محور : فقر و اقتصاد
ناصر قرباننيا
چكيده ما در اين مقاله، از زاويه ديد جرمشناسى، نظرى به فقر افكنده، تاثير آن را بر بزهكارى مورد كاوش قرار دادهايم. ترديدى نيست كه كاستن از تعداد جرائم در هر جامعه، در گرو شناخت عوامل مؤثر در بروز جرائم مربوط به آن جامعه و ستيافتن به راه حل صحيح مبارزه با عوامل فساد و ريشهكن ساختن آنهاست. بدون شناخت اين عوامل نمىتوان برنامه مناسبى براى سالمسازى اجتماعى ترسيم و اجرا نمود. هرگز نمىتوان به رابطه عليت تامه بين يك عامل اجتماعى و جرم دستيافت و شايد هيچ پديده اجتماعى به تنهايى جرمزا نباشد، بلكه اقتران چندين عامل و نيز ضعف سيستم كنترل درونى و بيرونى به ارتكاب جرم توسط يك شخص مىانجامد، از اينرو ما فقر را تنها به عنوان عاملى كه مىتواند در صورت تحقق عوامل ديگر به جرم منتهى شود، مورد بررسى قرار دادهايم، چنانكه بر اين باوريم كه ثروت انباشته، فرآيند ارزش شدن ثروت، تجملگرايى و فقدان الگوى مناسب مصرف نيز مىتواند جريان تهديدآميز و خطرناكى براى جامعه محسوب گردد.
...
محور : فقر و اقتصاد
ناصر قرباننيا
چكيده ما در اين مقاله، از زاويه ديد جرمشناسى، نظرى به فقر افكنده، تاثير آن را بر بزهكارى مورد كاوش قرار دادهايم. ترديدى نيست كه كاستن از تعداد جرائم در هر جامعه، در گرو شناخت عوامل مؤثر در بروز جرائم مربوط به آن جامعه و ستيافتن به راه حل صحيح مبارزه با عوامل فساد و ريشهكن ساختن آنهاست. بدون شناخت اين عوامل نمىتوان برنامه مناسبى براى سالمسازى اجتماعى ترسيم و اجرا نمود. هرگز نمىتوان به رابطه عليت تامه بين يك عامل اجتماعى و جرم دستيافت و شايد هيچ پديده اجتماعى به تنهايى جرمزا نباشد، بلكه اقتران چندين عامل و نيز ضعف سيستم كنترل درونى و بيرونى به ارتكاب جرم توسط يك شخص مىانجامد، از اينرو ما فقر را تنها به عنوان عاملى كه مىتواند در صورت تحقق عوامل ديگر به جرم منتهى شود، مورد بررسى قرار دادهايم، چنانكه بر اين باوريم كه ثروت انباشته، فرآيند ارزش شدن ثروت، تجملگرايى و فقدان الگوى مناسب مصرف نيز مىتواند جريان تهديدآميز و خطرناكى براى جامعه محسوب گردد.
مقدمه فقر را مىتوان از زواياى مختلف مورد بحث قرار داد، مباحث اقتصادى آن تا حدودى تبيين شده است. از جهت عرفانى و معنوى ممكن است آن را ابزار سعادت و مايه فخر و وسيله ذكر و ياد خدا دانست ولى بديهى است كه تمامى آدميان داراى اين قوت روح و ايمان نيستند. ما در اين گفتار مختصر فقر را از منظر جرمشناسى و فى الواقع شاخه جامعهشناسى جنايى آن مورد بررسى قرار مىدهيم. «جامعهشناسى جنايى كه از علوم اساسى جرمشناسى است، علمى است كه درباره عوامل و شرايط اجتماعى جرمزا و صور گوناگون بزه و جنبههاى كمى و كيفى آن و پيدايش فرد يا گروههاى جامعهستيز در ميان جوامع انسانى با روش عينى و علمى يا مشاهده و مقايسه با كمك آمار جنايى به بررسى و تحقيق مىپردازد...» 1 ما در اين نوشتار روشن خواهيم كرد كه فقر يكى از عوامل جرمزاست. فقر مىتواند به طور مستقيم و غير مستقيم فضيلتهاى اخلاقى جوامع انسانى را نابود كند و استعدادهاى آدميان را تباه سازد. ما اگر تنها به محاكمه مجرمان مبادرت كنيم، نه فرد بزهكار درمان مىشود و نه ريشههاى فساد از جامعه كنده خواهد شد. قطعا ناصواب است كه بزه را مجرد از بزهكار و عوامل بزهزا بررسى كنيم و به نفس عمل توجه نموده، علتها را مجاز شماريم و معلولها را محكوم سازيم و به شخصيت و رفتار و محيط رشد و تربيت او توجهى نكرده، تلاش نكنيم كه دريابيم عواملى كه باعث نگونبختى او شده و او را در سراشيبى هولناك ارتكاب جرم رها كرده چيست. حتى اگر كيفر را وسيله اصلاح مجرم بپنداريم مادام كه زمينههاى ارتكاب جرم و عوامل جرمزا را از ميان نبردهايم روز به روز شاهد توسعه جرايم، جنايات و ناكاميها خواهيم بود. كيفر منهاى زدودن عوامل جرم ممكن استحتى به وسيلهاى براى ازدياد آن تبديل گردد. جامعه عوض اينكه هزينه دستگاه تعقيب و دادرسى و نگهدارى مجرم را بپردازد و از درآمد فعاليت او محروم بماند بايد تلاش كند عوامل جرمزا را از ميان بردارد و با انجام اصلاحات اجتماعى و اقتصادى از وقوع جرائم پيشگيرى كند كه پيشگيرى ارزانتر و مطمئنتر از درمان است و علاج واقعه قبل از وقوع بايد كرد. خلاصه آنكه تقليل جرايم در هر جامعه در گرو شناخت عوامل مؤثر در بروز جرائم مربوط به آن جامعه و دستيافتن به راه حل صحيح مبارزه با عوامل فساد و ريشهكن ساختن آنهاست. بدون شناخت اين عوامل نمىتوان برنامه صحيحى براى سالمسازى يا نوسازى اجتماعى ترسيم و اجرا نمود. در اسلام نيز كه هم به سعادت فردى و هم به سعادت اجتماعى انسانها توجه خاصى مبذول شده است و به جامعهاى دينى و معنوى آزاد از رذيلتها و ناهنجارىها مىانديشد، بدون ترديد در راه زدودن عوامل فساد نيز طرحهايى ارائه شده است، هر چند ممكن است از حد توصيههاى بزرگان دين فراتر نرود; چه آنكه هيچگاه با ديدى عميق آن كلمات بلند مورد دقت قرار نگرفته است. جرم يك پديده اجتماعى است كه عوامل و وقايع اجتماعى متعددى در بروز آن ايفاء نقش مىكند كه در جامعهشناسى جنايى با استفاده از متدلوژى و روش تحقيق خاص، هر واقعه اجتماعى، براى كشف حقيقت و دريافت رابطه عليتبين آن واقعه و جرم مورد بررسى قرار مىگيرد. جامعهشناس جنايى رابطه على و معلولى بين عوامل مختلف اجتماعى و جرم را مورد كنكاش قرار مىدهد، رابطه بين فقر و جرم، رابطه بين بى سوادى و ارتكاب جرم، رابطه بين ثروت و جرم، رابطه بى كارى و جرم، رابطه مشاغل و جرم، تراكم جمعيت و جرم، طلاق و جرم، فرهنگ و جرم و... مسلما تمامى عوامل مزبور به نوعى مىتواند با بزه ارتباط داشته باشد و بدين ترتيب به هيچ روى نمىتوان از رابطه عليت تامه بين يكى از اين عوامل و جرم سخن گفت و هرگز نمىتوان به رابطه عليتبين يك عامل ساده اجتماعى و جرم ستيافت. شايد بتوان گفت هيچ عامل اجتماع به تنهايى جرمزا نيست، بلكه اقتران چندين عامل جرمزا در يك شخص موجب ارتكاب جرم در وى مىگردد. وانگهى به علل مختلف نمىتوان در كشف رابطه على و معلولى و يا به تعبيرى همبستگى بين يكى از عوامل اجتماعى و جرم به قاعدهاى جزمى دستيافت. به طور خلاصه مىتوان گفتبه دليل وجود عوامل ذيل است كه نمىتوان درباره تاثير جرمزايى يك عامل اجتماعى بطور جزمى و قطعى سخن گفت: 1- عوامل جرمزا متعدد و متكثرند و نحوه تاثيرگذارى اقترانى آنها بسيار متنوع و پيچيده است و هرگز در اختيار پژوهشگر نيست كه عاملى را از ديگرى منفك سازد، تا سهم استقلالى يك عامل را در ايجاد بزه دريابد، چنانكه نمىتواند در تركيب عوامل اجتماعى تغيير ايجاد كند. 2- براى كشف رابطه عليتبين عوامل اجتماعى و جرم نمىتوان از تجربه و آزمايش كه خاص علوم تجربى و اجتماعى استبهرهمند شد; چه آنكه موضوعاتى چون قتل، سرقت، جنايت، اعمال منافى عفت، كلاهبردارى، جعل، جاسوسى و مانند آن را نمىتوان در آزمايشگاه تجربه نمود. 3- اگر چه وقايع جنايى داراى عناوين واحد هستند ولى عمل هر مجرم را نمىتوان با عمل مجرم ديگر يكى دانست; چه آنكه از انسانهاى مختلف و در شرايط مختلف حتى شرايط زمانى و مكانى متمايز ارتكاب مىيابد. يعنى جرم مانند همه پديدههاى اجتماعى تابع زمان و مكان بوده با تغيير اين دو عامل دستخوش تنوع و تغيير قرار مىگيرد. از آنجايى كه نمىتوان در كشف عوامل جرم به آزمايش و تجربه روى آورد، جامعهشناس جنايى به مشاهده وقايع عينى اجتماع در بين گروههاى مختلف و مقايسه اختلافات آن وقايع مبادرت مىورزد و آنگاه با توسل به قواعد منطقى به تجزيه و تحليل و تبيين و توجيه نقش هر يك از عوامل اجتماعى مىپردازد. براى پىبردن به علت ارتكاب جرم روشهاى تحقيقى متفاوتى به كار برده مىشود كه رايجترين آنها روش آمار، مصاحبه و پرسشنامه است و در اين ميان آمار روش مطمئنترى به نظر مىرسد. آمار جنايى مىتواند قيافه يك جامعه را از جهت رفتارهاى هنجارى و ناهنجارى در آن روشن سازد، چنانكه همبستگى بين پديدههاى گوناگون موجود در جامعه را به نمايش مىگذارد. 2 ما در اين نوشته مختصر با استفاده از آمارهاى موجود و نيز با استمداد از پارهاى از روايات موجود در متون دينى و همچنين تحليلى عقلانى از نقش و رابطه همبستگى بين پديده فقر و جرم سخن مىگوييم و اين نتيجه را به دست مىدهيم كه بدون ترديد فقر يكى از عوامل جرمزا در انسانهاى متوسط جامعه است.
