تاريخ : پنج شنبه 11 فروردین 1390  | 11:50 AM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اقتصاد خانواده

مصرف‏

يكى از راهكارهاى مهم تدبير معيشت، »مصرف« است كه از نظر مباحث اقتصادى جايگاه ويژه‏اى دارد و شايسته است‏مديران در سطوح مختلف و خانوارها نيز به آن توجه خاص نمايند.
»مصرف« به معناى استفاده از منابع موجود به منظور برآوردن نيازها و حوايج فعلى و جارى، و يا به معناى استفاده از كالاهاى‏اقتصادى است. 
شخص مدير و مدبر، بايد برنامه مصرف را با اتخاذ شيوه‏هاى صحيح به گونه‏اى تنظيم كند كه از عهده نيازهاى مادى و معنوى‏بر آيد و از ناحيه ديگر از مصرف گرايى و اسراف و تبذير اجتناب نمايد.

 

...

محور : اقتصاد خانواده

مصرف‏

يكى از راهكارهاى مهم تدبير معيشت، »مصرف« است كه از نظر مباحث اقتصادى جايگاه ويژه‏اى دارد و شايسته است‏مديران در سطوح مختلف و خانوارها نيز به آن توجه خاص نمايند.
»مصرف« به معناى استفاده از منابع موجود به منظور برآوردن نيازها و حوايج فعلى و جارى، و يا به معناى استفاده از كالاهاى‏اقتصادى است. 
شخص مدير و مدبر، بايد برنامه مصرف را با اتخاذ شيوه‏هاى صحيح به گونه‏اى تنظيم كند كه از عهده نيازهاى مادى و معنوى‏بر آيد و از ناحيه ديگر از مصرف گرايى و اسراف و تبذير اجتناب نمايد.


2 - 1. اهميت مصرف در مباحث اقتصادى‏
در بررسى‏هاى اقتصادى، مطالعه »مصرف« يكى از بخش‏هاى مهم را به خود اختصاص مى‏دهد كه در ميان متغيرهاى اقتصادى،شايد هيچ كدام به اندازه مصرف براى عموم مردم مهم نباشد، به گونه‏اى كه بسيارى بر اين باورند كه هدف از سايرفعاليت‏هاى اقتصادى مانند پس انداز، توليد و توزيع نيز در نهايت مصرف است. 
مصرف در عين اينكه هدف نهايى از توليد و توزيع است، يكى از عوامل مؤثر بر آن‏ها نيز مى‏باشد. بر همين اساس، اقتصاد دانان‏اصلى را به عنوان »حاكميت مصرف‏كننده« مطرح كرده‏اند؛ يعنى اين مصرف كننده است كه به توليدات و چگونگى تخصيص‏منابع توليد و توزيع شكل مى‏دهد. از اين رو مصرف، فقط تابعى از توليد و توزيع نيست، بلكه از جهتى، توليد و توزيع نيز تابع‏مصرف است. به عبارت ديگر، بين مصرف و توليد و توزيع رابطه متقابل وجود دارد و مصرف ابزار مهمى در توجيه چگونگى‏توليد است.
سياست‏هاى مصرفى صحيح در سياست گذارى‏هاى اقتصادى تأثير چشمگيرى دارد و سبب ايجاد انگيزه در بازارهاى‏مصرف مى‏شود كه اين أمر نيز ازدياد توليدات و درآمدها را به دنبال دارد. علاوه اينكه كنترل مصرف به منظور فراهم كردن‏زمينه پس انداز و سرمايه گذارى نيز، رشد و شكوفايى اقتصادى را به دنبال خواهد داشت.
نكته قابل توجه اينكه، در دو نظام سرمايه دارى و سوسياليزم، محور نظريه‏هاى اقتصادى، نيازهاى مادى انسان است به‏طورى كه، اگر نيازهاى مادى اساسى وجود نداشت، با ايجاد نيازهاى مادى كاذب، زمينه مصرف هر چه بيشتر را فراهم‏مى‏نمايند؛ ولى مصرف در نظام اسلامى فقط در حوزه نيازهاى مادى انجام نمى‏گيرد، بلكه قسمتى از خواسته‏ها گسترده‏تر ازدايره انگيزه‏هاى مصرفى در هر يك از دو نظام مذكور خواهد بود. 
2 - 2. ويژگى‏هاى ساختار مصرف ايده آل اسلام‏
ساختار و الگوى مصرف ايده آل اسلام، حاوى نكات آموزنده و تربيتى ارزنده‏اى است كه عمل نمودن بر اساس آن در تدبيرصحيح امور معيشت نقش تأثير گذارى خواهد داشت. اين ساختار در راستاى مطالعه و بررسى دقيق در آيات و روايات به‏دست مى‏آيد. در اينجا به بعضى از ويژگى‏هاى مهم آن اشاره مى‏شود.
الف. خوددارى از اسراف: 
»اسراف« عبارت است از هر گونه تجاوز از حد در كارى كه انسان انجام مى‏دهد، ولى غالباً اين كلمه در مورد هزينه‏ها وخرجها شهرت دارد. 
از خود آيات قرآن به خوبى استفاده مى‏شود كه اسراف نقطه مقابل تنگ گرفتن و سخت‏گيرى است. آنجا كه مى‏فرمايد:
وَ الَّذينَ اِذا اَنفَقُوا لَمْ يُسرِفُوا وَ لَمْ يَقتُرُوا وَ كانَ بَينَ ذلكَ قَواماً. 
و كسانى كه هرگاه انفاق كنند، نه اسراف مى‏نمايند و نه سختگيرى؛ بلكه در ميان اين دو، حد اعتدالى دارند.
مصارف مسرفانه، يكى از مذموم‏ترين اعمال از ديدگاه اسلام است و در آيات و روايات شديداً محكوم شده است. در آيات قرآن به‏عنوان يك برنامه فرعونى از او نام برده شده  و سرانجام اسراف كنندگان را دوزخ و جهنم مى‏داند. 
اسراف در مصرف منابع طبيعى، تجاوز به حقوق ديگران و هدر سازى امكاناتى است كه به همه انسانها و نسلها تعلق دارد. از اين‏رو در جهان بينى دينى، اسراف و مصرف بى‏رويه سرانجام به نابودى امكانات مى‏انجامد كه همه را در كام نيستى فرو مى‏برد.به فرموده امام على(ع):
اَلسَّرْفُ مَثواةٌ؛ 
مصرف بى رويه، عامل نابودى است.
فلسفه حرمت اسراف: اسراف، خروج از حد تعادل بوده كه نوعى خروج از تحت حاكميت عقل، و تن دادن به حاكميت اميال‏نفسانى است.
رحمت و رضوان خداوند است. 
به تعبير ديگر: از آنجا كه جامعه در اموال شخصى اشخاص حق دارد و اسراف نيز مستلزم تضييع حق اجتماعى در اموال‏شخصى است، اسراف در مال شخصى نيز ممنوع و حرام است.
در اين راستا مرحوم شهيد مطهرى سخن ارزشمندى دارد و مى‏نويسد:
اسراف و تبذير و هرگونه استفاده نامشروع از مال ممنوع است ؛ نه تنها از آن جهت كه نوع عملى كه روى آن صورت مى‏گيرد حرام است، بلكه‏از آن جهت كه تصرف در ثروت عمومى است، بدون مجوز.... چون در عين حال اين مال به جامعه تعلق دارد. 
گذشته از اينها، به دليل محدوديت منابع، معمولاً هر اسراف كارى سبب محروميت برخى ديگر از انسانها خواهد شد. به‏علاوه روح اسراف معمولاً با خودخواهى و بيگانگى از خلق خدا همراه است. اصولاً از نظر بينش توحيدى مالك اصلى خدااست و انسانها امانت دار او هستند و هر گونه تصرفى بدون اجازه و رضايت او زشت و ناپسند است. و روشن است كه او نه‏اجازه اسراف مى‏دهد و نه اجازه بخل و تنگ چشمى. 
نسبى بودن اسراف: مراد از اسراف، تجاوز از حد است. يعنى اگر انسان در مصرف شى‏ء از حد و شأن متعارف و توان مالى‏خود، تجاوز نمايد و بيش از اشباع نيازهاى خود مصرف كند، بر عمل او عنوان اسراف اطلاق مى‏گردد. مثل اينكه فردى تمام‏درآمدش در روز بيش از دو هزار تومان نيست، لباس گران قيمت براى خود و خانواده‏اش بخرد. در روايتى از امام صادق(ع)نقل شده كه فرمود:
رُبَّ فَقيرٍ هُوَ اَسرَفُ مِنَ الغَنى انَّ الغَنى يُنفِقُ مِمّا اُوِتىَ وَ الفَقيرُ يُنفِقُ مِن غَيرِ ما اُوتِىَ. 
چه بسا فقيرى كه از توانگر اسرافكارتر است، توانگر از آنچه به او داده شده خرج مى‏كند، ولى فقير از آنچه به او داده نشده خرج مى‏كند. يعنى‏ممكن است ثروتمند متناسب با دارائى‏اش خرج نمايد اما فقير غير متناسب با آنچه دارد هزينه كند.
