محور : انديشه هاي اقتصادي امام موسي صدر
سخنرانى امام موسى صدر در نهمین همایش اندیشه اسلامى «ملتقى الفکر الاسلامى» که در تلمسان (یکى از شهرهاى الجزایر) در تاریخ 26 ژوئیه 1975مطابق با 17 تیر 1354برگزار شد. این همایش همهساله در کشور الجزایر و با شرکت دانشمندان برجسته اسلامى در رشتههاى فقه، تاریخ، اقتصاد، فلسفه، هنر و ادب برگزار مىشود. از جمله دانشمندان سرشناسى که در این همایش شرکت کردهاند، مىتوان از شیخ محمد ابوزهره از الازهر، معروف دوالیبى رئیس مجلس اسلامى الجزایر، شیخ محمد غزالى از استادان الازهر و دکتر عمر فروخ عضو همایش نهم نام برد.
...
محور : انديشه هاي اقتصادي امام موسي صدر
سخنرانى امام موسى صدر در نهمین همایش اندیشه اسلامى «ملتقى الفکر الاسلامى» که در تلمسان (یکى از شهرهاى الجزایر) در تاریخ 26 ژوئیه 1975مطابق با 17 تیر 1354برگزار شد. این همایش همهساله در کشور الجزایر و با شرکت دانشمندان برجسته اسلامى در رشتههاى فقه، تاریخ، اقتصاد، فلسفه، هنر و ادب برگزار مىشود. از جمله دانشمندان سرشناسى که در این همایش شرکت کردهاند، مىتوان از شیخ محمد ابوزهره از الازهر، معروف دوالیبى رئیس مجلس اسلامى الجزایر، شیخ محمد غزالى از استادان الازهر و دکتر عمر فروخ عضو همایش نهم نام برد.
-------------------------------------------------------
در بخش اول همایش، دانشمندان و فرهیختگان برجسته به استقصاى تام «عدالت اقتصادى در اسلام» پرداختند.[1] از این پس سخن متوجه بخش دوم یعنى «عدالت اجتماعى در اسلام» است، البته با اشاره به ملاحظاتى درباره جایگاه ممتازِ «عدالت در اسلام».
1. اصول بنیادى عدالت اجتماعى در ایدئولوژى
الف. عدالت در اسلام، در همه زمینهها، بهویژه در زمینه اجتماعى و اقتصادى، نهتنها متکى بر ایدئولوژى اسلامى است، بلکه اصولاً خودْ پایهاى از پایههاى ایدئولوژىِ اسلامى است، و تأثیر شگرفى بر موازین و ارکان دیگر دارد. عدالت در همه زمینههاى زندگىِ فردى و اجتماعىِ انسان جارى است و در قرآن کریم چنان مىنماید که جهانِ هستى برآیندى از عدالت است.
جهان از دیدگاه اسلام بر اساس حق و عدالت استوار است[2] و انسانى که رسالت خود را درک میکند و خواهان کامیابى است، باید در روشِ خویش عادل و همسو با جهان باشد وگرنه موجودِ بیگانه و راندهشده و شکستخوردهاى خواهد بود که به زودى در هالهاى از فراموشى گم خواهد شد. این اصل، به یک سان، بر فرد و جامعه صدق میکند.
شاید از بارزترین آیاتى که بر این پیوند تأکید میکند آیات 9-7 سوره الرحمن باشد: «و السَّماءِ رَفَعَها و وَضَعَ الْمیزانَ ألّا تَطْغَوا فِى الْمیزانِ و أقیموا الْوَزنَ بالْقِسطِ و لا تُخسِروا الْمیزانَ» (9-7 :55) (آسمان را برافراخت و ترازو را برنهاد تا در ترازو تجاوز مکنید. وزن کردن را به عدالت رعایت کنید و کمفروشى مکنید.)
