تاريخ : یک شنبه 14 فروردین 1390  | 11:59 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : مكاتب اقتصادي

 قیصر کللی

از دیرباز تاکنون فلاسفه و دانشمندان اجتماعی بسیاری تلاش داشته اند تا براساس ایده آل ها و آرمان های خود جوامعی بسازند که در آن فقر وجود نداشته باشد و ثروت های جامعه در دست عده یی اندک قرار نگیرد. در این جوامع ایده آلی اکثریت مردم به خصوص طبقات و سطوح پایینی جامعه مورد استثمار قرار نمی گیرند، ثروت ها به صورت برابر میان مردم تقسیم می شود و تمامی افراد جامعه به یک طبقه برابر تبدیل خواهند شد. این اندیشه و تز ایده آلی و اتوپیک در گذر زمان عنوان سوسیالیسم را به خود گرفت.

در این مکتب، چه سوسیالیسم سنتی و چه نوین، اقتصاد اصل و زیربنا محسوب می شود و دیگر موضوعات مانند سیاست، مذهب، فرهنگ و غیره همگی روبنا هستند. در اصل سوسیالیسم یک تز و مکتب اقتصادی است و دیگر موضوعات را در خدمت اقتصاد می خواهد. از اواسط قرن بیستم به این سمت بسیاری از سوسیالیست ها که از مارکسیسم سرخورده شده بودند و وعده های سوسیالیسم را در چارچوب ایدئولوژی و مکتب کمونیسم دست یافتنی و عملی نمی دیدند با افزودن دموکراسی به سوسیالیسم برای تحقق آرمان های این مکتب روند و رویکرد جدیدی را مدنظر قرار دادند. در رویکرد جدید سوسیالیست های غیرمارکسیست و ضدمارکسیست که حال خود را سوسیال دموکرات می نامیدند برابری و هم سطح شدن اقتصادی تمامی افراد جامعه را همراه با پیاده ساختن اصول دموکراسی در نظر می گیرند. اتوپیای سوسیال های دموکرات بسیار دست نیافتنی تر از اتوپیای دیگر سوسیال ها و دیگر مکاتب سوسیالیسم است. چرا سوسیال دموکراسی نمی تواند آرمان ها و وعده های خود را عملی سازد و جامعه برابر و دموکرات برای پیروان خود بسازد؟

 

...


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : یک شنبه 14 فروردین 1390  | 7:53 AM | نویسنده : قاسمعلی

محور :مكاتب اقتصادي

 محمود صدری
تعریف نظری جامع از مفهوم عدالت ناممکن است. زیرا آنچه را که برخی عدالت می‌دانند گروه دیگر، عین بی‌عدالتی می‌انگارند. یکی از تعاریف رایج از عدالت که مساوات‌طلبان واضع آن هستند، بر قاعده توزیع برابر یا نسبتا برابر استوار است.

سوسیالیست‌ها و پاره‌ای از عدالت‌طلبان مذهبی که حامیان اصلی این شیوه عدالت هستند، بر این باورند که همه ساکنان یک جامعه از امکانات آن، سهم برابر دارند و اگر کسانی به علت ناتوانی در تحصیل مال به اندازه دیگران، از قافله جا بمانند، حکومت وظیفه دارد که فاصله دارایی آنان را با دارایی افراد برخوردار از بین ببرد و یا فاصله را کاهش دهد. در مقابل این نگاه، طرفداران اقتصاد آزاد و شاخه‌ای دیگر از مذهبی‌ها (که با فقیهان پیوند نزدیک‌تر‌ی دارند)، بر این نکته پای می‌فشارند که زمین، هدیه خداوند به انسان‌ها است.
خداوند انسان‌ها را بر زمین خود نشانده و به آنان اختیار داده است که هریک براساس توانایی خود، فارغ از عنصر اجبار دیگران و در شرایط آزاد و رقابتی به فعالیت بپردازند و هرکس براساس قابلیت‌های فردی، سهمی از نعمات زمین را از آن خود کند. براساس این انگاره، شرایط و امکانات برابر برای فعالیت آزادانه، مطمئن‌ترین راه تحقق عدالت است.
این دو گروه اصلی (طرفداران اقتصاد بسته و حامیان اقتصاد آزاد) را می‌توان به چهار دسته جزئی‌تر تقسیم کرد که یکی از آنها یعنی سوسیالیسم و شاخه‌های مختلف آن در مبحث عدالت کمابیش یکسانند و سه شاخه طرفداران اقتصاد آزاد که با یکدیگر تفاوت‌هایی دارند.
برای فهم نگاه هریک از این نحله‌ها، می‌توان پاسخ‌های هریک از آنها را به دو پرسش بنیادی در باب عدالت و موضوعات مرتبط با آن بررسی کرد. این چهار مکتب اقتصادی عبارتند از: کینزی‌ها و نئوکلاسیک‌ها، مکتب اتریش، سوسیالیست‌ها و مکتب شیکاگو.

 

....


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : یک شنبه 14 فروردین 1390  | 7:36 AM | نویسنده : قاسمعلی

محور : مكاتب اقتصادي

 مهران دبیرسپهری

در تاریخ 3/10/85 مطلبی تحت عنوان «از مکتب شیکاگو تا نئولیبرالیسم وطنی» در یکی از روزنامه‌های اقتصادی به چاپ رسید که مملو از مضامین خلاف واقع درباره میلتون فریدمن بود که در اینجا سعی می‌شود برای تنویر افکار عمومی‌مطلب مزبور مورد نقد قرار گیرد.

نویسنده مطلب فوق در ابتدای نوشته خود می‌نویسند: «فریدمن از سال 1973 و به هنگام کودتای آمریکایی سیا علیه دولت دموکراتیک آلنده در شیلی و روی کار آمدن 17 ساله دولت پینوشه، بسیار مشهور شد.» نویسنده در این عبارت و در آغاز نوشته خود سعی دارد مشهور شدن فریدمن را به کودتا علیه آلنده پیوند بزند در صورتی که مشهوریت فریدمن به دلیل نظریه پولی اوست و این که برای اولین بار نشان داد که پشتوانه پول یک کشور نه ذخایر طلا و نه ذخایر ارز آن است بلکه پشتوانه پول یک کشور تولید آن کشور است و حجم پول هر کشور باید متناسب با میزان تولید آن کشور باشد و بیشتر یا کمتر بودن حجم پول از نسبت فوق منجر به تورم یا رکود می‌شود.

 

...


