آشنايي با نامهاي مختلف سرزمين کربلا و وجه تسميه هرکدام از آنها براي کساني که دلداده شهيد کربلا هستند قابل تأمل و توجه است.
کد خبر: ۲۲۰۷۳۰
تاریخ انتشار: ۲۸ دي ۱۳۹۰ - ۱۴:۳۵
آشنايي با نامهاي مختلف سرزمين کربلا و وجه تسميه هرکدام از آنها براي کساني که دلداده شهيد کربلا هستند قابل تأمل و توجه است.
کربلا؛
به گزارش مرکز خبر حوزه، کمال الدين دميري در کتاب حيات الحيوان نقل کرده، وقتي امامحسين(ع) به کربلا رسيد، از نام آن مکان سؤال کرد. گفته شد: کربلا، امام فرمود: کرب و بلاء، پدرم علي عليهالسلام در راه صفين وقتي به اينجا رسيد و من همراه او بودم از نام اين مکان سؤال کردند. بعد حضرت اميرالمؤمنين (ع) فرمودند: «اينجا محل بار انداز آنان است و اينجا محل ريختن خون آنان است. » سؤال شد چه کساني را ميفرماييد؟ حضرت فرمود: افرادي از آل محمد(ص) که در اين مکان کشته ميشوند.
* عمورا
نام ديگر کربلا، عمور است. عموراء نام عبري کربلاست. نقل شده که اما حسين(ع)در شب عاشورا در جمع اصحاب و اهلبيت(ع) خود فرمود: جدّم رسول الله(ص) به من خبر داد که حوادث روزگار مرا وادار به رفتن به سوي عراق ميکند. پس فرود ميآيم در سرزميني که به آن «عمورا و کربلا» گفته ميشود و در همين سرزمين شهيد ميشود و آن وعده که جدم فرمود، نزديک شده است.
* عقر
از ديگر نامهاي کربلا «عَقر» است. عقر به فتح عين و سکون قاف و راء، به آن، عقر بابل نيز گفته ميشود.
* حير يا حاير
نام ديگر کربلا، حاير ميباشد. متوکل عباسي از خلفاي بني عباس، نسبت به علي و اولاد علي کينه و دشمني خاصي داشت، مردم را از زيارت سيدالشهدا(ع) منع نمود، زوار را عقوبت و مجازات ميکرد و دستور داد قبر امامحسين(ع) را خراب و بجاي آن شخم نموده و زراعت کردند. به گاوها دستگاه شخم بسته و آن منطقه را شخم زدند. البته گاو ها بههيچوجه روي قبر مقدس سيدالشهدا(ع) نميرفتند.
بعضي از شاهدان عيني گفته اند؛ با چوب به گاوها مي زدند، بگونهاي که چوب ميشکست ولي گاوها جلو نميرفتند و زماني که آب روي زمينهاي شخم زده رها کردند، آب روي قبر نرفت و اطراف قبر حلقه زد و چون آب به جلو نميرفت گفتند: «حاز الماء أي تحير الماء» آب حيران ماند و اين قسمت را حاير و حير نام نهادند. يعني محل تحير و توقف آب و نرفتن آب به روي قبر سيدالشهدا(ع).
مرحوم محدث قمي در کتاب تتمة المنتهي از ابو الفرج ابن جوزي نقل کرده، کسي جرئت تخريب اين قبر شريف را نداشت تا اينکه ديزج يهودي با عدهاي از يهود براي اين کار اجير شدند و اقدام به اين کار کردند و تا دويست جريب از اطراف قبر را شخم و آب بر آن جاري کردند و در اطراف آن زمين به مسافت هر ميل، نگهبانان گماشته بودند که هرکس به مقصد زيارت قبر شريف بيايد او را دستگير نموده و مجازات کنند.
* طف
عنوان ديگر سرزمين کربلا «طف» ميباشد.
صاحب کتاب «مراصدالاطلاع في اسامي الامکنة و البقاع» متوفاي قرن هشتم هجري، در مورد کلمه «طف» ميگويد: طف به فتح طاء و تشديد فاء، سرزميني از توابع کوفه در طرف خشکي است که در آنجا مقتل حسين(ع) بود.
* نينوا
«نينوا» نيز از نامهاي کربلا است. نينوا نزديک کربلا و در شرق آن واقع بوده و به آن هنديه ميگويند و به زبان محلي طُوَيْرِيج گفته ميشود و داراي باغها و نخلستانها و بر ساحل نهر فرات است و در آن زمان اهل کتاب از يهود و نصارا نيز در آنجا ساکن بودهاند.
از ديگر اسامي کربلا، «نواويس» بوده و در جنب نينوا واقع است که فعلا جزء هنديه يعني طويريج شده و مردم آنجا همه از شيعيان با حرارت و مخلص اهلبيت(ع) ميباشند.
امام حسين(ع)در خطبه اي که در مکه و قبل از حرکت بسوي عراق خواندند، فرمود: خطّ الموت علي وُلد آدم تا ميفرمايد: کأني بأوصالي يقطعها عسلان الفلوات بين النواويس و کربلا. گويا ميبينم که رگهاي بدنم را گرگهاي بيابان (منظور اهل کوفه) بين نواويس و کربلا قطعه قطعه ميکنند.
* شُفَيَّه
«شُفَيَّه» از قراء طف و از منازل بني اسد بود که در شمال کربلا بهطرف قبر عون ميباشد و از ديگر نامهاي کربلا است.
«غاضريه با غاضرات» آخرين نام از نام هاي کربلا است. اين مکان از توابع کوفه و منسوب به غاضره بني اسد در شمال کربلا ميباشد. آثار قطعه بني اسد از قديم در اين زمينها بوده که امروزه نيز وجود دارد و از همين روستا قبيله بني اسد به کربلا آمدند و اجساد شهداي کربلا را دفن نمودند و عمده زمين کربلا در تملک اين قبيله بود که امامحسين(ع)، زماني به کربلا وارد شدند زمين کربلا را از آنان و اهل نينوا که مالک شرق کربلا بودند، خريداري نمود.
آنچه خوانديد مطالبي از کتاب «سيري در عتبات و اماکن مقدسه در عراق» است که در قالب سفرنامه به واگويي تاريخ و جغرافياي عراق پرداخته است.
برخي از عناوين بخشهاي اصلي کتاب شامل : «محدوده جغرافيايي عراق و جمعيت آن»، «نجف اشرف»، «تاريخ حيات اميرالمؤمنين(ع) بهطور اجمال»، «کيفيت دفن و قبر مقدس اميرالمؤمنين سلامالله عليه»، «کوفه»، «تأسيس حوزه علميه نجف اشرف و علمايي که در آنجا مدفونند»،، «حله»،، «کربلا»، «خلاصه اي از تاريخ امام همام ابيعبدالله الحسين(ع)»، «کاظمين»، «خلاصه اي از زندگي امام جواد(ع)»، «قبور علما و بزرگاني که در کاظمين مدفونند»، «بغداد»، «خلاصه اي از زندگاني امام هادي(ع)»، «خلاصه اي از زندگاني امام حسن عسگري(ع)» و «امام روازدهم حضرت صاحبالزمان(عج) » ميباشد.