البته ناگفته نماند كه اين روايت، ناظر به موارد نادرى است كه فقير براى امور معيشت برنامه ريزى صحيح ندارد و با به دست‏آوردن مختصر پولى، به جاى صرف آن در نيازمندى هايش، خرجهايى مى‏كند كه متناسب با شأن و دارايى او نيست و بدين‏وسيله درآمد كم خود را با اسراف خويش هدر مى‏دهد و گرنه توانگران بيشتر در معرض اسراف قرار دارند.
با اين بيان يك مورد از نسبى بودن اسراف مشخص شد، اينكه ممكن است خريد و مصرف چيزى نسبت به شخصى بنابراين‏مواردى كه در نظر عرف تجاوز از حد صدق نكند و فقط با دقت عقلى قابل تشخيص باشد، اسراف محسوب نخواهد شد هرچند در روايات نسبت به اينگونه موارد نكوهش شده است. امام صادق(ع) مى‏فرمايد: اسراف مورد عدم رضايت خداوند است،حتى دور افكندن هسته ميوه و ريختن نيم خورده آب.  در حالى كه اينگونه موارد در عرف جامعه امروز ما اسراف و تبذيرروشن به شمار نمى‏آيد.
از مواردى كه بحث نسبى بودن اسراف مطرح مى‏شود اين است كه:
حد و سطح متعارف در جوامع مختلف با هم فرق دارند، از اين رو در جوامع مختلف از نظر رشد و پيشرفت و عدم آن، رفاه‏زندگى توده مردم متفاوت است. ممكن است استفاده و بهره مندى از يك مقدار كالا يا خدمت در يك جامعه در حال توسعه‏تجاوز از حد متعارف به حساب آيد و در جامعه پيشرفته تجاوز از سطح معمول و متعارف به شمار نيايد. از اين رو مى‏توان‏گفت اسراف در اينجا يك امر نسبى است. 
همينطور تفاوت دوره‏ها و زمان‏ها و مسئوليت و اقتضائات هر زمان چنين است يعنى اگر زمانى سطح زندگى مردم بهتر شده‏است و جامعه رو به رشد و پيشرفت گذاشت، مردمان مى‏توانند زندگى بهترى را تشكيل دهند و از وسايل و لوازم بيشتر وبهترى استفاده كنند، و در صورتى كه به اندازه‏اى نرسد كه طغيان و تجاوز باشد، اسراف نخواهد بود. و چه بسا در اين زمان‏ترك استفاده از نعمت‏هاى الهى و فقيرانه زندگى كردن و ژنده پوشى غير مناسب، بر زهد ريايى حمل خواهد شد.
برخى افراد نا آگاه از حكمت عملى اسلام، كم و بيش در هر عصر و زمانى موجودند كه به خاطر كوته فكرى در صددخرده‏گيرى حتى نسبت به امام معصوم(ع) ابايى ندارند. مثلاً سفيان ثورى به هنگامى كه امام صادق(ع) لباس‏هاى خوب‏پوشيده بود به نزد ايشان آمد و به امام گفت: پدران تو اينگونه لباس نمى‏پوشيدند! امام فرمود: پدران من آن گونه جامه‏ها را درزمان تهيدستى و كاستى بر تن مى‏كردند ولى اكنون زمانى است كه نعمت در دنيا فراوان شده است و در چنين حالى‏شايسته‏ترين مردم از نعمت‏ها نيكان جهانند. 
در حديث ديگرى امام صادق(ع) به سفيان ثورى چنين پاسخ دادند:
اى سفيان ثورى! آن (نوع لباس پوشيدن و زيستن) در زمان محروميت و تهيدستى بود و آنان (پيشينيان ما) به فرا خور حوزه‏تنگدستى زمان خود زندگى مى‏كردند؛ ليكن اكنون زمانى است كه همه گونه نعمت فراوان شده است. 
صورت معمول و در حد عرف آن روز بوده است. گرچه نسبت به زمان گذشته تجاوز از حد مى‏باشد. و اين روشن است كه‏رفتار و اعمال افراد بر اساس مقتضيات زمان خودش سنجيده مى‏شود و اين همان نسبى بودن اسراف است.
نكته قابل ذكر اينكه، در بعضى از مصارف اينطور نيست كه تعدد و بالا بودن مصرف، اسراف تلقى شود؛ چرا كه مخارج‏بيشترى كه موجب حفظ اموال شود خود تقدير معيشت به شمار مى‏آيد. مثلاً داشتن لباس‏هاى متعدد براى نيازهاى متنوع ومتعدد، اينكه كسى لباس منزل، لباس كار، لباس مهمانى، لباس مسافرت، لباس تابستانى و زمستانى و... داشته باشد، نه تنهااسراف نيست، بلكه نوعى تدبير و تقدير معيشت است. اسحاق بن عمار از امام موسى بن جعفر(ع) سؤال نمود:
مردى ده پيراهن دارد آيا اين كار اسراف است؟ فرمود:
لا ولكن ذلِكَ اَبقى لِثِيابِهِ وَ لكِنَّ السَّرفَ اَن تَلبَسَ ثَوبَ صَونِكَ فِى المَكانَ القَذِرِ. 
نه؛ زيرا اين (تعداد لباس) موجب دوام بيشتر لباس‏هاى اوست، ولى اسراف اين است كه لباس حفظ (آبروى) خود را در جاى آلوده بپوشى.
در روايتى ديگر ابى اسحاق از امام صادق(ع) سوال نمود: آيا مؤمن مى‏تواند صد لباس داشته باشد؟ فرمود: بلى. 
توضيح آنكه، صرف تعدد لباس، آن هم به جهت نياز در زمان خاص اسراف تلقى نمى‏شود؛ چرا كه از آنها در زمان نياز ومناسب استفاده مى‏نمايد. بر خلاف آنجايى كه اشخاص مخزنى از انواع لباس دارند و نيازى به همه آنها ندارند و بلا استفاده‏انبار مى‏كنند كه اين مصداق روشن اسراف است.
ب. خوددارى از تبذير:
»تبذير« در اصل از ماده »بذر« به معناى افشاندن و پاشيدن بذر در زمين نامساعد است كه بعد از افشاندن، بذر ديگر قابل جمع‏آورى نيست و حالت نابودى به خود گرفته است.  تبذير، در مواردى است كه انسان اموال خود را به صورت غير منطقى وفساد، مصرف كند و معادل آن در فارسى »ريخت و پاش« است. 
تبذير، پيوسته همراه با يك نوع اتلاف مال مى‏باشد؛ زيرا صرف مال، بدون غرض عقلايى همان تضيع و از بين بردن ثروت‏است.
بنابراين اتلاف و بيهوده صرف كردن مال، چه از نظر كمى و چه از نظر كيفى، از نظر اسلام ممنوع و حرام است، از اين رو بايد،به جنبه‏هاى كيفى مصرف كالاهاى مختلف، استعدادهاى نهايى منابع توليدى و خدماتى توجه كامل داشت و هر منبع‏خدماتى يا ماده توليدى را بايد در جايى به كار گرفت كه بيشترين بازدهى را داشته باشد تا از استعدادهاى بالقوه در قرآن كريم،تبذير كنندگان برادران شياطين ناميده شده‏اند. 
توضيح آنكه خداوند نيرو و توان و هوش و استعداد فوق العاده‏اى به شيطان داده بود و او همه اين نيروها را در غير موردش‏يعنى در طريق اغوا و گمراهى مردم صرف كرد، از اين رو تبذير كنندگان نيز مانند شيطان نعمت‏هاى خدادادى را كفران‏مى‏كنند و در غير مورد قابل استفاده صرف مى‏نمايند. 
مصاديق اسراف و تبذير: با توجه به وسعت معنى كلمه اسراف و تبذير، مصاديق فراوانى براى آن دو در آيات و روايات و كارهاى‏روزمره مردم مى‏توان يافت كه به بعضى از آنها اشاره مى‏شود:
- در خوردن و آشاميدن 
- انفاق و بذل و بخشش بيش از اندازه. 
- برترى جويى و استكبار و استثمار. 
- قصاص بيش از حد. 
- هر گونه گناه. 
- در داورى و قضاوت نمودنى كه منجر به كذب و دروغ مى‏شود. 
امام صادق(ع) به يكى از يارانش كه در حال وضو گرفتن، بيش از معمول آب مى‏ريخت، فرمود: چرا اسراف مى‏كنى؟ عرض كرد:آيا در آب وضو نيز اسراف است؟ فرمود: نَعَمْ وَ ان كُنتَ عَلى نَهرٍ جارٍ؛ آرى، هر چند در كنار نهر جارى باشى. 
با توجه به مضامين و محتواى بعضى از روايات، مردم به عنوان عيال خداوند  و امانت داران اموال وى  مطرح اند، از اين روبايد اين اموال را در همان راهى كه غرض اصلى خلقت آنهاست، مصرف كنند؛ يعنى از اين اموال براى رفع حاجات معاش‏خود بهره گيرند. بنابراين استفاده بيش از حد نياز، مصرف در غير مورد نياز، اتلاف مال قابل استفاده و بد استفاده كردن، ازمصاديق اسراف و تبذير خواهند بود.