ادامه مطلب
نظرات 0
تاريخ : جمعه 12 فروردین 1390  | 7:50 PM | نویسنده : قاسمعلی
محور : مكاتب اقتصادي
 
مکتب اتریشی به عنوان یکی از مکاتب اقتصاد بازار آزاد
پویا جبل‌عاملی
همواره در توجیه خود در بین آکادمی‌های اقتصادی با مشکل روبه‌رو بوده است و هنوز که هنوز است به‌رغم پیشرفت چشمگیر هواداران این مکتب در مطرح کردن خویش، بسیاری از دانشکده‌ها و آکادمی‌های علمی در قبول رویکردهای اتریشی و حتی به نقد کشیدن آن با مانع مواجه‌اند.بی‌تردید چنین موانعی در ایران بسیار بیش از سایر نقاط خواهد بود.
 
توسعه مکتب اتریشی و حداقل فراگیری اصولی از آن برای یک دانش‌پژوه اقتصاد نیازمند راهکارهایی از سوی طرفداران این مکتب و به طور کلی طرفداران اقتصاد بازار است. رسیدن به این هدف که هر دانشجوی کارشناسی در ایران حداقل یک بار نام مکتب اتریشی را شنیده‌ باشد و آشنایی کلی با آن داشته باشد، هدفی بسیار مطلوب خواهد بود. هدفی که امروز فاصله بسیار با آن داریم. اما چه راهکارهایی برای رسیدن به این هدف وجود دارد؟ دانشجوی اقتصاد بیش از هر چیز به اقتصاد در پارادایم جریان رایج می‌نگرد، اقتصاد خرد و کلان از منظر او تمام آن چیزی است که وی باید در مورد تحلیل اقتصاد بداند و مباحث دیگر به تمامی در این دو خواهد گنجید. دانشجویان ایرانی شاید حتی در سر کلاس تاریخ اندیشه اقتصادی نیز نام اقتصاد اتریشی را نشنوند. در چنین فضایی سخن گفتن از مکتبی که این چنین مهجور افتاده است جرات خاص خود خواهد و ظرافت خاص خویش طلب می‌کند. اگر چه با وجود معدود کلاس‌های روش‌شناسی علم اقتصاد در دانشکده‌های ایران گذاری به اقتصاد اتریشی زده می‌شود، اما این کلاس‌ها که همواره به صورت اختیاری دایر می‌شوند آنچنان محدود هستند که نمی‌توانند جایگاهی باشند برای ابراز اندیشه‌های اتریشی. بی‌تردید الگوی فکری اتریشی خارج از منظومه جریان رایج است. دانشجوی اخت شده با مدل‌ها و معادله‌های جریان رایج، بسیار سخت می‌تواند اقتصاد اتریشی را درک کند. مگر آنکه ساختار فکری خویش را بار دیگر بنا کند.
چنین مشکلی اما از سوی برخی از اتریشی‌ها چون راجر گریسن از دانشگاه آبرِین تا حدودی مرتفع شده است. او که حاضر شد اقتصاد کلان اتریشی را در قالب مدل‌های ترسیمی معرفی کند و مورد دشنام بسیاری از اتریشی‌ها قرار گیرد که می‌انگاشتند وی تقدس میزس را زیر سوال برده است، ثابت کرد که می‌توان الگوی فکری اتریشی را به زبانی ساده‌تر و نزدیک به جریان رایج اقتصادی مطرح کرد. نباید از یاد برد که اگر اقتصاددانان جریان رایج از نمودارها برای بیان اقتصاد مورد نظر خود بهره گرفتند، تنها به این علت بود که اشکال منظور آنها را بهتر، ساده‌تر و تحلیلی‌تر نشان می‌داد، بنابراین چرا نباید اقتصاد اتریشی از این ابزار استفاده کند؟ نکته آنجا است که نباید تحلیل ترسیمی را به طور کامل جایگزین تحلیل غیر ترسیمی نمود وگرنه استفاده از ابزار شکلی به ذاته نمی‌تواند ناقض مکتب اتریشی باشد.در ایران اگر بتوانیم به سمت ترجمه کتاب‌هایی از اقتصاد اتریشی برویم که از ابزار جریان رایج برای معرفی خود استفاده کرده است، بی‌تردید استقبال از مکتب اتریشی به عنوان یکی از پایه‌ای‌ترین مکاتب اقتصاد آزاد، غیرقابل وصف خواهد بود. اقتصاد اتریشی به زعم بسیاری از طرفداران خود دارای مشخصه‌هایی است که کاملا جدا و منفک از جریان نئوکلاسیکی است.
با این وجود کسانی چون اسرائیل کرزنر بر این اعتقادند که مکتب اتریشی به رغم نقد‌هایی که به جریان نئوکلاسیکی به عنوان دیگر جریان حامی اقتصاد آزاد دارد، اما توسعه‌دهنده حیطه علمی نئوکلاسیکی است. از این زاویه مکتب اتریشی دیگر به عنوان مکتبی در تقابل با نئوکلاسیک‌ها مطرح نمی‌شود و اتفاقا رشد و توسعه آن خود امتیازی است برای توسعه تفکر نئوکلاسیک ضمن آنکه باید توجه داشت پدر مکتب اتریشی، منگر، خود یکی از اعضای انقلاب مارژینالیستی قرن نوزدهم است و به عنوان یکی از انقلابیون نئوکلاسیکی مطرح است. اتریشی‌ها به هیچ رو نمی‌توانند این گزاره را رد کنند که به عنوان مکتب طرفدار اقتصاد بازار با دیگر طرفداران این نوع اقتصاد قرابتی تاریخی و فکری دارند.
شاید به همین علت باشد که کرزنر معتقد است، اقتصاد نئوکلاسیک در ابتدا چون مکتب اتریشی، بر رویکرد‌های ذهنی تاکید داشت، اما با گذشت زمان و توجه بیش از اندازه به «تعادل» این رویکرد به فراموشی سپرده شد. با تاکید بر این وجوه اشتراکی میان مکتب اتریشی و اقتصاد نئوکلاسیک می‌توان به صورت قابل فهم‌تری اصول اتریشی را به مخاطبان منتقل کرد. اگرچه احساس غالب در اقتصاد اتریشی، انفکاک هرچه بیشتر از اقتصاد نئوکلاسیک است و کسانی چون لاخمن، تصور مکتب اتریشی را به عنوان مکمل اقتصاد نئوکلاسیک، کاملا منتفی می‌دانند، اما چنین رویکردی بی‌تردید هم همراه شدن با دیگر مکاتب اقتصاد آزاد است، و هم بی‌تردید اذهان برای دریافت عناصر کامل‌کننده اقتصاد نئوکلاسیک بیشتر آماده‌اند تا اقتصادی متضاد و در تقابل با اقتصاد نئوکلاسیک. ن
کته قابل توجه دیگر آنکه به نظر می‌رسد در حال حاضر نیز قرابت‌های چشم‌گیری بین تفاسیر اتریشی و نئوکلاسیکی موجود است. به عنوان مثال در حالی که اتریشی‌ها سخن از فرآیند در بازار می‌زنند، نئوکلاسیک‌ها بر تعادل تاکید دارند. اما آنان هنگامی که می‌خواهند رسیدن اقتصاد به نقطه تعادل را تفسیر کنند خواهی‌نخواهی بحث از یک فرآیند بازاری می‌کنند یا زمانی که اتریشی‌ها بر فردگرایی روش شناسانه تاکید دارند، نئوکلاسیک‌ها بی‌تردید با بازکردن مبحث پایه‌های خردی اقتصاد کلان خویش بر همان رویکرد اتریشی‌ها پافشاری می‌کنند.
لذا نه در ایران بلکه در تمامی آکادمی‌های اقتصادی، دید مکملی به اقتصاد اتریشی، هم پیوند زدن میان دو مکتب طرفدار اقتصاد آزاد، البته با دو پارادایم مختلف است و هم کمکی است برای آشنایی هر چه بیشتر دانش‌پژوهان بدین مکتب. اما یکی از موانع درونی مکتب اتریشی برای توسعه و فراگیری آن بین اقتصاددانان، تدریس سنتی آن به صورت استاد- شاگردی است. منگر استاد بوم - باورک و ویزر بود. این دو خود استاد میزس بودند و میزس استاد ماری رتبارد و اسرائیل کرزنر بود. لاخمن اگر از هایک درس نمی‌آموخت شاید هیچ‌گاه یک اتریشی افراطی نمی‌شد. باید پذیرفت که مکتب اتریشی به‌دلیل عدم همراهی جریان رایج و قلیل بودن عده اقتصاددانان آن، هیچ‌گاه نتوانسته است اقتصاددانان خود را به صورت غیرمستقیم پرورش دهد و سنت استاد- شاگردی چهره غالب تعلیم در مکتب اتریشی بوده است.چاره برون رفت از این سنت، همان دست یازیدن به ابزار جریان رایج است.
اگر گروه پیروان بازار در جریان رایج اقتصادی می‌توانند اقتصاددانانی را پرورش دهند که به‌طور مستقیم هیچ استاد نئوکلاسیکی نداشته اند و کتاب و مقاله تنها عامل انگیزشی در این راه بوده است، چرا اتریشی‌ها نتوانند چنین کنند؟ عبور از سنت استاد- شاگردی اقدام دیگری است که اقتصاددانان اتریشی می‌بایست انجام دهند.امروز بیش از گذشته اقتصاددانان ایرانی در پی اقتصاد آزادند و همین امر نیز باعث شده تا نگاهی جدی به مکتب اتریشی شود. پیروان این مکتب باید فرصت را غنیمت شمارند و با پرهیز از نظریه‌های افراطی خود را به عنوان توسعه‌دهندگان مکاتب اقتصاد آزاد در جامعه علمی امروز ایران مطرح کنند. بی‌تردید چنین راهی ضامن فراگیر شدن این مکتب از یکسو و بهره‌بردن اقتصاد ایران از آن، از سوی دیگر خواهد بود.

