1- کلیه تغییراتی را که مدنظر دارید یادداشت و برای ایجاد آنها برنامه ریزی کنید.
2- اگر احساس می کنید که در برابر تغییر مقاوم هستید، در جستجوی علت آن باشید.
3- در جستجوی افراد پذیرای تغییر باشید و با آنها هم پیمان باشید.
4- قبل از تبعیت از خط مشی دیگران کمی فکر کنید.
شناخت علل تغییر
برای کنار آمدن با سرعت روز افزون تغییرات، در درجه اول باید علل زیربنایی آنها شناسایی شوند.
برخی تغییرات مشخص در ساختار داخلی سازمان ها و بازارهای خارج از آنها زاییده تغییرات گسترده در جامعه، اقتصاد یا تکنولوژی هستند.
5- در برابر شرایط عدم اطمینان، واکنش مثبت نشان دهید و از تغییر اجتناب کنید.
6- کنجکاوی را در خود پرورش دهید. تصور کنید که همیشه باید مطلع ترین فرد باشید.
7- از تکنولوژی اطلاعات جدید نهراسید و با تسلط بر آن سعی کنید بهره برداری لازم را به عمل آورید.
8- به خاطر داشته باشید که تکنولوژی به سرعت و روز به روز در حال تغییر است.
شناسایی منابع تغییر
تغییر ممکن است از جهات مختلف نشأت بگیرد. از جانب مافوق یا زیردستان درون سازمان، از خارج سازمان و یا در اثر ابتکار فردی.
سعی کنید از کلیه منابع احتمالی تغییر آگاه شوید و از هر کجا که نشأت گرفته است، پذیرای آن باشید.
9- صرف نظر از منبع تغییر، از کلیه نوآوری ها در جهت ایجاد آن استقبال کنید.
10- در برابر تغییرات خارج از سازمان، همواره واکنش مثبت نشان دهید.
11- زیردستان را به ارایه ایده های جدید در جهت ایجاد تغییر تشویق کنید.
طبقه بندی انواع تغییر
به طور کلی می توان تغییرات را به دو دسته تدریجی و بنیادی تقسیم کرد. هر یک از این دو نوع تغییر به انواع مختلف و ترکیبات گوناگون تقسیم می شوند. شناخت نوع تغییری که با آن سروکار دارید به شما کمک می کند که راحت تر و به شیوه اثر بخش تر به آن دست پیدا کنید. علاوه بر این، با شناخت نوع تغییر بهتر می توانید واکنش دیگران نسبت به تغییر مورد نظر را تعبیر و تفسیر کنید.
12- اثرات ترکیبی ناشی از انواع مختلف تغییر را مدنظر قرار دهید.
13- هنگام تجزیه و تحلیل تغییر به بسترهای کوتاه مدت و بلند مدت توجه کنید.
14- از بحران ها، تجربه کسب کنید و مطالب مفیدی بیاموزید تا بتوانید از بروز مجدد آنها جلوگیری کنید.
15- هدف خود را برکسب برابری یا پیشی گرفتن از بهترین الگویی که می شناسید متمرکز کنید.
16- برای برنده شدن سعی کنید با رقبا متفاوت و از آنها بهتر باشید.
تمرکز بر اهداف
اگر مدیران هدف خود را ندانند، نمی توانند برای رسیدن به آن تغییر کنند. اگر آنها ندانند در حال حاضر کجا هستند، نمی توانند مسیر درست را آغاز کنند. این نقاط ابتدایی و انتهایی را به عنوان اولین قدم در شناسایی موارد نیازمند تغییر معین کنید.
17- نقاط قوت و ضعف سازمان خود را به شیوه ای واقع بینانه مورد ارزیابی قرار دهید.
18- برای بیان دورنمای کاری خود از یک یا دو جمله کوتاه استفاده کنید.
19- همیشه سعی کنید فرهنگ سازمانی را از طریق افراد تغییر دهید و نه بر عکس.
تشخیص تقاضا برای تغییر
موفقیت شما در گرو راضی کردن مشتریان است. مشتریان ناراضی به سایر عرضه کنندگان کالا و خدمات مراجعه می کنند و کارکنان ناراضی (که در واقع همان «مشتریان» داخلی شما هستند) یا درست کار نمی کنند یا سازمان را ترک
می کنند. نیازهای این دو گروه از مشتریان را مورد بررسی قرار دهید و سعی کنید تغییرات لازم جهت ارضای این نیازها را به عمل آورید.
20- سعی کنید هم نیاز کارکنان و هم نیاز مشتریان را برآورده سازید.
21- به مشتریانی که شکایت می کنند احترام بگذارید. آنها به شما می گویند که چه چیزهایی را باید تغییر دهید.
22- فراموش نکنید که کیفیت یک محصول به کیفیت فرآیند تولید آن بستگی دارد.
23- از مقیاس های عینی به دست آمده از پاسخ های مشتریان بهره برداری کنید.
انتخاب تغییرات ضروری
برنامه های تغییر باید استمرار، دوام و جامعیت کامل داشته باشند. با وجود این، مراقب باشید که با معرفی تغییرات خاص متعدد باعث پریشان خاطری افراد نشوید. چند اولویت مهم را مشخص کنید که تغییر در آنها بیشترین تاثیر را به دنبال خواهد داشت و فقط بر روی همان موارد تاکید کنید.
24- زمینه های اصلی تغییر را اولویت بندی و سپس توجه خود را به طور کامل و گسترده متوجه آنها کنید.
25- هدف از هر گونه تغییرات برنامه ریزی شده را برای خود کاملاً روشن کنید.
26- تلاش خود را فقط بر روی چند فرایند مهم متمرکز کنید.
27- برای ایجاد تغییر، یک برنامه روان و منسجم تدوین کنید.
ارزیابی پیچیدگی
برای برنامه ریزی و مدیریت اثربخش تغییر، لازم است که برآورد واقع بینانه ای از میزان پیچیدگی آن داشته باشید و بدانید که این تغییر بر چه کسانی تاثیر مستقیم و غیر مستقیم خواهد داشت. سپس باید مؤلفه های مختلف را به نحوی روشن و کارآمد تقسیم، کمی سازی و سازمان دهی کنید.
28- در مورد هر تغییر از خود بپرسید که چه تاثیری بر افراد درگیر در آن خواهد داشت.
29- ابتدا تغییرات پیشنهادی را در مقیاسی کوچک تر آزمایش کنید.
30- اگر توجیه کردن تغییر نیازمند استدلال های پیچیده است، از آن دست بکشید.
31- از تجزیه و تحلیل مسیر بحرانی، برای برنامه ریزی وظایف استفاده کنید.
شیوه های مشارکت دادن افراد
افرادی که تحت تاثیر تغییرات قرار می گیرند از نظر نوع نگرش و نیازها با یکدیگر تفاوت دارند. برنامه های اثر بخش تغییر باید به اندازه کافی انعطاف پذیر باشند تا بتوانند با این تفاوت ها هماهنگی پیدا کنند. برای انتخاب افرادی که باید در ایجاد تغییرات مشارکت داشته باشند و در مورد نحوه مشارکت آنها به دقت برنامه ریزی کنید.
32- هنگام برنامه ریزی برای ایجاد تغییر، سیاست های خود را در مورد نحوه برخورد با افراد تعیین کنید.
33- آموزش را وسیله ای برای مشارکت دادن افراد در پروژه های تغییر قرار دهید.
34- اگر برای افراد سوء تفاهم پیش آمده از آنها عذرخواهی کنید و توضیحات لازم را به آنها بدهید.
35- همه افراد را در برنامه ریزی حداقل یک پروژه تغییر مشارکت دهید.
36- به کلیه گروه ها، آن قدر استقلال بدهید تا بتوانند در تعیین اهدافشان، رأساً اقدام کنند.
37- مشاوران را به ارایه توضیحات روشن و برنامه زمانی کوتاه و مختصر ملزم کنید.
38- اگر در مورد تغییر قولی می دهید حتماً به آن عمل کنید.
39- مربیان ورزشی موفق را سرمشق خود قرار دهید و مانند آنها افراد را به پیشروی تشویق کنید.
انتخاب مقیاس زمانی
مقیاس زمانی مورد نیاز برای انواع مختلف تغییر بسیار متفاوت است. مدیران به عنوان عوامل تغییر ناچارند هدف های بلند مدت را مدنظر قرار دهند. در عین حال (به ویژه به هنگام بحران ها) سایر تغییرات کوچک تری که فقط چند روز یا چند هفته به طول می انجامند را برنامه ریزی کنند.
40- خود را در چارچوب سال های مالی محصور نکنید. این مرزها کاملاً قراردادی هستند.
41- تصمیم بگیرید که هر هفته یک ایده تازه معرفی کنید.
42- افراد را تشویق کنید که برای تغیرات آنی، ایده تازه بدهند.
43- برنامه ریزی شما برای ایجاد تغییر باید مرحله به مرحله باشد تا افراد راحت تر آن را بپذیرند.
تهیه برنامه عمل
بر اساس اطلاعات جمع آوری شده یک برنامه اجرایی دقیق تهیه کنید. این برنامه باید روشن، مختصر و با استفاده از شیوه های تصویری، طراحی و برنامه ریزی شود. نظریات افرادی که از برنامه مذکور تاثیر می پذیرند را مدنظر قرار دهید و آن را به طور منظم بازنگری کنید.
44- به نظریات افراد به طور کامل توجه کنید.
45- همراه با تغییرات شرایط، برنامه را (حتی به صورت بنیادی) تعدیل کنید.
46- حتماً برنامه عمل خود را به شیوه های صحیح معرفی و ارایه کنید.
47- حتماً مهارت های لازم جهت استفاده از تکنیک های برنامه ریزی را کسب کنید.
48- حداقل هفته ای یک بار برگ کنترل خود را مرور و آن را به روز کنید.
49- همواره برنامه های زمانی را با افرادی که در کار مشارکت دارند چک کنید تا از عملی بودن آنها مطمئن شوید.
پیش بینی اثرات تغییر
پس از تهیه برنامه تغییر اولیه به دقت در مورد پیامدهای آن فکر کنید. مزیت های حاصل از این برنامه باید به مراتب بیشتر از مضرات آن باشند. کلیه پیش نیازها و شرایط لازم برای اجرای برنامه را ارزیابی و یک برنامه احتیاطی، به عنوان پشتیبان تهیه کنید.
50- از پروژه های تغییر، انتظار اصلاحات بزرگ داشته باشید.
51- در آغاز یک برنامه تغییر به افراد وعده قدردانی و پاداش های فردی و گروهی بدهید.
52- هرگز حمایت افراد از برنامه عمل خود را قطعی و مسلم فرض نکنید.
53- هرگز برای متقاعد کردن افراد نسبت به تغییر، به آنها رشوه ندهید.
54- روحیه افراد را به دقت زیر نظر داشته باشید و با پدیدار شدن نشانه های تضعیف روحیه فوراً اقدام کنید.
55- با مساله بیکار شدن تعدادی از کارکنان در اثر ایجاد تغییرات برخورد احساسی نکنید.
پیش بینی مقاومت در برابر تغییر
تغییر معمولاً با قدری مقاومت همراه است. با وجود این، شما می توانید از طریق پیش بینی مقاومت و درک خویشتن داری افراد از بروز تغییر، پیش دستی کنید و از مقاومت تا حد زیادی به نفع خود بهره برداری کنید. در برنامه های خود جایی برای اعتراضات افراد در نظر بگیرید و برای پاسخ گویی به آنها شواهد و مدارک کافی جمع آوری کنید.
56- اگر هیچ مقاومتی در برابر تغییر مشاهده نکردید، کاملاً مراقب باشید ممکن است مقاومت افراد به صورت پنهانی باشد.
57- برای مقابله با منتقدان و افراد محافظه کار تعدادی دوست و هم پیمان برای خود پیدا کنید.
58- همواره در مورد اثرات نامطلوب احتمالی که ممکن است در پی تغییرات حاصل شوند، بی پرده صحبت کنید.
آزمایش و کنترل برنامه ها
بدون آزمایش و کنترل دقیق و مکرر، میزان ریسک برنامه ها بسیار بالا و تقریباً در تمامی موارد، نتایج آنها نامطلوب خواهد بود. استفاده از طرح های آزمایشی خوب به همراه یک نظارت روشمند می تواند موجب تقویت و بهتر شدن برنامه ریزی کلی شما شود.
59- با اجرای آزمایشی برنامه های خود در بسترهای مختلف، آنها را امتحان کنید.
60- هنگام بازنگری نتایج طرح آزمایشی، عوامل متغیر را مدنظر داشته باشید.
61- کاستی های موجود در عملکرد را تجزیه و تحلیل و علل آنها را مشخص کنید.
62- از افراد به خاطر انتقادات و اعتراضات مفیدشان تشکر کنید.
اطلاع رسانی در مورد تغییر
برای یک شروع خوب، اطلاع رسانی بسیار حائز اهمیت است. اما در عین حال نمی توانید در این کار زیاده روی کنید. خواه افراد در برنامه ریزی مشارکت داشته و خواه نداشته باشند، در هر صورت تا می توانید با استفاده از یک سری روش های برقراری ارتباط آنها را هر چه سریع تر به هم نزدیک کنید.
63- به خاطر داشته باشید که صداقت بهترین سیاست نیست، بلکه تنها سیاست است.
64- برای تقویت پیام تغییر، بیانیه های مربوط به دورنمای کاری را به طور خلاصه به نمایش بگذارید.
65- در هر برنامه تغییر حتماً آموزش های لازم برای مهره های اصلی برنامه را تدارک ببینید.
66- تا آنجا که ممکن است با کلیه افراد به صورت انفرادی در مورد برنامه های تغییر صحبت کنید.
67- هنگامی که در مورد مزایای تغییر قولی به افراد می دهید نسبت به اجرای آن امیدوار و در عین حال، کاملاً واقع بین باشید.
68- اشکال، از خود خبر است! گوینده را به خاطر دادن خبر بد و شنونده را به خاطر
عکس العمل ناخوشایند در مقابل شنیدن خبر بد سرزنش نکنید.
واگذاری مسئولیت
برنامه های تغییر ماهیتاً نیازمند رهبری هستند. درعین حال، این برنامه ها باید پیروانی با انگیزه، متعهد و پرتحرک نیز داشته باشند. «عوامل تغییر» که در موقعیت های کلیدی قرار دارند، چه به عنوان رهبر و چه به عنوان پیرو، نقش بسیار مهمی را در فرایند تغییر ایفا می کنند.
69- قبل از آغاز برنامه تغییر، عوامل تغییر را در موقعیت های کلیدی قرار دهید.
70- افرادی که برای رهبری تغییر انتخاب می کنید باید از برنامه تغییر حمایت همه جانبه به عمل آورند.
71- با پنهان کاری مبارزه کنید. جز در موارد ضروری از مخفی کردن اطلاعات خودداری کنید.
ایجاد تعهد
برخورداری از حمایت افراد برای موفقیت پروژه های تغییر امری ضروری است. از مهارت های رهبری برای ایجاد و افزایش تعهد در آنها استفاده کنید. با نشان دادن رفتار متعهدانه، الگوی دیگران شوید. از طریق تشکیل جلسات مستمر و ایجاد سیستم های ارتقای انگیزه و مشارکت، افراد را به حمایت از پروژه تغییر ترغیب کنید.
72- به افراد یادآوری کنید که تغییر برای همه است، نه فقط برای عده ای خاص.
73- با نشان دادن تعهد خود نسبت به پروژه تغییر، الگوی دیگران شوید.
74- از جلسات منظم برای برجسته سازی موفقیت ها و پیشرفت های حاصله استفاده کنید.
تغییر فرهنگ
فرهنگ یک سازمان از رفتار افراد شاغل در آن شکل می گیرد و سپس به نوبه خود برنحوه رفتار آنها تاثیر می گذارد. هدایت فرهنگ سازمان خود را به شیوه های مختلف در دست بگیرید تا بتوانید از آن برای حمایت از برنامه های تغییر استفاده کنید.
75- دکوراسیون محل کار افراد را تغییر بدهید تا روحیه آنها عوض شود.
76- ولخرجی به هنگام جشن گرفتن و بزرگ داشتن موفقیت های مهم اشکال ندارد.
77- اگر جشنی ترتیب داده شد، حتما در آن شرکت کنید.
78- اجازه دهید گروه ها در مورد نحوه تقسیم پاداش های مالی تصمیم بگیرند.
کنترل مقاومت
بزرگ ترین چالشی که پیش روی مدیران قرار دارد غلبه بر موانع (به ویژه موانع احساسی) موجود بر سر راه پذیرش تغییرات است. هر چند که با برنامه ریزی دقیق می توان بسیاری از مشکلات را پیش بینی کرد، اما با وجود این لازم است که به تعبیر و تفسیر اشکال مختلف مقاومت بپردازید و آنها را کنترل کنید.
79- سعی کنید این احساس را در افراد به وجود آورید که گمان کنند نقش آنها از لحاظ استراتژیک بسیار مهم است.
80- اگر در طول چرخه تغییر روحیه افراد ضعیف بود با آنها نرم و ملایم رفتار کنید.
81- مقاومت را هر قدر هم که دور از ذهن به نظر برسد، جدی بگیرید و به نحوی اثر بخش آن را کنترل کنید.
82- یک صندوق پیشنهادهای اختصاصی برای پروژه تغییر در نظر بگیرید.
83- افراد را متقاعد کنید که تغییر همواره به معنی فرصت است.
نظارت بر پیشرفت
ارزیابی دقیق و مکرر از پیشرفت برنامه تغییر برای حصول اطمینان از اثربخش بودن آن ضرورت دارد. صرف تهیه یک سری اعداد و ارقام در فواصل زمانی منظم کافی نیست. لازم است که عوامل نامحسوس تر را نیز مورد توجه قرار دهید و سپس هر دو را با موفقیت های مورد انتظار مقایسه کنید.
84- فقط مقیاس هایی که به وضوح نشانگر نتایج و میزان پیشرفت هستند را بررسی و تهیه کنید.
85- اگر عملکرد افراد مناسب نیست، ابتدا نحوه هدف گذاری و اندازه گیری آن را مورد بررسی قرار دهید.
86- چند مقیاس مهم و اصلی برای قضاوت در مورد میزان موفقیت پیدا کنید.
بازنگری پیش فرض ها
برنامه های تغییر غیر قابل تغییر نیستند. اگر این برنامه ها تغییر پیدا نکنند این احتمال وجود دارد که افراد در بلند مدت به تدریج شور و اشتیاق خود را از دست بدهند و از طرفی سنخیت برنامه با نیازهای روز از بین برود. خط مشی های بلند مدت را به طور منظم مورد بازنگری قرار دهید. رعایت این مساله به اندازه برنامه ریزی اولیه برای موفقیت برنامه تغییر ضرورت دارد.
87- ارتباط پروژه با محیط متغیر پیرامون آن را به طور مستمر بررسی کنید.
88- پروژه های در حال شکست را کنار نگذارید. به جای این کار مجدداً آنها را بررسی، تقویت، و با شرایط جاری منطبق کنید.
89- بار تغییرات را بیش از حد سنگین نکنید.
این کار ممکن است تاثیر انفرادی هر یک از پروژه ها را از بین ببرد.
90- هرگز تصور نکنید از فکر افراد خبر دارید. همیشه در این مورد از آنها سئوال کنید.
91- برای تداوم بخشیدن به روند تغییر، اهداف چالش برانگیز تعیین کنید.
92- حتماً تمام افراد را در جریان تجدید نظرهای به عمل آمده در اهداف قرار دهید.
93- از وجود افرادی که در موفقیت برنامه های تغییر نقش کلیدی داشته اند، نهایت استفاده را ببرید.
حفظ انگیزه حرکت
برنامه های تغییر، جریان های غیر قابل انقطاع نیستند. ممکن است این برنامه ها مسیر خود را تغییر دهند، از حرکت باز ایستند و دوباره شروع شوند. چنانچه برنامه تغییر هم از نظر خود برنامه و هم از نظر مجریان آن به صورت ادواری تکرار و به روز نشود، نهایتاً سازمان، انگیزه خود را جهت ایجاد تغییر از دست خواهد داد.
94- به نظریات افراد در خصوص توسعه توجه و اهداف پیشنهادی آنها را یادداشت و نگهداری کنید.
95- برای ارتقای عملکرد و توسعه
توانایی های خود از راهنمای خودآموز استفاده کنید.
96- برای همه افراد و از جمله برای خودتان، اهداف آموزشی تعیین کنید.
97- هر برنامه تغییر باید به طور مستمر باعث افزایش سود دهی شود.
اعمال تغییرات بیشتر
ایجاد تغییرات مستلزم تلاش و کوشش بسیار است. اگر قرار باشد که تغییرات نیمه کاره رها شوند یا شرایط به وضعیت اول برگردد و یا از آنها به عنوان مبنایی برای ایجاد تغییرات بیشتر استفاده نشود، در واقع این تلاش و کوشش بی حاصل بوده است.
مدیران موفق علاوه بر زمان حال، برای آینده نیز برنامه ریزی و تغییر را به بخش مهمی از فرهنگ سازمانی خود تبدیل می کنند.
98- هنگام ارزیابی عملکرد گروه، از استانداردهای دقیق و دشوار استفاده کنید.
99- فقط افرادی را که نسبت به ایجاد تغییر در خود احساس تعهد می کنند ارتقا دهید.
100- برنامه ریزی، اجرا، بازنگری، به روز سازی، و اعمال تغییرات بیشتر برای کسب موفقیت ضرورت دارند.
سخن آخر
برنامه تغییر را طوری انسجام دهید که هر مرحله از آن بر مبنای مراحل قبلی انجام شود. برای کمک به زنده نگه داشتن تغییر، به تعدیل فرایندهای سازمانی ادامه دهید. هر سیستمی پس از مدتی کارایی مطلوب خود را از دست می دهد.
برای جلوگیری از رکورد و ایستایی، نقش افراد شاغل در یک بخش را با یکدیگر عوض کنید. همواره به جلو پیش بروید و هر پروژه تغییر را بر مبنای پروژه قبلی انجام دهید. به این ترتیب افراد و کل سازمان از دستاوردهای حاصل از تغییر منتفع خواهند شد.
برگرفته از: گوگلین
با این که انجام چنین کاری ریسک بزرگی به نظر میرسد، نکات مثبت بسیاری نیز به همراه دارد. زمانی که شما بازخوردهای با ارزش به رییس خود ارایه میدهید، او به شما به عنوان راهنمای معتمدی ارزش مینهد.
خواه شما نایب رییسی باشید که با مدیرعامل شرکت مخالفت میکنید و خواه کارمند دون پایهای که با سرپرست خود اختلاف عقیده دارید، کلید مخالفت کردن با رییس این است که بدانید چگونه عقاید خود را مطرح کرده و با وی در میان بگذارید. باید مطالبی را که عنوان میکنید، منطقی و صحیح باشند. اما حتا زمانی که حق با شماست، اگر عقاید خود را با طرز برخورد مناسبی عنوان نکنید، به طور حتم کسی به سخنان شما گوش نخواهد داد.
در این جا به بیان هفت راه برای مطلع ساختن مدیران و سرپرستان از اشتباهات خود میپردازیم:
1) با عصبانیت وارد جلسهی گفتوگو نشوید. به طور کلی، مدتی وقت لازم است تا سرپرستان متوجه شوند که سیاست و نوآوری جدیدی را که در پیش گرفتهاند، به درستی عمل نمیکند. تغییرات بدون مواجه شدن با حوادث غیر منتظره، در شرکتها ایجاد نمیشوند. پیش از آن که هر اقدامی انجام دهید، اطمینان داشته باشید که سیاست جدیدی به نفع شرکت به مدیر و یا سرپرست خود ارایه خواهید داد. چنانچه عصبانی هستید و فکر میکنید که با پرخاشگری و رفتاری نادرست با رییس خود مواجه خواهید شد، پیش از ملاقات با وی، با یکی از دوستان خود دربارهی این موضوع به گفتوگو بپردازید و یا این که صدای خود را بر روی نواری ضبط کنید. سپس نوار را برگردانده و به صدای خود گوش دهید. به طور حتم با این روش متوجه راهها و پیشنهادهای بهتری برای ارایه به رییس خود میشوید که وی را تشویق به بهبود اوضاع خواهد کرد.
2) پیش از آن که وارد جلسهی گفتوگو با رییس خود بشوید، از وی دربارهی موضوع بحث خود کسب اجازه کنید. بعضی اوقات، شاید زمانی را که برای گفتوگو با رییس خود انتخاب میکنید، زمان مناسبی نباشد. ممکن است در آن زمان رییس شما درگیر مشغلهی ذهنی باشد و یا در حال حل مسایل و مشکلات دیگر، بنابراین اگر به شما وقت ملاقات داده نشد، باید دوباره در وقت بهتری تلاش کنید.
3) به عقیدهی خود اطمینان داشته باشید. اگر قصد دارید از شرایط موجود در شرکت و عملکرد رییس خود شکایت کنید، به اعتراضات خاص و مهمتر در پایان جلسهی گفتوگو اشاره کنید. بر روی اطلاعات و نقطه نظراتی تاکید داشته باشید که بر گفتهها و اعتراضات شما صحه گذارد.
4) بر روی نکات مثبت نیز تاکید کنید. شما میتوانید ابتدا به نکتهای مثبت درباره عملکرد رییس خود اشاره کنید و پس از آن به راحتی عقاید خود را درباره مشکلات موجود ابراز کنید. از پرخاشگری به شدت پرهیز کنید و به تأکید بر روی نکات مثبت همچنان ادامه دهید.