ب. عدالت یکى از جلوههاى بارزِ ثبوتىِ خداوند است و همین عدالتِ آفریدگارِ جهان است که بر سراسر جهان هستى باز مىتابد. زیرا علّت، در نظر فلاسفه، حدِّ تام براى معلول است، و معلولْ حدِّ ناقصِ علّت است.[3] افزون بر این، قرآنِ کریمْ آفریدگارِ جهان را «قائما بالقسط» مىداند.[4] مقصود از این تعریف این است که عدالتِ جهانْ خودْ مفهومِ قیامِ خداوند به عدالت است. این مطلبى است که هیچ نیازى به نتیجهگیرى فلسفى یا تحلیل علمى ندارد. این شیوه، در حقیقت، همان روش معروف و مورد استنادِ قرآن کریم است. زیرا که قرآن نتایج تربیتى حقایق و وقایع را مطرح مىسازد بىآنکه براى تعیین حقایق و تجزیه و تحلیل ابعاد آنها درنگ کند یا وارد تاریخِ وقایع[5] و جزئیات آنها شود.[6]
خلاصه سخن اینکه مسئله عدالت در جهان هستى، که از یک سو از ارکانِ جهانبینىِ اسلام است و از سوى دیگر نتیجه ایمان به عدالتِ آفریدگار، زیربناى استوارِ عدالت را در زندگىِ فردى و جمعى، اقتصادى، سیاسى و اجتماعىِ انسان پىریزى میکند.
علاوه بر اینها، فردى که در اصول و مبانى دینى و اعتقادى پژوهش میکند، به روشنى درمییابد که پیشدرآمدِ اصلى براى اثباتِ ضرورتِ برانگیختنِ پیامبران و استدلال بر ثبوتِ معاد و روز حساب، عدالتِ خداوند است. این خود از مسائلى است که اهمیت عدالت را در اصول و باورهاى اسلامى روشن مىسازد و میزان تأثیر این اصل را بر پایه رهنمودِ تربیتى در رفتار انسان به طور اعم و در عدالت اقتصادى و اجتماعى فرد و جامعه به طور اخص بازمىتاباند[7]
2. اسلام ایمانِ بدونِ عدالت را به رسمیت نمىشناسد
معیارى که قرآن براى مساوات و برابرىِ انسان با کارکردش در نظر مىگیرد چنین است:
و أنْ لیسَ لِلاِنسانِ إلّا ما سَعى و أَنَّ سعیَه سَوفَ یُرى (39 :53و 40) (و اینکه: براى مردم پاداشى جز آنچه خود کردهاند نیست؟ و زودا که کوشش او درنظر آید).
این معیار در موضوع عدالت نیز ثابت است. زیرا وجود عدالت در اسلام مساوى است با وجود ایمان و ایمان بدون کوشش انسان در راه تحقق عدالت اصالتى ندارد. [8]
أرأیتَ الَّذى یُکذِّبُ بالدّینِ فَذلِکَ الَّذى یَدُعُّ الیَتیمَ و لا یَحُضُّ عَلى طَعامِ المِسکین (107: 1-3) (آیا آن را که روز جزا را دروغ مىشمرَد دیدهاى؟ او همان کسى است که یتیم را به اهانت مىرانَد. و مردم را به طعام دادن به بینوا وا نمىدارد).
جدایىِ اصلِ عدالتِ اقتصادى و اجتماعى از ایدئولوژىِ اسلامى، که خودْ گوشهاى از فاجعه جدایى عقیده از شریعت است و گروههاى مختلفِ مسلمان آن را پذیرفتهاند، باعث گردیده است که عدالتْ ژرفا و کلیّت و استمرارِ خود را از دست بدهد، به طورى که امروز عدالتِ اقتصادى و اجتماعى به صورت یک مسئله اجتماعىِ محض و موضوعِ سیاسىِ خالص درآمده است.
