به گزارش خبرگزاری شبستان از استان گلستان، شیخ اسماعیل اسلامی با ارسال پیامک به مشترکان همراه اول، از کسانی که طرفدار اصلاح طلبان است خواسته که به ستاد انتخاباتی وی بپیوندند.
در این پیامک آمده است: " یاران قندهاری و هزار جریبی بپا خیزید. شیخ اصلاح طلب اسماعیل اسلامی آمد".
وی امیدوار به جذب آراء اصلاح طلبان شهر گرگان است که تاکنون نتوانسته به این هدف خود دست یابد.
بدنه اصلی اصلاح طلبان گرگانی با شیخ اسلامی همراه نشده است و به نظر می رسد عدم اقبال اصلاح طلبان ریزش آراء وی را به دنبال داشته باشد.
وی مدیر فرهنگی دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی استان بوده است.
به گزارش خبرگزاری شبستان از ایلام، منوچهر متکی، عضو جبهه متحد اصولگرایان، عصر یکشنبه(6 اسفند) در همایش بزرگ جبهه متحد اصولگرایان استان ایلام، اظهار کرد: جبهه متحد اصولگرایان برای این به وجود آمده که وحدت میان اصولگرایان را فراهم کند.
وی با بیان اینکه اگر اتحاد میان اصولگرایان علی رغم تلاش این جبهه فراهم نشده، تقصیر جبهه متحد اصولگرایان نیست، افزود: جبهه متحد اصولگرایان بعد از توجه به شاخصهای خود، افرادی را در لیست جبهه قرار داد که از اقبال بیشتری در بین مردم برخوردار بودند.
متکی گفت: بعد از اینکه نامزدها در موازین جبهه اصولگرایی تعریف شدند، کسانی که در این دایره قرار میگیرند که از اقبال مردمی بیشتری برخوردار باشند.
وی، افزود: ما به عنوان جبهه متحد در تهران و دوستان ما به عنوان جبهه متحد در استانهای کشور در این راستا تلاش فراوانی کرده ایم.
این عضو ارشد جبهه متحد اصولگرایان، با اشاره به اینکه رویکرد جبهه متحد اصولگرایان فراخوانی به وحدت است، یادآور شد: حضور در انتخابات در جهت ایجاد وحدت و مشارکت گسترده مردم در پای صندوق های رای از اصلی ترین برنامه های این جبهه بوده است.
متکی، بیان کرد: این افراد در دورههای گذشته تنها در موضع هدایت در انتخابات حضور مییافتند، اما در این دوره چه ضرورتی احساس کردند که خودشان وارد میدان شدند و ساز و کار لازم را تعریف کردند و جبهه متحد اصولگرایان توسط این افراد وارسته تشکیل شد.
متکی، با اشاره به اهمیت و ضرورت همه اقشار مردم در انتخابات، گفت: در حال حاضر ، حضور در انتخابات یک واجب عینی است و اگر دیگران شرکت کردند تکلیف از بقیه ساقط نمی شود.
این عضو ارشد جبهه متحد اصولگرایان، تصریح کرد: بنده به عنوان یک فرد با این نگرش به حجت شرعی رسیدم که باید وارد عرصه شده و در جبهه متحد اصولگرایان تلاش کنم.
وی در پایان با بیان اینکه در استان ایلام نیز سه نفر به مجلس راه می یابند، خاطرنشان کرد: در این استان 4 نفر شامل 2 نفر در حوزه شمالی و 2 نفر در حوزه جنوبی نامزد جبهه متحد اصولگرایان هستند.
گفتنی است این همایش بزرگ در مسجد حضرت زینب(س) شهر ایلام با حضور اقشار مختلف برگزار شد.
کاندیدای جبهه متحد اصولگرایان استان اردبیل با بیان اینکه ایران در کنار مجلس عوام نیاز به شکلگیری مجلس تخصصی دارد، گفت: تاسف و گلایه از وضع موجود دردی را دوا نمی کند.
منصور حقیقت پور، استاندار سابق اردبیل و کاندیدای جبهه متحد اصولگرایان دور نهم مجلس شورای اسلامی در گفتگو با خبرنگار شبستان در اردبیل، اظهار داشت: ما در مجلس عوام تنها با گرایشهای فردی و گاه با اسباب شعار و احساسات شاهد تصویب قوانین و مقرراتی هستیم که گاه هیچ ثمرهای برای اقشار مختلف جامعه ندارد.
وی با اشاره به ویژگی مجلس عوام و ضرورت شکلگیری مجلس تخصصی در کشورمان خاطر نشان کرد: اگر این اتفاق بیفتد در بخشهای مختلف ولو تخصصهای متعدد میتوان انسان دانا محور تربیت کرد و با عبور از فرهنگ معیشتی به سمت جهان تخصصی و واقعگرا، میتوانیم پیشرفتهای روزافزون را رقم بزنیم.
حقیقت پور از تهمتزنی برخی اهالی مطبوعات نیز گلایه کرد و افزود: نمایندهای که وعده دروغ بدهد و در برابر مردم بعد از چهار سال دفاعی از خود نداشته باشد باید استعفا دهد چرا که دروغ بزرگترین مظهر توهین به ملت است.
استاندار سابق اردبیل با اشاره به ضرورت مشارکت جدی مردم در تعیین مسیر سرنوشت جامعه، گفت: در این روزها هر چند که شاه توجه خاص نظام و دولتمردان به ملت شریف هستیم اما نقش نمایندگان در پررنگ کردن این خدمت گذاری باید بیشتر باشد، چراکه بنا به فرمایشات حضرت امام (ره): مجلس در راس همه امور است و نمایندگان هر استان به عنوان موکلین مردم حاضر هستند.
وی افزود: اکثر مردم از وضع موجود در مقایسه با سایر استان ها تاسف و گلایه دارند و انتظار دارند همچون استان های بزرگ شاهد رشد و توسعه واقعی باشندو نباید از احداث و توسعه مراکز تولیدی و صنعتی و اقتصادی و شهرسازی مدرن و تربیت نیروهای خلاق و توانمند غافل مانده و بهسادگی از کنار آن بگذریم.
حقیقت پور در قسمتی دیگر از سخنان خود خود با اشاره به مشکل واقعی جوانان در سه محور اشتغال، مسکن و ازدواج، بیان داشت: حل مشکل اشتغال مقدم بر دو مقوله مهم دیگر است اگر اشتغال و منبع درآمدی نباشد، هزینه مسکن و ازدواج چگونه تامین خواهد شد؟ این قسمت از آسیب های جدی جامعه بوده و بایستی برنامه ریزان، قانون گذاران و تصمیم گیران با حساسیت بیشتری در این خصوص تامل، تعقل و عمل نمایند.
این کاندیدای جبهه متحد اصولگرایان ارزش و تاثیر جوانان را به لحاظ اندیشه نو و وجود انرژی تازه و اثرگذار قابل تحسین دانست و گفت: امیدوارم این جوانان که فردا کار و امورات کشور را به دست خواهند گرفت، در انتخابات پیش رو نقش تعیین کننده ای داشته باشند و وظیفه دینی و ملی خود را به نحو شایسته ایفا نمایند و اقشار مختلف و عوام جامعه را به انتخاب صحیح هدایت نمایند تا به اهداف عالی نظام که همان رشد حقیقی است، دست یابند.
استاندار سابق اردبیل کمبود اساتید فعال سیاسی و تحلیل گر در استان اردبیل را بزرگتریت عیب استان برشمرد و تصریح کرد: فضای بحث و جدل علمی در موضوعات علو انسانی در استان از پویایی لازم برخوردار نیست و این خود عقب ماندگی استان در بحث علوم انسانی را تشدید می کند زیرا علمی که مورد مباحثه قرار نگیرد باعث بی انگیزه گی شده و بلا استفاده مانده و مورد یادگیری قرار نمی گیرد یعنی کسب کننده ای وجود نخواهد داشت.
حقیقت پور در پایان سخنان خود با بیان این مطلب که عامل رشد استان های توسعه یافته اتحاد نمایندگان مجلس و پیگیری تلاش دولت در سرمایه گذاری طرح های ملی و مادر بوده است، گفت: از ضعف های عمده نمایندگان اردبیل در 8 دوره نمایندگی مجلس شورا ی اسلامی عدم توافق و تفاهم نمایندگان در اصول اعتقادی و سیاسی است.
نماینده مردم اردبیل، نیر، نمین و سرعین در مجلس با بیان اینکه مردم ایران با بصیرت و مطابق مصالح و منافع کشور به کاندیداهای اصلح رای می دهند، گفت: افراد وابسته به کانونهای قدرت و ثروت نباید راهی مجلس شوند.
جواد صبور نماینده مردم اردبیل، نیر، نمین و سرعین در مجلس شورای اسلامی در گفتگو با خبرنگار شبستان در اردبیل با اشاره به کلنگزنیهای سیاسی متعدد در چهار سال گذشته در اردبیل، اظهار داشت: بنده از سر اخلاق و ادب و امر به معروف و نهی از منکر در برابر برخی اقدامات تذکر لازم و مقاومت مورد نیاز را انجام دادم اما در بسیاری از موارد این اقدامات ما موثر واقع نشد.
وی خاطرنشان کرد: بارها در جلسات مجمع نمایندگان تاکید کردیم که ما به عنوان وکیل مردم باید دور هم جمع شویم و به عنوان هفت برادر با همراهی برادر دیگرمان استاندار کارها را پیگیری کرده و از حق و حقوق استان دفاع کنیم اما نتیجه کار خلاف انتظار بود.
عضو فراکسیون انقلاب اسلامی مهمترین اولویت مدنظر تعدادی از نمایندگان را در مجلس هشتم توجه به حوزه آب آن هم در بخش کشاورزی توصیف کرد و افزود: ما اصرار بر گرفتن حقآبه استان از قزلاوزن و خداآفرین و ساخت سدهای بزرگ و کوچک داشتیم و تلاش میکردیم تا با استفاده از مهار آبهای مرزی زندگی و حیات مردم را که بسته به آب بود احیا کرده و رونق ببخشیم.
نماینده مردم اردبیل، نیر، نمین و سرعین در مجلس شورای اسلامی گفت: بنده جزو اولین نمایندگان مجلس هشتم بودم که تذکر اولیه را در مورد گروه انحرافی و برخی اطرافیان منحرف رئیس جمهور دادم.
صبور اظهار داشت: بنده افتخار میکنم که عضو حزب مؤتلفه اسلامی هستم چرا که این جریان به حزب شهادت معروف است و 85 درصد رهبران آن در مبارزات انقلابی به شهادت رسیدهاند.
دبیر کمیسیون اجتماعی مجلس بیان داشت: بر خلاف برخی نمایندگان که در مجلس با دورویی از جریان فتنه حمایت کرده و حتی بیانیه و حلقه حمایت از آنها را تشکیل داده بودند اولین راهپیمایی نمایندگان مجلس را علیه جریان فتنه به راه انداختیم و اسباب حضور نمایندگان و هیئت رئیسه را در راهپیمایی علیه فتنهگران با سر دادن شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه شکل دادیم.
صبور یادآور شد: این فراکسیون و اعضای آن در مقابل گروههای حامی فتنهگران در مجلس که فراکسیون مهرورزی را تشکیل داده بودند به شدت با جریان فتنه آن زمان و انحرافی امروز مقابله کردیم اما معتقدیم جریان انحرافی حلقه دوم و غیرشاکله دولت است.
وی ادامه داد: حتی در 11 روز خانهنشینی و غیبت رئیس جمهور نیز از باب امر به معروف و نهی از منکر به حرکت احمدینژاد معترض شدیم چرا که خودمان را وکیلالدوله نمیدانیم بلکه وکیلالمله هستیم و جز تبعیت از فرمان ولایت برای خود مسیر و آرمانی تعیین نکردهایم.
عضو فراکسیون انقلاب اسلامی افزود: بنده جزو نمایندگانی بودم که نامه سرگشوده به رئیس جمهور دادیم و حوادث پیش آمده را آزمایش و قانون الهی دانستیم اما خواستار بصیرت بیشتر در برابر نظامهای استکباری شدیم تا از برخی حرکتها و اقدامات نظام اسلامی به نفع خود سوء استفاده نکنند.
نماینده مردم اردبیل، نیر، نمین و سرعین در مجلس در بخش دیگری از سخنان خود گفت: جریان انحرافی با دو قانون تاثیرگذار مجلس و مصوبه آنها امروز به تنگنا افتاده است و به یقین با انتخابات با شکوه 12 اسفند ریشههای آن به مانند فتنه خشکیده میشود.
صبور اظهار داشت: بعد از شکلگیری جریان انحرافی 43 نفر از نمایندگان مجلس به ویژه اعضای فراکسیون انقلاب اسلامی و اصولگرایان به محضر مقام معظم رهبری رفتیم و با برشمردن شاخصههای نیروهای اصیل اصولگرا و با تایید مقام معظم رهبری جبهه پایداری را شکل دادیم تا به معنای حقیقی در مسیر دفاع از انقلاب و آرمانهای آن پایداری نشان دهیم.
عضو فراکسیون اصولگرایان مجلس هشتم خاطرنشان کرد: بنده به عنوان نماینده مردم در دوران مسئولیت خود ذرهای از اهداف آرمانی و انقلابی خود و سرسپردن به مسیر ولایت کوتاه نیامدم و 33 سال خدمتگزاری خود را آلوده به هیچ جریان و حرکت انحرافی و فتنهآمیز، انحصاری، رانتخواری و قدرتطلبی نکردهام.
صبور یادآور شد: نمایندگان مجلس با حذف پرداخت اعتبار خارج از شمول که اغلب در دست استانداران قرار میگرفت و همچنین حذف بودجه ایرانیان به جد در مقابل جریان انحرافی ایستاد و اجازه نداد مجموعه دفتر ریاست جمهوری از طریق این منفذها رانتخواری کند.
وی افزود: هر چند این جریان با اتصال به برخی شرکتهای در ارتباط با منابع دولتی سعی میکند ارتزاق کند اما به یقین مردم چهره واقعی این افراد و کاندیداهای پشتیبانیکننده آنها را شناسایی کرده و رای به آنها نخواهند داد.
عضو مجمع نمایندگان استان کلام نافذ مقام معظم رهبری را در شناسایی کانونهای قدرت و ثروت و دوری از این مجموعهها معیار صحیح برای انتخاب اصلحترین نماینده توصیف کرد و گفت: اگر مردم به خوبی و با بصیرت به عرصه رقابت کاندیداها و هزینه کردن میلیاردی آنها توجه کنند به خوبی در این استان نیز افراد حمایت شده از سوی جریانهای انحرافی را میشناسند.
صبور تصریح کرد: آنهایی که در خیابان شهریار اردبیل تنها 9 ستاد زدهاند و بنرهای متعددی در سطح شهر اردبیل و خیابانها و کوچههای حاشیه برافراشتهاند در حقیقت نماینده چنین گروههایی هستند که بیمحابا فقط پول خرج میکنند.
وی ادامه داد: نمایندهای که ماهانه 2 میلیون تومان حقوق میگیرد و به همان میزان به هزینه دفتر و رسیدگی به کار مردم میپردازد چگونه میتواند برای مساجد شهری و روستایی پول توزیع کند و مبلغ کلان از این بابت صرف کند.
صبور در پایان سخنان خود گفت: اگر مردم در انتخابات در صحنه باشند و با بصیرت و مطابق مصالح و منافع کشور به کاندیداهای اصلح رای بدهند هرگز افراد وابسته به کانونهای قدرت و ثروت راهی مجلس نمیشوند و خود مردم آنها را ترد میکنند.
کاندیدای نمایندگی دور نهم مجلس با بیان اینکه حق، قدرت و توانایی است که قانون به اشخاص می دهد، افزود: انتخاب شایسته ترین نماینده برای مجلس، پیشرفت کشور را موجب می شود.
صداقت فرجی نیر، معاون قضایی سابق و رئیس کل دادگستری استان اردبیل و کاندیدای نمایندگی دور نهم مجلس شورای اسلامی در گفتگو با خبرنگار شبستان در اردبیل اظهار داشت: افراد در استفاده از حق خود مختار می باشند و می توانند از آن استفاده بکنند یا نکنند.
وی افزود: یکی از حقوق اساسی مردم ایران در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران حق شرکت در انتخابات است. که به دو صورت مطرح شده است: اول، حق شرکت در انتخابات به عنوان انتخاب کننده و دوم، حق شرکت در انتخابات به عنوان انتخاب شونده. در هر دو شکل حق مذکور باید مورد استفاده قرار گیرد زیرا با اعمال این حق نهادهای اساسی کشور تشکیل می شود.
فرجی بیان داشت: تشکیل مجلس خبرگان رهبری، مجلس شورای اسلامی و تعیین رئیس جمهور و اعضای شورای اسلامی با انتخابات انجام می پذیرد و اگر مردم در انتخابات شرکت نکنند یا شرکت جمعی و جدی نداشته باشند، پایه های این نهاد ها سست می شود و چه بسا انتخاب شوندگان نااهل و ناشایست فرصت عرض اندام بدست می آورند.
این کاندیدای نمایندگی مجلس تصریح کرد: نماینده ملی و کشوری است و از آن جایی که از سوی مردم انتخاب میشوند همه در مقابل تصمیم مردم تسلیم هستیم و با احترام به اراده جمعی سعی میکنیم منتخبان دوره نهم موجب عزت، شرف، وحدت و تعالی منطقه و ایران شود.
فرجی ایجاد شک و تردید سیاسی دلمردگی و سلب اعتماد را خیانت به اصل انتخابات و آرای مردم اعلام کرد و افزود: اعتمادسوزی و رفتارهای غیرموجه عذری نابخشودنی و ظلمی بزرگ در حق سرمایههای عظیم ملی است.
معاون قضایی سابق اظهار داشت: تلاش میکنیم در این مقطع از پیش داوریها، قضاوتهای ناصواب، تحلیلهای نادرست و آدرس دادنهای غلط پرهیز کنیم و اگر قدرت انجام این حرکت در جامعه را داریم و میتوانیم در زمینه انتخابات عملیات روانی داشته باشیم بهتر است این عملیات ما در راستای مثبتاندیشی، اعتمادسازی و جلب مشارکت مردم باشد و نمایندهای که وعده دروغ بدهد و در برابر مردم بعد از چهار سال دفاعی از خود نداشته باشد باید استعفا دهد چرا که دروغ بزرگترین مظهر توهین به ملت است.
فرجی در پایان سخنان خود گفت: ما باید تلاش کنیم تا مردم حضور حداکثری در انتخابات داشته باشند زیرا انتخابات پرشکوه به معنای تایید نظام از سوی مردم است که در نهایت به یاس و ناامیدی و شکست توطئه های دشمن منجر می شود.
کاندیدای نمایندگی مردم خرم آباد در مجلس شورای اسلامی، بیکاری را مهمترین مشکل مردم لرستان دانست و بر ضروت عملگرایی نمایندگان مردم این استان در راستای رفع مشکلات مردم تاکید کرد.
به گزارش خبرگزاری شبستان از خرم آباد، اعظم محمدی کاندیدای نهمین دوره مجلس در حوزه انتخابیه خرم آباد و چگنی شب گذشته (6 بهمن) میزگرد انتخاباتی 10 نفر از کاندیداهای حوزه انتخابیه شهرستان خرم آباد و چگنی در دانشگاه آزاد خرم آباد گفت: رفع مشکلات مردم استان لرستان باید در راس برنامه های نمایندگان مردم این استان باشد.
وی افزود: متاسفانه کسانی را در لرستان به مجلس میفرستیم که نمیدانند چگونه از بودجه استفاده کنند و بودجه برگشت داده میشود.
اعظم محمدی نیا، با اشاره به اینکه در طول این 33 سال انقلاب ما نمایندگان زیادی را به مجلس فرستادیم، اظهار داشت: در طول هشت دوره انتخابات مردمان غیور لرستان منتظر تحولی، حرفی و کاری نو از طرف کسانی بودند که به آنها اعتماد کرده بودند و آنها را به مجلس فرستاده بودند.
وی با تاکید بر ضرورت توجه مردم به انتخاب نماینده اصلح، خاطرنشان کرد: مردم این استان باید دیگر به اشتباه خود طی دوران گذشته نمایندگی مجلس شورای اسلامی پی ببرند.
محمدی نیا عنوان کرد: ما مردم این استان در عصر مدرنیته با قوم گرایی سنتی فکر کردیم و به دنبال آن رفتیم که کسانی از وابستگانمان را انتخاب کنیم و یا به دنبال مسائل سیاسی بازی رفتیم و سیاسیون هم بر سر مردم شیره مالیدند و با وعده انجام یک سری کارهایی مثل آسفالت خیابان ها به مجلس رفتند.
کاندیدای نهمین دوره مجلس شورای اسلامی در حوزه انتخابیه خرم آباد و چگنی با اشاره به اینکه نماینده ای که وامدار احزاب سیاسی است نمیتواند به مردم خدمت کند، گفت: احزاب سیاسی هم که وارد مجلس شدهاند متاسفانه فقط آبروی مجلس را بردهاند؛ چون اگر نماینده حرمت حزب سیاسی خود را هم داشت میتوانست مردم را به خودش جذب کند و این همه نگرانی و بدبینی از اینکه ما چرا رای دادیم، ولی چرا چیزی ندیدیم در مردم ایجاد نمیشد.
محمدی نیا با بیان اینکه باید درد مناطق محروم استان را برای همگان گفت، عنوان کرد: بروید روستاهایی را نگاه کنید که سالهای سال است منتظر لطفی از طرف کسانی که انتخاب کردهاند هستند، ولی دست خالی به مجلس رفتند و برگشتند اینها کسانی بودند که شیفته قدرت بودند نه تشنه خدمت کردن به مردم.
وی با اشاره به دلیرمردهی های مردمان لر در طول تاریخ، اظهار داشت: درما حاکم قسمتهای بسیاری از ایران بودیم و بر خوزستان و شیراز حاکمیت کردیم و اتابکان لر و قلعه های کریم خان زند نشان قدمت تاریخی ماست و این قدمت در غارهایی مثل «میرملاس» و «کلماکره» قابل رویت است.
محمدی تاکید کرد: تاریخ تمدن مردم لرستان به عصر حجر برمی گردد؛ پس ما کجا و محرومیت کجا، ما کجا و بی فرهنگی کجا که امروز به دنبال دسیسه های دشمنان و فتنه فریب خوردگان داخلی مهر بی فرهنگی به مردم این دیار نسبت داده می شود.
این کاندیدا خاطرنشان کرد: امروز باید برای احقاق حقوق مردم مظلوم لرستان تلاش کنیم با هوشیاری کامل و به دور از طایفه گرایی و سیاسی بازی، نماینده اصلح که به درستی عصاره مردم لرستان باشد وارد مجلس شورای اسلامی نماییم.
کاندیدای نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی باتاکید بر ضرورت انتخاب نماینده اصلح توسط مردم، مهمترین عامل مشکلات این استان را مسائل جناحی و باندی، طایفه ای دانست.
به گزارش خبرگزاری شبستان از خرم آباد، قدرت الله ترابی نژاد، کاندیدای نهمین دوره مجلس در حوزه انتخابیه خرم آباد و چگنی میزگرد انتخاباتی کاندیداهای حوزه انتخابیه شهرستان خرم آباد و چگنی در دانشگاه آزاد خرم آباد گفت: تحقق توسعه در لرستان نیازمند انسانهای توسعه یافته است.
وی افزود: اگر امروز لرستان در مقایسه با استان های دیگر عقب مانده است، معتقدم که برای جبران این عقب ماندگی نیازمند انسان های توسعه یافته ای هستیم که قدرت نقد داشته باشند و بتوانند همدیگر را تحمل کنند.
ترابی نژاد تصریح کرد: اگر می خواهیم استانمان توسعه پیدا کند باید یک کارگروه تخصصی و متدین ایجاد کنیم تا راهکارهای لازم را برای برون رفت از بن بست ها ارائه دهد و دیگر اینکه نمایندگان بدانند که وظیفه آنان قانون گذاری است و در کمیسیون های تخصصی مجلس باید با ارائه و تصویب طرح ها مشکلات استان را حل کنند، نه اینکه به دنبال مسائل جناحی و باندی، مسائل طایفه ای و دنبال عوض کردن معلمان باشند.
وی در ادامه تلاش برای تامین زمین مورد نیاز دانشگاه آزاد خرم آباد را ازجمله اقدامات خود دانست و اذعان داشت: برای گرفتن زمین فعلی دانشگاه آزاد خرم آباد حتی از معارضین هم کتک خوردم؛ با این حال برای اینکه جوانان این شهر برای ادامه تحصیل مجبور نشوند به جاهای دیگر بروند و در نهایت گرفتار آسیب های اجتماعی شوند در این راه حاضر به کشته شدن هم بودم.
کاندیدای انتخابات مجلس شورای اسلامی در پلدختر با تاکید بر ضرورت هوشیاری عمومی در انتخاب نماینده اصلح، گفت: باید خروجی انتخابات فردی انتخاب شود که بتواند پاسخگوی دغدغه های مردم باشد.
نورالدین احمدی کاندیدای نمایندگی مردم پلدختر در مجلس شورای اسلامی به خبرنگار شبستان گفت: مردم باید انتخاب نماینده اصلح را در راس فعالیت خود قرار دهند.
وی با تاکید بر ضرورت حضور دشمن شکن مردم در عرصه انتخابات، افزود: این دوره ازانتخابات مجلس به خاطر گستردگی و پیچیدگی توطئه های دشمنان داخلی و خارجی و فتنه ی فتنه گران و دسیسه های منحرفان و تشنگان قدرت و ثروت، باید با هوشیاری عمومی و حضور حداکثری برگزار شود.
احمدی با بیان اینکه مردم عزیز ما باید هوشیاری بیشتری از خود نشان بدهند، تصریح کرد: مردم باید با حضور خود برای مسلمانان دنیا خصوصاً بپا خاسته ی حوزه ی خلیج فارس که الان نابودی طاغوت های زمانشان بیداری اسلامی را تجربه می کنند، امید و نشاط و دلگرمی ایجاد کنیم و پوزه های جهانخواران و طواغیت زمان به خاک مالیده شود.
این کاندیدا با اشاره به روند برگزاری و فراهم کردن مقدمات انتخابات در شهرستان پلدختر، عنوان کرد: فرماندار شهرستان که از منصوبین نماینده فعلی است، هیئت اجرایی را فقط از مدیران و حامیان یک کاندیدا( نماینده فعلی) تعیین کرده است و گرچه به لحاظ شخصیت اعضای هیئت اجرایی همگی از نیروهای فرهنگی، متعقد به مبانی اسلام و جمهوری اسلامی و از دوستان بنده هستند، اما شیوه انتخاب آنان بصروت انتصابی بوده است به همین دلیل احتمال اعمال نظر و دخالت سلیقه های شخصی در انتخابات را بعید نمی دانم.
احمدی با اشاره بهروش های تبلیغی مناسب برای تشویق مردم به شرکت در انتخابات، اذعان داشت: برای تشویق مردم به شرکت پرشور در انتخابات دغدغه ها و منویات مقام معظم رهبری و حضرت امام را متذکر می شوم و حساسیت این دوره از انتخابات را که دشمنان چشم طمع به ایجاد اختلاف در بین دوستان و حامیان نظام و انقلاب گوشزد می کنیم.
نامزد انتخابات مجلس شورای اسلامی در پلدختر در خصوص مهمترین و شاخصترین برنامه های خود برای آینده کشور عنوان کرد: در نظر گرفتن و توجه به همه ی اقشار و جریان های سیاسی متعقد به مبانی وآرمان های نظام و انقلاب و استفاده از همه ی نیروهای توانمند و متدین و با تجربه از اولویت های کاری بنده خواهد بود.
احمدی با اشاره به روش های تبلغی انتخابات، خاطرنشان کرد: دادن وعده های غیر قابل عملیاتی، هزینه کردن مبالغ میلیاردی، اهانت به شعور سیاسی مردم با مهمانی های که در قالب غذای نذری و... و دادن پست و مقام و هدایایی آنچنانی را روشی ناپسند، حرام و غیر قانونی و در راستای فریب مردم می دانم.
وی در ادامه با بیان اینکه تسلیم رای مردم هستم، بیان کرد: همواره رضایت خداوند و مصلحت او را بر هر موضوع دیگری ترجیح می دهم و در صورتی که موفق به راهیابی به مجلس شوم آن را مصلحت خداوند دانسته و صمیمانه از حامیان ارجمندم و آنهایی که بنده اعتماد کرده اند و در مرحله ی دوم از همه مردم که صحنه انتخابات را با حضورشان نشاط بخش و پرشور کرده اند قدردانی خواهم کرد.
احمدی با تاکید بر اینکه کاندیدا ها نباید قول های خارج از حیطه وظایف خود در مجلس شورای اسلامی به مردم بدهند، گفت: هیچ کاندیدایی نمی تواند و نمی بایست به مردم وعده ها و قول هایی خارج از حیطه اختیارات و توانمندی خودش به مردم عزیز بدهد، و براین باور هستم نبایستی برای جلب و جذب چند رای هر راه و روشی هرچند خلاف اخلاق و قانون و دین متوسل شد.
این کاندیدا با بیان اینکه مهمترین نیاز کشور را در شرایط کنونی، اتحاد و انسجام علاقمندان به نظام و انقلاب و رهبری می دانم، اظهار کرد: یکی از پیچیده ترین دسیسه های دشمنان نظام انقلاب در این دوره از مجلس ایجاد شکاف و چند دستگی در بین نیروها و جریان های سیاسی وفادار به نظام و انقلاب، امام و ولایت مطلقه فقیه می باشد، تا با ایجاد تفرقه از آب گل آلود ماهی بگیرند.
احمدی با اشاره به نقش مجلس شورای اسلامی در آبادانی و پیشرفت استان، بیان کرد: تصویب قوانین اثرگذار و کلان ( نه مقطعی) ونظارت دقیق بر عملکرد دستگاه های اجرایی و توجه ویژه به اقشار آسیب پذیر در جریان مصوبات مجلس خصوصاٌ به شهرستان مظلوم پلدختر که بیش از 157 بار مورد تجاوز و بمباران هواپیمایی رژیم بعث اسبق عراق قرار گرفته ایت و می تواند در جهش همه جانبه ی شهرستان، استان و کشور موثر واقع شود.
این کاندیدا در ادامه با تاکید بر ضرورت هوشیاری عمومی در انتخاب نماینده اصلح خاطرنشان کرد: باید فردی انتخاب شود که به دغدغه های مردم در ارتباط با حذف تبعیض ها، رانت ها، درجه بندی کردن مردم به طبقه 1 و2 و... پایان بدهد و از طرفی انتخاب او لبخند و رضایت را بر لبان وچهره مقام عظمای ولایت، خانواده های معظم شاهد و ایثارگران و همه آحاد مردم بنشاند.
جريان فتنه از مدت ها قبل در انتظار ظهور جرياني از درون اصول گرايان بود كه برضد خود اين جريان شمشير بكشد. سران جناح اصلاحات «تئوري» لازم براي نزديكي به چنين جرياني را تدوين كرده بودند كه مي گويد: «دشمن دشمن خود را دوست خويش قلمداد كن و با او طرح همكاري و هم پيماني بريز.»
در مسير انتخابات، روابط و مراوده هاي رمز گونه اي ميان نيروهاي سياسي در حال شكل گيري است كه اين روابط رمز گونه باعث شده است صحنه ي كشور شاهد ائتلاف ها و آرايش هايي متفاوت از همه دوره هاي گذشته باشد. اما اين ائتلاف ها و داد و ستدهاي پيچيده همگي در پستوهاي سياست جريان دارد. با اين حال اين ائتلاف هاي پشت صحنه، اكنون نشانه ها و علايم خويش را آشكار ساخته است. علايم ائتلاف هاي جديد در موضع گيري سران دو جريان برضد ارزش ها، اصول نظام و انتخاب شعارها و مفاهيم تازه براي نفوذ در لايه هاي جوان نمايان است.
نشانه هاي روشن اين ائتلاف پيچيده اكنون ميان »جريان انحراف« و »جبهه فتنه« پديدار گشته است. به لحاظ موقعيّت، جغرافياي سياسي اين دو جريان يكسان نيست؛ يكي در بيرون از قدرت در كمين فرصت ها نشسته است و ديگري در درون قدرت بر سر سفره ي نظام جا خوش كرده است. اين تفاوت، در سير حيات آن ها نيز ديده مي شود، در حالي كه يكي از اين دو جريان، خاستگاه خود را جريان اصول گرايي مي داند و با شناسنامه ي اصول گرايان وارد قدرت شد و اعتبار و قدرت او در كسب كرسي هاي زرين دولت، مديون جريان اصول گرا و شعار عدالت خواهي است؛ اما گروه دوم در تمامي دوره هاي انتخاباتي سال هاي اخير در برابر جريان ارزشي و اصول گرايي صف بسته است. اين جريان زماني زير بيرق »كارگزاران سازندگي« حركت مي كرد و در برهه اي ديگر با نام خط امام(ره) و يا اصلاح طلبي، مجلس و دولت را در دست گرفت.
به رغم اين تفاوت ها در خاستگاه، سير و سوابق دو جريان ياد شده اكنون شعارها و مفاهيم مشترك و يا همساني را براي مبارزه با جريان اصول گرايي و حتي نظام مقدس اسلامي برگزيده اند. اين هم سويي و هم گرايي نانوشته، دگرگوني جدي در ساختار سياسي و حزبي كشور را در پي دارد زيرا جرياني در درون نظام و بهره مند از تمامي مواهب قدرت براي پيشبرد اهداف سياسي خويش به يك جريان رانده شده ي نظام و مغضوب جامعه دست اتحاد مي دهد. بدون شك، چنين ائتلافي در عمل به جابه جايي ميان جريان اپوزيسيون و گروه درون نظام مي انجامد. اگر به درستي در آهنگ اين ائتلاف ها و يارگيري هاي سياسي تأمل شود، آن گاه مشخص خواهد شد كه چرا انتخابات مجلس نهم پيچيده ترين دوره ي رقابت در تاريخ جمهوري اسلامي نام گرفته است. به باور بسياري از ناظران، ائتلاف ها و تباني هاي اين دوره با هيچ مقطعي قابل قياس نيست و براي نخستين بار ممكن است نامزدان و جريان هاي سياسي با تابلوي گروه هاي ديگري به صحنه بيايند. در اين فضا احتمالاً تشخيص خط و خطوط جريان هاي سياسي در ميدان انتخاب دشوارتر از قبل خواهد شد، گويي انتخابات 12 اسفند، يك نيمه ي پنهان دارد.
احزاب در روي صحنه چيزي را به عنوان شعار انتخاباتي خويش اعلام خواهند كرد اما در پشت پرده خلاف آن را تعقيب خواهند نمود. اين در حالي است كه در چند انتخابات گذشته كه به پيروزي گفتمان عدالت خواهي منجر شد، جبهه ي اصول گرايان همواره يك حريف و مخالف نام آشنا پيش رو داشت و آن جريان اصلاح طلبان يا همان جبهه ي فتنه بود. اما در اين دوره، گروهي كه در تمامي انتخابات ياد شده زير بيرق اصول گرايي پنهان بود، نه تنها به تشكيل جبهه ي جديد مبادرت كرده بلكه به جريان هاي رانده شده ي نظام و فتنه گران 88 نيز چراغ سبز نشان داده و در عمل جاده صاف كن آن ها براي بازگشت به صحنه شده است.
اين ارتباط چند لايه و در عين حال پنهان ميان جريان انحراف و جبهه ي فتنه نيازمند كاوش عميق است. اين چنين ائتلافي از هم اكنون فضاي سياسي جامعه را ملتهب و اذهان نيروهاي ارزشي را دچار تشتت كرده است و مي توان انتظار داشت در آينده نيز جامعه را به سمت تقابل هاي بزرگ سوق دهد. با نگاه به اين رشته تهديدهاست كه بزرگان جامعه نظير حضرت »آيت الله مهدوي كني« توصيه مي كنند: »بايد در انتخابات مجلس نسبت به جرياني كه به اسم انحراف مطرح است و نيز اصلاح طلبان حواستان جمع باشد.»[1]
وجوه هم گرايي جبهه ي فتنه و جريان انحراف
1- نگاه مشترك به مفهوم قدرت و سياست
جريان انحراف در عرصه ي سياست فاقد يك جهان بيني و چارچوب فكري روشن است. دست كم رفتار شناسي اين جريان در سه مقطع مديريتي به عنوان مشاوران و همراهان «محمود احمدي نژاد» (دوره ي شهرداري تهران، دولت نهم و دولت دهم) گوياي آن است كه اين جريان بيش از آن كه يك قطب و جبهه ي فكري باشد، بازيگري اپورتونيست است كه براي كسب فرصت ها و به چنگ آوردن موقعيّت هاي سياسي و اقتصادي تلاش مي كند.
تعاريفي كه ليدر اين جريان از مفهوم سياست و آرمان هاي سياسي ارايه مي كند، فقط با تفكر جريان هاي پراگماتيست در مكاتب سياسي ديگر هم پوشاني دارد. جريان انحراف نيز به سياست با همان تعريفي كه رئاليست ها و پراگماتيست هاي آمريكايي و اروپايي بدان مي نگرند (كسب قدرت، حفظ قدرت، افزايش قدرت) نگاه مي كنند. در اين تعريف پيداست كه اصول گرايي و داشتن خط قرمز و يا مرزبندي با جريان هاي ديگر معنا و مفهومي ندارد.
نشانه هاي روشن اين ائتلاف پيچيده اكنون ميان «جريان انحراف» و «جبهه ي فتنه» پديدار گشته است. به لحاظ موقعيّت، جغرافياي سياسي اين دو جريان يكسان نيست؛ يكي در بيرون از قدرت در كمين فرصت ها نشسته است و ديگري در درون قدرت بر سر سفره ي نظام جا خوش كرده است.
اين نگاه به مفهوم سياست ورزي، اولين نقطه اي است كه جريان انحراف را به اصلاح طلبان آمريكايي پيوند مي دهد. تعريف سياست به معناي كسب قدرت - به هر نحو ممكن - همان چيزي است كه شمار بسياري از تئوريسين ها و رهبران حزبي تجديدنظر طلبان به آن اعتقاد دارند. آن هابراساس قانون مصالحه عمل مي كنندو در منطق جريان انحراف نيز سياست با مصالحه مساوي است. كنار گذاشتن اصل مصالحه يا مماشات در ميدان سياست مساوي با انتحار و خودزني است. يك فعال سياسي و گروه كنش گر در هر مكان و زمان بايد آماده مراوده با جريان هاي سياسي ديگر باشد. مهم نيست كه گروه مقابل داراي چه ايدئولوژي و آرماني باشد و...» اين سخن بارها از زبان ليدرهاي اصلاح طلبان شنيده شده كه تابوهاي سياسي در ميدان سياست معنا و مفهومي ندارد و يك جريان اگر منافع و مصالحش اقتضا كند، بايد حتي با سرسخت ترين دشمنانش وارد مذاكره و مصالحه شود. اصلاح طلباني كه اكنون در رختكن رقابت سياسي، خود را براي وارد شدن به ميدان انتخابات آينده گرم مي كنند به ريسمان همين تئوري آويخته اند.
2- حريف مشترك (دشمن دشمن تو، دوست توست)
از گفته هاي كساني كه در ماه هاي اخير به عنوان سخن گوي جريان انحراف ظاهر شده اند پيداست اين جريان براي مقابله با جريان بزرگ اصول گرايي از تاكتيك هاي زيادي استفاده مي كند كه بارزترين آن تاكتيك يارگيري از جبهه رقيب اصول گرايي است. اين موضوع را براي نخستين بار «عباس اميري فر» (فردي كه از سوي اسفنديار مشايي، رياست كميسيون فرهنگي نهاد رياست جمهوري را برعهده گرفت) اعلام كرد. او كه داراي روابط خويشاوندي با اعضاي سازمان نامشروع مجاهدين انقلاب است، در مصاحبه اي به طور رسمي دشمن اصلي جريان منسوب به مشايي را اصول گرايان خواند و گفت: «ما در مجلس بايد اصول گرايان را شكست بدهيم.»
اعلام همين استراتژي كه دشمن اصلي جريان انحراف در انتخابات آينده، گروه هاي اصول گرا هستند، كافي بود كه اصلاح طلبان براي پيشروي در زمين حريف وسوسه شوند.
جريان فتنه از مدت ها قبل در انتظار ظهور جرياني از درون اصول گرايان بود كه برضد خود اين جريان شمشير بكشد. سران جناح اصلاحات «تئوري» لازم براي نزديكي به چنين جرياني را تدوين كرده بودند. اين تئوري همان است كه مي گويد: «دشمن دشمن خود را دوست خويش قلمداد كن و با او طرح همكاري و هم پيماني بريز.»
اين نظريّه را اصلاح طلبان از مربيان ليبرال خويش در كلاس هاي ديپلماسي آموخته بودند و اكنون در عرصه ي سياست عملي به كار گرفته اند. با اين نگاه، آن ها تعريف جديدي از مفاهيم «رقابت و رفاقت» ارايه مي كنند. اما ليست دشمنان مشترك جريان انحراف با جريان فتنه، فقط به احزاب اصول گرا محدود نمانده است. تمامي نهادهايي كه زماني هدف حملات رسانه اي و جنگ رواني نيروهاي اصلاحات بودند، اكنون در ليست دشمنان جريان انحراف قرار دارند: «شوراي نگهبان، سپاه، مرجعيّت، نيروهاي ارزشي و بسيجي و ...»
در اين بخش، تاريخ به شكل تراژدي گونه اي در حال تكرار است زيرا هر چه به انتخابات نزديك تر مي شويم، نهادهاي ارزشي از شوراي نگهبان تا سپاه بيش از گذشته آماج حملات رسانه ها و تريبون هاي جريان انحراف قرار مي گيرند.
3-نگاه مشترك به جهان خارج
به اعتقاد ناظران، از جمله رفتارهاي جريان انحراف كه سران جبهه ي فتنه در داخل و خارج را به فكر نزديكي به اين جريان سوق داد، همانا نگاه ليدر جريان انحراف به روابط بين الملل و سياست خارجي است. نبايد از نظر دور داشت كه سياست جريان فتنه از دوره ي كارگزاران تا اصلاح طلبان بر اصل تنش زدايي استوار بود. آنان مرزبندي ها با نظام سلطه را كنار نهادند و اعلام كردند، حتي با قطب دشمنان ايران نيز سر ستيز ندارند. جريان انحراف نيز اولين تحركات خويش را از سياست خارجي شروع كرد؛ آن هم با اتخاذ اين موضع بي سابقه كه «مردم اسراييل و ايران دشمني ندارند.» اين موضع گيري فراتر از موضع تنش زدايي دولت هاي «هاشمي رفسنجاني» و «خاتمي» بود كه تعهدي نانوشته نسبت به عدم مخالفت با فرآيند صلح خاورميانه (سازش اعراب و رژيم مجعول صهيونيستي) داشتند.
وزارت خارجه ي دولت هاي رفسنجاني و خاتمي براي گشودن باب دوستي با نزديك ترين شركاي اسراييل و آمريكا تلاش كردند و در اين راستا حتي در پي جلب همكاري «حسني [نا]مبارك» و «شاه اردن» برآمدند. جريان انحرافي نيز بيش ترين تلاش را در اين باره صرف كرده و حتي شاه اردن را به ايران دعوت نمود و براي گشودن باب دوستي با «مصر مبارك» روزشمار تعيين نمود.
سياست درهاي باز در روابط خارجي از زمره اشتراكاتي است كه در آينده مي تواند اين دو جريان را بيش از گذشته به هم نزديك سازد. آن ها هر دو براي جذب نيروهاي خارج تلاش مي كنند و اين كه در هر محفل و مجلسي مي گويند كه سرمايه گذاران بايد بدون هيچ قيد و شرطي وارد كشور شوند، نمونه اي از اين تلاس است. نكته ي مهم اين است كه اين اشتراك جريان انحراف و جبهه فتنه از نگاه قدرت هاي خارج به ويژه اروپا و آمريكا به عنوان پشتيبانان اصلي اصلاح طلبان پنهان نخواهد ماند.
4- ايدئولوژي زدايي
بالاترين نقطه ي وفاق و اشتراك اين دو جريان، در مخالفت آن ها با اسلامي كردن چهره ي جامعه و اسلام گرايي در عرصه ي خارج ديده مي شود. اصلاح طلبان اين هدف را تحت عنوان ايجاد «جامعه ي مدني» دنبال كردند و جريان انحراف آن را تحت عنوان «ايران گرايي» تعقيب مي كند. در هر حال براي دو جريان، آرمان ها و ارزش ها در ابعاد مختلف، امري دست و پاگير تلقي مي شود و ليدر هاي دو جريان نگاه ايدئولوژيك را در تمامي تصميم گيري هاي حكومتي به شدت زير سؤال مي برند. ليدرهاي اصلاح طلبان از پايان عصر انقلاب ها سخن گفتند و اين كه (حضرت امام) خميني به موزه ها پيوسته است و معادل اين سخن از سوي ليدر جريان انحراف به اين صورت مطرح شد كه: «دوران اسلام گرايي پايان يافته است.»
در هر حال مواضع بي پرواي جريان انحراف برضد مباني ارزشي نظام و چالش آن با ويژگي اسلامي بودن به شدت مورد توجه اصلاح طلبان است زيرا جريان فتنه نيز در سياست داخلي و خارجي و در بحث ساختن جامعه ي ايده آل خويش بر عنصر ايراني بودن و ملي گرايي تكيه ي زيادي كرده است؛ هر چند اين مقصود خويش را تحت عنوان عامه پسندي چون «منافع ملي» مطرح نمود.
در سياست داخلي اين تضاد آن ها با مجموعه ي اسلامي كردن و حفظ هويّت ارزشي جامعه بيش تر نمايان شده است. هر دو جريان اين مخالفت خويش را در قالب عامه پسندي به نام «ضرورت از ميان برداشتن محدوديّت» يا «منع مداخله در حريم خصوصي» يا «توجه به نيازهاي مشروع نسل جوان» مطرح كرده اند.
آن ها به بهانه ي احترام به عقايد و سبك زندگي افراد، هر گونه تلاشي براي رواج ارزش ها و فرهنگ ديني را تحميل عقيده و سركوب علايق مردم معرفي كرد ه اند و در اين راستا هم جريان انحراف و هم جريان فتنه با ستاد احياي امر به معروف و نهي از منكر، نيروي انتظامي، نهادهاي ترويج ارزش ها و تقويّت مساجد سر ستيز داشته اند. اگر در زمان اصلاح طلبان بحث مخالفت با فعاليّت اداره ي اماكن مطرح بود، در دوره ي اخير هر دو گروه »گشت ارشاد و آمران به معروف« را به چالش كشيدند. يكي از ابزارهاي مشترك دو جريان ياد شده براي مقابله با چهره ي ارزشي جامعه، ميدان دادن به شبكه ي سينماگران و هنرمنداني بوده كه هنر را با هدف تضعيف بار ارزشي جامعه دنبال كرده اند.
5- تخصص گرايي به جاي تعهد
هر دو جريان چالش جدي با حوزه هاي تأييد صلاحيّت و نهادهاي نظارتي داشته اند و در اين راستا بيش ترين حركت حذفي را برضد نيروهاي ارزشي و بسيجي در مراكز اداري و استخدامي نشان داده اند. اما هر دو جريان اين حركت خويش را تحت عناويني مثل بهره گيري از كارشناسان و حفظ سرمايه هاي انساني انجام داده اند. جريان منحرف به ويژه در دو سال اخير تحت لواي اين تفكر توانست شماري از نيروهاي مرتبط با جريان فتنه را به مراكز مهم بازگرداند. استفاده از نيروهاي كليدي جبهه ي اصلاحات در اين راستا بود. جريان انحراف، هم چنين در نهادهايي مثل شوراي ايرانيان، در مهم ترين و حساس ترين بخش كار به عناصر اصلي اصلاحات تكيه كرد. در بخش رسانه نيز انحراف اين گونه عمل كرد؛ شاهد مثال روشن اين ماجرا ، واگذاري مناصب مديريت و سردبيري روزنامه هايي است كه با عنوان «هفت صبح» و... توسط نيروهاي سابق روزنامه هاي اصلاح طلب اداره مي شود.
جريان فتنه از مدت ها قبل در انتظار ظهور جرياني از درون اصول گرايان بود كه برضد خود اين جريان شمشير بكشد. سران جناح اصلاحات «تئوري» لازم براي نزديكي به چنين جرياني را تدوين كرده بودند كه مي گويد: «دشمن دشمن خود را دوست خويش قلمداد كن و با او طرح همكاري و هم پيماني بريز.»
نبايد از نظر دور داشت كه نقش اصلي را در گردش امور كلان دولت به ويژه نهادهاي فرهنگي و اجتماعي، كارشناسان بر عهده دارند. جريان انحراف در اين باره دو خدمت شايان به جريان فتنه كرد؛ نخست اين كه مناصب وزارتي و مديريت كلان را در اختيار افرادي قرار داد كه فاقد فكر و توانايي كافي بودند كه به اين صورت بدنه ي كارشناسي و مشاوره اي به دست اصحاب فتنه افتاد. دوم، روابط فاميلي و رفاقتي را بر مناسبات ايدئولوژيك مقدم شمرد كه در اين تعريف افراد اصلاح طلب صرف نظر از اين كه به چه جريان سياسي وابسته هستند، در صدر امور فرهنگي قرار گرفتند.
