محور : فقر و اقتصاد
محمدرضا يوسفى
چكيده 1
هدف از نوشتار حاضر، دستيابى به نگرش فقيهان و نحوه مواجه آنان با پديده فقر و بخصوص فقر مطلق مىباشد. لذا پاسخ سؤالاتى مانند حكم مبارزه با فقر، وظيفه توانگران و دولت در برابر فقر، دامنه اين وظيفه، اولويتيا عدم اولويت مبارزه با فقر مطلق نسبتبه ساير لايههاى فقر در چارچوب و حوزه رسالت اين نوشتار است.
...
محور : فقر و اقتصاد
محمدرضا يوسفى
چكيده 1
هدف از نوشتار حاضر، دستيابى به نگرش فقيهان و نحوه مواجه آنان با پديده فقر و بخصوص فقر مطلق مىباشد. لذا پاسخ سؤالاتى مانند حكم مبارزه با فقر، وظيفه توانگران و دولت در برابر فقر، دامنه اين وظيفه، اولويتيا عدم اولويت مبارزه با فقر مطلق نسبتبه ساير لايههاى فقر در چارچوب و حوزه رسالت اين نوشتار است.
زمينه بحث
همواره جوامع انسانى از پديده فقر در رنجبودهاند. پس از انقلاب صنعتى توانائيهاى بشر به گونهايى بى سابقه افزايش يافت. اما در حاليكه كارگران با كار طاقتفرساى خود چرخهاى كارخانجات را به گردش درمىآوردند تا محصولات انبوه به بازار عرضه شود، خود از حداقل امكانات محروم بودند. در اين شرايط فقر تلختر بوده، رنجبيشترى به همراه دارد. فجايع بسيار آن عصر منجر به پيدايش تفكرات معارض گرديد. انديشه ماركسيسم پايدارترين و گستردهترين پيامد چنين فضايى بود. از سوى ديگر كارگران و محرومان نيز با تلاش خستگى ناپذير براى دستيابى به حقوق انسانى خويش كوشيدند امروزه نظام سرمايهدارى پس از فراز و نشيبهاى فراوان با شكلدهى نظام تامين اجتماعى كارآمد، موفق شده است ميزان قابل توجهى از آلام و رنج محرومان آن جوامع را بكاهد. موفقيت نظام سرمايه دارى، اين پرسش را فراروى مكاتب رقيب قرار داد كه آنان نسبتبه پديده فقر چگونه انديشيده و چه ابزارى براى محو اين پديده شوم طراحى كردهاند؟ متفكران مسلمان با حساسيت ويژه، پرسش ياد شده را دنبال مىكنند زيرا همه جوامع مسلمان در زمره كشورهاى توسعه نيافته قرار داشته، فقر و عقبماندگى، انبوهى از مردمان اين كشورها را آزار مىدهد. بدان جهت از سوى برخى انگشت اتهام به سوى اسلام جهتيافته، فقر گسترده اين جوامع را معلول تفكرات و معتقدات آنان مىدانند لذا بررسى نگرش اسلام و مسلمانان پيرامون اين پديده ضرورت دارد. در طول تاريخ اسلام، فقيهان شاخصترين چهره عالمان دينى بوده، وظيفه كشف و تبيين احكام اسلام را به عهده داشتند. آنان حلقه ارتباطى اسلام و مردم محسوب شده، در ايجاد تلقىهاى دينى در طول زمان نقش به سزايى داشتهاند. بدان جهتبررسى و ارزيابى نوع نگرش و نحوه مواجهه آنان با پديده فقر مهم مىنمايد. اين نوشتار مىكوشد تا به نگرش فقيهان پيرامون فقر پرداخته، ديدگاه آنان را درباره پرسشهاى ذيل به دست آورد. فقيهان براى مبارزه با شرايطى كه افراد و اقشارى در جامعه دچار فقر و محروميتشدهاند، چه حكمى معتقدند؟ آيا مبارزه با فقر و خصوصا چهره خشن فقر (فقر مطلق) را واجب و ضرورى دانسته، آن را با حساسيتى ويژه دنبال مىكنند و يا اينكه آن را در زمره امور مستحبى مىدانند؟ در صورتى كه رفع فقر را واجب مىدانند، آيا اين امر وظيفه دولتبوده تا با امكاناتى كه در اختيار دارد در جهت مبارزه با آن بكوشد و يا وظيفه همگانى همه توانگران است. خصوصا در شرايطى كه دولتها نتوانند و يا نخواهند رفع فقر را در اولويت قرار دهند؟ در صورتى كه رفع فقر را واجب مىدانند. دامنه مبارزه با فقر چقدر است. آيا دولت موظف است تا در صورتى كه مالياتهاى معين كفاف نيازهاى مستمندان را نداد، مالياتهاى جديدى وضع نمايد تا از طريق آن به مبارزه دست زند و يا از منابع ملى استقراض نموده به مبارزه با فقر بپردازند. همچنين توانگران در صورتى كه مالياتهاى پرداختى آنان براى محو فقر كافى نبود، مكلف به پرداخت اموال تا محو اين پديده مىباشند؟
مراحل مواجهه با فقر
هر نگرش در ارتباط با فقر را مىتوان در سه مرحله تنظيم نمود. 1) تركيب منابع ثروت و نحوه توزيع دارائيهاى اوليه تركيب منابع ثروت و دارائيهاى اوليه در شكلدهى به پديده فقر نقش مهمى دارد. هرگاه منابع ثروت به گونهايى توزيع شود كه در دست گروهى خاص از مردم قرار گيرند، فقر و نادارى نتيجه خواهد شد. بدان جهت گروهى از اقتصاددانان و تودارو (Todaro) 5 معتقدند راهبردهايى كه محو فقر و تامين نيازهاى اوليه را هدف قرار مىدهند، بايد منابع ثروت و دارايى را در كانون برنامههاى خود داشته باشند.
2) سهم عوامل توليد
نقش سهم عوامل توليد در شكلگيرى فقر داراى اهميت است. سازوكار فعاليتهاى اقتصادى و دامنه آزادى اقتصادى تعيين كننده سهم عوامل توليد در دو بازار كار و سرمايه مىباشد. به عنوان مثال، قرن هجده و نوزده را در جوامع صنعتى مىتوان دوران قدرت مطلق و نامحدود سرمايهداران نام نهاد. آزادى قراردادها شرايط آنان را به كارگران تحميل مىكرد و در نتيجه دستمزد كارگران در سطح بسيار نازلى تعيين مىشد تا بدانجا كه يكى از نويسندگان آن عصر مىنويسد: «اگر ممكن مىشد خوراكى كشف نمايند نامطبوعتر از نان ولى كافى براى نگهدارى بدن در مدت چهل و هشتساعت، مردم به زودى ناچار مىشدند از هر دو روز يك روز غذا بخورند» 6 تعدى، اجحاف و سوء استفادههاى بسيارى از كارگران مىشد. اين مطلب به گونههاى متفاوت توسط نويسندگان آن دوران ترسيم مىشده است. اجير كردن كودكان در هر سن با ناسالمترين شرايط، كار بسيار طولانى و طاقتفرساى روزانه زنان و مردان، دستمزدهاى اندك و ناچيز، خشونت و بيمارى ناشى از محيط رقتبار كار، همه بخشى از نتايج و پيامدهاى آزادى كامل قراردادها بود. ژان باتيستسى (Say) اقتصاددان كلاسيك فرانسوى در ديدارى كه (به سال 1815 ميلادى) از انگلستان كرده است، شرايط سخت كارگران را چنين توصيف مىكند: «يك كارگر با در نظر گرفتن افراد خانوادهاش و با وجود همه زحمات در خور تحسين و ستايشش نمىتواند بيش از سه چهارم و گاهى بيشتر از نصف ضرورىترين مصارف زندگى خود را تامين كند» 7 ساز و كار بازار بر اساس عرضه و تقاضا در آن بازار خاص، نقطه تعادل را نشان مىدهد. اما اين كه نقطه تعادل تناسبى با حداقل معيشت دارد يا خير، از عهده اين سازو كار خارج است. بر اين اساس نوع ساز و كار بازار و دامنه آزادى اقتصادى و حضور دولت در عرصه اقتصاد در پديدارى فقر نقش دارند.
