محور : اقتصاد اسلامي
عربي، سيد هادي
مخارج سرمايهگذاري از طرفي بخش بزرگي از تقاضاي كل را تشكيل ميدهد، و از طرف ديگر تغييراتي كه در سرمايهگذاري صورت گيرد، از طريق كاهش يا افزايش توليد بر ميزان عرضه كل تأثير ميگذارد؛ بنابراين، شناخت سرمايهگذاري و عوامل مؤثر بر آن، سهم بسزايي در شناخت روابط اقتصادي كلان ايفا ميكند.
سرمايهگذاري عبارت است از: مخارجي كه صرف افزايش يا حفظ ذخيره سرمايه ميشود. ذخيره سرمايه شامل كارخانهها، ماشينآلات، ساختمانها، ذخاير انبار، دفاتر و كالاهاي بادوام ديگري است كه در جريان توليد، مورد استفاده قرار ميگيرد.1 اگر همه چيزهاي افزوده شده به ذخيره سرمايه در يك دوره معين ملاحظه شود، «سرمايهگذاري ناخالص» ناميده ميشود؛ اما اگر از آن، استهلاك؛ يعني كاهش در ذخيره سرمايه ـ كه در هر دوره به سبب فرسودگي و گذشت زمان ايجاد ميشود ـ كسر گردد، حاصل، «سرمايهگذاري خالص» ناميده ميشود؛
...
محور : اقتصاد اسلامي
عربي، سيد هادي
مخارج سرمايهگذاري از طرفي بخش بزرگي از تقاضاي كل را تشكيل ميدهد، و از طرف ديگر تغييراتي كه در سرمايهگذاري صورت گيرد، از طريق كاهش يا افزايش توليد بر ميزان عرضه كل تأثير ميگذارد؛ بنابراين، شناخت سرمايهگذاري و عوامل مؤثر بر آن، سهم بسزايي در شناخت روابط اقتصادي كلان ايفا ميكند.
سرمايهگذاري عبارت است از: مخارجي كه صرف افزايش يا حفظ ذخيره سرمايه ميشود. ذخيره سرمايه شامل كارخانهها، ماشينآلات، ساختمانها، ذخاير انبار، دفاتر و كالاهاي بادوام ديگري است كه در جريان توليد، مورد استفاده قرار ميگيرد.1 اگر همه چيزهاي افزوده شده به ذخيره سرمايه در يك دوره معين ملاحظه شود، «سرمايهگذاري ناخالص» ناميده ميشود؛ اما اگر از آن، استهلاك؛ يعني كاهش در ذخيره سرمايه ـ كه در هر دوره به سبب فرسودگي و گذشت زمان ايجاد ميشود ـ كسر گردد، حاصل، «سرمايهگذاري خالص» ناميده ميشود؛
بنابراين، سرمايهگذاري شامل سه بخش است:
1. سرمايهگذاري خالص؛ يعني ايجاد تجهيزات اضافي جديد؛
2. استهلاك؛ يعني سرمايهگذاريهاي مختص جبران فرسودگي تجهيزات موجود؛
3. تغييرات ذخاير انبار.2
آنچه در تصميمگيري براي سرمايهگذاري مهم است، تأمين مالي آن است. تأمين مالي نه تنها براي بنگاهها اهميت دارد، بلكه براي كل اقتصاد در سطح كلان اهميت بسزايي دارد؛ چرا كه تأمين مالي در واقع نوعي برنامهريزي براي تخصيص پساندازها به سرمايهگذاري است كه در حالت تعادلي، ايدئال S=I ؛ يعني پسانداز = سرمايهگذاري تحقق يابد. اين تخصيص و تأمين مالي به طور كلي به دو گروه تقسيم ميشود:
1. استفاده بنگاهها از واسطههاي مالي؛ يعني كليه سازمانهايي كه در ايجاد گردش پول و پسانداز دخالت دارند. اين گروه شامل موارد مختلفي است؛ در مورد تأمين مالي سرمايهگذاريهاي دولتي، بودجه دولت نقش بسزايي ايفا ميكند، اگر چه در اين مورد، بانكها و ساير مؤسسات تأمين اعتبار هم ميتواند نقش ايفا كند؛ ولي اينها در مورد ساير نهادهايي كه سرمايهگذاري انجام ميدهند، نقش بسيار مهم و سرنوشت سازي دارند. علاوه بر اينها فروش اوراق سهام و اوراق قرضه نيز در تأمين مالي تمامي بنگاهها داراي نقش قابل توجهي است. گذشته از اينها، تأمين مالي از مؤسسات اعتباري بينالمللي و ساير مؤسسات مالي خارجي و مشاركت مستقيم خارجيان در سرمايهگذاري (در دهههاي اخير) اهميت فوقالعاده و البته بحثانگيز و گاهي نيز پرمخاطره يافته است.
2. استفاده بنگاهها از منابع داخلي خود، كه اين امر از طريق ذخيره استهلاك و سودهاي تقسيم نشده صورت ميپذيرد.