كاربردهاي جريان منحرف براي جبهه ي اصلاح طلب
الف) پي گيري انديشه هاي اصلاح طلبان از كانال يك جريان درون قدرت
سران اصلاحات بارها گفته اند، هدف و غايت تلاش آن ها اين است كه انديشه ها و ديدگاه هايشان در داخل حكومت پي گيري شود. مهم نيست كه پي گيري اين انديشه ها از سوي چه جريان و كدام تريبون باشد. شخص «سيدمحمد خاتمي» اين مسأله را بارها به عنوان يك آرزو مطرح كرده بود كه گفتمان اصلاحات را يك جريان سياسي ديگر در برنامه ي خويش مطرح كند. حتي زماني كه برخي واژگان مورد استفاده ي خاتمي توسط برخي از مقام هاي فعلي تكرار شد، او و دوستانش ژست يك جريان پيروز را گرفتند و گفتند، گفتمان اصلاحات نهادينه شده است.با وقايع پس از انتخابات 22 خرداد اميد مي رفت كه گفتمان غرب گرايي و دگرانديشي مجال بروز نخواهد يافت اما در كمال ناباوري يك جريان داخل قدرت، باب مباحثي را گشود كه نوعي هم داستاني و هم سرايي آشكار با فتنه گران بود. به اين دليل بي سبب نيست كه يكي از ناظران خبر مي دهد، خاتمي در جلسه ي سران مجمع روحانيون نويد داده است، اهداف ما توسط جريان هاي درون جبهه ي اصول گرا پيش مي رود يا آن كه «سعيد حجاريان» مي گويد: «حاكميّت دوگانه را ما دنبال مي كرديم اما اكنون اين هدف توسط گروهي ديگر در حال اجراست.»بنابراين بالاترين خدمت جريان انحراف به جريان فتنه اين است كه شعارها و انديشه هاي فراموش شده يا مدفون شده ي آن ها را در قالب و عناوين تازه به صحنه آورد. به طور مثال، مهم ترين مسأله ي علماي اعلام و مراجع معظم تقليد با اصلاح طلبان اين بود كه اباحي گري را رواج دادند به اين معنا كه حساسيّت جامعه و مردم دين دار را در برابر رواج نمادهاي بي ديني و يا ضدارزشي از ميان بردند اما شش سال پس از سقوط اصلاح طلبان، سفره ي تسامح و تساهل توسط حلقه اي از اطرافيان رييس جمهور در حوزه هاي مختلف فرهنگي و اجتماعي گسترده شده است.جريان انحراف نيز همانند اصلاح طلبان مدعي است، هيچ مسئوليتي در قبال اسلامي كردن فضاي جامعه ندارد و دريغ، سخني كه تا ديروز از زبان سران اصلاحات شنيده مي شد، اكنون اطرافيان رييس جمهور بر زبان جاري مي سازند؛ آنها آشكارا اعلام مي كنند، مسايل ديني جامعه به ما چه ربطي دارد و مسؤوليت حوزه ي ارزشي جامعه به عهده ي علماست. آن ها با بروز هر اتفاقي در عرصه ي ارزش هاي جامعه، توپ را به زمين حوزه ي علميّه يا سازمان تبليغات اسلامي، مساجد، منابر و حتي صدا و سيما مي اندازند. حتي تناقضاتي كه در اين زمينه در نگرش اصلاح طلبان وجود داشت، اكنون در انديشه ي جريان انحراف نيز به چشم مي خورد. در اين تناقض، جريان انحراف از يك سو حوزه هاي ديني را مسؤول حفظ سيماي ارزشي جامعه مي شمارد و از سوي ديگر براي كند كردن سلاح امر به معروف مي گويد: «نبايد به جوان و جامعه امر و نهي كرد؛ جوان و جامعه خود راه سعادت را مي شناسد و نيازمند هيچ نسخه اي نيست.» به اين صورت حضور و وجود روحانيّت و پيشگامان هدايت جامعه را زير سؤال مي برد. اين كه هر آن چه مردم پسندند حقيقت همان جاست، انديشه اي است كه سر از اومانيسم در مي آورد كه به نظر مي آيد يكي ديگر از وجوه مشترك ديدگاه جريان انحراف و اصحاب فتنه است. سخني كه ديروز شايد از زبان امثال «عطا مهاجراني» شنيده مي شد، اكنون از دستيار ليدر جريان انحراف در مركز ميراث فرهنگي شنيده مي شود كه: «چه كسي مي گويد موسيقي حرام است؟»
با اين محاسبه مي توان دريافت، چرا برخي از بزرگان مي گويند، جريان انحراف، تداوم اصلاحات است؛ در لباس و لواي گروهي جديد. هر دو گروه، نهادهاي انقلابي، بزرگان ديني و به كل نظام ارزشي را متهم مي كنند كه نشاط و شادابي جامعه را سلب مي كند. مدير منصوب جريان انحراف در ميراث فرهنگي مي گويد: »مي خواستيم جشن مهماني نوروز را برگزار كنيم، بيانيّه دادند كه اسلام در خطر است. بگذاريد مردم شاد باشند و به شادي بپردازند؛ اين قدر به مردم سخت نگيريد. اسلام دين آزادي است.»
ب) بازگشت بدون هزينه
جريان فتنه پس از حوادث انتخابات 22 خرداد 88 از صحنه ي سياست رانده شد. نظام اسلامي، استراتژي روشني در قبال اين جريان اتخاذ كرد. برپايه ي اين استراتژي اين جريان براي بازگشت به صحنه مي بايست مواضع خويش را اصلاح مي كرد. اما جريان اصلاح طلب براي آن كه از چشم اندك هواداران خويش نيفتد، حاضر نشد فرآيند اصلاح مواضع را طي كند. سران اين جريان دريافته اند، پذيرش رويگرداني از مواضع گذشته، اعتراف به شكست و پذيرش مسئوليّت اتفاقاتي است كه به قيمتي گران براي جامعه و نظام تمام شد.
پس از اين ماجرا، سران جريان فتنه در پي يك راه ميانبر رفتند. اين راه ميانبر اولين بار در قالب اظهارنظر پشت صحنه ي امثال «حجاريان» و «خاتمي» براي بازگشت به صحنه ي سياست خودنمايي كرد. راه ميانبر اين است كه اين جريان رانده شده، وارد ائتلاف با گروه هاي درون نظام شود و به ويژه در ايام انتخابات زير بيرق جريان منحرف به ميدان رقابت بيايد. گروه هاي تندروي اصلاح طلبان يعني «مشاركت» و «سازمان مجاهدين» اين تاكتيك را در گذشته به اشكال ديگر آزموده اند. اين دو گروه اغلب با شعار و پرچم يكي از سران درون قدرت وارد ميدان رقابت شدند. دست كم در ايام انتخابات، با نگاه به شعارهاي انتخاباتي آن ها مي توان فهميد اين جريان از مؤلفه هاي فكري خويش نظير ليبراليسم يا پلوراليسم بهره نگرفته است بلكه شعارهاي خويش را از ميان گروه هايي كه زماني خط امام(ره) خوانده مي شدند، وام گرفته است.نگاهي به استراتژي اين جريان در دوره هاي انتخاباتي، گوياي اين واقعيّت است كه آن ها در هر دوره اي از چهره هاي درون نظام براي قرار گرفتن در سكوي انتخابات بهره گرفته اند. به طور مثال آن ها در دوره اي از رييس وقت مجلس يا رييس جمهور وقت يا رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام براي خزيدن به ميدان سياست بهره گرفته اند. هم اكنون نيز اين راهبرد با شكل و شمايل تازه اي در حال باز سازي و عملياتي شدن است.
پ) پروسه ي انتقام جويي
جريان فتنه، سرشار از انرژي انتقام است و براي رسيدن به اين هدف خويش كه تسويه حساب با مدافعان نظام است، در كمين فرصت ها نشسته است، از اين رو طبيعي است پشت سر جرياني قرار گيرد كه به گمان شان، انتقام آن ها را از جبهه ي نيروهاي ارزشي و مدافعان ولايت فقيه بگيرد.
شكل گيري جرياني مانند حلقه ي انحرافي ها در اطراف رييس جمهور؛ كه براي كوبيدن جبهه ي اصول گرايي از هر ابزاري بهره مي جويد، يك فرصت طلايي براي فتنه گراني است كه از انرژي انتقام و نزاع سرشار هستند. به ويژه آن كه اصلاح طلبان چند بار در ميدان رويارويي سياسي و خياباني بخت خويش را آزموده و به اين واقعيّت پي بردند كه شكست جبهه ي اصول گرا از عهده ي آن ها خارج است؛ پس تنها راه شكستن اين دژ دفاعي نظام، بروز اختلاف و جنگ خانگي ميان اصول گرايان است.
پی نوشت :
[1] نقل قول حجت الاسلام و المسلمين بنايي، نماينده ي مردم قم، از اظهارنظرهاي رييس مجلس خبرگان در ديدار روحانيون مجلس
کیهان
محمدمهدي تقوي
انتخابات مطلوب چيست و چه ويژگىهايى دارد؟
در پاسخ به اين پرسش، نكتههاى گوناگونى را مىتوان بيان كرد. مثلاً انتخابات مطلوب، انتخاباتى است كه در فضايى آرام و به دور از هرگونه تشنج و درگيرى انجام شود يا اينكه در آن بهترين نامزدها به نمايندگى برگزيده شوند.
مقام معظم رهبرى، حضرت آيتالله خامنهاى، در يكى از سخنان خويش، انتخابات مطلوب را اينگونه توصيف مىكند: «انتخابات مطلوب، انتخاباتى است كه سالم، آزاد و طبق قانون برگزار شود. انتخاباتى كه مردم، با شور و نشاط در آن شركت كنند. انتخاباتى كه به عنوان وظيفه دينى، همه مردم، خود را موظف به برگزارى باشكوه آن بدانند».
مروری بر مقالات محمد باقر مجتهد کمرهای (1339 ـ 1342 ش)
پیشینه حق رأی زنان (از 1290 ـ 1331ش)[1]
قانون اساسی مشروطه ایران، صراحتی در باره عدم مشارکت زنان نداشت، اما با توجه به فضای فرهنگی حاکم بر جامعه و موقعیت زن در جامعه ایرانی، به صورت طبیعی مشارکت زنان و حق رأی آنان در جریان مشروطه و دهههای بعد مطرح نشد. بعدها این جمله در قانون اساسی که مجلس شورای ملی نماینده «قاطبه اهالی مملکت» ایران است، چنین تعبیر شد که زنان نیز میتوانند حق رأی داشته باشند، گرچه همان طور که خواهیم دید، مخالفان بر این باور بودند که این تعبیر اشاره به آن است که نماینده هر شهری در واقع نماینده تمام ملت است. هرچه بود، حتی تا پنجاه سال بعد از مشروطه هم، غالب شخصیتهای جامعه و حتی تودههای مردم، به چنین امری باور نداشتند و تنها پیشگامانی از میان زنان و مردان، بیشتر به پیروی از غرب که به تدریج رأی زنان را مطرح کرده بود، در این باره سخن میگفتند.[2]
یک بار در دوره دوم مجلس شورای ملی، محمد تقی وکیل الرعایا، نماینده همدان، بحث حق رأی زنان را مطرح کرد که شگفت مینمود، اما هیچ زمینهای برای پذیرش نداشت و مرحوم سید حسن مدرس با آن مخالفت کرد. سخنان مدرس پس از وکیل الرعایا در جلسه روز هشتم شعبان 1329 ق (دور دوم، جلسه 280) چنین بود:
«برهان اين است كه امروز ما هر چه تأمل مى كنيم مى بينيم خداوند قابليت در اينها قرار نداده است كه لياقت حق انتخاب را داشته باشند. مستضعفين و مستضعفات و آن ها از آن نمرهاند كه عقول آن ها استعداد نداردو گذشته از اين كه در حقيقت نسوان در مذهب اسلام ما در تحت قيومتند الرجال قوّامون على النساء در تحت قيوميت رجال هستندو مذهب رسمى ما اسلام است آن ها در تحت قيومتند. ابداً حق انتخاب نخواهند داشت. ديگران بايد حفظ حقوق زن ها را بكنند كه خداوند هم در قرآن مى فرمايد در تحت قيوميت اند و حق انتخاب نخواهند داشت هم دينى هم دنيوى. اين مسئلهای بود كه اجمالاً عرض شد».
گفتار مدرس منبطق با شرایط خاص فکری، دینی، فرهنگی و موقعیت خاص زن در آن محیط بود و اساسا نمیتوان به هیچ صورتی بر وی خرده گرفت.
گزارشی از دیدگاههایی که جسته گریخته از سوی برخی از زنان یا حامیان حقوق آنان در مطبوعات طی چند دهه پس از مشروطه در باره حق رأی زنان مطرح شد، در مقاله جلالی آمده است.[3] فراکسیون حزب توده ماده واحدهای در این باره تنظیم و مجلس چهاردهم مطرح کرد. در سال 1324 فاطمه سیاح، مقاله ای با عنوان «زن و انتخابات در ایران» در مجله آینده منتشر کرد و کوشید تا به استدلالهایی که در باره عدم شایستگی زن برای مشارکت در انتخابات طرح شده، پاسخ دهد.[4]
جدیترین تحوّل در این زمینه در جریان رویدادهای سال 1331 ش طرح گردید، زمانی که دولت دکتر مصدق در صدد بود تا قانون جدیدی برای انتخابات تدوین کند. در اینجا بود که شماری از مخالفان و موافقان به میدان آمده و مطالبی در این باره ابراز کردند. طرح این بحث در مطبوعات و نامهها و طومارها، سبب شد تا مسأله در مجلس و نطقهای پیش از دستور مطرح شود. در این زمینه مفصلترین مطلب را سید باقر جلالی موسوی به عنوان نطق قبل از دستور در روز 11 دی ماه 1331 مطرح کرد. این سخنان نشان میدهد که در جریان قانون انتخابات جدید که دکتر مصدق با استفاده از اختیاراتش مطرح کرد، کسانی به دنبال طرح بحث حق رأی زنان بوده و حتی تظاهراتی نیز در بهارستان برگزار کردند. در این باره مقالاتی هم در روزنامهها انتشار یافت. در این سخنرانی اشاره به صدور برخی از فتاوا نیز شده است که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد. به هر حال، این نطق، گوشهای از مسائل مطرح شده در این باره را در مجلس هفدهم نشان میدهد.
«... مطابق قانون اختياراتى كه ازطرف مجلس شوراى ملى بجناب آقاى دكترمصدق داده شده است چند روزپيش قانون جديد انتخابات تدوين و براى اظهارنظرعمومى منتشرشده است و مسأله جديدى كه در اثر انتشار آن بوجود آمده و از چند جهت واجد اهميت است بحث درباره حقوق بانوان وحق انتخاب به آنان است، چون اين بحث به مجلس شوراى ملى نيز كشيده شده است و حتى استناد به اصل دوم وهشتم قانون اساسى ومتمم آن بعمل آمده است لازم ميدانم توضيحاتى دراين باره بعرض برسانم:
اوّلا آن طوري كه من استنباط ميكنم منظور قانونگذار از جمله «قاطبه اهالى» كه در اصل دوم قانون اساسى مندرج است و مىگويد مجلس شوراى ملى نماينده قاطبه اهالى مملكت ايران است كه درامور معاشى وسياسى كشورخود دخالت دارند، كلمه رابط فيما بين جملتين كاملا روشن است، زيرا در زمان تدوين اين قانون بلكه تاكنون هيچگاه از زنان ايران درامور سياسى كشورخود دخالت نداشتهاند تا بتوانند در امور انتخاباتى مداخله نمايند، مضافاً به اينكه فرمان مشروطيت كه مبناى مشروطيت ما و قانون اساسى است صراحتا بيان مى نمايد كه منتخبين بايد از طبقه مردان باشند.
ثانيا اصل هشتم قانون اساسى نبايد براى كسى سوء تفاهم ايجاد نمايد، زيرا مقصود از اين اصل تساوى حقوق اهالى مملكت در مقابل قوانين دولتى از قوانين حقوقى وجزايى مى باشد كه تاكنون معتبر و مجرى است و ناظر به انتخابات نخواهد بود و بهترين دليل بر صحّت اين مدعى عمل وسيره، ادوار قانونگذارى بوده كه از بدو تدوين قانون اساسى تاكنون جز مردان دخالت در امر انتخابات نداشتند و اين تفسير عملى كه ازدوره واضعين قانون اساسى باقيمانده است كاشف ازمنظور قانون گذارمى باشد، وبعلاوه لااقل اگر در فهم اصل دوم قانون اساسى و اصل هشتم قانون متمم آن ابهام وترديدى ايجاد شود، بايد مقررات موضوعه اصل دوم متمم قانون اساسى رفع ابهام نمايد، يعنى در چنين مواقعى كه مسائل پيچيده و غامضى از نظر مذهب در مجلس مطرح مىشود، نظر پنج نفر مجتهد طراز اول قاطع بوده وابهام وترديد را مرتفع سازد، ولى متأسفانه اين چنين اصل اساسى، سالها است كه متروك وتعطيل شده است. حال كه اين اصل برخلاف منطوق صريح اصل هفتم متمم قانون اساسى كه ميگويد مشروطيت كلا وجزءاً تعطيل بردارنيست، تعطيل شده است، از نظراصول حكومت كشور ايران در مسائل مذهبى بايد منتظر فرامين مراجع تقليد صاحب نظر بود، چنانچه دراين زمينه فتاوى دادهاند وبزودى در دسترس عمومى قرارخواهدگرفت.
آقايان نمايندگان محترم! درچنين موقعيت خطيرى چرا ما نبايد بفكرچاره و درمان هزاران بدبختى وبيكارى وبيمارى وفلاكت مردم اين مملكت اسلامى باشيم و وارد يك مسئله پرجنجال كه مسلما طرح آن بصلاح كشور نيست و ملت ازآن طرفى نمىبندد بشويم (صفايى رونوشت فتاوى آقايان را دادم خدمتتان خواهش ميكنم بخوانيد) بسيارخوب، امروز روزى نيست كه در مقابل مسئله پر اهميتى كه با حيات جامعه ومملكت ما بستگى دارد به موضوع تشنّج آورى بپردازيم. اين صحنهاي كه روزپنجشنبه در جلوى بهارستان نمودارگرديده، ناقوس خطر بود و مسلما اگر اين هياهو و جنجال ادامه يابد بعيد نيست، دامنه آن توسعه پيداكند و ميتوانم به جرأت قسم بخورم كه استعمارگران انگلستان فقط ازاين هياهو و جنجال وتشنّج بهره مند مىشوند (صفايى صحيح است). ورود زن در انتخابات، نه تنها بارى از دوش جامعه ما برنمى دارد بلكه بر مشكلات ما با مخالفتى كه اكثريت قريب باتفاق ملت ايران با آن دارند، خواهد افزود. بنده در عين حالى كه به پيروى از ديانت اسلام كه مبناى آن برفطرت بشرى قراردارد، كمال احترام را به مقام بزرگ مادرى دارم و درعين حالي كه زنان را مربى ومعلم اخلاق فرزندان يعنى مراحل اوليه رشد و زندگى دختران وپسران ميدانم، در عين حالي كه عزّت و شوكت جامعه اسلام را در گرو آسايش زنان ميدانم، بايد بگويم كه دين اسلام ضامن وحافظ حقوق بانوان به بهترين صورت ممكن مى باشد و با اين حال طرح مسأله شركت بانوان را در انتخابات عامل تشنّج وآشوب مىشناسم وآن را مضرّ به حال وحدت جامعه و بالنتيجه مخل به پيروزى ميدانم... چرا به نام حقوق زن در مملكتى كه هنوز مردم آن با هيولاى استعمار سينه به سينه ايستاده و نبرد مىكنند، هيجان و عصبانيت وعصيان توليد مىنماييم؟ اگر به دنبال حقوق زن قدم بر میداريم و راهنماى ما جز صداقت و راستى چيز ديگر نيست، پس چرا به فكرهزاران زن ديگر كه در منجلاب سقوط و بدنامى و در گرداب عفن عفت فروشى دست پا مىزنند نيستيم (صفايى صحيح است). در همين تهران هزاران زن به صورت موهنى كه هر ايرانى متعصّب ومسلمان را مى لرزاند ارتزاق ميكنند. مگراينها زنان اجتماع نيستند وحق زندگى آبرومندانه ندارند. مگر دام راه آنان جز فقر و فساد وبيچارگى ونظامات غلط اجتماعاى چيز ديگرى بوده است؛ و بايد گفت بهتراست بيش ازهركارى در صدد ازبين بردن اين عوامل شويم، يعنى بيكارى وفقر و بيعدالتى برآئيم».[5]
بر اساس گزارش روزنامه اطلاعات در روز پانزدهم دی ماه 1331 جلالی موسوی که نتوانسته بود در نطق پیشگفته روز قبل، متن نامه های حضرت آیت الله بروجردی، آیت الله صدر و آیت الله حجت را قرائت کند، متن آن ها را روزنامه در صفحه هفتم روز مذکور درج کرده است:
نامه حضرت آیت الله سید صدرالدین صدر:
خدمت حضرت مستطاب آیت الله آقای حاج میر سید محمد بهبهانی دامت برکاته.
به عرض عالی می رساند همواره از خداوند متعال سلامتی و عزت وجود محترم و تأیید و توفیق را برای خدمتگزاری به اسلام و مسلمین خواستارم. تلواً تصدیع میدهد با آن که در طرح قانونی لایحه انتخابات که اخیراً از طرف جناب نخست وزیر در معرض افکار عمومی قرار داده شده، صریحاً اجازه مداخله در انتخابات به زنها داده نشده است و این امر از هر جهت مورد تحسین و تقدیر میباشد، ولی چون اخیراً زمزمههایی از بعض اطراف شنیده میشود و مطالبی در بعضی جرائد نشر میگردد، مقتضی است حضرت عالی متذکر فرمایید که این صحبتها و مطالب موجب تزلزل و تردید جناب آقای نخست وزیر و مصادر امر نگردد، زیرا این امر یعنی مداخله زنها در انتخابات به جهاتی چند محرم و غیر مشروع میباشد و در کشور اسلامی به حول و قوه الهی اجرا نمی گردد. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
به دنبال آن نامه کوتاه آیت الله بروجردی، و همین طور آیت الله حجت آمده و در انتها از قول آقای بهبهانی آمده است:
به طوری که ملاحظه میشود شرح فوق را به حقیر مرقوم و صریحا عدم جواز شرکت زنان را در انتخابات اعم از وکیل نمودن و وکیل شدن حکم فرمودهاند. حقیر هم بالصراحه به اطلاع اولیاء امور رسانیده.[6]
بحث شرکت و عدم شرکت زنان آن زمان داغ بوده و نمونهای از آن را میتوان در روزنامه اطلاعات هفتم دی ماه 1331، و دهم دی ماه همان سال ملاحظه کرد. خلاصه مقاله حاج سراج انصاری در شماره اخیر یعنی روز دهم دی ماه 1331 درج شده و وی به عنوان مخالف در این باره سخن گفته است. همانجا آمده است: دو نامه طومار مانند نیز درباره مخالفت با شرکت زنان در انتخابات به اداره روزنامه رسیده که اولی را حجت الاسلام آقای شهرستانی و چهارصد نفر دیگر امضاء کرده و در آن نوشتهاند: ما ملت مسلمان ایران با شرکت نسوان در امور انتخاباتی مخالف هستیم و تنفر خود را اعلام مینماییم». اتحادیه بازرگانان و پیشهوران تهران نیز در این باره اطلاعیهای داده و تأکید کردند که «حاضرند ثابت کنند که عدم دخالت نسوان در انتخابات به نفع کشور است».
ماجرای اصلاح قانون انتخابات دردولت مصدق منتفی شد، اما بحث در حول و حوش این موضوع تا مدتی در شماری از مطبوعات دینی دنبال شد.
انعکاس مسأله حق رای زنان در نشریه نهضت اسلام
دوازده شماره از این نشریه با مدیریت سید جلال کاشانی به عنوان «ناشر افکار انجمن اسلامی کارکنان دولت» از چهارشنبه 17 دی ماه 1331 تا دو شنبه 8 تیرماه 1332 انتشار یافت و بخش اعظم مطالب و مقالات خود را به بحث حق رأی زنان اختصاص داد. حجم مطالبی که در این نشریه در این باره چاپ شده بسیار گسترده و همه جانبه بوده و بسیاری از نویسندگان عمومی مطالب مذهبی، مقالات کوتاه و بلندی در این نشریه نوشتند. دفاع محمدباقر مجتهد کمرهای از حق رأی زنان، سبب شد تا بیشتر نویسندگان مخالف، وی را هدف انتقادهای خود قرار دهند. در این زمینه، مروری بر این مطالب خواهیم داشت.
نخستین تیتر شماره اول این است: دخالت زنان در انتخابات علاوه بر آن که دشمنی با اسلام و خیانت به ملت ایران است، بزرگترین سنگری است که دو دستی به کمونیستها تقدیم میگردد. ذیل آن شرحی از داستان کشف حجاب، قیام گوهرشاد و شهدای آن و مقاومت مردم برابر تبلیغات مربوط به کشف حجاب سخن گفته شده وتمام صفحه 2 و نیمی از صفحه 3 به رد این نظریه که زن و مردم در حقوقشان مساوی هستند پرداخته شده است.
مقالهای از حاج سراج انصاری با عنوان «مداخله زنان در امور اجتماعی حرام است» درج شده است. وی با اشاره به این که در باره زن و انتخابات سه فرض وجود دارد، یعنی حق رأی دادن و انتخاب شدن، مخالفت با هر دو و پذیرفتن حق رأی دادن و نپذیرفتن انتخاب شدن، دلایل شرعی دایر بر حرمت را نیرومند میداند. از مقاله ایشان چنین به دست میآید که آقای راشد موافق رأی دادن بوده است. حاج سراج در پایان مقاله خود نوشته است: در خاتمه این نکته ناگفته نماند که رأی دادن زنان چه از لحاظ شرعی و چه از نقطه نظر سیاسی و چه از حیث اجتماعی ابدا روا و صلاح نیست و آقای راشد هم که خود بیمار هستند، بهتر آن است ه در اطراف مسائلی که از محیط معلومات ایشان خارج است، بحثی نفرمایند.
به نظر مرحوم حاج سراج: اصل موضوع مداخله زنان در امور اجتماعی از لحاظ شرع مقدس اسلام به اتفاق تمام فقها حرام و خلاف شرع است. ... زن در اسلام از امامت بر مردان و قضاوت و جهاد و مرجعیت و تصدی در امور عامه و اجرای حد و در نظایر آن اکیدا منع شده است.
مقاله دیگری هم بدون ذکر نام مؤلف در این باره درج شده است: برای شرکت زنان در انتخابات از لحاظ شرع دلیل کافی بر منع داریم. بخشی از این مقاله در صفحه نخست و بخشی دیگر در صفحه چهارم آمده است.
در پایین صفحه نخست اشاره به طومارهایی شده است که در سه ماه قبل از طرف انجمن اسلامی کارکنان دولت در باره اخراج زنان از ادارات نوشته شده و قرار شده است تا توسط یک نماینده مجلس به دولت مصدق داده شود تا به مجلس شورای ملی ارائه شود.
شعری هم با عنوان «وکالت بانوان» به تمسخر شرکت زنان در انتخابات برای نماینده شدن در صفحه 1 و 4 درج شده و ضمن آن خوابی در باره نماینده شدن زنان و مردن رئیس آنان در سر زائیدن و مسائل دیگر آمده است.
در صفحه 4 اعلامیهای از طرف جامعه اهل منبر تهران درج شده است. در بخشی از آن آمده است: «متأسفانه مداخله بانوان در انتخابات موجب خشم و تهییج احساسات دینی و مذهبی و ناموسی مسلمانان شده، بانوان را از تقاضای مشروعشان منع نموده»، در پایان نام شمار زیادی از منبریهای تهران درج شده است.
در شماره دوم نهضت اسلام، مقالهای با عنوان «اذا فسد العالم فسد العالم» علیه روحانیونی که به حق رأی زنان توجه دادهاند حمله کرده است. البته اشاره به شخص خاصی ندارد و به طور کلی انتقادهایی به کسانی وارد میکند که چنین موضعی دارند.
مقاله دیگری باز در همین زمینه دارد با عنوان «شیادان هم بطرز نوین زیر ماسک دیانت فتوا میدهند». در این مقاله ضمن اشاره به فتوای آیت الله بروجردی و سید صدرالدین صدر در باره حرمت شرکت زنان در انتخابات مینویسد: «شریح قاضیها، آیت اللههای ساختگی، شیادان و شیاطین ملانما یا به عبارت سادهتر کارچاقکنهای دارودسته کارل مارکس و جنگ طلبانی که سنگ صلح به سینه میگویند به جنب و جوش افتاده و برای دخالت زنان در امر انتخابات فتوا صادر فرمودند که: «اسلام در نص قرآن شریف حق بیعت را به زنان داده است». این عبارات باید اشاره به محمد باقر مجتهد کمرهای باشد، چنان که در ادامه از او نام برده و او را با بدترین و تندترین تعابیر خطاب کرده است. فردی مارک دار که در زاویه عبدالعظیم مستقر شده تا منصب پیشوایی مسلمین را به دست آورد. نویسنده به رد استدلالهای او پرداخته و «از این همه تخرخر» مردم اندر حسرت فهم درست است. تمام صفحه 2 به این مقاله اختصاص یافته است.
در صفحه 1 شماره 2 «اعلامیه جمعیت های مذهبی»آمده و از این که کسانی از «حقوق ساختگی و ادعایی و نامشروع بانوان برخاسته و احمقانه بر خلاف تمام موازین عقل و شرع و شرف و علیه احکام قرآن مبین و افکار عمومی ائمه دین» تاختهاند سخت انتقاد میکند. در این اطلاعیه آمده است: «صحبت از مصلحت وقت و اوضاع زمان و مقتضیات کشور نیست. این حرفهای دو پهلو و مزورانه را بدور بریزند. اوضاع کشور اقتضاء بکند یا نکند وضع زمان اجازه بدهد یا ندهد، احکام مقدسه آسمانی اسلام برای همیشه والی الابد زنده و پابرجا بوده و تا روز قیامت به زنان حق شرکت در انتخابات را از رای دادن و رأی بردن نداشته و علاوه هرچه زودتر و سریعتر بایستی از ادارات دولتی و مؤسسات اخراج شوند».
در این نشریه مسأله اول حق رأی زنان و مسأله دوم فروش مسکرات است و در این زمینه مطالب جالب توجهی آمده است. برای مثال در صفحه نخست شماره سوم نهضت اسلام این است: نامه آقایان علمای اعلام به مجلس شورای ملی راجع به منع مسکرات در جلسه یکشنبه 12 بهمن در مجلس قرائت شد.
در شماره سوم نهضت اسلام (چهارشنبه 15 بهمن ماه 1331) مقالهای از حاج سراج انصاری خطاب به آقای کمرهای درج شده با عنوان: جناب شیخ شنیدم کشیش دیر شدی – خوشا بحالت عجب عاقبت بخیر شدی. در آغاز آن آمده است: «اعلامیهای اخیرا از طرف یک نفر از شیوخ در یکی از روزینامههای تودهای راجع به مشروعیت مداخله زبان در انتخابات منتشر شده که بعدا جداگانه چاپ و پخش گردیده است». وی سپس به ارائه استدلالهای قرآنی کمرهای پرداخته و داستان بیعت زنان و دلیل بودن آن را برای حق رأی رد کرده است. بخشی در صفحه 1 و 2 درج شده است.
مقاله دیگری هم از یکی از کارکنان دولت «راجع به اعلامیه آیت الله کمرهای»در صفحه 1 و 2 چاپ شده است.
در صفحه 4 شعری از امیری فیروزکوهی با تیتر «کار زن هم ز کار مرد جداست» درج شده که در باره حجاب و مسائل دیگر است و بیت اخیر آن این است: نیست هرگز سیاه چادر ـ به رفاه جهانیان دشمن».
در شماره 4 نهضت اسلام مقالهای با عنوان «بخوانید و قضاوت» کنید در ادامه مسائل مربوط به حق رأی زنان درج شده است. در مقدمه آن گفته شده است که مقاله ذیل پاسخی است که آقای کمرهای به مقاله حاج سراج انصاری داده است.این مقاله از این که نویسنده او را مورد اتهام و اهانت قرار داده گلایه کرده است. ستون اول صفحه 2، مقاله کمرهای تمام شده و در ادامه جواب دوباره حاج سراج که سه ستون باقیمانده همان صفحه و تمام صفحه 4 را منهای شعری که در آن درج شده، به خود اختصاص داده است. حاج سراج نوشته است: فردای قیامت در محضر عدل الهی و امروز هم در هر محضر بیطرفی که باشد حاضرم ثابت نمایم که شما در مقابل فتوای حضرات مراجع تقلید و مخصوصا حضرت آیت الله العظمی آقای بروجردی ـ دام ظله ـ که مرجع تقلید دهها میلیون شیعه و رئیس محترم روحانی و مبین احکام سبحانی است و حکم و فتوای ایشان حکم بما انزل الله است با عدم صلاحیتی که دارید، بغیر ما انزل الله حکم دادهاید.
در صفحه 4 شعری در باره زنان دارد که طنزگونه این مسأله را مورد تحلیل قرار داده است با این مطلع: «ز بس در خانه بیوه مانده گندیدند خانمها ـ نمی دانم چرا گیسوی خود چیدند خانمها ـ ز بس کم ظرف میباشند و کم عقل و فرومایه ـ ز هر حرف حقی بیهوده رنجیدند خانمها».
در شماره 5 پاسخی از آقای کمرهای در باره مقاله یکی از کارکنان دولت درج کرده اما با این عنوان برای مقاله کمرهای «باز هم بخوانید و قضاوت کنید که از کمره تا وین چه بار میآورد». طبق رسم این مجله، پیش از چاپ این جوابیه، تحویل نویسنده مقاله اول شده و او جوابیهای نوشته و همراه با نقد کمرهای بر نقد او، چاپ شده است. تقریبا تمام صفحه دوم به این دو متن اختصاص یافته است.
در شماره 6 حاج سراج انصاری مقالهای با عنوان «نویسنده حقوق زنان بخواند و به نادانی خود اعتراف نماید» درج شده است. در این مقاله اشاره به انتشار روزنامهای به نام «حقوق زنان» کرده که در شماره 35 آن مطلبی در باره تساوی حقوق زن و مرد دارد. در آن نشریه، مقالهای با این عنوان بوده است که «محروم کردن زنان از شرکت در انتخابات مخالف با قرآن مجید است». وی با اشاره به فتوای آیت الله العظمی بروجردی این قبیل اظهارات را که به عنوان دین بیان میشود مورد انکار قرار میدهد. در انتهای آن، آمده است که ادامه دارد و در شماره 7 و 8 ، ادامه آن مقاله آمده است.
در شماره نهم، در صفحه 1 و 2 مقالهای طنز آمیز علیه کمرهای دارد با عنوان «الا المشروطه و القانون» که با این عبارات آغاز میشود: «شیخی کمری که سالیان دراز تخم شهرت در کله کدوی خویش پرورانیدی از زاویه مقدسه حضرت عبدالعظیم شکایتم به دام گستری یا دیوان بلخ بردی که فلان در دومین مکتوب خویش دشنامم گفته و دامن زهد و تقوایم را نزد اصحاب کبار لکهدار نموده است». در صفحه 3 همین شماره شعری از آقای علی دوانی واعظ محترم در باره زن دارد با عنوان «بهشت جاودان با آن فضائل بود در تحت اقدام تو مادر». ایشان در این شعر مخالفت خود را با حضور زنان در ادارات و عرصه های عمومی اجتماعی اعلام کرده با این شعر: زنان را در سیاست راه دادن ـ زیان آرد به استقلال کشور». و با این بیت نازیبا «اساسا هیئت مفعول و فاعل ـ دلیل ماست بر نفی برابر».
در سه شماره بعدی مطلب خاصی در این باره یعنی حق رأی زنان نیست بلکه مطالبی در باره اصل دوم متمم قانون اساسی آمده که در جای خود میبایست مورد تأمل قرار گیرد.
حق رأی زنان در سال¬های 1339 ـ 1343
فضای سیاسی ایران در سال 1339 تحت فشار دولت امریکا به سمت وسویی بود که گویی قرار است تغییراتی در اوضاع سیاسی کشور داده شود. برگزاری یک انتخابات بیمعنا و صوری در مرداد 1339 و اندکی بعد، دخالت شاه برای وادار کردن نمایندگان منتخب به استعفای دسته جمعی، زمینه انتخابات دیگری را دی ماه آن سال فراهم کرد که به دنبال آن مجلس بیستم در دوم اسفند 1339 افتتاح شد. دوره اول را اقبال و این دوره را شریف امامی برگزار کرد.
آشفتگی در اوضاع سیاسی داخلی و بالاگرفتن اعتراضات معلمان به رهبری محمد درخشش که مشکل رفاهی و حقوق داشتند، سبب شد تا شریف امامی در 14 اردیبهشت 1340 استعفا دهد. طرح نخست وزیری علی امینی که گفته میشد امریکاییها پیگیر آن بودند، منجر به فشار وی بر شاه برای انحلال مجلسین شد. این کار صورت گرفت و امینی نخست وزیر اصلاحات شد.[7]
فضای مقالاتی که در اینجا ارائه شده است، مربوط به ماههای آبان تا اسفند سال 1339 است که فضای انتخاباتی در ایران برای دوره بیستم پدید آمده بود.
در جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی، بر اساس مصوبه دولت در 16 مهرماه 1341 به زنان حق رأی داده شد. این مسأله سد ورود زنان را به عرصه انتخابات میشکست و زمینه را برای اصلاح قانون انتخابات فراهم میکرد. مهمتر از آن، طرح بحث برداشتن شرط اسلام از میان انتخاب کنندگان و شوندگان بود که صدای معترضان دینی را درآورد و بدین ترتیب دو مسأله در کنار هم مطرح گردید. امام خمینی در سخنرانی خود با اشاره به بحثهایی در ارتباط با آزادی زنان مطرح میشد، در دوم ذی حجه 1383ق (25 اردیبهشت 1343) گفتند: «ما با ترقی زنها مخالف نیستیم. ما با این فحشا مخالفیم. با این کارهای غلط مخالفیم. مگر مردها در این مملکت آزادند که زن ها داشته باشند؟ مگر آزاد زن و آزاد مرد با لفظ درست میشود».[8]
در آن روزها، اطلاعیههای متعددی در باره ورود زنان به عصره انتخابات صادر شد که برخی از آنها را میتوان در کتاب اسناد انقلاب اسلامی یافت یا سرنخی از آنها به دست آورد. برای نمونه «متن نامه آیت الله العظمی گلپایگانی در باره انتخابات بانوان در مجلس».[9] و این نامه ایشان به شاه با این تعبیر که « ... تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی ... مخصوصا در مورد شرط اسلام و مرد بودن انتخاب شونده و و انتخاب کننده باعث نگرانی و سوء انعکاس شده است».[10] چنین است در نامه آیت الله مرعشی خطاب به علم.[11] در نامه دیگری از آیت الله گلپایگانی اشارات بیشتری به این موضوع وجود دارد از جمله این که آیت الله بروجردی مخالف این رویه بوده و «پس از رحلت ایشان هم که مذاکره دخالت نسوان در انجمن شهر اصفهان به میان آمد، مورد اعتراض علمای اعلام اصفهان و اهالی محترم آنجا و حقیر واقع و اجرا نشد».[12] در تلگراف آیت الله خمینی به اسدالله اعلم در تاریخ 28 مهر 1341 آمده است: مطمئن باشید تخلف از قوانین اسلام و قانون اساسی و قوانین موضوعه مجلس شورا برای شخص جنابعالی و دولت ایجاد مسؤولیت شدید در پیشگاه مقدس خداوند قادر قاهر و نزد ملت مسلمان و قانون خواهد کرد. ورود زنها به مجلسین و انجمن های ایالتی و ولایتی و شهرداری مخالف قوانین محکم اسلام که تشخیص آن به نص قانون اساسی محول به علمای اعلام و مراجع فتواست و برای دیگران حق دخالت نیست و فقهای اسلام و مراجع مسلمین به حرمت آن فتوا داده و میدهند. در این صورت حق رأی دادن به زنها و انتخاب آنها در همه مراحل مخالف نص اصل دوم از متمم قانون اساسی است و نیز قانون مصوب مجلس شورا مصوب وموشح ربیع الثانی 1325 حق انتخاب شدن و انتخاب کردن در انجمن های ایالتی و ولایتی و شهرداری از زنها سلب کرده است.
جالب که در جریان منازعات سال 41 متن تمامی فتاوا در این زمینه از آیت الله بروجردی تا این دوره در یک برگه بزرگ منتشر گردید که نویسنده آن را در آرشیو حاج آقاباقر گلپایگانی ملاحظه کرده است.
یکی از بحثهایی که از سال 1331 هم مطرح شده بود این بود که آیا شرکت دادن نسوان در انتخابات مخالف قانون اساسی هست یا نه. در این باره در یک متن مفصل که به عنوان اعلامیه مراجع تقلید، با امضای تمامی مراجع برجسته در باره قانون شکنیهای رژیم شاه منتشر شد، مطالب جالب توجهی در این باره آمده است. تفسیر «قاطبه اهالی مملکت» نه به معنای مرد و زن، بلکه به این معناست که «وکیل تهران، وکیل همه ملت است و وکیل قم نیز وکیل همه ملت است نه وکیل حوزه انتخابیه خود». به علاوه اگر این برداشت هیئت وزراء درست باشد که عدم شرکت زنان مخالف قانون اساسی است باید گفت «از صدر مشروطیت تاکنون تمام دوره های مجلس شورا برخلاف قانون اساسی تشکیل شده و قانونیت نداشته است». نتیجه آن که تمام مصوبات آن مجالس هم خلاف قانون است. البته اینها بحث های قانونی بود والا از نظر علما «ورود زنها در مجلس مستلزم محرمات کثیره است و مخالف شرع مطاع است». از نظر علما «اسلام مراعات بانوان را در تمام جهات بیش از هر کس نموده و احترام به حیثیت اجتماعی و اخلاقی آنها موجب شده است که از این نحو اختلاط مخالف با عفت و تقوای زن جلوگیری کند نه آن که خدای نخواسته آنان را مانند محجورین و محکومین قرار داده». با این حال، این اطلاعیه تأکید می کرد که «دولت، مذهب رسمی کشور را ملعبه خود قرار داده و در کنفرانسها اجازه میدهد که گفته شود قدمهایی برای تساوی حقوق زن و مرد برداشته شده، در صورتی که هر کس به تساوی حقوق زن در ارث و طلاق و مثل اینها که جزء احکام ضروری اسلام است معتقد باشد و لغو نماید، اسلام تکلیفش را تعیین کرده است». [13]
آقای آیت الله مرعشی در بانیه دیگری تأکید کرد که «قضیه مداخله نسوان در امر انتخابات، مستلزم محرمات و مفاسد کثیره و برخلاف شرع مقدس اسلام است».[14]
اکنون اندکی به عقب برگردیم.
همان طور که اشاره کردیم بحث های مربوط به حق رأی زنان که در مجلس هفدهم مطرح شد، مسکوت ماند تا آن که بحث از اصلاحات در 1339 جدیتر شد. بر اساس آنچه انتشار یافته، مدتها پیش از تصویب انجمن های ایالتی و ولایتی، بحث حضور زنان در انجمنهای شهری و مجلس مطرح شده بود. همین مباحث در مطبوعات بود که سبب شد تا شماری از فضلای وقت قم در باره این موضوع و مباحثی که در مطبوعات در سال 1339 انتشار یافته کتابی با عنوان «زن و انتخابات» در این باره بنویسند، امری که نشانگر بالا گرفتن ماجرا به لحاظ تبلیغاتی و اقبال عمومی دارد. این کتاب توسط چندتن از فضلای حوزه علمیه قم در سال 1339 نوشته شد. آن زمان، سلسله انتشاراتی با عنوان «از اسلام چه میدانیم» با هدایت آیت الله مکارم شیرازی به راه افتاد که این اثر، نخستین کتابی بود که تحت آن عنوان به چاپ رسید. چاپ کتاب باید در دی یا بهمن سال 1339 باشد، زیرا در منابع کتاب از کیهان با تاریخ 13/9 /1339 مطلب نقل شده[15] و چنان که خواهیم دید، از کتاب مزبور در مقالهای که در اواخر اسفند سال 1339 در روزنامه تجدد ایران چاپ شده، یاد شده است.[16]
نویسندگان آن عبارت بودند از: زین العابدین قربانی، محمد مجتهد شبستری، علی حجتی کرمانی، عباسعلی عمید زنجانی، حسین حقانی. آیت الله مکارم شیرازی هم مقدمهای بر آن نوشت. هر پنج تن را که از فضلای وقت بودند میشناسیم. چهار نفر آنان در حال حاضر در عرصه فرهنگ و سیاست فعال هستند. آیت الله قربانی امام جمعه رشت، آقای محمد شبستری با داشتن گرایش روشنفکری از لباس روحانیت درآمده، مرحوم علی حجتی کرمانی از نویسندگان فعال چهل چهل تا هفتاد، آیت الله عمید زنجانی از حقوق دانان بنام و رئیس سابق دانشگاه تهران و حجت الاسلام و المسلمین حسین حقانی از علمای قم که مدتی ریاست دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه الزهراء را داشت.
در مقدمه مؤلفان آمده است: «آنچه نویسندگان این کتاب را وادار کرد قلم را به دست گرفته و با همفکری کامل، فرآوردههای مطالعات و افکار خود را به صورت این کتاب منتشر سازند، این بود که اخیرا دستهای از خانمها با استفاده از پشتیبانی عدهای از رجال کشور و جمعی از صاحبان مطبوعات، دست به فعالیتهایی برای راه یافتن به مجلس شورا زده و به اصطلاح حقوق از دست رفته خود را طالب شده و خود را مدافع حقوق زنان ایران و نماینده آنان معرفی میکنند». «این تبلیغات کم کم مسأله حقوق زنان را به عنوان موضوع روز درآورده، به طوری که در محافل مختلف مورد گفتگو قرار گرفته است». «نویسندگان این کتاب، بدون توجه به جنبههای سیاسی و تبلیغاتی، خالی از هرگونه تعصب و احساساتی، این موضوع را از نظرهای مختلف، علمی، اجتماعی، اخلاقی و اسلامی مورد بحث و بررسی قرار دادهاند».
بخشهای کتاب عبارتند از: بخش اول: چرا زن حق حکومت ندارد؟ بخش دوم: تمدن و آزادی زنان، بخش سوم: شرکت زنان در انتخابات از نظر اسلام، بخش چهارم: این هم دلایل بانوان راجع به شرکت در انتخابات، بخش پنجم: نتایج شرکت زنان در انتخابات و به طور کلی آثار سوء آزادی فعلی زنان.
در فصل سوم، به دلایلی که برخی از قائلان به جواز شرکت زنان در انتخابات، به عنوان دلایل دینی به آن استناد کردهاند، پرداخته شده و از جمله در باره بیعت زنان با پیامبر و این که این امر نه به معنای رأی دادن بلکه به معنای پذیرفتن احکام اسلامی از طرف آنهاست، سخن گفته شده است. فتوای مفصلی هم از دانشگاه الازهر در باره منتخب شدن به عنوان عضو پارلمان به نقل از مجله الاسلام (سال 4، ش 3، صص 314 ـ 323) نقل شده است. البته در آن فتوا اصل شرکت زن در انتخابات جایز دانسته شده، اما نماینده شدن او بر اساس روایت معروف و منسوب به حضرت رسول که امتهایی که ریاستشان را به زنان بسپارند هیچ گاه رستگار نمیشوند، نفی کرده است.[17]
این احتمال که کتاب مزبور علیه مقالاتی باشد که محمد باقر کمرهای از آبان ماه بلکه آذرماه 1339 در روزنامه تجدد ایران نوشت، قدری به لحاظ تاریخی، بعید مینماید. در اینجا گزارشی مقالات کمرهای ارائه خواهیم داد.
دفاع محمد باقر مجتهد کمرهای از حق رأی زنان (1331 ـ 1342)
محمد باقر کمرهای (پژوهش) (درگذشته 12/3/1374 در تهران به سن 95 سالگی) از شاگردان حاج شیخ عبدالکریم در آغاز تأسیس حوزه علمیه قم بود که پس از چند سال به نجف رفت و اندکی پیش از سقوط رضاشاه به ایران بازگشت. کمرهای پس از شهریور بیست، در تهران، به نوشتن مقالات متعددی در نشریات اسلامی مشغول شده و آثاری که عمدتا ترجمه متون مذهبی و ارائه مقالاتی در شرح برخی از مفاهیم اسلامی در رنگ و لعاب جدید بود منتشر کرد. وی که افکار اسلامی اما اندکی چپگرایانه داشت، در سال 1331 همراه جمعی به گنگره صلح وین رفت و پس از کودتای 28 مرداد به ترجمه متون شیعی روی آورد تا آن که بار دیگر در جریان تحولات سال 1339 فعال شده به نوشتن مقالاتی در مطبوعات به ویژه روزنامه تجدد ایران مشغول شد.
وی که مقیم شهر ری بود، فردی نوگرا و چنان که در یکی از مقالات زیر آمده، از همان جوانی در حوزه علمیه به نوعی کج سلیقگی شهرت داشت. این تعبیری است که معمولا برای افراد متفاوت به کار میرود.[18]
نگارش مقالاتی در دفاع از رأی زنان در سال 1339 افزون بر آن که اشارتی به باز شدن اندک فضای سیاسی ایران در آن سال دارد، نشانگر نوع نگاه به مسائل اصلاحی است که از دیرباز به آنها علاقه داشت. گرایش وی به اصلاحات تا بدانجا رسدی که جریان طرح لوایح ششگانه شاه با عنوان انقلاب سفید طر ح شد کتابچهای با عنوان دفاع از حق ملت ایران انتشار داد. وی با استناد به منابع دینی از لوایح مذکور دفاع کرده و به این ترتیب رو در روی نهضت روحانیون ایستاد. با این حال، به دلیل آن که مدرکی دال بر وابستگی او به پهلوی وجود نداشت، و به علاوه زندگیش بسیار ساده و بیآلایش بود و باقی ماند، و بعدها نیز دیگر حمایتی از رژیم پهلوی ندارد، این مسأله از اذهان زدوده شده و به ویژه در حوالی انقلاب مرور نشد. گفتنی است که وی همشاگردی امام خمینی در درس مرحوم حاج شیخ عبدالکریم و به لحاظ علمی و درسی به ویژه اجتهاد موقعیت استواری داشت. افزون بر آن نوگرایی او به هیچ روی شباهتی با آنچه که در باره افرادی مانند شریعت سنگلجی یا خرقانی مطرح بود و آن شبهه تأثیر پذیری از اندیشههای سنی بود، مطرح نبود. توجه وی به متون حدیثی به ویژه ترجمه کتاب اصول کافی و آثار صدوق تعبد وی را به دانشهای خاص شیعی نشان میدهد.
