تاريخ : جمعه 26 آبان 1391  | 3:21 PM | نویسنده : قاسمعلی

در آستانه‌ی ماه محرم، کتاب «چهار گفتار» رهبر انقلاب اسلامی در تبیین زمینه‌ها، علل و آثار حادثه‌ی عاشورا منتشر شد.

به گزارش فارس ،دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در آستانه‌ی ماه محرم، کتاب «چهار گفتار» رهبر انقلاب اسلامی در تبیین زمینه‌ها، علل و آثار حادثه‌ی عاشورا منتشر کرد.
 
این کتاب که تازه‌ترین محصول انتشارات انقلاب اسلامی است شامل چهار سخنرانی حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای است که با توجه به موضوع مشترک تمامی آن‌ها یعنی تحلیل زمینه‌ها و عوامل مؤثر در بروز حادثه‌ی عاشورای سال 61 قمری اینک به صورت مجموعه‌ای منتشر شده است. این گفتارها که در سال‌های 71، 74، 75 و 77 ایراد شده است.
 
این کتاب که تازه‌ترین محصول انتشارات انقلاب اسلامی است شامل چهار سخنرانی حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای است که با توجه به موضوع مشترک تمامی آن‌ها یعنی تحلیل زمینه‌ها و عوامل مؤثر در بروز حادثه‌ی عاشورای سال 61 قمری اینک به صورت مجموعه‌ای منتشر شده است. این گفتارها که در سال‌های 71، 74، 75 و 77 ایراد شده است.
 
کتاب «چهار گفتار» در 132 صفحه منتشر شده و علاقه‌مندان برای تهیه این کتاب می‌توانند با شماره تلفن‌های 66483975- 66410649 تماس حاصل نمایند و یا به نشانی پست الکترونیک book@khamenei.ir مکاتبه نمایند.
 
علیرضا مختارپور قهرودی نویسنده و کارشناس فرهنگی در یادداشتی با عنوان «چهار نکته درباره‌ی چهار گفتار» در معرفی این کتاب نوشته است:
 
کتاب «چهار گفتار» مجموعه‌ی چهار سخنرانی حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب است که بین سال‌های 1371 تا 1377 هجری شمسی ایراد شده است.
 
معظم‌له در طول سال‌های مبارزه در دوران پهلوی و از پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون، در بسیاری از مقاطع به بیان نکات مورد نظر خود درباره‌ی زندگی، شرایط دوران و قیام سیدالشهدا علیه‌السلام پرداخته‌اند؛ خصوصاً در ایام ماه شعبان که سالروز ولادت آن حضرت است و ایام محرم و صفر که ماه‌های عزاداری و بزرگداشت شهدای کربلا است. در میان بیانات متعدد  و فراوانی که بدان ذکر شد و هر یک از جنبه‌ای خاص به موضوع پرداخته شده است، چهار سخنرانی‌ای که اینک در کتاب چهارگفتار جمع‌آوری و منتشر شده است را می‌توان محور اصلی یا خطوط کلی و اساسی تبیین حادثه‌ی عاشورا از نگاه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دانست. مروری بر فهرست مطالب این چهار گفتار نشان‌دهنده‌ی اهمیت موضوع است. یکی از دلایل اصلی این اهمیت تأکید مکرر صاحب گفتارها  بر لزوم توجه و اهتمام محققین و پژوهشگران در موضوعات مطرح شده و تحقیق در عمق و ابعاد دیگر حادثه‌ی عاشورا است.
 
1یکی از موضوعات مهم و حتی جنجالی در سال‌های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، موضوع هدف امام حسین علیه‌السلام از قیام و نهضت بود. اگرچه این موضوع در قرون گذشته نیز مورد توجه صاحب‌نظران و متفکران بوده است اما در دوران اختناق رژیم ستمشاهی پهلوی، به دلیل اهمیت الگوگیری از قیام سیدالشهدا علیه‌السلام و تأکیدات مکرر رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی رضوان‌الله‌علیه بر زنده نگه داشتن عاشورا، تحلیل زمینه‌ها و علل قیام حسینی مورد توجه نویسندگان و محققان آن روزگار قرار گرفت. از آنجا که شهادت عاشورائیان حسینی تأثیر عمیق و عظیمی بر مبارزات و روحیه‌ی انقلابیون داشت برخی از متفکران بر جنبه‌ی شهادت‌طلبی آن حضرت تأکید کرده و چنین تحلیل می‌کردند که آن حضرت می‌دانست قیام بر ضد رژیم مرتجع اموی سرانجامی جز شهادت ندارد اما ایشان با اعتقاد به اینکه شهادت تنها راه باقیمانده برای ا‌یشان و مؤمنین است و خون به ناحق ریخته‌ی اصحاب عاشورا سرانجام در طول تاریخ موجب افشای طاغوت و طاغوتیان می‌شود، آگاهانه راه شهادت را برگزید تا سیل خون او و یاران با وفایش در طول تاریخ، بنیان کاخ‌های ظلم و ستم را سست کند و فرو ریزد.
 
در مقابل گروهی دیگر با این تمایل که انتخاب راه شهادت در زمانی که امکان پیروزی در آن متصور نیست نوعی انتحار  و مورد نفی مکتب اسلام است به برخی از اقدامات آن حضرت از جمله اعزام مسلم بن‌عقیل به کوفه درپی ارسال هزاران نامه‌ی سران قبایل و مردم کوفه برای دعوت از آن حضرت اشاره کرده و تشکیل حکومت علوی در کوفه را هدف امام حسین علیه‌السلام دانستند. در فضای ملتهب آن روزگار و خصوصاً نقش‌آفرینی برخی جریانات مشکوک سیاسی از طرفی و بهره‌برداری سازمان امنیت و اطلاعات کشور (ساواک)  از طرف دیگر، این موضوع به بحثی جنجالی و اختلاف‌افکن تبدیل شد. البته هوشیاری امام رضوان‌الله‌علیه نسبت به آثار و تبعات این جدال‌ها و توصیه‌ی اکید ایشان به پرهیز از اختلاف درباره‌ی این مسئله باعث شد تا جنجال‌ها نسبتاً آرام گیرد اما جنبه‌ی علمی موضوع   مورد توجه متفکران اسلامی بود.
 
یکی از مهم‌ترین بحث‌های کتاب چهار گفتار تبیین دیدگاه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این موضوع است. خواننده با مطالعه‌ی این کتاب علاوه بر آشنایی با دیدگاه‌های ذکر شده، با تحلیل معظم‌له از هدف قیام امام حسین علیه‌السلام روبرو خواهد شد. در نظر ایشان ایجاد فضای دوقطبی شهادت-حکومت به عنوان هدف آن حضرت ناشی از خلط میان هدف و نتیجه بوده است. از نظر ایشان هدف آن حضرت نه حکومت و نه شهادت بلکه انجام تکلیف واجب بازگرداندن جامعه‌ی اسلامی منحرف شده به خط صحیح اسلام بوده است؛ تکلیفی که تعالیم اسلام برعهده‌ی هر مسلمان و مخصوصاً رهبران الهی گذاشته شده است و اگر قرار باشد که با بصیرت کامل به تکلیف عمل شود دیگر فرقی نمی‌کند که نتیجه ی ظاهری شهادت باشد یا حکومت. کسی که به تکلیف الهی عمل کند و هیچ چیز دیگری را غیر از خداوند در نظر ‌نگیرد به عالی‌ترین مراتب توحید می‌رسد و در چنین مقامی در پرتوی مرتبه‌ی «من کان لله کان الله معه» به حیات ابدی دست می‌یابد و جاودانه می‌شود. آری این است رمز جاودانگی امام حسین سیدالشهدا علیه‌السلام در طول تاریخ.
 
در این تحلیل نقاط مثبت هر دو تحلیل ذکر شده حفظ و نکات منفی آنها کنار گذاشته می‌شود. این تحلیل به خوبی نشان می‌دهد که چرا حضرت امام خمینی رضوان‌الله‌علیه که رهبری انقلاب اسلامی و بنیانگذاری نظام جمهوری اسلامی را برعهده داشت و همچنین حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که پس از ارتحال امام خمینی رضوان‌الله‌علیه رهبری انقلاب اسلامی و تحکیم نظام را برعهده گرفته‌اند همزمان که بر استقرار و استمرار نظام جمهوری اسلامی اهتمام داشته و دارند بر حفظ مجالس عزاداری و سوگواری اصحاب عاشورا نیز تأکید کرده و خود نیز در همان حال که رهبری مقتدرترین نظام الهی جهان را برعهده گرفته‌اند به سوگواری سیدالشهدا و یاران وفادارش می‌نشینند و بانی مجالس عزا می‌شوند. آری حفظ این سوگواری‌ها و عزاداری‌ها هم تکلیف است همانطور که بصیرت نسبت به نهضت عاشورا نیز تکلیف دیگری است.
 
2 از دیگر مطالب مطرح شده در این چهار گفتار، تأکید معظم‌له بر لزوم بصیرت‌یابی نسبت به علل و زمینه‌های بروز حادثه‌ی عاشورا است. اینجاست که صاحب چهار گفتار به مسئله‌ی درس‌ها و عبرت‌های عاشورا می‌پردازد. ایشان به وجود صدها بلکه هزاران درس از در تاریخ عاشورا اشاره کرده و سپس مهم‌ترین درس‌ها و عبرت‌های عاشورا را برمی‌شمارند اما قبل از اشاره به درس‌ها و عبرت‌ها، توجه شنوندگان و مخاطبان این بیانات را به این نکته جلب می‌کنند که اگر به درس‌ها و مخصوصاً عبرت‌های عاشورا توجه نشود، آن وقت امکان تکرار این فاجعه‌ی عظیم در تاریخ معاصر و آینده نیز وجود خواهد داشت و در یک کلام باز هم حسین بن‌علی‌ها به مذبح برده خواهند شد. در موضوع درس‌ها معظم‌له با فداکاری اعتقاد به آسیب‌پذیری جبهه‌ی دشمن، لزوم کسب بصیرت برای دفاع صحیح و به موقع از دین را به عنوان مهم‌ترین درس‌ها و پیام‌های عاشورا بیان کرده‌اند. اما روح اصلی و هسته‌ی مرکزی این مباحث  همانا عبرت‌های عاشوراست که صاحب چهار گفتار درک این بخش را برای جامعه‌ی امروز فوری‌تر و لازم‌تر می‌دانند.
 
3موضوع مهم و خواندنی دیگر در چهار گفتار موضوع خواص و نقش خاص و ویژه‌ی آنان در انحراف یا اصلاح جامعه است و طی آن نقش بسیار مخرب و مهلک خواصی که با بی‌بصیرتی و عدم شناخت صحیح و عدم انجام به موقع تکلیف، عملاً زمینه‌ساز شهادت سیدالشهداء و یاران بی‌نظیرش شدند با مستندات تاریخی متعدد و متقن مورد بحث قرار گرفته و دنیاطلبی، بی‌بصیرتی، ترجیح مادیات بر معنویات، گسترش افراد افزون‌خواه، پیروی از شهوت‌ها، دور شدن از ذکر و دعا و مناجات به عنوان ویژگی‌های خواص آن روزگار و به‌طور کلی عوامل انحطاط جامعه‌ی اسلامی در طول پنجاه سال پس از بعثت پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ذکر شده و مورد تبیین قرار گرفته‌اند.
 
4کتاب «چهار گفتار» علیرغم صفحات اندکش، مطالب متعدد خواندنی و عبرت‌آموز از حادثه‌ی عاشورا را در پیش روی خوانندگانش می‌گذارد. لذا خوانندگان علاوه بر نکات فوق‌الاشاره، می‌توانند مباحثی همچون موارد زیر را  در این کتاب بیابند:
 
- زندگی پُرفضیلت امام حسین علیه‌السلام و صفات برجسته‌ی ایشان
 
- اهمیت مقام شهادت
 
-عنصر حیات‌بخش امر به معروف و نهی از منکر
 
-اهمیت نقش ارزشمند حضرت زینب سلام‌الله‌علیها و امام سجاد علیه‌السلام در حفظ و گسترش پیام عاشورا
 
-ویژگی‌های لازم برای مجالس عزاداری محرم و صفر
 
-تحلیل تاریخ اسلام از بعثت تا عاشورا
 
-ابعاد نهضت حسینی و احساس عزت و افتخار در آن نهضت
 
-منطق، حماسه، عاطفه، سه عنصر اصلی قیام امام حسین علیه‌السلام
 
و ...
 
باشد که مطالعه‌ی دقیق این کتاب، خوانندگان را در کسب بصیرت نسبت به زندگی و قیام تاریخ‌ساز آن حضرت و اصحابش موفق نماید؛ إن‌شاءالله.


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : جمعه 26 آبان 1391  | 3:07 PM | نویسنده : قاسمعلی

*من به منبر خیلی عقیده دارم. امروز اینترنت، ماهواره، تلویزیون و ابزارهای گوناگون ارتباطی فراوان هستند. اما هیچ کدام از اینها منبر نیست؛ منبر یعنی رو به رو و نفس به نفس حرف زدن، این یک تاثیر مشخص و ممتازی دارد که در هیچ کدام از شیوه های دیگر، این تاثیر وجود ندارد. این را باید نگه داشت؛ چیز با ارزشی است؛ منتها بایستی آن را هنرمندانه ادا کرد تا بتواند اثر ببخشد

*در مجلس عزاداری ماه محرم ، این سه ویژگی باید وجود داشته باشد:1- عاطفه را نسبت به حسین بن علی و خاندان پیغمبر علیهم صلوه الله ، بیش تر کند.علقه و رابطه و پیوند عاطفی را باید مستحکم تر سازد. 2- نسبت به حادثه عاشورا، باید دید روشن و واضحی به مستمع بدهد.3- نسبت به معارف دین، هم ایجاد معرفت و هم ایجاد ایمان – ولو به نحو کمی- کند.
*من بارها توصیه کرده ام، باز هم توصیه میکنم، منبرتان را، مجلستان را تقسیم کنید به دو قسم: قسم اول، معرفیات و اخلاقیات؛ ما امروز به اخلاقیات احتیاج داریم. یک قسم منبر هم مربوط به مدایح و مراثی اهل بیت ((علیه السلام)) است

*به جوانها توصیه میکنم، شیوه های پیشکسوتان را بکلی کنار نگذارند؛ دست نکشند. من با نوآوری موافقم؛ نوآوری هیچ اشکالی ندارد؛ اما اگر بخواهید در این نوآوری کمال پیدا کنید، بایستی این نوآوری در امتداد شیوه ی گذشتگان باشد.
*از اول تاریخ تشیع تا امروز ، یک عنصر اصلی و اساسی در تشیع و جریان تشیع ، همین جریان عاطفی است؛ البته عاطفه ی متکی به حقیقت ، نه عاطفه ی پوچ ؛ خدشه دار کردن این محبت به هر شکلی به هر صورتی، خیانت به جریان عظیم محبت اهل بیت و پیروی اهل بیت است . این محبت را باید حفظ کنید.

* ما در مشهد منبری معروفی داشتیم ، خدا او را رحمت کند ، مال پنجاه سال قبل است ، «مرحوم رکن الواعظیین» ؛ او منبر می رفت و مردم پای منبر روضه خوانی او مثل ابر بهار گریه می کردند . هنر مندانه تصویر می کرد که مجلس را منقلب می ساخت ؛ بدون اینکه بگوید «کشتند» ، بدون اینکه بگوید «تیر زدند» ، بدون اینکه بگوید«شمشیر چنین زدند» یا «خنجر چنین زدند» اینها را نمی گفت . می توان با شیوه های هنرمندانه ، روضه خوانی خوب کرد و گریاند.

* وقتی میخواهند سینه بزنند، اصرار بر اینکه (( صدا، صدای این جمعیت نیست ))؛ یا وقتی میخواهند صلوات بفرستند، اصرار بر اینکه (( صلوات، صلوات این جمعیت نیست))! شما بخواهید مردم صلوات بفرستند، برو توی دلشان. گرم شدن مجلس به این شیوه ها، اصل نیست؛ کاری کنید که دلهای مستمع را در اختیار بگیرید.

*آهنگ باید سنگین،متین و متناسب با محتوائی باشد که شما دارید عرضه میکنید؛ خدایی نکرده به سمت آهنگ های حرام و آهنگهایی که گناه است، سوق پیدا نکند. هر شعری، هر تصنیفی، هر ترانه و آهنگی که خوانده شد، قابل تقلید نیست. چیزهایی هست که خودش فی نفسه حرام است؛ اگر چنانچه وارد عرصه ی مداحی و بیان حقیقت و بیان خدا و پیغمبر شد، آن وقت حرمتش دو برابر خواهد شد.

*وقتی شما این هنر را – هنر صوت و لحن آهنگ و شعر را که کار شما مجموعه ای از چندین هنر است– در خدمت این معانی قرار دهید که یا اثبات حقانیت اهل بیت(ع) را میکند، یا فضائل و مناقب اهل بیت(ع) را میگوید که دل شنونده را روشن میکند، یا معارف اهل بیت(ع) را تفهیم میکند.آن وقت این بالاترین ارزش را پیدا میکند. مسئله فقط تحریک احساسات نیست، هدایت ذهنهاست.

*اختلافات، غالباًً از هوسهای نفسانی بر میخیزد. اگر کسی بگوید این عمل من که اختلاف انگیز بود، تفرقه انگیز بود، برای خداست، این را باور نکنید. تفرقه ی بین مؤمنین کار خدایی نیست، برای هدف خدایی انجام نمیگیرد؛کار شیطانی است؛کار شیطانی است.
 *فایده ی شعر خوب چیست؟فایده اش این است که بدون اینکه من و شما ملتفت شویم، تاثیر گذاریش در مخاطب بیشتر است؛ هنر، این است دیگر. یک هنر عالی، ولو مخاطب آن هنر تشخیص ندهد که این عالی است. اما تاثیر او در نفس آن مخاطب، تاثیر عمیقتری خواهد بود از یک هنر سطحی مبتذل بازاری؛ فایده اش این است.

*چیز دیگری که بنده در بعضی از خوانندگان جلسات مداحی اطلاع پیدا کردم، استفاده از مدح و تمجیدهای بیمعناست، که گاهی هم مضر است.فرض کنید راجع به حضرت اباالفضل ( سلام الله علیه) صحبت میشود؛ بنا کنند از چشم و ابروی آن بزرگوار تعریف کردن؛ مثلا ًً قربون چشمت بشم! مگر چشم قشنگ در دنیا کم است؟ مگر ارزش اباالفضل(ع) به چشمهای قشنگش بوده؟ اصلاًً شما مگر اباالفضل(ع) را دیده اید و میدانید چشمش چگونه بوده؟ اینها سطح معارف دینی ما را پایین می آورد.

*در منبر مداحی حتماًً در اول، فصلی اختصاص بدهید به نصیحت یا بیان معارف به زبان زیبای شعر، اصلاًً رسم مداحی از قدیم این طوری بوده است؛ الان یک مقدار آن رسم ها کم شده.

*یک وقت یکی از برادران مداح میگفت ما اگر از شعر های خوب و شعرای بزرگ شعری انتخاب کنیم، مردم نمیفهمند؛ بنابراین مجبوریم از این شعر ها استفاده کنیم. این طوری نیست؛ من این را قبول ندارم.