5) با دقت به سخنان رییس خود گوش دهید. شما نباید متکلم وحده باشید. سعی کنید رییستان را نیز در گفتوگو درباره مسایلی که برایتان اهمیت دارد درگیر کنید. سعی کنید بیشتر شنونده باشید تا گوینده. با گوش دادن، نه تنها نگرانیهای خود را برای بهبود اوضاع شرکت نشان میدهید، بلکه باعث جلب اطمینان وی نیز خواهید شد.
6) با رییس خود به گونهای رفتار کنید که با یک مشتری رفتار میکنید. مشکل خود را به گونهای مطرح کنید که مشابه زمانی باشد که در حال فروش محصول و یا خدمتی به مشتری هستید. مشتریان خدمات مورد نیاز خود را همانگونه که خود میخواهند میخرند، نه آن طور که شما از آنها میخواهید. به رییس خود بگویید که چرا راهکارهای موجود در شرکت، مورد پسند مشتریان نخواهد بود.
7) زود خسته نشوید و موضع خود را ترک نکنید. نباید انتظار داشته باشید که تنها با یک جلسهی بحث و گفتوگو، رییستان به سرعت تغییر مسیر دهد. مدیران کمی هستند که سیاستها و استراتژیهای خود را تنها با شنیدن یک مشکل و یک مخالف تغییر دهند. تجربه مدیران به مراتب از تجربه شما بیشتر است. به طور حتم، او پیش از انتخاب سیاستهای موجود، دربارهی آنها تفکر و بررسی کرده است. بنابراین نباید انتظار داشته باشید که همان مرتبهی نخست، تغییری در روشها ایجاد کند.
برای تلاشی دوباره باید گام به گام پیش رفته و اهداف ویژه و مهمتر را به آرامی بیان کنید. جمع آوری شواهد و مدارک جدید، به شما کمک بیشتری خواهد کرد. اما اگر پس از چندین بار تلاش، رییستان متقاعد نشد، از موضوع صرف نظر کنید. از وی برای فرصتی که در اختیار شما قرار داده تا عقاید خود را بیان کنید، تشکر کنید و از تظاهر به قهر و ترشرویی بپرهیزید.
بیشتر مدیران به کارمندانی اهمیت و ارزش بیشتری مینهند که در جهت بهبود اوضاع سازمان و یا شرکت تلاش میکنند. اگر شما پس از ابراز عقاید خود دربارهی مشکلات، همچنان به عنوان عضوی از این تیم به کار خود ادامه دهید، دفعهی بعدی که حرفی برای گفتن داشته باشید، با پذیرایی بیشتری از سوی رییس خود مواجه خواهید شد.
برگرفته از: mgts.blogfa.com
اما به راستی مفهوم سازمان مجازی و مدیریت دانش چیست و در محیط بسیار متغیر و رقابتی امروز، برای کسب برتری رقابتی چه ارتباطی میان این دو مقوله مهم سازمانی وجود دارد؟
مدیریت دانش :
پس از گذشت چندین سال از شروع مباحث مدیریت دانش، افراد زیادی با توجه به زمینه کاری خود، تعاریف گوناگونی از آن ارایه داده اند اما هنوز تعریف واحدی از مدیریت دانش در مجامع علمی بیان نشده است. یکی از چالشهای اساسی در مدیریت دانش، فهم دقیق مفهوم دانش می باشد. به طور کلی دانش، اطلاعاتی است که فرد در ذهن خود شکل داده است [3] . در واقع مدیریت دانش فرایندی است که سازمانها به واسطه داراییهای عقلانی و منطقی و پایگاه های دانش خود، تولید ارزش می کنند [4] . اغلب تولید ارزش از این داراییها شامل مشخص کردن آنچه کارکنان سازمان میدانند و مهارتهای آنان ، دانش شرکا و یا حتی رقبا برای عملکرد بهتر می باشد. مدیریت دانش رساندن دانش درست به افراد مورد نظر در زمان مورد نظر برای تصمیم گیری و عملکرد بهتر می باشد [5] . دانش نه تنها از مهارتها و اطلاعات کارکنان سازمان، بلکه از عوامل محیطی آن( بازار، رقبا، روند صنعت، مشتریان، محصولات، متدها و روشها و...) نیز کسب می شود. در محیط اقتصاد دانش محور، خلاقیت، کیفیت، سرعت و انتقال دانش ، فاکتورهای مهم و حیاتی محسوب می شوند و سرمایه های عقلانی به معیارهای مهم و حیاتی برای ارزش اقتصادی کمپانی تبدیل شده و امروزه در اکثر سازمانها اولویت مدیریت از مدیریت مالی و منابع به مدیریت دانش تغییر یافته است [6] .
به صورت کلی دانش به دو صورت دانش ضمنی1 و صریح2 تقسیم می شود. دانش ضمنی، اطلاعات، مهارتها و به طور کلی تمام مواردی است که افراد راجع به موضوعی ، در ذهن خود دارند.دانش صریح دانش دسته بندی شده و مشخص شده است.مانند قوانین و دستورالعملها در سازمان. دانش باید در سازمان ذخیره شده، مابین قسمتهای مختلف ، انتقال یافته و استفاده شود. برای مدیریت دانش، فازهای مختلفی وجود دارد که به آنها فعالیتهای مدیریت دانش1 نیز گفته می شود. برای بیان این فعالیتها نیز مدلهای مختلفی بیان شده است.
سازمان مجازی :
برای درک بهتر سازمان مجازی، شاید شناخت مفهوم ‘ مجازی5 ‘ لازم به نظر برسد. اصطلاح مجازی از کلمه لاتین ‘virtus’ به معنی مهارت6 آمده است [7] . در لغت به معنای آنچه که واقعیت ندارد، به نظر میرسد و یِا آنچه که توسط احساسمان واقعی تلقی می کنیم.
در سال 1986 میلادی،Mowshowitz اولین بار اصطلاح سازمان مجازی را به کار برد. پس از آن نویسندگان دیگر ، اصطلاحات گوناگونی برای توضیح این فرم جدید از سازمانهای شبکه ای 5 ارایه کردند مانند شرکت مجازی، محل کار مجازی6 و... در ادبیات موضوع سازمانهای مجازی، مجازیت را توانایی سازمان جهت هماهنگی مزیتهای رقابتی اساسی، از طریق طریق طراحی فرایندهای تجاری و دارای ارزش افزوده و تحت اختیار درآوردن حوزه های داخلی و خارجی که باعث برتری می گردد و در نتیجه بدست آوردن ارزش بالاتر در بازار، تعریف می کنند [1] . به طور کلی سه نوع رویکرد متفاوت برای بیان مفهوم سازمان مجازی وجود دارد [8] :
1- برخی سازمان مجازی را اساسا سازمان الکترونیکی می دانند.
2- رویکرد دوم، سازمان های مجازی را ساختارهای سازمانی می داند که بر مبنای همکاری های دو جانبه و به جهت تسهیم توانایی ها، مهارتها ، دانش و منابع یکدیگر یا به منظور تولید کالا یا خدماتی خاص یا بهره برداری از فرصتی ویژه گرد هم آمده اند. این رویکرد بر مفهوم موقتی بودن سازمان مجازی تاکید دارد که برای کسب یک موقعیت بازار ایجاد شده و سپس منحل می شود.
3-رویکرد سوم ترکیبی از دو رویکرد بالاست که مفهوم سازمان الکترونیک و شبکه موقت را به تنهایی یا به جای یکدیگر به کار می برند [9] .
رویکردی که بیش از بقیه مورد اتفاق نظر نویسندگان می باشد، نگریستن به موضوع از دیدگاه دوم است. بااین توصیف می توان سازمان مجازی را به صورت زیر تعریف کرد:
سازمان مجازی عبارتست از شبکه ای موقت از سازمانها، تامین کنندگان، مشتریان و رقبا که به کمک تکنولوژی اطلاعات با هم مرتبط بوده، مهارتها و هزینه ها را تسهیم نموده و به بازار یکدیگر دسترسی پیدا می کنند. این گونه سازمانی به کمک تکنولوژی اطلاعات می تواند بر محدودیتهای زمان، مکان و مرزهای ثابت سازمانی غلبه کند. هر سازمان در یک زمان می تواند عضو چند سازمان مجازی باشد و علاوه بر اشتغال در این همکاری، به کارهای روزمره خود نیز مشغول باشد.شرکای سازمان مجازی اعم از تامین کنندگان، مشتریان و حتی رقبا منابع ، ریسکها، هزینه ها و دسترسی به بازارهای یکدیگر را با هم تسهیم می کنند.این رابطه یکپارچگی زنجیره ارزش عمودی و افقی را یادآوری می کند. به طور کلی مهمترین تاکید سازمان مجازی، کامل کردن و تسهیم منابع برای بهبود رقابت به طور کلی می باشد. به عنوان مثال اگر یک سازمان منابع و یا دانش لازم برای ساخت و توزیع محصول جدید را ندارد، می تواند با عضو شدن در سازمان مجازی پروژه خود را کامل کند. به طور کلی یک مشخصه سازمان مجازی، این است که امکان رقابت با شرکتهای بزرگتر را به سازمانهای کوچک می دهد. بنابراین این مفهوم، برای شرکتهای کوچک و متوسط بسیار جذاب است زیرا این امکان را به آنها می دهد که در عین حفظ استقلال، رقابت پذیری خود را نیز بهبود دهند. یک برتری رقابتی سازمانهای مجازی، این است که آنها به سرعت و بدون نیاز به قراردادهای رسمی و طولانی مدت به هم می پیوندند [8] . ارتباط بین شرکای سازمان مجازی باید منعطف بوده و بر پایه اعتماد متقابل باشد تا توانایی پاسخ گویی به تغییرات بازار را به سرعت داشته باشد. برای این منظور، سازمان مجازی تنها منابع مورد نیاز برای انجام پروژه مورد نظر را ادغام و یکپارچه می کند.مفهوم سازمان مجازی ، شامل همکاری تیم های مجازی میشود که بر خلاف مفهوم سنتی تیم، ورای زمان، فضا و مرزهای سازمانی، توسط تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات، کار می کنند.تیم مجازی هدف مهندسی همزمان1 محصولات، خدمات و پروسه های کسب و کاررا تعقیب می کند. سازمان مجازی از دیگر اشکال سازمان شبکه ای و مدلهای همکاری تجاری متفاوت است.مهمترین تفاوت ، در داوطلبانه بودن شراکت در عین حفظ استقلال است .
اهمیت مدیریت دانش در سازمانهای مجازی:
پایگاه های دانش2 سازمان مجازی بسیار بیشتر از سایر سازمانها گسترده و پخش شده است چه درون سازمان و چه بیرون آن در میان تامین کنندگان، پخش کننده ها ، مشتریان و حتی رقبا. اگرچه این موضوع، مدیریت دانش در این سازمانها را مهمتر و مشکل تر می کند، اما این گستردگی منافع زیادی نیز به دنبال دارد از جمله اینکه موقعیتهای بیشتری برای رقابت پدیدار شده و قیمتها کاسته می شود که باعث جذب
رضایت مشتریان و وفاداری هرچه بیشتر آنان به سازمان خواهد شد.به طور کلی سازمانهای مجازی بسیار مشتری مدار بوده و نظرات و دانش مشتری را برای بهبود تولید کالا و خدمات به کار می گیرند. در این نوع شراکت تجاری، سازمان به جای اینکه خود، دانش مورد نیاز را خلق کند، از دانش دیگر شرکا استفاده می کند و به این ترتیب هزینه ها را کاهش می دهد. پخش کردن دانش و استفاده از آن در سازمانهای جدا از هم بسیار مشکل است. همچنین امکان از دست رفتن یکپارچگی دانش وجود دارد. اعتماد متقابل در فرهنگ سازمان مجازی، نکته کلیدی در پخش دانش و انتقال آن بین سازمانهای مستقل تشکیل دهنده آن است. شرکتها در سازمان مجازی به توانمندیهای یکدیگر دسترسی دارند و این بدان معنی است که سازمانها در تلاش هستند تا روی آنچه که بهتر می توانند انجام دهند، کار کنند.
مدل تغییر به سمت سازمان مجازی:
توانایی سازمان برای تغییر به سمت موجودیت مجازی، با ادغام مفاهیم سازمان مجازی و مدیریت دانش، امکان پذیر است.برای رسیدن به برتری استراتژیک و نگهداری آن، مدیریت این فاکتورهای تغییر ، بسیار مهم است.توانایی سازمان برای شرکت در سازمان مجازی، به عوامل داخلی و خارجی زیادی نظیر تکنولوژی سازمان، ساختار و استراتژی آن، پروسه های مدیریتی سازمان، مهارتهای کارکنان آن و فرهنگ سازمانی بستگی دارد. به طور کلی برای تغییر به سمت سازمان مجازی باید تکنولژی اطلاعات و ارتباطات سازمان در حد قابل قبولی بوده و فعالیتهای مدیریت دانش در سازمان به منظور ایجاد اتحاد استراتژیک، اجرا گردد. برای این منظور باید سازمان در محیط تجارت الکترونیک فعالیت کرده و استراتژی مناسب برای این تغییر را داشته باشد. اما اصلی ترین عامل، توجه به فرهنگ سازمانی است که باید به سمت ایجاد فرهنگ مجازی پیش رود. به طور کلی درک کلی از سازمان را می توان فرهنگ سازمانی نامید که این در یافت از سازمان مجازی، فرهنگ مجازی نامیده می شود [8] .
نتیجه:
در اقتصاد دانش محور امروز، به دانش به عنوان مهمترین دارایی سازمان که موجب برتری رقابتی می گردد، توجه میشود.سازمان مجازی قابلیت استفاده موثر از دانش را با یکپارچه کردن منابع و پایگاه دانش اعضا داراست. با توجه به گستردگی پایگاههای دانش در سازمان مجازی، توجه به فرایندها و ابزارهای مدیریت دانش، بسیار ضروری به نظر می رسد. با توجه به مدل تغییر ارایه شده، توجه به فرهنگ مجازی و استراتژی های سازمان امری ضروری برای شرکت در سازمان مجازی است.
برگرفته از سایت:amirsaadat.blogsky.com
هنر انجام کار بوسیله دیگران.
اداره کردن مجموعه ای به صورت هماهنگ وهمسو برای نیل به هدف .
اهمیت مدیریت :
مدیریت از دیر باز در فعالیت های انسان وجود داشته البته نه به اندازه و اهمیتی که در حال حاضروجود دارد.انسان برای انجام هر فعالیتی باید از عوامل زیادی بهره ببرد اما این عوامل به خودی خود موجب نیل به هدف نمی شود چون این عوامل باید با یکدیگر هماهنگ باشند و یک مجموعه ی یکپارچه را تشکیل دهند تا بتوانند به هدف خود برسند اما این هماهنگی نیز به خودی خود به دست نمی اید . در اینجا ست که ما به اهمیت مدیریت پی می بریم.
هیچ مجموعه ای نمی تواند بدون رهبری و مدیریت به هدف خود دست یابد و اگر دست یابد به طور اتفاقی بوده و قابل تکرار نمی باشد در نتیجه هر سازمان و گروهی به مدیریت و رهبری احتیاج دارد آن هم مدیریتی کار امد .
دیدگاه سنتی مدیریت و تاریخچه ی آن :
مدیریت علمی است که پس از انقلاب صنعتی به عنوان علمی مجزا بوجود امد.
در دیدگاه سنتی مدیریت عقیده بر این بوده که مدیریت یک ذوق است و هر کس این ذوق را داشته باشد مدیری موفق است .
برخی دیگر مدیریت را یک هنر می دانستند و معتقد بودند که فرد دارای این هنر می تواند در مدیریت موفق باشد . اما می بینیم که امروزه چنین اعتقادی وجود ندارد و ثابت شده که مدیریت علاوه بر تعاریف بالا از راه اکتساب نیز بدست می اید.
امروزه مدیریت علمی شده و مدیریت علمی باید بر پایه ی دیگر علوم و بویژه علم مدیریت باشد .
علم مدیریت چیزی نزدیک به 50 سا ل است که در رشد مطلوبی به سر می برد اما متاسفانه درکشور ما به جای استفاده از مدیریت علمی از همان مدیریتی که در 50 گذشته استفاده می شود. در هر حال مدیریت در سال های اخیر مرد توجه خاصی قرار گرفته که می تواند موجب پیشرفت این علم شود .
خلاقیت مدیران :
یک مدیر برهی موفقیت در کار بایدخلاقیت داشته باشد.خلاقیت خلاقیت یعنی بکار گیری استعداد و توانیی ذهنی برای ایجاد یک فکر نو با مفهوم جدید.
هر سازمان باید برای بهبود وضعیت خود از استعداد مدیران خود استفاده کند . هر انسانی دارای خلاقیت است و تنها برای بروز ان باید موهنع سر راه بروز ان را از بین برد.
مدریت موفق و موثر :
مدیریت موفق یعنی رسیدن به هدف و یا چیزی بیشتر از ان است.
ویلیام جیمز پس از تحقیقات فراوان می نویسد:
کارکنان ساعتی می توانند با 20 الی 30 تواناییشان می توانند شغلشان زرا حفظ کنندو اخراج نشوند و این در حالی است که اگر کارکنان انگیزه داشته با شند می توانند از 80 الی90 توانایی خود استفاده کنند .
و مدیری که بتواند حداقل کار مورد قبول را با استفاده ازامکانات مدیری مانند :
توبیخ- کسر حقوق و ........فراهم سازد مدیر موفق نامیده می شود اما مدیری که بتواند 80 الی90 درصد توانایی کارکنان خود را به کار گیرد مدیری موثر است.
برگرفته ازسایت:arbm.blogfa.com
همچنین برای هر مدیری چهار وظیفه اصلی برنامه ریزی، سازماندهی، رهبری و نظارت تعیین شده است. لیکن اصول مدیریت و آنچه که به عنوان وظایف مدیران تعیین شده است در اجرا محدودیتهایی دارند، که برخی از آنها عبارتند از:
این اصول صرفاً راهنما و ابزاری است برای بارور کردن افکار و جهت دهی به فعالیتها؛
برای عملی کردن این اصول بعضاً ابزارهای کافی وجود ندارد؛
با عمل کردن به اصول، باز هم موفقیت ما تضمین نمی شود، مثلاً برنامه ریزی جامعی وجود دارد ولی نتیجه دلخواه به دست نمی آید.
روش و نظام فکری مدیریت از نقطه صفر تنها یکی از راهکارها و ابزارها برای تعالی سازمان ازطریق مدیریت است.
مدیریت از نقطه صفر چیست؟
مدیریت از نقطه صفر در هر موقعیت نقطه صفر خاص خود و نحوه مدیریت خاص خود را داراست، لیکن باتوجه به آنچه که در محتوای هر موقعیتی می گنجدمدیریت از نقطه صفر محملی است که مدیر با علم به نتیجه عملکردهـــــــای گذشته روشها و پیش فرضهای غلط گذشته را زیرپا می گذارد و با بهره گیری از ویژگیهای یاری دهنده مدیریت از نقطه صفر که در ذیل به آن پرداخته می شود و با تعاریفی نو از موقعیت که تکیه گاه محکمتری مبتنی بر تعریف صحیح تری از موفقیت و شکست دارند از نقطه صفر شروع می کند.
نقطه صفر کجاست؟ محدوده مشخصی ندارد. یک مدیر دارای شرایط مطلوب در موقعیت نیز می تواند برای تضمین و استحکام موقعیت موردنظر از نقطه صفر شروع کند.
درواقع، حرکت از نقطه صفر شروعی دوباره با اندیشه ای از نوع مدیریت از نقطه صفر است.
ابزارهای مدیریت از نقطه صفر کدامند؟ تحلیل موقعیت، اصلاح تعاریف عملی موفقیت و شکست موقعیت و ویژگیهای یاری دهنده مدیریت از نقطه صفر.
تحلیل موقعیت: بررسی و تحلیل یک موقعیت خاص باتوجه به پیچیدگیهای هر موقعیت خاص کلید رمزهای مختص به آن موقعیت را دارد. لیکن انتخاب دیدگاه مناسب برای تحلیل صحیح و سریع هر موقعیت شرط اولیه و لازم است.
اصلاح تعاریف عملی موفقیت و شکست موقعیت: پس از تحلیل موقعیت در نقطه صفر و کنکاش در اهداف، برنامه ها، راهبردها، عملکردها و عوامل موثر در موفقیت و شکست به شناختی عینی تر و تعریفی دقیق تر از موفقیت و شکست موقعیت می رسیم.
ویژگیهای یاری دهنده مدیریت از نقطه صفر: در ادامه به تعدادی از ویژگیهای یاری دهنده مدیریت از نقطه صفر که از ابزارهای ضروری بـــرای مدیریت از نقطه صفر هستند، اشاره می کنیم:
1 - تعیین نقطه شروع و پایان: به نقل از بزرگی، اگر ندانیم نقطه شروع کجاست از هر کجا شروع کنیم به هیچ جا نمی رسیم و اگر ندانیم مقصدمان کجاست به هر نقطه ای که برسیم مطلوب ما خواهدبود. (2)
2 - دویدن به نقطه شروع: فراموش نکنیم از نقطه صفر بــاید شروع کنیم. پس ضروری است زمینه های لازم برای شروع از نقطه صفر ازجمله تعاریف اصلاح شده ای از موقعیت و نیازهای آن را مهیا کنیم.
3 - رک و صریح بودن: ابهام گرایی و رک نبودن که ریشه های مختلفی مثل ترس و عدم اعتماد به دیگران دارد، مانعی است بلند که باید برای رسیدن به اهداف موقعیت، ارتباطات سالم درمجموعه و زمینه های جدید موفقیت در یک فضای صمیمی از آن عبور کرد.
4 - اگر می خواهیم تیم خوبی داشته باشیم، خود خوب باشیم: به زبان ساده برای رسیدن به نیکی و موفقیت در آنچه که مطلوب ماست، باید جوهره خوبی را در موقعیت جاری کرد. اگر در موقعیت مدیر، راستی و درستی جاری باشد، به تبع آن اعتمـــــاد هست، همدوستی هست، هم افزایی هست، هم پایانی هست و مطمئناً موفقیت هم هست و یک مدیر به عنوان عنصر انتقال فرهنگ، نقش عمده ای در ایجاد فضایی زلال و نیک در موقعیت ایفا می کند.
5 - پرهیز از حرافی: زیاد حرف نزنیم و الا چشمهایمان هم باید گوش بدهند لذا حرفهایمان باید در متن عملکردمان قرار گیرد.
6 - گرایشها را فراموش کنیم و منطق گرا باشیم: تنها اولویت ما کار ماست و بقیه مسائل فرع این مصلحت است. در این خصوص استفاده از مشاوران خارجی در موقعیتهای بحرانی، نوع ناقصی از مدیریت از نقطه صفر است که در آن بعضی ویژگیهای مدیریت از نقطه صفر من جمله پرهیز از گرایش و جانبداری لحاظ شده است.
7 - اندیشه گرایی بهتر است از تحمیل اندیشه (نقدپذیری و نقادی منصفانه): جداکردن خود از تعارفات و شعارگویی و بسته نگری و رسیدن به پله نقد موقعیت خویش. فراهم کردن فضای همافزایی و همگرایی اندیشه ها.
8 - اعتقاد عملی به کلمه نمی دانم درجایی که نمی دانیم: انسانهـــای آگاه ارزش این کلمه را می دانند. یقیناً «نمی دانم» پله اول برای حرکت به سوی سکوی پرتاب دانستن است و این اعتقاد باید به عنوان یک فرهنگ بویژه در بین مدیرانی که دارای اختیارات و حیطه عمل وسیع هستند و ندانستن در لای اختیاراتشان پنهان می شود و پیشامدهای غیرقابل پیش بینی در کمینشان است، جاری شود.
10 - آگاه باشیم که به زودی واقعیتهای جاری از تصورات و پیش بینی های ما پیشی خواهند گرفت. دقت کنیم که قبل از سبقت، مرکب خود را عوض کنیم و تصورات و پیش بینی هایمان را بر واقعیتهای جاری منطبق سازیم.
11 - جناب مدیر، هدف خردگرایی ابزاری است یا ارزشی؟ مراقب باشیم به کدام سو قدم برمی داریم.(3)
12 - جناب مدیر، اگر چه به هدفهای موقعیت دست نیـافته ایم به چه میزانی خود را مسئول می دانیم؟ اگر وضعیت فعلی به دلیل عدم کفایت در مدیریت ما در موقعیت بوده است، بهترین مدیریت ترک مدیریت به نحو مقتضی است. چیزی که در بین مدیران ژاپنی بوفور دیده می شود.
13 - به یاد داشته باشیم اتفاقات بد معمول و معلول شرایط بد است. شرایط بد چیست و راههای جلوگیری و مدارا با شرایط بد در هر مــــوقعیت کدام است، مراقب محیط باشیم، آن گونه که بر آن سوار باشیم و نه بالعکس.
14 - هر نقطه پایانی نقطه آغاز دیگری است. باید به این باور برسیم که موفقیت یک امر نسبی است و پس از رسیدن به یک موفقیت کوچک در یک سطح بالاتر تازه در نقطه شروع قرار گرفته ایم.
15 - درهر فعالیتی اصل آن چیزی است که ما را به موفقیت می رساند، نه آن چیزی که موفقیت را تعریف می کند. مقصود این است که مراقب بـــاشیم اصلی که موفقیت را تعریف می کند دایره آن را محدود نکنیم، بلکه آن اصل بسان سرچشمه ای باشد برای رسیدن به موفقیتهای بعدی.
