تاريخ : یک شنبه 7 فروردین 1390  | 11:51 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : فقر اقتصادی

مقايسه مفاهيم فقر و مسكنت‏با دو مفهوم فقر مطلق و نسبى

تقديم به امام موسى صدر و آنان كه نشاندن لبخند بر رخسار زرد محرومان را راه و رسم زندگى خويش مى‏دانند آنان كه به «انسان‏» مى‏انديشند.

محمدرضا يوسفى 1

چكيده فقر يكى از زشت‏ترين چهره هاى جوامع انسانى است. اما با همه تلخى فقر، ادبيات اقتصادى، فقهى آن وسعت لازم را نيافته است. در اين نوشتار، ابتدا دو مفهوم فقر مطلق و فقر نسبى تبيين شده‏اند. فقر مطلق به ناتوانى از تامين حداقل سطح درآمدى معيشتى معين كه به منظور ادامه بقا براى تامين سه نياز جسمانى اصلى يعنى خوراك، پوشاك و مسكن ضرورى است، اشاره دارد و فقر نسبى به ناتوانى از دستيابى به سطح معيشت‏ساير مردم اطلاق مى‏شود. بر خلاف تعريف كيفى فقر، تعريف كمى و عملياتى آن با مشكل روبروست. دو واژه فقر و مسكنت در فقه خصوصا در مصارف زكات مورد بحث قرار گرفته‏اند. اين دو واژه به دو مرحله درآمدى دلالت مى‏كنند. فقر مطلق به مرحله نخست‏ياد شده قابل تطبيق است. در نتيجه اين تطبيق به نظر مى‏رسد، زمينه بحث پيرامون نحوه مواجهه فقيهان بايد پديده فقر مطلق و بررسى ادله فقهى مبارزه با فقر مطلق فراهم شده است.

 

...

محور : فقر اقتصادی

مقايسه مفاهيم فقر و مسكنت‏با دو مفهوم فقر مطلق و نسبى

تقديم به امام موسى صدر و آنان كه نشاندن لبخند بر رخسار زرد محرومان را راه و رسم زندگى خويش مى‏دانند آنان كه به «انسان‏» مى‏انديشند.

محمدرضا يوسفى 1

چكيده فقر يكى از زشت‏ترين چهره هاى جوامع انسانى است. اما با همه تلخى فقر، ادبيات اقتصادى، فقهى آن وسعت لازم را نيافته است. در اين نوشتار، ابتدا دو مفهوم فقر مطلق و فقر نسبى تبيين شده‏اند. فقر مطلق به ناتوانى از تامين حداقل سطح درآمدى معيشتى معين كه به منظور ادامه بقا براى تامين سه نياز جسمانى اصلى يعنى خوراك، پوشاك و مسكن ضرورى است، اشاره دارد و فقر نسبى به ناتوانى از دستيابى به سطح معيشت‏ساير مردم اطلاق مى‏شود. بر خلاف تعريف كيفى فقر، تعريف كمى و عملياتى آن با مشكل روبروست. دو واژه فقر و مسكنت در فقه خصوصا در مصارف زكات مورد بحث قرار گرفته‏اند. اين دو واژه به دو مرحله درآمدى دلالت مى‏كنند. فقر مطلق به مرحله نخست‏ياد شده قابل تطبيق است. در نتيجه اين تطبيق به نظر مى‏رسد، زمينه بحث پيرامون نحوه مواجهه فقيهان بايد پديده فقر مطلق و بررسى ادله فقهى مبارزه با فقر مطلق فراهم شده است.

