محور : اقتصاد
استیو سوگرود، مترجم: مصطفی جعفری
حتی بهترین سرمایهگذارها هم ایـن اشتباه بزرگ را مرتکب میشونـد مراقب باشید شما آن را انجام ندهید
من شخصا تنها یک قانون برای خودم دارم: از اشتباهات بزرگ بپرهیز.
میدانم که اگر این کار را انجام دهم، وضعیت خوبی خواهم داشت. میدانم که دارایی خودم را در سرمایهگذاریهایم بر باد نخواهم داد. دانستن این نکته به من آرامش میدهد. نمیتوانم باور کنم که بسیاری از افراد تیزهوش و موفق نمیتوانند این یک کار ساده را انجام دهند و هر چه دارند را از دست میدهند... یا حتی به کلی شکست میخورند. ببینید، اگر هر کار دیگری نمیکنید، حداقل این نکته را به ذهن بسپارید: از اشتباهات بزرگ بپرهیزید و بزرگترین اشتباه بزرگ این است که وقتی موزیک تمام شده است، همچنان برقصید.
دوست من، دست از این کار بردار! اگر اندکی دیر متوجه شدهای، باز هم آن را رها کن. اگر این قانون را دیر انجام بدهی، بهتر از آن است که هرگز دست به انجام آن نزنی. اجازه بدهید نشان دهم منظورم چیست.
چاک پرنس، مدیر عامل سابق سیتی گروپ نمونهای کامل از کسانی است که همچنان به رقص خود ادامه دادند.
چاک در تابستان سال 2007 که بحران بانکی داشت شروع میشد، به فایننشال تایمز گفت که «هنوز دارد میرقصد».
او درباره کسب و کار بانکداری گفت: وقتی موزیک از نظر نقدینگی به پایان میرسد، اوضاع پیچیده میشود، اما تا وقتی که موزیک پخش میشود باید بلندشوی و برقصی. ما هنوز داریم میرقصیم.
اما وقتی که او داشت صحبت میکرد، موسیقی قطع شده بود. از آن زمان که او این جمله را گفت یعنی در حدود یک و نیم سال قبل ارزش سهام سیتی گروپ 93 درصد کمتر شده است و چاک هم کمتر از چهار ماه بعد شغل خود را از دست داد. من هم این مساله را به طور خیلی جدی شاهد بودهام.
بیشتر سرمایهگذارهای ثروتمند در منطقهای که من آنجا زندگی میکنم، ثروت خود را از سرمایهگذاری در املاک محلی، یعنی املاک فلوریدا به دست آوردند.
موزیک در املاک فلوریدا چند سال پیش قطع شد... اما حتی امروز هم آنها هنوز مشغول رقصند. اگر آنها قبول کرده بودند که موسیقی قطع شده است، شاید میتوانستند بخش زیادی از ثروتشان را حفظ کنند.
میتوانم همچنان نمونههایی را از تاریخ ... و از ایساک نیوتن در حباب دریای جنوب در اواخر قرن هجده گرفته تا جورج سوروس در حباب تکنولوژی سال 2000 ذکر کنم.
امروزه پیام به طرزی باورنکردنی ساده است... وقتی موسیقی قطع میشود، دست از رقصیدن بردارید. از سالن رقص خارج شوید و این کار را به سرعت انجام دهید. اجازه ندهید اشتباهات کوچک به اشتباهاتی بزرگ تبدیل شوند.
این نکته ساده به نظر میرسد، اما همانطور که به اختصار نشان دادم، حتی باهوشترین افراد هم در مقابل آن زانو میزنند.
ما همه در معرض این ریسک قرار داریم، لذا باید تصمیمهایی هوشیارانه بگیریم... باید به خودمان بگوییم هیچ وقت اجازه نمیدهیم یک ضرر کوچک به ضرری بزرگ تبدیل شود.
برای تقویت این ایده میتوانید از هر «سیستمی» که به شما جواب میدهد استفاده کنید: متوقف ساختن خسارتها، رد توقفها را گرفتن، در هیچ چیزی موضع خیلی گنده نگرفتن و ...
من در عمل همه این موارد را استفاده میکنم. اما هر کدام که برای شما جوابگو است، همان را انجام دهید. مساله مهم این است که اجازه ندهید یک ضرر کوچک به خسارتی بزرگ تبدیل شود.
آیا میخواهید تا ابد در سرمایهگذاریهایتان وضع خوبی داشته باشید؟ پس تنها قانون من را فراموش نکنید... از اشتباهات بزرگ بپرهیزید! تا سرمایهگذار خوبی باشید.
منبع: دنیای اقتصاد
محور : اقتصاد
استیون هورویتز، استاد اقتصاد دانشگاه سنت لاورنس در کنتون نیویورک و محقق ارشد موسسه مرکتوس آرلینگتون ویرجینیا است. او مولف دو کتاب است: «پایههای خرد و اقتصاد کلان: یک دیدگاه اتریشی» و «تکامل پولی، بانکداری آزاد و نظم اقتصادی.» وی همچنین آثار زیادی را در باب اقتصاد مکتب اتریشی، اقتصاد سیاسی هایک، تئوری و تاریخ پولی نگاشته است. کارهای او در نشریههای حرفهای چون History of Political Economy، Southern Economic Journal و The Cambridge Journal of Economics چاپ شدهاند. او PHD خود را در رشته اقتصاد از دانشگاه جورج میسون و مدرک کارشناسیاش در اقتصاد و فلسفه را از دانشگاه میشیگان دریافت کرده است.
شاید هیچ مفهوم اقتصادی دیگری بهاندازه ارزش در طول تاریخ باعث ایجاد سردرگمیها و اشتباهات بزرگ نشده باشد. منشا تمامی این اشتباهات این نکته اشتباه است که ارزش هر کالا یا خدمتی تابعی است از هزینه تولید آن.
>>>
ادامه مطلب
محور : اقتصاد
در نه ماه اخیر من در چندین کنفرانس دانشگاهی در مورد بحران مالی جاری شرکت کردم. در این کنفرانسها در بوستون، مونترال، آمستردام، لندن، کلیولند، سیدنی، آتلانتا و دیگر نقاط برگزار شدند؛ اما در اصل هیچ فرقی با هم نداشتند.
افراد حاضر در کنفرانسها همه یک چیز میگفتند و مقالههای ارائه شده بسیار شبیه به هم بودند.
نیمی از مطالعات ارائه شده در مورد کمی کردن تاثیر سیاست مالی بود. قرار بود در این بررسیها به این سوال پاسخ داده شود که اگر مخارج دولت یک دلار افزایش یابد درآمد ملی چقدر افزایش مییابد. پاسخ بسته به فرضی که اقتصاددانان برای تفکیک علت و معلول در نظر گرفته بودند از صفر تا سه دلار متفاوت بود. شایان ذکر است اقتصاددانانی که به دولت مشاوره میدهند ادعا میکنند که ضریب تکاثری مخارج دولت 5/1 است. حداقل میتوانیم خوشحال باشیم که این رقم با متوسط ارقام اعلام شده برابر است!
>>>
ادامه مطلب
محور : اقتصاد
از موقعیتهای خود استفاده کنید
:: پول درآوردن در شرایط بد اقتصادی ::
نویسنده: شائونا پروراتسکی، مترجم: فیاض خاک
دوست دارید چه طور پول بیشتری به دست آورید؟ اگر برای پرداخت صورت حسابهای خود به درآمد بیشتری نیاز دارید یا اگر میخواهید با توجه به نااطمینانیهای فعلی پس انداز خود را افزایش دهید باید پول بیشتری داشته باشید. داشتن یک پس انداز معقول نه تنها باعث ثروتمندتر شدن شما میشود، بلکه به زندگیتان ثبات میبخشد.
برای پول درآوردن کارهای جالبی میتوان کرد. نگاهی به تبلیغات بیندازید. میتوانید از طریق کوتاه کردن چمنها، مراقبت از حیوانات خانگی، مراقبت از کودکان، مراقبت از سالمندان و کارهایی از این دست پول خوبی به دست بیاورید بدون این که وقت زیادی صرف کنید.
