محور : اقتصاد خانواده
مصرف
يكى از راهكارهاى مهم تدبير معيشت، »مصرف« است كه از نظر مباحث اقتصادى جايگاه ويژهاى دارد و شايسته استمديران در سطوح مختلف و خانوارها نيز به آن توجه خاص نمايند.
»مصرف« به معناى استفاده از منابع موجود به منظور برآوردن نيازها و حوايج فعلى و جارى، و يا به معناى استفاده از كالاهاىاقتصادى است.
شخص مدير و مدبر، بايد برنامه مصرف را با اتخاذ شيوههاى صحيح به گونهاى تنظيم كند كه از عهده نيازهاى مادى و معنوىبر آيد و از ناحيه ديگر از مصرف گرايى و اسراف و تبذير اجتناب نمايد.
...
محور : اقتصاد خانواده
مصرف
يكى از راهكارهاى مهم تدبير معيشت، »مصرف« است كه از نظر مباحث اقتصادى جايگاه ويژهاى دارد و شايسته استمديران در سطوح مختلف و خانوارها نيز به آن توجه خاص نمايند.
»مصرف« به معناى استفاده از منابع موجود به منظور برآوردن نيازها و حوايج فعلى و جارى، و يا به معناى استفاده از كالاهاىاقتصادى است.
شخص مدير و مدبر، بايد برنامه مصرف را با اتخاذ شيوههاى صحيح به گونهاى تنظيم كند كه از عهده نيازهاى مادى و معنوىبر آيد و از ناحيه ديگر از مصرف گرايى و اسراف و تبذير اجتناب نمايد.
2 - 1. اهميت مصرف در مباحث اقتصادى
در بررسىهاى اقتصادى، مطالعه »مصرف« يكى از بخشهاى مهم را به خود اختصاص مىدهد كه در ميان متغيرهاى اقتصادى،شايد هيچ كدام به اندازه مصرف براى عموم مردم مهم نباشد، به گونهاى كه بسيارى بر اين باورند كه هدف از سايرفعاليتهاى اقتصادى مانند پس انداز، توليد و توزيع نيز در نهايت مصرف است.
مصرف در عين اينكه هدف نهايى از توليد و توزيع است، يكى از عوامل مؤثر بر آنها نيز مىباشد. بر همين اساس، اقتصاد داناناصلى را به عنوان »حاكميت مصرفكننده« مطرح كردهاند؛ يعنى اين مصرف كننده است كه به توليدات و چگونگى تخصيصمنابع توليد و توزيع شكل مىدهد. از اين رو مصرف، فقط تابعى از توليد و توزيع نيست، بلكه از جهتى، توليد و توزيع نيز تابعمصرف است. به عبارت ديگر، بين مصرف و توليد و توزيع رابطه متقابل وجود دارد و مصرف ابزار مهمى در توجيه چگونگىتوليد است.
سياستهاى مصرفى صحيح در سياست گذارىهاى اقتصادى تأثير چشمگيرى دارد و سبب ايجاد انگيزه در بازارهاىمصرف مىشود كه اين أمر نيز ازدياد توليدات و درآمدها را به دنبال دارد. علاوه اينكه كنترل مصرف به منظور فراهم كردنزمينه پس انداز و سرمايه گذارى نيز، رشد و شكوفايى اقتصادى را به دنبال خواهد داشت.
نكته قابل توجه اينكه، در دو نظام سرمايه دارى و سوسياليزم، محور نظريههاى اقتصادى، نيازهاى مادى انسان است بهطورى كه، اگر نيازهاى مادى اساسى وجود نداشت، با ايجاد نيازهاى مادى كاذب، زمينه مصرف هر چه بيشتر را فراهممىنمايند؛ ولى مصرف در نظام اسلامى فقط در حوزه نيازهاى مادى انجام نمىگيرد، بلكه قسمتى از خواستهها گستردهتر ازدايره انگيزههاى مصرفى در هر يك از دو نظام مذكور خواهد بود.
2 - 2. ويژگىهاى ساختار مصرف ايده آل اسلام
ساختار و الگوى مصرف ايده آل اسلام، حاوى نكات آموزنده و تربيتى ارزندهاى است كه عمل نمودن بر اساس آن در تدبيرصحيح امور معيشت نقش تأثير گذارى خواهد داشت. اين ساختار در راستاى مطالعه و بررسى دقيق در آيات و روايات بهدست مىآيد. در اينجا به بعضى از ويژگىهاى مهم آن اشاره مىشود.
الف. خوددارى از اسراف:
»اسراف« عبارت است از هر گونه تجاوز از حد در كارى كه انسان انجام مىدهد، ولى غالباً اين كلمه در مورد هزينهها وخرجها شهرت دارد.
از خود آيات قرآن به خوبى استفاده مىشود كه اسراف نقطه مقابل تنگ گرفتن و سختگيرى است. آنجا كه مىفرمايد:
وَ الَّذينَ اِذا اَنفَقُوا لَمْ يُسرِفُوا وَ لَمْ يَقتُرُوا وَ كانَ بَينَ ذلكَ قَواماً.
و كسانى كه هرگاه انفاق كنند، نه اسراف مىنمايند و نه سختگيرى؛ بلكه در ميان اين دو، حد اعتدالى دارند.
مصارف مسرفانه، يكى از مذمومترين اعمال از ديدگاه اسلام است و در آيات و روايات شديداً محكوم شده است. در آيات قرآن بهعنوان يك برنامه فرعونى از او نام برده شده و سرانجام اسراف كنندگان را دوزخ و جهنم مىداند.
اسراف در مصرف منابع طبيعى، تجاوز به حقوق ديگران و هدر سازى امكاناتى است كه به همه انسانها و نسلها تعلق دارد. از اينرو در جهان بينى دينى، اسراف و مصرف بىرويه سرانجام به نابودى امكانات مىانجامد كه همه را در كام نيستى فرو مىبرد.به فرموده امام على(ع):
اَلسَّرْفُ مَثواةٌ؛
مصرف بى رويه، عامل نابودى است.
فلسفه حرمت اسراف: اسراف، خروج از حد تعادل بوده كه نوعى خروج از تحت حاكميت عقل، و تن دادن به حاكميت اميالنفسانى است.
رحمت و رضوان خداوند است.
به تعبير ديگر: از آنجا كه جامعه در اموال شخصى اشخاص حق دارد و اسراف نيز مستلزم تضييع حق اجتماعى در اموالشخصى است، اسراف در مال شخصى نيز ممنوع و حرام است.
در اين راستا مرحوم شهيد مطهرى سخن ارزشمندى دارد و مىنويسد:
اسراف و تبذير و هرگونه استفاده نامشروع از مال ممنوع است ؛ نه تنها از آن جهت كه نوع عملى كه روى آن صورت مىگيرد حرام است، بلكهاز آن جهت كه تصرف در ثروت عمومى است، بدون مجوز.... چون در عين حال اين مال به جامعه تعلق دارد.
گذشته از اينها، به دليل محدوديت منابع، معمولاً هر اسراف كارى سبب محروميت برخى ديگر از انسانها خواهد شد. بهعلاوه روح اسراف معمولاً با خودخواهى و بيگانگى از خلق خدا همراه است. اصولاً از نظر بينش توحيدى مالك اصلى خدااست و انسانها امانت دار او هستند و هر گونه تصرفى بدون اجازه و رضايت او زشت و ناپسند است. و روشن است كه او نهاجازه اسراف مىدهد و نه اجازه بخل و تنگ چشمى.
نسبى بودن اسراف: مراد از اسراف، تجاوز از حد است. يعنى اگر انسان در مصرف شىء از حد و شأن متعارف و توان مالىخود، تجاوز نمايد و بيش از اشباع نيازهاى خود مصرف كند، بر عمل او عنوان اسراف اطلاق مىگردد. مثل اينكه فردى تمامدرآمدش در روز بيش از دو هزار تومان نيست، لباس گران قيمت براى خود و خانوادهاش بخرد. در روايتى از امام صادق(ع)نقل شده كه فرمود:
رُبَّ فَقيرٍ هُوَ اَسرَفُ مِنَ الغَنى انَّ الغَنى يُنفِقُ مِمّا اُوِتىَ وَ الفَقيرُ يُنفِقُ مِن غَيرِ ما اُوتِىَ.
چه بسا فقيرى كه از توانگر اسرافكارتر است، توانگر از آنچه به او داده شده خرج مىكند، ولى فقير از آنچه به او داده نشده خرج مىكند. يعنىممكن است ثروتمند متناسب با دارائىاش خرج نمايد اما فقير غير متناسب با آنچه دارد هزينه كند.