فقر وتاثير آن در بزهكارى از نگاه متون دينى
از متون دينى به خوبى مىتوان استفاده نمود كه فقر براى پارهاى از انسانها مىتواند سبب تكميل و تهذيب نفس و تصفيه اخلاق گردد، چنانكه در روايت آمده است كه ان الله اذا احب عبدا غتّه بالبلاء غتّا، خداوند وقتى كه بندهاى را دوستبدارد، او را در شدائد غرق مىكند. همچنين اين نكته از گفتار دانشمندان نيز استفاده مىگردد. روسو در كتاب اميل چنين آورده است: «اگر جسم زياد در آسايش باشد، روح فاسد مىشود. كسى كه درد و رنج را نشناسد، نه لذت شفقت را مىشناسد و نه حلاوت ترحم را. چنين كسى قلبش از هيچ چيز متاثر نخواهد شد و بدين سبب قابل معاشرت نبوده مانند ديوى خواهد بود در ميان آدميان». ولى اين مطلب نيز كاملا روشن و قابل استفاده از روايات است كه فقر مىتواند براى بسيارى از انسانها، به عاملى بزهآفرين تبديل گردد. چه آنكه رهبران بزرگ الهى از اين منظر نيز به اين پديده شوم نگريستهاند كه مىتواند فضيلتهاى انسانى و كرامتهاى اخلاقى آدميان را از ميان ببرد و زمينههاى سعادت دنيوى و اخروى آنان را تباه سازد. سخنانى همچون: «الفقر سواد الوجه فى الدارين»، «فقر موجب روسياهى در دو دنياست» و «كاد الفقر ان يكون كفرا» و «لولا رحمة ربي على فقراء امتي كاد الفقر ان يكون كفرا» «اگر رحمت پروردگار بر فقيران امت من نباشد نزديك است فقر به كفر بينجامد» كه هم از پيامبر خدا(ص)و هم از امام صادق(ع)نقل شده است، 3 ادعاى ما را به اثبات مىرساند. چگونه فقر موجب سياهرويى انسان در دو دنيا مىگردد؟ نه اين است كه برخى از انسانها به دليل ضعف روح قدرت تحمل فقر را ندارند و در دنيا براى رفع آن به راههاى نامشروع و به تعبيرى بزهكارى روى مىآورند؟ وقتى فقر مىتواند به كفر منتهى گردد، بدون ترديد امكان اين وجود دارد كه به جرم، بزه و فسق نيز بينجامد. اين است كه اسلام از آغاز به آثار شوم فقر توجه داده است. صداى بلند عدالت، على(ع)خطاب به فرزند بزرگوار خويش امام حسن مجتبى (ع)چنين فرموده است: «فرزندم انسانى را كه به دنبال روزى خويش است ملامت مكن; زيرا كسى كه هيچ ندارد، لغزشهايش بسيار خواهد شد.» 4 همچنين در كلامى بلند، پيامبر بزرگ خدا(ع)، فقر را شديدتر از قتل دانستهاند. «الفقر اشد من القتل». 5 امام صادق(ع)نيز مىفرمايد: غنى يحجزك عن الظلم خير من فقر يحملك على الاثم، «ثروتى كه تو را از ظلم باز دارد بهتر از فقرى است كه تو را به گناه وادارد. 6 امام سجاد(ع)در دعاى معروف ابو حمزه ثمالى از فقر به خداوند پناه مىبرد. «اللهم اني اعوذ بك من الكسل و الفشل و الهم و الفقر...» مصيبت فقر و فاجعه آن نه تنها در اين است كه شكم فقير گرسنه و تن او برهنه مىماند، بلكه انسان محروم ممكن است از هرگونه سرمايه حيات ابدى كه ايمان و عمل به احكام دين است، نيز محروم بماند و سرمايه ابدى وى نيز تباه گردد. مطابق احكام دين رفع فقر و اجراى عدالت از واجبات الهى است و غفلت از اين هدف مهم، نشان از انحراف از راه و روش پيامبران دارد. اين پيامبر بزرگ خداست كه مىفرمايد: اللهم بارك لنا في الخبز و لا تفرّق بيننا و بينه لو لا الخبز ما صلينا و لا صمنا و لا ادينا فرائض ربنا» خدايا به نان ما ركتبده و بين ما و آن جدايى مينداز كه اگر نان نباشد نه مىتوانيم نماز بخوانيم و نه روزه بگيريم و نه ديگر واجبات پروردگار را ادا كنيم. 7 بنابراين اقدام براى رفع فقر مقدمه انجام واجبات است، چنانكه خود فقر موجب ترك واجبات و انجام منهيات است. آثار شوم فقر به افراد منحصر نمىماند، بلكه در سطح جامعه نيز اثر مىگذارد، زيرا كه تاثيرهاى ويرانگر و پيامدهاى گوناگون آن از افراد و خانوادههاى فقير مىگذرد و به گونههاى مختلف به جامعه آسيب وارد مىسازد. جرم پديدهاى است كه داراى حيثت اجتماعى است، وقتى فقر موجب آفرينش جرم مىشود، وقتى فقر به سرقت مىانجامد، آنگاه كه فقر دام فحشاء را مىگستراند، وقتى فقر موجب گسيختن پيوندهاى مشروع نكاح و متلاشى شدن كانونهاى گرم خانواده و در نتيجه بر جاى گذاشتن فرزندانى مىشود كه از مهر مادر يا پدر و يا هر دو محرومند هرگز نمىتوان آن را پديده سادهاى انگاشت كه تنها داراى تاثير فردى است. سخن بلند امير المومنين(ع) كه خطاب به محمد بن حنفيه فرمود قابل تامل جدى است: يا بني اني اخاف عليك الفقر فاستعذ بالله منه; فان الفقر منقصة للدين، مدهشة للعقل، داعية للمقت. «اى پسرم من بر تو از تنگدستى مىترسم، پس از شر آن به خدا پناه ببر كه تنگدستى موجب شكست و كمبودى در دين است و موجب سرگردانى خرد است و سبب دشمنى است.» 8 فقر ممكن است فقير را به جنايت، دروغ، خوارى و ديگر اعمال نكوهيده وادارد كه نقص در دين محسوب مىشود و فقير ناشكيبا راه راست را گم مىكند و در كار خود عقلش حيران و انديشهاش سرگردان مىشود و همچنين موجب دشمنى است چون مردم از انسان فقير دورى مىگزينند و يا در اثر كردار ناپسند همچون خيانت و سرقتخداوند او را دشمن مىدارد و يا اينكه بر اثر حسد دشمن مردم گردد و از دوست و بيگانه به خشم آيد. آن حضرت در دعايى از خداوند چنين طلب مىكند: «بارخدايا آبروى مرا با توانگرى نگاهدار و شخصيت مرا به تنگدستى از بين مبر كه از روزىخواران تو روزى خواهم و از آفريدههاى بدكردار تو مهربانى جويم و ستايش كسى كه به من ببخشايد وادار گردم و به بدگويى كسى كه به من چيزى ندهد گرفتار شوم». «اللهم صن وجهي باليسار و لا تبذل جاهي بالاقتار فاسترزق طالبي رزقك و استعطف شرار خلقك و ابتلي بحمد من اعطانى و افتتن بذم من منعنى.» 9 از مجموع اين كلمات ارزشمند استفاده مىشود كه فقر موجب نابودى شخصيت، استعدادها و فضيلتهاى اخلاقى و دينى انسان فقير مىشود مگر آن كس كه خداوند به وى كمك و رحم كند. ضعف اقتصادى منجر به ضعف فكرى، فرهنگى، اخلاقى، اجتماعى و سياسى و دينى مىگردد و زمينهساز بسيارى از انحرافات اجتماعى است و از اين روست كه ارزشهاى اسلامى هرگز با فقر موافقت ندارد بلكه جهتگيرى دستورات دينى رفع فقر و محروميت از جامعه اسلامى است و بنابراين جامعه اسلامى بايد به طور جدى به مبارزه با فقر برخيزد و فقرزدايى را از اهداف مهم خود به شمار آورد، تا جايى كه در جامعه فقيرى مسلمان يا غير مسلمان باقى نماند.
تاثير فقر در بزهكارى از ديدگاه جرمشناسى
اينك نخستبه بررسى برخى از ديدگاهها پيرامون آثار اجتماعى جرم مىپردازيم و آنگاه رابطه همبستگى مثبت و يا منفى دو پديده فقر و جرم را مورد بررسى قرار مىدهيم: 1- نظريه مكتب سوسياليسم: نظريهپردازان اين مكتب براى وضع اقتصادى نهايت اهميت را قائل بوده، معتقد بودند ريشه كليه جرايم را بايد در فقر و يا به عبارت صحيحتر در وضع نابسامان اقتصاد سرمايهدارى جستجو كرد. آنان معتقد بودند كه بىعدالتى در توزيع ثروت موجب و منشا كليه جرايم بوده و حتى ارتكاب جرم در جوامع سرمايهدارى عكس العمل همين بىعدالتىهاست. در جوامع اشتراكى كه توزيع ثروت بر مبناى صحيح و عادلانه قرار گرفته باشد، جرم هم به خودى خود از ميان خواهد رفت. 10 اينان براى اثبات ادعاى خويش از آمار استمداد جستهاند. به ادعاى آنان آمارهاى انتشاريافته تا حد زيادى صحت اين ادعا را ثابت مىنمايد. از جمله آمارهاى مربوط به باوير در كشور آلمان نشان مىدهد كه ترقى قيمتها در سالهاى 1830 تا 1861 معمولا با ازدياد جرايم توام بوده است. و نيز مقارن با ايام بيكارى در سالهاى 1926 تا 1934 تعداد جرايم خاصه جرايم مالى و سرقت افزايش يافته است. 11 در بررسى اين ديدگاه مىتوان گفت: اولا آمار ادعايى ثابت نمىكند كه فقر تنها علتبزهكارى است و رابطهاى ژرف بين بزهكارى و سرمايهدارى وجود دارد. بلكه آنچه را كه آمار به اثبات مىرساند اين است كه يكى از عوامل بزهزا فقر است. ثانيا: مدعيان بايد به علاوه به اثبات رسانند كه در جوامع سوسياليستى اثرى از تبهكارى نيست و پر واضح است كه اثبات چنين امرى غير ممكن استبلكه هم اكنون تبهكارى در پيشرفتهترين كشورهاى سوسياليست پابرجاست، اگر چه كشورهاى سرمايهدارى نيز از جرم رنج مىبرند و نرخ تبهكارى در هر دو رژيم تاسفانگيز است. ثالثا: اگر چه اين نظريه در تاثير وضع اقتصادى در ميزان بزهكارى بخشى از حقيقت را بازگو كرده است ولى هرگز جرايم ارتكابى در يك جامعه منحصر به جرايم مالى نيست. جرايم غير مالى همچون جرايم عليه عفت و اخلاق عمومى ممكن است ريشه در مسايلى تربيتى و نيز محيط اجتماعى داشته باشد. رابعا: بسيارى از تاثيرهاى فقر، تاثيرى غير مستقيم است. مىتوان گفت فقر موجب مىشود كه افراد در شرايط بد محيطى و در محلههاى كثيف و فقيرنشين زندگى كرده و نتوانند فرزندانشان را آنطور كه بايد و شايد از تعليم و تربيت صحيح بهرهمند نمايند و همين عدم تعليم و تربيت صحيح است كه آنان را به سوى ارتكاب جرم سوق مىدهد. بنابراين اگر سياست جنايى درستى در جامعه حاكم باشد با فرض وجود فقر مىتوان از جرايم پيشگيرى نمود. سياست اخلاقى و تربيتى تا حدود زيادى مىتواند اين نقش را ايفا كند.