حال که بازار مسکن دچار رکود شده موقعیتهای خوبی خواهید داشت. با یک بنگاه مسکن تماس بگیرید و خدمات خود را ارائه دهید. میتوانید پیشنهاد دهید که خانههای مصادره شده را تا زمانی که مشتری برایشان پیدا شود تمیز کنید، چمنها را کوتاه نگه دارید، به حیاط سرکشی کنید یا در خانه سکونت کنید تا از ورود افراد ناشناس جلوگیری کنید. حتی میتوانید پیشنهاد دهید که گاه گاه سری به خانه بزنید تا ببینید مشکلی پیش نیامده باشد. با توجه به انبوه خانههایی که بدون مشتری باقیمانده مطمئن باشید پیشنهادتان پذیرفته میشود.
رستورانها و کافهها نیز در روزهای نزدیک تعطیلات به کارگران اضافی نیاز دارند. سعی کنید در یکی از رستورانهای مورد علاقه تان کار پیدا کنید. پیشخدمتها در یک روز شلوغ میتوانند 50 تا 100 دلار انعام بگیرند.
کمپانیهای تهیه کتاب تلفن نیز دو یا سه بار در سال استخدام میکنند. من سه بار برای این کمپانیها کار کردهام و هر بار حدود 200 دلار کسب کرده ام. تمام کاری که باید بکنید این است که یک ویدیوی 15 دقیقه ای برای آشنایی با کار تماشا کنید. اگر یک خودروی بیمه شده و یک سابقه رانندگی خوب داشته باشید میتوانید کتابهای تلفن را جابهجا کنید. با توجه به حجم کتابی که جابه جا کردهاید پول دریافت میکنید. همچنین میتوانید منطقههایی که میخواهید را انتخاب کنید. برای کسب اطلاعات بیشتر همین الان به شرکت تهیه کتاب تلفن زنگ بزنید.
شرکتهای توزیع نیز در تعطیلات یا مناسبتهایی نظیر روز مادر، کریسمس و روز شکرگزاری به پیک احتیاج دارند. اگر یک خودروی بیمه شده و سوابق رانندگی مناسبی داشته باشید میتوانید به این کار مشغول شوید.
برای این که شغل با ثبات تری پیدا کنید توزیع روزنامه را در نظر بگیرید. اگر نمیخواهید هر روز کار کنید میتوانید به عنوان کارگر جانشین استخدام شوید. حتی اگر در هفته دو روز هم روزنامهها را توزیع کنید میتوانید 75 دلار به دست آورید. میتوانید برای روزنامه مورد علاقهتان کار کنید.
فروشگاههای فروش هدیه برای بیماران هم به کسانی احتیاج دارند تا هدایا، گل یا مواد غذایی را به بیماران برسانند. در برخی از این فروشگاهها افراد داوطلب مشغول به کارند، اما ممکن است بتوانید در ازای خدماتتان پول هم دریافت کنید. در کنار دستمزد، میتوانید از شادی کسانی که برایشان کادو میبرید هم خوشحال شوید.
فروشگاههای زنجیره ای هم، کسانی که بخواهند قفسهها را مرتب و پرکنند و کالاهای جدید را در فروشگاه جای دهند را استخدام میکنند. این فروشگاهها به خصوص به کسانی نیازمندند که بخواهند شبها دیر وقت یا صبحهای زود کار کنند. اگر بتوانید در این ساعات به خصوص وقت بگذارید پول خوبی به دست میآورید.
شما در چه چیزی خوب هستید؟ دوخت و دوز بلدید؟ به طراحی داخلی علاقهمندید؟ به گل کاری علاقه دارید؟ در هر صورت میتوانید کاری به دست آورید. میتوانید در حملونقل اثاث خانه، نقاشی ساختمان، پرکردن بستهها، تدریس خصوصی یا تدریس موسیقی مشغول شوید. در تمام این موارد میتوانید تعیین کنید که چه قدر میخواهید کار کنید. شاید بتوانید این اوقات را به خاطرههای خوبی تبدیل کنید. موقعیتهای کسب پولی که در اطرافتان وجود دارد را فراموش نکنید. من در مورد چیزهایی صحبت میکنم که دیگر مورد نیازتان نیستند. حراجهای آنلاین راه خوبی برای فروش این ابزار هستند. اگر برای شروع به کمک نیاز دارید به شما میگویم که در اغلب شهرها مغازههایی هستند که ابزار دست دوم خریداری میکنند یا حتی میتوانید در گاراژ خانه تان حراج برگزار کنید و پول کسب کنید. از این راه شما با راحت شدن از شر آشغالهایتان پول به دست میآورید. اقتصاد بهبود خواهد یافت. ما از رکود نجات پیدا میکنیم و نسبت به قبل قویتر میشویم، اما نباید منتظر بمانیم. اگر میخواهید خلاق باشید میتوانید فرصتهایی را به دست آورید تا در همین وضعیت هم پول به دست آورید. این گونه میتوانید آینده خوبی داشته باشید.
منبع: دنیای اقتصاد
محور : اقتصاد
تیم هارفورد، مترجم: گلچهره پاکدل
پدر و مادرم اغلب عادت داشتند که بگویند: «زندگی عادلانه نیست!». بیل گیتس و کارلوس اسلیم طبق فهرست ثروتمندترین مردان جهان فوربس هر کدام ثروتی در حدود 60 میلیارد دلار دارند.
یک بازده ده درصدی روی این ثروت میشود چیزی در حدود سالانه 6 میلیارد دلار، یا به عبارتی ثانیهای 200 دلار. این رقم تقریبا برابر مقداری است که یک آمریکایی متوسط در طول روز، یا یک اتیوپیایی طی نه ماه، به دست میآورد. جای تعجب نیست که نابرابری درآمد چنین موضوع داغی است.
اما یافتن ارقام قابل اعتماد درباره نابرابری دشوار است. حتی در ایالات متحده، هیچ توافقی بر سر مختصات وضع کنونی وجود ندارد. اگر در سطح جهان نگاه کنیم، ارقام به مراتب مساله دارتر میشوند. رقمی که معمولا بیش از همه تکرار میشود مربوط به مقایسه ثروتمندترین کشور با فقیرترین کشور جهان است، اما این روش این واقعیت را نادیده میگیرد که نزدیک به 5/2میلیون انسان فقیر در کشورهای به سرعت در حال رشد چین و هند زندگی میکنند. یک روش بهتر، اما چالش برانگیزتر، بررسی نابرابری میان و در داخل کشورهاست. نتیجه این تلاشها هیچ گونه روند متاخری را درباره نابرابری در سطح جهان نشان نمیدهد، چه در جهت کاهش و چه در جهت افزایش.
پیشتر تلاشهای اینچنینی توسط برانکو میلانوویچ در بانک جهانی انجام شده بودند، اما اکنون او با همکاری دو اقتصاددان دیگر به نامهای پیتر لیندرت و جفری ویلیامسون به یافته تعجببرانگیزتری دست یافته است. او به این نتیجه رسیده است که توزیع درآمد در یک جامعه مدرن کنونی بسیار شبیه توزیع درآمد در امپراتوری رم، انگلستان، یا ولز در دورههای طلایی گذشته شان است. نه اینکه هیچ اختلافی در کار نباشد، بلکه به این معنا که جوامع مدرن هریک بهاندازهای با یکدیگر متفاوت اند که با جوامع باستانی گذشته.
برای مثال، توزیع درآمد امپراتوری رم شبیه به آنچه که در آمریکای معاصر میبینیم بوده است؛ چین در 1880 شبیه به سوئد امروزی، توزیع نسبتا برابری داشته است؛ انگلستان در 1668 از امپراتوری رم نابرابرتر، اما از برزیل امروزی بسیار متعادلتر بوده است.
این یافته خلاف انتظار است، خاصه به این دلیل که جوامع مدرن پتانسیل ایجاد چنان نابرابری را دارند که رمیها حتی خوابش را هم نمیتوانستند ببینند. زیرا هرچه جامعهای ثروتمندتر باشد، پتانسیل بیشتری برای نابرابر شدن نیز دارد. جوامع ماقبل تاریخی ضرورتا جوامعی برابر بودهاند: زیرا هیچ ثروت اجتماع پایهای درکار نبوده است که کسی را بیش از حد ثروتمند سازد.