*نکته ی آخر هم، آهنگ است. من شنیده ام در مواردی از آهنگ های نامناسب استفاده میشود. مثلا فلان خواننده ی طاغوتی یا غیر طاغوتی شعر عشقی چرندی را آهنگی خوانده؛ حالا ما بیاییم در مجلس امام حسین(ع) و برای عشاق حسین(ع)، آیات والای معرفت را در این آهنگ بریزیم و بنا کنیم آن را خواندن؛ این خیلی بد است. خودتان آهنگ بسازید . این همه ذوق و این همه هنر وجود دارد.

*کار تبلیغ، کار بسیار دشواری است. امروزه برکات تبلیغات گذشته را مشاهده میکنیم و فردا برکات تبلیغ امروز شما را انشالله جامعه مشاهده خواهد کرد. تاثیرات تبلیغ، دفعی و آنی نیست؛ طولانی مدت است.

*بنده می خواهم به طور خلاصه، دو مطلب را عرض کنم؛ یکی این که، عاشورا و ماجرای حسین بن علی(ع) باید در منبر، به شکلی سنتی روضه خوانی شود؛ اما نه برای سنت گرایی، بلکه از طریق واقعه خوانی. یعنی اینکه، شب عاشورا این طور شد، روز عاشورا اینطور شد. شما ببینید یک حادثه ی بزرگ، به مرور از بین می رود؛ امّا حادثه ی عاشورا ، به برکت همین خواندنها، با جزئیاتش باقی مانده است.

*نام حسین بن علی علیه السلام, نام عجیبی است.وقتی از لحاظ عاطفی نگاه میکنید، میبینید خصوصیت اسم آن امام در بین مسلمین با معرفت، این است که دل ها را مثل مغناطیس و کهربا به خود جذب میکند.
5/10/74

*خدای متعال , در نام امام حسین(ع) اثری قرار داده است که وقتی اسم او آورده شود،  بر دل و جان ما ملت ایران و دیگر ملتهای شیعه، یک حالت معنوی حاکم می شود. این، آن معنای عاطفی آن ذات و وجود مقدس است.
5/10/74

*سه عنصر در حرکت حضرت ابیعبدلله(ع) وجود دارد؛ عنصر منطق و عقل، عنصر حماسه و عزت، و عنصر عاطفه.
5/11/84

*خطاست اگر کسی خیال کند که امام حسین علیه السلام، شکست خورد. کشته شدن، شکست خوردن نیست. در جبهه ی جنگ آن کس که کشته میشود شکست نخورده است. آن کس که به هدف خود نمی رسد شکست خورده است. هدف دشمنان امام حسین علیه السلام، این بود که اسلام و یادگاری نبوت را از زمین بردارند.
10/4/71

*کربلا الگوی همیشگی ماست. کربلا مثالی است برای اینکه در مقابل عظمت دشمن، انسان نباید دچار تردید شود. این یک الگوی امتحان شده است.
10/4/71

*این ایستادگی،امروز هم واجب و لازم است. امروز قدرت استکباری آمریکا میخواهد ملت ایران و ملت های مبارز مسلمان را در همه دنیا، از سطوت و بطش خود بترساند. این مبارزه ادامه دارد.
10/4/71

*بیان ماجرای عاشورا، فقط بیان یک خاطره نیست. یادآوری این خاطره، در حقیقت مقوله ای است که میتواند به برکات فراوان و بیشماری منتهی شود. مبادا کسی خیال کند که در زمینه ی فکر، منطق و استدلال، دیگر چه جایی برای گریه کردن و این بحث های قدیمی است! نه! این خیال باطل است.
17/3/73

*در حرکت های معنوی، عاطفه سهم و جای خود را دارد. نه عاطفه جای استدلال را میگیرد، نه استدلال میتواند جای عاطفه را بنشیند. حادثه ی عاشورا،در ذات و طبیعت خود، یک دریای خروشان عواطف صادق است.
17/3/73

*قدر مجالس عزاداری را بدانند، از این مجالس استفاده کنند و روحاًً و قلباًً این مجالس را وسیله ای برای ایجاد ارتباط و اتصال هرچه محکم تر میان خودشان و حسین بن علی علیه السلام ، خاندان پیغمبر و روح اسلام و قرآن قرار دهند.

*عوام یعنی کسانی که وقتی جوّ به سمتی می رود، آن ها هم دنبالش می روند. یک وقت-فرض بفرمایید- حضرت«مسلم(ع)» وارد کوفه می شود. می گویند:«پسر عموی امام حسین(ع) آمد. خاندان بنی هاشم آمدند،برویم. این ها می خواهند قیام کنند، می خواهند خروج کنند» وچه وچه. تحریک می شود، می رود دور و بر حضرت مسلم(ع)؛ می شوند هجده هزار بیعت کننده با مسلم(ع). پنج، شش ساعت بعد، رؤسای  قبایل به کوفه می آیند، به مردم می گویند:« چه کار می کنید؟! با چه کسی می جنگید؟! از چه کسی دفاع می کنید؟! پدرتان را در می آورند!»
20/3/75

*در مجلس عزاداری ماه محرم ، این سه ویژگی باید وجود داشته باشد:1- عاطفه را نسبت به حسین بن علی و خاندان پیغمبر علیهم صلوه الله ، بیش تر کند.علقه و رابطه و پیوند عاطفی را باید مستحکم تر سازد. 2- نسبت به حادثه عاشورا، باید دید روشن و واضحی به مستمع بدهد.3- نسبت به معارف دین، هم ایجاد معرفت و هم ایجاد ایمان – ولو به نحو کمی- کند.
 17/3/73

*این که امام فرمودند: عزاداری سنتی بکنید. به خاطر همین تقریب است. در مجالس عزاداری نشستن ، گریه کردن،به سر وسینه زدن و مواکب عزا و دسته های عزاداری و به راه انداختن،از اموری است که عواطف عمومی را نسبت به خاندان پیغمبر، پرجوش میکند و بسیار خوب است.
17/3/73

*السلام علیک یا ثارلله و ابن ثاره،یعنی خدای متعال، صاحب خون امام حسین علیه السلام است. این تعبیر ، برای هیچ کس دیگر نیامده است. هر خونی که بر زمین ریخته میشود، پدرش صاحب خون است. خون خواهی و مالکیت حق دم را عرب ((ثار)) میگویند. ((ثار )) امام حسین علیه السلام از آن خداست.
30/3/75

*در روز عاشورا کسی نفهمد چه اتفاقی افتاد. عظمت آن حادثه ، عظمت جهاد جگر گوشه ی پیغمبر و یاران و نزدیکانش و هم چنین اکثر کسانی که آن جا بودند هم نفهمیدند.
13/2/87

*در روز یازدهم محرم، یکی از عظیم ترین فاجعه های تاریخ اسلام به وقوع پیوست.اسارتی اتفاق افتاد که نظیر آن را دیگر ملت و تاریخ اسلام ندید و به آن عظمت هم نخواهد دید.کسانی اسیر شدند که از خاندان وحی و نبوت و عزیزترین  و شریف ترین انسان های تاریخ اسلام بودند. زنانی در هیئت اسارت در کوچه و بازارها گردانده شدند  که شان و شرف آن ها در جامعه ی اسلامی آن روز نظیر نداشت.
23/5/68
 

 


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1391  | 9:24 AM | نویسنده : قاسمعلی

می گویند که کشتی نجاتی وجود دارد که دریا زدگان بد حال و غرق شدگان در درد های روزگار را رهایی می بخشد و از آنان دست گیری می کند؛آیا همچون منی نیز می تواند در اوج این نجات قرار گیرد و در عرش رهایی این کشتی نجات از درد ها و رنج های خویش رها شود؟

آری براستی انسان نسیان پیشه در این دنیای پر غرور تنها زمانی خواب غفلت از چشمانش می پرد که غرق در مهلکه این دنیا شده باشد و خدای حکیم و مهربان و خالق این انسان که از زوایای وجودی او و نقایص شخصیتی او در زندگی دنیاییش بهتر از خود او آگاه است  دست هایی را برای نجات و رهایی او به سمتش گسیل داشته است؛او نور هایی را در ظلمت این جهان و ملک سیرتانی را در لباس انسان فرستاد تا روش زندگی درست را به او بیاموزند.

اما در این میان یکی از این دست های الهی و کشتی های نجات خدایی بیشتر به دستگیری معروف شده است و او همان حسین شهید است که امام رضا علیه اسلام فرمود: «کلنا سفینة النجاة، و لکن سفینة الحسین اوسع، و فی لج البحر اسرع» کرامات و مقامات عرفانی امام حسین-سيد علي حسيني قمي

«همه‏ ی ما (اهلبیت) کشتی نجات هستیم  ولی کشتی نجات حسین وسیع‏تر و در تلاطم امواج سریع‏تر است.»
واین عبارت دیگری از شور اعجاب انگیز کشش ها به سوی حسین ابن علی علیهما السلام است، همان حسینی که رغبت ما افتادگان به محرم او از باب غریقی است که گوشه چشم به ناجی خود دارد اما براستی چه کنیم که محرم امسال به کشتی نجات حسینی برسیم؟



برای پاسخ گفتن به این سوال باید ابتدا چند نکته را متذکر شویم؛

الف. دین ما دین عقلانیت و بازگشت انسان به فطرت انسانی خویش در مسیر آرامش حقیقی و سعادت است و تمامی عبادات و مناسک دینی ما در جهت روشن کردن مشعل عقل برای حرکت در این مسیر است.

ب. آنچه در مورد تحول حقیقی زندگی انسان مد نظر دین است آن است که قلب انسان از مفاهیم والای الهی و حقیقت تاثیر پذیرد چون این دل و قلب انسان است که منشا انگیزه ها و تحرکات بیرونی اوست.

 
حالا با متذکر شدن این دو مطلب باید عرض کنم که توسل و التجا به ساحت ملکوتی حضرت اباعبد الله و قرار گرفتن در مسیر معیت با حسین علیه السلام که ما از آن به سوار شدن بر کشتی نجات حسینی تعبیر می کنیم نیاز به چند مقدمه دارد :

1- انسانی که می خواهد با تمسک به یک منبع نجات از شرایطی که در آن هست رهایی یابد و به سوی او بالا رود ابتدا باید دست و پا و اعضاء و جوارح خویش را از پیرامون خویش و بست ها و گره هایی که در این عالم مانع از کنده شدن و رهایی او می شوند جدا و رها نماید.
 
تصور این موضوع در تمامی عبادات و مناسک دینی وجود دارد و این در حالی است که حسین علیه السلام که واسطه رساندن ما به قرب محبوب و بهشت رضوان الهی است نمی تواند کسی را که دست و پایش در مرداب گناهان و تعلق به ناپاکیها است و نمی خواهد که از آنها جدا شود را نجات دهد و چون تنها در صورتی پزشک می تواند به یاری بیمار بیاید که حداقل بیمار ،بیماری خویش و نیاز خود را به پزشک باور داشته باشد.

2- تصحیح معرفت و شناخت ما نسبت به مقام ملکوتی و الهی حسین علیه السلام ؛باید بدانید که تنها کسانی به بهشت سعادت رسیدند و در کشتی نجات حسینی ماندند و با اطاعت از او در کنار او بهشتی شدند که معرفت حقیقی به مقام امامت و جایگاه و خصوصیت ایشان به عنوان امام داشتند و اینگونه می شود که شوق به کسب رضای او داشتند و در سختترین حالات او را ترک نمی کردند.

این مطلب امروز و در مورد دلسوختگان و عزاداران اباعبدالله هم منطبق است و آن اینکه معرفت به منزلت اباعبدالله الحسین علیه السلام که عزاداری این شخص برای او بالاترین تاثیر را در قلب عزادار داشته باشد و در مواردی حتی ثواب همراهی با او را برای شخص عزادار داشته باشد در جایی که داغ دل حسین علیه السلام برای این شخص مصیبتی عظیم است و ادعای او در اینکه اگر می بود ایشان را یاری می کرد ادعایی صادق است و خداوند عادل و حکیم مطمئنا او را در کنار یاران حسین علیه السلام و مطیعین حقیقی او و در کشتی نجات حسینی و سعادتمندان این طریق قرار می دهد.

 
3- و نکته آخر آنکه مجالس عزای حسین علیه السلام مجالس تنبه و قرار گرفتن ما در طریق حسین است  و بدانید که تنها اینچنین مجلسی است که دارای فضایل و مناقب مجالس عزاداری سالار شهیدان است و دست ما را به دامن او و دامنه کشتی نجاتش خواهد رسانید.

 پس معیار سنجش عیار مجالس عزاداری ما به میزان قرار گرفتن ما در کشتی نجات حسین است بدان معنا که هر چه بعد از این عزاداری و سوگواری قلب ما از یاد او تنبه یافته و زندگی ما در مسیر حسینی شدن متحول گشت بدانید که همانقدر از عمل ما مقبول درگاه سیدالشهداء و حضرت رب العالمین می باشد.

باز نشر از وبلاگ سرباز صفر جنگ نرم


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1391  | 9:21 AM | نویسنده : قاسمعلی

دانلود رایگان نرم افزار v.p.n اسلامی , که توسط روح شما انجام میگیرد و فیلتر موجود در روح ما را که توسط سازمان فیلترینگ ابلیس ملعون بر روی روح ما گذاشته شده را میشکند و به خدا نزدیک تر می کند.

V : وضو :


 

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، چون به نماز برخاستيد، صورت و دستهايتان را با آرنج بشوييد و سر و پاهايتان را تا قوزك مسح كنيد. و اگر جُنب بوديد خود را پاك سازيد. و اگر بيمار يا در سفر بوديد يا از جاى قضاى حاجت آمده بوديد يا با زنان نزديكى كرده بوديد و آب نيافتيد با خاكى پاك تيمم كنيد و صورت و دستهايتان را با آن مسح كنيد. خدا نمی ‏خواهد شما در رنج افتيد، بلكه مى‏خواهد كه شما را پاكيزه سازد و نعمتش را بر شما تمام كند، باشد كه سپاس گزاريد. (6) (سوره مبارکه مائده)

وضو یکی از اعمالی است که انسان را از گناه باز میدارد و از وسوسه های شیطانی ایمن نگه میدارد ودر واقع خود فیلتریست برای اینکه رنگ قلب ما عوض نشود(ازسفیدی به سیاهی)

امام صادق(علیه السلام)میفرمایند:هر کس وضوی خود را تجدید کند,و وضو روی وضو بگیرد,بدون آنکه احتیاج به وضوی جدیدی داشته باشد خداوند هم توبه ی او را تجدید میکند,بدون اینکه استغفار جدید کرده باشد

 
P : پوشش مناسب :


 
اى پيامبر، به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه چادر خود را بر خود فرو پوشند. اين مناسب‏تر است، تا شناخته شوند و مورد آزار واقع نگردند. و خدا آمرزنده و مهربان است. (59) (سوره مبارکه احزاب)

 در این بخش سه حدیث سرا پا نور از سه منشع حقیقی نور نقل خواهم کرد که جامعه را نهی میکند از آنچه متأسفانه جامعه ی امروز ما به آن مبتلاست

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید : هلاکت زنان امت من در دو چیز است :
طلا و لباس نازک و نیز می فرمایند : ای علی هر مردی از همسرش اطاعت کند خدا او را در جهنم افکند,علی(علیه السلام) سؤال فرمود : این چه اطاعتی است؟

فرمود : در پوشیدن لباس نازک به همسرش اجازه دهد.

امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام) پیوسته می فرمودند : امور این امت همواره خوب است تا زمانی که مانند بیگانگان غذا نخورند ولباس نپوشند,پس هرگاه چنین کردند خدا خوارشان می کند

امام صادق (سلام الله علیه) می فرمایند : کفش باریک و نوک دراز نپوشید , چرا که آن , را اولین بار فرعون پوشیده است.

این سه حدیث متأسفانه شرحی بود از کارهای روزانه ی ما که عمل به هر کدام از آنها خود شکستن فیلتری است که بین ما و خدای متعال است

 
N : نماز :


هر چه را از اين كتاب بر تو وحى شده است تلاوت كن. و نماز بگزار، كه نماز آدمى را از فحشا و منكر باز می دارد و ذكر خدا بزرگ‏تر است و خدا به كارهايى كه می كنيد آگاه است. (45) (سوره مبارکه عنکبوت)

 نماز یکی ازبهترین راه های رسیدن به خدای متعال وحلال بسیاری از مشکلات ماست شخصی نقل میکرد:بیشتر افرادی که خدمت آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه) میرسیدند و مشکل خود را بیان میکردند ایشان می فرمودند بروید نمازتان را درست کنید.
رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرمایند : شفاعت من(در خواست کردنم از خدا برای بخشش او) به کسی که نمازش را سبک بشمارد و نسبت به آن بی تفاوت باشد نمیرسد وقسم به خدا بر حوض کوثر وارد نخواهد شد(از دست من و آل من سیراب نخواهد شد)

نقل است روزی رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) و حضرت علی (سلام الله علیه)در جایی نشسته بودند که در آنجا درختی بود که برگهای خشکیده ایی برآن بود رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) آن را تکان دادند و رو به حضرت علی (علیه السلام)کردند و فرمودند : نماز گناهان را همچون برگ درخت خشکیده میریزد.

 هشدار : موارد مذکور تنها گوشه ایی از راه های مقابله با این سازمان فوق پیشرفته و قسم خورده است مراقب دیگر وسوسه های این موجود پلید باشید.

 

باز نشر از وبلاگ نقد بی طرف


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1391  | 9:18 AM | نویسنده : قاسمعلی

 بعد از ظهر یک روز پاییزی بود.
خیلی عجله داشتم،داشت دانشگاهم دیر میشد.
استاد ترمودینامیک خیلی سختگیر بود خودش وارد کلاس میشد بعد از خودش رو راه نمیداد…


رسیدم سر بلوار ابوذر تو ابتدای خیابان پیروزی.
چند لحظه اول خط منتظر تاکسی بودم.
چون فکر قیافه ی استاد بودم زمان خیلی سریع با استرس برام میگذشت…
هی ساعت تلفن همراهم رو نگاه میکردم.
تا اینکه بالاخره یک پیکان اومد..
منم سومین نفر تو صف منتظر برای تاکسی بودم.
به ناچار افتادم نفر وسط رو صندلی عقب تاکسی..
واقعا اذیت میشه کسی که وسط بشینه…

یک میل گاردان دقیقا از زیر پای آدم تو پیکان رد میشه…
سمت چپ و راستی آدم هم با خیال راحت میشینن باید مثل یک بند باز تا آخر مسیر پای آدم رو این میل گاردان خشک بشه…
راننده از این جوونا بود و صدای ضبط ماشینش رو یکم ولوم داد.
پل دوم ابوذر رو رد کردیم آهنگ رو عوض کرد و یک زن خواننده شروع کرد به خوندن…!
چند لحظه مکث کردم شاید عوض بکنه ولی دیدم نه!!
راننده رفته تو حس بیا و ببین..!
یک لحظه سکوتی که بین مسافران تاکسی حکم فرما بود و کسی جز زن خواننده اجازه شکستنش رو نداشت به راننده با احترام گفتم:
"ببخشید! آهنگ مرد ندارید بذارید.”
راننده که دست چپش بیرون ماشین بود و یک کتی رانندگی میکرد.
خودش رو صاف کرد و ابروی راستش رو تو آینه وسط ماشین داد بالا ...
یک نگاهی به قیافه من انداخت با تحکم خاصی تو صداش گفت :
نــــــه! نداریم…

نگاه خاصش رو تو آینه حفظ کرد که ببینه عکس العمل من چی هست..
با لبخند و محترمانه گفتم پس خیلی ممنون همین کنار پیاده میشم..
سری توقف کرد…

پیاده شدم باز انتظار رو در چشماش میخوندم که یک غری چیزی بزنم!
در کمال احترام گفتم : چقدر (کرایه) باید تقدیم کنم!؟
کرایه ی تا آخر مسیر رو گفت بهم تا زهر چشمی هم از دیگران گرفته باشه.
منم دادم و گفتم خدمت شما بفرمائید.
.....
دیگه اصلا نه فکر استاد بودم نه فکر استرس دیر شدن…خیالم راحت بود و آرامش داشتم..
از این خوشحال بودم که کوچکترین وظیفه ای که برای امر به معروف و نهی از منکر داشتم را انجام دادم…
مهم نیست الان تاثیر نکند ولی کاری که برای رضای خدا انجام دادم قطعا خداوند اثرش را در راننده نگذارد در باقی مسافرها خواهد گذاشت ..
چند لحظه منتظر شدم یک تاکسی خالی اومد این دفعه جلو نشستم …
جلوی دانشگاه تهران جنوب پیاده شدم..
رسیدم هنوز استاد نیومده بود...
کار داشته گویا… دیرتر رسید به کلاس…
از اون به بعد هم در هر تاکسی دیدم خواننده زن گذاشته تذکر دادم که خداروشکر راننده ها با اینکه تعجب کردند ولی بلافاصله انجام دادند ... و آهنگ را عوض کردند.

