محور : فقر و اقتصاد
دكتر فرشاد مؤمنى چكيده 1
ارزيابى نسبتبودجه ساليانه با روند فقر به دو صورت امكانپذيراست:اول به صورت بررسى ميزان تخصيصها در امورى كه فقر را تحتتاثير قرار مىدهد.دوم به صورت تمركز بر جهتگيرىها و سياستهاى اتخاذ شده.در تجربه بودجه ريزى كشورمان همواره رويكرد اولى در دستور كارقرار داشته و به همين خاطر معمولا آسوده خاطرى سياستگزاران دركوتاه مدت به همراه داشته است زيرا گمان مىبردهاند كه باتخصيص منابع براى اشتغال و نيازهاى اساسى مردم ديگر جائى براىنگرانى نيست در حالى كه عملكردها معمولا نتايج معكوسى را نشانداده است. اين مقاله با تاكيد بر جهتگيرى دوم و انواع راهگشايىهاى آن، نارسايىهاى رويكرد اولى را از طريق بررسى تجربهشكستخورده تعديل ساختارى در ايران مورد اشاره و بررسى قرارداده است.
...
محور : فقر و اقتصاد
دكتر فرشاد مؤمنى چكيده 1
ارزيابى نسبتبودجه ساليانه با روند فقر به دو صورت امكانپذيراست:اول به صورت بررسى ميزان تخصيصها در امورى كه فقر را تحتتاثير قرار مىدهد.دوم به صورت تمركز بر جهتگيرىها و سياستهاى اتخاذ شده.در تجربه بودجه ريزى كشورمان همواره رويكرد اولى در دستور كارقرار داشته و به همين خاطر معمولا آسوده خاطرى سياستگزاران دركوتاه مدت به همراه داشته است زيرا گمان مىبردهاند كه باتخصيص منابع براى اشتغال و نيازهاى اساسى مردم ديگر جائى براىنگرانى نيست در حالى كه عملكردها معمولا نتايج معكوسى را نشانداده است. اين مقاله با تاكيد بر جهتگيرى دوم و انواع راهگشايىهاى آن، نارسايىهاى رويكرد اولى را از طريق بررسى تجربهشكستخورده تعديل ساختارى در ايران مورد اشاره و بررسى قرارداده است.
مقدمه:
در ادبيات بودجهبندى و بودجه نويسى سه تلقى متفاوت از مفهومبودجه وجود دارد به اين معنا كه گاه بودجه به عنوان يك«مجوز» براى دريافتها و پرداختهاى معين مورد توجه قرارمىگيرد. گاه از آن به عنوان ابزارى براى «پيشبينى» عملياتاستفاده مىشود و بالاخره معمولا بودجه به عنوان «برنامه»يكساله اقتصادى دولتها در نظر گرفته مىشود. البته ميانتلقىهاى مزبور از بودجه رابطهها و تعاملهاى وسيع وجود دارداما بر حسب آنكه در كشورى تخصيص منابع با رويكرد «رانتى»باشد يا رويكرد «توسعهاى»، نقطه عزيمت و تلقى اصلى متفاوتخواهد بود. 1- در رويكرد رانتى، نقطه عزيمت محورى دربحثهاى مربوط به بودجه و تلقى حاكم از آن، عبارت از بودجه بهعنوان يك «مجوز» است كه بر اساس آن مكانيسم دريافتها وپرداختهاى دولت مشخص مىشود و محور اصلى بحثها و تلاشها نيزعبارت از كسب حداكثر امكانات و تخصيصها و اخذ بيشترينمعافيتها از هر گونه پرداخت است. در چارچوب رويكرد رانتى نيزالبته از بودجه به عنوان برنامه يكساله دولتسخن به ميانمىآيد اما بديهى است كه از اين حد فراتر نرفته و جنبههاىعملياتى و اجرايى آن نسبتى با «برنامه» به مفهوم متعارف آننخواهد داشتبراى مثال در همين دوره اخير در چارچوب اجراىبرنامه تعديل ساختارى در كشورمان بر اساس محاسبات انجام شدهتوسط مسؤولان سازمان برنامه و بودجه، با اينكه هدف محورىبرنامه مزبور، تلاش براى اتخاذ رويكردى جهتبهينهسازى سيستمتخصيص منابع بوده استبواسطه اتخاذ نگرش رانتى در عمل، اتلافهاو اسرافهاى بسيار غير متعارفى در اقتصاد ايران صورت گرفت. يكنمونه عادى اين مساله را در نحوه تخصيص منابع در زمينهبيمارستان سازى طى برنامه مزبور مىتوان مشاهده كرد. محاسبات سازمان برنامه نشان مىدهد كه طى دوره تعديل، تعداد 22هزار تختبيمارستانى در جاهايى ساخته شده كه تقاضايى براى آنوجود ندارد در عين حال از جاهايى كه نيازى بالغ بر 11 هزارتختبيمارستانى وجود داشته است. عملا هيچ تختبيمارستانى جديداحداث نشده فقط به اين دليل كه در رقابتهاى رانت جويانهمسؤولان اين مناطق نتوانستهاند راه به جايى ببرند. و البتهمساله به همين جا هم ختم نمىشود زيرا بر اساس محاسبات موجود،علاوه بر اينكه دولتبطور همزمان مرتكب خطاى نوع اول و نوع دومدر اين عرصه شده است احداث بيمارستان در جايى كه نمىبايد وعدم احداث آن در جاهايى كه مىبايد در عين حال كه نياز بهتخصيص منابع جديد براى احداث تختهاى بيمارستانى همچنان وجوددارد، دولت مىبايستسالانه رقمى نزديك به 1500 ميليارد ريالنيز جهتحفاظت و نگهدارى از تاسيسات احداث شده و بدون مشترىمزبور هزينه مستمر داشته باشد. 2 2- اما در رويكرد توسعهاى،بيشترين بحثها حول چارچوب نگرشها، نوع روابط تابعى ميانمتغيرهاى تصميم گيرى دولت، ميزان كارآمدى سياستهاى مورد نظردولت در بودجه و ميزان سازگارىهاى درونى و بيرونى سياستهاىمزبور است. در چارچوب اين رويكرد نيز بديهى است كه دربارهمجوزها و تخصيصها بحث مىشود اما نقطه عزيمت «برنامه» دولتبر اساس اهداف و استراتژىهاى مشخص مىباشد. تاريخ 50 سالهبرنامهريزى و تقريبا 90 ساله بودجهريزى كشور نشان مىدهد كههمواره رويكرد مسلط در برنامهها او بودجههاى كشورمان رويكرداولى بوده است. و به همين خاطر چه در برنامهها و چه دربودجهها همواره جدال بر سر كسب رانت هر چه بيشتر بوده است واسناد برنامهها نيز متاثر از اين واقعيت تلخ نشان مىدهد كهبرنامههاى ما چيزى فراتر از تعيين تكليف 5 ساله براى دريافتهاو پرداختهاى دولت نيست و آنچه كه كمتر مورد توجه بوده و دربارهاش حثشده، سياستها و جهتگيرىهاى پشتسر اين پرداختهااست و بى شك بخش مهمى از نارسايىها و ناكارآمدىهاى اقتصادايران نيز ناشى از اتخاذ رويكردى نادرست در امر برنامه ريزى وبودجه ريزى رويكرد رانتى بوده