بنگاهها با دو مسأله مهم در مورد سرمايهگذاري روبهرو هستند: يكي اينكه از بين تمامي پروژههاي ممكن و موجود، كدام يك را انتخاب كنند، و ملاك و معيار تصميمگيري براي انتخاب پروژه يا پروژههايي خاص چيست؛ ديگر اينكه از كدام منبع تأمين اعتبار استفاده شود. در اين رابطه در سرمايهگذاريهاي دولتي، چون معمولاً نحوه تأمين مالي آنها از طريق قانون مشخص ميشود، لزوما هميشه بهترين انتخاب صورت نميگيرد؛ ولي در ساير موارد معمولاً مديران براي تأمين مالي به مؤسسهاي مراجعه ميكنند كه داراي كمترين هزينه باشد، و پروژهاي را انتخاب ميكنند كه بيشترين فايده را داشته باشد. بايد توجه داشت كه هزينهها و منافع را بايد بدقت ملاحظه نمود (هزينهها و منافع اجتماعي نيز در نظر گرفته ميشود)؛ به همين جهت در بسياري موارد رجوع به مؤسسات خارجي تأمين اعتبار، به جهت نگراني از مداخلات آنها مرجوح دانسته ميشود.
به هرحال چنانكه گذشت، مسأله تصميمگيري و انتخاب پروژه يا پروژههايي خاص براي سرمايهگذاري، از مهمترين و سرنوشت سازترين تصميماتي است كه بنگاهها با آن روبهرو هستند؛ از اين رو، روشهاي انتخاب سرمايهگذاري و ملاكهاي تصميمگيري در انتخاب، مورد بحث و بررسي اقتصاددانان قرار گرفته است.
در اقتصاد سرمايهداري اگر چه تقاضاي سرمايهگذاري از ديدگاههاي مختلف مورد بررسي قرار گرفته ـ كه دو نمونه بارز آن: نگرش كارآيي نهايي سرمايه3 كينز و ارزش فعلي4 نئوكلاسيكهاست ـ با اين حال به نتيجه واحدي رسيدهاند و تقاضاي سرمايهگذاري را تابع معكوس نرخ بهره دانستهاند. از طرف ديگر، بديهي است كه هرگاه تقاضا براي كالاها افزايش يابد و انتظار تدوام چنين وضعيتي باشد، نياز به سرمايهگذاريهاي جديد خواهد بود، و هر گاه ظرفيتهاي توليدي، بيشتر از تقاضا براي توليدات باشد، بايد سطح سرمايهگذاري كاهش يابد. اين نظريه كه سرمايهگذاري را به تغيير در سطح توليد يا درآمد ملي مربوط ميكند، نظريه «شتاب» ناميده ميشود. اين بدين معناست كه ذخيره مطلوب سرمايه علاوه بر نرخ بهره (هزينه سرمايه) به سطح توليد يا درآمد ملي نيز مرتبط است؛ بنابراين در اقتصاد سرمايهداري، تقاضاي سرمايهگذاري تابع مستقيم درآمد ملي و معكوس از نرخ بهره است؛ يعني
0 ûIûy> , 0 ûIûr < وI = f (r,y)
اما از آنجا كه در اسلام ربا تحريم شده است، لذا نرخ بهره نميتواند براي تحليل تقاضاي سرمايهگذاري در اقتصاد اسلامي مورد استفاده قرار گيرد؛ از اين رو انديشمندان مسلمان براي دستيابي به تئوري تقاضاي سرمايهگذاري در اقتصاد اسلامي، مطالعاتي انجام دادهاند. در اينجا به طور خلاصه برخي از اين نظريات را بيان ميكنيم:
1 تابع سرمايهگذاري
در الگوي دو بخشي5
بر اساس اين نظريه، اقدام به سرمايهگذاري به دو عامل بستگي دارد:
الف) نرخ بازده انتظاري از سرمايهگذاري؛
ب) هزينه سرمايهگذاري.
نرخ بازده انتظاري (R) نمايندهاي از تقاضاي كل و تقاضاي ماشين آلات است، و مقدار توليدات آنها به وسيله سطح تكنولوژي و نيروي كار ماهر معين ميشود. سطح تكنولوژي و نيروي كار ماهر در تركيب با يكديگر، سطحي از كارداني فني را ايجاد ميكند كه با «T» نمايش داده ميشود. از ديدگاه مدير كه در يك زمان معين از بين پروژههاي سرمايهگذاري بايد يكي را انتخاب كند، «T» ثابت و داده شده فرض ميشود؛ بنابراين داريم:
(1) Ie), T} +R = R{(Ce
كه «R» نرخ بازده انتظاري سرمايهگذاري، «Ce» تقاضاي انتظاري كالاهاي مصرفي و «Ie» تقاضاي انتظاري كالاهاي سرمايهاي است. از آنجا كه كالاهاي سرمايهاي براي توليد كالاهاي ديگر، مورد تقاضا هستند، از اين رو رابطه (1) ميتواند به صورت زير نوشته شود:
(2) 0 ûRûCe>؛ R = R(Ce, T)
اما هزينه سرمايهگذاري از ديدگاه مدير، مبالغي است كه بايد به صاحبان سرمايه بپردازد، تا آنها را تشويق كند كه پس اندازهايشان را به جريان توليد هدايت كنند. مدير براي تأمين مالي ميتواند اوراق سهام بفروشد، و يا با استفاده از عقد مضاربه در اين بازار (بازار مضاربه)، سرمايه مورد نيازش را بگيرد؛ در حالت تعادل بايد نرخ بازده انتظاري سرمايه در بازار سهام و بازار مضاربه يكسان باشد؛ بنابراين نرخ هزينه سرمايهگذاري از ديدگاه وي ميتواند چنين باشد:
(3) Q = R.q
كه «Q» هزينه سرمايهگذاري و «q» سهم مضارب (صاحب سرمايه) بر بازده كل سرمايهگذاري است. از آنجا كه qهميشه بين صفر و يك است، لذا سهم صاحب سرمايه از نرخ بازده سرمايهگذاري را به صورت مثبت منعكس ميكند.