امر به معروف و نهی از منکر نباشد بنیان جامعه صدمه میبیند..
التماس دعا
یاعلی

برگرفته از وبلگ جنبش دانشجویی حیا


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 23 آبان 1391  | 9:20 AM | نویسنده : قاسمعلی

::::: مجموعه کلیپ های جهاد فرهنگی - قسمت اول  :::::

مفهوم جهاد فرهنگی در بیانات رهبر معظم انقلاب
«.... هرچیزی که هم تلاش داشته باشد و هم در مقابل دشمن باشد جهاد است .... »

حجم : 5.29 مگابایت

 

منبع : پایگاه فرهنگی اطلاع رسانی قائمیون

www.ghaemioun.ir


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : شنبه 20 آبان 1391  | 4:44 PM | نویسنده : قاسمعلی

 سومین امام معصوم، در سوم (یا چهارم) شعبان سال چهارم هجری در شهر مدینه دیده به جهان گشود. او دومین ثمره پیوند فرخنده علی ـ علیه السلام ـ و حضرت فاطمه دختر پیامبر اسلام (ص) بود.

حسین بن علی در دوران عمر خود به شجاعت و آزادگی و ایستادگی در برابر ظلم و ستم شهرت داشت.
مراحل زندگی حسین بن علی ـ علیه السلام ـ
حسین بن علی ـ علیه السلام ـ مدت شش سال از دوران كودكی خود را در زمان جد بزرگوار خود سپری كرد و پس از آن حضرت، مدت سی سال در كنار پدرش امیرمومنان ـ علیه السلام ـ زندگی كرد و در حوادث مهم دوران خلافت ایشان به صورت فعال شركت داشت. پس از شهادت امیر مومنان (در سال 40هجری) مدت ده سال در صحنه سیاسی و اجتماعی در كنار برادر بزرگ خود حسن بن علی ـ علیه السلام ـ قرار داشت و پس از شهادت امام حسنـ علیه السلام ـ (در سال 50هجری) به مدت ده سال، در اوج قدرت معاویه بن ابی سفیان، بارها با وی پنجه درافكند و پس از مرگ وی نیز در برابر حكومت پسرش یزید قیام كرد و در محرم سال 61 هجری در سرزمین كربلا به شهادت رسید.
آخرین بخش زندگی امام حسین، یعنی دوران امامت آن حضرت، مهمترین بخش زندگی او به شمار می‏رود و در این كتاب، بیشتر پیرامون همین بخش سخن خواهیم گفت.



[B]مبارزات حسین بن علی ـ علیه السلام ـ در دوران قبل از امامت[/B]
حسین بن علی ع از دوران نوجوانی كه شاهد انحراف دسگاه حكومت اسلامی از مسیر اصلی خود بود، از موضعگیریهای سیاسی پدر خود پیروی و حمایت می‏كرد؛ چنانكه در زمان خلافت عمر بن خطاب، روزی وارد مسجد شد و دید عمر بر فراز منبر نشسته است، با دیدن این صحنه، بالای منبر رفت و به عمر گفت: از منبر پدرم پایین بیا و بالای منبر پدرت برو!
عمر كه قافیه را باخته بود، گفت: پدرم منبر نداشت! آنگاه او را در كنار خود نشانید، و پس از آنكه از منبر پایین آمد، او را به منزل خود برد و پرسید: این سخن را چه كسی به تو یاد داده است؟ او پاسخ داد: هیچ كس!\[1]
در جبهه‏های نبرد با ناكثین و قاسطین
حسین بن علی ـ علیه السلام ـ در دوران خلافت پدرش، امیرمومنان ع،در صحنه‏های سیاسی و نظامی در كنار آن حضرت قرار داشت. او در هر سه جنگی كه در این دوران برای پدر ارجمندش پیش آمد، شركت فعال داشت.\[2]
در جنگ جمل فرماندهی جناح چپ سپاه امیر مومنان ـ علیه السلام ـ به عهده وی بود\[3] و در جنگ صفین، چه از راه سخنرانیهای پرشور و تشویق یاران علی ـ علیه السلام ـ جهت شركت در جنگ، و چه از رهگذر پیكار با قاسطین، نقشی فعال داشت \[4]در جریان حكمیت نیز یكی از شهود این ماجرا از طرف علی ـ علیه السلام ـ بود.\[5]
حسین بن علی ـ علیه السلام ـ پس از شهادت علی ـ علیه السلام ـ در كنار برادر خویش، رهبر و پیشوای وقت، حسن بن علی ع قرار گرفت، و هنگام حركت نیروهای امام مجتبی (ع) به سمت شام، همراه آن حضرت در صحنه نظامی و پیشروی به سوی سپاه شام حضور داشت، و هنگامی كه معاویه به امام حسن ـ علیه السلام ـ پیشنهاد صلح كرد، امام حسن، او و عبدالله بن جعفر را فراخواند و درباره این پیشنهاد، با آن دو به گفتگو پرداخت \[6] و بالاخره پس از متاركه جنگ و انعقاد پیمان صلح، همراه برادرش به شهر مدینه بازگشت و همانجا اقامت گزید.\[7]

پی نوشت ها :
\[1] . ابن حجر العسقلانى، الاصابه فى تمییز الصحابه، ط1، بیروت، دارحیأ التراث - العربى، 1328 ه.ق، ج1، ص -333 حافظ ابن عساكر، تاریخ دمشق، (جلد مربوط به شرح حال حسین بن على)، تحقیق: شیخ محمد باقر محمودى، ط 1، موسسه المحمودى للطباعهو النشر، 1398 ه.ق،ص 141
\[2] . ابن حجر، همان كتاب، ص 333.
\[3]. حافظ ابن عساكر، همان كتاب، ص 164.
\[4] .نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ط 2، قم، مكتبه بصیرتى، صفحات: 114 و 249 و 530.
\[5] . نصر بن مزاحم، همان كتاب، ص 507.
\[6] . ابن اثیر، الكامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 3، ص 405.
\[7] . ابن حجر، همان كتاب، ص 333.

مهدي پيشوايي- سيره پيشوايان، ص143


ادامه مطلب
نظرات 1
تاريخ : جمعه 19 آبان 1391  | 6:38 PM | نویسنده : قاسمعلی

از بیانات علامه مصباح یزدی
انگیزه‌های پیروی از عرفان‌های نوظهور
مسئله دیگری که به‌طور اجمالی بدان اشاره می‌کنم این است که چه انگیزه‌ای سبب می‌شود افرادی چنین ریاضت‌ها و سختی‌هایی را تحمل کنند. تحمل بعضی از این ریاضت‌ها خیلی مشکل است.

ما می‌‌خواهیم یک ماه رمضان روزه بگیریم ـ با مقدمات و مؤخراتش ـ شب تا سحر هر چه دل‌مان می‌خواهد می‌خوریم و می‌آشامیم و داروهای تقویتی هم استفاده می‌کنیم که می‌خواهیم ده یا دوازده ساعت غذا نخوریم؛ ولی این مرتاضان هند واقعاً زحمت‌ها و گرسنگی‌‌های طاقت‌فرسایی می‌کشند که اصلاً برای ما قابل تصور نیست. حرکت‌ها، رفتارها و زندگی‌شان بسیار عجیب است. چه انگیزه‌ای پیدا می‌شود که این کارها را انجام دهند؟ پرداختن به این موضوع نیازمند بحثی طولانی است و در واقع، برای این کارها چند نوع انگیزه مطرح است. اما آن چه بیش از همه مهم است این‌که جوان‌های ما در پی چه هستند؟
از دیرباز کسانی که روش‌های درویشی و تصوف و مانند اینها را انتخاب می‌کردند و مدتی هم ریاضت می‌کشیدند همه به دنبال هوس نبودند؛ بلکه در میان آنها هم کسانی بودند که واقعاً زحمت‌ها و ریاضت‌هایی می‌کشیدند و صرفاً در پی گذاشتن سبیل و گفتن یاهو و... نبودند. یکی از عواملی که آنها را به این کارها وامی‌داشت این بود که می‌دیدند مسئله دین و شریعت به گونه‌ای است که انسان وقتی صبح از خواب بلند می‌شود تا شب که می‌خوابد، باید به طور دائم حواسش جمع باشد که به چه چیزهایی نگاه کند و به چه‌ چیزهایی نگاه نکند، چه چیزی بخورد و چه چیزی نخورد، به کجا برود و به کجا نرود، به چه چیزی دست بزند و به چه چیزی دست نزند؛ انسان به طور دائم احساس می‌کند تحت فشار است؛ اما اگر بگویند ده یا چهل روز کاری را انجام بده، می‌گوید تلاشی می‌کنم و بعد هم هر چه دلم خواست، همان را انجام می‌‌دهم. به اینها این‌گونه القا می‌شود که وقتی یک برنامه ی چهل‌روزه، شش‌ماهه یا یک‌ساله‌ای انجام می‌دهید، کمالاتی پیدا می‌کنید، بیمه می‌شوید و دنیایتان هم تأمین می‌شود. برای مثال،‌ به مقاماتی می‌رسید و اطلاعاتی هم پیدا می‌کنید؛ اما این برای مدت محدودی است. می‌گویند اگر بخواهیم دستور شریعت را اجرا کنیم، از ابتدا که به تکلیف می‌رسیم تا روزی که ما را در قبر می‌گذارند، باید دائماً ببینیم چه چیزی حلال و چه چیزی حرام است؛ جان‌مان به لب می‌رسد. این‌که « برو چهل روز یا شش‌ ماه یا یک‌سال زحمت بکش و بقیه‌ عمر را راحت باش »؛ یکی از دام‌های شیطان است. آن‌وقت آنها از این فرصت سوء ‌استفاده می‌کنند و افراد را به عوالمی می‌کشانند و به آنها القا می‌کنند که وقتی این کارها را انجام دادید، دیگر نیاز نیست عبادت کنید؛ از شما نماز و دیگر تکالیف را نمی‌خواهند؛ آنها برای شما مباح می‌شود. آن‌گاه می‌گویید مدتی زحمت کشیدم، اما دیگر راحت شدم؛ این یکی از انگیزه‌هاست؛ به ویژه وقتی به اسم انجام مناسک و برنامه‌های عرفانی، در کنارش چیزهای دلخوش‌کننده‌ای هم باشد. برای مثال، مجالسی است که انسان با کسانی که دوست دارد با آنها بنشیند ـ همجنس یا غیرهمجنس ـ در این محافل مقدس عرفانی و صوفی‌گری! احیاناً دستی برآرد، پایی بیافشاند، سرودی بخواند، مصافحه‌ای بکند، کسی را در بغل بگیرد؛ وقتی اینها ضمیمه‌اش باشد، چاشنی‌های خوبی است که هم عارف می‌شویم، هم به مقامات می‌رسیم، و هم به چیزهای دلخواه مان می‌رسیم! اگر از اول می‌گفتند که لزومی ندارد به احکام شرع عمل کنید و راه دیگری وجود دارد، خیال انسان راحت می‌شود؛ می‌گویند آن راه دین برای دین‌داران است که سینه بزنند، مسجد بروند و روضه بخوانند و گریه کنند؛ اما راه دیگری هست که یک‌جا می‌نشینند و با مراقبه و خلسه به مقامات و کمالات می‌رسند و از همه هم برتر است! این انگیزه‌های شیطانی است که باعث می‌شود کسانی به جای دین، به دنبال این‌گونه عرفان‌ها بروند.

منافقین، خطرناک‌تر از کفار
شیطان از این راه‌ها فراوان دارد؛ منتها کسانی که به کلی راه‌شان از دین جداست، چندان خطری ندارند؛ زیرا آدم متدین می‌داند این راه اشتباه است؛ اما خطرناک‌تر این است که در قالب مناسک دینی، به اسم پیشرفت دین، تقرب به علی، هم‌سنخ شدن با سلمان یا اویس قرنی، هواهای نفسانی و برنامه‌های شیطانی ضمیمه شود؛ ما در جامعه از کفار خیلی نمی‌ترسیم؛ کافری که از رو شمشیر می‌کشد و می‌گوید من دشمن شما هستم، خیلی ترس ندارد؛ ترس از منافق است که می‌گوید من با شما هستم، اما از پشت خجر می‌زند؛ این خطرناک است؛ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ (1)؛ منافقین از مشرکین و کفار بدترند، چرا؟ برای این‌که زمینه ی فریب دادن مردم را دارند؛ در ظاهر اظهار دین‌داری و انقلابی‌گری می‌کنند، ولی از پشت خنجر می‌زنند؛ جوانان ساده‌دل را به راحتی فریب می‌دهند. این گرایش‌های عرفانی که روزبه‌روز مانند قارچ افزایش پیدا می‌کند، دام بزرگ شیطان برای جلب جوان‌های پاک ماست؛ اینجاست که دل انسان می‌سوزد. جوانی که حاضر است به اسم دین و برای تقرب به خدا برای این‌که عشق علی علیه السلام در دلش شعله‌ور شود، فداکاری کند، به او می‌گویند سبیلی بگذار. فلان کار را بکن. این برنامه را اجرا کن. این ذکرها را بگو و دیگر به چیزی نیاز نیست. غافل از این‌که آن راهی که خدا معین کرده است این نیست؛ نه علی این راه را می‌پسندد، نه دوستان علی و نه خدای علی.

راه مقابله با فرقه‌های نوظهور
آنچه بیان شد، آفت‌ها بود؛ حال چه باید کرد؟ البته این گرایش‌ها عوامل کمکی نیز دارد که افرادی را به این طرف سوق می‌دهد. کسانی جوانان را از خود می‌رانند و طرف مقابل آنها را جذب می‌کند. بیشترین دلیل رشد فرقه‌های انحرافی در کشورهای اسلامی همین است؛ وقتی لغزشی از کسی سر می‌زند، خوبان او را متهم و طردش می‌کنند؛ در مقابل، آنها آغوششان را برای جذب او باز می‌کنند؛ چون از این راه رانده می‌شود، به آغوش آنها می‌رود. باید حواسمان جمع باشد و با کمال مهربانی، صمیمیت، بیان خوش و منطق قوی برخورد کنیم. اگر کسی اشتباهی می‌کند یا انحرافی در او پیدا می‌شود یا دوستی پیدا می‌کند و در مجلسی شرکت می‌کند که نباید شرکت می‌کرد، نباید زود او را طرد کرد؛ باید با مهربانی و‌ صمیمت با او صحبت کرد و با منطق قوی برایش روشن کرد که اشتباه کرده است. البته هر چه این روشنگری غیرمستقیم باشد، مفیدتر است. برای جلوگیری از این فرقه‌های انحرافی، افرادی باید بیشتر احساس مسئولیت ‌کنند که مسئولیت تربیت جوان‌ها را برعهده دارند. کسانی که در دبیرستان‌ها عهده‌دار کار‌های پرورشی هستند و روحانیان که نسبت به جوان‌ها، انحرافات، عقاید، افکار و رفتارهایشان بیشتر حساس و دلسوز هستند، باید بکوشند عقاید صحیح را با منطق قوی بیان کنند و مسائل انحرافی را پیشاپیش هشدار دهند. باید بگویند این راهی که شما می‌خواهید بروید، چند تا چاله هم در مسیرش وجود دارد، حواستان جمع باشد. به جوان‌هایمان از اول گوشزد کنیم که در این ارتباطات، جلسات، معاشرت‌ها و دیدن بعضی از فیلم‌ها، چاله‌هایی هم هست، حواستان جمع باشد. باید آن چاله‌ها را به جوانان معرفی کرد که اشکال و انحرافش کجاست. اگر می‌شد با یک برنامه چهل‌ روزه یا کمتر یا بیشتر، انسان کاری کند که سعادت ابدیش تأمین شود، خدا برای چه امام حسین علیه‌السلام و 72 تن از یارانش را به کربلا فرستاد تا شهید شوند؟ اگر این‌گونه بود که می‌گفت «این برنامه، بروید اجرا کنید تا رستگار شوید!»؛ من و شما که بعد از 1400 سال این همه زیارت امام حسین علیه‌السلام می‌خوانیم چه می‌گوییم؟ «اشهد انک قد اقمت الصلوة (2)؛ تو نماز را به پا داشتی.»؛ اگر می‌شد بدون نماز کاری کنند، چه احتیاجی بود که این عزیزان خدا این فداکاری‌ها را کنند و متحمل این‌همه رنج شوند. این ‌همه پیغمبرانی که سال‌ها در چاه زندانی شدند و حتی برخی از آنها را با اره سر بریدند و این‌همه دشمنی‌هایی که با اولیای خدا کردند، اگر با یک برنامه ی یوگا مشکل حل می‌شد که این حرف‌ها را نداشت. اینها دام شیطان است برای این که شما را از مسیر حق منحرف کند. بنابراین، باید سعی کنیم مبانی دین را محکم‌تر، قوی‌تر و با بیان رساتر تقویت کنیم. پدرها به اندازه‌ای که دوست دارند فرزندان‌شان دکتر یا مهندس شوند، به اندازه یک دهم آن هم تعلق‌ خاطر داشته باشند که دین‌شان را درست بشناسند. آن‌قدر که آنها را تشویق می‌کنند که قهرمان وزنه‌برداری یا فوتبالیست شوند، مقداری هم تشویق‌شان کنند که دین را بهتر فراگیرند و اعمال دینی‌ را بهتر انجام دهند. در مدرسه نیز بچه‌هایی را که گرایش‌های دینی دارند، غیرمستقیم تقویت کنیم؛ به‌گونه‌ای که بچه‌های دیگر هم تشویق شوند؛ نه این که فکر کنند تبعیض قائل می‌شویم؛ طوری رفتار کنیم که بچه‌های دیگر بفهمند این یک امتیاز واقعی است و سعی کنند واجد آن امتیاز شوند.
روش‌های مختلفی برای مقابله با این فرقه‌‌ها وجود دارد؛ یک راه دیگر این است که از همان ابتدا جوان را به سمت راه صحیح سوق دهیم؛ وقتی او در منجلاب افتاد، نجات دادنش مشکل است؛ این مثل ظرفی است که آلوده شده، ظرف خالی تمیز را زود می‌توان از آن استفاده کرد. می‌توان با آن شربت گوارا خورد، اما اگر ابتدا مقداری گریس در ظرف بریزند چه می‌شود؟ ذهن جوان همان ظرف تمیز است؛ اما وقتی با بعضی از کتاب‌ها، فیلم‌ها، جلسات و القائات تبلیغاتی آلوده شد، پاک کردن آن مانند پاک کردن آن گریس از ظرف، کار مشکلی است؛ اگر بدبو هم باشد، بوی آن تا آخر می‌ماند.
باید اهتمام داشته باشیم با جوان‌ها در کمال مهربانی رفتار کنیم و آنها را با مسیر صحیح، مجالس دینی و روحانی مورد اعتماد آشنایشان کنیم؛ سعی کنیم خواندن کتاب‌های دینی را که مهر تأیید امام (ره) را دارد ـ چنان که فرمودند همه ی کتاب‌های آقای مطهری مفید است ـ و کتاب‌‌هایی را که یقین داریم مفید است به آنها توصیه کنیم؛ کتاب‌هایی را که مشکوک است یا بگوییم نمی‌دانیم چگونه است یا بگوییم با احتیاط مطالعه کنید؛ باید برنامه‌ریزی کنیم که تشویق شوند؛ امر و نهی فایده ی چندانی ندارد و حتی گاهی اثر معکوس هم دارد. زیاد گفتن فایده ندارد؛ در عمل باید به‌گونه‌ای رفتار کرد که توجه جوان‌ها جلب شود و انگیزه پیدا کنند که مطالعه کنند.
امیدواریم که خدای متعال به همه ما اولاً توفیق دهد ایمان خودمان را تا هنگام مرگ حفظ کنیم که هیچ کس نمی‌تواند مطمئن باشد ایمانش را سالم خواهد برد؛ اول بخواهیم خدا ایمانمان را حفظ کند و بعد توفیق دهد خانواده‌ و فرزندان‌مان را مؤمن تربیت کنیم و بعد هم مسئولیتی را که نسبت به نسل جوان و نسل آینده داریم، درست اجرا کنیم.