2- مكتب تحققى: آنريكو فرى يكى از مؤسسان مكتب تحققى به بيان رابطه عليت در مورد بزهكارى پرداخت. به نظر وى وقوع هر جرم نتيجه انحصارى يكى از عوامل انسانى، اجتماعى يا اقليمى نيست. درست است كه هنگام ارتكاب هر بزه خاص يكى از اين عوامل بر عوامل ديگر فزونى و برترى دارد ولى امتزاج و تركيب هر سه عامل براى ارتكاب بزه ضرورى است. مكتب تحققى جنايتكاران را به پنج دسته تقسيم مىكند كه تاثير فقر را تنها در ارتكاب جرم توسط يك دسته از آنها مىپذيرد ; 1- جانى بالفطره 2- جانى ديوانه 3مجرمين به عادت 4- جانى حساس و 5- جانى اتفاقى; جانى اتفاقى كسى است كه اتفاقا تحت تاثير عوامل و نيروهايى چون فقر و بيكارى مرتكب جرم مىشود. اين دسته فطرة داراى طبع بزهكار نبوده و ممكن است از عمل خود هم پشيمان شده و به جرم خود نيز اعتراف نمايند. اين دسته از مجرمان معمولا خطرناك نبوده ليكن در يك زمان خاص و تحت تاثير عوامل اجتماعى و اقتصادى عنان اختيار از دست داده و مرتكب جرم مىشوند. 12 با توجه به همين اعتقاد به تاثير عوامل اقتصادى است كه در تنظيم سياست كيفرى در مورد پيشگيرى از وقوع جرايم به مسايل اقتصادى توجه نموده و با تذكار به آنكه يكى از علل مهم وقوع جرايم، علل بزهزاى خارجى است، تصريح نمودهاند كه بهبود وضع اجتماع و وضع اقتصادى موجب مىشود كه تعداد جرايم به مقدار زيادى كاهش يابد. اين مكتب پيشنهاد مىكند براى كم كردن جرايم بهتر استبه جاى مجازات كردن مجرمان با تحول در وضع اقتصادى و اجتماعى جامعه موجبات ارتكاب جرم را از بين برد; چه همانطور كه آنريكو فرى گفته: «براى دفاع در قبال بزهكارى و اعتلاء سطح اخلاقى مردم، كوچكترين پيشرفت در وسايل و اقدامات جلوگيرى از جرايم هزار بار بيش از تدوين يك دوره قانون جزا ارزش دارد. 13
همبستگى مثبتبين فقر و جرم
براى تبيين تاثير فقر بر ارتكاب جرم و به تعبيرى اثبات وجود رابطه همبستگى بين آن دو پديده بايد همبستگى بين نوسانات اقتصادى و تغييرات تبهكارى را مورد بررسى قرار داد تا روشن گردد كه آيا همبستگى مثبتبين آن دو برقرار استيا همبستگى منفى؟ در وجود يك همبستگى مثبتبين بحرانهاى اقتصادى و افزايش بعضى از گونههاى تبهكارى به ويژه سرقت ترديدى نيست و آمارها نيز اغلب آن را تاييد كرده است. بحرانهاى اقتصادى با تاثيرگذارى بر تغييرات مواد مصرفى و ضرورى اوليه، تغييرات قدرت خريد و افزايش بيكارى بر تبهكارى و بزهكارى مىافزايد. اين همبستگى به آسانى قابل توجيه است. بحرانهاى اقتصادى ناگهان تعدادى از اشخاص را از استقلال اقتصادى و حتى از ثروت محروم و دچار وابستگى و فقر مىسازد. تعداد اين اشخاص بستگى به شدت بحران دارد. هر قدر بحران شديدتر باشد، تعداد بيشترى از اشخاص دچار چنين مشكلاتى مىشوند. در ميان اين عده بعضى به دليل نداشتن تربيت صحيح دينى و حتى اجتماعى در مقابل وسوسههاى شيطانى به اندازهاى ضعيف هستند كه ياراى مقاومتبا آنها را ندارند و نمىتوانند خود را با اوضاع و احوال نوينى كه بر آنان بوجود آمده است تطبيق دهند; عنان قدرت را از دست مىدهند و براى چارهجويى به جرايم سرقت، كلاهبردارى، خيانت در امانت، ولگردى و مانند آن روى مىآورند. از طرف ديگر قحطى و گرسنگى و آينده مبهم اشخاص را به نوميدى سوق مىدهد و باعث مىشود كه در نوميدى دستبه شورش، ضرب و جرح و اهانت نسبتبه نمايندگان قدرت عمومى و حافظان نظم از جمله نظم اقتصادى بزنند. 14 اين توجيه را به نيكى مىتوان از سخنان گرانقدر پيامبر خدا(ص)كه فرمود «الفقر سواد الوجه في الدارين» و «الفقر كاد ان يكون كفرا» و نيز از كلام بلند اميرالمومنين(ع)كه فرمود: «يا بني اني اخاف عليك الفقر فاستعذ بالله منه فان الفقر منقصة للدين، مدهشة للعقل، داعية للمقت» استنباط نمود. تاثير اين متون دينى بر گفتار اديبان نيز هويداست. سعدى در كتاب گلستان در جدال با مدعى در بيان فضيلت توانگرى و مذمت درويشى آورده است: «هر كجا سختى كشيده تلخى ديدهاى را بينى، خود را به شره در كارهاى مخوف اندازد و از توابع آن نپرهيزد و ز عقوبت ايزد نهراسد و حلال از حرام نشناسد... هرگز ديدهاى دست دغايى بر كتف بسته و يا بينوايى به زندان در نشسته يا پرده معصومى دريده يا كفى از معصوم بريده الا به علت درويشى...محتمل است آنكه يكى را از درويشان نفس اماره طلب كند چو قوت احصانش نباشد به عصيان مبتلى گردد... اغلب تهيدستان دامن به معصيت آلايند و گرسنگان نان ربايند... چه مايه مستوران به علت درويشى در عين فساد افتادهاند و عرض گرامى به باد زشت نامى برداده.» «با گرسنگى قوت پرهيز نماند× افلاس عنان از كف تقوا بستاند. 15 افزون بر اين تاثيرات غير مستقيم فقر بر جرم را نبايد ناديده انگاشت. فقر موجب مىشود افراد در شرايط بسيار نامناسب و در محلههاى كثيف و غير بهداشتى، پرجمعيت و فقيرنشين زندگى نموده و تعداد زيادى در اتاقهاى كوچك و غير بهداشتى سكونت گزينند و همين امر از يك طرف مىتواند موجبات عصبانيت و ناراحتى روحى ساكنين را فراهم نموده، موجب تصادم و نزاع بين همسايگان گردد و از طرف ديگر مانع تعليم و تربيت صحيح فرزندان شود و بديهى است كه عدم پرورش فكرى و اخلاقى صحيح مىتواند آنان را به سوى ارتكاب جرم سوق دهد. از آن گذشته بحرانهاى سخت اقتصادى موجب مىشود كه افراد ضعيف النفس و كسانى كه قبلا به علت تعليم و تربيت غلط آمادگى ارتكاب اعمال ضد اجتماعى را داشتهاند از موقعيتسوء استفاده نموده، به بهانه وضع بد اقتصادى خويش يا زيادى ثروت ديگران به ارتكاب سرقت و بزههاى ديگر مبادرت ورزند. اگر چه اين تاثير نيز ناشى از ضعف تربيت مرتكبان جرم است; چه آنكه ترديدى نيست كه بسيارى از افراد با كمال فقر و در عين حال در نهايتشرافت زندگى نموده و هرگز گرد اعمال خلاف نگشتهاند، ولى به هر حال واقعيتى است كه نمىتوان آن را از نظر دور داشت. يكى از محققان در گزارشى مىنويسد: «هنگام بازديد از كليساى كوچك و فقيرى در قسمت دترويت آمريكا از كشيش آن كليسا سؤال مىكند كه در سرماى سخت زمستان، چگونه موفق به گرم كردن كليسا شده است؟ كشيش پاسخ مىدهد كه وى ذغال سنگ را با قيمتبسيار ارزان از بچههاى كوچك خريدارى نموده است. محقق مزبور از وى مىپرسد: اين كودكان ذغال را از كجا تهيه مىكنند؟ كشيش در نهايتسادگى پاسخ مىدهد: از انبار راه آهن. پژوهشگر با كمال تعجب مىگويد آيا مقصود شما اين است كه كودكان ذغال سنگ را از راه آهن سرقت مىكنند؟ كشيش در پاسخ مىگويد: من اين عمل را سرقت نمىدانم. مطمئن باشيد كه من حاضر نيستم به كمترين مال حرام دست دراز كنم. ولى آخر راه آهن خيلى بزرگ است.» 16 تورستن سلين جامعهشناس آمريكايى در كتاب «تعارض بين هنجارهاى قانونى و جرم» خويش پس از بيان گزارش مذكور تفكر و تلقى بسيارى از فقيران را نسبتبه ثروتمندان چنين توصيف مىكند و مىگويد: آيا طرز تفكر بسيارى از افراد طبقات مستمند و پايين جامعه، هنگام برخورد با منافع طبقات مرفه و ثروتمند اين گونه نيست؟ آيا اين افراد فقير آنان را بسيار ثروتمند و در عين حال خود را در ثروت آنان ذى حق نمىدانند؟ تورستن مىافزايد: در چنين مواردى حتى دادگاهها نيز نسبتبه آنان احساس ترحم و دلسوزى نموده از محكوم كردن اين چنين مرتكبان فقير جرايم امتناع مىورزند. 17 پارهاى از نويسندگان بر اين نكته تاكيد كردهاند كه «مشكلات اقتصادى، ايجاد يك فضاى ناامنى در خانوادهها مىكند» زيرا فرداى مبهم و نامعين بر دستگاه روانى كودكان فشار مىآورد و بر آنان اثر نامطلوب مىنهد. احساس ناامنى و ابهام ايجادگر ناپايدارى و در نتيجه ناسازگارى است و بزهكارى ناشى از عدم تعادل و بروز اختلال در منش است. 18 اين سخنى است كه كاملا صحيح مىنمايد; فقر ناراحتى و بىنظمى و اختلال خانواده را دامن مىزند و موجب بروز ستيزهجويى و انحرافاتى مىگردد كه به نوبه خود بروز جرايمى را تسهيل مىنمايد. فقر مىتواند كانون گرم خانواده را مختل سازد و انسانهاى ضعيف النفسى را به بر هم زدن آن كانون وادارد و مسلم است كه افتراق، طلاق و زندگى كودكان در خارج از خانواده از جمله عوامل بزهزا محسوب مىگردند. از اين روست كه جرمشناسان و جامعهشناسان جنايى در بررسى عوامل جرمزا، فقر و عامل اقتصادى را مورد توجه قرار داده و پارهاى از آنان فقر را مستقيما عامل جرم دانسته و برخى ديگر براى عوامل اقتصادى در ارتكاب جرايم تاثير غير مستقيم قائلند و در هر صورت در تنظيم و تدوين سياست جنايى، براى مبارزه با جرم، به مبارزه با فقر نيز مىانديشند و اين امرى بسيار بديهى است كه مادام كه فقر، بيكارى و ساير شرايط اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى مرتبط با جرم يعنى در حقيقت علل ايجاد جرم از بين نرفته است واكنش در برابر جرم چندان مؤثر نخواهد افتاد. جيبونز دامنه جرم را متاثر از عوامل و تحولات اقتصادى دانسته، تصريح نموده است كه از آنجايى كه جرمشناسان به دنبال كشف علل جرم هستند، در مطالعه عوامل اجتماعى جرمزا بايد به اقتصاد نيز توجه ويژه مبذول دارند. 