زمينه بحث

در ميان تلخيهاى بسيار زندگى، فقر تلخى ويژه‏اى دارد. فقر، كانونهاى زندگى را متلاشى مى‏كند، پيوندها را مى‏گسلاند، دام فحشاء را مى‏گستراند، استعدادها و فضايل انسانى را به مسلخ مى‏كشاند و مانع شكوفايى كمالات اخلاقى مى‏گردد. و در شرايطى كه رفاه بشر به طور چشمگير ترقى كرده و به گونه بى‏سابقه‏اى افزايش نشان مى‏دهد، ديدن انسانهاى بسيارى كه هنوز از تامين ابتدايى‏ترين نيازهاى خويش عاجز بوده، با گرسنگى دست و پنجه نرم مى‏كنند، تلختر و دردآور است. رهبران دينى به فقر با ديده از ميان برنده فضايل انسانى و كرامتهاى اخلاقى مى‏نگرند. پيشواى نخستين ما، على (ع) به فرزندش امام حسن (ع) چنين توصيه مى‏كند: «فرزندم، انسانى را كه به دنبال روزى خويش است ملامت مكن، زيرا كسى كه هيچ نداشت لغزشهايش بسيار خواهد شد». 2 بدين ترتيب چهره تيره و تار فقر بر ارزشهاى انسانى سايه‏اى سنگين انداخته، آنان را به فراموشى مى‏سپرد. با همه تلخى و وسعت فقر، هنوز ادبيات آن، گسترش لازم را نيافته است. مطالعات اوليه در انگلستان توسط راونترى ( Rawntree) در اواخر قرن نوزده ميلادى صورت گرفت. در دهه 1970 به دنبال ناكاميهاى رشد شتابان در كشورهاى در حال توسعه، اين موضوع مورد توجه برخى سازمانهاى بين‏المللى و اقتصاددانان توسعه قرار گرفت. اما با احياى تفكر نئوكلاسيكى در اقتصاد توسعه در دهه 1980، اين افكار و مطالعات نيز به صورتى كم رنگ درآمد. اين درحالى است كه به نظر مى‏رسد بدون مواجهه با خشن ترين چهره فقر، دستيابى به توسعه اى پايدار و انسانى، يك سراب است. از نگاه دينى نيز صرف نظر از نوشته هاى عمومى، با نگاهى دقيق ابعاد فقر كاويده نشده است. گرچه به صورتى پراكنده در برخى از ابواب فقهى از اين پديده بحث‏به ميان مى‏آيد، اما كتاب و باب معينى براى پرداختن به اين پديده مهم كه تاثيرى شگرف در روابط جوامع انسانى دارد، طراحى نشده است تا به گونه‏اى مستقل و از نگاهى دينى، موشكافيهاى دقيق پيرامون آن صورت پذيرفته، زواياى آن به روش متداول فقهى تبيين گردد. به همين دليل به نظر مى‏رسد صرف نظر از نوشته هاى عمومى كه تلاش مى‏كنند تا ناسازگارى اسلام با فقر و مبارزه جدى آن با اين پديده را نشان دهند، سوالهاى كاملا جدى پابرجا مانده، پاسخى درخور مى‏طلبند. پرسشهايى نظير: آيا جوامع دينى، جوامعى بدون فقر مى‏باشند؟، اسلام چه راههاى عملى براى از ميان بردن و يا كاهش آلام فقر بيان داشته است؟، مبارزه با خشن ترين چهره فقر (فقر مطلق) چه حكمى دارد؟ ، اگر حكمش وجوبى است، اين الزام تنها بر عهده دولت است‏يا بر دوش آحاد توانگران جامعه نيز قرار داشته، وظيفه اى همگانى مى‏باشد؟، دولت دينى تا چه ميزان در رفع فقر وظيفه دارد؟، آيا راههاى مبارزه با فقر همان راههاى متداول در جوامع گذشته مانند خمس و زكات و انفاقات مستحبى است و يا مى‏توان مالياتهاى نوين با هدف فقرزدايى وضع نمود؟ فقرزدايى در ميان اهداف نظام اقتصاد اسلامى از چه جايگاه و اهميتى برخوردار است؟ تحت چه شرايطى، فقرزدايى از فهرست هدفهاى كوتاه‏مدت حذف مى‏شود؟، از ديدگاه دينى، سطح مطلوب زندگى چيست؟ و...، پرسشهايى كاملا جدى بوده، نيازمند تاملى دقيق مى‏باشند. به اين دليل، به نظر مى‏رسد پرداختن به مسايل اين پديده با نگاه عميق فقهى در بابى مستقل، ضرورى است، تا بدين وسيله فقهيان با نگاهى ديگر به بحث پرداخته، ادبيات فقهى آن گسترش يافته، ابعاد و زواياى اين مساله بخوبى كاويده شود. اين نوشتار گامى كوچك در جهت تبيين مفهوم فقر مطلق در مقايسه با مفاهيم فقر و مسكنت در فقه، برداشته، و در سه بخش تنظيم شده است. در بخش نخست مفهوم فقر مطلق، زمينه هاى پيدايش آن، برخى از مشكلات تعريف كمى و عملياتى آن، تفاوتهايش با فقر نسبى و نيازهاى اساسى بيان مى‏شود. در بخش دوم دو واژه فقر و مسكنت كه از مصارف زكات مى‏باشند، تبيين مى‏شوند. در بخش سوم دو مفهوم فقر مطلق و فقر نسبى با دو مفهوم فقر و مسكنت كه به صورت دو مرحله درآمدى تا پيش از برابرى درآمد و هزينه خانوار بيان مى‏شوند، با هم مقايسه مى‏شوند. اگر نوشتار حاضر در برداشتن اين گام كوچك موفق شده باشد، مى‏توان در گامهاى بعدى بدون اينكه در تاريخ فقه نامى از فقر مطلق و فقر نسبى برده شود، با توجه به برابرسازى بخش سوم اين مقاله، نحوه مواجهه فقهيان را با پديده فقر مطلق و فقر نسبى در تاريخ ادبيات فقهى به دست آورد. همچنين زمينه بحث فقهى پيرامون مباحث‏ياد شده در بابى مستقل بهتر فراهم مى‏شود.

