در این مقاله ضمن بیان مقدمه ای درباره اهمیت ایجاد انگیزش در کارکنان سازمان، بر متفاوت بودن نیازهای انگیزشی آنان در تجویز برنامه های انگیزشی تاکید می شود. در ادامه مهمترین برنامه های سازمانی برای ایجاد، افزایش و تقویت انگیزش کارکنان در سطوح مختلف سازمانی و اداری مطرح و توصیف می شود . تاکید این مقاله نیز بر ارائه تکنیک هایی است که درخصوص برنامه هایی همچون مدیریت مبتنی بر هدف، تعدیل در رفتار، مشارکت کارکنان، برنامه های مبتنی بر حقوق متغیر، برنامه های پرداخت بر اساس مهارت (شایستگی) و بالاخره برنامه های مزایای انعطافپذیر موثر واقع می شوند.
یکی از وظایف مهم مدیران در سازمانها، شناسایی استعدادهای بالقوه کارکنان خود و فراهم کردن زمینه های رشد و شکوفایی آنان است که زمینه تحقق هدف مهم و اساسی ارتقای بهره وری را نیز فراهم می کند. به عبارت دیگر شناخت مسائل انگیزشی کارکنان جهت بهبود عملکرد و افزایش بهره وری سازمان بسیار حائز اهمیت است. همچنین کسب چنین شناختی می تواند به بهبود کاربرد منابع انسانی سازمانی کمک شایانی کند و در جلوگیری از مقاومت کارکنان در مقابل تغییرات، کاهش محدودیت در بازده و مبارزه با ستیز و مجادله کاری کارکنان بایکدیگر کمک کند و به ایجاد یک سازمان سودآور منتهی شود .
این مسئله مدیران را وادار و ناگزیر میسازد تا محیط درونی و بیرونی حاکم بر سازمان را به گونه ای شکل دهند تا اهداف مناسب برای ارضای نیاز کارکنان را انتخاب کنند و برای ایجاد انگیزش در کارکنان خود موفق باشند. در این زمینه توجه به چند نکته ضروری است :
-1 افراد از نظر پویایی انگیزشی با یکدیگر متفاوتند . برای مثال سطح انگیزشی یک کارگر با یک کارمند فرق میکند. همینطور برنامه هایی برای انگیزش در یک مدیر میانی با یک مدیر ارشد. همچنین کارمندی که در اثر کار در یک بخش سازمان دچار افسردگی می شود، ممکن است که در قسمت دیگر بازدهی و بهره وری بالایی داشته باشد. به علاوه، یک کارگر که در اثر کار با یک دستگاه در یک شهر احساس خستگی می کند، امکان دارد در شهر دیگری ساعتها با دستگاه مشابه بدون احساس خستگی کار کند. به اعتقاد بسیاری از کارشناسان علت این امر ممکن است به شخص یا کننده کار بستگی نداشته باشد، بلکه به محیط، موقعیت یا وضعیت کار بستگی دارد .
-2 سطح یا میزان انگیزش یک نفر در زمانهای متفاوت فرق می کند .
-3 ممکن است که فرد تلاش زیادی در سازمان بنماید ولی این کوششها در راستای اهداف سازمانی نباشد و در مخالفت با منافع سازمان صورت گیرد. به عنوان مثال بسیاری از اعضا وکارکنان، مقدار زیادی از وقت خود را صرف صحبت با دوستان و همکاران می کنند تا بدین طریق نیازهای اجتماعی خود را ارضاء کنند. در چنین حالتی، تلاش و کوشش زیادی انجام می شود، ولی این تلاش در جهت افزایش تولید و بازدهی سازمان نبوده است. بنابراین احتمال اینکه تلاش افراد باعث افزایش بازدهی یا عملکرد سازمان شود، کم است، مگر اینکه تلاش مزبور در جهت اهداف سازمانی و سازگار با آنها انجام شود .
توجه به مسائل مطرح شده فوق جای هیچ گونه تردیدی را باقی نمی گذارد که کارکنان سازمان از نظر سطح، زمینه ها و عوامل بروز انگیزش و همچنین زمان و مکان افزایش آن بایکدیگر متفاوت هستند. بنابراین سازمانها برای ایجاد و افزایش انگیزش کارکنان خود به برنامه و ابزارهای متعدد و متفاوتی نیاز دارند که این مقاله در پی طرح آنان است .
برنامه های سازمانی ایجاد انگیزش در کارکنان
عمده ترین برنامه ها برای ایجاد انگیزش در سازمان عبارتند از :
-1 مدیریت مبتنی بر هدف: این برنامه مدیریتی توسط پیتر دراکر ارائه شد تا با استفاده از هدفهای سازمان، افراد را تحریک و بدین وسیله در آنان ایجاد انگیزه کند .
اهمیت این برنامه در تاکیدی است که بر اهداف کلی سازمان می شود. از آنجا که همه افراد سازمان در تعیین هدفهای مزبور مشارکت دارند، مسیر اجرای برنامه مدیریت مبتنی بر هدف دو طرفه ( از بالا به پایین و از پایین به بالا) است و در نتیجه سلسله مراتبی از اهداف به وجود می آید که در بین سطوح آن رابطه معقول و ذیربطی وجود خواهد داشت .
از نظر فرد کارگر یا کارمند، اجرای برنامه مدیریت مبتنی بر هدف، اهداف عملکردی ویژه و شخصی به وجود میآورد و بنابراین هر فرد در واحد خود نقش مشخص و معینی ایفا خواهد کرد و اگر همه افراد سازمان به اهداف خود دست یابند، در آن صورت اهداف واحد مزبور تامین خواهد شد و در نهایت سازمان به اهداف کلی خود خواهد رسید. شهرت این روش در آن است که همیشه کاربرد دارد. در مواردی هم که این برنامه نتوانسته است انتظارات مدیران را برآورده سازد، مشکل در برنامه فوق نبوده، بلکه علت، انتظارات غیر واقعی از نتایج، نداشتن تعهد مدیریت عالی سازمان، ناتوانی یا بی میلی مدیریت نسبت به این برنامه بوده است .
تحقیقاتی که در رابطه با این روش انجام شده است، نشان می دهد که در حال حاضر بسیاری از سازمانهای بزرگ (عمومی و دولتی) در کشور های غربی به صورت رسمی از برنامه مدیریت مبتنی بر هدف برای ایجاد انگیزش در کارکنان خود استفاده می کنند یا اینکه قبلاَ از آن استفاده کردهاند .
در اجرای مدیریت مبتنی بر هدف توجه به موارد زیر ضروری است :
_ اهداف باید به صورت دقیق تعیین و مشخص شوند .
_ اهداف الزاماَ به وسیله مدیریت یا ریاست سازمان تعیین نمی شوند.به عبارت دیگر اهداف مشارکتی جایگزین اهداف تحمیلی می شوند .
_ هر هدف باید در یک دوره زمانی معین تامین شود .
_ افراد در طول اجرای برنامه و بصورت مرتب از میزان پیشرفت کارخود آگاهی می یابند. به عبارت دیگر از عملکرد خود بازخورد می گیرند .
-2 تعدیل در رفتار: این برنامه مبتنی بر این اصل اساسی است که با توجه به نتایج حاصل از عملکرد کارکنان، اهمیت انواع کارهایی که فرد در سازمان انجام می دهد، یکسان نیست. در حال حاضر تعداد زیادی از سازمانها در کشورهای غربی، جهت بهبود بهره وری، کاهش اشتباهات، پایین آوردن نرخ غیبت کارکنان، تاخیرها و ... روش تعدیل رفتار سازمانی را به کار میبرند. این برنامه شامل پنج مرحله است :
مرحله اول- شناسایی رفتار اصلی (تعیین کننده): شناسایی رفتارهایی که بیشترین اثر را بر عملکرد دارند .
مرحله دوم- سنجش یا اندازه گیری رفتارها: باید شاخصهای اندازه گیری تهیه شود . این شاخصها شامل تعیین رفتارهایی است که در شرایط موجود تکرار می شود .
مرحله سوم- شناسایی ترتیب رفتارها: عبارت است از یک تجزیه و تحلیل عملی به منظور تعیین رفتارهایی که در جهت بهبود عملکرد صورت می گیرد .
مرحله چهارم - ارائه استراتژی و ایجاد تغییرات لازم در رفتار ها: در این مرحله، مدیر برای تقویت رفتاری که به عملکرد مطلوب می انجامد و تضعیف رفتارهای نا مطلوب دست به کار می شود و نوعی استراتژی خاص را به اجرا می آورد. در اجرای این استراتژی برخی از روابط عملکرد- پاداش تغییر خواهد کرد. به عبارت دیگر ساختار، پردازش، تکنولوژی و گروه های کاری باید انجام شود تا به عملکرد عالی پاداش بیشتری تعلق گیرد .
مرحله پنجم- ارزیابی عملکرد : ارزیابی بهبود عملکرد است. در این مرحله بررسی تغییر در رفتار کارمند صورت می گیرد که آیا یک تغییر همیشگی صورت گرفته است یا خیر؟
-3 مشارکت کارکنان: مقصود از مشارکت کارکنان، انواع روشها و فعالیتهایی است که در زمینه مشارکت اعضای سازمان انجام می گیرد. در تعریف این عبارت چنین آمده است که این امر نوعی فرایند مشارکتی است که هدف آن تشویق و ترغیب کارکنان و اعضای سازمان به دادن تعهد و مشارکت هر چه بیشتر در امر موفقیت سازمان است. پایه و اساس این اندیشه بر این منطق است که کارکنان در فرایند تصمیماتی که بر سرنوشت آنان اثر میگذارد، مشارکت کنند و در کار اداری و سازمانی از آزادی عمل بیشتری برخوردار شوند و در نهایت باعث افزایش بازدهی، تولید و بهره وری در سازمان شوند .
برنامه های مشارکت کارکنان به انواع خاصی تقسیم می شود که عبارتند از :
الف - مدیریت مشارکتی: افراد در تصمیمگیریها مشارکت می کنند، یعنی زیر دستان در تصمیم گیری نقش دارند و در این زمینه با رئیس مستقیم خود در قدرت سهیم هستند. جهت کارساز شدن این روش لازم است تا به افراد فرصت مناسب برای مشارکت داده شود. در این روش کارکنان باید از توانایی لازم ( هوش، دانش فنی و روابط انسانی ) برخوردار باشند تا بتوانند مشارکت موثر کنند و فرهنگ سازمانی باید به گونه ای باشد که این نوع مشارکت را تایید کند .
علیرضامقدسی
برگرفته از: روزنامه تفاهم
اینها چند علامت هشدار دهنده هستند که در زیر آورده ایم و پیشنهاداتی نیز برای کمک به شما برای جلوگیری از بروز این مشکلات ارائه می دهیم تا بتوانید فرصت های موفقیت خود را بالاتر ببرید.
1- دلایل معقول و صحیحی برای شروع این کار ندارید
اگر تازه از کار قبلی اخراج شده اید، بگذارید مدتی زمان بگذرد تا بتوانید نقاط ضعف و قدرت خود را تا حدی بشناسید قبل از اینکه پول و انرژی خود را در یک کار مخاطره آمیز بریزید مگر اینکه قبلاً تحقیقات لازم را انجام داده باشید. نقشه ای برای زود پولدار شدن وجود ندارد.
از طرف دیگر، اگر این کاری است که از مدتها پیش می خواستید انجام دهید و تحقیقات خود را انجام داده اید، نقشه ای برای کار دارید و خوب جوانب کار را در نظر گرفته اید، رویاهایتان را دنبال کنید، اما با چشمانی کاملاً باز.
2- نقشه ای طولانی مدت برای این کار ندارید
کسی که شرکتی را تاسیس می کند باید خیلی بیشتر از 6 تا 12 ماه اول را ببیند. اطمینان یابید که حتماً برای پر منفعت نگاه داشتن شرکت برای چند سال آینده نقشه های اساسی در سر دارید. ضروری است که برای نقشه هایتان اشتیاق داشته باشید، اما اگر الگو و نمونه خوبی در دسترس ندارید و به اندازه کافی هم در مورد بازار کار تحقیق نکرده اید، مطمئن باشید که موفق نخواهید شد.
شرکت هایی که موفق می شوند آنهایی هستند که دائماً خود را دوباره سازی کرده و محصولات و سرویس های خود را توسعه می دهند و در صدد بالا بردن درآمد و بازده کارشان هستند.
3- برای ایجاد سرمایه کاری مشکل دارید
دقت کنید که یکباره همه پس انداز و سرمایه تان را در این کار نگذارید. دنبال قرض کردن هم نباشید تا برای خود سرمایه درست کنید. پول گرفتن از دوستان و خانواده و فامیل ممکن است در روابط شخصی شما با آنها اختلال ایجاد کند. بنابراین اگر بانکدارتان با تصمیمات شما موافقت نکرد، احتمالاً باید بیشتر در مورد نقشه کارتان فکر کنید.
4- مهارت های مدیریتی ندارید
چون می خواهید کاری تکنفره را شروع کنید، همه کارها را خودتان باید انجام دهید : مصاحبه ، استخدام، مدیریت و اخراج کارکنان. باید مهارت های مدیریتی داشته باشید تا بتوانید به کارکنانتان طی دوران های سخت کاری انگیزه بدهید تا مطمئن شوید که امید خود را از دست نداده و کار را کنار نمی گذارند. فردی با قدرت مدیریت پایین و مهارت های مردمی بی اثر، نخواهد توانست به خوبی انگیزه به دیگران بدهد. باید صبر و سیاست داشته و حرفه ای عمل کنید .
5- فکر می کنید که می توانید همه کارها را به تنهایی انجام دهید
یک موسس خوب باید بداند که چه زمانی دنبال متخصصین حرفه ای برود تا بتواند از آنها کمی همکاری و مشاوره بگیرد در حالی که خود کارهای مهم را در دست دارد و رئیس شرکت قلمداد می شود. یک همکار مطمئن استخدام کنید تا به جزئیات امور رسیدگی کند. با این کار فکر خودتان هم تا اندازه زیادی راحت تر خواهد شد.
6- اطرافتان را پر از افراد بله قربان گو کرده اید
یک رئیس قدرتمند تیم کارکنانش را از کسانی انتخاب می کند که مهارت های ویژه داشته باشند نه بله قربان گوهایی که فقط در حال تملق کردن هستند. شما نیاز به مشاورین، همکاران و کارکنانی دارید که قابل اطمینان باشند و صادقانه شما را حمایت کنند.
7- شریک خوبی برای خود انتخاب نمی کنید
اطمینان یابید که کسب و کاری که راه انداخته اید کاملاً قانونی باشد. چون ممکن است از اداره کل مالیات های مرکزی سراغتان بیایند. ممکن است کسی که به عنوان شریک و همکار تراز اولتان معین کرده اید بتواند برایتان مشکل ساز شود. اگر او از غیر قانونی بودن کارتان به شما اطلاعی ندهد، کار شما گره خواهد خورد.
8- از تبلیغات دست می کشید
قرارداد پرمنفعتی بسته اید و مشغول پول درآوردن هستید. اما وقتی خیلی درگیر اینگونه مسائل می شوید، دیگر فراموش می کنید که این اصلاً کافی نیست و باید کمی هم آینده نگری کنید. روی محصولاتتان کار کنید و سعی کنید راه هایی را پیدا کنید که بتوان از طریق آن شهرت و اعتبار خود را بالاتر ببرید. با تبلیغات یا با هر وسیله ای که می توانید این کار را انجام دهید. در مسابقات ورزشی، میهمانی های بزرگ یا گردهمایی ها می توانید تبلیغات کنید.
9- به فکر رقبا نیستید
وقتی کار و ایده جدیدی را به کار انداخته اید، مطمئن باشید که همیشه کپی کارهایی وجود دارند که منتظر یافتن ایده های جدیدی دیگران هستند. وقتی افراد موفقیت شما را ببینند، سعی خواهند کرد که با شما رقابت کنند. برای رقابت کردن همیشه آماده باشید و آن را در برنامه و نقشه ی کارتان قرار دهید.
10- مخارجتان بالاتر می رود
قسمتی از رویایتان ممکن است شرکتی زیبا و مجلل با بهترین و گرانتریین لوازم و دکوراسیون باشد. اما برای ساختن چنین شرکتی عجله نکنید. کمی زمان لازم است. خرج کردن همه پولی که می توانست صرف تبلیغات برای شرکتتان شود برای دکوراسیون و این چیزها در اول کار اصلاً معقولانه نیست.
11-انگیزه تان را از دست خواهید داد
در اول کار، همه مؤسسین خود را در کارهای روزانه غرق می کنند. به یاد داشته باشید که کمی تفریح هم برایتان لازم است. با دوستان بیرون بروید یا همراه با خانواده به پیک نیک و گردش بروید. بعضی شب ها شام را در رستوران صرف کنید، چه اشکالی دارد؟ در زندگی توازن لازم است. با غرق کردن بیش از حد خود در کار کم کم انگیزه هایتان را از دست خواهید داد.
12. نقشه جایگزین ندارید
کسی دوست ندارد که به مسائل منفی فکر کند، اما به عنوان یک موسس باید انتظار حوادث غیر مترقبه را داشته باشید. حوادث و مشکلات همیشه در کمین هستند. شما باید برای روبه رو شدن با اینگونه مشکلات آمادگی لازم را داشته باشید.
چشمانتان را باز نگاه دارید
با خودتان صادق باشید و به حرف ها و پیشنهادات کارکنان قابل اطمینانتان گوش فرا دهید. زمان کافی را صرف آماده کردن، مرور و بازبینی همه ی مراحل کارتان کنید و با این کار درصد اشتباهاتتان را پائین تر خواهید آورد و موفق تر خواهید بود.
نویسنده: آرمند
برگرفته از: bazar.persiangig.com
درهمین راستا نکاتی چند جهت ارتقای زندگی شغلی مدیران تقدیم می شود .
1 – مدیریت زمان و درستکاری درپیش گیرید .
در مدیریت هیچ اصلی نیست که مانند قانون جاذبه، جهان شمول باشد. لکن دو اصل طلایی وجود دارد که همیشه و همه جا صادق اند .
اصل اول مربوط به استفاده صحیح از وقت است. برای اعمال مدیریت کارآمد، استفاده ثمربخش از وقت حائزاهمیت است و این کار به سرمایه گذاری نیاز ندارد و درواقع مربوط به خود نظمی است .
اصل دوم درستکاری است که هیچ چیز در مدیریت جای آن را نمی گیرد. همانگونه که درختان از بالا می میرند، سازمانها هم وقتی در رأس آنها درستکاری نباشد، تباه می شوند. به یاد داشته باشید هیچ نازبالشی راحتتر از وجدان آسوده نیست .
2 – به فردا بیندیشید .