است. و بديهى است كه هرگونه اقدام اصلاحى نيز اولين گام خود را مىبايست ايجاد تحول درنگرشهاى حاكم در اين زمينه قرار دهد و رويكرد توسعهاى راجايگزين رويكرد رانتى سازد و در فرآيندهاى تصميمگيرى، بيش ازآنكه معين كنيم به هر فرد يا گروه يا بخش چه ميزان ارز و ريالتعلق مىگيرد، جهتحركت در سياستهاى اتخاذ شده را مورد بحث وچون و چرا قرار دهيم. اين مسالهاى است كه حدود دو دهه استبهصورت فعال در ادبيات توسعه مطرح شده 3 اما همچنان تاكنون درايران جدى گرفته نشده است و اميد آن مىرود كه هر چه سريعترمورد توجه شايسته قرار گيرد. در طى سالهاى گذشته به كراتشاهد اين تجربه تلخ و ناگوار بودهايم كه مسؤولان دولت صادقانهو با حسن يتخواستهاند اتفاقاتى معين در زمينه فقر زدايى،كاهش وابستگى و از اين قبيل صورت پذيرد و بواسطه آن كه ارز وريال كافى هم براى آن تدارك ديده شده بوده، اطمينان داشتهاندكه دستاوردهاى موفقى را به زودى شاهد خواهند بود اما بى توجهىبه روابط تابعى يا علت و معلولى چارچوب نظرى حاكم بر سياستهاىدولت و تناسب آن با شرايط، نيازها و مسايل ايران، عليرغمتخصيص منابع ارزى و ريالى بسيار زياد، نتايجحاصل يا عكس آنچهكه انتظار مىرفته بوده و يا فاصلهاى عظيم با انتظارات مسؤولانكشور داشته است و مساله اصلى هم عدم تامل كافى نسبتبهمبانى و چارچوبهاى حاكم بر آن تخصيصها بوده است. در مقالهحاضر تلاش شده است كه به جاى ارزيابى مساله فقر از كانالميزان منابع تخصيص يافته به اين مساله بر جهتگيرىها وسياستهاى اقتصادى دولت تاكيد شود و از اين كانال موضوع موردبررسى قرار گيرد و به همين خاطر، با اينكه لايحه بودجه سال1378 از مجارى قانونى لازم عبور كرده و به «قانون» تبديل شدهاست، بنا به دلايل زير، محور بررسى و ارزيابى خود را لايحه بودجهقرار دادهايم. 1- معمولا بحثهاى مربوط به بودجه در مجلسحداقل اعتنا را به جهتگيرىها و سياستها يا به تعبير دقيقتر«برنامه» حاكم بر بودجه دارد و عمدتا بحثبر سر نحوه و موضعاصابت تخصيص منابع است ضمن آنكه در همين زمينهها نيز جز موارداستثنايى، تغييرات رخ داده در مجلس نسبتبه لايحه پيشنهادىدولت، ناچيز است. در حالى كه تاكيد اصلى مىبايستبر روى منطقو سياستهاى حاكم بر آن تخصيصها باشد. 2- معمولا هنگام تقديم لايحه بودجه رئيس دولت در گذشته نخست وزير و اكنونرياست جمهورى ضمن نطقى در مجلس رؤوس سياستها واهداف برنامهاىبودجه را مورد توجه قرار مىدهد متن اين نطق كه معمولا توسطسازمان برنامه و بودجه تهيه مىشود و با اصلاحات محدودى از سوىرياست دولت همراه است، شايد تنها سندى است كه در آن راجع بهمضمون برنامهها و ساز و كارهاى اجرايى مبتنى بر چارچوب نظرىحاكم بر سياستهاى بودجه بحثهاى قابل تاملى وجود داردبنابراين استفاده از لايحه بودجه بواسطه سازگارى منطقى ميانلايحه تقديمى و جهتگيرىهاى مطرح شده از منطق بيشترى برخورداراست زيرا مسايل قبل از انجام تغييرات از سوى مجلس را شاملمىشود. 3- معمولا مسؤولان اجرايى امور اقتصادى كشور ادعامىكنند كه آنچه به مجلس تقديم مىشود از تناسبها و سازگارىهاىكارشناسى برخوردار است. اما فعل و انفعالات و تغييراتى كهدر مجلس اتفاق مىافتد، نوعى بهم ريختگى ايجاد مىكند كه مسؤوليتآن با نظام اجرايى كشور نيست و مسؤولان اجرايى فقط مىبايستآنچه را جنبه قانونى پيدا كرده است مبناى عمل قرار دهند.بديهى است اين سخنان تا آن جا كه به جابه جايىهاى اعمال شدهدر تخصيص منابع مربوط مىشود. در مجموع قابل قبول به نظر مىرسداما بواسطه آن كه معمولا در مجلس درباره جهتسياستها و خطمشىها بحث زيادى نمىشود، از اين زاويه مىتوان بهتر نشان دادكه از يكسو جهتگيرىهاى اتخاذ شده تا چه ميزان با اهداف اعلامشده تناسب دارد و از سوى ديگر مسؤوليتهاى نظام اجرايى نيز درموضع اصلى خود قابل پىگيرى
خواهد بود. اهميت موضوع
در گذشتههاى نه چندان دور، مواجهه با مساله فقر و نابرابرىحداكثر به عنوان يك مساله اخلاقى مطرح بود و با همين تلقىوارد ساختن آن را در مباحث علمى و سياستگزارىهاى عالمانه غيرضرورى مىدانستند اما امروز با مجموعه تحولاتى كه در عرصههاىگوناگون انديشه و عمل اتفاق افتاده. از يكسو نوعى اتفاق نظروجود دارد كه مرز بندىهاى و Normative دربارهگزارههاى علمى به هيچ وجه به شكلى كه در گذشته مطرح بوده نهامكانپذير است و نه مطلوب و اساسا امروز ملاك و معيار تفكيكگزارههاى علمى و غير علمى ديگر به گونه سابق نيست و از سوىديگر با روشن شدن اثرات تعيين كننده فقر اقتصادى و ميزان آنبر الگوهاى مصرف توليد جنبههاى انگيزشى انسان، روندهاىتخريب محيط زيست، سطح انباشتسرمايههاى انسانى، ثبات سياسى وارزشهاى اجتماعى و... ديگر كسى برخورد با مساله فقر را يكرويكرد صرفا اخلاقى به شمار نمىآورد و به يك اعتبار مىتوان گفتكه سرنوشت هر برنامه توسعه يكساله يا چند ساله با نحوهبرخورد آن برنامه با مساله فقر روشن مىشود. به همين خاطر استكه ديگر برداشتهاى اقتصادگراى محض از توسعه كه همه چيز را برمحور نرخ رشد اقتصادى مىديد طرفدار چندانى ندارد و با رويكردىانسانى توسعه را فرايندى براى رشد انسانها در جهت دنبال كردناهداف ارزشمند خويش تعريف مىكنند آمارتياسن، اقتصاددانبرجسته هندى و استاد ممتاز دانشگاه هاروارد كه جايزه نوبلاقتصاد در سال 1998 را به خود اختصاص داد تصريح مىكند كهمشخصه اصلى توسعه در اين نگرش، شكوفايى توانايى انسان است وتوانايى انسان را نيز مجموعهاى از عملكردهاى متفاوت معرفىمىكند كه فرد مىتواند از ميان آنها اقدام به انتخاب نمايد. ازنظر او به اين اعتبار است كه مفهوم توانايى، به ناگزير بامفهوم آزادى و گوناگونى انتخابهاى فرد ارتباط مىيابد زيرا اينگوناگونى انتخابهاست كه به فرد امكان مىدهد كه تصميم بگيردمىخواهد چه نوع از زندگى را در پيش بگيرد. به نظر او در چنينتفسيرى از توسعه، فقر حقيقى ديگر صرفا به معناى محروميت مادىنيستبلكه همچنين به معناى فقدان امكانهاى واقعى انتخابشيوههاى ديگر زندگى در نتيجه تنگناهاى اجتماعى يا شرايط شخصىاست. 4