بر اساس بعضى از روايات، دور ريختن هسته خرما و باقى مانده آب، پوشيدن لباس مهمانى در محيط كار و مصرف اقلام‏زيانبار از مصاديق اسراف و تبذير هستند. 
ساختمانى كه مى‏توان از آن همه گونه استفاده برد و تنها نقص آن اين است كه مطابق مد روز نيست، خراب كردن آن است، باآن كه مى‏شود اين ساختمان را در اراضى متروكه در اطراف شهر كه هم ساختمان ارزان‏تر و هم از جهت مساحت وسيع‏تراحداث كرد، و نيز مرمت و حفاظت نكردن از باغ و ساختمان تا آن كه خراب و ويران شود نوع ديگر از تبذير است.
از نظر فقه اسلام، تأمين آب و غذاى حيوانى كه در ملك انسان است، واجب است در صورتى كه نتواند با چريدن آزاد، خود راسير كند و اگر تأمين نكند حاكم او را مجبور مى‏كند و اگر نشد حاكم از او نيابت مى‏كند.
اين جمله معروف در زبانها كه »اختيار مالم را دارم، مى‏خواهم آنرا آتش بزنم« از حرف‏هاى غلط و اشتباه است و اينطورنيست كه انسان نسبت به مال خود تا حدى كه بتواند آن را اتلاف و نابود كند، سلطنت داشته باشد. 
بر اساس بعضى از روايات، تبذير اسرافى است كه با اتلاف مال همراه باشد.  لذا صرف مال به صورت نامشروع، برگزارى‏مجالس لهو و لعب و گناه، عياشى و خوشگذرانى از مصاديق روشن تبذير است، و به طور كلى انفاق و خرج كردن چيزى در غيرطاعت خداوند، تبذير است، چنان كه امام صادق(ع) مى‏فرمايد:
مَنْ أَنفَقَ شَيئاً فى غَيرِ طاعَةِ اللَّه فَهُوَ مُبّذِّرٌ وَ مَنْ اَنفَقَ فى سبَيلِ اللَّهِ فَهُوَ مُقتَصدٌ. 
كسى كه در غير راه اطاعت فرمان خداوند مالى انفاق كند، تبذير كننده است و كسى كه در راه خدا انفاق كند ميانه رو است.
مطالب مطرح شده به خوبى دايره وسيع تبذير و اسراف را نشان مى‏دهد و شايسته است كه انسان عاقل مسلمان در مصرف،نهايت دقت را بنمايد تا از گناه و لغزش در اين راستا، مصون بماند.
تفاوت اسراف و تبذير: اين دو كلمه در كثيرى از موارد در يك معنى به كار مى‏روند و به عنوان تأكيد پشت سر هم قرارمى‏گيرند؛ چنان كه امير مؤمنان مى‏فرمايد:
اَلا وَ اِنَّ إِعطاءَ المالِ فى غَيرِ حَقّهِ تَبذيرٌ وَ اِسرافٌ وَ هُوَ يَرفَعُ صاحِبَهُ فى الدُّنيا وَ يَضَعَهُ فى الاخِرَةِ وَ يُكرِمُهُ فِى النّاسِ وَ يُهينُهُ عِندَ اللَّهِ؛ 
آگاه باشيد، بخشيدن مال به آنها كه استحقاق ندارند، زياده روى و اسراف است. ممكن است در دنيا مقام بخشنده آن را بلند مرتبه كند، اما درآخرت پست و حقير خواهد كرد، در ميان مردم ممكن است گرامى اش بدارند، ولى در پيشگاه خدا خوار و ذليل است.
اما با توجه به ريشه اين دو واژه، هرگاه اين دو در مقابل هم قرار گيرند، »اسراف« به معناى خارج شدن از حد اعتدال، بدون‏آنكه چيزى را در ظاهر ضايع كرده باشد، به كار مى‏رود؛ مثل اينكه لباس گران قيمتى بپوشد كه بهايش چندين برابر موردنيازش باشد، و يا غذاى خود را آن چنان گرانقيمت تهيه كند كه با قيمت آن بتوان عده زيادى را آبرومندانه تغذيه كرد. در اينجا ازحد تجاوز شده، ولى در ظاهر چيزى نابود نشده است.
ولى »تبذير« آن است كه آنچنان مصرف كنيم كه به اتلاف و تضييع بيانجامد، مانند اينكه براى دو نفر ميهمان غذاى ده نفر را تهيه‏كنيم، آنگونه كه بعضى از جاهلان مى‏كنند و به آن افتخار مى‏نمايند، و باقى مانده را در زباله دان مى‏ريزند و نتيجه اينكه،اسراف، تجاوز از حد تعادل است كه گاهى تضييع و اتلاف را به دنبال دارد و هرگاه چنين باشد تبذير خواهد بود. از اين رونسبت بين اسراف و تبذير اعم و اخص مطلق است يعنى هر تبذيرى اسراف است ولى هر اسرافى تبذير نيست.
آثار سوء اسراف و تبذير: در لا بلاى مطالب قبل، به برخى از آثار و عواقب زشت اسراف و تبذير اشاره شد، و در اينجا به‏بعضى ديگر اشاره مى‏شود كه يكى از آنها مبتلا شدن جامعه به زندگى طبقاتى است؛ زيرا افراد برخوردار از درآمد زياد، بااسراف كارى‏ها و ولخرجيها، بخش زيادى از امكانات جامعه را به خود اختصاص مى‏دهند. در مقابل، عده زيادى كه از درآمداندك برخوردارند، بايد به به يك زندگى سخت و دشوار اكتفا كنند كه بخشى از اين وضعيت، ناشى از كميت و كيفيت زندگى‏همان طبقه اشراف است؛ به عبارت ديگر، با حاكم شدن روحيه اسراف و تبذير، كالاها و خدمات به جاى تأمين نيازهاى‏واقعى و لازم، صرف زياده روى‏ها و لا اباليگرى‏هاى مسرفان مى‏شود.
پيامد ديگر آنكه، فقر و تنگدستى دامنگير فرد و جامعه خواهد شد؛ بخاطر اينكه ممكن است فردى در اثر عدم تدبيرمعيشت، و اسرافكارى‏هاى خود دچار فقر و تهيدستى شود و نتواند ساير نيازهاى ضرورى خود را بر طرف سازد، همچنان‏كه ممكن است عده‏اى از مسرفان با مصرف بخش زيادى از امكانات جامعه، زمينه استفاده عده ديگر را سلب نمايند و اين‏همان زمينه سازى فقر اجتماعى است كه در اثر اسراف و تبذير حاصل شده است، چنان كه امام صادق(ع) مى‏فرمايد:
اِنَّ السَّرفَ يُورِثُ الفَقرَ وَ اِنَّ القَصدَ يُورِثُ الغِنى. 
همانا اسراف، پديد آورنده فقر، و ميانه روى موجب بى نيازى است.
اسلام با تحريم اسراف و تبذير، و منع از كنز و تشويق به انفاق، بعضى از راههاى جلوگيرى از ايجاد فاصله عميق سطح زندگى‏ميان افراد جامعه را نشان داده است تا اين افراد مازاد هزينه زندگى خود را به ديگران دهند و بدين وسيله از سطح زندگى خودكاسته، به سطح زندگى فقرا بيفزايند. نگاهى گذرا به اسرافكاريهاى عده‏اى مترف و خوشگذران، نشان مى‏دهد كه با پرهيز ازآن، مى‏توان انسانهاى گرسنه و برهنه زيادى را سير كرد و پوشاند و به جاى ساختمانهاى سر به فلك كشيده و متعدد و مجهز،چه بسيار بى‏خانه‏هايى را خانه داد تا آنها را از سوز گرما و لرزش سرما حفظ كند، در حالى كه ممكن است صاحبان آن كاخ‏ها وقصرها، به بيش از يكصدم يا يكهزارم آنها نياز نداشته باشند. 
قرآن كريم نيز در آيات فراوانى مسرفان و مبذرين را شديداً محكوم نموده است و عاقبت اعمال آنها را محروميت از محبوبيت‏و دوست داشتن خدا  ، داخل شدن در جهنم،  انتظار مجازات الهى،  محروميت از هدايت الهى،  هلاكت در قرآن كريم،خداوند »اسراف« را با »فساد در ارض« و عدم اصلاح  ارتباط داده است؛ چرا كه اسراف، تجاوز از حد قانون آفرينش و قانون‏تشريع است. و روشن است كه در يك نظام صحيح هر گونه تجاوز از حد موجب فساد و از هم گسيختگى مى‏شود. به تعبيرديگر سرچشمه فساد، اسراف است و نتيجه اسراف، فساد. 
در اين راستا، مرحوم علامه طباطبايى بيان شيوايى دارند و مى‏فرمايند:
عالم هستى در عين تضاد و تزاحمى كه بين اجزايش هست، به نحو خاصى به هم پيوسته و از نظم و صلاح برخوردار است. اين‏عالم و تمام اجزاى آن با نظامى كه در آن جارى است به سوى اهداف و نتايج صالحى كه براى آن خلق شده‏اند، پيش مى‏روند.حال اگر يكى از اين اجزا، از مدار خود خارج شود و راه فساد را در پيش گيرد، اين امر باعث مى‏شود كه ساير اجزاء با آن‏هماهنگى نكنند و در عوض با آن درگيرى و ستيز داشته باشند، اگر توانستند، آن جزء نامنظم و اسرافكار را به حد اعتدال ومدار اصلى‏اش بر مى‏گردانند، و اگر نتوانستند، نابودش نموده آثارش را نيز محو مى‏كنند تا نظام هستى به خط سير خود ادامه‏دهد و بر قوام خود باقى بماند.
