تاريخ : چهارشنبه 10 فروردین 1390  | 5:10 PM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اقتصاد اسلامي

مسائل اقتصادى در تمام عصرها و در ميان همه نسلها مطرح بوده و مورد توجه اديان آسمانى قرارگرفته است . در مكتب اسلام نيز با نظر به جامعيت و خاتميت آن , اين موضوع در سطح گسترده و با مبانى قويترى عنوان شده است .
يك نگاه كلى به اقتصاد اسلامى نشان مى دهد كه اين مكتب , چه اندازه عميق و پوياست كه از هيچ امرى در اين مورد فروگذارنيست . اقتصاد اسلامى , از سلسله مسائل اقتصادى , ملاكهاى اخلاقى و قوانين الزامى , تركيب يافته و جامعترين وعادلانه ترين نظام اقتصادى را براى بشريت فراهم ساخته است .

      پيوند اسلام با اقتصاد

اسلام با مسائل اقتصادى دو نوع رابطه دارد:
1 - پيوند مستقيم : همانند پيوندى كه با عقود و معاملات شرعى دارد, بدين بيان كه انواع تجارت و بـازرگـانـى را آزاد گـذاشـته ودر مورد قراردادها و عقدهايى چون شركت , اجاره , جعاله , رهن , مـسـاقـات , كـفارات , ديات و موقوفات احكام مستقلى جعل كرده است و همچنين در مورد منابع طـبـيـعى , احياى اراضى , حيازت , معادن , منابع آبى , گياهان , جنگلهاى طبيعى , مراتع ,ثروتهاى دريايى , زراعى و دامى بطور مستقيم و بدون واسطه نظر داده و مسائل مربوطه هر كدام را عنوان نموده است .
2 - پـيـونـد غـير مستقيم : پيوند غير مستقيم اسلام با اقتصاد از طريق اخلاق است . مكتب اسلام , مـردم را بـه امـانـت , عفت ,عدالت , احسان , و ايثار فرا مى خواند و از خيانت , رشوه خوارى , غصب و سـرقـت بـرحـذر مـى دارد. بى شك بخشى از قلمرو آن مفاهيم , ثروت است . توضيح اينكه : رواب طاقتصادى جوامع ناشى از دو مقوله توليد و توزيع است , يعنى از يك جهت ثروت بايد توليد شود و در تـولـيـد, روابطى چون استخدام , اشتراك در كار و سرمايه , كار و كارگر مطرح مى شود. از سوى
ديـگـر ثـروت تـولـيد شده بايد در ميان افراد توزيع شود. طبيعى است كه مسائلى چون : مالكيت , مملوكيت , نرخ ‌گذارى , غش , احتكار,گرانفروشى , شيوه مصرف , ارزش اضافى , مسائل مربوط به پول و... مطرح مى شود. 
در اين درس مجال آن نيست كه مسائل ياد شده را حتى به صورت گذرا مورد تحليل قرار دهيم , زيـرا دامنه آن بسيار گسترده است تا حدى كه دو سوم ابواب فقهى به مسائل اقتصادى اختصاص دارد. 
هـدف مـا اين است كه تنها مسائلى را پيرامون مال و ثروت طرح كنيم كه با زندگى روزانه مردم رابطه تنگاتنگى دارد و آشنايى اآنها مى تواند در جهت گيرى و هدفمندى زندگى , كاربرد عملى داشته باشد.

