محور : اقتصاد و اخلاق
زهد و فضيلت آن
وچـك دانـسـتـن آن . زاهـد كـسـى اسـت كـه از دنـيـا و امـور دنـيـايـى ، ازروى مـيـل و رغـبـت ، بـه خـاطـر كـوچـك دانـسـتـن آن ، دورى كـند وبه اندك آن قناعت نمايد، تا سبكبار و سـبـكـبـال در مـسـيـر فـرمـانبردارى خدا قدم نهاده ، انوار و تجلّيات الهى در دلش وارد شده و از نزديكان درگاه خداوند شود.
...
محور : اقتصاد و اخلاق
زهد و فضيلت آن
وچـك دانـسـتـن آن . زاهـد كـسـى اسـت كـه از دنـيـا و امـور دنـيـايـى ، ازروى مـيـل و رغـبـت ، بـه خـاطـر كـوچـك دانـسـتـن آن ، دورى كـند وبه اندك آن قناعت نمايد، تا سبكبار و سـبـكـبـال در مـسـيـر فـرمـانبردارى خدا قدم نهاده ، انوار و تجلّيات الهى در دلش وارد شده و از نزديكان درگاه خداوند شود.
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله زهد را سبب محبت به خداوند مى شمارد و مى فرمايد:
(اءِنْ اَرَدْتَ اَنْ يُحِبَّكَ اللّهُ فَازْهَدْ فِى الدُّنْيا)
اگر مى خواهى خداوند تو را دوست بدارد، در دنيا زاهد باش .
پـر واضـح اسـت كـسـى كـه خـداونـد اورا دوست بدارد، در بالاترين درجات خواهد بود، و از اين رهگذر مى توان گفت ، زهد از بالاترين مقامات براى انسان آرمانخواه و هدفدار است . وعلى عليه السلام مى فرمايد:
(اَلزُّهْدُ اَصْلُ الدّينِ) زهد، اصل و ريشه دين است .
همچنين مى فرمايد:
(عـَلَيـْكَ بِالزُّهْدِ فَاِنَّهُ عَوْنُ الدّينِ) زهد داشته باش ، بدرستى كه آن ياور دين است .
زهد دو جنبه دارد، جنبه روانى و جنبه عملى .
بـعـد روانـى زهـد، عـدم دلبـسـتـگـى بـه دنيا و مظاهر آن است . بعد عملى زهد عبارت است از چشم پوشيدن از برخى مصارف و بهره منديها براى تاءمين مصالح فردى و عمومى .
اسـارت تـمـايـلات نـفـسـانـى و مـظـاهـر دنـيـوى اسـت . رسـيـدن بـه درجـات عـالى كمال براى انسان ممكن نيست ، مگر با راسخ شدن چنين روحيه اى در او، كه جاذبه هاى مادى او را اسير نكرده و جهت نبخشد. در روايات متعدّدى آمده است كه زهد مورد نظر اسلام ، در آيه زير خلاصه مى شود:
(لِكَيْلا تَاءْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِماآتاكُمْ)
تاآنكه بر آنچه از دست شما رفته است ، تاءسّف نخوريد و بدانچه به دست شما رسيده است ، شاد نشويد.
بـنـابـراين ، زهد به معناى برخوردار نشدن از دنيا نيست ، بلكه برخوردارى از دنيا و نعمتهاى الهى است به طريقى كه موجب غفلت انسان نگردد. چنانكه امام صادق عليه السلام مى فرمايد :
(لَيـْسَ الزُّهـْدُ فـىِ الدُّنـْيـا بـِاِضاعَةِ الْمالِ وَ لا بِتَحْريمِ الْحَلالِ، بَلِ الزُّهْدُ فىِ الدُّنْيا اَنْ لا تَكُونَ بِما فى يَدِكَ اَوْثَقُ مِنْكَ بِما فى يَدِاللّهِ عَزَّوَجَلَّ)
زهـد در دنيا ضايع كردن مال و حرام نمودن حلال نيست ، بلكه زهد در دنيا به اين است كه اعتماد تـو نـسـبـت به آنچه در دستت مى باشد، بيشتر نباشد از اعتمادت نسبت به آنچه در دست خداوند عزوجل است .
بـا تـوجـه بـه آنـچـه گـذشت ، اصل زهد، همين دلبسته نبودن به دنياست . البته پيدايش چنين خصلتى در انسان ونيز حفظ آن با تنعّم وبرخوردارى ازهمه لذايذ دنيا نمى سازد.
