علاوه بر آن که در سفر تَبوک، گروهی از منافقین مدینه، و بهانه جویان اَعراب با رسول خدا (ص) همراهی نکردند و در مدینه ماندند سه نفر از مردان با ایمان هم بی هیچ شک و نفاقی و با نداشتن هیچ عذر و بهانه ای توفیق همراهی با رسول خدا را نداشتند و در مدینه ماندند: « کَعب بن مالک»، « مرارة بن ربیع» و « هلال بن امیه واقفی» که از نیکان صحابه رسول خدا بودند اما از همراهی با وی کناره گرفتند و در جنگ تبوک همراه مسلمانان بیرون نرفتند بلکه به انتظار بازگشت رسول خدا در مدینه ماندند، و کاری مانند کار منافقان مدینه و اعراب اطراف مدینه مرتکب شدند (همان کسانی که جان خود را از رسول خدا دریغ داشتند، و آسودگی را بر رنج و مشقت جهاد ترجیح دادند و از پیشامدهای جنگ به هراس افتادند. همانان که خدای متعال در آیه¬های سورۀ توبه آن¬ها را نکوهش می کند و به سختی مورد ملامت و سرزنش قرار می¬دهد پیامبرش را می فرماید که: اگر مردند بر آن¬ها نماز نگزارد و بر گورهاشان نایستد و پس از این هم همراهی آنان را قبول نکند)
خدا خوش نداشت که از این سه نفر مؤمن با إخلاص، کاری کم یا بیش شبیه کار منافقان سر زند و در پایان کار هم به صریح قرآن مجید توبۀ آنان را پذیرفت. یکی از این سه نفر «کعب بن مالک» شاعر رسول خدا است و او خود داستان تخلف از رسول خدا و مشکلاتی که د راین راه پیش آمد و تأدیبی که رسول خدا فرمود و سرانجام قبول توبه را مطابق آنچه مورخان و محدثان اسلامی از جمله:این اسحاق در سیره و بخاری و مسلم در دو کتاب خودشان روایت کرده¬اند، چنین شرح می دهد و می گوید: « در هیچ یک از جنگ های رسول اکرم جز در جنگ « تبوک» کناره گیری نکردم، چرا، در جنگ بدر هم همراه نبودم اما رسول خدا أحدی را در تخلف از بدر مورد ملامت قرار نداد زیرا که او فقط به قصد کاروان تجارت قریش بیرون رفته بود و خدای متعال را مسلمانان و مشرکان را بدون پیش بینی آنان در مقابل هم قرار داد.» من در شب عقبه هنگامی که پیمان اسلام می بستیم، در حضور رسول خدا بودم و هر چند آوازه و شهرت جنگ بدر در میان مردم بیشتر است ,لیکن من دوست ندارم که به جای شرکت در بیعت عقبه در جنگ بدر شرکت می کردم. داستان من در جنگ تبوک این بود که من هرگز نیرومندتر و توانگر تر از روز تبوک که همراه رسول خدا نرفتم – نبودم. به خدا سوگند هرگز پیش از آن روز نشده بود که من دو شترسواری داشته باشم، اما آن روز دو شتر آمادۀ سواری داشتم. رسول خدا هیچ گاه رهسپار جنگی نمی¬شد، مگر آن که به عنوان دیگری مقصد خود را نهفته می¬داشت تا آن که این غزوه پیش آمد و چون رسول خدا(ص) در گرمای شدید تابستان حرکت می کرد و راهی دور و بیابانی هولناک در پیش داشت و با دشمنی انبوه روبه¬رو می¬شد مقصد خود را آشکار برای مسلمانان بیان داشت تا چنان که باید آمادۀ جنگ شوند
مسلمانانی که همراه رسول خدا رفته بودند بسیار بودند و دفتری هم که نام آنان را ثبت کند در کار نبود و هر مردی می خواست کناره¬گیری کند گمان می داشت که تا وحی خدا دربارۀ او نازل نشود امر او بر رسول خدا پوشیده خواهد ماند. رسول خدا (ص) هنگامی رهسپار تبوک می شد که میوه¬ها و سایه¬ها دل پذیر بود. شخص رسول خدا ومسلمانان با توفیق خود را آمادۀ حرکت ساختند. من هم بامداد از خانه بیرون آمدم تا خود را آمادۀ سفر کنم اما بی آن که کاری انجام دهم به خانه بازگشتم و با خود می گفتم هنوز می توانم همراهی کنم, اما توفیق پیدا نمی کردم تا مردم سفری شدند, و پیغمبر و همراهانش روبه راه نهادند و هنوز من هیچ گونه آمادگی برای حرکت و همراهی نداشتم .با خود گفتم: یکی دو روز بعد آماده می شوم و خود را می رسانم.
با مدادی پس از حرکت رسول خدا از خانه بیرون آمدم تا خود را مجهز کنم اما کاری نکرده به خانه بازگشتم. بامداد فردا به همان قصد از خانه بیرون آمدم باز کاری نکرده به خانه بازگشتم. وضع من این بود تا لشگریان اسلامی با شتاب پیش رفتند، و هرچند می¬خواستم به هر وضعی شده حرکت کنم و خود را به آنان برسانم- و کاش رفته بودم- اما توفیق نیافتم. پس از رفتن رسول خدا(ص) هر گاه از خانه بیرون می رفتم و در میان مردم می گشتم، از این که جز منافقی بدنام، یا ناتوانی معذور، کسی را نمی¬دیدم افسرده خاطر می¬شدم.
رسول خدا (ص) تا تبوک نامی از من نبرده بود، اما هنگامی که در تبوک در میان اصحاب نشسته بود پرسیده بود کعب چه کرد؟ مردی از « بنی سلمه » پاسخ داده بود: ای رسول خدا، جامه¬های فاخر و کبر فروشی او را در مدینه نگه داشته است.« مُعاذ بن جبل» گفته بود: چه بد گفتی، به خدا سوگند ای رسول خدا ما از کعب جز خوبی ندیده¬ایم و رسول خدا دیگر سخن نگفته بود. چون خبر را یافتم که رسول خدا (ص) به مدینه باز می گردد، اندوه من تازه شد. در فکر بهانه جویی و دروغ گفتن بر آمدم. با خود گفتم که با خشم رسول خدا چه خواهم کرد؟ و از هر خردمندی که در خاندانم بود کمک می خواستم. پس چون گفتند که ورود رسول خدا نزدیک شده، اندیشۀ باطل از من دور شد و دانستم که هرگز با دروغ پردازی از خشم او رهایی نخواهم داشت، و تصمیم گرفتم که نزد وی راست بگویم. رسول خدا (ص) از راه رسید، و به عادت معمول خویش ابتدا به مسجد رفت و دو رکعت نماز خواند، و سپس برای ملاقات با مردم نشست، و چون این کار به انجام رسید، بازماندگان از جهاد که هشتاد و چند نفر بودند، شرفیاب می شدند، و نزد آن حضرت به عذر خواهی و قسم خوردن می پرداختند. رسول خدا هم اظهارات آنان را می پذیرفت و با آنان بیعت می کرد و بر ایشان از خدا مغفرت می خواست، و باطنشان را به خدا وامی گذاشت.
من هم شرفیاب شدم. چون سلام کردم تبسّمی کرد که نشانی از خشم داشت. سپس گفت: پیش بیا. جلو رفتم و در پیش روی او نشستم آن گاه به من گفت: چرا عقب ماندی؟ مگر شتر سواری خود را نخریده بودی؟ گفتم: چرا، به خدا سوگند ای رسول خدا اگر نزد شخص دیگری از مردم دنیا نشسته بودم تصوّر می کردم که با معذرت خواهی از خشم وی در امان خواهم ماند، اما اکنون به خدا سوگند یقین دارم که اگر امروز با سخنی دروغ، تورا از خود خشنود سازم، به زودی خدا تورا از راه وحی بر من به خشم خواهد آورد. اما اگر راست بگویم و از آن در خشم شوی امیدوارم در نتیجه آن راستی خدا از من بگذرد. نه به خدا سوگند عذری نداشتم، به خدا سوگند هرگز نیرومندتر و توانگرتر از روزی که با تو همراهی نکردم، نبوده ام .رسول خدا گفت: راست گفتی، برخیز تا خدا درباره ات چه فرماید. برخاستم و می رفتم که مردانی از «بَنی سَلِمَه»نیز برخاستند و به دنبال من آمدندو گفتند: به خدا سوگند پیش از این از تو گناهی ندیده ایم اما امروز تو را درمانده یافتیم
چرا تو هم مانند دیگران نزد رسول خدا عذر نیاوردی تا برای توهم استغفار کند و گناه تو هم آمرزیده شود؟به خدا سوگند به قدری اصرار ورزیدند که خواستم برگردم و خود را در آنچه گفته بودم، نزد رسول خدا تکذیب کنم. اما از آنان پرسیدم که آیا شخص دیگری نیز مانند من گرفتار شده است؟ گفتند: آری. دو مرد دیگر هم مانند تو اعتراف کردند و همان پاسخی را که رسول خدا به تو گفت شنیدند. گفتم: آن دو مرد کیستند؟ گفتند:«مُرارة بن رَبیع امری» و«هِلال بن أُمَیَّۀ واقفی». بدین ترتیب دو مرد شایسته از اهل بدر را نام بردند که شایستگی پیروی داشتند، و با شنیدن نام آن دو از تردید بیرون آمدم. رسول خدا(ص) از میان همه کسانی که همراه او نرفته بودند تنها مسلمانان را از سخن گفتن با ما سه نفر بازداشت کرد، و ناچار از مردم کناره گرفتیم و آنها هم از ما رمیدند و کار ما به آنجا کشید که من حتی خودم را هم نمی شناختم و زمین در نظرم بیگانه و جز آن زمینی بود که می شناختم، و پنجاه شب و روز وضع ما به این ترتیب برگزار شد. مُرارَه و هِلال بیچاره خانه نشین شدند و کار آن دو نفر گریه بود. لیکن من که از آن دو جوانتر و شکیباتر بودم از خانه بیرون می رفتم و به نماز جماعت مسلمانان حاضر می شدم و در بازار ها رفت و آمد می کردم، اما هیچ کس با من سخن نمی گفت.
هنگامی که رسول خدا (ص) بعد از نماز می نشست نزد وی می رفتم و سلام می کردم و با خود می گفتم: آیا جواب سلام مرا هر چند آهسته هم باشد داد، یا نه! سپس نزدیک او به نماز می ایستادم و زیر چشمی به او می نگریستم. هر گاه سرگرم نماز خود بودم به من می نگریست اما چون به او متوجه می شدم از من روی گردان می شد. چون از بی مهری مردم به ستوه آمدم، به راه افتادم و از دیوار باغ پسر عموی خود «اَبو قَتاده» که او را بیش از هم کس دوست می داشتم بالا رفتم و بر او سلام کردم، اما به خدا سوگند که جواب سلام مرا نداد. گفتم: ای «ابو قتاده» تو را به خدا سوگند، می دانی که من خدا و رسولش را دوست می دارم؟ جوابی نداد. دیگر بار او را سوگند دادم باز خاموش ماند، سومین بار که سخن خود را تکرار کردم و او را سوگند دادم گفت: خدا و رسولش بهتر می دانند. پس اشک من فرو ریخت و از همان راهی که آمده بودم باز گشتم وسپس روانه بازار شدم.
در بازار مدینه راه می رفتم که ناگاه یکی از « نََبَطیان » شام که برای فروش خواروبار به مدینه آمده بود از من سراغ می گرفت و می¬گفت: « کعب بن مالک » را که به من نشان می دهد؟ مردم مرا به او نشان دادند تا نزد من آمد، و نوشته ای از پادشاه «غسّانی» (جبلة بن أیهم، یا حارث بن ابی شمر غسانی) به من داد که در آن نوشته بود:« اما بعد، خبر یافته ام که سرورت بر تو جفا کرده است. با آن که تحمل خواری و زبونی را خدا بر تو واجب نکرده است، نزد ما بیا تا با تو همراهی کنیم». چون نامه را خواندم گفتم: این هم جزء گرفتاری است، راستی کار من بجای کشیده است که مردی مشرک در من طمع ورزد. آنگاه بر سر تنور آتش رفتم و نامه را در تنور افکندم.