منشاهاى فقر
در چارچوب نگرش بالا به مساله توسعه،بديهى است كه در باره هر مسالهاى از جمله مساله فقرمىبايستبا نگرشى چند وجهى و به صورت فرا رشتهاى رو به رو شد.براى مثال كنتبا ولدينگ تلاش كرده تا نشان دهد كه فقر فرهنگىكه ناظر به شرايط عدم آمادگى روحى افراد براى پذيرفتن هزينهروحى روانى پولدار شدن و پذيرش شيوه زندگى طبقه متوسط استنيز مىتواند مستقلا موضوعيت داشته باشد 5 و مشابه چنينبررسىهايى در زمينه نقش عوامل سياسى و اجتماعى در توليد ياباز توليد فقر نيز ادبيات وسيعى را به خود اختصاص داده كه ازورود به اين عرصهها خوددارى كرده و صرفا مساله را در كادرمشخص فقر اقتصادى دنبال مىكنيم. تا آنجا كه به موضوع مقالهحاضر مربوط مىشود مىبايست سبتبودجه را با فقر اقتصادىدريابيم ديديم كه فقر اقتصادى يكى و تنها يكى از زمينههاىايجاد فقر است. ندارى، يعنى فقر اقتصادى، به دلايل مختلفمىتواند بروز كند و در وضعيتهاى گوناگون مىتواند تداوم يابد.بررسى دلايل بروز و تداوم ندارى مىتواند زمينه را براى رفعبحران ندارى آماده سازد. دلايل مختلفى براى بروز ندارى مىتواندوجود داشته باشد. در زير به آن موارد اشاره مىشود. يكم:ركود اقتصادى و پايين آمدن امكانات دستيابى به اشتغال دوم: افزايش نابرابريها سوم: فقدان برنامه توسعهاى متكى به حفظ منافع طبقات كم درآمدو ندار جامعه چهارم: بالارفتن درجه حاشيهنشينى در سياستيكپارچه سازى تجارتجهانى و كيهانى كردن جريانهاى مالى بينالمللى پنجم: بالا رفتن نرخ زاد و ولد ششم: وجود بيماريهاى علاجناپذير و آسيب رساننده هفتم: شدت گرفتن تخريب منابع طبيعى هشتم: بالارفتن مهاجرت از محل سكونتبه نقطهاى ديگر درداخل و خارج كشور نهم: گسترش دامنه كاهش در رفاه اجتماعى و هزينههاى ملى لازمبراى بالابردن ميزان رفاه دهم: بالا رفتن درجه تبعيض در درون خانواده يازدهم: بالارفتن شدت بيكارى به ويژه در مواردى كه بيكارىماهيتحاد دارد دوازدهم: افزايش هزينههاى اقتصادى و اجتماعى سيزدهم: بالا رفتن مقدار زمان صرف شده براى انجام كارها بهگونهاى كه اتلاف وقت گسترش يابد چهاردهم: ادامه روند جهانى شدن و سياست آزاد سازى پانزدهم: گسترش آزادسازى در بازار كار شانزدهم: تغييرات سريع جمعيتى و بالا رفتن ميزان مهاجرت بهمناطق شهرى هفدهم: گسترش فعاليتهايى كه بهرهورى اندكى دارند يا به طور كلىبه صورت نيمهپنهانى در بخش زيرزمينى انجام مىپذيرند هجدهم: دشوار شدن دسترسى به منابع مولد نوزدهم: ناكفايى توسعه تامين مسكن شهرى و تجهيز ناكافىزيربناهاى اقتصادى بيستم: بروز جنگ، درگيريهاى داخلى و خارجى و اختلافهاى سياسى بيست و يكم: شدت يافتن بحرانها و نابسامانيهاى اقتصادى و مالى بيست و دوم: افزايش اختلالهاى زيست محيطى بيست و سوم: ايستا و دنباله رو بودن سياستهاى دستمزد بيست و چهارم: محدود شدن رابطه بين كارآيى و امكان كسب ياتداوم اشتغال 6 بديهى است كه هر يك از اين موارد از نظر شدت تاثير بر فقر،پوشش ايجاد فقر از نظر گروهها و طبقات اجتماعى، مناطقجغرافيايى و... با يكديگر تفاوتهاى اساسى دارند. اما اگر مساله را در چارچوب برنامههاى توسعه يا بودجههاىبرنامهاى مورد توجه قرار دهيم نوعى اتفاق نظر در اين بارهوجود دارد كه برنامههاى تعديل ساختارى و بودجههايى كه برمبناى چارچوب نظرى برنامه تعديل ساختارى تهيه و تنظيم مىشوند،نقش سيستماتيك در ايجاد و باز توليد فقر اقتصادى دارند. «علل اقتصادى فقر را عمدتا ناشى از وجود بحرانهاى اقتصادى،سياستهاى اقتصادى داخلى و اجراى برنامههاى تعديل ساختارىمىدانند زيرا اجراى اين برنامهها باعث كاهش درآمد، افزايشنابرابرى، بيكارى و كاهش در پوشش نيازهاى اساسى و خدمتاجتماعى مىشود كه هر كدام مستقيما در ميزان فقر تاثيردارد.» 7 در توضيح نقش برنامه تعديل ساختارى در زمينه ايجاد فقر، نظريهپردازان اقتصاد و توسعه هر يك بر جنبههاى ويژهاى اقتصاددان برجسته دانشگاه MIT حساسيتاصلى را نسبتبه رويكرد نرخ بهره واقعى مثبت در برنامه مزبورنشان مىدهد از نظر او، نرخهاى بالاى بهره براى سرمايه در گردشمعمولا توسط بنگاههاى اقتصادى به قيمتبالاتر كالاها انتقالمىيابد. (بويژه اگر اين بنگاهها دستبالا را در بازار داشتهباشند) به دليل افزايش هزينههاى توليد عرضه نيز كاهش يافته و درنتيجه ركود تورمى پيدا مىشود. هزينههاى بالاى وامگيرى به همراهمحصول كمتر، تقاضا براى سرمايهگذارى را نيز كاهش خواهد دادنرخهاى بهتر براى سپردهها مىتواند منابع مالى را از بازارهاىغير رسمى به سوى خود بكشد و لذا جريان اعتبارات را در اين بازاركند مىسازد و منجر به افزايش هزينههاى دريافت وام مىشود اينامر نيز اثرات نامطلوبى بر محصول و سطح قيمتها بر جا خواهدگذاشت. نمونه برزيل نشان مىدهد كه نرخهاى بالاى بهره همراه باحجم پايين سرمايهگذارى، منجر به رويكردهايى مىشود كه احتكار وسفتهبازى را به اوج رسانده و زمينهها را براى يك سقوط بزرگفراهم مىآورد 8 پاتريشيوملر بر نوع، نگاه به درآمدهاى مالياتىدر