وى در ادامه مى‏افزايد: انسانها كه جزئى از اجزاى عالم هستى هستند از اين قانون كلى مستثنى نيستند. اگر بر اساس فطرت برمدار و خط سير خودشان حركت كنند و هماهنگ با نظام هستى باشند، به آن سعادتى كه برايشان مقدر شده مى‏رسند، ولى‏اگر از حدود فطرت خود تجاوز نمودند، يعنى قدم در جاده »فساد در ارض« بگذارند، خداى سبحان نخست آنان را به قحط وگرفتارى، انواع عذابها و نقمت‏ها گرفتارشان مى‏كند، تا شايد به سوى صلاح و سداد بگرايند؛ همچنان كه فرمود:
ظَهَرَ الفَسادُ فِى البَرّ وَ البَحرِ بِما كَسَبَت اَيدِى النّاسِ لِيُذيقَهُم بَعضَ الَّذى عَمِلُوا لَعَلَّهُم يَرجِعُونَ. 
يعنى: فساد بر صفحه دريا و صحرا بر اثر اعمال مردم آشكار گشت. خدا مى‏خواهد نتيجه سوء پاره‏اى از اعمال مردم را به آنها بچشاند شايد بازگردند.
و اما اگر اين هم مؤثر نيفتاد و همچنان بر انحراف و فساد خود بمانند و بخاطر اينكه فساد در دلهايشان ريشه دوانيده از آن دل‏بر نكنند، آن وقت با عذاب استيصال گرفتارشان مى‏كند و زمين را از لوث وجودشان پاك مى‏سازد. 
ج. نكوهش بخل و سخت‏گيرى:
سخت‏گيرى و بخل (تفريط در مصرف) در هزينه زندگى و محدود كردن مخارج، نقطه مقابل اسراف (افراط در مصرف) است‏كه با فرض توانمندى اقتصادى، مورد نكوهش مى‏باشد؛ چرا كه هر دو صورت، انحراف از اعتدال و ميانه روى هستند. قرآن‏كريم خواستار رعايت حد وسط و اعتدال از ما مى‏باشد و حتى از فراط و تفريط در انفاقات مالى نهى نموده است. چنان كه‏مى‏فرمايد:
و آنها كسانى هستند كه به هنگام انفاق نه اسراف مى‏كنند و نه سخت‏گيرى، بلكه در ميان اين دو، حد اعتدال را رعايت مى‏كنند.
شخص بخيل و سخت‏گير با اينكه از نظر اقتصادى توانمند است، زيست آبرومندانه ندارد و از مصرف در حد كفايت ومتناسب با قدرت و توان خريد، خوددارى مى‏كند و در ذلت و خست به سر مى‏برد تا جايى كه امام صادق(ع) مى‏فرمايد:
فرو بردن دست تا آرنج در دهان مار بزرگ، بهتر است از اين كه انسان خواسته‏هاى خود را از كسى بخواهد كه، فقير بوده وثروتمند شده است (تازه به دوران رسيده).  كنايه از اينكه چنين شخصى نهايت بخل ورزى را دارد.
در تعاليم دين اسلام، اين صفت به شدت نكوهش شده است؛ زيرا كسى كه به اين خوى زشت مبتلا باشد، به خود ظلم‏مى‏كند و از اينكه مقدارى اندك از ثروت را براى خود هزينه كند خوددارى مى‏كند، در حالى كه همه آن را (پس از مرگ) به وارث‏مى‏بخشد،  و مانند فقيران زندگى مى‏كند، در حالى كه چون ثروتمندان بايد حساب پس دهد! 
بخيل خزانه دار وارثان خود است.  از اين رو بدترين مردم، بخيلان هستند  و از بهشت محروم  و جايگاهشان جهنم است. 
د. دورى از تجمل گرايى‏
استفاده و بهره‏مندى معقول از نعمت‏هاى الهى، با رعايت شرايط و ضوابط آن مانند حلال بودن منبع درآمد، عدم اسراف وتبذير و اداى حقوق ديگران، از نظر اسلام مجاز و مطلوب است.
خداوند در قرآن كريم، نعمت‏هاى خويش را بر مى‏شمارد و انسانها را به استفاده از آنها تشويق مى‏كند تا به اين وسيله انسان به‏نعمت دهنده توجه داشته باشد. 
آشكار كردن نعمت و نشان دادن الطاف خداوند به افراد، در روايات مورد تأكيد قرار گرفته است و در مقابل، روحيه پنهان نگه‏داشتن و فقير و بيچاره نشان دادن ظاهر خويش نكوهش شده است، يعنى اگر خداوند نعمتى را به فردى عطا كرد كه باعث‏تحول در زندگى او شد، بايد اين تحول و دگرگونى آشكار گردد. امام صادق(ع) مى‏فرمايد:
اِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الجَمالَ و التَّجمُّلَ و يُبغِضُ البُؤسَ وَ التَّباؤُسَ، فَاِنَّ اللَّهَ اِذا اَنعَمَ عَلى عَبدهِ بِنعمَةٍ اَحَبَّ اَن يَرى عَليهِ أَثَرَها. 
همانا خداوند، زيبايى و آرايش را دوست مى‏دارد و فقر و فقير نمايى را مبغوض مى‏دارد، و همانا هنگامى كه بر بنده‏اش نعمتى دهد اسلام درعين حال كه به رفاه و تجمل در زندگى توصيه مى‏كند، به سبب برخى مصالح از تجمل پرستى، افراط در زيبا سازى، هدف قرارگرفتن رفاه و رفاه زدگى، خوش‏گذرانى و عياشى بى‏حد و مرز پرهيز مى‏دهد؛ چرا كه تجمل گرايى پيامدهاى نامطلوب وزيانبار فردى و اجتماعى به دنبال دارد كه به بعضى از آنها اشاره مى‏كنيم.
1. غفلت از ياد خدا: انسان در وضعيت تجمل پرستى، اسير مظاهر دنيوى گشته و از ياد خدا غافل مى‏شود، و به جاى شكرگزارى و استفاده معقول از نعمت‏ها، سر از طغيان و سركشى در مى‏آورد. 
2. پيدايش روحيه استكبارى: به دنبال رفاه زدگى، سرمستى و فخر فروشى و باليدن به دارايى‏ها خواهد بود. قرآن كريم از اين‏گونه آثار به شدت نكوهش نموده است؛ چنان كه مى‏فرمايد: به آنچه خدا به شما داده، (از سر غفلت) شادمانى نكنيد،خداوند هيچ متكبر فخر فروشى را دوست نمى‏دارد. 
و نيز مى‏فرمايد:
وَلَاتَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا 
و روى زمين، با تكبر راه مرو؛ تو نمى‏توانى زمين را بشكافى، و طول قامتت هرگز به كوهها نمى‏رسد.
در روايات نيز بهره بردارى از امكانات و نعمت‏ها، به انگيزه تكبر و تبختر مذمت و نكوهش شده است؛ امير مؤمنان در تفسيرآيه »تِلكَ الدَّارُ الآخِرَةِ نَجعَلُها للَّذينَ لا يُريدُونُ عُلُوّاً فى الارضِ وَ لا فَساداً... (قصص / 83( مى‏فرمايد:
انَّ الرَّجُلَ لَيُعجِبُهُ اَن يَكُونَ شِراكُ نَعلِهِ اَجوَدَ مِن شِراكِ نَعلِ صاحبِه، فَيَدخُلُ تَحتَها. 
همانا فردى دوستدار آن است كه بند كفش او بهتر از بند كفش دوستش باشد و بدين سبب مشمول اين آيه مى‏شود.
يعنى از كسانى به شمار مى‏رود كه در زمين اراده علو و فساد دارند و بخاطر نهايت ناپسند و زشت بودن تفاخر بر ديگران،رهبران الهى از مصاديق پيش پا افتاده و ساده آن نيز نهى كرده‏اند؛ از اين رو برترى‏طلبى و اظهار بزرگى بر ديگران، ممكن است به‏پوشيدن لباسى باشد كه ديگران ندارند، يا به ساختن خانه‏اى كه سايرين به آن حسرت مى‏خورند يا به داشتن زر و زيورى كه‏افراد ديگر به آن چشم مى‏دوزند و... . هر گونه برترى خواهى، از نظر قرآن و روايات مردود شناخته شده است.
شايد به سبب پرهيز از غفلت، دلبستگى به دنيا و پرهيز از روحيه استكبارى بوده است كه در بعضى موارد، پيشوايان الهى ازخداوند، براى خود و پيروان خود مى‏خواستند كه بيش از حد كفاف به آنها ندهد و به مؤمنان سفارش مى‏كردند كه از ثروت‏فراوان دنيا پرهيز و به مقدار گذران معيشت متعارف خود اكتفا كنند.