منبع : رستاك



نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 9 فروردین 1390  | 12:32 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : مکاتب اقتصادی

مکتب اتریش (به آلمانی: Österreichische Schule) یکی از مکتب‌های اندیشهٔ اقتصادی خارج از جریان اصلی است که بر سازمان‌یابی خود-به-خودی بر اساس ساز-و-کار قیمت‌ها تأکید دارد. نام این مکتب از بنیان‌گذاران و هواداران نخستین خود، که شهروندان امپراتوری هابزبورگ اتریش بودند، از جمله کارل منگر، اوژون فن بوم-باورک، لودویگ فن میزس، و برندهٔ جایزهٔ نوبل، فردریش هایک مشتق شده است. امروزه، پیروان مکتب اتریش از سراسر جهان هستند، اما بیشتر با عنوان اقصاددانان اتریش و آثار آنان با عنوان اقتصاد اتریشی نامیده می‌شود.

مکتب اتریش در اواخر سدهٔ نوزدهم و اوایل سدهٔ بیستم شایع شد. اتریشی‌ها به توسعهٔ نظریهٔ ارزش نئوکلاسیک و نظریهٔ ارزش ذهنی که جریان‌های اصلی اندیشهٔ اقتصادی معاصر بر آن‌ها متکی است و مسئلهٔ محاسبات اقتصادی که از اقتصاد نامتمرکز بازار آزاد در مقابل تخصیص منابع یک اقتصاد برنامه‌ریزی متمرکز دفاع می‌کند، بسیار کمک کردند. از میانه‌های سدهٔ بیستم به بعد، با نقادی چهره‌های شاخصی چون برایان کاپلان، جفری ساشز، و برندگان جایزهٔ نوبلی چون پل ساموئیسن، میلتون فریدمن، و پل کروگمان این مکتب خارج از جریان اصلی تلقی شد.

منبع‌ها :
مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Austrian School»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامهٔ آزاد. (بازیابی در ۱۵ فوریهٔ ۲۰۱۱).



نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 9 فروردین 1390  | 12:31 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : مکاتب اقتصادی

هراکلیت(۵۳۵تا۴۷۵ قبل از میلاد مسیح) :

قدیمی‌ترین نظریه در رابطه با نظامهای اقتصادی توسط هراکلیت بیان شده‌است.او عالم را مانند رودی می‌داند که همیشه در حال جریان است و هیچ ثانیه ایی مانند ثانیه دیگر نیست چون همه چیز در حال شدن است.به همین علت است که امکان ندارد بتوانیم در یک رودخانه دو دفعه شنا کنیم.چون نه آب آن رودخانه همان آب قبلی است و نه ما همان نفر قبلی هستیم.همه چیز در حال شدن است و شدن نتیجهٔ جدال اضداد است و تضادسازش دهندهٔ اجزا عالم است و اضداد برای هم لازم می‌باشند.این اصل از اصول پذیرفته شده سوسیالیسم است.

سقراط(۴۶۹تا۳۹۹قبل از میلاد میسح) :
این فیلسوف نامی یونان باستان هدف زندگی انسان را رفاه و سعادت آنها معرفی می‌کند اما به هیچ وجه تمرکز ثروت را راه رسیدن به این رفاه و سعادت نمی‌داند.و با تعریف که از مال ارائه می‌دهد مفید بودن را شرط وجود آن می‌داند.در حال حاضر یکی از تمایزات میان نظامهای اقتصادی نگرش آنها نسبت به مسئله «تمرکز ثروت» می‌باشد.