البته ناگفته نماند كه اين روايت، ناظر به موارد نادرى است كه فقير براى امور معيشت برنامه ريزى صحيح ندارد و با به دستآوردن مختصر پولى، به جاى صرف آن در نيازمندى هايش، خرجهايى مىكند كه متناسب با شأن و دارايى او نيست و بدينوسيله درآمد كم خود را با اسراف خويش هدر مىدهد و گرنه توانگران بيشتر در معرض اسراف قرار دارند.
با اين بيان يك مورد از نسبى بودن اسراف مشخص شد، اينكه ممكن است خريد و مصرف چيزى نسبت به شخصى بنابراينمواردى كه در نظر عرف تجاوز از حد صدق نكند و فقط با دقت عقلى قابل تشخيص باشد، اسراف محسوب نخواهد شد هرچند در روايات نسبت به اينگونه موارد نكوهش شده است. امام صادق(ع) مىفرمايد: اسراف مورد عدم رضايت خداوند است،حتى دور افكندن هسته ميوه و ريختن نيم خورده آب. در حالى كه اينگونه موارد در عرف جامعه امروز ما اسراف و تبذيرروشن به شمار نمىآيد.
از مواردى كه بحث نسبى بودن اسراف مطرح مىشود اين است كه:
حد و سطح متعارف در جوامع مختلف با هم فرق دارند، از اين رو در جوامع مختلف از نظر رشد و پيشرفت و عدم آن، رفاهزندگى توده مردم متفاوت است. ممكن است استفاده و بهره مندى از يك مقدار كالا يا خدمت در يك جامعه در حال توسعهتجاوز از حد متعارف به حساب آيد و در جامعه پيشرفته تجاوز از سطح معمول و متعارف به شمار نيايد. از اين رو مىتوانگفت اسراف در اينجا يك امر نسبى است.
همينطور تفاوت دورهها و زمانها و مسئوليت و اقتضائات هر زمان چنين است يعنى اگر زمانى سطح زندگى مردم بهتر شدهاست و جامعه رو به رشد و پيشرفت گذاشت، مردمان مىتوانند زندگى بهترى را تشكيل دهند و از وسايل و لوازم بيشتر وبهترى استفاده كنند، و در صورتى كه به اندازهاى نرسد كه طغيان و تجاوز باشد، اسراف نخواهد بود. و چه بسا در اين زمانترك استفاده از نعمتهاى الهى و فقيرانه زندگى كردن و ژنده پوشى غير مناسب، بر زهد ريايى حمل خواهد شد.
برخى افراد نا آگاه از حكمت عملى اسلام، كم و بيش در هر عصر و زمانى موجودند كه به خاطر كوته فكرى در صددخردهگيرى حتى نسبت به امام معصوم(ع) ابايى ندارند. مثلاً سفيان ثورى به هنگامى كه امام صادق(ع) لباسهاى خوبپوشيده بود به نزد ايشان آمد و به امام گفت: پدران تو اينگونه لباس نمىپوشيدند! امام فرمود: پدران من آن گونه جامهها را درزمان تهيدستى و كاستى بر تن مىكردند ولى اكنون زمانى است كه نعمت در دنيا فراوان شده است و در چنين حالىشايستهترين مردم از نعمتها نيكان جهانند.
در حديث ديگرى امام صادق(ع) به سفيان ثورى چنين پاسخ دادند:
اى سفيان ثورى! آن (نوع لباس پوشيدن و زيستن) در زمان محروميت و تهيدستى بود و آنان (پيشينيان ما) به فرا خور حوزهتنگدستى زمان خود زندگى مىكردند؛ ليكن اكنون زمانى است كه همه گونه نعمت فراوان شده است.
صورت معمول و در حد عرف آن روز بوده است. گرچه نسبت به زمان گذشته تجاوز از حد مىباشد. و اين روشن است كهرفتار و اعمال افراد بر اساس مقتضيات زمان خودش سنجيده مىشود و اين همان نسبى بودن اسراف است.
نكته قابل ذكر اينكه، در بعضى از مصارف اينطور نيست كه تعدد و بالا بودن مصرف، اسراف تلقى شود؛ چرا كه مخارجبيشترى كه موجب حفظ اموال شود خود تقدير معيشت به شمار مىآيد. مثلاً داشتن لباسهاى متعدد براى نيازهاى متنوع ومتعدد، اينكه كسى لباس منزل، لباس كار، لباس مهمانى، لباس مسافرت، لباس تابستانى و زمستانى و... داشته باشد، نه تنهااسراف نيست، بلكه نوعى تدبير و تقدير معيشت است. اسحاق بن عمار از امام موسى بن جعفر(ع) سؤال نمود:
مردى ده پيراهن دارد آيا اين كار اسراف است؟ فرمود:
لا ولكن ذلِكَ اَبقى لِثِيابِهِ وَ لكِنَّ السَّرفَ اَن تَلبَسَ ثَوبَ صَونِكَ فِى المَكانَ القَذِرِ.
نه؛ زيرا اين (تعداد لباس) موجب دوام بيشتر لباسهاى اوست، ولى اسراف اين است كه لباس حفظ (آبروى) خود را در جاى آلوده بپوشى.
در روايتى ديگر ابى اسحاق از امام صادق(ع) سوال نمود: آيا مؤمن مىتواند صد لباس داشته باشد؟ فرمود: بلى.
توضيح آنكه، صرف تعدد لباس، آن هم به جهت نياز در زمان خاص اسراف تلقى نمىشود؛ چرا كه از آنها در زمان نياز ومناسب استفاده مىنمايد. بر خلاف آنجايى كه اشخاص مخزنى از انواع لباس دارند و نيازى به همه آنها ندارند و بلا استفادهانبار مىكنند كه اين مصداق روشن اسراف است.
ب. خوددارى از تبذير:
»تبذير« در اصل از ماده »بذر« به معناى افشاندن و پاشيدن بذر در زمين نامساعد است كه بعد از افشاندن، بذر ديگر قابل جمعآورى نيست و حالت نابودى به خود گرفته است. تبذير، در مواردى است كه انسان اموال خود را به صورت غير منطقى وفساد، مصرف كند و معادل آن در فارسى »ريخت و پاش« است.
تبذير، پيوسته همراه با يك نوع اتلاف مال مىباشد؛ زيرا صرف مال، بدون غرض عقلايى همان تضيع و از بين بردن ثروتاست.
بنابراين اتلاف و بيهوده صرف كردن مال، چه از نظر كمى و چه از نظر كيفى، از نظر اسلام ممنوع و حرام است، از اين رو بايد،به جنبههاى كيفى مصرف كالاهاى مختلف، استعدادهاى نهايى منابع توليدى و خدماتى توجه كامل داشت و هر منبعخدماتى يا ماده توليدى را بايد در جايى به كار گرفت كه بيشترين بازدهى را داشته باشد تا از استعدادهاى بالقوه در قرآن كريم،تبذير كنندگان برادران شياطين ناميده شدهاند.
توضيح آنكه خداوند نيرو و توان و هوش و استعداد فوق العادهاى به شيطان داده بود و او همه اين نيروها را در غير موردشيعنى در طريق اغوا و گمراهى مردم صرف كرد، از اين رو تبذير كنندگان نيز مانند شيطان نعمتهاى خدادادى را كفرانمىكنند و در غير مورد قابل استفاده صرف مىنمايند.
مصاديق اسراف و تبذير: با توجه به وسعت معنى كلمه اسراف و تبذير، مصاديق فراوانى براى آن دو در آيات و روايات و كارهاىروزمره مردم مىتوان يافت كه به بعضى از آنها اشاره مىشود:
- در خوردن و آشاميدن
- انفاق و بذل و بخشش بيش از اندازه.
- برترى جويى و استكبار و استثمار.
- قصاص بيش از حد.
- هر گونه گناه.
- در داورى و قضاوت نمودنى كه منجر به كذب و دروغ مىشود.
امام صادق(ع) به يكى از يارانش كه در حال وضو گرفتن، بيش از معمول آب مىريخت، فرمود: چرا اسراف مىكنى؟ عرض كرد:آيا در آب وضو نيز اسراف است؟ فرمود: نَعَمْ وَ ان كُنتَ عَلى نَهرٍ جارٍ؛ آرى، هر چند در كنار نهر جارى باشى.
با توجه به مضامين و محتواى بعضى از روايات، مردم به عنوان عيال خداوند و امانت داران اموال وى مطرح اند، از اين روبايد اين اموال را در همان راهى كه غرض اصلى خلقت آنهاست، مصرف كنند؛ يعنى از اين اموال براى رفع حاجات معاشخود بهره گيرند. بنابراين استفاده بيش از حد نياز، مصرف در غير مورد نياز، اتلاف مال قابل استفاده و بد استفاده كردن، ازمصاديق اسراف و تبذير خواهند بود.
