مرتب در وبلاگ‌های خود یادداشت می‌نویسند. «وبلاگ بکر- پوسنر» یکی از مهم‌ترین وبلاگ‌های اقتصادی است که از دسامبر 2004 در آدرس http://www.becker-posner.blog.com آغاز به کار کرد.

در وبلاگ بکر – پوسنر که قالب نامتعارفی دارد، هر بار یک موضوع خاص به بحث گذاشته می‌شود. موضوعاتی که در این وبلاگ مورد بحث قرار می‌گیرند، بسیار جالب توجهند. نویسنده‌های ثابت این وبلاگ، دو صاحب نظر شهیر در تحلیل اقتصادی یعنی گری بکر و ریچارد پوسنر هستند. گری بکر که در دسامبر سال 1930 در پنسیلوانیا به دنیا آمد، استاد دانشگاه شیکاگو و برنده نوبل سال 1992 است. وی از دانشگاه پرینسون مدرک کارشناسی و از دانشگاه شیکاگو دکترای خود را دریافت کرد.
بکر از سال 1957 تا 1968 در دانشگاه کلمبیا و پس از آن در دانشگاه شیکاگو به تدریس پرداخت. وی در دانشگاه شیکاگو با دانشکده‌های جامعه شناسی و بازرگانی پیوندهای زیادی ایجاد کرده، علاوه بر انتشار مطالب عالمانه درباره طیف گسترده موضوعات اقتصادی نظیر آموزش، تبعیض، نیروی کار، خانواده، جرم، اعتیاد و مهاجرت برای سال‌های متمادی یک ستون ماهانه نیز در نشریه بیزینس ویک داشت. ریچاردپوسنر نیز در سال 1959 در نیویورک به دنیا آمد و از دانشگاه‌ هاروارد در رشته حقوق فارغ‌التحصیل شد. پوسنر اکنون قاضی دادگاه تجدید نظر در شیکاگو و استاد دانشکده حقوق دانشگاه شیکاگو است. وی تالیفات زیادی را به چاپ رسانده و یکی از شخصیت‌های مهم در حوزه حقوق و اقتصاد است. نوشته‌های او در زمینه قوانین ضدتراست، حوزه خصوصی، سقط جنین، تخطی از قرارداد، مواد مخدر، حقوق حیوانات و شکنجه بسیار تاثیر گذار بوده است. در وبلاگ بکر- پوسنر مباحث کارشناسی علم اقتصاد منتشر می‌شود. گستره موضوعات مطالب مطرح شده بسیار قابل‌توجه است و دقت در مباحث، تحسین خواننده را بر می‌انگیزد. مطالب ارائه شده در این وبلاگ متشکل از یک مقاله اصلی کوتاه به قلم یکی از این دو شخصیت بزرگ علم اقتصاد و پاسخ کوتاه نفر دیگر است. در آخر نیز هر یک از این دو نفر با توجه به نکته‌هایی که فرد دیگر و خوانندگان وبلاگ مطرح کرده‌اند، ممکن است در بخشی با عنوان پس تاملات مسائلی را که به ذهنش می‌رسد بیان کرده، یک جمع‌بندی ارائه دهد.
ممکن است در نگاه اول به نظر بیاید که مسائلی که در این وبلاگ مطرح می‌شود، به علم اقتصاد ربطی ندارد؛ اما مسائل گوناگون را می‌توان با دید اقتصادی تحلیل کرد. در واقع امروزه بر خلاف قبل، دیگر علم اقتصاد به عنوان علم به کارگیری منابع کمیاب برای تولید کالاها و خدمات گوناگون در نظر گرفته نمی شود.
در تعریف جدیدتر، علم اقتصاد (با این فرض که انتخاب عقلایی اصل هدایت‌گر کنش‌ها است) چگونگی واکنش افراد و سازمان‌ها به تغییر انگیزه‌ها را بررسی می‌کند. برخی از مباحث مطرح شده در این وبلاگ از نظر خوانندگان روزنامه می‌گذرد.

 

>>>


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : شنبه 20 فروردین 1390  | 12:05 AM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اقتصاد جهان

تیم‌ هارفورد، مترجم: گلچهره پاکدل

در پایان سال 2007 روزنامه فایننشال تایمز در مقاله‌ای که رسم هرساله آن است، با نگاهی به سال پیش رو نوشت: «ایالات متحده سال 2008 را بر لبه پرتگاه رکود طی خواهد کرد؛ اما ما می‌توانیم به سلامت از لبه این پرتگاه بگذریم.»