3) توزيع مجدد
هنگامى كه چرخه اقتصاد به جريان افتاد و فعاليتهاى اقتصادى شكل گرفت، هر كدام از عوامل توليد متناسب با سازو كار اقتصادى جامعه، سهمى را به خود اختصاص داده، داراى درآمدى مىشوند. در اين ميان خانوارهاى بى سرپرست و يا داراى سرپرستان معلول و ناتوان و يا افراد سالم جوياى كار اما بيكار به دليل قرار نداشتن در اين چرخه، سهمى از فعاليتهاى اقتصادى ندارند. گروهى نيز گرچه وارد فعاليتهاى اقتصادى شده اما به دلايلى چند سهمى ناچيز به دست آورده كه كفاف زندگيشان را نمىدهد. و در نتيجه گروههاى ياد شده در وضعيت فقر و نادارى قرار مىگيرند. در اين مرحله، ضرورت باز توزيع درآمدى و شكل دهى نظام تامين اجتماعى كارآمد روشن مىگردد. هر نظام اقتصادى بر اساس نوع نگرش و شرايط اقتصادى خويش، ابزارهايى ويژه براى مواجهه با مشكل پديد آمده طراحى مىكند كه از نظر درجه كارآمدى در يك سطح قرار ندارند. از ميان سه مرحله ياد شده، دو مرحله تركيب دارائيهاى اوليه و سهم عوامل توليد به زمينههاى پيدايش فقر مربوط مىشوند. سومين مرحله نيز به مواجهه با فقر پس از شكلگيرى آن در جامعه مىپردازد. بدان جهت دستيابى كامل به ديدگاههاى يك مكتب يا مجموعه نسبتبه پديده فقر، نيازمند بررسى هر سه مرحله است. در اين نوشتار، مرحله سوم مورد بحث قرار مىگيرد. بنابراين موضوع بررسى فقرزدايى از منظر فقيهان خواهد بود. اين بررسى در دو محور تنظيم يافته است. محور نخستبه بررسى ديدگاه فقيهان در ارتباط با فقر زدايى بدون تاكيد بر نوع خاصى از فقر مىپردازد. دومين محور فقر مطلق را در كانون توجه خود قرار مىدهد. در واقع پس از بررسى محور اول، اين پرسش جاى دارد كه آيا فقيهان در مبارزه با فقر، اولويتى براى محو خشنترين چهره فقر يعنى فقر مطلق قائل بودهاند؟
فقرزدايى از منظر فقهاء
بررسى ابواب مختلف فقه نشان مىدهد كه از نظر فقهاء، فقرزدايى در دو حوزه وظايف توانگران و دولت دينى قابل طرح مىباشد. لذا جهت دستيابى به نظرات آنان، به طرح دو حوزه ياد شده مىپردازيم.
1) وظايف توانگران در برابر فقيران
وظايف اغنياء را مىتواند به وظايف اختيارى و الزامى تقسيم كرد. منظور از وظايف اختيارى، احكام مستحبى است كه دين جهت رسيدگى به فقيران و محرومان بيان نموده، براى انجام آن اجر و ثواب اخروى قرارداده است. قرض، وقف، صدقه، وصيت از اين امور مىباشند. نوع ديگر وظايف اختيارى، وظايفى است كه مسلمان با اختيار خود بر خويش الزام مىكند مثلا فرد براى رواشدن حاجتى از حاجات خويش، نذر مىكند كه اطعام مسكين و... (از ساير موارد رسيدگى به محرومان) كند. گرچه پس از نذر نمودن، انجام آن واجب مىشود اما از آنجا كه اصل آن به اختيار بوده است لذا از وظايف اختيارى محسوب مىشود. منظور از وظايف الزامى، وظايفى است كه شرع مقدس بر توانگران واجب كرده است پرداخت زكات، خمس، كفارات مالى نيز از اين جمله مىباشند.
الف) وظايف مالى بر توانگران
زكات از مشهورترين واجبات مالى نزد مسلمانان است. صرف نظر از دايره شمول و منابع آن، فقير و مسكين به خصوص- از مصارف هشت گانه آن محسوب شدهاند خمس نيز از واجبات مالى است كه نيمى از مصارف آن، سادات فقير مىباشد. زكات فطره ماه رمضان نيز از واجبات مالى است و مصرف آن نيز خصوص فقيران مىباشد. معيار پرداخت زكات فطره طعام عموم مردم شهر مىباشد. اسلام براى برخى گناهان و خطاها، جريمه مالى تعيين كرده است كه اصطلاحا به آن كفارات گويند. اطعام يا پوشانيدن مساكين و مستمندان كفاره بسيارى از گناهان است. كفارات چهار نوع هستند كه اولين آنها، كفاره مرتبه است. منظور از كفاره مرتبه اين است كه نخستيك جريمه تعيين شده و در صورت ناتوانى از اداى اين جريمه، جريمهايى ديگر تعيين مىشود. كفاره مرتبه شامل سه مورد است. جريمه دو مورد ظهار و قتل خطايى به ترتيب عبارت است از آزاد كردن بنده، در صورت ناتوانى از آن دو ماه روزه پى در پى، و در صورت ناتوانى از اين نيز، اطعام شصت مسكين را بايد انجام دهد. و جريمه كسى كه در ماه رمضان پس از زوال ظهر روزه خويش را بخورد، اين است كه ده مسكين را طعام دهد. و اگر اين امر ممكن نبود بايد سه روز روزه بگيرد. دومين نوع كفارات، مخيره است. منظور از كفاره مخيره اين است كه فرد خطاكار مىتواند از ميان موارد جريمه به انتخاب بپردازد. و در نتيجه، كسى كه در ماه رمضان، روزه خود را بخورد، كسى كه نذرشكنى يا عهدشكنى كند و همچنين زنى كه موى خويش را در عزا بكند، بايد يا بنده آزاد كنند يا دو ماه روزه بگيرند و يا شصت مسكين را اطعام دهند. سومين نوع كفاره، كفاره مخيره و مرتبه است. كسى كه قسم خود را بشكند يا زنى كه در مصيبت و عزا، موى سر را بكند و صورت خود را با ناخن زخم كند، يا مردى كه در سوگ فرزند يا همسرش، لباس خود را چاك زند، نخست مىتواند يا بندهايى را آزاد كرده يا ده مسكين را طعام داده يا آنان را بپوشاند و در صورتى كه هيچكدام از موارد ياد شده ممكن نباشد، بايد سه روز روزه بگيرد. نوع چهارم، كفاره جمع است و آن هنگامى است كه فردى، مؤمنى را عمدا و ظلما به قتل رساند و همينطور كسى كه در ماه رمضان به حرام روزه خورد بايد بندهايى را آزاد كرده، دو ماه روزه گرفته و شصت مسكين را طعام دهد. 8 بررسى چهار نوع كفارات، خبر از جايگاه ويژه فقيران مىدهد. در مورد كفارت مرتبه و مخيره آنچه در عمل شايع است، اطعام مساكين مىباشد. يكى ديگر از واجبات و وظايف اين است كه اگر شخصى مضطر به غذا شود، بر فردى كه مىتواند وى را طعام دهد، واجب است كه او را از وضعيت اضطرار نجات دهد.