اين برنامه تاكيد كرده و تصريح مىكند كه درآمدهاى مالياتى(اعم از مستقيم و غير مستقيم) در فرآيند اجراى برنامه تعديلساختارى روندى كاهشى را نشان داد از نظر او دو عامل اساسى دراين زمينه وجود دارد عامل اول آنست كه در طول اجراى برنامهتعديل ساختارى در امريكاى لاتين اصلاحات اقتصادى بر روى كاهشنقش دولت متمركز گرديد. بنابراين اصلاحات مالياتى به طور كلى ازدستور كار خارج شد تا از آنچه كه آثار منفى بر روى نقش پوياىمورد نظر براى بخش خصوصى در فرآيند بهبود و رشد خوانده مىشدپيشگيرى شود. 9 اما سياستى كه بيش از همه مورد توجه و تاكيدقرار دارد و نقطه محورى و مشترك در همه تجربههاى تعديلساختارى در سطح كشورهاى توسعه نيافته است. سياست تضعيف ارزشپول ملى است. و نوعى اتفاق نظر درباره آثار مخرب آن وجوددارد. گزارش مشترك از بانك جهانى و Reecardo-Faini از دانشگاه جان هاپكينز يكى از برجستهترين وپر سر و صداترين كارها در اين زمينه است زيرا با جمعآورىدادههاى مربوط به 83 كشور طى 25 سال گذشته كه به اجراى سياستمزبور متوسل شدهاند، نشان دادند كه اين رويكرد نسبتبه تحققاهداف اصلى خود كاهش واردات و افزايش صادرات عقيم است امانقش تعيين كننده در كاهش توليد داخلى دارد. 10 اين يافتههادقيقا با نتايج كار مشترك «سباستين ادواردز» و «احمدلياقت» كه در سال 1986 انتشار يافت همسوئى داشت كه در آنتصريح شده بود كه سياست تضعيف ارزش پول ملى از سه طريق بهانقباض عرضه كل و كاهش توليد منجر مىشودكه عبارتنداز: افزايشهزينههاى جارى واردات كالاهاى واسطهاى، تغيير اجتنابناپذير درسطح دستمزدها و كاهش حجم اعتبارات واقعى شركتها 11 اين يافتههاپژوهشگر را به ياد مقاله مشهور جانمينارد كينز مىاندازد كهنزديك به 80 سال پيش گفته بود: براى واژگون نمودن اساس يكجامعه، هيچ وسيلهاى ظريفتر و مطمئنتر از كاهش ارزش پول رايجنيست. اين فرآيند تمام نيروهاى پنهان قانون اقتصادى را از جهتنابودى به خدمت مىگيرد و اين كار را طورى انجام مىدهد كه حتىيك نفر از ميليونها نفر نيز متوجه آن نمىشود. 12 بواسطهمجموعه سياستهاى اين چنينى است كه در هر يك از بررسىهاى كشورى،قارهاى و جهانى كه در باره عملكرد برنامه تعديل ساختارى صورتپذيرفته نوعى اتفاق نظر وجود دارد مبنى بر اين كه نرخ رشدتوليد ناخالص ملى در دورههايى كه برنامه مزبور اجرا نمىشدهاستبه مراتب بيشتر از دورانى است كه اين برنامه به اجرا درمىآيد 13 تا آنجا كه به مساله فقر مربوط مىشود حتى نرخهاىتورم 5 رقمى نيز در تجربه تعديل كم سابقه نبوده است 14 بر اساسمستنداتى كه سازمان يونيسف تهيه كرده است از زمان به اجرادرآمدن اين برنامه تاكنون سالانه 500 هزار كودك به واسطهمحدوديتهاى بودجهاى اعمال شده بر بخشهاى بهداشت و درمانكشورهاى توسعه نيافته جان خود را از دست مىدهند 15 در سطحقارهاى نيز تحقيقات كميسيون اقتصادى سازمان ملل متحد درآفريقا نمايانگر آن است كه طى دهه 1980 كه بواسطه حاكميتبرنامه تعديل ساختارى از آن با عنوان دهه از دست رفته يادمىشود در كشورهايى كه اين برنامه را به اجرا درآوردهاندهزينههاى امور بهداشتى به ميزان 50% و هزينههاى آموزشى 25%كاهش يافته است 16 و در تجربههاى كشورى نيز نمونه شيلى قابلذكر است. نتايجيك بررسى در مورد تاثير سياستهاى تعديل برزندگى اهالى پايتخت كشور مزبور نشان مىدهد كه طى سالهاى 1979تا 1988 نسبتخانوارهايى كه فقير محسوب مىشوند از 36% جمعيتبه 7/49% جمعيتشهر افزايش يافته بيشترين افزايشها در ميان آنگروه از خانوارهايى است كه به شدت فقير محسوب مىشوند يعنىخانوارهايى كه درآمدشان حتى براى تامين مالى مواد غذايى كفافنمىدهد . 17
فقر و تعديل ساختارى در ايران
ارزيابى عملكرد برنامه تعديل ساختارى در ايران از هر جنبهاى كه صورتپذيرفته، مشابهتهاى تكان دهندهاى را با همه تجربههاى ديگر دركشورهاى توسعه نيافته نشان داده است و بررسىهاى عميقترى رامىطلبد اما به نظر مىرسد كه استناد به اظهارات دست اندركارانمستقيم برنامه مزبور در ايران تا حدود زيادى ما را از نياز بهجمعآورى شواهد و استنادات بيشتر مستغنى سازد. كتاب اقتصادايران از انتشارات مؤسسه عالى پژوهش در برنامهريزى و توسعهوابسته به سازمان برنامه و بودجه با جمع آورى مقالاتى از مسعودروغنى زنجانى، محمد طبيبيان، مسعود نيلى و... تجربه و عملكردتعديل ساختارى در كشورمان را از موضع مدافعان و مجريان برنامهمزبور به بحث گذاشته است در مورد انتظارات مجريان از نتايجبرنامه تعديل ساختارى در ايران آمده است: «سياستهاىتعديل اقتصادى، با هدف برقرارى قيمتهاى تعادلى در تمامبازارها، تا پايان برنامه اول در كشورمان به اجرا درآمد تلقىكلى آن بود كه در سال 1373 از يك سوى در مورد هيچ كالا ياخدمتى بازار دوگانه وجود نخواهد داشت و از سوى ديگر دولتبابودجهاى متوازن و بدون اثرهاى فزاينده پولى و در زمينهاى غيرتورمى، هدايت اقتصاد كشور و نيز ارائه خدمات عمومى كه تداومخواهد بخشيد، سياستهاى اعلام شده حاكى از آن بود كه قيمتهاىبازار آزاد به ميزان چشمگيرى كاهش خواهد يافت و وفور ناشى ازتوليد انبوه واحدهاى توليدى، وضعيت رفاهى مطلوبى براى جامعهپديد خواهد آورد.» 18 درباره منزلت قانونى آنچه كه به نامبرنامه تعديل ساختارى در ايران به اجرا درآمد مىخوانيم:«منطق حاكم بر اعمال تدريجى سياستهاى تعديل اقتضا مىكرد كهمراحل زمانى، نحوه اجرا، پيامدهاى مورد انتظار، سياستهاى پولى- مالى و حمايتى و ابزارهاى لازم در كنار يكديگر و به صورتهماهنگ و سازگار قرار داده شوند. لازمه اين هماهنگى و سازگارىانجام اصلاحات ساختارى (تعديل اقتصادى) بر اساس برنامههاىاجرايى در زمينههاى مختلف پولى - مالى - ارزى - تاميناجتماعى و جز اينها در چارچوب سياستهاى كلى برنامه اول بود.