3. بى اعتنايى به محرومان: تجمل پرستى موجب بى اعتنايى به ديگران، خصوصاً محرومان جامعه مى‏گردد در حالى رضايت‏و خشنودى حق تعالى باشد. هدف قرار دادن رفاه و آسايش و لذات حيوانى، مانع رشد و تعالى انسان و موجب فساد و تباهى‏او مى‏گردد. 
4. اسراف و زياده روى در مصرف: تجمل پرستى معمولاً همراه با اسراف و افراط در مصرف است و زيان‏هاى اجتماعى‏فراوانى نيز دارد؛ زيرا عياشى عده‏اى قليل، توأم با بى‏اعتنايى به حقوق ديگران و عدم پرداخت حقوق آنها، موجب محروميت‏عده كثيرى از افراد جامعه مى‏گردد. چنان كه امير مؤمنان على(ع) مى‏فرمايد:
همانا خداى سبحان روزى فقرا را در اموال سرمايه داران قرار داده است، پس فقيرى گرسنه نمى‏ماند جز به كاميابى توانگران،و خداوند از آنان درباره گرسنگى گرسنگان خواهد پرسيد. 
آن حضرت اين مطلب را در جاى ديگر با توضيح بيشترى بيان مى‏فرمايند:
همانا خداوند در اموال مردم ثروتمند به قدرى كه فقراى آنها را تأمين كند حقّى قرار داده و پرداخت آن را واجب كرده است.پس اگر فقرا تلف شوند يا به مشقت بيفتند و يا برهنه بمانند، به سبب اموالى است كه اغنياء از پرداخت آن دريغ مى‏ورزند.پس همانا خداوند براى اين كار در رستاخير از آنان حساب مى‏كشد و به اين سبب، آن‏ها را به عذاب دردناك گرفتار مى‏سازد. 
حقوق فقرا در اموال ثروتمندان متعدد است از جمله زكات، بخشى از خمس و... مى‏باشد كه اگر حقيقتاً ثروتمندان اين حقوق رامى‏پرداختند، فقر در جامعه ريشه كن مى‏شد و نيازمندان در خير و خوشى زيست مى‏نمودند. امام صادق(ع) در مورد زكات‏مى‏فرمايد:
اگر مردم زكات اموالشان را مى‏پرداختند، هيچ مسلمانى فقير و نيازمند باقى نمى‏ماند و به آن مقدار كه خدا براى او قرار داده،بى نياز مى‏شد؛ و همانا مردم، جز در سايه گناه ثروتمندان، فقير و نيازمند و گرسنه و برهنه نشدند. 
ه. رعايت اعتدال و ميانه روى‏
حد مطلوب و معقول بهره مندى از نعمت‏هاى الهى و مصرف ايده‏آل از ديدگاه اسلام، رعايت ميانه روى و اعتدال مى‏باشد.
مصرف معتدل؛ يعنى مصرف به دور از اسراف و اقتار كه در روايات از آن به »قصد و اقتصاد« تعبير شده است. و امام‏سجاد(ع) آن را از خداوند درخواست مى‏كند:
خداوندا، مرا از اسراف و زياده روى باز دار و به بخشش و ميانه روى استوار دار!
روش اعتدال و ميانگين در مصرف، روشى است كه مصرف در آن متنوع و در عين حال پاسخگوى انواع نيازها و سودمند به حال‏انسان و سبب قوام بخشى زندگى خواهد شد، از امام صادق(ع) سؤال شد كه روش ميانگين (در مصرف) چيست؟ حضرت‏فرمودند: اين كه انسان نان، گوشت، شير، سركه و روغن مصرف كند و هر دفعه يكى از آنها، گاهى نان و گاهى گوشت... 
نكته قابل توجه در اين بحث اين است كه؛ همانطورى كه محدوديت‏هايى در كسب مال و مسائل ملى مطرح بود، بر اساس‏روايات، تصرفات در اموال شخصى نيز محدوديت هايى وجود دارد. يعنى اموالى كه طبق اصل مالكيت فردى به شخص تعلق‏دارد و اختيار آنها در دست اوست، مجاز نيست هر گونه كه خواست تصرف كند، بلكه محدود و مشروط به تصرف در حدميانه و متعادل و دور از اسراف مى‏باشد. از اين رو هر گونه اسراف و مصرف بيش از حد لازم زندگى، در اموال شخصى براى‏شخص مالك، ممنوع است.
انفاق، ارزشمندترين و بهترين نوع تصرف در اموال شخصى است اما اين تصرف نيز بايد محدود و مشروط باشد به حدمتعادل و وسط نه زياده از مقدار لازم و نه كمتر از آن.
بنابراين، چگونگى تأمين مخارج خانواده و پرداخت آن ميان دو حد و مرز قرار دارد: مرز اسراف و زياده روى (تجمل گرايى وپر مصرفى)، و مرز اقتار (تنگ‏گيرى و كمتر از حد لازم خرج كردن) و ايجاد كمبود در زندگى. 
مال در صورتى عامل بقاء و قوام و سامان يابى فرد و جامعه است كه در حد ميانه باشد نه در حالت افراط و تفريط كه در آن‏صورت تباهى و هلاكت فرد و جامعه را به دنبال خواهد داشت؛ به فرموده امام على(ع): كسى كه حد ميانه را رعايت كند هرگزهلاك نمى‏شود.
لَنْ يَهلِكَ مَن اقتَصَدَ. 
و نيز فرمود:
آن كس كه حد ميانه را به خوبى رعايت نكند، زياده روى او را تباه سازد.
مَنْ لَم يُحسِنِ الاِقتِصادَ اِهلَكَهُ الاِسرافُ. 
شيوه مصرف به صورت اعتدال، آثار و بركات فراوانى دارد، از جمله: رشد و بالندگى اقتصادى جامعه، آسايش و رفاه همگان،افزايش توانمندى‏هاى فردى و اجتماعى انسانها و بقاى نعمت. در اين زمينه روايات فراوانى از اهل بيت(ع) موجود است كه‏برخى از آنها از اين قرار است:
امير مؤمنان على(ع) مى‏فرمايد: »القَصدُ مَثراةٌ  ؛ ميانه روى ثروت زا است.«
و نيز فرمود: »الاقتصادُ يُنمىِ القَليل  ؛ ميانه روى، اندك را افزون مى‏سازد.«
مَنِ اقْتَصَدَ وَ اقْنَعَ بَقِيَتْ عَلَيهِ النِّعمَةُ وَ مَنْ بَذَّر وَ اَسْرَفَ زالَت عَنهُ النِّعمَةُ. 
كسى كه قناعت و ميانه روى را در زندگى رعايت كند، نعمت برايش ماندگار خواهد شد و كسى كه تبذير و اسراف نمايد، نعمت از بين خواهدرفت.
در پرتو اين شيوه مصرف است كه توده مردم فرصت مى‏يابند تا از امكانات و كالاها استفاده كنند و به نيازمندى‏هاى خوددست يابند و فقر و هلاكت در جامعه گسترش نيابد و دشوارى‏ها و مشكلات و گرانى‏هاى مصنوعى، مردم را در سختى ومشقت نيفكند.
و. قناعت ورزى:
در ادبيات عرب »قناعت« را به معناى راضى شدن به مقدار اندكى از عطا و بخشش  و رضايت دادن به سهم خويش، به كارمى‏برند. 
در مباحث اخلاق اسلامى، »قناعت« در مقابل »حرص« آمده است و آن عبارت است از ملكه‏اى نفسانى كه به موجب آن،انسان به نياز خود از اموال رضايت مى‏دهد و خود را در مشقت و تلاش براى تحصيل مقدار بيشتر از آن نمى‏اندازد. 
قناعت خود آثار فراوان و سودمندى را به دنبال دارد كه به برخى از روايات در اين زمينه اشاره مى‏كنيم: امام على(ع)مى‏فرمايد:
توانگرى را جستم و آن را جز در قناعت نيافتم. قانع باشيد تا توانگر شويد. 
امام صادق(ع) نيز مى‏فرمايد:
بى نيازى در قناعت است و هر كس آن را در بسيارى مال جست و جو كند، نمى‏يابد. 
امام رضا(ع) مى‏فرمايد:
قناعت باعث خويشتن دارى و آسوده شدن از زحمت فزون خواهى و بندگى در برابر دنيا پرستان است. راه قناعت را جز دوكس نپيمايد: يا عبادت پيشه‏اى كه خواهان مزد آخرت است يا بزرگوارى كه از مردمان فرومايه دورى مى‏كند. 
آدمى چاره‏اى جز قناعت ورزى ندارد، و در غير اين صورت همواره در آتش حرص برخوردارى بيشتر خواهد سوخت.مردى به امام صادق(ع) شكوه كرد كه طلب روزى مى‏كند و به دست مى‏آورد، اما قانع نمى‏شود و بيشتر از آن از او مى‏طلبد وعرض‏كرد: مرا چيزى بياموزيد، كه مشكلم را حل كند. حضرت فرمود:
اگر آن اندازه كه كفايت مى‏كند تو را بى‏نياز سازد، كمترين چيز دنيا بى‏نيازت مى‏سازد و اگر آنچه تو را بس است، راه دستيابى‏به قناعت پيشگى، همان سخن ارزشمند امام صادق(ع) است كه مى‏فرمايد:
به ناتوان‏تر از خودت بنگر و به توانگرتر از خويش منگر؛ زيرا كه اين كار، تو را به آنچه قسمت تو شده است قانع مى‏سازد. 