ب) كمكهاى داوطلبانه توانگران به فقيران
رسيدگى به مستمندان و محرومان از مستحبات مؤكد و ارزشهاى والاى دينى بوده، كتب و ابوابى در فقه براى تبيين احكام نهادهايى كه در اين راستا عمل مىكنند، وجود دارد. قرض يكى از اين نهادهاست. چنانچه صاحب جواهر مىگويد خصوص متواتر دينى در نصوص فضيلت قرض وارد شده است. اين ثواب و فضيلتبزرگ به دليل يارى دادن نيازمندان و گرهگشايى از كار آنان مىباشد. 9 وقف نيز از سنتهاى پايدار دينى است كه حجم وسيعى از خيرات و مبرات به اين طريق اختصاص مىيابد انواع وقف و احكام آن در فقه بيان شده است كه يكى از موارد آن وقف در مصالح عمومى به طور كلى و وقف بر فقيران به طور خاص مىباشد. صدقات نيز از نهادهاى ثابت در جوامع مسلمان است صاحب جواهر در وصف آن مىنويسد كه استحباب مؤكد بودن آن به تواتر رسيده است تا بدانجا كه مىتوان استحباب مؤكد صدقه را از ضروريات مذهب تشيع بلكه دين اسلام ناميد و روايات متعدد بر ارزشمندى آن نزد خداى متعال تاكيد كرده تا آنجا كه مىگويد صدقه پرداختى قبل از اينكه به دست نيازمند برسد در دستخداى متعال قرار مىگيرد. 10 وصيتبه ثلث اموال، بر اغنياء از مستحبات مىباشد. وصيت نيز مىتواند در مصالح عامه و يا بر خاص فقيران باشد. نذر گر چه از واجبات مىباشد اما از آنجا كه اصل نذر امر اختيارى است واجب شدن آن ناشى از الزامى است كه فرد اختيارا بر خود روا داشته است، لذا در زمره امور اختيارى آورده شده است. نذر در موارد مشروع صورت مىگيرد و كارى كه بر اساس نذر انجام مىگيرد از امور جايز بلكه مستحب مىباشد. اطعام بر فقيران و مستمندان، تهيه جهيزيه دختران خانوادههاى بى سرپرست، اداء ديون معسرين و... از جمله موارد نذر مىتواند باشد. حق معلوم از جمله مستحبات است قرآن كريم در توصيف انسانهاى شايسته مىفرمايد: «و آنها كه در اموالشان حق معلومى استبراى تقاضاكنندگان و محرومان» 11 حق معلوم بيانگر اين است كه انسان، پرداخت مقدار معلوم و معينى را به حسب وسعت مالى در هر روز يا هر هفته يا هر ماه بر خود لازم شمرده و از اين طريق به صورت مستمر به نيازمندان كمك كند. روايات بسيارى در فضيلتحق معلوم وارد شده استبه گونهايى كه برخى به مرحوم صدوق نسبت دادهاند كه وى معتقد به وجوب حق معلوم بوده است اما به جز مرحوم صدوق، در ميان فقهاء اختلافى بر مستحب بودن حق معلوم وجود ندارد. صاحب جواهر معتقد است كه اگر كسى به نصوص حق معلوم مراجعه كند و احتمال وجوب آن را نيز از اين روايات بفهمد در واقع او شم فهم روايات را نداشته و حق افتاء ندارد. و نسبتى را نيز كه به صدوق دادهاند درست نبوده زيرا در واقع مرحوم صدوق تنها مضمون روايات را نقل كرده است وى پس از بيان آيه حق معلوم مىگويد كه حق معلوم با زكات فرق مىكند و آن مقدار مالى است كه انسان به حسب وسع مالى بر خود لازم مىشمارد و در نتيجه كلام مرحوم صدوق به هيچ وجه با نسبتى كه به وى دادهاند سازگارى ندارد. 12 يكى از مستحبات، حق حصاد است. قرآن كريم مىفرمايد «حق آن (محصول كشاورزى) را به هنگام درو بپردازيد» 13 برخى معتقدند اين حق همان زكات واجب است اما در روايات فراوانى اين حق به غير از زكات معرفى شده و منظور از آن چيزى است كه به هنگام حضور مستمند در موقع چيدن ميوه و يا درو كردن زراعتبه او داده مىشود و حد معين و ثابتى ندارد. برخى معتقدند كه حق حصاد حكمى وجوبى بوده كه تا زمان تشريع زكات بر مسلمانان واجب بوده اما پس از نزول آيه زكات، حكمش منسوخ شده است. 14 مرحوم شيخ در خلاف معتقد به وجوب حق حصاد شده و مرحوم سيد مرتضى نيز در انتصار پس از حكم به استحباب، احتمال وجوب را نيز بعيد ندانسته است. اما در حدائق ادعاى شهرت بر استحباب را نقل كرده، 15 و شيخ انصارى نيز ادعاى استقرار مذهب نموده 16 و صاحب جواهر نيز ادعاى سيره قطعيه بر استحباب كرده است. 17
2) وظيفه دولت در برابر فقر
در مصادر فقهى، منابع مالى دولت را مىتوان تحت دو عنوان تقسيم نمود. گروه اول، منابعى است كه داراى مصرف خاص و معين بوده كه بايد حاكم دينى آنها را در اين مصارف هزينه كند. زكات يكى از مهمترين اين منابع دولتى است و از جمله مصارف آن فقير و مسكين است. خمس نيز از منابع مالى است كه مصارف معين دارد. مصارف آن به سهم امام عليه السلام و سهم سادات فقير تقسيم مىشود. فقهاء به طرح اين موضوع پرداختهاند كه در صورتى كه سهم سادات، نياز آنان را بر طرف نكند و آنان باز در فقر خويش باقى مانند، بر حاكم است كه از اموالى كه در نزد وى است كاستى را جبران كند. شيخ در مبسوط، 18 ابن براج در مهذب، 19 محقق در شرايع، 20 صهرشتى در اصباح الشيعه، 21 يحيى بن سعيد در الجامع للشرايع، 22 شهيد اول در بيان 23 و دروس 24 و علامه در ارشاد الاذهان 25 اين نظر را تقويت كردهاند. گرچه علامه در قواعد 26 و تلخيص المرام 27 از اين قول به «على راي» تعبير كرده است كه اشاره به ضعف آن دارد. ابن ادريس تنها مخالف آشكار اين نظر است. وى مطلقا به نفى اين قول پرداخته است. از نظر او حق سادات فقير، نيمى از خمس است و اين مقدار در ميان سادات فقير هزينه مىشود، خواه بيش از نياز آنها يا كمتر از آن باشد. لذا در صورت عدم كفايتسهم سادات نسبتبه نيازشان، حاكم هيچ وظيفهايى در برابر فقر آنان ندارد. 28 بنابر پذيرش قول مشهور فقهاء مبنى بر پرداخت از اموال بيت المال جهت رفع فقر سادات فقير، اين سؤال طرح مىشود كه از كدامين اموال، پرداختبه نيازمندان سادات صورت گيرد؟ برخى بر اين اعتقادند كه فقط از اموالى مانند فىء كه براى مصرف فقير و مسكن تعيين شدهاند مىتوان در اين جهت استفاده نمود برخى ديگر بر اين اعتقادند كه مىتوان از ساير اموالى كه مصرف معينى ندارند نيز براى اين منظور استفاده نمود. مشهور فقهاء از نظر اخير حمايت مىكنند. دومين منابع مالى دولت دينى، منابعى هستند كه مصرف معينى نداشته، حاكم مىتواند در مصالح مسلمانان هزينه كند، به طور طبيعى يكى از مصالح عمومى رفع فقر است. انفال از دارائيهاى متعلق به دولت دينى است. يكى از مهمترين موارد انفال، معادن است. زمينهايى كه از طريق جنگ به مسلمانان رسيده است. ملك مسلمانان مىباشد. اين زمينها تحت نظر حاكم دينى بوده و مصرف آن، مصالح عمومى مانند پلها، مساجد، حقوق كارمندان، نظاميان و... است. فىء نيز از اموالى است كه در اختيار دولت دينى است. خراج نيز از مصاديق فىء است. شيخ در مبسوط، محقق در شرايع علامه در تذكره و منتهى، مصرف خراج را مصالح مسلمانان مىدانند روشن است كه فقير و مسكين از جمله مصالح مهم جامعه اسلامى مىباشند. 29 جزيه نيز گرچه مقدار مهمى را تشكيل نمىدهد اما از مالياتهايى است كه دولت از اهل كتاب مىگرفت. در مورد مصرف آن ميان فقهاء اختلاف استشيخ در خلاف، نهايه و مبسوط، علامه در تذكره آن را در حكم غنيمت دانسته، مصرف آن را جنگجويان و كسانى كه اسلام را يارى مىدهند مىدانند مفيد در مقنعه، ابن ادريس در سرائر مصرف آن را مصالح مسلمانان و از جمله رفع نياز فقير و مسكين مىدانند. 30 اوقاف و صدقات مستحبى و كلا كمكهاى مردمى مىتواند يكى از منابع بزرگ دولتبراى رفع نيازها و تامين هزينههاى دولتباشد. در صورتى كه دولت صالح و كارا باشد، اعتماد متقابلى ميان مردم و دولتبر قرار خواهد شد و در نتيجه ولتبا استفاده از كمكهاى مردمى در انجام هر چه بهتر وظايف خويش كوشش كند. 31
مبارزه با فقر مطلق در نظر فقهاء