حدیث شریف نبوى به گونه دیگرى از این اصل سخن مىگوید: «کسى که شب با شکم سیر بخوابد و همسایهاش گرسنه باشد به پروردگار و روز بازپسین ایمان نیاورده است» (وسایل الشیعه، ج _17ص 209)صدها دستور اسلامى، که عدالت اجتماعى و اقتصادى را در عمقِ عبادات وارد مىسازد و آن را از جمله شرایط صحیح بودنِ آنها مىشمارد، به روشنى نشان مىدهد که عدالت اجتماعى و عدالت اقتصادى نهتنها دو حکم فرعى و دو واجب عادى و معمولى نیستند، بلکه بر پایه عقیده و ایمان استوارند و از آنها جداشدنى نیستند. اسلامْ ایمانى را که نتیجه آن عدالت در زندگىِ فرد و جامعه نباشد، برنمىتابد. از این رو عدالت اقتصادى و اجتماعى در اسلام ریشهدار، دائمى و فراگیر است، زیرا با طبیعت و هستىِ مؤمن درآمیخته و از درونِ فرد و جامعه مسلمان سرچشمه گرفته است.
3. مسئولیتهاى فردى و اجتماعى در تحقق عدالت اجتماعى
اسلام،در پىریزىِ اصلِ عدالت، براى آن خطوط روشنى ترسیم میکند که مانعِ ابهام و آشفتگى مىگردد، و شرایطى فراهم میکند که تحول و تکامل عدالت را تا مرز بىنهایت مقدور مىسازد و این ویژگى اهمیت خاصى دارد.
الف. مسئولیتهاى فردى.
ارتباط متقابل میان مسئولیت فردى و اجتماعى براى تحقق بخشیدن به عدالت، یکى از ابعاد ترسیمشده عدالت است. بر اساس اصلِ «کلکم راع و کلکم مسئولٌ عن رعیته» (بحار الانوار، ج _72ص 38) و بر اساس وظیفه امر به معروف و نهى از منکر، هر فردِ جامعه مسئولِ سلامتِ جامعه است. از این رو آنچه از اموال و امکانات و تجارب و حتى تندرستى و نیروى جسمى و هرچه دارد، صرفا نتیجه کوشش شخص او نیست، بلکه در پدید آوردنِ آنها دیگران، از معاصران و گذشتگان، نیز سهیمند. فرد مانندِ درختِ میوه است. درخت با شاخهها و برگها و ریشههایش در بهوجودآوردن میوه سهیم بوده و در این راه از آب و هوا و خورشید و زمین و دیگر عوامل طبیعى و کوششهاى مختلف بشرى بهره گرفته است. به سخن دیگر، فرد امانتدارِ اموالِ خویش است و در پیشگاه جامعه و در برابر نسلهاى پیشین و آینده مسئول آن امانت است. بر اساس این تحلیل، فردْ حق ندارد دارائىِ خود را نابود یا احتکار کند یا نسبت به آن بىتوجهى و اهمال روا دارد. همچنین نباید در حق خویش بدى کند و آسیبى به خود برساند، تا چه رسد به خودکشى. این گونه اقدامات در حقیقت ستم و تجاوز به حقوق جامعه است. این مطالب، در حقیقت، معنى و مفهومِ کلمه استخلاف را، که در قرآن کریم آمده است، روشن مىسازد: و أنْفِقوا مِمّا جَعَلَکُمْ مُستَخلَفینَ فیه) (57 : 7) (و از آن مال که به وراثت به شما رسانده است انفاق کنید.[9]
ب. مسئولیتهاى جامعه.
از طرف دیگر، جامعه نیز نسبت به افراد مسئولیتى کاملاً برابر دارد. احادیث و فتاوى نشان مىدهد که کلیه ساکنان یک دهکده نسبت به فردى که از گرسنگى مىمیرد، مسئولیت دارند. در حقیقت، این مسئولیت هر نوع مرگ و هر گونه زیان و آسیبى را نیز دربر مىگیرد. در روایت آمده است که «اهل دهکده از ذمّه خداوند و پیامبرش دور و بیگانهاند»، زیرا آنها در امانتِ پروردگار خیانت کرده و عهد و پیمان خداوند را شکستهاند، چون مسئولیتهایشان را در برابر فرد مزبور انجام ندادهاند.