در مقابل شكل ديگر آن بود كه هدايت كار بدون مقيد شدن بهچارچوبى مدون و به صورت روزمره انجام پذيرد... آنچه كه ملاكعمل قرار گرفت اداره روز به روز سياستهاى تعديل بود.» 19 در مورد سياستهاى ارزى طى برنامه مزبور آمده است: «...تلقى آن بود كه با كاهش قيمت ارز رقابتى، هزينه توليد كاهشمىيابد و در نهايت قيمت محصولات پايين خواهد آمد. دوم آنكهقيمت واقعى ارز در حالت تعادلى حتى از 600 ريال هم كمتراست...عدم سازگارى بين سياستهاى تعديل نرخ ارز و سياستهاىتعديل قيمت كالا در نهايتسياست تعديل اقتصادى را دچار مشكلىكرد كه خود براى مقابله با آن ايجاد شده بود.» 20 درباره روندهاى رشد اقتصادى كشور مىخوانيم: «رشد اقتصادى در سالهاى 1371 و 1372 به مراتب پايينتر از سالهاى 1369 و1370 بود و در مقابل حجم نقدينگى طى سالهاى 1368 تا 1371 تقريبا بهميزان 100% افزايش يافته بود و در نتيجه ظرف فاصله زمانى ذكرشده جامعه افزايش 76 درصدى شاخص قيمتها را تجربه نموده بود.از سوى ديگر بر اساس مبانى نظرى جديد مقبوليتسياستها، نقشتعيين كنندهاى را در شكلگيرى انتظارات و واكنش مردم ايفامىنمايد و انتظارات نيز در كوتاه مدت عامل تعيين كننده نرخارز است. از آن جا كه پيشبينىهاى به عمل آمده و اعلام شده درمورد نرخ ارز به دفعات در طول زمان به ميزان چشمگيرى متفاوتاز آنچه كه در عمل تحقق يافت گرديده بود. به نظر مىرسد كه برخلاف مقاطع ابتدايى اعمال سياستهاى تعديل سياست اعمال شده بهلحاظ مقبوليت نيز در مقطع زمانى اعمال شده دچار مشكل اساسىبود.» 21 در مورد رابطه تعديل اقتصادى و فقر در تجربهكشورمان نيز آمده است: «نبود يك نظام تعريف شده تاميناجتماعى در كنار سياستهاى تعديل اقتصادى باعثشد كه... افزايشنرخ تورم، قدرت خريد قشرهاى مورد حمايت را تقليل دهد... 22 ... آزادسازى قيمتها، با حفظ ساختار انحصارى... از لحاظ رفاهىبويژه عدالت اجتماعى تبعات نامطلوبى به بار مىآورد» 23 درباره مسايل ديگر مربوط به اين تجربه مىخوانيم: «حجم نقدينگى به عنوان مهمترين محركه تقاضاى كل در اقتصاد ايرانظرف سالهاى 1368 تا 1372 بطور كامل رها شده و خارج از كنترلبوده است. در نتيجه طى دوره ياد شده با متوسط رشد 2/25 درصددر سال بالاترين نرخ رشد سالانه حجم نقدينگى تاريخ اقتصاد كشوررا داشتهايم كه عامل اصلى تورم ايجاد شده ظرف اين دوره بودهاست... تحليل مساله چگونگى شكلگيرى بدهىهاى خارجى و بروزبحران بازپرداختبدهىها بدليل عدم ارتباط مستقيم با سياستهاىتعديل اقتصادى از حوصله گزارش حاضر خارج است.» 24 و بالاخره در باره دلايل توقف اين برنامه مىخوانيم: «عملكرد اقتصاد كشور در فاصله سالهاى 1370 تا 1373 تصويرى معكوس راارائه نمود. رشد اقتصادى سير نزولى چشمگيرى را پيمود و درمقابل نرخ تورم با شدت زيادى از كمتر از 10% در سال 1369 بهبيش از 35% در سال 1373 رسيد. قيمتبازار آزاد ارز كه علاوه برنقش متعارف اقتصادى خود به عنوان شاخصى از توان دولت درپيشبرد سياستهاى تعديل شناخته شده بود نيز نه تنها كاهش نيافتبلكه طى فاصله سالهاى 1368 تا 1373 بيش از 80% افزايش يافت...در اين دوره خالص بدهى دولتبه بانك مركزى با شدت بى سابقهاىافزايش يافت و سرانجام به رشد متوسط سالانه 28% نقدينگى ظرففاصله سالهاى 1370 تا 1373 رسيد. مجموعه موارد فوق منتهى بهوضعى گرديد كه قيمتهاى بازار آزاد در حال افزايش بودند وقيمتهاى رسمى با تحميل هزينههاى سنگين براى مردم و دولت...دورى را ترسيم مىنمود كه فرآيندى پر هزينه و واگرا را براىاقتصاد كشور در پى داشت. 25 تا آنجا كه به رابطه برنامهتعديل با فقر اقتصادى مربوط مىشود، ادبيات برنامه تعديلساختارى حاكى از آن است كه فقرا ممكن است از سه طريق در معرضپيامدهاى اين برنامه قرار گيرند: 1- از طريق كاهش هزينههاىعمومى (بويژه در زمينههاى بهداشت، آموزش و پرورش و آموزشحرفهاى) 2- از طريق افزايش قيمت كالاها و خدمات مصرفى 3-از طريق كاهش اشتغال و سطح دستمزدها و درآمدهاى واقعى.» 26 در تجربه ايران نيز مراجعه به گزارشهاى رسمى، بويژه گزارشهاىمربوط به بودجه خانوارهاى شهرى و روستايى نمايانگر آن است كهبطور كلى از سال 1369 به بعد همواره هزينه خانوار نسبتبهدرآمدهايش چه در روستا و چه در شهر، بيشتر بوده است اما درزمينه موارد سهگانه بالا نيز شواهد نمايانگر تاثير پذيريهاىشديد كشورمان از پيامدهاى تعديل ساختارى بوده است در مقالهاىكه در تاريخ 6/10/1376 در واكنش به انتشار اسناد لايحه بودجه1377 آمده است مىخوانيم كه بر اثر تامين نشدن بودجه موردنياز وزارت آموزش و پرورش سرانه دانش آموزى به قيمتهاى ثابتاز سال 1372 سير نزولى شديدى را آغاز كرده استبراى مثال درحالى كه نسبت دانشآموز به معلم در دورههاى راهنمايى ودبيرستان در عربستان 12، سوريه 18، قطر 7، پاكستان 19، عمان17، كويت 11، اردن 20، ژاپن 17 و مالزى 19 ستشاخص مزبور دركشورمان به 32 رسيده است همچنين با توجه به هزينهبر بودنآموزشهاى فنى و حرفهاى در مقايسه با آموزشهاى نظرى و نيزفشارهاى مالى وارده بر آموزش و پرورش طى سالهاى اخير درصد هنرجويان به كل دانشآموزان دوره متوسطه تنزل يافته و به حدود 13%رسيده، است. و درصورت تصويب لايحه بودجه پيشبينى شده كه سهمآموزش و پرورش از بودجه