فقهاء معتقدند كه ميزان دستگيرى فقير، حدالغنى بوده و در واقع حدالغنى مرز استحقاق فقير براى كمك مىباشد. غنا در فقه به معناى داشتن درآمدى است كه فرد مىتواند هزينههاى متعارف و متناسب خويش و افراد تحت تكفل خود را تامين كند. منظور از هزينههاى متعارف و متناسب در نزد فقهاء، هزينههاى مطابق شان و منزلت 32 خانواده و سازگار با آن است. لذا اگر به هر علتى درآمد شخصى نتوانست هزينههاى مطابق شان را پاسخ دهد، او فقير محسوب مىشود. برخى از فقها نيز عنصر ديگرى را در مفهوم غنا، دخالت مىدهند. به نظر آنان با داشتن درآمد در سطح متوسط و عموم مردم، غنا صدق مىكند، 33 چنانچه در روايت نيز حد پرداخت زكات را رسانيدن فرد به سطح عموم مردم بيان كرده است. 34 فقدان يكى از دو عنصر ياد شده منجر به كاستى درآمد از هزينهها شده، در اين صورت فرد، فقير محسوب شده، استحقاق گرفتن زكات را پيدا مىكند بنابراين دامنه افراد زكاتبگير گسترده شده از كسانى شروع مىشود كه حداقل نيازهاى اوليه زندگى خود را نمىتوانند تامين كنند تا به كسانى كه به اين ميزان توانايى دارند اما زندگى آنها در حد ساير مردم نيست. و بالاخره تا به كسانى كه به ميزان موقعيت و شان خويش فاقد درآمد مىباشند، ادامه مىيابد. سؤالى كه در اين بخش بر آن متمركز مىشويم اين است كه آيا فقيهان براى كسانى كه به لحاظ معيشتى در تنگى و فشار بيشترى قرار گرفته و از تامين حداقل امكانات غذا، پوشاك و مسكن ناتوان بوده و به عبارت ديگر از فقر مطلق رنج مىبرند، اولويتى نسبتبه دو مرحله بعد قائل بودهاند؟ براى پاسخ به پرسش فوق، در نخستين گام به يك برابر سازى مفهومى نيازمنديم. لذا مقايسه مفاهيم فقر و مسكنتبا فقر مطلق ضرورت دارد. فقر مطلق به ناتوانى از تامين حداقل سطح درآمدى معيشتى كه به منظور ادامه بقا براى تامين سه نياز جسمانى اصلى يعنى خوراك، پوشاك و مسكن ضرورى است، اشاره دارد. اين مفهوم از سوى اقتصاد دانان توسعه در دهه 1970 ميلادى تعريف شد دو واژه فقر و مسكنت در فقه خصوصا در مصارف زكات مورد بحث قرار گرفتهاند. اين دو واژه به دو مرحله درآمدى دلالت مىكنند. مرحله نخست، نيازمندى است كه هيچ درآمدى نداشته و در تامين نيازهاى اوليه خويش مانند خوراك، پوشاك، عاجز و درمانده شده، به همين دليل ممكن استبراى سير كردن خود و خانوادهاش از ديگران تقاضاى كمك كند. دومين مرحله به فردى اشاره مىكند كه داراى درآمد است، اما درآمدهاى وى، هزينههاى متعارف زندگى او و افراد تحت تكفلش را پوشش نمىدهد و به عبارتى درآمدش كمتر از حد غنى مىباشد. بنابراين مىتوان نتيجه گرفت كه مرحله نخست همان مفهوم فقر مطلق را تداعى كرده، فقدان حداقل نيازهاى اوليه جسمانى قابل تطبيق به هر دو مفهوم مىباشد. 35 مىتوان به اتكا، برابر سازى فوق، بدون اينكه نامى از فقر مطلق در تاريخ فقه برده شده باشد به بررسى و ارزيابى نوع نگرش و نحوه مواجهه فقيهان با اين پديده پرداخت و از اين طريق به غناى ادبيات فقهى بحث افزود. اين بخش مىكوشد تا به نگرش و نحوه مواجهه فقيهان با فقر مطلق دستيابد. همان طور كه در محور نخست گذشت. در كتب فقهى منابعى براى رفع فقر ذكر شده است كه همه در يك سطح قرار ندارند. لذا مىتوان آنان را به چند گروه تقسيم نمود. گروه اول منابعى هستند كه دامنه وسيعى را شامل شده، همه مصالح عمومى را در برمىگيرد. انفال مهمترين اين دسته بوده و جزيه، فىء و خراج نيز بنابر راى از اين مقولهاند. لذا اين منابع قابليت صرف در رفع فقر مطلق به عنوان يك مصلحت عمومى را دارند فقهاء در مصرف منابع ياد شده، هزينه در مصالح عمومى را ذكر كردهاند اما به طرح موضوع اولويت رفع فقر مطلق بر ساير مصالح نپرداختهاند. از نظر آنان مصالح در تغيير شرايط، فرق خواهد كرد لذا تشخيص مصالح اهم را به عهده حاكم گذاردهاند. وقف و وصيت نيز داراى دامنه وسيع مىباشند. در اينجا شخص واقف و موصى مىتواند اموال و دارايى خويش را در مسير يكى از مصالح قرار دهد و در واقع تعيين مصالح به تشخيص و درك واقف و موصى واگذار شده است. نوع دوم، قرض است. در قرض، مالى را شخص به فرد نيازمند به آن مال مىدهد به شرط اينكه پس از مدتى آن مال را بازگرداند. قرض مىتواند به غنى و فقير داده شود. اما از آنجا كه در قرض، شرط بازگرداندن مال مىشود لذا به فقيرانى قرض داده مىشود كه اميد باز پس دادن دارند مثلا فقيرانى كه توانايى كار دارند اما ابزار كار ندارند مىتوانند با گرفتن قرض، ابزار كار تهيه كرده و از فقر نجات يابند. يا فقيرى كه نيازمند اندكى سرمايه براى اشتغال است. در شرايط ياد شده قرض مىتواند آنان را از فقر نجات دهد بنابراين قرض يك ابزار قوى براى ايجاد فرصتشغلى فقيران جوياى كار مىتواند باشد اما در مورد فقيرانى كه توانايى كار را ندارند و اميد بازگشت مال از آنان نيست، قرض معنى ندارد. نوع سوم، منابعى هستند كه فقر مطلق را كاملا توجه دارند. حق حصاد، حق معلوم، خمس، زكات فطره و كفارات از اين قبيلند. حق حصاد در مكانى اتفاق مىافتد كه گروهى از فقيران به وقت درو و چيدن محصول، سر مزارع مىآيند. معمولا آنان كسانى هستند كه از شدت فقر بيشترى رنج مىبرند و ميزان پرداختى از محصول نيز معمولا زياد نيست. لذا اين افراد در فقر مطلق قرار دارند. كيفيتى كه در حق معلوم مىباشد نشان مىدهد كه جهتگيرى كلى آنانى است كه در فقر مطلق به سر مىبرند. صدقه نيز به طور غالب و شايع متوجه فقر مطلق است. منابع سهگانه ياد شده همگى از امور مستحبى بودهاند. خمس از واجبات مالى است. چنانچه گذشت در صورتى كه سهم سادات نتواند رفع فقر كند حاكم از ساير منابعى كه در اختيار دارد براى نجات سادات فقير از فقر مىكوشد. لذا به نظر مىرسد به طور كلى در خمس، محو و ريشهكنى فقر مورد توجه قرار گرفته است. در زكات فطره و كفارات، معيارهاى انتخاب شده، اطعام مساكين و در يك مورد پوشانيدن آنان بوده است در واقع كسى مد نظر قرار گرفته است كه نياز به غذا و لباس دارد بنابراين در اين دو واجب مالى فقر مطلق در كانون بوده است. گرچه آوردن اين نكته در كتب فقهى كه مصرف زكات فطره همان فقيرى است كه در زكات ابدان است قدرى مسئله را دچار ابهام مىكند. بنابراين در نوع اول اساسا مصالح عمومى مد نظر بوده و اولويتى براى رفع فقر بيان نشده بود. در نوع دوم قرض مىتواند به افراد فقيرى كه نيازمند به ابزار كار و سرمايه دارند نيز داده شود اما شديدترين وضعيت فقر در قلمرو قرض قرار نمىگيرد به علاوه قرض از امور مستحبى است. در نوع سوم حق حصاد، حق معلوم، صدقه با هدف رفع فقر مطلق تنظيم شدهاند اما باز از امور مستحبى مىباشد خمس نيز گرچه محو فقر مطلق را هدف قرار داده است اما فقط سادات فقير را در برمىگيرد. زكات فطره و كفارات با هدف رفع فقر مطلق بوده، اما منبع وسيعى براى اين امر محسوب نمىشوند بنابراين به جز امور مستحبى كه نقش انگيزشى در آنها بسيار مهم مىباشد در واجبات مالى اين جهتگيرى براى رفع فقر مطلق وجود نداشته است. نوع چهارم، زكات است كه مشهورترين واجبات مالى است لذا جاى دارد كه با بسط بيشترى به اين مهم پرداخته شود.
1) مصرف زكات
قرآن كريم، فقير و مسكين را جزء مصارف هشتگانه زكات بر شمرده است. 36 اين دو مفهوم به دو مرحله درآمدى قبل از رسيدن به حدالغنى دلالت دارند. كه نخستين مرحله آن قابل تطبيق با فقر مطلق است. سؤال اين است كه آيا فقيهان در مصرف زكات براى كسانى كه به لحاظ معيشتى در تنگى و فشار بيشترى قرار گرفته و از تامين حداقل امكانات غذا، پوشاك و مسكن ناتوان بوده و به عبارت ديگر از فقر مطلق رنج مىبرند، اولويتى نسبتبه مرحله دوم قائل بودهاند؟ شواهدى چند نشان مىدهد كه آنان اولويتى براى اين دسته افراد قائل نبودهاند اين شواهد را مىتوان حداقل تحتسه عنوان «اولويتهاى پرداخت زكات به مستحقان»، «عدم قول به وجوب بسط زكات» و بالاخره «عدم طرح فرض عدم كفايت زكات براى تامين فقيران» ذكر كرد.