پی نوشت ها :

(1) سوره نساء ، آیه 145
(2) کافی ، ج4 ، ص574

www.aviny.com


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : جمعه 19 آبان 1391  | 6:37 PM | نویسنده : قاسمعلی

از بیانات علامه مصباح یزدی
دین، راهنمای زندگی انسان
موضوع دیگر این است که آیا عرفان، به معنایی که اینها می‌گویند، می‌تواند جای دین را بگیرد یا خیر؟ گاهی حتی در دانشگاه‌های ما برخی اساتید مطرح ‌می‌کنند که عرفان یک چیز عامی است و به دین ربطی ندارد و در همه ادیان وجود دارد و کسانی می‌توانند راه عرفان را بپیمایند؛ حتی اگر به دستورهای دین هم عمل نکنند، ولی به نتایج آن می‌رسند و راه مستقلی است.

این اشتباهی است که از راه خلط بین عرفان شیطانی با عرفان الهی به وجود آمده است. چنین چیزی درست نیست؛ دین برنامه زندگی برای انسان است تا از طریق آن به هدفی که خدا او را برای آن آفریده است برسد؛ مانند این که مهندسی ماشینی را اختراع کرده است و همراه آن کاتولوگی را قرار داده است که نشان می‌دهد چگونه باید از این ماشین استفاده کنیم؛ اگر این جور از این ماشین استفاده کنید، می‌توانید بهترین فایده را از این ماشین ببرید. اگر کسانی بر اساس آن عمل نکنند و ماشین را دست کاری کنند، ماشین زود خراب می‌شود و از بین می‌رود. دین نیز برنامه‌ای است که خدا برای استفاده درست از روح و بدن‌مان به ما داده است. خدا می‌گوید اگر می‌خواهید از این وجودتان استفاده کنید و به آن هدفی که من شما را برای آن آفریدم برسید، باید این برنامه را اجرا کنید؛ صبح که بلند می‌شوید پیش از آفتاب باید دو رکعت نماز بخوانید؛ اگر تمام شبانه روز ورزش یوگا انجام دهید، جای آن دو رکعت نماز را نمی‌گیرد. باید این چند دقیقه بلند شوید، وضو بگیرید، و دو رکعت نماز بخوانید؛ ماه رمضان باید سی روز روزه بگیرید؛ آن‌‌هم از فلان ساعت تا فلان ساعت و از این چیزها امساک کنید. اگر جای این سی روز تمام سال را امساک کنید و مانند مرتاضان هندی روزی یک دانه بادام بخورید، جای آن روزه ماه رمضان را نمی‌گیرد. کسی که شما را آفریده است، می‌گوید آن چیزی که من ساختم، این جور باید از آن استفاده کرد. حال اگر بگوییم دلمان می‌خواهد به شکل دیگری عمل کنیم، ممکن است به هر بدبختی‌ای منتهی شود. بنابراین، دین برنامه زندگی انسان است که خدایی که او را آفریده است، گفته این‌گونه باید رفتار کنی تا به آن نتیجه‌ای که من در نظر دارم و کمال و سعادت ابدی تو در آن است،‌ نائل شوی. 124 هزار پیغمبر هم فرستاده است تا این راه را برای ما تبیین کنند؛ ائمه معصومین علیهم‌السلام را هم فرستاده است برای این‌که تفسیر کنند، توضیح بدهند و فداکاری هم بکنند تا مردم باور کنند اینها غیر از خیر ما چیزی نمی‌خواهند؛ دین به این معناست.

عرفان‌ هندی ، ورزش روحی
اما آن چیزی که این آقایان اسمش را عرفان می‌گذارند، یک حرکت و ورزش روحی است و هیچ دلیلی ندارد که انسان را به آن کمال برساند. این شبیه این می‌ماند که حداکثر سرعت ماشینی صد کیلومتر باشد و کسی ماشین را دست کاری کند تا با سرعت پانصد کیلومتر برود؛ طبیعی است که بعد از مدتی از کار می‌افتد و باید آن را به اوراقچی داد. می‌توان از چنین حرکتی سوء استفاده کرد و به جای سرعت 100 یا200 کیلومتر، کاری کرد که با سرعت 500 کیلومتر هم راه برود؛ اما این ماشین برای این سرعت ساخته نشده است؛ اگر سوء استفاده یا زیاده‌روی کردید، به هدفی که برای آن ساخته شده است، نمی‌رسد و بین راه می‌ماند. اگر کسانی گفتند به جای روزه ماه رمضان که سی روز است، شما صد روز روزه بگیرید و خیلی هم کمتر از غذاها استفاده کنید ـ البته مرتاضین هند همین کارها را می‌کنند و به نتایجی هم می‌رسند و اطلاعات و قدرت‌‌های روحی‌ای هم پیدا می‌کنند ـ عیناً مانند این است که از ماشینی که باید پنجاه سال کار کند، ده روز استفاده کنند؛ چون عمر دنیا نسبت به آخرت از یک چشم به هم زدن در یک عمر هزار ساله کمتر است؛ آن بی‌نهایت است و این هفتاد، هشتاد و یا صد سال است. چه بسا شما در این مدت از آن استفاده‌ای ببرید؛ اما عمر ابدیتان را خراب می‌کنید. این امور انجام شدنی است و نمی‌گوییم دروغ است؛ واقعاً می‌شود از این ماشین این‌گونه هم استفاده کرد؛ اما موقت است؛ استفاده محدودی از آن می‌کنید و بعد هم نابود می‌شود و دیگر استفاده‌ای از آن نمی‌شود. به آنها گفته می‌شود: « أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَ اسْتَمْتَعْتُم بِهَا ؛ زحمتی کشیدید و مزدش را هم در دنیا گرفتید.» (1)؛ آن داستان را همه شما شنیده‌اید که روزی امام صادق صلوات‌الله‌علیه وارد مسجدی شدند و دیدند جمعیتی دور یک نفر جمع شده‌اند. پرسیدند چه خبر است؟ گفتند انسان عجیبی است و کارهای خیلی فوق العاده‌ای انجام می‌دهد و مردم او را تماشا می‌کنند. حضرت رفتند جلو تا ببینند او چه کار می‌کند. هر کسی هر چه در دستش می‌گرفت و به آن شخص نشان می‌داد، می‌گفت در دستش چیست. حضرت دست‌شان را بستند و جلو آوردند و گفتند: در دست من چیست. او فکری کرد و در صورت حضرت نگاه کرد. دوباره نگاه کرد. امام پرسیدند: چرا نمی‌گویی؟ نمی‌دانی؟ گفت می‌دانم؛ تعجب می‌کنم که شما چگونه به این دسترسی پیدا کرده‌اید؟ گفتند: چه می‌بینی؟ گفت آنچه در عالم بوده است، همه چیز سرجای خودش است. در جزیره‌ای پرنده‌ای یک جفت تخم گذاشته بود که یکی از آنها نیست. حتماً در دست شما همان تخم پرنده است و من تعجب می‌کنم شما با آن جزیره چه ارتباطی داشتید و چگونه توانستید آن تخم را از آنجا بردارید. حضرت دستشان را باز کردند و مردم دیدند درست است. بعد حضرت به او فرمودند: چه کار کردی که این قدرت را پیدا کردی؟ گفت: بنا گذاشتم آنچه دلم می‌خواهد، مخالفت کنم و من هر چه دلم خواست، مخالفت کردم. امام فرمودند: دلت می‌خواهد مسلمان شوی؟ گفت: نه. فرمودند: بنا شد هر چه دلت نمی‌خواهد عمل کنی. آن شخص محکوم شد و بالاخره اسلام را به او عرضه کردند و مسلمان شد. بعد که مسلمان شد، دیگر نتوانست آن کارهای عجیب را انجام دهد. گفت: عجب کاری کردیم! آمدیم دین حقی را پذیرفتیم و خداپرست شدیم، آنچه را هم که داشتیم، از دست دادیم. حضرت فرمودند: بله، تا به حال، مزد زحمت‌هایی را که کشیده بودی خدا در همین دنیا می‌داد، از این به بعد هر چه زحمت بکشی، برای آخرتت ذخیره می‌شود و نتیجه ابدی خواهد داشت. آیا به این راضی هستی؟ گفت: اگر این‌گونه است، راضی هستم. (2) منظور این است که خدای متعال در انسان چنان استعدادی قرار داده است که می‌تواند ورزشی کند و نتایجی هم از آن بگیرد؛ اما خدا انسان را نیافریده است که فقط بگوید در دست تو چیست.

کار برای رضای خدا
خدا ما را برای چه آفریده است؟ ما را آفریده‌ است که به مقام خلافت الهی برسیم؛ مقامی که اسمش قرب خداست؛ اسمش جوار خداست. این‌که می‌گوییم فلانی به جوار الهی نایل شد، شاید به معنایش توجه نداریم؛ جوار یعنی همسایگی، و جار یعنی همسایه؛ خداوند آدمی را آفریده است که همسایه خدا شود. اگر از راه دین درست پیروی کرد، به آن جایگاه می‌رسد؛ اما اگر به راه دین نرفت، هر زحمتی بکشد، خدا مزدش را ضایع نمی‌کند و در همین دنیا مزدش را می‌دهد، اما دیگر در آخرت خبری از پاداش نیست؛ وقتی آنجا بگوید پس پاداش کار خوب من چه شد؟ می‌گویند این کار خوب را برای چه انجام دادی؟ این مضمون روایت است که کسانی در قیامت می‌گویند خدایا ما چقدر کارهای خوب کردیم، پس چرا اینجا دستمان خالی است؟ جواب داده می‌شود شما این کار را کردید که اسم‌تان را مردم ببرند، از شما تعریف کنند و به شما احترام بگذارند؛ آنها هم احترام گذاشتند؛ دیگر چه می‌خواهید؟ آن کاری که برای خدا انجام دادید کدام بود؟ آنچه را برای او کردید، آنجا مزدش را می‌گیرید؛ آنچه را برای دلتان انجام دادید، دلتان راضی شد و اگر هم برای مردم آن کار را کردید، مردم هم احترام‌تان کردند. فرض کنید مانند اشخاص روحانی دستتان را هم بوسیدند، آن‌گاه چه می‌گویید؟ برای شما شعار هم بدهند؛ یار امام خوش آمد، دیگر چه می‌گویید؟ اگر کارهایتان را برای اینها می‌خواستید، اینها انجام شد؛ اما کی برای خدا کار کردید؟ اگر جایی فحش‌تان دادند، اما خدا راضی بود، حاضر بودید فحش را بخرید تا خدا راضی باشد؟ آن‌وقت معلوم می‌شود برای خدا کار کردید یا خیر؛ ولی تا زمانی که مردم به شما احترام می‌گذارند و به شما پول می‌دهند و شما هم مزدتان را می‌گیرید، دنبال چه می‌گردید؟ به هرحال، خداوند چنین ظرفیتی را در انسان قرار داده است.
ادامه دارد...

پی نوشت ها :

(1) سوره احقاف ، آیه 20
(2) احتجاج طبرسی ، بخش احتجاجات امام صادق علیه السلام

www.aviny.com


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : جمعه 19 آبان 1391  | 6:36 PM | نویسنده : قاسمعلی

از بیانات علامه مصباح یزدی
عرفان چیست؟
پرسش این است که آیا واقعاً دو راه وجود دارد؟ این عرفانی که انسان می‌تواند با استفاده از آن به حقیقت برسد، چیست؟ البته بحث‌های زیادی اینجا مطرح است؛ مانند این که اصل این عقیده از کجا پیدا شده است؟ چه عواملی باعث می‌شود کسانی از دین صرف‌نظر کنند و در پی عرفان باشند؟

در کشور ما این گرایش از کجا شروع شده است و چه عواملی در ترویج آن مؤثر بوده است؟ اینها بحث‌هایی است که جامعه‌شناسان باید درباره آن تحقیق کنند، اما مهم‌تر این است که اصل مسئله را بررسی کنیم و این که آیا واقعاً در کنار دین، راه دیگری برای کشف حقیقت داریم یا خیر؟ ما در ادبیات ایرانی‌ و اسلامی‌مان با واژه ی عرفان و احیاناً چیزی مشابه آن مثل واژه تصوف ، آشنا هستیم. گاهی این دو مرادف و گاهی با اندکی تفاوت به‌کار می‌روند. به هرحال، عرفان و تصوف مقوله‌ای است که از دیرباز در ادبیات ما مطرح بوده است. عرفا، شعرا، متصوفان و فرقه‌های زیادی وجود داشته‌اند و ما با این مفهوم آشنا هستیم. امروز وقتی می‌گویند راهی در مقابل دین به نام راه عرفان وجود دارد، بسیاری تصور می‌کنند این همان عرفان مطرح میان مسلمانان است یا اصطلاح خاصی مانند تصوف، صوفی‌گری، درویشی و چیزهایی از این قبیل است. باید توجه داشت عرفانی که امروزه در ادبیات غربی به کار می‌رود، در ادبیات ما مفهوم خیلی وسیع‌تری دارد. آن عرفانی که در ادبیات ما به کار می‌رود و ما با آن آشناییم، یک واژه ی عربی است که مساوی با معرفت است؛ هر دو هم مصدر یک فعل هستند؛ «عرف یعرف»، مصدر آن هم معرفت و عرفان است؛ عرفان یعنی معرفت و منظور از این معرفت، یعنی معرفت خدا. کسانی که پایه‌گذار عرفان اسلامی هستند و آن را در ادبیات ما مطرح کرده‌اند، در پی این بودند که خدا را بهتر بشناسند. آنها قدم‌هایی در این راه برداشته‌اند و در دو مسیر بحث‌های نظری عرفانی و روش‌های عملی عرفان کار کرده‌اند؛ البته بحث‌های نظری تابع روش‌های عملی است؛ یعنی فرض این است که کسانی با روش‌های عملی به عرفان واقعی رسیده‌اند و بعد آنچه را یافته‌اند بیان کرده‌اند و آن را عرفان نظری نامیده‌اند. به هرحال، امروز عرفان دو شاخه دارد. یعنی وقتی گفته می‌شود عرفان، عارف، کتاب‌های عرفانی و بحث‌های عرفانی، دو مفهوم از آن اراده می‌شود؛ یک سلسله مباحث مربوط به خداشناسی است و این که رابطه ی خدا با هستی چیست؟ و یک سلسله روش‌های عملی. حتماً شنیده‌اید که در بین عرفا معروف است که یک رابطه ی وحدتی میان خدا و سایر موجودات وجود دارد. حالا این مفهوم چیست؟ درست یا غلط است و معنای درستی می‌تواند داشته باشد یا خیر؟ موضوع مورد بحث ما نیست، اما عرفانی که امروز مطرح می‌شود و قبلاً در مشرق زمین هم وجود داشته است، به خصوص در بودیسم خیلی فراتر از این است؛ در مذهب بودا اصلاً خدا مطرح نیست. در این مذهب تنها دنبال آرامش روحی هستند و می‌گویند انسان می‌تواند با طی مراحلی مثل ریاضت‌ها، ترک لذت‌ها و هم‌چنین اجرای برنامه‌های مراقبه‌ ؛ به نیروانا (1) برسد و حالت آرامش و لذت فوق‌العاده‌ای احساس کند و از چیزهای ناراحت‌کننده مثل غم و غصه و رنج رهایی یابد. آنها دنبال چنین چیزی هستند و می‌گویند در سایه ی تعالیم بودا انسان می‌تواند به اینجاها برسد؛ این نوع عرفان، روش‌هایی دارد که البته اساس آن نوعی بت‌پرستی است.