کتاب «سيري در عتبات و اماکن مقدسه عراق» تاليف محمدعلي فاضل فيروز آبادي با شمارگان هزار نسخه در 496 صفحه و با قيمت هفت هزار تومان از سوي انتشارات منشوران دارالتفسير منتشر شده است.
ادامه مطلب
امام حسین علیه السلام در روز پنجشنبه دوم محرم سال 61 هجری وارد « کربلا » شد.
امام حسین علیه السلام پرسید:« نام این زمین چیست؟»
گفتند:« کربلا».
امام گریست و فرمود:« کرب و بلا.» آن گاه فرمود:« ام سلمه به من خبر داد که جبرئیل نزد رسول خدا بود و من نیز بودم. من گریستم. پیامبر مرا در دامان خود نشاند. جبرئیل گفت:« آیا او را دوست میداری؟» فرمود:« آری!» گفت:« امت تو او را خواهند کشت و اگر میخواهی، تربت آن زمین را که او در آن کشته خواهد شد به تو نشان دهم.
پیامبر فرمود:« آری»
پس جبرئیل زمین کربلا را به پیامبر نشان داد »
امام حسین علیه السلام خاک آن زمین را بوسید و فرمود:« این همان زمین است که جبرئیل به جدم رسول خدا خبر داد که من در آن کشته خواهم شد».
در روایت دیگری امام علیه السلام چون به زمین کربلا رسید پرسید:« نام این زمین چیست؟ » گفتند:« کربلا»
فرمود:« پیاده شوید! این جا جایگاه فرود بارهای ماست و ریخته شدن خون ما و محل قبرهای ما. جدم رسول خدا مرا چنین خبر داده است».
آن گاه اصحاب امام پیاده شدند و بارها و اثاثیه خود را فرود آوردند؛ حرّ هم پیاده شد و لشگر او در مقابل امام اردو زدند.
در روز دوم محرم، امام حسین علیه السلام پس از ورود به سرزمین کربلا به اصحاب خود فرمود:«مردم بندگان دنیا هستند و دین را همچون غذایی میدانند که تا زمانی که مزه خوش داشته باشد، آن را نگاه میدارند، اما هنگامی که (مزهاش عوض شود و) آزمونی در کار باشد، تعداد دینداران اندک میشود».
امام حسین علیه السلام پس از ورود به کربلا، فرزندان و برادران و اهل بیت خود را جمع کرد؛ بعد نظری بر آنها انداخت و گریست و گفت:« خدایا! ما عترت پیامبر تو، محمد، هستیم. بنیامیّه ما را از حرم جدمان راندند و در حق ما جفا کردند. خدایا! حق ما را از ستمگران بستان و ما را بر آنها پیروز گردان».
ام کلثوم، دختر امام علی علیه السلام، به امام علیه السلام گفت:« ای برادر! در این وادی احساس عجیبی دارم و اندوه هولناکی بر دل من سایه افکنده است».
امام حسین علیه السلام خواهر را دلداری داد و آرام کرد.
------------------منابع: ---------------------
• مقتل الحسین مقرم، ص 193.
• وقایع الایام خیابانی، ص 171.
دانشنامه رشد
ادامه مطلب
شیخ مفید در کتاب، ارشاد، مینویسد: کلبی و مداینی و دیگر مورخین روایت کرده گویند:
همین که امام حسن (ع) از دنیا رفت شیعیان عراق به جنبش درآمدند، و در پی آن نامهای به امام حسین (ع) نوشتند و یادآور شدند که معاویه را از خلافت خلع کرده و با آن حضرت بیعت خواهند کرد.
امام (ع) از این امر خودداری کرده و فرمود: میان من و معاویه پیمانی است که تا پایان مدت آن شکستن آن روا نیست، و چون معاویه از دنیا رفت در این کار اندیشه خواهم کرد.
معاویه که پسرش یزید را به جانشینی خود انتخاب کرده بود در نیمه رجب سال شصت هجری از دنیا برفت.در این موقع فرماندار مدینه ولید بن عتبة بن ابی سفیان بود.حکومت مکه نیز در دست عمرو بن سعید بن عاص معروف به اشدق از بنی امیه قرار داشت.در کوفه نعمان بن بشیر انصاری و در بصره عبید الله بن زیاد حاکم بودند.
یزید به پسر عموی خود، ولید بن عتبه، که در آن هنگام از طرف معاویه والی مدینه بود نامهای نوشت و به وسیله یکی از خدمتکاران معاویه به نام ابن ابی زریق برای او ارسال داشت.در این نامه یادآور شده بود که از همه مردم برای او بیعت بگیرد.به خصوص سفارش بسیار کرده بود که از حسین بن علی (ع) بیعت بگیرد، و گفته بود.برای او کمترین مهلتی روا مدار.چنانچه پذیرفت که به هدف رسیدهایم، در غیر این صورت سر از بدنش جدا کن و برای من بفرست.
معاویه پیش از مرگ خود به یزید گفته بود: از روبرو شدن با چهار نفر سخت بپرهیز.یکی از این چهار نفر حسین بن علی بود.دوم عبد الله بن زبیر، سوم عبد الله بن عمر، و چهارمین نفر عبد الرحمن بن ابی بکر بود.به خصوص درباره امام حسین و عبد الله بن زبیر سفارش بیشتری کرده بود.اما فرزند زبیر همراه با برادرش جعفر بی آنکه شخص سومی از این امر آگاه باشد، از بیراهه رهسپار مکه گردید.در این اثنا ولید هشتاد و یک سوار در تعقیب او فرستاد، اما به دستیابی او موفق نشد.عبد الله بن عمر نیز پیش از آنها عازم مکه شده بود.
ولید در پی مروان بن حکم فرستاد و با وی در این امر به مشورت پرداخت.مروان رو کرد به ولید و گفت: بدون شک حسین بن علی هرگز بیعت با یزید را قبول نخواهد کرد.چنانچه من به جای تو بودم گردن او را میزدم.ولید گفت: ای کاش من در این دنیا نبودم و این صحنه را مشاهده نمیکردم.پس ولید شبانه کسی را نزد حسین (ع) فرستاد و او را خواست.آن حضرت بی درنگ جریان را دانست و با گروهی از خویشان و نزدیکان که عده آنها به سی نفر میرسید حرکت کرد، و به آنان دستور داد سلاحهای خویش را بردارند، و فرمود: ولید در چنین وقتی مرا خواسته و بیم آن میرود، مرا مجبور به کاری کند که من نتوانم آنرا بپذیرم و از ولید نیز ایمن نمیتوان بود.پس همراه من باشید و در کنار در خانه ولید بنشینید، چنانچه فریاد مرا شنیدید، بر او هجوم برید تا از من دفاع کنید.