با توجه به آنچه در مقدمات این بحث گذشت، دیدیم که حق رأی زنان در ایران شناخته شده نبود. این امر به ویژه به دلیل آن که به مسأله دین ارتباط مییافت، اهمیت داشت. در واقع، به عنوان یک فرع سیاسی مهم مانند اصل مشروطه، نیازمند آن بود تا در چهارچوب شرع و احکام اسلامی توجیه شود. از آنجایی که در فقه اصیل ما، باب سیاست چندان مفتوح نبود، تجربه خاصی در این باره به ویژه ارائه استدلالهای شناخته شده و استوار وجود نداشت. در باره مشروطه هم شاهد بودیم که موافقان به هر شاهدی که مییافتند تمسک کرده، اصل مشروطه را با بیعت و آیات شوری ثابت میکردند. آنچه در این دوره به کمک این متون سیاسی آمد، «تاریخ اسلام» بود. به این معنا که تلاش شد تا از دل سیره نبوی یا علوی و سیره دیگر امامان، ادلهای له یا علیه مشروطه و فروع آن و از جمله مجلس و انتخابات و سپس نقش زنان در انتخابات دست و پا شود.
آنچه از استدلالهای کمرهای در این باره در مقالات آتی خواهید دید، به ضمیمه پاسخهایی که در کتاب زن و انتخابات به این قبیل استدلالها داده شده، برگی از کاربرد سیاسی تاریخ اسلام برای اثبات برخی از فروع سیاسی به لحاظ شرعی است. اساس این قبیل استدلالها به دلیل نبود سابقه آن در فقه از یک طرف، سیاسی شدن صرف مسأله از طرف دیگر و نیز حلاجی نشدن آن ادله، به طور معمول سست بود. به عبارت دیگر موشکافیهای جدی که در متون فقهی امثال مکاسب شیخ انصاری برای بسیاری از امور دیده میشد در اینجا وجود نداشت و اغلب نه از دید تخصصی بلکه برای عامه مردم به نگارش در میآمد.
در باره شرکت زنان در انتخابات، مسأله در عصر مشروطه منتفی بود. به واقع، از نظر آنان، این مسأله به قدری واضح تلقی میشد که به رغم آن که در قانون اساسی صراحتی در باره عدم شرکت زنان در انتخابات نبود، اما همه آن را تلقی به قبول کرده و مسلم میدانستند. سید حسن مدرس و بعدها دکتر مصدق و آیت الله کاشانی همه از مخالفان بودند. در واقع باید گفت اکثریت مردم و شخصیتهای ایرانی در آن دوره مخالف چنین امری بودند. به جز چند استثناء از آغاز دهه سی اندکی مسأله مطرح شد و به ویژه در مطبوعات ادامه یافت تا به سال 1339 رسید.
در این شرایط بود که محمد باقر مجتهد کمرهای سلسله مقالاتی در روزنامه تجدد ایران نوشت که از میان مقالات نه گانه وی، سه مقاله به نوعی به نقش زنان در انتخابات یا به اصطلاح حق رأی زنان مربوط میشد.
انتشار این مقالات و نگارش آن توسط یک روحانی که البته سابقه نوگرایی هم داشت، سبب اعتراض شماری از نویسندگان گردید که در ادامه، به انتشار مقالات اعتراضی علیه کمرهای در نشریه هفتگی تجدد ایران شد، چیزی که محتوای اصلی نوشته حاضر را تشکیل میدهد.
همان طور که اشاره شد، از نه قسمت مقالات کمرهای تنها سه یا چهار مقاله به این موضوع ارتباط دارد. در برخی دیگر از آنها اشاراتی در این باره هست، اما در اینجا هفت قسمت آن مقالات درج شده است. به بخش دوم مقاله تا این لحظه دسترسی پیدا نکردم که البته ارتباطی هم با موضوع ما ندارد، چنان چه بخش نهم هم که هیچ ارتباطی با این موضوع نداشت، از این جا حذف شد. باقی مقالات درج شده است.
همان طور که عرض شد این مقالات در روزنامه تجدد ایران چاپ شده و شمارههای اندکی که در اختیار من بود، در مجموعه شماره 119 بخش نشریات کتابخانه مجلس نگهداری میشود.
از آنچه در کتابچه کتابچه دفاع از حق ملت ایران چاپ فروردین ماه 1342ش آورده معلوم میشود که وی در این باره از سال 1331 که دکتر مصدق قانون جدید انتخابات را نوشت، همین باور را داشته است. آن زمان بیانیه ای در این باره نوشته و خلاصه آن را در کتابچه دفاع از حق ملت ایران درج کرده است. آن بیانیه را در اختیار نداریم، اما خلاصه آن در سطور نخست کتابچه دفاع از حق ملت مسلمان ایران آمده است. در اینجا ابتدا آن چه را که کمرهای در کتابچه مزبور آورده نقل کرده، سپس مقالات او را در تجدد ایران خواهیم دید و آنگاه واکنشهای به آن را در قالب چندین ردیه مرور خواهیم کرد.
اصلاح قانون انتخابات[19]
این ماده به این عنوان کلی، سابقه بحث طولانی دارد. آقای دکتر مصدق هم قانونی به عنوان قانون اصلاح قانون انتخابات به مجلس معاصر حکومت خود پیشنهاد کرد و نکته جالب این قانون هشت مادهای این بود که حق رأی اختصاص به مردان با سواد داشته باشد.
پس از انتشار آن، من بیانیهای در انتقاد از آن منتشر کردم که خلاصهاش این بود:
مجلس شورای ملی باید اساس یک حکومت ملی باشد، حکومت ملی فشرده هرچه بیشتر آراء مردم کشور است که به وسیله نمایندگان خود در مجلس منعکس میشود.
کشوری که نیمی از مردمش بانوان هستند، حق رأی ندارند (با این که اسلام در بیعت عقبه کبری که پرشورترین مواقف اسلام بوده و در بیعت غدیر زنان را شرکت داده و حق بیعت بسیار پرمعناتر از حق انتخاب است) اگر رأی منحصر به همان باسوادها باشد، در صورتی که صدی هشتاد و پنج مردم کشور بیسوادند، و عده سواددار هم بیشتر همان اعیان و اشرافند، حکومتی که در نتیجه آن بوجود آید، یک حکومت اشرافی است با زشتترین وجهی و به حق باید این قانون را قانون فساد انتخابات نامید. خوشبختانه این قانون با همه نفوذی که پشت سر داشت به تصویب نرسید.
در حکومت آقای دکتر امینی هم یک قانون اصلاح انتخابات شانزده مادهای به مردم وعده دادند و نشان ندادند. بنابرین این عنوان کلی اصلاح قانون انتخابات که روی آن رأی گرفته شده است، چیز تازهای نیست و اصلاح این قانون از جهات گوناگون در هر زمانی و نزد هر دسته ای از نظری بایست اصلاح شود و تغییر اوضاع کشور و دنیا آن را ایجاب کرده است.
آری، امروز پس از اعلام حق شرکت بانوان در انتخابات، این ماده تطبیق خاصی به خود گرفته و مورد بحث شده، و برای صحت این موضوع شرح مختصری بیان می کنیم:
انتخاب وکیل مجلس شوری در حقیقت خود، تصرّف و اجرای سلطه در احوال و اموال شخصی و مشترک است، زیرا در کشور برای هر فردی احوال و اموال مختص وجود دارد و هر فردی در احوال و اموال عمومی کشور هم شرکت دارد. مثلا مردی یا زنی، ملکی دارد و باید به امضای خودش مالیاتی بپردازد یا این که هر زن و مرد در معادن کشور، در راه آهن کشور و غیره و غیره شریکند و باید هر گونه تصرّف در اینها به اجازه آنان صورت گیرد.
یک مجلس شوری وظیفه دارد نسبت به همه افراد در همه احوال و اموال مختص و مشترک طبق مقررات دینی و قانون اساسی، مصلحت بینی کند و به جای همه موکلان خود امضا بدهد و آن را بر وجه احسن انجام دهد، یعنی همان تصرّفی که هر کس در حال و مال خود انجام میدهد وکلای مجلس از نظری که باید مردم به هم کمک کنند انجام میدهد، زیرا به واسطه کثرت افراد و دوری مسافتها خود مردم نمیتوانند با هم همآواز باشند.
بنابر این انتخاب وکیل در ماهیت خود بیشتر جنبه حقوقی دارد تا جنبه سیاسی و حقیقت آن اجرا و تدبیر و تسلط هر فردی است در حال و مال خود و هر فردی باید در آن صاحب نظر باشد و زنان هم این حق را به فطرت و وجدان و قوانین کلی اسلامی دارند.
مانند قانون «الناس مسلطون علی اموالهم» که در بعضی تعبیرات «علی انفسهم» دارد و اسلام هم این حق فطری و وجدانی را در عموم بشریت تقویت کرده است و به زنان در احوال و اموال خود حق استقلال داده است.
یک زن بالغه عاقله مختار نفس خود است. نمیشود بیاجازهاش او را به شوهر داد یا در مال او تصرف کرد و چون قوانین مجلس راجع به احوال و اموال افراد است باید هم مرد و هم زن از راه انتخاب وکیل بدان امضا دهند و قانونی که به امضای مردها فقط وضع شود مانند این است که زنی را به وکالت از طرف مردی برای او عقد کنند و اجازه خود زن لازم نباشد.
اکنون برای صحّت و شرعیّت مداخله زنان در انتخابات به چند دلیل از کتاب و سنت اشاره میشود.
دلیل از کتاب آسمانی
1 ـ (نساء: 32): وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْن.
ترجمه: آرزو نکنید آنچه را که خداوند شماها را بهم برتری داده (مرد آرزوی مزایای خلقی و یا تشریعی زن را نکند و زن آرزوی مزایای امتیازات خلقی و تشریعی مرد را کند) بهره مردانست آنچه را به دست خود کسب کنند و بهره زنانست آنچه را به دست خود کسب کنند.
یعنی رقابت باید در امور اکتسابی باشد. اکتساب بدست آوردن هر فایده مادی و معنویست و انتخاب وکیل و فعالیت سیاسی یکی از فواید مهمه انسان است و در اینجا به طور عموم مرد و زن را در اکتساب فواید مساوی دانسته.
در تفسیر مجمع البیان طبرسی ـ رحمه الله ـ در شأن نزول آیه گوید: نماینده زنان حضور رسول خدا (ص) آمد و عرض کرد: آیا پروردگار مردان و زنان یکی نیست و تو بر ما همه از زن و مرد فرستاده او نیستی؟ ما را چه رسیده که خداوند در قرآن نام مردان را میبرد و نام ما را نمیبرد. ما میترسیم که خیری نداشته باشیم و نیازی به ما نباشد و این آیه نازل شد.
خود این حدیث دلالت دارد که زنان نماینده انتخاب کردند و آن نماینده هم یک زنی بود و حضور پیغمبر (ص) فرستادند و مطالبه حقوق مساوی کردند و جواب مساعد برای آنان نازل شد.
2ـ (شوری: 37): و آن کسانی که از گناهان بزرگ و هرزگیها برکنارند و هنگام خشم گرفتن گذر کنند (شوری 38) و آنها که پروردگار خود پذیرایند و کار خود را به شوری گذارند در میان خود و آنچه بدانها روزی کنیم انفاق کنند.
در این دو آیه کلیات اخلاقی و امور اجتماعی و عبادی مسلمانان را در شش ماده خلاصه کرده است و تشریع فرموده:
1 ـ کناره گیری از گناهان بزرگ و هرزگی خلاف عفت.
2 ـ گذشت و در خورد از بیادبیها و موجبات خشم وغضب.
3 ـ پذیرش از پروردگار و طاعت حضرت دادار.
4 ـ محافظت بر نماز و ادای فریضه اسلامی.
5 ـ شور با یکدیگر در همه امور زندگانی.
6 ـ انفاق و اعانت از دست آورد و دارایی.
فقهایی که برای جواز و بلکه وجوب مشروطه کتاب نوشتهاند مانند مرحوم آیت الله حاج میرزا حسین نائینی ـ رحمه الله ـ به این آیه استدلال کردند و این دو آیه این شش حکم را به طور مطلق بیان کرده و تعبیر به صیغه مذکر برای تغلیب و رعایت عرف عرب جاهلی است (چون سوره در مکه نازل شده و در اوج نفوذ جاهلیت که زن را انسان نمیشمردند و نام زن بردن در نظر آنها بسیار زشت بوده و این هم خود یک نکته قابل توجه است برای فهم تعبیرات قرآن مجید) و مقصود اختصاص نیست، چنان چه شیوه قرآن مجید است در اکثر آیات متعرّضه برای بیان احکام.
3 ـ (ممتحنه: 12) ای پیغمبر هرگاه زنان با ایمان نزد تو آمدند تا با تو بیعت کند که چیزی را شریک خدا نگیرند و دزدی نکنند و زنان نکنند و فرزندان خود را نکشند و بهتانی نیاورند که اندر میان دست و پای خود افترائی بزنند و تو را در هیچ کار خوبی نافرمانی نکنند، با آنها بیعت کن.
توجه به این نکته لازم است که متعلق حکم، زنان مؤمنه است و در ایمان همه چیز هست. پس این بیعت گرفتن از مؤمنه چه منظوری دارد؟
جز این نیست که منظور تعهد همکاری با پیغمبر (ص) است در اجرای احکام و این یک مقام سیاسی و اجتماعی مهمی است که بالاترین پایه رشد و تکامل ملی است و از شرکت در انتخابات پارلمانی بسیار بالاتر است و باید گفت «چون که صد آمد نود هم پیش ماست».
اگر گویند با تشریع صریح بیعت با زنان در این آیه مبارکه چرا در دوران خلافت ابیبکر و بعد از آن صرف نظر شد، در جواب گوییم: با انقلاب سقیفه وضع ارتجاع به دوران جاهلیت در محیط اسلام پدید آمد که عقب راندن زنان از اجتماعی یک گوشه آن است و سرّ قیام حضرت فاطمه در حمایت از امیر المؤمنین (ع) هم بیان همین موضوع است و ما شرح جامع احوال فاطمه (س) را در مقدمه جلد دوم شرح خصال شیخ بزرگوار صدوق نگاشتهایم و از خوانندگان تقاضا داریم بدانجا رجوع کنند و در این موضوع تأمل کامل بنمایند و علت این که علی ـ علیه السلام ـ در بیعت بعد از عثمان خود، زنان را شرکت نداد اکتفای بهمان بیعت غدیر آنها بوده و به علاوه این موضوع در محیط ارتجاعی آن روز قابل حل نبوده، چنان که بدعتهای کوچکتر از آن را مانند نماز تراویح نتوانست از میان بردارد.
4 ـ (طلاق: 6): َّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوف، اگر زنان مطلقه شما فرزندان شما را شیر دادند، مزد آنها را بدهید و با هم بخوشی مشورت کنید (در اینجا به زنان حق مشورت داده شده است).
5 ـ (بقره: 233): فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَيْهِما، اگر خواستند کودک خود را از شیر ببرند با رضایت هر دو (یعنی پدر کودک و مادر شیرده او) و شور با یکدیگر بر آنها باکی نیست.
در این آیه باید خوب تأمل کرد که چگونه خداوند حق کامل و متساوی برای زن در باره طفلش رعایت کرده و رضا و رأی او را در برابر پدر که ولی اوست منظور داشته است.
دلیل از سنت ثابت معصوم (ع)
1 ـ شرکت بانوان در بیعت عقبه کبری: موضوع این بیعت قرارداد قبول پناهندگی پیغمبر به عنوان رهبر نهضت اسلام و تشکیل نیروی مسلح برای حمایت اسلام در برابر قریش و عموم قبایل بت پرست جزیرة العرب بود.
متعهدان آن، نمایندههای قبایل مدینهاند. این بیعت باید در شرایطی بسیار محرمانه انجام شود که نه قریش بفهمند و نه عبدالله بن ابی بن سلول رئیس مطلق یثرب و همگنان او که همراه کاروان مدینه به حج آمدند.
از ملاحظه این امور اهمیت سیاسی و اجتماعی و موقعیت خطرناک آن آشکار است.
این بیعت در محیط پرغوغای منی، نیمه شبی از شبهای بیتوته حجاج در منی انجام شد و با این شرایط سنگین چند تن از بانوان مدینه به عنوان یک دسته از بانوان مبارز و سیاستمدار در آن شرکت داشتند و پیغمبر اسلام آنها را پذیرفت.
ما نص این تاریخ را از سیره ابن هشام ترجمه می کنیم (ج 1، ص 265 طبع مصر): کعب میگوید ما به حج رفتیم و با رسول خدا (ص) برای شب وسط ایام تشریق (12 ذی حجه) وعده گذاشتیم. گوید: پس از فراغت از حج در همان شب که با رسول خدا (ص)وعده داشتیم، عبدالله بن عمرو بن حرام که او را ابوجابر میگفتند و یکی از سران و اشراف مدینه بود با خود هراه برداشتیم. با این که ما کار خود را از مشرکین و قوم خود نهان میداشتیم ولی تنها با او وارد صحبت شدیم و گفتیم ای اباجابر! تو یکی از سروران و اشراف ما هستی و ما نمیخواهیم با این مقام که داری فردا هیزم دوزخ باشی و او را به اسلام دعوت کردیم و از وعده ملاقات با رسول خدا (ص) مطلع نمودیم. گوید: او مسلمان شد و با ما در بیعت عقبه شرکت کرد و نقیب انتخاب شد.
گوید: آن شب با همسفران خود در سربنه های خود خوابیدیم تا چون یک سوم شب گذشت برای وعدهای که با رسول خدا (ص) داشتیم به مانند پرنده قطار به آرامی و نهانی یکی دوتا بیرون رفتیم تا همه در میانه گردنه منی جمع شدیم. هفتاد و سه مرد بودیم و دو بانو همراه بودند به نام نسیبه دختر کعب و اسماء دختر عمرو بن عدی.
و در ص 273 میگوید: بیعت عقبه کبری با تعهد نبرد انجام شد و خدا در این وقت به رسولش برای قیام مسلحانه اجازه داده بود و شروطی جز شروط بیعت عقبه اولی به نام بیعت نسائیه داشت. زیرا در آن تاریخ خداوند به رسول خدا اجازه نبرد نداده بود و چون در این عقبه دوم این اجازه را داشت رسول خدا (ص) با آنان قرار داد جنگ با همه مخالفان را از احمر و اسود منعقد نمود و خود هم متعهد آن شد و از آنها هم تعهد گرفت و این شرط را از طرف خدا با آنها نمود و در برابرش برای آنها متعهد بهشت گردید.
تا آن که گوید: ابن اسحاق گفته، اینها نام کسانی است که در عقبه حضور داشتند از قبائل اوس و خزرج و همه با رسول خدا (ص) بیعت کردند و هفتاد و سه مرد بودند و دو زن (پایان نقل از سیره ابن هشام).
2 ـ شرکت بانوان در بیعت غدیر خم: اخبار آن را مرحوم مجلسی (ره) در بحار و کتب دیگر خود نقل کرده است.
3 ـ شرکت دادن پیغمبر بانوان را در جبهههای جهاد مانند خیبر و غیره: در تاریخ ابن هشام (ج 2، ص 232) گوید: امیه بنت ابی الصلت از یک بانوی غفاریه نقل کرده است و نامش را هم برده که این بانو گوید: من با جمعی از بانوان بنی غفار نزد رسول خدا (آمدیم) و گفتم: یا رسول الله! ما میخواهیم به همراه شما در این سفری که در پیش دارید شرکت کنیم (پیغمبر (ص) قصد خیبر داشت) تا زخمدارها را درمان کنیم و هر کمکی از ما برآید به مسلمانان بکنیم. رسول خدا (ص) فرمود: علی برکة الله.
گوید: من به همراه آن حضرت رفتم و دختر نوجوانی بودم. تا آن که گوید: چون رسول خدا (ص) خیبر را گوشد سهمی هم از غنیمت آن به ما داد و این گلوبند که بگردنم میبینی برداشت و به دست خود به گردن من انداخت و من هرگز آن را از خود جدا نمیکنم.
3 ـ سیره ابن هشام ج 2، ص 203 ط مصر میگوید: عایشه گوید: چون پیغمبر (ص) به سفر جهاد میرفت میان زنان خود قرعه میکشید و به نام هر کدام اصابت میکرد او را با خود به سفر میبرد و چون به جنگ بنی مصطلق رفت به شیوه خود قرعه کشید و به نام من اصابت کرد و مرا به همراه خود برد.
و شاید سرّ این که امام مظلوم حضرت ابی عبدالله (ع) زنان حرم خود را به جبهه پرشور و پرخطر کربلا برد احیای این سنت جدش رسول خدا (ص) بود.
4 ـ تجویز شرکت بانوان در جماعت و نماز جمعه که یک اجتماع سیاسی و عبادی مهم اسلامی است دلیل موقعیت اجتماعی بانوان است در نظر اسلام، زیرا جمعه و جماعت از نظر اسلام اهم امور اجتماعی و بلکه سیاسی به شمار میروند.
دلیل عقلی در این مسأله
الف: بیان کردم که انتخابات نحوه تصرّف در حال و مال مختص و مشترک است و نمیتوان زنان را از آن مهجور دانست.
ب: تعقل سراسر مردم جهان به این نتیجه رسیده که زن حق شرکت در انتخابات را دارند.
ج: اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان جهان این اصل را پذیرفتهاند.
در این صورت چگونه میتوان عقلای بشر را تخطئه کرد و همه مسلمانان جهان را خطاکار دانست؟
می گویند: باز شدن این راه برای بانوان سبب مداخله زنان فاسد در کارها میشود.
میگوییم: چرا باید میان یک ملت مسلمان زنان فاسدی وجود داشته باشد و چرا شماها آنان را از راه درست ارشاد نکردید؟
ما میگوییم خود این سلب حق باعث بیچارگی زنان شده و بسا که آنها را به فساد کشانده. سلب شخصیت زن و او را بیارزش کردن تا آنجا که بشریت خود را، مسلمانی خود را گم کند، باعث فساد شده و این راه حل خود بهترین وسیله دفع ریشه فساد است.
چرا بانوان صالحه و با عفّت در این باره پیشقدم نباشند و میدان عمل را به دیگران واگذارند؟
در اجتماعی که بانوان پیوسته با مردان مخلوط هستند و صبح تا شب در انبوه بازار و بیمارستان و اتوبوس و مسجد و امامزاده و مشاهد مشرفه و.... با هم شانه به شانه ظاهر میشوند اگر در هر چهار سال یکبار در یک هیئت محفوظ و منظم یک ورقه رأی در صندوق انتخابات بریزند چه خلافی واقع میشود؟
ما میگوییم برای زنان با ایمان و با عفت همه گونه خودداری و مستوریت در این جریان قابل امکانست.
ما میگوییم اگر بانوان به حق خود برسند و دارای شخصیت شوند به صورت عروسک در نمیآیند و به اوضاع ننگین بیعفتی کشیده نمیشوند.
من در ضمن یک سلسله مقالاتی که به عنوان یک نامه سرگشاده راجع به انتخابات بحث کردم و در روزنامه وزین تجدد ایران به چاپ رسیده (از شماره 122 ـ 127، منتشره از 17 آذر 1339 به بعد) بحث مفصلی در باره جواز بلکه لزوم شرکت بانوان در انتخابات نمودهام و هر که بخواهد بهتر و بیشتر به این موضوع روشن شود بدانجا رجوع کند.
مقالات کمرهای در روزنامه تجدد امروز و واکنشها
آنچه ملاحظه خواهیم کرد چندین مقاله از کمرهای با عنوان نامه سرگشاده است که چهار مقاله آن در باره حق رأی زنان است و همان طور که عرض شد، برای تکمیل فضای بحث، سه مقاله دیگر او هم از قبل و بعد از بحث مربوط به ما، آورده شده است. وی در این مقالات نیز شبیه آنچه را که از نظر شما در بحث انتخابی از کتابچه دفاع از حق ملت مسلمان ایران گذشت، مطرح کرده و گهگاه استدلالهای دیگری بر آنها افزوده یا مطالبی را کم کرده است. طبعا با آن نظم و انضباط نیست، اما از جهاتی تازگی دارد.
بدون تردید کمرهای با فرهنگ تاریخ اسلام، مبانی فقهی و متون شیعی آشنایی داشت و در این باره نوآوریهایی عرضه کرد که بعدها مورد استناد دیگران هم قرار گرفت. در همین مقالات روزنامهای گاه نکات تازهای هم یافت میشود که محل تأمل است. از جمله این که آموزههای قرآنی و نبوی، در سمت و سوی مطرح کردن زن به عنوان یک عنصر فعال در جامعه بود در حالی که به قول وی، انقلاب ارتجاعی سقیفه، و بازگشت عقاید جاهلی سبب شد تا زن دوباره به محاق رفته و به جای آن که آموزههای دینی اصیل سربرآورد، عقاید منحط به نام اسلام طرح شود. وی مینویسد:
چون طرفداران عهد جاهلیت بنیاد یک ارتجاع پیگیری را در محیط اسلامی نهاد و دوران بنی امیه آن را تا حد احیای نیمه کامل رسوم جاهلیت که متضمن سلب حقوق حقه بانوان بود توسعه دارد کم کم آن لیاقت مادری که اسلام به بار آورد از میان رفت و خرده خرده نهضت اسلامی دچار تزلزل گردید و آنچه مسلم است که مردان قرن اول اسلامی که در دامن مادرانی تربیت شدند که پیغمبر اسلام آنها را پرورش داده بود دیگر در تاریخ اسلام تجدید نشدند جز در موارد خصوصی که موج اجتماعی ندارد.
وی به علاوه، تلاش کرد نشان دهد به لحاظ اجتماعی، حضور زن در عرصه انتخابات چنان نیست که سبب برباد رفتن عفت او شود، اشکالی که نوع منتقدین مطرح کرده و بیشتر از این زاویه که چون غرب در مجموع با عرضه کردن زن گرفتار فساد و تباهی شده، و همزمان زنان نیز در عرصه انتخابات حضور دارند، بنابرین، این دو لازم و ملزوم یکدیگر هستند. اگر به فتاوایی که از سوی مراجع در سال 1331 در این باره داده شد بنگریم، خواهیم دید که فشاری که برابر کمرهای وجود داشته بسیار سنگین بوده است، اما آنچه مهم است این که، در آستانه انقلاب اسلامی در سال 1357 این مبحث تقریبا به کنار گذاشته شد، و این دست کم در یک وجه آن، نشان از آن داشت که رهبری انقلاب، حتی اگر در سال 41 ـ 42 با این امر مخالفت کرده بود، معنای آن غیر اسلامی دانستن آن نبوده و صرفا به دلیل اجرای این برنامهها توسط شاه با توجه به گرایش به فسادی که در آن دولت مشاهده می شده، بوده است. این مطلبی است که اخیرا در باره اصلاحات ارضی نیز گفته شده است.
به هر حال در برابر نوشتههای کمرهای چندین ردیه نوشته شده که به نظر میرسد مدیر روزنامه، منتخبی از آنها را که تشیخص میداده بهتر است، چاپ و منتشر کرده است. برخی از این مطالب پاسخ به استدلالهای کمرهای و برخی نیز اشاره به عوارض و پیامدهای حضور بیشتر زن در سیاست و اجتماع است. آنچه از نظر مدیر قابل توجه است آن که نامههای فحش گونه زیادی علیه کمرهای به عنوان نقد برای روزنامه فرستاده شده است. مدیر مینویسد: در جواب ایشان نوشتههایی رسیده که غالبا دشنام و ناسزاست که چرا آخوندی در لباس علم چنین و چنان مینویسد...! البته در جای دیگری مینویسد که: ما با اصل نظر آقای کمرهای موافق نبوده و نیستیم. این که این امر روی مصلحت بوده یا باور وی، روشن نیست.
تندترین نقدها متعلق به شیخ محمد علی انصاری واعظ است که در جایی مینویسد: شما چرا استدلال سفیهانه محمد باقر کمرهای که شخص مغرض و سوابق ربط با بیگانه و بیاطلاعیش بر همه معلوم است به عنوان تساوی حقوق و ستودن شرکت آنان در انتخابات چاپ و درج مینمایید»؟
تردید وی در بیسوادی کمرهای بیوجه است، زیرا او چهرهای شناخته شده و از شاگردان بنام حاج شیخ عبدالکریم حائری بود، به طوری که ناقد دیگری به نام اسدالله روحانی زاده، مینویسد: تأثیر حقیر از این جهت است که اگر این شخص آقای شیخ محمد باقر کمرهای همان کمرهای باشد که در درس شیخ الاکبر آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (رحمت الله علیه) حاضر میشد حقیقتا جای تأسف و تأثر است که شرکت و آزادی زنان در انتخابات را فتوا داده از نظر مقام علمی و کتبی که تألیف نموده و حاضر است، شک و ظن دارم که این آن کمرهای باشد! تردید وی هم بیجهت بود، زیرا کمرهای همان شخص است که پس از چندین سال استفاده علمی از درس مرحوم حائری به نجف رفت و در آنجا نیز به تحصیل ادامه داده آثاری در کاظمین منتشر کرد.
رابطه مدیر با کمرهای مناسب بوده و لذاست که کمرهای مطالب دیگری هم برای روزنامه می نوشته است. از نظر مدیر تجدد ایران، فردی محترم و مجتهد بوده و به همین دلیل یکی دوبار بخاطر چاپ نقدها، به ویژه اگر نقد تندی بوده، عذرخواهی کرده است.
ناقدین برخی مفصلتر و برخی از کوتاه جواب دادهاند، اما آنچه مسلم است، ادبیات نقادانه آنهاست که بعضا تند و تیز است. متهم کردن کمرهای به وابستگی به استعمار، همین طور متهم کردن به او به کج سلیقگی در کنار انتقادات دیگر و طعنهها و کنایهها که برخی از آنها در این قبیل نقدها طبیعی است، از مواردی است که در این واکنشها وجود دارد.
اما آنچه مهم است، پاسخهایی است که به استدلالهای وی در زمینه طرح مسأله بیعت زنان داده شده و تلاش شده است تا تفاوت مفهوم بیعت با رأی روشن شود.
یک نامه سرگشاده (1) / محمدباقر مجتهد کمرهای
روزنامه [هفته نامه] تجدد ایران، ش 119، 26 آبان 1339
به عموم علاقمندان مشروطیت ایران خصوص کسانی که مکرر سوگند وفاداری به آن یاد کردهاند.
مشروطیت یک رژیمی است که میلیونها بشر و ملتهایی را که اداره میکند و میتوان گفت یک رژیم زنده و قابل توجهی است. حکومت مشروطه از آن نظر در شمار رژیمهایی دمکراسی است که ملت با انتخاب آزاد نمایندگان خود را برای اداره امور خود به پارلمان میفرستند و به این وسیله خودش بر خودش حکومت میکند. نیروی دموکراسی و حکومت مشروطه با آزادی و عمومیت انتخابات مجلس شورای نسبت مستقیم دارد، و به همین نظر با درجات متعددی بوجود میآید که می توان حداقل آن را ده و اکثر آن را صد شمرد و حکومتهای این رژیم از ده درصد تا نود در صد ممکن است از دموکراسی بهره مند باشند. نسبت دموکراسی حکومت مشروطه با رژیم های مختلف دموکراسیهای دیگر که با نیروی تازه نفسی به جهان آمده و در پیشرفت هستند قابل سنجش عمیقی است و ما در مقام شرح آن نیستیم و به طور خلاصه نظر خوانندگان محترم را به مطالعه نوع دموکراسی در هند همسایه و اندونزی نوزاد مسلمان جلب می کنیم.
راه اندیشه و نوع دموکراسی این دو منطقه ملاحظه زمامداران با وفا و ملت بزرگ آنهاست. احمد سوکارنو و مثلا نهرو دو مردی که در صف مقدم مبارزه با استعمار رنجها بردند تا ملت بزرگ و پهناور متنوعی را از مشیمه استعمار لخت و خون آلود بیرون کشیدند و به سوی سعادت و یک زندگانی مستقل کشاندند. این نکته قابل توجه است که با همه کوشش مخالفین درونی و برونی و خودی و بیگانه روز به روز هم آهنگی آنها با ملت و ملت با آنها بیشتر شد و هیچ وسیلهای نتوانست شکاف ویران کنندهای میان رهبران وفادار و ملت آنها به وجود آورد و این خود دلیل است که این ملت ها در سرنوشت خود کاملا فعالیت دارند.
مشروطیت ایران بر سه پایه بنا شده (مجلس شورا، طراز اول، مجلس سنا). این سازمان سه پایهای، تاکنون روی دو پا لنگان و دست به عصا پیش می رفت و حالا با این که مشروطیت کلاً و جزئاً تعطیل بردار نیست سر یک پا مانده، جریان امور به طور فورمالیته هم از امضای ملت ایران بر کنار است. البته در شرایط فعلی بوجود آمدن مجلس شورایی که بتوان متکی به انتخابات آزاد دانست بسیار مشکل است و مساعی چند ساله آقای دکتر اقبال و همه نقشههایی که برای این کار کشیده شده بود نقش بر آب شد و نتوانست مجلسی که متکی به انتخابات آزاد و لو ظاهرا آزاد باشد بوجود آورد. حالا من خواستم بپرسم که آیا یک نقشه معتدلی برای اصل این موضوع یعنی ترتیب و تنظیم انتخابات سالم و بالنسبه آزاد وجود ندارد؟
(تجدد ایران: مقاله فوق با کمی جرح و تعدیل چاپ شده از نویسنده محترم بدینوسیله کسب اجازه و معذرت می خواهیم).
یک نامه سرگشاده (2) / محمدباقر مجتهد کمرهای
روزنامه [هفته نامه] تجدد ایران، ش 12، 3 آذر 1339
آقای دکتر اقبال با سابقه سالها زمامداری شالوده یک انتخابات خوبی را برای اول بار در این کشور ریخت گرچه این شالوده بسیار سطحی و کم مغز بود از طرفی در یک کنترل مقاماتی بود و از طرف اکثریت مردم کشور روی نگرانیها و بیعلاقهای و نومیدی و... از آن استقبال نکردند و مورد اعتراضاتی بود که در دو سه مقاله همین روزنامه وزین تجدد ایران من به آن اشاره کردم. ولی باز هم بهترین روشی بود که باید دنبال شود و از این مجاز، ملت کم کم به حقیقت برسند.
در هنگام جریان انتخابات اقبالی، من باز به شیوه معمول به کمره رفتم و چون انتخابات کمره و محلات آغاز شد با همه اعتراضاتی که در میان بود، معتقد بودم که به کاندیدای میلون رأی بدهم، زیرا با همه عیبی که تصور میشد، راه بهتری در میان نبود. این کاندیدا سمت حزبی داشت و نمایندگانی که روی کار میآمدند همفکری و قدرت اصلاحاتی داشتند واز هر گونه نماینده دیگری که ما در دورههای گذشته دیده بودیم و یا زمینه کرسی نشینی در وضع حاضر داشته باشد نوید بخشتر بودند.
ولی وضع تأسف آوری رخ داد. کمره با محلات اختلاف نظر پیدا کرد و به بهانه این که تعرفه عادلانه میان کمره و محلات تقسیم نشده از اجرای انتخابات خودداری کردند و مردم کمره ای از شرکت در انتخابات محروم شدند.
این وضع را که من به چشم خود دیدم بسیار دلخراش بود.
فرماندار کمره طبق مسؤولیتی که داشت انجمن نظار را تشکیل داده بود و نظار قبول مسؤولیت کرده بودند. شبی که باید فردا صندوق بگذارند و رذی بگیرند توطئه ای شد و انتخابات تعطیل شد. من از بعضی از اعضای انجمن نظار پرسیدم. شما استعفا دادید؟ جواب نفی دادند. در نتیجه انجمن نظاری که در این موقع مسؤولیت بزرگ اجرای انتخابات را داشتند و همه قدرت در دست آنها بود چشم باز نشستند و آرای مردم لغو شد و مردم کمره نتوانستند از حق خود استفاده کنند. در همنی حال انجمن محلات رأی گرفت و وکیل انتخاب کرد.
چرا انجمن کمره تعطیل کرد؟ چرا اگر قدرت اجرای انتخابات نداشت استعفا نداد؟ چرا کمره در دوره گذشته و در طول شش سال که وکیل از کمره بود در مقام احقاق حق تعرفهای خود بر نیامد؟ چرا روی حساب افراد تعرفه به کمره داده نشد؟ چرا اکثریت محیط کمره منظور نمیشود؟
چرا با تعطیل انتخابات در کمره که در حدود شصت هزار نفر جمعیت دارد و باید پانزده هزار تعرفه داشته باشد، انجمن محلات شروع به اخذ رأی کرد با در حدود سی هزار تن جمعیت؟ چرا مقامات عالیه و صالحه در مقام رفع این مشکلات دمکراسی و زمینه سازی برای یک انتخابات عمومی و درست نیستند؟ چرا مردم کمره و محلات دو همسایه مسلمان و شیعه و مشترک در منافع زندگی بر اثر نفوذ افراد معدودی استفاده جو، تحت تأثیر قرار میگیرند و به اختلاف و دوئیت کشانده میشوند؟
امروز آهنگ دنیا این است که بشریت از اقصای امریکا تا اقصای شوروی باید هم آهنگ و متحد شوند. امروز بشریت خود را در یک پیکره سیاسی و هم آهنگ که مردم در روی کره زمینه در آن فشرده میشوند متشکل می کند. زیرا در غیر این صورت نیست و نابود میشود. در چنین دنیایی و در چنین غوغایی دامن زدن به آتش این گونه اختلافات خانمان سوز است. این یک نمونه از همان مشکلات مصنوعی است که در شماره گذشته بدان اشاره کردم و گفتم با وجود آنها اجرای انتخابات ولو به صورت آزاد بسی مشکل است.
اگر هر مقامی این وضعیت ناهنجار اجتماعی ملت را که مانع رشد یک دمکراسی حقیقی است منفعت خود بداند و آن را تأیید کند یا این که در مقام اصلاح آن بر نیاید، بسیار در اشتباه است، زیرا امروز روح دمکراسی در سراسر جهان نفوذ کرده و مردمی در این تنازع بقای بشری میمانند و میپایند که خود را به پیکره دموکراسی جهانی بپیوندند و به حقیقت این روح در کالبد اجتماعی آنها روان باشد و یک عضو زنده دمکراسی جهان باشند و هر ملتی که این روح را نداشته باشد و به جای مو و سم و شاخ بی روح جامعه بشری قرار گیرد به ناچار از پیکره بشریت ساقط میشود، زیرا طبع اضعای بی روح جاندار همین است که با هر صلابت و سختی کم کم مورد فشار و طرد اعضای حساس و با روح قرار میگیرد تا سقوط میکند و جای خود را به اعضای زنده و حساس میدهد.
یک نامه سرگشاده (3)
پنج¬شنبه 10 آذر ماه 1339
در ضمن بحث چند کلمه انتقاد فکاهی
کمتر میشود کسی چندی از محیط تهران بیرون رود و چون برگردد چیز تازه و نوظهوری به چشمش نخورد و برای زندگی روزانه خرج تازهای نتراشیده باشند. من چون به تهران بازگشتم در مغازههای کفاشی، کفاشهای تازه نوک نیزهای نظر مرا جلب رد و به اندازهگیری نوکی که در آوردهاند در اندیشه شدم که یعنی چه.
مدسازان لباسهای امروزه بیشتر روی این صل تکیه می زنند که لباس راحت و خوش نما و بادوام و حکم خرج لباسی است که قالب تن و اندام باشد و بهتر با پستی و بلندی و پیچ و خم اعضاء موافق باشد و آنها را نمایش دهد. در این صورت راحت و دوام بیشتری دارد و پارچه کمتری میبرد، هم اقتصادیست و هم زیبا چون پیکر انسان را که زیباترین نقشه های هستی است و احسن التقویم است نمایش می دهد، پنجه های انسانی که تکیه گاه ثقل تن است پهن و از پنج انگشت آفریده شده که به سمت انگشت بزرگ انحرافی دارد و کما بیش این شکل طبیعی مورد نظر کفاشان بوده و اکنون این نوک نیزهای که در کفش بانوان تعبیه شده است چه منظوری دارد؟
تقلید است، تفنن است یا سیاست؟ شاید این اسلحه تازه را در اختیار بانوان گزاردهاند که به کمک اسلحه باستانی کمان ابرو و تیر مژگان از حقوق خود دفاع کنند، ولی پیش از آن که اسلحه بردارند بهتر است با حقوق مهمتر خود آشنا شوند و آنها را به کلوخ زار و امور فرعی نکشانند.
چند روز پیش بود که رادیوی همسایه گوش مرا دزدید و نیمهای از مصاحبه رادیویی با یک خانمی را شنیدم که پس از شیرین زبانیها خود رشته سخن را به موضوع اختیار طلاق دست مردهاست و مرد می تواند چند زن بگیرد کشانید و از قانون مدنی در هر دو موضوع گله نازآلود عمیقی داشت. متوجه نبود که این دو ماده از آیین اسلام است و نص قرآن مجید و تا دین رسمی کشور دین اسلام است و مذهب جعفری به این قوانین صریح و هم مفید نمیتوان انگشت در کرد و بهانه گرفت و تقصیر مفاسد خانوادگی را که همه آنها در خیابان گردی خانمها و روش آموزش زنانه فرهنگ و مجامع تباه کن سینما و شب نشینی و مهمانیها و... است بگردن قانون قرآن گذاشت و رادیوی ملت اسلامی را وسیله این تبلیغات مسیحی مآب کرد.
به علاوه موضوع اختیار طلاق در برابر مهر و خرج و هرچه سنگینی است که به عهده شوهر است و بسا در میماند و کاردش به استخوان میرسد و ناچار به اقدام طلاق میشود و خود را راحت میکند.
طلاق همیشه یک انتخار خاندانیست و هیچ شوهری تا بیچاره نشود زن خود را طلاق نمی دهد یا اگر بنا باشد قانون مدنی از این نظر اصلاح شود باید در موضوع مهر و هزینه زوجه هم تجدید نظر کند و آنها را از عهده شوهر بردارد و در صورتی که اختیار طلاق به دست زن افتد یا به رضایت طرفین موکول شود تحمیل مهر و هزینه زندگی بر شوهر ستم آشکاری است.
امروز در سراسر دنیا طرفداری از دموکراسی میشود و همه مردم مترقی با هر نیرو و قدرتی که دارند خود را در پناه دموکراسی میکشانند و آن را وسیلهای برای سعادت و پیشرفت جامعه خود میدانند
اسلام بیش از همه شرایع و مسالک آزادی و سلطه اشخاص را بر حقوق حقه خود تأمین کرده و خصوص نسبت به زنان توجه شایانی نموده و آنها را در برابر مردان نسبت به حقوق خود آزاد و مستقل دانسته میفرماید (سورة نساء آیه 32) مردان از آنچه کسب کنند بهرهورند و زنان هم از آنچه کسب کنند بهرهوردند و از این جهت فرقی میان آنها نیست.
یک نامه سرگشاده (4
شماره 122 پنج شنبه 17 آذرماه 1337
دموکراسی حکومت بر خویشتن و با همدگر خوش زیستن، با میلیونها و میلیاردها بسازی و خود را نبازی و خود خیر همه جویی و در همه خیر خود. دموکراسی به هر یک از این تفسیرها یک نظم و ترکیب بشری است که به زبان ادبی از آن به سهل و ممتنع تعبیر میکنند. ترکیب الفاظ معمولی برای ادای مقاصد و سخنوری بسی دقیق است و تا سر حد سحر و اعجاز میکشد. چون سروکارش با فهم و طبع عمومی بشر است و با پذیرش و دلنشینی عموم آزمایش میشود. سخن که فن مادرزادی هر ملتی است در ترکیب ادبی سهل و ممتنع کار استادان بسیار نادری است که آنان را ستارگان تاریخ ادب و نوابغ فن میشمارند چون سعدی و شکسپیر و هوگو و...
دموکراسی نظمی است در افراد معمولی بشر برای تحصیل مقاصد هرچه بیشتر انسانی و با پذیرش عموم و فواید هرچه بیشتر و عمومیتر آزمایش میشود. هر نظم و ترکیبی پذیرش بیشتر و فواید عمومیتر دارد دموکراسیتر است. از دوران بسیار کهن بشر به دنبال نظم و ترکیب انسانی بهتری در جستجو و تکاپو افتاده قوانین سولون، جمهوریت افلاطون، کد ناپلئون و در این عصر منشور سازمان ملل در کنار نظم های شرایط متعدد در تاریخ بشر نتیجه این تلاشها بوده است.
بشر در کوشش پیگیر خود برای جستجوی یک نظم انسانی که بتواند همه افراد را در سرنوشت خود بکار اندازد و هر کس با خود دیگران را داشته باشد و در یک محیط میلیونی و میلیاردی تشریک مساعی و همکاری متبادل کند به این نتیجه رسید که آراء و نظریات همه را تا حد ممکن متمرکز نماید. در رژیم مشروطه این مقصود از راه انتخابات آزاد و تشکیل صحیح مجلس شورای ملی میسر است. ملتی که میلیونها فرد بالغ رشید دارد و در محیط پهناوری زندگی میکند به این وسیله میتواند همراز شود و در صلاح اندیشی خود مشورت نماید رأی اکثریت امضای صریح قانونی است که تصویب شده و اقلیت مخالف هم با پذیرش خود آن را امضاء کرده است و رش این است که صد عقل و فکر حقیقت را بهتر از ده عقل درک میکند و چون منظور درک مصلحت عمومی است بناچار اقلیت باید در پرتو عقل اکثریت اذعان کند که مصلحت همان است و اقلیت درک نکرده و به این ترتیب قانون به امضای همه افراد میرسد و حکومت خود بر خود که جوهر دموکراسی هست محقق میشود.
زنان بالغه و رشیده که قانون آنها را در مال و حال خود مختار دانسته در چنین رژیمی باید وکیل پارلمانی داشته باشند، زیرا:
1 . شریک تمام اموال و احوال مشترک کشورند و هیچ تصرفی بی امضای آنها مشروع نیست.
2 . بسیاری از قوانین در موضوع اموال شخصی است، چون مالیات و عوارض و .... و اگر زنها پای این قوانین امضا نداشته باشند هر تصرفی در مال آنها غصب و نامشروع [است].
3 . بسیاری از قوانین راجع به احوال شخصیه است چون ثبت آمار و اسناد و غیره و اگر زنها آن را امضاء نکنند اجرای آن بر آنها زور است و ناحق و ستم.
قرآن مجید هم این اصل بشری را تشریع کرد و با بیان بلیغ و جامعی در اصول سازمانی اسلام گنجانید و زنان را هم کنار نکرد. میفرماید (شوری: 36) هرچه به شما دادند برای بهرهمندی شما در دنیا است و آنچه نزد خداست بهتر و پایندهتر است برای کسانی که ایمان دارند و به پروردگار خود توکل کنند (37) آنان که از گناه و هرزگیهای بزرگ برکنارند و در گاه خشم به گذشت و نرمش گرایند (38) آنها که از پروردگارشان پذیرایند و نماز خوانند و کارشان به مشورت با هم باشد و از آنچه روزی شوند خرج عموم کنند.
نظام مشورت عمومی در این سوره زمان پی ریزی سازمان اسلام بوده است و این موضوع بسیار مؤکد و بلیغ و عمومی مقرر شده.
1 . تمام این سوره پرمعنا و اسرار آمیز شوری نامیده شده یعنی یک فصل اسلام مشورت عمومی است.
2 . اجراء کارهای عمومی را منحصر به مشورت کرده چون امر مصدر مضافه به همه است و مصدری شوری بر آن حمل شده و معنی حصر میدهد.
3 . مشورت عمومی و کارها را در شمار ایمان و تقوی و تکل و نماز از ارکان مسلمانی دانسته و وظیفه طبقه خاصی ندانسته و هر فرد مسلمانی را بدان امر کرده و به اصل بشری دموکراسی که محصول هزارها سال تلاش فکری و تعقل بشریت هم آهنگی نموده و از این راه فرقی میان مرد و زن نگذاشته، چنان چه در ایمان و تقوی و توکل و نماز فرقی ندارند، رأی انتخابی بدیهیترین حقوق هر انسان مکلفی است، مرد باشد یا زن. در اینجا سؤال می شود چرا برخلاف اصل صریح دموکراسی و عموم رسای قرآن مجید زن از انتخاب وکیل مجلس برای اصلاح امور مالی و حالی مشترک و مخصوص خود محروم شده وااسفا از این ستم و ناحق و مخالفت با قرآن مجید.
آنچه در این زمینه گفتهاند و توان گفت بررسی میکنیم.
1 ـ ممنوعیت از نظر قانون اساسی یا قانون انتخابات:
جواب: قانون اساسی و قانون مدنی تعرّض به مال و حال هر کسی را قدغن کرده مگر به حکم قانون که بناچار باید متضمن امضای خود او باشد و جعل قانون برای مال و حال زنها بدون امضای آنها با این مواد و مشابهات آن تناقض دارد. وقتی قانون به تناقض برخورد یا ملغی میشود یا باید تفسیر شود.
2 ـ مخالف عرف و عادت گذشته است:
جواب: در جاهلیت دختران نوزاد را به حکم عرف و عادت خود مفتخرانه زنده به گور میکردند و اسلام قدغنکرد و زن را محترم شمرد و وارد اجتماع کرد. این محرومیت زنان از انتخاب هم شباهت به عمل جاهلیت دارد که بر اثر ارتجاع دستگاه سقیفه بنی ساعده به وجود آمده است.
3 ـ زنها در خانهاند و نمیتوانند وکیل صالح را بشناسند:
جواب: چگونه زنها با باید خدای نادیده و امام غائب (ع) را بشناسند و با وسیله کمتری میتوانند یک شخص حاضر صالح را بشناسند.
4 ـ زنها مکلف به عفت و حجابند و شرکت در انتخابات با این وظیفه مخالف است:
جواب: زنان مقدسی که هر روز سه بار به مسجد میروند و بیشتر اوقات در مجالس روضه شرکت میکنند چه عیب دارد که با همان وضع ظرف چند سال یکبار یک ورقه رأی زیر چادر بگیرند و از پشت پرده در صندوق بیندازند یا اساسا صندوق جداگانه داشته باشند. اکثر بانوان این کشور در شهر و ده با مردان مخلوط هستند و در مغازهها و میان وسائل نقلیه بهم میسایند و... از انداختن یک ورقه رأی در صندوق چه نقصی به عفت آنها میرسد؟ وای از این سفسطه و هوچی گری! مثل این که میگویند بانوان باید خانهداری کنند و وقت این کار را ندارند.