تانزانیای امروزی از آمریکای معاصر برابرتر است، اما میلانوویچ و همکارانش بر این نکته انگشت میگمارند که تانزانیا درحال حاضر هم تا آنجایی که منجر به قحطی گسترده نشود نابرابر هست. جمهوری دموکراتیک کنگو تقریبا بهاندازه ایالات متحده نابرابری دارد، اما همین هم بیش از آن است که در توان تحمل چنین کشوری باشد – به دلیل تلفات سنگین جنگ، سوء تغذیه و شیوع انواع بیماریها.
بنابراین، ایالات متحده به عنوان ثروتمندترین اجتماع تاریخ، به طور بالقوه نابرابرترین جامعه تاریخ نیز هست. این جمعیت آمریکا را با سالی 100میلیارد دلار هم میتوان زنده نگاه داشت. اگر نخبگان اقلیت کنترل کامل را در دست داشتند، سالی 13،800 میلیارد دلار باقی میماند که میان دوستان رییسجمهور تقسیم شود.
اما موقع خرید یک نسخه جدید ویندوز هرچه هم که میخواهید درباره بیل گیتس فکر کنید، باید بدانید که ایالات متحده جامعهای چنان بهره کش هم نیست.
پس جالب است توجه کنیم که با وجودی که جوامع مدرن به قدری ثروتمند هستند که بتوانند از نیاکانشان بسیار نابرابرتر باشند، اما الگوهای نابرابری درآمدی شان بسیار مشابه گذشتگان است. شاید – این تنها یک گمانهزنی فردی است – جوامع انسانی حد تحمل مشخصی برای نابرابری دارند!
مطلب دیگر کمتر از این با حدسیات توام است: تصادفی نیست که جوامع ثروتمندتر کمتر از شهروندان خود بهرهکشی میکنند، تا جوامع فقیرتر.
این به این دلیل است که بهرهکشی شدید متضمن فقر است.
محور : اقتصاد
استاد: استیون هورویتز، مترجم: حسن افروزی
استیون هورویتز، استاد اقتصاد دانشگاه سنت لاورنس در کنتون نیویورک و محقق ارشد موسسه مرکتوس آرلینگتون ویرجینیا است. او مولف دو کتاب است: «پایههای خرد و اقتصاد کلان: یک دیدگاه اتریشی» و «تکامل پولی، بانکداری آزاد و نظم اقتصادی.» وی همچنین آثار زیادی را در باب اقتصاد مکتب اتریشی، اقتصاد سیاسیهایک، تئوری و تاریخ پولی نگاشته است. کارهای او در نشریههای حرفه ای چون History of Political Economy، Southern Economic Journal و The Cambridge Journal of Economics چاپ شدهاند. او PhD خود را در رشته اقتصاد از دانشگاه جورج میسون و مدرک کارشناسیاش را در اقتصاد و فلسفه از دانشگاه میشیگان دریافت کرده است.
(این مقاله در دوران بحران اقتصادی سال گذشته نگاشته شده است.)
بحران اقتصادی اخیر و به خصوص کاهش قیمت نفت، ترس از بروز تورم منفی را افزایش داده است، مخصوصا دانشمندان با شباهتهایی که بین بحران اخیر و دوران رکود بزرگ پیدا کردهاند به این ترس دامن زدهاند؛ دورانی که در آن تورم منفی به یکی از مشکلات چالشبرانگیز تبدیل شده بود. از یک نظر، این ترس شاید عجیب به نظر آید؛ چرا باید از کاهش قیمتها ترس داشت؟ آیا این خبر خوبی نیست، مخصوصا در زمانی که مردم با مشکلات مالی جدی روبهرو شدهاند؟ شاید کمی تامل در مفهوم تورم منفی بتواند ما را در درک تبعات آن یاری کند.
در تعریف مرسوم تورم منفی ابهامی وجود دارد که ما برای درک این مفهوم باید آن را حل کنیم. معمولا تورم منفی را «کاهش پایدار سطح عمومی قیمتها» تعریف میکنند. سوالی که این تعریف برای آن پاسخی در بر ندارد این است که چرا قیمتها کاهش پیدا میکنند. دو پاسخ ممکن برای این سوال وجود دارد: 1- تولیدکنندگان سطح بهرهوری فرآیند تولید خود را بالا برده و در نتیجه قادر شدهاند قیمت تولیداتشان را کاهش دهند، به عبارت دیگر قیمتها بیشتر نشاندهنده حقیقت اتفاق افتاده در اقتصاد هستند. 2- پول کافی در اقتصاد وجود ندارد تا مردم بتوانند کالاهای مورد نیاز خود را تهیه کنند در نتیجه کاهش تقاضا برای کالاهای مختلف باعث پایین آمدن قیمت آنها میشود.
حالت اول برخی اوقات «تورم منفی بیخطر» نامیده میشود. بله، درست است که قیمتها کاهش پیدا میکنند، ولی این کاهش برخاسته از عاملی است که برای جامعه مفید است. همانطور که اقتصاد رشد میکند و بهرهوری در آن بیشتر میشود، ما شاهد کاهش یافتن قیمت واقعی کالاها و خدمات خواهیم بود. به این فکر کنید که یک تکنولوژی جدید در آغاز که معرفی میشود چقدر گران است؛ ولی چگونه با بهتر شدن آن و افزایش بهرهوری قیمت آن کاهش مییابد. برای مثال قیمت حال لوازم کامپیوتری را با 5، 10 یا 20 سال پیش مقایسه کنید. اگر هزینه واقعی کالاها و خدمات را با تعداد ساعات کار محاسبه کنیم، یک کارگر صنعتی متوسط میتواند درآمد لازم برای خرید آنها را به دست آورد. بسیاری از کالاها و خدمات به طور محسوسی نسبت به سالهای قبل ارزانتر شدهاند.
متاسفانه، اثرات تورم منفی بیخطر معمولا به طور ملموس حس نمیشود؛ چرا که همزمان با کاهش قیمتها به دلیل افزایش بهرهوری، بانکهای مرکزی با اعمال سیاستهای مداخلهگرایانه، باعث ایجاد تورم و افزایش قیمتها میشوند. اگر سیستم بانکی ما سیستمی بود که در آن عرضه پول به درستی انجام میشد، آنگاه میتوانستیم کاهش قیمتها را به واسطه رشد اقتصادی شاهد باشیم. (همچنان که در اواخر قرن نوزده میلادی در سایه سیاست پولی نسبتا خوبی که در آمریکا وجود داشت، این امر مشهود بود.)
در مقابل، یک سیستم عرضه پول ناکارآ میتواند باعث ایجاد تورم منفی مشکلزا شود. این نوع از تورم منفی را معمولا برای تفاوت قائل شدن بین آن و تورم منفی بیخطر، «تورم منفی پولی» میگویند. در اینجا دیگر پایین آمدن قیمتها به بازاری خاص در زمانی خاص و نوآوریهای به وجود آمده در این بازار باز نمیگردد. در عوض، ناکارآیی سیستم بانکی در عرضه پول کافی باعث این امر میشود؛ به معنا که مردم به طور پیوسته در داراییهای پولی خود با کمبود مواجهند. در نتیجه، مردم بیشتر از هر زمان دیگری مایلند پول بیشتر یا حسابهای بانکی بزرگتر داشته باشند، و آسانترین راه ایشان برای داشتن داراییهای پولی بیشتر، صرفهجویی بیشتر در هزینههایشان است، چرا که این تنها چیزی است که آنها کنترل کامل آن را در دست دارند!
پس هرچه پول کمیابتر میشود، مردم بیشتر صرفهجویی میکنند، تولیدکنندهها با کمبود تقاضا برای کالاهایشان مواجه و کارگران بیکار میشوند. معمولا تولیدکنندهها بلافاصله قیمتهایشان را با تقاضای جدید منطبق نمیکنند (یا نمیتوانند بکنند). آنها در طول زمان متوجه میشوند که برای از بین بردن این مازاد عرضه باید قیمت کالا و دستمزد کارگرانشان را کاهش دهند و در سرانجام نیز اگر دولت مانع این کار نشود، قیمتها و دستمزدها شروع به کاهش میکنند. دقت کنید که مشکل کاهش قیمتها و دستمزدها نیست، بلکه اینها راهحل مشکلی است که به وجود آمده! مشکل عرضه ناکافی پول است و کاهش قیمتها و دستمزدها راهحل این مشکل است. بنابراین، بدترین کاری که دولتها میتوانند در این شرایط انجام دهند این است که از کاهش قیمتها و دستمزدها جلوگیری کنند.