امام حسین (ع) وارد خانه ولید شد.مروان بن حکم نیز در کنار ولید نشسته بود.قبل از هر چیز مروان خبر مرگ معاویه را به آن حضرت اطلاع داد.امام (ع) گفت: انا لله و انا الیه راجعون آنگاه نامه یزید و دستوری که برای گرفتن بیعت از او داده بود برای آن حضرت بخواند .پس امام بر آن شد که از گفتن پاسخ خودداری کند و این موضوع را با طرحی مسالمت آمیز خاتمه دهد.و از مجلس او خارج شود.از این رو به ولید گفت: من اطمینان دارم که تو به بیعت پنهانی من قانع نخواهی شد.و خواهی گفت که بیعت با یزید را آشکارا انجام دهم.ولید گفت: آری، چنین است.پس امام حسین (ع) فرمود: تا بامداد، منتظر باش و چنان که خواهی در این مورد اندیشه کن.ولید این سخن را پذیرفت و گفت به نام خدا بازگرد، تا فردا با گروهی از مردم به نزد ما بازگردی.
همین که امام (ع) از خانه ولید بیرون آمد، مروان رو کرد به ولید و گفت: به خدا سوگند، چنانچه حسین در این ساعت از تو جدا شود و بیعت نکند، دیگر هرگز بر او دست نخواهی یافت، تا مگر میانه تو و او کشتار بسیاری روی دهد.پس بهتر این است که او را زندان کنی تا اینکه یا بیعت کند و یا گردنش را بزنی.
همین که امام (ع) این گفتار را از شخص سنگدلی چون مروان (وزغ پسر وزغ) شنید در حالی که به شدت در خشم فرو رفته بود، فریاد برآورد من هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد.در این هنگام از جا برخاست و به مروان گفت: وای بر تو ای پسر زرقاء، تو مرا به قتل تهدید میکنی .به خدا دروغ گفتی و نابجا سخن راندی سپس خطاب به ولید فرمود: ای امیر، ما اهل بیت نبوت و معدن رسالت هستیم.خاندان ما محل رفت و آمد فرشتگان است.خداوند، اسلام را از خاندان ما آغاز کرد، و ختم رسالت را بر ما قرار داد.اما یزید مردی است فاسق و شرابخوار.دستش به خون نفوس محترم آلوده گردیده و آشکارا مرتکب فسق و فجور گشته است.از این رو انسانی همچون من هرگز با فردی چون او بیعت نخواهد کرد.بهتر است که ما و شما در آینده به این امر بنگریم و سرانجام معلوم خواهد شد که کدام یک از ما سزاوار رهبری خلافت و بیعت خواهد بود.
امام حسین (ع) پس از این سخن بی درنگ به راه افتاد و خانه ولید را ترک فرمود.در بین راه در حالی که شعری از یزید بن مفرع را میخواند همراه با یاران خود به خانه بازگشت .
لا ذعرت السوام فی غسق الصبح
مغیرا و لا دعیت یزیدا
یوم أعطی مخافة الموت ضیما
و المنایا یرصدننی ان احیدا
بعضی گویند، امام (ع) موقعی که از مسجد الحرام به طرف عراق حرکت کرده بود این شعر را میخواند، و اقوال دیگری نیز در این مورد آمده است.
پس از اینکه امام (ع) برفت، مروان رو کرد به ولید و گفت: تو خطا کردی و به سخن من اعتنا نکردی.به خدا دیگر هرگز قادر به دست یابی بر او نخواهی بود.ولید در پاسخ به او گفت:
وای بر تو، از من میخواهی که دین و دنیای خود را به این وسیله بفروشم؟ به خدا قسم چنانچه تمام دنیا را در اختیار من گذارند تا در برابر آن دست خود را به کشتن حسین بن علی آلوده سازم هرگز برای من پذیرفته نخواهد بود.سبحان الله، به خدا پناه میبرم از اینکه حسین را به این بهانه که از بیعت با یزید خودداری کرده به قتل رسانم؟ به خدا سوگند، هر کس آلوده به خون حسین گردد، بدون تردید به هنگامی که خدای را ملاقات کند نامه اعمالش سبک خواهد بود و در قیامت هرگز خداوند به وی نظر نکرده و او را از گناهش پاک نخواهد کرد، و به عذاب دردناکی گرفتار خواهد شد.
مروان که این سخنان را از ولید شنید گفت: حال که عقیده تو چنین است، کار به جایی کردهای، این را به زبان گفت، اما در دل کار او را خوش نداشت و رأی او را نمیپسندید.
مورخین درباره ولید گویند: وی جنگ طلب نبود، بلکه دوستدار عافیت و سلامت بود.اما در حقیقت از رفتار سویی نسبت به امام حسین (ع) دوری میجست، زیرا به مقام و منزلت آن حضرت به خوبی واقف بود.بنابراین تنها بدین خاطر نبود که وی در پی عافیت بوده است.
همین که یزید از رفتار ولید اطلاع یافت به جای او عمرو بن سعید بن عاص را والی مدینه قرار داد.حسین بن علی به خانه بازگشت و آن شب که شب شنبه بیست و هفتم رجب سال شصت هجری بود در منزل خود اقامت گزید.فردای آن روز به میان مردم رفت تا از اخبار جاری آگاهی یابد .در این اثنا مروان را ملاقات کرد.مروان رو کرد به آن حضرت و گفت: ای ابا عبد الله، من به شما توصیه ای دارم، چنانچه بپذیری راه درست را یافتهای.امام (ع) فرمود، بگو ببینم سخن تو چیست؟ پس مروان گفت: من به شما سفارش میکنم بیعت با یزید بن معاویه را قبول کنی، و این هم برای دین و هم برای دنیای شما بهتر است.
امام فرمود:
انا لله و انا الیه راجعون چنانچه اسلام به این مصیبت گرفتار گردیده و فردی مانند یزید حکومت اسلامی را در اختیار خود قرار دهد دیگر با اسلام بایستی خداحافظی کرد.
سخن آن حضرت با مروان به طول انجامید و امام در حالی که در خشم فرو رفته بود وی را ترک کرد.ساعات آخر روز شنبه ولید عده ای را نزد امام فرستاد تا او را جهت بیعت با یزید فراخوانند .امام فرمود: بهتر است تا فردا صبر کنم و ببینم فردا چه خواهد شد.آنان نیز در این امر پافشاری از خود نشان نداده و او را ترک کردند.
همین که شب فرا رسید مدینه را به قصد مکه ترک کرد.برخی گفتهاند، صبح روز بعد از مدینه خارج گشت.به هر حال خروج امام شب یکشنبه بیست و هشتم رجب بوده که به سوی مکه حرکت فرمود .محمد بن حنفیه از خروج امام از مدینه اطلاع یافت، اما نمیدانست که آن حضرت به کجا میرود .