بر اساس بعضى از روايات، دور ريختن هسته خرما و باقى مانده آب، پوشيدن لباس مهمانى در محيط كار و مصرف اقلامزيانبار از مصاديق اسراف و تبذير هستند.
ساختمانى كه مىتوان از آن همه گونه استفاده برد و تنها نقص آن اين است كه مطابق مد روز نيست، خراب كردن آن است، باآن كه مىشود اين ساختمان را در اراضى متروكه در اطراف شهر كه هم ساختمان ارزانتر و هم از جهت مساحت وسيعتراحداث كرد، و نيز مرمت و حفاظت نكردن از باغ و ساختمان تا آن كه خراب و ويران شود نوع ديگر از تبذير است.
از نظر فقه اسلام، تأمين آب و غذاى حيوانى كه در ملك انسان است، واجب است در صورتى كه نتواند با چريدن آزاد، خود راسير كند و اگر تأمين نكند حاكم او را مجبور مىكند و اگر نشد حاكم از او نيابت مىكند.
اين جمله معروف در زبانها كه »اختيار مالم را دارم، مىخواهم آنرا آتش بزنم« از حرفهاى غلط و اشتباه است و اينطورنيست كه انسان نسبت به مال خود تا حدى كه بتواند آن را اتلاف و نابود كند، سلطنت داشته باشد.
بر اساس بعضى از روايات، تبذير اسرافى است كه با اتلاف مال همراه باشد. لذا صرف مال به صورت نامشروع، برگزارىمجالس لهو و لعب و گناه، عياشى و خوشگذرانى از مصاديق روشن تبذير است، و به طور كلى انفاق و خرج كردن چيزى در غيرطاعت خداوند، تبذير است، چنان كه امام صادق(ع) مىفرمايد:
مَنْ أَنفَقَ شَيئاً فى غَيرِ طاعَةِ اللَّه فَهُوَ مُبّذِّرٌ وَ مَنْ اَنفَقَ فى سبَيلِ اللَّهِ فَهُوَ مُقتَصدٌ.
كسى كه در غير راه اطاعت فرمان خداوند مالى انفاق كند، تبذير كننده است و كسى كه در راه خدا انفاق كند ميانه رو است.
مطالب مطرح شده به خوبى دايره وسيع تبذير و اسراف را نشان مىدهد و شايسته است كه انسان عاقل مسلمان در مصرف،نهايت دقت را بنمايد تا از گناه و لغزش در اين راستا، مصون بماند.
تفاوت اسراف و تبذير: اين دو كلمه در كثيرى از موارد در يك معنى به كار مىروند و به عنوان تأكيد پشت سر هم قرارمىگيرند؛ چنان كه امير مؤمنان مىفرمايد:
اَلا وَ اِنَّ إِعطاءَ المالِ فى غَيرِ حَقّهِ تَبذيرٌ وَ اِسرافٌ وَ هُوَ يَرفَعُ صاحِبَهُ فى الدُّنيا وَ يَضَعَهُ فى الاخِرَةِ وَ يُكرِمُهُ فِى النّاسِ وَ يُهينُهُ عِندَ اللَّهِ؛
آگاه باشيد، بخشيدن مال به آنها كه استحقاق ندارند، زياده روى و اسراف است. ممكن است در دنيا مقام بخشنده آن را بلند مرتبه كند، اما درآخرت پست و حقير خواهد كرد، در ميان مردم ممكن است گرامى اش بدارند، ولى در پيشگاه خدا خوار و ذليل است.
اما با توجه به ريشه اين دو واژه، هرگاه اين دو در مقابل هم قرار گيرند، »اسراف« به معناى خارج شدن از حد اعتدال، بدونآنكه چيزى را در ظاهر ضايع كرده باشد، به كار مىرود؛ مثل اينكه لباس گران قيمتى بپوشد كه بهايش چندين برابر موردنيازش باشد، و يا غذاى خود را آن چنان گرانقيمت تهيه كند كه با قيمت آن بتوان عده زيادى را آبرومندانه تغذيه كرد. در اينجا ازحد تجاوز شده، ولى در ظاهر چيزى نابود نشده است.
ولى »تبذير« آن است كه آنچنان مصرف كنيم كه به اتلاف و تضييع بيانجامد، مانند اينكه براى دو نفر ميهمان غذاى ده نفر را تهيهكنيم، آنگونه كه بعضى از جاهلان مىكنند و به آن افتخار مىنمايند، و باقى مانده را در زباله دان مىريزند و نتيجه اينكه،اسراف، تجاوز از حد تعادل است كه گاهى تضييع و اتلاف را به دنبال دارد و هرگاه چنين باشد تبذير خواهد بود. از اين رونسبت بين اسراف و تبذير اعم و اخص مطلق است يعنى هر تبذيرى اسراف است ولى هر اسرافى تبذير نيست.
آثار سوء اسراف و تبذير: در لا بلاى مطالب قبل، به برخى از آثار و عواقب زشت اسراف و تبذير اشاره شد، و در اينجا بهبعضى ديگر اشاره مىشود كه يكى از آنها مبتلا شدن جامعه به زندگى طبقاتى است؛ زيرا افراد برخوردار از درآمد زياد، بااسراف كارىها و ولخرجيها، بخش زيادى از امكانات جامعه را به خود اختصاص مىدهند. در مقابل، عده زيادى كه از درآمداندك برخوردارند، بايد به به يك زندگى سخت و دشوار اكتفا كنند كه بخشى از اين وضعيت، ناشى از كميت و كيفيت زندگىهمان طبقه اشراف است؛ به عبارت ديگر، با حاكم شدن روحيه اسراف و تبذير، كالاها و خدمات به جاى تأمين نيازهاىواقعى و لازم، صرف زياده روىها و لا اباليگرىهاى مسرفان مىشود.
پيامد ديگر آنكه، فقر و تنگدستى دامنگير فرد و جامعه خواهد شد؛ بخاطر اينكه ممكن است فردى در اثر عدم تدبيرمعيشت، و اسرافكارىهاى خود دچار فقر و تهيدستى شود و نتواند ساير نيازهاى ضرورى خود را بر طرف سازد، همچنانكه ممكن است عدهاى از مسرفان با مصرف بخش زيادى از امكانات جامعه، زمينه استفاده عده ديگر را سلب نمايند و اينهمان زمينه سازى فقر اجتماعى است كه در اثر اسراف و تبذير حاصل شده است، چنان كه امام صادق(ع) مىفرمايد:
اِنَّ السَّرفَ يُورِثُ الفَقرَ وَ اِنَّ القَصدَ يُورِثُ الغِنى.
همانا اسراف، پديد آورنده فقر، و ميانه روى موجب بى نيازى است.
اسلام با تحريم اسراف و تبذير، و منع از كنز و تشويق به انفاق، بعضى از راههاى جلوگيرى از ايجاد فاصله عميق سطح زندگىميان افراد جامعه را نشان داده است تا اين افراد مازاد هزينه زندگى خود را به ديگران دهند و بدين وسيله از سطح زندگى خودكاسته، به سطح زندگى فقرا بيفزايند. نگاهى گذرا به اسرافكاريهاى عدهاى مترف و خوشگذران، نشان مىدهد كه با پرهيز ازآن، مىتوان انسانهاى گرسنه و برهنه زيادى را سير كرد و پوشاند و به جاى ساختمانهاى سر به فلك كشيده و متعدد و مجهز،چه بسيار بىخانههايى را خانه داد تا آنها را از سوز گرما و لرزش سرما حفظ كند، در حالى كه ممكن است صاحبان آن كاخها وقصرها، به بيش از يكصدم يا يكهزارم آنها نياز نداشته باشند.
قرآن كريم نيز در آيات فراوانى مسرفان و مبذرين را شديداً محكوم نموده است و عاقبت اعمال آنها را محروميت از محبوبيتو دوست داشتن خدا ، داخل شدن در جهنم، انتظار مجازات الهى، محروميت از هدايت الهى، هلاكت در قرآن كريم،خداوند »اسراف« را با »فساد در ارض« و عدم اصلاح ارتباط داده است؛ چرا كه اسراف، تجاوز از حد قانون آفرينش و قانونتشريع است. و روشن است كه در يك نظام صحيح هر گونه تجاوز از حد موجب فساد و از هم گسيختگى مىشود. به تعبيرديگر سرچشمه فساد، اسراف است و نتيجه اسراف، فساد.