از طرفي سهم صاحب سرمايه (q)، در بازار مضاربه معين ميشود و به دو عامل بستگي دارد:
1. پساندازهاي مصرف كنندگان به عنوان موجودي قابل عرضه براي سرمايهگذاري؛
2. كارداني و مهارت مدير (E) كه تقاضا براي وجوه قابل سرمايه گذاري را معين ميكند.
بنابراين داريم:
(4) (S,E) q = q
كه «S» پس انداز، و «E» مهارت و كارداني مدير است.
مقدار تعادلي سرمايهگذاري در نقطهاي معين ميشود كه هزينه آن برابر بازده آن باشد؛ يعني
(5) 6R = Q
بنابراين، اقدام به سرمايهگذاري كه ابتدا به بازده انتظاري و هزينه سرمايهگذاري بستگي داشت، به چهار عامل بستگي يافت؛ يعني داريم:
0 ûIûS> ، 0 ûIûCe>؛ I = I (Ce, S, E, T)
اين خلاصه نظريه است، محدوديتهاي آن نيز از خلال مطالب گفته شده به دست ميآيد. از مهمترين محدوديتهاي اين نظريه، تصريح نكردن به هزينه فرصت سرمايه است. به همين دليل، هزينه سرمايه را به عنوان يك متغير اساسي در تابع نهايي وارد نكرده است، و فقط به S و E به عنوان نماينده آن اكتفا كرده است.
محدوديت ديگر اين نظريه، محدوديت در استفاده از عقود است كه تنها به مضاربه توجه نموده است، با اينكه مضاربه در مورد تجارت است، و بالاخره عدم توجه به احتمال ضرر و ريسك ناشي از آن، در صورتي كه توجه به امر در تصميمگيري صاحب سرمايه بسيار مهم است، و گنجانيدن آن تنها در متغير مهارت و كارداني مدير، كافي به نظر نميرسد.
2 نظريه سرمايهگذاري بر
اساس عقود شركت در منافع7
در اين نظريه ـ بر خلاف نظريه پيشين ـ به هزينه فرصت سرمايه توجه و تصريح شده است، و با استفاده از اشكال مختلف عقود اسلامي كه آنها را عقود شركت در منافع مينامد، عرضه و تقاضاي منابع قابل سرمايهگذاري را توضيح ميدهد. در قرارداد شركت در منافع، دو طرف در هنگام عقد بر يك نسبت معين براي شركت در منافع، توافق ميكنند؛ اين نسبت، منعكس كننده وضع اعتباري عامل و پيشبيني وضعيت بازار است؛ بنابراين، عرضه منابع قابل سرمايهگذاري، تابعي از حاصلضرب نسبت شركت در منافع و نرخ بازده داخلي است؛ يعني
Is= F((PSR)(IRR)(
كه «PSR» نسبت شركت در منافع است؛ يعني سهمي از منافع كه بايد به صاحب سرمايه پرداخت شود، و «IRR» نرخ بازده داخلي8 است. همين حاصلضرب هزينه فرصت سرمايه و هزينه سرمايه، براي تقاضا كننده منابع قابل سرمايهگذاري است؛ لذا تقاضاي منابع سرمايهگذاري نيز به طور مشابه، تابعي از حاصلضرب نسبت شركت در منافع و نرخ بازده داخلي است؛ يعني
ID= F((PSR)(IRR)(
چنانكه معلوم ميشود، عرضه منابع قابل سرمايهگذاري، «صعودي» و تقاضاي منابع سرمايهگذاري، «نزولي» است؛ زيرا عرضه منابع قابل سرمايهگذاري، رابطه مستقيم با PSR و تقاضاي منابع قابل سرمايهگذاري، رابطه معكوس با PSRدارد، و از اينرو در نقطه تقاطع اين دو مقدار، «سرمايهگذاري تعادلي» به دست ميآيد.
اين خلاصه و چكيده نظريه مذكور بود؛ چنانكه برخواننده بصير روشن است، بزرگترين مشكل اين نظريه در تعريف هزينه سرمايه است؛ براي روشن شدن اين مشكل، بايد به تعريف نرخ بازده داخلي مراجعه كرد. نرخ بازده داخلي، نرخ بهرهاي است كه هرگاه عايدات حاصله از يك سرمايهگذاري را با آن تنزيل نمايند، ارزش حال خالص آن سرمايهگذاري را به صفر ميرساند. بدين ترتيب، نرخ بازده داخلي، نرخ بهرهاي است كه در آن يك سرمايهگذاري نه سود ميكند و نه زيان؛9 بنابراين، نرخ بازده داخلي فقط نرخي براي مقايسه است؛ از اين رو حاصلضرب نرخبازده داخلي در سهم سود صاحب سرمايه، هزينه استفاده كنندگان را نشان نميدهد، بلكه اگر شركت در منافع بر اساس عقود اسلامي صورت گيرد، آنچه براي استفاده كننده، هزينه تلقي ميشود، حاصلضرب سهم سود صاحب سرمايه در نرخ سود حاصل از سرمايهگذاري است، و در نتيجه، عرضه و تقاضاي منابع قابل سرمايهگذاري نيز تابعي از حاصلضرب سهم سود صاحب سرمايه، در نرخ سود حاصل از سرمايهگذاري خواهد بود. البته بايد احتمال ضرر و ريسك ناشي از آن در نرخ سود حاصله ملاحظه شود، كه تفصيل آن در ارائه الگوي مورد نظر از سرمايهگذاري در اقتصاد اسلامي خواهد آمد. اين مسأله نيز چنانكه روشن شد، در نظريه فوق ملاحظه نشده است.