بخش اول- تبيين مفهوم فقر مطلق

انسانها، نيازها و خواسته‏هاى متنوعى دارند. در ميان اين خواسته‏ها، برخى نيازهاى اساسى انسان ناميده شده است. زمانى «آدام اسميت‏»، معتقد بودكه نيازهاى اساسى صرف نظر از كالاهايى كه براى ادامه حيات و زندگى لازم مى‏باشند همه چيزهايى كه طبق آداب و رسوم يك كشور، عدم دسترسى به آنها براى افراد محترم حتى در پايين ترين سطوح جامعه نامطلوب تلقى مى‏شود را نيز در بر مى‏گيرد. 3 سازمان بين‏المللى كار (ILO) در سال 1978، نيازهاى اساسى را در چهار مقوله بيان كرد: 1) حداقل نيازهاى مصرفى خانوارها يعنى خوراك، پوشاك و مسكن. 2) برخوردارى از خدمات اساسى مانند آب آشاميدنى سالم، بهداشت، حمل و نقل، سلامت، آموزش و پرورش. 3) دسترسى به شغلى با مزاياى مكفى براى هر فردى كه توانايى و تمايل به كار كردن دارد. 4) تامين نيازهايى كه بيشتر ماهيتى كيفى دارند مانند برقرارى محيطى سالم، انسانى و دلپذير، مشاركت عموم مردم در تصميم‏گيريهايى كه بر زندگى و آزاديهاى فردى آنان اثر مى‏گذارد. 4 در ميان نيازهاى ياد شده، تامين حداقل نيازهاى مصرفى، ابتدايى‏ترين و اساسى‏ترين نيازهاى انسان به حساب مى‏آيند. هنگامى كه انسان از تامين اولين و اساسى‏ترين نياز خويش عاجز باشد و با گرسنگى، برهنگى و بى‏خانمانى دست و پنجه نرم مى‏كند، سخن از نياز به آزادى فردى، مشاركت در تصميمات سياسى اجتماعى، زمينه مناسبى نمى‏يابد. در واقع چنانكه محققانى مانند «آماريتاسن‏» معتقدند، در اينگونه موارد سخن از مراحل بعدى نيازهاى اساسى قابل توجيه نيست و به طور طبيعى بحث از اولين نوع محروميت كه شديدترين نوع فقر محسوب مى‏شود، بايد محور توجه قرار گيرد. در خلال دهه 1970، پس از پشت‏سر گذاردن دو دهه توسعه، رشد اقتصادى مورد نظر سازمان ملل رخ داده و درآمد سرانه برخى از كشورهاى در حال توسعه به نحو قابل ملموسى افزايش يافته بود، اما به طور همزمان نه تنها شديدترين نوع فقر كاهش نيافته بلكه در برخى موارد بر وسعت و عمق آن نيز افزوده شد. بر اساس گزارش سازمان جهانى خواربار و كشاورزى (FAO) در سال 1975، 22 درصد از جمعيت آفريقا، 27 درصد جمعيت‏خاور دور، 13 درصد آمريكاى لاتين و 11 درصد خاور نزديك از سوء تغذيه رنج مى‏بردند. بر اساس آمارهاى اين سازمان، چهار ميليون نفر كه نيمى از آنان كودك بودند، هر ساله جان خود را به خاطر گرسنگى و سوء تغذيه از دست مى‏دادند. يونيسف (UNICEF) برآورد كرده بود كه بيش از 100 ميليون كودك زير 5 سال از كمبود پروتئين و سوء تغذيه رنج‏برده، حداقل 10 ميليون نفر آنان بر اثر سوء تغذيه شديدا بيمار بودند. 5 بانك جهانى اعلام نمود كه جمعيت گرسنه در نيمه دوم دهه 1970 بين 400 تا 600 ميليون نفر برآورد شده است. بر اساس برآورد اين بانك در سال 2000 اين جمعيت‏به 3/1 ميليارد نفر مى‏رسد. همچنين يونيسف پيش‏بينى كرد كه در سال 2000، يك نفر از هر پنج كودك در جهان دچار سوء تغذيه خواهد بود. 6 از اين رو فقر مورد توجه سازمان بين‏المللى كار، بانك جهانى و براى مدتى كانون مباحث اقتصاددانان توسعه قرار گرفت. استفاده كردند. 7 فقر مطلق زمانى رخ مى‏دهد كه خانوارها از تامين حداقل نيازهاى ضرورى براى ادامه حيات بازمانده، در تداوم زندگى دچار مشكل مى‏شوند. آنان از تامين نيازهاى اساسى از قبيل خوراك، پوشاك و سرپناه ناتوان اند و در حقيقت «درمانده‏» بوده، راه به جايى ندارند به گونه‏اى كه فقر در وضع ظاهرى آنان منعكس مى‏شود. اقتصاددانان توسعه، فقر مطلق را «ناتوانى از تامين حداقل سطح درآمدى معيشتى معين كه به منظور ادامه بقا براى تامين سه نياز جسمانى اصلى يعنى خوراك، پوشاك و مسكن ضرورى است،» 8 تعريف كرده‏اند. آنان پس از تعريف كيفى، مفهوم فقر مطلق، عملياتى كردن تعريف ياد شده را در دستور عمل خود قرار دادند. تا بدين وسيله، نخست‏بتوان به گونه ملموس درصد افراد و خانوارهاى دچار فقر مطلق در هر كشور را شناسايى كرده، سپس مقايسه ميان كشورها را ممكن ساخت. از اين جهت آنان به تعريف خط فقر (Line Poverty) روى آوردند. مشكل اصلى در تبيين كمى فقر مطلق به نسبيت آن باز مى‏گردد. زيرا مجموعه نيازهاى افراد به عواملى مانند عوامل محيطى، شرايط اقليمى، آداب و رسوم، عادات، و ارزشهاى فرهنگى وابسته است، بنابراين يافتن حداقل نيازمنديهاى قابل استفاده در همه موارد مشكل مى‏نمايد. سازمان بين‏المللى كار، با توجه به منطقه زندگى نيازهاى پايه هر فرد در روز را از 2180 تا 2380 كيلوكالرى و 25/5 تا 50/7 متر مربع فضاى مسكونى اعلام كرده است. 9 مشكل ديگر تبديل ميزان كالرى ياد شده به مقياس پولى بوده است. مناطق مختلف بر حسب نظامهاى اقتصادى مختلف و نظامهاى پولى گوناگون شكل گرفته‏اند، لذا امكان مقايسه را دشوار نموده است. به دليل مشكلات ياد شده، برخى به «استفاده از نتايج‏به جاى داده ها» تمايل پيدا كرده‏اند يعنى استفاده از معيارها و شاخص‏هاى اجتماعى نظير سواد، اميد به زندگى و... را به جاى سوء تغذيه يا كمبودهاى درآمدى، مناسب ديده‏اند. با اين همه، اقتصاد دانان در تلاش براى يافتن معيارى جهت مقايسه ميان كشورها و سياهه‏اى از واقعيت، «خط فقر بين‏المللى‏» را تعريف كردند. به عنوان مثال 370 دلار به قيمت ثابت (بر اساس ارزش دلار سال 1985) را به عنوان معيار برگزيده، سپس كوشش كردند كه «قدرت خريد معادل‏» آن را بر حسب پول محلى كشورهاى در حال توسعه برآورد كنند. 10 بر اساس ضابطه خط فقر بين‏المللى در سال 1989، تقريبا 25/1 ميليارد نفر و يا 23 درصد جمعيت جهان از فقر مطلق رنج مى‏برند. بر اساس گزارش بانك جهانى در سال 1990، 133/1 ميليارد نفر معادل 3/25 درصد جمعيت كشورهاى جهان سوم دچار فقر مطلق مى‏باشند. 11 بر اساس گزارش توسعه انسانى، در ايران به سال 1992، 8/7 ميليون نفر روستائيان كشور از فقر مطلق رنج مى‏برند (آمار فقر مطلق شهرنشينان وجود نداشت). به علاوه در همان سال 145/4 ميليون كودك زير پنج‏سال در كشور دچار سوء تغذيه بوده‏اند. 12

فقر مطلق و نيازهاى اساسى (Basic Needs)