اکنون با نگاهی به گذشته می‌توانیم نه فقط از اشتباه از آب درآمدن این پیش‌بینی بلکه از اشتباه بودن آن حتی در لحظه چاپ لذت ببریم. رکودی که فایننشال تایمز می‌گفت حتی در 2008 هم به وقوع نخواهد پیوست، اساسا در دسامبر 2007 آغاز شده بود. برای جبران مافات یک‌بار دیگر تکرار می‌کنم: «پیش‌بینی کردن خیلی دشوار است، حتی وقتی که مربوط به آینده نباشد.»
این هم یک دلیل دیگر که به حال اقتصاددانان دل بسوزانیم. کارشناسان هواشناسی برای پی بردن به وضعیت هوا فقط کافی است که از پنجره نگاهی به بیرون بیندازند؛ اما اقتصاددانان باید یکسال صبر کنند، تا سرانجام دفتر ملی تحقیقات اقتصادی در آمارهای خود بگوید که رکود از اواخر سال گذشته آغاز شده بود. اقتصاددانان فدرال رزرو یا شورای سیاست‌های پولی بانک مرکزی انگلستان باید نرخ بهره را برای اقتصادی تعیین کنند که حتی شرایط حال حاضرش را جز با حدس و گمان نمی‌دانند.
فهم دلیل دشواری این تشخیص کار دشواری نیست. اقتصاد آمریکا، اگر بخواهیم باز از عبارات کلیشه‌ای استفاده کنیم، خیلی بزرگ و خیلی پیچیده است. تشخیص درست نیازمند دسترسی به وضعیت دستمزدها، صورت حساب‌ها و پرداخت‌های دریافتی بنگاه‌های بی‌شماری است که در سراسر کشور پراکنده‌اند؛ اما نمی‌توان چنین اطلاعاتی را از بنگاه‌هایی خواست که همگی درگیر امور روزمره و فوری خود هستند. حتی بسیاری کسب‌وکارهای کوچک اساسا تا چند هفته پس از پایان هر فصل درست از وضعیت حساب و کتاب خود آگاه نیستند تا سرانجام برای بررسی امور مالیاتی به سراغ این حساب‌ها می‌روند. وقتی خود مدیران بنگاه‌ها تا ماه مه نمی‌دانند وضعیت شرکتشان در ماه فوریه چگونه بوده است، چطور می‌شود از اقتصاددانان بانک مرکزی و خزانه داری انتظار داشت که همه چیز را با جزئیات بدانند.
اقتصاددانان همچنان در حال کشتی گرفتن با این مشکل هستند. تا چند روز پیش از شروع بحران اعتباری دو اقتصاددان از بانک مرکزی اروپا به نام‌های دومنیکو جانو و لوکرتزیا رایشلین به همراه دیوید اسمال از بانک مرکزی آمریکا مقاله‌ای منتشر کردند که توضیح می‌داد چطور می‌توان تشخیص‌ها درباره وضع رشد اقتصادی را با آمار بیکاری، تورم و موجودی وام و اعتبار پیوسته به روز کرد. دیوید هنری از دانشگاه آکسفورد با چند نفر از همکارانش روی جنبه خاصی از این مشکل کار می‌کند: یافتن یک شکست ساختاری یا تغییر شدید در شیوه کنش متغیرهای اقتصادی، به کمترین فاصله از لحظه تحقق آنها. به نظر خیلی ساده می‌رسد؛ اما مدل‌های پیش‌بینی اغلب این شکست‌های ساختاری را ثبت نمی‌کنند و آن وقت برای ماه‌ها یا سال‌ها پیش‌بینی‌های غلط تحویل می‌دهند. اما روش‌های جدید برای استفاده از داده‌های رسمی تنها یکی از راه‌ها است، یک راه دیگر استفاده از منابع اطلاعاتی غیررسمی است. مثل‌ پیگیری موضوعات روی تیوییتر یا بررسی محبوب‌ترین جست‌و‌جوهای گوگل که خیلی هم زود به زود به روز می‌شوند.
اقتصاددانان معروف،‌ هال واریان، در کنار مدیر آن زمان گوگل لری بریلینت، از روندهای گوگل برای پیگیری انتشار آنفلوآنزا، گردشگری در هنگ کونگ یا آمار فروش ماشین و مسکن استفاده کرده‌اند. دو اقتصاددان از بانک ایتالیا به نام‌های «داموری» و «جوری مارکوچی» نیز از داده‌های گوگل استفاده کرده و اعلام کرده‌اند که این روش به تشخیص میزان بیکاری و پیش‌بینی‌های اقتصادی به ویژه در ایتالیا کمک شایانی می‌کند. در این کشور آمار رسمی بیکاری هر دو ماه یکبار منتشر می‌شود.
اطلاعات حاصل از فعالیت‌های روی وب بی‌نقص نیست؛ اما تقریبا بلافاصله قابل دسترسی است. من با اطمینان پیش‌بینی می‌کنم که اقتصاددانان در آینده بیشتر از این روش استفاده خواهند کرد. شاید هم از همین حالا شروع کرده باشند!