3 سرمايهگذاري در الگوي مشاركت
در سود و زيان (PLS)10
در اين الگو نيز مانند الگوي قبلي از تابع عرضه و تقاضاي منابع قابل سرمايهگذاري استفاده شده است؛ اما عرضه وجوه قابل سرمايهگذاري، تابعي از نرخ سود مورد انتظار براي صاحب سرمايه و ريسك ناشي از سرمايهگذاري است؛ يعني S = F(s , re(
كه در آن «s» ريسك ناشي از سرمايهگذاري است، و «re» نرخ سود مورد انتظار صاحب سرمايه است و به اين ترتيب تعريف شده است:
re = r peK
كه در آن «r» سهم سود صاحب سرمايه، «pe» سود انتظاري و «K» كل مبلغ سرمايهگذاري شده است.
از طرف ديگر، تقاضاي وجوه قابل سرمايهگذاري نيز تابعي از نرخ سود انتظاري عامل و سهم سود صاحب سرمايه است؛ يعني
peK(r - 1)re = كه D = F(r , re(
مقدار تعادلي سرمايهگذاري در نقطهاي برقرار ميشود كه تقاضا و عرضه وجوه قابل سرمايهگذاري مساوي باشد.
اين الگو چنانكه مشاهده ميشود از محدوديتهاي الگوهاي قبلي مبراست. تنها محدوديت اين الگو، تصريح نكردن به فروض مدل و ناديده گرفتن و اشاره نكردن به برخي از عوامل مهم ديگري است كه بر سرمايهگذاري، مؤثر است. بعلاوه مشخص نيست كه چرا متغير ريسك در تقاضاي وجوه قابل سرمايهگذاري در نظر گرفته نشده است؛ از اين گذشته، در مورد هزينه سرمايه از re = r peK استفاده نكرده و فقط به r اكتفا شده است.
4 سرمايهگذاري و پسانداز
در اقتصاد صدر اسلام11
در اين نظريه با استفاده از معاملات مدتدار در بازار كالا، نرخي به عنوان «نرخ نسيه» تعريف شده است، و آن عبارت است از: درصد اختلاف قيمت نسيه با نقد؛ يعني
n = P - PP
كه «P» و «P» به ترتيب قيمتهاي نقد و نسيه و «n» نرخ نسيه است. به علت ترجيح داشتن مصرف حال برآينده، اين نرخ، مثبت است؛ يعني قيمت نسيه از هر واحد كالا يا خدمت، بيشتر از قيمت نقد آن است.
حال براي دستيابي به تقاضاي سرمايهگذاري، فرض ميشود كه نرخ نسيه افزايش يابد، از آنجا كه قيمت نسيه كالاهاي سرمايهاي بالا رفته و امكانات سرمايهگذاري بنگاهها ـ به دليل محدويت بودجه ـ كاهش مييابد، لذا تقاضاي سرمايهگذاري كاهش خواهد يافت. به طور متقابل، با افزايش نرخ نسيه تمايل مصرف كنندگان به پسانداز زياد ميشود؛ زيرا با صرفهجويي در مصرف امسال خود ميتوانند كالاي بيشتري به صورت نقد خريده و نسيه بفروشند، و درآمد بيشتري در سال آينده به دست آورند. از طرفي چون اعمال خير، مانند انفاق، قرضالحسنه، و حتي پرداختهاي واجب، مانند خمس و زكات، جزئي از پسانداز مسلمانان است كه به صورتهاي مختلف به كارهاي خير و به اشخاص نيازمند اختصاص داده ميشود، ميتوان گفت كه اين پساندازها تابع سطح درآمد آنان نيز هست. از سوي ديگر، با توجه به رابطه سرمايهگذاري با عرضه كل و اصل شتاب، ميتوان گفت جريان سرمايهگذاري علاوه بر نرخ نسيه، به درآمد ملي نيز بستگي دارد، و چون درآمد اشخاص نيز تابع درآمد ملي است؛ بنابراين داريم:
I = I(y , n) ، ûIûy> 0 ، û2Iûy2< 0 ، ûIûn< 0 ، û2Iûn2 > 0
S = S(y , n) ، ûSûy> 0 ، û2Sûy2 < 0 ، ûSûn> 0 ، û2Sûn2 < 0
سپس به عوامل مؤثر بر نرخ نسيه اشاره شده است، كه اهم آنها عبارتند از: ارجحيت زماني مصرف، توزيع جريان درآمد مصرف كنندگان در حال و آينده، امكانات توليد و سرمايهگذاري، افزايش خطر و اطمينان نداشتن به فعاليتهاي اقتصادي، ايجاد فرصتهاي جديد؛ مانند امكان صادرات، كشف معدن و... . همچنين يادآوري ميشود كه نرخ نسيه ميتواند منفي باشد؛ مانند وقتي كه نگهداري كالاها موجب هزينه و گاهي از بين رفتن مقداري از آنها باشد.