در دوران رکود بزرگ، این کاری بود که روسای جمهور وقت یعنی هوور و روزولت انجام دادند. نتیجه چیزی نبود جز اینکه بنگاهها با وجود کاهش فروششان باید دستمزدهای بالا پرداخت میکردند و به این ترتیب راهی جز ورشکستگی برایشان باقی نمیماند. ورشکستگی تعداد زیادی از بنگاهها منتهی به بیکاری بیش از 25درصد نیروی کار ایالات متحده شد. حتی با در نظر نگرفتن چنین سیاستهای اشتباهی، تورم پولی میتواند عامل مشکلات دیگری از جمله افزایش بیکاری شود؛ چرا که بنگاهها نمیتوانند بلافاصله قیمتهایشان را با شرایط به وجود آمده منطبق کنند. بانکهای مرکزی باید از به وجود آمدن تورم منفی اجتناب کنند و معمولا نیز این اتفاق میافتد؛ چرا که بر خلاف تورم، به وجود آمدن تورم منفی نه تنها هیچ سودی برایشان ندارد، بلکه با افزایش ارزش دلار (چرا که قیمتها در حال کاهش است) ارزش بدهیهای آنها نیز افزایش پیدا میکند.
بنابراین، آیا ما اکنون باید از این کاهش قیمتها نگران باشیم؟ به نظر من، نه. مقدار زیادی از کاهش قیمت اندازهگیری شده در ایالات متحده و کانادا ناشی از کاهش قیمت نفت است تا جایی که دیگر قیمتها نیز شروع به کاهش نکردهاند دلیلی وجود ندارد که شرایط حاضر را نتیجه کمبود عرضه پول بدانیم، چرا که فدرال رزرو نیز در حال تزریق مقدار قابل توجهی پول به سیستم بانکی است. برخی کاهش قیمتهای دیگر نیز نتیجه جانبی رکود است، مانند قیمت مسکن که بعد از افزایش جنون آسایش حال در حال کاهش و بازگشت به مقدار واقعی اش است. این اصلاح در قیمتها نیز بیخطرند؛ چرا که نتیجه ارزشگذاری دوبارهای هستند که در سایه درکی بهتر از شرایط اقتصادی به وجود آمده است.
نتیجه اینکه تمامی تورمهای منفی بد نیستند. اگر قیمتها به خاطر درکی درستتر از شرایط اقتصادی یا افزایش بهرهوری کاهش پیدا کنند، چیزی برای نگرانی وجود ندارد. ولی اگر به خاطر عرضه ناکافی پول کاهش پیدا کنند، آن موقع باید نگران بود. شرایط حاضر در آمریکا و کاهش قیمتی که مشاهده میشود نتیجه ارزش گذاری دوباره در سایه درک درستتر از شرایط اقتصادی است؛ بنابراین فعلا دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
منبع: دنیای اقتصاد
محور : اقتصاد
محمود صدری
اعضای شورای امنیت سازمان ملل و آلمان اوایل هفته آینده بحث درباره وضع تحریمهای تازه علیه ایران را آغاز میکنند.
به همین علت مقامهای آمریکایی در روزهای اخیر بر دامنه رایزنیها با دیگر اعضای گروه 1+5 افزودهاند.
ینگونه مذاکرات، رایزنیها، بیانیهها و قطعنامههای تالی آن تازگی ندارد؛ اما همزمان شدن بحث تحریمها در شورای امنیت با تحریمهای تازهای که قرار است آمریکا راسا علیه ایران وضع کند، موضوع را قدری پیچیدهتر از گذشته کرده است. هدف اقدامهای داخلی و خارجی موازی که آمریکا دنبال میکند این است که دامنه شمول تحریم را از کالاهای مورد نیاز دولت، به کالاهای مورد نیاز مصرفکنندگان ایرانی از جمله بنزین تعمیم دهد.
درباره وجه سیاسی این تحریمها و آثار احتمالی آن تاکنون بسیار گفته و نوشته شده است. موافقان و مخالفان تحریم در آمریکا و دیگر کشورهای موثر در وضع تحریم علیه ایران هم در این باره بسیار سخن گفتهاند؛ اما درباره نسبت تحریمهای آمریکا و شورای امنیت با فلسفه اقتصاد آزاد و نظام بازار کمتر گفته و نوشته شده است. کم کاری در این حوزه باعث شده که سیاستمداران آمریکایی و دیگر کشورهای شریک تحریم، نمایندگان اقتصاد آزاد و نظام بازار شمرده شوند و از این ناحیه گناه ستمی که سیاستمداران روا میدارند به گردن اقتصاد و اقتصاددانان حامی اقتصاد آزاد و نظام بازار بیفتد. حال آنکه تئوریهای اقتصاد، ذاتا تحریم را از اشکال مداخله در بازار و سوءاستفاده سیاستمداران از اقتصاد به شمار میآورند و آن را نکوهش میکنند.تحریم اقتصادی هر کشوری از جمله ایران به منظور وادارکردن آن به تغییر رفتار سیاسی ماهیتا کاری است مانند تعیین دستوری نرخ بهره و پرداخت وامهای کمبهره که سیاستمداران برخلاف قواعد اقتصاد آزاد به دلایل غیراقتصادی در دستور کار قرار میدهند. همچنین تحریم اقتصادی، عملی است مانند کمک به بنگاههای زیانده که موجب میشود قواعد و سازوکارهای رقابت آزاد مختل شود و مدیران بیکفایت بنگاهها به مدد حمایت دولتها خود را به مدیران باکفایت بنگاههای سودده برسانند.دولت آمریکا و هر دولت دیگری، وقتی نمیتواند مشکلات سیاسی خود را به طرق دیپلماتیک یا هر روش متعارف دیگری حل کند و به اهرم تحریم اقتصادی روی میآورد، در واقع به همان کاری دست یازیده که دولتهای مداخلهگر در امور اقتصادی انجام میدهند.
صورت این قضایا متفاوت است؛ اما ذات آنها یکی است. بنابراین، بر حامیان اقتصاد آزاد فرض است که برای دفاع از اقتصاد آزاد و نظم بازار و پاس داشتن رقابت آزاد، این واقعیت را مدام تکرار کنند که بسط اقتصاد آزاد در جهان غرب محصول تحولات تاریخی و کوشش اقتصاددانان و فیلسوفان اقتصادی است که باید از آن دفاع کرد؛ این را هم باید توضیح داد که سیاستمداران نوعا دشمنان رقابت و اقتصاد آزاد هستند و مصالح سیاسی آنان لزوما بر آزادی اقتصادی منطبق نیست و در نتیجه، دولت تحریمکننده، نماینده اقتصاد آزاد نیست.
منبع: دنیای اقتصاد
محور : اقتصاد
استاد: استیون هورویتز، مترجم: حسن افروزی
استیون هورویتز، استاد اقتصاد دانشگاه سنت لاورنس در کنتون نیویورک و محقق ارشد موسسه مرکتوس آرلینگتون ویرجینیا است. او مولف دو کتاب است: «پایههای خرد و اقتصاد کلان: یک دیدگاه اتریشی» و «تکامل پولی، بانکداری آزاد و نظم اقتصادی». وی همچنین آثار زیادی را در باب اقتصاد مکتب اتریشی، اقتصاد سیاسیهایک، تئوری و تاریخ پولی نگاشته است.
کارهای او در نشریههای حرفهای چون History of Political Economy، Southern Economic Journal و The Cambridge Journal of Economics چاپ شدهاند. او PhD خود را در رشته اقتصاد از دانشگاه جورج میسون و مدرک کارشناسیاش در اقتصاد و فلسفه از دانشگاه میشیگان دریافت کرده است.