منبع: دنیای اقتصاد


نظرات 0
تاريخ : شنبه 20 فروردین 1390  | 12:05 AM | نویسنده : قاسمعلی

محور : حکابت اقتصادی

فردریک باستیا، مترجم: مجید روئین پرویزی

توضیح: فردریک باستیا به دفاع از اقتصاد بازار و سرسختی در برابر سیاست‌های حمایتی تجاری مشهور است. نیمچه داستانی که در ادامه از او می‌آید طرفداران این مکتب را در تقابل با مدافعان محدودیت‌های تجاری نشان می‌دهد، بی‌آنکه خود دارای نتیجه‌گیری قطعی باشد. با خواندن آن می‌توانید ضمن قضاوت درباره سیاست درست، سمت و سوی اندیشه اقتصادی‌تان را نیز بسنجید.

روزی روزگاری ....

 

>>>


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : شنبه 20 فروردین 1390  | 12:01 AM | نویسنده : قاسمعلی
محور : پول و سرمایه

منبع: تایم، مترجم: مجید رویین پرویزی

 

بزرگ‌ترین اسکناس تاریخ
این بزرگترین اسکناس تاریخ را که‌ اندازه‌اش به یک برگه سند قضایی می‌رسد، دولت فیلیپین در 1998 با ارزش 100‌هزار پزو چاپ کرده است. این اسکناس به مناسبت صدمین سالگرد استقلال فیلیپین از حاکمیت اسپانیایی‌ها چاپ شده بود و تنها در اختیار مجموعه‌داران قرار می‌گرفت. ارزش فروش هر برگه آن 180‌هزار پزو، معادل 3,700‌دلار بود.

 

گران‌ترین اسکناس تاریخ
عظیم‌ترین مبلغی که روی یک اسکناس درج شده به دوره اجرای طرح مارشال – بازسازی‌های پس از جنگ دوم – در انگلستان می‌رسد، که در آن زمان دولت اسکناس‌هایی به ارزش یک‌میلیون پوند چاپ می‌کرد. این اسکناس‌ها که در اصل برای استفاده دولت آمریکا طراحی شده بود، خیلی زود از دور خارج شد و در نتیجه تعداد بسیار انگشت شماری از آن به دست اشخاص عادی رسید. البته خارج از دور بودن این اسکناس‌ها به معنای بی‌ارزش بودنشان نیست، در سال 2008 یکی از دو بازمانده این مجموعه به مبلغ 120‌هزار‌دلار در یک حراجی به فروش رفت.

 


اولین ATM تاریخ

 

از زمانی که ارشمیدس در حمام به آن کشف معروفش رسید، این شاید درخشان‌ترین ایده‌ای باشد که به ذهن کسی رسیده است. مخترعی به نام جان شپرد-بارون وقتی در حال دوش گرفتن بود، طرح اولین دستگاه ATM جهان به ذهنش خطور کرد (البته این ادعای او بی‌رقیب و مخالف هم نبوده است). او طرحش را با بانک‌های انگلیسی درمیان گذاشت و به سرعت پذیرفته شد. اولین دستگاه ATM در 1967 در لندن ساخته و نصب شد. ماشین با کد شناسایی شخصی کار می‌کرد و در ابتدا اسکناس‌ها اندکی با ایزوتوپ‌های رادیواکتیو کربن 14 آغشته می‌شدند، چون هنوز سیستم کددهی مغناطیسی کارت‌های خودپرداز اختراع نشده بود. البته این دستگاه یک تفاوت دیگر هم با نمونه‌های امروزی‌اش داشت: کارمزد نمی‌گرفت.