5 ـ چون در انتخابات تقلب میشود نباید زنها رأی بدهند:
جواب:این بسیار شبیه است به عذری که آن غارتگر کوفی دشت کربلا برای ربودن زیور دختر امام مظلوم آورد. آن مخدره دید این مدرک زیورش را میرباید و میگرید. فرمود: چرا گریه میکنی؟ گفت: برای ستمی که به شما ذریه پیمبر می کنم. فرمود: پس چرا ستم میکنی؟ گفت: مبادا دیگری آن را برباید. اگر ظالمی ستم کرد و حق مردها را به تقلب برد باید جلوی او را گرفت نه آن که حق زنها را به حساب ظالم یسق کرد. در پایان به استقبال قصه کیهان نقل در شماره 130 روزنامه وزین تجدد ایران این قصه را نقل می کنم.
گویند برخی خودشیرینها خواستند برای فتحعلی شاه کسب اجازه افطار روزه ماه رمضان کنند. به مرجع تقلید معاصر او مرحوم میرزای قمی ـ اعلی الله مقامه ـ نوشتند: شاه در حال روزه عصبانی می شود و بسا حکم به قتل و شکنجه متهمان بیگناه می دهد. مستدعی است برای رفع این مفسده اجازه دهید افطار کند.
در جواب نوشت: خیر آقا جان شاه روزه را بگیرد و عصبانی هم نشود.
آقای کیهان! مجلس شورا باشد و بانوان هم رأی بدهند و تقلب هم در انتخابات نشود.
محرومیت بانوان از انتخاب وکیل پارلمانی جز حکم به سفاهت آنان و تسلیم شدن به استعمار وجهی ندارد. آیا چه وزنی دارند مردانی که در دامن زنانی سفیه پرورده شوند. آیا وقت آن فرا نرسیده که اولیا امور به خود آینده و و این لکه سفاهت نمای در انظار بین المللی را از جبین این کشور پرافتخار باستانی و اسلامی پاک کنند و این دسیسه ریشهدار استعمار را در هم شکنند.
یادداشت تجدد ایران: شرح فوق از نظر آزادی نشر عقاید و آرای موافق و مخالف در مسأله شرکت نسوان در امور اجتماعی و اداری طبع شد. ما کرارا نوشتهایم که زنان ایرانی پای بند خانهداری و تدبیر منزل هستند و آنها که داعیه انتخاب کردن یا انتخاب شدن دارند اولا انگشت شمار و شناخته شده هستند و ثانیا صلاحیت آن را ندارند که به نام زنان این در و آن در بدوند، ثالثا مسأله انتخابات از لحاظ مردها به معنا و مفهوم خود هنوز سالها باید مورد بحث و گفتگو باشد و نکته قابل توجه همانست که نوشتهایم: بگذارید زنان ایرانی به آنچه میگذرد آلوده نشوند به هر حال استدلالات آقای کمرهای جواب دارد و آنچه نوشتهاند تمام و کمال نیست و بنابرین اگر اهل اصطلاح و استدلال نفیا و اثباتا در موضوع فوق مطالبی بنویسند چاپ میکنیم و خود نیز در این ابواب باز هم نکات لازم و مؤثر خواهیم نگاشت.
یک نامه سرگشاده (5)
تجدد ایران پنج شنبه 24 آذر ماه شماره 123
هر وقت سخن از شرکت بانوان در انتخابات به میان میآید با این جمله روبرو میشود که نباید زنان در امور اجتماعی دخالت کنند. به عقیده من انتخاب وکیل پارلمانی مانند وکیل محاکماتی یک امر حقوقی است نه یک امر اجتماعی. ولی ما موضوع دخالت بانوان در امور اجتماعی از نظر اسلام و از نظر تاریخ اسلام بررسی میکنیم.
پیغمبر عظیم الشأن اسلام مبعوث شد و اوّل کسی که به او معتقد شد بانوی حرم او خدیجه کبری اول زن اسلام بود. تاریخ معتبر سیره ابن هشام در وصف خدیجه کبری در ج 1 ص 103 گوید خدیجه دختر خویلد آن حضرت را تصدیق کرد در هرچه از جانب خدا آورده بود و درک ار او وزیر او بود. اینجا خدیجه مقام وزارت در امر نبوت دارد.
اول مظهر اجتماعی اسلام جماعت بود و حضرت خدیجه کبری سالها در غربت اسلام بدنبال پیغمبر در ملاء عام قریش در جماعت شرکت میکرد.
سیره ابن هشام ج 1 ص 211: عمر قصد خانه خواهر و داماد خود کرد. در هنگامی که خباب بن ارت دفتر سوم سوره طه را به آنها می آموخت. چون احساس ورود عمر را کردند خباب آموزگار در گوشهای نهان شده و فاطمه بنت خطاب دفتر را برداشت و زیر زانوی خود گذاشت، اما عمر هنگام ورود آواز خباب را شنیده بود. چون وارد شد گفت: این همهمه که شنیدم چه بود؟
چیزی نشنیدهای؟
به خدا چرا، به من خبر رسیده که شما پیرو دین محمد شدید. داماد خود سعید بن زید را زیر کتک گرفت. فاطمه به دفاع از شوهر برخاست. عمر زد، سر او را شکست. چون کار به اینجا رسید خواهر و دامادش به او گفتند: آری ما هر دو مسلمانی گرفتیم و به خدا و رسولش ایمان آوردیم. هرچه از دستت بر آید بکن. عمر از این صراحت لهجه و منظره دلخراش خواهر برجا خشک شد و از کرده پشیمان و خود نیز راه اسلام گرفت. در ضمن این جریان خباب به او خبر داد که پیغمبر با جمعی اصحابش در خانهای نزدیک کوه صفا انجمنی دارند.
پیش از این گوید: عمر گفته بودند که امروز پیغمبر در خانهای پهلوی صفا انجمنی دارد مرکب از چهل تن زنان و مردانی که حمزه و ابوبکر و علی بن ابی طالب با آنها هستند.
در بیعت عقبه کبری که نیمه شبی در وضع پر هراس و بسیار محرمانهای سران مدینه در سایه کوه عقبه با پیغمبر بیعت کردند چند تن بانو هم شرکت در بیعت نمودند، یعنی متعهد شدند (سیره ابن هشام، در فصل بیعت عقبه کبری).
در ج 2 سیره ابن هشام ص 232 گوید: جمعی از بانوان مسلمان در غزوه خیبر با رسول خدا شرکت کردند و پیغمبر از غنیمت خیبر به آنها بهره دارد... زنی از بنی غفار گوید با جمعی از زنان بنی غفار خدمت رسول خدا آمدیم و گفتیم یا رسول الله! قصد داریم با شما در این سوی که میروی همراه باشیم (آن حضرت به خیبر میرفت) برای پرستاری زخمداران و کمک تا هرچه توانیم به مسلمانان. فرمود: علی برکتِ الله. گوید: با آن حضرت حرکت کردیم. من دخترکی بودم نورس. و رسول خدا مرا پشت سر خود بر شتر سوار کرد. ...
پس از فتح مکه که حکومت قریش سقوط کرد و حکومت اسلام بر سراسر جزیره مسلط شد و همه سران عرب با پیغمبر اسلام بیعت کردند بیعت زنان مؤمنه رسما در قرآن مجید تشریع شد. در آیه 12 سوره ممتحنه.
در غدیر خم هم مرد و زن در بیعت با امیرالمؤمنین شرکت کردند. در بحار و سائر کتب بدان تصریح شده.
سیره ابن هشام ج 2 ص 203 گوید: رسول خدا قصد سفر می کرد میان زنهای خود قرعه میکشید و نام هر کدام اصابت میکرد او را همراه خود میبرد و در غزوه بنی مصطلق قرعه به نام عایشه درآمد.
این روش اسلام بوده با زنهای مسلمان. اگر اینها امور اجتماعی نیست پس امور اجتماعی چیست؟
ولی تردید ندارد که پس از وفات رسول خدا این وضع متوقف شد و علتش ماهیت ارتجاعی کودتای سقیفه بنی ساعده بود. شک نیست که پس از پیغمبر، انقلابی در اسلام پدید شد که آن را کودتای صحابی مینامیم. این کودتا که به رهبری مؤثر عمر انجام شد جنبه های ارتجاعی متعددی داشت که هدفش احیای رسوم جاهلیت و شعارهای ملیت عرب بود. متکلمین شیعه این ارتجاع را بیشتر از نظر خلافت اسلامی بررسی کردهاند. برخی دانشمندان اخیر مصر چون شیخ عبدالله علایلی آن را از نظر عصبیت قبایلی مورد بررسی قرار داده و توجه به این انقلاب از نظر حقوق بانوان هم بسیار مورد اهمیت است و ملاحظه میشود که با آن تقدم بانوان در شؤون زندگی در دوران خود پیغمبر پس از استقرار خلافت خلفا دیگر نامی از آنها نیست.
عرب در جاهلیت تمام حقوق بانوان را لگدمال کرده بود و برای آنها حق حیات هم معتقد نبود. با افتخار دختران نوزارد را زیر خاک میکرد و نگهداشتن دختر را ننگ و عار میشمرد. اسلام با وضع معجزآسایی بانوان را شریک اجتماع کرد و همدوش مردان تا مقام بیعت یپغمبر و امام که عالی ترین درجات بشری است بالا برد ولی انقلاب سقیفه چراغ حق و آزادی مشروع زنان را فرو کشید و این اصل عمری در محیط اسلام یک سنت ثابت شد و کمتر کسی هم بدان متوجه گردید و تقیه و نفوذ این شیوه عمری در محیط اسلام سبب دوری بانوان از حقوق شایسته آنها گردید و نسوان به عنوان یک ابزار زندگی به صورتهای مختلف بکار برده شدند نه به عنوان یک رکن مؤثر بشریت و در دوران اخیر هوسرانان مستعمرهچی آنها را به شیوه دیگری وسیله استفاده لذات و شهوات خو نمودند و به راه دیگری که شایسته مقام آنها نیست بردند، آوازه خوانی، رقاصی، سینما و... بسیار مایه شگفت و تأسف است که کشورهای اسلامی سوریه و مصر و ... سد این ارتجاع عمری را شکستند و بحق بانوان اعتراف کردند ولی بانوان کشور پرافتخار ایران تا هنوز در پشت این سد جاهلیت بنیاد معطل و سرگردانند.
در برابر ارتجاع سقیفه بنی ساعده فاطمه زهرا دختر پاک پیغمبر به دستور علی(ع) کوشید تا خود را فدا کرد و شاید یک علتش این بود که فشار ارتجاع این کودتای صحابی، بیشتر به بانوان وارد میشد و این نتیجه را میداد که باید دختر پاک و مقدسه زهرا در سفر پر خطر کربلا بار یک مبارزه پی گیر و پرغمی را به دوش کشد و موقعیت نسوان را با آن همه تجمل رنج و فداکاری بار دیگر نمایان کند. مقصود و هدف ما از این بحث این است که اسلام و قرآن نسبت به زنان از نظر معنوی حقوق و آزادی مراعات حقیقت را تا آنجا که شاید دنیای امروز هم بدان نرسیده نموده است و مقامات حقیقی و آبرومند حقوقی و آزادی را برای آنان محرز داشته و برخلاف اظهارات نادانان به حقایق اسلام یا دشمنان مغرض این آیین مقدس هیچ فشار و اختناق و تحقیری به بانوان روا ندانسته اگر حق آبرومندی آنها زیر پا رفته باید فکر کنند که چه سبب دارد. آیا سببش نالایقی خود آنها است و این درست نیست زیرا زنان اسلام و هم ایران در مواقع حساس تاریخ دور و نزدیک شهات لایقانهای از خود نشان دادند یا این که سبب دسیسههای استعمار لعنتی است که آنها را از دیر زمانی به این روز انداخته و به عوض آشنا کردن آنها به حقوق آبرومند و معنویه خود ابزار مبتذل و رسوای سینما و کاباره و آوازه خوانی و رقاصیشان ساخته من این نمونه دلخراش را به دست میدهم. در همان تاریخی که نمایندگی هند همسایه در سازمان ملل به ریاست خواهر نهرو اداره میشد و این بانوی هندی با مردان قوی پنجه دنیا پنجه میانداخت در این کشور بحث بر سر این بود که آیا زن ایرانی حق دارد که وکیل برای اداره امور مملکتی خود معین کند یا نه تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. در این زمینه پخش نمایشنامه سخن پراکنی انتخاباتی رادیو ایران در روز جمعه 18 آذر هم برای بانوان قابل توجه است.
نامه سرگشاده (6)
تجدد ایران شماره 124 ـ پنج شنبه 1 دی ماه 1339
زن یکی از دو رکن بشریت است: بررسی موضوع از نظر روانشناسی
دوران جاهلیت زن را از همه مزایا و حقوق بشریت بر کنار کرد و بلکه حق حیات را هم از او گرفت. به این رپورتاج مختصر دقت کنید.
1 ـ دختران نوزاد را باید زنده بگور کرد و سرافراز بود یا نگهداشت و ننگین شد.
2 ـ دختران کوچه رو دنبال رمههای شتر و گاو و گوسفند سروپای برهنه زیر آفتاب رنج میبردند.
3 ـ دختران جوان در جنگهای قبایلی به اسیری میرفتند و سر بازارها به فروش میرسیدند و خریداریان استفادهجو آنها را به زور به اجرت میدادند.
4 ـ در زناشویی میان پدران و برادران مبادله میشدند (نکاح شغار).
5 ـ در خانه شوهر یک ابزار معمولی زندگی بودند و هنوز هم پارهای عربها بادیه زنان خود را کفشپا میدانند که پس از استفاده باید درآورد در آستانه خانه انداخت.
6 ـ زن به اندک بهانه و به صیغههای متعدد از ایلاء و ظهار و غیر مطلقه میشد و به بهانه تجدید عده ممکن بود عمری معلق بماند.
7 ـ به عنوان زن پدر شوهر مرده در تسلط اجباری پسر شوهر قرار میگرفت.
8 ـ کسب او از آن خانواده و از ارث به کلی محروم بود.
این سلب حقوق سیاسی و اقتصادی و محو شخصیت جنس لطیف در محیط عرب او را خود باخته کرده بود و از اوصاف و مزایای عالیه بشریت که عفت و خودداری در زن سر آمد آنهاست به کلی دور ساخته بود و سراسر عربستان را در یک منجلاب فساد و هرزگی کشانده بود.
1 ـ زنها آشکارا به فحشاء کشانده میشدند.
2 ـ رقصهای مختلط و برهنه همه جا تا بدور خانه مقدس کعبه عادی بود.
3 ـ زنهای متشخص از خاندانهای معروف حتی قریش پرچمهای بزرگی بر سرخانههای خود نصب میکردند که در تاریخ عرب جاهلی آنها را ذوات الاعلام نامیدهاند و هنده بانوی معروف ابوسفیان را هم از آنها شمردهاند.
4 ـ رجال متشخص عرب امثال ابوسفیان شبهای خوشگذرانی خود را در کنار زنها دیگران سپری میکردند و داستان ابوسفیان با سمیه مادر زیاد زن شبان طائف معروف است.
قرآن در نهضت مقدس و معجز منش خود به خوبی این حقیقت را درک کرد و یک فصل اساسی برنامه اصلاحی او طرفداری از زن و دفاع از حقوق و حیثیات برباد رفته او بود. ما وقتی قرآن را ورق میزنیم آیاتی که در زنها بحث کرده است همه و همه جنبه دفاع از حقوق زن دارد و تفسیر آن نیازمند کتاب جداگانه ای است و به علاوه در آیات چندی قرآن زن را ستوده و خصوص به عنوان مادر او را ردیف پدر که خداوندگار زمینی خاندانست درآورد و قدری هم جلوتر، و در قرآن مجید (تحریم، 11 و 12) زن را مثل اعلای جامعه مؤمنان معرفی کرد.
الف ـ در ماده زن فرعون که به نفع حق با یک دیکتاتور خدایی خواه چون فرعون در بن تخت و درون بستر او مبارزه و فداکاری کرد.
ب ـ در ماده مریم بنت عمران که تا آنجا عفت ورزید که روح خدا در روی تابید و عیسی را آورد. پیغمبر اسلام هم در شعار معروف مثلث خود نسوان را محبوب خود اعلان کرد. سر این توجه عمیق قرآن و اسلام به جنس لطیف بر باد رفته زن این است که:
1 ـ زن یکی از دو رکن بشریت است: إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى[20] و این دو رکن بشریت تا هر دو در موقعیت خود بر سرپا نایستند بشریت نمیتواند سیر تکاملی خود را به نهایت رساند و مقاصد اجتماع انسانی را آشکار کند.
2 ـ بانوان مادران جامعه بشرند و شخصیت افراد وابسته وجدان شخصیت آنهاست در علم روانشناسی ثابت است که نهاد و اخلاق درونی مادران در دوران جنین از سراسر تن آنها و در دوران شیر خوردن از پستان آنان و در دوران کودکی از نوازشهای دست و دامن و زبانشان با طبع کودکان عجین میشود و با شیر اندرون شد و با جان بدر رود.
و هر ملکه و نهادی که دارند به فرزند منتقل میگردد و تخلّف از این ناموس طبیعی و تجربی بسیار کمیاب و در حکم معدوم است. مادر نماز دوست فرزند نماز دوست به بار میآورد و مادر خداجو فرزند خدا جو پرورش میدهد. تخلّف از طرف فرزند به واسطه غلبه عوامل محیط ممکن است، ولی از طرف دیگر به آسانی ممکن نیست. زن بد اخلاق فرزند بد اخلاق بار میآورد و مادر میخواره، فرزند میخواره. و مادر معتقد فرزند معتقد و مسلمان، مادر با شخصیت فرزند با شخصیت. وجدان شخصیت سه قسم است: شخصیت ایمانی و حقوقی و علمی. اسلام از هر سه جهت در تربیت مادران اسلامی عصر رسالت موفق شد و از این مادران با شخصیت بود که فرزندانی رشید به بار آمد و همین فرزندان رشید در دوران فتوحات اسلامی به میدان های مبارزه فُرْس و روم آمدند و همه جا پیش رفتند و در مدت کوتاهی خود را به دو سوی خاور دور و باختر وسطی و اقصا معموره افریقا رسانیدند. چون طرفداران عهد جاهلیت بنیاد یک ارتجاع پیگیری را در محیط اسلامی نهاد و دوران بنی امیه آن را تا حد احیای نیمه کامل رسوم جاهلیت که متضمن سلب حقوق حقه بانوان بود توسعه دارد کم کم آن لیاقت مادری که اسلام به بار آورد از میان رفت و خرده خرده نهضت اسلامی دچار تزلزل گردید و آنچه مسلم است که مردان قرن اول اسلامی که در دامن مادرانی تربیت شدند که پیغمبر اسلام آنها را پرورش داده بود دیگر در تاریخ اسلام تجدید نشدند جز در موارد خصوصی که موج اجتماعی ندارد.
این مطالعه و درس تاریخ به ما میآموزد فرزندانی میتوانند شخصیت حقوقی داشته باشند که مادران آنها این شخصیت حقوقی را در خود درک کنند. مادری که با حس محرومیت از ابتدائی ترین حقوق انسانی فردی در دورن و دامن خود میپرورد فرزندش به اشکال می تواند پی به حق خود ببرد و دنبال آن برود. پس از دهها سال حکومت مشروطه و بیست دوره مجلس شورای ملی در این کشور هنوز دموکراسی و حکومت ملی در مراحل اولیه است و کسانی هم که در شهرستانها گرد انجمنهای نظات و جزو آنند کمتر به حقیقت آن متوجهاند و به وظایف و مسؤولیت های خود آشنا هستند. هنوز روح حساس و شعور انتخاباتی در مردم بسیار ناتوان است و کمتر کسی است متوجه انجام این وظیفه باشد و این حالت بر اثر حس محرومیتی است که از مادرها به فرزندان منتقل میشود در نتیجه مووضع اعلان حق شرکت بانوان در انتخابات یک اثر بین المللی و خارجی دارد و زمینهایست که در آینده یک روح دموکراسی در محیط بوجود آیند و گرنه در حال حاضر بیشتر مردها هم از صندوق انتخابات روگردانند تا برسد به بانوان.
آقای دکتر اقبال در مدت چند سال زمامداری مقدمات مفصلی برای انتخابات چید و در موقع شروع انتخابات هم زحمت شهرستانگردی را بر خود هموار کرد و پشت بلندگو فریادها زد و به وسیله رادیو هم به همه جا پخش شد و به گوش همه رسید، باز هم وقتی صندوق گذاشتند تا آنجا دور و ور صندوقها خلوت بود که نسبت به اعلامیه آراء متهم به تقلب در انتخابات گردید و بر اثر این همه هیاهو جز در چند شهرستان و آن هم در میان دستجات معدودی هیچ جوشش و جنبشی که بتوان موج عمومی مردم شناخت دیده نشد،گرچه ممکن است بعضی مقامات از این خمود و جمود تصور استفاده موقتی کنند.
ولی برای آینده کشور بسی خطرناک است، زیرا امروز بشریت در یک دوران نهضت و تعقل اجتماعی وارد شده دیگر دورانی (که رستم یلی بود در سیستان ـ منش کردمش رستم داستان) دوره احساسات و دوره سلطههای فردی گذشته است. نیازمندی ملتها به اندازهای در دایره زندگی وسیع و دامنهدار شده، و روابط ملتها بهم پیوسته که یک فرد هرچه هم مقتدر و دلسوز باشد نمیتواند انجام بدهد و تدبیر کند. باید خود مردم کارهای اجتماعی خود را بفهمند و با اخلاص به آن کمک کنند و این امر بدون ایجاد یک حس حقوق اجتماعی و دموکراسی میسر نیست.
امروز ما به وضعی گرفتاریم که اگر صدها درس و سند حق شرکت در انتخابات به همه افراد این کشور بدهیم باز هم تا سالها و سالها کُمِیت اجتماعی ما لنگ است، ولی این تنها راهی است که ممکن است ما را در آینده از پذیرش خود باختگی های دیگری و بدتری نجات دهد.
بانوان و انتخابات: مؤلف؟
محمدعلی انصاری
(تجد ایران، ش 124، پنج شنبه 1 دی ماه 1339، ص 1، 2)
مقاله زیر در رد نظر آقای کمرهای به دفتر روزنامه رسیده که به نام آزادی آراء و عقاید به درج آن مبادرت میشود.
چنان چه قبلا نیز توضیح دادهایم ما با اصل نظر آقای کمرهای موافق نبوده و نیستیم و چاپ سلسله مقالات ایشان از نظر طرح مطلب و بحث و فحص است و روی این نظر مقالات موافق و مخالف را چاپ و در دسترس علاقمندان میگذاریم. انتظار داریم صاحبان نظران، مطالب را حتی الامکان قلّ و دلّ با رعایت نزاکت تهیه و برای طبع ارسال دارند.
جناب آقای مدیر محترم روزنامه تجدد ایران
پس از سلام و عرض ارادت تصدیع می دهد.
خواهشمند است به حسب وظیفه مطبوعاتی شرح ضمیمه را در جواب مقاله آقای محمد باقر کمرهای در آن جریده شریفه امر به درج فرمایند. مزید تشکر است. الاحقر م. انصاری.
بسم الله الرحمن الرحیم
چندی قبل در ستون کرسی آزاد روزنامهای، تحت عنوان «بانوان و انتخابات» مقالاتی تنظیم و منتشر گردید که اینجانب به حسب وظیفه در این مورد مقاله داشتم. بحث مزبور در روزنامه مذکور خاتمه پذیرفت، ولی چند روز قبل در روزنامه «تجدد ایران» مقالهای تحت عنوان «نامه سرگشاده» به قلم شخصی به نام محمد باقر کمرهای در موضوع تساوی حقوق زن و مرد در امر انتخابات مطالعه شد.
مشار الیه قائل است که مداخله زنان در امر انتخابات اجرای عدالت اجتماعی است ولی معلوم نیست اجرای عدالت اجتماعی یعنی چه؟ اگر مقصود تساوی حقوق در اجرای عدالت اجتماعی و تنفیذ قانون در باره هر ضعیف و قوی و بهرهبرداری هر یک از زن و مرد به قدر صلاحیت او و رسیدن هر یک به حقوق فطری و طبیعی و مشروع خویشتن که خوشبختانه اسلام قوانین عادلانه حدود و حقوق همه را معلوم و معین فرموده و احتیاج به تصویب و تثبیت قانون مجددی نیست، و اگر خلاف مقررات الهی قانونی وضع شود به هیچ وجه قابل قبول نبوده، و بیارزش است و بدون تردید این نغمه سوء مستعمرهچیها است که میخواهند هر زمانی به دسیسهای گلوی حیات و حاکمیت ما را فشار دهند و بدین وسیله اعصاب ما را تخدیر نمایند. اینها از آثار سیاست کهنه همانهایی است که برای از بین بردن قدرت ملی و اقتصادی و غصب اراضی و ذخائر طبیعی، یک عده دشمنان دوست نما را در گوشه و کنار کشور گماشته و هرچندی یک بار به وسیله این آلت های بی اراده از هیچ گونه سوء قصد و تحریکی مضایقه نمیکنند. آقای مدیر روزنامه تجدد ایران! شما چرا استدلال سفیهانه محمد باقر کمرهای که شخص مغرض و سوابق ربط با بیگانه و بیاطلاعیش بر همه معلوم است به عنوان تساوی حقوق و ستودن شرکت آنان در انتخابات چاپ و درج مینمایید؟ چرا از افکار و عقاید دانشمندان بیغرض و نظری که زنان را از جهادت عدیده محکوم به اراده مردان میدانند اقامه صحبت و دلیل نمیکنید؟ فیلسوف برودون، زنها را از نظر عقل و وجدان و حس تشخیص ضعیف از مرد و همیشه او را در افراط و تفریط و از عدالت و میانهروی برکنار میداند و قائل است عدالت و طبیعت هر دو حکم میکند که زن باید در دایره حکم و اطاعت مرد باشد.
تولستوی میگوید: محض صلاح و سعادت جامعه بر هر فرد لازم است مراقبت حال زن را نموده و در خانهای که دایره آزادی و سعی است، او را محجوب بدارد تا از اختلال نظام ایمن گردد.
فیلسوف شهیر ابن سینا در کتاب سیاست خود میگوید: بر مردا لازم است زنان را به تربیت اولاد و تدبیر خانه مشغول نموده و وسائل تستّر و حیاء او را مهیا نمایند که اگر زن بیکار و به تدبیر منزل مشغول نباشد قهرا میل به نمایش و اسراف در زینت و لهو نموده و بدین وسیله از وظیفه طبیعیه خود خارج شده و مخالفت با حقوق و کرامات مرد میکند. از همه بالاتر اسلام در تمام مراحل مشورت با زنان را قدغن کرده و مخصوصا برای نمونه نمیتوان حتی یک مورد پیدا کرد که پیغمبر اسلام (ص) با زنی یا زنانی در امور لشکری و کشوری مشورتی کرده باشد. و در امر شهادت نیز اسلام شهادت دو نفر زن را برابر با یک نفر مرد میداند و تمام مراجع اسلام نیز به نص آیات و احادیث معتبر در این عقیده متفقاند.
و مسلم آن است که تساوی جنسین در حقوق و مداخله کردن زنان در امور سیاسی و پرمسؤولیت باعث فساد و ضعف و انقراض جامعه است، و بر هر عاقلی واضح است که لطافت و سست عهدی و شفقت و رحم و رقّت زن با امور سیاسی و کارهای خشن هیچ گونه سازش ندارد و عواطف زن برای پرورش نوزاد ظریفی ساخته شده است و با میدان جنگ و قتل و خونریزی و امور مشکل فنی و صنعتی مناسبت ندارد و اگر به ندرت زنانی پیدا شوند که بر مشکلات فائق آیند این ندرت خارق العاده بسیار کم است (کما این که طرفداران عقیده آقای محمد باقر کمرهای و زنانی که داعیه وکالت و وزارت دارند تعدادشان از عدد انگشت دست و پای ایشان بیشتر نیست) در دنیای کنونی بسیاری کشورهای متمدن هنوز اجازه شغل قضاوت به زنان نمیدهند برای آن که شغل قضاوت دقت و استقامت خاصی لازم دارد که از هر جهت با ساختمان طبقه زن مغایر است و زنان قادر نیستند در مواقع حساس جلو عواطف خود را گرفته و با استقامت رأی قضاوت نمایند بلکه در برابر منظره حزینی حس رحم و شفقت آنان به شدت تحریک شده و مانع میشود که در حقیقت امر کاملا دقیق شوند و در کتب فقها و دانشمندان بزرگ حتی به نص آیات و احادیث معتبر بسیار این معنا تأیید شده است. به علاوه تمام مصلحین و سیاستمداران نامی دنیا و عموم کسانی که اثر نیک و عمیقی در اجتماع بشری از خود باقی گذاشتند همه مرد بودهاند و تمام کارهای اجتماعی و کشورگشاییها و فتوحات و نود و پنج درصد اختراعات و اکتشافات همین اروپایی که زنان آن وارد اجتماعات هستند به دست مردان انجام شده است و اتفاق اکثر فتنهها و فسادها و خونریزیها و اشتباهات مهم و تصمیمات مضر و خطرناک و انقراضها و... به شهادت تاریخ دست زنانی در آن دخیل و عامل مؤثر بوده است. در همین کشور ما آزادی مختصر آنها و دخالت دادن آنها در امور اداری یکی از عوامل مهم سقوط اخلاق است. نمونه و ثمرات هم آهنگی زنان با مردان که به صورت های زننده همه روزه جزء مشاهدات است و در جراید و ستونهای حوادث بعضی مطبوعات ملاحظه میشود مدعی است. در چند سال قبل همین نغمه بود که دختران و نوامیس کشور را به همین عناوین در کمیتههای حزبی و گردشها و متینگهای دسته جمعی وسیله عیاشی یک عده بوالهوس قرار داده و گویا آقای کمرای میل دارند مجددا آ نصحنه تجدید شود (زهی تصور باطل زهی خیال محال). به علاوه اگر به وضع زنانی که امروز به جای جوانان تحصیل کرده پشت میز ادارات را اشغال نمودهاند آشنا شوید خواهید دانست که همین عده قلیل تا چه اندازه موجب رکود کارهای اداری شده و چقدر در وضع اجتماعی ما سوء اثر بخشیده است و از اینجا پی خواهید برد که اگر پستهای حساس و شغلهای مهمی به دست این جنس لطیف و شدی التآثر افتد چه اندازه ممکن است با یک چشمک و نگاه مملکتی را به خون و آتش بکشانند از طرفی تشویق زنان به امور اداری آنان را از اداره امور خانواده و پرورش فرزند که فلسفه زندگی و پایه و اساس اجتماع است باز میدارد و عملا دیده شده بانوانی که در امور اداری و سیاسی شرکت می کنند به فرض آن که وقت اضافی هم داشته باشند دیگر به پرورش فرزند علاقه نشان نمیدهند و این موضوع لطمه بزرگی به اساس اجتماع و خانوادههای بزرگ وارد آورده و با وجود تجلیلی که در دنیا از مقام شامخ مادر میشود با کمال تأسف طبقات طرفداران عقیده آقای محمد باقر کمرهای از مقام مقدس مادری جداً اعراض دارند و کارهای اداری را بر امور خانهداری و تربیت فرزند ترجیح داده و به حرفهای موهوم و عقاید بی اساس یک مشت مغرض و مفسد اخلالگر تصور میکنند خدمت به میهن عزیز میکنند. زیرا سطح فکرشان پایین و هنوز درست وظیفه مقدس طبیعی خود را درک نکرده و نفهمیدهاند.
و ناگفته نماند کسانی که مدعی هستند زن و مرد از لحاظ امور اجتماعی و حقوق و وظائف باید از هر حیث مساوی باشند باید تفوق و برتری زنان را بر مردان نیز قائل باشند؛ زیرا اگر زن میتواند تمام کارهای جنس مخالف خود را انجام بدهد چون مرد از عهده وظائف سنگین مادری بر نمیآید، لهذا زنان را باید نیرومندتر از مردان بدانند و حال آن که به دلایل علمی ثابت شده که زنان از لحاظ جسمی و روحی و جمیع جهات کوچکتر و ضعیف تر و عاجزتر و ناتوان تر از مردانند و مخالفت با قوانین طبیعی و هر داعیهای بر خلاف موازین اسلامی سندان سرد کوبیدن است.
یک نامه سرگشاده (7)
شماره 125 پنج شنبه 8 دی ماه 1339
معمای تجدید انتخابات
چند کلمه با آقای مدیر محترم روزنامه تجدد ایران
راجع به مقاله جوابیه از حق انتخاب بانوان که در شماره 124 درج شده است عرض میشود آنچه به ناروا به اینجانب نسبت داده عاری از حقیقت و کذب محض و افتراء است و در موقع خود قابل تعقیب و اعلام جرم و باقی مطالب بیشتر از موضوع بحث خارج است و همه عاری از منطق استدلال و روش انتقاد و خوشمزه این است که این گونه جوابها در برابر منطق آهنین عقل و قرآن به اثبات مطلب بهتر کمک میکند، کفار قریش هم در برابر منطق قرآن گفتند: انما یعلمه بشر.
در عرصه انتخابات نام حزبهایی است و نام منفردانی، البته انتخابات بر اساس حزب روش روشنی دارد، برای این که حزب حقیقی با ملت پیوسته است و مصالح کشور را سنجیده است و برنامهای دارد و رأی دادن به هر کاندیدای حزبی رأی به همه افراد کاندیدای حزب است و رأی به برنامه منظم آن است. در نتیجه هم اگر شمار حائز اکثریت از یک حزبی به مجلس رفت هم فکری دارند و قدرت اجرای برنامه اصلاحی خود را دارند، ولی افراد پراکنده تا به فکر هم آشنا شوند و توافقی کنند و قدمی بردارند هیهات است.
اما حزبهای ملتهای زنده چون هند و اندونزی پایه استواری دارند و شنیده نشده، پس از اجرای انتخابات و تعیین اکثریت وکلای خود فوت شوند و فنش گردند. سرسام آور است که حزبی به این آشکاری مورد حمله اتهام تقلب در انتخابات قرار گیرد و عقب نشینی کند ومورد مسؤولیت قرار نگیرد و باز هم مثل این که هیچ نشده وارد معرکه جدیدی شود.
اگر تقلّب بود کدام خیانت از این بدتر، و اگر نبود کدام مظلومیت از این بدتر. اینجاست که موضوع گیج کننده است و جمله تجدید انتخابات و تجدید فعالیت حزب ملیون یک معماری بهت آوری است.
تقلّب در انتخابات، بازی با سرنوشت یک ملتی است و همان جنایتی که فکأنّما قَتَل النّاس جَمیعا، زیرا اثرهای بدی دارد که تا نسلها گرفتار آن میشوند. دارودسته سینگمانری برای همین تقلب در انتخابات جلو چشم آمریکاییها چنان لرزشی در کره جنوبی بار آوردند که آنها را فرسنگها پرتاب کرد و به سرنوشتهای معروفی دچار ساخت و هنوز هم دنبال دارد ولی در سرزمین عجائب و تناقضات است که مردم در برابر یک معمای مثلث قرار میگیرند، حزبی بود و نبود، انتخاباتی کرد و نکرد، هم بسیار خادم بود و هم بسیار خائن...!
تناقض یکی از محالات اولیه است و در علوم ریاضی و هندسه، در شمار مبادی اولیه و رقم درشت علوم متعارفه است، ولی این تناقض محال و ناشدنی در ظلمت جهل و نادانی قابل تحقق و امکان است. موضوع داستانهای خرافی و افسانههای محال بافی همین جهل و نادانی بوده است که در آغاز تاریخ یا ما قبل التاریخ میان بیشتر ملتها وجود داشته و کتابهای افسانه و تاریخ از آن انباشته است.
موضوع دیگری که در اینجا قابل توجه است این است که بر کناری وکلای انتخاب شده به چه صورتی درآمده است. وکیل منتخب پس از صدور اعتبار نامه انجمن نظار مربوط، فقط سروکارش با مجلس شورا متشکله است. تنها مجلس باید در باره او نظر بگیرد و او را نپذیرد یا رد کند و اگر هم استعفا داد باز هم مجلس است که باید استعفای او را بپذیرد یا رد کند. وضع انتخابات متوقف، از نظر قانون بغرنج تر است.
یک مسأله ای در فقه است که عبارت از حلّ احرام باشد. چون شخصی با شرایطی مقرر برای حج یا عمره محرم شود در حال احرام میماند تا طبق دستور مقرری از حال احرام خارج شود و در غیر این صورت به هیچ عنوان از وضع احرام منعقد بیرون نمیآید. قریب صد نفر نمایندگان دوره بیستم مجلس احرام زیارت کعبه آمال خود و ملت را که مجلس شوراست بستند و چگونه این پیوند را گسستند. در این موضوع هم معماهای متعددی وجود دارد که حل صحیح آن را باید به تیغ برنده حضرت عباس حواله کرد. ما نقش منفردین را در انتخابات و مجلس شورای در قسمت هشتم این نامه ان شاءالله بیان میکنیم.
زبان اجانب
(تجدد ایران، ش 125، پنج شنبه 8 دی ماه 1339، ص 1، 3)
سید مرتضی برقعی
در دو سه هفته اخیر دو یادداشت تحت عنوان «یک نامه سرگشاده» نوشته محمد باقر کمرهای در آن روزنامه طبع شده بود که وقتی مطالعه کردم غرق تعجب شدم که چرا شخصی، آن هم در جامه روحانیت چنین سخن پراکنی کرده و بر ضد اسلام سروصدایی راه بیاندازد. اگر این مقاله را یک نفر محصل، یعنی جوان امروزی مینوشت آن قدرها مهم نبود. لکن در این لباس بودن و این گونه جملات بر روی کاغذ آوردن از انصاف و حقیقت بدور است و آن را جز غرض و دشمنی با دستورات و قوانین اسلام چیز دیگری نمیتوان دانست.
نویسنده در تمام مقاله خود، هدفی را دنبال کرده که نه تنها بزرگان و پیروان اسلام اکثریت با آن مخالفند بلکه کلام چنین اشخاص را پوچ و بی اساس دانسته و در برابر این نوشتهها جز پوزخند و تمسخر جواب دیگری نمیدهند. این گونه اشخاص هر روز آهنگی ساز میکنند و نظریه خود را با چند جمله توخالی در معرض افکار عمومی یا به قول خود روشنفکران میگذارند تا به این واسطه شهرتی در بین مردم پیدا کنند. غافل از آن که به این نحو فکر در طلبش بیخبرانند.
نمیدانم این بیماری از کی و کجا در مردم ایجاد شده که برای نیل به آمال و آرزوهای خود قوانین آسمانی را منکر میشوند و علیه آن به مبارزه قلمی میپردازند و نمیدانند که سخن باید آزمایش شود.
آثار شوم فساد خارجی در زندگی ما مردم مسلمان رسوخ کرده اگر متوجه نشده و جلوی تهاجمات را نگیریم و ریشه مقاصد ناروای آنها را از بیخ و بن برنکنیم باعث خرابیها و فساد بیشتر خواهد شد.
ما هیچ مخالفت نداریم که از دستورات اکید اسلام مشورت کردن است و در قرآن هم چنین سورهای هست و به آن اعتقاد داریم، اما اینها چه ربطی به شرکت زنان در امور اجتماعی دارد؟
اسلام همکاری و همفکری مردان را با جنس متضاد «زن» در موارد عدیده منع کرده اما این آقا در جای دیگر مقاله خود میپرسد، چرا زنها بر خلاف نص قرآن باید از انتخاب کردن و کیل و انتخاب شدن محروم باشند و از این ستمهای ناروا به قول خودش شکایت دارد.
اوّلا در قرآنی که ما مسلمانها به آن اعتقاد داریم چنین آیهای که تصریح بر این موضوع باشد وجود ندارد و هیچ کدام از مفسّرین، چه شیعه و چه سنی، اخباری از ائمه و معصومین ما در تفاسیر خود ذکر نکردهاند که صریحاً و یا به کنایه بیانی راجع به این امر داشته باشد.
و در ثانی چون به تجربه برای فلاسفه اسلامی و غیر اسلامی ثابت شده است که زن صلاحیت شرکت در امور اجتماعی آن هم یک امر خطیری مثل انتخابات را ندارد در این صورت قانون اساسی اجازه شرکت و دخالت را به آنها نداده است.
میگوید چه اشکالی دارد زنی با چادر و چارقد بیاید و رأی خود را در صندوق بیندازد. گویا جمعیتها و انجمنهای زنان را به چشم خود ندیده و نخواسته است چگونگی آنها را بیان کنند.
آقای کمرهای باید بداند در صد اسلام بانوان خاندان رسالت همیشه و در همه از دخالت در اموری که به مردان مربوط بود کنارهگیری میکردند مگر در دو مورد. جایی دیگر سراغ نداریم که برای احتجاج و خطابه در مجالسی شرکت کرده باشند. یکی آن که بعد از رحلت رسول اکرم، فاطمه ـ علیها السلام ـ برای احقاق حق و روشن کردن امر مشتبه شده بر مردم آن هم از فرط ضرورت شکایت خود را به مجمع عمومی برد. دیگر بعد از واقعه عاشورا که زینب ـ سلام الله علیها ـ برای روشن کردن خلافکاری و طغیان ظلم دستگاه اموی سخنانی در بنی راه گوشزد مردم کرد. آن وقت به بیعت کردن زنان در اوائل اسلام تصریح میکند و نمیداند که بیعت آنها جنبه سوگند و وفاداری به دین را داشته نه آن که زنها خود را در اجتماع مردان شرکت داده باشند، برای حل و فصل امور.
باری نظریات این آقا هر کدام بحثی جداگانه می خواهد. اگر وقتی بود ان شاءالله در شمارههای آینده خواهیم نگاشت. و در خاتمه هم به این نویسنده تذکر میدهم که از مرکب غفلت فرود آی و بدان، در همه حال خدای یگانه پشتیبان رسوم عقلایی اسلام است.
بانوان و انتخابات
(تجدد ایران، شماره 126) ص 1 ، 4
نگارش سید اسدالله روحانی زاده (مدیر روزنامه حبل المتین ایران)
اذا فسد العالم فسد العالم
به نام خداوند بخشنده بخشاینده.
آقای مدیر! گاهی شخصی در این دوره وانفسا با صحنهسازیهایی روبرو میشود که حقیقتا هاج و واج میماند...
نگارنده از آنجا که علاقه مفرط به قرائت روزنامه تجدد ایران از نظر تنوّع مقالات که اکثرا وسیله نویسندگان مبرّز تهیه میشود، همه مطالب آن را میخوانم.
چند هفته است که آقای محمد باقر کمرهای در مقالات تقدیمی به آن جریده شریفه تحت عنوان نامه سرگشاده مطالبی مینویسند که باعث تأثیر نگارنده و هر فرد مسلمان معتقد و با ایمان گردیده. تأثیر حقیر از این جهت است که اگر این شخص آقای شیخ محمد باقر کمرهای همان کمرهای باشد که در درس شیخ الاکبر آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (رحمت الله علیه) حاضر میشد حقیقتا جای تأسف و تأثر است که شرکت و آزادی زنان در انتخابات را فتوا داده از نظر مقام علمی و کتبی که تألیف نموده و حاضر است شک و ظن دارم که این آن کمرهای باشد.
ولی به هر حال، هر که باشد، ناچار چون اقدام به عملی کرده که منهیات صریح دینی دارد و این بحث واجب کفایی نیست که تنها به جواب خداپسندانه دانشمند محترم آقای انصاری بتوان اکتفا نمود، بلکه فتوای! آقای کمرهای هر مسلمان متدین و مکلفی ناراحت و عصبانی کرده و توده مسلمانان چه مرد و چه زن، یعنی آن بانوانی که او را موظف مینماید که علیه ایراد ایشان از حق مشروع خود و صاحب شرع مقدس اسلام که در اثر زحمات و زجرها و ستمهای منافقین و معاندین که آنها نیز به تحریک دربار امپراتوری عظیم روم برای تخریب پایه دین اقدام میکردند و امروز هم اجازه ساختن یک مسجد در مقابل هزاران کلیسا به مسلمانان در آن مکان و دیار ندادهاند! و به وسائطی که در دست دارند به اغفال و تطمیع عدهای از مسلمانان نماها به طور غیر محسوس و دقیقا مشغول و هر کس را از راه هوا و هوس و تمایلاتش وارد میسازند و راه کار را خوب میدانند.
از مطلب دور نیفتیم. باری آقای کمرهای اگر همان شخص مورد نظر باشند، میدانند که ابلیس لعین بنا به اعتراف خود به دستیاری چه اشخاص، خلق الله را اغفال و بدام هوس میاندازد و آلت فعل آن کیانند، لیکن همان آلت های فعل در عبادالله مخلصون نمیتوانند مؤثر واقع شوند و چون ضمن مقاله شماره 123 آن روزنامه نام ملکه دنیا و آخرت حضرت صدیقه طاهره (س) امّ الائمه در مورد محاکمه با ابوبکر برده شده که ناچار عرض میشود اولا در مسجد رسول الله(ص) پردهای زدند و حضرت فاطمه (س) برای اثبات حق مالکیت در اسلام و غصب خلافت شوهر بزرگوارش و معرفی آنهایی که پیغمبر در باره آنها نفرین فرموده، ناچار مطالب خود را به سمع مسلمانان رسانید و حقانیت خود را ثابت فرمود (موضوع سخن پراکنی و خطابه و نطاقی و..... نبوده) لیکن من در اینجا یک سؤال فعلا از ایشان دارم که رسول الله (ص) در مقابل چه سؤالی و جوابی فرمود: فاطمه پاره تن من است و برای چه اقدامی پس از آن که آن مرد نابینا از خانه علی بن ابی طالب (ع) خارج شد رسول الله (ص) دختر خود حضرت فاطمه را بوسید و فرمود: پدرت به قربانت و تو پاره تن منی.
به علاوه، در باره آیاتی که در قرآن حدود و حقوق زنان را مشخص و تعیین فرموده چه میگویید؟
من از بیگانگان هرگز ننـــــالم که بر ما هرچه کرد آن آشنا کرد
شگفت نیست اگر عدهای جوان کم تجربه و بیاطلاع روی هوا و هوس و هوای نفس ایرادی کنند، شگفت آن است که آنهایی که از بیت المال مسلمین ارتزاق میکنند منحرف شوند.
فعلا از نظر این که ستونهای روزنامه زیاده از حد اشغال نشود تا همین جا خاتمه داده و ان شاءالله در شماره های بعد حقایقی چند به نظر خوانندگان عزیز و محترم خواهیم رسانید. (تا سیه روی شود هر که در او غش باشد).
چرا گرفتار افراط و تفریطیم
سرمقاله دوم:
(ش 126 پنج شنبه 15 دی ماه 1339) (به قلم مدیر روزنامه تجدد ایران) (ص 1، 4)
ما چرا این طوریم؟ در موافق گویی و مجیز خوانی راه افراط میگیریم. در اختلاف نظر گرفتار تفریط و غرض...!
در مدیحه سرایی ذلیل و بی مقدار و پست، در کوبیدن حریف اگر فرصت یافتیم کم رحم و بیگذشت. این دلیل ضعف است و نشانه انحطاط اخلاق و زبونی یک قوم...!
موارد خیلی است. من باب مثل آقای کمرهای مردی است معمّر و درس خوانده به اصطلاح روشن فکر و تجدّد خواه، معتقد است که اگر زنان در انتخابات صاحب رأی و نظر باشند بد نیست، آن را مفید و لازم میداند. من با ایشان صحبت کردهام. با این که معترف است که اساسا مسأله رأی و رأی دادن و رأی گرفتن مطرح نیست تا وارد این بحث بشویم که زنها رأی بدهند یا ندهند، مع هذا عقیدهاش همانهاست که نوشته و من به عنوان آزادی فکر و بحث آن را چاپ کردم.
در جواب ایشان نوشتههایی رسیده که غالبا دشنام و ناسزاست که چرا آخوندی در لباس علم چنین و چنان مینویسد...!
این نوشته ها اکثرا جواب نیست، پایه و مایهاش ضعیف و دور از استقلال مینویسند، به شاخ و برگهایی میپرند که ضرورت ندارد. فرض کنیم آقای کمرهای چپ گو و چپ نویس است. از راست گو و راست نویس برهان و منطق و بالاخره مطلب میخواهیم نه نیش و تعرّض و نزاع لفظی...!
نوشتههایی که در بحث فوق رسیده، آنچه قابل درج است، از لحاظ خوانندگان به تدریج میگذرد اما آن شخص که با تلفن به عنوان ناشناس دو بیت از فردوسی و یکی از سعدی در تکدیر و تخفیف زن به قول خودش یادآوری کرد و در شماره گذشته چاپ شد اولا باید توجه کرد که فردوسی و سعدی و سایر گویندگان و شعرا اگر در نظم و نثر چیزی گفته یا نوشتهاند آن نظم و نثر در چه حال و احوال بوده، و ثانیا چرا از فردوسی مثلا این بیت را نخوانیم:
زنان را بود بس همین یک هنر نشینند و زایند شیران نــــــر
به هر حال احترام و تأثیر عمیق وی در امر اجتماع، مسألهای است محرز و مسلّم. اگر زن نبود بشر کجا بود؟ بی زن زندگی را لطف و ارزشی نیست. اما دخالت در امور اداری و سیاسی کشور و ملتی که چنین اداره میسازد و چنان سیاست پیش گرفته حرفی است مورد بحث و تأمل....
یک نامه سرگشاده (8)[21]
(روزنامه تجدد ایران ش 126 ، 15 دی 1339)
نقش منفردین در انتخابات و مجلس
راجع به جوابیه شرکت بانوان در انتخابات مندرجه در شماره 125 آقای عزیزم من با زبان خودمان که عقل و قرآن است موضوع را کاملا ثابت و مدلّل کردم. نیازی نبود که شما با زبان اجانب آن را تأیید کنید. من افتخار دارم که زندگانیم چون آینه صاف است و چون طلا پاک. به دست خود کار میکنم و به دندان خود میخورم تا حق را بگویم و به شما سفارش میکنم بیشتر درس بخوانید و عمیقتر مطالعه کنید و با چشم بازتری به اسلام و جهان نگرید.