آنچه از مسئولیتهاى جامعه روستایى در برابر فرد گفته مىشود عیناً در مورد جامعه شهرى و مناطق و سرزمینهایى که مردم در آنها تشکّلى یکپارچه دارند، صدق میکند.
حضرت علىع با تعجب و استنکار از خود مىپرسد: « آیا من سیر بخوابم و پیرامونم شکمهایى باشد از گرسنگى به پشت دوخته و جگرهایى سوخته؟» (نهج البلاغه، نامه 45)
ج. مسئولیتهاى متقابل.
افراد جامعه نیز نسبت به یکدیگر مسئولیتهاى متقابلى دارند. از دیدگاه قرآن و روایات، افراد جامعه همه پیکره واحدى را تشکیل مىدهند. »چو عضوى به درد آورَد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار«. داراییها و جانها و پیمانهاى مردم از آنِ تمامى افراد جامعه شمرده شده است. این بُعدِ دیگرى است که پرتوِ تازهاى بر جامعه و تکوین آن مىاندازد و از آیات کریمه ذیل برمىآید:
لا تَأکُلوا أموالَکُمْ بَینَکُم بِالباطِل (2: 188) (اموال یکدیگر را به ناشایست مخورید). دقت کنید: مال هر فرد را براى دیگرى مال خود او شمرده است! و لا یَغْتَبْ بَعْضُکُم بِعْضا (49:12) (و از یکدیگر غیبت مکنید). هر فردْ برخى یعنى قطعهاى از دیگرى شناخته شده است. بَعضُکُم مِن بَعض (3: 195) (همه از یکدیگرید).
4. شیوههاى تحقُّقِ عدالت اقتصادى و اجتماعى
الف. انفاق و بخشش.
در جاىجاىِ قرآن به جامعهاى که عدالت بر آن حاکم است، و به نتایج این عدالت و همچنین خطرهایى که در صورت تحقق نیافتنِ آن متوجه جامعه خواهد شد، اشاره مىشود. زیرا عدالت به همه این امکان را مىدهد که با کوششهاى سازنده و کمکهاى خود همگان را بهرهمند سازند و پیامدهاى شایسته عدالت به همه بازگردد، در صورتى که نبود عدالت در جامعه به طور قطع موجب محرومیت بخش بزرگى از جامعه از برخى حقوقش یا از همه آن مىشود، همچنین باعث تباه شدنِ برخى یا همه استعدادها و کاهشِ کارائىِ جامعه مىگردد. این خود محرومیت عمومى افراد جامعه و بلکه کل جامعه را سبب مىشود، بگذریم از بیماریها و خطرهایى که دامنگیرِ نهتنها گروههاى محروم بلکه همه مىشود، مانند پیامدهاى سوءِ تغذیه و فراهم نبودن شرایط زندگى سالم و همچنین خطرهاى دیگرى که درونِ محرومان را مىخورد و ادامه آنها به بحرانها و انفجارها و نابسامانیهایى در جوامع مىانجامد. حال به برخى از آیات قرآن کریم مىپردازیم:
ها أنتُم هؤُلاءِ تُدعَوْنَ لِتُنفِقوا فى سَبیلِ اللَّه فَمِنکُم مَن یَبْخَلُ و مَن یَبخَلْ فإنَّما یَبْخَلُ عَن نَفسِه و اللَّه الغَنىُّ و أنتُمُ الفُقَراءُ و إنْ تتَوَلَّوا یَستَبْدِلْ قَوما غیرَکُمْ ثُمَّ لا یکونوا أمثالَکُم (47: 38) (آگاه باشید که شما را دعوت میکند تا در راه خدا انفاق کنید. بعضى از شما بخل مىورزند؛ و هر کس که بخل ورزَد در حق خود بخل ورزیده است. زیرا خدا بىنیاز است و شما نیازمندید. و اگر روى برتابید به جاى شما مردمى دیگر آرَد که هرگز همسان شما نباشند). و ما تُنفِقوا مِن خیرٍ یُوَفَّ إلیکُم و أنتُم لا تُظلَمونَ (2: 272) (و هرچه انفاق کنید پاداش آن به شما مىرسد و بر شما ستم نخواهد رفت.) و أنفِقوا فى سبیلِ اللَّه و لا تُلْقوا بأیدیکُم إلى التَّهلُکَةِ (2: 195) (در راه خدا انفاق کنید و خویشتن را به دست خویش به هلاکت میندازید).
