محور : جهاد اقتصادي در اسلام
از نظر اسلام، مالكیت افراد بر پایه كار و تلاش استوار گردیده است، تا هر كس به اندازه عملى كه انجام داده، پاداش بگیرد و مالك دسترنج خویش شود. فقط فعالیت و كوشش است كه موجب امتیاز و فضیلت و سبب تملك و برخوردارى از مواهب و نعمت هاى این عالم است. اما در عین حال در مقررات اسلامى نكات بسیار دقیق و ظریفى در نحوه مالكیت منظور شده كه در هیچ مرام و آیینى این نكات ملحوظ نشده است.
اسلام براى این كه مادیات و ثروت و مالكیت را ناچیز و بى اهمیت معرفى كند، از یك طرف مردم را به تحصیل مال و ثروت ترغیب و تشویق نموده، از طرف دیگر آنان را از حب دنیاى فانى و زودگذر بر حذر داشته «حب الدنیا رأسُ كل خطیئة ....؛ دوستی دنیا ریشه تمام اشتباهات است.» و به ایشان فهمانده است كه شما همیشه در این دنیا نیستید و باید از اموالى كه به دست آورده اید، در راه خدا انفاق كنید و زاد و توشه اى براى پس از مرگ خود بردارید و به دیگران كمك نمایید «عن الرسول الأكرم (ص) أیها الناس إنكم فی دارِ هُدنةٍ و أنتم على ظَهْر سفَرٍ و السیرُبكُم سرَیعٌ و قد رأَیتُمُ اللیلَ و النهارَ و الشمسَ و القمرَ یُبلیان كل جدید ...؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله: ای مردم شما در دنیایی هستید که در شرایط حاضر در آرامش به سر می برید ولی در آستانه یک مسافرت هستید که سریع شما را جابجا می کند، شما شب و روز و خورشید و ماه را می بینید که هر تازه ای را کهنه می کنند». شما در واقع مالك مال نیستید؛ شما نایبى هستید كه پس از اندك مدتى از دنیا رخت بر مى بندید و مال به دیگران انتقال مى یابد.
خداوند فرموده است: «... وَ أَنفِقُوا مما جَعَلَكُم مُسْتخَلفینَ فیهِ...؛ و انفاق كنید از آنچه خداوند شما را در آن جانشین گذشتگان قرار داده است.» (حدید آیه 7) و نیز مى فرماید: «و آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللهِ الذى آتاكُمْ؛ بندگانى را كه در صراط آزاد شدن هستند، از مالى كه خداوند به شما اعطا نموده، بدهید». (نور آیه 33)
اسلام این عالم را جاى امتحان مى داند و به بشر مى گوید: تو براى آزمایش پا به این جهان گذاشته اى، تا معلوم شود چه كسى به وظیفه خود عمل مى كند و معلوم گردد چه كسى فریب دنیا را نمى خورد و در راه خدا از مال و ثروت مى گذرد.
خداوند مى فرماید: «ثم جَعَلناكُم خَلائفَ فی الأَرض مِنْ بَعْدِهِمْ لِننظُرَ كیف تَعمَلُون؛ سپس شما را جانشین گذشتگان قرار دادیم، تا بنگریم چگونه رفتار مى كنید». واضح است اسلام براى افراد مالكیت عَرَضى قائل است و به آنان دستور مى دهد پول ها را انباشته نكنند، بلكه آنها را در راه خدا انفاق نمایند (یونس آیه 14).
در روایت است كه خداوند اموالى را كه افزون از هزینه شما است، به شما داده كه انفاق كنید و براى این نیست كه آنها را انباشته نمایید... «والذینَ یَكْنزُون الذهَبَ و الفضةَ و لایُنْفقُونَها فی سبیلِ اللهِ فَبَشرْهُمْ بعَذابٍ ألیمٍ»؛ و کسانی را که زر و سیم می اندوزند و در راه خدا انفاق نمی کنند، به عذابی دردناک نویدشان ده. (توبه آیه 34)
بنابراین بر همگان لازم است از اموالى كه در اختیار دارند، به نفع خود و جامعه به مصرف برسانند. در قرآن مجید آمده است: «خَلَقَ لَكُم ما فی الارضِ جَمیعاً»؛ آنچه در زمین است، جملگی را برای شما آفرید. (بقره آیه 29). ضمیر «كُم» عمومیت دارد و تمام مسلمانان را شامل مى شود. پس مواهب و ثروت هاى این عالم براى همه آفریده شده؛ لذا نباید افرادى پیدا شوند كه آنها را به خود اختصاص دهند و دیگران را محروم سازند. علاوه بر اینها از تعبیراتى كه در منابع اسلامى در مورد مالكیت و حقوق خصوصى به كار رفته، چنین بر مى آید كه منظور از مالكیت این است كه به دیگران استفاده برسد و صاحبان مال و منال نباید به افراد جامعه بى توجه باشند.