 


منشا پیدایش علامت $
هیچ‌کس نمی‌داند این نماد ‌دلار اولین بار از کجا آمده است، اما دفتر چاپ و حکاکی اسکناس‌های آمریکا می‌گوید منشا آن را حدس زده است. اداره‌ای که مسوولیت چاپ و طراحی تمام اسکناس‌های‌دلاری آمریکا را بر عهده دارد می‌گوید از این نماد در اصل برای نمایاندن پزوی اسپانیایی و مکزیکی «PS» استفاده می‌شده است؛ یعنی به تدریج s طوری نوشته می‌شده است که بالای p قرار بگیرد. این علامت حتی در 1875 یعنی پیش از چاپ اولین‌دلار آمریکایی هم به گستردگی مورد استفاده بوده است و اگر خوب دقت کرده باشید، روی پول‌های آمریکا اصلا از چنین علامتی خبری نیست.

 


طول عمر اسکناس‌ها
همه اسکناس‌ها دیر یا زود فرسوده می‌شوند. هرچه ارزش پول کوچک‌تر باشد شما از آن بیشتر استفاده می‌کنید و در نتیجه عمرش هم کوتاه‌تر می‌شود. یک اسکناس یک‌دلاری به طور متوسط 21 ماه زندگی می‌کند، در صورتی که اسکناس منقوش به تصویر بنجامین فرانکلین (صد‌دلاری) 7 سال عمر دارد. البته بی‌شک تا آن زمان ارزشش به خاطر تورم نزول کرده، بنابراین هرچه زودتر خرجش کنید بهتر است.

 


پلیس مقابله با جعل اسکناس
به دنبال جنگ داخلی پول جعلی به قدری در آمریکا رایج شده بود که می‌گفتند حجم آن به یک سوم کل پول‌های رایج رسیده است و در نتیجه دولت مجبور به مداخله شد. در 1865 پلیس ویژه‌ای برای مقابله با جعل اسکناس در وزارت خزانه‌داری تشکیل شد تا پیش از آنکه پول‌های قلابی اقتصاد ملی را فلج کنند با آنها مقابله کند. این پلیس هنوز هم فعال است، اما امروزه بیشتر با کت و شلوار سیاه مامورانش و ماشین‌های غول پیکرش شناخته می‌شود، که وظیفه محافظت از رییس‌جمهور و سایر مقامات رده بالای سیاسی را دارد. این سرویس مخفی در 14 آوریل 1865 با فرمان آبراهام لینکولن رسمیت یافت (بخش طعنه‌آمیز اینجاست که همان روز در مرکز تئاتر فورد ترور شد)؛ و پس از ترور رییس‌جمهور ویلیام مک کینلی در 1901 به طور کل عهده‌دار مسوولیت محافظت از جان رییس‌جمهورهای آمریکا شد. شمار کارکنان این سازمان تا سال 2002 به 6500 نفر رسیده بود.

 


مشهورترین شخصیت اسکناس‌ها
تصویر ملکه الیزابت دوم روی پول بیش از 33 کشور – از ترینیداد و توباگو گرفته تا استرالیا – حک شده است، که در نوع خود رکوردی به حساب می‌آید. کانادا اولین کشوری بود که از تصویر این ملکه روی اسکناس‌هایش استفاده کرد، آن هم وقتی که در 1935 تصویر این ملکه 9 ساله را روی اسکناس‌های 20‌دلاری‌اش چاپ کرد. در طول سال‌های پس از آن 26 تصویر مختلف از الیزابت دوم در انگلستان و کشورهای مستعمره‌اش روی اسکناس‌ها چاپ شده و به اغلب این کشورها مستقیما ابلاغ می‌شد که باید از عکس این ملکه استفاده کنند. هرچند برخی کشورها از جمله رودسیا (زیمبابوه کنونی)، مالت و فیجی هنوز هم از این تصاویر استفاده می‌کنند. ملکه اغلب با تاج و لباس سلطنتی‌اش روی اسکناس‌ها ظاهر می‌شود، اما کانادا و استرالیا ترجیح می‌دهند که بیشتر تصویر او را با ظاهر ساده چاپ کنند و با وجودی که برخی کشورها برای نمایش سن ملکه اسکناس‌هایشان را به روز می‌کنند، برخی دیگر همچنان تصاویر دوران جوانی او را به کار می‌برند. بلیزه وقتی در 1980 قصد تغییر طراحی اسکناس‌هایش را داشت، تصویری از ملکه را برگزید که همان زمان هم متعلق به 20 سال پیش بود.