اولین سیاست و شالوده سیاستهای دیگر باید رها کردن «دیروز» باشد. اولین ضرورت، آزاد کردن منابع و امکانات از تعهد به حفظ چیزی است که دیگر تاثیر مثبت در عملکرد ندارد و دیگر نتایجی بر آن مترتب نیست. درواقع ساختن فردا ممکن نیست، مگراینکه ما در ابتدا پوست دیروز را بیندازیم و خود را از آن خلاص کنیم. حفظ دیروز همواره کمیابترین و ارزشمندترین منابع و امکانات سازمانها و ازهمه مهمتر، توانمندترین افراد سازمان را به مسائل بی نتیجه متعهد می سازد .
3 – برای کارمندان خود حساب بانکی عاطفه باز کنید .
اگر در قلب کارکنان خود حساب بانکی عاطفه بگشایید و در آن ادب و مهربانی، صداقت و وفای به عهد بیندوزید، از این حساب اطمینان و اعتماد برداشت خواهید کرد .
اصول شش ماده ای پس انداز در حساب بانکی عاطفه
- درک طرف مقابل
- توجه به چیزهای جزئی
- آشکار کردن توقعات
- اثبات تمامیت وجود
- وفای به عهد
- عذرخواهی خالصانه برای برداشت از حساب .
4 – آمال و هدف داشته باشید .
5 – هنر حل مشکلات را بیاموزید .
درس اول، دستیابی به این هنر است که چگونه با مشکلات بدرستی و به شکل منطقی برخورد کنید. نباید از روبرو شدن با مسائلی که در پیش رو دارید، طفره بروید. قبل از آنکه شرایط غیرقابل کنترل شود، باید اقدام کنید .
درس دوم اینکه، همه مشکلات نسبی هستند و بالاخره به پایان می رسند .
به عنوان درس سوم، مشکلات را به عنوان دارو یا تقویت کننده رشد خود قلمداد کنید. وقوع بحران را یک موفقیت طلایی برای آزمودن توانایی و قدرت واقعی خود بدانید. باید به دنبال فرصتی برای آزمودن تواناییهایتان باشید، اینکه بتوانید «آنچه را دارید»، در بوته آزمایش، «آنچه می خواهید» قرار دهید .
6 – با خودتان صادق باشید .
هرگز مانند مدیرانی نباشید که پس از تصمیم گیری، تازه به دنبال یافتن دلایلی برای تصمیم خود هستند. هیچگاه عاطفی قضاوت نکنید تا مجبور نشوید قضاوت و داوری خود را توجیه کنید. اگر چنین کردید طبیعتا از تصمیمهایی دفاع خواهیدکرد که آرزو می کنید کاش اصلا آن تصمیم را نگرفته بودید .
7 – جرئت کنید که جرئت داشته باشید .
آرزومند انجام سریع کارها نباشید. به منابع اندک نیندیشید تا قادر به انجام امور بزرگ شوید. به یاد داشته باشید هر سفری هرچند دراز، روزی با گامهای کوچکی آغاز شده است و با گذشت زمان و صبر، برگ درخت توت به جامه ابریشمی تبدیل می شود .
8 – شکست را باید شکست .
بیایید عقیده تان را درباره شکست تغییر دهید و آن را فرصتی بدانید که دگرباره هوشیارتر بیندیشید و به برکت آن مشخص سازید که چه مسیری را برای موفقیت باید درپیش گیرید. تنها راه موفقیت، کارکردن هوشمندانهتر است و پیروزی با اولین قدم آغاز می شود .
9 – سکوت را بیاموزید .
یک زمان بسته در ابتدای هر روز به خود اختصاص دهید، زمانی که به ضرورت تمامی ارتباطات شما با دنیای بیرون قطع شود .
فیثاغورث 500 سال قبل از میلاد مسیح می گوید: «سکوت را باید بیاموزید، بگذارید ذهن آرام شما گوش فرا دهد و جذب کند .»
22 قرن بعد، پاسکال می گوید: «تمام بدبختیهای انسان از این است که نمی تواند به آرامی و تنهایی در اتاق بنشیند»، در هر روز به طور متوسط 60 هزار فکر مختلف از ذهن هر انسانی می گذرد که این رقم برای مدیران و افراد پرمشغله بیشتر است .
محمدرضا عرفانی: کارشناس ارشد مدیریت خدمات بهداشتی و درمانی
برگرفته از: روزنامه تفاهم
به نظر میرسد مهمترین رکن برای پیشبرد تحول اداری، تغییر آن از سیاستهای بیرونی و دستوری به الگوها و روشهای درونی است .
یعنی روشهایی که از داخل هر سازمان نشأت گرفته باشد. برای شرح این مطلب به چند مشخصه مهم تحول اداری اشاره میشود :
تحول، فرآیندی مستمر است؛ زیرا جامعه انسانی از جهات مختلف علمی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و... تغییر میکند. بهویژه در عصر ما، تحولات، سرعت روزافزونی دارند .
به طوری که پیتر دراکر میگوید: «جهانی که دستخوش تحول و دگرگونی است و امنیت آن هر روز در معرض تهدید است، ابداع و ابتکار تنها راه بقا است .»
نوع تحولات مورد نیاز در ادارات مختلف، به شدت متفاوت است. این تفاوت به جهت اختلاف ادارات از لحاظ وظایف، امکانات، سطح معلومات علمی و تجربی، ساختارها و قوانین و... ایجاد میشود. بنابراین چنانچه در پی اجرایی کردن تحول اداری هستیم، نمیتوان تنها به دستورالعملهای کلی برای تمام ادارات اکتفا کرد؛ زیرا نحوه شناسایی و رفع مشکلات هر اداره با ادارات دیگر تفاوت دارد .
برای شناسایی و رفع مشکلات هر سازمان، بایستی بیش از پیش به افراد همان سازمان اتکا کرد؛ زیرا نیروهای داخل سازمان هم با مشکلات به صورت عینی و روزمره برخورد میکنند، هم شناخت بیشتری به وظایف و روابط رسمی و غیررسمی دارند .
در ضمن استفاده از تجربیات و نظریات آنها باعث دلگرمی و افزایش توجه آنها به اصلاح امور میشود و حتی اگر بدانند چرا نظر اصلاحی آنها قابل اجرا نیست، باز هم به علم و بینش آنها نسبت به محیط خود افزوده میشود و با درک بهتری کار میکنند .
نظام پیشنهادها همه مشخصههای یاد شده را به خوبی پوشش میدهد. امور فنی و اداری، امروزه تنوع و پیچیدگیهای زیادی یافتهاند و پاسخ به اظهارنظر افراد مختلف در چگونگی اداره امور و استفاده از افکار همگان نیازمند همکاری و بررسی کارشناسی است .
همچنین از نظر فرهنگ دینی به نظر میرسد میتوان نظام پیشنهادها را یک راهکار منظم برای فرضیه امر به معروف و نهی از منکر تلقی کرد. از سوی دیگر طبق اصل 104 قانون اساسی، در ادارات شوراهایی مرکب از کارمندان و مدیران در جهت تأمین قسط اسلامی، همکاری در تنظیم برنامهها و هماهنگی در پیشرفت امور لازم است .
با وجود تشکیل شوراهای صنفی و شهری تاکنون شوراهای اداری تشکیل نشدهاند. لذا پیشنهاد میشود با تلفیق مبانی نظام پیشنهادها و این اصل متروک قانون اساسی و همچنین مفاهیم عالی امر به معروف و نهی از منکر، تحول اداری را در مسیر مناسب قرار دهیم و نظام پیشنهادها را که از فرهنگ دیگر کشورها اخذ شده با قوانین ملی وعقاید و فرهنگ عمومی همراه و هماهنگ سازیم .
پیش نیاز اجرای نظام پیشنهادها
نظام پیشنهادها به طور کلی مبتنی بر اخذ نظر و پیشنهاد از افراد درمورد چگونگی بهبود کارها و فعالیتها، بررسی نظرات اخذ شده توسط افراد مطلع و معتمد، اجرای نظرات قابل قبول و بالاخره قدردانی از پیشنهاددهندگان است که همگی این امور، وسیلهای برای تحول اداری و ارتقای کیفی و کمی فعالیتهاست .
از سوی دیگر به نظر میرسد ادارات ما اساساً متناسب با اصل تحولپذیری طراحی نشدهاند و معمولاً دارای ساختاری با انعطاف اندک، مدیریت با اختیارات محدود، وظایف غیرشفاف، قوانین مطرح نشده، بودجه محدود و غیرقابل انعطاف و... هستند. بنابراین، برای تحول اداری بایستی شرایط و معیارهای اصلی را تعریف کنیم که ادارات بتوانند با یکدیگر همکاری و اشتراک مساعی داشته باشند و رویهم یک مجموعه بزرگ و منسجم (ارکان نظام اسلامی ) را تشکیل دهند .
همچنین باید از قوانین و محدودیتهای دستوپاگیر بکاهیم. به هر حال این محدودیتها که رفع آنها جزو اهداف تحول اداری هستند، عامل محدودکننده نظام پیشنهادها به شمار میروند و رفع آنها الزامی است. در ذیل برخی از این محدودیتها و دیگر مقدمات اجرای نظام پیشنهادها شرح داده میشوند :
1 - اظهار پیشنهاد نیازمند ابتکار عمل یا نقد وضع موجود است و بنابراین بایستی روابط مدیران و کارمندان تا حدی صمیمی و قانونمند باشد که کارمند توان نقد و اظهار نظر سازنده و صریح را داشته باشد .
به عبارت دیگر فضای سالم برای اظهار نظر منتقدان و انتقادپذیری وجود داشته باشد. یعنی کارمندان بدون نیاز به شجاعت بسیار زیاد بتوانند نظرات خود را اظهار کنند (البته با حفظ مقررات و سلسله مراتب و شرایط امر به معروف و نهی از منکر) و مدیران نیز انتقادپذیری را در خود و زیر دستان تقویت کنند و سخن حق را بپذیرند، هر چند برخلاف میل و یا عادت آنها باشد .
این امر از سویی نیازمند شایستهسالاری در انتصاب مدیران است و از سوی دیگر قوانین، بایستی حمایت لازم و دوطرفه از کارمند و مدیر داشته باشد . ولی در وضعیت فعلی مدیران نسبت به ارزشیابی و تشویق و تنبیه کارکنان اختیارات زیادی دارند، ولی نظر کارمندان حتی در ارزشیابی مدیران لحاظ نمیشود .
2 - کمبود شدید حقوق و مزایای اکثر کارمندان باعث کم شدن توجه آنان به وظایف اداری خود و منجمله بررسی روشهای اصلاحی میشود. لذا اکثر پیشنهادها در اوایل اجرای نظام پیشنهادها متوجه وضعیت مالی و رفاهی آنان خواهد بود و بایستی این پیشنهادها نیز در چارچوب نظام پیشنهادها پیگیری شود .
همچنین فاصله زیاد بین حقوق کارمندان و مدیران باعث ایجاد فاصله روحی بین آنها میشود، یعنی یکدلی و همکاری که لازمه پیشرفت کار جمعی و تبادل نظر است را کم رنگ میکند. در این صورت، کارمندان مشکلات سازمان را مشکلات مدیران میپندارند و رغبتی برای حل این مشکلات ندارند .
3 - بررسی برخی از پیشنهادها نیازمند مطالعات کارشناسی نسبتاً مفصل یا انجام تحقیقات فنی مربوط به آن است. اغلب سازمانها و وزارتخانهها معمولاً مراکز تحقیقاتی وابسته به خود دارند که بهتر است این گونه پیشنهادها به همان مراکز تحقیقاتی ارجاع شود .
با این حال گاهی موضوع پیشنهادی، مرتبط با فعالیتهای مراکز تحقیقاتی نیست یا نیازمند تحقیقات نسبتاً کوچکی است و لذا بایستی کمیتههای نظام پیشنهادها اجازه صرف هزینه برای تحقیقات موردی و نسبتاً کوچک روی بعضی پیشنهادهای جالب را داشته باشند .
4 - با پذیرش پیشنهادها و امتیازبندی آنها بایستی از پیشنهاد دهنده قدردانی شود که طریقه رایج آن اعطای مزایای مالی است، به طوری که مبلغ پاداش متناسب با اهمیت و تأثیر پیشنهاد و زحمات پیشنهاد دهنده باشد و همچنین پاداش در فاصله زمانی مطلوب (نسبتاً کوتاه) بایستی پرداخت شود .
بنابر این باید اعتبارات لازم در ردیف بودجه هر دستگاه پیشبینی شود و دست کمیته اجرایی نظام پیشنهادها تا حدودی باز باشد (با قید شرط معتمد بودن آنها) و فقط شرایط کلی برای کمیته نظام پیشنهادها تعریف شود و شروط تکمیلی به آئیننامههای داخلی هر سازمان یا اداره موکول شود. بدیهی است منافع حاصل از اجرای نظام پیشنهادها به مراتب ارزشمندتر از هزینههای آن خواهد بود .
5 - در اجرای نظام پیشنهادها، چنانچه پیشنهادی به هر علت قابل پذیرش نیست، باید علت پذیرش پیشنهاد رسماً و به صورت واضح به پیشنهاد دهنده اعلام شود تا پیشنهاد دهنده توجیه شود و مأیوس نگردد .
در حالی که بعضی از مدیران به ویژه در ادارات دولتی رغبتی به تبادل نظر با کارکنان و پاسخگویی به آنان ندارند و چنین مدیرانی، اجرای نظام پیشنهادها را دشوار میدانند. برای رفع این مشکل میتوان در مراحل اولیه، اجرای نظام پیشنهادها را در سازمانهای داوطلب شروع کرد، ولی طی یک برنامه زمانبندی شده بایستی کلیه سازمانها تحت پوشش قرار گیرند و پشتوانههای قوی برای حمایت از کمیتههای اجرایی در خصوص پاسخگویی مدیران وجود داشته باشد .
6 - با اجرای نظام پیشنهادها در یک اداره، گاهی پیشنهادهایی مطرح میشوند که موجه و مثبت به نظر میرسند، ولی اجرای آنها در حیطه اختیارات آن اداره نیست (موانع قانونی یا آئیننامهای برای اجرای آن وجود دارد ).
در این صورت به جای دفع پیشنهاد به علت وجود مانع قانونی، بهتر است موضوع به مرجع ذیصلاح در امر آن قانون یا آئیننامه ارجاع و خواسته شود که در صورت صلاحدید، موضوع پیشنهاد را در بازنگری قوانین مربوطه لحاظ کنند و یا علت رد آن را توضیح دهند .
البته این حالت، باید با طی مراحل و مراتب اداری صورت پذیرد. بنابر این نظام پیشنهادها باید در سطوح مختلف مطرح و اجرا شود تا چنانچه پیشنهادی در سطح یک اداره قابل قبول تلقی شده ولی اجرای آن نیازمند تصمیمگیری در اداره دیگر یا مرجع بالاتر باشد، پیشنهاد مزبور به کمیته ذیربط در اداره دیگر یا سطح بالاتر منعکس شود و قابل پیگیری باشد .
نکاتی برای پیشبرد مطلوبتر نظام پیشنهادها
* موفقیت نظام پیشنهادها در گرو باور مدیریت ارشد به توانایی کارکنان و درک مسایل آنان، توانمندی و شایستگی مدیریت ارشد برای تشخیص و اجرای پیشنهادهای مفید و همچنین توجیه مدیران میانی است وگرنه در سازمانی که مدیر ارشد در اجرای نظام پیشنهادها جدی نباشد، یا مدیران میانی با نظام پیشنهادها همنوا نباشند، یا برداشت اشتباه از ماهیت نظام پیشنهادها داشته باشند و در پی ایرادگیری باشند، تحول جدی اتفاق نخواهد افتاد و نظام پیشنهادها ناموفق جلوه خواهد کرد .
پس آموزش مدیران باید به صورت گسترده پیگیری شود تا نظام پیشنهادها به عنوان ابزار کمکی برای مدیران مطرح شده و با سازمانهایی آشنا شوند که این نظام را با موفقیت اجرا کردهاند .
* انگیزش کارکنان برای ارایه پیشنهاد میتواند به صورت مادی و معنوی پیگیری شود. با وجود اهمیت انگیزش معنوی در مشارکت و روشهای متعدد و مؤثر آن، متأسفانه روی این زمینه کمتر کار شده است .
در این مسیر ضرورت دارد ارزشهای فرهنگی و مذهبی جامعه مانند وجدان کاری، کمک به مردم، خدمت به نظام اسلامی و... و همچنین شخصیت و کرامت کارمندان مورد توجه قرار گیرد. فقدان انگیزههای معنوی، یک سازمان وابسته به نظام اسلامی را به یک سازمان صرفاً مادی تنزل میدهد .
متذکر میشود اگر در نظام پیشنهادها مبالغی به پیشنهاد دهندگان پرداخت میشود برای جبران بخشی از زحمات آنان و تشویق عموم است وگرنه وقت و فکر انسانها را نمیتوان با مبالغ مادی ارزشیابی و جبران کرد، همان طور که ارزش عمر کارمند را نباید با حقوق ناچیز اداری مساوی دانست .
اصولاً اگر شخصی فقط برای دریافت پول، عمر خود را در مشاغل اداری یا مشاغل دیگر صرف کند، زیان میبیند. زیرا عمر سرمایه محدود و برگشتناپذیر انسانها برای تعالی معنوی است و آنچه کارکردن را ارزشمند و در ردیف بالاترین عبادتها قرار میدهد، همانا تأمین معیشت برای انجام وظایف دینی و همچنین خدمت به جامعه است که به ویژه در نظام اسلامی بالاترین افتخار است .
به همین نحو، ارایه پیشنهادهای سازنده و خالصانه را میتوان امر به معروف و نهی از منکر تلقی کرد که موجب ارزش والای آن و تائیدات الهی میشود .
* در اغلب مراجع مربوط به نظام پیشنهادها، پاداش پیشنهاد دهندگان را درصدی از منافع اقتصادی که بر اثر اجرای پیشنهاد عاید سازمان میشود، تعریف میکنند، ولی در ادارات دولتی این روش میسر نیست. زیرا اولاً هدف اصلی ادارات کسب منافع اقتصادی نیست، دوم آن که منافع یک پیشنهاد به آسانی اندازهگیری و قیمتگذاری نمیشود و سوم این که پرداخت ارقام درشت در ادارات میسر نمیشود .
بنابر این، پرداخت پاداش در ادارات باید حدود متعادلتری داشته و چارچوب امتیازبندی نسبتاً ساده داشته باشد. بدیهی است معیارهای ارزشیابی پیشنهاد و اعطای پاداش به تناسب وظایف و شرایط ادارات متفاوت است .
نتیجهگیری و پیشنهادها
* اجرای نظام پیشنهادها در ادارات دولتی ضرورت داشته و برای پویایی و تحول سازمانی اهمیت دارد .
* سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور بایستی مقدمات لازم برای ترویج و اجرای نظام پیشنهادها را در سطح ملی پیگیری و لوایح قانونی مورد نیاز و چارچوبهای نظام پیشنهادات ارایه کند. با این حال تدوین آئین نامههای اختصاصی هر اداره، بایستی به همان اداره تفویض شود .
* آموزش مدیران و کارکنان، تدوین مقررات اجرایی، تأمین اعتبارات مالی (از محل صرفهجوییهای حاصله) و انجام تحقیقات برای شروع و استمرار نظام پیشنهادها ضرورت دارد .
* تعمیم حوزه افراد پیشنهاد دهنده به مراجعان ادارات دولتی، متخصصان و عموم مردم (مشتریان) بایستی مطالعه شود .
* علاوه بر انگیزشهای مادی، انگیزشهای معنوی برای ارایه پیشنهاد اهمیت وافر دارد و توجه به موضوعاتی همچون خدمت به جامعه، وجدان کاری، خدمت به نظام اسلامی و توجه به شخصیت و کرامت کارمندان از عوامل مهم آن به شمار میرود که باید به خوبی مطالعه و به کار بسته شوند .
احمد اسماعیلی
برگرفته از: همشهری آنلاین
بنابراین، تطبیق این فریضه با نظام پیشنهادها و همچنین تلفیق آن با اصل 104 قانون اساسی (که تشکیل شوراهای اداری را توصیه میکند) میتوان این شیوه مدیریتی را با قوانین ملی و فرهنگ مردمی هماهنگ سازد و باعث بالندگی و رشد مطلوبتر نظام پیشنهادها یا شوراهای اداری شود .
مشکلات موجود در ساختار اداری کشور، ضرورت بهرهگیری از شیوههای مناسب و نوین برای ساماندهی وضعیت ادارات دولتی و رفع مشکلات آنها را دو چندان ساخته است .
با وجود تأکیدهای مکرر بر اهمیت تحول اداری و اقدامهای انجام شده برای شناسایی و رفع مشکلات نظام اداری، عملکرد سازمانها در این زمینه مطلوب نیست. البته نبایستی تلاشهای فراوان و صادقانه مدیران و کارمندان را از نظر دور داشت که گردش کنونی امور به واسطه همین تلاشهاست .
در چنین شرایطی نظام پشنهادها، به عنوان روشی در جهت بهبود مستمر وضعیت و عملکرد ادارات دولتی و جلب رضایت مردم میتواند نقش مؤثری ایفا کند. به همین دلیل اخیراً شورای عالی اداری، اجرایی نظام پیشنهادها در ادارات و سازمانهای دولتی را تصویب و ابلاغ کرده است .
منظور از نظام پیشنهادها، مشورت و تبادل نظر بین کارمندان و مدیران است که به صورت ابزاری بین لایههای هرم قدرت در نظر گرفته میشود تا انگیزه بهبود و تحول در همه افراد سازمان فراگیر شود و عملکرد و وضعیت ادارات دولتی بهبود یابد .
نظام پشنهادها در برخی کشورها، بهویژه ژاپن سابقه طولانی دارد و تجارب آنها و نیز تجارب بسیاری از مؤسسات موفق داخلی در این زمینه موجود است . با این حال، به نظر میرسد برای بومی کردن این سیستم مدیریت (تطابق با قوانین و فرهنگ) تلاش بیشتری لازم است .
برای اجرای نظام پیشنهادها در ادارات، اولاً بایستی موانع موجود در اجرا برطرف شود و سپس برای هر یک از سازمانها و ادارات دولتی، آییننامه مناسبی برحسب ساختار، وظایف و وضعیت سازمان تهیه و توسط افراد مطلع و معتمد به اجرا درآید .
برگرفته از: همشهری آنلاین
همیشه کسی بود که شوق و عشق او را از بین ببرد و احساس شور و شادی او را تبدیل به خستگی کند و این که «برای امروز دیگر بس است. باید بروم خانه » جمله تکراری و هر روزهای بود که به ذهنش میرسید. آن مانع خستهکننده حضور یک فرد به نام «مدیر» بود که به نظر او اصلاً این عنوان برازندهاش نبود .
طیفی از مدیران با غرور کاذب تسخیر شدهاند. حتی زمانی که نمیدانند چه کنند، نیاز به اعمال قدرت و کنترل دارند. زمانی که برای همه واضح است که در اشتباهند بر درستی و بر حق بودن خود پافشاری میکنند. این افراد معمولاً از کارمندان خود، حمایت چندانی نمیکنند. حتی زمانی که کسی نسبت به شغلش علاقهمند باشد. او را با عناوینی مثل ناهماهنگی با مجموعه کنار میگذارند .
یک کارشناس روابط عمومی در مورد محیط کارش نظر جالبی دارد. وی میگوید: محیط کار برایم وقتی مهم است که بدانم با چه کسانی کار میکنم، چقدر با آنها احساس نزدیکی دارم و اغلب به ساعتهای طولانی کار اهمیت نمیدهم. کار هر چقدر که سخت باشد به نظرم سخت نمیآید وقتی که با مدیر و همکارانم احساس راحتی دارم .
طبعاً همه ما میخواهیم در کار مورد توجه قرار گیریم. میخواهیم باور داشته باشیم که ما نیز به همان اندازه رؤسایمان برای شرکت باارزش هستیم و این، کاملاً درست است. زیرا قسمت اعظم زندگی خود را در کار سپری میکنیم .
اما معمولاً این اتفاق نمیافتد و همین مسئله موجب نارضایتی از کاری میشود که سالها به آن اشتغال داشتهایم. اما فقط کارمندان جز نیستند که از شغل خود ناراضیاند برخی مدیران میانی هم چنین وضعی دارند .
حسابدار و مدیر مالی هر مؤسسه یا سازمانی، بخش عظیمی از بار کاری را به دوش میگیرد که شاید سنگینی کارش، خیلی به نظر نیاید. حسین راستگو، یکی از همین مدیران است و دائماً مورد اعتراض است، هم از جانب کارمندان و هم از جانب مدیران .
احساس میکند که تمامی خدمات وی نادیده گرفته میشود و اصلاً در کارش پیشرفتی ندارد و در واقع اصلاً تلاشهایش، ثمرهای ندارد و عزت نفس وی ضعیف شده. تمامی این حالات را به خاطر دیدگاه رئیس خود میداند که کارهایش را بیمقدار کرده و قدر او را ندانسته است. «مدیرانی که با ارزشهای معنوی کار میکنند خود را به یاری کارمندان متعهد و ملزم میدانند تا از مهارتها و استعدادهایشان به خوبی بهره ببرند .
شور و شوقی که او در ابتدا همراه خود آورده بود بر همه تأثیر گذاشته بود. اما گویا «رئیس» خیلی از این همه شور و اشتیاق خوشش نمیآید. محیط کار را خشک و زیر دستانش را ماشینهای بیروحی میخواست که فقط کارشان را انجام بدهند. نه خلاقیتی نه ابتکاری و نه حتی هیچ ایدهای، از نظر «رئیس » پذیرفته نبود. مجبور شد با آن محیط وداع کند .
عشق و کار، اجزای اساسی شادی و آرامش روان هستند. بسیاری از لذتها و سرخوردگیهای زندگی ما در یکی از این دو یا هر دوی این مقولات قرار میگیرد.»هنگامی که مردم دریابند که شایستگی آنان در کار تأیید شده است خلاقیت و بازدهی آنان به سرعت بالا میرود .
وقتی به کارمندان توجه بشود و با آنها رفتار شایستهای صورت بگیرد، آنان خدماتشان را به بهترین و کارآمدترین شکل ارائه خواهند داد و وقتی چنین اتفاقی بیفتد اعتبار و منزلت و سود و منفعت در دسترس خواهد بود .
مرضیه مهدوی
برگرفته از: همشهری آنلاین
گستردگی و تنوع و تکثر پاداش و خدمات رفاهی که در بین دستگاهها و سازمانهای مختلف وجود دارد نیازمند انجام مطالعه جامع و نیازسنجی و نظرخواهی از کارکنان نسبت به تدوین و راهاندازی یک سیستم عادلانه و متناسب برای کلیه کارکنان است.
آنچه که فرد در برابر انجام وظایف بالاتر از میزان متعارف دریافت مینماید پاداش نام دارد. در تعیین سیستم پاداش باید به کارا و اثر بخش بودن آن توجه داشت. سیستم پاداش در سازمان به منظور تشویق و بروز انگیزش در کارمندان ایجاد میشود. به این منظور انواع پاداشها به دو دسته بیرونی و درونی تقسیم میگردند. پاداشهای بیرونی به صورت نقدی یا غیر نقدی است .
اینگونه پاداشها باعث افزایش سطح رفاه کارمندان میشود که از آن جمله میتوان به افزایش حقوق، سهیم نمودن کارمندان در سود، اعطای عنوان شغلی با اهمیت، اعطای دفتر بزرگ و... اشاره نمود. در مقابل پاداشهای درونی جنبه مادی ندارند .
کارکنان از اینکه بتوانند کاری را به نحو مطلوب در سازمان انجام دهند و از آن عمل احساس رضایت و مفید بودن داشته باشند اصطلاحاً به پاداش درونی دست یافتهاند. این پاداشها ریشه در وجود افراد دارد، به نظر میرسد شغلها در سازمانها باید به گونهای طراحی شود که کارکنان در برابر انجام وظایف بیشتر امکان دریافت پاداش درونی بیشتری را داشته باشند .
یک سیستم پاداش مؤثر باید این ویژگیها را داشته باشد، تا با تقویت انگیزه کارکنان، کیفیت خدمات و محصولات را نیز ارتقا دهد و به پیشرفت بیانجامد .
1 - منصفانه توزیع شود. یعنی پاداشها باید قابل مقایسه با سایر سازمانها باشد و اگر کارمندان یک سازمان خود را با پرسنل سایر سازمانها مقایسه کنند مطمئن شوند که توزیع پاداش عادلانه بوده است .
2 - آشکار باشد. توزیع پاداشها نباید در خفا صورت بگیرد بلکه لازم است همراه با تبلیغات و در حضور همگان باشد .
3 - فراوانی پاداش باید به گونهای توزیع شود که اگر اعطای پاداش تکرار شد موجب بیارزش شدن آن برای کارمند نگردد .
4 - انعطافپذیری پاداش باید متناسب با عملکردی بهتر پاداش بیشتری دریافت نماید و بالعکس .
5 - ایجاد انگیزه کند و چنان دارای اهمیت باشد که باعث ایجاد انگیزه درونی شود .
6 - هزینه سیستم پاداش در سازمان در عین حالی که بیشترین انگیزه را باید ایجاد نماید باید کمترین هزینه را داشته باشد .
در کشور ما جدای از آن چیزی که تحت قالبهای مادی و پولی به عنوان پاداش بین کارکنان توزیع میگردد، معمولاً اقلامی نیز تحت عنوان خدمات رفاهی به منظور افزایش سطح رفاه و رضایتمندی کارمندان توزیع میشود. نکته حائز اهمیت آن است که به علت افزایش میزان تورم و کاهش قدرت خرید کارمندان توزیع چنین اقلامی کمک به افزایش سطح رفاه است .
امروزه شاهد هستیم که اقلام پروتئینی (گوشت سفید و قرمز) برنج و لبنیات و... بخش عمدهای از سبد هزینههای خانوار در کشور را تشکیل میدهد. توزیع مناسب و بههنگام این اقلام در قالب کمکهای رفاهی و تحت عنوان پاداشهای غیر نقدی کمک جدی به آن دسته از کارکنان است که به علت پایین بودن سطح دستمزدها از قدرت خرید پایینی برخوردارند .
آیا توزیع خدمات رفاهی عادلانه است؟
هماکنون دستگاههای مختلف با بهرهگیری از امکانات خود اقدام به توزیع خدمات رفاهی مینمایند. برخی از سازمانها حتی در شهرهای دور و کوچک امکانات رفاهی مناسبی در اختیار کارمندان خود میگذارند در حالیکه برخی دیگر حتی در مراکز استان نیز فاقد ا مکانات هستند .
شاهد هستیم برخی دستگاهها با عناوینی همچون اعیاد، سالروز تأسیس سازمان و... اقلامی را در قالب بن، پاداش و... توزیع مینمایند و برخی دیگر حداکثر مبلغی را که در قانون بودجه پیشبینی گردیده توزیع میکنند .
هم اینک مجموعهای از خدمات ذیل ارائه میشود که برخی از وزارتخانهها از بیشترین و برخی دیگر از کمترین آن برخوردارند .
1 - بن خرید (کالا، کتاب، پوشاک، کتاب )
2 - خانه سازمانی
3 - انواع وام (مسکن ، خودرو و ...)
4 - باشگاههای فرهنگی و ورزشی
5 - مراکز اقامتی، توریستی، زیارتی
6 - استفاده از مراکز فرهنگی ورزشی با تخفیفات خاص
7 - خدمات بهداشتی و درمانی و کمک هزینه پزشکی
8 - کمک هزینه مسکن
9 - پذیرایی در محل کار
10 - کلاسهای آموزشی رایگان برای خانواده کارکنان
11 - تشویق فرزندان کارکنان
12 - تعاونیهای مصرف و مسکن
13 - کمک هزینه مسکن و ایاب و ذهاب
14 - مهد کودک
بودجه سالیانه و رفاه کارکنان
در هر سال در آییننامه اجرایی بودجه کشور مبالغی به منظور هزینه کرد در بخش رفاهی کارکنان تعیین میگردد. براین اساس در سال 86 به تمامی کارکنان، بازنشستگان، وظیفهبگیران و مستمریبگیران مبلغ 800 هزار ریال کمک غیر نقدی تعلق میگیرد که بازنشستگان و وظیفهبگیران میتوانند به صورت غیر نقدی دریافت نمایند .
همچنین اعتبار اختصاصی خدمات رفاهی برابر مجموع 20 درصد حقوق و مزایای مستمر کارمند خواهد بود که توسط دستگاه هزینه میگردد و همچنین به کارگران نیز براساس قانون و میزان حقوق دریافتی مبالغی به عنوان بن پرداخت میشود که معمولاً شرکتها این مبلغ را به صورت ماهیانه پرداخت مینمایند. همچنین دستگاهها معمولاً در ایامی خاص و مناسبتها بن کارکنان متناسب با اعتبارات خود توزیع مینمایند .
دریافت نقدی یا تعهدی؟
توجه در نحوه توزیع بن کارکنان در دستگاههای مختلف در سالهای گذشته حاکی از آن است که سازمانها معمولاً بن را به صورت غیر نقدی (کالا) توزیع میکردند. دستگاهها معمولاً با انعقاد قرارداد با فروشگاهها و یا به صورت مستقیم از طریق فروشگاههای تعاونیمصرف خود اقدام به توزیع مینمودند .
این روش معمولاً با استقبال کارکنان به دلیل کیفیت پایین محصولات برخی از فروشگاههای طرف قرارداد و همچنین محدود شدن دایره خرید کارکنان روبهرو نمیشد. در سالهای اخیر برخی از دستگاهها و شرکتها اقدام به توزیع بن کارت و یا کارتهای اعتباری نمودهاند که این روش نیز دارای معایب و مزایایی است .
از معایب اینگونه کارتهای اعتباری میتوان به عدم وجود دستگاه و یا پایانه فروش در تمامی فروشگاهها، کامل نبودن وسایل مورد نیاز کارمندان در فروشگاههای دارای پایانه، عدم گسترش فرهنگ استفاده از کارتهای اعتباری در سراسر کشور و همچنین محدود شدن دایره خرید کارکنان قابل اشاره است .
از سوی دیگر از مزایای اینگونه کارتها میتوان به جلوگیری از اتلاف پول کاغذی و همچنین امکان خرید کالای مصرفی به صورت یکجا از فروشگاههای زنجیرهای اشاره نمود. در نهایت به نظر میرسد علیرغم تمامی مطالب عنوان شده از آن جهت که در اختیار داشتن پول نقد این امکان را به کارکنان میدهد که بتوانند در زمانهای آتی و آنچه که از کالا و خدمات مورد نیاز دارند خرید نموده و یا پسانداز نمایند، تمایل به دریافت پول به جای بن کالا بیشتر مورد استقبال قرار میگیرد .
در برخی از کشورها روشی در پرداخت پاداش به کارکنان مرسوم است که به روش سلف سرویس شناخته شده است .
بر این اساس سازمانها مجموعهای از مزایای متنوع را فراهم میآورند و به کارکنان اجازه میدهند که از میان آنان تا حداکثر معینی و آنچه که برایشان دارای ارزش بیشتری است انتخاب نمایند پس اگر کارمندی مایل باشد میتواند از مدیران سازمان بخواهد پول و مزایایی که به او تعلق میگیرد به حقوق او اضافه نماید و یا بالعکس بخواهد از حقوق وی کسر و به مزایای او اضافه شود (بیمه عمر) به این ترتیب با افزایش سطح رضایتمندی کارکنان، بر انگیزه آنان برای کار بیشتر افزوده خواهد شد و همچنین جذابیت سازمان برای ورود نیروهای جدید بیشتر و در نهایت بهرهوری بیشتر میشود .
برگرفته از: همشهری آنلاین
تمامی لیدرها الزاما همه روزه باید اطلاعات زیادی را در اختیار دیگران قرار دهند پیشنهاد کنند و با سایر لیدرهای همتراز و لیدرهای بالاسری نیز ارتباط داشته باشند اشتباهات زیرمجموعه ها را تصحیح کنندو به آنها روشهای صحیح را آموزش دهند و در نهایت بایستی قدرت انتقال اطلاعات به دیگران را نیز داشته باشند. اما برای آموزش یک تجارت و یا انتقال مطلب به دیگران تنها داشتن تخصص و اطلاعات کفایت نمیکند و هنر انتقال مطلب و آموزش دادن نیز از الزامات این کار است بنابراین یک لیدر باید در تعلیم دادن نیز مهارت داشته باشد و بتواند نفراتی مانند خود را نیز در مجموعه شبیه سازی کند.
روشهای نامناسب کار در بسیاری از موارد امکان دارد افراد و یا تجارت را به مخاطره اندازد در اینگونه موارد لیدر باید روش کار را تغییر داده و راههای بهتری را برای انجام تجارت پیشنهاد کند. در مواردی که لازم است کار ساده تر و بهتر انجام شود و موانعی برای آن وجود دارد نیز لیدر باید وارد عمل شود انجام چنین مواردی فقط ازعهده لیدرهایی بر میاید که در کار خود کاملا حرفه ای باشند. مهمترین مهارتهایی که یک لیدر باید داشته باشد به شرح زیر است .