عمومى درستبه پايينترين سطح خود طىسالهاى پس از انقلاب اسلامى برسد كه معادل رقمى كمتر از 3%توليد ناخالص داخلى است درحالى كه ميانگين جهانى نسبت مزبوررقمى بالاتر از 5% است. 27 در مورد روندهاى افزايش قيمت كالاها وخدمات پيشتر اشارههاى لازم صورت گرفت. در مورد سوم نيز كافىاستبه اظهارات يكى از مقامات مسؤول در اين زمينه توجه كنيمكه اخيرا با صراحت اظهار داشته است كه طى دوره 1370 تا 1376تنها بالغ بر چهارصد هزار نفر از كانالهاى رسمى و قانونى حكماخراجى دريافت نمودهاند 28 و اين در حالى است كه طى سالهاىمزبور مرتبا اعلام مىشده كه سطح بيكارى در كشورمان كاهش يافتهاست. از نظر سطح دستمزدها و درآمدهاى واقعى نيز با توجه بهاينكه در ايران شاخص مزد و حقوق دريافتى فقط براى كارگرانساختمانى و كاركنان واحدهاى صنعتى وجود دارد. اين دو مورد رامىتوان به عنوان وضعيت مجموعه نيروى كار فعال در بخش توليدغير كشاورزى كشور به شمار آورد. بررسى شاخصهاى دستمزد كارگرانساختمانى در مناطق شهرى كشور براى دورههاى 1369 تا مهرماه1376 نشان مىدهد كه دستمزد كارگران ساختمانى در اين فاصله 3/4برابر شده است. پايينترين افزايش در اين مجموعه به كاركنانتخصصى ساختمان مثل نقاش، آسفالتكار و مقنى مربوط بوده است.مزد و حقوق بنا باعدد شاخص (4/474) در مهر 1376 بالاترينافزايش را داشته است. پس از آن مزد و حقوق كارگران ساده قرارداشته كه شاخص آن به عدد 5/447 رسيده است. مقايسه اين ارقامبا شاخص بهاى كالاها و خدمات مصرفى در مناطق شهرى، شاخص بهاىعمدهفروشى كالاها و شاخص بهاى توليدكننده براى همين دوره بهوضوح نشان مىدهد كه افزايش مزد و حقوق كارگران ساختمانى بهاندازه افزايش قيمتها نبوده است. مقايسه مزد و حقوق كارگرانساختمانى با شاخصهاى خردهفروشى نشان مىدهد كه افزايش قيمتهادر اين دوره 2/52% بيش از افزايش دستمزد كارگران بوده است. بهعبارت ديگر نيروى كار ساختمانى بخش بزرگى از قدرت خريد خود رادر اين دوره از دست داده است. وقتى مزد و حقوق اين كارگران باشاخص بهاى توليد كننده مقايسه مىشود، افزايش قيمتها 5/26% بيشاز افزايش مزدها بوده است. اين وضع نشان مىدهد كه در طول دوره1369 تا 1376 سهم نيروى كار در هزينه توليد كاهش يافته است.به بيان ديگر بخشى از گرانى با تضعيف ارزش كار پوشش داده شدهاست نبايد از اين گفته چنين استنباط كرد كه نيروى كار بازدهبيشتر داشته است. به نظر مىرسد كه نيروى كار در رويارويى باعارضه افت قدرت خريد و تحمل بخشى از بار هزينه افزايش توليد، بهرهورى خود را كاهش داده باشد. در نهايت ادامه اين وضع نه بهسود نيروى كار عمل كرده و نه به كارفرما بهرهاى رسانده است.در مقابل كشور به درون دور باطل افتبهرهورى و كاهش قدرتخريد سوق داده شده است. وضعيت مشابهى در مورد مزد و حقوقكاركنان واحدهاى صنعتى كشور مشاهده مىشود. در اين مورد، مزد وحقوق و مزاياى پرداختى به كارگران و كاركنان واحدهاى بزرگصنعتى در فاصله 1369 تا شهريور 1375 تقريبا 2/5 برابر شدهاست. وقتى ارقام نقدى اين مجموعه نسبتبه تورم تعديل مىشود،رقم شاخص از عدد 100 در سال 1369 به 7/116 در شهريور 1375محدود مىشود. مقايسه مستقيم ارقام با تورم نشان مىدهد كه قدرتخريد سبد مزد و حقوق و مزاياى كاركنان از سال 1372 به بعد سيرنزولى داشته است. اين در حالى است كه تعداد كاركنان واحدهاىبزرگ صنعتى نيز افزايش داشته است. به بيان ديگر، مزد و حقوق ومزاياى سرانه پرداختى به كاركنان واحدهاى بزرگ صنعتى، بيش ازارقام ذكر شده قدرت خريد خود را از دست داده است. 29 تذكر ايننكته ضرورى است كه در مورد سطح دستمزدها و تحولات آن بر حسبتغييرات سطح قيمتها تعمدا به گزارش منتشره از سوى اتاقبازرگانى استناد شده است كه ديگر جاى هيچ گونه بحث و ترديدىباقى نماند.
فقر و بودجه سال 1378
هنگامى كه روندهاى اقتصادى كشور فرايندهاى تشديد بىثباتى و واگرايىرا به شرحى كه از زبان مسعود نيلى آورديم طى مىكرد با رسيدن بهآستانه انفجار اجتماعى - سياسى در ماههاى اوليه سال 1374فرمان توقف برنامه مزبور صادر گرديد و مجموعهاى از رويكردهاىبىسابقه كنترل جايگزين رهاسازىهاى قبلى شد. در گزارشاقتصادى سال 1373 درباره پى آمدهاى برنامه تعديل ساختارى بهصراحت آمده است: كاهش استقراض از سيستم بانكى به صفر، دربودجه عمومى دولت، اگر چه مىتواست در كاهش روند نقدينگى وتخفيف فشارهاى تورمى در جامعه مؤثر باشد لكن وجود دو عامل درطى سالهاى اخير باعثشد كه نه تنها اين تاثير خنثى شود بلكهروند نامطلوب گذشته تشديد شود. عامل اول، ايجاد حساب ذخيرهتعهدات ارزى در سال 1372 به دنبال شناور شدن نرخ ارز از ابتداىاين سال است. با شناور شدن نرخ ارز با توجه به اينكه ايفاىتعهدات ارزى دستگاههاى اجرايى كه با نرخ ارز 70 ريال گشايششده بودند و به هنگام سررسيد بايد به نرخ شناور پرداختمىگرديدند. با مشكل مواجه شده بود مقرر گرديد ما به التفاوتمذكور از محل حساب ذخيره تعهدات ارزى كه به همين منظور افتتاحگرديده بود تامين شود و مانده اين حساب در پايان هر سال بهحساب بدهى دولتبه بانك مركزى جمهورى اسلامى ايران منظور گردد.بار مالى ناشى از اين امر طى سالهاى 1372 و 1373 مجموعا بالغبر 13 هزار ميليارد ريال بوده است كه با در نظر گرفتن ضريبتكاثر پولى موجبات افزايش نقدينگى به ميزان 35 هزار ميلياردريال را طى دو سال مزبور فراهم آورده است. عامل دوم بدهىشركتهاى دولتى به سيستم بانكى است... مانده بدهى اين شركتهاكه در سال 1367 حدود 1028 ميليارد ريال بود طى دوره 1367 تا1373 حدودا 9 برابر شد و به رقم 3/9734 ميليارد ريال بالغگرديد. 