پس رو کرد به امام و گفت: ای برادر شما محبوبترین و عزیزترین مردم در نزد من هستید .به خدا سوگند که من از نصیحت کردن به هیچ کس دریغ ندارم، و چه کسی والاتر از شما که در این امر از همه سزاوارتر خواهید بود.شما برادر من و از یک خانواده هستید.شما روح و جان و نور چشم و بزرگ خاندان ما هستید.اطاعت و پیروی از شما بر من واجب گردیده است، زیرا خداوند شما را بر من فضیلت و برتری بخشیده و سرور جوانان بهشت قرار داده است.برادر ! توصیه من به شما این است که با یزید بیعت نکنی و تا آنجا که امکان پذیر است از شهرهایی که زیر نظر اوست دوری گزینی.نمایندگانی به سوی مردم گسیل داری و از آنها بخواهی که بیعت با تو را بپذیرند.چنانچه با تو بیعت کردند، خدای را سپاس میگذاری و چنانچه سرپیچی کرده و دست بیعت به دیگران دادند باز هم زیانی به دین و عقل تو وارد نگردیده است، و جوانمردی و فضیلت تو از میان نخواهد رفت، و چنانچه به یکی از این شهرها وارد شوی بیم آن دارم که میان مردم اختلاف به وجود آید.گروهی از تو پشتیبانی کرده و عدهای دیگر بر علیه تو قیام کنند و کار به نبرد و جنگ و جدال منجر گردد، و در این میان تو هدف تیر بلا گردی .آن وقت است که خون بهترین افراد این امت از نظر خود و اصالت خانوادگی ضایع گردد و خانوادهات به خواری نشانده شود.
امام فرمود:
به عقیده تو به کدام ناحیه بروم؟
محمد حنفیه گفت: بهتر این است که وارد شهر مکه شوی، چنانچه در آن شهر اطمینان یافتی که محیط امنی است، در همان جا اقامت گزین و اگر از اهالی شهر بیوفایی مشاهده کردی، به سوی یمن حرکت کن.بدون تردید اهالی یمن یاران پدر و جد شما هستند و دلهای رئوف و قلبهای پر محبت دارند و سرزمین وسیع و گستردهای در اختیارشان است.و اگر در آن شهر نیز اطمینان نبود از راه بیابان، ریگزارها و کوهستانها از شهری به شهر دیگر حرکت کن، تا وضع مردم و سرانجام آنها را در نظر بگیری، و خداوند میان شما و گروه ستمکار داوری فرماید، امیدوارم با نظر صایبی که داری بهترین روش را در این امر انتخاب کنی.
امام (ع) فرمود:
چنانچه در تمام این دنیا ملجأ و مأوایی نیابم باز هم با یزید بیعت نخواهم کرد.
در این هنگام، محمد حنفیه که اشک از چشمانش سرازیر گشته بود سخن آن حضرت را قطع کرد و امام نیز همراه با او به گریه افتاد و مدتی میگریستند، امام حسین (ع) به گفتار خویش چنین ادامه داد: ای برادر، خداوند تو را جزای خیر دهد.به حقیقت خیر خواهی و دلسوزی کردی.امیدوارم که رأی تو محکم و با موفقیت قرین باشد، اما من اکنون تصمیم دارم به طرف مکه حرکت کنم.من و برادرانم و فرزندان برادرم و گروهی از شیعیانم آماده این سفر هستیم، زیرا آنها با من هم عقیده بوده و رأی و نظر آنان نیز همان رأی و نظر من است.اما وظیفه تو این است که در مدینه اقامت گزینی، و گزارش همه امور را در نظر گیری و بی آنکه امری را از من پوشیده داری اطلاعات لازم را در اختیار من قرار دهی.
همین که زنان بنی عبد المطلب اطلاع یافتند که امام حسین (ع) تصمیم دارد مدینه را ترک کند، در اطراف او اجتماع کردند و به گریه و زاری پرداختند.پس امام (ع) به میان آنها آمده رو کرد به آنها و گفت: شما را به خدا سوگند میدهم که از این امر خودداری کنید، زیرا که خداوند و رسول او هرگز از این امر خوشنود نخواهند شد.زنان به حضرت گفتند پس در چه موقع نوحه و زاری کنیم؟ در نظر ما این روز همانند روزی است که در آن، رسول الله (ص) و علی و فاطمه و حسن (ع) و رقیه و زینب و ام کلثوم از دنیا برفتند.خداوند جان ما را فدای تو گرداند، ای کسی که محبوب قلوب همه نیکان و مؤمنان خواهی بود.
امام حسین (ع) که در تاریکی شب آماده حرکت از مدینه گردیده بود، ابتدا نزد قبر مادر گرامی خود رفت و با او وداع کرد.آنگاه رهسپار آرامگاه برادرش امام حسن (ع) گردید و با او نیز خداحافظی کرد.در این سفر غیر از محمد بن حنفیه و عبد الله بن جعفر، فرزند برادر و برادران و عده بسیاری از اهل بیت او همراه با آن حضرت مدینه را ترک کردند.بدین ترتیب امام (ع) در تاریکی شب از مدینه خارج شد در حالی که این آیه را میخواند:
«فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجنی من القوم الظالمین» .
پس آن حضرت راه بزرگ و اصلی را انتخاب و به طرف مکه حرکت کرد.خاندان امام (ع) گفتند، همان طور که پسر زبیر از بیراهه رفت بهتر است که شما هم از بیراهه بروید و مانند او مورد تعقیب قرار نگیرید.حضرت فرمود: من هرگز چنین نخواهم کرد و از راه راست به در نروم، تا خداوند آنچه را که اراده اوست میان ما حکم فرماید.در همین مواقع بود که عبد الله بن مطیع او را ملاقات کرده رو کرد به آن حضرت و گفت: جانم فدای شما باد قصد کجا دارید؟
امام فرمود:
اکنون به مکه میروم، و پس از آن از خداوند طلب خیر میکنم.
ابن مطیع گفت : خدای شما را خیر دهد، و ما را فدایی شما قرار دهد.به نظر من چنانچه به مکه میروید بهتر است که هرگز رهسپار کوفه نگردید.کوفه شهری است که هرگز خیری در آن وجود نداشته و برای کسی مبارک نبوده است.در همین سرزمین بود که پدر بزرگوارت به شهادت رسید و برادرت نیز خوار شد، و از سوی دشمن هدف تیر قرار گرفت تا آنجا که نزدیک بود جان خود را از دست بدهد.من به شما توصیه میکنم که هرگز مکه را ترک نکنید.زیرا که شما سرور عرب هستید و در بزرگی میان مردم حجاز هیچ یک به پای شما نمیرسد.پس مردم از هر سو به جانب شما رو میآورند.جانم فدای شما باد بار دیگر سفارش من به شما این است که از مکه و حرم شریف دور نگردید.سوگند به خدای چنانچه شما را آسیبی رسد و از میان ما بروید، آن وقت است که ما به دستبرد راهزنان گرفتار خواهیم شد.
بدین ترتیب ورود امام حسین (ع) به مکه در روز جمعه سوم شعبان بوده است و چنان که قبلا اشاره شد خروج آن حضرت از مدینه در بیست و هشتم رجب اتفاق افتاد.بنابراین فاصله این دو شهر را در مدت پنج روز طی کردند.