 


پول‌ها کارناوال میکروبند
به نظر می‌رسد که همه پول‌ها احتیاج به شست و شو دارند، از بس که کثیفند! مطالعات نشان می‌دهند که بخش بزرگی از اسکناس‌های آمریکایی آلوده به کوکائین هستند. موادفروشان اغلب با دست‌های آلوده پول می‌شمارند و بسیاری هم خب از اسکناس برای مصرف مواد مخدر استفاده می‌کنند. این اسکناس‌ها سپس در دستگاه ATM آلودگی‌شان را به بقیه هم منتقل می‌کنند.
روی اسکناس‌ها همچنین آلودگی‌های فاضلابی هم پیدا شده است. مطالعه‌ای در ژورنال پزشکی ساوترن در 2002 نشان می‌داد که روی 94‌درصد از اسکناس‌های آمریکا میکروب‌های بیماری‌زا پیدا شده است. طبق گزارش‌ها یک پول کاغذی می‌تواند از توالت یک خانواده آلودگی بیشتری در خود داشته باشد. اسکناس‌ها مکان خوبی برای رشد و نمو میکروب‌ها هستند. ویروس‌ها و باکتری‌ها روی اکثر سطوح بیش از 48 ساعت عمر نمی‌کنند، اما عمر آنها روی سطح پول‌های کاغذی حتی به 17 روز هم می‌رسد (این مطالعات برای ویروس آنفلوآنزا بوده‌اند). همین شواهد که ارائه کردیم کافی است تا بروید و بیشتر از پول‌های اعتباری استفاده کنید.

 


تورم‌های سرسام آور
برای مقابله با تورم 231 میلیون‌درصدی و رسیدن قیمت هر قرص نان به 300 میلیارد‌دلار زیمبابوه‌ای، دولت وحدت این کشور (متشکل از روبرت موگابه و نخست وزیر مورگان تسوانگیاری) در ژانویه امسال اسکناس 100‌هزار میلیاردی منتشر کرد. (به عرضتان برسانیم که 100‌هزار میلیارد، یک 1 دارد با چهارده صفر و این بزرگترین عدد درج شده روی یک اسکناس نیز هست.)
البته تنها چند هفته پس از انتشار این اسکناس مقامات دولتی از موضع خود کوتاه آمدند و به شهروندان اجازه دادند که با پول سایر کشورها معامله کنند. این حرکت برای چند ماه تورم را از تک و تا انداخت، تا اینکه در ماه جولای دومرتبه با جهشی رو به بالا مواجه شد. حالا همه آرزو می‌کنند که کاش آن اسکناس‌های 100‌هزار میلیاردیشان را خرج نکرده بودند.

 


اولین پول کاغذی
پول‌های کاغذی اولین بار توسط چینی‌ها به کار برده شد، که در سال‌های 618-907 پس از میلاد در دوران تانگ دیناستی از آن استفاده می‌کردند. بیشتر این اسکناس‌ها به شکل اوراق خصوصی اعتباری یا مبادله‌ای منتشر می‌شدند و این سنت در آنجا برای پنجاه سال نیز ادامه داشت تا در اوایل قرن هفده به اروپا رسید. وقتی هنوز یک یا دو قرن مانده بود که پول کاغذی در سایر نقاط جهان مطرح شود چین اولین بحران مالی‌اش را از سر می‌گذراند. انتشار این پول‌های کاغذی به قدری زیاد شده بود که از ارزش شان کاسته بود و تورم عرض اندام می‌کرد. در نتیجه این پدیده چین پول کاغذی را ممنوع اعلام کرد و تا چندین قرن دیگر به سراغ آن نرفت. یک واقعیت دیگر که کمتر شناخته شده این است که اصطلاح پول نقد (cash) در اصل برای وصف سکه‌های گرد برنزی به کار می‌رفت که دارای سوراخ‌هایی مربع شکل در وسط بودند و در دوران تانگ دیناستی «کای-یوآن» نامیده می‌شدند.

