محور : اخلاق اقتصادي
تكاثر
معناى لغوى (تكاثر) مسابقه و رقابت (و چشم و هم چشمى ) در افزايش
ثروت و عزّت است .
افـراط و تـفـريـط در بـهـره ورى از پـديـده هـا و مـنـابـع مـادّى ، خـلاف عقل و منطق است و
انـسـان نـبـايـد بـه آن مـبـتـلا شـود، بيكارى ، فقر و نيازمندى ، جانب تفريط است همانگونه كه اسـتـغـنـا و بـى نـيـازى ، حـدّ مـيـانـه اسـت و تـكـاثـر و انـبـاشته كردن ثروت ، جانب افراط در مسائل مالى و به كارگيرى مظاهر مادى .
انـبـاشـتن ثروت بدون غرض عقلايى ، كارى بيهوده و زيان آفرين است و به قيمت از دست دادن عـمر تمام مى شودو اين بيمارى با يافتن دارو ـ كه همان ثروت است ـ روز به روز شديدتر و كـشنده تر مى گردد و ثروت اندوز هر چه بيشتر مى يابد، بيشتر مى خواهدو هرگز سير نمى شـود تـا مـرگش فرا رسد ، علاوه بر اينكه همواره اشك يتيمان و آه مستمندان ، بنيان زندگى و ثروت او را تهديد مى كند چرا كه همين زرپرستى ها سبب درماندگى آنان شده است ، به تعبير مولاى متقيان (ع ):
(اِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ فَرَضَ فى اَمْوالِ الاَغْنِياءِ اَقْواتَ الْفُقَراءِ فَما جاعَ فَقيرٌ اِلاّ بِما
مَنَعَ غَنِىُّ)
خداوند سبحان ، روزىِ مستمندان را در ثروت توانگران واجب كرده و هيچ فقيرى گرسنه
نمى ماند جز به سبب خوددارى غنى (از پرداخت حقوق واجب خويش .)
همين طور آن امام همام در سخنى ظريف و حكيمانه ، ثروت را منشاء اصلى همه
خواهش ويرانگر نفسانى دانسته ، مى فرمايد:
(اَلْماُل مادَّةُ الشَّهَواتِ)
ثروت اندوزى علاوه بر اينكه به خودى خود كارى عبث و نابخردانه است سبب
بـسـيـارى از مفاسد ديگر مانند طغيان و سركشى ، بى دينى ، قساوت و در نهايت ، ندامت و دوزخ نيز مى گردد.
اسراف و تبذير
اسـراف بـه مـعـنـاى زيـاده روى و مـصـرف بيش از حد نياز و شايستگى شخص همين طور مصرف مـال در راه مـعـصـيـت خـداونـد اسـت و تـبـذيـر از ريـشـه (بذر) و به معناى دانه افـشـانـى اسـت كـه بـه طـور كـنـايـه بـراى ريـخـت و پـاش كـردن ثـروت بـه كـار مـى رود.
ايـن دو خـصـلت نـاپـسـنـد سبب ضايع شدن بسيارى از نعمت هاى الهى مى شودو آثار زيانبارى براى فرد و جامعه در پى دارد قرآن مجيد براى ريشه كن كردن آن دو مى فرمايد:
(... كُلُوا وَ اشْرَبوُا وَ لا تُسْرِفوُا اِنَّهُ لاْ يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ)
بخوريد و بياشاميد ولى اسراف نكنيد كه خداوند، مسرفان را دوست ندارد.
(... وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذيراً# اِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانوُا اِخْوانَ الشَّياطينِ...)
هيچ گونه تبذير نكن چرا كه تبذير كنندگان ، برادران شياطينند.
هيچ خردمندى نيز زياده روى در مصرف و ريخت و پاش در مواهب الهى را نمى پسندد و
هر كس چنين كند در واقع ، فرمان عقل و شرع را ناديده گرفته و در مسير جهالت و طغيان ، گام نهاده است و فرجام او نيز جز دوزخ نخواهد بود همان طور كه قرآن مى فرمايد:
(... وَ اِنَّ الْمُسْرِفينَ هُمْ اَصْحابُ الّنارِ)
همانا اسرافگران اهل دوزخند.
ايـن بـلاى خـانـمـانـسـوز مـصـداق هـاى گـونـاگـونـى داردو عـلاوه بـر مسائل مادى ، اسراف در
فـكـر و عـقـيـده ، اسـراف در وقـت ، اسـراف در خـواب و سـخـن گـفـتـن و... را نـيـز شامل مى شود كه شرح آنها نياز به فرصت ديگرى دارد.