چهل روز از گرفتاری ما گذشته بود که ناگاه، «خُزَیمَة بن ثابت» فرستادۀ رسول خدا (ص) نزد من آمد و گفت: رسول خدا (ص) می فرماید: که از همسرت کناره¬گیری کنید. گفتم: طلاقش دهم؟ وگرنه باید چه کنم؟ گفت: نه، بلکه از او کناره گیری کن و نزدیکش مرو رسول خدا نزد هِلال و مُراره کس فرستاد تا از زنان خود کناره گیری کنند. پس به همسرم گفتم: پیش پدر و مادرت برو و نزد آنان بمان تا خدا تکلیف مارا روشن سازد. زن «هلال بن اُمیه» (خَوله دختر عاصم) نزد رسول خدا رفت و گفت: ای رسول خدا، « هلال بن امیه» پیری از کار افتاده است، و خدمت گذاری ندارد، اجازه می دهی اورا خدمت کنم؟ فرمود: عیبی ندارد، اما به تو نزدیک نشود. زن هلال گفت: به خدا سوگند که اورا به من رغبتی نیست، و از روزی که این پیشامد شده است تا امروز کار او گریه است و چشم او در خطر است.
یکی از بستگانم به من گفت: اکنون که رسول خدا (ص) زن هلال را اجازه دادتا نزد شوهرش بماند و او را خدمت کند، کاش تو هم برای زنت اجازه می گرفتی. گفتم: به خدا سوگند در این موضوع از رسول خدا چیزی نمی خواهم، چه من مرد جوانی هستم و نمی دانم که هر گاه با وی صحبت کنم به من چه پاسخ خواهد داد. ده روز دیگر هم بدین وضع سپری شد،و مدتی که مردم به فرمان رسول خدا (ص) با ما سخن نمی گفتند به پنجاه روز رسید. بامداد شب پنجاهم بود که روی بام یکی از اطاق های خانۀ خود نماز صبح را خواندم و در حالی که از جان خود به تنگ آمده بودم، و زمین فراخ پهناور به من تنگ آمده بود (چنان که خدای متعال در قرآن مجید یادآور شده است )، ناگهان آواز فریاد کننده ای از بالای کوه «سَلع» به گوشم رسید که با صدای بلند فریاد می کرد:ای«کَعب بن مالک» مژده باد تورا. پس به سجده افتادم و دانستم گشایشی پیش آمده است.رسول خدا (ص) بعد از نماز صبح، قول توبه ما را نزد پروردگار اعلام کرده بود، و مردم برا ی بشارت دادن به ما به راه افتاده بودند.
کسانی برای مژده رساندن نزد هلال و مراره رفتند، و اسب سواری (زُبَیر بن عَوّام) هم برای بشارت دادن به من بتاخت می آمد. در این میان مردی از قبیلۀ «أسلَم»(حمزة بن عَمرو أسلمی) بر کوه سلع بالا رفت و فریاد کرد: و صدای او تندروتر از اسب بود و زودتر رسید، و بدین جهت هنگامی که خودش برای بشارت دادن نزد من آمد، دو جامۀ خود را از تن بیرون آوردم و به مژدگانی بر تن او پوشاندم، با آنکه به خدا سوگند در آن روز، جز همان دو جامه لباسی نداشتم و دو جامۀ دیگر عاریه گرفتم و پوشیدم. آنگاه نزد رسول خدا رهسپار شدم. در بین راه مردم دسته دسته، به من می رسیدند و به عنوان تهنیت می گفتند: مبارک باد تو را که خدا توبه ات را پذیرفت. وارد مسجد شدم و دیدم که رسول خدا (ص) در میان مردم نشسته است
1- سورۀ توبه، آیۀ 118.
پایگاه اطلاع رسانی حکومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام
نقش قرض الحسنه بر توزیع درآمد
توزیع مناسب درآمد یکی از اهداف نظام اقتصادی اسلام است و مکتب اسلام ریشه اصلی بسیاری از مشکلات اقتصادی را توزیع ناعادلانه درآمدها می داند.
نقش قرض الحسنه بر توزیع درآمد
توزیع مناسب درآمد یکی از اهداف نظام اقتصادی اسلام است و مکتب اسلام ریشه اصلی بسیاری از مشکلات اقتصادی را توزیع ناعادلانه درآمدها می داند؛ از این رو در این مکتب عنایت ویژه ای به رفع این معضل اجتماعی ــ اقتصادی شده است. قرض الحسنه از جمله نهادهایی است که نظام اقتصادی اسلام توجه ویژه ای به آن مبذول داشته و مسلمانان به صورت اختیاری و بدون توقع هیچ سودی، اقدام به انجام آن می کنند و می تواند نقش مؤثری در دست یابی به توزیع عادلانه داشته باشد.
در اسلام، مردم به دادن قرض الحسنه تشویق شده اند و بدین وسیله بین دنیا و آخرت آن ها پیوند ایجاد شده است. اجر اخروی این کار به عنوان یک انگیزه قوی در پرداخت قرض الحسنه نقش بسیار مهمی ایفا می کند. قرض الحسنه به عنوان یک امر مستحب مطرح است و چنان چه بیشتر رعایت شود از دامنه فقر کاسته شده و به توازن اقتصادی نزدیک تر می شویم.
در قرض الحسنه، ثروتمندان بخشی از درآمد قابل تصرف خود را جدا می کنند و در یک دوره زمانی معین به فقیران اختصاص می دهند. اگر این فعالیت استمرار یابد می توان جریان مداوم ثروت از توان گران به نیازمندان را پیش بینی کرد. پس در هر مقطع زمانی ، بخشی از درآمد ثروتمندان در اختیار نیازمندان قرار می گیرد؛ هر چند در مقطع بعد باید بازپرداخت شود. با چنین نگرشی می توان گفت: در قرض الحسنه، نوعی انتقال واقعی قدرت خرید به گروه های کم درآمد و خرج کردن آن در اقتصاد ملی وجود دارد.
البته این روند زمانی در تحقق عدالت اجتماعی، آثار مثبت از خود بر جای می نهد که باید با کشش پذیری عرضه و قابلیت ظرفیت تولیدی آزاد، در زمینه کالاهای ضروری همراه باشد وگرنه با بالا رفتن تقاضا برای این کالاها، سطح قیمت ها فزونی می یابد و آثار توزیعی قرض خنثی می شود. با توجه به اهداف دولت اسلامی در زمینه عدالت اجتماعی، دولت موظف است چنین قابلیت هایی را پدید آورد.
طبق اصل پیگو و براساس قانون نزولی بودن مطلوبیت نهایی درآمد، آخرین واحدهای درآمدی برای افراد پر درآمد از مطلوبیت کم تری برخوردار است. در مقابل، آخرین واحدهای درآمدی برای افراد کم درآمد از مطلوبیت بیش تری برخوردار است؛ بنابراین صاحبان درآمدهای بالا در جدا شدن بخش مزبور از درآمد شان و انتقال آن به گروه های پایین درآمدی، حساسیت چندانی نشان نمی دهند. حال با توجه به پاداش معنوی ای که برای قرض الحسنه در نظر گرفته شده است، ثروتمندان انگیزه بیش تری در پرداخت قرض الحسنه از خود نشان می دهند. پرداخت قرض الحسنه در این شرایط ضمن این که مطلوبیت کل جامعه را افزایش می دهد، کاهش فقر و بهبود وضعیت توزیع درآمد را به دنبال خواهد داشت.
آن چه در قرض الحسنه اهمیت پیدا می کند، نقش بیش تر بخش خصوصی و اتکای کم تر به دولت در تأمین نیازمندان و ایجاد توازن اقتصادی است. در واقع نهاد قرض الحسنه را می توان جزء نهادهای خصوصی مشارکت مردم در تأمین اهداف اقتصادی دانست. در این نهاد، قرض گیرندگان کسانی هستند که اولاً: به پول یا سرمایه غیر نقدی یا کالا، نیازمندند و ثانیاً: قدرت بازپرداخت قرض خود را در اینده، دارند. بر خلاف صدقه گیرندگان که قدرت بازپرداخت را به هیچ وجه ندارند. قرض دهندگان نیز کسانی هستند که با مازاد درآمد روبرو بوده و مایلند بدون انگیزه سود، منافع این مازاد را ایثار کنند. قرض دهندگان هم چنین می توانند شامل کسانی باشند که از توان مالی لازم برای قرض دادن برخوردار نیستند و با ایجاد صندوق های تعاون قرض و هم یاری، امکان قرض دادن را فراهم می آورند. بر این اساس این نهاد برای تحقق دو هدف اعتلای معنوی و عدالت اقتصادی، وضع شده است.
چون قرض بعد از تحقق توزیع درآمد توسط مکانیسم بازار و نیز بعد از اجرای سیاست های مالی دولت و سیاست های توزیع مجدد درآمدها مطرح می باشد، وام دهنده به تخصیص درآمد قابل تصرف یا همان درآمد شخصی خود اقدام می کند. از سوی دیگر در بررسی مسئله نابرابری توزیع درآمد، تنها با توزیع شخصی یا مقداری درآمد سر و کار داریم. بنابراین بهتر است برای بررسی الگوی توزیع درآمد از درآمد قابل تصرف استفاده گردد.
مکانیسم عملکرد صندوق های قرض الحسنه و توزیع درآمد
نهاد قرض الحسنه می تواند در دو سیستم مختلف به اجرا دراید که از جهت کیفیت و کمیت آثار، تفاوت های بسیار دارند.
۱. صندوق تعاون قرض: در این سیستم، قرض دهندگان که از یک طبقه درآمدی هستند، وجهی را به عنوان سپرده در اختیار صندوق قرار می دهند تا پس از جمع آوری، در صورت تحقق شرایط معین به اعضا وام داده شود.
۲. صندوق معاونت قرض: در این سیستم، قرض دهندگان از طبقات درآمدی بالاتری هستند و جهت یاری رساندن به طبقات پایین تر درآمدی، با مسدود کردن موقت یا دائمی نقدینگی خود، آن ها را در اختیار صندوق قرار می دهند تا به افراد خاص یا به افرادی که صندوق تشخیص می دهد، قرض بدهند.
صندوق تعاون قرض به افراد عضو این امکان را می دهد که پس اندازهای کوچک را به صورت کارایی در جهت رفع نیازهای اساسی خود به کار گیرند. به همین سبب با اتخاذ چنین شیوه ای، طبقات کم درآمد امکان استفاده بیش تر از امکانات موجود را پیدا می کنند و فاصله بین فقیر و غنی کاسته می شود. بنابراین صندوق مزبور از این جهت در کاهش فقر نسبی مؤثر است.
در نهاد معاونت قرض با توجه به این که ثروتمندان اقدام به قرض دادن می کنند، رفع فاصله طبقاتی و ایجاد توازن اقتصادی از دو جهت صورت می گیرد. نخست این که با این اقدام امکان تصرف اغنیا کاهش یافته و در نتیجه از روند تشدید فاصله طبقاتی کاسته می شود. دوم این که با استفاده وجوه در ایجاد امکانات برای طبقات کم درآمد در واقع از مقدار فاصله طبقاتی موجود کاسته می شود. از این جهت صندوق های معاونت قرض در زمینه فقرزدایی می توانند تأثیر بیشتری داشته باشند.
همان طور که گفته شد، قرض با رعایت احترام به مالکیت خصوصی اعطا کننده وجوه و اختیار و انتخاب او صورت می گیرد. در واقع مصرف کننده مسلمان، درآمد خود را با توجه به مطلوبیت های مختلف به مصرف خود و خانواده، سرمایه گذاری و مصرف نیازمندان جهت بهره مندی از ثواب معنوی و اخروی تقسیم می کند.
اثر قرض بر توزیع درآمد از دو نگرش خرد و کلان قابل بررسی است. در نگرش خرد به جنبه مصرفی قرض توجه می شود که بر طبق آن، شخص با در اختیار داشتن مبلغ قرض در ابتدای دوره به زمان مصرف خود می افزاید و در انتهای دوره نسبت به بازپرداخت قرض اقدام می کند. در صورتی که اگر قرض وجود نمی داشت فرد باید با پس انداز کردن در انتهای دوره اقدام به رفع نیاز خود می کرد که به این ترتیب از دوره مصرفی او کاسته می شود. توجه به استفاده قرض الحسنه تولیدی، به خصوص قرض دادن ابزار تولید در امور تولیدی کوچک و هم چنین تأمین سرمایه در مورد سرمایه های کوچک برای آغاز تولید و تجارت، نیز می تواند مطرح گردد.