16 - ایجـــاد سیستم بهره وری فکری و تصمیم گیری در موقعیت: ازطریق ایجاد فرهنگ مشورت، فناوری اطلاعات، بهبود ارتباطات و نخبه پذیری در موقعیت و...
17 - چیزهایی که به ذهن ما نرسید: همیشه باید اعتقاد داشته باشیم چیزی که ما به دنبال آن هستیم فراتر از آن چیزی است که در تصور ما می گنجد و آنچه که به ذهن و فکرما می رسد، بخش کوچکی است از آنچه که به فکر ما نرسیده است. لذا با تصورات خودبینانه راه ترقی را بر خود نبندیم.
18 - روح و فضای هر موقعیتی دارای شبکه ای است از روابط کاری بین افراد، روابط حسی و اخلاقی، روابط بین افراد بیرون از موقعیت با افراد درون موقعیت، رابطه هر فرد با کارش و رابطه مجموعه با وظایفشان و رابطه موقعیت موردنظر با موقعیتهای دیگر و... توجه داشته باشیم که در این شبکه پیچیده، یک نظام علت و معلولی حاکم است. لذا باید پیوسته با شناسایی و تحلیل این شبکه به تنظیم و تعدیل آن پرداخت. البته باتوجه به گستردگی این شبکه، استفاده از نظرات مشاوران می تواند یاریگر باشد. پس ضروری است در نقطه صفر یکبار دیگر به تجزیه وتحلیل این شبکه بپردازیم.
19 - هر مدیری ( در هر موقعیت و جایگاه) دارای شرح وظایفی است، اما لازمه موفقیت یک مدیر پیش از آنکه انجام شرح وظایف باشد رسیدن به هدف موقعیت است. حواسمان هست که در بند بوروکراسی کاغذبازی نیفتیم و تمرکز فکری و فعالیتهای عملی را در مسیر رسیدن به هدف موقعیت قرار دهیم. 1
منابع و ماخذ
1 - STEPHEN LINSTEAD, UNDERSTANDING MANAGEMENT, 1995
2 - فردآر.دیوید، مدیریت استراتژیک، 1381
3 - دکتر سیدمهدی الوانی، مدیریت عمومی، 1380
برگرفته از: mgts.blogfa.com
"فاین" و همراهانش راهکارهای زیر را برای برقراری یک مکالمه کوتاه، مختصر و مفید به ما پیشنهاد می کنند:
۱) زمانیکه آماده ملاقات با شخصی می شوید، چند مطلب مشترک را در ذهن داشته باشید تا در مورد آنها صحبت کنید و همچنین چند سؤال نیز در ذهن داشته باشید تا آنها را مطرح کرده و طرف مقابل را نیز به صحبت کردن وا دارید. اگر شخص مقابل را قبلاً ملاقات کرده اید، سعی کنید چیزهایی که از او به یادتان مانده را به میان بکشید مثلاً علاقه مشترکتان به یک ورزش خاص، یا عضویت مشترک در یک مرکز خیریه
۳) در زمان معارفه دقت کافی داشته باشید و سعی کنید نام ها را به خاطر سپرده و در طول مکالمه به کرات از آنها استفاده نمایید.
۴) با بیان یک عبارت متداول کاری کنید تا طرف مقابل به صحبت کردن ادامه دهد و در نهایت هم یک سؤال کلی از او بپرسید.
۵) با توجه به حرف های او و نشان دادن واکنش های مثبت از طرف مقابل پشتیبانی کرده و تمام حواس خود را به وی معطوف کنید. در تمام طول گفتگو ارتباط چشمی را برقرار نگه دارید و هنگامیکه فرد در حال صحبت کردن با شماست سر خود را به این طرف و آن طرف نچرخانید و قسمت های دیگر اتاق را نگاه نکنید.
۶) بیشتر از آنچه حرف می زنید، گوش کنید.
۷) چیز جالبی برای ارائه دادن در دست داشته باشید. سعی کنید دانش خود را همواره به روز نگه دارید و از وقایع و اخبار جدید با اطلاع باشید. آگاهی از اخبار و وقایع فرهنگی می تواند به شما کمک کند تا راحت تر با طرف مقابل ارتباط برقرار کنید. می توانید سر صحبت را با جمله هایی به این شرح باز کنید: "نظر شما در مورد ........ چیست؟" ، و یا "شنیده اید که .............؟" از موضوعات منفی و بحث برانگیز پرهیز کنید، و وارد جزئیات مسائل شخصی نشوید.
۸) اگر قصد دیدن شخص خاصی را دارید، بهترین راه این است که از یکی از آشنایان آن فرد تقاضا کنید تا شما را به او معرفی کند. از یک دوست دو جانبه بخواهید تا این افتخار را نصیب شما کند.
۹) اگر کسی کارت ویزیت خود را به شما تعارف کرد، آنرا به عنوان یک هدیه قبول کنید. با هر دو دست آنرا بگیرید و مدتی به آن نگاه کنید و چیزهایی که روی آن نوشته شده است را به دقت بخوانید. وقتی خواندن تمام شد، آنرا در جیب کت و یا کیف دستیتان قرار دهید تا با این کار نشان دهید که برایتان ارزشمند است.
۱۰) مراقب ژست و پرستیژ خود باشید. افرادیکه بیش از اندازه احساس راحتی میکنند، موجبات ناراحتی دیگران را فراهم می آورند. از سوی دیگر اگر راحت نبودید باز هم اعتماد به نفس خود را حفظ کرده و خود را آرام و موقر نشان دهید.
۱۱) پیش از آنکه در گفتگویی که تازه به آن پیوسته اید، شرکت کنید، ابتدا برای مدتی گوش دهید و جوانب مختلف آن را در نظر بگیرید. مطئمناً دوست ندارید که با صحبت های نابجا فرصت های استثنایی را پایمال کنید.
۱۲) راههای فراری هم برای خود و هم برای طرف مقابل بگذارید. به عنوان مثال: "من باید همین حالا به کار یکی از مشتری هایم رسیدگی کنم" و یا "من وقت نکردم نهار بخورم به همین خاطر باید یک سر به بوفه بزنم" و یا "اجازه دهید نوشیدنی هایتان را عوض کنند."
اما در چه زمانی باید از یک مکالمه بیرون آمد؟ باید کاری کنید که ابتدا تاثیر مناسبی بر روی فرد مقابل بگذارید و همچنین کاری کنید که به دنبال شما بیایند به همین دلیل میبایست: "باهوش و مختصر عمل کرده و آنها در انتظار بگذارید."
پارسی فا
برگرفته از: marketing-07.blogfa.com
فرهمندی فرآیندی است که در طی آن رهبران از راه برانگیختن عواطف بر پیروانشان اثر میگذارند و به این ترتیب آنها را با خود همسو میکنند. رهبران فرهمند پیروان خود را از راه احساسات به حرکت وا میدارند و ایشان را با اطلاعات جزئی سر در گم نمیکنند. این رهبران پر جذبه معمولا یک دیدگاه افراطی از جهانی جدید ارائه میکردند تا پیروان خود را از بحرانها رها کنند و به عقیده پیروانشان دارای استعدادهای درونی فوق العاده هستند، به آنها اعتماد میکنند و به ندرت در سازمانهای تجاری جهانی یافت میشدند .
اما از جهت دیگر همزمان با جدی تر شدن رقابتهای جهانی و لرزان بودن اقتصاد بین المللی ، سطح اعتماد در سازمانها و ملل مختلف نوسان پیدا کرد و رهبری فرهمند به تدریج بیشتر مورد توجه نهادها و حکومتهای جهان قرار گرفت. رهبران فرهمند انتظاراتشان از پیروان ، زیاد ولی در عین حال وقع بینانه است. با رفتار خویش الگو یا نمونه ایجاد میکنند که مورد تقلید پیروانشان قرار گیرد .
رهبری تحول گرا
برخلاف رهبری فرهمند که بر نقش فردی رهبران تأکید میکند، در رهبری تحول گرا تأکید بر فرآیند ایجاد و تقویت تعهد و سر سپردگی پیروان به اهداف سازمان و تقویت آنان در رسیدن به این اهداف است . برای رهبران تحول گرا جاذبه شخصی لازم است ولی کافی نیست. به علاوه یک رهبر تحول گرا دارای شرایط زیر است :
به اهداف طولانی مدت توجه دارد .
پیروان را به تعقیب یک بینش شخص تشویق میکند و بجای آنکه با سیستم موجود کار کند، با تغییر و دگرگونی سیستم سازمانی به پیشبرد بینش مورد نظر میپردازد .
به پیروان کمک میکند تا مسئولیت بیشتری برای پیشرفتشان بپذیرند .
در زمان مناسب یک برنامه رهبری موفق را توسعه میدهد، لذا فعالیتهای تحول گرا بجای آنکه در افراد بخصوص ادامه پیدا کنند، در سیستم سازمانی ادامه مییابند .
بطور خلاصه رهبران تحول گرا بر تقویت پیروان و پی گیری تغییرات سازمانی و رسمی سیستمها ، فرآیندها و ارزشهای جدید تأکید میکنند و در حقیقت کسانی که دنیا را تکان میدهند رهبران و مدیران تحول گرا هستند. این دسته از مدیران آزادی عمل بیشتری در کارشان دارند. زیر دستان را به تحرک وا میدارند و برای نیل به اهداف به آنها الهام میبخشند و آنان را درباره اینکه هدف چگونه میتواند قابل دستیابی باشد تحریک مینمایند. آنها رابطه با زیر دستان را حفظ و آزادانه اطلاعات را با آنها تقسیم میکنند. مطالعات انجام گرفته در مورد مدیران اجرایی مؤسسات بازرگانی ، افسران ارشد ارتش ، مدیران ارشد دولتی و ... نشان داده که مدیران تحول گرا در شغل خود بسیار کار آمد توصیف شدهاند .
رهبران و مدیران انتخابی و انتصابی
رهبران انتصابی از طرف یک منبع خارجی مثل مدیر ارشد به گروه تحمیل میگردند و رهبران انتخابی توسط اعضاء گروه انتخاب میشوند . رهبری انتصابی متضمن رفتار رهبرانی است که برای هدایت فعالیت زیر دستان اختیار دارند و این قدرت را دارند که اگر زیر دستان وظایف خود را انجام ندادند و یا به خط مشیهای سازمانی وفادار نماندند آنها را تنبیه نمایند . رهبران انتخابی مشارکت و روابط بیشتری با اعضاء گروه خود دارند. مدیران انتصابی زمانی میتوانند کارآیی بالاتری داشته باشند که همچون رهبران انتخابی عمل کنند .
رهبران آزاد منش و رهبران مستبد
رهبران آزاد منش به سبب ویژگیهایی که دارند در مقابل رهبران مستبد قرار می گیرند. در سبک رهبری آزاد منش رأی و نظرات اعضاء گروه مورد توجه قرار میگیرد و هر چند تصمیم گیری نهایی ممکن است با مدیریت گروه باشد، اما هر یک نظرات گروه شنیده میشود، ارج گذارده میشود و طبقه بندی میشود تا بهترین رأی و تصمیم اتخاز گردد. این رهبران و بطور کلی این سبک مدیریتی با توجه به اهداف مورد نظر در گروه از طرف اعضاء پذیرش بیشتری دارد و در صورتی که مدیر یا رهبر به خوبی از عهده اجرای این سبک بر بیاید و در کنار آن از اقتدار مناسب و قدرت مدیریتی برخوردار باشد برنامههای خوبی را به اجرا خواهند گذاشت .
سبک رهبری مستبد عمدتا براساس نظرات مدیریت و تصمیمات او اداره میگردد و کمتر از گروه آزاد منش به شرایط و خواستههای گروه توجه میشود. این سبک از رهبری هر چند در رسیدن به اهداف مشخص و مورد نظر مدیریتی موفق باشد، اما رضایت کمتری از طرف اعضاء را جلب خود میکند .
منبع : دانشنامه رشد
برگرفته از سایت:گیگا پارس
تا دو دهه قبل به سازمانها به عنوان ابزارهای عقلایی برای ایجاد هماهنگی و کنترل افراد برای اهداف نگریسته میشد. نگاهی ژرفتر بر تعاریف سازمانی این واقعیت را روشن میکند که فرهنگ سازمانی سیستمی از معانی مشترک میباشد یا مجموعهای است از اجزای کلیدی که ارزشهای سازمانی را تشکیل میدهد . بنابراین فرهنگ سازمانی شیوه انجام گرفتن امور را در سازمان برای کارکنان روشن میسازد (عاصمیپور، 1375).
پژوهشگران زیادی مانند هافستد (1980) و ترومپنارز (1992) ، تحقیقها و گزارشات متعددی از قارهها و کشورهای مختلف بر مبنای ابعاد گوناگون ارائه دادهاند . برای نمونه، وجود اختلافات ملی در کشورها بر اساس کلی گرایی (جهانی شمولی ) در مقابل جزءگرایی (جزئی ) ، فردگرایی در مقابل جمعگرایی، بیتفاوتی در مقابل احساسگرایی و تمرکز برگذشته در مقابل حال و حال در مقابل آینده و تمرکز داخلی در مقابل تمرکز خارجی . در یک سطح کوچکتر میتوان فرهنگهایی که بر مبنای جنسیت تعیین شدهاند مثال زد مانند دیدگاه زنانه مردانه یا اختلافات موجود در میان فرهنگهای سیاه و سفید (پژوهش cox ، 1991) ، فرهنگهای شغلی (مطالعات فرهنگی پلیس توسط ونمانان (1975) ، فرهنگهای منطقهای (پژوهش بلونر، 1975) در مورد فرهنگهای روستایی ـ شهری و منطقهای در ایالاتمتحده، و فرهنگهای صنعتی (مطالعات گوردن (1991)) در زمینه رقابت، بخشهای تاریخی، تکنولوژی مرکزی و نیازهای مشتری که موثر به فرهنگهای صنعتی هستند .
، به عبارت دیگر فرهنگ یک سازمان، از ارزش، سبک رهبری غالب، زبان و نمادها رویههای کاری و تعریفی از موفقیت در یک سازمان میشود گرفته شده است . سازمان در درون خود از زیر مجموعههایی مانند بخشهای وظیفهای، گروههای تولیدی، سطوح سلسله مراتب یا هر تیمی که نشات گرفته از فرهنگ سازمانی باشد تشکیل شده است . (کویین، 1999).
مفهوم فرهنگ :
فرهنگ مجموعه دانستنیها و رفتارهای (تکنیکی، اقتصادی، دینی و سنتی ) و اعتقاداتی که اختصاص به یک جامعه انسانی معین دارد و مترادف با تمدن، جامعه قومیت نیز به کار میرود . (روحالامینی، 1373) ”فرهنگ عبارت است از مجموعهای از ارزشها، باورها، درک و استنباط و شیوههای تفکر با اندیشیدن که اعضای سازمان در آنها وجوه مشترک دارند “ (دفت 1378 ، ص 394).
منظور از فرهنگ، کلیه آثار فکری و مادی جامعه میباشد » (صادقپور، 1375 ، ص 78).
تعریف فرهنگ از جنبه لغوی :
”از لحاظ معنوی فرهنگ، واژهای فارسی است که از دو جز مرکب «فر » و «هنگ » تشکیل یافته است .
«فر » به معنی جلو و «هنگ » از ریشه اوستایی «تنگنا » و به معنی کشیدن و بیرون کشیدن گرفته شده است در زبانهای انگلیسی و فرانسوی واژه Culture بکار میرود و نیز معنای آن کشت و کار یا پرورش بوده است “ (مشبکی 1380. ص 436). ولی هیچگاه در ادبیات فارسی به طور مستقیم به مفهومی که برخاسته از ریشه کلمه باشد نیامده است (جعفری، 1373). مفهوم Culture بظاهر پس از 1750 و برای اولین بار در زبان آلمانی به کار رفته است (مشبکی، 1380).
مفهوم فرهنگ سازمانی :
به طور کلیه فرهنگ سازمانی ادراکی است که افراد از سازمان خود دارند و چیزی است که نه در سازمان وجود دارد و نه در فرد و ویژگیهای خاصی که در یک سازمان وجود دارد نمایانگر خصوصیات معمول و ثابتی است که سازمانها را از یکدیگر متمایز میکند (مشبکی، 1380).
(فرهنگ سازمانی بستری است به هم پیوسته که دراجزا سازمان را بهم میچسباند کوئین. 1999 هافستد (1991) فرهنگ سازمانی را برنامهریزی جمعی ذهن بیان میکند باعث میشود که افراد یک سازمان را از سازمانهای دیگر متمایز کند (مرتضوی، 1379). فرهنگهای سازمانی شالوده تاریخی دارند، بدین معنی که نمیتوان رابطه بین فرهنگ سازمانی و تاریخ را از هم جدا کرد و فرهنگ سازمانی بطور ناگهانی و اتفاقی بوجود نمیآید تریس و بیر (1993). بسیاری از صابنظران بر این عقیدهاند که ”فرهنگ سازمانی، سیستمی از استنباط مشترک است که اعضاء نسبت به یک سازمان دارند و همین ویژگی موجب تفکیک دو سازمان از یکدیگر میشود “ (رابینز، 1374 ، ص 967).
2ـ 1ـ 6ـ تعریف فرهنگ سازمانی از دیدگاه کوئین :
”فرهنگ سازمانی عبارت است از ارزشهای اصلی، مفروضات، تفسیرات در رویکردهایی که ویژگیهای یک سازمان را مشخص میکند در 4 گونه فرهنگ سازمانی نمایان میشود .
این چهار گونه شامل قومی، ویژه سالاری و بازار، سلسله مراتب میباشند (کوئین، 1999 ، ص 28).
گونه شناسی فرهنگ سازمانی از دیدگاه نظریه پردازان
1-گونه شناسی هریسون /هندی :
6 سال بعد در سال 1978 هندی ایدههای هریسون را دوباره به کار گرفت و 4 گونه فرهنگ را در اشکال ساده توصیف کرده او به جای فرهنگهای حمایتی و موفقیتی که هریسون شناسایی کرده بود، فرهنگهای وظیفه و شخص را به کار برد .
1ـ فرهنگ قدرت (تارعنکبوتی )
2ـ فرهنگ نقش (معبد یونانی )
3ـ فرهنگ وظیفه (شبکهای )
4ـ فرهنگ شخص (خوشهای
2ـ دیدگاه شاین :
شاین سه نوع فرهنگ مدیریتی را بیان میکند این فرهنگها عبارتند از :
1ـ متصدیان 2ـ مهندسین 3ـ هیئت رئیسه (اجرایی )
1ـ متصدیان (فرهنگ متصدی ):
گروهی که به نوعی با ما کار میکنند، «متصدیان » نامیده میشوند و نیز به مدیران صف و کارگرانی که در ساخت و تحویل تولیدات و خدماتی که رسالت اصلی سازمان را به انجام میرسانند دخالت میکنند، گفته میشود
ـ2- فرهنگ مهندسی :
در هر سازمانی مرکز تکنولوژیکی زمینه سازمان را تشکیل میدهد و این تکنولوژی بوسیله چندین نوع از مهندسین که دارای یک فرهنگ کاری مشترک میباشند طراحی و نظارت میشود برای مثال طراحان سیستمهای تکنولوژی اطلاعات، برنامههای نرمافزاری را طراحی میکنند . طراحان سیستمهای مالی یا پژوهشگران برنامهریزی بازاریابی نیز وابسته به این گروه کاری میباشند یعنی شامل فرهنگ مهندسی میباشند . در این نوع فرهنگ، سیستمهای برتر، ماشینها، قوانین روتین که بطوری خودکار عمل میکنند، کاملاً معتبر میباشند
3ـ فرهنگ اجرایی (هیئت رئیسه ):
اگر کسی در سازمانهای وسیع جهانی جستجو کند، یک اجتماع از دفاتر (مدیریت اجرایی ) (CEOS) را شناسایی خواهد کرد که مفروضاتی مانند وقایع روزانه، وضعیتها و نقششان مشترک میباشد (CEOS) از نردبان ترقی در این موقعیتها بالا میروند . ماهیت این نقش قابلیت جوابگویی مالی به سهامداران میباشد و بیشتر در حفظ سهام تجلی مییابد . (شاین، 1996)
4ـ دیدگاه شولز
شولز در 1987 پنج گونه 8 فرهنگی را شناسایی نمود و هر کدام از این فرهنگها در سه بعد متفاوت فرهنگ توصیف میشوند این ابعاد شامل :
1ـ تحول (چطور فرهنگها در طول زمان تغییر میکنند ).
2ـ عوامل داخلی (چطور شرایط محیط داخلی یک سازمان در فرهنگ آن تاثیر میگذارد )
3ـ عوامل خارجی ( چطور محیط خارجی یک سازمان فرهنگش را متاثر میسازد )
شولز در باب بعد خارجی، از دیل و کندی اقتباس کرده است شولز از این ابعاد 5 گونه فرهنگی را نتیجه گرفت که شامل : ثبات، فعال، آیندهنگر، اکتشاف و خلاق میباشد .
او خصوصیات این 5 گونه فرهنگی را با استناد به پنج معیار شخصیت، زمان مدار، ریسکپذیری، شعار، تغییر مداری در غالب بعد تحول توصیف میکند .(بران، 1995 ).
- 5 دیدگاه کویین و مک گرد :
طبق تحقیقاتی که توسط کوئین و مگکرد (1985) در سازمانها انجام شده و از اطلاعات بدست آمده از این تحقیقات، چهار گونه فرهنگ عام معرفی شدهاند .
1ـ فرهنگ عقلایی (بازار )
2ـ فرهنگ ایدئولوژیکی یا مرامی (ادهوکراسییا ویژه سالاری )
3ـ فرهنگ طایفه (قومی )
4ـ فرهنگ سلسله مراتبی (سلسه مراتب )
«اساس فکری گونهشناسی اندیشهای است که از تبادل متقابل چیزهای ارزشمند مثل عقاید، حقایق و فلسفه بین افراد یا گروهها بوجود میآید :
که این تبادلات در سازمانها بسیار مهم هستند برای اینکه آنها موقعیت افراد و گروهها را تعیین میکنند .
بنابراین تحقیقات بر مبنای قوانین و عاداتی که از دستهای از ارزشها / باورها تشکیل شدهاند . ماهیت آنها تفاوت بین انواع مختلف فرهنگ را نشان میدهد ” (بران، 1995 ـ ص 21).
2ـ 5ـ 1ـ دیدگاه کوئین
کویین 4گونه فرهنگی را با استفاده از نیمرخ که شامل 4 ربع میشد بیان کرد . این 4 گونه فرهنگی شامل موارد زیر میباشد .
2ـ 5ـ 1ـ 1ـ فرهنگ سلسله مراتبی
« ماکس وبر » جامعهشناس آلمانی در سال 1800 به مطالعه سازمانهای دولتی در اروپا پرداخت . انقلاب صنعتی چالشهای جدیدی در سازمانها بوجود آورد . بدین ترتیب و بر 7 ویژگی که ناشی از بروکراسی بود، بر شمرد : قوانین، تخصصگرایی، شایسته سالاری، سلسله مراتب، تقسیم کار، حسابرسی، رسمیت (وبر، 1947) این ویژگیها به تحقق اهداف و بر کمک بسیار کرد . زیرا بکارگیری این روش در سازمانها باعث ایجاد کارایی، قابلیت اعتبار و قابلیت پیشبینی در آمد شد . در حقیقت تا سالهای 1960 در تمامی کتابهایی که در زمینه مدیریت و سازمان بود اینطور تصور میشد که سلسله مراتب و بوروکراسی ”وبر “ شکل ایدهآل سازمان است . بدین دلیل سازمانها بطرف خدمات و تولید ثابت، کارایی و ثبات پیش رفتند .
خطوط روشن تصمیمگیری، قوانین و رویههای استاندارد شده، مکانیزمهای کنترل و حسابرسی بعنوان عوامل کلیدی موفقیت بودند . فرهنگ سازمانی با این ویژگیهای رسمی و ساختاربندی شده کاری، تطبیق و سازگاری مییابد . رهبران هماهنگ کننده و سازمان دهندههای خوبی هستند . اهداف بلندمدت سازمان شامل : ثبات، قابلیت پیشبینی و کارایی میباشند . سازمانهای زنجیرهای مانند رستوران مک دونالد، مجتمعهای تولیدی مانند موتور فورد و آژانسهای دولتی همانند بخشهای دادگستری از نمونههای «فرهنگ سلسله مراتبی “ میباشند .
سازمانهای بزرگ و آژانسهای دولتی معمولاً دارای این نوع فرهنگ میباشند بدین دلیل که این نوع سازمانها از سطوح سلسله مراتبی متعدد و رویههای استاندارد شده برخوردار هستند
در فرهنگ سلسله مراتبی سازمان بسیار ساختار یافته و رسمیت یافته است . رویهها معین میکنند که افراد چه کار باید بکنند و رهبران بهترین هماهنگ کنندهها و سازمان دهندههای تفکر در بهرهوری هستند . حفظ یک سلسله قوانین و سیاستهای رسمی اجزاء سازمان را به یکدیگر پیوند میدهد . هدف بلند مدت سازمان در ثبات و عملکرد بهمراه بهرهوری، عملیات هموار است (کویین، 1999).