پول نهاد انسانی است که به قدری در زندگی ما حاضر و آشکار است که اغلب لزومی به فراپشت نگریستن و درک چگونگی و چرایی وجود آن نمیبینیم. به هر حال، وقتی بهاین فکر میکنیم که یک مشتری وارد مغازهای میشود، یک کاغذ با مقداری جوهر روی آن را به فروشنده میدهد، یا تنها چند بایت اطلاعات را توسط کامپیوتر انتقال میدهد و در عوض با اجناسی که ارزشی بسیار بیشتر از یک تکه کاغذ و کمی جوهر یا چند بایت ناقابل دارند از مغازه خارج میشود، بسیار عجیب به نظر میرسد. چگونه ما همه درگیراین شبکه گسترده اعتماد به نام مبادله پولی شدهایم؟ دقیقا چه چیزی باعث تبدیل یک چیز به پول میشود و پول چه نقشی در اقتصاد، ایجاد رشد اقتصادی و حفظ آزادی اقتصادی دارد؟
پول مانند بسیاری از نهادهای اقتصادی دیگر، نتیجه طراحی انسان نیست.
هیچ کس پول را اختراع نکرده است. بلکه پول مثالی کلاسیک از نظم خودجوش یا برنامهریزی نشده است.
قبل از به وجود آمدن سیستم مبادله پولی، مردم مجبور بودند در قبال کالاها و خدمات مورد نیازشان، کالاها یا خدمات تولیدی خود را به طرف دیگر مبادله ارائه دهند. ولی مشکلی که متوجه یک اقتصاد تهاتری میباشد این است که برای یک فرد پیدا کردن کسی که هم کالای مورد نیاز او را داشته باشد و هم فرد دیگر کالای تولیدی او را نیاز داشته باشد بسیار سخت است. بنابراین مردم در مقابلاین دشواری در مبادله، کالاهایی را که فکر میکردند دیگران بیشتر به آنها نیاز دارند نگاه میداشتند تا فرآیند مبادله را برای خود سادهتر سازند. این نوع از مبادله که آن را «مبادله غیرمستقیم» میگویند (مثلا مبادله تخممرغ با ذرت و مبادله ذرت با گوشت) در مقایسه با مبادله مستقیم یک مرحله بیشتر دارد، ولی فرآیند مبادله را آسانتر میسازد. کم کم مردم متوجه شدند که برخی کالاها نقش کالای واسطه را بهترایفا میکنند. با گذشت زمان این مبادلات غیرمستقیم به یک یا دو کالای واسطه خاص منتهی شدند و این گونه پول به وجود آمد. بهاین دلیل است که پول معمولا به عنوان واسطهای معتبر برای مبادله تعریف میشود. اینکه چه کالاهایی بهتر از دیگر کالاها به عنوان کالای واسطه عمل میکردند بسته به نوع فرهنگ آن جامعه بود – برخی جوامع چیزهایی مثل گوش ماهی، سنگ یا حتی احشام را انتخاب کردند – ولی فلزات با ارزش بهاین دلیل تبدیل به استاندارد شدند که خود ارزش کالایی بالایی داشتند و دیگر اینکه قابلیت به راحتی تقسیم شدن و ماندگاری طولانی داشتند.
معنای استفاده از پول این است که دیگر نیاز نیست نگران پیدا کردن فرد دیگری باشیم که هم کالای ما را نیاز داشته باشد و هم ما کالای او را نیاز داشته باشیم تا مبادله بتواند شکل گیرد. ما فقط باید کسی را پیدا کنیم که کالای مورد نیاز ما را داشته باشد؛ چرا که میدانیم که او در ازای فروش کالای خود پول را قبول خواهد کرد. بدین ترتیب، پول مبادله را برای مردم بسیار آسانتر میکند و این عامل نیز با ممکن ساختن به دست آوردن کالاها برای کسانی که بیشترین ارزش را برای آن قائلاند باعث افزایش رفاه اقتصادی میشود.
یکی از نتایجی که نگاه به پول از منظر یک نظم خودجوش به دست میدهد این است که دولت نمیتواند هر آنچه را که خود تصمیم میگیرد به عنوان پول معرفی کند. پول چیزی است که کار «پول» را انجام دهد؛ یعنی هر چیزی که مبادله گران در بازارها بر سر آن به عنوان کالای واسطه توافق داشته باشند. حتی زمانی که دولت «پول اجباری» – پولی که آنها با استفاده از اجبار قانون آن را به عنوان پول معرفی میکنند - را به وجود میآورد مجبور است به نوعی آن را به پول متداولی که در بازار مرسوم است مرتبط سازد. پول همیشه باید نوعی رابطه (معاصر یا تاریخی) با کالایی که مردم آن را به عنوان کالای واسطه در مبادلات انتخاب کردهاند، داشته باشد.
مهمترین نتیجه پول این است که استفاده از آن، این امر را ممکن میسازد که هر کالا یا خدماتی، یک قیمت خاص در واحد آن پول داشته باشد. وقتی همه قیمتها در یک کشور بر اساس واحد پول ملی آن کشور مشخص باشد، مقایسه ارزش آن کالاها با یکدیگر بسیار آسان خواهد بود. عمل مبادله پول در قبال کالاهای دیگر نوعی از مراوده است که به موجب آن قیمتهایی که از این مبادلات به وجود میآیند میتوانند به عنوان نشانههایی از ارزشاین کالاها برای تولیدکنندگان و مصرفکنندگان عمل نمایند. وقتی قیمتها در قالب پول در میآیند، مصرفکنندگان میتوانند بودجه خود را تنظیم کنند و ارجحیت انتخابهای متفاوت خود بر یکدیگر را تشخیص دهند و شاید مهمتر از آن، اینکه تولیدکنندگان میتوانند تشخیص دهند که تولید چه کالاهایی میتواند سود بیشتری داشته باشد و همچنین میتوانند بر اساس سود و ضرری که داشتهاند تشخیص دهند که آیا انتخابهای گذشته شان درست بوده است یا نه. پول این امکان را به تولیدکنندگان و مصرفکنندگان میدهد تا بتوانند به محاسبات اقتصادی بپردازند، چیزی که بدون آن رشد اقتصادی امکانناپذیر خواهد بود. هر چه استفاده از پول در یک اقتصاد گستردهتر باشد، افزایش رفاه کسانی که نقشی در آن سیستم به عهده دارند آسانتر صورت خواهد پذیرفت. پول در ابتدا توسط فعالان خصوصی به وجود آمد. پول در ابتدا به صورت سکههای طلا به وجود آمد که در اصل توسط ضرابان خصوصی تولید و توسط زرگرها ذخیره میشد. ولی دولت به زودی متوجه شد که آنها میتوانند با دستکاری کردن در فرآیند تولید سکه، سود نامشروع به دست آورند، مخصوصا اگر آن را برای خرید کالاها و خدمات برای پادشاه یا ملکه مصرف کنند. پول کاغذی نیز هنگامی که بانکها متوجه شدند میتوانند در قبال طلای مشتریان شان به آنها رسید کاغذی دهند و آن رسیدهای کاغذی خود میتوانند در بازار مبادله شوند، توسط بانکهای خصوصی به وجود آمد. تا زمانی که بانکها ملزم به معاوضه رسیدهای کاغذی با طلا بودنداین سیستم به خوبی کار میکرد. بااین حال، اینجا نیز دولت به زودی دریافت که میتواند با دخالت در این پروسه یا با به وجود آوردن انحصار در تولید پول، میتواند ازاین پول برای به دست آوردن منابع استفاده کند. سیستم بانک مرکزی که ما امروز شاهد حضور آن در تمامی کشورها هستیم نه به دلیل شکست پول خصوصی بلکه به دلیل خواست دولت برای به کنترل در آوردن تولید پول به وجود آمده است.
بدین ترتیب دولتها میتوانند بدون افزایش مالیات برنامهها و فعالیتهای خود را مانند فعالیتهای نظامی تامین مالی کنند.
در یک اقتصاد مدرن، انواع متنوعی از ابزارهای مالی به عنوان پول یا جانشین پول استفاده میشوند. ما هنوز از اسکناسها و سکهها استفاده میکنیم در حالی که جانشینهای جدیدی مانند چک نیز به وجود آمدهاند. چکها راهی برای دسترسی به حسابهای افراد در بانکها هستند. به جای برداشت پول در هر باری که به آن نیاز داریم، چکها و کارتهای اعتباری راهی برای ابلاغ دستوری به بانک مبنی بر انتقال مبلغ مشخصی پول از حساب یک فرد به حساب فردی دیگر است. در مقابل کارتهای اعتباری از لحاظ فنی نه نوعی پول بلکه خطوط ناامنی از اعتبار هستند. در واقع به هر حال کارتهای اعتباری نیازمند پرداخت پولاند حال این پرداخت میتواند به هر صورتی انجام پذیرد.