در اين راستا، مرحوم علامه طباطبايى بيان شيوايى دارند و مىفرمايند:
عالم هستى در عين تضاد و تزاحمى كه بين اجزايش هست، به نحو خاصى به هم پيوسته و از نظم و صلاح برخوردار است. اينعالم و تمام اجزاى آن با نظامى كه در آن جارى است به سوى اهداف و نتايج صالحى كه براى آن خلق شدهاند، پيش مىروند.حال اگر يكى از اين اجزا، از مدار خود خارج شود و راه فساد را در پيش گيرد، اين امر باعث مىشود كه ساير اجزاء با آنهماهنگى نكنند و در عوض با آن درگيرى و ستيز داشته باشند، اگر توانستند، آن جزء نامنظم و اسرافكار را به حد اعتدال ومدار اصلىاش بر مىگردانند، و اگر نتوانستند، نابودش نموده آثارش را نيز محو مىكنند تا نظام هستى به خط سير خود ادامهدهد و بر قوام خود باقى بماند.
وى در ادامه مىافزايد: انسانها كه جزئى از اجزاى عالم هستى هستند از اين قانون كلى مستثنى نيستند. اگر بر اساس فطرت برمدار و خط سير خودشان حركت كنند و هماهنگ با نظام هستى باشند، به آن سعادتى كه برايشان مقدر شده مىرسند، ولىاگر از حدود فطرت خود تجاوز نمودند، يعنى قدم در جاده »فساد در ارض« بگذارند، خداى سبحان نخست آنان را به قحط وگرفتارى، انواع عذابها و نقمتها گرفتارشان مىكند، تا شايد به سوى صلاح و سداد بگرايند؛ همچنان كه فرمود:
ظَهَرَ الفَسادُ فِى البَرّ وَ البَحرِ بِما كَسَبَت اَيدِى النّاسِ لِيُذيقَهُم بَعضَ الَّذى عَمِلُوا لَعَلَّهُم يَرجِعُونَ.
يعنى: فساد بر صفحه دريا و صحرا بر اثر اعمال مردم آشكار گشت. خدا مىخواهد نتيجه سوء پارهاى از اعمال مردم را به آنها بچشاند شايد بازگردند.
و اما اگر اين هم مؤثر نيفتاد و همچنان بر انحراف و فساد خود بمانند و بخاطر اينكه فساد در دلهايشان ريشه دوانيده از آن دلبر نكنند، آن وقت با عذاب استيصال گرفتارشان مىكند و زمين را از لوث وجودشان پاك مىسازد.
ج. نكوهش بخل و سختگيرى:
سختگيرى و بخل (تفريط در مصرف) در هزينه زندگى و محدود كردن مخارج، نقطه مقابل اسراف (افراط در مصرف) استكه با فرض توانمندى اقتصادى، مورد نكوهش مىباشد؛ چرا كه هر دو صورت، انحراف از اعتدال و ميانه روى هستند. قرآنكريم خواستار رعايت حد وسط و اعتدال از ما مىباشد و حتى از فراط و تفريط در انفاقات مالى نهى نموده است. چنان كهمىفرمايد:
و آنها كسانى هستند كه به هنگام انفاق نه اسراف مىكنند و نه سختگيرى، بلكه در ميان اين دو، حد اعتدال را رعايت مىكنند.
شخص بخيل و سختگير با اينكه از نظر اقتصادى توانمند است، زيست آبرومندانه ندارد و از مصرف در حد كفايت ومتناسب با قدرت و توان خريد، خوددارى مىكند و در ذلت و خست به سر مىبرد تا جايى كه امام صادق(ع) مىفرمايد:
فرو بردن دست تا آرنج در دهان مار بزرگ، بهتر است از اين كه انسان خواستههاى خود را از كسى بخواهد كه، فقير بوده وثروتمند شده است (تازه به دوران رسيده). كنايه از اينكه چنين شخصى نهايت بخل ورزى را دارد.
در تعاليم دين اسلام، اين صفت به شدت نكوهش شده است؛ زيرا كسى كه به اين خوى زشت مبتلا باشد، به خود ظلممىكند و از اينكه مقدارى اندك از ثروت را براى خود هزينه كند خوددارى مىكند، در حالى كه همه آن را (پس از مرگ) به وارثمىبخشد، و مانند فقيران زندگى مىكند، در حالى كه چون ثروتمندان بايد حساب پس دهد!
بخيل خزانه دار وارثان خود است. از اين رو بدترين مردم، بخيلان هستند و از بهشت محروم و جايگاهشان جهنم است.
د. دورى از تجمل گرايى
استفاده و بهرهمندى معقول از نعمتهاى الهى، با رعايت شرايط و ضوابط آن مانند حلال بودن منبع درآمد، عدم اسراف وتبذير و اداى حقوق ديگران، از نظر اسلام مجاز و مطلوب است.
خداوند در قرآن كريم، نعمتهاى خويش را بر مىشمارد و انسانها را به استفاده از آنها تشويق مىكند تا به اين وسيله انسان بهنعمت دهنده توجه داشته باشد.
آشكار كردن نعمت و نشان دادن الطاف خداوند به افراد، در روايات مورد تأكيد قرار گرفته است و در مقابل، روحيه پنهان نگهداشتن و فقير و بيچاره نشان دادن ظاهر خويش نكوهش شده است، يعنى اگر خداوند نعمتى را به فردى عطا كرد كه باعثتحول در زندگى او شد، بايد اين تحول و دگرگونى آشكار گردد. امام صادق(ع) مىفرمايد:
اِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الجَمالَ و التَّجمُّلَ و يُبغِضُ البُؤسَ وَ التَّباؤُسَ، فَاِنَّ اللَّهَ اِذا اَنعَمَ عَلى عَبدهِ بِنعمَةٍ اَحَبَّ اَن يَرى عَليهِ أَثَرَها.
همانا خداوند، زيبايى و آرايش را دوست مىدارد و فقر و فقير نمايى را مبغوض مىدارد، و همانا هنگامى كه بر بندهاش نعمتى دهد اسلام درعين حال كه به رفاه و تجمل در زندگى توصيه مىكند، به سبب برخى مصالح از تجمل پرستى، افراط در زيبا سازى، هدف قرارگرفتن رفاه و رفاه زدگى، خوشگذرانى و عياشى بىحد و مرز پرهيز مىدهد؛ چرا كه تجمل گرايى پيامدهاى نامطلوب وزيانبار فردى و اجتماعى به دنبال دارد كه به بعضى از آنها اشاره مىكنيم.
1. غفلت از ياد خدا: انسان در وضعيت تجمل پرستى، اسير مظاهر دنيوى گشته و از ياد خدا غافل مىشود، و به جاى شكرگزارى و استفاده معقول از نعمتها، سر از طغيان و سركشى در مىآورد.
2. پيدايش روحيه استكبارى: به دنبال رفاه زدگى، سرمستى و فخر فروشى و باليدن به دارايىها خواهد بود. قرآن كريم از اينگونه آثار به شدت نكوهش نموده است؛ چنان كه مىفرمايد: به آنچه خدا به شما داده، (از سر غفلت) شادمانى نكنيد،خداوند هيچ متكبر فخر فروشى را دوست نمىدارد.
و نيز مىفرمايد:
وَلَاتَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا
و روى زمين، با تكبر راه مرو؛ تو نمىتوانى زمين را بشكافى، و طول قامتت هرگز به كوهها نمىرسد.
در روايات نيز بهره بردارى از امكانات و نعمتها، به انگيزه تكبر و تبختر مذمت و نكوهش شده است؛ امير مؤمنان در تفسيرآيه »تِلكَ الدَّارُ الآخِرَةِ نَجعَلُها للَّذينَ لا يُريدُونُ عُلُوّاً فى الارضِ وَ لا فَساداً... (قصص / 83( مىفرمايد:
انَّ الرَّجُلَ لَيُعجِبُهُ اَن يَكُونَ شِراكُ نَعلِهِ اَجوَدَ مِن شِراكِ نَعلِ صاحبِه، فَيَدخُلُ تَحتَها.
همانا فردى دوستدار آن است كه بند كفش او بهتر از بند كفش دوستش باشد و بدين سبب مشمول اين آيه مىشود.
يعنى از كسانى به شمار مىرود كه در زمين اراده علو و فساد دارند و بخاطر نهايت ناپسند و زشت بودن تفاخر بر ديگران،رهبران الهى از مصاديق پيش پا افتاده و ساده آن نيز نهى كردهاند؛ از اين رو برترىطلبى و اظهار بزرگى بر ديگران، ممكن است بهپوشيدن لباسى باشد كه ديگران ندارند، يا به ساختن خانهاى كه سايرين به آن حسرت مىخورند يا به داشتن زر و زيورى كهافراد ديگر به آن چشم مىدوزند و... . هر گونه برترى خواهى، از نظر قرآن و روايات مردود شناخته شده است.
شايد به سبب پرهيز از غفلت، دلبستگى به دنيا و پرهيز از روحيه استكبارى بوده است كه در بعضى موارد، پيشوايان الهى ازخداوند، براى خود و پيروان خود مىخواستند كه بيش از حد كفاف به آنها ندهد و به مؤمنان سفارش مىكردند كه از ثروتفراوان دنيا پرهيز و به مقدار گذران معيشت متعارف خود اكتفا كنند.