      تصويرى ازارزش مال

اسلام به مال و ثروت با نظر مثبت نگريسته , آن را يكى از اسباب مؤثر زندگى مى شمرد و مردم رانـسـبت به جمع , حفظ,صرف و انفاق آن تشويق و نسبت به رعايت حقوق الهى آن ترغيب و تاءكيد بسيار مى كند.
اسـلام بـر خـلاف تـصـور و بـرداشت توده مردم , داشتن مال و ثروت را تخطئه نمى كند. اگر در تـعـبيرات و واژه هايى كه در قرآن وروايات , در مورد مال به كار رفته , دقت كنيم , در مى يابيم كه اسلام تصوير روشن و گويايى از اين مقوله به دست داده است , ازجمله : واژه خير: قرآن در موارد زيادى از مال به (خير) تعبير مى كند, از جمله :
يـسئلونك ماذا ينفقون قل ما انفقتم من خير فللوالدين و الاقربين و اليتامى و المساكين و ابن (( السبيل )) 
از تـو مـى پـرسند چه چيز انفاق كنند؟ بگو آنچه از خير و نيكى كه انفاق مى كنيد, بايد براى پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و درماندگان در راه باشد. تـعـبـيـر (خير) از مال , بيانگر اين است كه ثروت از ديدگاه قرآن , خير و خوبى است و بايد از اين وسيله در امور خير استفاده كرد.
مال اللّه : خداوند, اندوخته هاى مادى مردم را (مال اللّه ) مى خواند, و آن را از آن خود مى داند: ...و اتوهم من مال اللّه الذى اتيكم ... ))  مجموعه ورام , ص 148.  (( ... و به آنها - بردگان - از مال خدا كه به شما داده است , بدهيد.
رزق الهى : همين طور از آن به رزق الهى تعبير مى كند و مى فرمايد: و ما ذا عليهم لو امنوا باللّه و اليوم الاخر و انفقوا ممارزقهم اللّه ))  (( چـه ضـررى بـرايشان دارد اگر به خدا و روز قيامت ايمان آورند و از آنچه خدا به آنها روزى داده
است , انفاق كنند؟ فضل خدادادى : گاهى نيز مال و ثروت مردم را از فضل خود مى داند و مالداران را از بخل ورزيدن
نهى مى كند: الذين يبخلون و ياءمرون الناس بالبخل و يكتمون مااتهم اللّه من فضله ... ))  ((
مـتـكبران كسان هستند كه بخل مى ورزند و مردم را به بخل وا مى دارند و مالى را كه خداوند از
فضل خود به آنهاداده است , پنهان مى كنند.
اگـر مـال , مـذمـوم و تـنـفـرآميز بود, خداوند هرگز آن را به خويش نسبت نمى داد و رزق خود نمى خواند و به عنوان فضل و عطا وبخشش الهى معرفى نمى كرد و با اين اوصاف آن را نمى ستود. بـهـاى بـهـشـت : قـرآن , مال را با جان آدمى همرديف ساخته و بهاى هر دو را بهشت قرار داده و فرموده است :
ان اللّه اشترى من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة ... ))  نوح  , آيه 12.  (( خداوند, جانها و مالهاى مؤمنان را از آنان خريد تا بهشت از آن آنان باشد. در ايـن آيـه , خـداونـد بهشتش را به مال و ثروتى مى فروشد كه در راه او انفاق شده باشد, همانند
تاجرى كه كالاى خود را در مقابل مال يا پولى مى فروشد كه صلاحش در آن است .  وسيله امداد الهى : قرآن نيروى مادى و قدرت مالى را از امدادهاى الهى معرفى مى كند: ...و يمددكم با موال و بنين ))  يس (36), آيه 71.  ((
و - خداوند - شما را به اموال و فرزندان تقويت مى كند.
(امداد) يعنى كمك رساندن , و آن چيزى است كه كمك گيرنده براى رفع نياز خود از آن , قدرت مـى گـيرد. مال و فرزند,نزديكترين و قويترين بازويى است كه جامعه بشرى براى نيازهاى حياتى خود از آنها كمك مى گيرد. 

      ارزش عبادى مال

مـال و ثروت در انجام برخى از عبادات نقش زيادى دارد, بگونه اى كه بدون آن , بعضى از فضيلتهااز دست مى رود و برخى ازفريضه ها به انجام نمى رسد, از جمله : جـهاد: قرآن جهاد مالى را همانند جهاد بدنى مى شمرد و كسانى كه بخشى از هزينه هاى جنگى و نيازهاى مالى جبهه حق راتاءمين مى كنند, همرديف سلاح بردوشان خط مقدم مى داند:
فضل اللّه المجاهدين باموالهم و انفسهم على القاعدين درجة ))  عبس (80), آيات 27 ـ 30.  (( خـداونـد كـسانى را كه با مال و جان خود جهاد نمودند بر قاعدان (ترك كنندگان جهاد) برترى مهمى بخشيده است .
حج : واجب شدن حج , مشروط به داشتن استطاعت مالى است : وللّه على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا ))  (( براى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه (او) كنند, آنان كه توانايى رفتن به سوى آن را دارند.
كسى كه توان مالى ندارد, اين عمل عبادى , بسادگى برايش امكان پذير نيست . قـرض الـحـسـنـه : اعطاى وام و قرض الحسنه , در رديف صدقه آمده و بطور مستقيم مورد امر و تاءكيد قرار گرفته است :
لاخير فى كثير من نجويهم الامن امر بصدقة او معروف ))  (( در بسيارى از سخنان درگوشى (و جلسات محرمانه ) آنان , خير و سودى نيست , مگر كسى كه (به اين وسيله ) امر به كمك به ديگران يا كار نيك بكند.
امام صادق (ع ) مى فرمايد: ان المعروف القرض و انما حرم الربا ليتقارض الناس ))  ((
مقصود از معروف (در اين آيه ) قرض دادن به يكديگر است و خداوند ربا را حرام كرده است تا مردم به يكديگر قرض بدهند.
دادن وام بـه نـيـازمـندان و برخوردارى از ثواب و پاداش اخروى آن , با داشتن مال و ثروت ممكن است , كسى كه از مال و دارايى بى بهره است , بطور طبيعى از آثار اخروى قرض الحسنه نيز محروم مى ماند.
(باقيات صالحات ) انـفاق و صدقات : قرآن , صدقات واجب و مستحب , سرى و آشكار, موقوفات و را مـورد تاءكيد قرار داده و عبوراز عقبه ها و گردنه هاى قيامت را در آزاد كردن بردگان و اطعام يتيمان و رسيدگى به وضع مستمندان ممكن مى داند:
فـلا اقـتحم العقبة و ما ادريك ماالعقبة فك رقبة او اطعام فى يوم ذى مسغبة يتيما ذامقربة او (( مسكينا ذا متربة ))  وسائل الشيعه , ج 12, ص 25. 
پـس او در آن گـذرگاه سخت قدم ننهاد. و تو چه دانى كه گذرگاه سخت چيست ؟ آزاد كردن بـنـده اى يا طعام دادن در روز قحطى ( بويژه به ) يتيمى كه خويشاونديا مسكينى كه خاك نشين باشد.
افـزون بـر آنـهـا كفارات و ديات و همچنين هبه و هديه كه در راستاى استحكام مبانى عاطفى و اخلاقى جامعه مقرر شده است ,جز در سايه امكانات مالى عملى نمى شود. همچنين تاءسيس مراكز آمـوزشـى , پرورشى , بهداشتى و درمانى . با وجود اين همه آثار خيرى كه مال حلال دارد, نمى توان ارزش آن را منكر شد.