2ـ فرهنگ بازار :
در طول سالهای قبل از 1960 سازمانها با سازماندهی در برخورد با چالشهای رقابتی جدید تلاش میکنند . پایهگذار این نوع فرهنگ، بر مبنای کار «الیور ویلیامسون » و اوچی و دیگر همکاران او میباشد . اعضاء سازمان سعی در شناسایی عواملی داشتند که بر اثر بخشی سازمان کمک میکردند . یکی از این عوامل و مهمترین آن، هزینههای کاری میباشد . این طرح که شکلی از بازار ارائه میدهد و عبارت بازار به معنی وظایف بازاریابی یا وجود مصرفکنندگان در محل کار نمیباشد . بلکه نوعی سازمان را نشان میدهد که وظایفی در درون خود همانند یک بازار دارد . به عبارت دیگر این مدل جهتگیری به طرف محیط خارجی بجای محیط داخلی است . محیط خارجی متمرکز بر عوامل خارجی شامل متقاضیان، مشتریان، پیمانکاران، صاحبان جواز، اتحادیهها، تنظیمکنندگان و مانند اینها میباشد . این نوع فرهنگ شباهتی به سلسله مراتب که دارای کنترل داخلی است و بوسیله قوانین تخصصی کردن مشاغل، تصمیمگیری متمرکز شده نگهداری میشود، ندارد . در حالی که بازار معمولاً از طریق مکانیزمهای اقتصادی بازار و بخصوص مبادلات پولی گردانده میشود . بدین شکل بازارها بر مبادلات فروش و قراردادها و ایجاد مزیت رقابتی با دیگر رقبا تمرکز دارد . سازمانهایی که فرهنگ غالب بر آن، فرهنگ بازار است از ارزشهای اصلی غالب بهرهوری و رقابت برخوردار هستند و رقابت و بهرهوری در این سازمانها از طریق اهمیت زیاد به کنترل و موقعیت خارجی بدست میآید . از اوایل 1990 تا اواسط 1991 تمایل به حفظ این فرهنگ قوت گرفت .
اساس مفروضات و ارزشهای بنیادی فرهنگ بازار بر پایه اهداف روشن و استراتژی پرتکاپو بسوی سود آوری و کارایی سوق مییابد . جنرال جورج پتون معتقد است سازمانهای بازار تمایل به حفظ موقعیت رقبا با ثابت قدمی در اهداف، رقبا را مغلوب میکنند . در این فرهنگ کار نتیجه مدار میباشد . رهبران بادوام و ثابت قدم هستند و آن چیزی که باعث پیوند اجزاء به یکدیگر میشود تاکید بر پیروزی و مفاهیم بلند مدت، عملیاتهای رقابتی و تاکید بر دستیابی به موفقیت و تحقق اهداف است . عبارت موفقیت در این فرهنگ، شراکت و نفوذ در بازار تعریف شده است (کویین،9991 ). در فرهنگ بازار سازمان بسیار نتیجه مدار است و هدف اصلی آن نتایج مورد انتظار از شغل محول شده میباشد و به گونهای از سازمان گفته میشود که خود به مثابه یک سازمان عمل میکند این نوع از سازمان به جای امور داخلی به سوی محیط خارجی جهتگیری دارد . آنچه سازمان را به هم پیوند میدهد . تاکید بر پیروزی در رقابت است . تاکید بلند مدت بر اقدام رقابتی و دستیابی به اهدافی پایدار است . موفقیت بصورت نفوذ در بازار و سهم بازار تعریف میشود و رهبران بازار از اهمیت بسیاری برخوردار است (زاهدی، 1381).
3ـ فرهنگ قومی :
سومین شکل ایدهآل از فرهنگ سازمان فرهنگ قومی نامیده میشود، به این علت که سازمان همانند یک خانواده است .. در سازمانی که فرهنگ قومی بر آن غالب است بجای رویهها و قوانین سلسله مراتب یا مراکز بازاری مزیتهای رقابتی، ویژگیهای فرهنگ قومی یعنی کار گروهی، برنامههای مشارکت کارکنان، تعهد سازمانی وجود دارد، گروههای کاری بر اساس عملکرد گروهی (نه فردی ) پاداش دریافت کرده و نیز دوایر کیفی سازمان به تشویق کارکنان در اصلاح و بهبود کار و عملکرد خود و سازمانشان در یک محیط پر قدرت میپردازند .
مفروضات بنیادی فرهنگ قومی بیان میکند که :
1ـ محیط از طریق فرهنگ گروهی و توسعه منابع انسانی بهتر اداره میشود .
2ـ مشتریان به مثابه شرکاء هستند .
3ـ وظیفه مدیریت عالی قدرت دادن به کارکنان و کمک در جلب مشارکت، تعهد و وفاداری کارکنان میباشد . این ویژگیهای در سازمانهای آمریکایی جدید نبوده و در گذشته توسط پژوهشگران مورد بررسی و بکار گرفته شدهاند (مک گریگور، 1960 ؛ لیکرت، 1970 ؛ آرجریس، 1962).
اگر چه این ویژگیها بطرزی آشکار از شرکتهای ژاپنی اقتباس شده و بعد از جهانی دوم بطور موفقیتآمیزی به کمک سازمانهای ایالات متحده و اروپای غربی در اوایل سالهای 1970 و 1980 بکار گرفته شده است . نشان میدهد که فرهنگ قومی در محیطهای کار میتواند مفید واقع شود . فرهنگ قومی برای مدیران در محیطهای پیچیده و آشفته و محیطهای متغیر که دارای تغییرات سریع میباشند، میتواند مشکلساز باشد . در فرهنگ قومی محیط بسیار دوستانه است و افراد در کار با هم سهیماند و سازمانی بیشباهت به یک خانواده گسترده نیست . رهبران و سرپرستان سازمان به شکل پدرانه نظارهگر هستند . آنچه سازمان راپیوند میدهد وفاداری و رسم و عادات و اعتقادات است . تعهد به میزان بالایی در افراد سازمان وجود دارد . سازمان بر منافع بلند مدت توسعه منابع انسانی و همبستگی و انسجام و روحیه افراد تاکید بسیار زیادی دارد
4ـ فرهنگ ویژه سالاری
بعد از تغییر جهت جهانی از عصر صنعتی به عصر اطلاعات چهارمین شکل از فرهنگ پدیدار گشت . این شکل از فرهنگ پاسخگوی محیطهای پرتلاطم و آشفته و شرایط پرشتاب قرن 21 است . آنچه موجب اختلاف ویژگیهای این فرهنگ با سه فرهنگ پیشین میگردد، مفروضات بنیادی این فرهنگ میباشد . نوآوری، ابداع، ابتکار و پیشگامی مفروضاتی هستند که سازمانها با تدارک خدمات و محصولات جدید آتی از طریق آنها به موفقیت دست مییابند . فرهنگ ادهوکراسی وظیفه اصلی مدیریت را پرورش کارآفرینی، خلاقیت و تاکید بر برتری جویی میداند و از نوآوری برای رسیدن به سودآوری و منافع بهرهمیگیرد . ریشه کلمه ادهوکراسی از adhoc گرفته شده است که به معنای زودگذر، موقت، تخصصی شده و واحد پویا میباشد (کویین (1999) ). در فرهنگ مدیریت Adhoc به معنی ویژه امری مخصوص، متخصص تعریف شده است (زاهدی و همکاران، 1379). ادهوکراسیها مانند واحدهای موقتی هستند، شعار مهم آنها این است «محلهای موقت از محلهای ثا بت بهتر هستند .« به این دلیل که آنها میتوانند بر حسب شرایط جدید بسرعت پیکربندی مجددی برای خود بسازند .
یکی از اهداف مهم فرهنگ ادهوکراسی، پرورش انعطافپذیری، انطباق و خلاقیت در شرایطهای نامطمئن و متغیر و دارای ابهام و یا هنگامی که اطلاعات دارای بار اضافی هستند . سازمانهای ادهوکراسی را در صنایعی مانند؛ صنایع نرمافزار، فضا، مرکز مشاوره و ساخت فیلم میتوان دید . یکی از چالشهای مهم این نوع سازمانها تولید محصولات و خدمات جدید و تطبیق با فرصتهای جدید میباشد .. ادهوکراسی تاکید زیادی بر فردگرایی، ریسکپذیری، پیشبینی آینده دارد، به عنوان مثال، شرکتهای مشاورهای برای تقاضای هر مشتری برخوردی مستقل از دیگران دارند و برای هر طرح (پروژه ) یک طرح سازمانی موقت ریخته میشود تا زمانی که کار انجام شود وقتی که پروژه به پایان رسید، ساختار از هم گسیخته میشود . نمونه دیگر فضا پیمای ناسا است
از ویژگیهای فرهنگ ادهوکراسی میتوان به موارد زیر اشاره کرد :
1ـ فاقد نمودار سازمانی است . نمودار سازمانی ممکن است برای ماموریت کاری به طور موقت و سریع و دقیق تشکیل و تغییر یابد .
2ـ فضای کار موقتی است، سرپرست فاقد دفتر کار ثابت است و هر وقت که نیاز باشد بطور موقتپایهریزی میشود .
3ـ نقشها موقتی است . اعضاء ستاد بطور موقت تعیین شده و مسئولیتها بطور موقت به آنان واگذار میشود .
4ـ خلاقیت و نوآوری تشویق میشود . کارکنان به ارائه راهحلها و روشهای جدید کاری تشویق میشوند، برای اینکه ادهوکراسی بر خلاف سلسله مراتب با شکل محیطهای دولتی بزرگ تناقض دارد .
(کویین، 1999).
انعطافپذیری در تصمیمات
مقایسه ارزشهای رهبری، اثر بخشی و تئوری سازمانی در چهار شکل فرهنگی
ادهوکراسی
نوع رهبری : نوآور، کارآفرین، آیندهنگر (رویاگرا )
معیار اثر بخشی : برتری جو ـ تولید ـ خلاقیت ـ رشد
تئوری مدیریت : نوآوری، پرورش صنایع جدید
قومی
نوع رهبری : حمایت کننده، مربی، پدرانه
معیار اثر بخشی : انسجام و همسبتگی، روحیه، توسعه منابع انسانی
تئوری مدیریت : تعهد، پرورشدهنده، مشارکت
بازار
نوع رهبری : رقابت کننده . پیش برنده، تولید کننده
معیار اثر بخشی : سهم بازار، تحقق هدف، از میان برداشتن رقبا
تئوری مدیریت : رقابت، پرورش دهنده بهرهوری
سلسله مراتب
نوع رهبری :
معیار اثر بخشی : کارآیی، عملکرد یکنواخت، قلمرو زمانی
تئوری مدیریت : کنترل، پرورش دهنده، کارایی
جمع بندی :
تمامی این مطالعات و ابعاد مختلف فرهنگی نشان میدهد که فرهنگ سازمانی بسیار وسیع بوده و مطالعه آن اهدافی را بر دارد . بنابراین یک چهارچوب زیربنایی باید برای مطالعه ابعاد کلیدی فرهنگی بکار برد . با توجه به دیدگاههای مطرح شده در خصوص گونههای فرهنگی به نظر میرسد دیدگاه کوئین از جامعیت بیشتری برخوردار است . لازم به ذکر است هیچ یک از چهارچوبها دارای جامعیت کامل نبوده و البته ارائه و قبول یک چارچوب خاص دلیل بر درست بودن آن و اشتباه بودن دیگر چارچوبها نمیباشد . چارچوبی مناسب است که . علاوه بر قابلیت اثبات بر اساس مدارک تجربی، قابلیت اعتبار نیز داشته باشد . چهارچوب ارائه شده توسط کویین هم دارای صورت و اعتبار تجربی است و هم کمک به تکمیل نظریههای مطرح شده توسط دیگر نویسندگان و پژوهشگران فرهنگ سازمانی میکند (کوئین، 1999). بنابراین جامعیت بیشتری در این خصوص نسبت به دیگر نظریات مطرح شده احساس میشود.
منابع فارسی :
1ـ برن، تیمکوف ـ آگ (1375). زمینه جامعهشناسی . ترجمه : آریانپور . چاپ یازدهم . تهران : انتشارات شرکت سهامی ـ کتابهای جیبی
جعفری، محمدتقی-2 (1373). فرهنگ پیشرو و پیشرو . چاپ اول . تهران : انتشاراتم علمی و فرهنگی .
ص 15 18ـ رابینز، استیفن بی (1377). مدیریت رفتار سازمانی . مترجمان : 3-علی پارسائیان، محمد اعرابی . چاپ اول . تهران : موسسه مطالعات پژوهشهای بازرگانی . ص 967.
4ـ زاهدی، سیدمحمد (1381). ”تغییر فرهنگ سازمانی “ ، تدبیر، شماره 127. ص 37-30
5ـ زاهدی، شمس السادات؛ الوانی، سید مهدی؛ فقیهی، ابوالحسن .فرهنگ جامع مدیریت . تهران : انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، 1379.
شریفزاده، فتاح-6 . کاظمی، مهدی (1377). مدیریت فرهنگ سازمانی . تهران : نشر قومس . ص 112.
7ـ صادقپور، ابوالفضل (1375). مجموعه مقالات مباحثی در مهندسی اجتماع . چاپ اول . تهران : مرکز آموزش مدیریت دولتی .
-ـ طوسی، محمدعلی-8 (1372). فرهنگ سازمانی . چاپ اول . تهران : مرکز آموزش مدیریت دولتی .
-9 عاصمیپور، محمدجواد (1375). مدیریت و سرپرستی اثر بخش . چاپ اول . ناشر : سادان
منابع لاتین :
1-Argyris, chris(1964) Integrating the Individual and the organization. Newyork: Wiley.
2-Arnold,D.R.and capella, L.M(1985) corporate culture and the marketing concept: a diagnostic instrument for utilities. Public Utilities.Fortnightly, 116:32-38
3-Brown, Andrew(1995). Organizational culture, London: Pitman pulishing. P:14-21
4- Beyer,Janice and Cameron, kim (1997) organizational culture. Enhacing organizational performance. Washington D.C: National Aational Academy Press.
5-Blauner, Robert(1975). Alienation and Freedom. Chicago: university of Chicago press.
6-Cox, Taylor(1991) The multicultural organization. Academy of management Exexutive, p:34-47
7 - Hofstede, Greet (1980) culture’s consequences. Lindon: sage.
8 -Hirsh and smircich, L(1983) Leadership: The management of meaning. Journal of Applied Behavioral science.114-112
9 -Harrison R.1972 ”Understanding your organizatiion’s character.” Harvard Business Review. Mauy-June 1972
10 -Quinn. R(1999). “Diagnosing culture and changing organizational culture. “Newyork: Addison Wesley.
1 1-Schien, Edgar H.(1996). Defining organizational culture. The Manchester Review. P.7-8.
1 2- sehien, Edgar H.(1996) culture: The Missing concept in organization studies. Sanfrancisco: cornell university. P: 229-240
13 -Trice, Harrison and Beyer, Janice. (1993) the cultures of work arganizations. Englewood cliffs, NJ: prentice Hall.
1 4-Trompenaars,fons(1992)Riding the waves of culture: understanding -15--Diversity in Global Business. Newyork: Irwin -Trice, Harrison and Beyer, Janice (1993) The cultures of work organizations. Englewood Cliffs, NJ: prentice Hall.
پریسا یزدی
کارشناس ارشد مدیریت دولتی/ گرایش سیستمهای اطلاعاتی مدیریت
کارمند صداوسیمای مرکزخوزستان
جامعه آماری تحقیق ، 55 شرکت از شرکتهای تحت پوشش اداره کل صنایع استان خوزستان است که هر کدام 50 و یا بیش از 50 نفر پرسنل دارند. به منظور سنجش فرضیات و شناخت علت یا علل عدم استفاده (احتمالی ) از تکینک های فوق پرسشنامه ای شامل 30 سؤال و در سه بخش تهیه و در بین آزمودنیها که 140 نفر از مدیران (مالی و عملیاتی ) شرکتها بوده اند، توزیع گردید. 8 سوال اول پرسشنامه درخصوص استفاده و میزان اهمیت روشهای نامبرده ، سوال نهم به صورت باز در مورد استفاده از سایر روشها، 17 سوال بعدی راجع به موانع استفاده از روشهای مذکور و 4 سوال آخر در مورد ویژگیهای عمومی پاسخگویان طراحی شده است . از بین پرسشنامه های توزیع شده مجموعاً 125 پرسشنامه (از 44 شرکت ) دریافت و اطلاعات حاصل ، جمع آوری و تجزیه و تحلیل گردید.
نتایج حاصل از داده ها و اطلاعات جمع آوری شده نشان داد که روشهای مذکور به عنوان ابزار تصمیم گیری ، مورد استفاده مؤسسات و سازمانهای مورد مطالعه قرار می گیرد. اما میزان استفاده از هر کدام از روشها با شدت و ضعف همراه است . می توان گفت که استفاده از برخی تکنیک ها (نسبتهای مالی ، بودجه بندی سرمایه ای ، تجزیه و تحلیل نقطه سر به سر و کنترل موجودی ) از کاربرد بیشتری نسبت به سایر تکنیک ها برخوردار هستند البته تا رسیدن به حاکمیت مدیریت علمی که همانا استفاده کامل از ابزارهای مذکور است راه درازی در پیش است چرا که هیچ کدام از تکنیک های مورد تحقیق صددرصد مورد استفاده قرار نگرفته اند و این همان علامتی است که ما را به طولانی بودن راه رهنمون می کند. با عنایت به اطلاعات به دست آمده ، به منظور بهبود شرایط و فضای مورد نیاز برای استفاده بیشتر از تکنیک ها و ابزار مذکور پیشنهادات ذیل توصیه می گردد:
1 - اعمال و رفتار مدیریت عالی سازمانها تاثیری عمده بر فرهنگ و جو سازمان دارد. لذا به منظور ایجاد فضای مطلوب و مناسب برای حاکمیت مدیریت علمی ، مدیران مذکور باید با اعمال و ترویج فرهنگ سازمانی مناسب (از طریق آموزشهای رسمی ، داستانها، شعائر، آداب و رسوم و یا نمادهای فیزیکی و...) هر چه بهتر و بیشتر زمینه اجرای شیوه ها و رفتارهای منطقی و علمی را در سازمانها به وجود آورند، چرا که در صورت وجود فرهنگ سازمانی قوی ، زمینه حاکمیت و اجرای مدیریت علمی مطلوبتر خواهد شد؛
2 - بدیهی است تصمیمی درست و منطقی است که حتی الامکان بر پایه اطلاعات مربوط به سازمانی استوار باشد و به استناد شرایط و اقتضاء سازمان صادر گردد. لذا به مدیران پیشنهاد می شود در موقعیتهای تصمیم گیری صرفاً بر مبنای اطلاعات و داده های سازمان و مربوط ، اخذ تصمیم کنند؛
3- یقیناً همه از تاثیری که رایانه ها بر تصمیم گیری مدیریتی داشته اند، آگاهی دارند. مدیران در دنیای کنونی در جمع آوری و ذخیره اطلاعات به عدم تمرکز روی آورده اند به گونه ای که در چند سال آینده یافتن مدیری که به طور منظم از کامپیوتر برای نظارت بر فعالیتهای سازمانی خود و همچنین جمع آوری اطلاعات لازم برای تصمیم گیری ، استفاده نکند غیر عادی به نظر خواهد آمد. حاصل آنچه گفته شد روشن است و آن پیشنهاد استفاده هر چه بهتر و بیشتر از رایانه ها و سیستم های اطلاعاتی رایانه ای در سازمانهاست ؛
4 - وجود پشتوانه اجرایی تصمیمات و یک سیستم بازخور نقش اساسی در اثر بخشی و درک خطاهای احتمالی یک تصمیم دارد. بایستی مکانیسم و موازینی برای ارزیابی نتایج حاصل از تصمیمات با اهداف مورد نظر و برنامه های پیش بینی شده وجود داشته باشد. در این صورت است که انحرافات مشخص شده و امکان چاره جویی و بر طرف کردن موانع انحراف میسر خواهد شد. باید یک سیستم جریان معلومات وبازخورد مداوم و پویا در درون سازمان ایجاد کرده و با دقت و توجه به کار انداخته شود؛
5 - وجود کارکنانی خلاق و نو آور در سازمان یکی از جمله عوامل مهم و موثر در تصمیم گیریهای (مشارکتی ) سازمانی است یکی از شرایط لازم جهت بروز خلاقیت کارکنان ، آزادی عمل آنان و فراغت از مقررات دست و پاگیر سازمانی در موارد مقتضی است به عبارت دیگر کارکنان نبایستی به مثابه ماشین عمل کنند بلکه باید بدانند و اجازه یابند تا در تصمیمات سازمانی دخالت کنند و فارغ از دستورات و قوانین تکراری و منظم به بروز خلاقیتهایشان بپردازند در سازمانهایی که از درجه رسمیت بالایی برخوردارند، استعداد و خلاقیت کارکنان به سختی شکوفا می شود؛
6 - هر سازمان به افراد آموزش دیده و با تجربه نیازدارد تا ماموریت خود رابه انجام برساند. جوامع امروزی به سرعت درحال دگرگونی اند،لذا آموزش کارکنان نه تنها یک ضرورت است بلکه فعالیتی است که هر سازمانی باید منابعی را برایش در نظر بگیرد تا همواره منابع انسانی کارآمد و مطلعی در اختیار داشته باشد. مدیریت باید به طور روشن بیان کند که در پی چه دگرگونیها و دستاوردهایی برای هر یک از کارکنان است ، کافی نیست که گفته شود ایجاد تغییر در دانش ، مهارتها یا رفتار اجتماعی کارکنان اقدام مفیدی است ، بلکه باید تعیین کنیم چه چیزی و تا چه اندازه باید تغییر کند. گفتنی است این هدفها نه تنها باید دست یافتنی ، علمی و سنجش پذیر باشند، بلکه اهداف مورد نظر برای مدیران و کارکنان سازمان به طور روشن بیان شوند .
برگرفته از سایت :ایران کارآفرین
۱) اولین قدم برای تحول، داشتن هدف است.
بطور کلی هدف تحول عبارت است از نقطه ای که تلاش ها و کوشش ها معطوف به آن است. هدف تحول نتیجه فعالیت ها است. تعیین هدف برای هر برنامه تحول، لازم و ضروری است؛ زیرا بدون هدف گذاری هیچ برنامه ای قابل سنجش و اندازه گیری نخواهد بود. اگر اهداف مشخص نشوند، حوادث و پیشامدها تعیین کننده فعالیت ها خواهند بود و تلاش ها و فعالیت ها بی ثمر خواهند ماند. هدف به تلاش ها جهت و معنی می بخشند. هیچ پیشرفت و تحولی بدون هدف گذاری تحقق نمی یابد و یک انسان موفق هیچ گاه بدون هدف تلاشی را انجام نمی دهد. تلاش در جهت تحول بدون هدف گذاری، مثل رها کردن تیری در تاریکی است؛ ممکن است هر قدر سرعتش بیشتر باشد به همان اندازه انحرافش زیاد باشد. هدف خوب برای تحول هدفی است که دست یافتنی، روشن، قابل اندازه گیری، در محدوده زمان، مدون، مورد تأئید و قابل انعطاف باشد. برای تعیین هدف تحول، به دنبال جواب سؤالات ذیل باشیم. چرا تحول ؟وضعیت موجود چه مشکلاتی دارد؟ در کجا هستیم؟ به کجا می خواهیم برویم؟ چگونه می خواهیم برویم؟ در هدف گذاری باید چیستی و چرایی تحول معلوم و مشخص شوند.
۲) تحول از طریق تدوین و ابلاغ آئیننامه، بخشنامه و دستورالعمل اتفاق نمیافتد؛
تغییر و تحول تجویزی نیست و با ابلاغ دستورالعمل و تصویب و ارسال آئین نامههای اجرایی تحقق پیدا نمیکند. اگر در هر روز برای ایجاد تحول، چندین بخشنامه و دستورالعمل تدوین شود کافی نیست. شاید فراهم کردن بسترهای قانونی و مقرراتی شرط لازم باشد ولی شرط کافی نخواهد بود. برای ایجاد تغییر و تحول باید اعتقاد و ایمان راسخ داشت. حتی پذیرفتن و قبول کردن تحول کافی نیست؛ بسیاری از مدیران تحول را میپذیرند و خواستارند ولی اعتقاد و ایمان ندارند. بین قبول تحول و ایمان به تحول تفاوت بسیار است. " ایمان داشتن " خود حرکت ایجاد می کند و تحول آفرین است. تحول در بسیاری مواقع باید از درون سیستم خواسته شود و بر اساس ضرورت و نیاز تدوین گردد تحول یک نسخه واحدی نیست که برای همه سازمان ها یکسان تجویز گردد بلکه باید بر اساس مقتضیات هر سازمان برنامه تحول تدوین و اجرا شود.
۳) تحول از طریق زور، اجبار و ارعاب حاصل نمی شود :
تحول را نمی توان از طریق زور، اجبار و ارعاب ایجاد نمود؛ زیرا تحولی که بر اساس زور ایجاد گردد، با از میان رفتن آن عامل، حرکت تحول نیز متوقف می شود. تجربه نشان داده است که هر گونه فشار و زور غیرمنطقی در مسایل فرهنگی - از جمله تحول - اثرات و پیامدهای منفی زیادی خواهد داشت. تحول از طریق چوب و چماق حاصل نمی شود، بلکه تحول نوعی انجماد زدایی اندیشه های سنتی و باورهای غلط و قدیمی است و جایگزینی اندیشه های درست و باورهای جدید است. تا زمانی که باورهای قدیمی ذوب نشوند تحولی اتفاق نخواهد افتاد.
مرحله آخر، هم پایان کار است و هم آغازی برای تحولی دیگر. پایان و انتهایی برای تحول و بهبود وجود ندارد. فلسفه تغییر و تحول عدم رضایت به وضع موجود و تلاشی برای بهبود مستمر است. فرآیند تحول، فرآیند دائمی و مداوم است برنامه های تحول تدوین، اجرا و سپس ارزیابی شده و بازخوردهایش باعث اصلاح در برنامه های تحول می شود.