19 در اوايل سال 1976 ميلادى نظر سنجيهاى مختلف حكايت از آن داشت كه مردم فرانسه از رشد بزهكارى و گسترش خشونت اجتماعى نگران بوده، احساس امنيت كمترى نسبتبه گذشته مىكنند و به همين جهت كيفيت زندگى خود و فرزندانشان را در مخاطره مىبينند. بر اساس همين ملاحظات بود كه به ابتكار رئيس جمهور وقت فرانسه و به موجب تصويبنامه 1976 «كميته مطالعات پيرامون خشونت و بزهكارى» ايجاد شد و رياست آن به آقاى آلن پرفيت انديشمند و سياستمدار فرانسوى كه بعد از آن به وزارت دادگسترى فرانسه نيز دستيافت، سپرده شد. اعضاء اين كميته علاوه بر رئيس، ده شخصيت علمى، دانشگاهى، قضايى، پليسى، معمارى، متخصص در شهرسازى و توسعه شهرى بودند، كه بعد از حدود پانزده ماه مطالعه، پژوهش و مشورتهاى گسترده، گزارش ماموريتخود را به رئيس جمهور ارائه نمودند. نكته شايان توجه اين است كه كميته مزبور در اين مدت، از نظرات و اظهارات پنجاه شخصيت كه به نوعى در زمينه تحقيق و مطالعه يا مقابله با بزهكارى داراى دانش و تجربه بودند همچون شهرداران شهرهاى بزرگ، شخصيتهاى فرانسوى و خارجى صاحب نظر، متخصصان حقوق جزا و جرمشناسى و شخصيتهايى كه در اين زمينه كار عملى مىكنند از قبيل وكلاء قضات، پليس، مسؤولان زندان و... را جمع آورى و استماع نمود. كميته به اضافه برگزارى جلسات عمومى و سمينارها، پنج گروه كارى تخصصى ايجاد كرد كه ماموريتيكى از آن گروهها بررسى «روابط بين خشونت و اقتصاد» بود. كميته مطالعات در مدت ماموريتخود تلاش كرد تا با توجه به دادهها و آمارهاى موجود در سال 1976، وضعيت افزايش بزهكارى و اشكال مختلف خشونت مجرمانه از يك سو و ويژگيهاى احساس عمومى ناامنى را از سوى ديگر بررسى و نتايج آن را تنظيم و تدوين نمايد. بنا بر آمارهاى جنايى بزهكارى در سالهاى 1966 تا 1976 دو برابر شده و جرايم شديد رشد سريعترى را نشان مىدهد. از سال 1971 به اين سو، ميزان افزايش بزهكارى از نرخ رشد جمعيت تجاوز كرده است. جرايم شديد سودجويانه [سرقتهاى مسلحانه از بانكها و سرقتهاى مقرون به اذيت و آزار و سرقت از منازل] بين سالهاى 71 و 76 بيشترين ميزان افزايش را به خود ديده است. از نظر جامعهشناختى، مطالعات كميته نشان داد كه اكثر جرايم بعد مالى داشته، موضوعاتشان تملك اموال است و بزهكارى يك پديده عمدتا «مردانه و شهرى» است و افراد 16 تا 30 ساله مرتكب آنها مىشوند. تحقيقات نشان مىدهد آن چه كه بيشتر موجب نگرانى شهروندان مىشود وقوع جنايات شديد نيست، بلكه جرايمى چون جيبزنى، سرقت از منازل، قاپزنى، خشونت در مكانهاى عمومى همچون مترو است. 20 كميته مطالعات پيرامون خشونت و بزهكارى در زمينه سياست جنايى فرانسه، صد و پنج توصيه ارائه نمود. تدابير و اقدامهايى كه بر اساس نتايج مطالعات و تحقيقات كميته اتخاذ و اعمال شد، هم جنبه كيفرى داشت و هم جنبه پيشگيرانه. جهتگيرى بسيارى از توصيهها و تنوع پيشنهادها نشان از اين باور كميته دارد كه به منظور كاستن از احساس ناامنى شهروندان، توجه جدى به كيفيت مادى و معنوى زندگى مردم، آسان سازى زندگى روزانه و متنوع كردن اوقات فراغت مردم و تضمين آينده شغلى جوانان و... در كنار كنترل بزهكارى امورى بسيار ضرورى تلقى مىشوند. توصيه شماره 39 و 40 كميته مزبور كه در قسمت مربوط به حمايت از خانواده قرار دارد، شايان توجه ويژه است. توصيه شماره 39: توسعه اقتصاد خانواده و تلاش براى سازماندهى هماهنگ و مؤثر زندگى خانوادگى، به منظور برآوردن نيازهاى خانواده و هر يك از اعضاء آن در ارتباط با جامعه. توصيه شماره 40: تسهيل ترتيبات جديد براى ساعات كار و عملىساختن كار نيمه وقتبه ويژه با اين هدف كه مادرانى كه مايل باشند بتوانند وقتبيشترى را به زندگى خانوادگى اختصاص دهند و نيز امكان انتخاب كار تماموقتيا يمهوقتبراى مستمرىبگيران. 21 پيشتر يادآور شديم كه پيروان مكتب تحققى در تدوين سياست كيفرى در مورد پيشگيرى از وقوع جرايم به علل بزهزاى خارجى از جمله عوامل اقتصادى نيز توجه خاص مبذول داشتهاند. تا بدينجاى بحثبه اين نتيجه دستيافتيم كه بدون ترديد بين فقر و جرم مىتواند رابطه و همبستگى وجود داشته باشد يعنى فقر يكى از عوامل جرم زاست و دستكم نمىتوان گفت فقر عامل كاهش جرم است و يا تاثيرى منفى در هيچ انسانى از جهت ارتكاب جرم ندارد. ولى يك بررسى آمارى كه در فرانسه صورت گرفته، تاييدكننده رابطه مثبتبين تنزل اقتصادى و افزايش سرقتها (به عنوان سادهترين جرمى كه در نتيجه فقر امكان ارتكاب دارد) نيست. منحنى تعداد بيكاران اعانهبگير كه با تنزل اقتصادى قوس صعودى طى مىكند تقريبا به نسبت عكس تغييرات تعداد متهمان به سرقتبوده است: هر قدر تعداد بيكاران اعانهبگير فزونى مىيافت، طبق نمودار تعداد دزدان كمتر مىشد. اين نمودار نشان مىدهد كه سرقتساده به گونهاى بسيار محسوس در طى بحران بزرگ اقتصادى كه دامنگير فرانسه شد، تنزل يافته است. ممكن است اين همبستگى منفى بين بحرانها و تنزل بزهكارى چنين توجيه گردد كه در دوران بحران اقتصادى، مقدار اموال قابل سرقت كاهش مىيابد و بنابراين امكان سرقتبراى كسانى كه خواهان آنند وجود ندارد. 22 ولى با اندك تاملى مىتوان به نقصان اين بررسى آمارى و اشتباهات نتايجحاصله از آن دستيافت، چه آنكه: اولا: سخن در اين است كه فقر مىتواند به عنوان يك عامل جرمزا بروز كند و بنابراين يا بايد فقر را از ميان برداشت و يا با اعمال سياست كيفرى مناسب جلو تاثير اين علت را سد نمود و چنانكه از خود آمار ارائه شده به دست مىآيد فرانسه در سالهاى بحران اقتصادى و فقر بسيارى از مردم، از سياست جنايى اعطاى اعانه به بيكاران بهره گرفته و در نتيجه سرقتها را كاهش داده است. نقص روش پژوهشى كه منتهى به نتيجه نادرست مزبور شده در اين است كه اعمال اين سياست را ناديده گرفته و افزون بر آن بيكارانى موضوع تحقيق قرار گرفتهاند كه مورد مساعدت و اعانه قرار گرفتهاند و روشن است كه انسان بيكارى كه مساعده دريافت مىكند، زمينه سرقت تا حدودى در وى از بين مىرود، و در حقيقت در تحقيق از وجود رابطه بين بيكارى و سرقتبايد شخص بيكارى مورد تحقيق قرار گيرد كه هيچ گونه منبع درآمدى نداشته و يا مورد مساعدتى قرار نمىگيرد و اين گونه بيكارى توام با فقر و نادارى است كه مؤثر در بروز جرم سرقت است. ثانيا: اگر چه تاثير فقر بر ارتكاب جرم سرقتبيشتر است، ولى اين تنها تاثير مستقيم فقر است، فقر اثر غير مستقيمى نيز دارد كه در اين بررسى مورد غفلت قرار گرفته است، چه آنكه بنا بر گزارش عمومى وزارت دادگسترى فرانسه، در همان سالهاى بحران اقتصادى هر چند جرم سرقت كاهش يافت ولى در عوض جرايمى چون كلاهبردارى، خيانت در امانت، گدايى و ولگردى رو به افزايش گذاشت. 23 ثالثا: توجيه ارائه شده نيز خالى از اشكال نيست; چه مسلما چنين نيست كه در دوران بحران تمامى اقشار جامعه در فقر بسر ببرند به نوعى كه اموال قابل سرقت كاهش يابد، بلكه همواره عدهاى ثروتمند و برخى نيازمندند. افزون بر اين اگر توجيه اين است كه چون در زمان بحران، اموال قابل سرقت كاهش مىيابد و بنابراين از تعداد سرقت نيز كاسته مىشود، آسيبى به وجود رابطه همبستگى مثبتبين فقر و بزه وارد نمىكند; چرا كه ادعا اين است كه در صورت وجود عوامل ديگر و زمينه مناسب، فقر خود يكى از عوامل جرمزاست و معلوم است در صورتى كه چيزى براى سرقت وجود ندارد، فقر عامليتخود را از دست نداده بلكه با انتفاء موضوع سرقت، امكان تاثيرگذارى عامل و بروز آن از ميان رفته است.