عرفان‌ هندوئیسمی
در عرفان‌هایی که امروزه در اروپا و امریکا مطرح می‌شود، عرفان به همین معنای عام به کار می‌رود؛ یعنی روشی که انسان با اجرای برنامه‌ها و ریاضت‌هایی به درک و آرامش روحی‌ای فراتر از آنچه در سایه ی عوامل مادی پیدا می‌شود، نائل ‌شود؛ غالباً هم امروزه در اروپا و امریکا، این هندوئیست‌ها و بودیست‌ها هستند که آنها را با استفاده از برنامه‌های ورزشی یوگا و مانند آن آرامش می‌دهند؛ یعنی عرفان‌ آنها برگرفته از عرفان شرقی چین و هندوستان است. محور فکر آنها شناخت خدا نیست؛ بلکه حالت روحی برتری است که خودشان انتظار دارند و این حالت دو ویژگی دارد:
اول: چیزهایی را درک می‌کنند که دیگران درک نمی‌کنند.
دوم: توان کارهایی را پیدا می‌کنند که دیگران نمی‌توانند آنها را انجام دهند.
نمونه ی آن‌؛ مرتاضان هندی هستند که چیزهایی از آنها شنیده‌اید و اگر کسانی هم به هندوستان مسافرت کرده‌اند، نمونه‌های آن را دیده‌اند؛ افرادی که ریاضت‌های خیلی سخت و عجیبی می‌کشند و قدرت‌هایی پیدا می‌کنند و به اطلاعاتی دست می‌یابند. برای مثال، به شخصی می‌گویند گذشته ی تو چنین بوده است و در فلان خانواده‌ای متولد شده‌ای و چنین و چنان کرده‌ای و از گذشته ی او خبر می‌دهند؛ یا این که از وضعیت فعلی او خبر می‌دهند؛ این که الان در چه وضعیتی هستی، چه خواسته‌ها و مشکلی داری. برخی از آنها خیلی پیشرفته‌تر هستند و از آینده نیز خبر می‌دهند؛ مانند این که چه خواهی شد و چه کارهایی خواهی کرد. گاهی مرتاضی را می‌بینید که در کنار یک پارک یا معبد و بتکده‌ای یک سال تمام روی یک پا ایستاده و دستش را بلند کرده است و غذای خیلی کمی، که آن هم غالباً غذاهای گیاهی است، استفاده می‌کند. این‌ها با این ورزش‌های روحی به چنین اطلاعاتی می‌رسند و از نظر عملی قدرتی پیدا می‌کنند که بر قدرت‌های مادی غالب می‌شود؛ اینها چیزهایی است که با تواتر ثابت شده است و نقل یک نفر یا دو نفر نیست. نمونه دیگر این‌که شخص می‌آید جلوی قطار می‌ایستد و با گرفتن دستش در برابر قطاری که با سرعت زیاد در حال حرکت است، آن را متوقف می‌کند؛ هواپیما آماده حرکت است، می‌آید می‌ایستد و هواپیما نمی‌تواند حرکت کند و خیلی چیزهای محسوس دیگر.

عرفان اسلامی و عرفان هندویسمی
در کشور ما هم در گوشه و کنار، بعضی از فرقه‌های « اهل حق » چنین کارهایی را انجام می‌دهند؛ برای مثال، کاردی وارد شکم‌شان می‌کنند و از آن طرف بیرون می‌آورند؛ یا بچه‌ای را از کوه پرت می‌کنند و سالم می‌ماند و چیزهایی از این دست که از جنس قدرت‌های روحی است که بر قدرت های مادی غالب است. این‌ها واقعیت دارد و اسم آن را نیز عرفان عملی می‌گذارند و بحث‌هایی را که برخواسته از این‌هاست و اطلاعاتی را که پیدا می‌کنند یا روش‌های علمی و نظری را که ممکن است رنگ فلسفی هم داشته باشد عرفان نظری می‌گویند. بنابراین، عرفان دو اصطلاح دارد؛ یک اصطلاح یعنی گرایش‌های ماورای مادی چه از نقطه‌نظر فکری و ذهنی و چه از نظر رفتاری و عملی؛ این راه را «راه عرفان»؛ می‌گویند؛ اما محور عرفانی که در ادبیات ما وجود دارد، خداشناسی است. ممکن است گاهی خداوند به کسانی که خداشناس هستند و در مسیر خداشناسی قدم برمی‌دارند، کراماتی افاضه فرماید و آنها بتوانند مریضی شفا دهند، و دعایشان مستجاب شود یا این که اطلاعاتی از گذشته و آینده بدهند و چیزهای دیگری بدان‌ها عطا کند؛ اما اینها افاضه الهی است نه حاصل ریاضت نفسانی. آنها خودشان تلاشی برای این کارها نمی‌کنند؛ خداوند متعال هر وقت و به هر که صلاح بداند از این کرامت‌ها عطا می‌کند. از عالمان بزرگ ما کسانی بودند که چنین توفیق‌هایی داشتند و شاید الان هم باشند و ما نشناسیم؛ در همین عصر اخیر، مرحوم آیت الله العظمی بهجت رضوان‌الله‌علیه از این کرامات فراوان داشتند. این مسئله موجب تشابه می‌شود بین آن‌که در سایه بندگی خدا به او اعطا می‌شود و آن کسی که در سایه ریاضت‌های نفسانی چیزهایی به دست می‌آورد و چه بسا اصلاً خدا هم برای او مطرح نیست و اعتقادی هم به خدا ندارد؛ بلکه ریاضتی مانند ورزش است؛ مانند بندبازها که بر اثر تمرین روی بند راه می‌روند؛ کارهای عجیب و غریبی می‌کنند که دیگران نمی‌توانند انجام دهند. این بر اثر برنامه‌هایی است که اجرا می‌کنند؛ معمولاً هم این برنامه‌ها چلّه چلّه است. چهل روز چنین کاری می‌کنند و چهل روز کار دیگری انجام می‌‌دهند؛ مانند این که در جایی بنشینند یا چشم‌شان را ببندند؛ نمونه آن ورزش‌های یوگا است که کمابیش از آن اطلاع دارید. اینها خواصی است که برای روح انسان مطرح است. بنابراین روح انسان هم بر اثر برخی تمرین‌ها و ورزش‌ها می‌تواند قدرت یا اطلاعاتی کسب کند یا کارهایی را انجام دهد. پس نکته ی اول این‌که عرفان، یک معنا ندارد یا لااقل یک حقیقت نیست. یک معنای عرفان معرفت خداست. در سایه معرفت و بندگی، خدا به کسانی کراماتی مرحمت کرده که فیض الهی است. در اینها خطا و اشتباه راه ندارد و نه تنها ضرری به کسی نمی‌زند، بلکه برای خلق خدا اسباب رحمت و برکت می‌شود؛ اما عرفانی که آنها می‌گویند، قدرتی است که به هر نوعی می‌توانند از آن استفاده کنند؛ مرتاض می‌تواند از قدرتش در راه خوب یا راه بد استفاده کند. مانند زور بازوست که می‌تواند دست در راه ‌مانده‌ای را بگیرد و نجاتش دهد یا می‌تواند بر سر کسی هم بزند و مظلومی را نابود کند. باید توجه داشته باشیم که مشابهتی بین این دو وجود دارد؛ یعنی عارف خداپرست می‌تواند کارهای خارق‌العاده‌ای انجام دهد که مشابه آن را یک مرتاض انجام می‌دهد. برخی می‌پندارند این دو از یک مقوله‌اند و این منشأ اشتباه می‌شود. یکی قدرت روحی است که بر اثر ریاضت به دست آمده است و دیگری لطفی است که خدا به عارف عطا کرده است؛ تفاوت این‌ دو مانند تفاوت بین معجزه و سحر است. ساحران فرعون کارهایی انجام می‌دادند، موسی هم چوبی می‌انداخت و اژدها می‌شد. آنها هم وقتی سحرهایشان را اعمال کردند، مردم ترسیدند و گفتند: « یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى » (2) یعنی هر که می‌دید، می‌گفت اینها مار و اژدها هستند که راه می‌روند و حرکت و حمله می‌کنند؛ ولی آن‌ها همه سحر بود. معجزه آن بود که خدا به موسی داده بود. موسی نرفته بود زحمت بکشد و سحر یاد بگیرد؛ فیضی بود که خدا به او داده بود. نتیجه‌ آن نیز این شد که سحر سحره را بلعید. بین کرامتی که عارف الهی پیدا می‌کند با آنچه مرتاضین بر اثر ریاضت‌ها کسب می‌کنند، چنین رابطه‌ای وجود دارد؛ آن یک قدرتی روحی است که بر اثر تمرین پیدا می‌شود و این یک فیض الهی و عطیه‌ای است که خدا به هر که بخواهد می‌دهد.
ادامه دارد...

پی نوشت ها :

(1) نیروانا هدف ممتاز آیین بودا و مرحله ی پایانی سلوک آیین بودا در راه رسیدن به اشراق کامل و آگاهی و آرامش مطلق است. در عقائد بودایی، نیروانا حالتی است که در آن آدمی از جهل رنج، شهوات، خشم، خواهش و تمنا و وابستگی‌ها کاملاً تهی شده و به فرزانگی کامل دست یافته‌است.
(2) سوره طه ، آیه 66

www.aviny.com


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : پنج شنبه 18 آبان 1391  | 7:12 PM | نویسنده : قاسمعلی

قرآن به ما می‌آموزد انسان به‌گونه‌ای آفریده شده است که ذاتاً به خدای متعال گرایش دارد؛ این گرایش با عنوان‌های مختلف بیان شده است؛‌ مانند فطری بودن اسلام، فطری بودن توحید، فطری بودن حق‌جویی، حق‌طلبی و مفاهیمی از این قبیل که همه ما کمابیش شنیده‌ایم و چه بسا درباره آن سخنرانی کرده‌ایم و در این زمینه کتاب‌هایی هم نوشته شده است...


گرایش فطری انسان به خدا
ابتدا چند مقدمه را به صورت فهرست‌وار بیان می‌کنم؛ قرآن به ما می‌آموزد انسان به‌گونه‌ای آفریده شده است که ذاتاً به خدای متعال گرایش دارد؛ این گرایش با عنوان‌های مختلف بیان شده است؛‌ مانند فطری بودن اسلام، فطری بودن توحید، فطری بودن حق‌جویی، حق‌طلبی و مفاهیمی از این قبیل که همه ما کمابیش شنیده‌ایم و چه بسا درباره آن سخنرانی کرده‌ایم و در این زمینه کتاب‌هایی هم نوشته شده است؛ از سخنان مرحوم آقای مطهری رضوان‌الله‌علیه کتابی در این زمینه وجود دارد و همچنین دیگر بزرگان نیز مطالبی دارند. پس بر اساس آموزه‌های اسلامی، انسان طوری آفریده شده که وجودش بُرداری است و جهتی را نشان می‌دهد؛ این‌گونه نیست که انسان رها باشد و سمت‌و‌سویی نداشته باشد؛ در درون او عاملی وجود دارد که او را به سمت خاصی سوق می‌دهد. البته عوامل دیگری هم هست که موجب انحراف می‌شوند؛ اما این عامل را خدا در وجود آدمی قرار داده است و در آیات مختلفی بدان اشاره شده است که یکی از آنها آیه معروف « فِطْرَة اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ » (1) است.

خاستگاه مشکلات روانی غرب
نکته دیگر این‌که زندگی انسان در این عالم به گونه‌ای است که اگر از این مسیر منحرف شود، مشکلاتی برای او به وجود می‌آید؛ مشکلاتی که خودش نمی‌تواند آنها را درست درک و ارزیابی کند و علتش را بفهمد. در این بخش هم گستره بحث، وسیع است که تنها اشاره‌‌ای به این موضوع می‌کنم؛ امروزه جهان غرب با مشکلات بسیاری مواجه است. کسانی که مسافرت‌هایی به کشورهای اروپایی یا امریکایی داشته‌اند، کمابیش می‌دانند آنها با چه مشکلاتی دست و ‌پنجه نرم می‌کنند؛ بیش از یک قرن است مشکلات فرهنگی‌شان آنها را در وضعی ناآرام قرار داده است. امروز نسل جدیدشان برای رسیدن به آرامش، هر کاری می‌کنند؛ ولی هیچ راهی برای رسیدن به آرامش نمی‌یابند. در نهایت هم از فشار، اضطراب‌ها، دلهره‌ها، نگرانی‌ها و فشارهای روحی به مخدرات، مسکرات و داروهای روان‌گردان روی می‌آورند تا شاید لحظه‌ای آرامش پیدا کنند. تنها به این مسئله دلخوش‌اند که به‌رغم همه ی این مشکلات، اقتصاد پیشرفته‌ای داریم؛ در حالی که مهم‌ترین مراکز اقتصادی پیشرفته دنیا دچار آفت‌هایی جدی‌ شده‌اند و به‌زودی شاهد سرنگونی این نظام سرمایه‌داری خواهیم بود. همه ی این مشکلات به این دلیل است که از مسیر خدادادی منحرف شده‌اند و خواه ناخواه دودش هم به چشم‌شان خواهد رفت و آنها را به آفت‌هایی مبتلا خواهد کرد. اگر در کشور ما هم مشکلات فرهنگی، روانی، اخلاقی، اجتماعی و خانوادگی وجود دارد، بر اثر موجی است که از آن توفان به ما سرایت کرده است؛ موجی که بر اثر پیشرفت رسانه‌ها و ماهواره‌ها در بین جوانان ما گسترش یافته است. بنابراین اگر آفت‌هایی هست، آثار فرهنگ آن سرزمین‌؛ است.

فرقه‌های انحرافی و رسیدن به آرامش
به هرحال، بسیاری از مردمی که در دنیای مغرب زمین از همه جا سرخورده شدند، بعدها دریافتند که اصل اشکال از این است که از جهت اصلی خلقت منحرف شده‌اند؛ یعنی به این نتیجه رسیدند که در مسایل مادی هر قدر هم بیشتر پیشرفت کنند، بر مشکلات آنها افزوده می‌شود. از این‌رو، به این فکر افتادند که از گرایش‌های مادی کم کنند و به معنویت روی آورند. برخی از آنها به طبیعت‌گرایی سوق پیدا کردند و این‌که بروند در جاهای دور مانند جزایر اقیانوسیه، جزایرمیکرونزی و در جنگل‌ها زندگی کنند و از مظاهر تمدن دور شوند تا قدری آرامش بیابند. امروز، در پیشرفته‌ترین ایالت‌های آمریکا فرقه‌های مذهبی مسیحی‌ای وجود دارند که به طور کلی خود را از دستاوردهای تمدن امروزی کنار می‌کشند. یک گروه از آنها، که ما هم کم و ‌بیش با آنها ارتباط داریم، منونایت‌ها هستند؛ یک دسته مسیحی که سعی می‌کنند در جاهای دور از شهرهای بزرگ و در روستاها و جنگل‌ها زندگی کنند و تا حد امکان از وسایل پیشرفته امروز بهره نبرند. برخی از آنها حتی سوار هواپیما هم نمی‌شوند و برای مثال سعی می‌کنند با همان گاو آهن و ابزارآلات قدیم کشاورزی زندگی‌شان را اداره کنند. افرادی نیز درصدد برآمدند دنبال روش‌هایی که اسم آن را عرفانی گذاشتند، بروند؛ ‌گرایش‌هایی که به نوعی ریاضت و مراقبت و مانند آنها نیاز دارد. این روش‌ها در مشرق زمین سابقه ی طولانی دارد و حتی بودیست‌ها و هندویست‌ها نیز این روش‌ها را دارند؛ مانند یوگا ، ذن و روش‌های دیگر که می‌کوشند از طریق آنها، خودشان را از گرفتاری‌های دنیا برهانند و لااقل ساعاتی به آرامش برسند. می‌دانید که اصلاً هدف از تأسیس برخی از مذاهب، وجود آرامش است؛ برای نمونه، مذهب بودا برای همین منظور تأسیس شده است؛ در مذاهب هندو هم گرایش‌های زیادی به این سبک وجود دارد؛ یوگا یکی از نمونه‌هاست. مشابه این در ژاپن و چین هم وجود دارد. به تازگی اروپایی‌ها و امریکایی‌ها گرایش پیدا کرده‌اند که این روش‌ها را یاد بگیرند و از آنها استفاده کنند تا به آرامشی برسند. از این طریق، موجی هم به کشورهای خاورمیانه و اسلامی وارد شده است. کشورهای عقب‌‌مانده و ضعیف از لحاظ هویت و شخصیت هم وقتی می‌بینند برخی از مسائل در کشورهای پیشرفته ی مادی رواج پیدا می‌کند، با این فرض که تبعیت از آنها مطلوب است، می‌کوشند از این روش‌ها استفاده کنند.

ظهور فرقه‌‌های منحرف معنوی
عوامل دیگری نیز وجود دارد که باید درباره ی آن بحث‌های جامعه‌شناسی و آسیب‌شناسی اجتماعی انجام داد که چه اتفاقی می‌افتد که در کشورهایی مثل ایران با این همه سابقه ی فرهنگی غنی و تاریخ درخشان، فرقه‌های انحرافی مبتذل یا دیگر فرقه‌های انحرافی گمراه‌کننده پیدا می‌شود.
به هرحال، با کمال تأسف شاهدیم که در کشور ما نیز این‌گونه گرایش‌های انحرافی پیدا شده است و برخی جوان‌ها را مجذوب خودشان کرده‌اند؛ گرایش‌هایی که هر انسان عاقلی وقتی از ماهیت آن‌ها اطلاع پیدا کند، می‌فهمد که این‌ها روش‌های انحرافی است. برخی از این فرقه‌ها مثل شیطان‌پرستی و امثال آن که هم از اسمش و هم از رفتارها و شیوه‌هایی که به کار می‌گیرند و اهدافی که برای خودشان معرفی می‌کنند پیداست، ارزشی ندارد که درباره آن بحث کنیم؛ چندان خطری هم ندارد؛ بالاخره این هم نوعی اباحی‌گری و بی‌بندوباری است. آنچه از آن بیشتر احساس خطر می‌کنیم این است که گاهی افکاری از این نوع‌ گرایش‌ها ترویج می‌شود که جنبه ی قداست دارد؛ اساسش بر بی‌بندوباری و پرستش شیطان و شهوت نیست؛ بلکه با آهنگی مقدس و پرجاذبه مطرح می‌شود و جوان‌های بسیار پاک و مخلص اما ناآگاه را جذب می‌کند. خطر این نوع گرایش‌ها برای ما خیلی بیشتر از خطر فرقه‌هایی مانند شیطان‌پرستی‌؛ و امثال آن است؛ چون می‌دانیم چه کسانی دنبال آنها می‌روند و هر کس هم می‌رود، می‌داند دنبال چه چیزهایی می‌رود؛ آنها دنبال بی‌بندوباری هستند، اسمش را هر چه می‌‌خواهند بگذارند؛ اما اینها این‌گونه نیستند؛ بسیاری از این‌ها افرادی هستند که سوابق خوبی دارند؛ حتی بعضی‌ از آنها جبهه رفته‌ و علاقه‌مند به انقلاب هستند؛ این افراد به اسم گرایش‌های معنوی و عرفانی، در دام می‌افتند و جذب می‌شوند. گاهی نیز چراغ سبزی به آنها نشان می‌دهند که بیشتر باعث اعتمادشان به آن فرقه‌ای که انتخاب کرده‌اند می‌شود و کم‌کم آنها را از راه حق منحرف می‌کنند و طعمه‌ای می‌شوند برای شیطان بزرگ و دیگر شیاطینی که درصدد تسلط بر کشور، منابع ما و بالاخره به انزوا کشیدن انقلاب هستند. بنابراین، بیشتر بر این مسئله تأکید می‌کنم؛ زیرا بطلان سایر فرقه‌های انحرافی خیلی واضح است.