گرچه کاندیداهای منفرد در انتخابات و در مجلس نمیتوانند برنامه ورزیده و سنجیده کاندیدای خوبی را داشته باشند و در مجلس هم قدرت به تصویب رساندن برنامه شخصی خود را در صورتی که تنظیم کرده باشند ندارند، ولی در کاندیدای منفرد دو خاصیت موجود است که از نظر پارلمانی مورد اهمیت است.
1 ـ دقت در انتقاد ـ یکی از اصول مؤثر پارلمانی در محیط آزادی وجود اقلیت است. خاصیت اقلیت در مجلس شورا این است که وقتی قانونی مورد بحث میشود و اکثریت از آن طرفداری میکند در جامه معشوقه اکثریت جلوه مینماید، علاقه و عشقی که بدان پدید میآید عیوب و نواقص آن را زیر پرده میکند. این خاصیت طبیعی علاقه و عشق به هر موضوعی است. روی همین اصل مَثَلهایی به وجود آمده. در زبان عرب این شعر ضرب المثل است: و عین الرضا عن کل عیب کلیلة ـ و لکن عین السخط تبدی المساویا. یعنی نگاه از روی پسند و شیفتگی از درک هر عیبی ناتوانست ـ ولی نگاه از روی خشم بدیها را پدیدار میکند.
در زبان پارسی هم این ضرب المثل معروف است: که جوان را نبر زن بگیرد، و پیر را نبر خر بخرد. چون شبق [شهوت] جوانی پردهای است روی عیوب زن و نیاز شدید پیر به وسیله سواری پردهای است روی عیوب مرکب سواری. بنابر همین اصل اقلیت مخالف که از علاقه و شوق موفقیت نسبت به قانون مورد بحث بر کنار است، بهتر میتواند عیوب آن را درک کند و آن را مورد انتقاد قرار دهد و بدین وسیله اشکالات آن برطرف گردد و این خاصیت در یک وکیل منفرد روشنتر است.
2 ـ بعضی افراد هستند که قدرت ابتکار فکری فوق العاده دارند و افکار آنها در قالب تفکر عمومی که میزان یک تفکر حزبی است نمیگنجد. حزب مظهر یک تفکر عادی محیط است، زیرا توافق افراد هزاری تا میلونی حزب در این زمینه میسر است. نوابغ که دارای فکر فوق العاده هستند در برابر فکر عمومی حزب محکومند. عموم نمیتواند در تفکر با آنها هم افق باشد. و آنها هم نمیتوانند به آسانی فکر بلند خود را به افراد حزب بقبولانند. این گونه افراد در هر ملتی کم و بیش وجود دارند و همین افراد مصدر تحول و تبدل تاریخند. به همین جهت در تاریخ اجتماعی و صنعتی جهان که مطالعه میکنی، روشن است که این نوابغ لیدرهای عصر آینده دوران خود هستند و در عصر خود کمتر مورد توجه عمومی بودهاند. فکر عمومی عصر آینده از نقطه محدود آنها برخاسته و توسعه پیدا کرده.
پذیرش منفرد در انتخابات و مجلس، جایی برای این افراد باز میکند و وسیله بروز افکار عالیه آنها میشود و کسانی که نمیتوانند با سطح عمومی تفکر حزبی هم عنان باشند به صورت منفرد در پارلمانها آشکار می شوند و بسا در زمینه مساعد افکارش مورد پذیرش شوند.
من هم برای انتخابات دوره کنونی مجلس شورای ملی اندیشهای دارم و قصد انجام وظیفه در این رستاخیز ملی را در سر پرورانیدهام.
من در این زمینه یک سلسله نطق های انتخاباتی دارم که در چهار قسمت منظم میشود و یک قسمت آن برنامهای است که در چهارده ماده تنظیم کردهام.
با هر جمعیت و یا فرد وارد در انتخابات که برنامه داشته باشد حاضرم ائتلاف برنامهای کنم. یعنی با تطبیق دو برنامه با آنها همکاری کنم.
یاد آوری این نکته هم لازم است که موضوع انتخابات و برنامه های مربوط به آن باید در چهارچوبه قانون اساسی کشور محدود باشد قانون اساسی پایه کنونی جریان مشروطه و دموکراسی معمولی کشور ایران است.
به عقیده من باید نطقهای انتخاباتی و تبلیغات انتخاباتی هم در چهارچوبه قانون اساسی محدود باشد.
هدف من اشغال کرسی مجلس و استفادههای معمولی نیست بلکه طرح برنامه و اجرای هرچه صحیح تر انتخابات و پی گیری آرمان ملی خود است که ترقی وطن و کشور اسلامی عزیز ایران است به وضعی که یک واحده زنده و مؤثر در جامعه بشریت جلوه گر شود و به جای چشم و ابروی پیکره کلی انسانی که محبوب بزرگ من است بیشتر از من دلبریایی کند.
پاسخ دیگر به نظریه آقای کمرهای
(تجدد ایران، شماره 126 ص 1 و 3)
به عرض عالی میرساند در شماره 123 پنج شنبه 24 آذر ماه 1339 یک نامه سرگشاده از آقای محمد باقر کمرهای مجتهد به نظرم رسید. دلایلی برای تساوی حقوق زنان مرقوم فرموده بود که پیغمبر اکرم (ص) در باره نبوت خود از خدیجه همسر خودش اظهار عقیده خواسته. یعنی نبوت حضرت را تصدیق کند. اگر زن داخل به اجتماع نمیبود خدیجه را داخل به این موضوع نمیکرد.
جواب: اوّلا ما زن را به کلی از اجتماع خارج نمی کنیم. نبوّت از اصول دینی است. زن و مرد در این باره مساوی است. چطور که در صوم و صلات و حج مساوی هستند واجب است به هر دو. 2 ـ در هرچه از جانب خدا آورده بود در کار او خدیجه وزیر او بود. خدیجه وزارت در امر نبوت دارد.
جواب: این موضوع غیر عقلایی است. در امر نبوّت و قانونگذاری پیغمبر اکرم (ص) با علی بن ابی طالب علیه السلام هم مصلحت نمی کرد. میفرمود: فلان چیز را حرام کردم یا حلال کردم. هیچ کس حق دخالت نداشت (إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى) (سوره النجم آیه 4).
3 ـ در موقع مسافرت پیغمبر اکرم (ص) ، خدیجه در ملاء عام قریش در جماعت شرکت میکرد.
جواب: مسافرت زن را کدام از علمای اسلام حرام فرمود. اگر از نامحرم محفوظ کند خود را، چه مانع دارد. زنها در زمان ما هم مسافرت میکنند. فقط جهاد زن حرام بود. یعنی زن سرباز نمیشود مثل مردان در جبهه جنگ کند. کدام تاریخ یا روایت دیده شده که از زنان پیغمبر یا از زنان اصحاب در سنگر ایستاده جنگ کردهاند؟ این از عظمت اسلام است که غیرت دارد و خلاصه زن محدود است و مثل مردان نیستند.
4 ـ عمر قصد خانه خواهر و داماد خود کرد که خباب بن ارت سوره طه را به آنها میآموخت. الی آخر.
جواب: علمای اسلام کی گفتهاند قرآن آموختن برای زنان حرام است. این که دلیل نمیشود باید زن تحصیل نوشتن و خواندن کند.. قال رسول الله (ص) طلب العلم فریضة علی کل مسلم ومسلمة. مراد از علم فریضه است نه این که مثل زمان ما زنان هر روز یک نامه به یک عاشق همکلاسی خود بنویسند.
5 ـ در سایه کوه عقبه زنان و مردان به پیغمبر اسلام بیعت کردند. چندین بانو شرکت در بیعت کردند.
جواب: در جواب اوّل گفته شده که زنان در تکلیف شرعی با مردان شراکت دارند. امر نبوت هم از تکلیفات است.
6 ـ جمعی از بانوان مسلمانان در غزوه خیبر با رسول خدا (ص) شرکت کردند و پیغمبر به آنها هم از غنیمت خیبر بهره داد.
جواب: در جواب سوم گفته شد برای پرستاری زخمداران زنان خدمت میکردند و مانعی ندارد نه برای جهاد مثل مردان. غنیمت هم داده می شد. زنان هم در آنجا زحمت کشیدهاند، خدمت کردهاند. مزد لازم است. کدام از علمای اسلام گفته زن را اجیر بگیرید مزد ندهید یا اجرت مثل ندهید؟
7 ـ بعد از فتح مکه از زنان پیغمبر بیعت گرفت.
جواب: این هم ذکر شد. امر نبوت از تکلیفات است. زن هم در این باره مکلفه است. فرق ندارد.
8 ـ در غدیر خم مرد و زن با علی بیعت کردند.
جواب: موضوع امامت است. امامت هم اهمیت دارد.
9 ـ پیغمبر اسلام قصد سفر میکرد. میان زنهای خود قرعه میکشید. نام هر کدام اصابت میکرد او را همراه خود میبرد.
جواب: اینها تکرارات است. ما گفتیم که مسافرت زن با شوهر خود چه مانع دارد.
10 ـ عرب در جاهلیت تمام حقوق بانوان را لگدمال کرده بود برای آنها حق حیات هم معتقد نبود با افتخار دختران نوزاد را زیر خاک میکرد و نگهداشتن دختر را ننگ و عار میشمردند.
جواب: بلی درست است. عرب حق زنان را ضایع کرده بودند. اسلام حقوق زن را محترم شمرده، کسوت، نفقه، ارث، دیه قتل الی آخر. خیر الامور اوسطها نه افراط و نه تفریط. نه مثل عرب در جاهلیت در زیر خاک کنند نه زمان ما که در مستراح رفتن هم از زن اجازه بگیرند.
11 ـ اسلام بانوان را شریک اجتماع کرد و همدوش مردان تا مقام بیعت کرد.
جواب: در مقام بیعت درست است نه در همه چیز.
12 ـ فاطمه زهرا خود را فدا کرد برای دفع فشار ارتجاع از بانوان.
جواب: فاطمه زهرا از علی بن ابی طالب دفاع میکرد. قضیه امامت اهمیت دارد. میخواست .... ارتجاع را به عالم بفهماند. چون اساس دوازده امام را فاطمه(س) میخواست مستقر کند و کرد. قضیه امامت خارج از ما نحن فیه است.
بانوان و انتخابات
(تجدد ایران شماره 127 ص 1، 3) (22 دی ماه 1339).
شیخ محمدعلی انصاری واعظ
به طوری که خوانندگان محترم اطلاع دارند و خاطر مبارکشان مستحضر است، چندی است در روزنامه تجدد ایران تحت عنوان نامه سرگشاده به قلم آقای محمد باقر کمرهای در تساوی حقوق زن و مرد و لزوم شرکت زنان در انتخابات مقالاتی تنظیم و منتشر میشود که برای اهل دین و غیرت و مردم با شعور موجب نهایت تعجب و کمال تأسف است. نامبرده مداخله زنان را در امر انتخابات اجرای عدالت اجتماعی میداند و به اصطلاح آزادی زنان و لزوم شرکت در کلیه امور اجتماعی را رسما فتوی داده است و تعجب در ایران است که مشار الیه اخیراً درد دین و حس وطن خواهی پیدا کرده و به عنوان دلسوزی و پاک کردن لکه رسوایی از چهره مسلمین مداخله بانوان را در امور مهم اجتماعی ضروری میداند و حال آن که در مقاله گذشته عرض شد که اسلام طی قوانین عادلانه جامعی حدود وحقوق همه را معلوم و درخور استعداد و شایستگی هر کس معین فرموده است و احتیاجی به تصویب و تثبیت قانون مجددی نیست و تا حدی که مصلحت بوده اسلام به بانوان آزادی داده است و در هیچ یک از مذاهب مختلفه عالم و مسلکها و مرامهای سیاسی به این اندازه برای زنان حق و ارزش و اهمیت قائل نشدهاند. و نظریه آقای کمرهای حکایت از بی اطلاعی وی میکند و علاوه بر عدم مصلحت عمومی با نظریه اسلام و قرآن نیز به کلی مغایر است. یعنی در اسلام تشویق زنان و دختران بیگناه به بی بند و باری و اعراض از وظیفه مقدس طبیعی و دینی و معرفی و تقلید از رقاصهها و ستاره های هالیوود و هجوم به نمایش خانهها و مراکز رقص و فساد و فحشا و قطع نسل و سیه روزی ابدا تجویز نشده است و حقا نباید عقیده و سلیقه شخصی را به نام اسلام جلوه داد و دور از انصاف است کسی در لباس اسلام و روحانیت باشد و خلاف انتظار، به اسلام و روحانیت خیانت کند.
آری روحانی حقیقی باید حامی و مدافع از اسالم و قرآن و نگهبان ناموس دین و سنن سید المرسلین (ص) و پشتیبان حیثیت و شرافت و استقلال و منافع مسلمانان و بالاخره شریف و خداپرست و بیدار و متقی و پارسا باشد. مسلمانان در حقیقت این افراد را روحانی می دانند و افکار این درسته را محترم میشمارند و برای این درست ارزش قائلاند و بس. امروز مسلمین بیدارند. محال است کسی بتواند اغراض شخصی و نقشه های سیاسی خود را در قالب دین و قرآن بر جامعه تحمیل نماید.
آقای محترم! برای اثبات نظریه شما از نظر اسلام و قرآن دلیلی موجود نیست. شاید نظر شما به زنان افسار گسیخته اروپای کنونی، پیروان حضرت مسیح و قانون مسیحیت در دنیای کنونی است که خوشبختانه مسیحیت را شریعتی باقی نمانده تا تکلیف و دستور و مقام و ارزشی در باره آنها منظور باشد و تمام مفاسد دنیای کنونی مسیحیت که بدبختانه اثرات شوم آن به سرتاسر جهان اسلام سرایت نموده است در اثر تحریف کتاب و شریعت حضرت عیسی است. مسلمانان مخصوصا زنان مسلمه باید بدانند راه و روشی را که زنان مسیحی اروپا در هر عصر و زمانی داشته و اکنون دارند متکی به وحی الهی و آیین آسمانی نبوده و نیست. بلکه یک سلسله مقررات و قوانینی است که از مغزهای یک عده از کشیشان دنیا پرست و جاه طلب آنها که یک آیین منقرض را وسیله رسیدن به اغراض شخصی قرار دادهاند تراوش نموده. برخلاف زنان مسلمان که از صدر اسلام الی زماننا هذا تابع مقررات و قوانین محکم قرآن و شریعت غرّای احمدی (ص) بوده و تا آن زمان که سیاست بیگانگان در مسلمین نفوذ نداشت از دین و آیین خود سرپیچی ننموده بودند و تا وقتی عوامل اجباری نباشد هیچ فرد با ایمانی از حقیقت ووجدان خود منصرف نمیشود و با هر نغمهای که مغایر با فطرت و دین باشد جدا مخالف است. منتهی وضع هرج و مرجی را که به نام آزادی به وجود آوردند بیبند و باری و فضولی را جزء واجبات قطعی شناخته و همه کس همه کاره است.
رونامه نویس بی سواد فتوا در دین میدهد، وکیل دادگستری ادعای پیغمبری میکند، معلم موسیقی تفسیر قرآن میگوید و روحانینما به نام دلسوزی تیشه به ریشه دین میزند. بحمدالله همه در جمیع علوم و فنون متبحر و برای دخالت در تمام شؤون اجتماعی آزادند!
مثلا اگر روزنامه نویسی که یک سطر قرآن را درست نمیتواند بخواند یکی از احکام مسلم قرآن را انکار یا تحریف نموده و به کتاب آسمانی 650 میلیون مسلمان حمله و اهانت کند آزاد است و یا للعجب که اگر به حسب انجام وظیفه پیشوای مسلمانان بگوید میفروشی ممنوع است و به نص صریح قرآن بانوان باید محفوظ باشند یا قمارخانهها باید برچیده شود، یا فرق ضاله حق تبلیغ و تظاهر ندارند، چون این انتقاد مخالف با ذوق و سلیقه مادی و شهوی است می گویند آخوند را به سیاست چه؟
دیگری میگوید کجای قرآن نوشته سومی گریبان چاک میزند که چرا ملت را به قهقرا میبرید و هکذا.... به هر حال از مطلب دور نشویم. اگر افرادی بخواهند زنان، علاوه بر کارهای سنگین خانهداری و قطع نظر از کسالتهای روحی و جسمی ماهیانه، هم آبستن شوند، هم بزایند، هم شیر دهند، هم فرزندان رشید سالمی تربیت کنند، هم در ادارات خدمت کنند، هم شوفری کنند، هم شوهردار باشند، هم خلبان باشند، هم کشتیبان شوند، هم وسیله سرگرمی و هم اسباب انس و عیاشی باشند، این رویه با هیچ منطقی جور در نمیآید و این چنین زننی را خدا هم نیافریده است.
(در اینجا بخش نهم مقاله کمرهای با عنوان: یک نامه سرگشاده (9) در روزنامه تجدد ایران شماره 127 ص 1، 4 و تیتر فرعی: ائتلاف و همکاری در انتخابات زمینه نطق های انتخاباتی روزنامه تجدد ایران شماره 128 ص 1، 2 چاپ شده که چون مناسبتی با بحث ما نداشت حذف شد)
از مقالات وارده حبل المتین و مقاله اذا فسد العالم فسد العالم
(تجدد ایران شماره 128، ص 1 ، 4)
هفته پیش مقالهای به عنوان اذا فسد ... به امضای مدیر حبل المتین ایران چاپ شده بود و در آن یکی از روحانیون عالی مقام را که به حمایت و طرفداری از آزادی و آزادی خواهی در عصر ما همانند بهبهانی و طباطبایی و خیابانی در صدر مشروطیت میباشد مورد انتقاد قرار داده است.
من نمیخواهم وارد ماهیت دعوا بشوم ولیکن این عنوان مرا و شاید بسیاری از کسانی که به تاریخ مشروطیت ایران و سرانجام حزن انگیز آن وارد باشند متأثر ساخت و بنوشتن این چند کلمه و یادآوری یک قسمت از این تاریخ واداشت.
همه میدانیم که شادروان سید حسن کاشانی مدیر حبل المتین ایران یکی از آزادیخواهان بنام و انجام دهنده خدمات بسیار به مشروطیت بود و لیکن همین مرد آزادیخواه دو سال پس از پیروزی مشروطیت، آری فقط پس از دو سال به دست وزارت عدلیه مشروطه ایران محکوم و زندانی گردید.
با کمال تأسف همان طور که روزنامه حکمت چاپ مصر در همان روزگار نوشت علت حقیقی این محکومیت همانا انتقام استبداد طلبانی بود که در دستگاه دولت مشروطه باقی مانده و صاحب نفوذ بودند.
این معنا کاملا صحیح بود. چون مشروطه خواهان به مجرد پیروزی ظاهری مغرور گردیده از تصفیه دستگاهی که به دست مستبدین ساخته شده خودداری کردند و همین دستگاه بود که مرحوم حسن حبل المتین را در سال سوم مشروطیت به جرم آزادی خواهی محکوم کرد و دلیل این مطلب امضاهائی است که زیر حکم محکومیت حبل المتین دیده می شود و من از یادآوری آن نامها خودداری میکنم.
حال از خود میپرسید که جرم حبل المتین چه بود؟ جواب ساده آن است که در روزنامه حبل المتین مقالهای به عنوان اذا فسد العالم فسد العالم چاپ شده بود و در آن به برخی از روحانیون که خود را آلت دست مرتجعین وقت قرار داده بودند نصیحت میکرد. خوب دقت کنید آن مقاله در چهل و هفت سال پیش نوشته شده بود.
تا اینجا شما را با قسمتی از تاریخ حزن انگیز مشروطیت و سرنوشت آزادیخواهان آشنا کردم اما تأسف من از چیز دیگری است و آن این که دیده میشود پس از نیم قرن مشروطیت چگونه ما ترقی معکوس کردهایم و یا ما را به کجا کشانیدهاند که مقالهای به نام همان حبل المتین و با همان عنوان اما این بار در برداشتن مطالبی درست به عکس آن مقاله منتشر میگردد. خواننده میتواند با مراجعه به تاریخ جراید ایران ذیل کلمه حبل المتین امضاها را ببیند.
منزوی
تجدید ایران: به نام آزادی انتشار افکار در شماره گذشته مبادرت به درج مقاله مزبور نمودیم. مقام علمی و احترام جناب آقای محمد باقر کمرهای مجتهد سرجای خود محفوظ و از هر حیث قابل توجه است.
بانوان و انتخابات
(تجدد ایران، ش 129، پنج شنبه 6 بهمن ماه).
نگارش سید اسدالله روحانی زاده
جناب آقای طباطبائی مدیر محترم جریده شریفه تجدد ایران!
در شماره 128 آن نامه ملی شخصی به نام «منزوی» از جناب آقای شیخ محمد باقر کمرهای دفاع نمودهاند، مبنی بر این که انتقاد نگارنده را به شخصی که به نام روحانیت، انتخاب بانوان و شرکت آنها را در انتخابات محق دانسته سزاوار ندانسته و روی اصل این که مرحوم مؤید الاسلام مدیر حبل المتین در زمان مشروطیت این جمله اذا فسد .... را به مخالفین مشروطیت عنوان نموده، آقای منزوی ایشان را مانند آیت الله بهبهانی و طباطبائی مفتیان و سران نهضت مشروطیت قلمداد نموده است که خیلی باعث حیرت و تعجب گردید.
ناچار نگارنده به مصداق «الکلام یجرّ الکلام» باید آقای منزوی و سایر علاقمندان را از این اشتباه در آورده و بعد داخل بحث شوم.
اولا آقای کمرهای، قبل از تنظیم مقاله کذایی، از نظر مقام علمی ایشان مانند سایر علمای اعلام و حجج اسلام ـ کثر الله امثالهم ـ مورد احترام اینجانب بود و حتی از تألیفات ایشان استفاده مینمودم (با این که در حوزه علمیه معروف به کج سلیقگی بودند) لیکن نظر ایشان را له آزادی زنان در امر انتخابات که نهی صریح دارد دیدم که باور کنید که اگر این عمل خدای نکرده از طرف هر یک از بنی اعمامم که از آیات و حجج اسلامند سرزده بود نیز به حکم وظیفه یا فریضه دینی مبارزه نموده و دستور مولی الموحدین علیه السلام را که فرمود: «قولوا الحق و لو علی انفسهم» حق را بگویید اگر بر ضرر خودتان هم باشد، در باره ایشان هم اجرا می کردم.
ثانیا جای تعجب است که آقای منزوی مدافع آقای کمرهای توجه ندارند که هدف مقدس سران مشروطیت مانند مرحومین آیت الله بهبهانی و طباطبائی و سایر علمای اعلام که ایشان را نام نبردهاند و به علت مبارزه شرافتمندانه علیه دستگاه استبداد و زور و قلدری و حکومتهای دیکتاتوری و خان خانی و ملوک الطوایفی و جلوگیری از سفک دماء و زجر زاجر بر مسلمانان و هزاران بی ناموسی و عملیات شرم آور و برقراری عدالت اجتماعی و تأسیس مجلس شورای ملی، آن مجلسی که نمایندگان حقیقی مردم در محیط آزاد به خانه ملت روند و حکومت مرکزی هم با آرای طبیعی نمایندگان ملت انتخاب شوند و به علاوه پنج نفر از علمای طراز اول برای غور و بررسی هر یک از مواد معنونه که پیشنهاد میشود حضور داشته و هر کدام که مخالف با قواعد دین مقدسه اسلام باشد طرح و رد نمایند و این هیئت علما، رأیشان مطاع خواهد بود. (اصل دوم از قانون اساسی).
بلی هدف سران مشروطیت حفظ حقوق اسلام بود نه این که زنان مسلمان را در کورانهایی که میبینید بیندازند. آیا پیشوایان ما گفتهاند: النساء قوامون علی الرجال!
ای مسلمانان! اگر خوابید چرا بیدار نمیشوید و اگر بیدارید چرا هشیار نمیگردید. آخر کی هدف سران مشروطیت این بود که زنا در مجلسها راه یابند. این چه تهمت و افترائی است که به مقام روحانیت و به علمای صدر مشروطیت روا میدارید؟
یک عده زنان بوالهوس میخواهند داخل معرکه شوند. روی چه مأخذ شرعی و یا قانون اساسی آقای کمرهای چنین نظریه دهد؟
در هر حال ملت ایران این اقدامات را ذنب لایغفر میداند.
زن دوش به دوش مرد
(تجدد ایران، شماره 129، 6 بهمن 1339، ص 1، 2)
کریم عجم پور از آبادان
این مسأله سالهاست در کشورهای دیگر حل شده و اما در کشور ما...؟
چند هفتهای است که ستونهای روزنامه تجدد ایران صحنه جنگ و جدال آخوندها و مجتهدین شده و حضرات از داخل عبا و ردا به رخ هم کشیده و با هم به مبارزه برخاستهاند.
یکی میگوید زن باید آزاد باشد و در انتخابات شرکت کند و حق داشته باشد در اموری که مربوط به زندگی اوست دخالت کند. و دیگری میگوید نباید این طور باشد و افسوس میخورد که شخصی در جامه روحانیت به چنین سخن پراکنی پرداخته است الی آخر.
من نمیدانم تا کی عدهای از مردان وطن ما باید خود را از تمدن امروز دور نگه دارند و افکار و ا عمال آنها همان باشد که در عهد عتیق بوده است.
وقتی حضرت علی پیشوای بزرگ عالم بشریت میفرماید فرزندان خود را برای فردای خودشان تربیت کنید نه امروز، جای بسی تأسف و تعجب است که برخی افراد در دنیایی از بی خبری فرو رفتهاند و نمیخواهند حقایق را آن طور که هست درک کنند
دورانی که زنها وظیفهشان فقط این بود که «نشینند و زایند شیران نر» سپری شده و ما امروز در عالمی بسر میبریم که زنها در بسیاری از امور مردها را پشت سر گذاشتهاند و در کلیه شوون اجتماعی وارد گشته و مثمر ثمر شدهاند.
بگذریم از یک عده قلیل زنانی که فکر و ذکرشان تقلید از اعمال زشت و کثیف ستارگان سینماست و خود را چون عروسکهای کوکی میآرایند. سایر زنها انسانهای پاک و شریف جامعه هستند که تعظیمشان شرط است و همین ها هستند که با بیداری و هوشیاری کامل چرخ زندگانی خانوادهها را میچرخانند و به کانون بشریت جلا و صفای خاص میبخشند.
زن دیگر ضعیف نیست. همان زنهای آخوندها و آشیخ ها و الاحقرها هم امروز دیگر بیدار شدهاند و برای طلب حق خود و خروج از دنیای جهل و تاریخی دست به مبارزه میزنند. هم اکنون صدها جمعیت خیریه و انجمن های عام المنفعه به دست زنها اداره میشود و در بین این طبقه دانشمندان با ارزش و چیره دستی یافت میشوند.
آقایان نمیخواهند قبول کنند که از بین آخوندهای واقعی مردانی در همین سرزمین قد علم کردهاند که بردن نام هر یک از آنها مایه افتخار و سربلندی فراوان است. هر کس آخوند شد که نباید خود را از کلیه شوون و اجتماعات زنده و مترقیانه امروز بدور نگه دارد.
این چه طرز فکری است؟ آیا اظهار عقیده کردن در باره آزادی زنان مختص طبقه است که لباس آخوندی به تن ندارند و ریش نمیگذارند و لباده نمیپوشند. شما وقتی زبان میگشایید و میگویید و قلم بر میدارید و مینویسید که زن باید در بند اسارت باشد زن نباید قدم در میان اجتماع بگذارد، زن نباید در تعیین سرنوشت خود دخالت کند از مادر و خواهران خود که در منزل و در اطرافتان هستند خجالت نمیکشید. خجالت نمیکشید اگر مادرتان یا خواهرتان یا یکی از زنان قوم وخویشتان کوره سوادی داشته باشد و مقاله شما را که چکیده مغز پوچ و افکار منحط شماست بخواند و بوضع ترحم آمیزی به شما بنگرد؟ راستی که شما قابل ترحم هستید.
شما از مادر زائیده شدهاید. از محبتهای مادر و خواهر بهرهمند گشتهاید و در نتیجه کوشش و زحمات آنها بزرگ شدهاید. قد کشیدهاید و ماشاءالله برای خودتان مرد شدهاید آن وقت امروز احترام برای این مادر و خواهر قائل نیستید. اگر واقعا نسبت به مادر و خواهر خود و زنان عفیف و شریف احترام قائل نیستید بروید با دستهای خود زمین را گود بکنید و دراز به دراز در آن بخوابید و خودتان را زندهبگور کنید تا دیگر نباشید که قدر شناسی کنید. عدم شما به ز وجودتان است.
من جوانی هستم ایرانی مسلمان معتقد به قرآن و ائمه اطهار، ایمان راسخ به وجود خدا و احترام کامل به مردان بزرگ اسلام دارم. آخوند هم نیستم، لباس روحانیت هم متأسفانه در تن ندارم. فکر میکنم ایمان و افکارم نسبت به وجود مقدس خدا از بسیاری از آخوندنماها بیشتر باشد و اینهایی را هم که نوشتم عقدههایی بود که نتوانستم در دل نگهدارم.
مسأله برابری زن و مرد و زن دوش به دوش مرد سالهاست که در کشورهای دیگر حتی کشورهای کوچک و دهات و مزارع حل شده، اما افسوس و هزار افسوس که ما باید هنوز با معدود از کسانی که آخوند لباس روحانیت پوشیدهاند سروکله بزنیم که زن دیگر حیوان نیست که بشود او را در قفس زندان کرد و عمر گرانبهای خود را به عوض بکار بردن در راه ترقی وپیشرفت صرف این قبیل مسائل نماییم.
ببخشید اگر یک وقت خدای نخواسته تند باشم. ان شاءالله که مرا جزو ملاعین (جمع ملعونها) حساب نخواهید کرد. هرچه باشد بزرگواری شما بیشتر است و ان شاءالله تعالی باز هم از من قبول خواهید کرد که زن دوش به دوش مرد چه در لباس روحانیت و چه در لباس غیر روحانیت. همین.
بانوان و انتخابات: گاوپرستی و احترام آن
محمد علی انصاری
تجدد ایران، شماره 130، پنج شنبه 20 بهمن 1339
در شماره 129 تجدد ایران تحت عنوان زن دوش به دوش مرد مقالهای درج شده بود که لازم دانستم اجمالا جوابی به آن بنویسم. به طوری که مضمون مقاله حاکی است نویسنده معتقد است برتری مردان بر زنان با زندگی امروز به هیچ وجه سازگار نیست ودوران:
زنان را همین بس بود یک هنر نشــــــینند و زایند شیران نر
سپری شده، و زنان در بسیاری از امور حتی مردها را پشت سر گذاشتهاند و آنها که در لباس روحانیت از الرجال قوامون علی النساء حمایت مینمایند، منطقشان منسوخ و این کهنه افکار که نام دیانت بر آن مینهند دیگر پیشرفت نخواهد داشت.
آقای ...! من که از مذهب و مسلک تو به هیچ وجه اطلاع ندارم ولی آنچه از قرائن معلوم میشود مردک بو گرفته هستی.... نه تنها ما بلکه تمام بچه مسلمانهای بیسواد و بازیگوش هم یاوهسرائیهای ترا مسخره تلقی نموده و پاسخ آن را بر خود ننگ میدانند.
ولی چه باید کرد که کلوخ انداز را پاداش سنگ است. متحیّرم که کدام یک از اشتباهات و افتراآت و دروغهای شاخدارتان جواب بگویم. مَثَل نوشتههای شما مثل آن کسی است که میگفت: خسن و خسین هر سه دختران مغاویهاند. آقای مسلمان و معتقد به قرآن مگر آیه «الرجال قوامون علی النساء» و همچنین «للرجال علیهن درجة» و آیه «ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» و آیه «اطیعوالله و اطیعوا الرسول» و آیات دیگر نظیر آن در قرآن کریم ساخته آخوندهاست؟
آیا هزاران نفر از فحول علمای گذشته و کنونی که هر یک دهها و صدها کتاب علمی تألیف نموده و تفسیرها بر قرآن نوشتهاند، در طول مدت چهارده قرن، همه این علما و حکما و فلاسفه اسلامی و زهاد و اتقیا، مغزشان پوچ و فکرشان منحط و درک حقایق ننموده و هیچ کدام حتی به قدر شما عقل و سواد نداشتند که تشخیص حقوق و وظیفه زن و مرد را بدهند؟
حق دارید از منطق دیانت و روحانیت برنجید و انتقاد کنید، زیرا با زندگی نکبتبار و ننگین امروزی یک مشت مردم چموش هوسباز و غافل از مبدأ و معاد منافات دارد.
اگر شما تسلیم محیط آلوده و کثیف بودید و به وضع محسوس و مفاسد حاصله از هماهنگی زن و مرد در اجتماع فعلی علاقه نداشتید، اگر ابتدای امر آخوندی مادرت را طبق موازین شرعی به عقد پدرت درآورده بود، شما منطق دین را منطق منحط و کهنه قلمداد نمیکردید و آخوندها را مورد حمله و احکام خدا را منسوخ و کهنه تعبیر نمیکردید.
آقای ... شیعه پیرو علی (ع) تعجب میکنم که شما میخواهید با فرمایشات تحریفی از قول علی (ع) خلافکاریهایی را صحّه بگذارید و میگویید علی علیه السلام میفرماید فرزندان خود را برای فردای خودشان تربیت کنید. چگونه در کشوری که منسوب به علی علیه السلام است، عدهای معلوم الحال از قول علی (ع) جعل حدیث و مغلطه کاری و علیه هدف و مقاصد آن حضرت تفسیر به رأی میکنند؟
آقای محترم! شما چرا حدیث مشهور و خطبه محکم آن حضرت را که میفرماید: ایّاک و مشاورة النساء فان رأیهن علی عفن و عزمهن علی وهن؛ یعنی بپرهیز از مشورت با زنان، زیرا رأی زنان پست و عزم آنان سست است، و هزاران سخنان دیگر علی (ع) را در باب توجیه و پیروی قرآن نمینویسید؟ مگر این همان وجود مقدس نیست که تا دم مرگ میفرمود: الله الله فی القرآن. آیا فرموده است از احکام آن اعراض کنید یا زمانی که نماز و روزه بین مردم متروک شد (مثل امروز) آن را به فرزندان خود تعلیم ننمایید یا روزگاری که مردم نادان به قهقهرا و بی بندوباری برگشتند دختران و بانوان خود را ولنگ و واز در معرض استفاده و لذت همگان قرار دهید؟
چرا به غلط این جمله را بکار میبرید. در صورتی که این خبر به این کیفیت که به علی علیه السلام نسبت میدهند سند و مأخذ معین ندارد و تا به حال در هیچ یک از کتب معتبر دیده نشده است و نزد ارباب عقل و علم و منطق قابل قبول نیست.
ولی حدیثی است که حضرت پیغمبر فرمود: لن یفلح قوم ولّوا علیهم امرأة. اگر پیغمبر اکرم را قبول دارید طی این حدیث و بیان محکم اعلام خط میکند و میفرماید: زمامداری و هر گونه ولایت و فرمانروایی زن بر خلاف مصالح عموم است.
آقای نویسنده! شما قائلاید مسأله تساوی حقوق زن و مرد سالهاست در کشورهای دیگر حل شده اما در کشور ما....؟
آقای روشنفکر! اوّلا ما ایرانیان صرف نظر از خصوصیات ملی و نژادی در کلیه امور اجتماعی و دینی، خود را گل سرسبد میدانیم، پس معنا ندارد مقلد دیگران شویم. در صورتی که در هیچ کشوری زنان یا مردان به طور کلی حقوق مساوی ندارند و اگر در بعضی کشورها مختصرا داشته باشند تشریفاتی است که علت آن هم وجود مردان ضعیف النفسی مانند شما بودند که تحت تأثیر تمدن مصنوعی فریبنده درآمدند و تسلیم شهوات شدند و به تقلید کورکورانه راه را عوضی رفتند.
به علاوه اگر کشور هندوستان سفیر زن به روسیه می فرستد، بنده عرض میکنم در کشور هندوستان گاو را هم پرستش میکنند و آن را بیش از یک رئیس جمهور احترام میگذارند و بول او را تبرّکاً به سر و روی خود میمالند و فرقه دیگر آلت رجولیت را مورد ستایش قرار میدهند، و بعضی «منی» پرستاند.
آیا شما هم تسلیم این عقاید میشوید یا هستید؟ در کشور هندوستان خدایان سنگی و فلزی دارند آیا ما هم بایستی داشته باشیم؟
آخر آقای نویسنده، هر ملتی مرام و مقررات خاصی دارد. آیا هیچ یک از کشورهای غیر اسلامی به استناد قوانین اسلام فکری را بر خود تحمیل نموده است که ما بکنیم. نمیدانم تعصب مذهبی و غرور ملی ایرانیان کجا رفت که این قدر بی مسلک و فرومایه و بیمقدار و مقلد شدهایم. خلاصه باید گفت اگر دنیا پر از سفیر کبیر زن، وکیل زن، وزیر زن، قاضی زن بشود، ما ملت قرآن سفیر و وکیل و وزیر زن لازم نداریم.
من نمیخواهم بگویم در طبقه زنان، افراد برجسته که بتوانند مسؤولیت های سنگین اجتماعی را به عهده بگیرند اصلا یافت نمیشود و در میان جنس لطیف افراد سرسختی که بتوانند با رجال دوش بدوش بروند ابداً محال نیست. البته یافت میشود لکن در نهایت قلت و ندرت، و هیچ عقلی اجازه نمیدهد که به خاطر افراد فرضی ـ که النادر کالمعدوم است ـ قوانین محکمه عمومی را غیر نافذ یا مقید ساخته و نظام اجتماعی بشر را بیش از این به گرداب هرج و مرج و خطر اندازند.
علاوه بر اینها جنس سرسخت و غلیظ تا به حال در امر زمامداری و انتخابات چه رشادت و شهامتی به خرج داده که بعد از این جنس سست عهد و رقیق و لطیف...؟
آنجا که عقاب پر بریـزد از پشه لاغری چه خیزد؟
از همه اینها گذشته، ما میگوییم به شهادت وضع طبیعی ساختمانشان، زنان صلاحیت دخالت در امور مهمه اجتماعی و عهدهداری مسؤولیت های سنگین را نداشته و اصولا خلاق متعال و دست طبیعت آنان را برای عهده داری مشاغل معلوم و مخصوصی به وجود آورده و ارزش و افتخارات آنها را از راه دیگر تثبیت فرموده است.
اینک برای اثبات مدعای خود خلاصهای از اقوال علمای عصر را که متکی به دلایل حسی و وجدانی است (از کتاب چهار شب جمعه)[22] عرضه داشته و قضاوت را به عهده عقل و شرافت خودتان میگذارم.
1 . وزن دماغ زن و مرد متوسط الخلقه که سنجیدهاند، دماغ مرد 113 گرم بیشتر از زن است.
2 . مقرّ قوّه عاقله زن و مرد که قسمت مقدم دماغ است، سنجیده شد. از زنان 54 سانتیمتر مکعب کوچکتر از مرد است.
3. تفاوت وزن دماغ زن و مرد. در سال اول تولد 50 گرم و سال دهم 110 گرم است.
4. استخوان بندی زن در ترکیبات شیمیایی استحکامش کمتر از استخوان مرد میباشد.
5. حجم عضلات زن به طور متوسط یک سوم کمتر از حجم عضلات مرد است.
6. حداکثر وزن جمجمه در زن 1300 و در مرد 1400 تعیین شد است.
7. وزن قلب زن به طور متوسط 230 گرم و در مرد 300 گرم تحدید شده است.
به علاوه تفاوت های زیاد دیگری هم در نر و ماده سلسله حیوانات از حیث هیکل، قدرت، قیافه، عادت، صدا، طیران، رنگ آمیزی، وطبیعت موجود است که در اینجا از ذکر آن خودداری میشود.
فیلسوف بروون در کتاب موسوم به ابتکار نظام میگوید: نسبت مجموع قوای مرد به مجموع قوای زن نسبت سه بر دو است و یک ثلث قوه مرد بیشتر است. بعد از آن که میگوید چون جامعه بشری از سه عنصر علم و عمل و عدالت تأسیس شده، پس قدر حقیقی برای مرد و زن مثل نسبت سه در سه بر دو در دو در دو یعنی مثل نسبت 27 باشد بر 8 . به این سبب توازن و تساوی میان قوای مرد و زن وجود ندارد.
اکنون با این همه اختلافات شدیدهای که بین زن و مرد مشاهده میشود تساوی حقوق و آزادی زن یعنی چه و زنها چگونه باشند تا با مردها مساوی و آزاد باشند.
مثلا هر دو با حجاب یا بی حجاب باشند یا هر دو ریش و سبیل درآورند یا هر دو حائض شوند یا هر دو آبستن شوند و آبستن نمایند یا هر دو بزایند یا وضع خلقت هر دو یکی گردد و یا مقصودتان از آزادی زنان آن است که مثل مردان هر کجا میخواهند بروند یا سودای شوهری که دارند اگر به تازه جوان رعنایی مایل شدند آن را هم به همسری یا همخوابی خود قبول کنند؟ یا فکرتان آن است که مثل دین سازان قرن بیستم اگر زنان از مردان خود حامله نشدند، در تخم گیری از هر جوانی که مورد پسندشان باشد آزاد باشند آیا نظرتان این است که زنان هم اختیار طلاق دادن مردان را داشته باشند؟ آخر مقصود از این آزادی چیست؟ آیا در هیچ کشوری هیچ ذی شعوری میتواند چنین قانونی بگذراند؟ آیا این ایدهآل سفیهانه پررویی و زورگویی به دستگاه آفرینش و ناموس طبیعت نیست.
من هنوز نمیدانم مقصود واقعی شماها از این طرفداری و منطق قلمبه چیست؟ اگر خدای نکرده به فرض محال چنین معنایی مراد باشد که به طور قطع کوس رسوایی خودتان را بر سر بازار انسانیت زده و آبروی عقلا و رجال اجتاعی و سیاسی عصر تلویزیون را بر باد دادهاید. باز هم جای آن است که به صدای بلند فریاد بزنیم زنده باد اسلام یا پاینده باد همان کتاب آسمانی که 14 قرم قبل فرمود: الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساء یعنی مردان به حکم فطرت و طبیعت نسبت قیمومیت به زنان دارند . آن بچه مزلفهایی که دم از تساوی حقوق زن و مرد میزنند و برای تأمین اغراض شخصی و شهوی خود جار و جنحال دارند هر وقت دست قدرتشان توانست مساوات و تعادلی بین این همه اختلافات طبیعی موجوده بین زن و مرد برقرار نماید آن وقت ا صل تساوی حقوق زن و مرد مطلوب آنها در این کشور قابل پشتیبانی و اجراء و مفهوم صحیح و عاقلانه داردو در آن موقع میتوانند علیه افکار مستدل عموم عقلا و فلاسفه عالم علیه تمام شرایع و ادیان قلم بردارند، بنویسند طرز فکر روحانیت چکیده مغز پوچ و افکار منحط است.
در ارتباط با نوشته «زنان دوش به دوش مردان» نامههایی نیز برای روزنامه تجدد ایران رسیده بود. از جمله:
از دزفول: آقای عجم پور بخوانند:
حضرت آقای طباطبائی (مدیر تجدد) از مقام عالی استدعای درج این حقایق را دارم. آقای عجم پور که معلوم است فردی است مجرّد و عذب، خود را به وجه احسن به جامعه معرفی نمود. عجم پور در قرآن و احکام اسلام مداخله مینماید. آقای عجمپور شما کارتان تجارت است، پس حق ندارید نسبت به مجتهدین و حقوق و حدود قرآن و اسلام فضولی نمایید. من و شما نمیتوانیم و اجازه نداریم وارد این بحث شویم. و هو حسبی و نعم الوکیل
سید عبدالمطهر رکنی.
شخصی نیز به نام عبدالحسین تقوی نامهای برای خود عجمپور فرستاده و سخت به او حمله کرده بوده است. آقای عجم پور در این باره این نامه را به روزنامه نوشته است:
جناب آقای طباطبائی مدیر محترم تجدد ایران
پس از سلام. امروز نامهای از طرف یک نفر به نام حاج شیخ عبدالحسین تقوی برایم رسید که در آن به خاطر مقالهای که در شماره اخیر آن روزنامه نوشتهام ناسزا داده شده است. آقایان خیال کردهاند که من منظوم از آن مقاله مخالفت با روحانیون و اسلام بوده و به هر حال تهدید کردهاند که جواب مرا در شماره آینده روزنامه خواهند داد.
من از شما تقاضا میکنم امروز مقرّر فرمایید نامهای را که به عنوان آقای تقوی نوشتهام در روزنامه چاپ شود تا رفع هر گونه سوء تفاهم بشود و هر جوابی هم که داشته باشند امر به درج فرمایید. ولی من جوابی به آنها نمیدهم، چون خصومت خاصی با آقایان ندارم.
جناب آقای حاج شیخ عبدالحسین تقوی
پس از عرض سلام، رسید نامه شما را اعلام میدارم.
برای من جای بسی تأسف است که مرد با تقوا و دانشمندی چون جنابعالی از روی تعصب به یک جوان همدین و هموطن خود این طور نسبتهای ناروا بدهد و متأسفتر از این هستم که شما و آقایان بازاریان تهران که همگی متقی و متکی به دستورات و فرامین دین مبین اسلام هستند به عمق مقاله من توجه نفرموده و آن را توهینی به جامعه روحانیون حقیقی پشتیبانی نمودهام. فکر نمیکردم بیان موضوعی که بستگی با حقیقت زندگی دارد، شما را تا این حد ناراحت و عصبانی سازد.
شما هر جوابی که به مقاله من بدهید و در روزنامه تجدد ایران چاپ شود، از طرف من بلا جواب خواهد ماند، چون من با طبقهای که آن را مایه افتخار و سربلندی دنیای اسلام میدانم سر جنگ ندارم، و من خیلی کوچک تر از آنم که چنین هدف شومی داشته باشم و البته آنچه را که همان یکبار نوشتم عقیده و نظریهام در باره زن و مرد بوده و مرتکب گناه غیر قابل بخشش هم نشدهام که این طور تکفیر فرمودهاید.
موفقیت شما را در اشاعه دستورات آسمانی پروردگار و پیشبرد مقاصد مقدس و درخشان مذهب بزرگ اسلام از خداوند خواهانم و برای شنیدن نصایح و اندرزهای صمیمانه و برادرانه شما حاضرم و بدانید قلب من همیشه همراه همان آخوندها و روحانیون حقیقی و واقعی است.
زن و انتخابات
(تجدد ایران، شماره 132، پنج شنبه 11 اسفند 1339، ص 1، 2)
سید هادی خسروشاهی تبریزی
جناب آقای طباطبائی مدیر محترم روزنامه تجدد ایران
اتفاقا نوع مقالات روزنامه شما قابل مطالعه و استفاده است، ولی متأسفانه گاهی مقالاتی دیده میشود که به نظر من ارزش تجدد ایران، بیشتر از آن است که آنها را چاپ کند و شاید نشر آنها از جهاتی هم به پرستیژ تجدد ایران لطمه بزند.
در شماره قبل مقالهای تحت عنوان «زدن بدوش مرد!» از آقای کریم عجمپور (اگر اسم مستعار نباشد) درج شده بود که از سرتاسر آن پیدا بود که غرض اصلاحی در کار نیست، بلکه میخواهد دق دلی درآورد.
نویسنده آن مقاله مثل این که در علوم اسلامی تبحّر کافی داشته و اجازه اجتهاد هم گرفته است! زیرا طوری مقاله خود را نوشته است که گویی اشتباهی ندارد و فتوایی هم که میدهد بدون برو برگرد است، بالخصوص که خود مدعی است مسلمان و قرآن است. او نباید جزو ملاعین شمرده شود.
ولی مقاله ایشان می رساند که اطلاعی از حقوق زن در اسلام ندارد و نظریه اسلام را در باره زن و مسائل اجتماعی، زن و انتخابات (اگر انتخاباتی واقعا در کار باشد!) زن و حکومت، زن و طلاق، و... را نمیداند و اگر از اسلام خبری داشتند، لااقل محرمانه وارد بحث میشدند و میدانستند که با فحش و مسخره کردن، نمیتوان کاری از پیش برد و نمیتوان موضوعی را ثابت کرد...
ببخشید! من نمیخواهم به این آقای محترمی که خواسته با مقاله خود «آشیخها و آخوندها و الاحقرها» را تکفیر نموده و آنها را برای ابد خانه نشین کند، جواب بنویسم، زیرا ایشان مسألهای را مطرح نکرده بود که ما در اطراف آن بحث کرده و به آن جوابی بگوییم، بلکه چند کلمه از قماش همان حرفهایی که در خیلی از موارد استعمال میشود، از قبیل این که دنیا پیشرفت کرده و ما هنوز عقب ماندهایم و... سرهم کرده و مقالهای تحویل داده بودند، و همچو مقالهای تصدیق بفرمایید که ارزش علمی و اجتماعی ندارد که روی آن بحث شود.
منظور من از این نامه این بود که اگر قرار است چرندیاتی به نام آزادی عقاید چاپ و منتشر شود چرا عقاید کمونیستی را چاپ نمیکنیم؟ مگر آزادی عقیده برای همه نیست، و اگر قرار نیست که مسائل و مباحثی که به صلاح اجتماع نیست چاپ شود، چرا اجازه میدهید که محملاتی مانند مقاله آقای عجمپور که در مقاله خود «عجم» بودن خود را ثابت کرده است، چاپ بشود؟
در هر صورت، برای این که از نظریه اسلام در باره حقوق زن، و زن و مسائل اجتماعی و... مطلع شود، لازم است کتاب زن و انتخابات را که اخیرا به همکاری پنج نفر از رفقای فاضل و نویسنده و روشنفکر ما نوشته شده و منتشر گشته است، مطالعه کنند. من به نوبه خود ضمن تقدیر از عمل خداپسندانه آقایان [زین العابدین] قربانی، [محمد مجهتد] شبستری، [علی] حجتی کرمانی، عمید زنجانی، حسین حقانی که این کتاب را نوشته و حقایقی را روشن ساختهاند و خوشبختانه به زبان ساده هم نوشته شده است، از آقای «عجم» خواهش میکنم که این کتاب را به دست آورده، بدون تعصب مطالعه کند، و بعد منصفانه قضاوت نماید، و یک جلد از کتاب برای شما ارسال میشود که اگر صلاح بدانید فصولی از آن را در نامه گرامی تجدد ایران برای استفاده خوانندگان محترم خود درج نمایید . با تقدیم احترامات.