ز. انفاقات و توجه به فقرا
هر فرد مسلمان، تمام جوانب فردى و اجتماعى زندگى خود را بر اساس بينش و تعاليم ارزشمند اسلام تنظيم مى‏كند. انسان مؤمن‏ضمن مصرف و بهره مندى از نعمت‏ها و امكانات، بر اساس تكاليف اسلام و با انگيزه الهى، حقوق واجب مالى از قبيل خمس،زكات و حق معلوم را اداء نموده، تا در جهت كاهش فقر و محروميت در سطح جامعه گام بر دارد. از اين رو در مصرف ايده آل‏اسلام، توجه خاصى به فقرا و مساكين و نيازمندان شده است.
در فرهنگ اسلامى، نيازمند و فقير كسى است كه در معيشت، از حد كفاف برخوردار نباشد.
نيازمندان جامعه دو دسته‏اند؛ يك دسته كسانى هستند كه به هيچ وجه نمى‏توانند با تلاش خود سهم خود را از ثروت‏هاى‏جامعه استيفا كنند مانند معلولان، سالخوردگان، اطفال بى سرپرست و بيماران.
دسته دوم كسانى اند كه به فعاليت اقتصادى مى‏پردازند، ولى درآمدشان هزينه‏هاى زندگى در سطح كفاف را تأمين نمى‏كند. ازاين رو، اين دو دسته از نيازمندان در بيت المال و اموال ثروتمندان حقى دارند، كه در اينجا به آن مى‏پردازيم.
قرآن كريم در وصف پرهيزگاران مى‏فرمايد:
وَ فى اَموالِهِم حَقٌ للسائِلِ وَ الَمحروُمِ 
در اموال آنها پرهيزگاران حقى براى سائل و محروم بود.
مرحوم علامه طباطبايى در مورد اين آيه مى‏فرمايد: اختصاص دادن حق سائل و محروم به اموال پرهيزگاران - با آنكه اگر چنين‏حقى ثابت شود، به اموال آنها محدود نيست و در اموال همه است - براى اين بوده كه بفهماند پرهيزگاران، با صفايى كه درفطرتشان هست حق سائل و محروم را در اموال خود درك مى‏كنند و براى نشر رحمت و مقدم داشتن نيكى، بخشى از مال خود رابه نيازمندان اختصاص مى‏دهند. 
امير مومنان على(ع) مى‏فرمايد:
همانا خداوند در اموال ثروتمندان، به قدرى كه فقراى آنها را تأمين نمايد، واجب كرده است. پس، از بين رفتن فقرا يا به مشقت‏افتادن يا برهنه ماندن آنها، به سبب دريغ اغنياء از پرداخت حق فقراست. از همين رو خداوند براى اين كارشان، در روز قيامت‏از آنان به سختى حساب مى‏كشد و آنها را به عذاب دردناك گرفتار مى‏سازد. 
وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَىْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ‏و وَلِلرَّسُولِ وَلِذِى الْقُرْبَى‏وَالْيَتَ مَى وَالْمَسَكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ... 
بدانيد هر گونه غنيمتى به دست آوريد، خمس آن براى خدا و پيامبر و براى نزديكان و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه (از آنها) است.
يكى ديگر از حقوق نيازمندان در اموال ثروتمندان، زكات است چنان كه خداوند متعال مى‏فرمايد:
اِنَّمَا الصَدَّقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ المَساكينِ و... 
زكات مخصوص فقرا و مساكين و.... است.
امام صادق(ع) مى‏فرمايد:
»اگر مردم زكات اموالشان را پرداخت مى‏نمودند، هيچ مسلمانى فقير و نيازمند باقى نمى‏ماند و به آن مقدار كه خدا براى اوقرار داده، بى نياز مى‏شد؛ و همانا مردم، جز در سايه گناه ثروتمندان، فقير و نيازمند و گرسنه و برهنه نشدند« 
از ديگر حقوقى كه براى فقرا در قرآن كريم، تصريح شده است، (حق معلوم) مى‏باشد؛ از جمله در وصف نمازگزاران مى‏فرمايد:
وَ الَّذينَ فى اَموالِهِم حَقٌّ مَعلُومٌ للسّائِلِ وَ الَمحروُمِ. 
و آنها نمازگزاران كه در اموالشان حق معلومى براى سائل و محروم است.
مردى نزد امام سجاد(ع) آمد و در مورد »حق معلوم« در آيه مذكور سوال نمود. آن حضرت فرمود: حق معلوم چيزى است كه‏انسان از مال خود خارج مى‏كند و آن غير از زكات و خمس واجب است. عرض كرد: اگر زكات و خمس نيست، پس چيست؟فرمود: حق معلوم آن مقدارى است كه انسان از مال خود به قدرى كه مالك است، كم يا زياد خارج مى‏كند. عرض نمود: با آن‏چه مى‏كند؟ فرمود: صله رحم به جا مى‏آورد، ناتوانى را تقويت مى‏كند، بارى را از دوش كسى بر مى‏دارد، به برادر ايمانى‏اش‏مى‏بخشد، يا براى مصيبتى كه برادرش به آن گرفتار آمده، صرف مى‏كند. عرض كرد: خداوند بهتر مى‏داند رسالتش را كجاقرار دهد. 
حاصل آنكه، حق معلوم مالى افزون بر خمس و زكات است كه هر كس براى رسيدگى به نيازمندان، بايد برخود واجب سازد ومقدار آن به توانايى و عطاى خود شخص بستگى دارد.
دو نكته قابل ذكر است: اول اينكه حق فقرا در اموال ثروتمندان معنايش اين نيست كه هر فقير و نيازمندى مى‏تواند شخصاً حق‏خود را از مال ثروتمندان استيفا كند؛ زيرا چنين كارى به هرج و مرج منتهى مى‏شود. از اين رو مسئول نكته ديگر اينكه؛ ازروايات استفاده مى‏شود كه خداوند متعال ثروتمندان را مكلف ساخته كه فقراى جامعه را در سطح كفاف اداره كنند. اين‏تكليف به نحو واجب كفايى بر دوش همه ثروتمندان قرار داده شده است. امام صادق(ع) در اين باره مى‏فرمايد:
همانا خداوند عزوجل براى فقرا در اموال ثروتمندان به مقدارى كه آنان را كفايت كند، سهمى قرار داد اگر اين مقدار براى آنان‏كافى نبود، سهم آنان را زيادتر مى‏نمود. همانا گرفتارى فقرا از ناحيه كسانى است كه حق آنان را پرداخت نكرده‏اند. 
2 - 3. مصرف گرايى‏
اهداف مكاتب سرمايه‏دارى و سوسياليسم، محدود به خواسته‏هاى حيوانى و غرائز مادى است، و هدف بالاترى را در نظرندارند. اما هدف و مطلوب اسلام بهره‏مندى از نعمت‏ها و امكانات به عنوان وسيله‏اى براى سلامت جسم و روح در جهت‏انجام دادن هر چه بهتر وظايف الهى است تا رضايت الهى و قرب به او حاصل شود.
البته غفلت از اين هدف والا، از جهل انسان نسبت به زندگى و حيات ناشى مى‏شود و برخاسته از حرص و آز است كه همچون‏سرابى پيوسته انسان را به سوى خود مى‏خواند، به گونه‏اى كه فرصت استفاده از كالاها و خدمات خريدارى شده را نيز از وى‏مى‏گيرد.
از اين رو مصرف به انگيزه‏هاى تفاخر بر ديگران، ابراز خودنمايى، هم چشمى و... به عنوان انگيزه‏هاى منفى و دون شأن‏انسان شمرده شده و مورد مذمت و نكوهش قرار گرفته است، تا آنجا كه پيامبر اسلام(ص) مى‏فرمايد:
مَنْ لَبِسَ ثَوباً فَاختالَ فيه خَسَفَ اللَّهُ بهِ مِن شَفير جَهَنَّمِ وَ كانَ قَرينَ قارونَ. 
هر كس كه لباس بپوشد و در آن اظهار بزرگى كند، خداوند او را از لب دوزخ فرو مى‏كشد و او همراه قارون خواهد بود.
ارزش انسانها در جامعه اسلامى بر اساس كميت و مقدار مصرف، ارزيابى نمى‏شود تا اينكه هر كس بيشتر مصرف كند، ارزش‏اجتماعى او فزون‏تر باشد. از اين رو هر قدر ارزشهاى اسلامى بيشتر بر جامعه حاكم شود، انگيزه‏هاى منفى مصرف تأثير خودرا بيشتر از دست مى‏دهد و شايسته است مسلمانان در جوامع اسلامى به اين امر توجه ويژه نمايند تا از پيامدها و آسيب‏هاى‏آن مصون بمانند.