3. بى اعتنايى به محرومان: تجمل پرستى موجب بى اعتنايى به ديگران، خصوصاً محرومان جامعه مىگردد در حالى رضايتو خشنودى حق تعالى باشد. هدف قرار دادن رفاه و آسايش و لذات حيوانى، مانع رشد و تعالى انسان و موجب فساد و تباهىاو مىگردد.
4. اسراف و زياده روى در مصرف: تجمل پرستى معمولاً همراه با اسراف و افراط در مصرف است و زيانهاى اجتماعىفراوانى نيز دارد؛ زيرا عياشى عدهاى قليل، توأم با بىاعتنايى به حقوق ديگران و عدم پرداخت حقوق آنها، موجب محروميتعده كثيرى از افراد جامعه مىگردد. چنان كه امير مؤمنان على(ع) مىفرمايد:
همانا خداى سبحان روزى فقرا را در اموال سرمايه داران قرار داده است، پس فقيرى گرسنه نمىماند جز به كاميابى توانگران،و خداوند از آنان درباره گرسنگى گرسنگان خواهد پرسيد.
آن حضرت اين مطلب را در جاى ديگر با توضيح بيشترى بيان مىفرمايند:
همانا خداوند در اموال مردم ثروتمند به قدرى كه فقراى آنها را تأمين كند حقّى قرار داده و پرداخت آن را واجب كرده است.پس اگر فقرا تلف شوند يا به مشقت بيفتند و يا برهنه بمانند، به سبب اموالى است كه اغنياء از پرداخت آن دريغ مىورزند.پس همانا خداوند براى اين كار در رستاخير از آنان حساب مىكشد و به اين سبب، آنها را به عذاب دردناك گرفتار مىسازد.
حقوق فقرا در اموال ثروتمندان متعدد است از جمله زكات، بخشى از خمس و... مىباشد كه اگر حقيقتاً ثروتمندان اين حقوق رامىپرداختند، فقر در جامعه ريشه كن مىشد و نيازمندان در خير و خوشى زيست مىنمودند. امام صادق(ع) در مورد زكاتمىفرمايد:
اگر مردم زكات اموالشان را مىپرداختند، هيچ مسلمانى فقير و نيازمند باقى نمىماند و به آن مقدار كه خدا براى او قرار داده،بى نياز مىشد؛ و همانا مردم، جز در سايه گناه ثروتمندان، فقير و نيازمند و گرسنه و برهنه نشدند.
ه. رعايت اعتدال و ميانه روى
حد مطلوب و معقول بهره مندى از نعمتهاى الهى و مصرف ايدهآل از ديدگاه اسلام، رعايت ميانه روى و اعتدال مىباشد.
مصرف معتدل؛ يعنى مصرف به دور از اسراف و اقتار كه در روايات از آن به »قصد و اقتصاد« تعبير شده است. و امامسجاد(ع) آن را از خداوند درخواست مىكند:
خداوندا، مرا از اسراف و زياده روى باز دار و به بخشش و ميانه روى استوار دار!
روش اعتدال و ميانگين در مصرف، روشى است كه مصرف در آن متنوع و در عين حال پاسخگوى انواع نيازها و سودمند به حالانسان و سبب قوام بخشى زندگى خواهد شد، از امام صادق(ع) سؤال شد كه روش ميانگين (در مصرف) چيست؟ حضرتفرمودند: اين كه انسان نان، گوشت، شير، سركه و روغن مصرف كند و هر دفعه يكى از آنها، گاهى نان و گاهى گوشت...
نكته قابل توجه در اين بحث اين است كه؛ همانطورى كه محدوديتهايى در كسب مال و مسائل ملى مطرح بود، بر اساسروايات، تصرفات در اموال شخصى نيز محدوديت هايى وجود دارد. يعنى اموالى كه طبق اصل مالكيت فردى به شخص تعلقدارد و اختيار آنها در دست اوست، مجاز نيست هر گونه كه خواست تصرف كند، بلكه محدود و مشروط به تصرف در حدميانه و متعادل و دور از اسراف مىباشد. از اين رو هر گونه اسراف و مصرف بيش از حد لازم زندگى، در اموال شخصى براىشخص مالك، ممنوع است.
انفاق، ارزشمندترين و بهترين نوع تصرف در اموال شخصى است اما اين تصرف نيز بايد محدود و مشروط باشد به حدمتعادل و وسط نه زياده از مقدار لازم و نه كمتر از آن.
بنابراين، چگونگى تأمين مخارج خانواده و پرداخت آن ميان دو حد و مرز قرار دارد: مرز اسراف و زياده روى (تجمل گرايى وپر مصرفى)، و مرز اقتار (تنگگيرى و كمتر از حد لازم خرج كردن) و ايجاد كمبود در زندگى.
مال در صورتى عامل بقاء و قوام و سامان يابى فرد و جامعه است كه در حد ميانه باشد نه در حالت افراط و تفريط كه در آنصورت تباهى و هلاكت فرد و جامعه را به دنبال خواهد داشت؛ به فرموده امام على(ع): كسى كه حد ميانه را رعايت كند هرگزهلاك نمىشود.
لَنْ يَهلِكَ مَن اقتَصَدَ.
و نيز فرمود:
آن كس كه حد ميانه را به خوبى رعايت نكند، زياده روى او را تباه سازد.
مَنْ لَم يُحسِنِ الاِقتِصادَ اِهلَكَهُ الاِسرافُ.
شيوه مصرف به صورت اعتدال، آثار و بركات فراوانى دارد، از جمله: رشد و بالندگى اقتصادى جامعه، آسايش و رفاه همگان،افزايش توانمندىهاى فردى و اجتماعى انسانها و بقاى نعمت. در اين زمينه روايات فراوانى از اهل بيت(ع) موجود است كهبرخى از آنها از اين قرار است:
امير مؤمنان على(ع) مىفرمايد: »القَصدُ مَثراةٌ ؛ ميانه روى ثروت زا است.«
و نيز فرمود: »الاقتصادُ يُنمىِ القَليل ؛ ميانه روى، اندك را افزون مىسازد.«
مَنِ اقْتَصَدَ وَ اقْنَعَ بَقِيَتْ عَلَيهِ النِّعمَةُ وَ مَنْ بَذَّر وَ اَسْرَفَ زالَت عَنهُ النِّعمَةُ.
كسى كه قناعت و ميانه روى را در زندگى رعايت كند، نعمت برايش ماندگار خواهد شد و كسى كه تبذير و اسراف نمايد، نعمت از بين خواهدرفت.
در پرتو اين شيوه مصرف است كه توده مردم فرصت مىيابند تا از امكانات و كالاها استفاده كنند و به نيازمندىهاى خوددست يابند و فقر و هلاكت در جامعه گسترش نيابد و دشوارىها و مشكلات و گرانىهاى مصنوعى، مردم را در سختى ومشقت نيفكند.
و. قناعت ورزى:
در ادبيات عرب »قناعت« را به معناى راضى شدن به مقدار اندكى از عطا و بخشش و رضايت دادن به سهم خويش، به كارمىبرند.
در مباحث اخلاق اسلامى، »قناعت« در مقابل »حرص« آمده است و آن عبارت است از ملكهاى نفسانى كه به موجب آن،انسان به نياز خود از اموال رضايت مىدهد و خود را در مشقت و تلاش براى تحصيل مقدار بيشتر از آن نمىاندازد.
قناعت خود آثار فراوان و سودمندى را به دنبال دارد كه به برخى از روايات در اين زمينه اشاره مىكنيم: امام على(ع)مىفرمايد:
توانگرى را جستم و آن را جز در قناعت نيافتم. قانع باشيد تا توانگر شويد.
امام صادق(ع) نيز مىفرمايد:
بى نيازى در قناعت است و هر كس آن را در بسيارى مال جست و جو كند، نمىيابد.
امام رضا(ع) مىفرمايد:
قناعت باعث خويشتن دارى و آسوده شدن از زحمت فزون خواهى و بندگى در برابر دنيا پرستان است. راه قناعت را جز دوكس نپيمايد: يا عبادت پيشهاى كه خواهان مزد آخرت است يا بزرگوارى كه از مردمان فرومايه دورى مىكند.