ايده نيازهاى اساسى توسط «لوئيس امريج‏» (Louis Emerij) و همكارانش در سازمان بين‏المللى كار مطرح شد. «نيازهاى اساسى‏» در كنفرانس بين‏المللى اشتغال در سال 1975 كه به پيشنهاد امريج‏برگزار شد، محور بحث كنفرانس قرار گرفت. پس از يك سال نتيجه مباحث تحت عنوان «اشتغال، رشد و نيازهاى اساسى‏» منتشر شد. در اين كنفرانس، تجربه دو دهه برنامه هاى توسعه و تلاش كشورهاى جهان سوم مورد ارزيابى قرار گرفت. كوشش دو دهه نشان مى‏داد كه رشد سريع اقتصادى نتوانست فقر و نابرابرى را كاهش دهد و ديدگاه «رخنه به پايين‏» (Tricle down) موفق نبوده است. بدين جهت هدف برنامه هاى توسعه تا پايان قرن بيستم، دستيابى به حداقل استانداردهاى سطح زندگى بيان شد. با بيان هدف ياد شده، نيازهاى اساسى چنين تعريف شد «تامين حداقل استاندارد زندگى براى فقير ترين گروههاى يك جامعه‏». اين استاندارد كه حداقل امكانات خانوارها را بيان مى‏كند عبارت است از خوراك، پوشاك و مسكن، به علاوه دسترسى به خدمات اساسى مانند آب سالم، بهداشت، حمل و نقل، سلامتى، آموزش، دستمزد كافى. در نهايت هدف اين است كه سلامتى، محيط لذت بخش و انسانى، مشاركت مردم در تصميم گيريهاى موثر بر زندگيشان و آزاديهاى فردى تحقق يابد. بحثهاى گسترده‏اى درباره مشكلات مفهومى نيازهاى اساسى صورت گرفت. مفهوم نيازهاى اساسى در طول زمان و در فرايند هاى مختلف وسعت‏يافت 13 . در سالهاى اخير در فهرست نيازهاى اساسى مربوط به كشورهاى غربى، منابع محيطى پايان پذير، مشاركت و رفع تبعيض قراردارد. هنوز نيازهاى اساسى در هاله‏اى از ابهام قرار دارد. «پل استريتن‏» (Paul streeten) كه يكى از طراحان نيازهاى اساسى است، معتقد است الگوى نيازهاى اساسى توانست ابهام را از پديده فقر و ابعاد آن بزدايد، اما همراه آن، سؤالاتى را نيز ايجاد كرد. اولين سؤال اين است كه چه كسى نيازهاى اساسى را تعيين مى‏كند؟ كدام مردم معيار هستند؟ مردمى كه تماشاى سيرك را بر نان و تماشاى تلويزيون را بر آموزش ترجيح مى‏دهند. در واقع گروههاى درآمدى مختلف، انتخابهاى گوناگونى دارند. فقيران وافراد مرفه مانند طبقه پزشكان و ساير متخصصان داراى انتخابهاى متفاوتى هستند. دومين سؤال اين است كه آيا نيازهاى اساسى يعنى يك زندگى سالم و طولانى يا تركيب خاصى از كالاها و خدمات. «استريتن‏» اين نكته را گوشزد مى‏كند كه نيازهاى اساسى در هر جامعه تنها شامل تغذيه، آموزش، سلامتى، مسكن، آب و بهداشت نمى‏شود. مردم ممكن است‏به امنيت اهميت‏بيشترى دهند. در واقع گستره نيازهاى اساسى مى‏تواند تابع شرايط اجتماعى كشورها باشد. در انگلستان، برگزارى آئين تدفين شايسته، برخوردارى از خدمات پزشكى و تلويزيون در زمره نيازهاى اساسى است و حال آنكه مالكيت زمين براى روستائيان جزء نيازهاى اساسى محسوب مى‏شود. «استريتن‏» در نهايت مى‏گويد: نيازهاى اساسى ممكن است‏به گونه هاى مختلفى تعريف شود، ممكن است‏به حداقل كالاهاى ويژه غذايى، پوشاك و مسكن، آب و بهداشت كه براى جلوگيرى از بيمارى لازم بوده تفسير شود و ممكن است‏به صورت ذهنى به رضايت مصرف‏كنندگان از مصرف كالاها در مقايسه با پزشكان، متخصصان تغذيه و ساير متخصصان تفسير شود. 14 براى حل مشكل يادشده «موريس‏» (Moris) و «ليزر» (Liser) و «گرانت‏» (Grant) به استفاده از نتايج نيازهاى اساسى به عنوان معيارهاى راهنماى تامين نيازهاى اساسى دست زدند. آنان سه معيار 1) كاهش مرگ و مير كودكان 2) افزايش اميد به زندگى 3) افزايش نسبت‏با سوادى، را پيشنهاد كردند. 15 بنابراين با همه كوششهايى كه براى تبيين مفهوم نيازهاى اساسى صورت گرفته، هنوز دامنه اين مفهوم از ابهام برخوردار است. با اين حال بروشنى مى‏توان قضاوت نمود كه ايده نيازهاى اساسى مفهومى گسترده تر از فقر مطلق را در بر مى‏گيرد. چنانكه در گزارش توسعه انسانى نيز اين دو مفهوم با يكديگر مقايسه شده، گستره نيازهاى اساسى را فراتر از نيازهايى مانند خوارك، پوشاك و مسكن (كه همان فقر مطلق مى‏باشند) دانسته، نيازهايى مانند آموزش، بهداشت، امكان بهره‏مندى از ساير خدمات اساسى را نيز داخل در مفهوم آن برمى‏شمرد. 16

فقر مطلق و فقر نسبى (Relative poverty)

فقر نسبى به ناتوانى از دستيابى به سطح معيشت‏ساير مردم اطلاق شده، به عبارت ديگر به ناتوانى در فراهم كردن زندگى آبرومند گفته مى‏شود. بدين جهت اين مفهوم با پديده نابرابرى مرتبط مى‏شود. يك شخص دچار فقر نسبى است اگر درآمدش كمتر از متوسط جامعه باشد، اما او هنگامى دچار فقر مطلق است كه درآمدش كمتر از خط فقر باشد. به عبارت ديگر فقر مطلق به فقدان حداقل نيازمنديهاى اساسى اشاره دارد و فقر نسبى به پايين‏تر بودن نسبت‏به داشتن كالاها. 17 در تفاوت فقر مطلق و فقر نسبى مى‏توان از توضيح «آمارتياسن‏» برنده جايزه نوبل در سال گذشته ميلادى استفاده كرد. وى فقر را به لحاظ ظرفيتهاى افراد به صورت مطلق و از لحاظ كالاها به صورت نسبى تعريف مى‏كند. 18 مى‏توان اين تفاوت را به صورت نمودار زير ترسيم كرد: نمودار يك: مقايسه فقر مطلق و فقر نسبى

در صورتى كه فقر مطلق با شاخص خط فقر بين‏المللى سنجيده شود، ممكن است فقر مطلق حتى از سطح زندگى عموم مردم نيز بالاتر باشد. بدين جهت نمودار فوق با استفاده از شاخص منطقه‏اى خط فقر معنى دار است.