مفــهوم آزادی و تساوی حقوق چیست
زنان ایران چه میگویند و چه میخواهند
عزیزالله حامی
تجدد ایران، شماره 131، ص 1، 4
درست به خاطرم نیست، ولی تصور میکنم چند سطر مطلبی که سال گذشته در یکی از نامههای هفتگی تهران راجع به زنان ایران نوشتم، عنوان آن چنین بود: زنان ایران چه میخواهند. دوستانی که آن مقاله مختصر را خوانده بودند میگفتند، مطلب معقول و پختهای به شمار میرود و معتقد بودند که می بایست این تجزیه و تحلیل را در تجدد ایران که داری وزن و ارزش بیشتری است شروع و دنبال کنم.
اما من معتقد بودم که در اوضاع و احوال کنونی و نبودن امکانات لازم این قبیل گفتگوها صورت شعر و غزلی دارد که کمیت شاعر در قافیهاش لنگ میماند.
چنان چه از میان مطالب و مقالات مخالف و موافق شمارههای اخیر تجدد ایران، همان طور که جناب آقای طباطبائی در یادداشتی بدان اشارت کرده بودند، استدلال و منطق، تحت الشعاع تعصبات و اغراض قرار گرفته و هو و جنجال بر دلیل و برهان غلبه یافته است. در حالی که اصل گفتگو، این همه بحث و قیل و قال را ایجاب نمی کند، ولی مشروط به این که کج سلیقگی بخرج ندهیم. در آن صورت است که ما میتوانیم بدون سر و صدا و توسل به حربه تهمت و افترا موضوع را در چند سطر بیان کنیم.
گفتگوی اصلی پیرامون آزادی و تساوی حقوق است و در این مورد لازم است قبل از هر چیز به مفهوم آزادی و تساوی توجه کرده ببینیم آزادی چیست و تساوی زنان و مردان در حقوق اجتماعی چه معنایی دارد.
آزادی عبارت است از فراهم بودن امکان فعالیت و دخالت در امور اجتماعی برای همگان و برخورداری از مزایای زندگی و حقوق طبیعی، یعنی افراد یک جامعه در هر موقعیت و شرایطی که قرار دارند، میتوانند با فراغ خاطر زیست کرده و از تحمیلات مادی و معنوی دیگران در امان باشند.
تساوی در حقوق هم مفهوم مشابهی با آنچه که ذکر شد دارد و معنای آن این است که امتیازات نژادی و طبقاتی در استفاده از حقوق اجتماعی مدخلیت نداشته باشد، یعنی هرکس به اندازه کار و کوشش خود از مزایای زندگی انسانی برخوردار گردد.
تساوی در حقوق، ارتباطی با تساوی در خصوصیات جسمانی ندارد و آن طور که ما تعبیر و تفسیر میکنیم نیست و سادهترین تعبیر آن عبارت از مزد مساوی در برابر کار مساوی، یعنی هر کس توانست باری را به مقصد برساند همان اجرت را دریافت دارد که دیگری میگیرد و به بهانه امتیازات طبقاتی یا جنسی و نظایر آن که زاده قضاوت های یک طرفه است، مانع کار و کوشش دیگران نشویم و امکان رشد و فعالیت را از یکدیگر سلب نکنیم.
تقسیم کار و انتخاب حرفه و شغل بر طبق ذوق و صلاحیت افراد صورت میگیرد و لازمه زندگی اجتماعی است و این موضوع ارتباطی با آزادی یا محدودیت افراد و خانوادهها ندارد. وانگهی دخالت در امور و شؤون اجتماعی حق همه افراد و طبقاتی است که در آن اجتماع زیست میکنند و عقل و منطق حکم می کند که عموم طبقات در اظهار نظر و سلیقه مربوط به خود و اجتماعشان ذی حق باشند و قید و بندی بر دست و پای افراد و عقول و افکار گذاشته نشود.
در این صورت طبقه را به جرم زن بودن و اختلاف جنسی به حساب نیاوردن و به عنوان ناقص عقل بودن از اجتماع کنار گذاشتن کار درستی نیست و امر توالد و تناسل یا خانه داری و تربیت فرزند را مغایر اظهار عقیده و شرکت در فعالیتهای دسته جمعی دانستن به مغالطه شبیهتر است تا به واقع بینی و منطقی فکر کردن.
سلولهای مغزی انسان وسیلهای است برای درک و ضبط و سنجش و تشخیص مطالب و مسائل علمی و اجتماعی و آنچه را که ما به نام عقل مینامیم. تجربیاتی است که یک فرد در طول زندگی به نسبت برخورد با وقایع و حوادث و قرار گرفتن در جریانات میاندوزد و از آن برای رد یا پذیرش افکار و عقاید تازه استفاده میکند و عدم تجربه و کفایت زنان در امور اجتماعی زاده محرومیت و عدم مداخله به شمار می رود نه فقدان شایستگی و لیاقت ذاتی و این موضوع اختصاص به طبقه نسوان ندارد چنان چه مردان خام و بی تجربه هم در این زندگی تعدادشان کم نیست.
طبقه بندی افراد از نقطه نظر موقعیت علمی و معنوی اختصاص به گروه زنان و مردان ندارد. دو استدلال طرفین در این مورد به مسخره و استهزاء شباهت دارد. مردها میگویند خاله خانباجیهای شلهپز هوس وکالت و وزارت دارند زنان میگویند: فلان حمال بی سواد حق شرکت در انتخابات را دارد اما فلان زن دکتری که استاد دانشگاه است ندارد.
این مقایسه و سنجش درست نیست و میبایست در مقایسه تشابه و تناسب را از یاد نبرد و مردان فهمیده و تحصیل کرده را با زنان دانشمند و با تجربه سنجید و مردان عقب مانده و کم تجربه را با زنان همطرازشان مقایسه کرد. به علاوه از نطقه نظر کمیت دخالت در امور اجتماعی و فعالیتهای سیاسی عالم و جاهل آراء مساوی دارند و رای استاد دانشگاه کمیت بیشتری نمیتواند داشته باشد.
در این مبحث بد نیست به عنوان پرسش از کسانی که با استناد به اخبار و احادیث یا نصوص کتب دینی میکوشند تا زنان را کم ارزش تر از مردان و خلاصه ناقص عقل معرفی کنند این مطلب را یادآور شوم که مساوی بودن زن و مرد در برابر قصاص و دیات و حدود اسلامی، استدلال آنها را نقض و بلوغ زنان در نه سالگی و مکلف شدن به انجام تکالیف شرعی، خلاف این گفته را به ثبوت میرساند.
زیرا مجازات مساوی در برابر جرم مساوی قرار دارد و جرم مساوی در شرایط مساوی به وقوع میپیوندد. یعنی مجازات مجرم صغیر یا سفیه و مجنون با مجازات مجرم بالغ و رشید و عاقل برابر نیست و تساوی مجازات زن و مرد در مواردی نظیر زنان و سرقت دلالت بر تساوی عقل و درایت طرفین مینماید.
در مورد بلوغ فقه شیعه زنان را در نه سالگی و مردان را در پانزده سالگی بالغ و مکلف میشناسد، یعنی زنان زودتر از مردن عاقل میشوند و رشد عقلانی آنان قادر به تشخیص بد و خوب و تمیز حق از باطل خواهد بود و آنچه را که پسرها در پانزده سالگی موفق به درک و موظف به اجرای آن میشوند دخترها در نه سالگی درک میکنند و با این ترتیب بایستی گفت: مردن ناقص عقلاند نه زنان، مگر این که بگوییم بر خلاف آنچه میبایست باشد به جای آوردن فرایض و اعمال دینی هم از جمله تکالیف شاق و تحمیلی است که خواه ناخواه افراد مجبور به اطاعت و تبعیت از آن هستند و مردان جامعه این تکلیف شاق و تحمیلی را تا آنجا که توانستهاند از دوش خود به دوش زنان انتقال داده و آن ها را شش سال زودتر از خود مجبور و مکلف ساختهاند.
بیان قسمت اخیر همان طور که گفته شد جنبه پرسش و استفهام از متتبعین و افراد مطلع و آشنا به مسائل دینی را دارد نه جنبه انتقاد یا جواب گویی به مخالفین نهضت بانوان.
از خوزستان: (تجدد ایران، 133، ص 3):
جناب آقای عزیزالله!
ما تابع قرآن کتاب مقدس آسمانی میباشیم نه تابع هوا و هوس. زن معزز و محترم میباشد. زن گوهری گران بها و بی نظیر است و باید در حفظ این گوهر شریف کوشید تا از شر دشمنان محفوظ بماند ان شاءالله.
مقاله جنابعالی مندرجه در جریده وزین تجدد ایران موضوع آزادی زنان قرائت شد. اولا چرا اصرار دارید که این مقالات بی ارزش را در نامه وزین تجدد ایران که حامی قرآن عظیم است مندرج فرمایید؟ ثانیا خودتا صراحتا در آخرین سطور مقاله اقرار به عدم عقل خودتان فرمودید. ثالثا ما مسلمانان پیرو قرآن مجید میباشیم و کتاب خدا حجاب را برای زنان واجب شمرده است. رابعا ما مسلمانان اقرار واعتراف داریم که زن عزیز و شریف است و زن محترم است و گوهری گرانبها و بینظیر میباشد و باید در حفظ و حراست این موجود مبارک و عزیز سعی بلیغ نماییم. با تقدیم احترامات. رکنی خوزستانی 7/12/39[23]
ابزار ورود به ادبیات جهانی
(گفتگو)
مایلم با یك موضوع دور و دراز شروع كنم، روزگاری نه چندان دور آنچه ما به عنوان ایرانی در قالب متن مینوشتیم سكه روزگار بود و خود به خود به همه جای دنیا میرفت اما این روزها خبری از حضور اندیشه مكتوب ایرانی در خارج از ایران نیست. آیا سیر اندیشه ما نزولی شده است یا برعكس سرعت صعود ما كاهش پیدا كرده است؟
وقتی صحبت از ما میكنیم باید ببینیم این «ما» كیست و متعلق به كدام بخش جغرافیایی و در چه دوره زمانی است. یك «ما» مربوط به روزگار مولوی است که در خراسان بار گرفته و در آسیای صغیر خوش درخشیده و از آن روزگار تاکنون توانسته است جهانی شود و تا امروز هم تاثیری فراملی داشته است. یك وقت دیگر، مقصود از «ما»، مای دوره صفوی است كه در عین اینكه زیباییها و سرمایههای خودش را دارد به لحاظ جغرافیایی دایرهاش محدودتر شده و افزون بر آن به لحاظ تمدنی کم و بیش با مرزهایی بسته روبهرواست، نه نفوذی در ماوراء النهر دارد نه در عثمانی و نه حتی حوزه عرب زبان. این «ما» در دوره قاجار باز هم محدودتر میشود و بخش زیادی از منطقه شمال غربش را در قفقاز از دست میدهد، به طوری که آنان که فارسی را زبان علم میدانند کم کم زبان روسی را زبان علمی میشناسند. همین زمان حتی تأثیرش را در عراق هم که بخشی از عثمانی است و سنتا میدان تأثیر گذاری فرهنگ فارسی بوده از دست میدهد. همچنین نسبت به روزگاران گذشته تأثیرش را در كشورهای حوزه خلیجفارس، به دلیل تسلط اجانب فرنگی از دست داده است.
همین «ما» وقتی به دوره پهلوی میرسد، دیگر به شدت محصور و محدود و ملی شده است. این زمان دنیا عوض شده است. روزگاری که این «ما» در بخش وسیعی از جهان مؤثر بود گذشته و به شیء «متأثر» از همه جا تبدیل شده است. بنابری این آن «ما»ی قرن 7 و 8 هجری «ما»ی قرن 10 و 11 نیست، چنان که مای آن زمان «مای» دوره معاصر.
توجه داشته باشید اگر ما به عنوان یك ایرانی فكر میكنیم همان «مای» قرون گذشته هستیم، اشتباه میكنیم. اکنون «ما» یك قوم محدودیم. در قرن 8 و 9 همانطور كه فارسی در ایران، در شبه قاره و حتی در عثمانی مهم بود، الان زبان فارسی را قوم یا اقوام محدودی می فهمند. اگر در هند امروز بگردید شاید پیرمردهایی را بیابید كه زبان فارسی را در حد یك یا دو بیت حافظ یا قصه ای از گلستان سعدی بدانند، در كشورهای حوزه خلیجفارس هم همینطور است. راه دوری نرویم چهل سال قبل از این در شهر کربلا زبان فارسی را همه میفهمیدند اما با سی سال سلطه صدام زبان فارسی از عراق حذف شد. وقتی زبان ما محدود شد، ادعای «ما» هم محدود خواهد بود. قرون گذشته نصف آسیا زبان مفاهمه اش فارسی بود، حالا یک دهم آسیا که سهل است، یک بیستم آن هم چنین نیست. این که عامل این محدودیت چیست، امر دیگری است، اما این که این امر یک واقعیت است، تردیدی نیست.
حالا باید ببینیم از كدام «ما» سخن می گوییم. باید تفاوت مکانی و زمانیاش را با گذشتهای که شما از آن صحبت کردید و گفتید وقتی ما چیزی مینوشتیم در دنیا یا بخش مهمی از آن انعکاس داشت، در نظر بگیریم. اقوام مختلفی كه آن روزگاران در هویت این «ما» مشارکت داشتند و سرمایه خود را در آن میدیدند، اکنون همه رفتهاند. دیگر سرمایه مشترک نیست تا تعامل فکری و علمی پدید آورد و کیفیت تولیدات فکریاش بالا برود. شما باید بدانید «ما»یی كه شما میگویید امروز خبری از آن نیست.
حافظی که برآیند «ما»ی تمدنی ما در اوج قدرت فکری و وسعت جغرافیایی حوزه فارسی زبان است، به دلیل سنتهای مدرسی و علمی و آموزشی و تمدنی، از عمق کافی برخوردار بود.. او در روزگاری می زیست که فارسی فهمی، دامنه جغرافیائیش بارها و بارها بیش از روزگار ما بود. بنابرین او هم از این حوزه گسترده بهره می برد و هم وقتی فکری را تولید می کرد تبدیل به فکر جهانی می شد. یك غزل حافظ این قوت و بنیان درونی را داشت و دارد كه در حوزه خودش كه تصوف و اخلاق است تاثیر گسترده بگذارد. یعنی حرفی برای گفتن دارد. این حرف تا امروز هم طالب دارد و جهانی است و به خصوص در دنیایی که با فقر معنویت روبروست و می بینیم که با تمام ابزارها به دنبال پر کردن فضاهای خالی خود از معنویت است، تأثیرش را می گذارد. اما مهم در حافظ و مولوی همین است که زبان جهانی دارند. این زبان، یک فلسفه پشت سر دارد، نه آن که صرفا زبان مفاهمه لفظی یعنی فارسی و جز آن باشد.
منظور شما این است که ما نتوانستهایم جغرافیای فرهنگی خودمان را در گذر زمان توسعه دهیم
امروز آنچه هویت فکری «ما» را تشکیل میدهد، در عین آن که میراثی از گذشته دارد، قوت جهانی بودن و شدنش ضعیف است. این مسأله به این نیست که شما یک فرهیخته ای مثل حافظ یا مولوی داشته باشید، مکتب و مدرسه ای می خواهید که فرهیخته ای مثل مولوی و حافظ در آنها تربیت شود. وقتی مدرسه تمدن اسلامی در قرن چهارم اوج می گیرد، ابوریحان بیرونی تولید می کند که زبانش جهانی است، حتی اگر در خوارزم باشد. اما در دوره صفوی، زبان جهانی ندارید، در دوره قاجار، زبان جهانی ندارید. زبان محلی دارید. آنچه می نویسید شاید برخی از محتوای آن برای همه بشر مفید باشد، اما زبان جهانی در آن نیست که بتواند همه جا سکه شود و مانند زرورق ببرند و بهره بگیرند. این زمان مرکزیت زبان جهانی در جای دیگری قرار گرفته و شما حتی فرصت و امکانات مرور بر آن را هم ندارید.
زبان بخش وسیعی از ادبیات ما اما ادعا دارد زبان اسلام است که زبانی جهانی است، پس چرا راهی به جهانی شدن نبرده است؟
این نکته مسلم است که اسلام دین جهانی است، اما مهم این است که همان را نیز ما محلیاش نکنیم. اسلام در چهارچوب های کلی خود، یک تمدن جهانی پدید آورد، افکار فلسفی جهانی تولید کرد، علم کلام جهانی عرضه کرد، تمدن مادی وسیعی را تولید کرد. توجه کنید در قرن اول و دوم هم اسلام بود اما جهانی نشد. اما در قرن چهارم و پنجم شد. آثارش به دنیای متمدن آن روز رفت. بعد دوباره خاموش شد. این یعنی این که ما از آن قالب های کلی برای ایجاد یک فرهنگ جهانی چه قدر استفاده می کنیم و چه راههایی برای توسعه آن داریم. امروز هم زبان اسلام، باید توسط مسلمانان جهانی شود، باعلم و دانش و فرهنگ، نه با داد و فریاد و تهدید و ارعاب آن چنان القاعده می کند.
اسلام ما را به عبادت و بندگی و یگانگی حق میخواند، روی تعلیم و تربیت اصرار دارد و توصیه به زایش فكر و تقویت عقل و علم و تمدن میكند. اسلام از ما می خواهد خوب زندگی کنیم و یک اصل کلی به ما می دهد که : يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ عَليم، ای پیامبران! از بهترین های پاک بخورید و عمل صالح انجام دهید. من دانای به کارهای شمایم. خداوند روی این دو امر یعنی خودن چیزهای پاک و عمل صالح تأکید میکند. همین و بس. این یعنی تمدن مادی و معنوی. بنابرین اسلام از ما می خواهد یک تمدن خوب داشته باشیم و از دل آن دروازههای فكر را بر روی بشر باز كنیم. در یك دورهای به دلیل شرایط اجتماعی مناسب، مسلمانان از عهده این کار بر می آیند اما در دوره دیگر درجا میزنند.
روزگاری که شما از آن سخن می گویید که آثار ایرانی، جهانی است، روزگاری است که قوم ایرانی قوم امروز نیست كه حتی در درون خودش یكدستی فرهنگی ندارد و فرقه گرایی و گروهگرایی سبب میشود تا مشارکت عمومی در فرهنگ سازی و گسترش حوزه تعقل و درک زبان جهانی محدود شود. آن ما متعلق به روزگاری است که گستره زبان فارسی در میان دهها قوم است، اقوامی که همه میراث خود را با هم به اشتراك میگذارند، رفت و آمد میانشان هست، متفكرین آنان از اطراف و اکناف به بغداد و ری و نیشابور میآیند و میروند، خوب مجموعه این رفت و آمد با یك نبوغ ویژه، حافظ تولید میکند. گرچه همان زمان نطقه محدودیت ها بر اثر نزاعهای سیاسی و اجتماعی بسته شد اما باز نشانی از قرون پیش از آن وجود داشت. ما در دوره صفویه خود را محدود میكنیم، مرزهامان در شرق و غرب بسته می شود، كتاب و عالم از مرز رد و بدل نمیشود، از انتقال کتابها خودداری می شود، خودسانسوری دریچه علم و پژوهش را به روی عالمان ما می بندند، ازبک ها جلوی انتقال آثار ایرانی را میگیرند، زبان فارسی فراموش می شود و «ما» یعنی همان مای گذشته ما، محدود می شود.
یک پرسش همیشه برای من مهم بوده است و آن این که در کتابخانه های بزرگ و کهن ما نسخههای خطی متعدد از تاریخ طبری به عنوان مهمترین و معتبرترین كتاب تاریخ اسلام وجود دارد؟ این که هیچ، حتی از تاریخ یعقوبی و مروج الذهب شیعی هم. چرا؟ برای این که در دوره صفوی کتابهای اندیشه ساز جهان اسلام، کتابهایی که فرهنگ معقول انسان مسلمان دوره جهانی تمدن اسلامی را به دلیل محددیت های یساسی و مرزی از دسترس ما خارج میشود. بخشی را مغولان و تیموریان نابود کردند بخشی را هم خودمان با خود سانسوری از میان بردیم. وقتی این کتابهای جهانی دنیای اسلام از دست ما رفت، وقتی تاریخ ابن خلدون به دست ما نرسید، و ما نتوانستیم خلدونی فکر کنیم، فقط در داخل حصار و دایره خودمان گشتیم و فکر کردیم و دور زدیم، دیگر نباید انتظار داشته باشیم که فکر جهانی عرضه کنیم. صرف اعتماد به نفس کافی نیست، صرف فریاد زدن و هل من مبارز خواستن کافی نیست، مهم این است که شما افکار دیگران را بخوانید و آنها را هم به داشت های خود ضمیمه کنید و با خلاقیت و گرفتن رهبری اندیشه و تمدن به پیش بروید.
به طور خلاصه می خواهم عرض کنم، وقتی دستمایه های اصلی تمدن اسلامی در قرن 6 و 8 به نسلهای بعدی منتقل نشد، دیگر فكری نماند تا بر اساس آنها فکر جدیدی از میان برخیزد.
جناب جعفریان این محدودیتها اما تنها مختص ما نبوده ولی کسانی توانستند از آن عبور كنند. ما الان كتابهایی از اعراب مسیحی داریم در ارتباط با امام حسین (ع) كه به 17 زبان ترجمه میشود و اما به عنوان خواستگاه شیعه این قدرت را نداریم.
نمیتوان معیارهای جهانی یا مفاهمه جهانی را در نگارش و تمایلات عمومی ملتها را در نوشتن اثری یا پدید آوردن فیلمی نادیده گرفت. در مفاهمه هم محتوا مهم است هم شکل و هم ترکیبی از آنها. ما در نوشتههایمان تنها معیارهای داخلی خودمان را در نظر داریم. برای نمونه، شما در ارتباط با قیام عاشورا اگر علت قیام امام حسین(ع) بر حكومت یزید را به دلیل برخی از رفتارهای ظاهری یزید مربوط بدانید كه امروزه انجام آنها در دنیا عادی است، نمیتوانید اندیشه حسینی را به ملت های دیگر منتقل كنید، هر چند در داخل کشور موفق باشید. مثلا بگویید یزد شرابخوار بود یا با سگ بازی میكرد؛ این اهمیتی برای مخاطب جهانی شما که به اینها عادت کرده است، ندارد. اما اگر یك چهره آزادی خواه از امام حسین ترسیم شد و بر اساس اندیشه های عقلایی مقبول میان بشر، هدف از قیام او برای مبارزه با استبداد شرح داده شد، آنگاه است که می توانیم به معیارهای جهانی برسیم. تازه این را باید در كنار استانداردهای نگارش به لحاظ شکلی هم قرار داد و با در نظر گرفتن همه اینها، یک نثر خوب، با تعابیر زیبا و ادبیانه، با خلاقیت های هنری در امر نگارش پدید آورد. آن وقت است که ما میتوانیم اثرمان را به ادبیات جهانی نزدیک کنیم. مردم دنیا در هر شرایطی اسطورههای انسانی والامقام میخواهند، اگر در تبیین شخصیت امام حسین این اصل را مراعات کنیم و از حضرتش چنان که بهترینها را دارد، یک اسطوره برای جهانیان بسازیم و با زبان و ادبیات نوین و جاذبههای هنری آن را بیان کنیم می توانیم انتظار داشته باشیم که اثر ما نزدیک به ادبیات جهانی شود.
وقتی در لبنان یك مسیحی درباره امام حسین(ع) مینویسد و اثرش جهانی میشود به خاطر رعایت معیارهای جهانی است اما ما در داخل، حتی دانستهها و احساسات مخاطبان جوان خودمان را هم رعایت نمیكنیم و خودمان به دست خودمان آنچه برایمان میتواند منبع زایش اندیشه در مقیاس جهانی باشد، در حد یك فرقه مذهبی تنزل میدهیم. تازه همانجا نیز همدیگر را متهم میکنیم که از اصل فاصله گرفتهایم و منحرف شدهایم! ببینید تشیع یک حقیقت دارد اما صورتی که شما از آن در ایران ارائه میدهید، با آنچه باید در سطح جهانی برای درک جهانیان ارائه شود، متفاوت خواهد بود. نمی شود با ادبیات فرقهای، تشیع را در جهان بسط داد. اگر همان وضعیت قبلی را نگاه دارید، خیلی هنر کردهاید. وقتی پس از انقلاب اسلامی، ادبیات شیعه، ادبیات مبارزه علیه ظلم و استبداد و ستمگری شد، جاذبه یافت. اینها ارزشهای جهانی است. اگر همان رویه به صورت فکری تبیین می شد و دشمنان ما را به افراط نمیکشاندند، میتوانستیم قلبهای بیشتری را فتح کنیم. هرچه اندیشه های شما به «قلب مشترک بشر» نزدیکتر باشد، فاصله شما با ادبیات جهانی بیشتر خواهد شد.
پس رسیدن به زبان جهانی یعنی اسطورهسازی و غیرواقعی كردن یك حقیقت؟
امام حسین چه چیز از یک اسطوره کم دارد؟ معلوم است که نیازی به تاریخ سازی نیست، واقعیت کربلا امام حسین (ع) را در حد بزرگترین اسطورههای بشری قرار میدهد. مهم آن است که ما آن را از شرایط خاص قومی و فرقهای مجرد کنیم. شما همه شرایط را برای بسط دادن یک اندیشه و رفیق کردن و خویشاوند کردن آن با دیگران در نظر بگیرید. بحث من تغییر دادن محتوا نیست، بلكه میگویم همه آنچه یك اثر را میتواند مورد توجه قرار دهد، هم محتوای آن است و هم بسته بندی. آدمها یك مذاق محلی دارند، یك مذاق بینالمللی، به هر حال باید اینها را هم در نظر گرفت. مشکل ما این است که حتی لفظ و كلاممان را نمیخواهیم تغییر بدهیم، لفظ و كلامی كه گاهی باعث زدگی از ما هم میشود، و حتی اگر نشود زبان شما محلی خواهد ماند و کسی رغبت ترجمه آن را نخواهد کرد.
تفاوت ادبیات جهانی با ادبیات محلی در همین مسائل است. در معیارهای هنری در تصویرسازی هنری و... شما كتاب قلعه حیوانات جرج اورول را ببینید، به لحاظ مضمون مانند کتاب نون و القلم جلال آل احمد است، تقریبا در همان مایههاست. نقد چپ روی افراطی احزاب کمونیستی است. یکی جهانی می شود یکی از مرزهای ایران هم آن طرف نمی رود. وقتی شما اصطلاحاتی به کار می برید که در سایر زبانها امکان ترجمهاش هم نیست، همین جا مشکل شروع می شود. این راه را ادامه دهید و جلو بروید ببینید چه نتیجهای می دهد.
یك اثر جهانی، در صدد بیان معضل همه جهان یا بخش عمده انسانهاست، همه دنیا را در خودش میگنجاند، شخصیتهای آن را، مفاهیم موجود در آن را، هر كسی در هر جای دنیا میفهمد، اما همان نون و القلم كه مثال زدیم این طور نیست. آن قدر مثالهایش محلی است كه نمیتوان ترجمهاش كرد. داستان را باید بتوان سریع خواند و از آن عبور كرد.
مشکل اینجاست که ما خودمان، خودمان را محدود و تبدیل به فرقه كردهایم. وقتی هنر و ادبیات شما در قالب های جهانی رفت، حتی اگر کسانی با شما از در دشمنی وارد شوند، باز در جهان نفوذ خواهید کرد، به شرطی كه در اثر تولیدی شما معیارهای جهانی بر اساس آموزه های اسلامی و انسانی و الهی، مورد توجه قرار گرفته باشد. وقتی ما یك فیلم تاریخی با مواد خام شیعی بسازیم و حتی مراعات هموطنان حاشیه مرزهای خود را هم نکنیم، یعنی این که خودمان با دست خودمان آن را محلی و محدود کردهایم. ما میتوانیم از فرهنگ شیعه، گونهای سخن بگوییم که نه تنها اهل سنت بلکه همه عالم از آن به عنوان یک دریچه معرفتی به فرهنگ اهل بیت از آن استفاده کنند. در دایره جهانی، حتی اعمال و شعائر مذهبی و هنر دینی را میتوان بهگونهای ارائه داد که نه تنها باعث نزاع نشود، که روی دیگران تأثیر هم بگذارد. شبکه المنار در بیروت برای پخش اذان فقط وقت اذان را زیرنویس میكند، برای این که میخواهد به عنوان «مقاومت» همه لبنانیها را داشته باشد.
از صحبتهای شما برمیآید كه جریانات فرهنگی و ادبی ما نمیخواهند تبعات جهانی شدن را هنوز بپذیرند. درست است؟
ما هنوز محدودیتهای فكری 400 سال اخیرمان را حفظ كردهایم. آدمهای جهانی نیستیم. دشمنیهای گذشته و حال چنان شده است که اقوام همسایه ما هم با علاقهای به حفظ هویت ایرانی و آثار برجای مانده از ما در میانشان نشان نمیدهند که هیچ در حذف آن تلاش می کنند. ایرانیهای مهاجر نیز از هویت ایرانی شان فاصله می گیرند و خلاقیتی ندارند.
به طور کلی باید عرض کنیم ما ایرانی ها مشاركتمان با فرهنگ جهانی به لحاظ تاریخی خوب است اما در حال حاضر در شرایط خوبی نیستیم، نه این که هیچ نیستیم. ما ملتی هستیم كه سابقه تفكر داریم و این بسیار پر ارزش است اما به لحاظ فعلی محدودیتهای زبانی و قالب های بیانی ما مشکل دارد. سنت های اصیلی که ما در قرون چهارم تا هفتم داشتیم و دایره گسترده تأثیر و تأثری که در اختیار ما بود، از دست داده ایم.
یک مشکل اصلی ما محدودیت زبانی است که در دایره فارسی ماندهایم و چارهای هم نداریم. قصهنویس ما زبان متون غربی و عربی را از روی زبان اصلی نمی تواند بخواند، از متون هندی چیزی نمیتواند بخواند. در حالی كه پیشرفت فرهنگی غرب از زمانی رخ داد كه برای شناخت دیگر فرهنگها، هزاران نفر آدم کنجکاو به سفر رفتند. این فرانسه ایستاده است تا کشورهای فرانسوی زبان افریقا را حمایت و حفظ کند برای چیست؟ شما ببینید پدر رفائل دومان چهل سال در اصفهان عصر صفوی زندگی كرد تا بتواند آنجا را بشناسد و بخشی از فرهگ آن را با نگارش نامه های فراوان به اروپا منتقل کند. دهها سفرنامه از ایران عصر صفوی به زبان های مختلف اروپایی نوشته شد و آنان در جریان تحولات ایران دوره صفوی به عنوان بخشی از جهان قرار گرفتند. تاکنون هم دهها کرسی ایرانشناسی دارند. شما ببینید فقط در یک دانمارک چند ایرانشناس درجه یک بوده که یکی از آنها همین کریستین سن است که ایران دوره ساسانیان را نوشته است. ما چند ایرانی داریم که یک تاریخ فلسفه درست از غرب نوشته باشد؟ ما چند ایرانی داریم که یک تاریخ درست برای امریکا نوشته باشد؟ شما وقتی گرفتار محدودیت زبانی و فرهنگی هستید، چطور می توانید زبان جهانی را در اختیار داشته باشید و نقاط دیگر را تصرف کنید؟ مطالعات جهان در اروپا چند قرن است که مستمر ادامه یافته و داشت های جهانیان و متونشان در اختیار آنهاست. این ها برای جاسوسی باشد یا نباشد، آثار فرهنگی خود را در غرب می گذارد. آنان را با داشت های سایر ملت ها آشنا می کند. روی قصه نویس و فیلمنامه نویسشان اثر می گذارد. وقتی گوته متأثر از حافظ می شود برای این که است که دیوان حافظ ترجمه شده و در اختیار آنهاست. اگر از ترجمه حافظ عاجز بودند یا از انتشار آن ممانعت کرده بودند که گوتهای در کار نبود.
جناب جعفریان به زعم شما ما زبان جهانی را نمی شناسیم یا توانایی شناخت آن را نداریم؟
مشكل ما ندانستن نیست، مشكل ما مشكل زبانی است و این یعنی عدم آشنایی با تولیدات فرنگی و حتی عربی، و این یعنی عدم آشنایی با شیوههای تعامل ما را در خود فرو می برد. برای دانستن تفكر جهانی ابتدا ما باید بر روی شناسایی منابع فرهنگی در عرصه جهانی سرمایهگذاری كنیم، حال شما ببینید در میان استادان فلسفه ما چند استاد میتوانند با زبان یونانی اندیشههای فلسفی آن دوران را بخوانند، چند نفر آلمانی می دانند؟ حقوق دانانان ما چند درصد زبان فرانسه می دانند تا حقوق مقارن بین اسلام و غرب را کار کنند؟. ما نه توانستیم به درستی از آثار آنها استفاده کنیم و نه حتی توانستیم اندیشه های خودمان را به آنان بیاموزیم. همین میشود كه هانری كربن باید از فرانسه اینجا بایید و ملاصدرای ما را به جهان بشناساند. همین می شود که غربی ها در قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم از راه برسند و متون تاریخی ما را که از روزگار جهانی بودن ماست، گرفته به زبان انگلیسی ترجمه کنند.
توجه داشته باشیم ورود یك ملت به عرصه جهان ابزاری میخواهد كه ما نداریم، هرچند شاید روزگاری داشتیم. افتخار به گذشته صرف، گمراه کننده است، مگر آن که ما زبان جهانی قرونی که در اوج تمدن بودن بودیم بشناسیم و درس بگیریم. ما نمیتوانیم به گذشتهمان افتخار کنیم اما برای پدید آوردن دورهای شبیه به آن مانع تراشی کنیم.
بنده تأکید می کنم آمادگی ما برای جهانی شدن به لحاظ داشتن میراثی عظیم از گذشته در سطح خوبی است، اما این کافی نیست. گذشته خوب و غنی داشتن، گاهی و در نگاهی، به دلیل سنگینی، دست و پا را می بندد، و نمی گذارد ما به پیش برویم. باید برای این امر فکری بکنیم.
پی نوشت ها:
[1] در شماره هشتم مجله پیام بهارستان مقالهای حاوی ده سند تحت عنوان «جدال موافقان و مخالفان حق رأی زنان برای شرکت در انتخابات» (نوشته ساره عسکری، سیاوش شوهانی) صص 639 ـ 668 چاپ شده است. مطمئنا اسنادی دیگری هم هست و فکر می کنم هنوز جای نوشتن یک پایان نامه در این موضوع خالی است (اگر نشده باشد). نوشته حاضر ضمن اشارتی به پیشینه حق رأی زنان، شماری از نوشته های دینی را که در سال 1339 در این باره منتشر شده است، ارائه و تحلیل خواهد کرد.
[2] سیری در باره دیدگاههای موجود در غرب در باره حق رأی زنان را در ویکیپدیا ذیل همین عنوان مشاهده فرمایید.
[3] بنگرید: زندگی نامه و خدمات علمی و فرهنگی فاطمه سیاح، مقاله: سیاح و حقوق زنان، (نادره جلالی، تهران، 1383) صص 93 - 124
[4] همان، ص 111 - 116
[5] مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره هفدهم، جلسه یازدهم دی ماه 1331
[6] روزنامه اطلاعات، پانزدهم دی ماه 1331، ش 7993، ص 7
[7] گزارش این دوره و آنچه را که منجر به روی کار آمدن امینی شد بنگرید در: بر بال بحران، (ایرج امینی، تهران، 1388) ص 256 به بعد.
[8] به نمونهای از تحلیلهایی که در باره مواضع موجود انقلابیون در باره طرح مسأله حق رأی زنان توسط رژیم پهلوی مطرح شده بنگرید در: اصلاحات امریکایی و قیام پانزده خرداد، (عباس خلجی، تهران، 1381)، صص 119 ـ 122
[9] اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، ص 25
[10] همان، ص 26
[11] همان، ص 29، 47
[12] همان، ص 45
[13] همان، ص 63 ـ 68. این اطلاعیه توسط آیات مرتضی لنگرودی، سید احمد زنجانی، علامه طباطبائی، گلپایگانی، شریعتمداری، امام خمینی، میرزا هاشم آملی و شیخ مرتضی حائری امضا شده بود.
[14] همان، ص 71
[15] زن و انتخابات، ص 53
[16] اخیرا خلاصهای از این کتاب توسط آقای مهدی نصیری در مجله سمات (شماره 2، تابستان 1389) منتشر کرده و به اشتباه تصور شده است که کتاب در سال 1342 یا 1343 انتشار یافته است. جالب است که در این مقاله مطالب آن تحلیل و مسأله به دلیل طرح بحث وزارت زنان در دولت نهم، مورد استناد جدی قرار گرفته است.
[17] زن و انتخابات، ص 60 ـ 68
[18] نویسنده این سطور شرح حال مفصلی از وی همراه با مرور بر دیدگاهها و آثارش درکتاب جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران (1320ـ1357، صص 742ـ 765) نوشته و لذا آن مطالب را تکرار نمیکند.
[19] دفاع از حق ملت مسلمان ایران، صص 28-43
[20] حجرات، 13
[21] این بخش به بحث «بانوان و انتخابات» مربوط نیست و صرفا برای آشنایی با دیدگاه های مرحوم کمرهای و این که ادامه آن سلسله مقالات است میآوریم.
[22] کتاب چهار شب جمعه از جلال دری، چاپ 1313 ش مناطرات مؤلف با یک مبلغ بهایی است. بخش مفصلی از این نوشته در باره دیدگاه های اسلام در باره زن است.
[23] عجم پور به طور کوتاه در شماره 133 (25 اسفند 1339، ص 1، 2) یادداشتی نوشته است.
www.historylib.com
بدون شك، به سبب تلازم حق و تكليف در فرهنگ اسلامى، هم چنان كه مردم، داراى حقوقى هستند و حاكم، در جهت اداى اين حقوق، مسئوليتهايى دارد، و در برابر مردم داراى حقوقى است كه اداى آنها بر عهده مردم است و براى رسيدن به اهداف متعالى جامعه اسلامى، مشاركت عموم مردم اجتنابناپذير است که بخشى از اين مشاركت، در قالبِ بيعت و انتخابات تحقق مي يابد.
در اين نوشتار، در پي آن است تا به اين پرسش اصلي پاسخ دهد که نگرش اسلام به منزله کامل ترين مکتب توحيدي به مسئله بيعت و انتخابات چيست؟ به عبارت ديگر آيا بيعت و انتخابات در قالب مشاركت و فعاليت سياسى مردم، حق آنهاست يا تكليف دينى آنان؟ در پاسخ به اين سؤال معتقديم که اگر حق آنان باشد، كسى نمىتواند اين حق را سلب كند؛ چنان كه نمىتواند آنها را به استفاده از اين حق، مجبور كند. مردم آزادند مثلاً در انتخابات شركت كنند يا نكنند، اما اگر تكليف شرعى باشد، گرچه ممكن است در قوانين جامعه، مجازاتى براى آن در نظر گرفته نشده باشد، اما بدون ترديد، شخصى كه در انتخابات شركت نمىكند، مستحق مجازات اخروى خواهد بود.
مقدمه
حكومت اسلامى، در گذشته، از طريق بيعت با حاكم تحقّق پيدا مىكرد؛ از اين رو، وفادارى نسبت به حكومت در زمان گذشته، در قالب «وفادارى به بيعت» مطرح بود. در كلمات امام على(علیه السلام ) نيز از «وفادارى به بيعت» به منزله يكى از وظايفى كه عموم شهروندان در قبال حاكم، بر عهده دارند و قِوام اجتماع و حكومت بدان بستگى دارد، سخن گفته شده است. هر كس كه ضرورت وجود حكومت را تشخيص دهد و نظم و نظام اجتماع را بدون وجود حكومت ناممكن بداند، «وفادارى به حكومت» را به حكم عقل، شرط نخست بقاى حكومت خواهد شمرد. اين وظيفه، اختصاص به حكومت خاصى ندارد و حكومت، چه نهادى بشرى باشد و چه منصبى الهى، بقا و تداوم آن بستگىِ زيادى به التزام شهروندان به انجام اين وظيفه دارد. اگر مردم، در حقّ حكومتى، بىوفايى كنند و آنرا در برابر مشكلات داخلى و خارجى تنها گذارند، بدون شك، چنين حكومتى دوام نخواهد يافت؛ حتى اگر در رأس چنين حكومتى، بهترين انسانها مانند پيامبر الهى يا امام معصوم باشد؛ زيرا، اساس و بناى خلقت بر اين نيست كه اگر مردم حكومتى را نپسندند و براى بقاى آن تلاش نكنند، با امدادهاى غيبى الهى حمايت شده و تداوم يابد.
بهترين شاهد بر اين واقعيت، تجربه تاريخ ملتهاست. در تاريخ اسلام، امام على (علیه السلام ) و امام مجتبى (علیه السلام ) به سبب بىوفايى مردم، در برابر دشمن، مجبور به ترك حكومت و انزوا شدند و حكومت واقعى اسلامى از بين رفت و سلطنت اُموى، جاي گزين آن شد. آنان، نهتنها وعده پيروزى به مردم را در صورت بىوفايى به حكومت ندادند، بلكه از شكستى كه در انتظارشان بود، بيم دادند. چنانكه امام حسين (علیه السلام ) نيز آثار و عواقب بىوفايى و بيعتشكنى كوفيان را گوشزد كرده و در برخورد با سپاه كوفه به فرماندهى حرّ بن يزيد رياحى فرموند:
نامههاى شما به دستم رسيد و فرستادههاى شما مرتب آمدند كه «شما، با بيعت خود، مرا به دشمن نمىسپاريد و رهايم نمىكنيد.» اگر بر بيعت خود استوار مانيد، به رشد و كمال خود مىرسيد... و اگر اين كار را نكرديد و پيمان شكسته، دست از بيعت خود برداشتيد، به جان خودم سوگند، از شما، اين رفتار، ناشناخته نيست! شما، قبلاً، با پدر و برادر و پسر عمّم، مُسلِم نيز چنين كرديد! گول خورده كسى است كه فريب شما را بخورد! شما «سعادت خود را نشناختيد و نصيب ايمانى خود را تباه ساختيد (و هر كس پيمانشكنى كند، تنها به زيان خود پيمان مىشكند) و خدا نيز از شما بىنياز خواهد بود».[1]
پس وفادارى به حكومت و حاكم جامعه، به حكم عقل، وظيفه هر ملّتى است كه بدون آن، هر نظام و حكومتى، هر چند مدّتى با استبداد و به زور سرنيزه تداوم يابد، رو به زوال است.
اميرالمؤمنين على (علیه السلام ) در يكى از سخنرانىهاى خود، حقوق و وظايف متقابل حاكم و مردم را تبيين فرموده و «وفادارى به بيعت» را يكى از حقوق حاكم و به عبارتى ديگر، يكى از وظايف مردم نسبت به حاكم جامعه دانسته و مىفرمايند:
وأمّا حقّي عليكم فالوفاء بالبيعه...؛[2]
امّا حق من بر شما، يكى، وفادارى نسبت به بيعتى است كه با من كرديد...
روشن است كه امام، در مقام بيان حقوق شخصى خود نيست، بلكه بهعنوان حاكم اسلامى، از حقوق خود سخن مىگويد. اگر وفادارى به بيعت با حاكم را از وفادارى به حكومت جدا نكرديم، از بيان امام (علیه السلام ) استفاده مىشود كه در هر حكومتى، وفادارى نسبت به حكومت، از وظايف اصلى مردم است.
در اهمّيّت اين وظيفه، همين بس كه در زمره وظايف مردم، در رديف نخست قرار گرفته، سپس وظايف ديگر مانند «نصيحت حاكم»، «اجابت دعوت او» و «اطاعتش هنگام فراخوانى مردم» تبيين شده است. شايد، سِرّ اين تقدّم در سخنان امام (علیه السلام ) تقدّمى است كه «وفادارى به حكومت و بيعت با حاكم» بر وظايف ديگر دارد، بهطورى كه بدون وفادارى، نوبت به انجام وظايف ديگر نمىرسد. انجام وظايف ديگر بر «وفادارى نسبت به حكومت» توقّف دارد. از اين رو، به اجمال، درباره ماهيّت بيعت، فلسفه بيعت و وفاداري در فرهنگ اسلامي و سابقه تاريخى آن و نمونههايى از بيعت در صدر اسلام، بحث خواهيم کرد، سپس مسئله بيعت و انتخابات را پى مىگيريم. در آخر، بحث را با پاسخ به شبهاتي درباره انتخابات دنبال كرده و نهايتاً بحث را در رابطه با عملکرد حکومت در برخورد بابيعت شکنان و خيانت پيشگان به پايان خواهيم رساند.
الف) درآمدى بر بيعت
1. واژه بيعت
«بيعت و بيع» به معناى معامله از يك ريشهاند. در ميان اعراب، چنين متداول بود كه هنگام بيع، فروشنده، دستش را بهدست مشترى مىزد و بدين وسيله كالاى مورد نياز را بهمشترى منتقل مىكرد[3] و هر گونه تصرّفى را در كالا، به مشترى تفويض مىنمود. چون بيشتر تصرّفات، بهوسيله دست انسان انجام مىشود، با دست دادن، اين نقل و انتقال صورت مىگرفت. از اين رو، «تصفيق» و دست زدن به منظور اِعلام آمادگى براى اطاعت از فردى را «بيعت» ناميدهاند. در حقيقت، معناى بيعت، آن است كه شخص، دست خود را در دست حاكم مىگذارد تا اطاعت خود را از او و اوامر او اِعلام كند و حاكم، هر گونه تصرّفى را بر اساس قوانين مورد قبول دو طرف، در شئون او انجام دهد.[4]
برخى از لغتشناسان، بيعت را قراردادى طرفينى شمردهاند و همانطور كه در بيع، كالا، در برابر كالا يا پول قرار مىگيرد،[5] در بيعت نيز اِعلام آمادگى براى اطاعت، در برابر التزام حاكم به اجراى قوانين و تأمينِ مصالح بيعتكننده است.
2. بيعت در اصطلاح
بيعت، در معناى اصطلاحى آن، مصداقى از معناى لغوى اين واژه است؛ يعنى، اعلام آمادگى براى اطاعت از حاكم و پذيرش مسئوليّت اداره جامعه از سوى حاكم. در بيعت، مردم آمادگى خود را براى تبعيت از حاكم ابراز مىكنند تا او بتواند در شئون آنان تصرّف كرده و به اصلاح امور اجتماع بپردازد. بيعتكنندگان، با تمام وجود، امور حکومتيِ خود را در اختيار حاكم مىگذارند تا بر اساس مصالح ايشان و در جهت تأمين سعادت شهروندان، تلاش كند. همانطور كه بيعت كنندگان، بدين وسيله آمادگى خود را براى همراهى و اطاعت از حاكم نشان مىدهند، حاكم نيز با پذيرش بيعت، آمادگى خود را براى اصلاح امورِ مردم و اداره جامعه، اِعلام مىدارد.
اين كه حاكم، بر اساس چه ميزانى رفتار مىكند و آيا به تحقّق خواستههاى مردم ملتزم مىشود يا به انجام قوانين الهى در جهت مصالح واقعى مردم بر مىخيزد، در مكاتب مختلف، متفاوت است. امام على (علیه السلام ) با آن که از جانب خداوند به ولايت و رهبرى مردم تعيين شده بودند، اما تا قبل از بيعت مردم كه زمينه تحقّق ولايت و رهبرى حضرت فراهم نبود، عملاً، بر انجام اين مسئوليّت، اقدام نكردند. امام مىفرمودند:
... لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما أخذ اللَّه على العلماء أنْ لايقارّوا على كظّة ظالم و لاسغب مظلوم، لألقيتُ حبلها على غاربها و سقيتُ آخرها بكأسِ أوّلها و لألفيتُم دنياكم هذه أزهَد عندي من عَفْطَةِ عَنزٍ؛[6]
اگر انبوه جمعيّت (براى بيعت) نبود و آمادگى ياران، حجّت را بر من تمام نمىكرد و خداوند از عالمان پيمان نگرفته بود كه در برابر شكمبارگى ستم گر و گرسنگى مظلوم، سكوت نكنند، افسارش را به گردنش مىآويختم و رهايش مىكردم و در پايان، با آن، مانند آغاز رفتار مىكردم و مىديديد كه دنياى شما در نزد من از عطسه مادهبزى هم كم ارزشتر است.
3. فلسفه بيعت و وفاداري در فرهنگ اسلامي
چون در فرهنگ اسلامى، حاكم، موظّف به اجراى قانون الهى است، به طورى كه حتّى خود نيز مُجاز به تخلّف از قانون نيست؛ لذا حاكم، با بيعت، آمادگى خود را براى اجراى قانون خدا اِعلام مىكند و هر التزامى خارج از آن، خروج از محدوده اختيارات حاكم است. پيامبر اكرم(ص ) در برابر بنى عامربنصعصعه كه بيعت را مشروط به حاكميّت ايشان پس از پيامبر كرده بودند، ايستاد و درخواست آنان را رد كرد و فرمود:
الأمر إلى اللَّه يضعه حيث يشاء؛[7]
امر حكومت، مربوط به خداوند است و هر جا بخواهد و هر طور كه اراده كند، قرار مىدهد و به هر كس بخواهد، واگذار مىكند.