منبع: دنیای اقتصاد




نظرات 0
تاريخ : شنبه 20 فروردین 1390  | 12:00 AM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اقتصادی

استیون لندزبرگ، مترجم: مجید روئین پرویزی

هرچیزی که روی اینترنت می‌خوانید درست نیست. هرچیزی که در نیویورک تایمز می‌خوانید هم درست نیست. پس وقتی مطلبی درباره تحولات علمی می‌خوانید، از کجا باید بدانید که قابل اعتماد است یا خیر؟ شما بخشی به غرایزتان اتکا می‌کنید.

تئوری‌ای که می‌گوید حیات انسان از خاک به وجود آمده قابل اعتماد‌تر است تا آنکه می‌گوید همه ما از پلاستیک درست شده ایم. بخشی منبع خبر را می‌سنجید: یک استاد دانشگاه ‌هاروارد قابل اعتمادتر است تا ظرف شوری که در بروکلین کار می‌کند. بخشی هم به قضاوت حرفه‌ای تکیه می‌کنید: اگر یک ژورنال معتبر علمی حاضر به چاپ تئوری خاکی بودن حیات شده، احتمالا این تئوری اشتباه است.
بله، درست شنیدید. اگر یک ژورنال معتبر علمی نظریه‌ای را چاپ می‌کند، احتمالا آن نظریه اشتباه است. از میان دو تئوری معقول که هریک از منابعی به یک اندازه معتبر آمده باشند و مراحل موشکافی یکسانی را پشت سر گذاشته باشند، آنکه به ژورنال‌های سطح بالا راه می‌یابد شانس کمتری برای درست بودن دارد. دلیلش این است: سردبیران این مجله‌ها بیشتر دوست دارند نظریاتی را چاپ کنند که غافلگیر‌کننده باشند و بهترین راه غافلگیر کردن سردبیر یک ژورنال این است که نظریه‌تان اشتباه باشد.

 

>>>


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : شنبه 20 فروردین 1390  | 12:00 AM | نویسنده : قاسمعلی

محور : پول و سرمایه

مترجم: مانا مصباحی، منبع: میزس

شاید عناوین اخبار را دیده باشید؛ رسانه‌ها ثروتمندان را به خاطر خرج نکردن‌ و در نتیجه کمک‌ نکردن‌ به ما برای برون‌رفت از این رکود گویا همیشه ماندگار، به چالش کشیده‌اند. بنا به گفته آنان ثروتمندان در دوران رونق اقتصادی روزانه 145‌دلار خرج می‌کنند، اما در این شرایط، روزانه تنها 119‌دلار مصرف می‌کنند. حال ما دنبال قربانی جدید می‌گردیم. یعنی همین ثروتمندان طماعی که در ایفای وظیفه‌شان نسبت به اقتصاد کم‌کاری می‌کنند.

اخبار حاکی از آن است که ثروتمندان برای فصل انتهایی سال، جهت سفر مکانی را رزرو نمی‌کنند، لباس‌های مد روز و مارک‌دار نمی‌پوشند، کمدهایشان را از لباس‌های خزدار پر نمی‌کنند و جواهراتی از خیابان Saks (یکی از فروشگاه‌های لوکس منهتن) خریداری نمی‌کنند. این موضوع روز به روز هم بدتر می‌شود. خانم‌هایی که از طراحان معروفی چون جان گالیانو و درایونز نوتن خرید می‌کردند، در مصاحبه با روزنامه نیویورک تایمز اظهار کرده‌اند که همسرانشان به آنها می‌گویند که لباس و کیف و کفش این طراحان و خرید از آنها را فراموش کنند. به این می‌گویند مردسالاری. بیایید در واکنش به کم‌خرج کردن ثروتمندان، پایان کاهش مالیاتشان را اعلام کنیم.
مطمئن نیستم که تا این‌جا توانسته باشم برای اتمام کاهش مالیات‌های این قشر، شما را قانع کرده باشم. در شرایط معمولی می‌گوییم ثروتمندان در هزینه کردن نسبت به سایرین ثروتمندتر هستند. مقدار کیک (درآمد کشور) ثابت است. پس ثروت یکی یعنی فقر دیگری. آنچه که باعث رنجش انسان می‌شود این است که این ثروتمندان یا پول‌های کثیفشان را برای خرید خرت و پرت و امور غیرضروری خرج می‌کنند یا برای نشان دادن خود به دیگران و تسکین خودشان، صرف کالاهای گران قیمت و لوکس می‌کنند؛ حتی اگر این کارشان به بهای آزار و رنجش فقرای دنیا باشد.