نتيجه سخن

در ميان نيازهاى انسان، نيازهاى اوليه وى يعنى خوراك، پوشاك و مسكن از اولويت‏برخوردار مى‏باشند. فقدان حداقل ممكن نيازهاى ياد شده توسط اقتصاددانان توسعه در دهه 1970 به فقر مطلق تعبير شد. گرچه به لحاظ كيفى فقر مطلق مبهم نيست، اما عملياتى كردن اين مفهوم و انتقال به يك مفهوم كمى به دليل تفاوت شرايط اقليمى، آداب و رسوم، نظامهاى اقتصادى كارى مشكل مى‏باشد. به همين سبب اقتصاد دانان در تعريف خط فقر بين‏المللى صرفا بيانگر دورنمايى از واقعيات خواهد بود. بر خلاف مفهوم كيفى فقر مطلق، ايده مفهومى نيازهاى اساسى داراى ابهام است، زيرا اين مفهوم، مفهومى گسترده تر از فقر مطلق را در برگرفته و شامل ساير نيازهاى اساسى به حسب سطح جامعه مورد نظر مى‏باشد و از آنجا كه سطوح جوامع مختلف بوده دامنه نيازهاى اساسى نيز مى‏تواند متفاوت باشد. در نهايت فقر نسبى با پديده نابرابرى پيوند دارد و در واقع به فقدان يك زندگى شرافتمند و آبرومندانه نسبت‏به ساير مردم اشاره دارد. در حالى كه فقر مطلق بر ناتوانى از تامين حداقل نيازهاى اوليه يعنى خوارك، پوشاك و مسكن دلالت دارد.