راه عرفان در کنار راه دین
امروزه حتی در دانشگاه‌ها و محافل علمی و مذهبی، مسئله‌ای مطرح می‌شود و افرادی را دچار شبهه و انحراف می‌کند که لازم است ابتدا به این مسئله اساسی اشاره کنم و سپس به بعضی از لوازم و شاخه‌های آن بپردازم. یک فکر ریشه‌ای تبلیغ می‌شود که در دنیا تازگی ندارد؛ اما در کشور ما تقریباً عمر زیادی ندارد. اساس این فکر آن است که راه‌ رسیدن به کمالات معنوی، تنها دین نیست؛ اصل مفروض و پیش‌فرض آن‌ها این است که انسان یک ارزش‌های معنوی دارد که باید به آن نائل شود؛ به کمالاتی می‌تواند برسد که از راه علوم مادی مانند صنعت و تکنولوژی به آن نمی‌رسد؛ اما غیر از دین، راه دیگری هم برای رسیدن به این کمالات هست که احیاناً از دین هم آسان‌تر است؛ لااقل در بعضی بخش‌ها از لحاظ زمان کوتاه‌تر است و با گذراندن دوره ی محدودی انسان می‌تواند به آن نتایج برسد. آنها واژه‌ای را به کار می‌برند که در فرهنگ ما به «عرفان» ترجمه شده است؛ می‌گویند راه رسیدن به حقیقت، فقط دین نیست، اگر در سایه ی دین به حقیقت یا آن کمالاتی که انسان برای آن آفریده شده - یعنی کمالات فرامادی - می‌رسیم؛ راه دیگری هم وجود دارد که راه عرفان است؛ اگر انسان‌ها هیچ دینی هم نداشته باشند، حتی خدا را هم قبول نداشته باشند، راهی به نام عرفان وجود دارد که می‌توانند آن راه را بپیمایند و به حقیقت و آرامش کامل برسند و مطالبی را درک کنند که دیگران از درک آن عاجزند؛ چیزهایی را ببینند که دیگران نمی‌بینند؛ کارهایی را انجام دهند که دیگران نمی‌توانند از عهده ی آن برآیند؛ معادل فارسی واژه‌ای که به کار می‌برند، عرفان است؛ حالا این ترجمه صحیح است یا نیست، موضوع دیگری است. امروز مشکلی که به عنوان یک مشکل نوظهور در جامعه ی ما، به ویژه بعد از پیروزی انقلاب مطرح شده، رواج فرقه‌هایی است که به نام عرفان فعالیت می‌کنند. بنابراین، مسئولان فرهنگی کشور، مسئولان آموزش و پرورش، مسئولان آموزش عالی و سایر کسانی که مسئولیتی در حفظ اصالت فرهنگ و دین کشور دارند، باید به این مسائل توجه داشته باشند و برای این انحرافات چاره‌ای بیندیشند.

www.aviny.com


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 16 آبان 1391  | 10:21 PM | نویسنده : قاسمعلی