1- مهارت در رهبری
2- مهارت در تعلیم دادن
3- مهارت در معرفی بهترین روشهای کار
4- مهارت در پیشگیری از وقوع مشکلات
این نوع مهارتها چهار زمینه عمده و ستون اصلی وظایف لیدر را تشکیل میدهند اما این مهارتها تنها مهارتهای مورد نیاز یک لیدر نمیباشند و مهارتهای دیگری مانند مهارتهای ارتباطی و روابط انسانی و هنر گوش دادن و هنرسخن گفتن و متقاعد کردن و انتقاد کردن و انقادپذیری نیز از اهمیت زیادی برخوردارند.
مهارت در رهبری
رهبری به عنوان فراگرد تاثیر گذاری بر فعالیتهای یک فرد یا یک گروه در تلاش به منظور تحقق هدفی در وضعیت معین تعریف شده است و یا عمل تاثیر گذاری بر افراد به طوری که از روی میل و رغبت برای هدفهای گروهی تلاش کنند اما به زبان ساده رهبری یعنی:
· مهارتی در بدست آوردن نتیجه مطلوب با ایجاد روابط خوب
· پیش بینی مشکلات در روابط انسانی و جلوگیری از بروز آنها
· اقدام مناسب در موقع بروز مشکل
1- بدست آوردن نتیجه مطلوب با ایجاد روابط خوب
در رهبری نتیجه مطلوب و روابط خوب لازم و ملزوم یکدیگرند. روابط خوب بدون بدست آوردن نتیجه مطلوب فاقد ارزش است و نتیجه مطلوب نیز بدون ایجاد روابط خوب برای مدت طولانی امکان پذیر نمیباشد.
توجه داشته باشید که : نتیجه کار هر لیدر توسط زیر مجموعه های او بدست می آید. به همین دلیل بدست آوردن نتیجه مطلوب بدون ایجاد روابط خوب با افراد عملا امکان پذیر نمیباشد و برای ایجاد رابطه خوب با دیگران ابتدا باید خواسته ها و انتظارات آنها را بشناسیم و سپس راه مناسبی برای پاسخگویی به توقعات آنها در نظر بگیریم.
توقعات افراد از لیدر خود:
بیشتر افراد توقعاتی که از لیدر خود دارند به شش مورد خلاصه میشود.
1- رفتار انسانی
2- شناسایی شخصیت
3- تامین خواسته ها
4- پیشرفت
5- فرصت برای نشان دادن ابتکار
6- کار با ارزش
امکان دارد که در بیشتر موارد افراد انتظارات خود را به زبان نیاورند اما شما به عنوان یک لیدر باید توقعات آنها را شناسایی کنید وبدانید که زیر مجموعه های شما چه میخواهند و توقعات معقول و منطقی آنها را برآورده سازید و از رشد و افزایش خواسته های غیر منطقی جلوگیری کنید. توضیحات بیشتر در مورد توقعات افراد به شرح زیر است:
· رفتار انسانی : آنها انتظار دارند که برخورد لیدرها با آنها یک برخورد انسانی توام با احترام لازم و رعایت عدالت و انصاف باشد
· شناسایی شخصیت : انها میخواهند که هر یک را به صورت شخصیت واحد و مجزا از دیگران بشناسیم و کارشان را و خصوصیات اخلاقی و وضع زندگی و امکانات و مشکلاتشان را بدانیم
· تامین : هر یک از افراد انتظار دارند که ما در موقع لزوم از آنها حمایت کنیم و تاحد ممکن از مزایای مادی بهره مند شوند
· پیشرفت : آنها انتظار دارند که آینده بهتری داشته باشند و در کار خود ترقی کنند
· فرصت برای نشان دادن ابتکار : آنها انتظار دارند که به آنها میدان داده شود تا هوش و ابتکار شان را به معرض آزمایش بگذارند.
· کار با ارزش : آنها دلشان میخواهد که کاری که به آنها واگذار کرده ایم دارای ارزش و اهمیت برای سازمان باشد.
عوامل تغییر دهنده توقعات افراد:
انتظاراتی که شرح داده شد توقعاتی است که در همه افراد کم و بیش وجود دارد اما اندازه هر یک از این انتظارات در همه یکسان نیست و علاوه بر آن میزان هر یک از خواسته های افراد ممکن است تحت تاثیر عواملی کم یا زیاد شود.
به عنوان مثال دو نفر از زیر مجموعه های خود را در نظر بگیرید . یکی مسن و دیگری جوان آیا شخص مسن به همان اندازه در تلاش برای پیشرفت است که فرد جوان برای آن کوشش میکند؟
آیا فرد جوان به همان اندازه به تامین مالی فکر میکند که شخص مسن در اندیشه آن است ؟
در مورد احترام چه نظری دارید؟
آیا توقع احترام در افراد مسن و افراد جوان یکسان است؟
پس میتوان نتیجه گرفت که ((سن)) یکی از عوامل تغییر دهنده توقعات در افراد است . دیگر مواردی که باعث تغییر توقعات در افراد مختلف میشوند عبارتند از :
· تحصیلات
· تجربه
· نوع کار
· وضعیت جسمانی
· وضعیت مالی و ..........
با افراد باید طبق خصوصیات فردیشان رفتار کرد:
زیر مجموعه ها از لیدرهای خود خواسته ها و انتظاراتی دارند. اندازه این توقعات در افراد یکسان نیست و در طول زمان نیز با توجه به عواملی که در قبل به آنها اشاره شد دچار تغییراتی میشود چنین تفاوتهایی در خواسته ها و تمایلات لیدرها را در برخورد با آنها دچار مشکل میکند. آیا میتوان با کسانی که انتظارات متفاوتی دارند یکسان رفتار کرد؟
مسلما خیر اگر بخواهیم با فرد فرد زیر مجموعه های خود رابطه خوبی داشته باشیم باید با هر یک از آنها مطابق خصوصیات فردیشان رفتار کنیم و برای این کار باید با آنها صمیمانه رفتار کنیم و به آنها نزدیک شویم و آنها را بشناسیم.
با افراد باید طبق خصوصیات فردیشان رفتار کرد:
زیر مجموعه ها از لیدرهای خود خواسته ها و انتظاراتی دارند . اندازه این توقعات در افراد یکسان نیست و در طول زمان نیز با توجه به عواملی که در قبل به آنها اشاره شد دچار تغییراتی میشود چنین تفاوتهایی در خواسته ها و تمایلات لیدرها را در برخورد با آنها دچار مشکل میکند آیا میتوان با کسانی که انتظارات متفاوتی دارند یکسان برخورد کرد؟ مسلما خیر اگر بخواهیم با فرد فرد زیر مجموعه های خود رابطه خوبی داشته باشیم باید با هر یک از آنها مطابق خصوصیات فردیشان رفتار کنیم . به آنها نزدیک شویم و آنها را بشناسیم.
رفتار لیدرها با زیر مجموعه های خود:
آنچه باعث میشود که دیگران ما را بپذیرند و دوست بدارند رفتار بر پایه توقعات آنهاست . لیدری که مایل است با زیر مجموعه های خود رابطه خوبی داشته باشد باید رفتاری در پیش بگیرد که بخش عمده توقعات آنها را برآورده سازد. بسیاری از صاحبنظران بر این باورند که لیدرها میتوانند با رعایت چهار نکته مهم زیر در رفتار با زیر مجموعه هایشان پاسخگوی توقعات آنها باشند در واقع میتوان گفت که این چهار نکته بعنوان پایه های اساسی ایجاد روابط خوب میباشند.
· الف : افراد را از وضع کارشان مطلع سازید:
فرد باید بداند که کارش چگونه است ؟ آیا کاری که انجام میدهد مورد قبول است یا خیر ؟ عیب کارش چیست و یا کارش چه محاسنی دارد؟ از طرفی ما نیز باید بدانیم که از او چه میخواهیم ؟ کار خوب از نظر ماچیست و کار بد کدام است ؟ به عبارت دیگر آنها باید معیارهای کمی و کیفی دقیق و معینی برای کار خود تعیین و در اختیار ما قرار دهند تا ما بتوانیم با آگاه کردن آنها از وضعیت کارشان برای پیشرفت آنها را راهنمایی کنیم . در اینجا ما به توقع ((تامین)) پاسخگو بوده ایم زیرا او میتواند با اصلاح معایب کار خود در کار موفق شود و در نتیجه در آمد بیشتری کسب کند و از طرفی اگر محسنات کارش را به او بگویید باعث خواهد شد که او آنها را تعمیم داده و در کارش پیشرفت بیشتری حاصل گردد. همچنین چون آگاه کردن فرد از کارش بدون شناسایی او و اطلاع از وضع کارش ممکن نمیباشد پس با این کار به نیاز شناسایی او نیز پاسخ گفته ایم . این را نیز میتوان اضافه کرد که کاری که خوب و بد آن مورد توجه قرار گرفته است مسلما کار با ارزشی شمرده میشود. علاوه بر آنچه گفته شد با آگاه کردن افراد از وضع کارشان از رشد توقعات نا معقول در آنها نیز جلوگیری کرده ایم . بیشتر افرادی که دارای توقعات نابجا هستند افرادی میباشند که از وضع کار خود آگاهی کامل ندارند و در نتیجه انتظارات آنها از استحقاقی که دارند بیشتر است.بسیاری از لیدرها تصور میکنند که آگاه کردن افراد از عیب کارشان باعث ناراحتی آنها میشود و با این طرز فکر بیشتر مواقع در یاد آوری مشکلات به زیر مجموعه هایشان دچار تردید میشوند اما به احتمال زیاد آنچه موجب ناراحتی زیر مجموعه های شما خواهد شد رفتار شما در موقع تذکر دادن معایب کار آنهاست و اگر تذکر و ارایه طریق توسط لیدر با روش صحیح و با توجه به خصوصیات فردی دریافت کنده انجام شود با واکنش نامطلوب فرد روبرو نخواهد شد.
· ب: بموقع تشویق کنید:
تشویق اگر بموقع انجام شود باعث رشد و گسترش رفتار مطلوب در افراد میشود. کسی که کار فوق العاده ای انجام داده باید مورد توجه قرار گیرد تا علاوه بر اینکه با دلگرمی بیشتری به کار خود ادامه دهد برای دیگران نیز سرمشق قرار گیرد. تشویق اگر بموقع انجام نشود باعث دلسردی فرد شده و چه بسا که نتیجه معکوس نیز داشته باشد . بعنوان مثال مواقعی که تشویق آنقدر با تاخیر انجام میشود که فرد رفتار مورد نظر را ترک کرده و یا حتی قبل از تشویق رفتار اشتباهی از او سرزده که نیازمند تذکر میباشد.
· ج: از تغییراتی که در وضع افراد موثر است قبلا آگاهشان سازید.
اعمال هر نوع تغییری که بنحوی در وضع افراد موثر بوده و یا به آنها مربوط باشد بدون تفهیم علت تغییر به آنها باعث میشود که افراد خود را در خطر ببینند و درمقابل آن واکنش نشان میدهند. همچنین واکنشهای حاصل از عدم رعایت جنبه های انسانی موضوع نیز باعث نتایج و عکس العملهای نا مطلوب طرف مقابل خواهد شد.توجه کنید که با انسانها نمیتوان مثل اشیاء رفتار کرد آنها انتظار دارند که به حساب آورده شوند و مواردی که به آنها مربوط میشود با آنها در میان گذاشته شود در غیر اینصورت حتی اگر موضوع منافعی هم برای آنها در بر داشته باشد باز هم امکان مخالفت و مقاومت وجود دارد.بعنوان مثال میتوان از اضافه کردن شخصی به زیر دست یکی از زیر مجموعه ها نام برد شما حتما قبل از این کار باید با آن شخص مشورت نمایید و او را آگاه سازید و در صورت موافقت او این کار را انجام دهید. آگاه کردن افراد از تغییرات به نیازهای متعدد او از قبیل رفتار انسانی و شناسایی شخصیت و تامین و پیشرفت وی پاسخ میدهد.
اگر با برخوردی صمیمانه علت تغییرات را برای زیر مجموعه های خود توضیح دهید و از آنها نظر خواهی کنید و یا آنها را متقاعد کنید افراد بهتر میتوانند خود را آماده نموده و با تغییرات همگام شوند و بجای مقاومت در مقابل تغییرات از خود همکاری نیز نشان خواهند داد . یکی از روشهای مناسب جهت جلب همکاری افراد سهیم کردن آنها در تصمیم گیریها و آگاه کردن آنها از علت تغییرات و متقاعد کردن آنهاست.
· د : از استعدادها و قابلیتهای افراد بنحو احسن استفاده کنید :
بسیاری از افراد دارای زمینه مساعدی برای پیشرفت هستند. اگر علیق و استعدادهای آنها شناسایی شود و زمینه ای برای رشد و شکوفایی استعدادهای آنها فراهم شود چه بسا آینده این افراد دگرگون گردد. لیدری که در تلاش و جستجو و شناسایی استعدادهای مناسب در میان افراد زیر مجموعه های خود باشد نه تنها برای آن فرد آینده بهتری فراهم ساخته بلکه به رشد سازمان خود نیز کمک کرده است در واقع این لیدر با شناسایی بیشتر این افراد و با رفتار انسانی خود برای زیر مجموعه های خود فرصتی ایجاد کرده است تا هنر و ابتکار خود را نشان دهند و زمینه پیشرفت و تامین آنها را آماده کرده است و برای کاری که آنها انجام میدهند نیز ارزش قایل شده و میتوان گفت با این رفتار به قسمت عمده ای از توقعات افراد پاسخ گفته است.
انچه از نظرتان گذشت بکارگیری پایه های اساسی ایجاد روابط خوب بود که به لیدرها این امکان را میدهد که ضمن کاهش مشکلات در روابط انسانی با ایجاد روابط خوب و روانشناسانه زمینه را برای کارآیی و بهره وری بیشتر آماده نمایند.
این نکته مهم را فراموش نکنید که : هر یک از این چهار اصل باید متناسب با خصوصیات هر فرد به کار گرفته شود تا نتیجه مطلوب حاصل گردد.
رهبری و ایجاد رابطه خوب با سایرین
پایه های ایجاد روابط خوب میتواند راهنمای خوبی باشد تا لیدرها با زیر مجموعه های خود رابطه مناسبی برقرار و حفظ نمایند. اما یک لیدر علاوه بر زیر مجموعه های خود همواره با اشخاص دیگری نیز در تماس است مثل بالاسریها و یا لیدرهای هم تراز خود و ..............
ایجاد روابط خوب و صمیمانه با زیر مجموعه ها در نتایج مورد نظر سازمان شما بسیار موثر است اما داشتن رابطه مناسب با دیگران نیز در پیشبرد اهداف یک لیدر و حتی بر روی رابطه لیدر و زیر مجموعه هایش نیز بی تاثیر نیست.
برای ایجاد رابطه صمیمانه با سایرین نیز میتوان (( پایه های اساسی ایجاد روابط خوب )) را با کمی تغییر مورد استفاده قرار داد مثلا در مورد بالاسریها میتوان تخصصهای ویژه آنها مثل فن بیان و یا ........... را شناسایی کرده و در موقع لزوم در آن زمینه ها از آنها کمک خواست.
2-پیش بینی مشکلات و جلوگیری از بروز آنها
بکارگیری پایه های اساسی ایجاد روابط خوب میتواند روابط مطلوبی را در مجموعه و سازمان شما برقرار نماید و درگیریها و مشکلات را در مجموعه شما کاهش دهد با این وجود نمیتوان انتظار داشت که هیچ مسئله و مشکلی در مجموعه شما وجود نداشته باشد.
مسئله بصورت کلی به حالتی گفته میشود که از روال عادی خارج بوده و لیدر را به تفکر و تصمیم گیری وادار نماید.
اگر مسئله مربوط به روابط انسانی باشد حساس تر و پیچیده تر است و لیدر باید با دقت و هوشیاری بیشتری به حل آن بپردازد .مسایل یک لیدر را از نظر زمان و پیش بینی و برنامه ریزی برای حل آنها میتوان در سه گروه زیر دسته بندی کرد:
· مسایل روزانه
· مسایل جاری
· مسایل نهفته
مسایل روزانه : مسایلی هستند که بطور غیر منتظره و ناگهانی با آنها مواجه میشویم . اینگونه مسایل ناگهان اتفاق میافتد و بلافاصله نیز باید نسبت به حل آنها اقدام شود در غیر اینصورت مجموعه شما دچار وقفه خواهد شد. به عنوان مثال در یک روز 10 نفر ورودی از طرف زیر مجموعه هایتان دارید که بایستی به سرعت نسبت به تهیه ECARD و در اختیار گذاشتن آنها اقدام نمایید.
مسایل جاری : مسایلی هستند که قبلا از وقوع آنها اطلاع داریم . برای حل اینگونه مسایل باید از قبل و در فرصتی که تا وقوع آنها وجود دارد برنامه ریزی و اقدام کنید. اگر در زمان مناسب نسبت به حل مسایل جاری اقدام نشود به مسایل روزانه تبدیل میشوند و حل آنها مشکل خواهد بود به عنوان مثال : شما اطلاع دارید که طی 4 روز آینده زیر مجموعه های شما 10 نفر ورودی دارند و شما باید برای آنها ECARD تهیه کنید اگر قبل از رسیدن موعد مورد نظر نسبت به تهیه ECARD اقدام نمایید که مشکل شما حل شده است اما اگر فرصت را از دست بدهید آن موقع است که مسئله شما به یک مسئله روزانه تبدیل شده است .
مسایل نهفته : این نوع مسایل از مهمترین مسایل لیدرها هستند و به مسایلی گفته میشوند که لیدر باید امکان بوقوع پیوستن آنها را حدس بزند به عنوان مثال : زیر مجموعه ای دارید که بسیار فعال است و بعلت عدم توجه لیدر خود در مسایلی مانند آموزش زیر مجموعه ها و..... به علت بی توجهی لیدر نسبت به ورودیهای او به مشکل برمیخورد و دلسرد میشود و افت کاری پیدا میکند و چنانچه لیدر چنین احتمالی را از قبل مد نظر نداشته باشد و به فکر چاره نباشد ممکن است که همان نفر فعال پس از دلسرد شدن به افراد دیگر مجموعه نیز موج منفی ساطع کند و بر روی آنها نیز تاثیر منفی بگذارد . در این صورت است که یک مشکل نهفته چون به درستی شناسایی و حل نشد تبدیل به چندین مسیله روزانه و جاری پیچیده تر میگردد.