در اين نظريه به تفاوتهاي نرخ نسيه و نرخ بهره نيز اشاره شد، كه اين تفاوتها در چهار ناحيه بيان شده است:
1. در تعريف، واضح است كه اگر نرخ بهره به عنوان نسبت معيني از اصل وام و مازاد بر آن ـ كه وام گيرنده بايد آن را به وام دهنده بدهد ـ تعريف شود، با نرخ نسيه متفاوت خواهد بود؛ اما برخي از اقتصاددانان، نرخ بهره را معادل هزينه فرصت سرمايه قرار دادهاند، و حتي «فيشر» تصريح كرده است كه هر شخص ميتواند جريان درآمد خود را طي امسال و سالهاي آينده، يا از طريق وام و يا از طريق خريد و فروش داراييهاي خود كم و زياد كند؛12 بنابراين بهنظر فيشر حتي اگر هيچ معامله ربوي هم صورت نگيرد، نرخ بهره ميتواند با خريد و فروش اقلام دارايي به وجود آيد؛ اما بايد يادآوري شود كه اقتصاددانان غربي به علت تجويز ربا، بازار وام و سرمايه را در بلند مدت، متعادل فرض ميكنند، و نرخ بهره وام را با نسبت درآمد به سرمايه يا هزينه فرصت، در بازار سرمايه مساوي قرار ميدهند. اگر به اين مغالطه توجه شود، تفاوت اين دو از ناحيه تعريف روشن ميشود.
2. تفاوت در حليت و حرمت؛ زيرا اگر معامله نسيه با شرايط معتبر در فقه انجام شود صحيح است، و نرخ ايجاد شده از چنين معاملاتي قابل استفاده براي تحليلهاي اقتصادي.
3. تفاوت در بازار؛ زيرا نرخ نسيه در بازار كالا تعيين ميشود؛ اما نرخ بهره در بازار وام.
4. تفاوت در تأثير در بازار كالا و اقتصاد: در اقتصاد ربوي وقتي بازار سرمايه به تعادل ميرسد كه نرخ بازدهي سرمايهگذاري با نرخ بهره مساوي شود، در حالي كه در اقتصاد اسلامي اين تعادل وقتي محقق ميشود كه نرخ بازدهي سرمايه با نرخ نسيه مساوي شود؛ چون نرخ نسيه از نرخ بهره كوچكتر است، حجم سرمايهگذاري در اقتصاد اسلامي بيشتر ميشود.
گفتني است كه بر اساس نظريه مذكور، نرخ بازدهي سهام يا نرخ سودسپردههاي مصرف كنندگان در بانكهاي تجاري (بر اساس عقود اسلامي) يك نرخ متوسط سود دهي در اقتصاد است، و نميتواند مبناي تصميمگيري براي تخصيص سرمايه باشد؛ در حالي كه نرخ نسيه داراي كم خطرترين بازدهي است، چه اينكه ميتواند به هر يك واحد پسانداز تعلق گيرد، و نه به بازدهي متوسط آن؛ بنابراين، بازدهي فعاليتهاي مضاربه، مزارعه و ساير مشاركتها ميتواند با آن سنجيده شود. از طرف ديگر، با توجه به حجم تجارت در صدر اسلام، نرخ نسيه براي تحليل سرمايهگذاري و پسانداز در صدر اسلام مناسبتر دانسته شده است.
اين خلاصه و چكيده نظريه مذكور بود، ضمن تقدير از تلاشهاي صورت گرفته در ارائه و تبيين اين نظريه، توجه به برخي ملاحظات ضروري است:
اولاً: نرخ نسيه موضوعيت ندارد، و به طور مشابه ميتوان نرخ سلف را نيز تعريف كرد، البته بيقين در اين نظريه نيز نرخ نسيه موضوعيت ندارد، بلكه فقط به عنوان حداقل بازدهي و كمخطرترين بازدهي سرمايه در مبادلات مدتدار، لحاظ شده است.
ثانيا: اين نرخ نيز مانند نرخ بازدهي، نرخي متوسط است؛ زيرا نرخ مذكور در مورد همه كالاها و در همه شرايط و زمانها يكسان نيست.
ثالثا: با توجه به عواملي كه بر نرخ نسيه مؤثر دانسته شد، از جمله امكان توليد و سرمايهگذاري و ايجاد فرصتهاي جديد، و نيز از تصريح نظريه بر اينكه نرخ مذكور حداقل نرخ بازدهي است، به دست ميآيد كه آنچه پساندازها را به سرمايهگذاري سوق ميدهد، بازدهي سرمايه است، اگر چه نرخ نسيه نيز بازدهي را نشان ميدهد؛ ولي بايد توجه داشت كه طبيعيترين راه تخصيص پسانداز به سرمايهگذاري، عقود مشاركتي اسلامي است، نه تجارت. گذشته از اينكه تجارت هميشه سرمايهگذاري محسوب نميشود، لذا نرخ مذكور فقط يك علامت است؛ براي اينكه پس انداز كنندگان تا زماني حاضرند پس انداز خود را به سرمايهگذاري در قالب عقود مشاركتي سوق دهند، كه نرخ بازدهي آن حداقل به اندازه نرخ نسيه باشد. اين مطلب در نظريه نيز تصريح شده كه در اقتصاد اسلامي، تعادل وقتي محقق ميشود كه نرخ بازدهي سرمايه با نرخ نسيه برابر شود، و اين نيز تأييدي است بر آنكه بازدهي سرمايه معيار بهتري براي تصميمگيري در مورد سرمايهگذاري است؛ به همين لحاظ بايد براي دستيابي به هزينه فرصت سرمايه در اقتصاد اسلامي، از عقود مشاركتي كه بهترين راه تخصيص پسانداز به سرمايهگذاري است كمك گرفت.