در نگرش کلان باید به نوع سیستم قرض توجه نمود. چنان چه صندوق تعاون قرض بین افرادی تشکیل شود که دارای سطح درآمد یکسانی هستند، می توان انتظار داشت که اثر آن به صورت افقی باشد. در واقع این سیستم باعث می شود، درآمدی که در هر دوره به طبقات کم درآمد اختصاص می یابد در اثر تبدیل به کالای با دوام در همان طبقه تثبیت شده و به طبقه دیگر منتقل نگردد.
اما صندوق های قرض الحسنه که اثر طولی بر توزیع درآمد دارند و دارای سیستمی هستند که در آن اغنیا قسمتی از اموال خود را جدا کرده و به فقرا اختصاص می دهند، همواره امکان استفاده بخشی از اموال اغنیا را به نیازمندان می دهند. بنابراین در صورت استمرار فعالیت این صندوق ها، جریان مداوم ثروت از اغنیا به نیازمندان و طبقات کم درآمد برقرار می شود و در هر مقطعی مشاهده می شود که سهمی از درآمد ثروتمندان در اختیار نیازمندان قرار دارد؛ اگرچه در مقطع بعد باید بازپرداخت شود. به این ترتیب در هر دو نگرش کلان، وضعیت توزیع درآمد به نفع طبقات پایین درآمدی رقم می خورد؛ چراکه حتی در انتقال افقی هم بهره مندی از آن گروه های پایین درآمدی است وگروه های پایین درآمدی هم طبقه از نظر درآمدی، این صندوق های تعاونی را جهت استفاده بهتر از منابع درآمدی تشکیل داده اند که به تثبیت درآمد بین این طبقات کمک می کند.
حسن محمد غفاری
روزنامه کیهان ( www.kayhannews.ir )
نويسنده: روح الله مظاهری
منبع : اختصاصي راسخون
مقدمه
در آغاز سخن کلام را با این مبحث آغاز می کنم که جهاد اقتصادی با حرکت مستمر و دارای پشتوانه قوی دینی و اعتقادی همراه است. واژه اقتصاد در مکتب ما مقدس و قابل احترام است چه برسد به این که همراه با جهاد آورده شود جهاد فکر انسان را به سوی حرکت خستگی ناپذیر و دارای کوشش فراوان سوق می دهد وقتی اقتصاد همراه با جهاد آورده شود بدین معناست که حرکت اقتصادی باید با اخلاق همراه شود همان گونه که جهاد در قلمرو دین قابل فهم تر است تا در مقولات دیگر و این کلمه نوعی ترکیب دینی غیر قابل انکار به خود گرفته است. جهاد در کشور ما همراه با مجاهده در راه هدف معنا شده است همانگونه که در دوران دفاع مقدس این تعبیر برای ما معنا شد، حتما در مفهوم اقتصادی هم قابل معنا خواهد بود زیرا جزء فرهنگ دینی و ملی ما می باشد. با توجه به اشاره روایات و آیات شریف قرآن کریم ما را به این مفهوم راهنمایی می کند که دین رابطه غیر قابل انکاری با اقتصاد دارد و چه بسا ترکیبات نادرست اقتصادی انسان را از دین و دین مداری دور می سازد و تعاملات درست اقتصادی حرکت تکاملی انسان را بسوی خدا سرعت می بخشد مثل خمس و زکات که وجود آن در جامعه باعث تعالی معنوی و مادی آن است.تلغی عبادت از رفتارهای اقتصادی خود نمونه ای بارز از کوشش و جهاد اقتصادی است که دو جنبه دینی و دنیوی دربردارد. عدم توجه به اقتصاد در جامعه و خانواده در بردارنده مشکلات روحی و روانی فراوان و عدم دقت در آن تبعات فراوانی را در برخواهد داشت امید است با پرداختن به این موضوع گامی هر چند کوچک پیرامون اصلاح امور اجتماع و حرکت جهادی که غالباً در مقابله هجوم دشمن صورت می گیرد بردارم.
چکیده
در مجموع این مقاله پیرامون جهاد اقتصادی و مسائل آن با رویکرد دین و اقتصاد است در ابتدا با رابطه دین و اقتصاد شروع می شود با آیات و روایات ادامه پیدا می کند و به صورت تخصصی دارای عناوین متعددی از جمله رابطه اخلاق و اقتصاد، مبانی فکری برخی مکاتب اقتصادی و مقایسه آن با مکتب اسلام در ادامه از اصول انسان مداری، خودگرایی، فایده گرایی، جهان بینی سوسیالیستی در اقتصاد، جانشینی خداو هدف معنوی عالم، مسئولیت انسان، اختیار، زندگی جاوید انسانی در پرتو اقتصاد اسلامی، انسان اقتصادی محدود و ویژگی های اقتصادی انسان تربیت یافته اسلامی بحث و تبادل آراء دارد. در نهایت نتیجه مورد نظر را مورد تحلیل قرار می دهد
واژگان کلیدی: 1- جهاد 2- اقتصاد 3- دینی4- مبانی 5- انسان 6- اسلام
رابطه دین و اقتصاد
با نگاهی هر چند گذرا به آموزه های دینی، درخواهیم یافت که پیوند عمیق و تأثیر متقابلی میان دین و اقتصاد برقرار است.به عنوان نمونه می توان به موارد زیر اشاره کرد: اصلاح امور اقتصادی از مهمترین رسالت انبیاء: یا قَومِ اعبُدُوا اللهَ ما لَکُم مِن إلهٍ غَیرُهُ وَ لا تَنقُصُوا المِکیالَ وَالمیزانَ.(1) (هود/84) دخالت مستقیم برخی انبیاء در اصلاح امور اقتصادی جوامع بشری.(2) نزول آیات متعدد و گاه بیان جزئیات برای اصلاح امور اقتصادی.(3) تلقی عبادت از رفتارهای اقتصادی مطابق با آموزه های دینی.(4) عمل به دستورات شرع، وابسته به نوع نگاه مسائل اقتصادی دانسته شده است.(5) تأکید بر تأیید امکانات مادی و اقتصادی در انجام وظایف عبادی.(6)
رابطه اخلاق و اقتصاد
امروزه جدائی اخلاق از اقتصاد، نظریه ی غالب سیستم های اقتصادی در عصر حاضر می باشد.و بدون تردید یکی از مهمترین عوامل افول و فروپاشی اقتصاد کشورهای پیشرفته، استفاده از سیستم اقتصاد بدون اخلاق بوده است.از منظر اسلام، رفتارهای اقتصادی، تحت تاثیر باورهای ارزشی و اخلاقی است، به صورتی که تمام برنامه ها و رفتارهای خرد و کلان اقتصادی باید با هدف تهذیب و تزکیه نفس انجام گیرد.(7) به عنوان مثال قرآن کریم پیرامون زکات و انفاق می فرماید: (خُذ مِن أموالِهِم صَدَقَهً تُطَهِّرُهُم وَ تُزَکیِّهِم بِها(توبه/103))(8) لذا همان گونه که رفتارهای اخلاقی بر سالم سازی اقتصاد تأثیر گذار است و رفتارهای اقتصادی مورد نظر اسلام نیز در پاکسازی و طراوت روحی و اخلاقی، نقش به سزائی ایفا نموده است؛ در حقیقت تاثیر اخلاق و اقتصاد بر یکدیگر، دو سویه می باشد.سوال: مهمترین دلیل جدایی اقتصاد از اخلاق که رویکرد اقتصادی بیشتر کشورها در دهه های اخیر می باشد چیست؟یکی از مهمترین دلایل این ایده ی در حال شکست، نوع نگاه آنها به انسان و جایگاه او در نظام آفرینش می باشد.درخت اندیشه انسان محوری که مخصوصاً پس از رنسانس کاشته شد و اندک اندک ثمره های تلخ و زهر آلودی را تحویل جوامع داد، که از آن جمله:جدایی انسان از خدا، جدایی دین از اجتماع، جدایی حقوق از اخلاق، جدایی اقتصاد از اخلاق
مبانی فکری برخی مکاتب اقتصادی رایج
شناخت مبانی اندیشه ها در تحلیل اهمیت مکتب ها کارگشا خواهد بود. اینک لازم است به مبانی جهان بینی و انسان شناختی مکاتب سرمایه داری و سوسیالیستی به عنوان مکاتب اقتصادی رایج در عصر حاضر پرداخته شود تا با مقایسه این اندیشه ها با مکتب اسلام، بزرگی و شکوه مبانی دین آسمانی اسلام بیش از پیش روشن گردد.
مبانی جهان بینی و انسان شناختی مکتب سرمایه داری
مبانی مهم آن را می توان در پنج اصل خلاصه کرد:
1.اصل فلسفی دئیسمبر خلاف اندیشه های پیش از رنسانس که مبتنی بر وحی می باشد و قائل به مدیر، مربی و آفریدگار بودن خداوند در نظام هستی بوده است، پس از عصر رنسانس، به دلیل ضعف در آموزه های دستکاری شده کلیسا، این اندیشه آرام آرام کنار گذاشته شد و اندیشه ی دئیسم الهیات طبیعی جایگزین آن گردید.اتکا به خرد انسانی به جای وحی ابطال و انکار وحی نفی ارتباط خدا با عالم، طبیعت پس از خلقت و در نتیجه جدا شدن انسان از آموزه های انسان ساز ادیان الهی، از ویژگی ها و پیامدهای حاکمیت این اندیشه است. بر اساس فلسفه ی دئیسم، خداوند منشا پیدایش جهان بوده است اما خودش چنان طبیعت را قانونمند و مقتدر کرده است که نه تنها به صورت خودکار به حیات خود ادامه می دهد بلکه قوانین طبیعی بر امور عالم و حتی بر جوامع انسانی حاکمیت دارد.از جمله رهاوردهای این تفکر می توان به موارد زیر اشاره کرد:آزادی اقتصادی و رهایی از تمام قیود محدود کننده ی فرد، جدایی اقتصاد از اخلاق و ارزش های والای انسانی
2.اصل انسان مداری (اومانیسم)
در این اندیشه، اصالت از آن انسان است نه خدا.تنها ملاک خوبی ها و بدی ها، قوانین و مقررات، شناخت اندیشه ها و حقایق، تجربه ی فردی می باشد و بر اساس این اندیشه، حتی مکاتب اخلاقی نیز بی توجه به آموزه های وحیانی و گاه در تضاد با آن، تنها بر پایه ی اندیشه های بشری شکل می گیرد و بر جدایی دین از همه عرصه های اجتماعی تاکید می ورزد.
3.اصل فردگرایی
در این نوع تفکر در تقابل فرد در جامعه، ارزش اخلاقی بالاتر از آن فرد می باشد نه اجتماع، در نتیجه از آزاد گذاردن افراد در عمل به هر آنچه نفع شخصی خود می دانند حمایت می کند. نمونه ی فردگرایی در عرصه ی اقتصاد به این صورت است که دارایی هر شخص متعلق به خود اوست و هیچگونه ارتباطی به خداوند ، جامعه یا دولت ندارد. فرد می تواند هر طور که می خواهد کسب درآمد نماید و با آن رفتار کند.
4.اصل فایده گرایی
اصل اخلاقی فایده گرایی اصالت نفع مرتبط بر اندیشه ی اصالت فرد بوده و بر سه پایه استوار است:رفتارهای شخص با هدف خوشی و لذت فردی انجام می گیرد. هر نوع خوشی فایده گرایی تنها برای یک نفر می باشد. هدف عمل اجتماعی، باید افزایش مطلوبیت کل باشد.