لیدرهایی که دایما با مشکلات کاری دست به گریبان هستند و تصور میکنند که نوع کار و وضعیت ویژه آنها چنین دردسرهایی را برای آنها ایجاد کرده است اغلب لیدرهایی هستند که مسایل جاری را بموقع حل نکرده اند و به مسایل نهفته نیز توجهی ندارند و در نتیجه همه مسایل آنها به مسایل روزانه تبدیل شده است از طرفی وقتی تعداد مسایل روزانه زیاد باشد لیدر اگر هم بخواهد دیگر فرصتی برای پرداختن به مسایل جاری و نهفته آینده نخواهد داشت بنابراین آنها نیز بتدریج به مسایل روزانه تبدیل شده و این حالتی است که مرتبا تکرار و تکرار میشود و لیدر را از برنامه ریزی برای فعالیتهای مهمتر باز میدارد.
3-اقدام مناسب در موقع بروز مشکل :
در هر مسیله بدون استثناء دو عنصر وجود دارد : هدف و مانع
1- هدف : انگیزه ایجاد میکند. هم آغاز حرکت است و هم پایان آن. هدف نتیجه مهمی است که در نهایت میخواهیم به آن برسیم
2- مانع : آنچه که نمیگذارد به هدف مورد نظر برسیم و یا راه رسیدن به هدف را دشوار میکند مانع نام دارد.
پس از تعیین هدف و مشخص کردن موانع برای حل مشکل چهار مرحله اساسی باید طی شود. ابتدا باید اطلاعات کافی در مورد مسئله جمع آوری کنیم سپس اطلاعات را بررسی و تجزیه و تحلیل کرده و بر اساس آن تصمیم گیری کنیم آنگاه روشهای مناسب اجرا را پیش بینی میکنیم و در نهایت نحوه بررسی و پیگیری نتایج را پیش بینی نماییم
مراحل منطقی حل مشکل عبارتند از :
· پیدا کردن حقایق
· سنجیدن و تصمیم گرفتن
· اقدام کردن
· پیگیری نتایج
اگر هر یک از مراحل چهار گانه به دقت رعایت شده باشند بندرت ممکن است نتیجه مطلوب حاصل نشود اما در هر صورت اگر نتیجه دلخواه بدست نیامد لازم است هر یک از مراحل را مورد بازنگری و تجدید نظر قرار دهیم و به احتمال زیاد اشتباهی و یا ضعفی در یکی از مراحل باعث عدم موفقیت ما شده است.
منبع: vasti.blogfa.com
برگرفته از: mlm.orgfree.com
"ابتکار نیاز به سرپرستی، اما افراد نیازمند هدایت و رهبری هستند"
راس پروت
1- دید
ذهن خود را بر روی تصویرهای بزرگتر متمرکز کنید
باید مطمئن شوید که گروه شما از بالاترین بهره وری برخوردار است. اهداف خود را بر اساس استراتژی های بلند مدت پایه ریزی کنید و آنها را با مقامات ارشد و سایر پرسنل در میان بگذارید. اهداف فردی و گروهی تعیین کنید (البته سعی کنید که تمام آنها واقع بینانه باشند.) تمام خواست ها و آرزوهای خود را در یک سیطره بزرگتر قرار دهید و با یک دید وسیع تر به آنها نگاه کنید.
بلند پرواز باشید
بلند پرواز بودن به معنای جاه طلبی و تجاوز به حقوق دیگران نیست. شما باید از حس بلند پروازی خود زیرکانه استفاده کنید. برای بالا رفتن از نردبان ترقی نباید پای خود را بر سر افراد دیگر بگذارید. بدانید که از شغل خود چه می خواهید و حرکت شما به کدام جهت است. توانایی های بالقوه خود را همواره در جلوی چشمتان قرار دهید. اگر به موقعیت فعلی خود قانع باشید هیچ گاه ترفیع رتبه از آن شما نخواهد شد.
2- اطمینان
باید خود را به خوبی بشناسید
نقاط قوت و ضعف خود را پیدا کنید و بر روی ضعف هایتان بیشتر کار کنید. از سوال پرسیدن و یا گذراندن دوره های کمک آموزشی ترسی به دل راه ندهید. لازم نیست که همیشه همه چیز را بدانید و بهترین باشید. اگر به جزئیات کار اجحاف کامل ندارید کسانی را به تیم خود دعوت کنید که توانایی آنها در انجام موارد مورد نظر از شما بالاتر باشد. اطراف خود را با افرا کارآمد پر کنید نه با "بله قربان گو" هایی که تنها حرف هایی می زنند که با مزاج شما سازگاری داشته باشد.
مصمم باشید
برای وقایع غیر منظره برنامه ریزی کنید تا اتفاقی روی ندهد که شما در مقابل آن خلع سلاح شوید. اگر تمام اتفاقاتی که ممکن است در طول انجام یک پروژه روی دهد را پیش بینی کنید، آنگاه می توانید با داشتن آگاهی کامل تصمیمات مناسب اتخاذ کنید و کار درست را انجام دهید.
کنترل استرس
چنان که از گذشته مرسوم بوده: " هیچ گاه به دیگران اجازه ندهید که متوجه عرق کردن شما بشوند" اگر به خود مطمئن باشید این حس به دیگران نیز القا می شود و آنها هم نسبت به شما اعتماد پیدا می کنند.
انتقاد پذیر باشید
شما می توانید اعتماد به نفس خود را از طریق پذیرفتن نظرهای منفی دیگران در مورد خود اثبات کنید. زمانی که مورد انتقاد دیگران قرار می گیرید به لاک دفاعی فرو نروید و خود را فردی متکبر و سلطه جو نشان ندهید. در هر انتقاد به دنبال نکته های سودمند و سازنده بگردید و از فرد منتقد تشکر کنید. با این کار حرفه ای بودن و تکامل خود را آشکار می سازید.
3- مهارت های سایرین
"پیش از اینکه به کمک کارمندانتان نیازمند شوید، باید اعتماد آنها را نسبت به خود جلب کنید"
راسل وایت
گوش فرا دهید
به نظرات دیگران توجه کنید و نسبت به پذیرش عقاید مختلف از خود علاقه نشان دهید. از سیاست ها و مشکلاتی که باعث پسرفت تیمی می شوند و اجازه نمی دهند که افراد گروه کار خود را با کیفیت، دقت و علاقه انجام دهند به شدت پرهیز کنید. به گفته های سایرین با دقت گوش کنید که هم بتوانید کیفیت زندگی شغلی خود را بهتر درک کنید و هم بین کلیه امور تعادل برقرار کنید. در چنین حالتی می توانید کارمندان را به سمت مسیر مناسب هدایت کنید.
انعطاف پذیر باشید
یک رهبر قدرتمند لازم نیست که همیشه درست عمل کند. شما باید نسبت به عقاید مخالف، سایر نظرات و ابتکارات نوین از خود روی باز نشان دهید. کلیه پرسنل باید برای پیشنهاد دادن از آزادی عمل برخوردار باشند و بتوانند آزادانه در توسعه و تکمیل طرح های پیشنهادی خود گام بردارند. در چنین شرایطی آنها همواره به دنبال فرصت های تازه ای هستند تا بتوانند وضعیت فعلی شرکت را ارتقا بخشند.
حمایت کنید
در کارها همدلی و شکیبایی خود را آشکار سازید و افرادی را که در انجام وظایف از خود علاقه نشان نمی دهند از امتیازات ویژه محروم سازید. با خدمه و کارکنان با نزاکت برخورد کنید و به آنها احترام بگذارید و نشان دهید که به کارهای فردی شان علاقمند هستید. همیشه به خاطر داشته باشید که چگونگی برخورد شما با افراد دیگر نشان دهنده توانایی های مدیریتی شما است.
4- افزایش انگیزه
اطرافیانتان را تشویق کنید
یک رهبر قدرتمند توانایی تاثیر گذاری در دیگران را دارد. دیگران را تشویق کنید و به آنها انرژی و قوت قلب دهید تا بتوانید از ابتکارات و نوآوری هایشان استفاده کنید.
موفقیت ها را جشن بگیرید
همیشه برای تشکر و قدردانی پیش قدم باشید، مثلا بر روی یک صفحه کاغذ مناسب یک یادداشت بنویسید و از این طریق از افراد سپاسگذاری کنید. هیچ گاه در جمع از کارمندان خود انتقاد نکنید. اگر لازم بود چنین کاری را انجام دهید باید آرامش خود را حفظ کنید وبا او شخصا به صحبت بنشینید. در زمان اخراج کردن هم بهتر است اشاره ای به نقاط مثبت افراد اخراجی داشته باشید. اگر با وجود تلاش های بسیار زیاد، وقت گذاشتن های طولانی مدت و به کارگیری عقاید ابتکاری پروژه شما به موفقیت نرسید، تمام افراد گروه را گرد هم آورید و با هم در مورد راهکارهای رسیدن به موفقیت به مشورت بنشینید و بعد هم تمام تجربه های خود را با یکدیگر در میان بگذارید.
از پرسنل خود پشتیبانی کنید
رهبری به این معنا نیست که همه باید به دنبال شما باشند بلکه باید به آنها بگویید که شما در پشت آنها هستید. به نیاز های کارکنان خود توجه کنید حال چه این نیازها دوره های کمک آموزشی باشند چه ارتقا دستگاهها و به کارگیری تکنولوژی جدید و ... خود را برای آنها به آب و آتش بزنید. شاید همیشه کارها بر وفق مراد پیش نروند اما حداقل این است که آنها می دانند شما همواره حامی و پشتیبان آنها هستید.
کمک کنید
هر زمان که وقت داشتید حتی برای مدت کوتاهی هم که شده سری به بخش های مختلف شرکت بزنید و به کارکنانتان نشان دهید که متوجه تلاش آنها هستید هر چند خود تجربه ای در انجام وظایف آنها ندارید. البته یک مدیر زمانی می تواند به موفقیت دست پیدا کند که همواره دانش خود را به روز کند و اطلاعات کافی در زمینه های مختلف داشته باشد تا بتواند انتظارات خود را به وضوح برای پرسنلش شرح دهد.
5- مسئولیت
"بهای رسیدن به بزرگی مسئولیت پذیری است"
وینستون چرچیل
سرزنش های وارده را بپذیرید
اگر اطلاعات غلط مورد استفاده قرار بگیرد و محموله مورد نیاز با تاخیر بدست کارکنان برسد، بالطبع کسب درآمد نیز برای مدتی مختل خواهد شد. مسئولیت اشتباهاتی را که مرتکب آن می شوید به عهده بگیرید به خاطر آن عذزخواهی کنید و اقدامات لازم در رفع مشکل به جود آمده را انجام دهید. اینکه اشتباه از جانب چه کسی سر زده مهم نیست بلکه امری که حائز اهمیت است قبول مسئولیت و تلاش برای حل مشکلات است.
مشکلات را حل کنید
به عنوان یک رهبر شما باید گاهی تصمیمات دشوار و نا خوشایندی را اتخاذ کنید. شما باید کشمکش های موجود را متوقف کنید و به افراد کمک کنید تا تغییر و تحول ها را آسان تر قبول کنند. رمز موفقیت شما برقراری ارتباط است. اگر کارمندان متوجه شوند که شما تا چه حد به شغل خود اهمیت می دهید و برای آن تلاش می کنید، آنها نیز روش های ابتکاری خود را ارائه می دهند و برای رسیدن به موفقیت تمام توان خود را به کار می گیرند.
الگو باشید
همیشه دیگران را متوجه توانایی های خود را در کار کردن کنید. بیطرف باشید و با تمام مسائل عادلانه برخورد کنید و از پارتی بازی هم به شدت پرهیز کنید. به نظرهای مخالف گوش دهید و در هر شرایطی رفتار مناسب از خود نشان دهید و امواج مثبت از خود ساطع کنید.
6- درستی
"توانایی یک مدیر در استاندارها و معیارهایی منعکس می شود که برای خود پی ریزی می کند"
ری کروک
درستکار باشید
در زمان مواجهه با مواردی که ارزشهای اخلاقی شما را زیر پا می گذارند از خود عکس العمل نشان دهید. اگر از شما درخواست شد که یک کار غیر اخلاقی و یا غیر قانونی انجام دهید به راحتی از انجام آن سرباز زنید. برای حفظ حقوق خود، کارمندان و افرادی که با آنها کار می کنید تلاش کنید.
صادق باشید
در زمان صحبت کردن باید برای گفته های خود اهمیت قائل شوید. اگر نمی توانید قول انجام کاری را بدهید خوب لازم نیست این کار را بکنید. اگر خطایی از شما سر زد، آنرا قبول کنید و به خاطر انجام آن پوزش بطلبید. این روزها که تنها صحبت از "راندمان بالا" و "محدودکردن ضرر و زیان" است فقط با اتکا به صداقت و درستی است که می توانید بر روی مقامات ارشد، مراجعین و کارمندان خود تاثیر گذار واقع شوید.
از شایعات دوری کنید
در مورد افراد دیگر غیبت نکنید و داستان های ناخوشایند را از روی بدخواهی منتشر نکنید. شما باید خیلی قدرتمند باشید که بتوانید چنین جمله ای را بر زبان بیاورید: "من دوست ندارم در مورد کسی که در حال حاضر اینجا حضور ندارد صحبت کنم." این امر نشان دهنده صداقت و درستکاری شماست.
به دیگران احترام بگذارید و متقابلا به آنها اجازه ندهید که در مورد شما به غیبت بنشینند.
تمام تلاش خود را به کار گیریدبرقراری ارتباط
در تمام شرایط اعتماد به نفس خود را حفظ کنید، به دیگران احترام بگذارید و استوار و ثابت قدم باشید. در راه انجام یک پروژه از تمام مهارت ها و توانایی های خود استفاده کنید. اگر نسبت به تعهدات خود وفادار باشید دیگران به شما احترام میگذارند و مورد قدردانی آنها قرار خواهید گرفت.
کارفرمای مسلم و قطعی
"در هر جایی که هستید و با هر گونه امکاناتی که در اختیار دارید کاری را که می توانید انجام دهید"
تئودور روزولت
توانایی رهبری و مدیریت تنها به این معنا نیست که عنوان مدیریت، سرپرست و یا مدیر گروه را یدک بکشید. شغل شما باید همواره مراحل رشد و پیشرفت مداوم را برایتان فراهم آورد. در مورد ندانسته های خود سوال بپرسید، تمام گزینه ها را در نظر بگیرید و کلیه منابع موجود را چندین مرتبه ارزیابی کنید، به طور مداوم از توانایی های خود کمک بگیرید، همواره استعدادهای خود را افزایش دهید و به نداهای درونی تان گوش فرا دهید.
اگر می خواهید شما را به عنوان فردی بشناسند که دارای خصوصیات غریزی مدیریتی است یاید یک شخصیت شکوهمند را در خود پرورش دهید و خود را به صلاح استعدادهای ویژه تجهیز کنید تا بتوانید بر روی افراد مختلف تاثیر بگذارید و در مقابل شما فرمانبردار باشند. ما شما را با دید، اطمینان، مهارت و توانایی، ترغیب و تشویق، مسولیت پذیری و راستی و درستی آشنا کردیم بقیه امور به عهده خودتان است.
منبع: vasti.blogfa.com
برگرفته از: mlm.orgfree.com
چکیده
این مقاله به مهمترین اشتباهات مدیران منابع انسانی و کارکنان در رابطه با مدیریت عملکرد میپردازد و د ر رابطه با پرهیز از این اشتباهات رایج الگویی ارائه میکند. این مقاله سعی دارد، تا بازگو نماید که چگونه فرآیند مدیریت عملکرد با رویکردی نوین و کاربردی، سازمان را در جهت تشخیص مشکلات عملکردی و در نتیجه از میان برداشتن موانع در قالب الگویی هفت عامله، حمایت میکند.
ده اشتباه رایج ارزشیابی، اشتباهات رایج دپارتمانهای منابع انسانی در خصوص فرایند و اجرای ارزشیابی، ماهیت، بهبود، مشکلات و الگوی ارزشیابی عملکرد مباحث این مقاله را تشکیل میدهند.
کلیدواژه(ها) : ارزشیابی؛ مدیریت عملکرد؛ ارزیابی عملکرد
1- مقدمه
نمیتوان سنجید اما نسنجیده عمل کرد. بسیاری از مدیران امروزه به دلایل متعدد دچار روزمرگی (مودا) شده و در نتیجه فعالیتهای فاقد ارزش افزوده انجام میدهند که تکرار انجام آنها منجر به باورهای غلط میشود. این مقاله سعی دارد مهمترین اشتباهات مدیران منابع انسانی و کارکنان را در رابطه با مدیریت عملکرد بیان نماید و د ر رابطه با پرهیز از این اشتباهات رایج الگویی ارائه کند.
همزمان با گرایش سازمانها به سوی رقابت، تکنولوژی و مدیریت و ترقی اقتصاد نوین، فشار در جهت ایجاد لبه برنده طرحهای استراتژیک برای سازمانها افزایش مییابد. این طرحها جهت اجرا نیاز به روش فوق العادهای دارند تا سازمانها را در صدر رقابت ابقا نموده و به طور پیوسته برای سازمان، صاحبان سهام و تمامی ذینفعان ذیربط، ایجاد ارزش نمایند.
خوشبختانه سازمانها در این دهه یا حتی در این چند سال اخیر دست از خیالبافی برداشته و امروزه به طرقی در حال ایجاد ارزش میباشند. ولیکن در جاده منتهی به ارزش افزوده، با موانعی برخورد مینمایند که تا همین اواخر کسی حتی فکرش را هم نمیکرد. سهم قابل توجهی از این موانع از پارادایمهای ذهنی مزمن، باورهای غلط و گاه اشتباهات مدیران نشأت میگیرد. ذکر این نکته ضروری است که حتی بهترین فرآیند مدیریت عملکرد طراحی شده، تنها زمانی اثربخش خواهد بود که متناسب با سبک رهبری، سبک مدیریت، باورهای مدیران و کارکنان و فرهنگ سازمان ذیربط باشد. این مقاله سعی دارد، تا بازگو نماید که چگونه فرآیند مدیریت عملکرد با رویکردی نوین و کاربردی، سازمان را در جهت تشخیص مشکلات عملکردی و در نتیجه از میان برداشتن موانع در قالب الگویی هفت عامله، حمایت میکند. این مقاله شامل چهار بخش است. در بخش اول ده اشتباه رایج مدیران که موجب اشتباه در ارزشیابی عملکرد میشود مطرح میگردد. در بخش دوم طی بررسیهای به عمل آمده در دپارتمانهای منابع انسانی، به رایجترین اشتباهات مدیران منابع انسانی اشاره خواهد شد. سپس در بخش سوم پیرامون بهبود عملکرد مواردی مطرح خواهند شد و نهایتاً در بخش چهارم جمعبندی و نتیجهگیری خواهیم کرد.