حال براي دستيابي به الگويي در مورد سرمايهگذاري، توليد و سرمايهگذاري را ـ به اعتبار انگيزه توليد ـ به دو دسته تقسيم ميكنيم:
1. توليد و سرمايهگذاريهايي كه در آنها انگيزه سودآوري اقتصادي و كسب درآمد وجود ندارد؛ مانند ايجاد مراكز بهداشتي و درماني خيريه (چه توسط مسلمين باشد و چه به وسيله دولت اسلامي)، در اين موارد يا انگيزه اجر اخروي وجود دارد، و يا فايده اجتماعي آن به جاي فايده اقتصادي، مورد نظر است. اين قسم از سرمايهگذاري را ميتوان تابع عواملي، از قبيل شرايط فرهنگي، اجتماعي، ايمان و اهتمام مسلمين به كسب اجر اخروي و ... دانست؛ اما عوامل فوق در هر سطحي قرار داشته باشند؛ به عبارت ديگر با ثابت بودن آنها ميتوان انتظار داشت كه با افزايش درآمد، حجم اين سرمايهگذاريها افزايش يابد، چرا كه درآمد بيشتر مسلمين امكان بيشتري براي چنين سرمايهگذاريها فراهم ميكند، و نيز درآمد بيشتر دولت اسلامي به معناي در اختيار داشتن امكانات بيشتر براي چنين سرمايهگذاريهايي است. از آنجا كه هر دو مورد، از درآمد ملي تبعيت ميكند، ميتوان اين بخش از سرمايهگذاريها را تابعي از درآمد ملي دانست؛ يعني0 = f(y) , dIdy > 1I
2. توليد و سرمايهگذاريهايي كه در آنها انگيزه و نيت سودآوري اقتصادي و كسب درآمد وجود دارد؛13 مانند ايجاد كارخانه خودرو سازي (چه به وسيله دولت و چه بخش خصوصي)؛ چون در اين قسم، سودآوري اقتصادي مطرح است، لذا مسأله بازدهي سرمايه و هزينه فرصت سرمايه بايد بررسي شود؛ زيرا در صورتي كه تأمين مالي سرمايهگذاري از طريق منابع داخلي باشد، اين منابع ميتواند در سرمايهگذاريهاي ديگران از طريق عقود اسلامي، شركت داده شده و كسب سود كند، و اگر از طريق عقود اسلامي نيز تأمين شود، بايد سهمي از سود به صاحب سرمايه پرداخت شود؛ بنابراين براي دستيابي به هزينه فرصت چنين فرض ميكنيم:
الف) همه افراد مجازند مستقيما و يا از طريق عقود اسلامي سرمايهگذاري نمايند، و بديهي است كه در عقود مشاركتي، طرفين عقد، سود يا زيان احتمالي و سهم هر يك از طرفين، در سود يا زيان حاصله مطرح ميباشد.
ب) هيچ گونه سود از پيش تعيين شدهاي وجود ندارد، بلكه وجود سود يا زيان، احتمالي است.
ج) طرفين عقد بر سهم سود مشخصي در هنگام عقد توافق ميكنند؛ اگر سهم سود صاحب سرمايه را با r نمايش دهيم، سهم عامل (r ـ 1) خواهد بود. سهم صاحب سرمايه، يعني r به عواملي از جمله اعتماد و اطمينان صاحب سرمايه به عامل، كارداني و استعداد عامل، عرضه و تقاضاي وجوه قابل سرمايهگذاري و شركت در عقود اسلامي و ... بستگي دارد. به طور كلي هر چه اعتماد و اطمينان صاحب سرمايه به عامل، بيشتر، و كارداني و استعداد عامل بالاتر باشد، با ثابت بودن ساير عوامل، صاحب سرمايه حاضر خواهد بود با سهم سود كمتري در عقود شركت كند. اگر بازار واقعا اسلامي باشد؛ يعني افراد واقعا بر اساس دستورات و قوانين اسلامي عمل نمايند، ميتوان پذيرفت كه r و در نتيجه (r ـ 1) در بازار، تعيين شده و موجب ظلم و استثمار هيچ كدام از طرفين نيز نشود؛ اما در غير اين صورت بايد دولت اسلامي شرايطي را فراهم آورد كه سهم هر يك از طرفين در عقود، عادلانه تعيين گردد و موجب ظلم و استثمار هيچ كدام از طرفين عقد نباشد.
د) براي سادگي فرض ميكنيم كه يكي از طرفين عقد، كل مبلغ سرمايهگذاري را تأمين نمايد و ديگري فقط عامل باشد.
ه·· ) براي پرهيز از پيچيده شدن الگو فرض ميكنيم كه طرفين توافق ميكنند كه اصل سرمايه را نسبت به زيان احتمالي، بيمه نمايند و هزينه آن را طبق توافق بپردازند؛ هزينه بيمه، سود انتظاري را تحت تأثير قرار داده و آن را تعديل ميكند.