نتیجه گیری:
بر اساس دیدگاه سرمایه داری، انسان، موجودی بریده از خدا و آموزه های حیاتی است که دارای اصالت و مرجعیت تعیین و تشخیص ارزش ها و ضد ارزش ها است و دارای هویت فردی می باشد اومالک بی چون و چرایی خود و اموال خودش است و خواسته ها و امیال او اهداف و ارزش های او را بر می گزیند. به همین خاطر، در این مکتب از احکام و ارزش های مبتنی بر وحی، موازین اخلاقی برای رفاه دیگران یا جلب خشنودی خداوند و هر گونه محدودیت اخلاقی در تولید، توزیع ومصرف سخن به میان نمی آید.مبانی جهان بینی و انسان شناسی مکتب اقتصادی سوسیالیستی به دو اصل مهم آن اشاره می شود:1.ماتریالیسم:پایه های این مکتب بر اصل ماتریالیسم یا فلسفه ی مادی تاریخ و انکار وجود خدا و نیروهای ماورای طبیعی، بنا شده است.فویرباخ، فیلسوف آلمانی و پدر ماتریالیسم این پندار را مطرح کرد و کارل مارکس، آن را از قلمرو فلسفه و مذهب به عرصه ی سیاست و اقتصاد کشاند.براساس این تفکر، اخلاق نمی تواند از گستردگی و نیز ضمانت اجرایی لازم برخوردار باشد، چراکه اساس آن، بر اصالت ماده و انکار خدا و رستاخیز، نهاده شده است و در نتیجه، انسان هیچگونه الزام اخلاقی در خود نمی یابد، بلکه با توجه به مبانی این مکتب به ویژه کمونیستی بودنش انسان، موجودی بی اراده و مسئولیت ناپذیر است که تا سرحد حیوانی کارگر تنزل می یابد، عشق او به آزادی، عدالت و دیگر اصول اخلاقی، انکار می شود و به این ترتیب با وجود ادعای دفاع از طبقه رنج کشیده و کارگر، ضربه سهمگینی بر شخصیت انسان فرود می آید که هرگونه سخن از ارزش و اخلاق را بی معنا می سازد.
دیدگاه اقتصادی مکتب اسلام
مسایل اقتصادی در اسلام، مبتنی بر مثلث معرفتی است که سه ضلع آن را خدا، انسان وجهان تشکیل می دهد.نوع رابطه ی خالق با جهان و انسان، از یک سو و مبانی انسان شناختی اسلام از سویی دیگر، چگونگی نگرش به اقتصاد و رفتارهای پیرامون آن را مشخص می سازد و مکتب اقتصادی اسلام را از سایر مکاتب، متمایز می سازد.
رابطه ی خالق با جهان و انسان
در مبانی اسلامی، خداوند، محور و کانون جهان است وارتباطی ناگسستنی میان او با جهان و انسان وجود دارد.
مهمترین ویژگی های رابطه خدا با جهان و انسان:
1.رابطه ی خالقیت
اللهُ خالِقُ کُلِّ شَیء (9)آفرینش مخصوص خدا است و دیگر موجودات در این امر ناتوان و عاجزند: هذا خَلقُ اللهِ فَاروُنی ما ذا خَلَقَ الَّذینَ مِن دُونِهِ. (10)
2.رابطه ی ربوبیت
قُل أ غَیرَ اللهِ أبغی رَبَّا وَ هُوَ رَبُّ کلِّ شَیٍء(11).رب به معنای مالک و صاحب چیزی است که به تربیت و اصلاح آن می پردازد ودر آن مفهوم پرورش و تربیت نهفته است.(12) در برخی از آیات از آن به تدبیر یاد شده است. از جمله در آیه 5 سوره سجده می خوانیم: یِدَبِّرُ الأمرَ مِنَ السَّماءِ إلَی الارض...(13) ربوبیت الهی شامل هدایت تکوینی موجودات و نیز هدایت تشریعی انسان می باشد. بنابراین تمام هستی، از جمله انسان، هم در اصل وجود و ادامه ی آن و هم در نیل به کمال نیازمند به او هستند. این برداشت دقیقاً مقابل مکتب دئیسم است که او اراده جهان را از دست خدا خارج می داند و به قوانین طبیعی می سپارد.علاوه بر آن، ربوبیت، مستلزم حفظ ، احاطه و نظارت کامل است و بی گمان اعتقاد به جلوه های ربوبیت خدا، همه نقش به سزایی در اصلاح رفتارهای اقتصادی خواهد داشت.
3.رابطه ی مالکیت
مالکیت خداوند، اثر مستقیم خالقیت و ربوبیت اوست، آن کس که چیزی را آفرید و اداره نمود، مالک آن نیز خواهد بود: و مالکیت خدا مالکیت حقیقی می باشد، وَللهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الارض... (14)با توجه به این اصل، انحصار حق مالکیت و قانونگذاری از آن خدا است.(15) و بر خلاف نظریه خویش مالکی که یکی از وجوه فردگرایی در مکتب سرمایه داری است، اسلام نظریه ی خدا مالکی را مطرح می کند و نتیجه ی التزام به این اصل، تعهد در برابر احکام و ارزش های الهی خواهد بود.
4.رابطه رازقیت
از ویژگی های ربوبیت الهی ، رازقیت او است. در بینش اسلامی خدا روزی همه ی موجودات را تأمین می کند. وَ ما مِن دَابَّهٍ فِی الارضِ اِلاَّعَلَی اللهِ رِزقُها (16)روزی رسان جز او نیست و دیگران تنها واسطه انتقال روزی می باشند.
قُل مَن یَرزِقُکُم مِنَ السَّماواتِ و الارضِ قُلِ الله(17):اعتقاد صحیح به رازقیت الهی، پیامدهای مثبتی در فعالیت های اقتصادی خواهد داشت، که از جمله می توان به دو مورد زیر اشاره نمود:
1- بر اساس تلقی صحیح از تقدیر روزی، انسان تلاش های خود را در مسیر صحیح خویش و متناسب با استعدادها و توانمندی هایش به کار می گیرد و بر آن مداومت می ورزد(18) و بدین سان عاملی در رشد اقتصادی خود به شمار می آورد.
2- در پرتو ایمان به رزاقیت خدا، با آرامش خاطر و با رعایت حدود و ارزش ها، به فعالیت اقتصادی می پردازد، در نتیجه از آلودگی به مفاسد اقتصادی و رذایلی همچون حرص و طمع، غرور نعمت، و نیز ترس از فقر که سرچشمه ی بسیاری از آلودگی های اخلاقی رفتاری است، رهایی می یابد و با امید و توکل به خدا، در فعالیت های اقتصادی تلاش می نماید.
جایگاه انسان در نظام هستی از دیدگاه اسلام
بدون شک نوع شناخت از انسان و جایگاه او در نظام هستی، نقش تعیین کننده ای در شکل گیری مکاتب اقتصادی، اندیشه ها و تحلیل ها و برنامه ریزی های مبتنی بر آن دارد.تفاوت های فراوانی که میان نظریه ی جدایی اخلاق از اقتصاد و اقتصاد بر پایه اخلاق دیده می شود زائیده نوع نگاه به انسان در آن مکتب می باشد.دیدگاه اسلام در این زمینه، متفاوت از مکاتب سرمایه داری و سوسیالیستی است. از این رو، توجه به مبانی انسان شناختی از دیدگاه اسلام، در کنار مباحث خداشناسی در تبیین مسائل و نظریه های اقتصاد اسلامی ضرورت می یابد.مهم ترین مبانی انسان شناختی اسلام عبارتند از:
1.جانشینی خدا
در بینش اسلامی، بر خلاف اندیشه ی (خویش مالکی فردی) در نظام سرمایه داری و (دولت مالکی) در نظام سوسیالیستی، خداوند مالک همه چیز است و انسان تنها جانشین و نماینده ی خدا در زمین است؛(19) خداوند از میان مخلوقات انسان را برگزید؛(20) از روح خود در او دمید؛(21) و او را امانتدار خویش قرار داد؛(22) و با آموزه های دینی راه و رسم جانشینی و حمل امانت الهی را برای او روشن ساخت.در نتیجه، طبیعت با تمام منابع و ثروت هایش به عنوان ((امانت)) به دست بشر سپرده شده است که باید بر اساس آموزه های دینی حق امانتداری را به جا آورد و تصرفاتش در همان چارچوبی باشد که خداوند مشخص کرده است.قرآن کریم نیز در بیان احکام مالی، به این حقیقت تاکید کرده و در ترغیب افراد به مشارکت در خدمات اجتماعی و انفاق، یادآور می شود که شما نماینده خدا هستید و اموال تان از آن خداست:وَ آتُوهُم مِن مالِ الله الَّذی آتاکُم.(23)...وَ أنفِقوا مِمَّا جَعَلَکُم مُستَخلَفینَ فیه...(24) در روایتی از امام صادق(ع) نیز محدودیت های اقتصادی مبتنی بر همین اصل دانسته شده است:
المال مَالُ الله جَعَلَهُ وَدائعُ عِندَ خاقَه، وَ أمَرَهُم أَن یأَکُلوا مِنهُ قَصداً و یَشرِبوُا مِنهُ قصداً و یَلبِسوُا منهُ قَصداً... و یَعُودُوا بِما سِوَی ذلِکَ عَلی فُقَراء المُومِنین؛(25)مال از آن خداست، آن را در میان خلقش به امانت نهاده و فرمان داده است تا با میانه روی از آن بخورند، بنوشند و بپوشند... و مازاد را به مومنان تهیدست بازگردانند.
2.هدف مندی
انسان، بیهوده و بی هدف پا به عرصه هستی نگذاشته است. آفرینش او وتمام شرایط و امکانات در اختیارش دارای هدفی والا می باشد.قرآن کریم، با اشاره به این حقیقت، پندار ((پوچ گرایان)) را سخت نکوهش نموده و ساحت کبرای خود را از آن پیراسته می داند:أ فَحَسِبتُم أنَّما خَلَقناکُم عَبَثاً و أنَّکُم إلَیِنا لا تُرجَعُونَ، فَتَعالَی اللهُ المَلِکُ الحَقَّ...(26) بر خلاف مکتب سرمایه داری، که کمال مطلوب را ارضای هر چه بیشتر خواسته های مادی می داند و هدف از فعالیت های اقتصادی را دستیابی به حداکثر مطلوبیت ((مصرف)) و حداکثر سود (در تولید و سرمایه گذاری) می داند، در جهان بینی اسلامی، کمال نهایی انسان، قرب به خداوند و رسیدن به مقام رفیع عبودیت است.در توجیه این هدف، به صورت اجمالی می توان این گونه بیان داشت که از یک سوء انسان موجودی کمال طلب است و در همه ی کمالات، به سوی بی نهایت گرایش دارد؛ و از سوی دیگر، وجود بی نهایت کامل، وجود خداوند است. بنابراین مطلوب نهایی انسان در نزدیک شدن هر چه بیشتر به سرچشمه کمال هستی یعنی قرب الهی(27) و هدف متعالی اش تکامل اختیاری است.(28) دستیابی به این هدف از دیدگاه قرآن، تنها با عبودیت و سرنهادن به فرامین الهی خاصل می شود، از این رو، خداوند در قرآن می فرماید: وَ ما خَلَقتُ الجِنَّ وَ الأِنسَ إالاَّ لُیَعبُدُن(29)بنابراین، عبادت ، تنها راه تقرب و یگانه رمز تکامل می باشد و تردیدی نیست که عبادت، تنها انجام مراسم خاصی همچون نماز و روزه نیست، بلکه حقیقت عبادت اظهار آخرین درجه خضوع و تسلیم در برابر معبود است.(30) و از این جا است که هرگونه عملکردی در راستای بندگی او، از جمله فعالیت های سالم اقتصادی، عبادت محسوب می شود.(31) در نتیجه باورمندی به این هدف(قرب خدا) به فعالیت های اقتصادی جهتی خاص می بخشد و بسیاری از مباحث اخلاقی در عرصه اقتصاد، تنها در پرتو چنین نگرشی، معنا می یابد. به عنوان مثال در این بینش، انسان از لذت های پوچ دست بر می دارد تا به لذت های بالاتری در مسیر قرب به خدا نایل گردد.