در هر حال تحول تنها اصل ثابت است و در آن پایان یک چیز آغاز چیز دیگر است، ولی برای برجسته کردن مرحله پایانی می توان نوعی جشن یا مراسم اهداء جوایزی برگزار نمود تا از این طریق بتوان میزان دسترسی به اهداف تحول ودستاوردهای آن را بیان نمود. تحول هیچ وقت در مقصد حاصل نمی شود بلکه همواره در مسیر اتفاق می افتد.
۴) تحول اتفاقی و شانسی نیست :
تغییر و تحول اتفاقی و شانسی نیست بلکه به تلاش، اندیشه، برنامه ریزی و مدیریت مدبرانه بستگی دارد. بسیاری بهبود و بالندگی را به تقدیر و سرنوشت نسبت می دهند. اما واقعیت این است که تحول بستگی به اندیشه ما، قدرت انتهای بازوان ما و تلاش کف دستمان بستگی دارد. قانون طبیعت این است که جوینده یابنده است. با دست روی دست گذاشتن ، تلاش نکردن، امید واهی داشتن، هیچ اتفاقی نمی افتد. امروز منتظر فرصت ماندن از دست دادن آن است، پس باید فرصت آفرین شد. برخی افراد از مشکلات فرصت می آفرینند و برخی دیگر از فرصت های بدست آمده نمی توانند استفاده کنند و در درون هر فرصتی به مشکل آن می اندیشند، پنجره فرصت ها را بسته اند و از پشت شیشه های آن منتظر معجزه هستند. معجزه خود ما هستیم که اگر اراده کنیم خواهیم توانست.
۵) نیروی انسانی را کانون در برنامه های تحول قرار دهید. هدف و عامل تحول انسان ها هستند برای همین منظور انسان ها در قالب تحول قرار می گیرند. تحول نتیجه نگاه هوشمندانه به جایگاه عادتمندانه است. افراد تحول گرا جور دیگری می بینند بدون تغییر در دانش، نگرش، باور و اندیشه های نیروی انسانی تغییر و تحول انجام نخواهد شد. ابزار تحول نیروی انسانی است بدون تحول در نیروی انسانی سایر برنامه های تحول پایدار و مستمر نخواهد بود. تحولات از انسان ناشی می شود که کانون اصلی تمامی دگرگونی هاست، ضروری است که زمینه های تغییر و تحول در او هم به عنوان پذیرنده و هم به عنوان بوجود آورنده آن مورد بررسی قرار گیرد.
۶) تحول ایجاد شده را به مرحله ثبت برسانید.
برخی از برنامه های تحول خیلی خوب تدوین شده و دقیق نیز اجرا می شوند، ولی به مرحله تثبیت و پایداری نمی رسند. به همین خاطر کلیه هزینه ها و سرمایه گذاری های انجام شده، برای تغییر و تحول اتلاف می گردد. وضعیت جدید حاصل شده در اثر تحول بسیار شکننده و آسیب پذیر است؛ به مشابه طفلی که تازه متولد شده به مراقبت و نگهداری بیشتری نیازمند است. بسیاری از برنامه های تحول همچون کشی است که کشیده شده و اگر رها کنید به جای اولش باز می گردد. تثبیت مرحله ای است که اثرات و نتایج تحول نمایان می شود اگر اجمادزدایی انجام گرفته و تغییر صورت گرفته دوباره منجمد و یخ زدگی مجدد نشود سریعاً به سوی مدل مرحله پایداری و یخ زدگی مجدد در آغازین فرآیند تغییر به مراقبت بیشتری نیاز دارند. زیراعادت ها و سنت ها دشمن قسم خوردة تحولند. چرا که موجودات زنده تنوع و دگرگونی را دوست می دارند خصوصاً انسان ها که موجوداتی هستند تنوع طلب. ولی از خصایص ویژگیهای ذاتی دیگری که با تغییر متضاد است عادت کردن به وضعیت موجود است که حتی با عواملی که وضعیت عادت شده را به هم بزنند برخورد می کنند. البته این دو ویژگی ذاتی هستند و در افراد متفاوت یکسان نیستند.
شاخص های قابل اندازه گیری، برای بخش میزان موفقیت برنامه های تحول تدوین کنید. برای اطمینان از اجرای برنامه های تغییر و تحول باید شاخص های مناسب اندازه گیری طراحی و تدوین شوند، تا بتوان با اندازه گیری و پایش آن اصلاحات لازم را انجام داد. برنامه های تحول در پایان مورد سنجش و ارزیابی قرار نمی گیرند بلکه در طول اجراء نیز همواره مورد ارزیابی قرار گیرند. زیرا آنچه که قابل اندازه گیری نباشد اجرای آن نیز عملیاتی نمی شود. برخی از مشکلات برنامه های جامع تحول، عملیاتی کردن آن هاست.
۷) مدیران الگو و پرچمدار تحول هستند :
مدیران، هم می توانند از عوامل اصلی تحول به شمار روند و هم می توانند از مهم ترین موانع اساسی تحول محسوب شوند. هیچ تحول بدون حمایت و پشتیبانی مدیران ارشد در سازمان ها بوجود نمی آیند. اگر مدیران نسبت به برنامه های تحول تعهد داشته باشند، تلاش زیادی باید انجام گیرد ولی اگر مدیران اعتقاد و پشتیبانی نکنند هیچ تحولی ایجاد نخواهد شد. برای همین منظور در هر برنامه بهبود و تحول، اطمینان از حمایت و پشتیبانی مدیران ارشد لازم و ضروری است، اگر مدیران به تحول اعتقادی نداشته باشند باید توجیه لازم صورت گیرد. بدون حمایت مدیران آغاز هیچ برنامه تحولی توصیه نمی شود. تجریه نیز بیانگر آن است که اگر هر یک از سازمان های موفق و تحول، یافته را مورد بررسی و تحلیل قرار دهید، حتماً به مدیرانعلاقه مند تحول خواهید رسید.
● از آموزش به عنوان مؤثرترین ابزار تغییر استفاده کنید :
در فرآیند تغییر، باورها، اندیشه ها و عادت های کهنه و فرسوده به دور ریخته می شوند، و به جای آن ها اندیشه های جدید، باورهای نو، تکنولوژی تازه، ارزش های نوین و نظام های جدید شکل
می گیرند. در هر چیز جدید نیاز به یادگیری بیشتر احساس می شود، پس باید رفتارهای جدید آموزش داده شوند. آموزش چیزی جز تغییر نیست ولی اثرات آن متفاوت است. اثربخشی برخی از دوره های آموزشی فقط محدود به تغییر دانش می شود، ولی اگر آموزش مفیدتر باشد سطح آن از دانش فراتر رفته باورها و نگرش هارا نیز تغییر می دهد. آموزش های اثربخش و کارآمد فراتر از دانش و نگرش، رفتارها را نیز می توانند تحت تأثیر قرار دهند. بین یادگیری (آموزش) و مقاومت در مقابل تغییر، رابطه ای کاملاً معکوس وجود دارد. به هر میزان که یادگیری بیشتر شود، مقاومت در مقابل تغییر و تحول نیز کاهش می یابد.
برای ایجاد تحول، تیم های کاری تشکیل داده و از آن ها یاری بجوئید.
فعالیت های تیمی از مهم ترین مواردی است که در سازمان های امروزی اتفاق می افتد. نتایج عملکرد تیم های اثربخش بیش از عملکرد افرادی است که مجزا فعالیت می نمایند. رفتار فردی افراد، تحت تأثیر هنجارها و ارزش های اجتماعی – فرهنگی تیم کاری قرار می گیرد. تصمیماتی که در
تیم های کاری، اتخاذ می شوند تصمیماتی درست و دقیق خواهند بود، زیرا به جای یک مغز چندین مغز با یکدیگر هم اندیشی کرده و تصمیمات خام تصویب نمی شود. از طرفی دیگر اعضای
تیم های کاری در اشاعه تحول، پذیرش تحول و کاهش مقاومت در مقابل تغییر، نقش بالایی را ایفا می نمایند.
انعطاف لازم را در اجرای برنامه های تحول داشته باشید. یکی از ویژگی های خوب برنامه های تحول انعطاف پذیری آن ها است. برنامه ای که نتواند انعطاف، پویایی و انطباق پذیری داشته باشد، محکوم به شکست است. در هنگام اجرای برنامه ها نرمش نشان دهید، به راهنمائی ها و بازخوردها توجه داشته باشید. اطمینان داشته باشید پیروزی با شما خواهد بود. اصلاحات نباید در پایان فرآیند تحول انجام گیرد بلکه در هنگام تدوین، اجراء و ارزیابی باید صورت پذیرد.
تحول را با قدرت و جسارت آغاز کنید : پایداری و هرگز تسلیم نشدن، رمز موفقیت برنامه های تحول به شمار می رود. اگر به برنامه های تدوین شده برای تغییر و تحول اطمینان دارید، بدون درنگ آغاز کنید. اگرچه در زمان تدوین برنامه تأمل جایز است ولی اگر وقت اجرا رسید دیگر تردیدها و شک ها را باید کنار گذاشت و با تمام توان و جسارت برنامه های تدوین شده را اجراء نمود. تحول و بهبود مدیون افرادی است که جوری دیگر می بینند و بر خلاف عادت ها و جریان رودخانه شنا می کنند. اگر قرار باشد با اولین مانع سست شوند قطعاً برنامه های تحول شکست خواهد خورد. بدانید که هیچکس به قطار ایستاده سنگ نمی اندازد. هر حرکت تحول آفرینی با مقاومت روبرو است. آغاز تحول بسیار مشکل است ولی با ایستادن و حرکت نکردن نیز نمی توان تحول ایجاد کرد.
تحول بدون مشارکت افراد محکوم به شکست است : در برنامه های تغییر و تحول به هر میزان مشارکت مدیران، کارکنان و ذینفعان بیشتر باشد به همان اندازه تحول سریع تر اتفاق می افتد. میزان مشارکت اگر بیشتر باشد مقاومت در مقابل تغییر نیز کاهش می یابد. مشارکت بیشتر، میزان پذیرش برنامه های تغییر و تحول را افزایش می دهد.
▪ تحول قابل تفویض نیست :
تحول یکی از وظایف اصلی مدیران به شمار میرود. همانطوری که مدیران وظیفه نگهداشت سازمان را به عهده دارند وظیفه بهبود آن را نیز عهدهدار هستند. مدیران وظایف متعددی مثل برنامهریزی، سازماندهی، بودجهریزی، کنترل و ... انجام میدهند، معمولاً وظایف فوق را به دیگران تفویض مینمایند برخی مدیران وظیفه تحول سازمانی را به زیر دستانشان تفویض مینمایند در حالی که تحول وظیفهای مثل سایر وظایف نیست که قابل تفویض باشد بلکه وظیفهای در دل سایر وظایف است مدیران تنها وظیفهای که نمی توانند تفویض کنند وظیفة تحول و بهبود است. مدیران باید خودشان در برنامههای بهبود و تحول درگیر شوند. مدیرانی که علاقهمند تحول هستند باید بدانند که خود باید در تحول سازمانشان درگیر شوند و این وظیفه را به دیگران محول نکنند.
واقعیت این است که دیگران نمیتوانند سیستم را تغییر دهند و یا فراتر از خواست سیستم عمل کنند، فقط مدیریت قادر به این کار است.
برگرفته از سایت :آقتاب
2- دستمزد دادن بهتر از دستمزد گرفتن است . حداقل مفيدتر است.
3- هرگز كاري را كه مي توانيد بدهيد تا ديگري برايتان انجام دهد خودتان انجام ندهيد . كاري كه ديگري براي شما انجام مي دهد زمان و انرژي بيشتري به شما براي انجام كارهاي ديگر مي دهد .
4- هرگز كاري را كه مي تواني با طفره رفتن به فردا اندازي امروز انجام نده . كارهاي زيادي وجود دارد كه مي تواني امروز انجام دهي . اصولاً بيشتر كارهايي كه امروز مجبور نيستي انجام دهي كارهاي مهمي نيستند
6- هرگز كاري را انجام نده اگر مي تواني با شخص ديگري انجام دهي . چرا با يك شخص يا اشخاص ديگر در هر شغل يا خط كاري رقابت مي كني مادامي كه براي تو انحصار در ضمينه هاي ديگر ممكن است ؟
7- اگر مقتضيات تو را مجبور كند تا شغل هايي را پيگيري كني يا از يك سري خطوط كاري پيروي كني كه مورد تعقيب افراد ديگر است ، بهتراست كه كارت را در ضمينه اي كه ديگران توان رقابت با تو را ندارند قرار دهي . اين هميشه يك راه خوب ، بهتر و بهترين راه است .
8- هر آنچه كه تو براي يك بار انجام مي دهي ، هر چند راهي كه تو براي انجام كاري به عهده مي گيري ، كار مشابهي را دوباره انجام نده يا كاري را در مسير مشابه انجام نده . اگر يك راه انجام كاري را بداني بايد اين را هم بداني كه مسلماً راه بهتري براي انجام آن وجود دارد .
9- اگر در كاري موفق شدي ، اجازه نده ديگران از موفقيت تو اطلاع يابند.
10- وقتي ثروتمند شدي ، چنانچه اگر نصايح مرا گوش كني ثروتمند مي شوي، اجازه نده ديگري راز موفقيت تو را بداند .
11- يكي از بزرگترين دارايي ها كه هر فردي مي تواند كسب كند شهرت براي بي قاعدگي است .
12- هرگز از كسي متنفر نباش .
13- مرد عاقل رفتارش را با دليل تنظيم مي كند نه با غريزه .
14- دانستن كاري كه نبايد انجام دهي مهمتر از دانستن كاري است كه بايد انجام دهي .
15- آيندگان هرگز كاري را براي تو انجام نمي دهند . بنابر اين هيچگونه سرمايه گذاري براي اولادت نكن . البته وارثانت پس از مرگ بر سر املاكت نزاع مي كنند.
16- يك مرد هر كاري را كه بخواهد در جهان انجام دهد انجام مي دهد .
17- بايد پولت را ذخيره كني.
18- احمق ها مي گويند كه پول ، پول مي آورد ولي من مي گويم كه پول ، پول نمي آورد . فقط انسان است كه پول مي آورد .
19- دو گناه نابخشودني در جهان اقتصاد است : يكي دادن چيزي براي هيچي و ديگري گرفتن چيزي براي هيچي .
20- اگر شما يكي از ورثه هاي پدر يا شخص ديگري هستي ، توصيه مي كنم كه قبول نكني كه فقط يك وارث باشي .
21- از كارهاي كوچك نفرت نداشته باش بلكه به آن كارها احترم بگذار.
22- پول درآوردن آسانتر از خرج كردن آن است .
23- سخت ترين كار از كارهايي كه انسان انجام مي دهد تفكر است
برگرفته از: smeir.ir
کلید واژه ها: 1. ارزیابی 2. اجرا 3. صنایع تولیدی 4. تغییرات سازمانی 5. صنایع خدماتی 6. مدیریت کیفیت جامع . مقدمه در پژوهشها و تجربه های مربوط به مدیریت کیفیت هفت مشخصه عمده شناسایی شده است که برای سازمانهایی که می خواهند فرایندهای باکیفیت عالی تولید کنند حیاتی است . این مشخصه ها عبارت اند از تاثیر، مسئولیت /اختیار،نوآوری ، میل به تغییر، رضایت ، کار گروهی و دیدمشترک /معیار ارزیابی "1". ادراکات "واقعی یاتصوری " مدیران و غیرمدیران برای ارزیابی این مشخصه های سازمانی مهم است . افراد بر مبنای ادراک خود عمل می کنند. حتی اگر ادراکات نادقیق باشند، باز هم مبنایی برای کنش فرد و گروه تشکیل می دهند "2 ".
متاسفانه ، مدیریت همواره سطح تعهد، هزینه ،و زمان لازم برای اجرای مدیریت کیفیت جامع رادر نظر نمی گیرد. برنامه ریزی و اجرای مدیریت کیفیت جامع ممکن است دست کم دو تا سه سال طول بکشد و هزینه آن از50000 دلار تا300000 دلار در تغییر باشد "3". اگر سازمانی ، به درستی ، آماده اجرای مدیریت کیفیت جامع نباشدممکن است سلامت آینده اش به خطر بیفتد.پرسش عمده و اولیه مدیریت باید این باشد: "آیاما برای اجرای مدیریت کیفیت جامع آمادگی داریم ؟ "
برای این که مدیریت کیفیت جامع احتمال موفقیت را افزایش دهد، مدیران مسئول اجرای آن باید این مفهوم را بپذیرند و در عمل به کار ببرند.اگر مدیران ارشد حمایت نکنند، یا حمایت آنهاکافی نباشد، این فرایند با احتمال زیاد شکست می خورد .
ارزیابی میزان آمادگی هر سازمان برای اجرای مدیریت کیفیت جامع باید از نگرش مدیران ارشدشروع شود. مدیران ارشد باید با رضایت خاطروقت و انرژی لازم را برای موفقیت این فراینداختصاص بدهند. همین طور، کارکنان باید درطراحی و اجرای فرایند مدیریت کیفیت جامع مشارکت داشته باشند. در داخل هر سازمانی
باید، برای تعیین رهیافت لازم برای اجرای مدیریت کیفیت جامع ، گروههای متخصص وعلاقه مند تشکیل بشود. این گروههای هسته ای شالوده ای خواهند ریخت که بر روی آن
می توان ساختار فرایند کیفیت را با موفقیت بناکرد .
مرور نوشتار
در اکثر نوشته ها، برای اجرای موفقیت آمیز فرایندکیفیت ، بر لزوم سازگاری و همدلی میان کارکنان ومدیران تاکید شده است . با وجود این ، در چندنوشته معیارهای ارزیابی یا راهی برای ارزیابی آمادگی مطرح شده است . هارت و ماسفلدت 4" 2"در مطالعه کیفیت پیشنهاد می کنند که مرحله اول قبل از طرح و اجرا باید ارزیابی آمادگی سازمانی باشد. فرایند آمادگی سازمانی اطلاعاتی درباره هدف و دامنه ابتکار کیفیت به سازمان می دهد وباعث می شود افراد از آن حمایت و در آن شرکت کنند. اچیسن "3" نیز معتقد است که اگر سازمانهاآماده اجرای مدیریت کنترل کیفیت هستند باید ازقبل نیازهای سازمان و تعهدات لازم برای اجرای این فرایند را تعیین کنند. مطالعه اچیسن نشان می دهد که هر چه سازمان ارزیابی آمادگی اش رابرای اجرای مدیریت کیفیت جامع بهتر انجام بدهد، موفقیتش در اجرای این فرایند بیشترخواهد بود. استیوارت "5" می گوید که رایجترین مانع در برابر تغییر مقاومت اولیه کارمند و فرهنگ کژکاری شرکت است .
عوامل ارزیابی
برای قضاوت در مورد آمادگی سازمان برای اجرای موفقیت آمیز برنامه مدیریت کیفیت جامع ، بایدنقاط قوت و ضعف سازمان در هفت مشخصه سازمانی مهم و حیاتی ارزیابی شود و، علاوه برآن ، اختلاف درک مدیریت و کارکنان در مورد این مشخصه ها نیز در نظر گرفته شود .
برای سنجش ادراک مدیریت و کارکنان ازمشخصه های حیاتی سازمانی ، می توان ابزار لازم فراهم کرد. برای این کار هم می توان از نتایج به کاررفته در پژوهش قبلی استفاده کرد و هم مدیران ارشد، براساس ویژگیهای منحصربه فرد سازمان خود، می توانند ابزار لازم را ابداع کنند 6"، 7، 8 و"9. برای مدیران و کارکنان باید از ابزارهای جداگانه ، اما قابل مقایسه ، استفاده شود .
کل سازمان یا صرفا تیم زبده ای از کارکنان ومدیران را می توان برای ارزیابی برگزید. در این صورت ، درک هر دو گروه را می توان با هم مقایسه وبراساس شکافها یا اختلافهای عمده میان پاسخهای کارکنان و مدیران و ملاحظات مربوط به نقاطقوت و ضعف درون گروهها، برنامه تغییر را تدوین کرد. در بررسی پاسخ به سوالهای مختلف مشخصه های سازمانی ، هر چه پاسخها سازگارتر وتعداد پاسخهای مثبت بیشتر باشد، احتمال موفقیت اجرای مدیریت کیفیت جامع بیشتر است .
مشخصه های ارزیابی
تاثیر
پرسشهای مربوط به تاثیر می تواند شامل نکاتی در مورد پذیرش ایده ها و پیشنهادهای جدید،داشتن هدفهای واحد، توانایی افراد در تاثیرگذاشتن بر تغییرات ، و انعطاف پذیری در موردانتخاب روشهای اجرا باشد .
احساس افراد در مورد میزان نفوذ خود درسازمان برای فرایند مدیریت کیفیت جامع مهم است . افرادی که احساس سالمی نسبت به میزان نفوذ خود دارند مسئولیت می پذیرند و افرادمستقلی که احساس خوبی نسبت به تاثیر خودندارند، به احتمال زیاد در مقابل تغییر مقاومت می کنند. افراد گروه اخیر اعتماد به نفس کمتری نسبت به توانایی خود برای پذیرش تغییر دارند وعموما احساس تعلق آنها نسبت به فرایند مدیریت کیفیت خیلی اندک است . به علاوه ، افرادی که احساس می کنند میزان نفوذ آنها اندک است معمولا پشتکار ندارند و احساس تعهد نمی کنند،در پذیرش مسئولیت و استقلال بیشتر و یا شرکت در تیمها فعال نیستند "1". این افراد، به دلیل تاثیربدی که از خود بر جای می گذارند، پیشرفت سریعی ندارند .
مسئولیت / اختیار
پذیرش مسئولیت /اختیار دومین مشخصه مهم فرایند موفقیت آمیز مدیریت کیفیت جامع است .افراد باید با میل و رغبت مسئولیت /اختیار رابپذیرند و از این رو احساس تعلق پیدا کنند .
در سازمانهایی که امتیاز کارکنان آنها پایین واحساس مسئولیت یا استقلال آنها ناکافی است ،فرایندهای کیفیت تاثیر نامطلوب دارند. وقتی به جای کنترل و مدیریت قائم ، مدیریت افقی درسازمان حاکم است "2" این تاثیر تشدید می شود .
تفویض مسئولیت /اختیار شامل تفویض قدرت تصمیم گیری یا، حداقل ، تفویض مسئولیت برای توصیه تغییرات و عمل است . نیاز پیوسته به تایید تصمیمات ، تقویت کننده تصمیم گیری سلسله مراتبی یا مدیریت قائم است . این امر به طور بالقوه پذیرش مسئولیت توسط افراد را برای کمک به حل مسائل یا سرمایه گذاری در فرصتهامحدود می کند . تصمیم گیری سلسله مراتبی به دلسردی افراد و کاهش دخالت آنها در تلاشهای لازم برای اجرای مدیریت کیفیت جامع منجرمی شود "10 ".
یک شیوه رایج برای تقویت مسئولیت /اختیارکاهش میزان تایید و تصویب است . این به نوبه خود به تقویت نوآوری نیز منجر می شود "2".افزایش درک مسئولیت /اختیار به افزایش تعهدافراد در کار خود می انجامد. افراد، با افزایش تعهد،به بهبود کیفیت پیوسته کمک می کنند. مهمتر این که اگر کارکنان برای پذیرش مسئولیت /اختیاراضافی آمادگی کافی نداشته باشند، ممکن است سرخوردگی نیز پیدا کنند "1".
مسئولیت و اختیار می توانند شامل موارد زیرباشد :
شفافیت هدفهای شغلی ، نتایج مسئولیت ، وظایف متناقض ، قدرت کافی برای تصمیم گیری ، میزان تایید و شفافیت قدرت تصمیم گیری .
رضایت
وقتی یک شرکت رقابتی می شود باید در بعضی نیازهای روانی کارکنانش تجدیدنظر کند . این نیازها عبارت اند از کسب موفقیت و قدردانی به خاطر موفقیت ، هویت گروهی مانند تیم کاری یاتیم حل مسئله ، و اعمال نفوذ و کنترل بر عوامل رضایت شغلی . اقدامات مربوط به رضایت شغلی نشان می دهند که چگونه این نیازها در یک سازمان برآورده می شوند .
مدیریت ، به خاطر قدردانی از موفقیت ، باید ازچگونگی عملکرد افراد در شغل خود آگاه باشد. به علاوه ، مدیر باید بتواند کار را ارزیابی کند و نتایج ارزیابی را به طور موثری به اطلاع دیگر کارکنان برساند. کارکنان ، بدون داشتن کانالهای مناسب وموثر بازخورد، اطلاعات لازم را نمی گیرند ونمی توانند اصلاحات درخوری را در عملکرد خودانجام بدهند. بازخورد نامناسب نه تنها تاثیرمعکوسی بر رضایتمندی آنها دارد بلکه مسئولیت /اختیار آنها را نیز تحت تاثیر منفی قرارمی دهد "2". همچنین قدردانی از افراد نیز باید بااحتیاط انجام بشود; در غیر این صورت ، اگرقدردانی بی دلیل باشد، تاثیر بدی در تلاشهای گروه بر جای می گذارد "1 ".
رضایت به مشخصه های مهم دیگری نیزبستگی دارد. کار گروهی ، مسئولیت /اختیار و تاثیرمشخصه های مهم و در هم تنیده ای هستند. قدرت واستحکام در تاثیر، مسئولیت /اختیار و رضایت به انگیزه داخلی قوی منجر می شود که به نوبه خودویژگیهای دیگری را به دنبال می آورد. این ویژگیهاعبارت اند از کیفیت عالی عملکرد، رضایت فراوان از کار، کاهش غیبت و نقل و انتقال "2". این سه مشخصه را حتی می توان شالوده ای برای دیگرمشخصه های کلیدی سازمان در نظر گرفت .