بخش دوم- مرورى بر نظريات پيرامون مفاهيم فقر و مسكنت

چنين شهرت يافته است كه هر گاه دو كلمه فقير و مسكين (يا فقر و مسكنت) به تنهايى به كار روند، به مفهوم «نادارى‏» بوده و بر يك معنى دلالت مى‏كنند و هر گاه در كنار يكديگر قرار گرفته و مورد استفاده قرار گيرند، بر دو مفهوم جداگانه و مستقل از يكديگر دلالت كرده، دو معنى خواهند داشت. قرآن كريم در مقام بيان مصرف زكات اين دو كلمه را در كنار يكديگر به كار برده، فرموده است: (انما الصدقات للفقراء و المساكين و العاملين عليها و المؤلفة قلوبهم و فى الرقاب و الغارمين و فى سبيل الله و ابن السبيل فريضة من الله و الله عليم حكيم‏» 19 صدقات براى فقيران است و مسكينان و كارگزاران جمع آورى آن. و نيز براى به دست آوردن دل مخالفان و آزاد كردن بندگان و قرض داران و انفاق در راه خدا و مسافران نيازمند و آن فريضه‏اى است از جانب خدا. و خدا دانا و حكيم است. بنابراين با توجه به به كارگيرى اين دو واژه در كنار يكديگر مى‏توان از تفاوت اين دو پرسش نمود. دو اصطلاح فقر و مسكنت در مورد فردى به كار مى‏روند كه درآمد وى كمتر از حد غنى باشد. حد غنى به وضعيتى گفته مى‏شود كه درآمدهاى فرد بتواند در حد متعارف، هزينه زندگى خود و افراد تحت تكفل او را در طول سال اداره كند. در نتيجه اين دو كلمه در مورد انسانهاى نيازمند به كار برده مى‏شوند. 20 نكته مهم و قابل توجه اين است كه كداميك از اين دو مفهوم به شرايط و وضعيت‏بدترى دلالت مى‏كنند. در اين مورد اتفاق نظرى وجود ندارد. با يك ديد ابتدايى به شش نظريه متفاوت برخورد مى‏كنيم كه در اين ميان دو ديدگاه از ساير نظريات از شهرت بيشترى ميان مسلمانان برخوردارند. 1- فقير فرد نيازمندى است كه تا اندازه‏اى درآمد و دارايى دارد، اما درآمد وى به ميزانى نيست كه هزينه‏ها و مخارج متعارف زندگى او را تامين كند و در نتيجه با كسرى درآمد رو به رو مى‏باشد، در مقابل مسكين به نيازمندى اطلاق مى‏شود كه هيچ درآمدى ندارد. شيخ مفيد در كتاب مقنعه 21 ، شيخ طوسى در نهايه 22 ، ابن زهره در غنيه 23 ، حسن حلبى در اشاره السبق 24 ، شهيد اول در لمعه 25 ، دروس 26 و بيان 27 بر اين نظر هستند. 2- اين ديدگاه بر عكس ديدگاه قبلى است، و توسط افرادى مانند شيخ مفيد در كتاب اشراف 28 ، شيخ طوسى در مبسوط 29 ، و ابن براج در مهذب 34 تاييد مى‏شود. 3- قطب راوندى در كتاب فقه القرآن از قتاده نظر سومى را نقل مى‏كند. قتاده معتقد است كه مسكين نيازمندى است كه از سلامت جسمى برخوردار بوده، در حالى كه فقير نيازمندى است كه زمينگير بوده و از معلوليت هاى جسمى رنج مى‏برد. 35 در نتيجه بر خلاف دو ديدگاه نخست كه تفاوت فقير و مسكين را در درجه نيازمندى بيان مى‏كردند، قتاده معتقد به تفاوت در وصف ظاهرى اين دو يعنى سلامت و معلوليت جسمى است. 4- ابن عباس بر اين اعتقاد است كه مسكين، نيازمندى است كه براى رفع نيازهاى خويش از ديگران تقاضاى كمك كرده به تكدى دست مى‏زند اما فقير، شخص نادارى است كه عفت نگاه داشته، از ديگران خواهشى ندارد. 36 5- سلار در مراسم فقير را نيازمندى مى‏داند كه درخواست كمك نمى‏كند و مسكين را نيازمندى دانسته كه از ديگران تقاضاى كمك دارد. 37 6- بنابر نظرى هر چند ضعيف، فقير و مسكين هميشه داراى معنى واحد بوده و اين دو از الفاظ مترادف مى‏باشند. 38 با تامل و دقت در گفتار سلار و قتاده مى‏توان نظريات آنان را به نظريه‏هاى اول و دوم بازگرداند. سلار تفاوت فقير و مسكين را در تقاضاى كمك از ديگران ذكر كردند. با تحليلى مى‏توان دريافت كه عموما آنچه باعث درخواست كمك از ديگران مى‏شود، شدت نادارى و نيازمندى است. هر گاه گرسنگى بر انسان و خانواده‏اش فشار آورد، كاملا درمانده شده بالاجبار دست تقاضايش به سوى ديگران دراز مى‏شود. اما در صورتى كه گرچه درآمدش كفاف هزينه هايش را نكند، اما تا زمانى كه نيازهاى ابتدايى خود و خانواده‏اش را تامين مى‏كند، معمولا دست نياز به سوى ديگران بلند نمى‏كند. در نتيجه بيان سلار به نظريه نخست نزديك است و بنابر هر دو، فقير كسى است كه داراى در آمد است، اما درآمدش هزينه هاى متعارف زندگى او و خانواده‏اش را نمى‏پوشاند، در صورتى كه مسكين، نيازمندى است كه هيچ درآمدى براى تامين نيازهاى خود ندارد. در واقع سلار وصف غالب و نتيجه ويژگيهاى ياد شده را بيان كرده است، زيراغالبا كسى كه هيچ درآمدى نداشته براى سير كردن شكم خود و خانواده‏اش و پوشانيدن بدن، دست‏به گدايى مى‏زند، در حالى كه افرادى كه درآمدى دارند كه هزينه متعارف زندگيشان را تامين نمى‏كند معمولا تقاضاى كمك از ديگران نمى‏كنند. به همين دليل است كه شيخ مفيد در كتاب مقنعه هنگامى كه به تعريف فقير و مسكين مى‏پردازد مى‏نويسد: «فقير نيازمندى است كه درآمدش كفايت زندگيش را نمى‏كند، اما مسكين نيازمندى است كه به خاطر شدت نيازمندى، از ديگران تقاضاى كمك مى‏كند» 39 روايات نيز همين تحليل را تاييد مى‏كنند، در صحيحه ابى بصير از امام صادق (ع) آمده است: «فقير نيازمندى است كه از ديگران تقاضاى كمك نمى‏كند، (اما) مسكين كسى است كه در شرايط بدترى قرار دارد» 40 به قرينه تقابل در روايت، علت عدم تقاضاى كمك، وضعيت‏بهتر اقتصادى انسان فقير نسبت‏به مسكين است و برعكس شرايط بسيار نامناسب مسكين او را وادار به تقاضاى كمك از ديگران مى‏كند. صحيحه محمد بن مسلم نيز بر همين مضمون وارد شده است. 41 قتاده تفاوت فقير و مسكين را در سلامت و معلوليت جسمى بيان داشت. با تحليل و تامل نيز مى‏توان نظر او را به ديدگاه دوم ملحق دانست. معمولا افرادى كه از سلامت جسمى برخوردار بوده، توانايى انجام كار را داشته و در نتيجه با انجام كار داراى درآمد خواهند بود. گرچه ممكن است اين درآمد كفايت نكرده و در حد متعارف، هزينه زندگى وى را تامين نكند، اما افرادى كه زمينگير هستند و از معلوليتهاى حادى رنج مى‏برند به طور طبيعى توان انجام كار را ندارند، لذا هيچ درآمدى نيز نخواهد داشت، بدان جهت از وضعيت دشوارترى نيز برخوردار خواهند شد. بنابراين مى‏توان گفت كه فقير كه فرد سالمى است داراى درآمد است اما درآمدش، هزينه‏هايش را كفايت نمى‏كند، اما مسكين كه معمولا فردى زمينگير و معلول است، هيچ درآمدى ندارد پس نتيجه‏اش همان ديدگاه اول است. در نتيجه قتاده در مقام بيان وصف غالبى بوده است، زيرا كسانى كه هيچ درآمدى ندارند معمولا افرادى هستند كه از معلوليتهاى شديد رنج‏برده، توانايى كارو كسب درآمد را ندارند و بر عكس كسانى كه درآمدى دارند افرادى هستند كه از سلامت جسمى برخوردارند. مى‏توان مساله را به گونه‏اى ديگر نيز طرح كرد. قتاده به تبيين علت پرداخته، در حالى كه سلار به تبيين معلول دست زده است. علت عمومى كسى كه داراى هيچ منبع درآمدى نيست، معلوليت جسمانى شديد است و نتيجه هيچ نداشتن، تقاضاى كمك از ديگران مى‏باشد. و اين دو به جاى تعريف فقر و مسكنت، لوازم على و معلولى را بيان داشته‏اند. در روايتى از امام موسى بن جعفر (ع) آمده است: «فقيران نيازمندانى هستند كه از ديگران تقاضاى كمك نمى‏كنند، اما بار مخارج خانواده بر آنها سنگينى مى‏كند و مساكين افراد زمينگير هستند» 42 در اين روايت، افراد زمينگير را در تقابل با افرادى كه از ديگران تقاضاى كمك نمى‏كنند،قرار داده است، در نتيجه اين نكته فهميده مى‏شود كه افراد زمينگير، تقاضاى كمك مى‏كنند و از سوى ديگر آنها كه تقاضاى كمك نمى‏كنند معمولا از سلامت جسمى برخوردار و بدين ترتيب بيان روايت تاييد تحليل ياد شده مى‏باشد. در نتيجه با تبيين فوق، نظرات سلار و قتاده به دو ديدگاه نخست‏باز مى‏گردد. ابن عباس تفاوت ميان فقير و مسكين را در تفاوت تامين نيازهاى ابتدايى و يا سلامت جسمى و معلوليت نمى‏داند. وى مسكين را كسى مى‏داند كه تكدى مى‏كند، اما فقير را كسى مى‏داند كه از روى حيا و عفت‏به اين كار دست نمى‏زند. در واقع اگر معيار فقط تقاضاى كمك باشد نظير نظر سلار مى‏شد، اما عامل عدم تقاضا از ديگران نه تنها تامين درجه‏اى از نيازها بوده، بلكه به عامل عفت و حياء مرتبط است. در واقع از نظر ابن عباس ممكن است كه شخص فقير در وضعيت اقتصادى بدترى نسبت‏به مسكين نيز قرار گرفته باشد، اما عامل ياد شده مانع از درازكردن دست نياز به سوى غير مى‏باشد. احتمال دارد كه تعريف ابن عباس نه براساس معناى لغوى اين دو واژه، بلكه با الهام از آيه شريفه ذيل باشد: (للفقراء الذين احصروا فى سبيل الله لا يستطيعون ضربا فى الارض يحسبهم الجاهل اغنياء من التعفف تعرفهم بسيماهم لا يسئلون الناس الحافا و ما تنفقوا من خير فان الله به عليم) 43 «صدقات براى تهيدستانى است كه خود را وقف (جهاد) در راه خدا كرده‏اند، و نمى‏خواهند (جز آن) سير و سفرى كنند و از مناعتى كه دارند، هر كس نا آگاه باشد آنان را توانگر مى‏انگارند. آنان را به سيمايشان مى‏شناسى، از مردم به اصرار چيزى نمى‏خواهند و هر مالى كه ببخشيد خداوند از آن آگاه است‏» احتمال دارد در اين آيه كه عدم تقاضا از روى عفت را به فقيران مجاهد نسبت داده است، مراد اين معنى نبوده است كه فقير به نيازمندى گفته مى‏شود كه اولا از ديگران تقاضاى كمك نمى‏كند، ثانيا عفت، انگيزه عدم تقاضا مى‏باشد. قيد عدم تقاضا از روى عفت و مناعت طبع داخل در مفهوم واژه فقير نيست، بلكه ويژگى افرادى است كه به دليل جهاد در راه خدا از تجارت و معاملات محروم شده، منبع درآمدى نداشته، در نتيجه نيازمند شده‏اند، اما اين افراد كه خود را وقف راه خدا كرده‏اند از روى بزرگ‏منشى حاضر نيستند تا فقر خويش را اظهار كنند. لذا به نظر مى‏رسد در تعريف ابن عباس خلط مصداق به جاى مفهوم رخ داده است. از آنجا كه نظر وحدت مفهومى و ترادف فقر و مسكنت نيز قايل مشخصى ندارد. مى‏توان در تحليل نهايى اقوال و نظريات باقيمانده در مورد تفاوت فقر و مسكنت را در دو ديدگاه نخست‏خلاصه كرد. گروهى معتقدند فقير نيازمندى است كه داراى درآمد بوده اما به ميزان متعارف، توان تامين هزينه‏هاى زندگيش را ندارد و در مقابل مسكين در شرايط بدترى قرار داشته، منبع درآمدى ندارد. و برخى نيز ديدگاهى بر عكس را دارند. براى هر كدام از اين دو ديدگاه دلايلى از قرآن و استشهاداتى از اشعار و... بيان شده است، اما از آنجا كه بيان دلايل آنان، موضوع مورد علاقه ما در اين مقاله نبوده، به طرح آنها نمى‏پردازيم، زيرا قصد ما، تعيين واژه‏اى نيست كه بر شرايط بدترى دلالت مى‏كند. صرف نظر از اينكه فقير بر وضعيت دشوارترى دلالت مى‏كند يا مسكين، مى‏توان قبل از رسيدن به حد غنى و كفايت (برابرى درآمد با هزينه‏هاى متعارف زندگى) بحث را به دو مرحله تقسيم كرد. مرحله نخست، فرد نيازمندى است كه هيچ درآمدى نداشته و در تامين نيازهاى اوليه خويش مانند خوارك، پوشاك، عاجز و درمانده شده، به همين دليل ممكن است‏براى سير كردن خود و خانواده‏اش از ديگران تقاضاى كمك كند، خواه اين مرحله را فقر بناميم خواه مسكنت. دومين مرحله به فردى اشاره مى‏كند كه داراى درآمد است، اما درآمدهاى وى، هزينه‏هاى متعارف زندگى او و افراد تحت تكفلش را پوشش نمى‏دهد، به عبارتى درآمدش كمتر از حد غنى مى‏باشد. مى‏توان دو مرحله ياد شده را به صورت نمودارى تشريح كرد. نمودار دوم: ترسيم مراحل قبل از حد كفايت