2- ده اشتباه رایج ارزشیابی
1- صرف وقت بیشتر برای ارزشیابی عملکرد نسبت به طرحریزی عملکرد و یا نسبت به ارتباط کاری موجود ارزشیابی عملکرد، نقطه پایان یک فرآیند پیوسته است . فرآیندی که مبنای آن ارتباط مطلوب میان مدیر و کارمند است. بنابراین به جای ارزشیابی در پایان سال، وقت بیشتری را باید صرف پیشگیری از مشکلات عملکردی نمود. هنگامی که مدیران در طول سال رویه مثبتی را اتخاذ میکنند، ارزشیابی ساده و آسان خواهد بود.
2- مقایسه کارکنان با یکدیگر: چنانچه میخواهید موجب پدید آوردن احساسات منفی شوید، به روحیه کارکنان خود آسیب بزنید و در آنها به گونهای نامطلوب چنان حس رقابتی بوجود آورید که توان کار گروهی را از دست دهند، آنان را درجه بندی نموده یا با هم مقایسه نمایید. این شگردی تضمین شده است. بدین ترتیب مدیر نه تنها موجبات اصطکاک میان کارکنان را پدید میآورد، بلکه خود، هدف اصلی این کینه توزی قرار میگیرد.
3- فراموش کردن این مطلب که هدف از ارزشیابی، پیشرفت است، نه سرزنش کردن: ما بدین منظور دست به ارزشیابی میزنیم که به بهبود عملکرد کمک کنیم، نه آن که مقصر بیابیم و سرزنش کنیم. مدیرانی که این امر را فراموش میکنند اعتماد کارکنانشان و حتی سازگاری آنها را از دست میدهند.
4- باور به این که فرم نرخ ارزیابی وسیلهای است عینی و بازتاب دهنده واقعیت به طور منصفانه: بسیاری از مدیران برای ارزشیابی کارکنان از فرمهای نرخ ارزشیابی استفاده میکنند، چرا که نسبت به گونههای دیگر ارزشیابی سریعتر انجام میگیرد. واقعیت این است که اگر از دو شخص بخواهید یک کارمند را ارزشیابی کند، احتمال تطابق نتایج بسیار اندک است و این نشان میدهد این شیوه ارزشیابی تا چه حد ذهنی است. این مطلب را بارها و بارها به خود گوشزد کنید. نرخها ذهنی هستند. فرمهای نرخ ذهنی است، عینی نیست.
5- استفاده صرف از ارزشیابی برای تعیین حقوق کارکنان: بسیاری از مدیران چنین میکنند. آنان تنها هنگامیکه بخواهند افزایش حقوق کارکنان را تأیید یا رد کنند، دست به ارزشیابی میزنند. اما باید به خاطر داشت که ارزشیابی عملکرد برای «بهبود عملکرد» است نه فقط برای حقوق (گو این که برخی میپندارند، تنها برای حقوق است) هر شخصی؛ صرف نظر از این که مسأله پول (حقوق) در میان باشد یا خیر، نیاز به بازخورد در زمینه شغلی خود دارد.
6- باور بدان که آنها در موقعیتی قرار دارند که میتوانند ارزشیابی صحیحی به عمل آورند: چنین امری غیرممکن است. بیشتر مدیران در موقعیتی نیستند که به حد کافی بر کارکنانشان نظارت مستمر داشته باشند. وانگهی، کدام مدیر تمایل به چنین کاری داشته یا زمان کافی در اختیار دارد؟ و کدام کارمند مایل است، مدیر کوچکترین حرکات وی را زیر نظر داشته باشد؟ به همین دلیل است که ارزشیابی، گونهای همکاری میان مدیر و کارمند است.
7- به تعویق انداختن یا لغو نشستهای ارزشیابی: این رویدادی بسیار شایع است. اما چرا نامطلوب است؟زیرا کارمندان در مییابند که این فرآیند در سازمان آنها بی اهمیت یا ساختگی است. آنها آنقدر زیرک هستند که دریابند به ارزشیابی بهای چندانی داده نمیشود.
8- سنجش یا ارزیابی امور کم اهمیت: یکی از حقایق زندگی این است که در انجام هر کار، آسانترین چیزهایی که میتوان سنجید یا ارزشیابی نمود، کم اهمیت ترین آنهاست. مدیران، ارائه خدمات به مشتریان را فوراً با عباراتی چون «جواب تلفن را در زنگ تلفن دادن» یا مطالبی مشابه وصف و تعریف میکنند. اما آنچه را که آسان نمیتوان سنجید، کیفیت کلی خدماتی است که مشتریان را جذب نموده و نگاه میدارد.
9- شگفت زده کردن کارکنان در حین ارزشیابی: یک فن تضمین شده برای اتلاف وقت و اثر نامساعد گذاردن بر عملکرد این است: در طول سال با کارکنان پیرامون عملکردشان صحبت نکنید! وقتی اشتباهی مرتکب میشوند، بدان نپردازید و آن را «ذخیره» کنید، سپس در نشست ارزشیابی تک تک موارد را مطرح کنید!
10- باور به این که تمامیکارکنان و مشاغل را میبایست دقیقاً به طریقی یکسان و با یک شیوه واحد ارزشیابی نمود: آیا تمام کارکنان برای بهبود عملکرد خود نیاز به چیزی یکسان دارند؟ بدیهی است، پاسخ منفی است. پارهای نیاز به بازخورد مشخص دارند، پارهای خیر. برخی بیشتر از دیگران نیاز به ارتباط دارند و بدیهی است که شغلها متفاوت است. آیا گمان میکنید، میتوان مدیر عامل شرکت فورد را با همان رویکردی ارزشیابی کرد که مسئول نظافت کارخانه را؟ در بیشتر موارد علت این اشتباه رایج این است که بخش پرسنلی یا منابع انسانی، مدیران را به چنین کاری وامیدارد. این امر تقریباً قابل درک است، اما هرگز از بیهودگی آن نمیکاهد.
در اقتصاد نوین، برد و پیروزی از قابلیتهای سازمانی همچون سرعت، پاسخگویی، چالاکی، ظرفیت یادگیری و صلاحیت کارکنان سرچشمه خواهد گرفت. سازمانهای موفق، سازمانهایی هستند که قادرند:
به سرعت استراتژی را به عمل تبدیل نمایند.
به طور مؤثر و هوشمندانه فرآیندهای سازمان را مدیریت نمایند.
تعهد و همکاری کارکنان را به حداکثر برسانند.
شرایط را به منظور ایجاد تغییری یک پارچه، فراهم سازند.
3- اشتباهات رایج دپارتمانهای منابع انسانی
3-1- تأکید و تمرکز بر کاغذ بازی
میتوان علت نیاز بخش منابع انسانی را به استفاده از فرم و کاغذ برای ارزشیابی عملکرد درک نمود، اما هنگامیکه هدف واقعی از ارزشیابی در جریان کاغذبازی فراموش میشود، مقدار فراوانی از منابع به هدر میرود. مادامیکه بخش منابع انسانی بیش از حد بر فرم تأکید میکند، تنها چیزی که به دست میآورد همان خواهد بود: فرم پر شده.
3-2- باور به این که فرم ارزشیابی بر مبنای نرخ میتواند از طر ح دعویهای حقوقی توسط کارکنان جلوگیری کند
این یک اشتباه بزرگ است. بخشهای منابع انسانی به اشتباه بر این گمان هستند که، فرمیکه «خودشان» تهیه کردهاند میتواند در برابر بررسیهای حقوقی تاب آورد. اما چنین نیست، این فرمها به شدت ذهنی و دارای ابهام اند.
3-3- به کار بردن یک سیستم خودکار
تنها فایده این کار این است که با به کارگیری نرم افزار، یک فرآیند توخالی کاغذی به یک فرآیند توخالی کامپیوتری بدل میشود و بدین ترتیب این پندار نادرست در ما پدید میآید که کاری سودمند را با سرعتی بیشتر انجام میدهیم. ارزشیابی عملکرد یک فرآیند ارتباطی میان فردی است و حتی میان دو شخص این فرآیند غالباً به نحو مطلوب انجام نمیشود.
این که با استفاده از فرمهای کاغذی یک فرآیند انسانی را به شکل مکانیکی در آوریم به اندازه کافی نادرست است. چه رسد به آن که، قدمیفراتر بگذاریم تا بدین ترتیب مدیران هرگز ناچار نباشند با کارکنان صحبت کنند.
3-4- آموزش ناکافی یا ناصحیح مدیران پیرامون فرآیند ارزشیابی
هنگامیکه تصمیمیبرای ارزشیابی اتخاذ میشود، بخش منابع انسانی فرمهای جدیدی را طراحی نموده در اختیار مدیران قرار میدهد و فرض را بر این میگذارد که، مدیران واحدها میدانند هدف بسی فراتر از تکمیل فرمهاست. اما چنین نیست. بخش منابع انسانی در نهایت چیزی بیش از فرمهای تکمیل شده، دریافت نخواهند نمود. مدیران نه تنها در باره کم و کیف فرآیند ارزشیابی، بلکه درباره چراها و جنبههای بین فردی آن، نیاز به آموزش گسترده دارند.
3-5- آموزش ندادن کارکنان
کارکنان نیز باید در خصوص ارزشیابی، آموزش داده شوند. چرا که ارزشیابی تنها در صورتی نتیجه بخش خواهد بود که مدیریت و کارکنان با یکدیگر و با همکاری یکدیگر پیش روند. هم مدیریت و هم کارکنان میبایست بدانند که چرا دست به ارزشیابی میزنند.، چگونه ارزشیابی انجام میشود و انتظار چه چیزی را باید داشت، علت نگرش سطحی بسیاری از سازمانها نسبت به فرآیند ارزشیابی آن است که گمان میکنند، ارزشیابی کاری است که «درباره» کارکنان انجام میشود اما در واقع چنین نیست، مگر آن که بخش منابع انسانی چنین رویکردی داشته باشد.
3-6- باور به این که وادار ساختن مدیران به جمع آوری فرمها سودمند است.
یکی از دلایل تأخیر مدیران در تکمیل فرمهای ارزشیابی این است که فایده کار را درنمییابند، یا آن را نوعی اتلاف وقت میپندارند. ممکن است دلایل دیگری نیز دخیل باشد. با بسیاری از این دلایل میتوان با رویکردهای انعطاف پذیر روبه رو شد. اما متأسفانه بسیاری از بخشهای منابع انسانی این امر را درنیافته اند. اگر مدیران احساس کنند که این کار مفید است، آن را انجام میدهند. کلید حل مشکل این است که انجام این کارها را به شکلی سودمند در آوریم.
3-7- استفاده از روش یکسان در ارزشیابی
به دلیل مشکلات و سختی هایی که واحدهای منابع انسانی در بایگانی کردن و بررسی فرمها با آن مواجه اند، این گرایش در شرکتها وجود دارد که فرمها را به حالت استاندارد در آورند. اما آیا این روش منطقی و عقلایی است؟ آیا میتوان هم معلم و هم مستخدم یک مدرسه را به شیوهای یکسان ارزشیابی نمود؟ این نوع انعطاف ناپذیری، نشان دهنده مشکل در بایگانی کردن فرم هاست، که غالباً فرمهای نرخ هستند. اما، آیا هدف از ارزشیابی این است که صرفاً کار برای بخش منابع انسانی ساده تر شود!؟
3-8- ایفای نقش پلیس ارزشیابی
در یک سیستم که به طور درست فعالیت میکند، هر یک از مدیران برحسب چند عامل ارزشیابی میشوند که یکی از آنها اعمال مدیریت عملکرد و ارزشیابی عملکرد است. مسئولیت بر دوش مدیریت است. چنانچه مدیری به مسئولیت خویش نپردازد، این برعهده رئیس اوست که او را ارزشیابی کند. هیچ سیستم ارزشیابی موفق نخواهد بود مگر آن که رئیس، این نکته را روشن نماید که انجام ارزشیابی، عاملی در ارزیابی خود مدیر خواهد بود. بخشهای منابع انسانی نباید نقش پلیس ارزشیابی را ایفا نمایند، این برعهده ریاست است. هر چیزی به جز این، تنها اتلاف زمان و انرژی خواهد بود.
4- ماهیت و بهبود عملکرد
4-1- تشخیص مشکلات عملکرد
یکی از دشوارترین وظایف هر مدیر یا سرپرست، تعیین علت یک مشکل عملکردی است. از آنجا که تصمیمهای اتخاذ شده برای رفع مشکل به تشخیص علت بستگی دارد ارزیابی صحیح ضرورت تام خواهد داشت.
آنچه بر عملکرد شغلی تأثیر میگذارد، متأثر از چند عامل است. هنگامیکه عملکرد عالی است، شرایطی چند فراهم آمده که این عملکرد عالی را امکان پذیر سازد. بنابراین، عملکرد برجسته مستلزم آن است که «تمام» عوامل مربوط بر رفتار، به نحو مطلوبی اعمال شده باشد. متأسفانه، عملکرد ضعیف میتواند صرفاً ناشی از «یک» عامل باشد که کارایی را به شدت کاهش میدهد. به کرات دیده شده که یک مشکل عملکردی بررسی نشده، ادامه یافته و تا جایی گسترش مییابد که سایر عوامل را از حالت مثبت به حالت منفی در آورد.
4-2- یک الگوی هفت عامله در ارزشیابی عملکرد
اکنون هفت عامل را معرفی میکنیم که سطح عملکرد را معین نموده یا تحت تأثیر قرار میدهند. وجود نقص در هر یک از این عوامل، تأثیری منفی بر عملکرد خواهد داشت.
4-2-1- استعداد
منظور از استعداد، توان ذاتی یک شخص برای انجام وظیفه یا وظایف است. هر یک از ما نقاط قوت و ضعفی داریم که معین می کند آیا میتوانیم کاری را انجام دهیم یا بیاموزیم یا خیر. استعداد اندک برای انجام یک کار میتواند بدان معنا باشد که شخص، ولو آن که از حداکثر پشتیبانی هم برخوردار باشد، نمیتواند انجام آن کار بخصوص را بیاموزد. شایان ذکر است که ارزشیابی استعداد امری بس دشوار است.
4-2-2- سطح مهارت
حتی انجام ساده ترین وظایف نیاز به مهارت دارد. تفاوت مهارت با استعداد در این است که مهارت را تا جایی که فرد استعداد دارد میتوان به او آموزش داد. برای پی بردن به این که نقص عملکردی ناشی از نبود مهارت است یا خیر، باید پرسید: اگر زندگی این شخص وابسته به این کار باشد آیا خواهد توانست آن را انجام دهد؟ چنانچه پاسخ منفی باشد، مشکل میتواند ناشی از نداشتن مهارت باشد.
4-2-3- درک وظیفه (کار)
شخص باید به درستی ماهیت کار خود را و انتظاراتی که از وی میرود، درک نماید. در غیر این صورت هیچ میزانی از مهارت یا انگیزش نمیتواند منجر به عملکرد موثر وی شود. مدیریت عملکرد وسیلهای رایج برای تفهیم کار است. بهترین راه برای ارزیابی درک کارکنان آن است که در یک محیط آموزشی پرسشهایی از آنان صورت پذیرد.
4-2-4- اجتناب از تلاش
این عامل و عامل بعدی، عوامل انگیزشی به شمار میروند. چنانچه یک شخص دارای استعداد، مهارت و درک باشد، علت اجتناب وی از تلاش ممکن است ناشی از عوامل شخصی یا محیط کار باشد. بررسی این که آیا یک مشکل انگیزشی وجود دارد یا خیر، دشوار است و بهترین کاری که می توان در این مورد صورت داد بررسی سایر مشخصههای رفتاری است (از قبیل غیبت از کار، عدم مشارکت در نشست ها، یا عواملی دیگر که نشانگر مشکلات انگیزشی است).
4-2-5- کاستن از سطح تلاش
برخی اوقات ممکن است فرد در کار خود تلاشی محدود به عمل آورد و بدین ترتیب منجر به ایجاد نتایج ناخواسته گردد.
4-2-6- عدم پایداری
عملکرد مطلوب مستلزم شروع و استمرار تلاش است. این عامل انگیزشی ممکن است نشانگر خستگی، ترس از شکست و یا نداشتن مهارت باشد. برای ریشه یابی این عامل به گفت وگویی دقیق و با درایت نیاز است.
4-2-7- عوامل بیرونی
پارهای اوقات عواملی که از کنترل شخص خارج است، میتواند عملکرد وی را کاهش دهد. خود سازمان ممکن است موانعی برای عملکرد مطلوب بوجود آورده باشد که بر مدیران و همکارانی که روحیه همکاری ندارند اثر گذار باشد. گفت وگوهایی که در طول مدیریت عملکرد با کارکنان صورت میگیرد میبایست عواملی را نیز که خارج از حیطه کنترل آنها بوده و باعث مهار پیشرفت میگردد، در بر گیرد.چنانچه اجازه داده شود که این عوامل بیرونی ادامه یابند و وجودشان نادیده گرفته شود، سطوح انگیزش افت خواهد نمود و موضوع بغرنج تر خواهد شد.
5- نتیجه گیری
بسیار مهم است که به محض بروز مشکلات عملکردی به آنها پرداخته شود و عواملی که بدانها اشاره شد بررسی شوند تا نقش احتمالی آنها در کمک به مشکل، تشخیص داده شود. همیاری با کارکنان، شناخت و رفع پارهای از علل ریشهای مشکلات عملکردی را امکان پذیر میسازد.
منبع: سایت «راهکار مدیریت»
نویسنده: مهرداد جهاندیده کاظمپور
منبع: روزنامه همشهری، شنبه 8 مرداد 1384، سال سیزدهم، شماره 3760، صفحه 10.
منبع: bazar.persiangig.com
برگرفته از: mlm.orgfree.com
اگر موضوع مطالعه شما سیستمهای اطلاعات است، سیستمهای اطلاعات را تحلیل و طراحی میكنید یا قصد دارید سیستم اطلاعات مناسبی برای سازمان خود خریداری كنید یا سفارش تهیه آن را بدهید، داشتن یك دید سیستماتیك از انواع مختلف سیستمهای اطلاعات، برای درك بهتر حوزه نیازمند سیستم اطلاعات و انتخاب سیستم اطلاعات مناسب خیلی مفید خواهد بود. متأسفانه، هیچ نوعشناسی جامع و در عین حال ساده و قابل فهم از سیستمهای اطلاعات وجود ندارد. هدف این مقاله ارائه یك نوعشناسی از سیستمهای اطلاعات است .
2- تعریف سیستم اطلاعات
تعاریف متعددی از سیستم اطلاعات در رشتههایی مانند مدیریت، علوم كامپیوتر، مهندسی نرمافزار، و علوم كتابداری و اطلاع رسانی ارائه شده است. تعریف آمده در واژهنامه انجمن كتابداری آمریكا (یانگ 1 1983) تعریفی جامع از سیستم های اطلاعات است كه در این مقاله استفاده می شود :
« یك سیستم كامل طراحی شده برای تولید، جمعآوری، سازماندهی (پردازش)، ذخیره، بازیابی و اشاعه اطلاعات در یك مؤسسه، سازمان یا هر حوزه تعریف شده دیگر از جامعه ».