«فرهنگ عاشورا» ، پيوندى عميق و ارتباطى ناگسستنى با «فرهنگ انتظار» دارد. واقعه عاشورا، زمينه‏ساز و مقدمه ظهور امام عصر (عج) است و معارف و حكمت‏هاى جاودان آن، در «ظهور مهدى موعود» متجلى است. با بررسى و دقت، در حديث قدسى «زيارت عاشورا» و «زيارات مربوط به امام زمان (عج)، در مى‏يابيم كه «نينوا» ، معبر «انتظاراست‏» ; يعنى، براى رسيدن به ظهور مهدى موعود، بايد از گذرگاه كربلا عبور كنيم. زيارت عاشورا نيز در واقع، تحليلى براى معبر بودن نينوا براى انتظار است. درس‏ها و پيام‏هاى عاشورا، چراغ‏هاى فرا راه شيعيان است تا با ديدى روشن و بصيرتى افزون، منتظر «ظهور» باشند و آماده قيام و مبارزه شوند. «السلام عليك يا ثار الله و ابن ثاره و الوتر الموتور; (1) سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خونش، واى تنهاى رها شده‏» حسين عليه السلام، خون خدا است كه در «عاشورا» به جوشش در آمد و به شريان تاريخ انسان و اسلام، حركت و حيات بخشيد. اين خون خدا از دشت گلگون نينوا، قلب‏هاى مؤمنان و عاشقان را به تپش درآورد و چنان آتش و شررى به جان‏ها زد كه هرگز سردى و خاموشى نخواهد داشت:
«ان لقتل الحسين حرارة فى قلوب المؤمنين لاتبرد ابدا» (2) .
اين رود جارى خون خدا، از آن دشت‏خونبار، براى هميشه قلب تاريخ را سيراب، زنده و متحرك خواهد ساخت و هرگز نخواهد گذاشت جهل و نادانى‏ها - هر چند مدرن - و حيرت در ضلالت و گمراهى، بندگان خدا را نابود سازد; بلكه سرور شهيدان تاريخ، جان خويش را در راه خدا بذل و بخشش كرد; تا بندگان او را از تمامى جهالت‏ها و سرگردانى‏ها رهايى بخشد:
«و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة‏» (3) .
و اين شور آفرينى آن اسوه عشق و آزادگى، هيچ خاموشى ندارد و اين حرارت حسينى، سرد يا منحرف نمى‏شود. دشمنان او، بارگاه نورانى‏اش را تخريب كردند و قبر مطهرش را به آب بستند; زائرانش را شهيد كردند و دست و پاى آنان را بريدند ... ولى نتوانستند اين «گرمى و عشق‏» و «شور و شعور» را از بين ببرند.
اين شعله عشق و مشعل رهنماى تاريخ، جريان خود را در نهضت‏ها و انقلاب‏هاى دينى - به خصوص در انقلاب اسلامى ايران به خوبى نشان داده است و مى‏رود تا حسينيان با فريادهاى
«اين الطالب بدم المقتول بكربلا»
نداى امام حسين عليه السلام را پاسخ دهند و به جهانيان بنمايانند كه ديگر سيدالشهدا عليه السلام تنها نيست.
«سلام بر تو و بر ارواحى كه به آستان تو فرود آمده، و با تو دفن شدند; سلام و درود خدا از جانب من بر همه شما باد; سلامى پيوسته و هميشه تا زمانى كه باقى هستم و تا زمانى كه شب و روز باقى است. سلامى به فراخناى هستى و پهناى تاريخ‏» .
اين «سلام‏» ، زبان «گويا و ترجمان‏» همان حرارتى است كه در دل‏ها افكنده‏اى و آتشى است كه از عمق وجودمان شعله مى‏كشد.
سلام ما، معرفت‏به جايگاه والا و رفيع شما و محبتى سرشار از عشق به شما است و فرياد معرفت و محبت‏به شما است كه «اسوه همه پاكى‏ها و خيرها» هستيد. سلام ما زمزمه «شناخت و عشق‏» از حجت‏خدا و تسليم بودن به آستان شما است. سلام ما بر شما، اسلام و مسلمانى ما است كه نمايانگر سه حيطه «شناخت‏» ، «عشق‏» و «اطاعت‏» است و اين معرفت ما شيفتگان به پاكان هستى است.
ما معرفتى به ساحت مقدس شما يافته‏ايم و فهميده‏ايم كه خداوند شما را پاك آفريده و از تمامى پليدى‏ها آراسته كرده است. اصل و اول و آخر تمامى خير و خوبى، شماييد و اين معرفت ما، ماندگار است، چون شما ماندگاريد و زبان گوياى معرفت ما به شما (سلام) نيز ماندگار و جاودانه باد. «و ما بقيت و بقى الليل و النهار» . اى كسى كه پيامبر خدا، «اباعبدالله‏» را بر قامتت صلا زد; زيرا تو پدر عبوديت هستى و در سايه پدرى و ولايت و رهبرى تو، مى‏توان به آستان عبوديت‏حق ره يافت. تو تاريخ بشر را كه مى‏رفت در جهالت مدرن و سرگردانى و گمراهى غوطه ور شود، نجات دادى; ولى اين رهايى بشر و هدايت تاريخ، به بهايى بسيار گران تمام شد. «عزا و ماتم بزرگ‏» ; و «مصيبت‏سترگ‏» ، بر ما و تمامى اهل اسلام چيره گشت و آسمان‏ها و تمامى ساكنان آنها را فرا گرفت و سيه پوش ساخت، برسند دين به جز حب و بغض چيز ديگرى نيست زيرا نمى‏توان فطرت پاك انسان‏ها را از پاكى‏ها جدا كرد و نمى‏توان به زشتى‏ها و پليدى‏ها، دلبند و مهربان ساخت. آن‏جا كه سخن از «پاكى‏ها» است، كبوتر «سلام‏» بال مى‏گشايد و آن‏جا كه سخن از «پليدى‏ها» است، آتش لعن شعله مى‏كشد. اينها، امورى طبيعى و فطرى است و تعارف بر نمى‏تابد. هيچ كس با قاتل پدرش، نرد عشق نمى‏بازد و با كشنده پدر عبوديت و كشتى نجات بشر، سرآشتى ندارد. از اين رو «سلام‏» ترجمان تولى و «لعن‏» زبان تبرى است. ايمان دو رو دارد: «تولى و تبرى و «حب و بغض‏» . داستان لعن، ريشه در دشمن‏شناسى شيعه دارد و در نگاه آنان، دشمنان به لحاظ جامعه شناختى و روان شناختى، جايگاه و اقسام خاص خود را مى‏يابند.
مؤسسان ظلم و جور، از آن‏جايى كه به جهت‏حقد، حسد و... تحمل پاكى‏ها را نداشتند، با طرارى سير حق را به طور مداوم رصد كرده، در كمين نشستند; تا آن‏كه در فرصت تاريخى، نقشه شوم و پليد خود را به تصوير كشيدند. آنان با رسول پاكى‏ها در بالين و بستر بيمارى آن كردند كه تنها آنان مى‏توانستند آموزه‏هاى شيطانى را اين‏گونه طراحى و طرارى نمايند و نفس و جان رسول خدا را خانه نشين كنند.
«مؤسسان ظلم و جور» ، با شگرد و شيوه شيطانى خود، وارد ميدان شدند و با همراهى يك جريان پليد، پاكان را از «مقام‏» بلند خود «دفع‏» كردند; يعنى، اول جايگاه و مقام آنها را نشانه رفتند و تضعيف نمودند. در آن برهه، نقل احاديث نبوى ممنوع شد و اگر كسى اقدام به نشر احاديث مى‏كرد، با ضرب و شتم و تبعيد و قتل مواجه مى‏شد. آنان در ظرف اين مدت طولانى، روايات جعلى فراوانى را در مدح دشمنان اهل بيت عليهم السلام منتشر كردند. هدفت آنان اين بود كه «مقام‏» امام على عليه السلام را تنزل دهند و شخصيت‏حقيقى و حقوقى آن حضرت را ترور كنند و در مقابل، تمامى مناقب و ويژگى‏هايى را كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى امير مؤمنان عليه السلام بيان فرموده بوده مشابه سازى كردند و براى اشخاص مورد نظر و دشمنان خاندان عصمت و طهارت نقل و منتشر نمودند، حتى وضع به گونه‏اى بود كه آن افراد را، هم تراز و گاهى بالاتر از پيامبر صلى الله عليه و آله مطرح مى‏كردند.
با اين راهبرد و شگرد، در صدد آن بودند كه «مقام‏» و منزلت اين پاكان هستى را خدشه دار كنند و تنزل دهند. وقتى از حيث‏شخصيتى ايشان را تخريب كردند، ديگر زمينه براى قتل و شهادت آنان سهل و آسان مى‏نمود. وضع به گونه‏اى گشت كه حضرت على عليه السلام را در محراب شهيد كردند و مردم با شگفتى مى‏پرسيدند: على در محراب چه مى‏كرد؟ مگر او اهل نماز بود؟ اين جريان تا زمان امام حسين عليه السلام بسيار شديد ادامه داشت تا آن‏كه جهالت مدرن، در جهان اسلامى سايه گسترد.
راهبرد و استراتژى دشمن آن بود كه «پاكان‏» و «خاندان طهارت‏» را، از مقامشان دفع كنند و «مراتب‏» و رتبه‏هاى بلندى را كه خداوند، براى آنان مقرر فرموده بود، از بين ببرند:
«و لعن الله امة دفعتكم عن مقامكم و ازالتكم عن مراتبكم التى رتبكم الله فيها».
در اين بستر سازى‏ها و در فاصله كوتاهى پس از رحلت نبى‏اكرم، جاهليت مدرن تحت لواى اسلام و به نام اسلام، «اركان دين‏» را به شهادت رساندند. دست پليد آنان تا مرفق به خون خدا آغشته گشت:
گروه ديگر از دشمنان در نگاه شيعه «ممهدين و زمينه سازان قدرت‏» ظلم و جور عليه اهل بيت مى‏باشند. آنان عده‏اى از خواص جامعه بودند كه به جهت جيفه پست دنيا، از پاكان فاصله گرفتند و با «مؤسسان ظلم و جور» كنار آمدند. اين خواص آن زمان، با استفاده از وجاهت و سابقه خود، به تسلط شيطان يارى رساندند و زمينه سازان و مقدمه‏چينان تمكن و قدرت دشمنان براى قتل اولياى خدا شدند:
«و لعن الله الممهدين لهم بالتمكين من قتالكم‏» .
من پس از درك اين همه درد و رنج‏خوبان و پاكان، نمى‏توانم بى تفاوت باشم; از اين رو فرياد برائت‏بر مى‏كشم و به خداوند و به شما پاكان اعلام مى‏دارم كه من از آنان (مؤسسان و ممهدان) بيزارم و آماده جنگ با آنها هستم. من سر آنان را به سنگ خواهم كوفت و در اين راه، از جان و مال خود مايه خواهم گذاشت. من از «اشياع‏» ، «اتباع‏» و «اولياى‏» آنها هم بيزارم و با آنان سر جنگ دارم. گروه ديگر از دشمنان، همين سه دسته ياد شده‏اند. دشمنان پاكان، گروه مؤسسين داشتند كه با راهبرد «دفع مقام‏» و «ازاله مراتب‏» ، دشمنى خودرا كليد زده بودند و جاده صاف كنان و زمينه سازانى داشتند كه «ظلم و جور» مؤسسان را مقدمه چينى و فرهنگ سازى مى‏كردند و نظريه‏پرداز آنان بودند. گروه آخر، شامل سه جريان اشياع، اتباع و اولياى آنها بود.
اينها بدنه مردمى را تشكيل مى‏دادند كه «اشياع‏» ، مقربين به مركز ظلم و جور; «اتباع‏» ، نيروهاى اشياع و دست پرورده آنان; و «اولياء» ، بدنه پايين و توده تاثيرپذير از فرهنگ شرك و كفر بود. من از تمامى آنها برائت و بيزارى جسته، با آنان در جنگ مى‏باشم. بى‏تفاوت نيستم; زيرا قلب من حرارتى از خون خدا، در خود دارد كه غيرت و آزادگى را در رگ‏هايم جارى مى‏كند و اين گونه است كه «فرهنگ عاشورا» شكل و جريان مى‏يابد و عاشورائيان را به صحنه مى‏آورد.
آنان فرياد بر مى‏كشند:
«يا اباعبدالله انى سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم الى يوم القيامة; (4)
اى پدر بندگى و عبوديت! همانا من در صلح هستم، با كسى‏كه شما با او در صلح هستيد و در جنگ هستم، با آن كه شما در جنگ با او هستيد و اين راهبردى است هميشگى و تا قيامت‏يك جريان ايستا و محدود نمى‏باشد».
تا زنده هستم، با اين استراتژى زيست مى‏كنم و آن را به فرزندان خود و ديگران، مى‏آموزم و توصيه مى‏كنم; زيرا من وظيفه دارم در مدار حق باشم و حق را به ديگران سفارش كنم و به آنان بگويم همواره بايد در مسير حفظ اين حق، صبر پيشه كنند:
«تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» (5) .
تا زنده هستيم و تا قيامت، اين معرفت، محبت و اطاعت همراه ما بوده و در برزخ و قيامت، شاهدى بر حقانيت ما خواهد بود.
بر اساس «فرهنگ عاشورا» ، اين راهبرد را دست مايه عملى خود ساخته‏ام و «عنصرشناسى‏» را در ادامه دشمن‏شناسى خود، پى جويى مى‏كنم و نفرت و لعن خويش را اظهار مى‏سازم:
«و لعن الله آل زياد و آل مروان و لعن الله بنى اميه قاطبة و لعن الله ابن مرجانة و لعن الله عمر بن سعد و لعن الله شمرا و لعن الله امة اسرجت و الجمت و تنقبت لقتالك‏» .
جاى جاى هر يك از عناصر را در تحليل دشمن‏شناسى خود، به خوبى برآورد مى‏كنم و وزن و جايگاه آنان را در ضربه زدن و دشمنى نمودن ارزيابى مى‏كنم تا برائت و بيزارى‏هايم، مؤثر باشد و راه را براى حق باز نمايم. من بايد يار و ياور ولى خدا باشم كه شرط آن هوشيارى است.
پدر و مادرم فدايت‏يا حسين! چه عظيم و بزرگ است مصيبت‏هاى شما بر من و اين درد بر من بسيار سنگينى مى‏كند. ناله‏اى جان سوز و بلند دارم و از خدايى كه مقام بلند شما را گرامى داشت و مرا هم به واسطه شما كرامت فرمود، درخواست مى‏كنم كه:
«ان يرزقنى طلب ثارك مع امام منصور من اهل بيت محمد صلى الله عليه و آله;
روزى من گرداند خون‏خواهى و انتقام‏گيرى از خون تو را با امام پيروز و يارى شده از اهل بيت‏حضرت محمد».
صلى الله عليه و آله و تا زمانى كه اين انتقام محقق نشود، سنگينى مصيبت‏هاى تو، مرا بى‏تاب و بى قرار خواهد كرد. امام حسين عليه السلام با هدايت و رهبرى ويژه خود حركت تاريخ را عوض كرده، آن را از مرگ هميشگى نجات داد و بشريت را از هلاكت‏حتمى رهايى بخشيد. كاروان هدايت تاريخ، در جهت نتيجه بخشى و به هدف رسيدن در حال حركت است; اما در اين حركت و جريان، هنوز سختى و تلخى مصائب حسين عليه السلام را در جان و ذائقه خود احساس مى‏كنيم و تا بر آمدن شكوفه «فرج‏» ، «مرارت انتظار» را تحمل مى‏نماييم.
امام صادق عليه السلام فرمود:
«ان لصاحب هذا الامر غيبة المتمسك فيها بدينه كالخارط لشوك القتاد بيده (6) ;
براى صاحب اين امر (قائم آل محمد) غيبتى خواهد بود كه متمسك به دين او كارش به قدرى دشوار است كه همانند آن ماند كه بخواهد چوب خاردار بسيار سخت را، با دستانش بكشد و صاف كند» .
در اين قسمت از زيارت عاشورا و حديث قدسى، به خوبى پيوند و گره خوردن «فرهنگ عاشورا» با «فرهنگ انتظار» را مى‏بينيم، به طورى كه اين مضمون در قسمت ديگر زيارت عاشورا، تكرار شده است; يعنى; در دو مورد از زيارت عاشورا اين عبارت آمده است. در دعاى ندبه هم مى‏خوانيم:
«اين الطالب بدم المقتول بكربلاء».
به راستى راز و رمز اين پيوند چه مى‏تواند باشد؟ چرا در عيدهاى فطر، قربان و... اين همه سفارش به دعاى ندبه و زيارت امام حسين عليه السلام شده است.
گويا بنا است، اين دو فرهنگ پيوسته و به صورت همگام و همراه، زنده باشد و در لايه‏هاى «انديشه‏» ، «فرهنگ‏» و «عينيت‏» عموم مردم، جلوه گرى كند. «وترين موتورين (7) » نيز هر دو با هم ياد شوند و يكى به عنوان پشتوانه فرهنگى و معبرى براى آن ديگرى باشد. پس مى‏توان گفت كه: «نينوا، معبر انتظار است‏» .
اين حقيقتى است كه دشمنان هم به آن رسيده‏اند. آنها در مطالعات شيعه‏شناسى خود، اعلام داشته‏اند: شيعه با توجه به «پرچم سرخ عاشوراى حسينى‏» ، به عنوان پيشينه و عقبه فرهنگى خود و از طرف ديگر با «چشم انداز پرچم سبز مهدوى‏» ، از فرهنگى پويا و بالنده برخودار است. آنها براى مبارزه و تخريب اين دو فرهنگ و شكستن اين دو پرچم، برنامه‏هاى راهبردى به پا ساخته‏اند; از جمله فيلم‏هايى مخصوص براى تضعيف فرهنگ ساخته‏اند. دشمن دريافته است كه پيوندى خاص و راهبردى، بين فرهنگ انتظار و عاشورا وجود دارد و بر ما شيعيان است كه از اين راز و پيوند، دريافت مناسب و به هنگام داشته باشيم و آن را به «پيام و بيان‏» مطلوب برسانيم. بر ما است كه بدانيم چرا در حديث قدسى زد زيارت عاشورا «از سيدالشهدا عليه السلام: و در «زيارات حضرت مهدى‏» از امام عصر به عنوان «وتر موتور» (تنهاى رها شده) ياد شده است. با دريافت درست از اين مفاهيم، مى‏توانيم نداى
«اين الطالب بدم المقتول بكربلا»
را در فضاى جهان، به عنوان فرهنگ پويا مطرح نموده، فرياد كنيم و بناليم كه:
«عزيز على ان ابكيك و يخذلك الورى;
گران است‏بر من اين كه براى تو گريه كنم و مردم تو را خوار و سبك بشمارند» . (8)
و با اين و شعور و شعور است كه مى‏خواهيم نصرت و يارى خود را براى «مهدى تنها» آماده ساخته و فرياد «هل من ناصر» حسين تنها مانده را پاسخ دهيم.
در حديثى از عيسى الخشاب آمده است :
قال: قلت للحسين بن على: انت صاحب هذا الامر؟ قال عليه السلام: لا، و لكن صاحب هذا الامر الطريد الشريد الموتور بابيه المكنى بعمه يضع سيفه على عاتقه ثمانية اشهر» . (9)
بعد از ذكر عبارت
«ان يرزقنى طلب ثارك مع امام منصور من اهل بيت محمد صلى الله عليه و آله‏»،
از خداوند چنين مى‏خواهيم: خدايا! مرا در پيشگاه خودت به واسطه حسين عليه السلام در دنيا و آخرت آبرومند قرارده:
«اللهم اجعلنى عندك وجيها بالحسين عليه السلام فى الدنيا والآخرة‏».
اگر مى‏خواهيم در پيشگاه خالق خويش آبرومند گرديم، راه آن، اين است كه از «باب الله‏» به آستان ربوبى خداوند در آييم. اين گونه مى‏توان «وجهه‏» و آبرويى در بارگاه ايزدى به دست آورد. امام حسين عليه السلام «باب الله‏» است و مى‏توان با آن در نزد خدا كسب وجهه نمود. از خداوند مى‏خواهيم كه خون‏خواهى خون خدا را، «رزق‏» و روزى ما قرار دهد; رزقى كه به همراهى با امام منصور (مهدى) مى‏باشد و اين گونه مى‏خواهيم در درگاه الهى وجيه و آبرومند باشيم.
كسانى كه نتوانسته‏اند در ركاب حسين عليه السلام جان ببازند و در نزد خدا وجيه گردند و آبرويى يابند; بايد دعا كنند تا خداوند آنها را از اين رزق و روزى را از آنها محروم نسازد و «مرارت انتظار» را به جان بخرند و به «خيل منتظران‏» بار يايند. آنان بايد اين سرود عشق را زمزمه جان خويش سازند كه: به حق حسين و آن كسى كه مقامش را كرامت‏بخشيدى و از كرامتش مرا هم بهره‏مند نمودى، مراى روزى كن تا در معيت مهدى فاطمه، خونخواه ثارالله باشم و بدين وسيله آبرويى در درگاه الهى كسب كنم; چون حسين رمز «وجاهت‏» و كليد «تقرب الى الله‏» است.
داستان انسان، داستان «فوز و خوض‏» و همچون سرو سر به آسمان بركشيدن است و يا به زمين فرو رفتن. كسانى كه در عصر عاشورا، هستى خود را به موج عشق سپردند و مستانه به راه افتادند، ميوه «فوز» را چيدند و رفتند و ماندگان در راه بايد در «خيل وصف منتظران‏» ، به امامت و رهبرى «امام منتظر» چشم بدوزند; تا آن امام همام از سفر باز آيد و اين در راه ماندگان «فوز عظيم‏» را به كاروان عاشورائيان برساند.
ما در حال «انتظار» به ذكر عشق آرام مى‏يابيم و مى‏ناليم:
«و فزتم فوزا عظيما، فياليتنى كنت معكم فافوز معكم‏»
«يا ليتنى كنت معكم فافوز فوزا عظيما».
شما رستگار شديد به رستگارى بزرگى; اى كاش ما هم با شما مى‏بوديم و به همراه شما بدان نائل مى‏آمديم اين امام عصر و پيروزمند با نصرت خدا است كه عقب ماندگان از كاروان «فوز و فائزان‏» را به مقصد مى‏رساند، تا از «باب الله‏» سيدالشهدا عليه السلام كسب آبرو كنند. اين جلوه‏اى از فلسفه خون‏خواهى «ثارالله‏» در ركاب فرزندش «مهدى فاطمه‏» است; زيرا «خون خدا» ريخته و به آن هتك حرمت‏شد. بايد در هستى حريم «خون خدا» پاسدارى مى‏شد و بشود و تنها راه كسب «وجهه و آبرو» همين گرامى‏داشت و پاسدارى از اين «حرم و حريم‏» مى‏باشد. كسانى كه مى‏خواهند به خيل آبرومندان در آيند، بايد دل به درياى «انتظار» خون‏خواهى ثارالله بزنند; تا با خون‏خواهى او در ركاب مهدى موعود (عج) آبرومند بارگاه ايزدى گردند و به فوز و رستگارى نائل آيند.
از همين رو است كه:
«انتظار الفرج من اعظم الفرج; (10)
انتظار، فرج خود از بزرگ‏ترين فرج‏ها است‏» .
اى پدر بندگى و عبوديت (يا اباعبدالله) ! همانا من «تقرب‏» مى‏جويم به خدا و به رسولش و اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و به تو اى حسين! به موالات و دوستى متقابل با تو حسين و به وسيله برائت از دشمنان شما.
«يا اباعبدالله انى اتقرب الى الله و الى رسوله و الى اميرالمؤمنين و الى فاطمة و الى الحسن و اليك بموالاتك و بالبرائة [ممن قاتلك و... ] ممن اسس...»
در اين جا بحث از تقرب است: تقرب به خدا و تقرب به معصومين عليهم السلام; زيرا اين نورهاى مقدس، اسماى حسناى الهى‏اند. اين تقرب ورودگاهى مى‏خواهد كه آن پدر بندگى و عبوديت (اباعبدالله) و خون خدا است. حتى تقرب به خود سالار شهيدان، از همين منظر خواهد بود، بايد براى اين تقرب‏ها، از موالات امام حسين عليه السلام دستمايه گرفت و به وادى تقرب راه يافت. سيدالشهداء عليه السلام كليد آبرومندى و وجيه شدن در درگاه الهى است; زيرا ثارالله است و «حرم و حريم‏» الهى است و حرمت دارد.
كليد «فوز» و رستگارى ، سر بر كشيدن بر آسمان عبوديت و بندگى است. بايد با سعى تلاش، خود را به صف «منتظران‏» كاروان خون خواهان «ثارالله‏» برسانيم تا وجهه يافته ، به خيل متقربان به خدا و امام حسين عليه السلام بپيونديم و اين گونه از ديار «نينوا» ، معبرى به كاروان خون خواهان حسينى بسازيم; چنان كه قرآن مى‏فرمايد:
«من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و مابدلوا تبديلا»،
در ميان مؤمنان مردانى‏اند كه بر سر عهدى كه با خدا بستند صادقانه ايستاده‏اند; برخى پيمان خود را به آخر بردند [و در راه او شربت‏شهادت نوشيدند] و بعضى ديگر در انتظارند; و هرگز تغيير و تبديلى در عهد و پيمان خود ندادند» .
عاشورائيان پيمان خود را به آخر بردند و مهدويان در «معبر نينوا» چشم انتظارند و آن عهدى را كه با خداى خود بسته‏اند (پاسدارى از «حرم و حريم‏» ثارالله و خون خدا) از ياد نبرده‏اند آنان هميشه با خود زمزمه مى‏كنند و هر صبحگاه، با امام عصر خويش و يوسف گمشده فاطمه، تجديد عهد مى‏نمايند و در «انتظار» فرج به سر مى‏برند; تا در ركابش به خون خواهى «حرم و حريم‏» الهى و «ثارالله‏» برخيزند.
راز و رمز «گره و پيوند» اين دو فرهنگ، اين گونه عقده مى‏گشايد و رخ مى‏نمايد. منتظران عشق هرگز تغيير و تبديلى در عهد و پيمان خود راه نخواهند داد، همچنان كه مردان سترگ عصر عاشورا چنين بودند.
روايتى از امام باقر عليه السلام نقل شده كه در روز عاشورا اين گونه به همديگر تعزيت و تسليت‏بگوييد:
«اعظم الله اجورنا بمصابنا بالحسين عليه السلام و جعلنا واياكم من الطالبين بثاره مع وليه الامام المهدى من آل محمد عليهم السلام; (11)
خداوند اجر ما و شما را در مصيبت‏حسين عليه السلام بزرگ گرداند و ما و شما را از كسانى قرار دهد كه به همراه ولى او حضرت مهدى از آل محمد عليهم السلام، طلب خون آن حضرت كرده و به خون خواهى او برخيزيم‏» .
اين است كه مساله خون خواهى «ثارالله‏» ، امرى مهم و جدى است و بايد از اين طريق در نزد خداوند كسب وجاهت و آبرو نموده، به درگاهش تقرب جوييم و نزديكى به درگاه امام حسين عليه السلام را نصيب خود سازيم. براى اين خون خواهى و دستيابى به ثمراتش، به «انتظار» امام منصور و يارى شده از طرف خدا بمانيم.
آشكار است كه «انتظار» ، آداب و ادبيات لازم خود را مى‏طلبد; از اين رو بايد در حوزه پيام و بيان به تبيين و تبويب آن همت گماريم و حوزه‏هاى انديشه، فرهنگ و عينيت جوامع شيعى و اسلامى را با عطر نجواى
«اين الطالب بدم المقتول بكربلا»
معطر سازيم و به هم پيوستگى اين دو فرهنگ را روشن كنيم. در آويخته‏اند.
در سايه «فرهنگ عاشورا» ، دست مايه‏هاى غنى‏اى از جريان‏شناسى «ظلم و جور» به دست مى‏آيد از يك طرف با «پاكان و پاكى‏ها» و از طرف ديگر با «تمامى پليدى‏ها و ناپاكان‏» مواجه هستيم در اين صورت وجود ما، مالامال از دوستى و موالات نيكان و برائت و بيزارى از ناپاكان مى‏شود. «پليدان تاريخ‏» ، مؤسس «ظلم و جور» بودند و انتصاب خلافت و امامت و حيانى را به استهزا گرفتند. بنيان حكومت‏خويش را بر اساس ظلم و جور بنا كردند. و ستم‏هاى فراوانى به اهل بيت عليهم السلام و شيعيان آنان، روا داشتند.
«و بالبرائة ممن اسس اساس ذلك و بنى عليه بنيانه و جرى فى ظلمه وجوره عليكم و على اشياعكم‏»
من برائت و بيزارى خود را از اين جريان سه گانه كه به وسيله پليدان شيطان فت‏به وجود آمده است اعلام مى‏دارم و تقرب به خدا و سپس تقرب به شما را مى‏طلبم و دوستى شما و دوستى دوستان‏تان را جويا هستم. فرهنگ «موالات‏» نمايانگر نشانه‏هايى است كه ما را به دين رهنمون مى‏شود، و نيز عهده‏دار اصلاح تمامى حوزه‏هاى امور دنيوى ما است و مضامين و بيان مزبور در زيارت «جامعه كبيره‏» نوازشگر جان‏هاى عاشقان اهل بيت عليهم السلام است:
«و بموالاتكم علمنا الله معالم ديننا و اصلح ما كان فسد من دنيانا»
در سايه موالات و دوستى متقابل شما پاكان هستى ، معالم دين - كه همان نشانه‏هاى رساننده به دين است - تعليم مى‏شود و تمامى فسادهاى دنيوى را - در شكل‏ها و نظام‏هاى مختلف آن اصلاح مى‏گرداند. با اين نگاه به موالات است كه ما نه تنهانيازمند; بلكه ناچار و مضطر به موالات با شما هستيم و از تمامى بيگانگان و انديشه‏ها و جريان‏هاى غير وابسته شما، خود را جدا مى‏سازيم; كانون تلاش و كوشش ما، تنها در جهت‏بسط «فرهنگ موالات‏» با شما است. بااين نگاه آنچه مربوط به دشمنان شما و غير ازشماباشد ، برنمى‏تابيم و برخود هيچ تسامح وتساهلى را روا نمى‏داريم بلكه با شدت تمام مى‏تازيم و در اين مسير جان مى‏بازيم. زيرا مجراى «فيض‏» الهى شماييد و در آستان شما «فوز» و «نجات‏» آشيانه گرفته است. و «من اتيكم نجى و من فارقكم ضل‏» ، هر كس از شما جدا شود، گمراه مى‏گردد و تمامى هستى‏اش گم مى‏شود. اين همان «خوض‏» و به زمين فرو رفتن و در دل خاك گم شدن است. «بولايتكم فاز الفائزون‏» ، يعنى با ولايت‏شما پاكان هستى است كه مى‏توان سر به آسمان عبوديت و قرب حق، ساييد و جام «قرب حق‏» و «قرب شما» را يك جرعه سر كشيد. اين ادبيات موجود در متون دعايى (همانند زيارت جامعه و حديث قدسى زيارت عاشورا) در جاى جاى وجود ما مى‏خلد و دعوت حق را با فطرت انسان عجين مى‏كند.
در اين صورت، حال تحمل ديگران را ندارم; مرا چه رسد به دشمنان شما كه «رگ غيرت دينى‏» ام را از جا مى‏كند و هستى را بر من تنگ مى‏كند. آرى ما «تولى و تبرى‏» داريم و با خود دروغ نمى‏گوييم و با ديگران مزاح نمى‏كنيم
«و اتقرب الى الله ثم اليكم بموالاتكم و موالاة وليكم، و بالبرائة من اعدائكم و الناصبين لكم الحرب، و بالبرائة من اشياعهم و اتباعهم، انى سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم ولى لمن والاكم و عدو لمن عاداكم‏».
اين سان «فرهنگ عاشورا» بر آسمان دل ما مى‏بارد و گام به گام ما را به سمت و سوى فرهنگ سر سبز مهدوى روانه مى‏سازد; و ما را در اين معبر از «نينوا» تا «انتظار» همراهى مى‏كند. ما بايد از سرزمين گرم و خشك نينوا و دشت تفتيده وتكيده‏اش عبور كنيم و با كوله بار «فرهنگ عاشورا» ، افق «انتظار» را نشانه رويم و غزل‏هايمان را اين گونه سر دهيم: «السلام على ربيع الانام و نضرة الايام; سلام بر بهار مردم و خرمى روزگاران‏» . [زيارت مهدى عج در مفاتيح]
«فاسال الله الذى اكرمنى بمعرفتكم و معرفة اوليائكم و رزقنى البرائة من اعدائكم ان يجعلنى معكم فى الدنيا والاخرة‏» .
وقت درخواست از خداوند فرا رسيده است; خدايى كه معرفت‏شما و معرفت دوستان و اولياى شما را بر من كرامت فرموده و برائت و بيزارى جستن از اعدا و دشمنان شما را بر من روزى كرده است. در خواست و سؤال من اين است كه خداوند، من را در دنيا و آخرت با شما «پاكان و مطهران‏» قرار بدهد. «معيت و همراهى‏» با شما در دنيا و آخرت، درخواست من است; زيرا پس از شناخت و معرفت از «پاكان‏» و «پليدان‏» ، عشق و محبت من نمى‏تواند «كور و سرگردان‏» باشد و من جهت‏خود و سمت و سوى قرب و بعد خود را مى‏يابم و شكل مى‏گيرم و از گم شدن خودم، رهايى مى‏يابم . مى‏خواهم «وجودى سرشار» و در حال «زياد» شدن و «فائز» گشتن بيابم. اين در صورتى ممكن است كه با «پاكان آزاد» از هر گونه پستى‏ها و زشتى‏ها همراه باشم و وجود خويش را «وسعت و عمقى‏» بالنده و رشد يابنده دهم. اين حركت را هم نهايتى نيست و محدوده‏اى او را نمى‏تواند در حصار كشد; بلكه جهتى مستمر و بى نهايت را نشانه گرفته است. از اين رو «معيت و همراهى‏» را در دنيا و آخرت و در «ظرف بى حصار» مى‏طلبم.
«و ان يثبت لى عندكم قدم صدق فى الدنيا و الآخره‏»
درخواست ديگرم از خدا اين است كه در دنيا و آخرت، ثبات مرا در پيشگاه شما «پاكان‏» عنايت فرمايد; به گونه‏اى كه ثبات قدم صادقانه و حقيقى داشته باشم. در اين «معيت و همراهى‏» با شما، افراد بسيارى بوده‏اند; ولى آن را درك نكرده‏اند و ثبات قدم صادقانه و حقيقى نداشته‏اند.
«و اساله ان يبلغنى المقام المحمود لكم عند الله‏»
و از خدا درخواست مى‏كنم كه مرا به مقام پسنديده‏اى برساند كه در پيشگاه خداوند براى شما وجود دارد. «و ان يرزقنى طلب ثارى كم مع امام هدى ناطق بالحق منكم‏» ; در خواست مى‏كنم به اين كه خون‏خواهى شما را همراه با امام مهدى، رهبر و راهنماى ظاهر و گوياى به حق از خود شما روزى‏ام گرداند.
پس از بصيرت يافتن، در دو حوزه «دشمن‏شناسى‏» و «معرفت پاكان و اولياء» تعيين موضوع و شكل‏گيرى ايمان (حب و بغض و سلام و لعن) ; «فرهنگ عاشورا» به ما مى‏آموزد كه از خداوند بخواهيم تا «معيت و همراهى‏» ; «ثبات قدم صادقانه‏» ; «مقام محمود» و «خون‏خواهى ثار الله همراه با امام مهدى‏» را نصيب و بهره ما كند.
هم چنين بيان مى‏كند كه نالايقان، چگونه حسين زهرا را در نينوا رها كردند و به طوفان «كرب‏» و «بلا» سپردند و دست از «معيت‏» او شستند و «ثبات قدم صادقانه‏» با وى نداشتند. نتيجه آن شد كه «ثار الله‏» ، زمين را گلگون و زمان را شفق گون كرد. و در زير سنگ‏ها اشك عبيط و خون تازه جارى شد. سيدالشهدا عليه السلام با ياران اندك ولى با وفايش، پرده جهالت و تحير ضلالت را از رخ تاريخ كنار زد و مشعل راه‏ياب گيتى شد همان‏گونه كه سپاهيان امام حسين عليه السلام غربال شدند و تنها ياوران پاك، خالص و با وفاى او باقى ماندند; ياران حضرت مهدى نيز غربال خواهند شد. در حديثى از امام رضا عليه السلام آمده است:
«والله لا يكون ما تمدون اليه اعينكم حتى تمحصوا و تميزوا و حتى لا يبقى منكم الا الاندر فالاندر
به خدا قسم آنچه كه چشم به راه آن داريد انجام نپذيرد تا آن كه پاك شويد و تمييز يابيد و تا آن كه نماند از شما مگر كمتر و باز كمتر» . (12)
امام باقر عليه السلام در پاسخ اين سؤال كه فرج شما كى خواهد بود، فرمود:
«هيهات، هيهات لا يكون فرجنا حتى تغربلوا، ثم تغربلوا، ثم تغربلوا»
يعنى، فرج و ظهور حضرت اتفاق نمى‏افتد، مگر آن كه شيعيان به شدت در امتحان الهى شركت كنند» . (13)
و در حديثى ديگر مى‏فرماييد» :
«... هيهات، هيهات لا يكون الذى تمدون اليه اعناقكم حتى تمحصوا، [هيهات] و لا يكون الذى تمدون اليه اعناقكم حتى تميزوا و لا يكون الذى تمدون اليه اعناقكم حتى تغربلوا...;
هرگز، هرگز، آنچه بدان گردن كشيده‏ايد و چشم انتظار آن هستيد (- قيام مهدى عليه السلام) انجام نخواهد گرفت تا آن كه «پاك‏» شويد و آنچه بدان گردن كشيده و منتظرش هستيد، نخواهد شد تا آن كه «تمييز» گرديد، و آنچه چشم براهش هستيد و گردن بدان كشيده‏ايد، نشدنى است تا اينكه غربال‏» شويد (14)
همچنان بايد مراقب احوال خود باشيم تا هجوم فتنه‏ها، شهوات و شبهات، رهزنى نكند و همچون مدعيانى نباشيم كه گفتند: اى حسين! به كوفه در آى كه ما سخت مشتاق ديدار و نصرت تو هستيم و همگان ديديم كه چون يخ در مقابل دما و گرما، آب شدند و ذليلانه به خانه هايشان خزيدند و يا سفره‏هاى چرب، آنان را دين فروش ساخت.
«انتظار» ، آماده باش بودن است و آداب خود را مى‏طلبد; از اين رو دراحاديث آمده است: «انتظار الفرج من اعظم الفرج; انتظار خود بزرگ‏ترين فرج است‏» (15) و «انتظار الفرج من الفرج; (16) انتظار جزئى از فرج مى‏باشد» . زيرا منتظر در دوران انتظار مؤدب به آداب و ادبيات انتظار است و آن را تنها يك حالت نمى‏پندارد; بلكه مى‏داند انتظار، برترين اعمال است. «انتظار الفرج، افضل الاعمال‏» . (17)
منتظر كسى است كه در حال آماده باش است. در روايتى آمده است
«...كمن كان فى فسطاط القائم; (18)
هر كس كه منتظر قائم آل محمد باشد، همانند كسى است كه در خيمه جنگى حضرت در حال آماده باش است‏» گفتنى است كه در زيارت، حضرت مهدى (عج) نيز مانند امام حسين عليه السلام «وتر موتور» ناميده شده است از اين رو شخص منتظر، از فرهنگ عاشورا مى‏آموزد كه و زمينه سازان قدرت ظلم و جور، از طريق فتنه، شبهات و شهوات، چگونه مردم آن عصر را رصد كرده و سالار شهيدان را تنها گذاشتند در نتيجه تصميم مى‏گيرد كه مبادا همانند آن نامروتان، «مهدى زهرا» را تنها بگذارد و اسير فريب‏هاى زمينه‏سازان قدرت دشمن اهل بيت‏شود: «اللهم لا تجعلنى من خصماء آل محمد; پروردگارا مرا از دشمنان آل محمد قرار نده‏» .
زمينه سازان و مقدمه‏چينان قدرت ظلم و جور، به خوبى از شيطان آموخته‏اند كه حوزه‏هاى وجودى آدمى را، چگونه در معرض شهوات قرار بدهند و به اعتياد و عادت برسانند و پس از آن شبهات را نصب و علم كنند كه در اين صورت به خوبى نقشه آنان جواب مى‏دهد. حضرت سجاد عليه السلام اين شگرد شيطان را در «صحيفه سجاديه‏» افشا مى‏كند:
«يتعرض لنا بالشهوات و ينصب لنا بالشبهات‏» . (19)
امام حسين عليه السلام فرمود:
«له غيبة يرتد فيها اقوام و يثبت على الدين فيها آخرون فيؤذون و يقال لهم متى هذا الوعد ان كنتم صادقين; اما ان الصابر فى غيبته على الاذى و التكذيب بمنزلة المجاهد بالسيف بين يدى رسول الله‏»; (20)
براى امام مهدى (عج) غيبتى است. در اين غيبت‏برخى از دين بر مى‏گردند و برخى ثابت قدم مى‏مانند. هر كه در اين غيبت صبر كند و بر مشكلاتى كه از سوى دشمنان ايجاد مى‏شود و بر ايجاد شبهاتى از اين قبيل كه اگر شما راست مى‏گوييد وعده ظهور كى خواهد بود؟ استقامت كند، به قدرى از اجر خداوند بهره‏مند مى‏گردد كه انگار در كنار پيامبر با شمشير بر دشمنان جنگيده است‏» .
شياطين و زمينه سازان قدرت ظلم و جور، با ترفندهاى گوناگون و جاذبه‏دار در صدد رهزنى ياران حضرت ولى عصر (عج) خواهند بود. بايد بر انواع اذيت‏ها، آزارها، تكذيب‏ها، فتنه گرى‏ها و شبهه افكنى‏ها صبر و استقامت داشت. دشمنان مى‏خواهند كه حضرتش براى هميشه «وتر موتور» و تنها گذاشته شود. آنان طرح و نيت‏هايى دارند:
با آن حضرت عداوت‏ها و دشمنى‏ها دارند.
«اللهم اذل كل من ناواه
خدايا هر كه نيت‏بدى نسبت‏به او دارد، ذليل گردان‏» .
و
«و اهلك كل من عاداه
خدايا همه دشمنان او را هلاك گردان‏» .
آنان براى او و مكر و كيدهايى در نظر دارند:
«و امكر لمن كاده
خدايا با كسانى كه براى [مهدى] مكر و كيد مى‏كنند، خودت مكر بفرما» .
منكرحق و حقانيت‏حضرت مى‏باشند: «واستاصل من جحده حق; خدايا ريشه كن فرما كسى را كه منكر حقانيتش مى‏باشد» .
و امرش را سبك مى‏شمارند:
«و استهان بامره;
خدايا! كسى كه امر حضرت صاحب را سبك بشمارد ريشه كن فرما» .
سعى و تلاش دارند كه نورش را خاموش سازند:
«و سعى فى اطفاء نوره‏»
و مى‏خواهند كه ذكر و ياد مهدى را به دست فراموشى بسپارند:
«و اراد اخماد ذكره‏» . (21)
آنان همچنان كه سالار شهيدان را با انواع طرح‏ها، تنها و بى ياور ساختند; مى‏خواهند امام عصر (عج) نيز تنها و بى‏ياور بماند. نبايد دل خوش داشت كه ما دغدغه غيبت و آرزوى ظهورش را داريم; زيرا بسيارى براى امام حسين عليه السلام نامه دعوت نوشتند و خيلى از او ياد كردند; اما در موقع نياز، آن حضرت را تنها گذاشتند!
امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد:
«اذا خرج القائم خرج من هذا الامر من كان يرى انه من اهله و دخل فيه شبه عبدة الشمس و القمر
چون قائم قيام كند، كسى كه خود را اهل اين امر مى‏پنداشته است، از اين امر بيرون مى‏روند، در مقابل، افرادى مانند خورشيد پرستان و ماه پرستان، به آن مى‏پيوندند» . (22)
پس «انتظار» (23) ثبات قدم مى‏خواهد:
«ثبتنا على مشايعته (24)
خدايا ما را بر دنباله روى و شيعه بودنش، ثابت قدم بدار» مگر نه اين است كه دشمنان امام حسين عليه السلام سابقه‏هاى ويژه‏اى داشتند و از خواص بودند؟ !
آرى «نينوا» معارف و عبرت‏ها را بر ما تمام كرده و اتمام حجت نموده است. بايد از خدا بخواهيم كه:
«و ثبت لى قدم صدق عندك مع الحسين و اصحاب الحسين الذين بذلوا مهجهم دون الحسين عليه السلام‏» . (25)
ثبات قدم صادقانه و با حسين بودن را و همانند اصحاب حسين بودن را بايد بخواهيم تا اين كه اين جريان ادامه يابد و در ركاب فرزندش مهدى موعود جزء خون خواهان ثار الله باشيم و اين گونه نينوا را معبر انتظار سازيم.
__________________________________________________________________
1) زيارت عاشورا.
2) مستدرك الوسائل، ج 1، ص 218.
3) زيارت اربعين امام حسين عليه السلام 4) زيارت عاشورا.
5) سوره والعصر 6) بحار الانوار، ج 52، ص 135، ح 39.
7) وتر موتور; هم در خصوص امام حسين عليه السلام، و هم در خصوص حضرت مهدى در زيارات آمده است; و آن به معناى تنهاى تنها گذاشته شده مى‏باشد.
8) دعاى ندبه.
9) موسوعة امام حسين، ص 667.
10) بحار، ج 52، ص 122.
11) مصباح المتهجد، شيخ طوسى، المحرم و شرح زيارة‏الحسين عليه السلام، ص 713 و 714، مفاتيح الجنان، زيارت عاشورا.
12) كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 208، ح 15.
13) تاريخ عصر غيبت، ص 71; بحارالانوار ج 52، ص 133.
14) كتاب الغيبه، شيخ طوسى، همان، ص 208، ح 16.
15) بحار الانوار، ج 52.
16) همان.
17) همان. بحار ج‏52
18) بحار ج 52
19) صحيفه سجاديه، دعاى 25، دعاى در حق اولاد.
20) تاريخ عصر غيبت، پورسيد آقايى، ص 271; بحار الانوار، ج 51، ص 133.
21) در اعمال روز جمعه، مفاتيح.
22) مجله انتظار، ص 158، غيبت نعمانى، ص 424.
23) مجله انتظار، ص 158، غيبت نعمانى، ص 424.
24) دعا در غيبت امام زمان عليه السلام.
25) زيارت عاشورا.