امام (ع) به مکه وارد شد در حالی که این آیه را میخواند: (و لما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل، ) هنگام ورود امام (ع) به مکه، در سوم شعبان بود.بقیه این ماه و همچنین ماههای رمضان و شوال و ذیقعده را در مکه اقامت کرده و هنگام خروج آن حضرت از مکه هشتم ذی حجه بوده است.طی این مدت که امام (ع) در مکه اقامت داشت، مردم از اطراف به خانه او رو میآوردند و بزرگان قوم از نقاط دور دست و شهرهای مختلف به دیدارش نایل میشدند.
پسر زبیر که در مکه پیوسته کنار خانه کعبه به نماز و طواف پرداخته بود، به همراه مردم گاه دو روز متوالی و گاه دو روز یک بار به دیدار آن حضرت می شتافت، و به مشورت با امام (ع) میپرداخت.اما وجود آن حضرت در مکه از همه کس بر او گرانتر بود، زیرا که خود میدانست که تا حسین (ع) در مکه هست مردم حجاز با او بیعت نخواهند کرد، چون امام حسین (ع) نزد مردم محبوبتر و مقامش والاتر است.و مردم نیز به وی میل و رغبت بیشتری دارند.
-------------------------------------------
منابع مقاله: سیره معصومان، ج 4، امین، سید محسن؛
سایت: حوزه
ادامه مطلب
این که جهاد مقدس ما تمام نشده و هنوز در ابتدای راهیم. این که ادامه دهنده خون و جهاد و یاد و نام بزرگمردان دفاع مقدس همین مردان کار امروز هستند که چرخ اقتصاد این ملک همیشه آباد رو می گردونن؛ چرخی که این روزها هدف تیر خصم بیرون و منافق درون این ملکه.
جهاد کنید؛ برای خدا.... یاحق
جنگ، کار تا پیروزی... نام آلبومی شامل ده قطعه پوستره که به سفارش خانه طراحان و گرافیک انقلاب اسلامی وابسته به سازمان هنری رسانهای اوج توسط آتلیه طراحی گرافیک سه در چهار طراحی و اجرا شده.
کارها اگرچه در آتلیهی سه درچهار در طی جلسات ایده پردازی گروهی چکش کاری می شن و حتی در ایدهپردازی این سری کارها، دوستان استودیو پنجاوهفت هم حضور داشتن، اما به طور مشخص طراحی و اجرای گرافیست جوان و خوش ذوق ، جناب دانیال فرخ هستند که با سبکی تجربه شده به بازسازی تصاویر خاطره انگیزی از دفاع مقدس پرداخته و اون ها رو با تصاویری امروزی و ساخته شده از عرصه کار و جهاد اقتصادی اصطلاحا میکس کرده. و انصافا هم خوب میکس کرده :)
مجموعه کارها به خوبی یک حرف رو می زنن.
برای مشاهده کامل عکس ؛ بروی آن کلیک نمایید ...
برگرفته از سایت قائمیون
ادامه مطلب
در پایان، فهرست بقیه مواردى كه حضرت على(علیه السلام) به حدیث غدیر استناد كرده است، ذكر مى شود :
1 -طولانىترین كلامى، كه پیرامون غدیر خم و عظمت آن از حضرت على(علیه السلام) نقل شده است، خطبهاى است كه در جمعهاى كه با سالگرد غدیر خم مصادف بود در كوفه ایراد شده است.
شیخ طوسى در صفحه 752 مصباح المتهجد این خطبه را به طور كامل آورده است و علامه مجلسى در جلد97 بحارالانوار آن را از «مصباح الزائر» سید بنطاووس نقل مى كند.
2 -امیر مؤمنان على(علیه السلام) در نامهاى، كه در قالب نظم براى معاویه فرستاد، به حدیث غدیر تصریح كرده است. كتابهاى زیر بخشى از منابعى است كه این ابیات در آنها دیده مىشود:
الف- الفصول المهمة، ابن الصباغ المالكى، ص 15.
ب- تذكرة الخواص، ابنالجوزى، ص103.
ج- فوائد السمطین، حموینى، ج 1، ص427.
د- الفصول المختارة، شیخ مفید، ج 2، ص 70.
ه- الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص429.
3 -همچنین اشعار بسیار زیبایى از حضرت على(علیه السلام) نقل شده است، كه امام(علیه السلام) براى اثبات حقانیت خویش به حدیث غدیرخم تمسك جسته است. این اشعار در صفحه 78 ینابیع المودة قندوزى حنفى، صفحه 540 دیوان منسوب به امیرالمؤمنین و صفحه 32 جلد دوم الغدیر نقل شده است.
4 -حضرت على(علیه السلام) در مجلسى كه انس بنمالك، براء بنعازب، اشعث بن قیس و خالد البجلى حضور داشتند، خطبهاى ایراد كرد و از این چهار تن خواست كه بر درستى حدیث غدیر گواهى دهند. ولى هر چهار تن به خاطر ملاحظات سیاسى از اداى شهادت خوددارى كردند. حضرت درباره هر یك آنها دعایى كرد كه به اجابت رسید. شیخ صدوق(ره) در كتابهاى «الخصال» و «امالى» خود از این واقعه یاد كرده است. این مطلب در جلد دوم، مناقب آل ابىطالب ج 2 و جلد 31 و بحارالانوار نیز نقل شده است.
5 -داستان نفرین حضرت درباره كسانى كه حدیث غدیر را كتمان كردند در منابع معتبر بسیار آمده است. انساب الاشراف، اسدالغابة، مسند احمد، و البدایة و النهایة بخشى از روایات این واقعه شمرده مىشوند.
6 -امیرمؤمنان على علیه السلام در روایتى طولانى هفتاد فضیلت ویژه خود را بیان كرده، در ضمن آنها از حادثه غدیر خم نیز سخن گفته است. این روایت را شیخ صدوق(ره) در جلد دوم كتاب خصال آورده است.
7 -همچنین در صفحه166 كتاب بشارة المصطفى حادثه غدیر و سخنان پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) در آن روز از زبان على(علیه السلام) نقل شده است.
8 -حضرت على(علیه السلام) هنگام عزیمت به سوى شام براى جنگ با معاویه، در یكى از منازل بین راه، خطبهاى نسبتا طولانى ایراد كرد، او ضمن تشویق یارانش به جهاد در راه خدا به حدیث غدیر استناد جست و مردم را به اطاعت از خود دعوت كرد. این خطبه را شیخ مفید(ره) در جلد اول كتاب ارشاد، طبرسى در جلد اول الاحتجاج و علامه مجلسى بحارالانوار در جلد 32 و 34 نقل كرده اند.
9 -قضیه معمم شدن امیرمؤمنان على علیه السلام به وسیله پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) در روز غدیر، از مواردى است كه حضرت پیرامون غدیر خم صحبت كرده است. ابن صباغ مالكى در «الفصول المهمة» این كلام حضرت را نقل كرده است. علامه امینى در جلد اول الغدیر از چندین منبع دیگر اهل سنت نام برد كه این حدیث را نقل كردهاند.