بنابر نظر اول، مسكين براى مرحله نخست و فقير براى مرحله دوم به كار برده مى‏شود و بنابر نظر دوم، فقير براى مرحله اولى و مسكين براى مرحله دوم مى‏باشد. بدون اينكه بر اين مساله و اختلاف نظر حساسيتى داشته باشيم، صرف اينكه بدانيم يكى از اين دو مفهوم مرحله نخست (ناتوانى از تامين حداقل نيازهاى اوليه يعنى حداقل خوارك، پوشاك و مسكن) را در بر مى‏گيرد و ديگرى، مرحله دوم (ناتوانى از تامين متعارف زندگى است) را شامل است، ما را در قدم بعدى يارى مى‏رساند.

بخش سوم- مقايسه مفاهيم فقر مطلق و فقر نسبى و دو مفهوم فقر و مسكنت

در بخش اول فقر مطلق به ناتوانى از تامين نيازهاى اوليه يعنى خوارك، پوشاك و مسكن تعريف شد، گرچه تلاش براى تعريفى عملياتى و كمى با مشكلاتى رو به رو بود و فقر نسبى بر ناتوانى از تامين حداقل يك زندگى آبرومندانه دلالت مى‏كرد. در بخش دوم، در تحليل دو مفهوم فقر و مسكنت‏به اين نتيجه رسيديم كه يكى به ناتوانى از تامين حداقل نيازهاى اوليه دلالت مى‏كند و ديگرى به ناتوانى از تامين حد كفايت زندگى اشاره دارد. بنابراين مى‏توان نتيجه گرفت مرحله نخست همان مفهوم فقر مطلق را تداعى مى‏كند. فقدان حداقل نيازهاى اوليه براى هر دو به كار برده مى‏شود، اما مرحله دوم تا اندازه‏اى با فقر نسبى تفاوت مى‏كند، تفاوت اول: فقر نسبى كه كمتر از سطح عمومى جامعه را شامل مى‏شود به گونه‏اى است كه هر دو مرحله ناتوانى از تامين نيازهاى اوليه و هم ناتوانى از تامين حد كفايت زندگى را در بر مى‏گيرد. در واقع فقر مطلق اخص از فقر نسبى است گرچه در نوع نگاه تفاوت كلى دارد، زيرا فقر مطلق از نگاه ظرفيتهاى انسانى است و فقر نسبى از نگاه كالرى است، اما مرحله دوم فقط از تامين نيازهاى اوليه به بعد را در بر گرفته و شامل مرحله نخست‏يعنى ناتوانى از تامين نيازهاى اوليه نمى‏شود. تفاوت دوم، به ورود مفهوم «شان و منزلت‏» در فقه بر مى‏گردد. ورود اين مفهوم به تعريف مرحله دوم تا اندازه‏اى جنبه شخصى مى‏دهد. ممكن است كه دو خانوار پنج نفره كه هر دو داراى درآمد يكسانى باشند به دليل عواملى كه منشا تفاوت شان دو خانوار شده، انجام هزينه هايى را براى خانواده داراى شان بالاتر تحميل كند كه براى خانواده اول از ضرورت برخوردار نيست. به همين دليل حد كفايت‏خانواده داراى شان بالاتر، بالاتر از خانواده دوم مى‏باشد، لذا ممكن ست‏خانواده اول درآمدش به حد كفايت هزينه آنها نرسد، اما براى خانواده دوم چنين اتفاقى بيفتد. بنابراين خانواده دوم فقير شرعى محسوب شود. 44 بنابر توضيح ياد شده با ورود مفهوم شان، فقر شرعى تا اندازه‏اى جنبه شخصى پيدا مى‏كند، درحالى كه فقر نسبى بر پديده نابرابرى دلالت مى‏كند. در فقر نسبى سطح متوسط مردم معيار مى‏باشد. گفته مى‏شود براى جوامع صنعتى مانند آمريكا 4 ميانه درآمدى دهكهاى جمعيتى محك و معيار بوده درآمدهاى پايين‏تر از ميانه ياد شده دچار فقر نسبى است و براى جوامع در حال توسعه دهك چهارم معيار است. 45 دهكهاى درآمدى كمتر از دهك چهارم دچار فقر نسبى مى‏باشند. در نتيجه در حالى كه مرحله نخست از فقر و مسكنت قابل تطبيق به فقر مطلق است، اما مرحله دوم درعين داشتن وجوه اشتراك تا اندازه‏اى با فقر نسبى متفاوت مى‏باشد.