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 16 آبان 1391  | 10:20 PM | نویسنده : قاسمعلی

نقش آمار در ارائه سيماى روشن‏تر از هر موضوع و حادثه،غير قابل انكار است.ليكن‏در حادثه كربلا و مسائل قبل و بعد از آن،با توجه به اختلاف نقلها و منابع،نمى‏توان در بسيارى از جهات،آمار دقيق و مورد اتفاق ذكر كرد و آنچه نقل شده،گاهى تفاوتهاى‏بسيارى با هم دارد.در عين حال بعضى از مطالب آمارى،حادثه كربلا را گوياتر مى‏سازد.
به همين دليل به ذكر نمونه‏هايى از ارقام و آمار مى‏پردازيم: (1) مدت قيام امام حسين‏«ع‏»از روز امتناع از بيعت‏با يزيد،تا روز عاشورا 175 روزطول كشيد:12 روز در مدينه،4 ماه و 10 روز در مكه،23 روز بين راه مكه تا كربلا و8 روز در كربلا(2 تا 10 محرم).
منزلهايى كه بين مكه تا كوفه بود و امام حسين آنها را پيمود تا به كربلا رسيد18 منزل بود(معجم البلدان).
فاصله منزلها با هم سه فرسخ و گاهى پنج فرسخ بود.
منزلهاى ميان كوفه تا شام 14 منزل بود كه اهل بيت را در حال اسارت از آنها عبوردادند.
نامه‏هايى كه از كوفه به امام حسين‏«ع‏»در مكه رسيد و او را دعوت به آمدن كرده‏بودند 12000 نامه بود(طبق نقل شيخ مفيد).
بيعت كنندگان با مسلم بن عقيل در كوفه 18000 نفر،يا 25000 نفر و يا 40000 نفرگفته شده است.
شهداى كربلا از اولاد ابى طالب كه نامشان در زيارت ناحيه آمده است 17 نفر.
شهداى كربلا از اولاد ابى طالب كه نامشان در زيارت ناحيه نيامده 13 نفر.سه نفر هم‏كودك از بنى هاشم شهيد شدند، جمعا 33 نفر.اين افراد به اين صورت‏اند:امام حسين‏«ع‏»
1 نفر،اولاد امام حسين 3 نفر،اولاد على‏«ع‏»9 نفر،اولاد امام حسن 4 نفر،اولاد عقيل‏12 نفر،اولاد جعفر 4 نفر.
غير از امام حسين‏«ع‏»و بنى هاشم،شهدايى كه نامشان در زيارت ناحيه مقدسه وبرخى منابع ديگر آمده است 82 نفرند. غير از آنان،نام 29 نفر ديگر در منابع متاخرتر آمده‏است.
جمع شهداى كوفه از ياران امام 138 نفر.تعداد 14 نفر از جمع اين جناح حسينى،غلام بوده‏اند.
شهدايى كه سرهايشان بين قبايل تقسيم شد و از كربلا به كوفه بردند 78 نفر بودند.
تقسيم سرها به اين صورت بود:قيس بن اشعث،رئيس بنى كنده 13 سر،شمر رئيس‏هوازن 12 سر،قبيله بنى تميم 17 سر، قبيله بنى اسد 16 سر،قبيله مذحج 6 سر،افرادمتفرقه از قبايل ديگر 13 سر.
سيد الشهدا هنگام شهادت 57 سال داشت.
پس از شهادت حسين‏«ع‏»33 زخم نيزه و 34 ضربه شمشير،غير از زخمهاى تير بربدن آن حضرت بود.
اين ماهى فتاده به درياى خون كه هست زخم از ستاره بر تنش افزون،حسين توست (2)
شركت كنندگان در اسب تاختن بر بدن امام حسين 10 نفر بودند.
تعداد سپاه كوفه 33 هزار نفر بودند كه به جنگ امام حسين آمدند.آنچه در نوبت‏اول آمد تعداد 22 هزار بودند به اين صورت:عمر سعد با 6000،سنان با 4000،عروة بن‏قيس با 4000،شمر با 4000،شبث‏بن ربعى با 4000.آنچه بعدا اضافه شدند: يزيد بن‏ركاب كلبى با 2000،حصين بن نمير با 4000،مازنى با 3000،نصر مازنى با 2000 نفر.
سيد الشهداء روز عاشورا براى 10 نفر مرثيه خواند و در شهادتشان سخنانى فرمودو آنان را دعا،يا دشمنان آنان را نفرين كرد.اينان عبارتند از:على اكبر،عباس،قاسم،عبد الله بن حسن،عبد الله طفل شير خوار،مسلم بن عوسجه،حبيب بن مظاهر،حر بن يزيدرياحى،زهير بن قين و جون.و در شهادت دو نفر بر آنان درود و رحمت فرستاد:
مسلم و هانى.
امام حسين‏«ع‏»بر بالين 7 نفر از شهدا پياده رفت:مسلم بن عوسجه،حر،واضح‏رومى،جون،عباس،على اكبر،قاسم.
سر سه شهيد را روز عاشورا به جانب امام حسين‏«ع‏»انداختند:عبد الله بن عميركلبى،عمرو بن جناده،عابس بن ابى شبيب شاكرى.
سه نفر را روز عاشورا قطعه قطعه كردند:على اكبر،عباس،عبد الرحمن بن عمير.
مادر 9 نفر از شهداى كربلا در روز عاشورا حضور داشتند و شاهد شهادت پسربودند:عبد الله بن حسين كه مادرش رباب بود،عون بن عبد الله جعفر،مادرش زينب،قاسم بن حسن مادرش رمله،عبد الله بن حسن مادرش بنت‏شليل جيليه،عبد الله بن مسلم‏مادرش رقيه دختر على‏«ع‏»،محمد بن ابى سعيد بن عقيل،عمرو بن جناده،عبد الله بن وهب‏كلبى مادرش ام وهب،على اكبر(بنا به نقلى مادرش ليلى،كه ثابت نيست).
5 كودك نابالغ در كربلا شهيد شدند:عبد الله رضيع شير خوار امام حسين،عبد الله بن‏حسن،محمد بن ابى سعيد بن عقيل،قاسم بن حسن،عمرو بن جناده انصارى.
5 نفر از شهداى كربلا،از اصحاب رسول خدا بودند:انس بن حرث كاهلى،حبيب بن مظاهر،مسلم بن عوسجه،هانى بن عروه،عبد الله بن بقطر عميرى.
در ركاب سيد الشهداء،تعداد 15 غلام شهيد شدند:نصر و سعد(از غلامان‏على‏«ع‏»)،منحج(غلام امام مجتبى‏«ع‏»)،اسلم و قارب(غلامان امام حسين‏«ع‏»)حرث‏غلام حمزه،جون غلام ابوذر،رافع غلام مسلم ازدى،سعد غلام عمر صيداوى،سالم غلام‏بنى المدينه،سالم غلام عبدى،شوذب غلام شاكر،شيب غلام حرث جابرى،واضح غلام‏حرث سلمانى.اين 14 نفر در كربلا شهيد شدند.سلمان غلام امام حسين‏«ع‏»،كه آن‏حضرت او را به بصره فرستاد و آنجا شهيد شد.
2 نفر از ياران امام حسين‏«ع‏»روز عاشورا اسير و شهيد شدند:سوار بن منعم وموقع بن ثمامه صيداوى.
4 نفر از ياران امام در كربلا پس از شهادت آن حضرت به شهادت رسيدند:سعد بن‏حرث و برادرش ابو الحتوف،سويد بن ابى مطاع(كه مجروح بود و محمد بن ابى سعيد بن‏عقيل.
7 نفر در حضور پدرشان شهيد شدند:على اكبر،عبد الله بن حسين،عمرو بن جناده،عبد الله بن يزيد،عبيد الله بن يزيد، مجمع بن عائذ،عبد الرحمن بن مسعود.
5 نفر از زنان از خيام حسينى به طرف دشمن بيرون آمده و حمله يا اعتراض كردند:
كنيز مسلم بن عوسجه،ام وهب زن عبد الله كلبى،مادر عبد الله كلبى،زينب كبرى،مادرعمرو بن جناده.
زنى كه در كربلا شهيد شد مادر وهب(همسر عبد الله بن عمير كلبى)بود.
زنانى كه در كربلا بودند:زينب،ام كلثوم،فاطمه،صفيه،رقيه،ام هانى(اين 6 نفر ازاولاد امير المؤمنين بودند)فاطمه و سكينه(دختران سيد الشهدا)رباب،عاتكه،مادر محسن بن حسن،دختر مسلم بن عقيل،فضه نوبيه،كنيز خاص حسين، مادر وهب بن عبد الله.
________________________________________________________________
1-بخش عمده‏اى از اين آمار از كتاب‏«زندگى ابا عبد الله الحسين‏»،عماد زاده،«وسيلة الدارين فى انصار الحسين‏»،سيد ابراهيم موسوى و«ابصار العين‏»،سماوى است.
2-محتشم كاشانى.


ادامه مطلب
نظرات 0

تعداد کل صفحات : 3 :: 1 2 3