این مضمون از آیات بسیارى بر مى آید كه از جمله آنها این چند آیه است: «و ما تُنفقُوا من خیرٍ فلأَِنفُسِكُم؛ هر مالى را كه انفاق كنید، نتیجه اش براى شما است (بقره آیه 272)»، «وما یَفعَلُوا مِن خیرٍ فَلَن یكفُروهُ و اللهُ عَلیمٌ بالمتقین؛ هر (بخشش و) كار نیكى را كه انجام دهند و كفران نورزند، خداوند به آن آگاه است (و پاداش مى دهد) (آل عمران آیه 115)».
«الذینَ یُنفِقونَ أموالَهُم باللَیلِ و النهارِ سِراً و عَلانیةً فَلَهُمْ أَجرُهُم عِندَ رَبهِم؛ (بقره آیه 274) كسانى كه مال هاى خودشان را در شب و روز، پنهان و آشكار (براى خدا) انفاق مى كنند، (ثواب و) مزد ایشان نزد پروردگارشان (محفوظ) است». از جهت این كه اسلام در مالكیت افراد جنبه هاى اجتماعى و همگانى را لحاظ نموده، در برخى از موارد نظارت جامعه را بر اموال خصوصى لازم شمرده شده است. بدین معنى كه اگر مال كسى مورد تعرض و اتلاف قرار گیرد، بر دیگران است كه اقدام نمایند، تا آن مال از تضییع و تلف محفوظ بماند؛ مثلاً اگر سفیه مالى داشته باشد، چون ممكن است بعضى از افراد او را گول بزنند، جامعه مكلف است بر مال او نظارت كند و نگذارد مالش حیف و میل و تلف شود.
این به آن جهت است كه مالكیت مردم در طول مالكیت خداوند است. همه در مورد اموالى كه در اجتماع وجود دارند، مسؤولیت دارند. لذا، از جهت این كه سفیه قادر نیست نقش شایسته اى در انجام مسؤولیت خود داشته باشد، بر عهده دیگران است كه به وظیفه خود قیام كنند و اموال او را محافظت نمایند، تا ثروت هایى را كه خداوند در اختیار ایشان قرار داده، به هدر ندهند.
خداوند فرموده است: «و لا تُؤتُوا السفَهاءَ أَموالكُم التى جَعَلَ الله لَكُم قیَاماً... (نساء آیه 5)؛ اموالتان را كه خداوند مایه قوام (زندگى) شما قرار داده، به سفیهان ندهید». روزى و لباس ایشان را از آن اموال بدهید و به طور شایسته با آنان گفتگو نمایید. این آیه افراد جامعه را از دادن اموال به سفیهان منع كرده و نیز دستور داده است: از اموال مزبور كه به سفیهان تعلق دارد، محافظت كنند.
با آن كه آیه در مقام بیان اموال سفها است، اما «اموال» را به ضمیر جمع «كُم» اضافه نموده و به افراد اجتماع خطاب مى كند كه اموالتان را در اختیار سفیهان قرار ندهید. این نشانگر آن است كه حفظ ثروت هاى اجتماع به افراد جامعه تعلق دارد. آن ثروت ها هر چند مالك خصوصى داشته باشد، سبب نمى شود كه ارتباط اجتماع با اموالى كه در اصل از آنِ خدا است و در جاى خود همه باید از آن بهره مند گردند، قطع شود.
عیاشی از ابان بن تغلب نقل نموده كه امام صادق (ع) فرمود: «آیا گمان مى كنید كسى كه مال به او داده شده، كرامتى است از جانب خدا نسبت به او، و آن كه از مال محروم است، بدین جهت است كه به این وسیله مورد اهانت قرار گرفته، نه، هرگز این چنین نیست؛ بلكه مال، مال خدا است و آن را نزد انسان به ودیعه گذاشته و به او اجازه داده شده كه بخورد و بیاشامد و بپوشد و وسیله سوارى داشته باشد و ازدواج كند؛ اما با میانه روى و اقتصاد و اعتدال، و مازاد آن را به فقراى مؤمنان برگرداند و وضع پریشان مؤمنان را با این مال بهبود بخشد. كسى كه بدین گونه عمل كند، آنچه را بخورد و بیاشامد و ازدواج نماید و وسیله سوارى اتخاذ كند، حلال است و جز آن حرام».