آنان نيز سخنان پيامبر را نپذيرفتند و رفتند. امام على (علیه السلام ) نيز در شورايى كه به سفارش خليفه دوم براى انتخاب خليفه سوم تشكيل شد، به اين سؤال كه «آيا حاضرى بر اساس كتاب خدا و سنّت پيامبر و سيره شيخين عمل كنى تا با تو بيعت كنيم؟»، پاسخ منفى دادند و بدين وسيله، بيعت مشروط را نپذيرفتند.[8]
پس از بيعت مردم با آن حضرت و قرار گرفتن در جايگاه حكومت، هنگامى كه طلحه و زبير، خدمت ايشان رسيدند، سؤال كردند: «آيا مىدانى كه ما براى چه با تو بيعت كرديم؟». فرمود: «نعم؛ على السمع و الطاعة و على ما بايعتم عليه أبابكر و عمر و عثمان: بله، بر شنيدن اوامر رهبرى و اطاعت از او و بر آن چه كه براى آن با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كرديد». گفتند: «نه! ما، با تو بيعت كرديم تا در حكومت شريك تو باشيم.». حضرت هم پاسخ داد: «نه! شما بيعت كرديد تا در توان و نيروى حكومت و استقامت در راه آن، شريك باشيد».[9] حضرت، بدين وسيله، التزام حاكم به اجراى قوانين الهى و نه خواستههاى مردم يا زيادهخواهان را نشان دادند.
هم چنين آن دو، مدّعى بودند كه «ما، با تو بيعت كرديم بر اين که بدون ما، به امور رسيدگى نكنى و در هر امرى، با ما مشورت كنى و رأى خود را بر ما تحميل نسازي و نيز تو مىدانى كه ما، بر ديگران فضيلت و برترى داريم؛ در حالى كه تو بيتالمال را تقسيم مىكنى و به رتق و فتق امور مىپردازى و حكم صادر مىكنى؛ بدون اينكه با ما مشورت كنى يا به اطّلاع ما برسانى».
امام على (علیه السلام ) در پاسخ به زيادهخواهى آنان و مشروط كردن بيعت خود به امور ياد شده، فرمودند:
اين كه گفتيد: «با شما مشورت كنم»، به خدا سوگند! من، رغبتى به ولايت و حكومت نداشتم، ولى شما، مرا بدان فراخوانديد و برعهده من نهاديد و من، خوف آن داشتم كه با رد كردن درخواست شما، امت به اختلاف دچار شود. پس وقتى كه بر عهده من نهاده شد، به كتاب خدا و سيره و سنّت رسول خدا نظر كردم و بر اساس راهنمايى كتاب و سنّت عمل كرده و از آنها پيروى كردم و نيازى به نظر شما و ديگران نداشتم، ولى اگر در موردى، در كتاب خدا و سنّت پيغمبر، حكمى را نيافتم و نيازمند مشورت شدم، با شما مشورت مىكنم.[10]
حاكم، در نظام اسلامى، مُجرى اوامر پروردگار عالم است و پذيرش بيعت، تنها، براى اين منظور، معنا و مفهوم دارد. در قرآن كريم «بيعت مردم با پيامبر» به مثابه «بيعت با خداوند» قلمداد شده است. در غدير خم نيز رسول خدا(ص ) پس از سخنرانى براى مردم در خصوص ولايت اميرالمؤمنين على (علیه السلام ) فرمودند:
هنگامى كه سخنرانى ام به پايان رسيد، شما را بهدست دادن با خويش بر بيعت با على و اقرار بدان فرا مىخوانم. پس از دست بيعت به او دادن، آگاه باشيد كه من با خدا بيعت كردم و على نيز با من بيعت كرده و من از شما براى او از جانب خداوند عزّوجلّ بيعت مىگيرم و هر كه بيعت بشكند به زيان خويش بيعت شكسته است... .
مردم نيز ندا دادند «شنيديم و با قلبها و زبانها و دستانِمان، مطيع امر خدا و رسول او هستيم». آنان، گروه گروه، نزد رسول خدا و على (علیه السلام ) آمدند و دست بيعت به ايشان دادند.[11]
بيعت با حاكمان الهى، اعم از معصوم و غيرمعصوم، براى تحقّق اوامر الهى و تأمين مصالح دنيوى و اخروى مردم است. پس به مقتضاى بيعت، هم مردم وظايفى دارند و هم حاكم و همانطور كه پيمانشكنى محكوم است، ترك مسئوليّت از سوى حاكم نيز محكوم بوده و آثار و عواقبى به دنبال دارد.
ب) پيشينه تاريخي بيعت در اسلام
تاريخ اسلام، نمونههاى فراوانى از بيعت مسلمانان را ثبت كرده است. برخى از بيعتها براى ترك محرّمات الهى و بعضى براى فرار نكردن از ميدان جنگ و جهاد در راه خدا بود و بعضى هم بيعت براى حكومت اسلامى بود. هنگامى كه گروهى از مردم مدينه، در مكّه، با پيامبر بيعت كردند تا از او حمايت كرده و در شهر خويش، زمينه تحقّق دين خدا را فراهم سازند، از پيامبر و خاندان او حمايت كرده و آنان را در شهر خويش بپذيرند، در شادىها و دشوارىها، گوش به فرمان پيامبر باشند، در سختى و آسايش، اموال خود را در اختيار ايشان قرار دهند، امر به معروف و نهى از منكر كنند، سخن، در راه خدا به زبان آورند و از ملامت ملامتگران نهراسند، در حقيقت، به تعبير جلال الدين سيوطى، براى «حكومت و امارت رسول خدا» با او بيعت كردند. اين بيعت، در تاريخ اسلام، به «بيعت عقبه ثانيه» شهرت يافت.[12]
رسول خدا(ص ) مقدارى از مشكلات و گرفتارىهايى كه به سبب اين پيمان با آنان مواجه خواهد شد، براى اهل يثرب كه بيش از هفتاد تن بودند، بيان فرمودند تا مبادا بدون اطّلاع از آثار و پي آمدهاى اين بيعت، با آن حضرت بيعت، و احساس غبن كنند.[13]
كرامت و بزرگوارى رسول خدا و صداقت آن حضرت در شرايطى كه پيشنهاد گروهى از مردم مدينه مىتوانست افقهاى جديدى را به روى مسلمانان در شرايط دشوار مكّه بگشايد، حاكى از اهمّيّتى است كه ارزشهاى اخلاقى در اين مكتب دارد. در اسلام، بيعت در اِعلام آمادگى براى تشكيل حكومت اسلامى، بايد از روى آگاهى و اختيار كامل باشد.
پس از سخنان رسول خدا(ص ) دوازده تن از نقيبان و رؤساى قبائل مختلف اوس و خزرج، بنا به درخواست رسول خدا، با حضرت (ص ) بيعت كردند. اهمّيّت و حسّاسيّت اين بيعت، به حدّى بود كه بىوفايى مردم يثرب، پيامبر را با مشكلات جدّى روبهرو مىساخت؛ لذا يكى از حاضران جلسه براى اطمينان بيشتر، بيعتكنندگان را از حوادث دشوار احتمالى آينده مطّلع كرد و اين كه اگر در عهد و پيمان خويش استواريد و در هر شرايطى حاضر به حمايت از پيامبريد، بيعت كنيد، ولى اگر در تصميم خود متزلزليد و چه بسا، در آينده، پيامبر را تنها مىگذاريد، دست از بيعت با حضرت برداريد. اما مردم مدينه، اعلام وفادارىكردند[14] و عملاً نيز وفادارى خود را در دوران دَه ساله حاكميّت پيامبر در مدينه، به اثبات رساندند.
قرآن کريم نيز بيعت هاي مردم با پيامبر را تأکيد کرده و رضايت الهي از آن را چنين توصيف مي کند:
لَقَد رَضِيَ اللهُ عَن المُؤمِنين إِذ يُبايِعُونَکَ تحتَ الشَجرَه ...؛[15]
خداوند از مؤمناني که در زير درخت (حديبيه) با تو بيعت کردند به حقيقت خشنود گشت.
حضرت على (علیه السلام ) نيز بنيان حکومت خويش را بر بيعت مردم پي ريزي کردند؛ حضرت انجام بيعت را از حقوق شهروندان برمي شمارند که در انجام آن کاملاً آزادند و در موارد مختلف به اصل بيعت و آزادي مردم در آن اشاره کرده اند. حضرت، در همين باره و در برابر بيعتشكنان و بهانهجويان، بيانات فراوانى دارند. در نامهاى به مردم كوفه، درباره بيعت مردم مدينه پس از قتل عثمان، مىفرمايند:
و بايعني الناسُ غير مستكرهين و لامُجبرين بل طائعين مخيّرين؛[16]
مردم، با من، بدون هيچگونه اكراه و اجبارى و با كمال رضايت و اختيار، بيعت كردند.
در نامه ديگرى خطاب به طلحه و زبير فرمودند:
إنّي لمْ أرد الناس حتّى أرادوني و لمْ أُبايعهم حتّى بايعوني و إنّكما ممَّنْ أرادني و بايعني! و إنَّ العامّةَ لمْتبايعني لسلطانٍ غالبٍ (غاصب) و لالعَرَضٍ حاضرٍ![17]
من، در پى مردم نبودم تا آن كه آنان در پى من آمدند و با ايشان بيعت نكردم تا آن كه آنان با من بيعت كردند و شما دو نفر نيز در زمره كسانى بوديد كه در پى من آمده و بيعت كرديد! عموم مردم، نه به زور با من بيعت كردند و نه به طمع مال!
بيعت با امام مجتبى (علیه السلام ) و نيز بيعت كوفيان با مسلم بن عقيل (نماينده امام حسين (علیه السلام )) نمونههاى ديگرى از بيعت مردم در تاريخ اسلام است كه با بىوفايى مردم، آثار و عواقب دردناكى بهجا گذاشت.
نکته قابل توجه، اين که درباره بيعت نبايد بين «مشروعيت الهي» و «مشروعيت سياسي» خلط کرد. بيعت، خاستگاه مشروعيت سياسي يک حکومت است؛ به اين معنا که حاکميت و عينيت يک حکومت، حتي حکومت ديني، بايد با بيعت و پذيرش مردم انجام گيرد و اين منافاتي با مشروعيت الهي يک حکومت و نصب رهبر از سوي دين ندارد. انتخاب و رضايت مردم در مشروعيت الهي حکومت معصومان، شرط اِعمال حاکميت و حکومت است؛ يعني معصومان از سوي خداوند به مقام حکومت برگزيده شده اند؛ اما حکومت آنان به وجود زمينه و بستر مناسب (رضايت و پذيرش مردم) مشروط است؛ به عبارت ديگر، خداوند به نقش و اهميت رضايت و پذيرش مردم در تحقق حکومت الهي معصومان عنايت داشته است. حال اين سؤال مطرح مي شود که اگر بيعت، نقشي در مشروعيت الهي حکومت ندارد و اطاعت مردم از پيامبر (ص )، امامان معصوم (علیه السلام ) و ولي فقيه لازم است، پس بيعت چه لزومي دارد؟ جواب اين است که در حکومت اسلامي، وظيفه مردم، پيروي از اوامر و نواهي الهي است و تنها تبعيت از قانون تشريعي خداوند متعال و خالق هستي لازم است يا کساني که به دستور خداوند بايد از آنان پيروي کرد، مانند پيغمبر و امام. بنابراين، مردم، در تشريع احکام، هيچ نقشي ندارند؛ بر خلاف جوامعي که منکر خداوند يا نقش دين در صحنه اجتماع هستند، ناچارند در وضع قوانيني که مقبوليت عامه داشته باشد، به آراي اکثريت تمسّک کنند و مشروعيت را ناشي از آن بدانند. لذا بيعت و رأي اکثريت در بخشيدن مشروعيت الهي به رهبر در حکومت اسلامي تأثير ندارد و اين مشروعيت از جانب خداوند ناشي مي شود و بيعت مردم تنها به مشروعيت سياسي يک حکومت عينيت مي بخشد.
ج) بيعت و رأي دادن
پس از آشنايى اجمالى با ماهيّت بيعت و سابقه تاريخى آن، نكته مهمّى كه تذكّرش لازم بهنظر مىرسد، نقاط اشتراك و اختلاف «بيعت در فرهنگ اسلامى» با «انتخاب دولتمردان در نظامهاى سياسى» امروز است.
از ديدگاه پيروان مكتب اهل بيت، جانشينان پيامبر (علیه السلام ) كه داراى شئون مختلفى مانند «حكومت و ولايت بر مردم» بودند، از ناحيه خداوند به اين مقام نصب شدند و در عصر غيبت نيز، مشهور دانشمندان شيعى، اعتقاد دارند كه فقهاى واجد شرايط، از سوى امام معصوم (علیه السلام ) به ولايت نصب شدهاند. بنابراين مبنا، بيعت مردم با امام معصوم يا فقيه واجد شرايط، صرفاً، اِعلام آمادگى براى قبول ولايت و ايجاد «زمينه حاكميّت» آنان است.
به تعبير ديگر، «بيعت»، به حاكم اسلامى، مشروعيّت نمىبخشد، بلكه جنبه مقبوليّت و كارآمدى داشته و اِعلام وفادارى به كسى است كه از جانب خداوند، مستقيم يا غيرمستقيم، به اين منصب برگزيده شده است.
پس از رحلت رسول خدا(ص ) با آن كه گروهى از اهل حلّ و عقد، با ابوبكر بيعت كردند، امام على (علیه السلام ) از غصب حقّ خويش در امر حكومت و ولايت سخن مىگويند. اين سخن، نشانه آن است كه منصب ولايت و حكومت حضرت، از ناحيه بيعت ناشى نمىشود. با آن كه با حضرت بيعت نكردند، در عين حال، حضرت، ولايت و حكومت را حقِّ الهى خود مىداند. روزى هم كه با حضرت بيعت كردند و حضرت، بيعت آنان را دليل و حجّتى در برابر پيمان شكنان مورد استناد قرار داد، بدين منظور بود كه «اگر بيعت آنان سبب مشروعيّت خليفه است و تخلّف از او جايز نيست، همانان، امروز، با من بيعت كردند، پس چرا پيمان شكنى مىكنيد؟». در حقيقت، سخن حضرت، در استناد به بيعت، جنبه جدلى داشت.
بنابر ديدگاه دانشمندان اهل سنّت، هركس را كه اهل حلّ و عقد با او بيعت كردند، خليفه مشروع اسلامى است و حقِّ اِعمال ولايت دارد؛ زيرا، خليفه، به انتخاب مردم واگذار شده است. در عصر غيبت نيز هر چند داراى رأى واحدى نيستند، امّا نظر مشهور دانشمندان اهل سنّت اين است كه هركسى را كه عقلاى قوم و اهل حلّ و عقد، انتخاب كردند، خليفه است. همانطور كه ملاحظه مىشود، در اين ديدگاه، بيعت مردم، به حاكم، مشروعيّت مىبخشد و بدون بيعت، منصبى از ناحيه خداوند براى حاكم، ثابت نيست.
همان طور كه ماهيّت «بيعت» بنابر دو ديدگاه متفاوت، مىتواند گوناگون باشد، «رأى دادن» نيز در عصر ما كه نوعى بيعت است مىتواند بنابر مبانى گوناگون، داراى ماهيّتى متفاوت باشد.
در جوامع دموكراتيك كه همه امور از ناحيه مردم، مشروعيّت پيدا مىكند و آناناند كه قانون وضع مىكنند و براى اجراى آن، مجريانى انتخاب مىكنند انتخاب حاكم و رأى دادن اكثريّت مردم به يك فرد، در حقيقت، نصب او به اين مقام است و قبل از رأى مردم، شخص منتخب يا هر شخص ديگرى، هيچگونه حقّى براى اِعمال حاكميّت ندارد.
در نظامهاى الهى، مانند نظام جمهورى اسلامى كه حاكميّت، از آن خدا شمرده شده و بنابر رأى مشهور و نظر بنيان گذار آن، فقها، بهطور غيرمستقيم از ناحيه خداوند، براى ولايت و حاكميّت نصب گرديدهاند، «انتخاب حاكم» ماهيّتى متفاوت و متغاير با انتخاب حاكم در نظامهاى دموكراتيك پيدا مىكند. در اين نظام، انتخاب فقيه كه از سوى نمايندگان و خبرگان ملّت، انجام مىگيرد، شناسايى فقيه جامعالشرائط و فعليّت بخشيدن به حاكميّت و ولايت الهى او است. در اين ديدگاه كه همه فقها از ناحيه امام معصوم به اين مقام برگزيده شدهاند «رأى مردم»، يكى از آنان را مبسوط اليد مىگرداند و با بسط يد يكى از ايشان، بقيه، مُجاز به دخالت در امور حكومت نخواهند بود.
به هر حال، آن چه كه ما، در صدد بيان آن هستيم، اين نكته است كه «رأى دادن» در جوامع امروزى، شكل ديگرى از «بيعت» در گذشته است و مىتواند هم به منزله «اِعلام وفادارى» به كسى باشد كه از سوى خداوند، بهطور مستقيم يا غيرمستقيم، به مقامى منصوب گشته و به اصطلاحِ امروزى، جنبه كارآمدى داشته باشد و هم مىتواند به مثابه «نصب فردى به حاكميّت» بوده و به اصطلاح امروزى، جنبه مشروعيّتبخشى داشته باشد و بستگى به مبانى آن نظام سياسى دارد كه رأى و انتخاب در آن پيشبينى شده است. پس همانطور كه در گذشته، بيعت بنابر دو مبناى متفاوت در مكتب تشيع و تسنن، دوگونه تفسير مىشد، انتخاب نيز مىتواند بنابر دو مبناى ياد شده، دو تفسير داشته باشد، ولى به هر حال ميان بيعت و رأى دادن و انتخاب كردن از نظر ماهيت، تفاوتى به نظر نمىرسد.
بيعت و رأى دادن بنابر مبناى نصب الهى حاكم، وظيفه مردم است و اين بيعت و انتخاب مردمى، سببِ استحكام پايههاى حكومت بوده و نوعى اِعلام آمادگى براى قبول حاكميّت شخصِ منصوب است؛ زيرا، چنانكه حاكم بتواند با همراهى و يارى گروهى از مردم، حكومت را بهدست گيرد، چون حاكم، منصوب از ناحيه خدا است، مردم، باز هم وظيفه دارند حاكميّتش را بپذيرند و نسبت به حكومتش وفادار باشند؛ هر چند بيعت و رأى دادن آنان، منشأ مشروعيّت او نباشد.
البته، انكارپذير نيست كه اگر حاكمِ منصوب، بهوسيله بيعت و انتخاب مردم، زمام امور را بهدست گيرد، پايههاى حكومتش استوارتر بوده و مىتواند به حمايت و پشتيبانى مردم، اميدوار باشد و در مواقع لزوم، در برابر پيمانشكنان و بىوفايان، به بيعت و انتخابشان استناد و بهعنوان حجّتى، از آن استفاده كند.
بنابراين، «لزوم وفادارى»، براساس اين مبنا، در درجه نخست، از آثار نصب الهى حاكم است؛ هر چند بيعت و انتخاب، سبب مىشود كه وفادارى، از ناحيه ديگرى هم لزوم پيدا كند و آن، «لزوم وفاى به عهد و پيمان»[18] است.
بنابر، اين كه ميان بيعت و انتخاب، تباين قائل نباشيم و مانند برخى از اساتيد معاصر[19] آنها را بيگانه از هم ندانيم و معتقد باشيم كه همانطوركه مسلمانان، با حاكم، بيعت مىكردند تا وفادارى و اطاعت خود را از او، در جهت اصلاح امورِ جامعه اِعلام كنند، در جوامع ديگر نيز مردم، با انتخابِ مثلاً رئيس جمهور، به منزله امين و مسئول اِصلاحِ امورِ جامعه، آمادگى خود را در جهت همكارى با او اِعلام مىكنند، بايد بگوييم، همانطورى كه در بيعت، وفادارى لازم است، در انتخاب نيز وفادارى ضرورت دارد؛ چرا كه انتخابِ فردى بهعنوان نماينده ملّت براى اداره جامعه، بدون حمايت و همراهى مردم و احياناً با بىوفايى و كارشكنى، راه به جايى نخواهد برد. گرچه در جوامع دموكراتيك، بر حقوق مردم تكيه فراوانى مىشود كه دولت وظيفه دارد آنها را ادا كرده و در جهت تأمينِ حقوق و آزادىهاى آنان تلاش كند، اما تأمين همين حقوق نيز بدون حمايت مردم و تبعيت از قانون، مقدور نيست. در صورت تخلّف از قوانين، كه نوعى بىوفايى و بىاعتنايى به حكومت است رشته امور، گسسته شده و كارى از دولت ساخته نخواهد بود.
1. تفاوت ميان بيعت و انتخاب
تفاوت اساسى ميانِ «بيعت» در نظام اسلامى و «انتخاب» در نظامهاى دموكراتيك، اين است كه شخص منتخب، موظّف است تا خواستهها و تمايلات مردم را جامه عمل بپوشاند و مردم نيز تا وقتى از او حمايت مىكنند كه به اين امر ملتزم باشد؛ در حالى كه در يك نظام اسلامى، همه، پيرو قوانين شريعتاند و حاكمِ واجدِ شرايطِ رهبرى، موظَّف است تا در صورت فراهم شدن زمينه اجراى قوانين الهى، براى تحقُّق آنها اقدام كند و نياز به توضيح ندارد كه اِجراىِ اَحكامِ الهى، در اين بينش، تأمين مصالحِ واقعى مردم را بهدنبال دارد؛ هر چند، مردم آن را ندانند.
شايد به همين جهت است كه بيعت مردم با رسول خدا(ص )، بيعت با خداوند خوانده شده است. قرآن كريم، بيعت مردم با رسول خدا را در ماجراى صلح حديبيّه، اينگونه تصوير مىكند:
إن الذين يبايعونك إنّما يبايعون اللَّه يدُاللَّه فوق أيديهم فمَنْ نكث فإنَّما ينكث على نفسه و مَنْ أوفى بما عاهد عليه اللَّه فَسَيُؤتيه أجراً عظيماً؛[20]
(اى رسول) كسانى كه با تو بيعت مىكنند، در حقيقت، با خدا بيعت مىكنند (و) دست خدا، بالاى دست آنان است. پس هركه پيمان و بيعت بشكند، در حقيقت، به زيان خود بيعت شكسته و هركه به بيعتى كه با خدا بسته، وفادار بماند، خداوند، به زودى، پاداش بزرگى به او عطا خواهد كرد.
اين آيه، هر چند پس از ماجراى صلح حديبيه و بيعت رضوان نازل شد، اما بهطور مطلق، بيعت با رسول خدا، بيعت با خدا خوانده شده و وفاى به اين پيمان، وفادارى نسبت به پيمان با خداوند قلمداد گرديده است. شكستن اين پيمان نيز، در نهايت، به زيان پيمانشكنان است و ضررى متوجّه خداوند و رسول او نخواهد شد.
جمله (يداللَّه فوق أيديهم) پس از تعبير به «بيعت با خداوند» را تفسيرهاى گوناگونى كردهاند، از آن جمله، اين است كه پيامبر، نبايد به يارى بيعت كنندگان متكى باشد، بلكه دست قدرت الهى، بالاتر از همه نيروهاست و بايد به قدرت خدا متكى باشد.[21]
شايد مراد از تعبير بالا، نوعى اطمينانبخشى به بيعتكنندگان نيز باشد كه بدانيد با كسى بيعت مىكنيد كه قدرت او بالاتر از همه قدرتهاست و خداوند، پشتيبان رسولش است و بيعت شما با رسول خدا در حقيقت، بيعت با خداست، لذا نهراسيد و از اين اقدامى كه كرديد، متزلزل نشويد و به توانايى پيامبر براى اجراى مفاد بيعت مطمئن باشيد.
نكات ياد شده درباره پيامبر، مورد اتّفاق همه فرق اسلامى است، اما در خصوص حكومت بعد از رحلت آن حضرت، چنانكه اشاره شد، ميان اهل سنّت و پيروان مكتب اهلبيت، اختلافنظر وجود دارد.
در عصر غيبت نيز نظر مشهور علماى شيعه، بر حاكميّت الهى فقيهان واجد شرايط است كه از ناحيه ائمه، منصوباند. در اين بينش، بيعت با يكى از فقهاى واجد شرايط، در حقيقت، فعليّت بخشيدن به ولايت بالقوه يكى از فقهاست.
البته، بعضى از فقها، دلايل «نصب فقيهان به ولايت» را ناتمام دانسته و مشروعيّت آنان را به انتخاب امت، مستند ساختهاند؛ بدين معنا كه مردم، با انتخاب خود، به حاكميّت شخصِ واجدِ شرايطِ رهبرى، مشروعيّت مىبخشند و بيعت، سبب استحكام بيشترِ ارتباط ميان حاكم و مردم مىشود و بيعت كنندگان، براى وفاى به عهد نسبت به حاكم، احساس مسئوليّت بيشترى مىكنند و مىتوان در مواقع لزوم به بيعتى كه با حاكم كردهاند، استناد و احتجاج كرد. حتّى بيعت گرفتن پيامبر را از مردم براى ولايت على بن ابىطالب، در عيد غدير نيز همين گونه تحليل كردهاند.[22]
2. پاسخ به برخي شبهات
يكى از مباحثى كه در متون و منابع اسلامى سابقه دارد، اين است كه «آيا بيعت همه مردم با حاكم ضرورت دارد تا حكومت او مشروعيّت يابد؛ به طورى كه بيعت نكردن اقليّتى از مردم، در تحقُّق حاكميّتِ حاكم، خلل وارد مىسازد يا بيعت اكثريّت مردم كافى است يا اساساً، بيعتِ تعدادى از افراد كه حاكمِ واجدِ شرايط بتواند با همكارى و هميارى آنان، قدرت را بهدست گيرد كافى است يا بيعت اهل حلّ و عقد لازم است؟ آيا كسانى كه از ابتدا بيعت نكردهاند يا به تعبير امروز، در انتخابات شركت نكردهاند، موظَّف به وفادارى نسبت به حكومت و قوانين آن هستند؟ آيا ايشان نيز بايد از دستورهاى حاكم و قوانين پيروى كنند؟ آيا بيعت نكردن آنان، مىتواند مجوّز و مستمسكى براى بىاعتنايى نسبت به حاكم و قوانينِِ جارى كشور اسلامى باشد؟».
اين بحث، در فلسفه سياسى امروز نيز به نوعى مطرح است. با توجه به اين كه انتخاب حاكم جامعه، در نظام سياسى امروز، با رأى اكثريّت شركتكنندگان در انتخابات انجام مىگيرد و مشروعيّت رأى اكثريّت، به منزله بهترين روش ممكن، پذيرفته شده، تكليف اقليّت چيست؟ آيا آنان نيز از نظر حقوقى، مانند اكثريّتاند يا اكثريّت، به لحاظ حضور در صحنه مشاركت سياسى و برگزيدن حاكم، از حقوق ويژهاى برخوردارند؟ آيا اقليّت، به لحاظ عدم مشاركت، از حقوقى محروماند؟ آيا آنان نيز موظّفاند به قوانين كشور كه از سوى نمايندگان اكثريّت جامعه، وضع و به مورد اجرا گذاشته مىشود، احترام گذارده و به آنها پاىبند باشند؟ آيا كسانى كه هنگام انتخابات متولّد نشده يا به سنّ قانونى رأى دادن نرسيدهاند، موظّفاند تا به انتخاب پدران خويش و نسل گذشته، ملتزم باشند و در صورت بىوفايى به حكومت و بىاعتنايى به قوانين مملكت، مستحق مجازاتاند؟
سؤالات ياد شده، بخشى از شبهات و سؤالات جدّى در فلسفه سياسى است كه تأمّل و پاسخ گويى به آنها براى نظامهاى سياسى گوناگون، لازم و ضرورى است.
از بعضى از بيانات اميرالمؤمنين على (علیه السلام ) استفاده مىشود كه حضرت، بيعت مهاجران و انصار را براى تحقُّقِ خلافت كافى مىدانستند. در نامهاى خطاب به معاويه مرقوم فرمودند:
إنَّه بايعني القومُ الذين بايعوا أبابكر و عمر و عثمان على ما بايعوهم عليه، فلمْ يكنْ للشاهد أنْ يختار و لا للغائب أنْ يردّ و إنّما الشورى للمهاجرين و الانصار. فإنْ اجتمعوا على رجل و سمّوه إماماً، كان ذلك رضاً. فإنْ خرج عن أمرهم خارج بطعن أوْ بدعة ردّوه إلى ما خرج منه فإن أبى قاتلوه على اتباعه غيرسبيل المؤمنين و ولّاه اللَّه ما تولّى؛[23]
همان كسانى كه با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كردند، با همان شرايط و كيفيّت، با من بيعت كردند. بنابراين، نه آن كه حاضر بود، اختيار فسخ دارد و نه آن كه غايب بود، اجازه رد كردن دارد. شورا، فقط، از آنِ مهاجران و انصار است. اگر آنان، همگى، كسى را امام ناميدند، خداوند، راضى و خشنود است. اگر كسى از فرمان آنان، با طعن و بدعت خارج شود، او را به جاى خود مىنشانند و اگر طغيان كند با او پيكار مىكنند؛ چرا كه از غير راه مؤمنان پيروى كرده و خدا، او را در بيراهه رها مىسازد.
از نامه ديگرى كه حضرت به معاويه نگاشتند، استفاده مىشود كه مردم مدينه، با حضرت بيعت كردند و همين بيعت، براى مردم ساكن در شهرهاى ديگر نيز كافى است و مردم شام نمىتوانند به بهانه عدم شركت در بيعت، از اطاعت امام جامعه سر باز زنند: «فإنَّ بيعتي بالمدينه لزمتك و أنت بالشام؛ لأنَّه بايعني القوم».[24]
برخى از فقهاى معاصر، بيان حضرت را ناظر به شرايطى دانستهاند كه امكان دريافت آراى همه مردم فراهم نبود، ولى در شرايطى كه مثل امروز، بيعت، در قالب انتخاباتِ فراگير انجام مىگيرد، و كسب آراى همه مردم امكانپذير است، واجب است كه آراى همه مردم دريافت شود؛ زيرا، موجب استحكام بيشترِ حكومت خواهد شد.[25] گرچه اطّلاع از آراى همه مردم و دريافت آنها، سبب استحكام بيشترِ حكومت مىشود، اما تحقُّق حاكميّت حاكمِ واجد شرايط، بستگى به آن ندارد؛ زيرا، بنابر مبناى نصبِ حاكمِ اسلامى از جانب خداوند، همين كه عدّهاى از مردم با انجام وظيفه خويش در جهت حمايت از او، زمينه تحقُّق حكومتش را فراهم سازند، كافى است، حتّى اگر رأى اكثريّت مردم دريافت نشده باشد يا حتّى اكثريّت با آن مخالف باشند. گرچه در فرض اخير، حكومت، با دشوارىهايى روبهرو مىشود، اما خِللى در اركان مشروعيّت آن به وجود نمىآيد.
آيا حكومت هاى دموكراتيك كه بر مبناى آراى مردمى استوار است، امروزه، بر آراى اكثريّت مبتنى است؟ اگر در نظامى دموكراتيك، تنها، 46 درصد از واجدان شرايطِ شِركت در انتخابات، در رأىگيرى شركت كنند و بيست و چهار درصد از آنان به يكى از نهادهاى سياسى رأى دهند، با توجه به آن که نهاد مربوطه، از سوى اقليّتِ واجدانِ شرايط رأىگيرى، انتخاب شده، و چه بسا اكثريّت، مخالف باشند، هرچند در انتخابات شركت نكرده و سكوت كرده باشند، معتقدان به چنين نظامهاى سياسى، آن نهاد را غيرمشروع مىشمارند؟ هرگز! بلكه پاسخ مىدهند كه هر كسى حق دارد در انتخابات شركت كند يا شركت نكند.
به هر حال، در نظام اسلامى، مشروعيّت حاكم اسلامى، وابسته به بيعت اكثريّت با وى نيست؛ هرچند بيعت اكثريّت، بر استحكام حكومت او خواهد افزود. بهعلاوه، بيان حضرت را بر شرايطى خاص حمل كردن، نيازمند دليل است، لذا بهصورت يك «احتمال» مطرح شده است.
احتمال ديگرى كه مطرح شده، اين است كه چون رضايت اهلِ حلّ و عقد كه بزرگان قوم بودهاند معمولاً، رضايت عمومى را در پى دارد، از اين جهت كافى دانسته شده است. بنابراين، اگر رضايت و بيعت آنان، رضايت و بيعت عمومى را به همراه نداشته باشد، كافى نيست.[26]
به نظر مىرسد كه اين احتمال نيز با سؤالات و ابهاماتى روبه رو است؛ زيرا، بيعتِ اهل حلّ و عقد، لزوماً، رضايت عمومى را به همراه ندارد و دليلى بر عدم كفايت چنين بيعتى ارائه نشده است. استشهاد به كلامى از حضرت كه فرمودند: «لئن كانت الإمامه لاتنعقد حتّى تحضرها عامّة الناس فما إلى ذلك سبيل» نيز ناتمام است؛ چرا كه حضرت، در مقام بيان شرط تحقُّق امامت در جامعه است كه معمولاً با رضايت عموم مردم حاصل مىشود. حال اگر با رضايت و مشاركت گروهى از مردم نيز تحقُّق يابد، چه مانعى دارد؟ پس كلام حضرت ناظر به مشروعيّت حكومتِ حاكم اسلامى نيست تا بدون رضايت عموم مردم، حكم به عدم كفايت چنين حكومتى صادر شود.
به هر تقدير، بنابر نظر كسانى كه حاكم را منتخب مردم مىدانند يا لااقل، رضايت مردم را در مشروعيّت حكومت، داراى نقش مىدانند؛ به طورى كه در صورت عدم رضايت مردم، حكومت، مشروع نخواهد بود و بايد بار ديگر، رضايت مردم جلب شود و رضايت نسل گذشته كفايت نمىكند و نيز بنابر مبناى حكومت در غرب كه بر اساس قرارداد اجتماعى ميان مردم و حاكم است بدون ترديد، كسانى كه در بيعت يا انتخابات حضور نداشتند و پس از سالها، به سنّ قانونى رسيدهاند، مىتوانند اكثريّت قبلى را از اكثريّت بياندازند و عدم رضايت اكثريّتى جديد را از حكومت اظهار كنند، موظَّف به وفادارى نسبت به حكومت نيستند و بايد بار ديگر با حاكم بيعت كنند تا حكومت وى دوام يابد. راسل، از اصول مكتب سياسى جان لاك نتيجه مىگيرد كه:
قرارداد مدنى اى كه باعث ايجاد دولت مىشود، فقط، براى كسانى كه آن را بستهاند، الزامآور است؛ يعنى، پسر، بايد رضايت خود را نسبت به قراردادى كه پدر بسته است، از نو اعلام كند.
او، سپس آن را مورد نقد قرار داده، مىنويسد:
بايد گفت كه چندان واقع بينانه نيست. يك جوان امريكايى، اگر پس از رسيدن به بيست و يك سالگى، اِعلام كند كه من، از اطاعت قراردادى كه ايالات متحده را بنا نهاد، سر باز مىزنم، براى خود اسباب زحمت فراهم خواهد كرد.[27]
گويا چنين التزامى در اين مكاتب نيز به مشكلى لاينحل تبديل شده است. به راستى، اگر نسل امروز كشورهاى دموكراتيك غربى با اكثريّت آرا، عدم رضايت خود را از حكومت دموكراتيك اِعلام كنند و خواستار نظامى ديگر باشند، نظامهاى سياسى آن ديار، بدان تن خواهند داد؟ آيا مانند تركيه يا الجزاير، چنين خواستههايى را خطرى براى كيان خود ندانسته و به مقابله جدى با آن برنمي خيزند؟
بنابر مبناى نصب الهى حاكم كه مردم، موظَّف به اطاعت از اويند و به تعبير دقيقتر، موظَّف به اطاعت از اوامر الهى هستند، نياز به بيعت يا انتخاب مجدّد نيست، بلكه تحقُّق ولايت و رهبرى حاكمِ منصوب، با بيعت و انتخاب نسل گذشته، به قوّت خود باقى است، مگر آن كه مردم، در زمان و شرايطى ديگر، بدون آن كه وظيفه دينى اعتراض و شورش بر «حاكمِ واجدِ شرايط و توانا بر انجام دادن وظايف شرعى و قانونى» را داشته باشند، بر او بشورند و او را از حاكميّت ساقط كنند كه در اين صورت، البته، حاكمِ منصوب، عملاً، از صحنه اجتماع حذف شده و ولايتى نخواهد داشت، هرچند ولايت بالقوّهاش باقى است؛ زيرا، فرض بر اين است كه عملى مرتكب نشده تا شرعاً از ولايت ساقط شود.
در مورد لزوم وفادارى اقليّت نيز در برابر بيعت يا انتخاب اكثريّت، همه مكاتب اتّفاق نظر دارند كه چارهاى جز پيروى اقليّت از تصميم اكثريّت نيست. اين كه اقليّت، علىرغم عدم حضور در انتخابات، موظَّف است كه به قوانين ملتزم باشد، مثلاً به سربازى اجبارى اعزام شود، مستند به همين مجوّز در نظامهاى سياسى امروز دنيا است.
در جامعه اسلامى، اقليّتى كه با حاكم بيعت نكردهاند، چنانكه كنارهگيرى آنان، ضررى را متوجّه حكومت و جامعه نكند و اقدام عملى در جهت تضعيف حكومت نباشد و قوانين كشور را محترم بشمارند، حقوقشان محفوظ است، اما اگر بيعت نكردن و رأى ندادن آنان، نوعى تضعيفِ حكومت يا اقدامى عملى عليه حكومت را به دنبال داشته باشد، گذشته از اين که گناهى مرتكب شدهاند و در پيشگاه الهى مورد بازخواست قرار خواهند گرفت، نه تنها در جامعه اسلامى تحمّل نمىشوند، بلكه در هيچ حكومتى، تضعيف اركان حكومت، بىپاسخ نمىماند.
امام على (علیه السلام ) برخى از افراد، هم چون سعد بن ابىوقاص يا اسامه بن زيد را به دليل بيعت نكردن، به حال خود واگذاشت، اما افرادى مانند معاويّه كه بيعت نكردن آنان، اقدامات عملى بر ضد حكومتِ مشروع را به دنبال داشت و خواستار بيعت مشروط با خليفه مسلمانان بود، هيچگاه تحمّل نشدند و همواره، به سبب تمرّد و سركشى، مورد سرزنش و توبيخ قرار داشتند.
د) برخورد حکومت اسلامي با بيعت شكنان
در عين حال كه شكستن بيعت و پشت كردن به انتخاب خويش، در واقع، به ضرر پيمانشكنان است، اما به واسطه آن كه بيعتشكن، در اجتماع مسلمانان، خلل وارد كرده و چه بسا عواقب بسيار بدى از خود به جاى نهد، چنانكه پيمانشكنى اصحاب جمل، امام على (علیه السلام ) و جامعه اسلامى را با مصائب فراوانى مواجه ساخت. جنگ صفين و ماجراى غمبار حكميّت و جنگ نهروان، همگى، از آثار شوم پيمان شكنى و خيانتِ اصحاب جمل بود. از اين رو، در فرهنگ اسلامى، «بيعتشكنى و بىوفايى نسبت به حاكمِ مسلمانان» مجازات سنگينى دارد؛ پيمانشكنى كردن و تنها گذاشتن حاكم را در برابر دشمنان داخلى و خارجى، گناه بزرگى است. بىوفايى كوفيان در تاريخ اسلام، بالاخص نسبت به امام مجتبى (علیه السلام ) و امام حسين (علیه السلام ) لكه ننگى بر دامان اين مردم است و دوست و دشمن، آنان را به سبب اين بىوفايى و خيانت، نكوهش مىكنند، حتّى جنايتكارى مانند حجّاج بن يوسف ثقفى، آنان را به دليل بىوفايى و فريبكارى و دغلبازى نسبت به حاكمان جامعه، مورد نكوهش قرار داد.
از اين رو، امام على (علیه السلام ) كسانى را كه بيعت كرده، اما پس از مدتى از بيعت خويش با حاكم خارج شده، «طاعن» به معناى كسى كه به مسلمانان طعن زده و كسانى را كه دچار ترديد شدند، منافق شمردند؛[28] چون، مردمى كه با علاقه و حرص و وَلَع و بدون كمترين فريب و اكراهى، با حضرت بيعت كردند و از حاكم اسلامى نيز کمترين تخلّفى را مشاهده نكردهاند تا مستمسكى براى بيعتشكنى باشد، حقِّ نقض بيعت نداشتند.
حضرت، در بيان ديگرى مىفرمايند:
مردم، تا وقتى كه بيعت نكردهاند، اختيار دارند و موظَّف به اطاعت از كسى نيستند، ولى اگر بيعت كردند، ديگر اختيارى نداشته و موظَّف به پيروى از حاكماند و به مقتضاى بيعت، امام، وظيفه دارد (در راه تأمين حقوق و مصالح مردم) استقامت ورزد و مردم، موظَّف به اطاعت و تسليم در برابر حاكماند. اين بيعت، بيعت عمومى بود كه هركس از آن رو گرداند، در حقيقت، از دين اسلام روگردان شده و پيرو غيرمسلمانان گشته است... .[29]
اين سخن، نسبت به جايگاه بيعت در مكتب اهلبيت (علیه السلام ) ـ كه امامت را منصبى الهى مىداند و توضيح آن گذشت ـ جنبه جدلى داشته و اشاره به مبناى پذيرفته شده در جامعه آن روز دارد؛ يعنى شما كه بيعت را اين چنين مىدانيد، حقِّ تمرّد و سرپيچى از دستورهاى حاكم را نداريد و هركس از بيعت با امام كه از ناحيّه خداوند نصب گرديده و با بيعت مردم، حكومتش، تحقق يافته، مخالفت كند، در حقيقت، از جرگه مسلمانان خارج شده است، هرچند، در ظاهر، مسلمان باشد.
حضرت، بارها، بيعتشكنان و خيانتپيشگان را نصيحت كرده و به همراهى با مسلمانان ديگر فراخوانده و ايشان را از تمرّد و سركشى بر حذر داشتند، اما اصحاب جمل، نقض عهد كرده، به شهر بصره حملهور شده، مردم بىدفاع را مورد هجوم قرار دادند و عدّهاى را كشتند؛ به همين جهت، امام، آنان را مستحقِّ مجازات دانسته، فرمودند:
فواللَّه! لو لم يصيبوا من المسلمين إلّا رجُلاً واحداً معتمدين لِقَتْلِهِ بلا جُرْمٍ جرَّهُ، لَحَلَّ لي قَتْلُ ذلك الجيش كُلِّهِ إذا حَضَرُوهُ فلم يُنكِروا و لميدفعوا عنه بلسانٍ و لابيدٍ دَعْ ما أنَّهم قد قتلوا من المسلمين مثلَ العدة التي دخلوا بها عليهم!
به خدا سوگند! اگر جز به يك نفر دست نمىيافتند و او را عمداً و بدون گناه مىكشتند، قتل همه آنان براى من، حلال بود؛ زيرا، آنان، حضور داشتند و انكار نكردند و از او (مقتول) نه به زبان و نه با دست، دفاع نكردند، چه رسد به اين كه آنان گروهى از مسلمانان را به اندازه عدّه خود كه با آن وارد بصره شدند، به قتل رساندند!
شارحان نهجالبلاغه، با توجّه به آن که مجازات قتل يك نفر بهدست يك لشكر، تنبيه همه لشكر و كشتن آنان نيست، در شرح اين فراز از خطبه امام، دچار اختلاف شدهاند، ولى ظاهراً اين مجازات، چنانكه در بحث مجازات اسلامى از سوى فقها پىگيرى شده، صرفاً به سبب قتل يك نفر نيست، بلكه به دليل «شقّ عصاى مسلمانان و خروج عليه حاكم اسلامى» است كه از آن، در فقه اسلامى، به «محاربه» و «بغى» و «فسادِ فىالأرض» ياد مىشود.[30]
امام، در اين خطبه، از كسانى سخن مىگويد كه بر امام زمان خويش خروج كرده و به سركشى و فساد برخاسته و به آشوبگرى و قتل و غارت مبادرت كردند. اگر يكى از آنان، فردى را به قتل برساند و بقيّه آنان، علىرغم توانايى بر جلوگيرى از اين جنايت، سكوت كرده و عملاً جنايت را تأييد كنند، مجازاتِ همه آنان، نه به سبب سرپيچى از حاكم مسلمانان، بلكه به سبب خروج بر حاكم عدل اسلامى، روا خواهد بود.[31]
چنين مجازات سختى، اختصاص به حكومت اسلامى ندارد، بلكه در نظامهاى سياسى ديگر نيز كسانى كه به انتخاب همه يا اكثريّت مردم بىاعتنايى كرده و در صدد براندازى حكومت باشند و از هر راه ممكن، به ايجاد تشنّج در جامعه و اخلال در نظم و امنيت كشور مبادرت ورزند، به شدت مجازات مىشوند. در نظامهاى دموكراتيك هم كه بيش از اندازه بر حقوق و آزادىهاى فردى شهروندان پا مىفشارند، اين كار، امرى رايج و متعارف است.
آن عدّه از فيلسوفان سياسى نيز كه شورش بر ضد دولت را مُجاز شمردهاند، در شرايط خاصّى كه دولت حقوق مردم را تضييع كرده و به آنان ظلم و اجحاف كند، جايز دانستهاند، اما در برابر دولتى كه به وظايف قانونى خويش عمل مىكند، هيچگونه حقِّ تمرّد و شورشى قائل نيستند.[32]
برخى از فيلسوفان انگليسى معتقدند:
شالوده واقعى تكليف بيعت فايده يا مصلحت است... اين مصلحت را، من، در ايمنى و حمايتى مىبينم كه از آنها در جامعه سياسى برخورداريم و هنگامى كه كاملاً آزاد و مستقل هستيم، هرگز نمىتوانيم بر آنها نائل آييم... هر گاه زمام دار مدنى، ستمگرىاش را به حدّى برساند كه اقتدارش به كلّى تحمّلناپذير گردد، ما، ديگر مُلزم به بيعت از آن نيستيم. علّت بر مىخيزد، معلول نيز به ناچار بر مىخيزد. ليكن آشكار است كه آفتهـا و خطرهاى ملازم با شورش، چناناند كه دست-يازيدن به آنها، تنها، در موارد جبّارى و ستم گرى واقعى، روا و مشروع است و هنگامى حكم بر آن مىرود كه سودهاى اين شيوهِ عمل بر زيانهايش مىچربد.[33]
جمع بندي
از آن چه تاكنون ذكر شد، مي توان به موارد زير اشاره کرد :
1. اجتماع مردم براي بيعت، اتمام حجت است بر کسي که صلاحيت رهبري جامعه را دارد و با استقبال جامعه، لازم است عهده دار مسئوليت شود.
2. بيعت در بعضي موارد، فقط اعتراف و اظهار آمادگي است؛ بيعتي که پيغمبر مي گرفت از اين جهت بود. اين نظير قسم خوردن نظامي ها و وکلاست؛ زيرا هيچ کس نبايد به مملکت خود خيانت کند، ولي اين قسم، تأکيد و گروگرفتن وجدان است و بعيد نيست که شرعاً، الزامي فوق الزام قبلي ايجاد کند.
3. بيعت در بعضي موارد، صرفاً پيمان است؛ مثل جايي که قبل از بيعت، الزامي در کار نيست. مثلاً اگر خلافت به شورا باشد نه به نص، هر چند قبلِ بيعت، الزامي نيست، اما بيعت، الزام آور است. حضرت علي (علیه السلام ) که با زبير و ديگران به بيعت استناد مي کند، به يک اصل ديگر که آن هم يک اصل شرعي است استناد مي کند و آن شوراست و الزام آور مي باشد.
استدلال امام (علیه السلام ) به بيعت بر اساس همين مبناي مخالفين است که انتصاب را نپذيرفتند، اما انتخاب خليفه را بر اساس اصل مشورت، مشروع مي دانند و چون آن حضرت همانند خلافاي پيشين، با رأي مردم، براي خلافت برگزيده شدند پس کسي حق مخالفت ندارد و پيروي از ايشان لازم است.
4. بر مردم واجب است فردي که به عنوان رهبر جامعه اسلامي از طرف خداوند مشروعيت دارد، در جهت اهداف اسلام و مسلمانان، از او پيروي کنند و بيعت، نشان اطاعت پذيري مردم است و اطاعت و پيروي مردم به منزله رکن اصلي قدرت و توان مندي و شرط لازم براي اِعمال حاکميت است.
اگر اين اقبال عمومي حاصل شد، اِعمال ولايت بر رهبري جامعه، ضرورت پيدا مي کند. همان طور که حضرت علي (علیه السلام ) بعد از بيعت مردم و به دست گرفتن حکومت، با تمام توان، براي استقرار حکومت الهي در جامعه تلاش کردند.
5. بيعت با حاكمان الهى، اعم از معصوم و غيرمعصوم، براى تحقّق اوامر الهى و تأمين مصالح دنيوى و اخروى مردم است. پس به مقتضاى بيعت، هم مردم وظايفى دارند و هم حاكم، و همانطور كه پيمانشكنى محكوم است، ترك مسئوليّت از سوى حاكم نيز محكوم بوده و آثار و عواقبى به دنبال دارد.
حاكم، در نظام اسلامى، مُجرى اوامر پروردگار عالم است و پذيرش بيعت، تنها، براى اين منظور، معنا و مفهوم دارد. در قرآن كريم «بيعت مردم با پيامبر» بهعنوان «بيعت با خداوند» قلمداد شده است.
6. حضرت على (علیه السلام ) نيز بنيان حکومت خويش را بر بيعت مردم پي ريزي کردند؛ حضرت، انجام بيعت را از حقوق شهروندان برمي شمارند که در انجام آن کاملاً آزادند و در موارد مختلف به اصل بيعت و آزادي مردم در آن اشاره کرده اند. حضرت، در همين باره و در برابر بيعتشكنان و بهانهجويان، بيانات فراوانى دارند.
7. در اسلام، بيعت در اِعلام آمادگى براى تشكيل حكومت اسلامى، بايد از روى آگاهى و اختيار كامل باشد.
8. در جوامع دموكراتيك كه همه امور از ناحيه مردم مشروعيّت پيدا مىكند و آناناند كه قانون وضع مىكنند و براى اجراى آن، مجريانى انتخاب مىكنند انتخاب حاكم و رأى دادن اكثريّت مردم به يك فرد، در حقيقت، نصب او به اين مقام است و قبل از رأى مردم، شخص منتخب يا هر شخص ديگرى، هيچگونه حقّى براى اِعمال حاكميّت ندارد.