بر اساس این تعریف، سیستمهای اطلاعات محدود به سازمانها نمیشوند و میتوانند در محدودهای وسیعتر از سازمان، به عنوان مثال یك شهر نیز موضوعیت یابند .
3- نوعشناسی بنا شده از سیستمهای اطلاعات
در این نوعشناسی، سیستمهای اطلاعات بر اساس وجوه زیر دستهبندی میشوند :
پشتیبانی ارائه شده توسط سیستمهای اطلاعات؛
محتوای اطلاعات پردازش شده در سیستمهای اطلاعات؛
حوزه سیستمهای اطلاعات؛ و
روش پیادهسازی سیستمهای اطلاعات .
3-1- دستهبندی سیستمهای اطلاعات بر اساس پشتیبانی ارائه شده
عموماً سیستمهای اطلاعات به عنوان ابزاری برای پشتیبانیهای زیر توسعه مییابند :
پشتیبانی اطلاعاتی؛ ارائه پشتیبانی برای دریافت، ذخیره، فیلتر و ردیابی كردن اطلاعات .
پشتیبانی تصمیمگیری؛ استفاده از اطلاعات برای پشتیبانی هوشمند برای رسیدن به تصمیماتی در خصوص مسائل نیمهساختیافته یا ساختنیافته .
پشتیبانی ارتباطی؛ ارائه پشتیبانی برای به اشتراك گذاشتنن یا تبادل اطلاعات بین كاربران (منتزاس 2 1995).
سیستمهای اطلاعات معمولاً یكی از پشتیبانیهای فوق را ارائه میكنند اما ممكن است كه یك سیستم اطلاعات خاص بیش از یكی از پشتیبانیهای فوق را ارائه نماید .
3-2- دستهبندی سیستمهای اطلاعات بر اساس محتوای اطلاعات
سیستمهای اطلاعات با توجه به محتوای اطلاعات پردازش شده میتوانند در قالب دستههای زیر تفكیك شوند :
سیستمهای اطلاعات وظیفهمحور: این سیستمها برای پردازش اطلاعات تبادلات، عملیات و عملكرد سیستم بكار میروند. این سیستمها برای كمك به كاربران در اجرای كارها و وظایفشان طراحی میشوند .
سیستمهای اطلاعات موضوعمحور: این نوع سیستمهای اطلاعات برای اطلاعات یك موضوع توسعه مییابند و انواع مشخصی از اطلاعات آن موضوع را به كاربران ارائه میكنند (الگندی 3 2003).
3-3- دستهبندی سیستمهای اطلاعات بر اساس حوزه
منشأ سیستمهای اطلاعات سازمانها بودهاند اما حوزه عمل آنها به سطوح بینسازمانی و جامعه نیز گسترش یافته است. به خاطر مشخصههای متفاوت این حوزهها، اصول و روشهای متفاوتی هنگام توسعه سیستمهای اطلاعات در این حوزهها باید در نظر گرفته شود. بنابراین در نوعشناسی ارائه شده در اینجا، سطوح زیر در نظر گرفته میشوند :
سازمانی
بین سازمانی
اجتماعی
3-4- تقسیمبندی سیستمهای اطلاعات بر اساس روش پیادهسازی
بر اساس رویكردهای توسعه و فناوریهای سیستمهای اطلاعات، پیادهسازی میتواند در وجوه زیر در نظر گرفته شود :
رسمیت: سیستمهای اطلاعات رسمی در مقابل غیررسمی. سیستمهای اطلاعات رسمی بر اساس رویههای طراحی شده برای آنها عمل میكنند. سیستمهای اطلاعات غیررسمی هیچ گونه رویه طراحی شده ندارند و بر اساس ارتباط كاربران و الگوهای پیچیده رفتاری عمل میكنند .
ماشینی بودن: سیستمهای اطلاعات دستی در مقابل رایانهای. سیستمهای اطلاعات رایانهای، سیستمهایی هستند كه فناوری رایانه را برای انجام همه یا بخشی از كارهای در نظر گرفته شده بكار میگیرند .
ذخیره دادهها: سیستمهای اطلاعات دارای پایگاه دادهها در مقابل بدون پایگاه دادهها. سیستمهای دارای پایگاه دادهها یك سیستم مدیریت پایگاه دادهها را برای ذخیره و مدیریت دادهها بكار میگیرند. این سیستم ها مبتنی بر یك مدل دادهها هستند. سیستمهای اطلاعات بدون پایگاه دادهها شامل سیستمی از پروندهها و مجموعه مستندات هستند. این سیستمها معمولاً مبتنی بر یك مدل استاندارد نیستند و معمولاً زبان جستجو ندارند .
معماری: یك رایانه شخصی مستقل در مقابل یك سیستم اطلاعات توزیع شده یا شبكهای .
روش پردازش: گسسته 4 در مقابل پیوسته 5 یا تعاملی؛ پردازش دستهای 6 در مقابل پردازش در زمان حقیقی 7 .
این دستهبندی اگرچه دید سودمندی از پیادهسازی سیستمهای اطلاعات ارائه میكند اما به میزان سه دستهبندی اول اهمیت ندارند زیرا امروزه بیشتر سیستمهای اطلاعات، رسمی، رایانهای، دارای پایگاه اطلاعات، شبكهای، پیوسته و در زمان حقیقی هستند .
3-5- نوعشناسی سیستمهای اطلاعات سازمانی
سیستمهای اطلاعات سازمانی شامل چند نوع سیستم اطلاعات متفاوت در حوزه سازمان هستند كه تمام آنها وظیفهمحورند. این سیستمهای اطلاعات را میتوان بر اساس موارد زیر دستهبندی كرد :
سطح سازمانی
حوزه وظیفهای
فعالیت پشتیبانیشده
3-5-1- دستهبندی سیستمهای اطلاعات سازمانی بر اساس سطح سازمانی
نیروی انسانی یك سازمان در حوزه و سطوح متفاوت از عملیات و مسئولیت كار میكنند، عهدهدار وظایف متفاوتی هستند و سیستمهای اطلاعات سازمانی متفاوتی را بكار میگیرند. سطوح سازمانی زیر میتوانند در دستهبندی سیستمهای اطلاعات سازمانی استفاده شوند :
سطح اداری: كارمندان اداری دسته بزرگی از كارمندان را تشكیل میدهند كه مدیران را در تمام سطوح پشتیبانی میكنند. بین این كارمندان، آنهایی كه اطلاعات را استفاده و پردازش میكنند یا اشاعه میدهند دادهورزان 8 خوانده میشوند. دادهورزان شامل دفتر داران و منشیها میشوند كه با واژهپردازها و پروندههای الكترونیك كار میكنند .
سطح عملیاتی: مدیران عملیاتی یا خط مقدم با عملیات روزانه سازمان درگیرند، تصمیمهای معمول و مشخصی را اتخاذ میكنند و با فعالیتهایی مانند برنامه ریزی كوتاهمدت، سازماندهی و كنترل درگیرند .
سطح دانشورزی 9 : این دسته به عنوان مشاوران و معاونان مدیریت میانی و عالی ایفای نقش میكنند و اغلب متخصصان موضوعی هستند. خیلی از این متخصصان به عنوان دانشورز 10 دستهبندی میشوند، افرادی كه به عنوان بخشی از كارشان، اطلاعات و دانش تولید میكنند و در سازمان بكار میگیرند .
سطح تاكتیكی: مدیران میانی كه با برنامهریزی كوتاهمدت یا میانمدت، سازماندهی و كنترل سروكار دارند .
سطح استراتژیك: مدیران عالی یا استراتژیك كه تصمیماتی اتخاذ میكنند كه مربوط به شرایطی است كه میتواند جهت و سمت و سوی سازمان را تغییر دهد .
سیستمهای اطلاعات استفاده شده در هر یك از این سطوح، ویژگیها و كاربردهای خاص خود را دارد و قابل استفاده در سطح مربوطه میباشد .
3-5-2- دستهبندی سیستمهای اطلاعات سازمانی بر اساس حوزه وظیفهای
سیستمهای اطلاعات میتوانند در وظایف مختلف یك سازمان بكار گرفته شوند . سیستمهای اطلاعات استفاده شده در هر حوزه وظیفهای دارای مشخصههای مشتركی هستند بطوری كه میتوانند بر اساس حوزه وظیفهای دستهبندی شوند. هر سازمان دارای دو حوزه وظیفهای عمده است: صف و ستاد. وظایف صف آنهایی هستند كه اهداف اصلی سازمان را تأمین میكنند. وظایف ستاد از وظایف صف پشتیبانی میكنند. حوزههای وظیفهای صف سازمانها متفاوت از یكدیگرند، اما تمام سازمانها دارای نوعی از وظیفه مربوط به حسابداری، مالی، فروش و بازاریابی، و منابع انسانی به عنوان حوزههای وظیفهای ستاد هستند. سیستمهای اطلاعات استفاده شده در هر حوزه ستادی از اصول و فنون مشتركی تبعیت می كنند كه از سیستمهای اطلاعات در دیگر حوزهها متفاوتند .
3-5-3- دستهبندی سیستمهای اطلاعات بر اساس فعالیت پشتیبانی شده
بیشتر منابع علمی در خصوص سیستمهای اطلاعات، سیستمهای اطلاعات سازمانی را بر اساس نوع فعالیت مورد پشتیبانی دستهبندی میكنند. موارد زیر انواع كلی سیستمهای اطلاعات هستند كه پشتیبانی مشخصی در سازمان ارائه میكنند :
سیستمهای پردازش مبادلات 11 : سیستمهای اطلاعات كه از طریق رویهها و پردازش اطلاعات بر فعالیتهای روزانه و تبادلات سازمان كنترل عملیاتی اعمال میكنند .
سیستمهای اطلاعات مدیریت 12 : نوعی از سیستمهای اطلاعات رایانهای كه معمولاً دادههای داخل سازمان را از سیستمهای پردازش مبادلات گرفته و خلاصهسازی معناداری از آنها را در قالب گزارشهای مدیریت برای پشتیبانی وظایف مدیریت در یك سازمان ارائه میكنند .
سیستمهای اطلاعات اجرایی 13 : سیستم اطلاعات مدیریت طراحی شده برای جمعآوری، تحلیل و خلاصهسازی اطلاعات سازمانی داخلی و خارجی كلیدی به منظور كمك به مدیران ارشد و تصمیمگیران .
سیستمهای پشتیبان تصمیمگیری 14 : نوعی از سیستم اطلاعات رایانهای كه در تصمیمگیری در خصوص تصمیمهایی كه نیازمند مدلسازی، فرمولبندی، محاسبات، مقایسات، و انتخاب بهترین یا نمایش پیامدهای محتمل برخی از اقدامات هستند به مدیران كمك میكنند .
سیستمهای پشتیبان اجرایی 15 : معمولاً به سیستمی گفته میشود كه مجموعهای از قابلیتهای وسیعتر از سیستمهای اطلاعات اجرایی شامل پشتیبانی برای ارتباطات الكترونیك (به عنوان مثال پست الكترونیك، كنفرانس رایانهای و واژهپرداز)، قابلیتهای تحلیل دادهها (به عنوان مثال صفحه گسترده، زبان جستجو، . . .) و ابزار سازماندهی و برنامه ریزی (به عنوان تقویم الكترونیك و . . .) دارد. بنابراین سیستمهای پشتیبان اجرایی دارای ویژگیهایی برای پشتیبانیهای اطلاعاتی و ارتباطی علاوه بر پشتیبانی تصمیمگیری است .
سیستمهای خبره 16 : نوعی از سیستم اطلاعات رایانهای كه اطلاعاتی راجع به دانش یا مهارت یك فرد خبره جمعآوری میكند و مانند او نتایج مورد نظر را ارائه مینماید .
سیستمهای اتوماسیون اداری 17 : سیستمهای رایانهای كه برای انجام خیلی از وظایف اداری معمول مانند حروفچینی، صورتحساب تهیه كردن و نقل و انتقالات مستندات استفاده میشوند .
سیستمهای دانشورزی 18 : در تولید و بكارگیری دانش جدید در سازمان به دانشورزان ماهر كمك میكنند. سیستمهای طراحی با استفاده از رایانه كه توسط طراحان محصول استفاده میشود نه تنها به آنها اجازه میدهد كه به سادگی تغییرات مورد نظر را بدون دوباره رسم كردن شكلها اعمال كنند بلكه آنها را قادر میسازد كه محصول را بدون ساخت نمونههای فیزیكی تست كنند .
مراجع
- Elgendy, H. 2003.Development and implementation of planning information systems in collaborative spatial planning processes. http://www.ubka.uni-karlsruhe.de/cgi-bin/psview?document=/2003/bau-geo/8&search=/2003/bau-geo/8
- Mentzas, G. 1995. A functional taxonomy of computer based information systems. International Journal of Information Management 14(6) 397-410.
- Young, H. ed. 1983. The ALA Glossary of Library and Information Science. Chicago: American Library Association.
پینوشتها
Young
Mentzas
Elgendy
offline
online
batch processing
real-time processing
data work
knowledge work
knowledge worker
Transaction Processing Systems (TPS)
Management Information Systems (MIS)
Executive Information Systems (EIS)
Decision Support Systems (DSS)
Executive Support Systems (ESS)
Expert Systems (ES)
Office Automation Systems (OAS)
Knowledge Work Systems (KWS)
سیستمهای اطلاعات (Information Systems )
تعریف : یك سیستم كامل طراحی شده برای تولید، جمعآوری، سازماندهی، ذخیره، بازیابی و اشاعه اطلاعات در یك مؤسسه، سازمان یا هر حوزه تعریف شده دیگر از جامعه
ر بود.
منبع: سایت eesysco.com
پیش از جنگ جهانی دوم ، مدیریت درایالات متحده با اصولی که توسط فردریک وتیلور و هنری فورد، که دیدگاهی علمی به مدیریت داشتند شناخته می شد. دراکر به جای این دیدگاه علمی نسبت به مدیریت ، یک دیدفلسفی مبتنی بر روابط انسانی داشت ، او به جای تجزیه وتحلیل هریک از وظایف به صورت جزءبه جزء به اصول کلی مدیریت که وظایف مدیریتی را مشخص می کنند، توجه کرد .
دراکر، با تاکید بر این وظایف و ترجیح محصول بر عملکرد، موضوع مدیریت برمبنای اهداف را پایه گذاری کرد. در دیدگاه او فرایندمدیریت چندان موردتوجه قرار نمی گیرد ودرعوض تاکید او بر این است که مدیران بایداهداف خود را مشخص کرده آنگاه درجهت آنهاعمل کنند .
مدیر، عنصری کلیدی در کسب وکار است که نقش اساسی را در ترکیب منابع مختلف بایکدیگر و تولید محصول بازی می کند. گرچه اودر بعضی موارد، از مدیر به عنوان یکی ازاصلی ترین منابع انسانی در فعالیتهای اقتصادی یاد می کند ولی روشن است که مدیریت تنهابه عنوان عامل تغییر منابع نیست . "مدیر، عامل پویایی و عنصر حیات بخش در هر بنگاهی است .بدون رهبری مدیر، منابع تولید به همان صورت باقی خواهندماند و هیچگاه تبدیل به محصول نخواهند شد ".
او به درستی زمانی را پیش بینی کرده است که ماشینهای خودکار جایگزین کارگران خواهندشد. اما مدیران همچنان باقی خواهندماند و به این ترتیب در آینده تمام کارمندان به مدیران تبدیل می شوند و ما از جامعه کارگری به جامعه مدیریتی گام خواهیم نهاد .
به علاوه در تجهیز منابع و تولید محصول ،نقش مدیر، کنترل و هدایت منابع است . دردیدگاه دراکر این نقش زمینه ساز اصلی است :یعنی "نیروهای اقتصادی ، محدوده آنچه را که مدیر می تواند انجام دهد، مشخص می کنند. این نیروها فرصتهایی را برای فعالیت مدیران فراهم می کنند. اما نمی توانند امور یک بنگاه را دیکته کنند". دراکر، علاوه بر موفقیت شرکت ،مسئولیت ایجاد بازارها را نیز برعهده مدیران گذاشته است .
او می گوید: "تنها یک هدف باارزش تعریف شده برای هر بنگاهی وجود دارد: یعنی "ایجادمشتری ". و بازارها را بلکه کسانی به وجودآورده اند که بنگاههای اقتصادی را اداره می کنند.خواست یک بنگاه ، رضایت مشتریان است ، امااین خواست ، تا هنگامی که آن را به مرحله اجرادرآورند، به صورت یک خواست بالقوه باقی خواهدماند. تنها در آن هنگام است که مامصرف کنندگانی خواهیم داشت و بازار به وجودخواهدآمد ".
بنابراین وظایف مدیران از تدارک نیروی کارو منابع تولید، به تولید محصول و از توسعه بازارها به فروش محصول در این بازارها، تغییرپیدا می کند"بازاریابی ". این بعد مدیریتی است که به بنگاههای اقتصادی قدرت و استحکام می بخشد .
مدیر باید باتلاش خود در زمینه تولیدمحصولاتی که ارزشی بیش از منابع مصرف شده دارند، بر ارزش منابع مزبور بیفزاید. توجه به این مطلب ، دیدگاه دراکر را از دیدگاه مدیریت علمی جدا می کند. درعوض ، دراکر بر رکن خلاقی تاکیدمی ورزد که در آن مدیران به کارآمدترین شیوه ،منابع را به کار می گیرند تا به اهداف اقتصادی شرکت دست یابند. با این استدلالها می توان برداشت کرد که تمام فعالیتهای یک شرکت درقالب یک مدیر، متجلی خواهدشد. دراکر تا این حد پیش نمی رود که مدیران را تنها عامل اجرای اعمال یک بنگاه بداند، اما پیوسته بر نقش مهم آنها، تاکید می ورزد. او می گوید: "یک بنگاه به خودی خود هیچ نیست ، بلکه تنها مدیر آن است که تصمیم گیری می کند و تصمیمات را به اجرادرمی آورد ".
در دیدگاه دراکر، تمام بنگاهها برای دستیابی به یک هدف خاص وجود دارند، برای شرکت تجاری ، این یک هدف اقتصادی است . در این نوع شرکت ، مدیر سه وظیفه عمده برعهده دارد:1 - به ثمر رساندن فعالیتهای اقتصادی 2 - انجام کارهایی که بتواند به موفقیت کارکرد اقتصادی شرکت کمک کند و 3 - اداره آثار اجتماعی فعالیتهای سازمان ، بر محیطی که در آن فعالیت می کند. دراکر، اگرچه نقش رهبری را خاطرنشان کرده است ، ولی تمایلی به این ندارد که وظیفه مدیریت را به مثابه رهبری تعریف کند. به جای آن ، او از واژه مسئولیت استفاده می کند، یعنی مدیران مسئول فعالیتهای خود و کارمندان خودهستند. به این ترتیب ، مدیریت یک وظیفه است نه یک قدرت . دراکر بر این باور است که ،مدیرانی که در راس هستند، از درک کارگرانی که تحت نظارت آنها قرار دارند، پرهیز می کنند .