سپس فرمود: «آیا چنین مى پندارى كه خدا كسى را امین مال قرار داده و به او بگوید: اسبى به ده هزار درهم بگیرد، در صورتى كه براى او اسب بیست درهمى كافى است؛ كنیزى را به هزاردرهم، و حال آن كه كنیز بیست درهمى او را كفایت مى كند». سپس فرمود: «و لا تُسْرفوا إِنهُ لایُحِب الْمُسْرِفینَ»؛ زیاده روی نکنید که او اسرافکاران را دوست ندارد (اعراف آیه 31).
از شرح فوق واضح مى گردد داشتن مال و منال موجب امتیاز و برترى نمى شود؛ زیرا مالك اصلى خدا است و كسى كه مال و مكنتى به دست مى آورد، باید خدا را سپاس گوید كه به او توان و استعدادى بخشیده كه بتواند مواهب و نعمت هاى خدادادى را تحت تصرف خویش قرار دهد و از آنها بهره مند شود. اینها مدت اندكى در اختیار او است و سپس به دیگران منتقل مى شود؛ (ما أصَنعَ بَفدَكٍ و غیرِ فدك و النفسُ مَظانها فی غَدٍ جَدَث ... نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه 45؛ فدك و غیرفدك به چه كارم آید در صورتى كه جایگاه شخص، فردا (وقت مردن) گور است)
پس چه خوب است كه آن را چنان كه خداوند خواسته است، هزینه كند و در راه رضاى مالك حقیقى به مصرف برساند. در روایات بسیارى آمده است كه ثروتمندان نباید خود را برتر از بینوایان بدانند و به آنان فخر بفروشند و نسبت به ایشان بى اعتنا باشند.
از امام رضا (ع) نقل شده است: «كسى كه فقیر مسلمانى را ملاقات كند و به گونه اى به او سلام كند كه مانند سلام كردن به ثروتمندان نباشد، در روز قیامت خداوند را ملاقات مى كند در حالى كه بر او غضبناك باشد». شاید بارزترین تصویر در این باره، داستان آن دو مردى باشد كه خداوند یكى از آن دو را ثروتمند كرده، او را بر دو باغ از باغ ها جایگزین گذشتگان قرار داده بود. او به همدم (و همراه) خود ستیزه كنان گفت: من از تو ثروتمندتر و نفراتم باعزت ترند. و به باغ خود ستم كنان در آمد و گفت: گمان نمى كنم این بوستان هرگز نابود شود و (نیز) گمان نمى كنم قیامت سر و پا شود و اگر (احتمالاً) به نزد پروردگارم برگردم، بازگشتنگاهى بهتر از این بوستان (براى خود) مى یابم. همدم (و همراه)اش در حالى كه با وى به بحث پرداخته بود، گفت: آیا به كسى كه تو را از خاك، سپس از نطفه آفرید، سپس تو را به صورت مردى هماهنگ (و معتدل) قرار داد، كفر ورزیدى، اما من مى گویم آن خدا است كه پروردگار من است. چرا هنگامى كه به بوستانت درآمدى، نگفتى آنچه خدا خواهد، همان مى شود و هیچ نیرویى نیست مگر (این كه) به خدا (وابسته است). شاید خداوند بهتر از بوستان تو به من بدهد و بر بوستان تو صاعقه اى از آسمان بفرستد كه دشت (بى گیاه) لغزنده اى گردد...».
از مقرراتى كه اسلام در مورد مالكیت فردى و خصوصى در نظر گرفته و به مردم مكرراً سفارش نموده كه: شما جانشین گذشتگانید؛ یعنى بزودى از این عالم كوچ مى كنید و این ثروت ها را به دیگران واگذار مى كنید، همچنان كه دیگران آنها را به شما واگذار كردند، و شما موقتاً متصدى آن اموال هستید، بخوبى فهمیده مى شود مالكیت در اسلام هدف نیست و اصالت ندارد، بلكه وسیله اى است براى برطرف نمودن نیازهاى فردى و اجتماعى؛ بدین معنى كه اسلام به مالكیت و ثروت از آن جهت اهمیت مى دهد كه نیازهاى زندگى را برطرف مى سازد و مشكلات اجتماعى را رفع مى كند. حرص و ولع و انباشته نمودن ثروت مقصود نیست. به همین جهت از رسول اكرم (ص) نقل شده است: «لَیسَ لَكَ مِن مالِك الا ما اكَلتَ فأفنیتَ و لبِست فأبلَیتَ و تصدقت فأبقیتَ»؛ از مالت براى تو چیزى نیست مگر به اندازه اى كه مى خورى كه در نتیجه آن را نابود مى نمایى و به قدر آنچه مى پوشى، پس از آن فرسوده مى كنى و صدقه مى دهى و آن را جاودانه مى سازى».