افلاطون(۴۲۷تا۳۴۷قبل از میلاد مسیح) :
تصویر یک نظام اشتراکی و سوسیالیستی به تمام معنا را می‌شود در افکار این فیلسوف مشاهده کرد.افلاطون در کتاب جمهوریت خود مدینه فاضله را جامعه‌ای اشتراکی معرفی می‌کند که مرکز ثقل زندگی اجتماعی در آن عدالت اجتماعی است و ثروت بصورت برابر تقسیم می‌شود.همچنین اصالت جمع که یکی از اصول اصلی و پذیرفته شده نظام‌های سوسیالیستی می‌باشد مورد توجه افلاطون می‌باشد.

با این حال جامعه اشتراکی افلاطون دو فرق اساسی با نظامهای کمونیستی قرن بیستم دارد اول:اینکه نظریات افلاطون بر پایه اصالت معنا(ایده آلیسم) استوار است در حالی که نظامهای کمونیستی قرن بیستم مبتنی بر اصالت ماده(ماتریالیسم) هستند. دوم:اینکه در نظامهای کمونیستی هدف ایجاد جامعه‌ای بدون طبقه‌است و حکومت طبقه کارگر در سوسیالیسم زمینه را برای ایجاد جامعه‌ای بدون طبقه در نظام کمونیستی آماده می‌کند.اما نظام اشتراکی افلاطون بر طبق اریستوکراسی (به معنی حکومت اشراف و فرمانروایی برگزیدگان و نخبگان)تشکیل می‌شود که در آن سه طبقه در نظر گرفته شده‌است طبقه اول شامل حکام و دادرسان و فیلسوفان می‌شود که در واقع افلاطون خود را در طبقه اول و برتر از افراد دو طبقه دیگر قرار داده‌است.طبقه دوم را سپاهیان و جنگاوران تشکیل می‌دهند و در طبقه سوم مولدان که شامل صنعتگران و بازرگانان و صاحبان شغلهای یدی حضور دارند که در عین حال با دیدهٔ تحقیر نگریسته مشوند.

ارسطو(۳۸۴تا۳۲۲قبل از میلاد مسیح) :
تقریبا در زمانی که افلاطون نظریات اشتراکی خود را مطرح می‌کرد نظریاتی مخالف وی توسط شاگرد او ارسطو مطرح گردید.ارسطو بر خلاف استادش افلاطون نظریه اصالت فرد را مطرح می‌کند وی در کتاب سیاست اداره منزل و شهرها و ثروت را بررسی می‌کند و فرد را اصل می‌داند. به نظره او جامعه وجود مستقل از افراد ندارد و بدون به سعادت رسیدن افراد نمی‌تواند به خودی خود سعادتمند باشد.در واقع یکی از اصول پذیرفته شدهٔ نظامهای اقتصادی سرمایه داری به نام اصالت فرد ریشه در افکار این فیلسوف یونانی دارد.با توجه به اینکهاصالت فرد و آزادی‌های فردی دو اصل لیبرالیسم را تشکیل میدند مالکیت فردی نیز به عنوان یکی از لوازم آزادی‌های فردیو اصالت فرد مطرح می‌شود.تاکید و توجهٔ ارسطو به مالکیت شخصی نشان گر ارتباط نزدیکتر نظریات او و اصول اقتصاد سرمایه داری می‌باشد. از دیگر نظریات اقتصادی ارسطو تمایز قائل شدن وی میان ارزش مصرفی و ارزش مبادله‌ای کالا می‌باشد.ارزش مصرفی کالا از نظر مفید بودن آن کالا مشخص می‌شود و ارزش مبادله‌ای کالا ناشی از مقبولیت عام ان کالا در بازار می‌باشد که توسط عرضه و تقاضا تعیین می‌شود.و همچنین ارسطو میان اقتصاد طبیعی و اقتصاد پولی تمایز قائل می‌شود که در اولی هدف از قعالیتهای اقتصادی رفع نیاز و در دومی هدف کسب پول می‌باشد.

منبع :
اقتباس شده از نظامهای اقتصادی دکترحسین نمازی.ناشر:شرکت سهامی انتشار



نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 9 فروردین 1390  | 12:30 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : مکاتب اقتصادی

طرفداران لیبرالیسم در مقابله با موج مداخله گرایی که تحت تاثیر مکتب کینز در نظام اقتصادی کشورهای سرمایه داری تاثیر گذار بود به دفاع از اصول و مبانی لیبرالیسم پرداختند و منشا تمام مشکلات را مداخله دولت در اقتصاد دانستند.در راس اینان مکتب شیکاگو و میلتون فریدمن قرار دارد. در حالی که در نظام اقتصادی آمریکا دولت کمترین نقش را در مقایسه با سایر کشورهای سرمایه داری داشت و سهم دولت آمریکا در تولید ناخالص ملی از یک درصد هم تجاوز نمی‌کرد اما فریدمن چنین می‌گوید:

«خواهیم کوشید به این سوال پاسخ دهیم که برای رفع نارساییهای سیستم خودمانکه نتایجی مشابه نتایج بالا به بار می‌آورد (تحت الشعاع قرار گرفتن منافع عمومی به وسیله منافع افراد) چه می‌توانیم بکنیم و چگونه می‌توانیم دامنه نفوذ و قدرت دولت را محدود کنیم و در عین حال کاری کنیم که دولت در انجام وظایف اصلی خود توانا گردد. یعنی از عهده دفاع از ملت در مقابل دشمن خارجی برآید و بتواند از هریک از آحاد مردم در برابر زور و اجبار هز تن دیگر از هموطنانش حمایت کند و در موارد اختلاف میان مردم به قضاوت درست بپردازد و به ما یاری دهد تا بتوانیم بر سر قوانینی که می‌باید از آنها پیروی کنیم به توافق برسیم.»

نرخ بهره :
این مکتب از عدم دخالت دولت در تعیین نرخ بهره حمایت می‌کند و مصرف کننده را تعیین کننده نرخ بهره می‌داند بطوریکه دراین مکتب بهره، عایدی سرمایه است و نرخ بهره در وضعیت تعادلی، با مازاد تولیدی که از ناحیه هزینه شدن وام حاصل می‌شود، برابر است. این وضع کاملا شبیه برابری نرخ دستمزد با محصول اضافی کار است.[۱]

منابع :
   1. نرخ بهره از نگاه چهار مکتب اقتصادیوبگاه ایران اکونومیست


    * نظامهای اقتصادی دکتر حسین نمازی.شرکت سهامی انتشارچاپ سوم ویرایش جدید ۱۳۸۴
    * میلتون فریدمن.آزادی انتخاب.ترجمه حسین حکیم زاده جهرمی
 



نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 9 فروردین 1390  | 12:29 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : مکاتب اقتصادی