بخل
هـمـان طـور كـه يـادكـرديـم ، بـخـل بـه مـعـنـى (خـوددارى از بـذل و بـخـشـش در مـوارد لازم و ضـرورى اسـت ) . بـخـل در مـقـابـل سـخاوت قرار دارد و از خصلت هاى بسيار زشت اخلاقى به شمار مى رود. و داراى مراتب گـونـاگـونـى است . بدترين مرحله بخل خوددارى از اداى حقوق واجب الهى و انسانى است مانند، نپرداختن خمس و زكات ، كفّارات ، وام ، نفقه ، مهريه و مانند آن ، قرآن مجيد و روايات معصومين (ع ) بـا شـديـدتـريـن لحـن از بـخـل و تـنـگ چـشـمـى يـاد مـى كـنـنـد. ايـن رذيـله از دل بـيـمـار و مـغـز مـعـيوب ، سرچشمه مى گيرد و خلاف فطرت انسانى است و نمى تواند مورد قبول دين و خرد قرار گيرد.
اميرمؤ منان (ع ) مى فرمايد:
(اَلْبُخْلُ جامِعٌ لِمَساوِى الْعُيُوبِ وَ هُوَ زِمامٌ يُقادُ بِهِ اِلى كُلِّ سُوءٍ)
تـنـگ چـشـمـى ، كـانـون زشـتـى هـاسـت و افـسـارى اسـت كـه بخيل را به سوى هر بدى مى كشاند.
به عنوان مثال ، مفسّران نقل كرده اند كه انگيزه اصلى تبهكارى و فحشاى قوم لوط،
بخل و تنگ چشمى آنان بوده است .
بـخـيـل بـيـنـوا بـايـد بـدانـد آنـچـه را از ايـن راه پـى انـداز مـى كـنـد، وبال گردنش خواهد شد و به تعبير بلند قرآن :
(وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَبْخَلُونَ بِما اتيهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ
سَيُطَوَّقوُنَ ما بَخِلوُا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ...)
آنـان كـه بـه آنـچـه خـدا از فـضـل خـويـش بـه آنـان داده ، بخل مى ورزند، گمان نكنند كه برايشان
خـيـر اسـت . بـلكـه بـرايـشـان شـرّ اسـت و آنـچـه را بـدان بخل ورزيده اند، روز قيامت چون طوق به گردن خواهند گرفت .
اخلاق سياسى
آراسـته شدن به همه فضايل اخلاقى براى همه انسان ها ضرورى و پسنديده است و هيچ كس از داشـتـن فـضـيـلتـى مـسـتـثـنـا نـشـده اسـت ، اگـر چـه هـمـه مـردم ، مـجـال فـعـليـت بـخـشـيـدن بـه هـمـه فـضـايـل را نـيـابـنـد. بـه طـور مثال :سخاوت براى همه يك فضيلت است ، خواه ثروتمند باشند خواه فقير؛ ثروتمند توان آن را دارد كـه چـنـيـن فـضـيـلتى را در خويشتن به فعليت برساند و بخشى از ثروت خود را به ديـگـران بـبـخـشـد ولى فـقـيـر از فـعـليـت بـخـشـيـدن بـه صـفـت سخاوت در خود ناتوان است . حال اگر بگوييم :(سخاوت صفت ثروتمندان است ) سخن گزافى نگفته ايم و آن را از فقيران ،سـلب نـكـرده ايـم . هـمـيـن طور اگر بگوييم حلم صفت دانشمندان است ، عفت و پاكدامنى فضيلت زنان است و ... در چنين مواردى منظور اين است كه چنين فضايلى در عين فراگيرى و عمومى بودن ، بـراى ايـن گـروه هـا ضـرورى تـر و زيـبـنـده تـر اسـت و مـراد از اخـلاق سـيـاسـى نـيـز فـضـايـل و سـجـايـايـى اسـت كـه در مـيـدان سـيـاسـت و بـراى كسانى كه كار سياسى مى كنند، ضـرورت بـيـشـترى دارد، چرا كه سياستمدار بيش از ديگران فرصت تحقق بخشيدن به آنها را مـى يـابـد، چنانكه بيش از ديگران در معرض آلوده شدن به برخى از خصلت هاى منفى است كه احتمال دارد در ميدان سياست خودنمايى كند.
منبع : كتاب اخلاق عملي