10 -حضرت على(علیه السلام) در جواب سؤال كسى كه گفت: مهمترین فضیلت خود را از زبان پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) بیان كنید، به حادثه غدیرو وجوب ولایت خود اشاره مىكند. این روایت را طبرسى در جلد اول كتاب احتجاج نقل كرده است. كتاب سلیم بنقیس و جلد چهلم بحارالانوار نیز از منابع این حدیث شمرده مىشود.
11 -حضرت على(علیه السلام)، در توضیح حدیث «ان حدیثنا اهل البیت صعب مستصعب»، حدیث غدیر را بیان كرده، از آزمون مؤمنان در این مسیر سخن گفته است. این روایت در صفحه 55 تفسیر فرات كوفى و نیز جلد 25 بحارالانوار دیده مى شود.
12 -ابن عساكر شافعى در جلد دوم تاریخ دمشق به طرق مختلف حدیث غدیر را از زبان على علیه السلام نقل كرده است. همچنین ابن مغازلى شافعى در صفحه 21 كتاب «المناقب»، ابن كثیر در جلد پنجم البدایة و النهایة و هیثمى در جلد نهم مجمع الزواید سخنان حضرت را نقل كرده اند.
باز نشر از قائمیون
ادامه مطلب
برابر آنچه از منابع تاریخى به دست مىآید اولین موردى كه حضرت على علیه السلام حدیث غدیر را مطرح فرمود، بعد از رحلت پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله بود. وقتى حضرت را براى بیعت به مسجد آوردند، آن بزرگوار با بیان حقانیت خود خلافت مسلمین را از آن خویش دانست و از بیعت امتناع كرد.
بشیر بنسعد انصارى برخاست و گفت: اى ابوالحسن، اگر انصار قبل از بیعت با ابوبكر این كلام را مىشنیدند، حتى دو نفر درباره بیعت با شما اختلاف نمىكردند. حضرت در جواب فرمود:
«یا هؤلاء اكنت ادع رسول الله مسجى لا اواریه و اخرج انازع فى سلطانه؟ و الله ما خفت احدا یسمو له و ینازعنا اهل البیت فیه و یستحل ما استحللتموه، ولا علمت ان رسول الله صلى الله علیه و آله ترك یوم غدیر خم لاحد حجة و لا لقائل مقالا. فانشد الله رجلا سمع النبى صلى الله علیه و آله یوم غدیر خم یقول: «من كنت مولاه فهذا على مولاه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» ان یشهد الان بما سمع.» (1)
آیا باید پیكر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را بر روى زمین رها مىكردم و قبل از كفن و دفن آن حضرت، درباره خلافت و جانشینى وى نزاع مىكردم؟ مساله خلافت چنان روشن بود كه گمان نمىكردم كسى در صدد دستیابى به آن باشد و در این موضوع با اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) درگیر شوند. مگر رسول خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیر خم حجت را بر مردم تمام نكرد و مگر جاى عذرى براى كسى باقى مانده بود؟
همگان را به خدا قسم مىدهم، هر كس كلام پیامبر اكرم در روز غدیر خم را شنیده است كه مىفرمود: «هر كس كه من مولاى او هستم اینك على مولاى اوست. خداوندا، هر كس على را دوست دارد دوست بدار و آن كه على را دشمن بشمارد، دشمندار، هر كس على را یارى كند یارى كن، و هر كه على را خوار كند، خوار ساز.» برخیزد و شهادت دهد.
زید بنارقم مىگوید: بعد از این سخن حضرت، دوازده تن از اصحاب جنگ بدر برخاستند و گواهى دادند. اما من، با آن كه این گفتار را از زبان رسول الله صلى الله علیه و آله شنیده بودم، از اداى شهادت خوددارى كردم و بر اثر همین امر و نفرین حضرت بینایىام را از دست دادم.
1- احتجاج طبرسى، ج 1، ص 184/ الامامة و السیاسة، ص29 – 30/ بحارالانوار، ج 28، ص 185.
ادامه مطلب
هفت روز پس از وفات پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله)، امیرمؤمنان علیه السلام در مدینه خطبهاى بسیار بلند ایراد فرمود كه به خطبه وسیله معروف شد. حضرت در آن خطبه به واقعه غدیر خم و نزول آیه اكمال دین در آن روز تصریح مىكند. ثقةالاسلام كلینى، در روضه كافى، خطبه وسیله را نقل كرده است. در بخشى از آن چنین مى خوانیم :
«...و قوله صلى الله علیه و آله حین تكلمت طائفة فقالت: نحن موالى رسولالله(صلی الله علیه و آله) فخرج رسول الله صلى الله علیه و آله الى حجة الوداع ثم صار الى غدیر خم، فامر فاصلح له شبه المنبر ثم علاه و اخذ بعضدى حتى رئى بیاض ابطیه رافعا صوته قائلا فى محفله: «من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» فكانت على ولایتى ولایة الله و على عداوتى عداوة الله. و انزل الله عزوجل فى ذلك الیوم: الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتى و رضیت لكم الاسلام دینا (2) فكانت ولایتى كمال الدین و رضا الرب جل ذكره... .» (3)
\[در اواخر عمر پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله)،]، وقتى گروهى گفتند: ما بعد از پیامبر رهبران مردم هستیم، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) براى حجةالوداع از مدینه خارج شد و پس از اعمال حج به وادى غدیر خم شتافت، فرمان داد چیزى مانند منبر برایش آماده كردند. سپس بالاى آن رفت، و بازوى مرا گرفت و بلند كرد، به گونهاى كه سفیدى زیر شانههایش دیده شد. آنگاه با آواز بلند فرمود:
هر كس كه من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدایا، دوستش را دوست بدار و دشمنش را دشمن شمار. پس ولایت من معیار ولایت خدا و دشمنى با من معیار دشمنى با خدا شد؛ و خداوند در همان روز این آیه را نازل فرمود: امروز دین شما را كامل ساختم، نعمتم را بر شما تمام كردم و اسلام را دین شما برگزیدم.
پس ولایت من كمال دین و رضایت پروردگار جل ذكره شد... .
2-مائده،3.
3-الروضة من الكافى، ج 8، ص27.
ادامه مطلب
در ایام خلافت عثمان جمعى از مهاجران و انصار در مسجد النبى - صلى الله علیه و آله - گرد آمده، پیرامون فضایل و سوابق قریش و انصار سخن مىگفتند و از سخنان پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) درباره قریش و انصار بهره مى جستند.
حضرت على علیه السلام نیز در این مجلس حضور داشت و به سخنان آنان گوش مىداد. گروهى از حضرت خواستند كه او نیز سخنى بگوید. حضرت پارهاى از سوابق و مناقبش را برشمرد و حاضران بر درستى گفتارش گواهى دادند. آنگاه امام به حدیث غدیر اشاره كرد و فرمود :
«افتقرون ان رسول الله صلى الله علیه و آله دعانى یوم غدیر خم فنادى لى بالولایة ثم قال: لیبلغ الشاهد منكم الغائب؟ »قالوا: اللهم نعم. (5)
آیا قبول دارید كه رسول خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیر خم مرا خواست، ولایتم را به مردم ابلاغ كرد و فرمود حاضران باید این مطلب را غایبان برسانند؟
حاضران گفتند: آرى.