3.مسئولیت
مالکیت مطلق خدا و امانتداری انسان از یک سوء و هدفدار بودن جهان و انسان از سوی دیگر، مستلزم مسئول بودن انسان است.انسان در درجه نخست، در برابر خداوند و امکاناتی که به او ارزانی شده مسئول است؛ و مسئولیت او نیز به این معنا است که از نعمت ها در راستای رسیدن به کمال مطلوب استفاده نماید. قرآن کریم می فرماید:ثُمَّ لَتُسئَلُنَّ یَومَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ(تکاثر/8)
سوال از نعمت ها و عمل بنده، نه به معنای بازخواست از استفاده ی گوشت و نان و آب و چشم و گوش و... است بلکه به معنای سوال از نحوه به کارگیری آن در راه رسیدن به کمال و دستیابی به تقرب عبودی می باشد.(32) در پرتو مسئولیت انسان در برابر خدا، مسئولیت های دیگری نیز برایش ایجاد می شود، همچون مسئولیت در برابر رهبران الهی،(33) در برابر جامعه و جان و مال دیگران، به ویژه نیازمندان؛(34) و حتی در قبال حیوانات و محیط زیست.(35) توجه شود که هر مسئولیتی، احکام و مقرراتی را برای انسان ایجاد می کند و وی را در برابر آن متعهد می سازد. احکام و مقرراتی که حوزه ی مسئولیت انسان را تعیین می کند، دوگونه است: دسته اول، احکامی است که ناظر بر موانع بیرونی تکامل اختیاری می باشد که برای ایجاد حداقل شرایط مورد نیاز برای حرکت تکاملی، وضع شده است، مانند ممنوعیت احتکار، سرقت و قوانین مالیات ها.و دسته ی دوم، احکامی است که ناظر به رفع موانع درونی و زمینه ساز فضیلت های اخلاقی می باشد مانند ممنوعیت کذب و نفاق.ذکر این نکته خالی از فایده نیست که احکام و ارزش های اسلامی گر چه نفی آزادی های بی حد و حصر را در پی خواهد داشت و در نگاه سطحی فردگرایانه ، محدود کننده است اما در واقع، آدمی را از اسارت هوای نفس و کرنش در برابر صاحبان زر و زور برای رسیدن به رفاه مادی رهایی می بخشد و از این رو عامل گسترش آزادی های حقیقی خواهد بود.(36)
4.اختیار
مسئول بودن، هنگامی معنا پیدا می کند که اختیار و اراده، وجود داشته باشد؛ از این رو از دیدگاه قرآن کریم، انسان موجودی دارای اراده و اختیار است؛ (کهف/29،رعد/11، انسان/3) و هرگز تحت تاثیر توهماتی همچون و جبر محیط، مسیر زندگی اش دستخوش تغییر نمی گردد.اسلام، عامل اساسی سازنده تاریخ، محیط و زندگی افراد را، دگرگونی هایی می داند که در اندیشه اخلاق و شیوه زندگی به اراده و خواست خود او پدید می آید.(37) قرآن کریم در این باره می فرماید: ... إنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بأنفُسِهِم... (38)اندیشه ی فوق، نقش سازنده ی در ترغیب افراد به اصلاح ساختارهای فکری و اخلاقی برای دستیابی به رشد رفاه و سالم سازی روابط اقتصادی ایفا می کند.پیوند دو اصل اخیر- مسئولیت و اختیار- زمینه ی مناسبی را برای تکامل اختیاری و نیل به هف مطلوب فراهم می سازد بر این اساس هم آزادی مطلق و نفی مسئولیت از آدمی- که نظام سرمایه داری، جز در موارد اندک، مانع آن است- و هم نفی اراده و اختیار – که سوسیالیست ها مدعی آن می باشند- هر دو نقض غرض است و انسان را از رسیدن به هدف واقعی و تکامل باز می دارد.
5.هویت فردی-اجتماعی
اسلام، هم فرد را اصیل می داند و هم جامعه را، چون از یک سو وجود اجزای جامعه افراد را در وجود جامعه، حل نمی داند و از سوی دیگر، افراد، در برخورد با مسایل روحی ، فکری و عاطفی، هویت جدیدی در جامعه می یابند.از دیدگاه اسلام فرد و جامعه بر یکدیگر تاثیر دو سویه دارند از یک سو هر فرد، صاحب فکر اندیشه و اراده است و می تواند جامعه را تحت تاثیر قرار دهد و اندیشه ها، سنت ها و به طور کلی فرهنگ جامعه را دگرگون سازد؛ و از سوی دیگر، افکار و سنت های رایج جامعه نیز بر هویت فردی تاثیر می نهد، که این دیدگاه را اصالت فرد و جامعه می نامند.از این رو آیات قرآن کریم، گاه فرد را مخاطب می سازد و او را مسئول اعمال خود می داند(39) و گاه امت ها را مخاطب ساخته است و برای آن ها، سرنوشت مشترک،(40) نامه عمل مشترک، (جاثیه/28) و نیز عمل، (انعام/108) اجل، (اعراف/34) و مسئولیت(بقره/134) قائل است.(41) با توجه به این دیدگاه است که در اسلام پاره ای از فعالیت های اقتصادی ناسازگار با منافع جامعه، همچون احتکار و ربا، ممنوع می گردد و حس فزون طلبی، زرانوزی، بخل و مانند آن، از رذایل اخلاقی به شمار می رود.
6.زندگی جاوید
از نگاه مادی گرایان، زندگی ، منحصر در دنیا است: وَ قالوا ما هِیَ إلاَّ حَیاتُنا الدُنیا نَمُوتُ و نَحیا...(42) پرواضح است که در چنین تگرشی، زندگی انسان محدود و کوتاه خواهد بود و مفاهیم سود لذت و سعادت از محدوده ی جهانی آن فراتر نمی رود؛ اِنَّ هوُلاءِ یُحِبُّونَ العاجِلَهَ وَ یَذَرُونَ وَراءَهُم یَوماً ثَقیلا(43)در بینش اسلام، معد و زندگی در جهان دیگر، از اصول اعتقادی است و بر پایه ی آن زندگی انسان تا بی نهایت ادامه دارد به همین جهت مفاهیمی همچون جهت مفاهیمی همچون سود سعاد و حتی تجارت و بیع وسعت معنا پیدا کرده و زندگی جاوید اخروی را نیز در بر می گیرد.قرآن کریم، پیروان خود را به سعادت هر دو جهان فرا می خواند:مَن کانَ یُریدُ ثَوابَ الدُنیا فَعِندَ اللهِ ثَوابُ الدُنیا وَ الاخِرَه... (44)و نیک بختی واقعی را همان سعادت اخروی می داند و می فرماید:. فَمَن زُحزِحَ عَنِ النَّارِ وَ اُدخِلَ الجَنَهَ فَقَد فاز... (45)خالدینَ فیها ابَداً ذلِکَ الفَوزُ العَظیمُ (46)قرآن کریم با این رویکرد، از گرایش فطری حب بقاء و انگیزه ی طبیعی لذت طلبی انسان، در مسیر تکامل او، به خوبی بهره گرفته و با توجه دادن به زندگی جاودان آخرت و لذت های نامحدود و بی کران آن ، به اصلاح اخلاق و رفتار فرد و جامعه پرداخته است.(47) باورمندی به حیات اخروی، آثار مثبتی را در رفتارهای اقتصادی خواهد داشت.به عنوان مثال قرآن کریم، به هنگام نهی از کم فروشی، معاد را به یاد انسان ها می آورد و می فرماید: وَیلٌ لِلمُطَفَّفین... ألا یَظُنُ اُلئکَ انَّهُم مَبعُوثُونَ * لِیَومٍ عَظیم.(48)
7.دو بعدی بودن
از دیدگاه قرآن، انسان دارای دو بعد مادی و معنوی است:الَّذی أحسَنَ کُلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَا خَلقَ الإنسانِ مِن طینٍ، ثُمَّ جَعَلَ نَسلَهُ مِن سُلالَهٍ مِن ماءٍ مَهینٍ، ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فیهِ مِن رُوحِهِ...(49) با این حساب، نیازها و تمایلات انسان نیز دو گونه است، گرایش به لذت های مادی مانند خوردن، آشامیدن و خوابیدن؛ و گرایش به ارزش های معنوی همچون خداجویی، عدالت خواهی و نوع دوستی.بر این اساس از سویی تکامل انسان در گروه رشد و شکوفایی هر دو بعد وجودی اش، خواهد بود و از سویی دیگر توجه کافی نداشتن به نیازها و تمایلات مادی انسان، در واقع نادیده گرفتن نهی از سرشت اوست که وی را از رسیدن به مقصود بازخواهد داشت؛با توجه به آنچه گذشت، نظام اقتصادی مطلوب، نظامی است که از یک سو برآورنده نیازها و تامین کننده رفاه مادی انسان باشد، و از سوی دیگر زمینه ساز تعالی و رشد ارزش های روحی و معنوی او باشد.توجه به بعد معنوی، انسان را به کرامتی ویژه از ناحیه خدا می رساند و نپرداختن به آن، او را از جایگاه بلند خود فرو انداخته و در حد حیوانات و بلکه پائین تر خواهد آورد.(50)
برخی ویژگی های انسان اقتصادی مطرود
بی توجهی به ویژگی های اقتصادی مکتب اسلامی، باعث می شود از دیدگاه اسلام انسان اقتصادی تجسم یابد. برخی از ویژگی های چنین انسانی عبارت است از:
1.پیوسته سود مادی خویش را به منافع دیگران ترجیح دهد؛ و بدین سبب بسیار تنگ نظر، خسیس و خودخواه گردد؛... وَکانَ الاِنسانُ فَتُورا(51)
2.عجول و شتابگر است. به همین دلیل نمی خواهد یا نمی تواند منافع واقعی و دراز مدت خویش را در نظر بگیرد؛ وَ یَدعُ الاِنسانُ بَالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالخَیرِ وَ کانَ الاِنسانُ عَجولاً(52)
3.به شدت شیفته ی مال و ثروت است و دائم به انباشتن آن می پردازد: وَ اِنَّهُ لِحُبِّ الخَیرِ لَشَدید (53)یَکنِزُنَ الذَّهَبَ و الفضَّهَ وَ لا یُنفِقُونَها فی سَبیلِ الله (54)کم ظرفیت و کم طاقت است و در رویارویی با مشکلات اقتصادی بی تابی می کند و به هنگام گشایش و رفاه، بخل می ورزد: اِنَّ الاِنسانَ خُلِقَ هَلُوعاً، اِذا مسّه الشَّرُّ جَزُوعا و وَ إِذا... الخَیرُ مَنوعاً(55)
4.ثروت و امکانات در اختیارش را، تنها حاصل تلاش و زیرکی خود می پندارد: قالَ اِنَّما اُوتیتُهُ عَلی عِلمٍ عِندی... (56)
5.گرفتار غرور و غفلت می شود. یا ایُّهَا الانسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الکَریم(انفطار/6)...اِنَّهُ لَفَرِحً فَخُور(57)
6.تعهد او به هنجارهای اجتماعی تا زمانی است که در خود احساس نیاز کند، لذا آن گاه که خود را بی نیاز دانست، سرکشی می کند: اِنَّ الاِنسانَ لَیَطغی، أن رَآهُ استَغنی(58)این انسان با این اوصاف حتی اگر مسلمان باشد، اما رفتارهایش شباهت فراوان به انسان اقتصادی مکتب سرمایه داری دارد.
برخی ویژگی های اقتصادی انسان تربیت یافته اسلامی:
1.با منافع دیگران، هماهنگ است و در موارد لازم، دیگران را بر خود مقدم می سازد: وَ یُوثِرُونَ عَلی أنفُسِهِم وَ لَو کانَ بِهِم خَصاصَه(59)
2.آینده نگر و دارای بینش عمیق است؛ به همین خاطر دارایی خویش را وسیله ی رسیدن به منافع دراز مدت و لذت پایدار قرار می دهد. إنَّ الَّذینَ یَتلُونَ کِتابَ اللهِ وَ أقامُوا الصَّلاهَ وَ أنفَقُوا مَمَّا رَزَقناهُم سِرًّاً وَ عَلانِیَهً یَرجُونَ تِجرَهً لَن تَبورَ، لِیُوَفَّیَهُم أجُورَهُم وَ یَزیدَهُم مِن فَضلِهِ(60)
3.دل داده و وابسته به ثروتش نیست، بلکه آن را در مسیر رضایت الهی (بقره/256) و خدمت به نیازمندان(زاریات/19) به کار می گیرد. در برابر نابسامانی ها و مشکلات اقتصادی، شکیبایی می ورزد(حج/35) و به هنگام رفاه و آسایش طغیان نمی کند و خویشتن را به سرمستی و شادمانی و فخر فروشی نمی آلاید.(هود/10-11)
4.آنچه دارد، نه از تلاش و زیرکی خود، بلکه از فضل پروردگارش می داند: هذا من فضل ربی و بدین سان ثروت و مکنت خویش را، وسیله ی آزمایش می داند و پیوسته در پی استفاده درست و شکرگزاری عملی است: لِیَبلُوَنی أ أشکُرُ أم أکفُر(61)تردیدی نیست که دستیابی به چنین صفات و شخصیتی جز در پرتو آموزه های اخلاقی و حیاتی، شدنی نیست و این مهم، که همان تربیت و هدایت انسان ها به سوی کمال و تعالی است، هدف اصلی نظام اقتصادی به شمار می رود.