ب. انفاق در مفهوم قرآنى.
هر که در آیات کریمه انفاق بیندیشد، بهخوبى درمییابد که انفاق، به مفهومِ قرآنىِ آن، مشارکت دادنِ کاملِ دیگران است در آنچه خداوند از مال و فکر و کوشش و مبارزه به انسان بخشیده است. تفکر و درنگ در این آیاتْ روشن مىسازد که بازگشت نتیجه خیر به انفاق کننده و دورىِ او از ظلم و هلاکتْ تنها منحصر به جزاى الهى که در قیامت عاید انسان مىشود نیست، بلکه نتایجِ اجتماعیى که از فعالیتهاى انسان برمىآید نیز جزاى عمل به حساب مىآید. این پاداش، که پیش از پاداش اخروى است، در قرآن به «جزاى ادنى» و پاداش آخرت به «جزاى اوفى» یاد شده است. کوتاه سخن اینکه فرد یا گروهى که براى ایجاد فرصتهاى مناسب زندگى براى دیگران کوشش میکند، در حقیقت، خیرخواهى و نیکفرجامى را براى خویش به ارمغان مىآورد و خطر ستم و هلاکت و نیستى را از خود دور مىسازد. امروزه پیامدهاى مثبت و نتایج اجتماعى چنین رویکردى کاملاً روشن و آشکار است.
آیه اخیر در سیاقِ آیاتِ جهاد آمده است. پس میانِ انفاقِ جان که به شهادت مىانجامد و به هلاکت نینداختن نفْس که از سرکشى و طغیان دشمن یا از ظلم خودکامگان سرچشمه مىگیرد، هماهنگى کامل وجود دارد و بدین ترتیب شبهه موجود در مورد معناى آیه کریمه زدوده مىشود. [10]
ویژگى دیگر عدالت اقتصادى و اجتماعى در مکتب اسلام این است که عدالت درجات متفاوتى دارد و تحقق آن در جوامعْ محدود به حد خاصى نیست، بلکه مانند بسیارى از هدفهاى دینى بیکران و نامتناهى است. این بدان جهت است که عدالت وسیلهاى براى امکان بخشیدن به تکامل انسان است، نه آنکه خودْ هدفى باشد که کوششِ عدالتخواهى در نخستین مرحله آن توقف کند.
شاید برخى از علماى دین، با دعوت و تبلیغ یا با سکوتشان، در نشاندنِ عبادت به جاى عدالت، سهیم بوده باشند. این در حالى است که اسلام اعلام داشته است: «افضل العبادات کلمة حق عند سلطان جائر»؛ برترین عبادت، سخنِ حق گفتن در برابر سلطان ستمکار است.
نتیجه چنین بینشى آن است که عدالت با قدرى احساسِ فردى آغاز مىشود و سپس رشد میکند و از یک سو به کوشش روزافزونِ فرد تبدیل مىگردد و از سوى دیگر گروه را که دولتِ ملى مظهرِ آن است دربر مىگیرد. آنگاه عدالت با دو بُعد گسترش مییابد: از یک سو رفتهرفته همه افراد جامعه را در بر مىگیرد و از سوى دیگر عمق پیدا میکند. زیرا، همان طورى که حسِّ عدالتخواهى رفتهرفته به صورتِ کوششِ پىگیر و مستمر درمىآید، تحقق بخشیدن به حدّاقلِ عدالت، مراتبِ دیگرى از عدالت را فراهم میکند. این جریان تا آنجا ادامه مییابد که به برابرى بین افراد جامعه مىرسد.