5-كتاب سلیم بنقیس، حدیث 11، ص 641/ فوائد السمطین، ج 1، ص 312/ الغدیر، ج 1، ص163.
ادامه مطلب
در ایام خلافت عثمان جمعى از مهاجران و انصار در مسجد النبى - صلى الله علیه و آله - گرد آمده، پیرامون فضایل و سوابق قریش و انصار سخن مىگفتند و از سخنان پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) درباره قریش و انصار بهره مى جستند.
حضرت على علیه السلام نیز در این مجلس حضور داشت و به سخنان آنان گوش مىداد. گروهى از حضرت خواستند كه او نیز سخنى بگوید. حضرت پارهاى از سوابق و مناقبش را برشمرد و حاضران بر درستى گفتارش گواهى دادند. آنگاه امام به حدیث غدیر اشاره كرد و فرمود :
«افتقرون ان رسول الله صلى الله علیه و آله دعانى یوم غدیر خم فنادى لى بالولایة ثم قال: لیبلغ الشاهد منكم الغائب؟ »قالوا: اللهم نعم. (5)
آیا قبول دارید كه رسول خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیر خم مرا خواست، ولایتم را به مردم ابلاغ كرد و فرمود حاضران باید این مطلب را غایبان برسانند؟
حاضران گفتند: آرى.
5-كتاب سلیم بنقیس، حدیث 11، ص 641/ فوائد السمطین، ج 1، ص 312/ الغدیر، ج 1، ص163.
ادامه مطلب
قبل از شروع جنگ جمل، حضرت براى اتمام حجتى دیگر به طلحه پیام داد تا با وى دیدار كند. طلحه نیز پذیرفت و به حضور امیرمؤمنان علیه السلام شتافت.
[B]حضرت به وى فرمود :[/B]
«نشدتك الله هل سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله یقول: «من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»؟
[B]تو را به خدا سوگند مىدهم، آیا شنیدى كه رسول الله صلى الله علیه و آله مىفرمود: «هر كس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا هر كس او را دوست دارد دوست بدار و هر كس او دشمنى مىكند دشمن بدار؟»[/B]
قال: نعم. قال - علیه السلام - «فلم تقاتلنى؟» قال: لم اذكر. (6)
[B]طلحه گفت: آرى شنیده ام :[/B]
[B]حضرت فرمود: پس چرا با من مىجنگى؟[/B]
[B]طلحه جواب داد: فراموش كرده بودم.[/B]
6-مناقب الخوارزمى، ص 182/ مستدرك حاكم، ج3، ص 371/ مروج الذهب، ج 2، ص373/ تذكرة الخواص، ابن الجوزى، ص73/ مجمع الزوائد، ج9، ص107.
ادامه مطلب
در جنگ صفین، هنگامى كه فرستادههاى معاویه به حضور امیرمؤمنان علیه اسلام رسیدند تا به اصطلاح بین حضرت و معاویه صلح برقرار سازند، حضرت خطبهاى ایراد كرد و فرمود :
«انشدكم الله فى قول الله: (یا ایها الذین آمنوا اطیعواالله و اطیعواالرسول و اولى الامر منكم) (7) و قوله: (انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنواالذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزكاة و هم راكعون) (8) ثم قال: (و لم یتخذوا من دون الله ولا رسوله ولا المؤمنین ولیجة)، (9) فقال الناس: یا رسول الله، اخاص لبعض المؤمنین ام عام لجمیعهم؟ فامر الله عزوجل رسوله ان یعلمهم فیمن نزلت الایات و ان یفسر لهم من الولایة ما فسر لهم من صلاتهم و صیامهم و زكاتهم و حجهم. فنصبنى بغدیر خم و قال: «ان الله ارسلنى برسالة ضاق بها صدرى و ظننت ان الناس مكذبونى، فاوعدنى لابلغنها او یغذبنى، قم یا على» ثم نادى بالصلاة جامعة فصلى بهم الظهر ثم قال: «ایها الناس، ان الله مولاى و انا مولى المؤمنین و اولى بهم من انفسهم، الا من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره و اخذل من خذله.» فقام الیه سلمان الفارسى فقال: یا رسول الله ولاءه كما ذا؟ فقال: «ولاءه كولایتى، من كنت اولى به من نفسه فعلى اولى به من نفسه.» و انزل الله تبارك و تعالى: (الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتى و رضیت لكم الاسلام دینا) (10) ...» (11)
شما را به خدا سوگند مىدهم، در باره این آیات: «اى مؤمنان، از خدا و پیامبر و صاحبان امر خود پیروى كنید»؛ «صاحب اختیار و ولى شما خدا و پیامبرش و كسى است كه نماز را به پا داشته، در حال ركوع زكات مىدهد» و «غیر از خدا، پیامبر و مؤمنان را دوست صمیمى به شمار نیاوردید.»
مردم از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سؤال كردند: آیا مراد از «مؤمنان» در این آیات بعضى از آنهاست یا همه آنان را شامل مىشود؟ خداوند به پیامبرش دستور داد تا به آنان بفهماند كه این آیات درباره چه كسى نازل شده است و ولایت را براى آنها تفسیر كند چنانكه نماز، روزه، زكات و حج را تفسیر كرد. پیامبر(صلی الله علیه و آله)، براى امتثال امر خدا، در غدیر خم مرا به خلافت منصوب كرد و فرمود: «خداوند مرا به رسالتى فرستاده است كهسینهام از آن به فشار آمده، گمان مىكنم مردم مرا تكذیب خواهند كرد؛ ولى خداوند مرا تهدید كرد و فرمود: این پیام را برسانم وگرنه مرا عذاب مىكند. اى على برخیز». سپس مردم را براى نماز جماعت فرا خواند، و نماز ظهر را با آنان خواند و فرمود: اى مردم، خداوند مولاى من است، من مولاى مؤمنینم و اختیارم بر مؤمنین از خود آنان بیشتر است، بدانید هر كه من مولاى او هستم على مولاى اوست. خداوندا، هر كه على را دوست دارد دوست بدار و آن كه على را دشمن دارد دشمن بدار، هر كس على را یارى كند یارى كن و هر كه على را یارى نكند خوار كن.
در اینجا سلمان فارسى برخاست و گفت: یا رسول الله، ولایت و اختیار او بر مردم چگونه است؟ حضرت فرمود: اختیارات او مانند اختیارات من است، هر كس اختیار من به او از خود او بیشتر بوده، على هم اختیارش بر او از خودش بیشتر است.
و خداوند تبارك و تعالى این آیه را نازل فرمود: امروز دین شما را كامل كردم، نعمتم را بر شما تمام كردم و راضى شدم كه اسلام دین شما باشد.
7-النساء،59.
8-المائده، 55.
9-التوبة،16.
10-المائده،3.
11-كتاب سلیم بنقیس، ص 758/ الغدیر، ج 1، ص 195/ احتجاج طبرسى، ج 1، ص 341/ فرائد السمطین، ج 1، ص 314/ كمال الدین، ج 1، ص 274/ بحارالانوار، ج33، ص147.