ابزارهای مالی دیگر نیز میتوانند با قادر ساختن افراد برای صدور چک از محل آنها به عنوان پول مورد استفاده قرار گیرند. یک مثال خوب میتواند وجوه متقابل پول (Money Market Mutual Funds) باشد، جایی که پساندازهای کم افراد توسط بانک جمع آوری شده و بانک با پرداخت ذرهای بهره کمتر به مشتریانش از محلاین سپردهها به خرید ابزارهای مالی میپردازد. بسیاری ازاین سپردهها این اجازه را به صاحبانشان میدهند که چکهایی معمولا با حداقل مبلغ بالایی بنویسند واین چکها دستوری به بانک برای فروش مقداری از سپردههای آنها برای پرداخت به بانک کسی که چک به نامش صادر شده است، میباشد.
امروزه وظیفه بانکهای مرکزی این است که با دانستن میزان پول عرضه شده، اقداماتی را انجام دهند تا این میزان را به اندازه درست و در زمان درست به وجود آورند. بدین ترتیب آنها میتوانند از به وجود آمدن تورم جلوگیری کنند. اگر بانک مرکزی بیش از حد پول به وجود آورد مردم با افزایش مخارج خود باعث افزایش مصنوعی قیمت آن کالا میشوند. تورم نه تنها باعث کاهش ارزش پول (و ارزش داراییهای مالی افراد مانند حسابهای پسانداز که بر اساس این پول تعریف شدهاند)، بلکه باعث نارسایی در نقش اساسی قیمتها یعنی فرستادن سیگنال برای فروشندهها و مصرفکنندهها میگردد؛ چرا که حال قسمتی از قیمت کالاها نه برخواسته از ارزش واقعی آنها بلکه در اثر تورم به وجود آمده است. تورم مداوم باعث کاهش رشد اقتصادی میگردد و حتی میتواند با دشوارتر ساختن تشخیص سیگنال قیمتها برای تولیدکنندگان و مصرفکنندگان، آغازی برای یک رکود اقتصادی باشد. تورم جدی و بیش از حد به راحتی میتواند با از ارزش انداختن پول یک کشور، اقتصاد آن را به کلی نابود سازد. چنین وضعیتی یکی از نقشهای اساسی پول را نشان میدهد: پول در جامعه مبادله، قرارداد و رضایت داوطلبانه افراد را امکانپذیر میسازد. وقتی پول از بین برود، توانایی ما نیز درایجاد روابط متقابل بر اساس مبادله از بین میرود و بدین ترتیب زور و تحمیل به عنوان تنها راه برای ایجاد رابطه میان افراد باقی میماند. بااین دیدگاه، پول نه تنها نماد آزادی است بلکه یکی از نهادهای بنیادی آن است. پول نه تنها این امکان را به ما میدهد تا کار و زحمت خود را به هر کالایی که نیاز داریم تبدیل کنیم بلکه این امکان را در جامعه به وجود میآورد تا افراد به صورت داوطلبانه و نیازهای متقابل، آزادانه و نه تحت زور و تحمیل در آن زندگی کنند. بنابراین میتوان گفت پول زندگی متمدنتر و انسانیتری را برای ما امکانپذیر میسازد.
منبع: دنیای اقتصاد
محور : اقتصاد
در کنفرانسی که همین اواخر درباره اقتصاد تجربی برگزار شده بود، جان لیست، استاد اقتصاد دانشگاه شیکاگو، موقع صرف نوشیدنی به حاضران گفت: «زمانی فکر میکردم منفورترین فرد در این رشتهام.» در حالی که خبر نداشت همانموقع همکارانش ته دل به او میگفتند: «هنوز هم هستی.»
اما چرا اینقدر تنفر؟ خیلی ساده؛ چون توجه بیاندازه لیست به فوت و فن روش تجربی، برخی از ستایششدهترین یافتههای اقتصاددانان رفتاری را به خاک و خون کشیده است.
به عنوان نمونه، یک شکل از بازیهای تجربی را در نظر بگیرید که مخالفان مدل انتخاب عقلایی بسیار در بوق و کرنایش کردهاند. بازی اولتیماتوم. در این بازی به یک بازیکن (A) دهدلار داده شده و از او خواسته میشود که هر مقداری از این مبلغ را که مایل است به بازیکن B بدهد. B میتواند این پیشنهاد را بپذیرد یا رد کند؛ اما اگر رد کند، نه به A و نه به B هیچ پولی تعلق نمیگیرد. حال اگر A یک حداکثرکننده عقلایی درآمد باشد، یک سنت به B پیشنهاد خواهد کرد و او هم آن را خواهد پذیرفت؛ زیرا از هیچی بهتر است؛ اما این امر هیچوقت اتفاق نمیافتد، پس A و B حداکثرکننده عقلایی درآمد نیستند.
بازی دیگری هست به نام بازی دیکتاتور که توسط جک نتش، دانیل کاهنمان (برنده نوبل)، و ریچارد تیلر (به یک اعتبار پیشروترین اقتصاددان رفتاری جهان) مطرح شده است. در بازی دیکتاتور، A دهدلار را مثل سابق تقسیم میکند؛ اما B نمیتواند پیشنهاد او را رد کند و لذا امکان باخت اولی وجود ندارد. با این همه بازهم در عمل A دو یا سهدلار به B میدهد. بازی سوم، مبادله هدایا، با پیشنهاد پرداختی از سوی B به A آغاز میشود. آنوقت A تصمیم میگیرد که چطور پاسخ دهد.
نتایج به طرز شگفتیآوری سازگارند: این بازیها نوعی تمایل به انصاف را در میان افراد به نمایش میگذارند. افراد بیش از آنچه که الزام دارند میپردازند، پیشنهادهای نابرابر را رد میکنند و بزرگوارانه همکاری میکنند. این نتایج بیش از 20 سال چون خاری در چشم اقتصاد مرسوم بوده است.
دستاورد لیست این بوده است که نشان داده چنین نتایجی از تدابیر پیش اندیشیده تجربی نشات میگیرند. او در یکی از آزمایشهای تجربی، تنها اندکی قواعد بازی دیکتاتور را تغییر داد. از A خواست که علاوه بر تقسیم دهدلار بین خودش و B، این اختیار را نیز داشته باشد که حتی پولی هم از B بگیرد. این اختیار تازه ظاهرا بیربط است؛ چون از آنجا که A به B پیشنهاد پول میدهد، دیگر دلیلی ندارد که به سرش بیفتد جیبهای او راهم خالی کند؛ اما در واقع، وقتی این گزینه اضافه شد، تعداد خیلی کمتری از افراد تصمیم گرفتند اصلا پولی به B بدهند و حتی یکی از آنها پول B را هم گرفت. آزمایشی دیگر نشان داد که تمایل A به دریافت پول B بسیار کم میشد اگر او فکر میکرد که B خودش این پول را به دست آورده است. لیست به عنوان یک آزمایشگر مشاهده کرد که میتواند با اندک تغییر در تدابیر آزمایش افراد را بخشنده یا ظالم کند.
یک آزمایش دیگر که لیست آن را بهترین آزمایش خودش میداند، در یک گردهمایی مجموعهداران کارتهای بیسبال انجام گرفت. لیست بازی تبادل کارتهای بیسبال را طوری ترتیب داد که بیشترین شباهت را به بازی مبادله هدایا داشته باشد و ملاحظه کرد که مبادلهکنندگان کارت وقتی بدانند کل مساله یک آزمایش تجربی است مثل نمونههای آزمایشگاهی رفتار میکنند؛ اما آنها که نمیدانستند اعمال شان زیر نظر است به شکل خودخواهانه رفتار میکردند.