پى‏نوشتها

1- عضو هيات علمى گروه اقتصاد دانشگاه مفيد 2- محمدرضا، محمد و على حكيمى (1368)، الحياة، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، اول، ج 4، ص 280. 3- امير هوشنگ مهريار، مجله برنامه و توسعه، ش 8، تابستان 1373، «فقر: تعريف و اندازه‏گيرى، ص 46». 4- دايانا هانت، نظريه‏هاى اقتصاد توسعه، تحليلى از الگوهاى رقيب، ترجمه غلامرضا آزاد، نشر نى، چاپ اول، 1376، ص 277. 5- فيدل كاسترو، بحران اقتصادى و اجتماعى جهان، ترجمه غلامرضا نصيرزاده، انتشارات اميركبير، اول، 1364، ص 186. 6- همان، ص 190. 7- مايكل تودارو، توسعه اقتصادى در جهان سوم، ترجمه غلامعلى فرجادى، مؤسسه عالى پژوهش در برنامه‏ريزى و توسعه، ششم، 1377، ص 51. 8- همان. 9- كيت گريفين، راهبردهاى توسعه اقتصادى، ترجمه حسين راغفر و محمد حسين هاشمى، نشر نى، اول، 1375، ص‏257. 10- مايكل، تودارو، توسعه اقتصادى در جهان سوم، ترجمه غلامعلى فرجادى، مؤسسه عالى پژوهش در برنامه‏ريزى و توسعه، چاپ ششم، سال 1377، ص 51. 11- همان، ص 52 و 154. 12- برنامه توسعه سازمان ملل متحد، گزارش توسعه انسانى 1994، ترجمه قدرت الله معمارزاده، سازمان برنامه و بودجه، ص 122. .278-281 £ ,عDطç , 16- Human development report, 1997, page 16.   
14- Paul streeten, basic needs; some unsettled questions, PغDçDغDëCk -15
 
13-H. W/ Arndt, "worlddevelopment, Vol 12, No 9, 1984, page 973-974. 
 
Economic development, the history of Idea, University of chicago, 1987, page 
17- Ibid, page 13. 100-106. 
 
.50 £ ,2 y ,1368 ,kD¥OآC êDçوqDN ,عA DF koكhpF êDèçCo ق pأ¾ ,وقqpى¾ ,êpGO·دh -18
.60 /éFكN -19
.304 £ ,15 U ,1367 ,ضكv IDZ , ّى×شvسC HOاخC oCk ,ضشاخC pçCكV ,فwd lطe× ,ي؟Wغ -20
.31 £ ,5 U ,êkشى× 1990 ,حقC ,ّى×شvسC oClخC ,ّىèأ؟خC ¸ىFDـىخC ّدwدv ,é·ى،خC éأ¾ éwvه× -21
.121 £ ,عDطç -22
.345 £ ,عDطç -23
.268 £ ,29 U ,عDطç -24
.6-7 £ ,عDطç -25
.17 £ ,عDطç -26
.254 £ ,عDطç -27
.172 £ ,عDطç -28
.226 £ ,حقC U ,ء ,1405 ,ضقk IDZ ,ي،µp× éدخC ّëA ّGOا× ,عApأخC éأ¾ ,êlغقCo فëlخC H®آ -29
.عDطç -30
.148 £ ,5 U ,ّىèأ؟خC ¸ىFDـىخC ّدwدv ,ّ·ى،خC éأ¾ éwvه× -31
.عDطç -32
.245 £ ,عDطç -33
.440 £ ,عDطç -34
.315 £ ,عDطç -35
.191 £ ,عDطç -36
.138-139 £ ,عDطç -37
.304 £ ,عDطç -38
.31 £ ,5 U ,عDطç -39
.2 c ,فىأeOwطخC ECكFC qC حقC EDF ,6 U ,é·ى،خC ذëDvق ,يد×Dµ pd lطe× -40
.3 c ,عDطç -41
.7 c ,عDطç -42
.273 /وpأF -43
lëlJ ضكè؟× فëC qC يأدN ok rىغ يND¾CpeغC .PvC يخكأ·× pى؛ ق حكأ·× êDçéGـV êCoCk ,عA D،ـ× ق Pخrـ× ق عDzTe@F -44
.ظىـئي× oCnتCق pثëk يO¤p¾ Co عA عك×CpىJ TeF éئ PvC وl×A
.47 £ ,[êpىتوqClغC ق ہëp·N :pأ¾] ,1373 عDOwFDN ,8 y ,é·vكN ق é×DغpF éدW× ,oDëpè× جـzكç pى×C -45



نظرات 0