بـراى ايـجـاد روحيه عالى عدم دلبستگى به مظاهر دنيا و حفظ اين روحيه ، لازم است انسان تحت شـرايـط خاصّى ، از برخى مصارف و لذّات دنيا چشم بپوشد و زهد عملى جهت چنين تمرينى لازم است .برخى ازدلايل و شرايط ويژه اى كه زهد عملى را ايجاب مى كند، به شرح زير است :
1ـ كـمـتـر مـصـرف كـردن يـا چشم پوشى از مصرف برخى اشياء، به جهت ندرت آنها نسبت به نـيـازمـردم ؛ تـا اينكه زمينه استفاده ديگران فراهم آيد. دراين گونه زهد، انسان در مصرف خود، محدوديتهايى قائل مى شودتا ديگران در رفاه و آسايش بيشترى قرار گيرند.
ر مـقـام رهبرى ايجاب مى كند زندگى زاهدانه داشته باشد؛ تا از طرفى براى رفاه خويش در امـوال مـردم ، دسـت نـيـفـكـند و آنها رابه خود اختصاص ندهد و از طرف ديگر، مردم محروم و ضعيف الحـال جـامـعـه ، بـاديـدن وضـعـيت زندگى حاكم خويش ، دلگرم شوند و احساس حقارت واظهار ملالت نكنند.
از اميرمؤ منين عليه السلام نقل شده كه فرمود:
(اءِنَّ اللّهَ جـَعـَلَنـى اِمـاماً لِخَلْقِهِ، فَفَرَضَ عَلَىَّ التَّقْديرَ فى نَفْسى وَ مَطْعَمى وَ مَشْرَبى و مـَلْبـَسـى كـَضـُعـَفـاءِ النـّاسِ، كـَىْ يـَقـْتـَدِىَ الْفـَقـيـرُ بـِفـَقـْرى وَ لا يـُطـْغـِى الْغـَنِّىَ غِناهُ)
هـمـانـا خـداونـد مـراامـام خـلقـش قـرار داده و بـر من لازم فرموده كه در خودم ، خوردن و نوشيدن و پـوشـشـم (زندگى خود را) مانند ضعفاى مردم تنظيم كنم ، تا اينكه فقير به فقر من اقتدا كند وثروت ، ثروتمند را به طغيان واندارد.
عـنـوان وسـيـله اى بـراى رسـيـدن بـه زهـد روحـى : دوجـنـبـه زهـد بـر هـم اثـر مـتـقـابـل دارند. يعنى گاهى براى ورزيده شدن در زهد روانى لازم مى شود كه انسان از برخى لذتـهـا و بـهره منديها چشم بپوشد. از باب مثال لباس كهنه و مندرس بپوشد كه بواسطه آن ،دل ، خاضع و نفس ، رام مى گردد.
شـايـد اگـر ايـن دلايـل و مـوجـبـات نـمـى بـود زهـد عملى يعنى كاهش مصرف از نظر اسلام ، هيچ ضرورت مستقلّى نداشت .
ويژگيهاى زاهد
زاهـد واقـعـى را چـگونه بشناسيم ؟ چه صفاتى او رااز ديگران متمايز مى كند؟به عبارت ديگر اسلام چهره حقيقى زاهد را با چه ويژگيهايى ترسيم كرده است ؟
در تـعـاليـم اسلامى ويژگيهايى را براى اشخاص زاهد بر شمرده اند كه به بعضى از آنها مى پردازيم :
الف ـ تحقير دنيا
يـش زاهـد، كوچك است وآن را تحقير و سرزنش مى كند. تحقير كردنش به خود دنيا، نعمتها ومواهب الهـى بر نمى گردد، بلكه به دوستى دنيا بر مى گردد كه ريشه گناهان است ، او از دنيا و عطاياى آن براى رسيدن به كمالات معنوى و اخروى بهره مى گيرد كه امام باقر عليه السلام فرمود:
(نِعْمَ الْعَوْنُ الْدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ)
دنيا خوب كمكى براى آخرت است .
تـضـاد دريـك دل نـمـى گـنـجد. او در دنياى خاكى و ميان مردم زندگى مى كند، كارو مسؤ وليت و مـال و ثـروت هـم دارد ولى دل بـه هـيـچ كـس وهـيچ چيز جز خدا نمى بندد، به عنوان نمونه على عليه السلام در موارد گوناگونى از نهج البلاغه دنيا را سرزنش و تحقير كرده است . ازجمله مى فرمايد:
(وَ اللّهِ لَدُنْياكُمْ هذِهِ اءَهْوَنُ فى عَيْنى مِنْ عِراقِ خِنْزيرٍ فى يَدِ مَجْذُومٍ)
بـه خـدا سـوگـنـد! اين دنياى شما درچشم من خوارتر از استخوان بى گوشت خوكى است كه در دست بيمار جذامى باشد.