در دیدگاه او مدیران به عنوان محور سازمان هستند و بقیه عوامل - کارگران ، منابع ، بازارها ومحیط - گرد این محور می چرخند .
نکته اساسی در آثار دراکر عبارت است ازضرورت توجه مدیران به آثار اجتماعی فعالیتهای آنها و شرکتهایشان بر محیط اطراف .مدیران باید در رده بالاتری از فن سالاران باشند وباید وجوه اجتماعی را در کار خود درنظر بگیرند.هرچه اندازه بنگاه آنها بزرگتر باشد، آثار اجتماعی آن گسترده تر است و ضرورت بیشتری برای درنظرگرفتن آثار اجتماعی مزبور احساس می شود. "درکل ، تقاضا برای مسئولیت اجتماعی ، بهای موفقیت است ". همانطور که تارانت می نویسد: "دراکر هرگز هدف کالاهای عمومی که در سازمان به طور عام و در بنگاه اقتصادی به طور خاص نهفته است ، را فراموش نمی کند. بنگاهها نه تنها باید توسط قوانین قاطع و انعطاف ناپذیر اداره شوند، بلکه برای انطباق آنها با جامعه صنعتی ، وجود دیدگاهی فلسفی نیزضرورت پیدا می کند ".
در فلسفه دراکر 91 ساله ، هدف نهایی یک بنگاه ، آفرینش منافع اجتماعی است . سازمان درجهت تبدیل توان بشر به محصول قرارمی گیرد و به این ترتیب "قوای فردی ، منافع اجتماعی را پدید می آورند". این باور، جوهرتمام فلسفه دراکر درباره مدیریت را تشکیل می دهد .
دراکر، بیان می کند که دو کارکرد اساسی برای مدیریت وجود دارد که عبارتند از: نوآوری وبازاریابی . او توجه کمتری به بازاریابی دارد ولی نیاز به درک ومدیریت نوآوریها از موضوعهای ثابت در بیشتر کتابهای اخیر اوست . او به شدت بنگاههایی که عقیده دارند "نوآوری انگیزه است و کارآفرینی شانس می خواهد" را موردانتقاد قرارمی دهد و بر این باور است که نوآوری موضوعی است که باید آموزش داده شود. او می گوید،نوآوری اولین کارکرد مدیریت است و تاکید داردکه مدیران باید بر تکنولوژی تکیه کنند. یکی ازمسایلی که اغلب از او نقل قول می شود این است که می گوید: "کامپیوتر ابله است ". اوتکنولوژی را ابزاری برای نوآوری می انگارد و نه به عنوان جانشینی برای آن .
منبع: bazar.persiangig.com
برگرفته از: mlm.orgfree.com
در دهه های اخیر، سازمانها ، شاهد تغییرات اساسی در زمینه های ساختار، کارکرد و سبکهای مدیریتی بوده اند.آیا میدانیدچه کاستی در مدیریت باعث می شود که سازمانها به مدیریت دانش روی آورند؟ این مدیریت دانش بر چه اساسی کار میکند؟ مولفه های آن و موانع آن کدامند؟ موسسات کنونی، اهمیت بیشتری جهت درک، انطباق پذیری و مدیریت تغییرات محیط پیرامون قایل شده و در کسب و بکارگیری دانش و اطلاعات روزآمد بمنظور بهبود عملیات و ارائه خدمات و محصولات مطلوبتر به مخاطبان پیشی گرفته اند . چنین موسساتی نیازمند بکارگیری سبک جدیدی از مدیریت به نام "مدیریت دانش" می باشند. مدیریت دانش آوازه خود را از طریق بکارگیری دانش و اطلاعات بمنظور ایجاد هماهنگی تغییرات پویا در موسسه و رشد و توسعه نظامهایی جهت تسریع انطباق پذیری سیستم با تغییرات محیط پیرامون کسب نموده است. امروزه موسسات باید قادر به خلق و بکارگیری دانش جدید و بازآفرینی دانش گذشته بمنظور دستیابی به اهداف خویش باشند. در حالیکه مدیریت دانش تاکید زیادی بر فن آوری اطلاعات می نماید و در بسیاری از موارد به عنوان مدیریت مبتنی بر فن آوری تعریف می گردد، اما در حقیقت مفهومی فراتر از آن دارد. مؤلفه های اساسی مدیریت دانش شامل موارد زیر می باشد:
1) فرهنگ: شامل ارزشها و اعتقادات اعضای سازمان در ارتباط با مفاهیم اطلاعات و دانش می باشد
2) فرایندعمل: در حقیقت افراد چگونه از اطلاعات و دانش در موسسات بهره گیری می نمایند.
3) سیاستها: شامل موانعی که در فرایند اشتراک دانش و اطلاعات در سازمان پدید می آید.
4) فن آوری: اینکه چه سیستمهای اطلاعاتی در سازمان موجود است.
مدیریت دانش شامل فرایند ترکیب بهینه دانش و اطلاعات در سازمان و ایجاد محیطی مناسب بمنظور تولید، اشتراک و بکارگیری دانش و تربیت نیروهای انسانی خلاق و نوآور است. چرا باید ازمدیریت دانش بهره جست؟ مهمترین اهداف یک مؤسسه درزمینه مدیریت مطلوبتر دانش، شامل حفظ و نگهداری اعضای کلیدی موسسه، ارتقاء سیستم انگیزشی، شناخت محیط و بهبود خدماتدهی به مراجعین یا مشتری می باشد.
تحقیقات، بیشترین موارد بهره گیری سازمانها از مدیریت دانش رابه قرار زیر تعیین نموده است:

نمودار زیر استفادههای کاربردی موسسات از مدیریت دانش را نشان می دهد

مهمترین هدف بکارگیری مدیریت دانش، انطباق سریع با تغییرات محیط پیرامون بمنظور ارتقاء کارآیی و سودآوری بیشتر میباشد. به عبارت دیگر هدف نهایی مدیریت دانش شامل اشتراک دانش میان کارکنان بمنظور ارتقاء ارزش افزوده دانش موجود است. حوزه مدیریت دانش شامل مفاهیم و اصولی است که توانایی بکارگیری و اشتراک دانش را ارتقاء بخشیده ( نظیر تخصصها، مهارتها و تجربیات کارکنان ) و نقش کلیدی در توسعه و بهبود خلاقیت ، بهره وری و سوددهی سازمان ایفا مینماید. سازمانها بمنظور بکارگیری مطلوب مدیریت دانش بایستی ضرورت ایجاد فرهنگ اشتراک دانش میان کارکنان را از طریق فرآیندی تحت عنوان "نهادینه سازی مدیریت دانش" درک نمایند. اهمیت نهادینه سازی مدیریت دانش به این دلیل است که اولاً درک نادرست کارکنان را از مدیریت دانش تصحیح نموده و ثانیاً آنها را در درک مزایای اشتراک دانش در سلزمان یاری رسانید. مدیریت دانش در ارتباط با قابل دسترس نمودن دانش جهت افرادی که به آن نیاز دارند بحث می کند. بهر حال بکارگیری بهینه دانش قابل دسترس، تنها زمانی امکان پذیر است که بدانیم در کجا باید به دنبال آن باشیم. معمولاً هر بخش از موسسه، عملکرد سایر بخشها را تکرارمی نماید زیرا امکان پذیر نیست که هم در جریان تمامی امور بود وهم از دانش تولید شده در سایر بخشها بهره گیری مطلوب نمود. تحقیقات حاکی از این مطلب است که مهمترین مانع اجرای اثربخش مدیریت دانش فقدان فرهنگ اشتراک دانش وعدم درک مزایای بیشمار مدیریت دانش در میان کارکنان می باشد. به عبارت دیگر دلایل اساسی عدم موفقیت مدیریت دانش عبارتست از :
● فقدان یادگیری سازمانی، بدلیل ارتباطات ضعیف میان کارکنان(20%)
● عدم موفقیت در بکارگیری مطلوب مدیریت دانش در تمامی فعالیتهای روزانه (19%)
● عدم تخصیص زمان مناسب بمنظور یادگیری روشهای بهره برداری مطلوب از مدیریت دانش و درک پیچیدگیهای آن (18%)
● فقدان آموزش کارکنان (15%)
● برداشت نادرست کارکنان دال بر اینکه مدیریت دانش مزایای کمی را به کاربران آن ارائه مینماید. (13%)
مفاهیم مدیریت دانش را بایستی به کارکنان انتقال داد و برای این کار باید موافقت مدیران عالی بمنظور اجرای موفقیتآمیز مدیریت دانش جلب گردد . زیرا موفقیت یا شکست برنامه تا حدود زیادی به حمایت این افراد بستگی دارد. بهر حال چنین دانشی ، مفهومی انتزاعی دارد و فرهنگ اشتراک دانش به نگرش افرادی که این فرهنگ را ایجاد نموده اند، وابسته است. در صورتیکه کارکنان تمایلی به تقسیم دانش خویش با دیگر اعضاء نداشته باشند، بسیار مشکل خواهد بود که از طریق سیستم پاداش دهی یا الزامات قانونی، فرهنگ اشتراک دانش را میان آنان گسترش داد.
یکی از مهمترین چالشها جهت ورود مفاهیم جدید به سازمانها ، ایجاد تغییرات فرهنگی به منظور پذیرش این مفاهیم میباشد. ایجاد فرهنگ اشتراک دانش نیازمند آموزش مدیران و کارکنان و فرایند مدیریت تغییر می باشد. رهبران دارای نقش کلیدی در تغییر نگرشهای کارکنان و ایجاد موفقیت آمیز فرهنگ اشتراک دانش و نهادینه سازی مدیریت دانش هستند.
نویسنده: چنگ مینگ یو
مترجم: محمد علی نعمتی
تلخیص: ناهید جبلی
منبع: یو، چنگ مینگ (1384). "نقش و تاثیر رهبران سازمانی در نهادینه سازی مدیریت دانش در سازمانهای کنونی". مترجم محمد علی نعمتی. مجله الکترونیکی پژوهشگاه اطلاعات و مدارک علمی ایران. دوره پنجم، شماره اول
برگرفته از: دوهفتهنامه اکسیر مدیریت
توان افزایی چیست؟
«توان افزایی» عبارت است از: فرایند بهبود مستمر عملکرد سازمان از طریق ایجاد و گسترش نفوذ مبتنی بر صلاحیت افراد و گروه های کاری برتمام حوزه ها و وظایف سازمان که برعملکرد آنها و عملکرد کلی سازمان اثر می گذارد. بر این اساس، هدف توان افزایی «بهبود مستمر عملکرد سازمان» از طریق «ایجاد وگسترش نفوذ مبتنی بر صلاحیت » است. برای درک کامل مفهوم توان افزایی باید با مفهوم و ویژگیهای صلاحیت و نفوذ آشنا شویم.
صلاحیت چیست؟
صلاحیت را به کیفیتی مبتنی بر داشتن توان، آموزش و تجربه لازم برای پذیرش وظیفهای خاص تعریف کردهاند. همچنین صلاحیت را وضعیتی دانستهاند که طی آن میتوان بدون مشاوره یا کسب مجوز خاص یا تخطی از مقررات اقدامی را به عمل آورد. صلاحیت یا شایستگی ترکیبی از عناصر زیر است:
1- تعهد: پای بندی فرد در به کارگیری قابلیت ها و توانمندی ها در راستای بهبود عملکرد سازمان. تعهد کارکنان توان افزا شده در حدی است که همواره مشتاق و داوطلب مشارکت در تمام فرایندهای کاری از پیشنهاد دادن تا مسوولیت پذیرفتن و عمل کردن میباشند و برای تحقق اهداف سازمان آماده ریسک و خطر پذیری هستند.
2- توانایی: برخوردار بودن از دانش و مهارت های فنی و تخصـصی کافی برای انجام کار و مشارکت در تصمیم گیری و خلق ایده های جدید؛ قدرت درک و تطبــیق دانش و مهارت ها با نـتایج مورد انتــــظار.
3- اخلاقی بودن: پای بندی به هنجارهای شش گانه زیر، یعنی هرکس بداند که چه می داند و چه نمی داند؛ آنچه را نمی داند پنهان نکند؛ آنچه می داند و اطمینان دارد همکار دیگری به آن نیازمند است را به وی منتقل نماید؛ نفوذ خود را به جای اهداف شخصی در جهت بهبود عملکرد سازمان به کاربندد؛ از زیان رساندن به فرایند بهبود عملکرد سازمان خودداری ورزد؛ خود را در برابر جامعه ای که سازمان نماینده آن است پاسخگو بداند.
نفوذ چیست؟
نفوذ عبارت است از اثبات صلاحیت و شایستگی به دیگران. در توان افزایی، تلاش برای اثبات صلاحیت، نه تنها نکوهیده نیست بلکه یک هنجاراخلاقی و امری پسندیده و ضروری است. نفوذ، حالت بالفعل و جلوه عملی صلاحیت و شایستگی است. نفوذ تابعی است از: تعهد، توانایی و اخلاقی بودن فرد همراه با فرصت به کارگیری آنها. نفوذ زمانی تحقق می یابد که افراد و تیم ها، صلاحیت و شایستگیشان را برای بهبود عملکرد سازمان به کار گیرند.
راهبردهای توان افزایی
برای توان افزایی، سه راهبرد اساسی به شرح زیر معرفی شده است:
1- تشکیل تیم های کاری خودگردان. تیم کاری چیست؟ مجموعه ای کوچک، معین و همبسته، متشکل از دو یا چند عضو داوطلب است که برای انجام مشارکتی یک وظیفه یا کار معین ایجاد می شود. سازمانهای توان افزا، به جای ساختار و تشکیلات رسمی، کارکنان خود را در مجموعه ای از تیمهای کاری خودگردان سازماندهی می کنند.
2- یادگیری. یادگیری به عنوان یک راهبرد توان افزایی، به مفهوم تشکیل ساختارها، فرایندها و فنآوری است که امکان توسعه و اثبات صلاحیت جدید افراد و تیم ها را افزایش می دهد. یادگیری، باعث توان افزایی می شود و توان افزایی، تمایل برای یادگیری بیشتر را بر می انگیزد و در نتیجه این فرایند تعاملی، توانایی های سازمان برای سازگاری با شرایط و تحولات محیطی افزایش می یابد.
3- بازخوردِ به هنگام و فراگیر. بازخورد در واقع اطلاعات برگشتی در باره کم و کیف عملیات انجام شده در یک فرایند یا سیستم برای رفع اشکالات و بهبود آن است . اگر بازخورد در همه قسمتها به خوبی اجرا شود باعث پیشگیری از هر گونه خلل و ناهنجاری در کار زیر مجموعه ها (شامل افراد، تیم ها و واحدها ) و در کل سازمان می گردد. راهبرد دانستنِ بازخورد به این معنی است که با اِعمال بازخورد است که سازمان می تواند عملکرد خود را بهبود بخشد.
توان افزایی می کوشد تا نیروی شگفت انگیزِ ذهن کارکنان برای حل مسائل سازمان را از قید کنترل ها و محدودیت های بی اساس آزاد، و فضایی باز برای نفوذ مبتنی بر صلاحیت ایجاد نماید. چنین نگرشی، برآمده از مبانی فکری توان افزایی به شرح زیر است:
مبانی فکری توان افزایی
1- عملکرد عالی(و مطابق استانداردهای) هر فرد تابعی است از : انگیزه قوی، دانش و مهارت کافی، قدرت تصمیم گیری، اختیار و آزادی انتخاب،اراده شخصی، آزادی عمل، و خود کنترلی.
2- کنترل عملکرد افراد و گروههایی که به مسایل غیر منتظره پاسخ می دهند غیر ممکن است مانند نمایندگان تام الاختیار سازمانها در مواردی که باید تصمیمات سریع اتخاذ کنند و گروههای امداد و نجات و آتش نشانها .
3- کارکنان اکثر مشاغل تخصصی می توانند با اراده خود تلاش کمتر یا بیشتری در انجام وظایفشان داشته باشند به ویژه در مشاغلی که انجام کار به فعالیتهای ذهنی و بهره گیری از دانش کارکنان مربوط می شود مانند اکثر مشاغل کارشناسی.
4- هر کارمند ورزیده و مجربی در باره الزامات فنی و تخصصی شغلش بیشتر از دیگران می داند و برای اخذ تصمیمات موثر در کارش باید با او مشورت شود.
5- برای جلب رضایت مشتری باید تصمیم گیری را به کارکنانی که با آنها در تماس مستقیم هستند سپرد.
6- سازمان مجموعه ای هدفمند و واحد است که از همبستگی سیستم ها، فرآیندها و منابع مختلف به وجود آمده است نه مجمع الجزایری از سیستم ها وفرایندهای ناهمگن و ناهمسو.
7- بر اساس قانون سینرژی (هم افزایی)، ارزش افزوده فعالیت گروه از جمع ارزش افزوده فعالیت تک تک آنها بیشتر است.
8- همواره سرعت عمل گروه های کوچک ازگروه های بزرگ بیشتر است.
9- درهر اشتباهی یک پیام آموزشی نهفته است و آن راهِ درستِ انجام کار است و این نکته آموزنده، اساس یادگیری در توان افزایی منابع انسانی به شمار می رود.
10- بالاترین درجه از سود زمانی به دست می آید که کارکنان با احساس مالکیت، مشارکت نمایند.
11- مشتریان هر شرکت یا سازمان، عضو مهمی از اعضای خانواده آن به شمار می روند که آگاهی مستمر از نظرات آنان، شرط مهم موفقیت، پیشرفت و توسعه است.
توان افزایی، رویکردی علمی و چالشی به مدیریت است و از یک الگوی جامع و عملی سود می برد. شناخت و کاربرد الگوی توان افزایی مستلزم مطالعه و درگیری ذهنی مستمر با آن است. شاید جدّی ترین تهدید برای توان افزایی، تصمیم به اجرای مفاد آن قبل از کسب اطلاعات کافی و شناخت دقیق و کامل آن باشد.
تلخیص و تدوین: سید یوسف رضوی
منبع: توانمند سازی منابع انسانی؛ دنیس کینلا، ترجمه دکتر ایران نژاد پاریزی و دکتر سلیمیان ؛ نشر مدیران؛ سال 1383
برگرفته از: دوهفتهنامه اکسیر مدیریت