بنیانگذار این مکتب اویکن است و روستو، اشمولدرز، هایک و ارهارد از نمایندگان معروف این مکتب هستند.آنان خواستار شرایط آزاد هستند و مکانیسم بازار را تایید می‌کنند و مخالف مداخله دولت در اقتصاد هستند و با مالکیت اشتراکی بر زمین و ابزار تولید و سوسیالیسم و هدایت اقتصاد مبارزه می‌کنند.طرفداران این مکتب چون اقتصاد لیبرالیستی خالص را شکست خورده نیروهای مزاحم و مختل کننده و مخالف می‌دانند لذا یک لیبرالیسم نورماتیو و اقتصاد رقابتی تنظیم شده را پیشنهاد می‌کنند.به اعتقاد نئو لیبرالیستها، لیبرالیسم به جای اینکه به آزادی رقابت بی اندیشد آزادی انتزاعی را مورد توجه قرار می‌دهند یعنی فقط خود آزادی را هدف قرار می‌دهند و این عدم حساسیت به انعقاد قراردادهایی بود که به ایجاد کارتل و تراست و کنسرن و سایر راههای ایجاد انحصار انجامید.و در واقع وقتی آزادی بالاترین هدف باشد ایجاد رقابت نمی‌تواند هدف لیبرالیسم باشد. قواعد اساسی نئولیبرالیسم عبارتند از:

    * ۱-بازارهای آزاد؛ تمرکز و ایجاد قدرت رقابت را مختل می‌کند پس دولت وظیفه دارد به وسیله وضع قوانین کارتل از رقابت حفاظت نماید.
    * ۲-ثبات ارزش پول.
    * ۳-تضمین مالکیت فردی.
    * ۴-مسولیت پذیری کامل هر عامل اقتصادی در برابر نتایج اعمال خود.
    * ۵-آزادی قرارداد(بجز قرار دادهایی که باعث ایجاد انحصار گردد مانند قراردادهایی که باعث بوجود آمدن کارتل و تراست و کنسرن می‌شود)
    * ۶-دولت و اقتصاد؛ دولت میبایست رقابت را تضمین کند.در واقع دولت فقط باید قواعد بازی را مشخص کند و با ایجاد فضای قانونی جریان رقابت را در چهارچوب آن ممکن سازد.لیبرالیسم به معنای عدم مداخله دولت نیست ٬چون به این ترتیب دست قوی ترها باز گذاشته می‌شود.دولت تنها حق دارد برای ایجاد شرایط رقابت مداخله کند و برای ایجاد آزادی عملی آزادی انتزاعی را زیر پا بگذارد.

منبع :
    * نظامهای اقتصادی دکتر حسین نمازی.شرکت سهامی انتشارچاپ سوم ویرایش جدید ۱۳۸۴
    * ژوزف لاژوژی.نظامهای اقتصادی.ترجمه شجاع الدین ضیائیان.انتشارات دانشگاه تهران ۱۳۵۵
 



نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 9 فروردین 1390  | 12:26 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : مکاتب اقتصادی

عدم تحقق پیش‌بینی‌های اقتصاددانان کلاسیک با واقعیت و انتقادات شدیدی که سوسیالیست‏ها و پیروان مکتب تاریخی قدیم به اصول مکتب کلاسیک کردند٬باعث شد که تجدید نظر در اصول کلاسیک واجب وانمود کند.اقتصاددان انگلیسی ویلیام استانلی جونس چند سال بعد از کتاب سرمایه مارکس کتاب خود را با عنوان نظریه اقتصاد سیاسی انتشار داد و در آن اصول اقتصاد سرمایه‌داری را بر پایه مطلوبیت مورد ارزیابی قرار داد.

در همین زمان مکتب اتریش نیز با ارائه نظریات کارل منگر ٬ بوهم باورک و فردریش ویزر شکل گرفت که بر اساس آن ارزش یک کالا به وسیله مطلوبیت نهایی سنجیده می‌شود و ارزش کالا با با برآورد ذهنی مصرف کننده مشخص می‌شود.یعنی اینکه مصرف کننده فکر می‌کند یک کالا تا چقدر برایش سودمند و با ارزش است.و قیمت کالا نیز در میان دو مرز مطلوبیت مصرف کننده از آن کالا و مطلوبیت تولید کننده قرار می‌گیرد.مرز بالای قیمت مطلوبیت کالا از نظر خریدار و مرز پایین قیمت مطلوبیت کالا از نظر فروشنده تعیین می‌شود.یعنی یک خریدار تا چه میزان حاضر است بابت یک کالا بپردازد و یک فروشنده پایین‌ترین قیمتی را که با آن حاضر است کالا را به فروش برساند چقدر است.

لئون والراس بنیانگذار مکتب لوزان در سال ۱۸۷۴ در فرانسه نیز بر پایه نظریه مطلوبیت نهایی، نزولی بودن منحنی تقاضا را ثابت کرد.به این شکل مکتب مارژینالیسم بوجود آمد.در حقیقت مارژینالیست‌ها همان نظریات کلایسک‌ها و طرفداران سرمایه‌داری در مورد آزادی، رقابت و اصل بودن نفع شخصی قبول دارند، اما اصل مطلوبیت را جایگزین نظریه ارزش-کار نمودند و به جای اینکه تعین قیمت را در طرف عرضه ببینند آن را در طرف تقاضا جستجو می‌کنند.بر همین اساس اقتصاددانانی که به بازسازی افکار کلاسیک همراه با حفظ اصول و مبانی آن خواه با استفاده از نظریه مطلوبیت نهایی یا بدون آن پرداختند به نیو کلاسیسم‌ها معروف شدند.با پیدایش این مکتب اصول سرمایه‌داری دچار تغییر نگردید، و اصول اصلی آن مانند لیبرالیسم اقتصادی، رقابت و تعادل اقتصادی خودکار همچنان باقی ماندند.