نتیجه گیری
جمع بندی مطالب این مقاله که پیرامون جهاد اقتصادی با رویکرد رابطه دین و اقتصاد در اسلام ما را به این مطلب سوق می دهد که توجه به مسائل اقتصادی در مبانی اسلام جامعه ای مستحکم و دارای ثبات روحی و روانی و پیشرفت را در پی خواهد داشت. آیات و روایات موجود پیرامون این موضوع الگوی رفتاری و گفتاری خوبی را برای ما زمینه سازی می کند، به صورتی که جامعه¬ای رو به کمال را تشکیل خواهد داد. که همان هدف نهایی انبیاء و اولیاء الهی بوده و است. در مکتب اسلام ایجاد اقتصاد سالم یک امر مقدس و همچون عبادت و جهاد در راه خدا نامیده شده است و جمع بین جهاد و اقتصاد دور از ذهن نخواهد بود امید است نامیدن سال 90 تحت این عنوان ما را در مسیر تعالی اقتصادی جامعه حرکت دهد. در پایان توفیق الهی را برای رهبر انقلاب و همه خدمت گزاران در این جهاد مقدس را خواستارم.
پي نوشت ها :
1.اعراف/85، شعراء/181، اسراء/35، انعام/152، مطففین.
2.یوسف/47تا49 و 54تا56.
3.به عنوان نمونه می توان به آیاتا زیر اشاره کرد:بقره/188،275،280،282،283،نساء/5،6،29.
4.وسایل الشیعه، ج12، ص1302.
5.در برخی روایات مطیع بودن در مقابل دستورات شرع به میزان تبعیت از آموزه های اقتصادی اسلام همچون الزام به خمس، زکات و پرهیز از لقمه حرام و... منوط شده است.
6.این مساله تا جایی حائز اهمیت است که رسول اکرم در جمله معروف خود می فرماید: «فلولاء الخبزما صلینا و لا صمنا» برای ما در نان برکت قرار ده، و آن را از ما جدا مساز، که اگر نان نبود قادر بر نماز گزاردن و روزه گرفتن و انجام واجبات پروردگارمان نبودیم.
7.الحیاه، ج6، المساله التاسعه-المعادله العاشره، ص249 تا 251.
8.توبه-103
9.زمرآیه62
10.لقمان/ 11
11.انعام /164
12.مفردات الفاظ قرآن راغب، ص336.
13.سجده، / 5
14.آل عمران/109
15.بقره/107،مائده/17 ،18 ،40 ،120 ، انعام/57و56و...
16.هود / 6
17.سباء / 24
18.کافی، ج5، ص168.
19.بقره/30
20.اسراء/70.
21.سجده/9.
22.احزاب/72.
23.نور/ 33.
24.حدید / 7.
25.الحیاه،ج3 ،ص 87.
26.مومنون آیه 115-116.
27.مومنون/115،نجم/42،قیامت/22و23، فجر/27و30.
28.فلسفه اخلاق، موسسه آموزش و پژوهشی امام خمینی، ص125.
29.ذاریات / 56.
30.راغب،مفردات،ص542،المیزان، ج18،ص392.
31.وسایل الشیعه، ج12ص2-5،9-13.
32.المیزان ،ج20،ص407.
33.نساء/59.
34.ذاریات/19،معارج/24و25.
35.نهج البلاغه، ترجمه ی فیض الاسلام، خطبه 166.
36.برای نمونه ر.ک: اعراف/157، فرقان/43، احزاب/67، جائیه/23.
37.درباره نفی پندار جبر محیط تاریخ از نگاه قرآن ر.ک: ن طه/60-76، کهف/9-26،تفسیر نمونه،ج7، ص213.
38.رعد /11.
39.مدثر/38،اسراء/13،نجم/39،یونس/108.
40.انفال/25،اسراء/16.
41.برای اطلاع بیشتر ر.ک: متضی مطهری، مجموعه آثار، ج2، ص339-333.
42.جاثیه /24.
43.انسان / 27.
44.نساء / 134.
45.آل عمران/ 185.
46.توبه / 100
47.زخرف/ 71
48.همچنین ر.ک: هود/84، بقره/275، مطففین/1/4/-5.
49.سجده آیه 7-9.
50.برای مقایسه این دو بعد ر.ک: نجم/9،اعراف/176.
51.اسراء /100.
52.اسراء / 11
53.عادیات /8
54.توبه / 34
55.معارج / 19-21
56.قصص/ 78.
57.هود/ 10.
58.علق / 7-6.
59.حشر /9.
60.فاطر / 29-30.
61.نمل/ 40.
1.قرآن
2.المیزان، تالیف محمد حسین طباطبایی- قم-جامعه مدرسین حوزه علمیه قم– دفتر انتشارات اسلامی، 1373
3.الحیاه-محمدرضا حکیمی، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی،1360
4.کافی- کلینی-محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی- تهران-دارالکتاب اسلامیه – بی تا
5.فلسفه اخلاق ، محمد تقی مصباح یزدی، تهران، انتشارات اطلاعات، 1367
6.مجموعه آثار – شهید مرتضی مطهری، تهران، انتشارات صدرا، 1374
7.مفردات راغب اصفهانی، تحقیق، صفوان عدنان داودی، دمشق، دارالقلم، بیروت، دارالثامیه، 1412ق
8.وسایل الشیعه- محمد بن الحسن العم العاملی- تهران- اسلامیه-1367
چکيده
وي با مروري به اهداف سياست هاي مالي چون تخصيص منابع، توزيع مجدد در آمد، تثبيت اقتصادي و تأمين بودجه دولت به اهداف قرآني مي پردازد که از آن جمله اند: آزادي انسان ها، توزيع مجدد در آمد، سرمايه گذاري زيربنايي و تأمين بودجه با اتکا بر اصل بنيادين عدالت.
شکي نيست که تحقق اهداف نياز به ابزارهايي براي وصول به آنها دارد و اين امر از نظر قرآن نيز دور نمانده است، چنان که نويسنده اظهار مي دارد
اين ها عبارتند از:ماليات ثابت و متغير، سياست درآمدي مبتني بر سطح اسراف و تبذير و هزينه هاي دولت از طريق ايجاد تعادل و توازن در سطح عمومي جامعه.
نکته اي که در اين رابطه خاطر نشان مي گردد اين است که ماليات اثر انقباضي در کاهش مصرف مردم دارد و هزينه هاي دولت اثر انبساطي در جامعه به بار خواهد آورد و در پي آن تعادل مطلوبي به وجود مي آيد.
واژگان کليدي: ماليات، صدقات، سياست مالي، اهداف اقتصادي، جامعه ديني.
مقدمه
کم نبودند انديشمنداني که آموزه هاي انساني پيشوايان دين را به چالش مي کشيدند و حمايت از نيازمندان را مخالف قانون طبيعت مي شمردند و دخالت دولت در جهت توزيع مجدد درآمد و تخصيص منابع و تحت پوشش قرار دادن اقشار کم درآمد را ناروا و دخالت ناصواب در نظام عرضه و تقاضا مي پنداشتند،ولي امروزه تأثير دخالت ارشادي دولت در بهبود توزيع و توليد و افزايش مطلوبيت در مصرف، انکارناپذير است.
بدين ترتيب، اگر بيشتر به آثار اقتصادي و اجتماعي دستورات وتوصيه هاي ديني در رابطه با توليد، توزيع و مصرف نگرشي منفي وجود داشت، امروز چنين نيست. در واقع، ايجاد سازمان هاي تأمين اجتماعي و راه اندازي برنامه هاي حمايتي، با استفاده از ابزارهاي سياست پولي و مالي و مديريت و برنامه ريزي دولت ها به منظور ايجاد اشتغال، مبارزه با بيکاري و تورم، گوياي ضرورت
دخالت در دولت ها در جهت دست يابي به رشد و توسعه ي اقتصادي همراه با کاهش شکاف طبقاتي است.
آن چه دولت ها درقالب سياست مالي به عنوان اهداف اقتصادي- اجتماعي اجرا مي کنند، در قرآن به شکل بسيار دقيق و انساني تر آمده است.
در اين نوشتار ضمن اشاره به اهداف، ابزار و تأثير سياست مالي در اقتصاد معاصر، ديدگاه قرآن و اسلام را در اين موارد بررسي مي کنيم.
سياست مالي عبارت است از دخالت دولت در اقتصاد با استفاده ازابزارهاي مالي به منظور بهبود در توزيع درآمد، تخصيص منابع، تثبيت و توسعه اقتصادي
قبل از بحران 1929-1933 م، در کشورهاي صنعتي، اقتصاددانان بر اين باور بودند که دولت نبايد در اقتصاد دخالت کند و نبايد درحمايت ازگروه هاي آسيب پذير، ايجاد فرصت برابر ورقابت عادلانه وارد عمل شود، ولي ظهور آن بحران و تنش هاي اجتماعي به دليل غيرانساني و تحمل ناپذيري محيط کار و فقر و بيچارگي کارگران،نشان داد که از دست نامرئي کلاسيک ها کاري ساخته نيست. از ميان بحران ها و به دنبال اعتراضات انديشه وران، که به شرايط غيرانساني محيط کار معترض بودند و رشد روزافزون کمونيسم در غرب، کينز، اقتصادانان بزرگ انگليسي، ظهور کرد. او براي خروج از بحران و بهبود وضعيت اقتصادي، توزيع مجدد درآمد را مؤثرشمرد و فراهم سازي امکان مصرف بيشتراقشار کم درآمد را از زاويه يتقاضا، مفيد و براي خروج از رکود ضروري دانست (رشد و توسعه اقتصادي، بي تا، 2 /563، 5-680) از اين به بعد بود که سياست مالي به صورت جدي از زواياي مختلف مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت.
از ديدگاه اسلام، دخالت اقتصادي به منظور کارسازي مصرف متوسط براي همه ي مردم، جلوگيري از اسراف و زياده روي ثروتمندان،هدايت پس اندازها به سرمايه گذاري هاي زيربنايي و توليدي، فراهم سازي زمينه براي آزادي انسان ها و رهايي از دست اربابان زور و تزوير رهنمون شدن او به سمت
قله هاي بلند سعادت و تقرب به پروردگار توصيه مي شود.
اهداف سياست هاي مالي
1)تخصيص منابع
2) توزيع مجدد درآمد
3) تثبيت اقتصادي
نظام عرضه و تقاضا را به تعادل نزديک مي کند، يا در هنگام رکود اقتصادي، سياست انبساطي مالي را به کار مي گيرد، و ازراه افزايش در مخارج دولتي و با کاهش ماليات و در نهايت افزايش تقاضاي مؤثر،اقتصاد را از رکود خارج مي کند.
4) تأمين بودجه ي دولت
اهداف سياست مالي از ديدگاه قرآن
1) آزادي انسان ها
اين آيه،سياست مالي را از زاويه ي توزيع و هزينه کردن ماليات اسلامي بيان مي کند و نشان مي دهدکه رهايي انسان ها از بردگي از اهداف آن است. همچنين است زدودن زمينه هاي بردگي، زيرا در صدر اسلام بسياري از بردگان، بدهکاراني بودند که قدرت اداي ديون خود را نداشتند.(طالقاني، 1350، 2/ 252.اسلام،با استفاده از ابزار سياست مالي و اداي دين مديونان (الغارمين) زمينه ي بردگي را از جامعه مي زدود.
2)توزيع مجدد درآمد
قرآن، گروه هاي نيازمندي را که بايد از ماليات (خمس و زکات) به آنها کمک شود نام مي برد:
در آيه ي60 سوره ي توبه آمده است: «انّما الصّدقات للفقراء و المساکين... و ابن السّبيل فريضه من الله»؛ازجمله گروه هاي مستحق زکات، نيازمندان و بيچارگان و در راه ماندگان هستند که بر مؤمنان واجب است به ياري آنها بشتابند.
در آيه ي41 از سوره ي انفال مي خوانيم: «واعلموا انّما غنمتم من شيء فان لله خمسه و للرسول و لذي القربي و اليتامي و المساکين و ابن السّبيل»؛ بدانيد که هرچه به شما غنيمت و فايده رسد، خمس آن مال خدا و رسول و خويشان او يتيمان و فقيران و در راه ماندگان است.