آدمى چارهاى جز قناعت ورزى ندارد، و در غير اين صورت همواره در آتش حرص برخوردارى بيشتر خواهد سوخت.مردى به امام صادق(ع) شكوه كرد كه طلب روزى مىكند و به دست مىآورد، اما قانع نمىشود و بيشتر از آن از او مىطلبد وعرضكرد: مرا چيزى بياموزيد، كه مشكلم را حل كند. حضرت فرمود:
اگر آن اندازه كه كفايت مىكند تو را بىنياز سازد، كمترين چيز دنيا بىنيازت مىسازد و اگر آنچه تو را بس است، راه دستيابىبه قناعت پيشگى، همان سخن ارزشمند امام صادق(ع) است كه مىفرمايد:
به ناتوانتر از خودت بنگر و به توانگرتر از خويش منگر؛ زيرا كه اين كار، تو را به آنچه قسمت تو شده است قانع مىسازد.
ز. انفاقات و توجه به فقرا
هر فرد مسلمان، تمام جوانب فردى و اجتماعى زندگى خود را بر اساس بينش و تعاليم ارزشمند اسلام تنظيم مىكند. انسان مؤمنضمن مصرف و بهره مندى از نعمتها و امكانات، بر اساس تكاليف اسلام و با انگيزه الهى، حقوق واجب مالى از قبيل خمس،زكات و حق معلوم را اداء نموده، تا در جهت كاهش فقر و محروميت در سطح جامعه گام بر دارد. از اين رو در مصرف ايده آلاسلام، توجه خاصى به فقرا و مساكين و نيازمندان شده است.
در فرهنگ اسلامى، نيازمند و فقير كسى است كه در معيشت، از حد كفاف برخوردار نباشد.
نيازمندان جامعه دو دستهاند؛ يك دسته كسانى هستند كه به هيچ وجه نمىتوانند با تلاش خود سهم خود را از ثروتهاىجامعه استيفا كنند مانند معلولان، سالخوردگان، اطفال بى سرپرست و بيماران.
دسته دوم كسانى اند كه به فعاليت اقتصادى مىپردازند، ولى درآمدشان هزينههاى زندگى در سطح كفاف را تأمين نمىكند. ازاين رو، اين دو دسته از نيازمندان در بيت المال و اموال ثروتمندان حقى دارند، كه در اينجا به آن مىپردازيم.
قرآن كريم در وصف پرهيزگاران مىفرمايد:
وَ فى اَموالِهِم حَقٌ للسائِلِ وَ الَمحروُمِ
در اموال آنها پرهيزگاران حقى براى سائل و محروم بود.
مرحوم علامه طباطبايى در مورد اين آيه مىفرمايد: اختصاص دادن حق سائل و محروم به اموال پرهيزگاران - با آنكه اگر چنينحقى ثابت شود، به اموال آنها محدود نيست و در اموال همه است - براى اين بوده كه بفهماند پرهيزگاران، با صفايى كه درفطرتشان هست حق سائل و محروم را در اموال خود درك مىكنند و براى نشر رحمت و مقدم داشتن نيكى، بخشى از مال خود رابه نيازمندان اختصاص مىدهند.
امير مومنان على(ع) مىفرمايد:
همانا خداوند در اموال ثروتمندان، به قدرى كه فقراى آنها را تأمين نمايد، واجب كرده است. پس، از بين رفتن فقرا يا به مشقتافتادن يا برهنه ماندن آنها، به سبب دريغ اغنياء از پرداخت حق فقراست. از همين رو خداوند براى اين كارشان، در روز قيامتاز آنان به سختى حساب مىكشد و آنها را به عذاب دردناك گرفتار مىسازد.
وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَىْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُو وَلِلرَّسُولِ وَلِذِى الْقُرْبَىوَالْيَتَ مَى وَالْمَسَكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ...
بدانيد هر گونه غنيمتى به دست آوريد، خمس آن براى خدا و پيامبر و براى نزديكان و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه (از آنها) است.
يكى ديگر از حقوق نيازمندان در اموال ثروتمندان، زكات است چنان كه خداوند متعال مىفرمايد:
اِنَّمَا الصَدَّقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ المَساكينِ و...
زكات مخصوص فقرا و مساكين و.... است.
امام صادق(ع) مىفرمايد:
»اگر مردم زكات اموالشان را پرداخت مىنمودند، هيچ مسلمانى فقير و نيازمند باقى نمىماند و به آن مقدار كه خدا براى اوقرار داده، بى نياز مىشد؛ و همانا مردم، جز در سايه گناه ثروتمندان، فقير و نيازمند و گرسنه و برهنه نشدند«
از ديگر حقوقى كه براى فقرا در قرآن كريم، تصريح شده است، (حق معلوم) مىباشد؛ از جمله در وصف نمازگزاران مىفرمايد:
وَ الَّذينَ فى اَموالِهِم حَقٌّ مَعلُومٌ للسّائِلِ وَ الَمحروُمِ.
و آنها نمازگزاران كه در اموالشان حق معلومى براى سائل و محروم است.
مردى نزد امام سجاد(ع) آمد و در مورد »حق معلوم« در آيه مذكور سوال نمود. آن حضرت فرمود: حق معلوم چيزى است كهانسان از مال خود خارج مىكند و آن غير از زكات و خمس واجب است. عرض كرد: اگر زكات و خمس نيست، پس چيست؟فرمود: حق معلوم آن مقدارى است كه انسان از مال خود به قدرى كه مالك است، كم يا زياد خارج مىكند. عرض نمود: با آنچه مىكند؟ فرمود: صله رحم به جا مىآورد، ناتوانى را تقويت مىكند، بارى را از دوش كسى بر مىدارد، به برادر ايمانىاشمىبخشد، يا براى مصيبتى كه برادرش به آن گرفتار آمده، صرف مىكند. عرض كرد: خداوند بهتر مىداند رسالتش را كجاقرار دهد.
حاصل آنكه، حق معلوم مالى افزون بر خمس و زكات است كه هر كس براى رسيدگى به نيازمندان، بايد برخود واجب سازد ومقدار آن به توانايى و عطاى خود شخص بستگى دارد.
دو نكته قابل ذكر است: اول اينكه حق فقرا در اموال ثروتمندان معنايش اين نيست كه هر فقير و نيازمندى مىتواند شخصاً حقخود را از مال ثروتمندان استيفا كند؛ زيرا چنين كارى به هرج و مرج منتهى مىشود. از اين رو مسئول نكته ديگر اينكه؛ ازروايات استفاده مىشود كه خداوند متعال ثروتمندان را مكلف ساخته كه فقراى جامعه را در سطح كفاف اداره كنند. اينتكليف به نحو واجب كفايى بر دوش همه ثروتمندان قرار داده شده است. امام صادق(ع) در اين باره مىفرمايد:
همانا خداوند عزوجل براى فقرا در اموال ثروتمندان به مقدارى كه آنان را كفايت كند، سهمى قرار داد اگر اين مقدار براى آنانكافى نبود، سهم آنان را زيادتر مىنمود. همانا گرفتارى فقرا از ناحيه كسانى است كه حق آنان را پرداخت نكردهاند.
2 - 3. مصرف گرايى
اهداف مكاتب سرمايهدارى و سوسياليسم، محدود به خواستههاى حيوانى و غرائز مادى است، و هدف بالاترى را در نظرندارند. اما هدف و مطلوب اسلام بهرهمندى از نعمتها و امكانات به عنوان وسيلهاى براى سلامت جسم و روح در جهتانجام دادن هر چه بهتر وظايف الهى است تا رضايت الهى و قرب به او حاصل شود.
البته غفلت از اين هدف والا، از جهل انسان نسبت به زندگى و حيات ناشى مىشود و برخاسته از حرص و آز است كه همچونسرابى پيوسته انسان را به سوى خود مىخواند، به گونهاى كه فرصت استفاده از كالاها و خدمات خريدارى شده را نيز از وىمىگيرد.
از اين رو مصرف به انگيزههاى تفاخر بر ديگران، ابراز خودنمايى، هم چشمى و... به عنوان انگيزههاى منفى و دون شأنانسان شمرده شده و مورد مذمت و نكوهش قرار گرفته است، تا آنجا كه پيامبر اسلام(ص) مىفرمايد:
مَنْ لَبِسَ ثَوباً فَاختالَ فيه خَسَفَ اللَّهُ بهِ مِن شَفير جَهَنَّمِ وَ كانَ قَرينَ قارونَ.
هر كس كه لباس بپوشد و در آن اظهار بزرگى كند، خداوند او را از لب دوزخ فرو مىكشد و او همراه قارون خواهد بود.
ارزش انسانها در جامعه اسلامى بر اساس كميت و مقدار مصرف، ارزيابى نمىشود تا اينكه هر كس بيشتر مصرف كند، ارزشاجتماعى او فزونتر باشد. از اين رو هر قدر ارزشهاى اسلامى بيشتر بر جامعه حاكم شود، انگيزههاى منفى مصرف تأثير خودرا بيشتر از دست مىدهد و شايسته است مسلمانان در جوامع اسلامى به اين امر توجه ويژه نمايند تا از پيامدها و آسيبهاىآن مصون بمانند.