منابع :
# نظامهای اقتصادی٬ژوزف لاژوزی٬ترجمه شجاع الدین ضیائیان.انتشارات دانشگاه تهران۱۳۵۵.
# مکتبهای اقتصادی٬ژوزف لاژوزی ترجمه جهانگیر افکاری.سازمان انتشارات و آموزش اسلامی٬چاپ اول ۱۳۶۷.
# نظامهای اقتصادی٬دکتر حسین نمازی٬شرکت سهامی انتشار ۱۳۸۴



نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 9 فروردین 1390  | 12:25 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : مکاتب اقتصادی

شروع سوسیالیسم رقابتی از انگلستان بود و تلاشی برای ایجاد سنتز میان عناصر اقتصادی و رقابت آزاد بود.این تفکر میانه رو معتقد به حذف مالکیت فردی بر ابزار تولید و جایگزینی کارفرمایان مستقل و مدیرات شرکتهای خصوصی توسط مدیران بنگاهای دولتی است.هدف این است که نه تنها برای کالاهای مصرفی بلکه برای تمامی کالاهای اقتصادی اصالتاً قیمتهای بازار شکل بگیرد.و این تنها در زمانی ممکن است که خود مدیران بنگاهای دولتی با یکدیگر رقابت کنند.دو قاعده به عنوان پیش فرض برای کارکرد درست این نظام در نظر گرفته شده که بدین ترتیب هستند:
۱-تولید باید با حداقل هزینه انجام شود تا در عوامل تولید صرفه‌جویی به عمل آید.
۲-در هر موسسه تولیدی باید به مقداری تولید شود که هزینه نهایی با قیمت برابر شود و به این وسیله توزیع بهینه عوامل تولید و کار حاصل می‌شود که این خود نتیجه اش توزیع برابر درآمد و افزایش سطح رفاه جامعه را در پی دارد.
بنیان گذاران تفکر سوسیالیسم رقابتی استوارت میل ٬کینز٬پیگو٬ژوزف شومپتر و لرنر بودند و کسانی همچون مید٬دیکسون و لانگه از مدافعان این تفکر به حساب می‌آیند، آنها فکر می‌کردند می‌توانند نظام اقتصادی را طوری شکل دهند که آری از معایب دو نظام اقتصادی سوسیالیسم و سرمایه‌داری باشد.

منبع :

    * دکتر حسین نمازی، نظامهای اقتصادی، شرکت سهامی انتشار چاپ سوم ۱۳۸۴
    * انور خامه ای، تجدید نظر طلبی از مارکس تاماِو؛ انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی;۱۳۵۶
 



نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 9 فروردین 1390  | 12:24 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : مکاتب اقتصادی

سوسیالیسم علمی بر این مبنا استوار است که کلیه جریانات اجتماعی از جمله جریانات اقتصادی تحت تاثیر قانونمندی‌های علمی و طبیعی و جبری می‌باشد که خارج از وجود انسان است.بنیان گذاران سوسیالیسم علمی را باید در درجه اول ربرتوس و لاسال دانست.

کارل ربرتوس قانون کاهش نسبت دستمزد را ارائه می‌کند.او اعتقاد داردکه همیشه نسبت دستمزد کارگران به سود کارفرمایان در حال کاهش است.زیرا از طرفی با پیشرفت تکنیک کارایی سرمایه افزایش پیدا می‌کند و از طرفی دیگر به دلیل وجود رقابت در بازار کار نیروی انسانی و قانون عرضه و تقاضا و مازاد عرضه دستمزد کارگر همیشه در حداقل قرار می‌گیرد.بنابراین نسبت دستمزد کارگران به سود کارفرمایان و در نتیجه قدرت خرید ایشان همیشه در حال کاهش است.در همین ارتباط وی مالکیت دولت بر زمین و سرمایه را پیشنهاد می‌نماید.در زمینه بررسی علل بحران اقتصادی ربرتوس نظریه کمبود مصرف را ارائه می‌دهد.بر اساس این نظریه کارگران که قشر عظیمی از جامعه را در بر می‌گیرند به علت حاکمیت قانون کاهش نسبت دستمزد قادر به مصرف کالاهایی که تولید می‌شوند نمی‌باشند و از سویی دیگر با سود زیادی که نصیب کارفرمایان می‌شود عدم تعادل اقتصادی تشدید شده و بحران اقتصادی بوجود می‌آید.

فردیناند لاسال محور بررسیهای اقتصادی خویش را بر قانون دستمزد ریکاردو متمرکز نموده.او موسس اتحادیه کارگری آلمان است و معتقد است بهبود در وضع معیشتی کارگران را می‌توان از طریق ایجاد حکومت کارگری به وجود آورد.

منابع :

    * نظامهای اقتصادی دکتر حسین نمازی.شرکت سهامی انتشارچاپ سوم ویرایش جدید ۱۳۸۴
    * آندره پی یتر.مارکس و مارکسیسم.ترجمه شجاع الدین ضیاییان.انتشارات دانشگاه تهران چاپ پنجم۱۳۵۸
 

 



نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 9 فروردین 1390  | 12:24 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : مکاتب اقتصادی

«سوسیالیسم تخیلی» برابر واژه «Utopian Socialism» (در فارسی به «سوسیالیسم پنداری» و «سوسیالیسم ایده آلیست» نیز برگردانده شده است) واژه‌ای است که اولین بار توسط کارل مارکس (از بانفوذترین سوسیالیست‌ها که با جمع‌آوری نظرات سوسیالیست‌های قبل از خود و تحلیل وضع اقتصادی موجود در زمان خود و پیش از آن، با همکاری فرد دیگری به نام فردریش انگلس آثار مهمی را به رشته تحریر در آوردند) به سوسیالیست‌های پیش از وی اطلاق شده‌است. وی عقیده داشت که بیشتر سوسیالیست‌های اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم انسان‌گرایانی هستند که نسبت به بهره‌کشی شدیدی که با سرمایه‌داری ابتدایی همراه بود اعتراضی بجا داشتند. وی با وجود تحسین بسیار آن‌ها، این لقب کنایه‌آمیز را در مورد آن‌ها به کار برد و معتقد بود بیش‌تر آنان خیال‌پردازانی در جستجوی مدینه فاضله اند که امیدوارند با اتکای به خرد و شعور اخلاقی طبقه تحصیل‌کرده، جامعه را تحول بخشند. به نظر وی بیش‌تر افراد تحصیل‌کرده اغلب اعضای طبقات بالا هستند و بدین جهت پایگاه اجتماعی، رفاه، دانش و آموزش برتر خود را مدیون امتیازات موجود در نظام سرمایه‌داری بوده و در حفظ آن کوشش می‌کنند و وجود تعداد محدودی افراد انسان‌گرا در میان آنان به تحقیق نمی‌تواند پایگاه قدرتی برای تغییر محسوب شود و برای آن‌هایی که به تحقق چنین تغییری عقیده داشتند واژه سوسیالیست‌های تخیلی را به کار برد.

در واقع سوسیالیسم تخیلی مبتنی بر احساسات است و بدون تحلیل علمی از پدیدهای اقتصادی و اجتماعی و بدون ارائه راهکارهایی مبتنی بر تحقیقات علمی برای رفع مشکلات اقتصادی و یا پیاده شدن نظام اقتصادی مورد نظر است.