الف. عوامل مصرف گرايى:
هدف از مصرف، تأمين انرژى و شرايط لازم براى ادامه زندگى است. انسان مجموعه‏اى از نيازهاى خود را با مصرف مواد وكالاها بر مى‏آورد كه اين امر، معيارها و ضوابطى دارد كه در صورت رعايت، مصرف افراد در راستاى رشد و توسعه جوامعى‏به رشد و توسعه مى‏رسند كه مصارف معقول و منطقى داشته باشند و ميان امكانات و خواسته‏هاى خود نوعى سازگارى به‏وجود آورند، و توليدات داخلى را مقدم بر توليدات خارجى نمايند.
زندگى مصرفى و مصرف افراطى امكانات و وسايل رفاهى و... نويد بخش يك زندگى سعادتمند نخواهد بود. گرايش افراطى‏جوامع به مصرف و عدم توجه به توليد، عوامل مختلفى دارد كه پاره‏اى از آنها را بر مى‏شماريم.
هم چشمى و رقابت: طبقات متوسط و پايين جامعه با مشاهده ولخرجى‏هاى ثروتمندان، خود را در دامى از مصرف غير منطقى‏گرفتار مى‏سازند و با قالب سازى ارزش‏هاى غير واقعى، مصرف را نوعى منزلت اجتماعى مى‏پندارند.از اين رو در رفتارهاى‏اقتصادى و مصرفى خود بر اساس درآمدهاى واقعى تصميم‏گيرى نمى‏كنند.
هم چشمى و رقابت با فاميل، همسايه، دوستان و ديگران سبب مى‏شود كه فرد لباسى را بخرد كه نياز واقعى به آن ندارد وغذاهاى نامتناسب با درآمد خود را مصرف كند. مراسم ازدواج، دعوت‏هاى فاميلى و دوستانه را بر اساس عادات و رسوم‏طبقات مرفه برگزار نمايد و يا به انواع تجملات اقدام كند كه با درآمد وى ناسازگار است.
چنين مخارج بى رويه‏اى مى‏تواند به زندگى اقساطى منجر شود  و در برخى از موارد اقتصاد خانواده را فلج سازد. اين امر تاحدى پيش مى‏رود كه حاضر مى‏شوند از درآمدهاى ضرورى و حياتى خود بكاهند و پس انداز حاصل از آن را صرف چنين‏مصارفى سازند.
از طرفى ديگر، رقابت در مصرف بى رويه با اخلاق، ناسازگار است و فساد را حاكم مى‏كند و آثار سؤ اقتصادى و اجتماعى‏دارد كه اسلام در صدد نفى آن آثار ناپسند و مبارزه با ريشه اينگونه مفاسد است. البته رقابت و مسابقه در كارهاى خير و كسب‏رضاى الهى، مقوله ديگرى است كه مورد پسند اسلام است.
در روايات نيز از مسابقه و رقابت در دنياطلبى نهى شده است.
امام على(ع) مى‏فرمايد:
لا تَكُنْ مِمَّن... يُنافِسُ فيما يَفنى وَ يُسامِحُ فيما يَبقى. 
از كسانى مباش... كه در آنچه فانى مى‏شود، رقابت مى‏كنند و در مورد آنچه ماندنى است مسامحه روا مى‏دارند.
رفاه‏طلبى ثروتمندان: يكى از عوامل مصرف گرايى، رفاه‏طلبى و تنوع خواهى صاحبان ثروت مى‏باشد. آنان با خود پرستى و كام‏جويى و لذت‏طلبى سيرى‏ناپذير همراه با توانمندى مادى بيش از نيازهاى واقعى خود مصرف مى‏كنند. نفس مصرف را ارزش‏مى‏دانند و دراين راستا به فخر فروشى و مسابقه با يكديگر مى‏پردازند.
اين صنف همواره براى حفظ منافع خود مى‏كوشند، بر واردات كالاهاى لوكس و تجملى پا مى‏فشارند و درآمدهاى ارزى راصرف واردات اين گونه كالاها مى‏كنند.
كجروى‏هاى فرهنگى: از جمله عوامل مصرف گرايى، كجروى‏هاى فرهنگى است كه در پى ترويج فرهنگ تقليدى و بر كالاهاى‏توليدى مشابه داخلى ترجيح مى‏دهند.
تبليغات نادرست جهانى، سود جويى برخى از توزيع كنندگان داخلى و توليد بعضى كالاهاى نامرغوب داخلى، كيفيت نسبتاًخوب توليدات خارجى به اين روند شتاب بيشترى مى‏دهد.
سطح پايين فرهنگى همراه با بينش نادرست نسبت به امور تربيتى و اجتماعى، نيز ممكن است نوعى مصرف گرايى مخفى رابه دنبال داشته باشد. و اين امر گرايش به سمت مصرف كالاهاى خارجى را سبب مى‏شود تا آنجا كه برخى از توليد كنندگان‏داخلى در اين جوامع، كالاهاى خود را با انواع ماركهاى خارجى به فروش مى‏رسانند. از اين رو، كم كم اين باور در ذهن‏همگان شكل مى‏گيرد كه كشورهاى صنعتى از هر نظر برترند و زبان، تربيت فرزندان، رواج خوراك، پوشاك و آداب و رسوم به‏شكل آنها مطلوبيت دارد و به تدريج در آينده فرزندان اين جوامع، قشرى از افراد راحت طلب، ضربه‏پذير و پر توقع در جامعه‏به وجود مى‏آيند كه جز به مصرف سرشار به چيز ديگرى نمى‏انديشند و عياشى و خوشگذرانى را بر همه چيز ترجيح‏مى‏دهند.
نظام آموزشى: شيوه رفتار نهاد آموزشى هر جامعه نقش برجسته‏اى در مصرف گرايى و عدم آن دارد. تجربه نشان مى‏دهد كه‏توصيه‏ها و خواسته‏هاى مربيان و معلمان از دانش‏آموزان در محيط مدارس و آموزش، به آسانى مورد قبول واقع مى‏شود. به‏عنوان مثال؛ راهنمايى و توصيه به صرفه جويى در لوازم التحرير و استفاده مناسب از لباس، خوراك، آب، برق و... و نيز رفتاردرست آنها به طور عملى فرهنگ صحيح توسعه را به آنها مى‏آموزاند، اما در مقابل، رفتار نا آگاهانه و نابخردانه آنها در اين‏موارد و سفارش به مصرف بيش از حد نياز، با توجه به آمار بالاى دانش‏آموزان هزينه‏هاى هنگفتى را بر جامعه تحميل خواهدكرد.
تبليغات و رسانه‏هاى گروهى: صدا و سيما، روزنامه‏ها، مجلات، كتابها و انواع آگاهيهاى تبليغى - تجارى نيز مى‏تواند مردم را درجهت مصرف صحيح يا غلط سوق دهد. چه بسا افرادى كه از اين طريق به سمت كالاهاى لوكس و تجملى هدايت شوند يااينكه در اثر تبليغ صحيح از مصرف زدگى و انحرافات آن نجات يابند.
از آنچه گذشت مى‏توان نتيجه گرفت كه يكى از علل عقب ماندگى و عدم پيشرفت بعضى از جوامع، مصرف گرايى افراطى‏آنهاست، مصارفى كه بيشتر به پيشرفت و ترقى جوامع صنعتى مى‏انجامد. مصرف زدگى نوعى بيمارى مهلك است كه درآمدكشورهاى عقب مانده را هدر مى‏دهد و از سرمايه گذارى و سلامت اقتصادى آنها مى‏كاهد. 
ب. پيامدهاى مصرف گرايى:
طبيعت انسان سيرى‏ناپذير است و با گسترش دامنه مصرف نيز، نمى‏توان نيازهايش را برآورد؛ چه اينكه برآوردن هر خواسته‏اى،خواسته‏ها و نيازهاى جديدى پديد مى‏آيد. و اين سير همچنان ادامه مى‏يابد. از سوى ديگر منابع و امكانات زمين محدوداست و جوابگوى خواسته‏هاى بى‏حد و مرز نيست، از اين رو گسيختگى روانى را در قلمرو زندگى فردى ايجاد مى‏كند و درسطح جامعه تضاد و درگيرى و آشوب و خونريزى را به دنبال خواهد داشت.
در تعاليم اسلام، هر مصرف بيش از حد كفايت و متعارف، مصرف بى رويه است. مصرف گرايى (مصرف بى رويه) موجب‏هدر رفتن اموال و امكانات، استفاده نابهينه از منابع، هلاكت و تباهى فرد و جامعه، تحميل هزينه‏هاى اضافى بر زندگى، انواع‏خسارت، نابسامانى و مشكلات، وابستگى اقتصادى، به خطر افتادن سلامت جسمى و روانى، عدم لذت مطلوب از نعمت‏ها،عارى شدن زندگى از كرامت نفس و صفاى باطن، سستى و كاهلى، كاهش پس انداز و... خواهد شد.
مصرف گرايى سبب رشد بعد حيوانى انسان و چيرگى آن بر فرد مى‏شود كه اين امر به افسادگرى انسان در زمين مى‏انجامد. ازاين رو اسلام انسانهاى مصرف گرا را آفات زندگى اجتماعى و حيات مطلوب معرفى مى‏كند.