تاثير ثروت بر بزهكارى
به منظور پيشگيرى از اين برداشت كه با رفع فقر هر گونه جرمى از جامعه رختبر مىبندد به اختصار از تاثير ثروت و رواج اقتصادى بر تبهكارى سخن مىگوييم. ترديدى نيست كه افزايش ثروتها نيز مىتواند به عنوان يك عامل جرمزا بروز كند. چنانكه مشاهده مىشود بسيارى از افراد با كمال فقر و در نهايتشرافت و كرامت زندگى مىكنند و هرگز نه تنها گرد اعمال خلاف نمىگردند، بلكه آن را به عنوان وسيله كمال و فخر و سعادت خويش تلقى مىكنند، بر عكس نيز چه بسيارند كسانى كه بدون داشتن احتياج بلكه در عين برخوردارى از ثروت كلان، به سرقت، كلاهبردارى، خيانت در امانت و ساير بزهكاريها مىپردازند. اغلب اختلاسها و كلاهبردارىهاى بزرگ و قاچاقهاى كلان از اين قبيلند. آمار نشان مىدهد كه حتى در ايام پيشرفت اقتصادى نيز گاهى جرايم رو به فزونى رفته است، چنانكه گارو فالو دانشمند و جرمشناس معروف مكتب تحققى ايتاليايى خاطرنشان نموده كه در كشور فرانسه و در زمانى كه دستمزدها 45 درصد بالا رفته بود و كشور فرانسه دوران شكوفايى اقتصادى را مىپيمود، با اين وجود ضريب جرايم از 100 به 245 افزايش يافته بود. 24 آمارهاى منتشره از سوى وزارت دادگسترى ايران در سالهاى 1340 و 1350 نيز نشان مىدهد كه تعداد جرايم كشور در طى ده سال 68% افزايش يافته است و اين در حالى است در آن فاصله زمانى سطح درآمد مردم به گونه بى سابقهاى رو به افزايش نهاده بود. آقاى پيناتل در رساله «حقوق جزا و جرمشناسى» خويش نوشته است: از آغاز قرن نوزدهم در وضع اقتصادى كشورهاى اروپايى تحولى پديدار گرديد به اين معنا كه توليد كشاورزى جاى خود را به توليد صنعتى داد. اين تحول موجب بالارفتن سطح زندگى عمومى مردم آن قاره گرديد. اما اين تحول افزايشى فوقالعاده از تبهكارى به همراه داشت، به نوعى كه جرايم مالى با رعايت افزايش جمعيت و تصحيح آمارى با مقايسه سبتبه قبل 300% افزايش يافت. 25 بدون ترديد ثروت از جهاتى جرمزاست كه فقر بدان جهات جرمزا نيست و از همين روى بزهكارى طبقات مرفه و ثروتمند در مجموع با بزهكارى طبقات فقير يكسان نيست. اگر بيشترين تبهكارىهاى فقيران را دزدىهاى ساده و يا ارتكاب ضرب و جرح تشكيل مىدهد، بزهكارى اساسى ثروتمندان همان چيزى است كه آمريكائيان آن را بزهكارى يقه سفيد «حذخزح زسردرح حژخخج» خواندهاند. 26 آقاى استفانى (خذچححژث) در توجيه تاثير جرمزايى ثروت و شكوفايى اقتصادى چنين مىگويد: «اين دوران براى نظم عمومى كمتر از بحران اقتصادى خطرناك نيست زيرا موجب توسعه تجمل و توليدى نيازمنديهاى نوين است و چون تمام طبقات اجتماع به طور مساوى از رواج امور اقتصادى بهرهمند نمىگردند و اقناع حس تجملجويى و بر آوردن نيازمنديهاى نوين براى همه از طرق مشروع ممكن نيست ناگزير گروهى به ويژه جوانان به وسايل نامشروع متوسل و مرتكب جرم مىگردند.» 27 اين توجيه همان چيزى است كه توسط بسيارى از انديشمندان مورد تاييد و تاكيد قرار گرفته است. سومين كنگره سازمان ملل متحد براى پيشگيرى از جنايت و درمان تبهكاران كه با شركت هزار قاضى، استاد حقوق، جامعهشناس و پليس در سال 1965 در استكهلم تشكيل شده بود بعد از يك هفته كار اعلام داشت: «ميل زياد به بيشتر خرج كردن منشا و علتبسيارى از جنايتهايى است كه در سراسر جهان بروز مىكند» كميته مطالعات پيرامون خشونت و بزهكارى كه پيشتر از آن سخن گفتيم، مهمترين عوامل خشونتزا را دريافته، بيان كرده است كه دو عامل زير نيز از جمله آنهاست: 1- تشويق عمل مصرفكردن و«مصرفگرايى»و تضعيف روابطاجتماعى مرتبط با مصرف. 2- افزايش شديد نياز به برابرى در ميان شهروندان.اين عامل در توسعه خشونت در شركتها و مؤسسات خدماتى و كارخانهها نقش مهمى ايفا مىكند. 28 از سوى ديگر گسترش فعاليتهاى اقتصادى، تحصيل و تامين سرمايه سرشار را از طرق وسايل نامشروع ممكن و مساعد مىسازد. شيوع جرايمى از قبيل سفتهبازى، صدور چك بلامحل، كلاهبردارى و جنايتيقه سفيد را مىتوان مربوط به دوران رشد اقتصادى دانست. افزايش ثروتهاى جمعى و فردى در پارهاى از كشورها بى حد است ولى تبهكارى نيز در آن كشورها به وضع سرسامآورى در حال افزايش است. آقاى ژان پيناتل جرمشناس معروف فرانسوى نيز ضمن آنكه ترقى وضع اقتصادى را در بسيارى از موارد موجب افزايش بزهكارى مىشمارد، سبب ديگرى را براى آن ذكر مىكند. به اعتقاد وى توسعه فعاليت اقتصادى تنها بهبود وضع زندگى را به همراه ندارد، بلكه علتى براى تصادم و تعارض منافع نيز محسوب مىشود و هر چند خود ثروت مستقيما در بروز جرايم مؤثر نيست و ليكن با زمينهسازى براى تصادم و تعارض موجب افزايش جرايم مىشود; چه آنكه برخوردها، تعارض منافع و تصادم خواستهها موجب پيدايش «موقعيتهاى خاصى» است كه در بعضى موارد به ارتكاب جرم منجر مىشود. بنابراين علت وقوع جرايم همين «موقعيتهاى خاص و استثنايى» است نه بهبود وضع اقتصادى. 29 تاثير منفى ثروت انباشته از متون دينى نيز مستفاد مىگردد. خداوند بزرگ در اولين سوره وحى شده بر پيامبر(ص) بر نتيجه طغيان آفرين بى نيازى تصريح فرموده است: «ان الانسان ليطغى ان رءاه استغنى» انسان با احساس بى نيازى راه طغيان حتى در برابر پروردگار خويش را در پيش مىگيرد. آيه مزبور از طبيعت انسان خبر داده است كه اگر خود را بىنياز ببيند از راه درست منحرف خواهد شد. 30 روايتى نيز از پيامبر خدا (ص) نقل شده است كه فرمود: «و الله ما الفقر اخشى عليكم و لكني اخشى عليكم ان تبسط الدنيا عليكم كما بسطت على من قبلكم فتنافسوها كما تنافسوا و تهلككم كما اهلكتهم» 31 اين روايت تصريح دارد بر اينكه آن حضرت از نتيجه ثروت بيش از حد، بيشتر از فقر هراسان است و آن را موجب هلاكت مىشمارد. راستى ثروتى كه در راه درست مصرف نشود و به عنوان وسيلهاى براى انجام كارهاى مثبت همچون دستگيرى مستمندان و انفاق و احسان به كار نرود، بلكه سبب تفاخر گردد، موجب هلاكت است. قارون نيز ابتدا انسانى مثبت و از قوم حضرت موسى محسوب مىشد، اما همين كه ثروتمند شد، سر از طغيان برآورد. از حضرت على (ع) نقل شده است كه فرمودند: «زيادى مال موجب فساد قلبها و فراموشى گناهان مىگردد. كثرة المال يفسد القلوب و ينسي الذنوب». 32 و نيز آن حضرت فزونى ثروت را مايه هلاكت، طغيان و فنا دانستهاند «ثروة المال تردى و تطغى و تفنى» 33 همچنين نقل شده است كه حضرت پيامبر(ص)اين چنين دعا مىكردند: «اللهم ارزق محمدا و من احب محمدا و آل محمد العفاف و الكفاف و ارزق من ابغض محمدا و آل محمد كثرة المال و الولد» 34 خداوندا به محمد و آل محمد و دوستداران او عفت و پاكدامنى و ثروت به اندازه احتياج، عنايت فرما و دشمنان او را از مال و فرزند بسيار بهرهمند نما.