30 درباره ساير عوارض تضعيف ارزش پول ملى نيز در گزارشمزبور مىخوانيم: «شاخص ضمنى هزينههاى مصرفى دولت در سال1372 نسبتبه سال قبل حدود 70% رشد داشته است. فروش بخشبزرگترى از درآمدهاى ارزى دولت در اين سال به نرخ شناور اينامر را موجب شده است.» 31 در اين گزارش همچنين تصريح شدهاست كه طى سالهاى 1368 تا 1373 نرخ رشد قيمت كالاهاى سرمايهاىدر مقايسه با كالاها و خدمات مصرفى بيشتر بوده و در موردكالاهاى مصرفى نيز سبد مصرفى دولت در مقايسه با خانوارها ازتورم آسيب بيشترى ديده است. 32 با انتشار گزارش اقتصادى سال1374 آثار دستبرداشتن از ايجاد فضاى بىثبات از طريق كنترلقيمت ارز آشكار شد. با اين كه حدود سه ماه از اين سال همچنانسياستهاى گذشته اعمال مىشد و نيز عليرغم آنكه شوك كنترلى دولتدر اين سال بسيار شديد بود گزارش مزبور به روشنى نشان مىدهدكه دستبرداشتن دولت از ناامن سازى فضاى عملكرد اقتصادى ازطريق دستكارى و تضعيف مكرر ارزش پول ملى آثار خود را بلافاصلهبر روى رشد اقتصادى، به ويژه رشد بخشهاى مولد و كاهش بالنسبهشديد خدمات بازرگانى و افزايش سرمايه ثابت تشكيل شده نشانداده است. در اين گزارش مىخوانيم: «با به اجرا درآمدنسياستهاى تثبيت اقتصادى، رشد اقتصادى روندى فزاينده يافت و از6/1% به قيمت ثابتسال 1361 در سال 1373 به 5/4% در سال 1374رسيد... رشد ارزش افزوده بخش كشاورزى در سال 1374 به 7/3%رسيد كه در مقايسه با 2% مربوط به سال 1373 افزايش قابل توجهىرا نشان مىدهد... رشد ارزش افزوده بخش صنعت در سال 1374 به8/5% رسيد... در حالى كه رقم سال قبل معادل 4/3% بود... رشدسرمايهگذارى بخش خصوصى در بخش مسكن نسبتبه سال 1373 در سال1374 معادل 8/35% بود... سهم كاهش خدمات بازرگانى نسبتبه سالقبل 7/4% بود و...رشد تشكيل سرمايه ثابت ناخالص داخلى از 4/3%در سال 1373 به 7/3% در سال 1374 افزايش يافته است.» 33 با روى كار آمدن دولت جديد پس از دوم خرداد 1376 انتظار مىرفتكه با استفاده از فضاى مساعدى كه در سطح ملى ايجاد شده شور ونشاط مضاعف مردم و انگيزهاى وسيعتر مشاركت ملى در كناراستفاده از تجارب پيش گفته، فرايند بى انتهاى آزمون و خطاىدوران تعديل ساختارى جاى خود را به اتخاذ رويكردهاى انديشيدهو منطبق بر شناخت واقعيتهاى اقتصادى - اجتماعى كشورمان دهداما با كمال تاسف طرفداران برنامه تعديل ساختارى كه مجددا ازموقعيتبالنسبه قدرتمندى در مديريت اقتصادى كشور برخوردارشدند به جاى پندگيرى از تجربيات پيشين بدنبال آزمونى مجدد ازتجربه شكستخورده تعديل ساختارى برآمدند. علائم اوليه چنينرويكردى را به وضوح از متن سخنان تهيه شده براى رياست محترمجمهورى به مناسبت ارائه لايحه بودجه سال 1377 در آذرماه 1376يعنى در حالى كه كمتر از 6 ماه از آغاز مسؤوليت اجرايى دولتجديد مىگذشت مىتوان مشاهده نمود در صفحه 4 اين گزارش 2 بار بهصورت مكرر سخن از «فراهم كردن زمينه اصلاحات ساختارى» بهميان مىآيد. 34 و در صفحه 9 آن سخن از اتخاذ سياستى به ميانمىآيد كه موجب مىشود منابع بانكى به فعاليتهاى اقتصادى بابازدهى بيشتر تخصيص يابد 35 اين رويكرد سنتى نئوكلاسيكى كه براىانواع كالاها و خدمات هيچ مرتبه بندى خاصى قايل نيست و نقشارزش افزوده بيشتر ايجاد كردن - ايجاد بازدهى بيشتر - را علامتدرست، و مناسب بودن فعاليتبه حساب مىآورد در دوره تعديلآزمايش خود را پس داد و جامعه ما شرايطى را به واسطه آن شاهدبود كه از يكسو حجم بسيار عظيمى از منابع صرف واردات كالاهاىتجملى و لوكس و با مضمون ضدتوسعهاى بود و از سوى ديگر دربيمارستانهاى كشور مرگ و ميرهاى ناشى از در دسترس نبودنابتدايىترين داروها و امكانات اتفاق افتاد. فلسفه اساسى عنايتويژه به كالاهاى اساسى» و نيز تاكيد قانون اساسى بر ضرورت خودكفايى در برخى اقلام معين محصولات كشاورزى و... نيز همگىواكنشهايى منطقى و متكى به تجربيات طولانى تاريخى در اين زمينهبوده است. همه مىدانند كه در ايران فعاليتهاى غير مولد«بازدهى» غير متعارفى دارند و اين بازدهى غير متعارف منشاپويايى وسيع اين بخش و اختصاص بيش از اندازه منابع كشور به آنو تعميق ناموزونىهاى موجود در كل ساختار اقتصادى كشور شده استبراى مثال در حالى كه بحران اصلى اقتصاد كشور، نارسايىهاىساختارى در قسمت عرضه كالايى است و عدم تعادل بسيار شديد موجودميان عرضه كل و تقاضاى كل نيز به همين مساله بازگشت دارد، درطى فاصله سالهاى 1355 تا 1373 در حالى كه در مجموع رقمى حدود5/61% بر سطح اشتغال در كل كشور افزوده شده است (افزايش جمعيتدر همين دوره حدود 80% بوده است.) بخشهاى كشاورزى، صنايع ومعدن يعنى مهمترين بخشهاى مولد كشور به ترتيب فقط 6/11% و 4/35%بر سطح اشتغال خود افزودهاند اما در همين مدت شمار شاغلان بخشخدمات افزايشى معادل 1/143% داشته است 36 بنابراين دامنزدن بهرونق اين بخش و ايجاد محدوديتهاى جديد بر سر راه بخشهاى مولدصرفا به واسطه آن كه «بازدهى» اين بخش بالاتر است نمىتواندبراى اقتصاد «بيمار» ايران راه گشايى داشته باشد و رهنمودهاىاقتصاد نئوكلاسيكى تطابق بسيار ناچيزى با شرايط، مسايل ونيازهاى جامعه ايران دارد. تا آنجا كه به بودجه 1378 مربوطمىشود رويكرد مزبور - نگاه نئوكلاسيكى به مسايل اقتصادى ايران- به شكلهاى گوناگون در تبصرههاى بودجه قابل مشاهده است وبه نظر مىرسد همچنان بر روى تلاش جهتحل مسايل اقتصادى كشور باتكيه صرف بر ابزارهاى