الف. عوامل مصرف گرايى:
هدف از مصرف، تأمين انرژى و شرايط لازم براى ادامه زندگى است. انسان مجموعهاى از نيازهاى خود را با مصرف مواد وكالاها بر مىآورد كه اين امر، معيارها و ضوابطى دارد كه در صورت رعايت، مصرف افراد در راستاى رشد و توسعه جوامعىبه رشد و توسعه مىرسند كه مصارف معقول و منطقى داشته باشند و ميان امكانات و خواستههاى خود نوعى سازگارى بهوجود آورند، و توليدات داخلى را مقدم بر توليدات خارجى نمايند.
زندگى مصرفى و مصرف افراطى امكانات و وسايل رفاهى و... نويد بخش يك زندگى سعادتمند نخواهد بود. گرايش افراطىجوامع به مصرف و عدم توجه به توليد، عوامل مختلفى دارد كه پارهاى از آنها را بر مىشماريم.
هم چشمى و رقابت: طبقات متوسط و پايين جامعه با مشاهده ولخرجىهاى ثروتمندان، خود را در دامى از مصرف غير منطقىگرفتار مىسازند و با قالب سازى ارزشهاى غير واقعى، مصرف را نوعى منزلت اجتماعى مىپندارند.از اين رو در رفتارهاىاقتصادى و مصرفى خود بر اساس درآمدهاى واقعى تصميمگيرى نمىكنند.
هم چشمى و رقابت با فاميل، همسايه، دوستان و ديگران سبب مىشود كه فرد لباسى را بخرد كه نياز واقعى به آن ندارد وغذاهاى نامتناسب با درآمد خود را مصرف كند. مراسم ازدواج، دعوتهاى فاميلى و دوستانه را بر اساس عادات و رسومطبقات مرفه برگزار نمايد و يا به انواع تجملات اقدام كند كه با درآمد وى ناسازگار است.
چنين مخارج بى رويهاى مىتواند به زندگى اقساطى منجر شود و در برخى از موارد اقتصاد خانواده را فلج سازد. اين امر تاحدى پيش مىرود كه حاضر مىشوند از درآمدهاى ضرورى و حياتى خود بكاهند و پس انداز حاصل از آن را صرف چنينمصارفى سازند.
از طرفى ديگر، رقابت در مصرف بى رويه با اخلاق، ناسازگار است و فساد را حاكم مىكند و آثار سؤ اقتصادى و اجتماعىدارد كه اسلام در صدد نفى آن آثار ناپسند و مبارزه با ريشه اينگونه مفاسد است. البته رقابت و مسابقه در كارهاى خير و كسبرضاى الهى، مقوله ديگرى است كه مورد پسند اسلام است.
در روايات نيز از مسابقه و رقابت در دنياطلبى نهى شده است.
امام على(ع) مىفرمايد:
لا تَكُنْ مِمَّن... يُنافِسُ فيما يَفنى وَ يُسامِحُ فيما يَبقى.
از كسانى مباش... كه در آنچه فانى مىشود، رقابت مىكنند و در مورد آنچه ماندنى است مسامحه روا مىدارند.
رفاهطلبى ثروتمندان: يكى از عوامل مصرف گرايى، رفاهطلبى و تنوع خواهى صاحبان ثروت مىباشد. آنان با خود پرستى و كامجويى و لذتطلبى سيرىناپذير همراه با توانمندى مادى بيش از نيازهاى واقعى خود مصرف مىكنند. نفس مصرف را ارزشمىدانند و دراين راستا به فخر فروشى و مسابقه با يكديگر مىپردازند.
اين صنف همواره براى حفظ منافع خود مىكوشند، بر واردات كالاهاى لوكس و تجملى پا مىفشارند و درآمدهاى ارزى راصرف واردات اين گونه كالاها مىكنند.
كجروىهاى فرهنگى: از جمله عوامل مصرف گرايى، كجروىهاى فرهنگى است كه در پى ترويج فرهنگ تقليدى و بر كالاهاىتوليدى مشابه داخلى ترجيح مىدهند.
تبليغات نادرست جهانى، سود جويى برخى از توزيع كنندگان داخلى و توليد بعضى كالاهاى نامرغوب داخلى، كيفيت نسبتاًخوب توليدات خارجى به اين روند شتاب بيشترى مىدهد.
سطح پايين فرهنگى همراه با بينش نادرست نسبت به امور تربيتى و اجتماعى، نيز ممكن است نوعى مصرف گرايى مخفى رابه دنبال داشته باشد. و اين امر گرايش به سمت مصرف كالاهاى خارجى را سبب مىشود تا آنجا كه برخى از توليد كنندگانداخلى در اين جوامع، كالاهاى خود را با انواع ماركهاى خارجى به فروش مىرسانند. از اين رو، كم كم اين باور در ذهنهمگان شكل مىگيرد كه كشورهاى صنعتى از هر نظر برترند و زبان، تربيت فرزندان، رواج خوراك، پوشاك و آداب و رسوم بهشكل آنها مطلوبيت دارد و به تدريج در آينده فرزندان اين جوامع، قشرى از افراد راحت طلب، ضربهپذير و پر توقع در جامعهبه وجود مىآيند كه جز به مصرف سرشار به چيز ديگرى نمىانديشند و عياشى و خوشگذرانى را بر همه چيز ترجيحمىدهند.
نظام آموزشى: شيوه رفتار نهاد آموزشى هر جامعه نقش برجستهاى در مصرف گرايى و عدم آن دارد. تجربه نشان مىدهد كهتوصيهها و خواستههاى مربيان و معلمان از دانشآموزان در محيط مدارس و آموزش، به آسانى مورد قبول واقع مىشود. بهعنوان مثال؛ راهنمايى و توصيه به صرفه جويى در لوازم التحرير و استفاده مناسب از لباس، خوراك، آب، برق و... و نيز رفتاردرست آنها به طور عملى فرهنگ صحيح توسعه را به آنها مىآموزاند، اما در مقابل، رفتار نا آگاهانه و نابخردانه آنها در اينموارد و سفارش به مصرف بيش از حد نياز، با توجه به آمار بالاى دانشآموزان هزينههاى هنگفتى را بر جامعه تحميل خواهدكرد.
تبليغات و رسانههاى گروهى: صدا و سيما، روزنامهها، مجلات، كتابها و انواع آگاهيهاى تبليغى - تجارى نيز مىتواند مردم را درجهت مصرف صحيح يا غلط سوق دهد. چه بسا افرادى كه از اين طريق به سمت كالاهاى لوكس و تجملى هدايت شوند يااينكه در اثر تبليغ صحيح از مصرف زدگى و انحرافات آن نجات يابند.
از آنچه گذشت مىتوان نتيجه گرفت كه يكى از علل عقب ماندگى و عدم پيشرفت بعضى از جوامع، مصرف گرايى افراطىآنهاست، مصارفى كه بيشتر به پيشرفت و ترقى جوامع صنعتى مىانجامد. مصرف زدگى نوعى بيمارى مهلك است كه درآمدكشورهاى عقب مانده را هدر مىدهد و از سرمايه گذارى و سلامت اقتصادى آنها مىكاهد.
ب. پيامدهاى مصرف گرايى:
طبيعت انسان سيرىناپذير است و با گسترش دامنه مصرف نيز، نمىتوان نيازهايش را برآورد؛ چه اينكه برآوردن هر خواستهاى،خواستهها و نيازهاى جديدى پديد مىآيد. و اين سير همچنان ادامه مىيابد. از سوى ديگر منابع و امكانات زمين محدوداست و جوابگوى خواستههاى بىحد و مرز نيست، از اين رو گسيختگى روانى را در قلمرو زندگى فردى ايجاد مىكند و درسطح جامعه تضاد و درگيرى و آشوب و خونريزى را به دنبال خواهد داشت.
در تعاليم اسلام، هر مصرف بيش از حد كفايت و متعارف، مصرف بى رويه است. مصرف گرايى (مصرف بى رويه) موجبهدر رفتن اموال و امكانات، استفاده نابهينه از منابع، هلاكت و تباهى فرد و جامعه، تحميل هزينههاى اضافى بر زندگى، انواعخسارت، نابسامانى و مشكلات، وابستگى اقتصادى، به خطر افتادن سلامت جسمى و روانى، عدم لذت مطلوب از نعمتها،عارى شدن زندگى از كرامت نفس و صفاى باطن، سستى و كاهلى، كاهش پس انداز و... خواهد شد.
مصرف گرايى سبب رشد بعد حيوانى انسان و چيرگى آن بر فرد مىشود كه اين امر به افسادگرى انسان در زمين مىانجامد. ازاين رو اسلام انسانهاى مصرف گرا را آفات زندگى اجتماعى و حيات مطلوب معرفى مىكند.