>>>


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : جمعه 19 فروردین 1390  | 11:55 PM | نویسنده : قاسمعلی

حور : زیرشاخه های علم اقتصاد

مترجم: گلچهره پاکدل

مطلب حاضر را دو تن از پیشگامان اقتصاد رفتاری اخیرا در نیویورک تایمز نوشته‌اند. لوونشتاین و اوبل که نویسندگان کتاب «تعارض طبیعت انسان با اقتصاد هستند» در این مقاله تا حدود زیادی از مواضع قبلی خود کوتاه آمده و یکبار دیگر بر اهمیت اقتصاد سنتی تاکید می‌کنند. همین تغییر موضع مطلبی است که این یادداشت را خواندنی‌تر می‌کند.

به نظر می‌رسد که هر هفته کتاب جدیدی چاپ می‌شود یا مقاله بلندی در روزنامه نوشته می‌شود که می‌گوید علت اصلی حبابی شدن بخش مسکن یا افزایش هزینه‌های پزشکی و بهداشتی تصمیم‌گیری غیرعقلایی بوده است. این تحلیل‌ها وامدار اقتصاد رفتاری هستند، شاخه جدید و به شدت پرطرفداری که سعی می‌کند با بهره‌گیری از عناصر روان‌شناسی رفتارهای به ظاهر غیرعقلایی افراد را توضیح دهد یا آنکه حداقل نشان دهد که تاکید اقتصاد سنتی بر عقلایی بودن افراد افراطی و غیرواقعی بوده است. برای مثال اقتصاد رفتاری می‌تواند توضیح دهد که چرا افراد به‌اندازه کافی برای بازنشستگی شان پس‌انداز نمی‌کنند، چرا پرخوری می‌کنند، چرا به ندرت ورزش می‌کنند، چرا وسایل خانه‌شان در مصرف انرژی کارآ نیستند و بسیاری از چراهای دیگر. اقتصاد رفتاری پس از آنکه دلیل ریشه‌ای مشکلات را تشخیص داد، راه‌های مبتکرانه‌ای برای مقابله با آنها پیشنهاد می‌دهد. اما این رشته هم محدودیت‌های خودش را دارد. حالا که سیاستمداران روز به روز بیشتر از اقتصاد رفتاری برای حل مشکلاتشان استفاده می‌کنند، روشن شده است که این ابزار در حوزه‌هایی به کار گرفته می‌شود که برای پاسخگویی به آنها به‌وجود نیامده بوده است. در واقع دیده شده است که گاهی اقتصاد رفتاری به عنوان یک مستمسک سیاسی به کار گرفته می‌شود و سیاستمداران از آن استفاده می‌کنند تا از اتخاذ تصمیمات دشوار و واکنش برانگیز که اقتصاد سنتی توصیه می‌کند، طفره بروند.

 

>>>


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : جمعه 19 فروردین 1390  | 11:54 PM | نویسنده : قاسمعلی
محور : اندیشمندان اقتصادی
 
مترجم: مجید رویین پرویزی، منبع: لیمپیدامنته

فرانچسکو کارلا اقتصاددان، نویسنده، ژورنالیست و تحلیلگر مستقل مسائل مالی است. در 1999 بنیاد Finanzaworld را تاسیس کرده که از پایگاه‌های خوب اطلاعات مالی در ایتالیا به شمار می‌آید.

او علاوه بر مصاحبه‌های فراوان تلویزیونی در نشریاتی چون La Gazzetta، L’Espresso و Il Corriere della sera  نیز  تحلیل‌های مالی و اقتصادی می‌نویسد. در زیر مصاحبه‌ای  که به مناسبت انتشار کتاب فایننس دموکراتیک (La Finanza Democratica) با او  انجام شده است را می‌خوانید.

 

>>>


ادامه مطلب
نظرات 0

تعداد کل صفحات : 82 :: 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 >