      نقش مال در قوام جامعه

بـى شـك , اقتصاد مايه زندگى است , روابط اجتماعى بشر به مال بستگى دارد و بدون آن , جامعهسامان نمى يابد, قرآن , مال راقوام زندگى مى داند و به پيروان خود توصيه مى كند كه آن را ضايع نسازند و در راههاى فاسد به كار نگيرند و به دست سفيهان نسپارند: و لا تـؤتـوا الـسفهاء اموالكم التى جعل اللّه لكم قياما و ارزقوهم فيها و اكسوهم و قولوا لهم قولا ((
معروفا ))  و امـوال خود را كه خداوند قوام زندگى شما قرار داده است , به دست سفيهان مدهيد و از آن به
آنان روزى دهيد و لباس بر اندامشان بپوشانيد و با آنها سخن شايسته بگوييد. از آيـه استفاده مى شود هر چند مال متعلق به شخص سفيه است و لى وقتى به رشد كامل نرسيده باشد حق جامعه نسبت به ثروت ايجاب مى كند كه مال را مستقيما به دست او ندهند, زيرا خداوند مـال را بـراى حفظ قوام جامعه داده است . سهمى كه جامعه نسبت به اموال به طور مطلق دارد تا
حدى است كه هر گاه در تصرفات مالكيت خصوصى نسبت به حفظ و بهره ورى ورشد اقتصادى آن , تـاءمـين كافى وجود نداشته باشد و نتوان تدبير و سياست معقول در هزينه آن را تضمين كرد, وظـيـفـه مسؤولان ايجاب مى كند كه نگذارند حق تصرف آن , در اختيار افراد سفيه قرار گيرد تا مبادا بر اثر مصارف بى مورد حقى از فرد وجامعه تضيع گردد. و نيز بر آنهاست كه افراد غير رشيد
را از نـظـر خوراك و پوشاك و نيازهاى ديگر در مضيقه نگذارند ومصارفش را از همان مال تاءمين كـنـنـد. سـيـاق آيـه و جـمـلـه (وارزقـوهم فيها) حامل اين پيام است , زيرا تعبير (فيها) به جاى (مـنـهـا)اشـاره به اين مفهوم است كه به كار گرفتن اموال آنها بايد زندگى آنها در درجه اول از درآمد سرمايه خودشان تاءمين شود نه ازاصل سرمايه تا پس از مدتى تهيدست گردند و چون ديگر
مـستمندان از اموال ديگران ارتزاق كنند. به دليل اينكه اموال افرادعلاوه بر رابطه اى كه با مالكان خصوصى و حقيقى دارد به جامعه نيز مربوط است , يعنى جامعه در برابر اموال حكم شخصيت واحد حقوقى را دارد و حق عموم مقدم بر حق خصوصى است و هيچ كس مجازنيست در اموال شخصى خود هرگونه تصرف نامعقول و زيانبارى را بكند تا چه رسد به تصرف خسران آور در اموال عمومى . اين مفهوم عميق از مال و ثروت از آنجا به دست مى آيد كه كلمه (اموال ) در آيه به (كم ) اضافه شده
است .  ...التى جعل (( قابل دقت اينكه قرآن در اين آيه اموال شخصى را عامل قوام زندگى دانسته است :
يعنى قوام امورجتماعى شما به اين اموال بستگى دارد و شما وابسته به آن هستيد, )) اللّه لكم قياماچـه اموال خصوصى و چه اموال عمومى . بنابر آنچه گفتيم در بينش قرآن , اقتصاد در حكم ستون فـقرات جامعه است و نقش مهم مال را در حركتهاى مكتبى اجتماعى , سياسى ,فرهنگى و تربيتى جـامـعه نبايد ناديده گرفت , هر چند اقتصاد براى حيات فرد يا جامعه هدف نهايى و مقصد اصلى نيست .  امام صادق (ع ) مى فرمايد:
احتفظ بمالك فانه قوام دينك ))  (( مالت را بخوبى نگهدار كه آن قوام و پايه دين توست .

منبع : كتاب ثروت از ديدگاه قرآن
 



نظرات 0