رضایت می تواند شامل رعایت عدل و انصاف در ارزیابی عملکرد، تحسین در مقابل انتقاد، نظام ارتقا برای پیشرفت و رعایت عدل و انصاف درارتقا باشد .
میل به تغییر/توانایی سازگاری با تغییر
میل به تغییر و توانایی سازگاری با تغییر مشخصه مهم دیگری در تعیین موفقیت بالقوه اجرای فرایندمدیریت کیفیت جامع است . در نظام مدیریت کیفیت جامع ، ناخرسندی می تواند نشان سلامتی و حتی برای تغییر وضع موجود لازم باشد "1".ارتباطات موثر و برنامه ریزی موثر تحول توسطسازمانها موجب غلبه بر این نگرانی می شود "11".بخشی از برنامه اجرا، بررسی نحوه تفکر اعضای سازمان است . برای این که افراد گروه بتوانند تفکرخلاق داشته باشند و از تغییر استقبال کنند، بایدذهنیت آنها انعطاف پذیر باشد .
اگر سازمانی براساس سنت خود بخواهدمحافظه کارانه عمل کند، برای تقویت رفتار کارکنان و تشویق آنها به پذیرش تغییر اقدامات خاصی لازم است . میل به تغییر/توانایی پذیرش تغییر به دیگر مشخصه های سازمان وابسته است . عموماسازمانهایی که کارکنان آنها تمایل چندانی به تغییرندارند، میزان نوآوری آنها نیز اندک است . این سازمانها در تقویت احساس تاثیر در کارکنان وافزایش تمایل آنها به قبول مسئولیت /اختیار که برای تصمیم گیری لازم است ، مشکلات بیشتری دارند "1 ".
قدرت تصمیم گیری بر سیاست تحول اثرمی گذارد "1". اساسا مهمترین جنبه سیاست تغییرتصمیم گیری است . در سازمانهایی که قدرت تصمیم گیری به کارکنان تفویض نشده است باید دراجرای مدیریت کیفیت جامع با احتیاط بیشتری اقدام کنند . وقتی سازمانها سیاست تغییر را بررسی می کنند به آنها توصیه می شود که اطمینان حاصل کنند که تغییر خود مشکل را هدف بگیرد نه نشانه های آن را "10". در این صورت ، برای سازمانهایی که در بحران هستند تغییرات ریشه ای امکان پذیر می شود. با وجود این ، ممکن است این مسئله به تجربه تلخی تبدیل بشود. اکثر سازمانهاطرفدار تغییرات تدریجی هستند تا ریشه ای "11 ".
میل به تغییر و توانایی پذیرش تغییر می تواندشامل موارد زیر باشد :
انعطاف پذیری گروه کاری و مدیریت نسبت به تغییر در برنامه و طرحها، سرعت روش تغییر، واین که آیا سیاست تغییر برای اصلاح عملیات وعملکرد لازم است یا نه .
دید مشترک / معیار ارزیابی
برای این که تلاش مدیریت کیفیت جامع موفقیت آمیز باشد، باید دید سازمان نسبت به آینده شفاف و جذاب باشد و همواره در جملاتی بیان شود که تمامی افراد سازمان را مخاطب قرار می دهد"1". تمامی افراد سازمان ، فردی و جمعی ، به سوی یک هدف مشترک پیش بروند. یک سازمان همچنین لازم است وضع فعلی خود را ارزیابی وتفاوت میان وضع فعلی و آنچه می خواهد به آن برسد را مشخص کند . این نکته برای رسیدن به پیشرفت بیشینه در اجرای مدیریت کیفیت جامع می تواند یک عامل ایجاد انگیزه باشد "2 ".
وقتی فرایند اجرای مدیریت کیفیت جامع بابرنامه کسب و کار یکی شود و به صورت جزئی ازآن عمل کند، پیشرفت جمعی حداکثر خواهد بود.برخی سازمانها، برای تقویت دید مشترک وشناسایی اصلاحات بالقوه در برنامه کسب و کار،از معیار ارزیابی استفاده می کنند. با وجود معیارارزیابی ، نظامهای کمی را می توان برای سنجش پیشرفت سازمان تا یک سطح عملکرد بخصوص به کار برد. سطح عملکرد مورد نظر، ضمن مقایسه با عملکرد رقبا یا رهبران پیشرو، تعیین می شود. ازاین رو، سازمانهایی که در اجرای مدیریت کیفیت جامع موفق هستند از معیار ارزیابی برای اصلاح عملکرد خود استفاده می کنند. قدرت رقابت عموما به عنوان یک شاخص مهم نیاز، نه فقط به برآوردن خواستهای مشتریان بلکه همچنین به شادمانی آنها در نظر گرفته می شود. این نکته درمراقبتهای بهداشتی نیز همانند سایر خدمات ،صادق است "31 ".
بیشتر سازمانها برای شناسایی نقاط قوت وضعف عملکرد و سنجیدن میزان پیشرفت به سوی عملکردهای تعیین شده توسط معیار ارزیابی ازدستگاههای کنترل استفاده می کنند. به عنوان مثال ،معیارهای عملکرد باید فرایند مدیریت کیفیت جامع را تقویت کند. فرایندهای کارآمدی که نیازهای مشتریان را برآورده نمی کنند میزان کیفیت یا سهم بازار را افزایش نخواهند داد "14".خروجیهای کیفیت مانند رضایت مشتری یا میزان کم ابتلا به بیماری ممکن است اقدامات مناسبی باشد. با وجود این ، بیشتر سازمانهایی که مدیریت کیفیت جامع را در کانون توجه قرار داده انددریافته اند که بازده کار و جز آن نیز اصلاح می شود .
دید مشترک و معیار ارزیابی می تواند شامل موارد زیر باشد: ماموریت مشخص با هدفهای روشن که برای کارکنان توضیح داده شده باشد،منافع حاصل از رسیدن به هدف برای کارکنان ومدیران ، هدف و دید مشترک ، وجود نظامهای کمی برای ارزیابی پیشرفت به سوی اصلاحات کیفی ،تاکید بر رضایت مشتری ، ایجاد و کنترل شاخصهای عملکرد و مقایسه میزان پیشرفت با پیشرفت رقبا .
نوآوری
سازمانهایی که دارای مشخصه های زیر هستندکاملا خلاق و نوآورند .
افراد در تجربه با روشهای جدید و متفاوت احساس آزادی عمل می کنند و هیج نوع اشتباهی به بازخورد منفی منجر نمی شود .
افراد معمولا در گروههای ضربت یا تیمهای کوچک کار می کنند .
افرادی که ایده های نو در سر دارند مرتب پاداش می گیرند و کاملا مورد احترام هستند .
رهبر سازمان به طور پیوسته نوآوری را تشویق می کند "1 ".
یک معیار برای نوآوری در هر سازمان میزان تشویق و ترغیب آن سازمان و میزان گوش دادن وتوجه جدی آن به ایده های جدید است . پذیرش ایده های جدید یک راه برای تشویق و ترغیب نوآوری و تفکر خلاق است . تفویض اختیار وقدرت به کارکنان راه دیگری برای تشویق تصمیمها و پیشنهادهای سازنده است . از این رو،نوآوری تشویق می شود و فرض مسئولیت /اختیاراضافی نیز پذیرفتنی است . سازمانهایی که بیشترین موفقیت را در اجرای مدیریت کیفیت جامع به دست می آورند می توانند از زاویه کاملامتفاوتی به مسائل یا فرصتها نگاه کنند . غالباذهنیتهای پیشین به سود اصلاحات کیفی جدی کنار گذاشته می شود .
نوآوری می تواند شامل موارد زیر باشد :
تعداد دفعاتی که ایده های جدید آزمایش می شود، پذیرش ایده ها و پیشنهادها توسطگروهها، فراوانی بحث و جدلها و فراوانی دفعاتی که در آنها به خاطر برآوردن نیاز شرایط تغییر می کند .
کار تیمی
با استفاده از کار تیمی ، مهارتهای افراد با هم جمع و به ابزار قدرتمندی برای ایجاد همیاری و حل مشکلات سازمانی یا پاسخ به فرصتها تبدیل می شود. همدلی با همکاران نه فقط مهم است ،بلکه همکاری میان بخشهای مختلف نیز یک جزءاساسی کار تیمی است .
پذیرش ایده ها و پیشنهادها توسط مدیریت ،آن گونه که قبلا زیر عنوان تاثیر بحث شد، می تواندموجب تقویت جریان ایده ها و کار تیمی بشود.رابطه غیرخصمانه میان مدیریت و کارکنان یک عامل کلیدی دیگر برای کار تیمی است . برخی کارشناسان گفته اند که رابطه خصمانه میان مدیران و غیرمدیران در فرایند مدیریت کیفیت جامع پذیرفتنی نیست 2"، "41 .
مدیران امریکایی درس مهمی از رقبای خارجی آموخته اند: رابطه خوب میان کارکنان ومدیران و نتیجه نهایی عالی 15"، "16. هانسن "17" دریافت که رابطه بین شخصی خوب درپیش بینی سودآوری طی یک دوره پنج ساله سه برابر مهمتر از مجموعه سایر متغیرهاست . ارتباطتوام با حمایت یک مزیت رقابتی در عمل اثبات شده است ، نه صرفا "حسن نیت فردی " "2 ".
در سازمانهای کارآمد وجود درگیری و اختلاف غیرعادی نیست . در گذشته ، تلاش می کردند که میان واحدهای مختلف رقابت ایجاد کنند. این روش ، ضمن داشتن پیامد مثبت ، مانع همکاری سازمانی و پیشرفت نیز می شود. موفقیت یک بخش ممکن است اثر منفی بر موفقیت کل سازمان داشته باشد .
دلگرمی و انگیزه نیز می تواند نیروی محرک کار تیمی باشد. با وجود این ، در برخی سازمانها،انگیزه بیشتر متوجه خشنودی رئیس است تارسیدن به اهداف سازمانی "10". این امر باعث کاهش کار تیمی و تلاش ناموفق در رسیدن به اهداف کیفی است . کار تیمی دارای ویژگیهای زیراست : تفاهم میان همکاران ، دسترس پذیری سرپرست ، انتقال و تبلیغ تغییرات ، اختلاف میان واحدها و همکاری میان بخشها .
پرداختن به ادراک برای سهولت تغییر
درک مدیریت و کارکنان مهم است زیرا انسان به گونه ای عمل می کند که گویی ادراکش عین واقعیت است . ادراک ممکن است تصور غلطی باشد که ازفرضیه های نادرست ، نبود اطلاعات یا حتی رهبری قبلی به دست آمده است . با وجود این ،همین ادراکها نشانه چگونگی درک واقعیت توسطافراد هستند .
مشخصه هایی که به اختصار در اینجا بیان شدباید به تفصیل بررسی شوند. اما این مشخصه هادر هر سازمان به صورت منزوی عمل نمی کنند،بلکه درست همانند تاروپود درهم تنیده هستند.موفقیت تلاشهای سازمان در اجرای مدیریت کیفیت جامع برابر است با توان ضعیفترین تار وپود این مشخصه ها .
کسانی که احساس سالمی نسبت به تاثیر یانفوذ دارند به راحتی مسئولیت /اختیار را می پذیرند.اگر سطح مسئولیت /اختیار بالا باشد بزرگترین موفقیت در اجرای مدیریت کیفیت جامع به دست می آید. براساس پاسخ سوالهای مربوط به تاثیر یانفوذ، هر سازمانی می تواند میزان تمایل افرادش رابرای پذیرش مسئولیت /اختیار اضافی تعیین کند.اگر کارکنان احساس کنند که پیشنهادها و ایده های آنها ارزش دارد و مدیریت به آنها توجه می کند،معلوم می شود که هیچ گونه کدورتی میان مدیریت و کارکنان وجود ندارد و یا اگر هم وجود داشته باشدخیلی مهم نیست . برای این که تلاشهای اجرای فرایند مدیریت کیفیت جامع موفقیت آمیز باشدمسئله نبود کدورت حیاتی است . همین رابطه دوستانه و فارغ از کدورت مبنای اعتماد می شود وبه نوبه خود بر مشخصه های کار تیمی ، تاثیر،مسئولیت /اختیار و نوآوری اثر می گذارد. افرادی که درک کاملی از مسئولیت اختیار خود دارند بااحتمال زیاد نسبت به موفقیت یا ناکامی خوداحساس مسئولیت می کنند. این روحیه به نوبه خود موجب رفع کدورت می شود .
ملاحظات مربوط به مشخصه رضایت نیز به مسئولیت /اختیار وابسته است . ادراک حاصل ازارزیابیهای عملکرد، فرصتهای ارتقا و تحسین درمقابل انتقاد ممکن نشان دهنده این باشد که مدیریت و کارکنان همواره نظام پاداش دهی رامنصفانه ندانند. این بدان معنی است که نوعی پاداش از ارزیابی عملکرد برداشت می شود وفرصتهای ارتقا نیز پاداش به حساب می آید.مسئولیت /اختیار اضافی در سازمانهایی که احساس عدل و انصاف وجود ندارد امکان ناپذیراست . در این سازمانها افراد راههایی برای گریز ازمسئولیت /اختیار یا حتی کارشکنی در تلاشهای سازمان پیدا می کنند. به علاوه ، ادراک حاصل ازتحسین و تمجید ممکن است نشانی از بسته بودن کانالهای بازخورد یا ناکافی بودن آنها باشد. با بسته بودن این کانالها، افراد بازخورد مناسب نمی گیرندو بنابراین نمی توانند اصلاحات لازم را در عملکردخود انجام دهند. این وضعیت بر مسئولیت /اختیار و همین طور بر رضایت تاثیر منفی دارد .
اگر میان دو گروه تفاوتهایی در ادراک مشخصه های نوآوری ، دید مشترک /معیار ارزیابی و کار تیمی وجود داشته باشد، همین نقطه ضعف موانع بالقوه ای بر سر راه اجرای موفقیت آمیزمدیریت کیفیت جامع ایجاد می کند. در این صورت ، اختلاف نظرهایی در مورد توان سازمان برای شناسایی راه حل مشکلات ، هماهنگی در کاربرای شناسایی موانع و رفع آنها، رسیدن به هدف ،و رسیدن به کیفیت خوب و حفظ آن در سازمان به وجود خواهد آمد. اثر اختلافات بالقوه درون بخش و تفاهم خیلی مهم است . با این نکات ضعف ، موفقیت بالقوه اجرای مدیریت کیفیت جامع محدود و پیشرفت تحولات کند می شود.تفویض اختیار به کارمند مشوق نوآوری است . دراین حالت مسئولیت /اختیار کارمند نسبتا زیاداست و براثر آن نوآوری تقویت می شود. اگرچه برای ایجاد هماهنگی در کار و رسیدن به هدف دیدمشترک /معیار ارزیابی مهم است ، معیار ارزیابی برای برخی سازمانها یک مفهوم نسبتا جدید است .بنابراین ، از سه نکته ضعف یادشده ، این یکی چندان مایه دلواپسی نیست . کار تیمی ، نوآوری ودید مشترک /معیار ارزیابی را با استفاده ازاطلاعات حاصل از این مقاله می توان تقویت کرد .
با وجود نقاط قوت در مشخصه های مسئولیت ، اختیار، تاثیر و رضایت کلی می توان مبنای خوبی برای بهبود این نقاط ضعف و اجرای موفقیت آمیز فرایند مدیرت کیفیت جامع فراهم کرد. سازمانها باید بدانند که تغییر در این نوع ادراکات ممکن است زمان ببرد. مشخصه های رفتاری در محیط عادی سازمان ، به سرعت تغییرنمی کنند بلکه تغییر آنها تدریجی است و باید هم چنین باشد. قبل از هر نوع برنامه ریزی برای تغییرباید اختلافهای جدی برطرف و تصحیح شود و یابه صورت اساسی کاهش یابد
توصیه ها
با استفاده از اطلاعات حاصل از ارزیابی پیش ازاجرای فرایند مدیریت کیفیت جامع ، سازمانها این فرصت را دارند که نقاط ضعف خود را شناسایی وتقویت کنند . این داده ها باید مواردی را که تقویت آنها لازم است نشان بدهند و مبنای پایدارتری برای تلاشهای اصلاحات پیوسته کیفیت فراهم کنند .
اولین توصیه تعیین پایه ادراکات است .گروههای انتخابی 3 می توانند یک روش عالی برای انجام این توصیه باشند. افراد ممکن است دربیان عقاید خود نسبت به یک فرد خارج از گروه که فعلا در این فرایند درگیر نیست آزادتر باشند. براساس نتایج حاصل از کار گروههای انتخابی میزان دقت این ادراک را می توان تعیین و راه حلهای بالقوه تحول را شناسایی کرد. اگر ادراکات نادرست باشند، ارتباط بیشتر میان مدیران و کارکنان لازم است . شاید برای کمک به این که مدیریت وکارکنان به شیوه های مثبت تری ادراک خود را با هم مبادله کنند، فرایند ارتباط جدیتری لازم باشد. این فرایند همچنین رضایت و کار تیمی را تقویت می کند و ادراک منفی را کاهش می دهد .
تکنیکهای ارتباط سازمانی باید مطالعه وتجدیدنظر شوند. سازمانهای با روابط بین شخصی مثبت از مزایای زیر برخوردارند :
بهره وری بیشتر، حل سریعتر مسائل ، کیفیت عالیتر، اختلافات کمتر و فعالیتهای کمتر مخرب در مقایسه با سازمانهایی که روابط بین شخصی آنها کمتر مثبت است . ارتباط حمایتی موجب ارائه خدمات عالی به مشتری می شود. همین مهارتهاغالبا در حل کج فهمیها و شکوه های مشتریان موثرند. مدیران صاحب صلاحیت از این نوع ارتباطگیری استفاده می کنند و علاوه بر آن ،زیردستان خود را تشویق می کنند که همین روش را به کار ببرند .
روابط خوب میان کارکنان و مدیران و میان خود کارکنان به نتایج خوب می انجامد . ارتباطحمایتی یک مزیت رقابتی است . این به نوبه خودنه تنها رضایت بلکه نوآوری ، کار تیمی و دیدمشترک /معیار ارزیابی را نیز تقویت می کند .
سازمان ، برای تقویت کار تیمی ، باید عوامل بازدارنده را بشناسد و برای غلبه بر این مشکلات باید همکاری متقابل میان گروهها را تشویق کند.آیا گروههای کاری براساس وظیفه تقسیم بندی شده اند؟ آیا این گروهها تشویق می شوند که با هم رقابت فعال داشته باشند؟ آیا نظام کلی پاداش دهی "هم پاداش داخلی و هم خارجی " همکاری فعال رابرمی انگیزد؟ نحوه ارتباط میان بخشها و کارکردهاچگونه است ؟ آیا تیمهای با وظایف ضربدری برای اصلاح سازنده فرایندهایی که به صورت ضربدری انجام می شوند تشکیل شده است ؟پرسشهایی از این دست برای کشف موانع موجودبر سر راه کار تیمی مفید است . نتایج
سازمانها باید برای تشخیص و شناسایی راههای رفع موانع موجود بر سر راه اجرای فرایند مدیریت کیفیت جامع وقت بگذارند. با استفاده از اطلاعات این مقاله ، کشف و رفع پاره ای از این موانع راحت تر است . همچنین ، به کمک این اطلاعات وتلاشهای کیفی می توانند از رقبای خود پیشی بگیرند. اگر این اطلاعات قسمت عمده ذهنیات یک سازمان را تایید کرده است ، برای کمی
کردن اختلافهای عمده و شناسایی آنها نیز مفیدخواهد بود; از این رو، سازمان می تواند تجدیدساختار بدهد و اجرای فرایند مدیریت کیفیت جامع را تنظیم و تسریع کند . این اختلافها نوعی "بیدار ـ باش " برای مدیریت هستند. وقتی از پیش شناسایی شوند تولید افزایش می یابد. این اختلافها تنگناهای پیشرفت محسوب می شوند .
ارزیابی سازمانها، قبل از این که یک فرایندتغییر جدید انجام بشود، نقش پیشگیرانه دارد وباید به روحیه بهتر منجر شود .
ممکن است سازمانها متوجه بشوند که سیاستهای گذشته بر فرایند اجرای مدیریت کیفیت جامع تاثیر منفی داشته است . در این صورت ، درهزینه سازمان صرفه جویی خواهند کرد. این ویژگیها نه تنها مانع اجرای فرایند مدیریت کیفیت جامع بلکه مانع هر نوع پیشرفت /تغییر دیگری هستند. دیگر فرایندها، همانند فرایند درست ـ به ـموقع یا برنامه ریزی تولید ملزومات می توانند ازاین نوع اختلاف سود ببرند. ارزیابی را می توان برای کل یک سازمان ، یک واحد، یک گروه یا یک بخش در نظر گرفت . اگر واحدهای انتخاب شده خیلی کوچک باشند "با کمتر از 30 نفر عضو"مسائل شخصی مطرح خواهد شد و کارکنان تمایلی به روراست بودن ندارند. همچنین ، تحلیل و تعبیر نمونه های کوچک می تواند مشکل آفرین باشد .
سازمان ، برای کنترل تغییرات برحسب مشخصه ها، باید درک مدیران و کارکنان را از این مشخصه ها به طور منظم "ترجیحا سالانه " موردارزیابی مجدد قرار بدهد. این روش به تعیین تغییرات در ادراک و همین طور نقاط قوت وضعف موجود کمک می کند .
مرجعها
1- CLIAMPA, D., TOTAL QUALITY, ADDISION-WESLEY, READING, MA, 1992
2- WHETTEN, D.A. AND CAMERON, K. S., DEVELOPIG MANAGEMENT SKILLS, 2E, HARPER COLLINS, LONDON, 1991
3- ATCHISON, T.A., "TQM: THE QUESTIONABLE MOVEMENT?", HEALTHCARE FINANCIAL MANAGEMENT, MARCH 1992
4- HART, R. AND MUSFELDT, C.., MD-DIRECTED CRITICAL PATHWAYS: ITS TIME", HOSPITALS, 1992
5- STEWART, T.A., "RATE YOUR REDINESS TO CHANGE", FORTUNE, 7FEBRUARY 1994
6-BRITISH TELECOM, SURVEY ITEM BANK: VOLUME I-MEASURES OF SATISFACTION, MCB UNIVERSITY PRESS, BRADFORD, 1984
7- BRITISH TELECOM, SURVEY ITEM BANK: VOLUME 22, MCB UNIVERSITY PRESS, BRADFORD, 1984
8-COOK, J. HEPWORTH, S., WALL, T. AND WARR, P., THE EXPERIENCE OF WORK, ACADEMEIC PRESS, NEWYORK, NY, 1981
9-TAYLOR, J. AND BOWERS, D. SURVEY OF ORGANIZATIONS, THE UNIVERSITY OF CHICHIGAN ANN ARBOR, MI, 1972
10- LEIBMAN, M.S., "GETTING RESULTS FROM TQM", HRMAGAZINE, SEPTEMBER 1992, PP 34-8
11- DAFT, R. L., ORGANIZATIONAL THEORY AND DESIGN, WEST PUBLISHING, NEWYORK, NY, 1992
12- PFAU, L. D., "TOTAL QUALITY MANAGEMENT GIVES COMPANIES A WAY TO ENHANFCE POSITION IN GLOBAL MARKETPLCE", INDUSTRIAL ENGINEERING, APRIL 1989, PP. 19-21
13- BERWICK, D. M., CONTINUOUS IMPROVEMENT AS AN IDEAL IN HEALTH CARE", THE NEW ENGLAND JOURNAL OF MEDICINE, VOL. 320, NO. 1, 1989, PP. 53-6
14- KEYS, D. E., "FIVE CRITICAL BARRIERS TO SUCCESSFUL IMPLEMENTATION OF JIT AND TOTAL QUALITY CONTROL", INDUSTRIAL ENGINEERIGN, JANUARY 1991, PP. 22-61
15- OUCHI, W., THEORY Z, ADDISION - WESLEY, READING, MA, 1981
16- PETERS, T. THRIVING ON CHAOS, KNOPF, NEWYORK, NY, 1988
17- HANSON, G., "DETERMINANTS OF FIRM PERFORMANCE: AN INTEGRATION OF ECONOMIC AND ORGANIZATIONAL FACTORS", UNPUBLISHED DOCTORAL DESSERTATION, UNIVERSITY OFMICHIGAN BUSINESS SCHOOL, MI, 1986
.1 برندا ویکز "BRENDA WEEKS" تحلیلگر POWER SUPPLYدر تنسی ولی اثارتی ، کاتانوگا، تنسی ، ایالات متحد .
MUSFELDT.2
.3 گروههای انتخابی "FOCOUS GROUPS" گروهی از افراد ازلحاظ جمعیت شناختی متفاوت که برای انجام یک کارمشخص گردهم می آیندـ م .
متن مقاله : نویسنده : برندا ویکز
مترجم : سازمان مدیریت صنعتی ایران
برگرفته از: سازمان مدیزیت صنعتی
در محیطهای کاملا رقابتی، با رشد شتابان و کمتر قابل پیشبینی دانش امروز، که در آن کارکنان آزادی، تاثیر متقابل وچالش بیشتری از سیستم کار و پاداش خود طلب میکنند و انتظار دارند سبکهای جدید کار و خلاقیت آنها مورد تشویق وحمایت قرار بگیرد، اکثر سیستمهای مدیریت منابع انسانی دیگر کارایی ندارند و الگوهای قدیمی به چیزهای بیربطی تبدیلشدهاند. در این محیطها که تقویت دانش و اصلاح بهرهدهی حیاتی است، مدیریت عملکرد باید اولویتها و هدفهای خود را باکارکنان در میان بگذارد و مسیر پیشرفت آنها را هموار سازد. به علاوه در چنین سازمانهایی :
مدیریت عملکرد دانشگران باید در مواقع ضروری تفکر تازه را بپذیرد . به عبارت دیگر، باید ذهنیت مدیریت عملکرد ازرویکردهای سنتی به رویکردهای موثرتر و جدید تغییر یابد .