نتايج و راهكارها
1- اگر چه بسيارى از افراد در سايه استعدادى كه دارند و نيز در نتيجه تربيت اخلاقى، در برابر هر گونه فشار اجتماعى مقاومت مىكنند و هرگز مرتكب جرم نمىشوند، ولى به هيچ روى نمىتوان تاثير شگرف عوامل محيطى به ويژه اوضاع اقتصادى را در ارتكاب جرم ناديده انگاشت. بدون ترديد فقر يكى از عواملى است كه به طور مستقيم يا غير مستقيم بر ارتكاب جرم تاثير مىگذارد، بنابراين هر دولتى به خصوص دولت دينى بايد فقرزدايى را در زمره اهداف جدى خود محسوب نموده، به طور شايستهاى با اين پديده شوم مبارزه كند. جامعه دينى، جامعهاى استبدون فقر. با دقت در روايت صحيحى كه زراره و محمد بن مسلم از حضرت صادق عليه السلام نقل نمودهاند، روشن مىشود كه چگونه ابزار لازم براى رفع فقر تعبيه شده است و اگر آن ابزارها براى اين منظور كافى نبود خداوند روشهاى كمى و كيفى ديگرى را واجب مىفرمود: «ان الله فرض للفقراء في مال الاغنياء ما يسعهم و لو علم ان ذلك لا يسعهم لزادهم. انهم لم يؤتوا من قبل فريضة الله و لكن اوتوا من منع من منعهم حقهم لا مما فرض الله لهم و لو ان الناس ادوا حقوقهم لكانوا عائشين بخير.» 35 روايتى نيز از امام كاظم عليه السلام نقل شده است كه: خداوند هيچگونه مالى را رها نگذاشته بلكه آن را قسمت كرده است و حق هر صاحب حقى را به او داده است; حق خواص و عوام، فقيران و بينوايان و همه اقشار مردم... اگر در ميان مردم به عدالت رفتار مىشد همه بىنياز مىشدند و فقيرى باقى نمىماند. «ان الله لم يترك شيئا من صنوف الاموال الا و قد قسمه و اعطى كل ذي حق حقه الخاصة و العامة و الفقراء و المساكين و كل صنف من صنوف الناس... لو عدل فى الناس لاستغنوا...». 36 شايان ذكر است كه در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران پيشگيرى از وقوع جرم مورد توجه قرار گرفته است; در بند 5 اصل 156 اين قانون اقدام مناسب براى پيشگيرى از وقوع جرم و اصلاح مجرمين يكى از وظايف قوه قضائيه محسوب شده است و هر چند رفع فقر از وظايف قوه مزبور نيست، ولى موظف استبا تامين امنيت اقتصادى زمينه مساعد را براى آن فراهم آورد.
2- در صورت وجود بحران اقتصادى، به نوعى كه رفع فقر به طور كلى ميسور نباشد، ضرورى استسياست جنايى مناسبى براى جلوگيرى از تاثيرگذارى اين علت مهم اعمال گردد، كه در اين راه مسايل ذيل حائز اهميت جدى است. الف) دستگيرى از فقيران و مستمندان: گذشته از آن كه عدالت اجتماعى مقتضى توجه خاص به قشر آسيبپذير جامعه است، به منظور پيشگيرى از جرم نيز ضرورى استبا اعطاء اعانه به بيكاران و مساعدت مالى به نيازمندان و تقويت تامين اجتماعى از تاثير فقر جلوگيرى شود. در اصل 43 قانون اساسى ريشهكن كردن فقر و محروميت و برآوردن نيازهاى انسان مورد توجه قرار گرفته است. مظهر عدالت، امير مؤمنان على(ع)در بخشى از عهدنامه خويش به مالك اشتر استاندار مصر، مىفرمايد: ثم الله، الله فى الطبقة السفلى من الذين لا حيلة لهم من المساكين و المحتاجين و اهل البؤسى و الزمنى فان من هذه الطبقة قانعا و معترا... 37 آنگاه خدا را خدا را درباره طبقه پايين، آنها كه راه چارهاى ندارند يعنى مستمندان، نيازمندان و تهيدستان و از كار افتادگان. در اين طبقه هم كسانى هستند كه دستسؤال دارند و هم افرادى كه به وضع خود قانعند و روى سؤال هم ندارند. بنابراين حق خدا را درباره آنان چنانكه از تو خواسته است در نظر گير و همواره قسمتى از بيتالمال و سهمى از غلههاى زمينهاى خالصه را در هر شهر به آنان واگذار... براى اين كار فرد مورد اطمينانى كه خداترس و متواضع باشد برگزين تا وضع آنان را به تو گزارش دهد. سپس با آنان آنچنان رفتار كن كه به هنگام ملاقات پروردگار عذرت پذيرفته باشد... آرى حكايتى ديگر از آن حضرت نقل شده است كه نشان از عظمت جامعهاى دارد كه حاكم آن بزرگ مرد و عادل مردى چون على (ع) است; با ديدن پيرمردى نابينا و مسيحى كه در رهگذرى به تكدى مشغول بود آن را پديدهاى نامتعارف دانسته، از علت آن امر ناهنجار و غير عادى پرسش نمود و اگر چه همراهان، شخص نيازمند را نصرانى معرفى كردند [غافل از آنكه امام فرمودند: «ما هذا؟» نه «من هذا؟»] آن بزرگوار به شكل توبيخى، امر به مساعدت وى از بيت المال فرمود: «مر شيخ مكفوف كبير يسال، فقال امير المؤمنين عليه السلام: ما هذا؟ قالوا: يا امير المؤمنين نصراني. فقال عليه السلام: استعملتموه حتى اذا كبر و عجز منعتموه، انفقوا عليه من بيت المال». 38 ب) افزون بر حذف اوضاع و شرايط جرمزا كه مؤثرترين روش مبارزه عليه تبهكارى است، بايد در تربيت جامعه نيز ايجاد تحول نمود. تقويت تربيت دينى و اصلاحات اخلاقى كه به جهات مختلف كمرنگ شده است، در پيشگيرى از جرايم نقش شايان دارد. آمارهاى رسمى كه در پايان ماه مبارك رمضان، ماه قرآن، عبادت و نزديكى به خدا، ارائه مىشود نشان از كاهش چشمگير جرائم در آن ماه ارجمند دارد. بنيانگذار جرمشناسى در ايران كه در كتابهاى خويش همواره فضيلتها و ارزشهاى دينى را مورد توجه قرار مىدهد، تصريح نموده است كه: ايمان به خدا، و ايمان به مبدا هستى و ابديت، بزرگترين عامل بازدارنده از لغزشها و رذايل است. 39 دين امرى است كه جنبه اجتماعى آن مسلم است. ديندارى راهى است راست كه خداوند به بندگان نمايانده و رفتن از آن راه را به بندگان امر نموده است. راهى كه آدميان را به سوى كمال و ابديت مىكشاند، راهى كه سعادت مادى و معنوى انسانها را تامين مىكند. راه دين و مذهب راهى استبه سوى نور، به سوى كمال، به سوى سعادت مادى و معنوى و عظمت و اعتلاى انسانى و در حقيقت راهى استبه سوى خدا. ديندارى راه انبياست، راه راستبرگزيدگان خالق يكتا و راه فطرت است. انبياء مبعوث شدهاند تا راه حق از باطل، هدايت از گمراهى، نور از ظلمت، خير از شر و سعادت از شقاوت را به بندگان خدا بنمايانند. تمامى پيامبران بر انديشه نيك داشتن، به راه راست رفتن و سخن پسنديده گفتن تاكيد نمودهاند و بر تربيت و پرورش نفس، خويشتندارى در برابر هواهاى نفسانى و جهاد با نفس اماره ترغيب كردهاند. حركت در اين راه حقيقت، به ره نيافتگى نمىانجامد. بلكه آدمى را از سير در انديشههاى پست و ناپاك رذيلتها و نيز كردار نكوهيده و ناهنجار و گرايش به ظلم، تبهكارى و بزهكارى و سقوط در منجلاب خيانت و جنايتباز مىدارد. ترديدى نيست كه پرورش صحيح مذهبى و داشتن ايمان كامل بزرگترين عامل بازدارنده جرم است و برنامههاى صحيح و سازنده مذهب جامعترين ابزار پيشگيرى از رذيلتها و جرايم است، و خروج از راهى كه ستايشگر و هدايتگر به سوى تقوا و فضيلت و كارهاى نيك و احسان و آزادى و ايثار و كرامت انسانى است، مىتواند گم گشتگى، تحمل رنج و عذاب، نوميدى، ناكامى، شكست، سقوط در منجلاب رذيلتهاى اخلاقى و جرايم قانونى را در پى داشته باشد. بنابراين ضرورى است ترويج معنويت، روح ايمان و ديانتبه گونهاى صحيح مورد توجه خاص قرار گيرد; چه در صورتى كه ارزشهاى جامعه تغيير كند، نابرابريها افزايش يابد، ارزش ثروت در چشم مردمان بالا رود و خصوصا ارزشهاى مذهبى و تقيدات دينى كاهش يابد شرايط بروز و انحراف و فساد در يك جامعه بسيار مساعد خواهد بود. براى جلوگيرى از جرم بايد علل مذكور را از ميان برداشت و اگر رفع آنها به عللى ممكن نيست، بايد سيستم كنترل درونى انسانها را تقويت نمود و بدون ترديد مهمترين سيستم كنترل درونى دين و مذهب و ارزشهاى موجود در آن است. تا وقتى كه پايههاى مذهبى در يك جامعه قوى و اعضاء يك جامعه پايبند به اعتقاد مذهبى خود هستند، با وصف فقر، درآمد كم و نياز شديد، به فساد، انحراف و جرم روى نمىآورند. به عبارت ديگر با وجود آنكه، فقر، درآمد كم، بيكارى، احساس نابرابرى و محروميت نسبى براى يك جامعه بسيار مضر است و افزايش جرايم را در آن جامعه به دنبال دارد، اما تا زمانى كه مردم بر اعتقادات خويش راسخند، از تاثير سوء اين فرآيند بسيار كاسته مىشود. اما آنگاه كه اعتقادات مذهبى اعضاء يك جامعه رو به سستى بگذارد و به هر جهت از ميزان باور آنان نسبتبه ارزشهاى معنوى كاسته شود و يا حتى با وجود اعتقاد، پايبندى آنان تا آن حد كاهش يابد كه تعداد بىشمارى از اعضاء آن جامعه دليلى براى كنترل خويش و پرهيز از گناه نبينند و يا مواردى از كارهاى خلاف را جرم و نامشروع نپندارند، در آن صورت اگر نگوييم جامعه را خطر انهدام تهديد مىكند، دست كم چنين جامعهاى با آسيبى جدى مواجه خواهد بود. تضعيف به اصطلاح جامعهشناسى «كاركرد دين» در يك جامعه خانمان برانداز است. صاحب كتاب ارزشمند «توسعه و تضاد» كه تلاش قابل ستايشى در جهت تحليل انقلاب اسلامى و مسايل اجتماعى ايران، نموده و به گونهاى عالمانه، محققانه و در عين حال منصفانه، خيرخواهانه و مؤدبانه از نگاه جامعهشناختى و به عنوان متخصص بيماريهاى جامعه، پديدهها و بيماريهاى موجود جامعه را تحليل نموده و راه حلهايى نيز ارائه كرده است، ضمن آنكه از «ايمان» به «سيمان اجتماعى» تعبير نموده، اظهار داشته است: «... اما حداقل اطلاعات و مشاهدات از كشورهاى غربى (اروپايى و آمريكايى) حاكى از آنند كه در اين كشورها به اهميت نقش مذهب براى كاركرد بخشهاى ديگر جامعه و نهايتا انتظام اجتماعى بسيار توجه مىشود.» 