    * قدیمی‌ترین عضو سوسیالیسم تخیلی افلاطون فیلسوف نامی یونان باستان می‌باشد او مدینه فاضله را جامعه‌ای ایده‌آلی معرفی می‌کند که مرکز ثقل آن عدالت اجتماعی است.
    * همچنین توماس ماروس(۱۴۷۸-۱۵۳۵)سوسیالیست انگلیسی در اثر معروف خود «اوتوپیا» جامعه‌ای را مطلوب تصور می‌کند که در آن مالکیت فردی وجود ندارد.
    * توماس کامپانلا که از سوسیالیست‌های ایتالیائی است جامعه اشتراکی مد نظر خود را در کتابش به نام((کشور آفتاب )) به تصویر می‌کشد که در عین حال حکومت مسیحی بر آن حاکم است و اداره آن بر عهده کشیشان می‌باشد.
    * سیمون دو سیسموندی(۱۷۷۳-۱۸۴۲) نیز سوسیالیست فرانسوی می‌باشد که هدف اقتصاد کلاسیک یعنی حداکثر کردن سود را مورد انتقاد قرار می‌دهد و اقتصاد رقابتی را مخصوصا در زمینه توزیع نامناسب می‌داند. زیرا سیستم توزیع در این اقتصاد موجب فقر عمومی و مازاد تولید می‌شود.او معتقد است ریشه بحران‌ها در استثمار کارگران و پیشرفت تکنولوژی است و وسیع‌ترین قشر جامعه یعنی کارگران از قدرت خرید کمی برخوردارند.
    * سن سیمون (۱۷۶۰-۱۸۲۵)سوسیالیست فرانسوی سوسیالیم دولتی را در قالب مذهبی پیشنهاد می‌کند.این سوسیالیسم بر پایه اخوت مذهبی و بدون دخالت روحانیت می‌باشد.مشکل اصلی اجتماع مسئله کارگری عنوان می‌شود و ریشه تمام بحرا‏‏ن‌های اجتماعی و اقتصادی در این است که جامعه فقط دو طبقه دارد.یکی تولید کننده است و دیگری بدون انجام کار از دسترنج دیگران بهرمند می‌شود.سیمون در کتابش «کندوی عسل» این دو طبقه کارگر و کارفرما را به زنبور عسل و خرمگس تشبیه می‌کند که یکی با زحمت کار می‌کند و عسل تولید می‌کند و دیگری مانند خرمگسی بدون تحمل سختی از دسترنج وی بهره می‌برد.

اگرچه سوسیالیسم تخیلی سهم چندانی در ارائه راه حل برای مشکلات اقتصادی ندارد و راه عملی پیاده کردن نظام اقتصادی سوسیالیستی را نمی‌نمایاند با این وجود با انتقاد خود از نظام اقتصادی حاکم و طرح نظام اقتصادی مبتنی بر مساوات و عدالت اجتماعی و به دور از مشکلات توزیع در نظام حاکم در نشان دادن ضعف نظام سرمایه‌داری و ایجاد واکنش در برابر این نظام بی‌تاثیر نبوده است.

منابع :

    * تکامل نهادها و ایدئولوژیهای اقتصادی نویسنده: ای.ک.هانت انتشارات: جامعه و اقتصاد
    * نظامهای اقتصادی دکتر حسین نمازی.شرکت سهامی انتشارچاپ سوم ویرایش جدید ۱۳۸۴
    * آندره پی یتر.مارکس و مارکسیسم.ترجمه شجاع الدین ضیاییان.انتشارات دانشگاه تهران چاپ پنجم۱۳۵۸
    * آندره پی یتره.تاریخ اقتصاد.ترجمه سید ضیا الدین دهشیری.انتشارات دانشگاه تهران چاپ اول۱۳۵۵
 

 



نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 9 فروردین 1390  | 12:22 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : مکاتب اقتصادی

این مکتب که در طی ۳۰ سال یعنی از سال ۱۸۴۰ تا ۱۸۷۰ رواج داشت واکنشی در برابر مکتب کلاسیک بود و اصول عمده آن را مورد انتقاد قرار داد. بنیان گذاران این مکتب عبارتند از فریدریش لیست(۱۷۸۹-۱۸۴۶)ویلهم روشر(۱۸۱۷-۱۸۹۴)و هیلد براند(۱۸۱۲-۱۸۷۸).انتقادهای این مکتب به اصول مکتب کلاسیک بدین قرار می‌باشد:

    * ۱-انتقاد به بینش مادی کلاسیکها در مورد نیروهای مولد و اینکه در این نوع نگرش انسان تنها به عنوان عامل تولید در نظر گرفته شده‌است. لیست معتقد است تولید کننده ثروت از خود ثروت با ارزش تر است و مشکل اساسی را مفهوم مولد بودن از نظر کلاسکها می‌داند و اظهار می‌دارد از نظر کلاسیکها کسی که خوک تربیت می‌کند مولد است اما کسی که انسان تربیت می‌کند عضوی غیر مولد است در نظر ایشان نیوتن و جیمز وات به اندازه یک الاغ یا اسب یا گاوی که زمین را شخم می‌زند مولد نیستند.
    * ۲-انتقاد دیگر به روش نتیجه گیری کلاسیک‌ها یعنی روش قیاس بود.به نظر ایشان علت نا همخوانی نظریات کلاسیکها با واقعیت در این است که کلاسیکها به جای اینکه از روش استقرا به نتیجه برسند در مورد پدیده‌ها و وقایع اجتماعی و اقتصادی را با قواعد کلی و غیر تجربی توضیح می‌دهند.
    * ۳-انتقاد به اصل هماهنگی کلاسیکها.این اصل با واقعیات و مشاهدات منطبق نمی‌باشد و در واقع از نظر طرفداران مکتب تاریخی قدیم هیچ قانون اقتصادی وجود ندارد که متلق بوده و بشود آن را به همه جا تعمیم داد.اصل هماهنگی نیز بصورت قانونی کلی بیان شده‌است بدون اینکه از روش استقرا و مشاهده تجربی بدست آمده باشد.زیرا در عمل ناهماهنگی و حتی تقابل فرد و اجتماع به صورت عینی به اثبات رسیده.
    * ۴-انتقاد به اصل خودخواهی از اصول کلاسیکها.در این نظریه خود خواهی و نفع شخصی تنها انگیزه رفتارهای انسان در نظر گرفته شده در حالی که عواملی چون احساس وظیفه از خود گذشتگی و ایثار نوع دوستی و ترحو و مانند ان می‌تواند محرکی برای رفتارهای انسانی باشد که در این اصل در نظر گرفته نشده‌است.به همین دلیل مکتب تاریخی بر عناصر اخلاقی در اقتصاد تاکید فراوان دارد.و انسان اقتصادی کلاسیکها را نه به عنوان مدلی از انسان بلکه به عنوان کاریکاتوری ناقص از انسان می‌داند.
    * ۵-نقش دولت در اقتصاد.این مکتب ضمن رد نظر کلاسیکها نسبت به دولت به عنوان فقط نگهبان دولت را وسیله‌ای برای تحقق منظورهای اقتصادی غالبا عام المنفعه می‌داند که افراد به صورت آزادانه نمیخواهند یا نمی‌توانند آنها را انجام دهند.