بنابر آنچه گفته شد، اگر كل مبلغ وارد شده در سرمايهگذاري با «Tk» نمايش داده شود؛ بنابراين، نرخ بازدهي انتظاري سرمايهگذاري براي صاحب سرمايه عبارت خواهد بود از:
1 < r <0 TKrpe = rek
كه در آن «rek» نماينده نرخ بازدهي انتظاري سرمايهگذاري براي صاحب سرمايه، و «pe» سود انتظاري و «r» سهم صاحب سرمايه از سود حاصل است.
چنانكه قبلاً گذشت، سرمايهگذار براي تأمين مالي، چه از منابع داخلي استفاده كند و چه از عقود اسلامي، در هر صورت، هزينه سرمايه براي وي به اندازه سود حاصل، ضرب در سهم صاحب سرمايه خواهد بود؛ بنابراين ميتوان گفت، با فرض ثابت بودن ساير عوامل مؤثر در سرمايهگذاري، اين بخش از سرمايهگذاري (بخشي كه به انگيزه سودآوري اقتصادي انجام ميشود) مرتبط با نرخ
بازدهي انتظاري است، كه همين نرخ، هزينه سرمايه براي عامل نيز ميباشد؛ اما اين نرخ، از سهم سود صاحب سرمايه، ميزان ريسك و نرخ سود انتظاري تبعيت ميكند، و از آنجا كه تأثير ريسك سرمايهگذاري را با فرض بيمه كردن اصل سرمايه، در سود انتظاري وارد نموديم؛ بنابراين ميتوان گفت، با فرض ثبات ساير عوامل، اين بخش از سرمايهگذاري تابع سهم سود صاحب سرمايه و نرخ سود انتظاري است؛ يعني
0ûpe> 2 , ûI0ûr< 2 ûI،= F(r , pe( pe = peTK 2I
لذا با ثابت بودن ساير عوامل، هر قدر سهم صاحب سرمايه از سود (r) افزايش يابد، تقاضاي سرمايهگذاري كاهش، و هر قدر «r» كاهش يابد، تقاضاي سرمايهگذاري افزايش مييابد، و هر قدر نرخ سود انتظاري (pe) افزايش يابد، تقاضاي سرمايهگذاري افزايش، و با كاهش «pe» تقاضاي سرمايهگذاري كاهش مييابد.
بنابر آنچه تاكنون بيان شد، ميتوان نتيجه گرفت كه با ثبات ساير عوامل، تقاضاي كل سرمايهگذاري تابعي از درآمد ملي و سهم سود صاحب سرمايه و نرخ سود انتظاري سرمايهگذاري است؛ يعني
= F(r , pe , y)2 + I1I = I
0ûIûy> ، 0ûIûpe> ، 0ûIûr<
اگر ارتباط بين Iو rرا خطي در نظر بگيريم، در هر سطح معين از y و peميتوان ارتباط معكوس بين I و rرا در دستگاه مختصات دو بعدي مقابل نمايش داد؛ بنابراين با تغيير هر يك از y و pe تابع سرمايهگذاري منتقل ميشود؛ يعني در هر سهم سود سرمايه معين، ميزان سرمايهگذاري تغيير خواهد كرد. تعادل در جايي برقرار ميشود كه تمامي پس اندازها به سرمايهگذاري اختصاص يابد، و از آنجا كه در اين الگو فرض كردهايم مردم بر اساس دستورات و احكام اسلام رفتار ميكنند، لذا پسانداز راكد هم بازدهي ندارد، و هم به دليل تورم (تورم طبيعي هر چند كم باشد) داراي بازدهي منفي است؛ يعني مقداري از قدرت خريدش را از دست ميدهد.14 لذا ناگزير بايد تمامي آنها مستقيما يا از طريق عقود مشاركتي به سرمايهگذاري اختصاص يابد؛ اما اين تعادل در اقتصاد ربوي به واقعيت نزديك نيست؛ زيرا تجويز بهره موجب ميشود كه فقط در صورتي كه نرخ بازدهي سرمايهگذاري، بالاتر از نرخ بهره باشد، پس انداز به سرمايهگذاري تبديل شود؛ البته بالاتر بودن نرخ بازدهي سرمايهگذاري از نرخ بهره نيز، بايد به حدي باشد كه بتواند ريسك سرمايهگذاري و هزينههاي جانبي پرداختن به سرمايهگذاري را جبران نمايد.
بنابر آنچه گفته شد،15 در اين سيستم، اولاً: به خاطر وجود انگيزههاي مذهبي و ارزشهاي اخلاقي و اعتقادي، برخي از سرمايهگذاريها به انگيزه سودآوري انجام نميشود،16 و اينها به درآمد ملي بستگي دارد؛ و ثانيا: به دليل بازدهي منفي پولهاي راكد، بخشي از سرمايهگذاريها نيز كه به انگيزه سودآوري انجام ميگيرد، نسبت به سيستم ربوي، بيشتر خواهد بود، و به طور كلي در شرايط مساوي، حجم كل سرمايهگذاريها نسبت به سيستم ربوي بيشتر خواهد بود.والحمدلله رب العالمين
پاورقيها:
1. درنبوش وفيشر؛ اقتصاد كلان؛ ترجمه محمد حسين تيزهوش تابان، ص 296.