الف) اولويتهاى پرداخت زكات به مستحقان آن
عموم فقهاء در بحث تقسيم و مصرف زكات، اولويتهايى را ذكر مىكنند. اما اين اولويت عمدتا به وضعيت معيشتى مستحقان زكات باز نمىگردد. بسيارى از فقيهان يكى از اولويتها را وجود صفت عدالت 37 در شخص مستحق زكات ذكر كردهاند. صاحب جواهر به بررسى شرط عدالت پرداخته مىفرمايد در صورتى كه شخص غير عادل در وضعيت اقتصادى بدى قرار داشته كه حتى نيازمند به غذا مىباشد در اين صورت دادن زكات به اين فرد ايرادى ندارد وى احتمال مىدهد كه اين حكم را شايد بتوان از روايتى كه مىفرمايد «يعطى الفاجر بقدر...» استفاده كرد. زيرا كلمه قدر داراى تنوين نكره است كه اشاره به پرداخت ميزان اندك به نيازمند فاسق مىباشد يعنى نيازمندى غذا و پوشاك كه حداقل نيازهاى ممكن است وى معتقد است كه وضعيت فاسق از نظر استفاده از زكات مانند شخص عادل نمىباشد. پس از بيان قبلى، صاحب جواهر بر اين نكته دست مىگذارند كه با همه اينها احتياط اين است كه به شخص فاسق پرداخت نشود زيرا اشتغال يقينى برائتيقينى مىخواهد در اينجا اصل تكليف كه پرداخت زكات باشد يقينى است اما از آنجا كه نمىدانيم فرد فاسق داخل در اطلاقات يا عمومات ادله باشد با پرداخت زكات به وى معلوم نيست مؤدى زكات برىء الذمه شده باشد لذا احتياط اين است كه تنها به شخص عادل پرداختشود تا يقين به برائت ذمه داشته باشيم. 38 بنابراين گرچه در ابتدا صاحب جواهر پرداخت زكات به شخص غير عادل و خانوادهاش را براى تامين غذا اجازه دادند اما پس از چند سطر احتياط را در ترك آن مىدانند. در مورد شرط عدالت، عموم فقهاء متاخر قائل به اشتراط آن نيستند. 39 فقهاء در اين مورد بحث كردهاند كه مستحب استبرخى از مستحقان زكات را به دلايلى بر برخى ديگر مقدم بداريم. به عنوان مثال صاحب حدائق مىفرمايند كه اصحاب به اين نكته تصريح كردهاند كه ترجيح بعضى از مستحقان بر برخى ديگر به دلايلى مستحب است. امورى مانند افضل بودن يكى نسبتبه ديگرى، يكى از آنچنان حيائى برخوردار است كه در شرايط تنگى نيز تقاضاى كمك از ديگران نمىكند، رحم و فاميل بودن مستحق و... از جمله ترجيحات مىباشند. سپس وى از شيخ مفيد به واسطه علامه در مختلف نقل مىكند كه تقدم برخى از مستحقان واجب استشيخ مفيد معتقد بود كه نيازمندان به حسب درجه فقاهت، بصيرت، طهارت و ديانتبايد مقدم داشته شوند. 40 بنابراين در اولويتهاى ضرورى جهت تقدم از نظر شيخ مفيد، شدت و درجه نيازمندى جايگاهى ندارد. اما از جمله اولويتهاى مستحب كه به تعبير صاحب حدائق، اصحاب به صراحت آن را بيان كردهاند فرد نيازمندى است كه به خاطر حياء، اگر چه بسيار نياز هم داشته باشد اما تقاضاى كمك نكرده، دست نياز به سوى ديگران دراز نمىكند. در عين حال تصريح نمىكنند كه شدت نيازمندى يكى از ترجيحات است. مرحوم علامه حلى در تذكره به اين نكته تصريح كرده مىفرمايند مستحب است افرادى كه نياز بيشترى داشته را مقدم داريم. وى همچنين تقدم افراد اهل فضل را نيز مستحب مىداند وى افرادى كه اهل تقاضا از ديگران نيستند را نيز از جمله ترجيحات ذكر مىكنند زيرا اين افراد معمولا به دليل داشتن اين روحيه از فقر بيشترى رنج مىبرند. 41 فقيه بزرگ مرحوم سيدمحمد كاظم يزدى در عروة الوثقى، پس از عدالت و فضيلت، درجه نيازمندى را نيز از جمله ترجيحات مستحبى مىدانند. وى مىفرمايند در پرداخت زكات، توجه به اعدل، افضل و نيازمندى بيشتر رجحان دارد و در صورتى كه وجوه ياد شده با هم تعارض كردند مثلا يكى افضل بود و ديگر اعدل و يا يكى اعدل بود و ديگرى نياز بيشترى داشتبه حسب مورد بايد بررسى شود و يكى را به اقتضاى مورد انتخاب نمود. 42 آية الله منتظرى در ذيل اين مساله، پس از ذكر اخبارى كه دلالتبر ترجيح بر مرجحات ياد شده مىكند ميان اخبارى كه ترجيح به عدل، فضل و... را بيان مىكنند و اخبارى كه تقدم را به شدت نيازمندى ذكر كرده و با حكمت تشريع زكات نيز سازگارند تعارض مىبيند. 43 بنابراين در ترجيحات مصرف زكات، افرادى كه در نهايت فقر قرار داشته و از تامين حداقل نيازهاى اصلى جسمانى يعنى خوراك، پوشاك و مسكن ناتوانند، الزاما ترجيحى ندارند. گرچه فقيهان مانند علامه حلى و مرحوم يزدى به عنوان يكى از ترجيحات مستحبى شدت نياز را در رديف عدل، فضيلت و... قرار دادهاند اما در نهايتبه عنوان يك الزام هيچكس ترجيح شدت نياز را معتقد نبوده است.
ب) قول به عدل وجوب بسط زكات
يكى از موضوعاتى كه در مصرف زكات طرح شده استبسط و يا عدم بسط زكات است. در واقع سؤال اين است: از آنجا كه اصناف مستحق زكات هشت گروه مىباشند. آيا زكات بايد ميان همه اين گروهها تقسيم شود و يا مىتوان تنها به برخى از گروهها پرداخت نمود. فقهاء شيعه معتقدند كه گرچه تعداد اصناف مستحق زكات، هشت مىباشد، اما بسط زكات ميان همه آنان واجب نيست. به همين دليل است كه گرچه معروف است كه دو كلمه فقر و مسكنت هرگاه در كنار يكديگر استعمال شوند بر دو مفهوم مغاير دلالت مىكنند گفتهاند از آنجا كه بسط واجب نيست دليل بر كاوش جدى براى درك تمايز اين دو مفهوم وجود ندارد. زيرا نتيجه علمى براى اين تحقيق وجود نخواهد داشت. مرحوم خوانسارى در اين باره اين طور مىفرمايند: پس از اينكه قرآن كريم و برخى از روايات مصارف زكات را بيان كردند در صورتى كه بسط زكات در ميان همه گروهها لازم باشد در اين صورت پژوهش در تمايز مفهومى فقر و مسكنت جاى داشته، بايد تحقيق شود كه كداميك از اين دو لفظ بر شرايط بدتر معيشتى دلالت مىكنند تا در مقام تقسيم زكات مشكلى پيش نيايد. اما در صورتى كه بسط زكات لازم نباشد در اين صورت تحقيق در تفكيك مفهومى داراى نتيجه و ثمره مهمى نخواهد بود. زيرا آنچه مهم استحد مجاز براى دريافت زكات مىباشد و در اين مورد ظاهرا اختلافى نيست كه حد مجاز عدم الغنى مىباشد كه براى هر دو مفهوم صادق است. 44 علامه حلى در تذكرة الفقهاء مىفرمايد تمامى علماى شيعه معتقدند كه بسط واجب نيست و اكثر اهل سنت نيز بر اين اعتقاد بوده و همين نظر را افرادى مانند حسن بصرى، ثورى، ابوحنيفه، احمد، و همچنين عمر، حذيفه، ابن عباس، سعيد بن جبير، تحعى، عطاء و ابو عبيد دارند. اما مالك معتقد است اگر چه بسط واجب نيست اما لازم است، افرادى كه نياز بيشترى دارند مقدم شوند. 45 به هر روى با توجه به وجود لايههاى مختلف فقر تا رسيدن به مرحله غنى از فقدان و محروميت از ابتدايىترين امكانات زندگى تا نداشتن درآمد مطابق با شان، اعتقاد به عدم وجوب بسط و مجزى بودن پرداختبه هر كدام از لايههاى ياد شده، حكايت از فقدان جايگاه ويژه براى مبارزه با خشنترين چهره فقر مىكند.