منابع :
    * دکتر حسین نمازی.نظامهای اقتصادی.شرکت سهامی انتشارچاپ سوم ویرایش جدید ۱۳۸۴
    * ژوزف لاژوژی.نظامهای اقتصادی.ترجمه شجاع الدین ضیائیان.انتشارات دانشگاه تهران ۱۳۵۵
    * عبدالله جاسبی.نظامهای اقتصادی.سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی چاپ دوم۱۳۶۴
 



نظرات 0
تاريخ : سه شنبه 9 فروردین 1390  | 12:21 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : مکاتب اقتصادی

فیزیوکراسی یا فیزیو کراتیسم به معنی تسلط طبیعت و در واقع آموزه اقتصاد ملی طبیعت می‌باشد.دوران حیات این مکتب از سال ۱۷۵۸ همزمان با «تابلوی اقتصادی» دکتر کنه بنیان گذار این مکتب تا سال ۱۷۷۶یعنی در تاریخ انتشار کتاب معروف و ارزشمند «ثروت و ملل» آدام اسمیت می‌باشد.

در واقع حیات این مکتب همزمان با پیشرفت علوم و فنون مکانیک وگسترش افکار ناتورالیستی (یک جهان بینی فلسفی است که بر اساس آن همه چیز به وسیله طبیعت و طبیعت تنها به وسیله خودش توضیح پذیر است) بوجود آمد.

فیزیوکراتیسم اولین مکتب اقتصادی است که به بیان قواعد علمی اقتصاد پرداخت و بیشترین سهم را در شکل گیری اصول اولیه نظام اقتصادی سرمایه‌داری داشت.مبنای این مکتب بر پایه فلسفه دئیسم استوار بود.دئیسم یا «مکتب خدا پرستی طبیعی» از ریشه لاتین دئوس به معنی خداست که در قرن ۱۷ و ۱۸ پدید آمد و با کلیسا مخالف بود و منکر وحی بود و عقل و ندای طبیعت را برای سعادتمند شدن انسان کافی می‌دانست و کلا بر طبق نظر این فلسفه خداوند منشا هستی می‌باشد و دنیا را خلق نموده و و پس از خلقت هیچ چیز در جریان عالم دخالت نمی‌کند.در واقع خداوند دخالتی در این دنیا بعد از خلقت نمی‌کند مانند ساعت سازی که ساعتی را می‌سازد اما بعد از آن ساعت خود کار می‌کند ونیازی به دخالت سازنده اش ندارد. همین طور جهان هستی نیز با قواعد طبیعی که خداوند در بدو خلق کردن در آن نهاده به حیات خود بدون نیاز دخالت خدا ادامه می‌دهد در واقع تعبیر دئیسم از خداوند معمار باز نشسته است.

در واقع در اینجا به روشنی منشا فکری آزادی اقتصاد و عدم دخالت دولت در اقتصاد دیده می‌شود چون نظر بر این است که اقتصاد نیز مانند طبیعت با توجه به مکانیسمهایی که در آن وجود دارد به تعادل می‌رسد و نیازی به دخالت دولت در رسیدن به تعادل ندارد.در واقع فیزیوکراتیسم معتقد است دو نوع نظام در دنیا وجود دارد.یکی نظام طبیعی که شامل قوانین غیر قابل تغییر طبیعی است و در عین حال بهترین نظام ممکن است و دوم نظامهای تکوینی که به وسیله انسان بوجود می‌آیند وبر اساس قوانین حقوقی تنظیم شده‌اند.از نظر فیزیو کراتها هدف این است که نظامهای تکوینی بوجود آمده توسط انسان بر نظامهای طبیعی منطبق گردند و طبعاً نظامهای اقتصادی ساخته دست بشر نیز باید مانند نظامهای طبیعی طوری ساخته شوند که نیازی به دخالت دولت نداشته باشند.و وظیفه دولت فقط از بین بردن موانع ساختگی ایجاد آزادی و مالکیت و مجازات افراد متعدی به این دو و همچنین تعلیم قوانین طبیعی است.

اصل «تعادل اقتصادی خودکار» به این معنی که اقتصاد به خودی خود به تعادل می‌رسد و نیازی به دخالت دولت ندارد نیز اولین بار توسط این مکتب بیان شد که ریشه در دیدگاه آنان به طبیعت دارد.دکتر «کنه» بنیانگذار مکتب فیزیکراتیسم در کتاب «تابلوی اقتصادی» خود جریان ثروت در اقتصاد را به مشابه جریان گردش خون در بدن می‌داند که بصورت خودکار و بدون نیاز به دخالت از خارج انجام می‌گردد.او توضیح می‌دهد که چگونه تولید، توزیع و مصرف به یکدیگر وابسته‌اند و کلیه مبادلات حلقه‌های یک زنجیر را تشکیل می‌دهند.با تکرار مستمر جریان تولید، توضیع و مصرف اقتصاد متعادل می‌گردد.با نظریه «جریان ثروت» هسته فکری یکی از مهمترین اصول سرمایه داری یعنی «تعادل خودکار» شکل گرفت.

مکتب فیزیوکراتیسم با استفاده از دئیسم در شکل گیری لیبرالیسم اقتصادی که یکی دیگر از اصول سرمایه داری است نیز نقش داشته؛ زیرا از یک طرف شرایط طبیعی حاصل از عدم دخالت را بهترین شرایط دانسته و از طرفی دیگر با نفی لزوم وحی، معتقد است که انسانها با استفاده از قانونمندی‌های فطری آزادانه به بهترین نحو عمل خواهند نمود و به علت همسویی منافع، محدود نکردن آزادی‌های آنها موجب بهره مندی هرچه بیشتر کل جامعه خواهد شد.

به این صورت بود که سه اصل اساسی نظام سرمایه داری یعنی اصل «تعادل اقتصادی خودکار» و اصل «عدم مداخلهٔ دولت در امور اقتصادی» و در نهایت اصل «لیبرالیسم اقتصادی» توسط فلسفه دئیسم در مکتب فیزیوکراتیسم شکل گرفت.



منابع :
    * نظامهای اقتصادی دکتر حسین نمازی.انتشارات شرکت سهامی انتشار.چاپ سوم ۱۳۸۴
    * ژوزف لاژوژی؛ مکتبهای اقتصادی؛ ترجمه جهانگیر افکاری؛ سازمان انتشارات و آموزش اسلامی چاپ اول ۱۳۶۷
 



نظرات 0

تعداد کل صفحات : 2 :: 1 2