پولى در مركز توجهات مديريت اقتصادىكشور قرار داشته باشد. براى مثال در حالى كه در اسناد رسمىسازمان برنامه - از جمله گزارشهاى اقتصادى سالانه، مكرر بحث ازآثار زيانبار تضعيفهاى مكرر ارزش پول ملى بر روى متغيرهاىكلان اقتصاد كشور و نيز دامن زدن به بىثباتى اقتصادى به ميانآمده است در اين لايحه از يكسو به بانك مركزى اجازه داده شدهاست كه نرخ فروش ارز را به گونهاى تعيين كند كه از اين محل رقمىمعادل 86/11 هزار ميليارد ريال درآمد كسب شود و از سوى ديگردر بند 4 - ج از تبصره 29 مقرر شده كه كسرى ريالى پرداختتعهدات خارجى از طريق حساب ذخيره تعهدات ارزى تامين شود كهبه شرحى كه قبلا آمد اثرات مخرب آن از جهت افزايش پايه پولى وتورم ناشى از آن اجتنابناپذير خواهد بود به اين رويكردمىبايست افزايش وسيع قيمت كالاها و خدمات عرضه شده از سوى دولترا نيز افزود كه به دو صورت در لايحه بودجه آمده است. صورت اولآن عبارت از افزايش مستقيم قيمت هاست كه از بنزين و پست ومخابرات گرفته تا عوارض برق و نفت و گاز و... را در برمىگيردو صورت دوم آن در نظر گرفتن افزايشهاى بسيار شديد در سودانتظارى بنگاههاى دولتى است و از آنجائى كه در كوتاه مدت فرصتيكساله- امكان در نظر گرفتن تمهيدات با مضمون توسعهاىبراى افزايش سود بسيار بعيد است على القاعده راهى جزافزايشهاى بسيار وسيعتر در قيمت كالاها و خدماتى كه به صراحتدر بودجه نيامده استباقى نخواهد ماند. به علاوه با توجه بهاينكه از طريق بندهاى مختلف تبصره 2 رويكرد انتقال منابع قابلسرمايهگذارى شركتها به بودجه دولت انتخاب شده است، عملا انتظارمىرود كه كاهش معنىدارى را در امر سرمايهگذارى شركتهاى دولتىشاهد باشيم. سهم بخش صنايع نيز از كل اعتبارات امور اقتصادىاز 7/1% در سالهاى 1376 و 1377 به 15/1% رسيده همچنين سهماعتبار مربوط به توسعه و ايجاد صنايع فلزى و ذوب فلز نيز ازحدود 31% در سالهاى 76 و 77 به 15% در سال 78 رسيده است درمجموع رقمى بالغ بر 13000 ميليارد ريال نيز انتظار مىرودبه واسطه عواملى مانند حساب ذخيره تعهدات - تعهدات جديد دولتبهسيستم بانكى - تخفيف سود برخى اعتبارات - طرحهاى عمرانى كهروى آنها كار شده ولى هنوز دولت پرداختى بابت آنها نداشتهو... بر حجم بدهيهاى دولت افزوده شود 37 كه در مجموع نشان ازچشماندازى به غايت تورمى دارد. بنابراين با وجود آنكه منابعمالى نسبتا قابل توجهى از طريق بندهاى مختلف تبصره 11 براىاشتغال در نظر گرفته شده، اما از سوى ديگر در تبصره 38 مجوزلازم براى بازخريد كاركنان دستگاههاى دولتى صادر شده ضمن آنكههيچ تمهيد خاصى براى برطرف كردن موانع ساختارى و انگيزشىايجاد فرصتهاى شغلى مولد ديده نشده استبنابراين هنگامى كه بهاين مسايل چشماندازهاى تورمى نيز اضافه شود مىبايست انتظاربروز مشكلات بيشترى از نظر گسترش و تعميق فقر را داشت. توصيههاى كلى اين جانب براى مواجهه با اين وضعيت در نهايتاختصار فهرستوار به شرح زير مىباشد: 1- تغيير رويكردتوزيع رانتبه تمركز بر جهتگيريها هنگام تصميمگيرى دربارهلوايح برنامه و بودجه. اين مساله به ويژه در سالهايى كه ما با Political Cycle رو به رو هستيم از اهميتبيشترى برخوردارمىشود زيرا معمولا در اين چنين ايامى مصحلتهاى سطح خرد (اعم ازشخصى يا منطقهاى) اولويت ويژهاى پيدا مىكند و تخصيص منابع رابا اختلالهاى شديد مواجه مىسازد. 2- در مداخلههاى دولت اعم از مالياتگيرى يا ارائه يارانهها مىبايست تمركز غيرمتعارف موجود بر فعاليتهاى مولد و غفلت از فعاليتهاى غير مولدجاى خود را به رويكردى جديد كه حمايتها را متوجه فعاليتهاىمولد نمايد بدهد همچنين است تمركز غير متعارفى كه در عرصهمالياتگيرى روى گروههاى كمدرآمد وجود دارد و در عمل موفقترينعرصه اصابتهاى مالياتى اين گروهها هستند در حاليكه مسير اصلىعبارت از تمركز بر گروههاى پردرآمد است. 3- مجموعهسياستهايى كه ناظر بر ايجاد تقاضاى كاذب است مىبايستباتجديد نظر همراه شود رويكردهايى مثل رونق دادن به پيشفروش خودروها-حج عمره- نرخهاى نسبتا بالا به سپردههاى ثابت و پرداختنرخهاى غير متعارف سود به اوراق مشاركت كه هيچ تناسبى با بخشحقيقى اقتصاد نداشته و ندارد همگى بيش از آن كه حل كنندهمشكلات باشند بر پيچيدگى و عمق آنها مىافزايند. 4- با توجهبه اينكه در شرايط كنونى اقتصاد ايران، جهت عليت از «تورم»به «پول» است. درستبر عكس تصور رايج در مكتب پولى - اعمالحداكثر حساسيت نسبتبه عوامل بىثباتى مانند نرخ ارز - نرخبهره و سهم دلالى و واسطگى در اقتصاد براى مهار تورم نقش بسيارتعيين كننده دارد. 5- با توجه به حجم عظيم انباره پول ومحدوديتهاى شديدى كه قسمت عرضه اقتصاد رو به روست، تعديل وتصحيح انتظارات مردم از اهميت ويژهاى برخوردار استبنابراينمديريت اقتصادى كشور با اعمال رفتارهاى صرفه جويانه و پرهيز ازدامن زدن به بىثباتى مىتواند در اين زمينه نقش فعالترى داشتهباشد. 6- و بالاخره تذكر اين نكته مهم را نيز ضرورى مىدانمكه بر خلاف تبليغات طرفداران برنامه تعديل ساختارى، شكستبرنامه مزبور در ايران، فقط ناشى از اجراى بد آن نبوده بلكهاساسا به واسطه نارسايىها و تناقضهاى نظرى بيشمار در آن مىباشدبنابراين اصرار بر تداوم جهتگيرىهاى مورد نظر برنامه تعديل وآزمون مجدد يك برنامه كستخورده عملا منجر به افزايش فقر،تعميق وابستگى و گسترش انواع بىثباتىها خواهد شد كه بالقوهمىتواند به عنوان بزرگترين عامل تهديد كننده دستاورهاى مقطعىفرهنگى و سياسى دولتباشد.
منبع : نامه مفيد - سال 6