40 وى پس از آنكه از [Reader|sDigest] تاكيد رابطه مثبتبين اعتقاد مذهبى و سلامت انسانها را نقل مىكند، مىافزايد: «ترديد كمى مىماند كه اگر نقش مذهب در جامعه تضعيف شود و تعهد و پايبندى انسانها بدان كاهش يابد، اين مكانيزم قوى كنترل و اين سيمان اجتماعى نيز از دست مىرود و پايههاى نظام اجتماعى، سياسى، اقتصادى، فرهنگى، روانى ... در هم فرو مىريزد.» 41 تقويت روح ديانت و ايمان از جهات ديگر نيز مانع غوطهور شدن در منجلاب فساد و تبهكارى است; در حقيقت نيهيليسم و پوچىگرايى و نوميد شدن كه فقر به نوعى آن را تشديد مىكند، مىتواند ريشه بسيارى از انحرافات اجتماعى باشد، و حال آنكه دين به ويژه اسلام انسانها را به اميد و آرامش مىخواند، بلكه نااميد شدن از رحمتخداوند را گناهى بزرگ مىشمارد. همچنين دين همگان را به ايثار و خدمتبه خلق، فداكارى، صميميت و پاكدلى و يكدلى و تعاون و همكارى فرا مىخواند. در تمدن و فرهنگ اسلامى ارزشهاى بسيار والايى وجود دارد كه جامعه ما نيازمند بازشناسى و زنده كردن آنهاست، از جمله وارستگى، عرفان، مناعت و عزت نفس، محبت صادقانه به خويش و بيگانه، ارزشهايى كه در ادبيات ما نيز كاملا متجلى است. پيام انسانى كه در سخنان متفكران و عالمان و شاعران ما منعكس است، پيام گذشت، مدارا و دوستى است، پيامى است كه در آن خدمتبه خلق چون عبادت است. در اين فرهنگ و تمدن، ثروت هرگز براى كسب قدرت و زور گفتن به ديگران نيستبلكه وسيله احسان و خدمت است. بنيانگذار و استاد جرمشناسى ايران در آخرين مصاحبه راديويى خويش جرمشناسى را چنين معرفى نمود: «بايزيد بسطامى در راهى مىرفت، آواز جمعى به گوش وى رسيد، خواست كه آن حال بازداند، پس فرا رسيد. كودكى ديد در لجن سياه افتاده و خلقى به نظاره ايستاده; در همين حال، ناگاه مادر آن كودك از گوشهاى دردويد. خود را در ميان لجن افكند و آن كودك را برگرفت و برفت. بايزيد چون اين بديد وقتش خوش گشت. نالهاى بزد و ايستاد و گفت: شفقتبيامد، آلايش ببرد، محبتبيامد، معصيتببرد، عنايتبيامد، جنايتببرد. اين استخلاصه جرمشناسى.» 42 اما راستى به اين ارزشهاى والا چقدر توجه مىشود و براى تقويت روح ديندارى، ايمان و معنويت، دستگاههاى مسؤول چه انديشهاى در سر دارند؟ گابريل تارد در سال 1910 ميلادى سخنى قابل تامل گفته است: «سرچشمه ايمان نخستين بخشكيد، نمىدانم نسلهاى جديد براى تقويت مبانى اخلاقى خود به كجا خواهند رفت؟ به بيان ديگر براى مبارزه عليه تمايلات مخرب، غير از احساسات غنى و بارور پيشين چه عاملى آنان را در اين راه قويتخواهد كرد؟» 43 كميته فرانسوى مطالعات پيرامون خشونت و بزهكارى كه پيشتر از آن سخن گفتيم، يكى از يافتههاى پژوهشى خود را چنين بيان داشته است: «سه عنصرى كه قبلا شاخص جامعه محسوب مىشده و موانعى در مقابل خشونتبوده، يعنى شدت روابط اجتماعى، اعتدال در خواستها و اميال و سلوك اخلاقى پذيرفته شده به وسيله عموم مردم دستخوش دگرگونى شده است. تنهايى، انزوا، بى نام و نشانى و بى اعتنايى و بى تفاوتى كه عوامل مساعدكننده زمينه بروز خشونت هستند جاى استمرار روابط اجتماعى را گرفته است.» 44 ج) همدردى و همراهى عملى رهبران دينى و سياسى مردم با آنان در امور معيشت، مىتواند تسكينى براى آنان محسوب شود و از آسيبهاى روحى آنان كه مىتواند به نوعى بزهكارى منتهى شود، بكاهد. على(ع)در نهج البلاغه از وظايف واجب رهبران عدالت مىداند كه در معيشتخود را همسطح و همتراز مردم ضعيف قرار دهند تا تحمل فقر بر آنان دشوار و گران نباشد. «ان الله فرض على ائمة العدل ان يقدروا انفسهم بضعفة الناس لكيلا يبتغ على الفقير فقره». 45 افزون بر اين، اين نوع زندگى مسؤولان مىتواند مانع احساس بىعدالتى در جامعه گردد، احساسى كه نه تنها موجب بروز انحرافاتى در توده مردم مىشود، بلكه پارهاى از مسؤولان ردههاى ديگر را نيز كه به نوعى به محروميت نسبى خويش باور دارند به انحرافاتى وا مىدارد چه آنكه هر گاه مسؤول يا غير مسؤولى كه از كنترل درونى و مذهبى خوبى برخوردار نيست و يا از كنترل بيرونى نيز نمىهراسد و در فضايى اجتماعى به سر مىبرد كه ارزشهاى مادى جايگزين ساير ارزشها شده و روحيه سودجويى بر آن فضا حاكم است و همگان در مسابقهاى مادى براى عقبنماندن از ديگران به سرعت در حركتند، مىتواند به ناهنجارىهايى از قبيل سرقتهاى كلان، ارتشاء و اختلاس منجر گردد و اگر همين مسابقه تداوم يابد ممكن است كمكم قبح كارهاى نامشروع بشكند و كارهاى نامشروع به صورت هنجار در آيد.
3- فقر به تنهايى ممكن است آسيبى به جامعه وارد نكند، چنانكه بسيارى از مردم به ويژه روستائيان با وجود دارا بودن سطح پايينى از زندگى دستبه هيچ گونه جنايت و جرمى نمىزنند. فقر آنگاه مخربتر خواهد بود كه در مقابل آن آرزوهاى بلند پروازانه ارائه شود، در آن صورت است كه فقر غير قابل تحمل خواهد بود، بنابراين چنانكه پيشتر از قول جرمشناسان بزرگ آوردم، ميل به زياد خرج كردن بزهآفرين است. افزون بر اين، فرآيند تبديل ثروت به ارزش جريان تهديدآميز و خطرناكى براى جامعه است. فرآيندى كه ثروت را به يك چيز خوب يعنى يك ارزش مثبت و فقر را به يك ارزش منفى تبديل مىكند. وقتى ثروت در جامعه به نمايش گذاشته شد و با تغيير الگوى مصرف و در حقيقت ترويج تجملگرايى، براى مردم نيازمند، نياز آفرينى شد به نتايج زيانبارى منتهى خواهد شد; چه آنكه ارزشمندشدن ثروت تغيير ارزشهاى ديگر را در پى دارد، مثلا وقتى پول باعث احترام بيشتر در جامعه گردد، روشن است كه فقيران براى اينكه تحقير نشوند، تلاش مىكنند تا به هر شكل ممكن بر دارايى خويش بيفزايند. وانگهى وقتى انسانى با تغيير ارزشها و ارزشمند شدن پول، خود را شديدا نيازمند به پول احساس كند و امكان افزايش درآمد برايش موجود نباشد و راههاى مشروع را نيز پيش روى خود باز نبيند چه بسا به راههاى نامشروع توسل جويد. روشن است كه روى آوردن به ابزار و طرق نامشروع، به شرايط ديگرى نيز نياز دارد. عواملى چون نياز زياد، درآمد كم، احساس بىعدالتى و محروميت نسبى تنها عوامل تحريك كنندهاى هستند كه ممكن است انسان را به راههاى نامشروع تحصيل درآمد بكشاند، ولى چنين نيست كه هر كسى كه اين نياز شديد را داشتبه دزدى بپردازد. بلكه چنانكه در نتيجه دوم نيز خاطر نشان ساختم كاهش كنترل درونى و نيز بيرونى و همچنين اعمال و يا عدم به كارگيرى سياست جنايى مناسب ديگر حائز اهميتشايان هستند. به طور خلاصه مىتوان گفت: هر گاه ثروت با ارزش شود، و از يك سوى در انسانها نياز به انواع كالا به وجود آيد و از ديگر سوى همزمان درآمدشان كاهش يابد و در نتيجه انسانها به شدت خود را نيازمند ثروت احساس كنند و از طرف ديگر امكانات كافى برايشان فراهم نباشد و همه راههاى مشروع را به روى خويش مسدود ببينند و همچنين سيستم كنترل درونى آنان يعنى مذهب و ارزشهاى ايمانى و نيز سيستم كنترل بيرونى تضعيف شود، آنان براى ارضاء نيازهايشان به راههاى نامشروع روى خواهند آورد. بديهى است هر كس به تناسب پايبنديها و سيستم كنترل درونىاش دستبه كارهاى نامشروع با درجه نامشروعيت متفاوت مىزند، كمترين، سادهترين و در عين حال متداولترين