در روایت دیگرى است كه آن حضرت فرمود: «یَقُولُ العَبدُ: مالی، مالی! و إِنما لَهُ مِن مالِهِ ما أَكَلَ فأَفنى أو لَبِس فأبلى ، أَو أعطَى فاقتنَى و ما سوى ذلك فهو ذاهب و تاركه للناس »؛ بنده (خدا) مى گوید: دارایى ام، دارایى ام! جز این نیست كه بهره او از دارایى اش همان است كه خورده و پس از آن، از بین رفته، یا پوشیده كه فرسوده شده، یا بخشیده كه آن را (براى آخرت خود) ذخیره كرده است. در غیر این موارد، مال از بین مى رود و آن را براى دیگران وا مى گذارد».
اگر فرض كنیم عده اى در محلى گرد آیند و به آبادنمودن زمین هایى بپردازند، مبناى مالكیت بر كار و تلاش استوار است؛ یعنى هر گاه كسى به فعالیت و كوشش بپردازد، در صورتى كه تحت ستم و استثمار قرار نگیرد و داراى استعداد و فهم كافى باشد، پس از مدتى ثروتمند خواهد شد، و در نتیجه بین این گونه افراد و كسانى كه خلقتاً داراى استعداد و نیروى محركه كمترى هستند، خواهى نخواهى از حیث ثروت و عواید مادى شكاف و فاصله پیدا مى شود و اختلاف طبقاتى به وجود مى آید. در این صورت است كه اسلام براى توازن بین اقشار گوناگون و رفع اختلاف، راه هایى را ارائه كرده است.
توضیح آن كه: هدف مقررات اسلامى این است كه بین افراد اجتماع از لحاظ امور معاش و جنبه هاى اقتصادى، موازنه برقرار كند. به سخن دیگر، منظور اسلام این است كه از جهت سطح زندگى و امكان بهره مند شدن از نیازمندى هاى مادى و برخوردارى از امكانات زندگى تا اندازه اى همگونى براى افراد اجتماع حاصل شود، تا بتوانند متناسب با مقتضیات هر زمان در رفاه و آسایش زندگى كنند. منظور آن نیست كه از لحاظ درآمد همگى در یك سطح باشند.
بدون شك نمى توان در بین مردم بكلى اختلاف سطح زندگى را برطرف نمود، اما این اختلاف نباید به گونه اى باشد كه فاصله طبقاتى را مانند اختلافات مرام هاى سرمایه دارى به وجود آورد. در نظام اقتصادى اسلام اختلاف طبقاتى به آن معنا وجود ندارد، زیرا تفاوت در تأمین معاش و فاصله نحوه زندگى افراد، اصولى و در سطح وسیع نیست، بلكه اختلاف اندك و ناچیز است.
موازنه اقتصادى و كم نمودن فاصله طبقاتى در اسلام به زمان و دوره معینى اختصاص ندارد و آنچه هدف اساسى و مهم محسوب مى شود، این است كه دولت باید براى رفاه و گشایش شؤون اجتماع بكوشد، تا همگان از زندگى مناسب و نسبتاً مرفه برخوردار باشند.
براى رسیدن به این مقصد راه هاى مختلفى در نظر گرفته شده است:
1- اسلام از اسراف و تبذیر به شدت منع نموده و مردم را از آن برحذر داشته، به طورى كه در قرآن مجید در چندین مورد مردم را از آن نهى كرده است . از جمله می فرماید: «كُلُوا وَاشْرَبُوا ولا تُسْرفُوا انه لایُحب المُسْرفین»؛ (از نعمتهاى الهى) بخورید و بیاشامید، ولى اسراف نكنید كه خداوند اسراف کنندگان را دوست نمى دارد. (اعراف آیه 31) «و أَن المسرفینَ هم اصحاب النار»؛ اسراف کنندگان اهل آتشند (غافر آیه 43).