بـا ايـن حال ، آن بزرگوار مثل ديگران از عطاياى دنيا بهره مى گرفت ، در كارهاى اجتماعى از كارگرى گرفته تا رهبرى حضور فعّال داشت ، دست به كارهاى توليدى همچون زراعت ومانند آن مى زد، ولى درآمد آن را انباشته نمى ساخت ، بلكه همه را در راه خدا انفاق مى كرد.
امـام عـليـه السـلام بـاايـن رفـتـارش نشان داد، كه تحقير دنيا به معناى رها كردن آن و گوشه نشينى نيست ، بلكه به معنى دل نبستن واسير آن نشدن است .
ب -ايثار
ى يـازد كـه انـسـان نـيـاز مـنـدى نباشد، واز اينكه نيازمندان رابخوراند، بپوشاند و آنان رابه آسـايـش بـرسـاند بيش از آن لذّت مى برد كه خود بخورد، بپوشد و استراحت كند. او محروميت ، گـرسـنـگـى ، رنـج و درد را از آن جهت تحمّل مى كند كه ديگران برخوردار، سير وبى دردسر زندگى كنند.
زاهـد بـر اسـاس (زهداسلامى ) از اجتماع گريز ندارد، وايثار او زاييده علايق و عواطف اجتماعى است و جلوه عاليترين احساسات انسان دوستانه وموجب استوارى بيشتر پيوندهاى اجتماعى است .
ج ـ همدردى
قـسـيم آنچه در اختيار دارد به بازسازى وضع تابسامان مستمندان مى كوشد؛ اما وقتى مى بيند كـه بـطـور عـمـلى راه بـرخـوردار كـردن و رفع نيازمنديهاى مستمندان بسته است ، با همدردى و شـركـت عملى در غم مستمندان ، بر زخمهاى دل آنان مرهم مى گذاردو دردهاى اجتماعى را تسكين مى دهد.
زنـدگـى زاهـدانـه پـيـغمبر اكرم صلى اللّه عليه وآله واميرالمؤ منين عليه السلام و ساير ائمّه گواه بر اين مطلب است كه چگونه با محرومان جامعه همدردى و درغم آنان شركت مى كردند. به عنوان نمونه اميرمؤ منان على (ع ) در نامه خود به عثمان بن حنيف مى نويسد:
(اءَاَقـْنـَعُ مـِنْ نَفْسى بِاَنْ يُقالَ اَميرُ الْمُؤْمِنينَ وَ لا اُشارِكَهُمْ فى مَكارِهِ الْدَّهْرِ؟اَوْ اَكوُنَ اُسْوَةً لَهُمْ فى جُشُوبَةِ الْعَيْشِ)
آيـا بـاعنوان ولقب اميرالمؤ منين كه روى من نهاده ومرا با آن خطاب مى كنند، خودم راقانع سازم ، ودر سـخـتـيـهـاى روزگـار بـا مـؤ مـنـان شركت نداشته باشم ، يا براى آنان در خشونت وسختى زندگى سرمشق نباشم ؟
و نيز در همان نامه مى فرمايد:
هاتَ اءَنْ يَغْلِبَنى هَواىَ وَ يَقوُدَنى جَشَعى اءِلى تَخَيُّرِ الاَْطْعَمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجازِ اَوِ الْيَمامَةِمَنْ لا طـَمـَعَ لَهُ فـىِ الْقـُرْصِ وَ لا عـَهْدَ لَهُ بِالشَّبَعِ، اَوْ اءَبيتَ مِبْطاناً وَ حَوْلى بُطُونٌ غَرْثى و اَكْبادٌ حَرّى )
ين غذاها بكشاند، در صورتى كه شايد در (حجاز) يا (يمامه ) افرادى يافت شوند، كه اميد همين يك قرص نان را هم ندارند، و دير زمانى است كه شكمشان سير نشده است ، آيا سزاوار است شـب رابـا سـيـرى صـبـح كنم ، در صورتى كه در اطرافم شكمهاى گرسنه و جگرهاى سوزان قرار دارد؟!
دـ آزادى و آزادگى
انسان زاهد، نيازها را كم مى كند تا از قيد اسارت اشياء واشخاص رها گردد.
بـاآن قـيـدهـا آزادى از او سـلب مـى شـود. بـه طور مثال افرادى را در زندگى مى بينيد كه به نـوعـى غـذا، لبـاس ، اتـومـبـيـل ، مـنـزل ، دخـانـيـات وامـثـال آن دل بسته وخوگرفته اند به گونه اى كه اگر زمانى يكى از دلبستگى هايشان فراهم نشود، زندگى براى آنان تلخ وغير قابل تحمّل مى شود.