كارها كه درجه نامشروعيت آن را كم مىپندارند، استفاده از اموال دولتى براى مصارف خصوصى است، عدهاى به گدايى روى مىآورند، تعدادى كه امكان اختلاس و ارتشاء برايشان فراهم استبه آن بزهها دست مىيازند، عدهاى كه از كنترل كمترى برخوردارند به قاچاق، سرقت و اعمال منافى عفت مبادرت مىورزند. به هر حال ترديدى نيست كه به منظور پيشگيرى از اين همه عواقب سوء بايد با فرآيند ارزش شدن ثروت مقابله نمود، مردم را به زندگى اقتصادى صحيح رهنمون شد و آنان را از تجملگرايى و افزونطلبى و احساس نيازهاى كاذب برحذر داشت، اگر چه با وضعيت فعلى جامعه تغيير الگوى مصرف مقدارى دشوار مىنمايد چنانكه پارهاى از جامعهشناسان تصريح نمودهاند: «با توجه به اقدامات دولت و توليد اين فشار هنجارى در جهت نياز آفرينى، توصيه و اقدام در جهت تغيير الگوى مصرف (كه اساسا براى جامعه ما لازم است) يك پارادوكس يا تناقض است. زيرا اقدامات و مسير اصلى سياست كنونى (بعد از سال 1368) در جهت عكس آن تاثير مىگذارد و تا موقعى كه اين مسير اصلى اصلاح نگردد، اين توصيهها به سختى بتواند به عمل منتهى شود. در نتيجه نه فقط اعتبار سياستمداران را در نظر مردم كاهش مىدهد، بلكه بر روى اعتبار كل نظام و حتى اعتبار دولتهاى آينده يعنى سيستم دولت تاثير مثبت ندارد. ترديد نيست كه در بخشهاى شهرنشين ايران، در همه سطوح، اكثرا يك زندگى مصرفى تمام عيار و اسراف بيش از حد وجود دارد... لذا اقدامات مناسبى كه به رفتار اقتصادى قناعتگرانه بينجامد براى مردم و جامعه ما مفيد است... در سوئد كه كمترين نابرابرى را در جهان دارد يك كارمند عاليرتبه با همسر و دو بچه در يك آپارتمان هشتاد مترى زندگى مىكنند... اما در ايران اگر كسى چنين كارى را بكند مورد تمسخر واقع [مىشود] و اگر كسى منزلش در حدود 100 متر باشد تحقير مىشود. چرا؟ زيرا انسانها عموما احساس بىارزشى مىكنند و مجبورند براى كسب ارزش، خود را به وسايل، ابزار و تزئينات بيارايند. يعنى اين تزئينات هستند كه به آنها ارزش مىدهند. چرا؟ زيرا انسانها نياز به احترام و منزلت دارند و مقياس اين نياز از طريق مردم و آنچه كه بين آنها معمول (هنجار) شده است تعيين مىگردد و... و در اين مسير ارزشگذاران و هنجارفرستان نهايى و اصلى، رهبران يك جامعه هستند، يعنى اگر مردم اين گونه رفتار مىكنند به علت الگوها، هنجارها و ارزشهاى در عمل ارائه شده از سوى هنجارفرستان (مسؤولين) يك جامعه است. كمتر انسانهايى هستند كه معيار ارزشى خود را از مردم نگيرند و برده هنجارها نباشند... مديران محترمى كه در فكر الگوى مصرف هستند بايد تعمق بيشترى بكنند و ببينند كه اولا مصرف و اسراف در بين مردم بيشتر استيا در دستگاههاى دولتى؟ و ثانيا فشار هنجارى بر روى مردم در جهت مصرف از كجا سرچشمه مىگيرد؟ تغيير زندگى مصرفى قطعا لازم است. اما براى تغيير اين مسير بايد در همه زمينهها تغييرات اساسى انجام گيرد و دولتمردان خود الگو و سرمشق اين رفتار غير مصرفى گردند». 46 در اسلام كه دين عدالت و اعتدال در تمامى امور است، در امور معيشت و حيات اقتصادى نيز به اعتدال و ميانهروى توجه خاص مبذول شده است تا در سايه رعايت آن از هر گونه ظلم و بىعدالتى، افراط و تفريط، اسراف و تبذير و تجملپرستى جلوگيرى شود. خداوند بزرگ مىفرمايد: (و اقصد في مشيك) در رفتارت ميانهروى برگزين. 47 و نيز: (و لا تجعل يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا) نه دستخود را به گردن بسته دار و نه بسيار باز و گشاده كه هر كدام كنى به نكوهش و حسرت خويش خواهى نشست. 48 همچنين در اوصاف بندگان خاص خود مىفرمايد: (و الذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما) كسانى كه به هنگام انفاق نه اسراف كنند و نه امساك كنند و بخل ورزند، بلكه معتدل و ميانهرو باشند. 49 امام صادق(ع)در بيانى، اصلاح امور مردم را تنها با سه چيز قابل تحقق دانستهاند: 1- تفقه در دين 2- صبر و تحمل مشكلات 3- حسن تقدير در معيشت. «قال انه لا يصلح للمرء المسلم الا ثلاثة: التفقه فى الدين، والصبر على النائبة و حسن التقدير فى المعيشة» 50 حضرت امام باقر(ع)نيز ضمن آنكه سه صفت مزبور را از نشانههاى مؤمن دانسته; فرمودهاند: آنكس كه در معيشتخويش ميانهروى پيشه نكند، نه دنياى او اصلاح خواهد شد و نه آخرتش. 51 در روايت ديگرى نيز امام صادق(ع) تمامى كمال را در حسن تقدير در معيشتخلاصه فرمودند. 52
پىنوشتها
1- دكتر مهدى كىنيا: مبانى جرمشناسى، انتشارات دانشگاه تهران، 1370، ج 2، ص 37. 2- براى ديدن بحثهاى تفصيلى مراجعه كنيد به كتابهاى جرمشناسى به ويژه مبانى جرمشناسى، دكتر مهدى كىنيا، ج 2، مبحث روش تحقيق در جامعهشناسى جنايى. 3- محمدرضا، محمد و على حكيمى، الحياة (عربى)، ج 4، صص 9 - 308. 4- بحار الانوار، ج 72، ص 47; «لا تلم انسانا يطلب قوته فمن عدم كثر خطاياه». 5- بحارالانوار، ج 72، ص 74. 6- وسائل الشيعه، ج 12، ص 17. 7- كافى، ج 5، ص 73 وسائل الشيعه، ج 12، ص 17. 8- نهج البلاغه، كلمات قصار، 311. 9- نهج البلاغه فيض الاسلام، ص 716. 10- دكتر مرتضى محسنى: كليات حقوق جزا، انتشارات دانشگاه ملى ايران، ج 1، صص 96 و 217; دكتر مهدى كىنيا: مبانى جرمشناسى، انتشارات دانشگاه تهران، 1370، ج 2، ص 183. 11- ووئن ولتوته: حقوق جزا و جرمشناسى، ص 68 به نقل از دكتر مرتضى محسنى، همان. 12- دكتر مرتضى محسنى، پيشين، ص 225. 13- آنريكو فرى، جامعهشناسى كيفرى، ص 215، 259 به نقل از همان، ص 226. 14- دكتر مهدى كىنيا، پيشين، ص 187. 15- سعدى: گلستان، ص 210. .98 £ ,فى،ىJ :يـwe× ي©Np× pOئk qC ذأغ éF ,l!F éF 43 £ ,يvDـ،×pV MD×lأ× ,: .188-9 ¦¤ ,فى،ىJ ,Dىغيئ .عDطç :إ.o :DçoD×A عlëk êCpF -23
pتقk koCقkC -24
.56-84 ¦¤ ,عDطç :إ.o .PvC êlV pغ عD!×C oكh ok PvC وlz êlè× pOئk :إ.o -22
وlغCkpتpF يvoD¾ éF êkDFAlغpFC ي؟Wغ فىwd يد; pOئk êDآA EDـV ¯vكN éئ
.43-7 ¦¤ ,77 oDèF ,22 وoDطz ,êpOwتkCk éغDتXـJ ق l¤ êDçéى¤كN ي×DطN -21
يآكأd éدW× ,[يëDـV PvDىv éـى×q ok عA êDçéى¤كN ق êoDاçrF ق Pغك،h
عك×CpىJ MD!خD®× êكwغCp¾ éOىطئ يvopF ,حpOـئ ق يـ×CDغ uDwdC ,
19- Gibdons|D.C: The êoDاçrF] :êkDFA lغpFC ي؟Wغ فىwd يد; pOئk :إ.o -20
criminolojical enterprise: Theories and perspectives, Enjlewood. cliffs, N.j. p.212.
16- Thorsten sellin: le conflit des 17- Idem.
.196 £ ,فى،ىJ ,Dىغ يئ êlè× pOئk -18
25- Pinatel: Traite de normes et la criminalite:Deviance et la criminalite P.108.
droit penal et de criminolojieل tome 3ل 1970ل p. 57.
ضDغ éFPvقC éخDv 25 MDأىأeN éWىOغ éئ Co ¢ëكh EDOئ فëpO¾قp·× ,يëDاëp×A وqCقApJ uDـ،×pV lـ@خp@ND@v êD@آA -26
.PvC وkكطغ p،Oـ× [White colour crime] lى؟véأëPëDـV
.197 £ ,فى،ىJ :Dىغ يئ êlè× pOئk qC ذأغ éF -27
29- Pinatel: op.cit, Tome 3ل p.89. .47-8 ¦¤ ,فى،ىJ :êkDFA lغpFC ي؟Wغ فىwd يدµ pOئk :إ.o -28
£ ,20 U ,فىvolطخC ّµDطV MCoك،ـ× ,عApأخC pىw؟N ي¾ عCrىطخC :يٌDG¬DG®خC فىwdlطe× lىwخC é@د@خC ّ@ëA :إ.o -30
.525
.234 £ ,1362 ,ي×شvC MCoD،OغC pO¾k ,é؛شGخC Xèغ qC يëDèvok ,êp²Oـ× يد·ـىwd éدخC ّëA :qC ذأغ éF -31
.244 £ :ظاeخC op؛ -32
.162 £ :عDطç -33
.67 £ ,72 U ,oCكغسCoDeF -34
.2 c ,÷DئrخC éى¾ HWN D× ECكFC ف× 1 EDGخC ,6 U ;é·ى،خC ذëDvق -35
.542 £,1 U,ي¾Dئ -36
.53 é×Dغ,é؛شGخC Xèغ -37
.éGvDـë D× ق قl·خC kDèV ECكFC ف× 19 EDGخC 11 U,é·ى،خC ذٌDvق -38
.18 £,1 U,فى،ىJ:Dىغيئ ulè× pOئk -39
.307 £,1376 عCpèN,يO،èF lىèz وDث،غCk MCoD،OغC,kD©N ق é·vكN oكJ¸ى¾o qp×Cp¾ -40
.308 £:عDطç -41
.10 £,1374 CkCkp× 12,éGـzXـJ,MDµش¬C é×Dغqقo -42
£,2 U,فى،ىJ,Dىغيئ ulè× qC ذأغ é@F 43- G. Tarde: La criminalite comparee, 1910, p.
.253
.49-50 ¦¤,فى،ىJ,êkDFA lغpFC ي؟Wغ فىwd يدµ:إ.o -44
.209 éG®h,وlGµ é؛شGخC Xèغ -45
.270-271 ¦¤,فى،ىJ:oكJ¸ى¾o qp×Cp¾ -46
.19 éëA/عDطأخ éئoDG× وoكv -47
.29 éëA/êpvC éئoDG× وoكv -48
.67 éëA /عDآp¾ éئoDG× وoكv -49
.41 £,12 U,ّ·ى،خC ذٌDvق -50
.42 £,عDطç-51
.عDطç -52
منبع : نامه مفيد - سال 6