سیستمها، رویکردها و روشهای مدیریت عملکرد نوآوری لازم است که نقش عمدهای در ایجاد و تکمیل رویکردهای کاملاموثر برای مدیریت دانشگران نسبت به مسئولیتها و رفتار آنها ایفا کند
سیستمهای مدیریت عملکرد فردی باید به سیستمهایی تبدیل شود که بر توسعه مهارت و توانایی لازم برای اجرای کاملمسئولیتهای جمعی تاکید میکنند .
مدیریت عملکرد باید از میزان دیوانسالاری خود بکاهد و بیشتر به فرایند پیوستهای تبدیل شود که بیشتر به آینده مینگردو اصطلاحات رایج در این فرایند عبارتاند از گفت و گو، درک مشترک و تعهد متقابل .
مدیریت عملکرد باید از ابزار کنترل به ابزار هدایت کارکنان برای احساس تعهد نسبت به هدفهای سازمان، ابزار افزایشکارایی و افزایش اختیارات آنها تبدیل شود .
مسئولیت مدیریت عملکرد باید از ناظرها به کارکنان منتقل شود .
باید به جای هدفهای کوتاهمدت سازمانی از هدفهای بلندمدت که برای رشد حرفهای و ایجاد تحول در دانشگران ضروریاست استفاده شود .
چون موفقیت فرایند مدیریت عملکرد به سنجش پیوسته و بهبود مداوم عملکرد بستگی دارد، باید همواره برنامهریزی،نظارت، تعلیم و تربیت و ارزشیابی عملکرد دانشگران را مد نظر داشته باشد .
باید به جای تاکید کمی در ارزشیابی عملکرد از رویکردهای کیفیتر استفاده شود .
کلید واژهها: 1. مدیریت عملکرد دانشگران 2. مدیریت منابع انسانی 3 . مدیریت نوآور 4. سیستم مدیریت عملکرد فردی5. درک مشترک و تعهد متقابل 6. تفویض اختیار 7. رویکرد کیفی 8. ارزشیابی کمی
معیار سنجش موفقیت یک سازمان، میزانمطلوبیت عملکرد کارکنان آن است (O'Neal and Palladino, 1992). با اینحال،در محیطهای کاری متغیر و به سختی قابل پیشبینیامروز، بویژه در سازمانهای دانشگر، بسیاری ازنظامهای منابع انسانی موجود، چنانکه باید، مناسبنیستند و الگوهای دیرین نامربوط تلقی میشود،زیرا در این سازمانها، کارکنان از نظامهای کار ونظامهای پاداش خود انتظار آزادی عمل، تاثیرگذاریو چالش بیشتری را دارند و این چالشها را برایتشویق و حمایت در خلاقیت خود و شیوههاینوین کار لازم میدانند. سازمانها دریافتهاند که هرگزنظام سنجش یا مدیریت عملکردی نداشتهاند تااهداف و علائق ترجیحی آنها را به کارکنانشان منتقلو پیشرفت کار آنها را دنبال کند .
بررسی تاریخی مدیریت عملکرد نشان میدهدکه در رویکرد سنتی مدیریت عملکرد، با هیچخطایی نباید به قصد تنبیه برخورد شود. هر چندغرض از بررسی ارزشیابی عملکرد کارکنان، نه تنبیهبلکه ارتقای اثربخشی آنهاست. در این ارتباطمدیریت عملکرد سنتی از ایفای نقشی مناسبناتوان بوده است و افرادی متعهد به اهداف سازمانپرورش نمیدهد. باوجود این در سازمانهای موفقامروز که در آنها رویکرد مطلوب مدیریت عملکردیبا ماهیت غیرتنبیهی معمول است، کاهش منزلتکارکنان و تعلیقات انضباطی منجر به عدم پرداخت،امری مربوط به گذشته است و در عوض کارکنانبرای رفتار خود و تعهدشان نسبت به عملکردرضایتبخش به عنوان شرط ادامه استخدام آنان،مسئولیت شخصی دارند. بنابراین بزرگترین مزیتاین رویکرد آن است که بار مسئولیت مدیریتعملکرد را از سرپرستان به کارکنان منتقل میکند (Grote, 2000). بنابراین کارکنان در انتخاب یکیاز دو کار مخیر خواهند بود: با متحول ساختن خوددر سازمان بمانند یا آن را ترک کنند .
در این رویکرد انضباطی مسئولیت ـ محور،درعینحال که شئون سرپرستی و کارمندی حفظمیشود، این تقاضا که کارمند باید بهاستانداردهای سازمان پایبند باشد تقویتمیشود . بهعلاوه پیام این رویکرد آن است کهتقویت عملکرد مطلوب، همانند برخورد جدی باعملکرد ضعیف حائز اهمیت است. مزایای اینرویکرد جدید عبارتاند از :
ارزشهای سازمانی تقویت میشود .
دشمنی و خطر خشونت درمحل کار کاهشمییابد .
چالشها نسبت به مقررات و اقدامات اخراجکارکنان کاهش مییابد .
گفتگوی بین کارمند و سرپرست برای حصولبهرهوری و مزیت رقابتی افزایش مییابد .
کارهای ارزشیابی برای سرپرستان آسانتر میشود .
فشارهای روحی و تنشهای سرپرستی کاهشمییابد .
پرداختهای جبرانی براساس میزان ارزش عملکردو کمک کارکنان به سازمان تعیین میشود .
با ساختار سنتی حقوق و دستمزدها مقابلهمیشود .
در مورد مدیریت عملکرد و در برخورد بادانشگران مستلزم نوعی تفکر تازه و سیستمها،رویکردها، و روشهای مدیریت عملکرد نوآورانهاست که بتواند در ایجاد و اعمال رویکردهای تازهو بسیار اثربخش مدیریت کارگران دانشگر باتوجهبه مسئولیتهای کاری و رفتارهای مورد انتظار ازآنان نقش عمدهای ایفا کند .
ماهیت مدیریت عملکرد
مدیریت عملکرد چیست؟
از عوامل مهم موفقیت سازمانها، شنیدن نظراتمشتریان، طراحیتولید و ارائه خدماتی است کهدر جهت برآوردن انتظارات مشتری معمولمیشود و بهطور مستمر ارزش فرایندهایسازمانی منجر به رضایت مشتری را بهبودمیبخشد. یکی از اقدامات چنین فلسفهای بهبودکیفی مستمر و ارزش افزوده مشتری ـ محور درفرایند مدیریت عملکرد است .
مدیریت عملکرد اصطلاح عامی برای آندسته از فعالیتهای سازمانی است که با مدیریتامور و مسئولیتهای شغلی و رفتاری کارکنان سر وکار دارد . مدیریت عملکرد راهی برای تسهیلبرقراری ارتباط و ایجاد تفاهم بین کارکنان وسرپرستان است و به پیدایش محیط مطلوبترکاری و تعهد بیشتر نسبت به کیفیت خدمات منجرمیشود. فنون و ابزار این مدیریت برای بالابردنبهرهوری کارکنان و کسب مزیت رقابتی سازمان بهکار میرود . فرایندها و نظامهای سودمند مدیریتعملکرد، سرپرستان را در تشخیص عملکردضعیف و اتخاذ معیارهای تصحیح آن و پاداشدادن به عملکرد مطلوب و ترغیب تکرار آن کمکمیکند .
هر چند مفاهیم مدیریت عملکرد و ارزشیابیعملکرد، غالبا به جای هم به کار میروند، امامدیریت عملکرد فرایندی است که نه تنهاارزشیابی عملکرد بلکه نظامهای انضباطی وخطمشیهای رسیدگی به شکایات را نیز بهعنوانابزار مدیریت عملکرد در بر میگیرد. در واقعنارسایی بسیاری از نظامهای ارزیابی عملکرد
در کمک عینی به عملکرد و رضایت کارکنان
و تحقق اهداف سازمانی احتمالا دلیل عمدهپیدایش مفهوم مدیریت عملکرد بوده است (Spangenberg and Theron, 1997).
در بازار رقابتی جهان امروز، بویژه درسازمانهای دانشگر2 که در آنها ارتقای دانش وافزایش بهرهوری مسئله جدی به حساب میآیند،مدیریت عملکرد حایز اهمیت است. در چنینسازمانهایی، مدیریت عملکرد در صدد است تاالف) با مشخص کردن عوامل مهم موفقیت ومعیارهای عملکرد و تامین قابل اعتماد بودنپاسخگویی عملکرد، اعمال راهبرد کسب و کار راتسهیل کند، ب) فرایندهای سازمانی و عملکردکارکنان را بهطور مستمر بهبود بخشد، ج) فرهنگسازمانی مطلوبی فراهم آورد و د) اطلاعات ونتایجی را برای بهکارگیری در سیستمهای منابعانسانی و تصمیمگیریها به دست دهد. نظاممدیریت عملکرد برای توفیق در تحقق این اهداف،به زمان، تعهد و مهارتهای افراد دخیل در اینفرایند نیاز خواهد داشت .
این سازمانهای آیندهساز برای انجام فعالیتهایزیر، بر نتایج مدیریت عملکرد خود متکی هستند :
الف) مستندسازی رفتارها و مسئولیتهایشغلی کارکنان .
ب) کمک به فرایند تعیین و تعریف انتظاراتعملکردی .
ج) ایجاد چارچوبی برای برقراری ارتباط بینسرپرستان و کارکنان
د) ایجاد فرصتهای مستمر برای سرپرستان، درجهت هدایت و تشویق توسعه شخصی کارکنان .
ه' ) همسانسازی انتظارات فردی کارکنان بااهداف سازمانی (Levine, 1997).
در این سازمانها، بهخاطر ماهیت عملکرد ـمحور آنها، غالبا برخی مشخصههای تشویقیعملکرد اعمال و ترویج میشود. این مشخصههاعبارتاند از :
وضوح اهداف، مقاصد و اولویتهای سازمانی
گفتگوی صریح و دوجانبه بین سرپرستان وکارکنان آنها
تصمیمگیری مشترک بهوسیله سرپرستان وزیرمجموعه
ایجاد خسارت مخاطره کردن بدون ترس ازشکست
ایجاد موازنه بین فشارهای کوتاهمدت برایتولید و نیاز بلندمدت رشد و توسعه حرفهایکارکنان
تعهد سازمانی پایدار در جهت پاداشدهی به فعالیتهای برتر در محل کار (Robertson, 1995).
اصول مدیریت عملکرد
در سازمانهای دانشگر، اصول مشخصی را باید بهعنوان مبنای مهندسی مجدد و تحولات نوآورانهمدیریت عملکرد دنبال کرد. این اصولعبارتانداز :
مدیریت عملکرد بهعنوان نوعی فرایند اساسیکسب و کار
قدرت حاصل از تبادل اطلاعات و داشتناطلاعات مشترک
قایل شدن نوعی توجه فراتر از قابلیتسودآوری به ارزشها
یافتن پاسخ خاص برای هر مسئله (Davis, and Landa, 1999).
در این سازمانها، دیگر عوامل موفقیت فرایندمدیریت عملکرد بهقرار زیر است :
حمایت مدیریت ارشد از فرایند مدیریتعملکرد
نقش بارز مدیریت ارشد در طراحی و اجرایفرایند
آمادگی سازمانی و ابراز تعهد مدیریت نسبت بهتغییر فرایند، در صورت لزوم
همسویی و یکپارچگی نظام مدیریت عملکردبا دیگر نظامهای سازمانی
دخالت و درگیری کارکنان در فرایند
کارآموزش مناسب برای اجرای مطلوب فرایند
متناسب ساختن روشهای اجرای مدیریتعملکرد، به نحوی که هم با نیازهای کارکنانوهم با اهداف و مقاصد سازمان سازگار باشند .
ارزشیابی عملکرد سازمان به جای عملکرد افراد (Thomas, and Petrini, 1995).
یکی از نتایج فرایند موفق مدیریت عملکرد،توانمندسازی کارکنان است که به جای استقلال یاوابستگی کارمند، در صدد حصول همبستگی بینکارکنان و بستگی گروهی آنهاست. توانمندسازیکارکنان شالودهای است که بر مبنای آن کیفیتتولیدات و خدمات به مشتریان را میتوان بهطورمستمر بهبود بخشید. ایجاد یک فرهنگ و فضایتوانمندساز و نیرومند هم تکاملی (زمانبر ومرحلهای) و هم انقلابی است (ضمن مرحلهایبودن، گامهای نهایی در جهت واژگونی وضعموجود برداشته میشود ).
براساس نکات مثبتی که تاکنون دربارهنظامهای مدیریت عملکرد ارائه شده است. ایننظامها میتوانند اعتبار والایی را به سازمانهاارزانی دارند. با این وصف، غالب این نظامهااینگونه عمل نمیکنند. به عبارت دیگر، ایننظامها اگر بهگونهای اثربخش اعمال شوند به "منبعفایده" یا پدید آورنده ارزش افزوده مبدل میشوندو در غیر این صورت، به صورت "منبع هزینه" یاسربار غیر ضرور در میآیند . به بیان روشنتر اگریک نظام مدیریت عملکرد، عملکرد فرد را بهبودنبخشد و به عملکرد سازمانی پیشرفته منجرنشود، به خاطر زمان و منابع مصرف شده درطراحی و اجرای آن، یک "منبع هزینه" تلقیمیشود. نکته دیگر اینکه بعضی سازمانها به ایننکته آگاهی ندارند که آیا نظام مدیریت عملکردآنها منبع هزینه است یا منبع سود، زیرا آنان ابعاداقتصادی خود نظام را مورد سنجش قرار نمیدهندو این نظام به یک نظام تشریفاتی مبدل میشود.برخی کاستیهای نظامهای مدیریت عملکردعبارتاند از (Egan, 1995):
اغلب نظامهای مدیریت عملکرد به جای ذاتو جوهر، نوعی عرض و پیش پا افتادگی بههمراه دارند .
نظامهای مدیریت عملکرد را معمولامعادلنظامهای ارزیابی عملکرد گرفتهاند .
نظامهای عملکرد را بعضا به جای یکنظامتوسعهای، نظام نظارت تحمیلی تلقیکردهاند .
بسیاری از سرپرستان مهارتهای لازم برایمدیریت یا بهبود بخشیدن عملکرد را ندارند .
اغلب گامهای مدیریت عملکرد ازنوعیرویکردیکنواخت و نامناسب بهره میگیرند و سرانجام
در اغلب سازمانها، واحدهای منابع انسانی تنهاواحدهای مسئول طراحی و کنترل نظاممدیریت عملکرد محسوب میشوند .
فرایند مدیریت عملکرد
بهمنظور تمرکز بر نقاط ضعف کارکنان و تاکیدجامع بر نقاط قوت آنان، فرایند مدیریت عملکردرا باید یک فرایند چرخهای تلقی کرد. این فرایندجامع با برنامهریزی عملکرد آغاز میشود که خودشامل دو بخش است :
الف) تعریف نقشها و مسئولیتهای کارکنان ومعیارها و انتظارات عملکرد. این گام میتواندکارکنان را از نحوه مشارکت آنان در راهبرد سازمانآگاه کند .
ب) تدوین و تعیین اهداف مشخص برایکارکنان، این کار باید بر مبنای وظایف ومسئولیتها و تکالیف خود آنان تدوین شود .
هردو بخش این برنامه ریزی عملکرد (تعریفنقشها و مسئولیتها و تعیین اهداف) در مرحلهنخست، از سوی سرپرستان و با دادههای کارکنانبهطور مشارکتی انجام میگیرد. در مرحله دوم،سرپرست و کارمند برای تحقق اهداف تعریفشده، راهبردهایی را تدوین میکنند. در مرحلهسوم، سرپرست و کارمند درباره روشی تصمیممیگیرند که سرپرست برای پیگیری و نظارت برپیشرفت کارمند مورد استفاده قرار میدهد وسرانجام، در مرحله چهارم، سرپرست از طریقنظارت بر عملکرد کارمند و فراهم کردن بازخورداصلاحی یا در صورت لزوم تغییر انتظارات، بههدایت وی مبادرت میکند. هدایت و ارائهبازخورد، یک ارتباط مرتبط با عملکرد مستمر بینسرپرست و زیردستان اوست که عملکرد مطلوبرا تشویق و زیردستان را در اصلاح گامهاینارسایشان کمک میکند. بنابراین، هدایت، اساسفرایند مدیریت عملکرد محسوب میشود .
تعلیم و هدایت باید با بحث درباره عملکرد ومقایسه اینکه چگونه انتظارات مورد توافق درجلسه برنامهریزی را برمیآورد، بر تقویت ارتباطبین کارکنان و سرپرستان تاکید ورزد. تعلیم وهدایت به عنوان یک ارتباط آزادانه و مستمر،ضمن تضمین روزآمد بودن و صحت انتظاراتعملکرد، باید از طریق تشویق کارکنان، تهیهدستورعمل لازم و دریافت بازخورد، اعتماد آنان راجلب کند و کارکنان را با انگیزه و آماده نگهدارد.سرپرستان، در نقش مربی، زیردستان خود را برایارتقای دانش خودشان، استفاده مشترک از منابع ونشر اطلاعات درباره موفقیتها و شکستهای خود،تشویق و کمک میکنند . این کار در خلال جلساتهدایت و تعلیم صورت میگیرد. در این جلسات،کلیه وظایف شغلی کارکنان، رویهها و خطمشیهامورد بررسی قرار میگیرد تا اطمینان حاصل شودکه آنها در عین روشن، معقول و عملی بودن، ازاهداف سازمان حمایت میکنند، در غیراینصورت، میتوان در برنامه عملکرد تغییرات وتعدیلاتی به وجود آورد (Madler, Lisa, 1997).
از آنجا که موفقیت هر برنامه مدیریت عملکردبر میزان قابلیت آن در اندازهگیری عملکرد بستگیدارد، سرپرست در مرحله نهایی، عملکرد کارمندرا طی جلسات زمانبندی شده منظم و متعدد موردبررسی قرار میدهد تا پیشرفت کار را بهطورمستمر کنترل کند .
اگر چه مدیریت عملکرد، مفهوم جدیدی بهحساب میآید، ارزشیابی عملکرد طی چند دههگذشته از جمله تحسینبرانگیزترین و جنجالیترینخدمات کارکنان و فعالیتهای مدیریتی بوده وموضوع تحقیقات گسترده قرار گرفته است. میتوانگفت که ارزشیابی عملکرد با مطرح ساختنمجموعهای از دیدگاهها و برانگیختن احساساتگوناگون، یکی از پیچیده ترین فعالیتها و فرایندهایمدیریت منابع انسانی است. متاسفانه در اغلبنظامهای ارزشیابی به رغم حاصل شدن پیشرفتهاییدر فنآوری ارزشیابی، اعتبار و روایی آن هنوز جایبحث دارد. با این حال در بسیاری از سازمانها،ارزشیابی عملکرد، بخش جداییناپذیر برنامههایمدیریت منابع انسانی و ابزاری بسیار کارآمد درتوسعه حرفهای محسوب میشود و برای مقاصدمتعدد سرپرستی و توسعهای، از جمله برایارزشیابی عملکرد فردی بر حسب نیازهایسازمانی، پیشبینی بازخورد به کارکنان در جهتاصلاح یا تقویت رفتار آنها، تخصیص پاداش وارتقای شغلی افراد مورد استفاده قرار میگیرد
(Roberts and Pavlak, 1994).
ارزشیابی عملکرد در تسهیل اثربخشیسازمانی یک وظیفه مهم مدیریت منابع انسانیتلقی میشود. نقش ارزشیابی عملکرد، در سالهایاخیر، به شدت مورد توجه قرار گرفته است، زیراطرفداران ارزشیابی عملکرد معتقدند که یک نظاماثربخش ارزشیابی عملکرد میتواند مزیتهای زیادیبرای کارکنان، سرپرستان و سازمان بهوجود آورد.این ارزشیابی، دقیقا، بازخورد عملکرد مشخصی رابرای بهبود عملکرد کارکنان فراهم میآورد، الزاماتکارآموزی کارمند را معین و بحث توسعه وی راتسهیل میکند. بین تصمیمگیری کارکنان وعملکرد ارتباط نزدیکی برقرار میکند و سرانجامانگیزش و بهرهوری کارکنان را افزایش میدهد
(Longenecker and Nycodym, 1996).بهعلاوه، چنانچه فرایند ارزشیابی عملکردسازمان، فرایند اثربخشی نباشد، اثربخشی هر نوعنظام مدیریت منابع انسانی را وجهالمصالحه قرارخواهد داد. داشتن یک نظام و رویه ارزشیابیمطلوب فنی، به هیچوجه اثربخشی فرایند ارزشیابیسازمان را تضمین نمیکند . این نکته هم برایسرپرستان و هم برای زیردستان آنها نکتهای بسیارحایز اهمیت است که مفهوم و درک مشترکی ازمقاصد و عملکرد فرایند داشته باشند. آنجا کهنیازهای یکی از دو طرف (سرپرست یا کارمند)برآورده نشده باشد، اثربخشی فرایند ارزشیابی درمعرض مخاطره است. بهعلاوه، یک نظام اثربخشارزشیابی مستلزم، آن است که سرپرستان علاوه برمهارت لازم در انجام ارزشیابی، شوق و علاقه انجامآن را نیز داشته باشند. اکنون این مسئله مطرح استکه عوامل نظام ارزشیابی عملکرد اثربخش، بویژه درسازمانهای دانشگر، کداماند؟ دانش این عوامل شرطلازم تضمین اثربخشی عملکرد است و در فرایندتدوین نظام ارزشیابی عملکرد نخستین گام بهحساب میآید. این دانش میتواند به تحقق اهداففرد و سازمان کمک کند. عوامل اثربخشی نظامارزشیابی عملکرد عبارتاند از :
وجود طرح نظامی اثربخش که شامل (1) هدفیمشخص، ارزشمند و قابل فهم برای ارزشیابیعملکرد و (2) درونداد گسترده کارکنان وسرپرستان بر نحوه ارزشیابی باشد .
اقدامات مدیریتی ارزشیابی اثربخش عملکرد،شامل برنامهریزی عملکرد و بازبینی مستمرعملکرد و ارائه بازخورد به کارکنان درباره اینکهچگونه عملکرد خود را بهبود بخشند .
وجود حمایت مؤثر از نظام ارزشیابیعملکردی که سرپرستان را برای معمول داشتنرفتارهای ارزشیابی اثربخش، به منظور تضمینرضایت و رسیدگی به شکایات نظام ارزشیابیتشویق میکند .
پذیرش کارکنان از نظام ارزشیابی عملکردسازمان و تمایل آنان نسبت به انجام آن .
تعهد سرپرستان و کارکنان برای اعمال مناسبنظام ارزشیابی عملکرد سازمان
توافق کارکنان و سرپرستان بر تعریف عملکردمطلوب و نحوه تفسیر اطلاعات ارزشیابیعملکرد
بررسی مداوم و نظاممند خود نظام ارزشیابیعملکرد (Longenecker and Flink, 1997).
ضمن اشاره به این عوامل مهم اثربخشینظامهای ارزشیابی عملکرد، برخی از مشخصههای نظامهای مطلوب و نامطلوب را بررسی میکنیم .
الف) ویژگیهای نظامهای ارزشیابی عملکرد"مطلوب "
اعتماد متقابل کافی بین سرپرستان و زیردستانوجود دارد .
عملکردهای کارکنان بهطور کامل و به صورتملموس، اندازهگیری و هدایت میشود .
ارزشیابی عملکرد در فضایی صورت میگیرد کهسرپرستان صرفا بر ابعاد منفی عملکرد کارکنانتاکید نمیکنند .
بین فرهنگ سازمان و خط مشیهای ارزشیابیآن نوعی تناسب وجود دارد .
سرپرستان نسبت به تشریح نظام ارزشیابی بهکارکنان علاقهمندند و نحوه اجرای آن را با آناندر میان میگذارند .
اعمال ارزشیابی عملکرد به عهده سرپرستیآماده و جدی محول شده است که دانش کافیدرباره عملکرد واقعی زیردستان خود دارد .
ارزشیابی عملکرد رشد حرفهای را تشویق وانتقال فرهنگ آن را تسهیل میکند .
کارکنان فرصت اظهار نظر درباره مسایل و بحثدر اهداف و برنامهها را دارند .
کارکنان بازخورد کافی و مداومی را از منابعمختلف (سرپرستان، مشتریان، همکاران و...)دریافت میکنند تا از موقعیت خود، در ارتباطبا عملکرد مورد انتظار، آگاهی کسب کنند .
خودارزشیابی بخشی از فرایند بازخورد رسمیاست .
افزایش پرداختها هم بر مبنای عملکرد فردی وهم براساس عملکرد گروهی انجام میگیرد (Schay, 1993).