ج) فرض عدم كفايت زكات براى تامين فقيران
فقهاء در باب خمس، اين بحث را دارند كه در صورتى كه سهم سادات نياز سادات فقير را بر طرف نكند و آنان باز در فقر خويش باقى بمانند بر حاكم است كه از اموال بيت المال كاستى را جبران كند. گرچه فقهاء در بحثخمس به امكان عدم كفايتخمس سهم سادات به آنان پرداختهاند اما در مورد زكات به جز شيخ طوسى در مبسوط، 46 كسى به اين مسئله نپرداخته است كه در صورت كافى نبودن پرداختهاى زكوى براى كاستى معيشتى نيازمندان چه بايد كرد؟ مرحوم شيخ همان طور كه در بحثخمس اظهار كردهاند در صورت عدم كفاف زكات براى نيازمندان، از ساير اموال بيتالمال بايد استفاده نمود. در اينجا اين پرسش جاى دارد كه چرا فقهاء در زكات به طرح فرض عدم كفايت زكات نپرداختهاند. به نظر مىرسد دو دليل در پاسخ به سؤال مىتوان ارائه نمود اول- ممكن است كه فقهاء بر اين تصور و اعتقاد باشند كه با پرداخت اموال زكوى، نياز فقيران كاملا بر طرف مىشود لذا نيازى به ساير اموال جهت رفع فقر آنان نمىباشد. بدان جهتبه جز شيخ طوسى در مبسوط كسى احتمال عدم كفايت را نداده و فرض آن را طرح نكرده است. به نظر مىرسد منشا تصور و اعتقاد عمومى فقهاء مبنى بر كفايت زكات براى رفع نياز مستمندان، روايات باشد. زيرا در برخى از روايات بر اين نكته تصريح شده است، در صورتى كه ثروتمندان جامعه، زكات اموالشان را بپردازند اين اموال براى تامين نياز فقيران كفايت كرده فقيرى باقى نمىماند. در صحيحه عبدالله بن سنان به نقل از امام صادق عليه السلام آمده است: «همانا خداوند عزوجل همان گونه كه نماز را واجب كرد، زكات را نيز واجب نمود... همانا خداى عزوجل در اموال اغنياء به ميزان كفايت فقيران واجب نمود. و اگر خداوند مىدانست كه آن ميزان واجب نياز آنان را كفايت نمىكند قطعا بيشتر مىنمود. پس به درستيكه فقر فقيران به دليل امتناع ثروتمندان از پرداختحقوق فقيران است نه به خاطر كاستى در حكم الهى» 47 بر همين مضمون نيز صحيحه محمد بن مسلم و روايت معتبر از امام صادق دلالت دارند. 48 بنابر اين روايات، خداوند زكات را به گونهايى تشريع نمود كه نياز مستمندان و فقيران كاملا برطرف شود. و با اين حكم، در صورت اجرا حقوق فقيران پرداختشده است مشكل اين است كه برخى از ثروتمندان به اين وظيفه عمل نكرده، حقوق مالى واجب يعنى زكات را پرداخت نمىكنند. احتمال مىرود اعتقاد به مضمون فوق و تلقى دائمى بودن نكته ياد شده مطابق بودن با همه شرايط منجر به عدم طرح فرض عدم كفايت زكات شده استبه نظر مىرسد دليل ديگرى براى عدم طرح فرض عدم كفايت زكات وجود داشته باشد. ممكن است فقهاء به اين دليل به اين بحث نپرداختهاند كه براى فقيران، حقى به جز همان حقوق واجب معتقد نيستند خواه زكات به تامين هزينههاى فقيران بينجامد و يا نينجامد. زيرا آنچه از حقوق واجب در ندان بوده است، پرداختشده است. و حقى مازاد بر زكات واجب، نيازمند دليل است كه در مقام مفقود مىباشد اين برداشت مىتواند مستند به اخبارى باشد كه در مال حقى به جز زكات در موارد نهگانه قائل نيست. 49 در نهايت مىتوان از شواهد يادشده چنين برداشت نمود كه در تفكر فقهاء، و در باب زكات مبارزه با خشنترين چهره فقر يعنى فقدان حداقل امكانات براى تامين نيازهاى اصلى جسمانى از غذا، پوشاك و مسكن، جايگاه خاص و ويژهايى نداشته است. و اين مسئله به اين دليل است كه آنان رفع فقر را در چارچوب مصارف زكات، خمس، فىء و احكامى كه صرف برخى اموال را در مصالح عامه و فى سبيل الله جايز دانستهاند روا مىدانند. اين وظيفه در چارچوب واجبات مالى مانند زكات، خمس و ساير كفارات مالى بر عهده ثروتمندان است. و اخذ آن و استفاده از منابع فىء و اموال مصرفى در مصالح عامه و فى سبيل الله به عهده دولت است. و بيش از آن براى ثروتمندان در قبال فقر وظيفهايى نيستيا به دليل كفايت اين اموال براى رفع فقر چنانچه اقتضاى بعضى از اخبار بوده و يا به اين دليل كه آنان وظيفهايى بيش از اين ندارند. و همين سخن مىتواند براى دولت نيز جارى باشد و در صورتى كه منابع يادشده تكافوى رفع فقر نكرد دولت موظف به استخراج از ساير منابع و جعل ماليات نوين با هدف فقرزدايى نمىباشد. از همه مسائل ياد شده كه بگذريم اساسا از نظر فقهاى ما، زكات مخصوص به شيعه است و از نظر اهل تسنن به جز فرقههاى بدعتگذار، زكات متعلق به همه مسلمانان است لذا در تفكر اول، غير شيعيان و در تفكر دوم غير مسلمانان كه در تحت لواى جامعه دينى زندگى مىكنند از احكام فوق مستثنى خواهند بود مگر در صورتى كه دولت دينى باشد در اين صورت بنابر برخى از روايات نمىتوان بر محور شيعه بودن، پرداخت زكات صورت گيرد.
2) اضطرار به غذا
شهيد ثانى در كتاب شريف شرح لمعه موارد اضطرار را چنين برمىشمرد: 1) هنگامى كه شخصى مىترسد كه در صورت نخوردن غذا، ممكن است از بين رود. 2) هنگامى كه شخصى معتقد است كه در صورت نخوردن غذا، او بيمار شده و يا بيمارى او تشديد مىشود. 3) هنگامى كه نخوردن غذا موجب ضعف شديد فرد شده به گونهايى كه اگر با عدهاى در سفر است ضعف او منجر جاماندن از قافله شده و از اين طريق در سختى و مشكلات بيفتد. 50 موارد ياد شده، گرچه بيانگر حالتى خاص مىباشند اما نحوه مواجهه فقهاء با حالتى خاص اما حاد مىتواند ما را در دستيابى به نتيجه يارى رساند. فردى از فرط گرسنگى مىترسد اگر غذا نخورد تلف شود و يا مريض شده يا بيمارى او تشديد شود و... در اين حالت اگر غذا و طعام نزد كسى نبود براى او مجاز استبه ميزان رفع اضطرار از مردار و حيوان حرام گوشتبخورد. اما در صورتى كه طعام و غذا نزد شخصى وجود داشت. دو صورت دارد يا شخص مضطربه غذا داراى پولى است كه در ازاى غذا بپردازد و يا فاقد پول است. در صورتى كه پول داشته باشد صاحب طعام واجب است كه غذا را تقديم مضطر كند زيرا شخص مضطر در معرض تلف بوده و حفظ نفس محترم واجب است و يا در معرض بيمارى يا تشديد و... كه ضرر معتدبه مىباشد قرار دارد لذا به قاعده لا ضرر باز شخص صاحب طعام موظف است كه مالش را بپردازد. از سوى ديگر از آنجا كه مضطر داراى پول يا مالى است كه مىتواند به ازاء طعام تقديم كند پرداخت مال واجب است زيرا وجوب تقديم طعام بلاعوض با امكان دريافت عوض، ضرر بر صاحب طعام مىباشد و در اينجا لاضرر باز جارى است پس در صورتى كه فرد مضطر داراى پول يا مالى باشد به ازاء طعام بايد تقديم كند مگر اينكه صاحب طعام آن را تبرعا تقديم كند. اما در صورتى كه صاحب طعام با ديدن وضعيت اضطرارى، تنها با قيمتبالاتر از ثمن المثل حاضر به دادن طعام شود. در اين حالتشيخ طوسى در مبسوط نظر خاصى دارد ايشان معتقدند در حالت فوق اگر شخص مضطر با زور مىتواند مال را از دست صاحب طعام بگيرد اين كار را انجام دهد زيرا شرعا او مستحق طعام است و اين طعام در دست ديگرى است كه از پرداخت آن ممانعت مىورزد. و در صورتى كه او توانايى مقابله ندارد باز اگر مىتواند با استفاده از حيله به عقد فاسدى طعام را بگيرد تا به جز ثمن المثل بر او لازم نباشد و اگر هيچ راهى جز عقد صحيح وجود ندارد اين كار را انجام دهد و طعام را با قيمتى بالاتر از ثمن المثل خريدارى كند ايشان مىفرمايند در اين حالت كه با قيمتى بالاتر از ثمن المثل كالا را دريافت كرد اختلاف است كه آيا قيمت تعيين شده در معامله بر ذمه شخص مضطر مىآيد مىفرمايد: گروهى اين نظر را قبول كردهاند اما گروهى ديگر بر اين اعتقادند كه در اين حالت نيز بر ايشان فقط همان ثمن المثل است زيرا وضعيت مضطر مانند فرد مكره مىباشد. در نهايت نيز شيخ در مبسوط همين نظر اخير را انتخاب مىكنند. 51 محقق در شرايع و صاحب جواهر 53 معتقدند اگر قيمتبالاتر از ثمن المثل در تمكن مضطر است قيمتبر ذمه مضطر خواهد آمد بنابراين تنها در صورتى كه قيمتى بالاتر از تمكن مضطر بيان كند آن ميزان بر ذمه مضطر نمىباشد. اما در صورتى كه شخص مضطر پول يا مالى در ازاء طعام ندارد. آيا دادن طعام بر صاحب آن واجب است؟ شيخ در خلاف و ابن ادريس در سرائر معتقدند كه وجوبى بر عهده صاحب طعام نيست. آنان دلايلى بر نظر خويش ارائه مىكنند اولا اعانه بر تلف صدق نمىكند تا ندادن طعام حرام باشد. ثانيا گرچه حفظ نفس محترمه واجب است اما دليل آن اجماع است و اجماع دليل لبى است كه به قدر متيقن آن اكتفا مىشود لذا حفظ نفس محترمه در جايى كه متوقف بر بذل مال باشد معلوم نيست واجب باشد. بلكه مطمئنا واجب نيست زيرا سيره مستمر متشرعه بر خلاف آن مىباشد مثلا افرادى كه بىگناه كشته مىشوند در حاليكه مىتوان آنان را با پرداخت مالى آزاد كرد و يا افرادى كه دچار بيمارى شدهاند كه براى مداوا نيازمند به پول مىباشند اگر حفظ نفس محترمه واجب باشد پرداخت پول در موارد ياد شده واجب است اما سيره متشرعه مستمره بر خلاف آن است و اين نشان مىدهد كه حفظ نفس محترمه مطلقا واجب نيست. در برابر نظر استثنايى شيخ در خلاف و ابن ادريس در سرائر، ساير فقهاء معتقدند كه دادن طعام به فرد مضطر واجب استبه دليل روايات متعدد كه از جمله معتبره ابن ابى عمير از امام صادق عليه السلام كه فرمودند: «هر كس با بيان كلمهاى بر كشتن مؤمنى كمك نمايد روز قيامتبر پيشانى او نوشته شده است، مايوس از حمتخداوند» 54 ياس از رحمتخدا به هنگامى است كه شخص از محرمات مؤكد را انجام داده است و در اينجا نيز شخص با گفتن طعام را نمىدهم و يا با ندادن عملى باعث تلف شدن مضطر مىشود. همچنين صاحب جواهر مىفرمايند وجوب حفظ نفس محترمه از امورى است چنان روشن كه نيازى به دليل خاص ندارد. 55 پس از پذيرش قول مشهور فقهاء مبنى بر وجوب دادن طعام، اين سؤال طرح مىشود كه بر فرد باذل واجب است چه ميزان و مقدار طعام بذل كند؟ آيا به مقدار سدّ رمق واجب استيعنى مقدارى كه شخص مضطر را از تلف شدن نجات دهد و حياتش ادامه يابد و يا به ميزان و مقدارى كه شخص مضطر را سير نمايد؟ شهيد ثانى دو احتمال را مىدهند و براى هر كدام وجوهى ذكر مىكنند. 56 صاحب جواهر قول وجوب بذل به مقدار سير شدن را داراى ضعف آشكار مىداند زيرا «الضروره تقدر بقدرها» و در اينجا همان سد رمق است مگر اينكه ضرورت بيشتر اقتضاء كند. 57 در واقع بحث وجوب اطعام مضطر و ميزان آن، تنافى حفظ نفس محترمه از يك سو و الناس مسلطون على اموالهم از سوى ديگر است. حرمت نفس محترم و حرمت مالكيت از سوى ديگر با هم تنافى داشته كه به دليل ملاك هم حرمت نفس محترم مقدم مىشود اما به مقدارى كه حفظ نفس محترم صدق كند اما مازاد بر آن حفظ نفس محترم صدق نكرده، حرمت مالكيت اقتضاء مىكند كه رفع وجوب شود لذا به ميزان بيشتر از سد رمق اعتقاد به عدم وجوب است گرچه اگر انجام دهد احسان نموده است. در صورتى كه شخص به حد اضطرار رسيده است و افراد صاحب طعام نيز متعدد هستند كه مىتوانند وى را نجات دهند، ظاهرا به حسب تتبع ناقص موضوع طرح نشده است اما به حسب فهم فقهى آن را مىتوان واجب كفايى دانست.
جمعبندى و نتيجه سخن
هدف از نوشتار حاضر، دستيابى بنگرش فقيهان و نحوه مواجهه آنان با پديده فقر و به خصوص فقر مطلق مىباشد لذا پاسخ به سؤالاتى مانند حكم مبارزه با فقر، وظيفه توانگران و دولت در برابر فقر، دامنه اين وظيفه، اولويتيا عدم اولويت مبارزه با فقر مطلق نسبتبه ساير لايههاى فقر در چارچوب و حوزه رسالت اين نوشتار است نتايجبه دست آمده از اين بررسى را مىتوان چنين تبيين نمود. 1) در صورتى كه فردى به حد اضطرار رسيد، بر هر كس كه توان دارد واجب است كه وى را نجات دهد. اگر تنها يك نفر اين توانايى را داشتبر او واجب عينى است. و اگر بيش از يك نفر، واجب كفايى است. زيرا حفظ نفس محترمه واجب مىباشد. اما از آنجا كه بذل به ميزان رفع اضطرار، واجب است لذا بذل به مقدار سد رمق مضطر لازم است مگر اينكه ضرورت بيش از اين مقدار را اقتضاء كند. 2) پس از مرحله اضطرار وظايف توانگران در برابر فقيران را مىتوان به دو دسته تقسيم كرد. دسته نخست واجبات مالى مانند زكات، خمس، زكات فطره و كفارات حق معلوم، حق حصاد و حتى نذر مىباشد. و دسته دوم كمكهايى است كه توانگران به صورت داوطلب انجام مىدهند امورى مانند قرض، وقف، وصيت، صدقه از اين قبيل مىباشند كه توانگران مؤمن براى رضاى خداوند و به اميد ثواب اخروى داوطلب كمكهاى يادشده مىشوند. 3) از نظر فقهاء، دولتها نيز در برابر فقيران وظيفه دارند. دولتها منابعى در اختيار دارند كه برخى از آنها در خصوص فقر و مسكنت صرف مىشوند و برخى مصرف معين نداشته در مصالح مسلمانان و جامعه اسلامى هزينه مىشوند. هزينه اين منابع در خصوص فقرزدايى وابسته به تشخيص دولت دينى و اهميت فقرزدايى نسبتبه ساير مصالح از نظر حاكم دينى مىباشد. 4) منابعى كه براى رفع فقر اختصاص داشتهاند برخى به گونهايى بودند كه در جهت رفع فقر مطلق بودند. قرض نهادى است كه مىتواند به كمك فقيرانى آيد كه مىتوانند با استفاده از قرض به تهيه سرمايه كوچك و يا ابزارى پرداخته و از وضعيت فقر و حتى فقر مطلق نيز نجات يابند گرچه در مورد فقيرانى كه اميدى به بازگرداندن اموال قرض ندارند قرض معنا ندارد. صدقات، حق حصاد و حق معلوم از مستحبات مشخصى هستند كه گرايش به رفع فقر مطلق دارند و زكات فطره و كفارات نيز از واجباتى مىباشند كه گرايش به رفع فقر مطلق دارند. 5) زكات مهمترين منبع واجب فقرزدايى محسوب مىشود. به نظر مىرسد فقهاء در اين منبع، اولويتى براى رفع فقر مطلق معتقد نيستند زيرا اولا هيچكدام از فقهاء شيعه و مشهور علماى اهل سنت معتقد به لزوم بسط زكات در ميان اصناف مستحق زكات نيستند لذا صرف اموال زكوى براى افرادى كه در وضعيتبهترى نسبتبه فقيران مطلق قرار دارند با وجود اين افراد، مجزى است. ثانيا به جز شيخ طوسى در مبسوط هيچكدام از فقهاء به طرح موضوع فرض عدم كفايت زكات براى تامين فقيران نپرداختهاند (مرحوم شهيد صدر در اقتصادما را مىتوان يكى از استثناها شمرد) از عدم طرح اين فرض ممكن است چنين به ذهن خطور كند كه آنان بيش از آن وظيفهاى براى توانگران و يا دولت قائل نبودهاند. 6) از مجموع بند پيش، چنين استفاده مىشود كه فقهاء اولويتى براى مبارزه با فقر مطلق معتقد نبودهاند. زيرا به اتكا رواياتى كه زكات را براى تامين نياز فقيران كافى مىدانند، وجهى براى فرض عدم كفايت نديدهاند. زيرا در اين صورت كه اگر همه افرادى كه بايد زكات بپردازند، به وظيفه خود عمل كنند، فقيرى باقى نماند، وجود فقير نه بخاطر عدم كفايت زكات بلكه به دليل انجام ندادن تكليف از سوى برخى از توانگران مىباشد. اگر اين دليل درستباشد مىتواند هم توجيه طرح نكردن فرض عدم كفايت زكات باشد و هم عدم قول به وجوب بسط زيرا اگر چه اعتقاد به عدم وجوب بسط بوده است اما زكات براى رفع نياز همه اصناف كافى مىباشد. و اگر بيان اولويتهاى پرداخت زكات، صرفا به منظور تقدم زمانى باشد باز اولويتها نمىتوانند شاهد عدم اعتقاد به اولويت مبارزه با فقر مطلق باشند. اما اگر منظور از اولويتها تقدم زمانى نبوده بلكه اولويت در اصل پرداختباشد در واقع فرض عدم كفايتشده است. و اين با دليل كفايت زكات براى فقيران معارض مىشود. ثانيا ممكن است طرح نكردن فرض عدم كفايت زكات براى نياز فقيران به اين دليل باشد كه فقهاء بجز حقوق واجب معين، واجب مالى ديگرى را به رسميت نمىشناسند خواه زكات به رفع كامل فقر بينجامد و يا نينجامد در هر دو صورت توانگران به وظيفه خويش عمل كردهاند اين برداشت مستند به برخى از اخبارى است كه البته ادله معارض نيز دارند. 7) به استناد بندهاى پيشين مىتوان نتيجه گرفت كه از نظر فقهاء وجوب مبارزه با فقر به صورت واجبات مالى مشخص زكات، خمس، كفارات و زكات فطره بر توانگران مىباشد و بر دولت نيز منابعى است كه مصارف آن به خصوص فقيران است. و اگر افراد محرومى باقى ماندند دليلى وجود ندارد كه بتوان واجب مالى ديگرى در اموال توانگران قرار داد. اما با تكيه بر جنبههاى معنوى و انگيزههاى الهى و پاداش اخروى، تاكيد بسيار بر مستحبات مالى، حق اخوت، مواسات شده است كه دستگيرى از محرومان با كمكهاى داوطلبانه گره مىخورد.