10. Profit and Goss sharing ر. ك: رفيعخان، شاهرخ؛ تحليل اقتصادي از يك الگوي مشاركت در سود و زيان براي بخش مالي؛ به نقل از مطالعات نظري در بانكداري و ماليه اسلامي؛ گردآوري محسن س. خان و عباس ميرآخور، ترجمه محمد ضيائي بيگدلي.
15. بنگاهها نيز براي انتخاب پروژه و رتبهبندي آنها از معيار ارزش فعلي استفاده نمايند، و در آن به جاي نرخ بهره، از نرخ بازدهي انتظاري rek = r peTK استفاده نمايند. همچنين فرض رفتاري بنگاهها، حداكثر كردن سود به طور مقيد در نظر گرفته شده است؛ يعني بنگاهها به دنبال حداكثر كردن سود هستند، مادامي كه مستلزم ترك واجب يا فعل حرامي نباشد.
12. Fisher, Irving; The Theory of Interest; The Macmillan co, 1930, Repreinted by A.M. Kelly publishers, clifton, N.J. 1955; p.p. 112 - 113, 183, 225, 209.
13. وجود انگيزه سودآوري با اهداف و انگيزههاي ديگر، مانند اهداف معنوي، خدمت به همنوع و هدف غايي تمامي فعاليتها؛ يعني قرب به خداوند منافاتي ندارد، مشروط به اينكه در كسب سود و درآمد، از محدوده احكام و اصول اسلامي تجاوز نشود، همچنين انگيزه فوق با وجوب كفايي توليد برخي كالاها و خدمات منافات ندارد، چرا كه وجوب كفايي به معناي سود نبردن از توليد نيست، بلكه بايد سود عادلانه در آن لحاظ شود.
14. در صورتي كه اين فرض نقض شود، اساس مدل تغييري نخواهد كرد.
16. به نظر حضرت امام(ره) جبران قدرت خريد پول وام داده شده به اندازه تورم نيز، ربا و حرام است.
1. درنبوش وفيشر؛ اقتصاد كلان؛ ترجمه محمدحسين تيزهوش تابان، چ 1، انتشارات سروش، 1371.
11. ر. ك: صدر، سيد كاظم؛ تاريخچه سياسي و اقتصادي صدر اسلام (جزوه درسي دانشكده علوم اقتصادي و سياسي دانشگاه شهيد بهشتي)؛ ص 132 ـ 171 و نيز صدر، سيد كاظم؛ ربا، نرخ بهره، نرخ نسيه (دومين مجمع بررسيهاي اقتصاد اسلامي).
2. فلوزا، دونيز؛ اقتصاد معاصر؛ ترجمه منوچهر فرهنگ، ج 1، ص 464.
2. فلوزا، دونيز؛ اقتصاد معاصر؛ ج1، ترجمه منوچهر فرهنگ، چ 1، انتشارات سروش، 1370.
3. The Marginal Efficiency of Capital.
3. مرزبان، حسين؛ مقدمهاي بر اقتصاد بدون ربا، اقتصاد كلان؛ ج1، 1365.
4. Present Valiue.
4. ميرآخورخان، محسن و عباس؛ مطالعات نظري در بانكداري و ماليه اسلامي؛ ترجمه محمد ضيائي بيگدلي، مؤسسه بانكداري ايران، چ1، 1370.
5. صدر، سيدكاظم؛ تاريخچه سياسي و اقتصادي صدر اسلام (جزوه درسي دانشكده علوم اقتصادي و سياسي دانشگاه شهيد بهشتي).
5. Monzer Kahf, Saving and Investment Function in Two. sector Islamic Economy به نقل از Monetary and Fiscal Economics of Islam; Selected Papers; Edited by Mohammad Ariff; International Centre for Research in Islamic Economics University; Jeddah. Saudi Arabia; 1982.
6. ــــــ ؛ ربا، نرخ بهره، نرخ نسيه (دومين مجمع بررسيهاي اقتصادي)؛ انتشارات بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1369.
6. بين اين معادله و معادله (3) تعارض ديده ميشود، و آقاي منذرقحف در اين مورد توضيحي نداده است. شايد بتوان چنين توضيح داد كه مدير تا زماني حاضر به پذيرفتن سرمايه و شركت در مضاربه است كه هزينه آن با بازدهاش براي او برابر باشد، از آنجا كه نسبت سهم مدير (عامل)، (q - 1) است، و دو معادله (3) و (5) فقط در 1 = q سازگار است، اين بدين معناست كه در حد مدير تا وقتي كه سهمش به صفر برسد (آخرين واحد سرمايه را با سهم صفر براي خودش ميپذيرد)، حاضر به پذيرش سرمايه و شركت در مضاربه خواهد بود، كه اين معادل اين است كه سهم صاحب سرمايه در حد برابر يك بوده است.
7. گلريز، حسن؛ فرهنگ توصيفي؛ چ 1، مركز آموزش بانكداري، 1368.
7. مرزبان، حسين؛ مقدمهاي بر اقتصاد بدون ربا؛ ص 42 ـ 72.
8. Internal Rate of Return.
8. william H. Branson ; Macro Economic Theory and policy; 2nd E dition; Harper and Row. publishers; 1979.
9. Monetary and Fiscal Economics of Islam; Selected papers; Edited by Mohammad Ariff; International Centre for Research in Islamic Economics University; Jeddah - Saudi Arabia; 1982.
9. گلريز، حسن؛ فرهنگ توصيفي؛ ص 270.
پژوهشكده طوبي