آزمایشهای لیست نشان میهد که عوامل روانشناختی مهماند؛ اما اثرشان بسیار مبهم تر و پیچیده تر از آن چیزی است که آزمایشگران قبلی تصور میکردهاند. با این حال شاید کار او ارزش و اعتبار خیلیها را پایین بیاورد؛ به هرحال هیچ کس هم نگفته بود که حرفه آکادمیک جای ایثارگری و دگراندیشی است.
منبع: دنیای اقتصاد
محور : اقتصاد
پویا جبل عاملی
آیا میتوان رشد اقتصادی را معیاری برای مقایسه عملکرد دو اقتصاد دانست؟ به طور کلی پاسخ به این پرسش مثبت است.
در واقع اگر دو اقتصاد از نظر ساختاری، انباشت سرمایه و میزان توسعه یافتگی در یک سطح باشند، شاید این شاخص بهترین معیار ارزیابی باشد. اما هر چه تفاوت دو اقتصاد بیشتر باشد در عین حال که هنوز این شاخص کارآمد است؛ اما باید به نکات دیگری هم توجه شود. در واقع اگر به صورت مطلق تنها بر این شاخص تکیه کنیم و مدعی باشیم فلان اقتصاد در حال توسعهای که رشد اقتصادی در حد کشورهای توسعه یافته دارد، عملکردی برابر آنها و مناسب داشته است، دچار خطای فاحشی در تحلیل شدهایم. اما چرا؟
اول آنکه بیتردید یک اقتصاد در حال توسعه برای رسیدن به وضعیت مطلوب به رشد اقتصادی چند برابر اقتصادهای توسعه یافته نیاز دارد و دوم آنکه رشد اقتصادی برابر، نشان از آن دارد که در این اقتصاد فعالیتی به مراتب ناچیزتر از کشور توسعه یافته وجود داشته و عملکرد آن ابدا قابل دفاع نخواهد بود. ولی چگونه از رشد اقتصادی برابر بین دو اقتصاد عقب مانده و پیشرفته به این نتیجه میرسیم که عملکرد اولی بدتر از دیگری است. اگرچه در مقام پاسخ تمثیلهای متفاوتی زده شده تا این مطلب برای خواننده غیرمتخصص روشن شود، اما شاید بتوان اصل مطلب را هم به سادگی بیان داشت.
اصل موضوع به نزولی بودن تولید نهایی سرمایه و نیروی کار برمیگردد و این نزولی بودن را انسانها به صور مختلف در زندگیشان درک میکنند؛ مثلا هنگام غذا خوردن لذت و مطلوبیت قاشقهای اول هنگامی که آدمیگرسنه است، بسیار بیشتر از قاشقهای نهایی است؛ بنابراین میگوییم مطلوبیت نهایی غذا خوردن نزولی است یا آنکه پس از لختی هر دقیقه که میگذرد فراگیری انسان از کتابی که مطالعه میکند، پایینتر میآید. این موضوع در پروسه تولید هم وجود دارد؛ به این معنا که وقتی میزان سرمایه از حدی گذر کند، تولیدی که یک واحد سرمایه اضافی ایجاد میکند با افزایش سرمایه کاهش خواهد یافت.
بنابراین در دو بنگاه مشابه و با سطوح سرمایه متفاوت یک واحد سرمایه اضافی تولید بیشتری در بنگاه با انباشت سرمایه کمتر ایجاد میکند. از این میتوان نتیجه گرفت که اگر یک واحد تولید بیشتر در این دوبنگاه مفروض تنها به خاطر سرمایه به وجود آمده باشد، بنگاه کمتر توسعه یافته سرمایهگذاری کمتری نسبت به بنگاه دیگر، برای این یک واحد تولید بیشتر انجام داده است.
به این اعتبار در مقیاس کلان نیز میتوان نتیجه گرفت که اگر دو اقتصاد در حال توسعه و توسعه یافته، رشدی برابر را تجربه کنند، فعالیت در اقتصاد توسعه یافته بسیار بیشتر از اقتصاد عقب مانده بوده تا این رشد محقق شده است. این فعالیت و عملکرد بهتر میتواند مجموعهای از سیاستهای اقتصادی، سرمایهگذاری، ارتقای بهرهوری و... را شامل شود. بنابراین باید بیان داشت که اگر امروز رشد اقتصاد ایران از اقتصادهای توسعه یافته تنها با اختلاف ناچیزی بالاتر است، نشان از آن دارد که عملکرد این اقتصاد به صورت محسوس و غیرقابل اغماضی نامطلوب بوده و امیدبخش نیست.
منبع: دنیای اقتصاد
محور : اقتصاد
این مقاله را به دلیل اهمیت موضوع آن با شرح آزمایش یک زیستشناس معروف آغاز میکنیم. پاولف زیستشناس روس، پدیدهای را توصیف کرد که به پدیده شرطی شدن معروف شد.
او هر روزه با شروع غذا دادن به یک سگ، زنگی را به صدا درمیآورد. پس از مدتی وقتی صدای زنگ درمیآمد، حتی بدون تغذیه، معده سگ شروع به ترشح آنزیمهای معمول میکرد. در واقع شرطی شدن، نوعی خطای سیستم عصبی موجودات زنده است که میتواند مفید هم باشد. اما این امکان وجود دارد که انسانها در اثر همین خطای سیستم عصبی به بیراهه رفته و هزینههای سنگینی را بر خود تحمیل کنند. میدانیم تفکرات کینز، اقتصاددان انگلیسی، تا قبل از 1980 در علم اقتصاد حاکم بود. چکیده دستورات این اشرافزاده انگلیسی، خلق پول و افزایش عرضه آن برای تامین رشد اقتصادی و کاهش بیکاری است. نزدیک به نیم قرن اجرای این دستورات، نتایجی را به بار آورد که در اثر آن، بخشی از جوامع انسانی دچار خسارات سنگینی شدند؛ به گونهای که بسیاری از متفکران اجتماعی به این صرافت افتادند که آیا اخلاقا تامین رشد اقتصادی ارزش پرداخت این همه هزینه را دارد؟
...
ادامه مطلب
محور : اقتصاد
محمود بهمنی، رییسکل بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران، در یکی از مصاحبههای اخیر خود که تکذیب هم نشد، اعلام کرد:«تمام کشورهایی که رشد اقتصادیشان 8 یا 9 درصد بوده، در حال حاضر رشدشان منفی است و به منفی 5/2 هم رسیده است. اقتصاد جهانی اصلا فرو ریخته. وقتی به شما میگوییم رشد اقتصادیمان الان 3/2 درصد است، یعنی در وضعیت ایدهآلی هستیم و نسبت به اقتصاد کشورهای دیگر خیلی خوب است.» این در حالی است که وی اوایل امسال رشد اقتصادی سال گذشته را 8 درصد تخمین زده بود. در این مقاله بدون اینکه بخواهیم به سایر سخنان جناب رییسکل در این مصاحبه بپردازیم، قصد بر آن است که ایده و استدلالی که در پشت همین چند جمله و این سخن قراردارد، به نقد کشیده شده و مورد ارزیابی قرار گیرد.
چند نقد اساسی بر این استدلال وارد است که میتوان آنها را به چالش بر سر صحت مفروضات این استدلال و نیز صحت دامنه قیاس آن تقسیم کرد.
1 - ابتدا باید پرسید که آیا واقعا اقتصاد جهانی فروریخته و بسیاری از کشورهایی که رشدهای اقتصادی بالایی داشتهاند، رشدشان منفی شده است؟ به نظر میرسد که چنین نیست. به منظور بررسی صحیحتر این امر، ابتدا نگاهی به جدول رشد اقتصادی کشورهای همسایه و برخی کشورهای در حال توسعه میاندازیم. در جدول زیر رشد اقتصادی کشورهایی نظیر قطر، ترکمنستان، چین، افغانستان، آذربایجان، یمن و هند طبق اعلام صندوق بینالمللی پول در سالهای گذشته، سالجاری و سال آینده آمده است. همانطور که ملاحظه میشود، نه تنها رشد اقتصادی هیچ کدام از این کشورها در سالهای بحران (2007 و 2008) منفی نبودهاست، بلکه کشور همسایه، قطر، رشد متوسط بالای 13 درصد، ترکمنستان بالای 7 درصد و چین بالای 5/8 درصد داشتهاند. اینها همه در حالی است که رشد اقتصادی سال آینده این کشورها بسیار اعجابانگیز و بالا است. مثلا قطر به عنوان یک کشور نفتی واقع در خاورمیانه در سال آینده پیشبینی رشد 5/18 درصدی دارد و ترکمنستان نیز پیشبینی رشد 3/15 درصدی. این در حالی است که پیشبینی رشد اقتصادی ایران در سال آینده تنها 5/1 درصد است. بر این مبانی، به نظر میرسد که خبر رییسکل در مورد کشورهایی با رشدهای بالای اقتصادی که دچار رشد منفی شدهاند و فروپاشی اقتصاد دنیا، نادرست است.