پى نوشتها
1- عضو هيات علمى گروه اقتصاد دانشگاه مفيد. 2- گونار ميردال، طرحى براى مبارزه با فقر جهانى، ترجمه بابك قهرمان، اميركبير، 1355، ص57. 3- كيت گريفين و جفرى جيمز، انتقال به توسعه عادلانه، ترجمه محمدرضا رقعتى، چاپ اول، وزارت امور خارجه، 1398، ص12. 4- لوئيس امريج، همان 5- مايكل تودارو، توسعه اقتصادى در جهان سوم ج اول، ترجمه غلامعلى فرجادى، چاپ چهارم، سازمان برنامه و بودجه، 1368، ص 251 - 250. 6- شارل ژيد و شارل ريست، تاريخ عقايد اقتصادى، ج اول، ترجمه كريم سنجابى، دانشگاه تهران، چاپ اول، 13. ص 246- 245. 7- همان، ص 271-270. 8- (امام) سيد روح الله خمينى، تحريرالوسيله، ج دوم، ص 126- 125، مطبقة النجف. 9- محمدحسن النجفى، جواهر الكلام، ج 25، دار الكتب الاسلاميه، چاپ سوم، ص 1 و 4. 10- همان، ج 28، ص 122. 11 سوره معارج، آيات 24 و 25. 12- محمدحسن النجفى، ج 15، ص 10. 13- سوره انعام، آيه 141. 14- ناصر مكارم شيرازى و همكاران، تفسير نمونه، ج 6، دارالكتب الاسلاميه، چاپ هفتم، 1361، ص 5-6. 15- يوسف بحرانى، الحدائق الناصره، ج 12، مؤسسة النشر الاسلامي، ص 12. 16- مرتضى انصارى، كتاب الطهارة، ص 2. 17- محمدحسن النجفى، جواهر الكلام، ج 15، ص 8. 18- مؤسسه فقه الشيعة، سلسلة الينابيع الفقهية، الدار الاسلامية، الاولى، 1993 ميلادى، ج 29، ص 208. 19- همان، 1990 ميلادى، ج 5، ص 181. 20- همان، ص 372. 21- همان، ص 276. 22- همان، ص 411. 23- همان، ج 29، ص 343. 24- همان، ص 280. 25- همان، ص 232. 26- همان، ج 5، ص 434. 27- همان، ج 29، ص 247. 28- همان، ج 5 صص 331- 330. 29- حسينعلى منتظرى، ولاية الفقيه، ج 3، دارالفكر- قم، 1411 ه.ق، اول، ص 498 - 495. 30- همان، صص 464 - 461. 31- همان، ص 37. 32- گرچه انحرافاتى در تلقى از اين مفهوم شكل گرفته است. اما شان و منزلت داراى جنبههاى مثبت نيز مىباشد. تحليل در اين مورد نيازمند فرصتى ديگر است. 33- محمدباقر صدر، اقتصادنا، مكتب الاعلام الاسلامى، الاولى، 1417 ق، صص 465 و 475 و 476. 34- محمد بن الحسن الحر العاملى، و وسائل الشيعة، ج 6، ب 8 از ابواب المستحقين للزكاة، ح 4، ص 159. 35- براى تفصيل بيشتر ر. ك. به: محمدرضا يوسفى، مجلهنامه مفيد، ش 16، «مقايسه مفاهيم فقر و مسكنتبا دو مفهوم فقر مطلق و نسبى» 36- توبه / 60. 37- مرحوم آية الله يزدى طباطبايى در عروة الوثقى، ج اول، مساله 23 از تقليد، عدالت را چنين تعريف مىكند «العدالة عبارة عن ملكه اتيان الواجبات و ترك المحرمات، و تعرف بحسن الظاهر الكاشف عنها علما او ظنا و تثبثبشهاده العدلين و بالشياع المفيد للعلم»، مراجع عاليقدر هر كدام بر مضمونى از تعريف حاشيه زدهاند. به هر حال، فسق به معناى كسى كه ترك واجب و اتيان محرم مىكند، مىباشد. شخص فاسق دو نوع است كسى كه اموال كمكى را نيز در معصيتخرج مىكند مانند شرابخوارى كه اگر زكات به وى داده شود او آن را در اين معصيتخرج مىكند و دوم مانند شخصى كه اهل نماز نيست. محل كلام فاسقى نيست كه اموال زكوى را در حرام و معصيت مصرف مىكند. 38- محمدحسن النجفى، همان، ج 15، ص 394. 39- سيد احمد خوانسارى، جامع المدارك، ج 2، ص 77، مؤسسه اسماعيليان، چاپ دوم 1364. 40- يوسف البحرانى، الحدائق الناضرة، همان، ج 12، صص 228-226. 41- حسن بن يوسف الحلى، تذكرة الفقهاء، ج 5، ص 339 - 338، مؤسسه آل البيت، اول، 1414 ه.ق. 42- سيد محمد كاظم يزدى، عروة الوثقى، ج 2، مسئله 9 از اوصاف المستحقين للزكاة. 43- حسينعلى منتظرى، الزكاة، ج 3، ص 252، نشر تفكر، الاولى، 1413 ه.ق. 44- سيد احمد خوانسارى، همان، ص 58. 45- حسن بن يوسف الحلى، همان، صص 338-336. 46- مؤسسه فقه الشيعة، همان، ج 29، صص 202-201. 47- محمد بن الحسن الحر العاملى، همان، باب اول از ابواب ما تجب فيه الزكاة، ح 3. 48- همان، ح 2 و 6. 49 همان، ب 8 از ابواب ما تجب فيه الزكاة. 50- زين الدين بن علي العاملى، شرح اللمعه الدمشقية، ج 7، ص 348. انتشارات و چاپخانه علميه قم، دوم، 1396 ه.ق. 51- محمد بن الحسن الطوسى، المبسوط، ج 6، صص 286-285، المكتبة المرتضوية. 52- حسن بن يوسف الحلى، المختلف، ص 687، مكتبة نينوى الحديثة. 53- محمد حسن النجفى، همان، ج 36، ص 438. 54- محمد بن الحسن الحر العاملى، همان، ج 19، باب دوم از ابواب القصاص فى النفس، ح 4، ص 9. 55- محمد حسن النجفى، همان، ص 433-432. 56- زين الدين بن على العاملى، مسالك الافهام فى شرح شرايع الاسلام، ج 2، ص 250، مكتبه بصيرتى- قم. 57- محمد حسن النجفى، همان، ص 434.
منبع : نامه مفيد - سال 6