ادامه مطلب
امام على(علیه السلام) در خطبهاى، كه در رحبه كوفه ایراد كرد، به واقعه غدیر و گفتار پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) در آن تمسك جست. ولى در این محفل انس بنمالك، كه در غدیر حضور داشت، مصلحت اندیشى پیشه كرده، از گواهى دادن سرباز زد.
[B]ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه چنین نقل مى كند :[/B]
«المشهور ان علیا علیه السلام ناشد الناس الله فى الرحبة بالكوفة، فقال: انشدكم الله رجلا سمع رسول الله صلى الله علیه و آله، یقول لى و هو منصرف من حجة الوداع: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، فقام رجال فشهدوا بذلك. فقال - علیه السلام - لانس بنمالك: «لقد حضرتها فما بالك؟. فقال: یا امیرالمؤمنین كبرت سنی و صار ما انساه اكثر مما اذكر. فقال \[على علیه السلام] له: ان كنت كاذبا فضربك الله بها بیضاء لا تواریها العمامة. فما مات حتى اصابه البرص.» (13)
مشهور است كه على علیه السلام - در رحبه كوفه مردم را سوگند داد و گفت: به خدا سوگند مىدهم هر كس در بازگشت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از حجةالوداع از آن حضرت شنید كه درباره من فرمود:« من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» برخیزد و گواهى دهد. مردانى برخاستند و گواهى دادند. سپس على علیه السلام به انس بن مالك فرمود: تو نیز آن روز حضور داشتى، چه شده است \[كه گواهى نمىدهى]؟ انس گفت: یا امیرالمؤمنین، سن من زیاد شده و آنچه فراموش كردهام بیش از چیزهایى است كه به یاد دارم. حضرت فرمود: اگر دروغگو باشى، خداوند تو را به چنان سفیدى مبتلا كند كه حتى عمامه نیز آن را پنهان نسازد. پس انس قبل از آنكه بمیرد مبتلا به پیسى شد.
13-شرح نهج البلاغة، ابن ابىالحدید، ج19، ص217/ المعارف، ابن قتیبة، ص 580/ انساب الاشراف، بلاذرى، ج 2، ص156/ حلیة الاولیاء، ج 5، ص26/ الارشاد، شیخ مفید، ج 1، ص 351/ كشف الیقین، علامه حلى، ص 110/ الغدیر، ج 1، ص193.
ادامه مطلب
امام على علیه السلام بارها مردم را مسجد كوفه جمع كرد و فرمود كه، هر كس در غدیر خم حضور داشته، حدیث غدیر را از زبان پیامبر اكرم شنیده است برخیزد و شهادت دهد.
هر بار حضرت چنین خواستهاى را بیان كرده، جمعى از بزرگان اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) اجابت كرده، شهادت دادند كه، ما در غدیرخم این سخن را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیده ایم.
این بخش از استشهادات حضرت چنان گسترده و متنوع است كه، بى هیچ اغراقى گردآورى منابع آن كتابى مىطلبد.
احمد بنحنبل در مسند خود داستان یكى از گواه جویى هاى حضرت را چنین نقل مى كند: على - رضى الله عنه - مردم را در رحبة (یكى از میادین كوفه) گرد آورد و فرمود :
«انشد الله كل امرئ مسلم سمع رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم یقول یوم غدیر خم ما سمع لما قام.»
به خدا سوگند مىدهم هر مسلمانى كه در روز غدیر خم گفتار پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) راشنیده است برخیزد و شهادت دهد.
احمد بنحنبل مىافزاید: به گفته ابىالطفیل سى تن از مردم برخاستند ولى ابونعیم نقل مىكند كه بسیارى از مردم برخاسته، شهادت دادند پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) را در غدیر خم در حالى كه دست حضرت على را گرفته بود، مشاهده كردند كه مىفرمود: «آیا مىدانید كه من به مؤمنین از خودآنان سزاوارترم؟» مردم در جواب عرضه داشتند: آرى چنین است، اى رسول خدا. آنگاه فرمود:« هر كس من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدایا، دوستدار وى را دوست بدار و با دشمن وى دشمن باش.
ابىالطفیل كه راوى این حدیث است، مىگوید: من از جمع مردم خارج شدم. در حالى كه پذیرش این حدیث برایم مشكل بود و در تردید به سر مىبردم، به ملاقات زید بنارقم رفتم و آنچه از على(علیه السلام) در آن روز دیده و شنیده بودم با وى در میان گذاشتم. زید بن ارقم گفت: حق همان است كه شنیدهاى. من خود همه آن مطالب را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدهام». (12)
12-مسند احمد بنحنبل، ج 4، ص 370/ این حدیث در صدها كتاب شیعه و سنى با عبارات مختلف نقل شده است.
ادامه مطلب
پس از جنگ نهروان امیرمؤمنان على علیه السلام نامهاى خطاب به شیعیان خود نوشت و ده نفر از بزرگان كوفه را كه مورد اعتماد بودند، مامور كرد تا هر جمعه در حضور آنها این نامه براى مردم قرائت شود. حضرت در بخشى از این نامه بر حق ولایت خود استدلال مى كند و مى فرماید :
«و انما حجتى انى ولى هذا الامر من دون قریش، ان نبى الله صلى الله علیه و آله قال: «الولاء لمن اعتق» فجاء رسول الله صلى الله علیه و آله بعتق الرقاب من النار، و اعتقها من الرق، فكان للنبى صلى الله علیه و آله، ولاء هذه الامة، و كان لى بعده ما كان له، فما جاز لقریش من فضلها علیها بالنبى صلى الله علیه و آله، جاز لبنى هاشم على قریش، و جاز لى على بنى هاشم یقول النبى صلى الله علیه و آله یوم غدیر خم «من كنت مولاه فعلى مولاه»، الا ان تدعى قریش فضلها على العرب بغیر النبى صلى الله علیه و آله. فان شاءوا فلیقولوا ذلك...» (15)
دلیل من بر این كه من ولى امرم نه سایر قریش، این است كه پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: ولایت براى كسى است كه آزاد كرده است؛ و چون رسول الله(صلی الله علیه و آله) مردم را از قید بندگى و آتش جهنم آزاد كرد پس بر امت ولایت دارد. بعد از آن حضرت، همان ولایت او از آن من است؛ زیرا هر فضیلتى كه قریش بر سایر امت دارد به سبب پیامبر(صلی الله علیه و آله) است و \[با توجه به این معیار] بنىهاشم بر قریش فضیلتى آشكارتر دارد؛ و من همان فضیلت را بر بنىهاشم دارم، زیرا رسول خدا در روز غدیر خم فرمود:« من كنت مولاه فهذا على مولاه.» مگر آن كه قریش ادعا كند به دلیلى جز انتساب به پیامبر بر عرب برترى دارد، پس اگر مىخواهند چنین بگویند، بگویند.
15-كشف المحجة، سید بنطاووس، ص246. معادن الحكمة فى مكاتیب الائمة، فصل 2/ بحار، ج 30،ص7.
ادامه مطلب