2- آیات فراوانى دلالت دارد كه بهره مند شدن افراد از ثروتشان بدان گونه نیست كه فقط به خود آنها اختصاص داشته باشد و آزادانه به هر نحو كه بخواهند، عمل كنند و دیگران را در آنچه به وسیله اسباب تملك، مالك شده اند، حقى نباشد؛ بلكه در عین حال حق اجتماع نیز محفوظ است. بدین معنى كه اصلاح وضع اقتصادى جامعه كاملاً مورد توجه اسلام است و بر ثروتمندان لازم است در فكر همنوعان و برادران دینى خود باشند و از مالى كه در اختیار دارند، به اندازه توانایى انفاق كنند.
خداوند فرموده است: «یَسئلُونَكَ ماذا یُنْفِقُونَ قُل العَفوَ؛ (بقره آیه 219) از تو مى پرسند چه چیز را انفاق كنند، بگو آنچه كه از نیازتان افزون است». فخر رازى در تفسیر این آیه گفته است: «عفو به معنى زیاده است. آیه شریفه «حتى عفو» یعنى: تا این كه عددشان از آن تعدادى كه بودند، زیاد باشد». قفال اظهار داشته كه معنى «عفو» آن چیزى است كه آسان و میسر است .
در آیه دیگر آمده است: «هو الذى خَلَقَ لَكُم ما فِى الارضِ جَمیعاً؛ (بقره آیه 29) او كسى است كه همه آنچه را كه در زمین است، براى شما آفرید». چنان كه در پیش، در همین مبحث، اشاره نمودیم، ضمیر «كم» مى فهماند كه مواهب این عالم و آنچه در زمین فراهم مى گردد، براى آن است كه همه از آن بهره مند شوند؛ هر چند تولیدكنندگان و كسانى كه بر اثر كار و فعالیت مالك ثروت شده اند، نسبت به آن حق اولویت دارند. توضیح آن كه در آیه اى مى خوانیم: «و سخر لكم الشمس و القمر؛ (ابراهیم آیه 33) و خورشید و ماه را رام شما كرد و در اختیارتان قرار داد».
و در آیه دیگر است: «وَ سَخرَ لَكُمُ الاَْنْهار؛ (ابراهیم آیه 32) و رودها را رام شما كرد و در اختیارتان قرار داد». چنان كه معلوم است، استفاده از ماه و خورشید و رودها به فرد خاصى اختصاص ندارد؛ پس به همین گونه است مفهوم آیه «و سخر لكم ما فی الارض والفلک»؛ (حج آیه 65) بدین معنى كه زمین را خداوند در اختیار همگى ما قرار داد تا از آن بهره مند شویم و یقیناً در اختیار ما قرار نگرفته تا منافع آن را به خود مخصوص دانیم و دیگران را از آنها باز بداریم.
در این باره در تفسیر المیزان آمده است: «فرد، در مالكیت خصوصى خود آزاد است و مى تواند اموالش را در اغراض مشروع خود صرف كند و هیچ كس حق ندارد او را مانع شود، مگر این كه اجتماع اسلامى با خطر مواجه گردد، كه در این صورت واجب است از سرمایه هاى خصوصى براى حفظ حیات اجتماعى استفاده شود. بسیار روشن است كه در این هنگام اگر كسى به بهانه مالكیت خصوصى خواسته باشد از این حكم سرپیچى كند و به آن عمل ننماید، دولت اسلامى او را مجبور مى كند كه از اموال خودش آنچه را كه مازاد بر نیاز او است، در اختیار دولت قرار دهد».
3- اسلام براى ایجاد اقتصادى سالم و دور از هرگونه تنگنا و ناهماهنگى و ریشه كن نمودن فقر و درماندگى و براى برقرارى رفاه همگانى، از یك طرف مردم را به كار و كوشش وادار نموده ، به گونه اى كه كار را از عبادات مهم به حساب آورده و از طرف دیگر به وسیله قوانین و مقررات عادلانه از احتكار و انباشتن ثروت و استفاده نرساندن به دیگران، مهمل گذاشتن و بهره مند نشدن از مواهب و منابع خدادادى را ناروا دانسته و از آن به طور جدى جلوگیرى نموده است. در دین مبین اسلام به اندازه اى كار و كارگر و تولید ثروت با اهمیت و مورد تكریم و تقدیس است كه بدون شك در هیچ مكتب و آیینى نظیر آن وجود ندارد.
منابع :
اصول كافى، ج3، ص197
البرهان، ذيل آيه 31، سوره اعراف
اقتصادنا، ص567 و 569، فخر رازى
تفسير الكبير، ذيل آيه 219 سوره بقره