مصرف واقعى و ضرورى، نيازها را تحت كنترل قرار مى‏دهد و بر توزيع عادلانه درآمد و تخصيص صحيح منابع توليد اثرمثبت مى‏نهد و در نيل انسان به سعادت مؤثر است، از اين جهت همه از يك زندگى خوب و سالم بهره‏مند مى‏گردند و هم‏چشمى‏هاى بى مورد ريشه كن مى‏شود.
مصرف واقعى و معقول، در حقيقت همان اعتدال و قناعت است كه قرآن و روايات آن را مورد تأكيد قرار مى‏دهند و مردم رادر عمل به آن تشويق مى‏كنند.
اما مصرف افراطى و بى رويه باعث پيدايش نيازهاى كاذب در جامعه مى‏شود و بر توزيع عادلانه درآمد و تخصيص صحيح‏منابع توليد تأثير منفى مى‏گذارد و به رقابت منفى و هم چشمى مى‏انجامد. اين تأثيرات منفى، مصالح جامعه را تهديد مى‏كند وآنها را به خطر مى‏اندازد. 
ج. معيار در مصرف‏
معيارهاى درست مصرف و استفاده بهينه از منابع، در تعاليم ارزشمند دينى معرفى شده‏اند؛ از جمله رعايت ارزشها و مصرف‏بر اساس مصالح نظام اسلامى.
رعايت ارزشها در مصرف: ارزشها عبارتند از عقايد، باورها، رفتارها و اخلاق كه التزام يا عمل به آنها از نظر قرآن و روشن است‏كه ارزشها منحصر به انجام واجبات يا ترك محرمات نيست، بلكه آنچه را كه آيات و روايات مطلوب مى‏داند، در بر مى‏گيرد؛يعنى مستحباتى را كه در روايات در مورد بعضى از اعمال مطرح است، شامل مى‏شود، گرچه انجام آنها الزام آور نيست، ولى‏نوعى ارزش است. و همينطور ارزشهاى حقوقى، اجتماعى، رفتارى و... را شامل مى‏شود.
آياتى از قرآن كريم، معيار تصرف در نعمت‏هاى الهى را همراه با رعايت امورى مانند: تقوا،  عمل صالح،  شكر  ، عدم‏سركشى،  اداى حقوق و ترك اسراف،  ترك گناه و پيروى نكردن از شيطان  را بيان مى‏كنند.
اين آيات با واژه »كلوا« به تصرف در نعمت‏هاى خداوند متعال فرمان مى‏دهد، و مراد از آن مطلق تصرف است، ولى خوردن ومصرف كردن ازمصاديق بارز آن است.
نكته قابل ذكر آنكه، رعايت امور مذكور در تصرف شرط شده است، مقصود اين نيست كه حكم تصرف بدون اين شروطحرام باشد. براى مثال، وقتى آيه شريفه مى‏فرمايد: »كُلُوا مِن طَيِّباتِ ما رَزَقناكُم وَ اشكُرُو اللَّهِ«؛  از نعمت‏هاى پاكيزه‏اى كه به‏شما روزى داده‏ايم، بخوريد و شكر خدا را به جا آوريد. گرچه تصرف در نعمت‏هاى الهى بدون شكر نعمت از نظر فقهى حرام‏نيست، ولى رضايت الهى در مصرف همراه با شكر است.
رعايت ارزشها در تصرف از منابع قلمرو وسيعى دارد و مراحل توليد، توزيع و مصرف را در بر مى‏گيرد. انسان ملزم است بارعايت اين امور، در جهت بهبود كيفيت محيط اقتصادى - اجتماعى خويش تلاش و كوشش نمايد، و در رفتار مصرفى فقطدرآمد خود را در نظر نگيرد، بلكه بايد درآمد و قدرت مصرف ديگر اعضاى جامعه را نيز در نظر داشته باشد. ناديده گرفتن‏مصالح جامعه در مصرف و زياده روى در آن، در اسلام منع شده است. از اين رو فرد و جامعه‏اى در اين راه سر بلند و موفق‏است كه با فكر و انديشه مستمر، راه درست و سازنده را در استفاده از امكانات به كار گيرد.
مصرف بر اساس مصالح نظام اسلامى: گاهى، مصالح سياسى - اجتماعى جامعه اسلامى، اقتضاء مى‏كند كه مصرف برخى ازكالاهايى كه از كشورهاى غير اسلامى وارد مى‏شود، تحريم شود، مثلاً در صورتى كه روابط سياسى - اقتصادى اين نوع‏كشورها، موجب تسلط دشمنان اسلام يا زمينه اسارت سياسى يا اقتصادى، يا توهين و تحقير و تضعيف مسلمانان شود، برهمه مسلمانان واجب است كه از استقلال و موجوديت سياسى - اقتصادى خود دفاع نمايند. اين دفاع ممكن است از راه‏نخريدن و مصرف نكردن كالاهاى ساخته شده آن كشورها و يا كالاهايى صورت پذيرد كه در كشورهاى اسلامى در اختيارآنان مى‏باشد.
امام خمينى در تحرير الوسيله مى‏فرمايد:
اگر بر قلمرو اسلام، از استيلاى سياسى و اقتصادى منجر به اسارت سياسى و اقتصادى و سستى اسلام و مسلمين و ضعف آنان (از ناحيه كفار واجانب) خوفى باشد، دفاع با وسايل مشابه آنان و مقاومت‏هاى منفى، مانند نخريدن كالاهاى آنان و مصرف نكردن آنها و ترك رفت و آمد ومعامله با ايشان به طور كلى واجب است. 
وى همچنين مى‏فرمايد:
اگر در روابط بازرگانى دولت‏ها يا تجار، با برخى از دولت‏ها يا تجار بيگانه بر بازار مسلمين و زندگى اقتصادى آنان خوفى باشد، ترك اين روابط،واجب و تجارت مزبور حرام است. و بر بزرگان مذهب است كه با وجود چنين ترسى، بر حسب اقتضاى شرايط، كالا و تجارت آنان را تحريم‏كنند و بر امت اسلامى لازم است از آنها پيروى نمايند، همچنان كه بر همه مسلمانان واجب است كه در قطع اين روابط بكوشند. 
در چنين شرايطى، ولى امر مسلمين، مصرف و تجارت اين نوع كالاها را تحريم مى‏كند و بر جامعه اسلامى نيز واجب است كه اين‏تحريم را به اجرا در آورد؛ همچون تحريم مصرف تنباكو به فتواى ميرزاى شيرازى بزرگ در زمان ناصرالدين شاه قاجار. 
د. چگونگى مبارزه با مصرف گرايى‏
هر كس كه به مسائل اقتصاد آشنا باشد مى‏داند كه گردآورى سرمايه به منظور توسعه در يك كشور، ريشه در فرهنگ مصرف‏گرايى يا پس انداز درآمد مردم آن كشور دارد. اگر فرهنگ مردم، مصرفى باشد، مصرف به اندازه درآمد، بلكه بيشتر است وكسرى درآمد از طريق قرض و وام، جبران مى‏شود، در اين صورت پس انداز وجود نخواهد داشت و بيشتر به صورت پس‏انداز منفى ظاهر مى‏شود.
اما اگر فرهنگ مردم، پس انداز باشد، تحرك جامعه در جهت توسعه، سرمايه گذارى و پرهيز از هر گونه اسراف و زياده روى‏در مصرف را شاهد خواهيم بود.
از اين رو داشتن الگوى صحيح مصرف براى جوامع اسلامى ضرورت دارد و روشن است كه استقرار فرهنگ صحيح مصرفى‏نياز به آموزش مستمر دارد تا قناعت پيشگى و پرهيز از اسراف به عنوان يك ارزش جايگاه ويژه خود را بازيابد و با مصرف‏گرايى به عنوان كار ناشايست مبارزه گردد، و در عوض، تمام تلاش و كوشش افراد در راه توليد بيشتر به كار گرفته شود وسخت كوشى در اين راه به عنوان ايثار و فداكارى و اداى دين نسبت به اجتماع ترغيب و ترويج شود.
در يك نگاه اجمالى به كشورهاى اروپايى و پيشرفته در مى‏يابيم كه آنها، به رغم داشتن ثروت و مُكنت، از اسراف و زياده روى‏در مصرف بيزارى مى‏جويند و در مصرف برق، آب، غذا، سوخت و خيلى از چيزهاى ديگر جانب صرفه جويى و قناعت راپيش مى‏گيرند و حتى اسراف ديگرى را به خود و كشورشان نوعى اهانت مى‏دانند، و گرنه با اسراف روشن است كه تبليغ وترويج يك فكر و انديشه يا فرهنگ بر دوش كارگزاران يك نظام است. در نظام اسلامى شايسته زيان‏هاى فرهنگ مصرفى وسودمندى فرهنگ صرفه جويى، ميانه روى در مصرف، محدود نمودن تمايلات و تقاضا آشنا شوند و بدين وسيله گام بزرگى درجهت بهبود وضع خود و اجتماع بردارند.

منبع : كتاب تدبير معيشت از ديدگاه آيات و روايات



نظرات 0