2 - اما دامنه قیاس این استدلال نیز نادرست است؛ چراکه اگر قرار است نرخ رشد اقتصادی کشورها را با یکدیگر مقایسه کنیم، این نرخ باید با نرخ رشد اقتصادی کشورهایی که اولا به لحاظ درآمد سرانه، ثانیا جغرافیا و وضعیت منابع طبیعی یکسان یا تقریبا یکسان هستند، مقایسه شود. به طور مثال رشد اقتصادی کشوری نظیر ایران، نباید با رشد اقتصادی کشورهای توسعه یافتهای نظیر آمریکا، کانادا و انگلیس و آلمان مقایسه شود؛ چراکه این کشورها تقریبا از تمامی ظرفیت اقتصادی کشور خود (شامل نیرویکار، سرمایه، تکنولوژی و ...) استفاده کرده و عملا رشد بالا برای این اقتصادها مطلوب نیست؛ چرا که اقتصاد این کشورها بیش از این ظرفیت گسترش و رشد را ندارد. اما این در مورد اقتصاد در حال توسعهای که از بسیاری از منابع و ظرفیتهای بالقوه خود بهره نمیبرد، از درآمد سرانه بسیار پایینی نسبت به کشورهای توسعه یافته برخوردار است و حتی با وجود درآمدهای سرشار نفتی نتوانسته است خود را به قافله توسعه برساند، صادق نیست. بهعبارت دیگر، اگر توسعهیافتگی و توسعهنیافتگی را به افزایش قد در طول زندگی انسان تشبیه کنیم، نرخ افزایش قد کودکی را که در سنین 1 تا 10 سالگی است (به مثابه کشوری توسعه نیافته)، نمیتوان با جوانی که در سنین 10 تا 20 سالگی است (به مثابه کشوری در حال توسعه) و نیز این دو را با فرد سومی که در سنین 30 تا 60 سالگی است (به مثابه کشور توسعه یافته) مقایسه کرد. بلکه باید هر کدام از آنها را با توجه به میانگین نرخ افزایش قد در همان سنین مورد مقایسه و ارزیابی قرار داد؛ چراکه فردی که در سنین رشد قرار دارد، باید نرخ رشد قد زیادی داشته باشد، در حالی که این نرخ برای فردی که در سنین میانسالی است، نه تنها مطلوب نیست، بلکه میتواند بیماری هم محسوب شود.
بنابراین، اگر نگاهی دوباره به جدول زیر بیاندازید، متوجه خواهید شد که حتی اگر خبر رییسکل بانک مرکزی در مورد منفی شدن نرخ رشد برخی کشورها درست باشد، استدلال ایشان در تشبیه کردن و مقایسه کردن اقتصاد ایران با اقتصاد این کشورها صحیح نیست؛ چراکه اقتصاد ایران تنها باید با اقتصاد کشورهای در حال توسعه، کشورهای نفتخیز و کشورهای منطقه خاورمیانه مقایسه شود. اگر این مقایسه صورت بگیرد، که در گزارش صندوق بینالمللی پول و تاحدی در جدول زیر صورت گرفته است، ایران در تمامی این مقایسهها در ردههای نامناسبی جای میگیرد و بدین معناست که برخلاف اظهارات رییس کل بانک مرکزی، رشد اقتصادی کشور در وضعیت ایدهآلی نیست.
متاسفانه اتفاقی که در حال رخ دادن است، این است که مسوولان اقتصادی کشور، بهجای انجام اصلاحات و آزادسازیهای اقتصادی و پذیرفتن وضعیت اقتصادی نامناسب کشور و ارائه راهکارهایی برای برون رفت از رکود، اقدام به توجیه وضعیت موجود میکنند. به نظر میرسد این امر بیش از هر بحران جهانی میتواند اقتصاد کشور ما را متضرر سازد!
محور : اقتصاد
علی کیوان پناه
از اهداف اصلی هر کشوری داشتن رشد اقتصادی بالا و رسیدن به سطوح توسعه یافتگی میباشد که از ضرورتهای دسترسی به این اهداف، استفاده بهینه از منابع موجود در کشور و راهکار آن بهبود و ارتقای بهرهوری است.
طبیعی است که رسیدن به اهداف سند چشمانداز از جمله جایگاه برتر در منطقه، مقابله با فقر و ایجاد اشتغال برای مردم مستلزم این است که نرخ رشدهای بالای اقتصادی محقق شود. به همین جهت در برنامه چهارم توسعه در مجموع 8درصد رشد پیش بینی شده بود که 5/5درصد این رشد برای انباشت سرمایه و نیروی کار پیشبینی شده بود و قرار بر این بود که 5/2درصد از این رشد پیشبینی شده از طریق بهرهوری تحقق پیدا کند و این بدان معنی است که بهرهوری کل عوامل که در برنامه سوم به طور متوسط سالانه 8دهمدرصد رشد پیدا کرده، در برنامه چهارم به طور متوسط هر سال باید 5/2درصد رشد پیدا میکرد و اگر این امر محقق شود، یعنی بهرهوری در مجموع 3/31درصد از کل رشد اقتصادی کشور را متکفل خواهد شد.
سند چشمانداز تصویری از شرایط و جامعه مطلوب ما در افق 20ساله ارائه میدهد و طبعا تمامی برنامهها، فعالیتها و جهتگیریها و سیاستها در نظام جمهوری اسلامی ایران باید در جهت تحقق اهداف این سند تنظیم شده و به مرحله اجرا دربیاید. در سند چشمانداز در افق 20ساله، ایران کشوری است توسعهیافته با جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در منطقه.
...
ادامه مطلب
محور : اقتصاد
مالکین سالمی، مترجمان: محمدصادق الحسینی، محسن رنجبر
تورم (inflation) عبارت است از افزایش پایدار سطح کلی قیمتها. تورم بالا را ابرتورم (Hyperinflation) مینامند. اگر چه آستانه ابرتورم اختیاری است، اما اقتصادها عمدا این واژه را به زمانهایی اختصاص میدهند که نرخ ماهانه تورم از 50درصد بالاتر میرود.
در این نرخ تورم ماهانه، کالایی که روز اول ژانویه قیمتی معادل 1دلار داشته باشد، در اول ژانویه سال بعد از قیمت 130دلاری برخوردار خواهد بود.
ابرتورم پدیدهای عمدتا مختص قرن بیستم است. گستردهترین ابرتورم مطالعه شده، تورمی است که پس از جنگ جهانی اول در آلمان روی داد. نسبت شاخص قیمتها در آلمان در نوامبر 1923 به آگوست 1922(تنها پانزده ماه پیش از آن)، 1010×02/1 بود. این عدد بزرگ هم ارز نرخ تورم ماهانه 322درصد است. در شانزده ماهی که ابرتورم در این کشور حاکم بود، سطح قیمتها به طور متوسط در هر ماه چهار برابر میشد. اگر چه تورم شدید آلمان شناخته شدهتر از ابرتورم مجارستان است، اما تورمی که بعد از جنگ جهانی دوم در این کشور روی داد بسیار بزرگتر بود. سطح عمومی قیمتها در مجارستان در فاصله آگوست 1945 تا جولای 1946 با نرخ حیرتآور بیش از 19000درصد در ماه یا 19درصد در روز افزایش یافت. حتی این ارقام بسیار بزرگ نیز تورمی که در بدترین روزهای ابرتورم در این کشورها تجربه شد را کمتر از واقع بیان میکنند. در اکتبر 1923 سطح قیمتها در آلمان با نرخ 41درصد در روز بالا میرفت. همچنین در جولای 1946 قیمتها در مجارستان در هر روز بیش از 3برابر میشد.
...
ادامه مطلب