ب) ویژگیهای نظامهای ارزشیابی عملکرد"نامطلوب "
در عصر پیشرفتهای مداوم، دوران ارزش افزوده، عصر انجام فعالیتهای زیاد با امکانات محدود و بالاخره دوران ارتقایبهرهوری، داشتن یک نظام ارزشیابی عملکردنامناسب میتواند نارسایی سازمانی عظیمی باشد (Longenecker, and Flink, 1997) از جملهویژگیهای نظامهای ارزشیابی نامطلوب عبارتاند از :
نبود اهداف روشن و تعریف شده
نبود تعهد و مشارکت مدیریت ارشد
فقدان توجه کافی مدیریت نسبت به فرایندارزشیابی عملکرد
فقدان پاسخگویی ارزشیابی کننده
تمایل سرپرستان به دستودلبازی زیاد درارزشیابیها
فقدان بازبینیهای ادواری ارزشیابیها (تلقیارزشیابی، بهعنوان، رویداد سالی یکبار )
نبود فرصت مشارکت و دخالت کارکنان
نبود نظام مناسب پاداش مبتنی بر عملکرد
تکیه بر تنها منبع ارزشیابی و نبود فرصتارزشیابیهای چندگانه (چند منبعی )
نبود روششناسی کنترل انحراف
وجود تعصب و انحراف در ارزشیابی
استانداردهای مبهم و معیارهای نادرستعملکرد
نبود حمایت از پیشرفت بهرهوری، رضایتمشتری و کیفیت
تاکید بر جنبههای منفی وضعیت عملکرد
نارضایی کارکنان از ماهیت غیر عینی ارزشیابیعملکرد
آگاهی بر خصیصههای رفتاری کارکنان بهجایتاکید بر نتایج مرتبط با کار
نبود تبعاتی برای عملکرد ضعیف
احساس بیفایدگی ارزشیابی عملکرد واضطرابآور بودن آن
استفاده از رویکرد "واپسنگری" با تاکید برعملکرد گذشته
بهرهگیری از ارزشیابی عملکرد بهعنوان ابزار"دستوردادن و کنترل کردن "
بهرهگیری از ارزشیابی عملکرد بهعنوان ابزارارعاب کارکنان و اعمال سلطه بر آنان
(Davis, and Landa, 1999).
تبعات نظام نا مطلوب ارزشیابی عملکرد
متاسفانه اغلب سازمانها از درک هزینههای واقعییک ارزشیابی عملکرد نامطلوب ناتواناند وبنابراین برای حل مشکلات ناشی از آن تلاشکافی نمیکنند. این مشکلات برای کارکنان،سرپرستان و کل سازمان گران تمام میشود وپارهای از معضلات جدی با تاثیرات نامطلوب برعملکرد را در سطوح مختلف بهبار میآورد. ازجمله تبعات نظام نارسای ارزشیابی عملکردعبارتانداز :
ضمن انگیزهزدایی کارکنان، حمیت روحی وحمایت آنان از سازمان و بهرهوری آنان راکاهش میدهد .
موجب دلسردی کارکنان و سرپرستان میشود وبه روابط کاری آنها صدمه میزند .
رشد و توسعه کارکنان را سرکوب و متوقفمیکند و رفتار و نگرش منفی را بین سرپرستانو کارکنان افزایش میدهد .
تعارض و رقابت نادرست و غیرسازنده را درمیان کارکنان ترویج میکند .
احساس انزوا و فشار روحی سرپرستان وکارکنان را موجب میشود .
از کمک واقعی کارکنان به سازمان، مستنداتنادرستی را بهدست میدهد .
به ارتباط میان عملکرد کارکنان و افزایشپرداخت مرتبط با شایستگی آنها آسیب واردمیکند .
راه را برای بروز چالشها و طرح اعتراضهایبالقوه کارکنان هموار میکند .
اعتبار کلی تلاشهای مدیریت منابع انسانیسازمان را خدشهدار میکند .
براثربخشی کلی سازمان تاثیر منفی میگذارد .
توصیهها
الف) مدیریت عملکرد
اگر بنا بر این باشد که کیفیت به بخشی از فرهنگسازمانی مبدل شود، تردیدی نیست که عملیاتمدیریت عملکرد سازمانها، بویژه سازمانهایبرخوردار از کارکنان دانشگر و علاقهمند بهبهرهگیری هرچه مطلوب از همه منابع و ظرفیتها وابتکارات خود، مستلزم تحول اساسی خواهد بود.بدیهی است که نظامهای سنتی مدیریت عملکرد،بهجای حمایت از تاکید بر کیفیت نظاممند، بیشتراز برتری و شایستگی فردی کارکنان پشتیبانیمیکنند . این رویه باید متحول شود. باید نوعیچرخش از نظامهای عملکرد فردی به نظامهاییصورت گیرد که بر توسعه مهارتها و تواناییهایلازم برای انجام مطلوب کار تاکید دارند و ازمسئولیت جمعی حمایت میکنند. در اینسیستمها، ارزشیابیها رقابتی نیست و کارکنانبهجای تلاش در تحقق استانداردهای ازپیشتعریف شده، به رقابت با هم نمیپردازند
(Bowen and Lawler lll, 1992).
مدیریت عملکرد کارکنان دانشگر باید کمتردیوانسالارانه و بیشتر با توسعه کارکنان نزدیک ومرتبط باشد. سرپرستان آنها باید مدیریت عملکردرا فرایند مستمر بازبینیهایی تلقی کنند که بهجای "گذشته" بر "آینده" تاکید دارد و در آن واژههای"گفتگو"، "درک مشترک" و "تعهد متقابل" واژههایکلیدی محسوب میشوند. برای اجتناب از اثراتزیانبار مدیریت عملکرد نامطلوب، نظام "گفتگو"باید بین سرپرستان و کارکنان برقرار و امکانتعامل مداوم آنها فراهم شود .
سازمانهای دانشگر باید به محیط عملکرد -محور تبدیل شوند که در آن مدیران برای بهحداکثر رساندن رقابت، خلاقیت و بهرهوریکارکنان راههای ابداعی و تازهای را جستجومیکنند .
ب) ارزشیابی عملکرد
ارزشیابی عملکرد، علیرغم نارساییهای آن، جزءمهمی از فرایند مدیرت عملکرد به حساب میآیدو نباید صرفا به دلیل اینکه مدیریت و بهبودعملکرد کارکنان بهعهده سرپرستان است، کنارگذاشته شود بلکه سازمانها باید با انتقال ازرویکردهای نادرست و ناکارآمد سنتی بهرویکردی مناسب با رویکردهای تکاملی توسعهسازمانی، نظام ارزشیابی نوینی ابداع کنند .
سازمانها باید بهجای اینکه صرفا رفتارها ونتایج عملکرد کارکنان خود را طبق نظام سنتی(سالی یکبار) ارزشیابی کنند، با واداشتن آنها بهبرنامهریزی، نظارت و بهبود رفتارها و نتایج موردانتظار، در طول سال، آنان را در مدیریت و بهبودعملکرد و ارتقای قابلیتهایشان یاری کنند (Levine, 1997).
در بدو امر هدف از ابداع ارزشیابی عملکرداین بود که افراد را برای کسب مهارتهای خاص وسوقدادن عملکرد خودشان در جهت اهداف ونتایج مهم سازمانی تشویق و هدایت کند. هنوز همهمین روال حاکم است. چالش امروز تدوینرویکردهای اثربخشی است که این نیازها واولویتها را برآورده کند .
ارزشیابی عملکرد سرپرست ـ ساخته سالییکبار، شیوهای کهنه، نارسا و غیر اثربخش برایمدیریت کارکنان محسوب میشود . بهعنوانمثال، نتایج ضعیف ارزشیابی عملکرد یک کارمندممکن است نه به خاطر خود او بلکه به خاطرسرپرست ضعیفی باشد که میبایست کارمند خودرا در طول سال برای کمک به توسعه و بهبودعملکرد وی زیر نظر میداشت و هدایت میکرد.بنابراین، نظامها و فرایندهای ارزشیابی عملکردمعمول در سازمانها باید بهطور ادواری مورد تحلیلقرار گیرد تا درمورد اصلاح و بهبود و یا کنار نهادنآنها تصمیم لازم اتخاذ شود. این تجزیه و تحلیلهابسیار اساسی است، زیرا صرفا آن ارزشیابیهاییاثربخش است که میتواند به بهبود عملکرد منجرشود و ارزشیابیهای نامطلوب نه تنها فایدهای دربهبود عملکرد سازمان ندارند، بلکه خسارات جدیدر روحیه افراد سازمان را نیز موجب خواهد شد .
در امر ارزشیابی عملکرد کارکنان دانشگر،بهجای منافع کوتاه مدت سازمانی، باید بر توسعهمهارت حرفهای کارکنان، بهعنوان سرمایهگذاریبلند مدت تاکید کرد. بسیاری از سازمانها در انجاماین کارها ناتواناند: الف) دادن مهارتهای مطلوبارزشیابی به سرپرستان در جهت تشخیصمشکلات عملکرد و ب) تامین منابع حمایتیلازم برای کمک به بازگرداندن و آماده کردن کارکنانبه استعداد و بهرهوری کامل. بنابراین سازمانها بایدآموزش سرپرستان را در ارتباط با مهارتهای موردنیاز آنان در زمینههای زیر ارتقا بخشند :
برای ارزشیابی عملکرد زیردستان خود دلیلروشنی داشته باشند .
زیردستان خود را در یک فضای مطلوب و درقبال نتایج ارزشیابی عملکردشان به چالشوادارند .
نقش خود را در کمک به زیردستان برای ابرازتوان کامل و تحقق بالاترین سطح ممکنعملکرد آنها ارزیابی و بررسی کنند .
ارزشیابیها را درست، منسجم، منصفانه و بهطورعینی انجام دهند .
از ارزشیابی نامناسب عملکرد گذشته زیردستانو تعیین انتظارات غیر واقعی بر عملکرد آتیآنها اجتناب کنند .
توانایی ارائه بازخورد لازم به زیردستان را دربارهعملکردهای مطلوب و نامطلوب داشته باشند .
زیردستان نیز باید در فرایند ارزشیابیکارآموزی کنند تا اطمینان حاصل شود که دانش مورد نیاز برای مواجهه با ارزیابی خود رادارند .
آخرین کلام
این گفته که "تعهد واقعی نسبت به کیفیت" بهاینمعناست که در برنامههای مدیریت عملکردکارکنان باید اصلاحات مداوم به عمل آید میتواننتیجه گرفت که سازمانها نباید بهدنبال یک راهحلسریع باشند، بلکه باید برای بهبود مستمربرنامههای مدیریت عملکرد خود درصدد یافتنراههایی برآیند که بتوانند بهشیوهای بهتر از شغلسازمانی خود حمایت کنند و پاسخگوی نیازهایکارکنان خود باشند .
مرجعها
1. Bowen, D. E. and E. E. Lawler lll, ``TotalQuality-Oriented Human Resources Manage-ment'', Organizational Dynamics, Vol. 21, No4,Spring 1992.
2. Davis, Tom and Michael Landa, ``A Contrarylook at Employee Performance Appraisal'',Canadian Manager, Vol. 24, No. 3, February1999.
3. Egan Gerard, ``A Clear Path to PeakPerformance'', People Management, Vol. 1, No.10, May 1995.
4. Grote, Dick, ``Public Sector Organizations'',Public Personnel Management, Vol. 29, No. 1,Spring 2000.
5. Levine, Hermine Z., ``Human Resources'',Compensation and Benefits Review, Vol. 29, No.4, July/August 1997.
6. Longenecker, Clinton O. and Laurence 5. Fink,``Keys to Designing and Running an EffectivePerformance Appraisal System: LessonsLeared'', Journal of Compensation and Benefits,Vol. 13, No. 3, November/December 1997.
7. Longenecker, Clinton O. and Nick Nykodym,``Public Sector Performance AppraisalEffectiveness: A Case Study'', Public PersonnelManagement, Vol. 25, No. 2, Summer 1996.
8. Madler, Lisa, ``Overview of Geoggiagain and the
Performance Management Process'', Journal ofEnvironment Health, Vol. 59, No. 9, May 1997.
9. OسNeal, S. and M. Palladino, ``RevampIneffective Performance Management'', Per-sonnel Journal, Vol. 71, No. 2, February 1992.
10. Roberts, Gary A, and Thomas Pavlak,``Municipal Govemment Personnel Professionaland Performance Appraisal: Is there aConsensus on the Characteristics of anEffective Appraisal System'', Public PersonnelManagement, Vol. 25, No. 3, Fall 1996.
11. Robertson, R. F., ``Develop a PerformanceFocused Organization'', Hydrocarbon Proce-ssing, Vol. 75, No. 12, December 1996.
12. Schay, Brigitte W., ``In Search of the HollyGrail: Lessons in Performance Management'',Public Personnel Management, Vol. 24, No. 2,Winter 1993.
13. Spangenberg, H. H. & C. C. Theron,``Developing a Performance Management AuditQuestionnaire'', South African Journal ofPsychology, Vol. 27, No. 3, September 1997.
14. Thomas, Rebecca and Catherine M. Petrini,``Balancing Act'', Training and Development,Vol. 49, No. 2, February 1995.
نویسنده : دکتر خدایار ابیلی, عضو هیئت علمی سازمان مدیریت صنعتی
مترجم : ترجمه حسن موفقی,مدیرعامل شرکت بدیع
برگرفته از: سازمان مدیزیت صنغتی
● راههای به حداقل رساندن ریسکها
بیگمان، هیچ چیزی به اندازه داشتن احساس امنیت برای انسان اهمیت ندارد. به دیگر سخن، نیاز به امنیت یکی از نیازهای مهم جامعه بشری است . علل و عوامل زیادی در ایجاد امنیت افراد تأثیر دارد. یکی از این عوامل، برخورد افراد از حداقل امکانات زندگی است که میتواند در شرایط رویاروئی با ریسک به وی کمک کند .
تصمیمگیرندگان، برنامهریزان، سیاستگذاران و کارشناسان بخش کشاورزی و توسعه روستائی، باید در فکر باشند تا هنگام رویاروئی با خطر، متناسب با نوع خطرهائی که مناطق مختلف روستائی و کشاورزی را تهدید میکند، امکانات و لوازم ضروری را پیشبینی کنند و در اختیار بهرهبرداران کشاورزی قرار دهند تا هنگام پدید آمدن حادثه، امنیت زندگی کشاورزان تا حدودی فراهم آید .
بهطور کلی، دسترسی آسان و بدون واسطه کشاورزان به اینگونه امکانات، میتواند یکی ازعوامل مهم و کارآمد در کاهش پدیده ریسک بهشمار رود. در این راستا، حمایت مالی دولت از قشر کمدرآمد و آسیبپذیر روستائی از اهمیت ویژهای برخوردار است؛ زیرا این عده بهدلیل برخوردارنبودن از حداقل امکانات زندگی، توان رویاروئی با خطر در شرایط همراه با ریسک را ندارند .
یکی دیگر از راههای به حداقل رساندن ریسک، افزایش سطح آگاهی و دانش کشاورزان نسبت به دامنه و گستره خطر و آشنائی با راههی رویاروئی با آن است. در این زمینه، نقشآموزان بهعنوان اهرم مؤثری که میتواند شناخت انسان را نسبت به پدیدههای مختلف افزایش دهد، اهمیت ویژهای دارد .
کشاورزان و اعضاء خانواده آنها باید از نعمت ”آموزشهای رویاروئی با ریسک“ که در این مبحث مورد تأکید قرار گرفته است، برخوردار باشند تا بتوانند در هنگام رویاروئی با خطر و برآمدن حادثه، بهخوبی با شرایط ایجاد شده رویاروئی کنند .
بیگمان آموزش، زمانی مؤثر و کارساز خواهد بود که تمام قشرهای روستائی، بهویژه کودکان و نوجوانان و زنان نیز از سودمندیهای آن بهرهمند شوند. از اینرو، تدوین یک برنامه آموزشی مناسب و تصمیمگیری در مورد طراحی راههای مناسب رویاروئی با ریسک ضرورت پیدا میکند .
بنابراین، تصمیمگیرندگان بخش کشاورزی و حتی خود کشاورزان، همواره باید یک ”طرح مدیریت کاهش و تسلط بر ریسک“ را برای خود طراحی کنند و آن را بهکار گیرند .
● اتفاده از تجربهها
یکی دیگر از راهبردهای اساسی ”مدیریت ریسک“ که بسیار ساده و آسان بهنظر میرسد، استفاده از تجربههای سودمند خود کشاورزان است . بهرهبرداران کشاورزی طی سالها تجربهاندوزی در شغل خود، بهخوبی از تأثیر ناگوار شرایط محیطی بر زندگی خویش آگاهی دارند و راههای مختلف مبارزه با شرایط سخت و دشوار را طی سالهای پیاپی کار آموختهاند.اندوخته گرانبهائی که کشاورزان و روستائیان، در توشه دارند، گنجینه باارزشی است که هیچگاه نباید نادیده یا بیاهمیت انگاشته شود؛ بلکه باید چراغ راه هدایت تصمیمگیرندگان و برنامهریزان توسعه کشاورزی برای تدوین برنامههای رویاروئی با خطر در شرایط ریسک باشد؛ بدینمعنا که موفقیت برنامههای تدوینشده برای کاهش ریسک تولیدات کشاورزی، بستگی به این دارد که تا چه اندازه به تجربهها و نیازهای کشاورزان توجه کرده و آن را بهکار بستهایم، در واقع باید به کشاورزان توصیه کرد از تجربههای خود بیشتر استفاده کنند .
باور ما این است که استفاده از تجربهها زمانی کارساز و سودمند خواهد بود که مبتنی بر ارائه یک طرح متناسب با شریط روستا برای رویاروئی با خطر باشد .
طرحی که در اینجا پیشنهاد میشود، این است که کشاورزان باید از همسایهها و اطرافیان خود پشتیبانی کنند، زیرا یک شبکه قوی از همسایهها و اطرافیان، همواره میتواند بهترین شبکه ایمنی باشد که یک خانواده کشاورزی در اختیار دارد. کشاورزان باید بدانند که همکاری و در اختیار گذاشتن تجربهها و دانستههای آنان میتواند، هزینهها را بهطور مؤثری کاهش دهد و بر سودآوری بیفزاید و در نتیجه انگیزه آنان بیشتر میشود و رضایت آنها در سطح زندگی مزرعهداری نیزبهدست خواهد آمد .
این همکاری و همدلی باعث خواهد شد کشاورزان طرحهای اضطراری را بهطور مشترک با همسایههای خود آماده و هماهنگ کنند تا چنانچه یکی از آنها ناتوان و بیمار شد با مشکل دیگری بر سر راه وی قرار گرفت، دیگر کشاورزان به همکاری و کمک برای برطرف کردن مشکل وی بشتابند. بنابراین، راههای گوناگونی برای رویاروئی با خطر در شرایط ریسک وجود دارد که برنامهریزان و کشاورزان در کنار هم میتوانند برای ایجاد امنیت آنها را بهکار گیرند .
● بیمه مناسبترین روش در مدیریت ریسک
بهراستی، اگر دولت کشاورزان را حمایت نکند، در این صورت آنان با توشه اندک خود تا چه اندازه میتوانند و گرایش دارند که محصولات خود را بیمه کنند. بدیهی است که بهرهبرداران کشاورزی از درآمد و اندوخته چندانی برخوردار نیستند. که برای هزینههای اضافی پول خرج کنند. به دیگر سخن، درآمد اغلب کشاورزان برای تأمین نیازهای عمومی آنها بسنده نیست. بیگمان، آنان در صورتی حاضرند محصولات خود را بیمه کنند که از سوئی، نخست، هزینههائی که برای خرید بیمه (حق بیمه) در نظر گرفته شده است، بسیار اندک باشد و مشکلی برای پرداخت آن پدید نیاید و دوم اینکه، دولت آنان را حمایت کند. گذشته از اینها، کشاورزان باید به اهمیت بیمه پی ببرند و از منافع آن آگاه باشند. بیگمان، یکی از وظایف مهم مدیریت ریسک، جستجوی راهکارهای عملی و کارآمد، بهمنظور تحقق هدفهای موردنظر کشاورزان، یعنی تأمین منافع آنها از راه بیمه خواهد بود .
بیمه، مهمترین ابزار حمایتی برای تبدیل مدیریت بحران به مدیریت ریسک در بخش کشاورزی بهشمار میرود. به دیگر سخن، بیمه کشاورزی یکی از مهمترین سازوکارهای لازم برای ایجاد امنیت سرمایهگذاری در بخش کشاورزی و رویاروئی با نبود حتمیت و مخاطرهپذیری شدید فعالیت و سرمایهگذاری است .
بیمه، یکی از راههای خردمندانه و در واقع، مهمترین روش انتقال ریسک به شخص ثالثی است که آمادگی پذیرش آن را دارد. بیمه، سازوکاری مالی با هدف کاهش میزان خسارت از راه بههم پیوستن تعداد زیادی از عوامل نامعلوم برای تقسیم و تعمیم دادن بار مالی خسارت است .
بیمه محصولات کشاورزی، ابزار مؤثری برای ایجاد سیاستهای توسعهبخش کشاورزی، منطقهای کردن کشت و ترکیب کشت مطلوب، گسترش روشهای نوین زراعی و دامی، بهزراعی، جلوگیری از مهاجرتهای بیرویه روستائیان به شهرها و در نهایت، رسیدن به هدفهای توسعهبخش کشاورزی است .
بیمه، بهعنوان رهیافتی برای از بین بردن آسیبپذیری روستائیان که یکی از ابعاد محرومیت جامعه روستائی است، نقش مهمی ایفاء میکند .
از اینرو، میتوان چنین نتیجه گرفت، بیمه محصولات کشاورزی، ابزاری مؤثر است که افزون بر ایجاد امنیت سرمایهگذاری و رویاروئی با شرایط همراه با ریسک در این بخش، رضایتخاطر و منافع موردنظر کشاورزان را نیز تأمین میکند. به دیگر سخن، بهطور یقین میتوان گفت، بدون امنیت، کشاورزی رونق نمیگیرد و این امنیت زمانی بهدست خواهد آمد که هدفهای مدیریت ریسک که بیمه کردن محصولات کشاورزی یکی از آنها است، تحقق یابد .
● نتیجهگیری
یکی از چالشهای مهم و پیش روی تولید محصولات کشاورزی، طبیعت آسیبپذیر این تولیدات است که خسارتهای زیادی را برای کشاورزان و روستائیان در پی دارد. این امر شاید از مهمترین عواملی باشد که کاهش انگیزه برای حضور پویا در فعالیتهای کشاورزی را از سوی روستائیان، سبب شده است .
در این راستا، کشاورزان و تولیدکنندگان کشاورزی همواره با نوعی ناباوری و نبود اطمینان در تولید، روبهرویند که در مقایسه با سرمایهگذاری در صنعت و خدمات از امنیت اقتصادی و سرمایهگذاری کمتری برخوردار است. اگرچه ممکن است برای کنترل ریسک و میزان خطرپذیری محصولات کشاورزی، راههای گوناگونی وجود داشته باشد که بیشتر نیز بدانها اشاره شد، ولی بر پایه تجربههای علمی و عملی در بسیاری از کشورهای جهان، توجه به ”مدیریت ریسک“ یکی ازبهترین و خردمندانهترین شیوههائی است که میتوان به آن استناد کرد .
مدیریت ریسک دستیابی به سازوکارهای مؤثر برای تخمین زمان وقوع یک پیشامد منفی و خسارتزا است. به دیگر سخن، آمادهباش برای رویاروئی با وضعیتهای نامعین و خطرزا بهشمار میآید .
البته گفتنی است این نگاه مدیریتی تنها به پیشبینی صرف نمیپردازد، بلکه گزینههای مختلف احتمالاتی را نیز که برای پدید آمدن خطر در آینده وجود دارد، موردنظر قرار میدهد. بدیهی است، در صورت طراحی و برنامهریزی برای آینده، امکان رویاروئی با خطرها و در نتیجه کاهش ضریب زیانها، بیشتر شود .
یکی از اهرمهای مهم، کارا و مؤثر در مدیریت ریسک، انتقال مسئولیت ریسک به سازمانها و مؤسسههای دیگر است. بیمه، سازوکار مهمی در این راستا بهشمار میرود. در واقع احتمال زیان تولیدکننده کشاورزی و کشاورزان از راه بیمه محصولات کشاورزی، به دوش دیگری میاندازد؛ ولی، طبیعی است که برای انجام اینکار باید هزینهای بپردازند .
آنچه در این میان اهمیت فراوانی دارد، این است که کشاورز باید بتواند، برای حوادثی که هنوز روی نداده است، هزینهای را پرداخت کند. شاید دشوارترین کار در استفاده از بیمه برای کاهش خطر و زیان، نبود درک لازم و یا به دیگر سخن، فرهنگ موردنیاز در این زمینه است. به همین دلیل، نه تنها افراد، بلکه سازمانهای دولتی نیز بیشتر اعتبارات خود را صرف درمان میکنند. تا پیشگیر، از همینرو، چون بیمه نیز زیر چتر پارادیم پیشگیری قرار میگیرد، پذیرش آن ساده نیست. در مدیریت ریسک به آموزش بهاء زیادی داده میشود که خود به نوعی حلکننده مسئله پیشگفته است. با اهرم آموزش، میتوان بستر را برای گسترش فکری کشاورزان در توجه به پیشگیری بهجای درمان، فراهم آورد .
نتیجه آنکه، بیمه میتواند در کنار دیگر ابزار و ساز و کارهای کاهش ریسک، ولی بهعنوان جزئی شایانتوجه، ضریب خسارتهای بخش کشاورزی را کم کند و در نتیجه، امکان سرمایهگذاری و گرایش بیشتر به انجام فعالیتهای کشاورزی را بهعنوان بسترساز اصلی تولید جامع کشور، فراهم سازد .
عبدالعلی بهرامی - دکتر حسین آگهی
برگرفته از: rmsummit.i