مصرف واقعى و ضرورى، نيازها را تحت كنترل قرار مىدهد و بر توزيع عادلانه درآمد و تخصيص صحيح منابع توليد اثرمثبت مىنهد و در نيل انسان به سعادت مؤثر است، از اين جهت همه از يك زندگى خوب و سالم بهرهمند مىگردند و همچشمىهاى بى مورد ريشه كن مىشود.
مصرف واقعى و معقول، در حقيقت همان اعتدال و قناعت است كه قرآن و روايات آن را مورد تأكيد قرار مىدهند و مردم رادر عمل به آن تشويق مىكنند.
اما مصرف افراطى و بى رويه باعث پيدايش نيازهاى كاذب در جامعه مىشود و بر توزيع عادلانه درآمد و تخصيص صحيحمنابع توليد تأثير منفى مىگذارد و به رقابت منفى و هم چشمى مىانجامد. اين تأثيرات منفى، مصالح جامعه را تهديد مىكند وآنها را به خطر مىاندازد.
ج. معيار در مصرف
معيارهاى درست مصرف و استفاده بهينه از منابع، در تعاليم ارزشمند دينى معرفى شدهاند؛ از جمله رعايت ارزشها و مصرفبر اساس مصالح نظام اسلامى.
رعايت ارزشها در مصرف: ارزشها عبارتند از عقايد، باورها، رفتارها و اخلاق كه التزام يا عمل به آنها از نظر قرآن و روشن استكه ارزشها منحصر به انجام واجبات يا ترك محرمات نيست، بلكه آنچه را كه آيات و روايات مطلوب مىداند، در بر مىگيرد؛يعنى مستحباتى را كه در روايات در مورد بعضى از اعمال مطرح است، شامل مىشود، گرچه انجام آنها الزام آور نيست، ولىنوعى ارزش است. و همينطور ارزشهاى حقوقى، اجتماعى، رفتارى و... را شامل مىشود.
آياتى از قرآن كريم، معيار تصرف در نعمتهاى الهى را همراه با رعايت امورى مانند: تقوا، عمل صالح، شكر ، عدمسركشى، اداى حقوق و ترك اسراف، ترك گناه و پيروى نكردن از شيطان را بيان مىكنند.
اين آيات با واژه »كلوا« به تصرف در نعمتهاى خداوند متعال فرمان مىدهد، و مراد از آن مطلق تصرف است، ولى خوردن ومصرف كردن ازمصاديق بارز آن است.
نكته قابل ذكر آنكه، رعايت امور مذكور در تصرف شرط شده است، مقصود اين نيست كه حكم تصرف بدون اين شروطحرام باشد. براى مثال، وقتى آيه شريفه مىفرمايد: »كُلُوا مِن طَيِّباتِ ما رَزَقناكُم وَ اشكُرُو اللَّهِ«؛ از نعمتهاى پاكيزهاى كه بهشما روزى دادهايم، بخوريد و شكر خدا را به جا آوريد. گرچه تصرف در نعمتهاى الهى بدون شكر نعمت از نظر فقهى حرامنيست، ولى رضايت الهى در مصرف همراه با شكر است.
رعايت ارزشها در تصرف از منابع قلمرو وسيعى دارد و مراحل توليد، توزيع و مصرف را در بر مىگيرد. انسان ملزم است بارعايت اين امور، در جهت بهبود كيفيت محيط اقتصادى - اجتماعى خويش تلاش و كوشش نمايد، و در رفتار مصرفى فقطدرآمد خود را در نظر نگيرد، بلكه بايد درآمد و قدرت مصرف ديگر اعضاى جامعه را نيز در نظر داشته باشد. ناديده گرفتنمصالح جامعه در مصرف و زياده روى در آن، در اسلام منع شده است. از اين رو فرد و جامعهاى در اين راه سر بلند و موفقاست كه با فكر و انديشه مستمر، راه درست و سازنده را در استفاده از امكانات به كار گيرد.
مصرف بر اساس مصالح نظام اسلامى: گاهى، مصالح سياسى - اجتماعى جامعه اسلامى، اقتضاء مىكند كه مصرف برخى ازكالاهايى كه از كشورهاى غير اسلامى وارد مىشود، تحريم شود، مثلاً در صورتى كه روابط سياسى - اقتصادى اين نوعكشورها، موجب تسلط دشمنان اسلام يا زمينه اسارت سياسى يا اقتصادى، يا توهين و تحقير و تضعيف مسلمانان شود، برهمه مسلمانان واجب است كه از استقلال و موجوديت سياسى - اقتصادى خود دفاع نمايند. اين دفاع ممكن است از راهنخريدن و مصرف نكردن كالاهاى ساخته شده آن كشورها و يا كالاهايى صورت پذيرد كه در كشورهاى اسلامى در اختيارآنان مىباشد.
امام خمينى در تحرير الوسيله مىفرمايد:
اگر بر قلمرو اسلام، از استيلاى سياسى و اقتصادى منجر به اسارت سياسى و اقتصادى و سستى اسلام و مسلمين و ضعف آنان (از ناحيه كفار واجانب) خوفى باشد، دفاع با وسايل مشابه آنان و مقاومتهاى منفى، مانند نخريدن كالاهاى آنان و مصرف نكردن آنها و ترك رفت و آمد ومعامله با ايشان به طور كلى واجب است.
وى همچنين مىفرمايد:
اگر در روابط بازرگانى دولتها يا تجار، با برخى از دولتها يا تجار بيگانه بر بازار مسلمين و زندگى اقتصادى آنان خوفى باشد، ترك اين روابط،واجب و تجارت مزبور حرام است. و بر بزرگان مذهب است كه با وجود چنين ترسى، بر حسب اقتضاى شرايط، كالا و تجارت آنان را تحريمكنند و بر امت اسلامى لازم است از آنها پيروى نمايند، همچنان كه بر همه مسلمانان واجب است كه در قطع اين روابط بكوشند.
در چنين شرايطى، ولى امر مسلمين، مصرف و تجارت اين نوع كالاها را تحريم مىكند و بر جامعه اسلامى نيز واجب است كه اينتحريم را به اجرا در آورد؛ همچون تحريم مصرف تنباكو به فتواى ميرزاى شيرازى بزرگ در زمان ناصرالدين شاه قاجار.
د. چگونگى مبارزه با مصرف گرايى
هر كس كه به مسائل اقتصاد آشنا باشد مىداند كه گردآورى سرمايه به منظور توسعه در يك كشور، ريشه در فرهنگ مصرفگرايى يا پس انداز درآمد مردم آن كشور دارد. اگر فرهنگ مردم، مصرفى باشد، مصرف به اندازه درآمد، بلكه بيشتر است وكسرى درآمد از طريق قرض و وام، جبران مىشود، در اين صورت پس انداز وجود نخواهد داشت و بيشتر به صورت پسانداز منفى ظاهر مىشود.
اما اگر فرهنگ مردم، پس انداز باشد، تحرك جامعه در جهت توسعه، سرمايه گذارى و پرهيز از هر گونه اسراف و زياده روىدر مصرف را شاهد خواهيم بود.
از اين رو داشتن الگوى صحيح مصرف براى جوامع اسلامى ضرورت دارد و روشن است كه استقرار فرهنگ صحيح مصرفىنياز به آموزش مستمر دارد تا قناعت پيشگى و پرهيز از اسراف به عنوان يك ارزش جايگاه ويژه خود را بازيابد و با مصرفگرايى به عنوان كار ناشايست مبارزه گردد، و در عوض، تمام تلاش و كوشش افراد در راه توليد بيشتر به كار گرفته شود وسخت كوشى در اين راه به عنوان ايثار و فداكارى و اداى دين نسبت به اجتماع ترغيب و ترويج شود.
در يك نگاه اجمالى به كشورهاى اروپايى و پيشرفته در مىيابيم كه آنها، به رغم داشتن ثروت و مُكنت، از اسراف و زياده روىدر مصرف بيزارى مىجويند و در مصرف برق، آب، غذا، سوخت و خيلى از چيزهاى ديگر جانب صرفه جويى و قناعت راپيش مىگيرند و حتى اسراف ديگرى را به خود و كشورشان نوعى اهانت مىدانند، و گرنه با اسراف روشن است كه تبليغ وترويج يك فكر و انديشه يا فرهنگ بر دوش كارگزاران يك نظام است. در نظام اسلامى شايسته زيانهاى فرهنگ مصرفى وسودمندى فرهنگ صرفه جويى، ميانه روى در مصرف، محدود نمودن تمايلات و تقاضا آشنا شوند و بدين وسيله گام بزرگى درجهت بهبود وضع خود و اجتماع بردارند.
منبع : كتاب تدبير معيشت از ديدگاه آيات و روايات