9. بيعت و رأى دادن بنابر مبناى نصب الهى حاكم، وظيفه مردم است و اين بيعت و انتخاب مردمى، سببِ استحكام پايههاى حكومت بوده و نوعى اِعلام آمادگى براى قبول حاكميّت شخصِ منصوب است؛ زيرا، چنانكه حاكم بتواند با همراهى و يارى گروهى از مردم، حكومت را بهدست گيرد، چون حاكم، منصوب از ناحيه خدا است، مردم، باز هم وظيفه دارند حاكميّتش را بپذيرند و نسبت به حكومتش وفادار باشند؛ هر چند بيعت و رأى دادن آنان، منشأ مشروعيّت او نباشد.
10. بنابر مبناى نصبِ حاكمِ اسلامى از جانب خداوند، همين كه عدّهاى از مردم با انجام وظيفه خويش در جهت حمايت از او، زمينه تحقُّق حكومتش را فراهم سازند، كافى است؛ حتّى اگر رأى اكثريّت مردم دريافت نشده باشد يا حتّى اكثريّت با آن مخالف باشند. گرچه در فرض اخير، حكومت، با دشوارىهايى روبهرو مىشود، اما خِللى در اركان مشروعيّت آن به وجود نمىآيد.
نتيجه گيري
اسلام، روابط بين حاکمان و مردم را بر اساس حقوق متقابل آنها پايه ريزي کرده و هر يک را در برابر ديگري مسئول قرار داده است. بنابراين همان گونه که افراد در جامعه از حقوقي برخوردارند، وظايفي را نيز در برابر حکومت بر عهده دارند. از آن چه تاكنون ذكر شد، به نظر مىرسد منشأ اين اختلاف که بيعت و انتخابات در قالب مشاركت و فعاليت سياسى مردم، حق آنهاست يا تكليف دينى آنان، به يك بحث مبنايى بر مىگردد و آن «پيوستگى يا گسستگى دين و سياست» است. اگر دين و سياست پيوسته باشند، به عبارت دقيقتر سياست، جزئى از دين باشد، فعاليتهاى سياسى انسان تحت حاكميت دين بوده و محكوم به يكى از احكام پنجگانه وجوب، حرمت، استحباب، كراهت و اباحه است. هدف جامعه دينى، رشد و تعالى معنوى انسانهاست و «قرب الهى» به منزله كمال مطلوب براى انسانها مطرح است. از اين رو، هر عملى بلكه هر قصد و نيتى، در اين راستا قرار مىگيرد، حتى اعمال مباح، به گفته پيشوايان دينى، چنان چه به قصد قربت انجام بگيرد، عبادت بوده و انسان را گذشته از آن كه به كمالات سوق مىدهد، در روز قيامت نيز او را مستحق پاداش الهى مىگرداند.
با اين بينش كه هر عملى مىتواند رنگ عبادى بگيرد، رفتار سياسى شهروندان نيز مشمول همين قاعده است. مردم به عنوان تكليف شرعى به مشاركت سياسى پرداخته و مثلاً در انتخابات شركت مىكنند. رفتار سياسى مىتواند در اوضاع گوناگونى محكوم به يكى از احكام پنجگانه باشد. ممكن است در اوضاعى، حاكم، كه علاوه بر رهبرى سياسى، رهبر دينى مردم است و تكاليف دينى آنان را بيان مىكند، مشاركت سياسى را به منزله اين كه بقاى حكومت اسلامى بدان بستگى دارد، «واجب» اعلام كند؛ چنان كه حضرت امام خمينى (ره) در دهه پس از استقرار نظام جمهورى اسلامى، حضور مردم در صحنههاى سياسى اجتماعى هم چون انتخابات را واجب مىشمردند، اما ممكن است در اوضاع عادى مستحب يا مباح باشد. چنان كه ممكن است در زمان حاكميت حاكمى جائر، شركت در انتخابات كه تأييد ضمنى و تقويت او را به دنبال دارد، حرام شمرده شود.
پي نوشتها :
* دانش آموخته حوزه علميه و کارشناس ارشد حقوق عمومي.
1 . موسوعة كلمات الإمام الحسين (علیه السلام )، ص361: «قد ءاتتني كتبكم و قدمتْ علىَّ رسلكم ببيعتكم أنكم لاتسلّموني و لاتخذلوني فإنْ تممتم على بيعتكم تصيبوا رشدكم... و إنْ لمْتفعلوا و نقضتم عهدكم و خلّعتم بيعتي من أعناقكم! فلعمري! ما هي لكم بنُكرٍ!، لقد فعلتموها بأبي و أخي و ابن عمي مُسلِم! و المغرور مَن اِغترّ بكم! فحظّكم اخطأتم و نصيبكم ضيّعتم «و مَن نكث فإنّما ينكُثُ على نفسه» و سيغنىاللَّه عنكم.»
2 . نهجالبلاغه، خطبه 34.
3 . ابن منظور، لسان العرب (بيروت: داراحياء التراث العربي، 1408ه .ق) چ 1، ج 7، ص 365.
4 . سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان (قم: مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، 1412) چ 5، ج 18، ص 274.
5 . ابن اثير، نهاية (بيروت: مکتبه المعارف، 1966م) الطبعه الاولي، ج 1، ص 174.
6 . نهجالبلاغه، خطبه 3.
7 . ابن هشام، سيره ابن هشام (قاهره: دارالمعرفه، 1356ه .ق) ج 2 ، ص 66.
8 . سيد مرتضى علم الهدي، الشافى فى الإمامة (تحقيق و تعليق از سيدعبدالزهرا الحسيني الخطيب (تهران: مؤسسه الصادق، 1410 ه .ق) الطبعه الثانيه، ص 209.
9 . ابن قتيبه الدينورى، الإمامة و السياسة (ايران: منشورات شريف رفعي، 1413 ه .ق) الطبعه الاولي، ج1 ، ص 51.
10 . شيخ محمدحسن، امالى، مقدمه از سيدمحمدصادق بحرالعلوم (نجف اشرف: المکتبه الاهليه، 1384 ه .ق) ج 2، ص341 -337.
11 . احمد بن علي طبرسى، احتجاج، تحقيق از شيخ ابراهيم بهادري و شيخ محمود هادر با اشراف شيخ جعفر سبحاني (تهران: دارالاسوه، 1416) الطبعه الثانيه، ج 1، ص 41-34.
12 . ر.ك: ابن هشام، السيرة النبوية، ج 1، ص 442.
13 . همان، ص 444.
14 . همان، ج 1، ص 446.
15 . فتح (48) آيه 18.
16 . نهجالبلاغه، نامه 1.
17 . همان، نامه 54.
18 . مائده (5) آيه 1: (يا أيهاالذين أمنوا أوفوا بالعقود)، دانشمندان اسلامى، از عموم اين آيه، در موارد فراوانى استفاده كرده و وفاى به عقد و پيمان را واجب دانستهاند.
19 . ناصر مكارم شيرازى، أنوار الفقاهه (قم: مدرسه الامام اميرالمؤمنين، 1413 ه .ق) الطبعه الثانيه، ج 1، ص 517.
20 . فتح (48) آيه 10.
21 . الفضل بن حسن الطبرسي، مجمع البيان (قم: مکتبه آيهالله مرعشي نجفي، 1403) ج 5، ص 113.
22 . ر.ك: حسينعلى منتظرى، دراسات فى ولاية الفقيه و فقه الدوله الاسلاميه (قم: مرکز العالي الدراسات الاسلامي، 1408 ه .ق) الطبعه الاولي، ج 1، ص 527.
23 . نهجالبلاغه، نامه 6.
24 . ابن قتيبه، پيشين، ج 1، ص 84؛ در نقل ديگرى آمده است: «لأنَّ بيعتى بالمدينه لزمتك و أنت بالشام كما لزمتك بيعة عثمان بالمدينه و أنت أمير لعمر بالشام. ر.ك: ابن ابى الحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 14، ص 42.
25 . حسينعلي منتظري، پيشين، ج 1، ص 459.
26 . همان، ج 1، ص 549.
27 . - برتراند راسل، تاريخ فلسفه غرب (بي نا، بي تا، بي جا) ج 3، ص 247.
28 . نهجالبلاغه، نامه 7.
29 . شيخ مفيد، ارشاد (قم: مؤسسه آل البيت، 1403 ه .ق) ج 1، ص 116.
30 . ر.ك: شيخ محمد حسن نجفي، جواهر الكلام (داراحياء التراث العربي) چ 7، ج 41، ص 564.
31 . محمد جواد مغنيه، فى ظلال نهجالبلاغه (بيروت: دارالعلم للملايين، 1972) الطبعه الاولي، ج 2، ص 508؛ ابن ابى الحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 9، ص 178.
32 . ر.ك: ويليام تى. بلوم، نظريههاى نظام سياسى، ترجمه احمد تدين (نشر آران، 1373 ه .ق) ج 1، ص 369.
33 . فردريك كاپلستون، تاريخ فلسفه، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي (تهران: انتشارات سروش، 1370) ج 5، ص 364.
نويسنده: احسان پورحسين
منبع:فصل نامه علوم سیاسی
مردم اگر اسلام را ، استقلال و آزادي را، نبودن تحت اسارت شرق و غرب را مي خواهند، همه در انتخابات شركت كنند.
________________________________________
اگر در انتخابات مسامحه كنيم، مطمئن باشيد كه از راه مجلس به ما لطمه مي زنند.
________________________________________
وصيت من به ملت شريف آن است كه در تمام انتخابات ، چه انتخابات رئيس جمهور و چه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، و چه انتخاب خبرگان براي تعيين شوراي رهبري يا رهبر، در صحنه باشند.
________________________________________
انتخابات در انحصار هيچ كس نيست، نه در انحصار روحانيين است، نه در انحصار احزاب است، نه در انحصار گروههاست، انتخابات مال همه مردم است.
________________________________________
ملت است كه با رأي خودش رئيس جمهوري تعيين مي كند، جمهوري اسلامي را رأي مي دهد؛ و با رأي خودش كه متمركز است در مجلس، دولت را تعيين خواهد كرد؛ و همه امور دست خود ملت است.
________________________________________
اين تكليف آقايان است كه راجع به مسائل اسلامي كه پيش مي آيد، چه وكيل بخواهيد تعيين كنيد و چه _ عرض بكنم كه _ رئيس جمهور بخواهيد تعيين كنيد، بايد در صحنه باشيد، عذري نداريد كه برويد و كنار بنشينيد.
________________________________________
بايد توجه داشت كه هدف از انتخاب در نهايت، حفظ اسلام است.اگر در تبليغات حريم مسائل اسلامي رعايت نشود، چگونه منتخب حافظ اسلام مي شود؟
________________________________________
همه شما، همه ما، زن و مرد، هر مكلف همان طور كه بايد نماز بخواند، همان طور بايد سرنوشت خودش را تعيين كند .
________________________________________
عزيزان من كه اميد نهضت اسلامي به شماست! در روز تعيين سرنوشت كشور بپا خيزيد و به صندوق ها هجوم آوريد و آراي خود را در آنها بريزيد.
________________________________________
امروز مسئوليت به عهده ملت است، ملت اگر چنانچه كنار بنشينند، اشخاص مؤمن، اشخاص متعهد بنشينند واشخاصي كه نقشه كشيده اند براي اين مملكت، از چپ و راست، آنها وارد بشوند در مجلس، تمام مسئوليت به عهده ملت است.
________________________________________
نگذارند حتي يك عنصر خرابكار وابسته به مجلس راه يابد.
________________________________________
بايد ملت شريف بدانند كه انحراف از اين امر مهم اسلامي خيانت به اسلام و كشور است، و موجب مسئوليت عظيم است.
________________________________________
مجلس در رأس همه امور واقع است .
________________________________________
مجلس خانه واقعي ملت است.
________________________________________
اين مجلس«ما حَصَل»خون يك جمعيتي است كه وفادار به اسلام بوده اند.
________________________________________
اين مجلس فراهم آمده از الله اكبرهاي مردم است.
________________________________________
سرتسليم به مجلس يعني سر تسليم به اسلام.
________________________________________
در مجلس، اسلام تنها كافي نيست، بلكه بايد مسلماني باشد كه احتياجات مملكت را بشناسد و سياست را بفهمد و مطّلع به مصالح و مفاسد كشور باشد.
________________________________________
مجلس در رأس همه ارگانها واقع است؛ و مجلس ملت است كه متبلور شده است و تحقق پيدا كرده [است] در يك جاي محدود.
________________________________________
علاقه مندم كه قداست مجلس معظم و وكلاي محترم محفوظ باشد تا الگويي باشند براي مجلسهاي جهان.
________________________________________
حيف است كه چهرۀ نوراني مجلس، در آن يك چيزهايي واقع بشود كه مخالف زي شما آقايان است.
________________________________________
توجه داشته باشند: رئيس جمهور و وكلاي مجلس از طبقه اي باشند كه محروميت و مظلوميت مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نموده و در فكر رفاه آنان باشند، نه از سرمايه داران و زمينخواران و صدر نشينان مرفّه و غرق در لذات و شهوات، كه تلخي محروميت و رنج گرسنگان و پا برهنگان را نمي توانند بفهمند.
________________________________________
اشخاصي كه انتخاب مي شوند واقعاً منتخب ملت باشند.
________________________________________
مردم را توجه بدهيد به اين كه شما مي خواهيد اسلام را حفظ كنيد؛ بايد منتخبين شما اشخاصي باشند كه توجه به اسلام داشته باشند، متعهد به اسلام باشند، بازيگر نباشند.
________________________________________
من متواضعانه از شما مي خواهم كه حتي الامكان در انتخاب اشخاص با هم موافقت نماييد، و اشخاصي اسلامي، متعهد، غير منحرف از صراط مستقيم الهي را در نظر بگيريد.
________________________________________
بايد درست متوجه باشيد و اشخاصي كه انتخاب مي كنيد سوابقشان را مطالعه كنيد، بدانيد...در زمان سابق چه جور بودند، در زمان انقلاب چه جور بودند، از اول انقلاب تا حالا چه جور بودند و سوابق خانوادگيشان چه هست، عقايدشان چه هست و مقدار معلوماتشان چه هست.
________________________________________
اميد است ملت مبارز متعهد، به مطالعه دقيق در سوابق اشخاص و گروهها، آراي خود را به اشخاصي دهند كه به اسلام عزيز و قانون اساسي وفادار باشند، و از تمايلات چپ و راست مبّرا باشند، و به حسن سابقه و تعهد به قوانين اسلام و خير خواهي امّت ، معروف و موصوف باشند.
________________________________________
افرادي را انتخاب كنيد كه متعهد به اسلام [بوده] شرقي و غربي نباشند، [و] بر صراط مستقيم انسانيت و اسلاميت باشند.
________________________________________
من انتظار دارم كه وحدت كلمه خود را حفظ، و در انتخاب وكلاي خود رضاي حق را بر رضاي خود مقدم داريد.
________________________________________
وكيلهايي كه آراسته هستند به اخلاق خوب، متعهد هستند به اسلام، وفادار هستند به كشور خودشان، خدمتگزار هستند به شما و به كشور، آن اشخاص را انتخاب كنند و به مجلس بفرستند.
________________________________________
بايد بدانيم كه اگر رئيس جمهور و نمايندگان مجلس، شايسته و متعهد به اسلام و دلسوز براي كشور و ملت باشند، بسياري از مشكلات پيش نمي آيد.
________________________________________
مسئوليت مجلس به عنوان يك مرشد و هدايت كننده براي مردم، زياد است.
________________________________________
دنبال اين باشيد كه يك مجلس قوي قانونگذاري داشته باشيم تا بتوانند مملكت را به راه راست ببرند.
________________________________________
مجلس خوب همه چيز را خوب مي كند، و مجلس بد همه چيز را بد مي كند.
________________________________________
مجلس است كه اساس يك كشور را به صلاح مي كشد، يا اساس يك كشور را رو به فساد مي برد.
________________________________________
آن روزي كه ديديد و ديدند كه انحراف در مجلس پيدا شد؛ انحراف از حيث قدرت طلبي و از حيث مال طلبي در كشور، در وزيرها پيدا شد، در رئيس جمهور پيدا شد، آن روز بدانند كه علامت اين كه شكست بخوريم خودنمايي كرده؛ از آن وقت بايد جلويش را بگيرند.
________________________________________
آن روزي كه «مجلسيان» خوي كاخ نشيني پيدا كنند _ خداي نخواسته _ ، و از اين خوي ارزنده كوخ نشيني بيرون بروند، آن روز است كه ما براي اين كشور بايد فاتحه بخوانيم.
________________________________________
اگر در اين نظام كسي يا گروهي _ خداي ناكرده _ بي جهت در فكر حذف يا تخريب ديگران برآيد، و مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، حتماً پيش از آنكه به رقيب يا رقباي خود ضربه بزند، به اسلام و انقلاب لطمه وارد كرده است .
________________________________________
شما وكيل نيستيد كه برويد آنجا بنشينيد و حسابهايي كه خودتان با هم داريد صاف كنيد، اگر يك همچو كاري بشود اين انحراف است، و غصب است آن محل براي شما.
________________________________________
اگر انحراف پيدا كنيد بر خلاف ملت، خيانت كرده ايد به وكالتي كه داريد.
________________________________________
انتقاد و استيضاح حق مجلس است.
________________________________________
فرق هاست بين نظارت و استيضاح و بين عيب جويي و انتقام گيري، و اين فرق را همه كس پس از رجوع به وجدان خويش مي فهمد.
________________________________________
هيچ كس حق ندارد كه راجع به مجلس جسارتي بكند؛ و مجلس حقش است كه موافق و مخالف داشته باشد.
www.imam-khomeini-isf.com
چكيده
اشاره اين نوشتار برآن است تا در آستانه دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري، نگاهي گذرا به اين موضوع در آيينه كلام رهبري داشته باشد؛ مسألهاي كه به گونهاي اساسي، ريشه در مباحثي همچون ماهيت نظام مردم سالار ديني و تفاوت آن با دموكراسي ليبرال غرب، نقش حقيقي مردم و عنصر مشاركت در ايجاد و استمرار حاكميت و قالبهاي مشاركت مردمي، حق رأي و... دارد و نويسنده ناگزير از بررسي - هر چند اجمالي- اين نظريهها و فرضيهها در انديشه سياسي مقام معظم رهبري است.
جايگاه خواست و اراده مردم در حكومت ديني
در نظام مردم سالاري ديني خواست و اراده مردم از شأن و منزلت خاصي برخوردار است و باعث پيدايش و استمرار حاكميت است، اما بايد گفت اين خواست و اراده از منطقي خاص پيروي ميكند كه به موجب آن، چنين نظامي از نظامهاي ليبرال دموكراسي غرب و نقش مردم در آنها متمايز گردد.
"در نظام اسلامي - يعني مردم سالاري ديني- مردم انتخاب ميكنند، تصميم ميگيرند و سرنوشت اداره كشور را به وسيله منتخبان خودشان در اختيار دارند؛ اما اين خواست و انتخاب و اراده در سايه هدايت الهي، هرگز به بيرون جاده صلاح و فلاح راه نميبرد و از صراط مستقيم خارج نميشود. نكته اصلي در مردم سالاري ديني اين است."1 در حقيقت انتخاب مردم، انتخابي برخاسته از شعور و بينش مذهبي و در چارچوب احكام الهي است. "اين مردم سالاري ديني، راقي ترين نوع مردم سالاري است كه امروز دنيا شاهد آن است؛ زيرا مردم سالاري در چارچوب احكام و هدايت الهي است. انتخاب مردم است، اما انتخابي كه با قوانين آسماني و مبراي از هرگونه نقص و عيب توانسته است جهت و راه صحيحي را دنبال كند."2
به عبارت ديگر در اين گونه نظامهاي سياسي، انگيزه و خواست مردم از پشتوانه ديني و اعتقادي برخوردار بوده و منافع و خواست صاحبان ثروت، سرمايه داران حاكم و نيرنگ بازان عالم سياست تأثيري بر آن نخواهد داشت. "دموكراسي حقيقي مردم سالاري برخاسته از دين و ايمان است. انگيزه مردم، برخاسته از دين، از احساس مسئوليت و از احساس تكليف ملي و ديني است؛ لذا وارد ميدان ميشوند و در ميان نامزدهاي مختلف، گزينه خودشان را انتخاب ميكنند."3
در حقيقت در چنين نظامي "هيچ كس حق ندارد بر مردم حاكميت داشته باشد مگر آنكه داراي معيارهاي پذيرفته شده باشد و مردم او را پذيرفته باشند."4 به عبارت ديگر"در نظام اسلامي دارا بودن معيارها كافي نيست؛ بلكه انتخاب مردم هم شرط لازم است و بدون انتخاب مردم امكان ندارد."5
ايشان در جمله فوق به دو عنصر ضروري در راستاي بر پايي و استمرار هر حاكميتي، يعني "مشروعيت" و "مقبوليت" اشاره كرده و در جايي ديگر ميفرمايند: "در اسلام تقوا و عدالت پايه اصلي مشروعيت است اما اين مشروعيت بدون رأي مردم، مقبوليت و كارآيي ندارد لذا در اسلام رأي مردم اهميت ويژهاي دارد."6
مجموع اين بيانات به اهميت اساسي نقش مردم در نظام ديني اشاره داشته و آنرا يكي از دو پايه اصلي خيمه حاكميت بر ميشمارد: "... در كشور ما به بركت نظام اسلامي، محور تصميم گيري مردمند و چارچوب تصميم گيري - هم براي مردم و هم براي مسئولان - احكام و شريعت اسلامي است."7
برخلاف تلاشهايي كه در راستاي اثبات خودكامگي و توتاليتره جلوه دادن حكومت اسلامي و پافشاريهايي كه بر تضاد ذاتي آن با اراده و خواست حقيقي مردم و نفي هرگونه مشاركت عمومي در اين چنين نظامي صورت ميگيرد، مردمي بودن از پايهها و شاخصههاي اصلي نظام و اراده و خواست مردم در چارچوب ارزشهاي الهي، تعيين گر حقيقي است. "مردمي بودن در نظام جمهوري اسلامي، يك شاخصه اصلي است؛ يعني رأي مردم، كرامت مردم، خواست مردم، از جمله عناصر اصلي در نظام جمهوري اسلامي و اين بناي مستحكم است. رأي مردم تعيين كننده است."8 "در نظام جمهوري اسلامي... حركت در چارچوب دين خداست و اراده مردم، تعيين كننده مطلق است."9 به ديگر بيان "خواست، اراده و ايمان مردم و حتي عواطف آنان پايه اصلي حكومت اسلامي است و ما نيز در جمهوري اسلامي ايران به اين مهم، اعتقاد داريم."10
با تشريح جايگاه مهم و نقش حساس و سرنوشت ساز مردم و اتكاي واقعي نظام اسلامي به مباني اسلامي از يك سو و به اراده مردمي از ديگر سو - به عنوان دو عنصر و پايه اساسي حكومت ديني - روشن شد كه حكومت ديني نه تنها بر پايه تغلب و از راه غلبه، زور و سركوب، بر مردم و تقديراتشان حاكم نميشود بلكه حضور مردم را در بسياري از عرصههاي سياسي و اجتماعي (به ويژه در زمينه تأسيس و استمرار حاكميت و اقتدار سياسي آن) ضروري برشمرده و براي آن اهميت فوق العادهاي قائل است. و اين گونه است كه "حكومت اسلامي، حكومت استبدادي نيست."11 و خودكامگي و خودرأيي و استبداد در قاموس سياسي نظام ديني راهي ندارد؛ چه اينكه در اين انديشه اساسا ميان خدا محوري و مردم محوري تضادي نيست تا حكومت ديني در مقام اختيارِ ميان يكي از اين دو به آفت استبداد زدگي و خودكامگي دچار شود. "در تفكر اسلامي انديشه خدا محوري با انديشه مردم محوري هيچ منافاتي ندارد و در حكومت ديني،مردم اصل و همه كاره هستند."12
قالبهاي مشاركت مردمي
تمامي نظامهاي سياسي كه بر مبناي خواست و اراده مردم پايه گذاري و به نقش و جايگاه حضور مردمي در آنها توجه ويژه شده است، مكانيزمهايي معين جهت جلب اراده عمومي ارائه وقالبهايي معين براي مشاركت مردمي تعريف كرده اند.
اما به راستي آيا نظام ديني نيز ساز و كارهايي مناسب براي درك و فهم و به كار بستن خواست و اراده همگاني تدارك ديده است؟!
پاسخ به اين پرسش از دشواري و پيچيدگي چنداني برخوردار نميباشد. چه اينكه نگاهي گذرا به ماهيت احكام،قوانين و مقررات ديني گوياي آن است كه اسلام همواره در جهت پررنگ كردن حضور مردم در عرصههاي سياسي، نظامي و به طور كلي اجتماعي گام برداشته و براي آن اهميت ويژهاي قائل است تا آنجا كه در اين ميان حتي پارهاي از عبادات به ظاهر فردي نيز آهنگ اجتماعي به خود گرفته است.
به طور كلي ميتوان از جمله سازوكارهايي كه نظام ديني و شارع حكيم در فرايند جلب و تثبيت مشاركت مردمي در عرصههاي عمومي، در خدمت گرفتهاند به مؤلفههايي چون نمازهاي جمعه و جماعات، فريضه حج، امر به معروف و نهي از منكر، دعوت به نظارت مردمي بر عملكرد مسئولان و مطالبه از ايشان، حضور فعالانه در عرصههاي دفاعي و اقتصادي و از همه مهمتر عنصر بيعت اشاره داشت كه گستره محدود اين مقال، طول و تفصيل پيرامون اين موضوعات را بر نميتابد.
نظام جمهوري اسلامي ايران و قانون اساسي آن نيز ضمن تأكيد بر اهميت موضوعات ياد شده و نيز مشاركت مردمي و نقش حياتي اراده و خواست مردم در عرصههاي سياسي و اجتماعي، انتخابات و رجوع به آراي مردم را يكي از اصلي ترين قالبهاي مشاركت همگاني برمي شمارد. همين پشتوانه فكري، فلسفي و قانوني است كه سه دهه گذشته از انقلاب اسلامي و بر پايي حكومت ديني را نمايشگاه برپايي قريب به سي انتخابات سراسري رقم زده است؛ مسألهاي كه شايد به جرأت بتوان گفت در تمامي سيستمهاي سياسي موجود بي همانند است. "در ايران مردم سالاري واقعي وجود دارد. در بيست و يكي دو سال بعد از انقلاب، به طور متوسط هر يك سال يك اتنخابات در اين كشور واقع شده است و مردم در همه امور كشور دخالت كرده اند."13 "بيست و شش سال از عمر جمهوري اسلامي ميگذرد و ما حدود بيست و پنج، شش انتخابات داشته ايم؛ اين فرصتي است براي ملت ايران؛ اين فرصت را اسلام و انقلاب و جمهوري اسلامي به ما داد."14
گذشته از اين اما در يك نگاه اجمالي دغدغه اساسي رهبري درباره موضوع انتخابات به طور عمده پيرامون چهار محور عمده متمركز است.
الف: اصل حضور مردمي در انتخابات
از ديدگاه مقام معظم رهبري مشاركت در عرصه انتخابات و رأي دهي فراتر از يك حق حقوقي و قانوني محض كه در دموكراسيهاي غربي به آن تكيه ميشود تلقي ميگردد. در نگاه ديني؛ اين كنش اجتماعي و سياسي علاوه بر آنكه حق قانوني افراد است، به عنوان يك عمل عبادي و فريضهاي الهي به حساب ميآيد كه در نتيجه نياز به قصد قربت دارد. نقطه نگاهي كه از يك عمليات سياسي عرفي محض در نظامهاي سكولار، يك رفتارسياسي ـ عبادي هدفمند و پويا ميسازد و اين گونه است كه "هر كس كه به خاطر تثبيت نظام و به خاطر انجام وظيفه، رأي در صندوق انداخته است و... پيش خدا مأجور است."15 و به عبارت ديگر "شركت و حضور در انتخابات براي مردم، هم يك فريضه سياسي است، هم يك فريضه ديني... اين مهمترين مسأله در باب انتخابات است؛ يعني حضور مردم."16
شايد بتوان مشاركت مردم در فرايند انتخابات را به نوعي، از سنخ جهاد سياسي ـ فرهنگي به حساب آورد كه از طريق تجربه آن، مردم ضمن انتخاب صالح ترين افراد براي رتق و فتق امور جاري و اجرائي كشور ـ چه از جنبه تقنين و چه از حيث اجرا ـ و تحكيم پايههاي اقتدار حاكميت ديني و افزايش عزت و شوكت آن به مبارزه عملي با توطئههاي تنيده شده بدخواهان و دشمنان خارجي و منافقين داخلي برمي خيزند و همين مسأله است كه مخالفت آنان را برانگيخته و همواره كوشش آنان درمسيركمرنگ كردن حضور همگاني در تمامي ميدانها به ويژه عرصه انتخابات است؛چه اينكه انتخابات "مظهر اقتدار ملي"17،"... نشان دهنده حيات و خود آگاهي يك ملت، حركت عظيم مردمي براي تثبيت نظام جمهوري اسلامي"18، "ميدان شرف و افتخار"19، "زره پولادين در مقابل حمله دشمنان و بد دلي مستكبران"20، "مايه قدرت و ابهت بين المللي ملت"21 و "ميدان مهم همبستگي و نعمت بزرگ خداست"22.
بسيار روشن است كه در چنين ساختاري و با اين گونه شاخصههايي ميتوان مدعي شد كه "حضور مردم [پاي صندوقهاي رأي] يعني دفاع از جمهوري اسلامي؛ يعني دفاع از قانون اساسي نظام جمهوري اسلامي."23و مسلم است كه "اين [حضور مردمي] براي دشمنان ملت ايران مطلوب نيست."24 در حقيقت "آنها [دشمنان] ميخواهند مردم در انتخابات شركت نكنند تا اين، نشانه رو گرداني مردم از نظام اسلامي باشد و نظام اسلامي به اين وسيله ضعيف شود... آنها ميدانند كه حضور پرشور مردم در انتخابات به مردم قدرت ميدهد و آنها ديگر نميتوانند نقشههايشان را نسبت به ايران اجرا كنند."25 با توجه به اين نكات است كه بُعد فريضه بودن و وجوب شرعي شركت در انتخابات به خوبي نمايان ميشود. چه اينكه تقويت جايگاه نظام اسلامي و در مقابل تضعيف موقعيت دشمنان و بددلان را در پي دارد. و اگراين گونه است چرا نبايد گفت :"شركت در ميدان انجام وظيفه [انتخابات] بازندهاي ندارد، همه برندهاند."26
ب: مشاركت حداكثري در انتخابات
دومين دغدغه رهبري انقلاب در اين حوزه را بايد در نرخ مشاركت عمومي در عرصههاي سياسي و اجتماعي و به خصوص ميدان انتخابات دنبال نمود.
در ديدگاه ايشان، صرف حضور مردم پاي صندوقهاي رأي كفايت نخواهد كرد و آنچه در اين مجال به عنوان يك راهبرد اساسي نظام اسلامي را بيمه ميكند عبارت است از حضور حداكثري و نمايش شور و اشتياق بي حد و حصر مردم براي رقم زدن انتخابي مسئولانه. از همين روست كه ايشان در ديدار با دانشجويان بسيجي ميفرمايند: "تلاش شما بايد اين باشد كه مشاركت [در انتخابات] را به معناي حقيقي كلمه حداكثري كنيد."27 بسيار روشن است كه حضور هر چه پررنگ تر مردم، علاوه بر آنكه تحكيم پايههاي حكومت اسلامي را به بار ميآورد، منجر به يأس و ناكامي دشمنان ميشود از اين روست كه "اگر شركت كنندگان در انتخابات كم باشند، اما فرد صالح با صدي نود آرا انتخاب شود، يا اين كه شركت كنندگان زياد باشند و فرد صالح، مثلا با پنجاه و پنج درصد آرا انتخاب شود، چنانچه بين اين دو صورت، امر داير باشد، اين دومي مقدم است. البته در هر صورت بايد فرد صالح انتخاب شود،اما درصد كمتر داشتن او، در حالي كه مجموع شركت كنندگان رقمشان بالاست، اهميت بيشتري دارد از اينكه مجموع شركت كنندگان كم باشند و درصد اين فرد صالح بالا باشد."28
از اين گذشته در انديشه سياسي مقام معظم رهبري شكل گيري مردم سالاري ديني كه عامل پايداري ملت ايران است در گرو شركت، حضور، اراده ارتباط فكري، عقلاني و عاطفي مردم با تحولات كشور ميباشد كه اين هم جز با يك انتخابات صحيح و همگاني و مشاركت وسيع مردم ممكن نيست.29
به طور كلي ايشان بر اين باورند كه "هرچه انتخابات پرشور تر باشد، عظمت ملت ايران بيشتر در چشم مخالفان و دشمنان ديده خواهد شد؛ براي ملت ايران حرمت بيشتري خواهد گذاشت؛ دوستان شما هم در دنيا خوشحال ميشوند."30
ايشان در كلامي ديگر پيرامون آثار و پيامدهاي حضور پررونق مردم در ميدان انتخابات و ثمرات آن ميافزايند: "به نظر من مسئلة اول در انتخابات، مسئلة انتخاب اين شخص يا آن شخص نيست؛ مسئلة اول، مسئلة حضور شماست. حضور شماست كه نظام را تحكيم ميكند، پايههاي نظام را مستحكم ميكند، آبروي ملت ايران را زياد ميكند، استقامت كشور را در مقابل دشمنيها زياد ميكند و دشمن را از طمع ورزيدن به كشور و از فكر ضربه زدن و توسعه و فساد و فتنه منصرف ميكند. اين يك مسئلة بسيار مهم است؛ پس مسئلة اول، شركت در انتخابات است."31
ج: انتخاب اصلح
گذشته از اصل حضور حداكثري و پرشور مردم پاي صندوقهاي رأي، عنصر ديگري نيز در اين ميان از اهميت فراواني برخوردار ميباشد و آن؛ انتخاب اصلح از ميان داوطلبان و نامزدهايي است كه خود را به مردم ارائه كرده اند. "در جمهوري اسلامي، انتخاب، انتخاب اصلح است؛ نه رقابت انتخاباتي.... در اين جا ممشا، ممشاي اسلامي و انتخاب،انتخاب اصلح. مردم بايد با چشم باز و با بصيرت وارد شوند و آدمهايي را كه اطمينان پيدا ميكنند، انتخاب كنند."32
البته صلاحيتهاي داوطلبان، توسط نهاد شوراي نگهبان قانون اساسي بررسي شده و غالبا افرادي كه از فيلتر نظارتي اين شورا عبور ميكنند، از حداقل اهليت و شايستگي براي تصدي گري مشاغل و مناصب انتخابي برخوردارند؛ اما از ديگر سو از آنجا كه اين پست و مقامها محدود بوده و عملا امكان اشغال آن توسط همه نامزدها ميسر نميباشد، به ناچار مردم بايد در مقام انتخاب، باكفايت ترين و صلاحيت دارترين ايشان را برگزينند. "البته هر كس صلاحيتش در مراكز قانوني تأييد شود، صالح است؛ اما بايد در بين صالحها گشت و صالح تر را پيدا كرد و او را انتخاب كرد."33
به راستي اما اين چنين فردي را- در ميان انبوههاي از داوطلبان - با چه شاخصهها و ملاكهايي ميتوان، باز شناخت؟ رهبر انقلاب در اين خصوص،به طور روشن به ارائه اين مهم پرداخته اند، به گونهاي كه رفع ابهامها، ترديدها و دودليها را موجب گردد. "اصلح يعني چه كسي؟ 1. كسي كه براي ريشه كني فقر و فساد عزم جدي داشته باشد. 2. كسي كه به حال قشرهاي محروم و مستضعف دل بسوزاند. 3. كسي كه هم به ترقي و پيشرفت كشور و توسعه اقتصادي و غير اقتصادي بيانديشد هم زير توهمات مربوط به توسعه، آن چنان محو و مات نشود كه از ياد قشرهاي مظلوم و ضعيف غافل بماند. 4. كسي كه به فكر معيشت، دين، فرهنگ و دنيا و آخرت مردم باشد."34
به طور كلي مهمترين شاخصههاي فرد اصلح در انديشه مقام معظم رهبري را اينگونه ميتوان برشمرد:
1. تدين، كارداني، دلسوزي، تقوا و علاقمندي به مصالح جامعه، عدم خود نمايي، كيسه ندوختن براي خود35 2. مديريت كارآمد، انساني قوي، با كفايت، داراي نشاط و شادابي و شوق به كار و احساس مسئوليت36 3. شجاع، با اخلاص، داراي روح مردمي، مؤمن به هدفها و ارزشهاي انقلاب، مؤمن به مردم و نيرو و حق مردم و بسط ثروت موجود در زندگي آنان.37 4. تدبير و قوت قلب و اعتماد به نفس در برابر دشمنان38 5. مبارزه با فقر و فساد و تبعيض و پيگيري جدي اجراي عدالت39 6.نشاط خوب و قوي و جوانانه40 7. ايمان به استقلال و اهداف ملت و لزوم پيشرفت كشور41 8. بازگشايي گرههاي زندگي مردم و شناسايي وظايف و عمل مقتدرانه بر طبق وظايف42 9. كارداني، توانايي، پيگيري، حوصله، قدردان و صميمي با مردم، مجاهدت براي مردم43 10. تلاش جهت پركردن شكاف ميان ثروتمندان و فقرا و يكسان ديدن حق مردم شهرهاي بزرگ وكوچك44 11. معتقد وپايبند به آرمانهاي امام و نظام اسلامي45 12. دارا بودن برنامهاي مدون درراستاي تعميق باورهاي ديني 13.خودباور و توانا در تحكيم پايهها و سازههاي سند چشم انداز بيست ساله نظام 14. توجه به دين،انقلاب،دنيا،معيشت،آينده وعزت مردم.
ايشان همچنين در سخنراني اخير خود در ميدان آزادي سنندج ضمن اعلام عدم اظهار نظر رهبري درباره اشخاص و مصاديق حاضر در عرصه رقابت انتخاباتي، به تببين شاخصه هاي فرد اصلح پرداخته و ميفرمايند : "بهترين كيست؟ من نسبت به شخص، هيچگونه نظري ابراز نميكنم؛ اما شاخصهائي وجود دارد. بهترين، آن كسي است كه درد كشور را بفهمد، درد مردم را بداند، با مردم يگانه و صميمي باشد، از فساد دور باشد، دنبال اشرافيگري خودش نباشد. آفت بزرگ ما اشرافيگري و تجملپرستي است؛ فلان مسئول اگر اهل تجمل و اشرافيگري باشد، مردم را به سمت اشرافيگري و اسراف سوق خواهد داد.... يكي از اساسيترين كارها براي اينكه جلوي اسراف را بگيريم اين است كه مسئولين كشور، خودشان، كسانشان، نزديكانشان و وابستگانشان، اهل اسراف و اشرافيگري نباشند. چطور ميتوانيم اگر خودمان اهل اسراف باشيم، به مردم بگوئيم اسراف نكنيد؛ "أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ"(بقره/44)؛ "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لا تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لا تَفْعَلُونَ"(صف/2و3). اولين كار اين است كه ما مسئولين كشور را، افرادي انتخاب كنيم كه مردمي باشند، سادهزيست باشند، درد مردم را بدانند و خودشان از درد مردم احساس درد كنند. اين هم به نظر من شاخص مهمي است. آگاهانه بگرديد؛ برسيد و به آنچه كه رسيديد و تشخيص داديد با قصد قربت اقدام كنيد؛ با قصد قربت پاي صندوق انتخابات برويد و خداي متعال اجر خواهد داد."46
ايشان در تكميل معيارهاي انتخاب صالح ترين فرد جهت تصدي پست رياست جمهوري افزودند: "اگر در پي انتخابات، كساني در مراكز گوناگون سياسي و اقتصادي روي كار بيايند كه به جاي ادامه راه امام و ترويج اصول و ارزشهاي امام و انقلاب، بخواهند با تملق گويي دولتهاي مستكبر غربي، به خيال خود موقعيتي براي ايران دست و پا كنند اين براي ملت يك مصيبت است."47
ايشان علت عمده اصرار و پافشاري خويش بر به خرج دادن دقت و بصيرت درروند شناسايي و انتخاب فرد اصلح را اين گونه عنوان ميكنند: "همه تاكيدي كه بنده در قضيه انتخابات و براي انتخاب اصلح دارم براي همين است كه اين كشور،آسان استقلال خود رابه دست نياورده است. مبادا كساني به مجلس بروند كه گيرنده آنها، منتظر فرستنده قوي آمريكا و غرب باشد... همة نگراني من از اين است."48
د: بايستهها و اخلاق انتخاباتي
بسيار روشن و واضح است كه در همه نظامهاي سياسي مردم سالار، ميدان انتخابات و فضاي رقابتي ناشي از آن گاه به پارهاي از ناهنجاريها و ناملايمات و حواشي نامطلوب درحوزه روابط اجتماعي دامن ميزند كه عدم مهار آگاهانه و مدبرانه آن گاه شيريني برگزاري انتخابات را به تلخي چند دستگيها و كشمكشها و نزاعهاي سياسي ـ اجتماعي و گاه حتي درگيريهاي فيزيكي هواداران تبديل ميكند. اين مسأله در نظامهاي ليبرال دموكراسي غرب كه قدرت طلبي و مقام خواهي، ارتباط تنگاتنگ با پول و سرمايه (و در بهترين صورت در خدمت تأمين رفاه حداكثري مادي شهروندان قرار دارد) شايد چندان عجيب به نظر نرسد. اما در نظام مردم سالاري ديني كه رأي دادن در آن به عنوان تكليف شرعي، اخلاقي و ملي قلمداد شده و هدف غائي از به دست آوردن قدرت و حاكميت، خدمت به خلق خدا و تأمين سعادت هر دو جهان انسانها است،اين گونه كنشها، گفتارها و رفتارهايي، غير معقول و گاه حتي در تضاد با اهداف حاكميت ديني جلوه مينمايد.
مقام معظم رهبري نيز حساسيت بسيار زيادي در اين خصوص از خويش به خرج داده اند و همگان را از بر هم زدن فضاي سالم انتخاباتي و ماهي گرفتن از آب گل آلود برحذر ميدارند.
به طور كلي هشدارهاي ايشان در اين حوزه در چند محور كلي جاي ميگيرد:
1. زير سئوال نبردن و كمرنگ نكردن ارزشهاي انقلاب و نظام49 2. پرهيز از تخريب كانديداها و خرد كردن شخصيتهاي گوناگون (چه از سوي مردم و چه از سوي ديگر نامزدها)50 3. حفظ اتحاد و مخدوش ننمودن وحدت ملي51 4. رقابت منصفانه و عدم خروج از جاده انصاف52 5. پرهيز جدي از خدشه و شبهه در سلامت انتخابات53 6. توصيه به گرم و سالم نگه داشتن فضاي انتخابات54 7. خودداري از ارائه آمارهاي سست (از سوي نامزدها به مردم)55 8. صداقت نامزدها با مردم56 9. جلوگيري از اسراف و ريخت و پاش در عرصه تبليغاتي انتخابات57 10. عدم تعرض طرفداران نامزدها به يكديگر و رفع كدورتها و دلتنگيها بلافاصله پس از پايان انتخابات و عدم استمرار آن58 11.خودداري كانديداها از دعواها و اختلافات سياسي و لفاظيهاي بيهوده59 12. پرهيز نيروهاي دولتي از دخالت در مسائل انتخابات60 13. خودداري احزاب از مانور بر موضوع برنده و بازنده و اختلافات دشمن شاد كن.61
در حال و هواي منتهي به دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري ايراد برخي از سخنان دور از انتظار و گاه موضع گيري هاي غيرمنصفانه از سويي برخي نامزدها و هوادارانشان درباره اوضاع كشور و تحولات چندساله اخير ، رهبر انقلاب را به واكنش و روشن سازي در برابر اين نوع رفتارهاي پرشائبه واداشته است: "نكتة آخر در باب انتخابات اين است كه نامزدهاي محترمي كه تاكنون نامنويسي كردهاند و مشغول تبليغات و اظهاراتي هستند - اگرچه حالا وقت قانوني هم نرسيده، اما تبليغات ميكنند؛ اشكالي ندارد - سعي كنند با انصاف عمل كنند. اثبات و نفيشان با توجه به حق و صدق باشد. چيزهائي را كه انسان ميشنود، باور نميكند كه از زبان نامزدها و آن كساني كه دنبال اين مسئوليتها هستند، از روي صدق و صفا خارج شده باشد. گاهي انسان حرفها و نسبتهاي عجيبي ميشنود. اين حرفها مردم را نگران ميكند؛ كسي را هم به گويندة اين حرفها دلبسته و علاقهمند نميكند! "
ايشان در ادامه بيانات خود ضمن تذكر به داوطلبان انتخابات به دست كشي از اقدامات نسنجيده ، ميافزايند: "نامزدهاي محترم توجه داشته باشند: اذهان عمومي را تخريب نكنند. اين همه نسبت خلاف دادن به اين و آن، تخريب كنندة اذهان مردم است؛ واقعيت هم ندارد؛ خلاف واقع هم هست. بنده كه از همة اين آقايان اوضاع كشور را بيشتر ميدانم و بهتر خبر دارم، ميدانم كه بسياري از مطالبي كه به عنوان انتقاد دربارة وضع كشور و وضع اقتصاد و اينها ميگويند، خلاف واقع است؛ اشتباه ميكنند. انشاءاللَّه اشتباه است."62
رهبر انقلاب همچنين در جمع مردم مريوان بر ضرورت پايبندي كانديداها به گفتمان اساسي اسلام و انقلاب تاكيد نموده و ايشان را از سخنان مورد پسند غربي ها برحذر داشته و ميفرمايند: "اين كه يا مسئولان ما، يا در دورههاي انتخابات مثل وضع كنوني، نامزدهاي انتخاباتي ما براي جلب توجه ديگران حرفهاي غربيها را تكرار كنند، اين هيچ امتيازي محسوب نميشود. امتياز اين نيست كه ما آن چيزي را بگوئيم كه غرب ميپسندد. اينها كسانياند كه با فكر ايراني، فكر اسلامي، هويت اسلامي و ايراني مخالفند."63
پينوشتها:
1. بيانات پس از مراسم تنفيذ حكم رياست جمهوري حجت الاسلام سيد محمد خاتمي 11/5/1380.
2. همان.
3. بيانات پس از مراسم تنفيذ حكم رياست جمهوري دكتر محمود احمدي نژاد 12/5/1384.
4. ديدار با مسئولان وكارگزاران نظام 13/11/1370.
5. همان.
6. ديدار جوانان قزوين 26/9/1382.
7. مراسم تنفيذ حكم رياست جمهوري حجت الاسلام سيد محمد خاتمي 11/5/1380.
8. مراسم هجدهمين سالگرد ارتحال امام خميني (ره) 14/3/1386.
9. همان.
10. ديدار جمعي از مديران مسئول و سردبيران نشريات دانشجويي 4/12/1377.
11. گفت و شنود با ميهمانان خارجي شركت كننده در مراسم دهه فجر 14/11/1370.
12. ديدار جمعي از مديران مسئول و سردبيران نشريات دانشجويي 4/12/1377.
13. بيانات در ديدار با مردم قم 19/10/1379.
14. بيانات در ديدار با خانوادههاي شهدا 3/3/1384.
15. بيانات در ديدار اقشار مختلف مردم 11/12/1387.
16. همان 22/12/1386.
17. بيانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم امام رضا (ع) 1/1/1380.
18. بيانات در ديدار اقشار مختلف مردم 22/12/1386
19. بيانات پس از مراسم تنفيذ حكم رياست جمهوري دكتر محمود احمدي نژاد 12/5/1384.
20. بيانات در ديدار با مردم قم 18/10/1382
21. بيانات در ديدار اقشار مختلف مردم 22/12/1386.
22. ديدار با نمايندگان مجلس شوراي اسلامي 7/3/1376.
23. بيانات در ديدار اقشار مختلف مردم 25/3/1384.
24. همان.
25. بيانات در ديدار اقشار مختلف مردم 22/12/1386
26. ديدار با نمايندگان مجلس شوراي اسلامي 7/3/1376
27. ديدار با دانشجويان بسيجي 5/3/1384.
28. ديدار با روحانيون و مبلغان 13/12/1376.
29. بيانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم امام رضا (ع) 1/1/1388.
30. همان.
31. بيانات در جمع مردم استان كردستان.22/2/88.
32. ديدار با آزادگان 11/7/1369.
33. در ديدار با مردم جيرفت 17/2/1384.
34. ديدار جمعي از مديران مسئول و سردبيران نشريات دانشجويي 4/12/1377.
35. همان.
36. بيانات در صحن جامع رضوي 1/1/1384.
37. همان.
38. ديدار با مردم پاكدشت 10/11/1383
39. همان.
40. ديدار با دانشجويان بسيجي 5/3/1384
41. اجتماع بزرگ مردم كرمان 11/2/1384.
42. همان.
43. همان.
44. همان.
45. همان.
46. بيانات در جمع مردم استان كردستانّ، 22/2/88.
47. در اجتماع پرشكوه مردم بيجار، 28/2/88.
48. ديدار با پرسنل و فرماندهان ارتش 28/1/1375.
49. خطبههاي نماز جمعه 28/2/1380.
50. همان.
51. همان.
52. بيانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم امام رضا (ع) 1/1/1388.
53. همان.
54. مراسم شانزدهمين سالگرد ارتحال امام خميني (ره) 14/3/1384.
55. خطبههاي نماز جمعه 28/2/1380.
56.همان.
57. همان.
58. ديدار با اقشار مختلف مردم 25/3/1384.
59.همان.
60. ديدار مسئولان و كارگزاران نظام 18/7/1385.
61. پيام به كنگره عالي حج 29/10/1383.
62. بيانات در جمع مردم استان كردستان 22/2/88.
63. بيانات در ديدار مردم مريوان، 26/2/88.
ماهنامه آموزشي، اطلاع رساني معارف
شماره 66، خرداد 1388
صفحات (2-5)
مؤلف: هادي معصومي زارع