ى خـود را بـه چـيـزى بـفـروشـنـد؛ زيـرا به هر اندازه خود را به اشيا وابسته كنند، اسير آنها خـواهـنـدبـود، مثل كسى كه هزار بند به او بسته شده است و در اثر اين قيد و بندها نمى تواند سبكبار باشد، و راه برود، و همين اسارت ، مايه سقوط از درجات انسانى و هلاكت آنها مى گردد.
روايـت شـده كـه حـضرت عيسى (ع ) از منطقه اى گذشت ، ساكنين آن همراه چارپايان و ماكيانشان يكجا مرده بودند، به خواهش همراهانش ازآن مردگان پرسيد:
از چه روبه هلاكت رسيديد؟
يكى از آنان (با اذن خدا) پاسخ داد:
بـندگى طاغوت ، دوستى دنيا، كمى خوف ،آرزوى طولانى ، همراه غفلت و لهو ولعب مار ابه اين روز انداخت ،
آن حضرت پرسيد:
علاقه شمانسبت به دنيا چگونه بود؟
پاسخ داد:
مـانـند علاقه كودك به مادرش بود، هرگاه به ماروى مى آورد، شاد و خرسند مى شديم ، و چون از ما، رو مى گردانيد، گريان وغمناك مى شديم .
يـعـنـى اسـيـر دنـيـا و زرق وبـرق و زينتهاى آن بودند، وخود را به آنها فروختند، و برده دنيا شدند و سرانجام نابود گرديدند . على عليه السلام مى فرمايد:
(اَلدُّنـْيـا دارُ مـَمـَرٍّ لا دارُ مـَقـَرٍّ، وَ النـّاسُ فـيـهـا رَجُلانِ:رَجُلٌ باعَ فيها نَفْسَهُ فَاَوْبَقَهُ، وَ رَجُلٌ اِشْتَرى نَفْسَهُ فَاَعْتَقَهُ)
دنـيا گذرگاه است نه قرارگاه ، ومردم دراين گذرگاه دودسته اند: برخى خود را مى فروشند و برده مى سازند، وخويشتن راتباه مى كنند، وبرخى خويشتن را مى خرند وآزاد مى سازند.
دسـتـه دوم هـمـان زاهـدانـى هـستند، كه هيچ گاه روحيه آزادى وآزادگى را از دست نداده ، و به جز خدادل نبسته اند.
هـ برخوردارى از مواهب معنوى
دانـد كـه تـا انـسـان از قـيـد هـوا پـرسـتـى آزاد نـشـود وتـا طـفـل جـان از پـستان طبيعت گرفته نشود وتا مسائل مادى از صورت هدف بودن خارج نشود وبه صـورت وسـيـله در نـيـايـد، سرزمين دل براى رشد و نمو احساسات پاك ، انديشه هاى تابناك وعواطف ملكوتى آماده نمى شود. على (ع ) مى فرمايد:
لِلزّاهـِديـنَ فـِى الدُّنـْيـا اَلرّاغـِبـينَ فِى الْآخِرَةِ، اوُلئِكَ قَوْمٌ اءِتَّخَذوُا الاَْرْضَ بِساطاً، وَ تُرابَها فـِراشـاً، وَ مـاءَها طيباً، وَ الْقُرْآنَ شِعاراً، وَ الدُّعاءَ دِثاراً، ثُمَّ قَرَضوُا الدُّنْيا قَرْضاً عَلى مِنْهاجِ الْمَسيحِ...)
خوشا آنانكه دل ازاين جهان گسسته و بدان جهان بسته اند، آنان مردمى هستند كه زمين را فرش ، وخاك آن را بستر، وآب آن را عطر خود قرار داده اند. قرآن را به جانشان بسته اند، و دعا را ورد زبان . سپس دنيا را به شيوه مسيح ، نوعى قرض داده اند.
امام صادق عليه السلام فرمود:
(...اءِنَّما اَرادوُا الزُّهْدَ فىِالدُّنْيا، لِتَفْرُغَ قُلُوبُهُمْ لِلْآخِرَةِ)
از اين جهت ، زهد را برگزيدند كه دلهايشان براى آخرت فارغ باشد.
درك كـنـد. آن لذتـى كـه او از نـمـاز، طـلب آمرزش ، تلاوت قرآن و دعا مى برد، هيچ وقت يك آدم وابـسـتـه به دنيا احساس نمى كند، زيرا لذّت او براى سرگرم شدن به خواسته هاى نفسانى اسـت وكـارهـاى حـيـوانـى بـراى رسـيـدن به مقامات معنوى ناسازگار است .از اين رو، على عليه السلام مى فرمايد:
(كَيْفَ يَصِلُاِلى حَقيقَةِ الزُّهْدِ مَنْ لَمْ تَمُتْ شَهْوَتُهُ)
كسى كه شهوتش نمرده است ، چگونه به حقيقت زهد دست مى يابد؟
منبع : كتاب اخلاق اقتصادي