آيه ي 7 سوره ي حشر، که در رابطه با هزينه کردن في ء آمده،تعابيري مشابه آيه ي 41 سوره ي انفال دارد و از همان شش مورد مصرفي نام مي برد که در آيه ي خمس آمده است؛با اين تفاوت که در سوره ي حشر، اولاً علت اعمال سياست مالي و توزيع ماليات ميان نيازمندان، يتيمان و در راه ماندگان را بيان مي کند:«کي لا يکون دوله بين الاغنياء منکم»؛(توزيع مجدد درآمد) به اين خاطر است که ثروت در دست اغنيا متمرکز نشود،ثانياً، به دنبال آيه (درآيه ي بعدي) به مصداق بارز ابن اسبيل اشاره مي کند:«للفقراء المهاجرين الّذين اخرجوا من ديارهم و اموالهم»؛ از جمله موارد مصرف انفال،فقراي مهاجراست؛آنها که به دليل اخراج از سرزمين و جدايي از اموال و دارايي خود نيازمند شده اند.
بدين ترتيب، دولت در فرايند برقراري عدالت و برابري در مصرف،بايد به نيازمندان، بي سرپرستان و مهاجراني که به سبب ظلم و ستم از سرزمين خود آواره شده اند، کمک کند و اين کمک در حدي باشد که مخارج سالانه آنها را
کفايت کند.
3) سرمايه گذاري هاي زيربنايي
درآيه ي خمس و انفال آمده: «فان الله خمسه و للرّسول و لذي القربي»؛ هزينه کردن خمس در راه خدا همان سبيل الله است که در آيه ي 60 سوره ي توبه آمده است، يعني تأمين مخارج ساختن راه ها،پلها، فرودگاهها و..
نام بردن پيامبر (ص) و ذي القربي در اين فهرست، نه به معناي مالکيت شخصي، بلکه گوياي صلاحيت آنها در رابطه با هزينه کردن خمس، زکات و انفال مي باشد (امام خميني، بي تا، 2 /280-200) هزينه کردن در زمينه ي آموزشي و بهداشت از اصلي ترين موارد مصرف خمس است. از همين دست است تأمين مخارج کارمندان، و «والعاملين عليها» و کمک هاي بلاعوض به افراد غيرمسلمان و حکومت هاي ديگر براساس عواطف انساني و مصالح اجتماعي،«والمؤلفه قلوبهم»
4) تأمين بودجه
اهداف تخصيص منابع و تثبيت اقتصادي، بر تجربيات بشري و مصالح عمومي مبني است. اين اهداف تا جايي قابل پذيرش است که با اصول ديگر در تضاد نباشد. به عبارتي، از ديدگاه اسلام، عدالت اصل بنيادي است و بي شک
اهداف سياست مالي، نبايد مخالف اين اصل باشد.
منبع:نشريه انديشه حوزه ،شماره 78-77.
ادامه دارد...
1 ـ تعاون و همكاري ـ سورة مائده آيه 2 تعاونوا… تا آخر ايه
2 ـ منابع طبيعي ـ سوره نحل آيه 10 ـ هوالذي … تا آيه 13 يذكرون
3 ـ مسكن و خانهسازي ـ اعراف 74 ـ نحل 80 تا 82
4 ـ كشاورزي ـ ، انعام 95 ـ انعام 141
5 ـ كميته امداد ـ ، توبه 60
7 ـ معادن : رعد 3 و 4 ـ حجر 19 تا 23
8 ـ قرض الحسنه: بقره 245 ـ مائده 12 ـ حديد / 10 ـ 13 ـ مزمل/20 ـ تغابن/19 ـ حديد/18
9 ـ بانكداري بدون ربا ـ آل عمران/120 ـ روم/39
10 ـ خريد و فروش : انعام/153 ـ اعراف/85 ـ هود/84 ـ 86
نظري به اقتصاد اسلامي:
كساني كه فكر ميكنند مسئل زندگي از يكديگر جداست و هر چيزي يك مرز و قلمروي خاصي دارد و هر گوشهاي و قسمتي از زندگي بشر به يك شي ءِ بخصوص تعلق دارد تعجب و يا احياناً انكار ميكنند كه كسي مسألهاي به نام مسائل اقتصادي در قرآن طرح كند زيرا به عقيده اينها هر يك از اسلام و اقتصاد يك مسأله جداگانه است، اسلام به عنوان يك دين براي خودش و اقتصاد به عنوان يك علم براي خودش اسلام قلمرويي دارد و اقتصاد قلمروي ديگر . اما نكته اين است كه مسائل زندگي را نبايد مجرد فرض كرد. صلاح و فساد در هر يك از شؤن زندگي در ساير شئون مؤثر است . نظام ارزشي اسلام، خوشبختي دنيا وآخرت انسان را به طور همزمان مورد توجه قرار داده و دنيا را مزرعه آخرت معرفي نموده است . بر اين مبنا به هر رفتار اقتصادي مفيد كه در حوزة ارزشهاي اسلامي مجاز باشد، انجام آن مطلوب و شايسته است .
مدلها و الگوهاي اقتصادي از آن جا كه به شدت تابع شرايط زماني و مكاني مي باشد، قابل تجويز و ارائه به طور كلي از سوي مكتب اسلام نبوده است . اما قوانين ثابت و هميشگي حاكم بر آنها ، در منابع اسلامي بيان شدهاند . اين مقاله تحقيقي در جهت شناخت آموزههاي اقتصادي قرآن ميباشد.
نظر قرآن راجع به ثروت : ما آنگاه كه ميخواهيم نظري به ايدههاي اقتصادي قرآن بيفكنيم اول بايد ببينيم نظر قرآن دربارة ثروت و مال چيست؟ ممكن است كسي بپندارد كه قرآن اساساً ثروت را مطرود و به عنوان يك امر پليد و دورانداختني ميشناسد اما چيزي كه پليد و مطرود باشد ديگر مقررتي نميتواند داشته باشد. كه آن چيز را بدست نياوريد، دست به آن نزنيد، استفاده نكنيد. همچنانكه دربارةمشروب چنين مقرراتي آمده است : لَعَنَ الله بايغها و مًشْتَريها و آكِلَ ثَمَنها و ساقيها و شاربها .
جواب اين است كه قرآن مال و ثروت را تحقير نكرده، قرآن با هدف قرار دادن ثروت، با اين كه انسان فداي ثروت شود محال است به عبارت ديگر اينكه انسان پول را به خاطر خود پول و براي ذخيره كردن بخواهد مخالف است: « الَّذينَ يَكنزْونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّه وَ لايُنفْقِوُنَها في سَبيل ا… فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابِ اليم … توبه /34» آياتي وجود دارند كه نقش پول را در فاسد كردن شخصيت انساني بيان ميكنند و به همين دليل نيز ثروت پرستي مطرود كرده است.
ـ « کلاّ اِنَّ الاِنسانَ لَيَطَغْي، اَنْ را'ه اسْتَغْني » علق 6
ـ « وَ لاتُطِعْ كُلَّ حَلاّفٍ مَهين، همَّازٍ مَشّاءِ بَنَميمٍ …… اَنْ كان ذامالٍ و بَنينْ …… قلم/15ـ10
ـ زُيِّنَ لِلإِنْسانِ حُبَّ الشَّهواتِ مِن النِّساءِ و اَلبْنَينْ و القناطيرِ المُقَنْطَرةِ مِنَ الذَّهَبِ و الَفْضَّةِ وَالْخيَلْ المسُومَّةِ » ال عمران/14 .
اما قرآن خود ثروت را در كمال صراحت به عنوان « خير » ناميده است. كُتِتَ عَلَيكُمْ اذِا حَضَرَ اَحَدَكُمُ الْمَوْتُ اِنْ تَرَكَ خَيْراً الوَصِیََّةُلِلْوالدينِ و الاَقْربَين » بقره 180
و دفاع از مال را در حكم جهاد و كشته شدن در اين راه و شهيد تلقي كرده است الَمْقَتُولْ دُونَ اَهْلِهِ وَ مالِهِ …… و براي مال بر انسان حقوقي تأمل شده است.
ـ آشنا شدن با فهم كلام الهي از اهميت والايي برخوردار است و اين امر، جز با درك درست كيفيت مطلوب زندگي انساني از ديدگاه قرآن و سنت ميسر نخواهد بود و از آنجا كه معمولاً در اقتصاد نيز از چهار موضوع عمده يعني توليد،توزيع، مصرف و رشد بحث ميشود لذا آيات قرآني مربوط به علم اقتصاد را نيز بر چنين مبنا طبقهبندي نموده همراه با شرح مختصري از آنها.
الف ـ توليد و مباحث مربوط به آن : در اين مبحث به ذكر دو نمونه اكتفا ميكنيم:
1 ـ قرآن و گستردگي منابع توليد: آياتي چند از قرآن كريم گوياي آن است كه خداوند در زمين ، آنچه را انسان نياز داشته، براي وي فراهم كرده است . در آيهاي ميفرمايد «وَاتيكم ّمِّن كُلِّ ما سأَلْتُمُوُه : و هر چه از او خواستهايد به شما ارزاني داشته است» ابراهيم/34
و در جاي ديگر ميفرمايد: « وَلَقَدْ مكَنَّا فيِ الاْرَضِ وَجَعَلْنا لَكُمْ فيها معايشَ قليلاً ما تَشكَرون » اعراف زا « در زمين جايگاهتان داديم و داها معيشتتان را در آن قرار داديم : و چه اندك سپاس ميگذاريد»
بنابراين از ديدگاه قرآن كريم، در زمين آنچه مورد نياز انسان براي ادامه زندگي لازم است، مهياست اما اين امر به معناي آن نيست كه كليه نيازمنديهاي انساني به صورت بالفعل و بدون كار و تلاش در اختيار اوست بلكه بدين معناست كه انسان بايد به كارگيري روحيه عمران و آباداني و در ساير خلاقيت، ابتكار و تلاش رزق و روزي خويش را از منابع طبيعت به دست آورد و آنها را براي استفاده تغييرات ضروري دهد . و علت عمده ايجاد رفاه را تغيير دادن امكانات موجود دانسته است ،بنابراين اگر در مواردي مشاهده ميشود كه قرآن كريم صرف ايمان و تقوا را مايه نزول بركات الهي و رونق اقتصادي دانسته است مثل آنجا كه ميفرمايد :
« وَلَوْاَنَّ اَهْلَ الْقُري آمنوا و اتَّقوا لَفَتَحْنا عليهم بَرَكاتِ من السَّماءِ و الَرْضَ اعراف 96 »
مراد آية شريفه اين نيست كه فقط ايمان و تقوا،يعني پرهيز از گناه، اسراف و … موجب نزول بركات ميشود بلكه جنبة اثباتي آن دو نيز كه سعي و تلاش براي بهرهوري مطلوب از منابع طبيعت باشد منظور خواهد بود بنابراين تلاش در راه بكارگيري وسايل براي رسيدن به مواهب طبيعت در امور مادي وسيله خواهد بود همانطور كه در امور معنوي وسيله قرار دادن اولياء و انبيا براي تقرب الي الله مورد نظر خواهد بود. پس روشن است كه قرآن كريم ديدگاه هايي مانند نظريه مالتوس را كه به محدوديت منابع طبيعت و عدم كفاف آن بري انسانها معتقد است رد ميكند.
2 ـ زن هم ميتواند فعاليت اقتصادي داشته باشد:
1 ـ « واتوالنسآءَ صَدُقاتِهِنََّ نِحْلَةً نساء /آيه 4 » 2 ـ « لِلرِّجال نَصيبٌ مــّمَّا اكْتَسَبَوا و لِلنسآء نَصيبٌ مِّمِّا اكْتَسَبنَ نساء/32» 3 ـ لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِّمِّا تركَ الْوالِدْانِ وَ الاَقرَبَونَ و لِلنِّسآءِ نَصيبٌ مِّما ترك الْوالِدْانِ وَ الْاَ قرَبُونُ مِّمّا قَلََّ مِنهُ او كَثُرَ بَضباً مفروضاً نساء/7 » در هر صورت زن هم ميتواند كسب مشروع و فعاليت اقتصادي ـ ولو در خانه شوهرـ داشته باشد زيرا همه بر فعاليت اقتصادي محتاجند تا بتوانند به زندگي خويش ادامه دهند.
ب : توزيع
1 ـ سه اصل مسلم در تجارت : در آيه زيرـ كه يكي از آيات مورد بحث و تحقيق در فقه معاملاتي است ـ روابط انساني را بر اساس مبادلات تجاري بيان ميكند. خداوند ميفرمايد:
« يا اَيُّهَا الذَّينِ امنَوا لاتَأكلُوا اَموالَکُم بَيْنَكُم بالباطلِ إلاّ اَنْ تَكوُنَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنكُمْ … نساء 29»
« اي كساني كه ايمان آوردهايد اموال يكديگر را به ناحق نخوريد مگر آنكه تجارتي باشد كه هر دو طرف به آن رضايت داده باشيد»
اين آيه گرامي،تجارت را بر اساس رضايت طرفين تشريح فرموده است از اين آيه چند اصل استفاده ميشود .
اـ اصل عدم تصرف و دخالت در اموال يكديگر ،كه مالكيت بر آن متفرع است .
2ـ اصل جواز تصرف در اموال يكديگر بر اساس رضايت دو طرف مبادلات و تجارت، از اين اصل ناشي ميشود.
3 - اصل مالكيت كه مسلم دانسته شده و در واقع اين اصل زيربناي دو اصل مذكور است . در جاي ديگر ميتوان
از اين آيه استفاده نمود كه بايد تجارت و معاملات با رضايت فروشنده و خريدار باشد. خريد و فروش اجباري و اكراهي و يكطرفه مردود است .
2 ـ اقتصاد در خانواده : در آيهاي از قرآن در مورد اينكه نبايد در امور زندگي و در مسائل مصرفي افراط و تفريط نمود آمده : والَذّينَ اذا اَنفَقَوُا لَمْ يُسْرِفوا و لَمْ يَقْتَُرُفُوا و كانَ بَيْنَ ذالِكَ قَواماً : آنان كه چون هزينه ميكنند اسراف نميكنند و خست نميورزند، بلكه ميان اين دو راه اعتدال را ميگيرند. فرقان /67 .
انساني كه وظيفه تأهل را ميپذيرد و خرج و نفقه خانوادهاي را به عهده ميگيرد بايد براي اين دخل و خرج حساب و كتاب داشته باشد به عبارت ديگر تا آنجا كه براي او مقدور است در جهت رفاه نسبي خانواده بكوشد. از نظر قرآن، حد مطلوب حالت اعتدال و ميانهروي است لذا قرآن ميفرمايد « نه » دست خويش را از روي خست به گردن ببند و نه به سخاوت يكباره بگشاي كه در هر دو حالت، ملامت زده و حسرت خورده بنشيني. اسراء29.
ج ـ مصرف :
1 ـ يتيم ورشكسته اقتصادي است، روا نيست مال او مصرف گردد:
خوردن مال يتيم و مصرف نمودن دارايي او به هر شكلي حرام است. مگر در مواردي كه حالت سوددهي داشته باشد و به اصطلاح اموال او افزايش يابد . « وآتواليتامي اَمْوالَهُمْ وَ لاتُتَبدَلَّوا الْخَبيثَ … »
مال يتيمان را به يتيمان بدهيد، و حرام را با باطل مبادله مكنيد و اموال آنها را همراه با اموال خويش مخوريد كه اين گناه بزرگي است … نساء آيه 9 .وأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَرْ/9.
2 ـ مصرفهاي ضد ارزشي :
« یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيرًا مِنَ الأحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ» توبه /34 انسان در مقابل آنچه مصرف ميكند بايد توليدات يا خدمات تحويل دهد و به نحوي به جامعهاش خدمت كندو الا از مصاديق « اَكْل الاموال بالباطل » خواهد بود. اگر به عوض آگاهي دادن و سوق دادن مردم به سوي واقع، آن و گمراه و دور از حقيقت كند آن فردي كه در اين مورد ميگيرد حرام و مصداق « اكل المال بالباطل » است همانند رشوه،ربا و … .
د ـ رشد
1 ـ اقتصاد مورد علاقه انسانها:
در قرآن آمده است : «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ … آل عمران 14»
در چشم مردم آرايش يافته است،عشق به اميان نفساني و دوست داشتن زنان و فرزندان و هميانهاي زر و سيم و اسبان و چهارپايان و زراعت . همه اينها منابع زندگي اين جهان هستند در حالي كه بازگشت گاه خوب نزد خداست»
1ـ در آيه فوق بهره اقتصادي و سياسي بردن از زن نيز مورد نظر ميباشد 2ـ در آياتي از قرآن ابتدا به منافع كشاورزي و رونق آني اشاره شد . و سپس ذكر شده كه بهتر از آن نيز وجود دارد يعني اين منابع اقتصادي در نظر مردم، مورد علاقه است و خداوندبهتر از آنها را به مردم نشان ميدهد.
اخلاق مؤمنان با اخلاق قوم يهود در امور اقتصادي فرق دارد.
« يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ بقره/47»
خداوند قوم بني اسرائيل را بر ساير اقوام موجود آن روز برتري داد آنها داراي بهترين سرزمين از نظر آب و هواي مناسب با چشم سار بودند و منطقه پراستعدادي براي كشاورزي و دامداري داشتند ولي ناسپاسي كردند و از بهرهبرداري خوب از آن مواهب خودداري نمودند و اطاعت از انبياي زمان را كنار گذاشتند اما مؤمن در رفتار اقتصادي خودش اطاعت از انبياء را بر هر چيزي ديگر مقدم ميدارد.
او شكر زباني و عملي خود را به جا ميآورد تا در پيشگاه خداي خود سرافكنده نباشد.
عدالت اجتماعي در قرآن : اهداف اقتصادي در هر مكتب اقتصادي بايد مشخص و روشن باشد . در مكتب اسلام نيز اهداف اقتصادي شامل، عدالت اقتصادي و اجتماعي، قدرت اقتصادي حكومت اسلامي،رشد اقتصادي و استقلال ميباشد كه نظر قرآن را راجع به هر يك از آنها شرح ميدهيم:
عوامل انحراف از عدالت :
معمولاً دو عامل مهم براي انحراف از مرز علايق وجود دارد كه قرآن به هر دو عامل توجه فرموده است . اولين عامل انحراف . حب ذات و علاقهها و روابط است . قرآن در اين باره ميفرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا» نساء /135 « اي كساني كه ايمان آوردهايد كاملا به عدالت قيام كنيد و گواهيهاي شما فقط براي خدا باشد گرچه به زيان خود شما يا والدين و بستگان تمام شود و مسئله فقير بودن يا غني بودن در گواهي دادن شما اثر نكند زيرا خدا سزاوارتر است به اينكه از آنها حمايت كند. يعني مسئوليت شما فقط دفاع از حق است بدون هيچگونه ملاحظه فاميلي يا اقتصادي دومين عامل براي اينكه انسان در خط عدالت حركت نكند مسئله ناراحتيهائي است كه انسان از فردي و يا گروهي ميبيند و در اين زمينه نيز قرآن ميفرمايد « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ » مائده /8 اي كساني كه ايمان آوردهايد برنامه شما قيام خالصانه و شهادت عادلانه باشد، دشمني قوي سبب انحراف شما از مرز عدالت نشود و خرده حسابهاي سابق را تصفيه نكنيد و مكرراً فرمان ميدهد كه به عدالت رفتار كنيد كه به تقوي نزديكتر است.
قرآن عامل ديگري را نيز از عوامل انحراف در عدالت معرفي ميكند كه همان مسئله رشوه است . در اين زمينه قرآن ميفرمايد : « وَلا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُوا بِهَا إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقًا مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالإثْمِ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» بقره /188.
قدرت اقتصادي حكومت اسلامي :
دومين هدف اقتصادي اسلام كه ميتوان آن را عنصري بيروني يا فرامرزي دانست، قدرت اقتصادي حكومت اسلامي در برابر ساير حكومتهاست كه اين امر به دو منظور ميباشد .
1ـ ترساندن كفار و دشمنان خارجي تا به ذهن آنها نقشه تجاوز نظامي و امكان تحت فشار قرار دادن حكومت اسلامي از نظر اقتصادي و محاصره اقتصادي، خطور نكند. « وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ » انفال /60 در آيه فوق اطلاق كلمه « قوة » شامل هر نيرويي ميشود و اين شمول با استفاده از روايات اثبات ميشود كه از ذكر روايات خودداري ميكنم . پس كلمة « قوه » شامل نيروي برتر اقتصادي نيز كه مسلماً براي رويارويي با دشمن از حمله ابزار حتمي شمرده ميشود،خواهد شد.از تعليل ذيل آية شريفه « تَرْهَبوُنَ بِه بَدُواَّ … وَعَدوُكَّمْ ، استفاده ميشود كه هر وسيلهاي كه موجب ترساندن كفار شود مطلوب است و يكي از مهمترين وسايل ترس،قدرت اقتصادي حكومت اسلامي است پس رساندن حكومت اسلامي به قدرت و استقلال اقتصادي از اهداف اقتصادي اسلام ميباشد.
2 ـ اشاعه اسلام در خارج از مرزهاي حكومت اسلامي با بهرهگيري از امكانات اقتصادي و كمك به ملل فقير .
«وَلا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ (» هود،113
بر اساس اين آيه اعتماد به ستمكاران ـ كه از ديدگاه قرآن كافران مصداق اتم آن هستند ـ و تمايل به آنها جايز نيست و اگر حكومت اسلامي استقلال اقتصادي نداشته وبه غير مسلمين وابسته باشد، بر ظالمين اعتماد كرده است . پس يكي از وظايف حكومت اسلامي استقلال اقتصادي است كه زمينه قدرت و اقتدار اقتصادي را فراهم ميكند. اين امر را قاعدة فقهي في سبيل نيز تأكيد ميكند «لا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْوَاهُمْ إِلا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَيْنَ النَّاسِ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا» نساء 114 كه بر اساس قوانين فقهي هر گونه واردات و يا تجارتي كه باعث تسلط كفار بر جامعه اسلامي شود ، حرام شمرده ميشود.
3 ـ استقلال: برخي حاكميت سياسي اسلام را جزو اهداف اقتصادي اسلام معرفي كردهاند د رحالي كه اين امر عنصري سياسي و يكي از اهداف سياسي اسلام ذكر كرد به هر حال درباره استقرار حكومت سياسي اسلام آيات بسيار فراواني در قرآن ديده ميشود از جمله آياتي كه لزوم اجراي قوانين قضايي، نظام و … را كه توسط دولت اسلامي بايد انجام گيرد ،تأكيد ميكند وَاَعِدوُالَهُمْ ماَاستْطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ … انفال 60 .
4 ـ رشد اقتصادي ، قبلاً آياتي كه مربوط به لزوم اقتدار اقتصادي و رشد آن در جامعه اسلامي ميباشد ذكر شد در بحث توسعه اقتصادي نيز به آنها اشاره خواهد شد.
آياتي از قران كه در آنها كلمة « اقتصاد» به كاررفته است .
1 ـ فَلَماّ نَجَّيهُمْ إلي البَرِّ فَمِنْهُم مُقْتصِد
2 ـ ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ فاطر/32
ز
3 ـ وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالإنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لأكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا يَعْمَلُونَ مائده 66
در همه آيات فوق اقتصاد به معناي ميانهروي به كار رفته است .
واحدهاي اندازهگيري كه در قرآن به كار رفته است :
1ـ الوَرِق : كهف 19 2 ـ دِرْهَم 3ـ دينار
4ـ تَقير: نساء /53 5ـ قِطمير: فاطر/13 6ـ فردل : انبياء/47
7 ـ قيراط : انبياء /47 8ـ ذرع : حاقه /32 9 ـ صاع: يوسف /72
10 ـ قنكار : آل عوان/14 ـ نساء /20 11ـ ذره: نساء /45 ـ زلزال / 7
12 ـ ديه : نساء /92
منابع
1ـ آيات مناسب براي ايام مناسب ،حسن دولتي، انتشارات احرار تبريز
2 ـ نظري به نظام اقتصادي اسلام ،مطهري ، انتشارات صدرا، چاپ هفتم،فرودين 77.
3ـ اقتصاد در قرآن، محمد حسين ابراهيمي، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم چاپ اول بهار 75
4 ـ مكتب و نظام اقتصادي اسلام،مهدي هادوي تهراني، مؤسسه فرهنگي خانه خرد.
پایگاه اطلاع رسانی فعالتهای قرآنی دانشجویان ایران