سپس مرحله تکافل و همبستگى و فداکارى فرا مىرسد، آنگاه از این مراحل هم مىگذرد و به صورت ایثار و ازخودگذشتگى جلوه میکند.
البته باید توجه داشت که سیرِ ازخودگذشتگى نباید به فراموش کردنِ حق دیگران و بهویژه نزدیکان بینجامد، چنان که غالبا هنگام زیادهروىِ انسان در بذل و بخشش پیش مىآید. شاید از همین رو است که آیه کریمه مىفرماید:
و لا تَجعَلْ یَدَکَ مَغلولَةً إلى عُنُقِکَ و لا تَبْسُطْها کُلَّ البَسطِ فَتَقْعُدَ مَلوما مَحسوراً (17: 29) (دست خویش را نه از روى خسّت به گردن ببند و نه به سخاوت یکباره بگشاى که در هر دو حال ملامتزده و حسرتخورده بنشینى).
ج. اَبعادِ عدالت اقتصادى و اجتماعى و راههاى تحقق آن.
در برشمردنِ ابعادِ انسانىِ عدالتِ اقتصادى و اجتماعىِ اسلام، ناگزیر، به جنبه فنى که در خلال کنفرانس مورد توجه قرار گرفته است، به طور گذرا و براى تکمیلِ صورتِ بحث، اشاره میکنیم. تحریم ربا روشن مىدارد که شریعت اسلام نمىخواهد سرمایه به تنهایى و بدون کار و تلاش افزایش یابد و براى صاحبش سودآور گردد. همین طور آنچه در فقه اسلامى درباره درست نبودنِ تعیین سهمى براى ابزار تولید آمده دلیل بر این است که ابزارِ تولید نمىتواند در سود و منافع شریک باشد، اما کار، که در اسلام برترین عنصر از عناصرِ تولید است، حق دارد که، فارغ از زیان، در منافع سهیم گردد. همچنین کارگر حق دارد مبلغ معینى، بدون ریسکپذیرى، دریافت دارد. این همان چیزى است که اجرت و مزد کار مىنامیم[11]
تفکر و تأمل بیشتر در احادیث زکات و آنچه از امامان اهل بیت و از فقهاى پیشین وارد شده است، بُعد تازهاى به مسئله عدالت مىدهد و به روشنى و صراحت به بیمه افراد فقیر، که عبارت از تأمین نیازهاى افراد تهیدست از طرف جامعه باشد، توصیه مىککند. البته نه آن فقر و تهیدستى که نتیجه سستى و بطالت باشد[12]. همچنین اسلام بیمههاى دوران کهنسالى و کودکى و بیمارى را، بهویژه حوادث و پیشآمدهاى ناگهانى همچون هزینههاى مسافرانِ نیازمند و وامداران و دربندماندگان و هرآنچه در راه خدا باشد،[13] لازم مىداند. مسئولیتِ بیمههاى اجتماعى، در حقیقت، همان مسئولیت کامل جامعه اسلامی در شرایط دشوار اجتماعی است، خواه این شرایط دائم باشد مانند پیری و ناتوانی ناشی از نقص عضو، یا بر اثر حوادث ناگهانی و در کوتاهمدت به وجود آید.[14]
اوضاع مسلمانان امروز
در هنگام مقایسه دقیق واقعیتهاى جوامع اسلامىِ امروز با ریشههاى عقیدهشناختىِ عدالت اقتصادى و اجتماعى و ابعاد روشن آن، فاصله بزرگى مىبینیم. در بیست و پنج سال اخیر شاهد کوششهاى پىگیرى در زمینه تأمین عدالت و اجراى بخشى از احکام اسلامى و دستورات مربوط به عدالت، در گوشه و کنار دنیاى اسلام بودهایم. اما زمینه و بنیادهاى ضرورى براى این کوششها فراهم نبوده است. از همین رو این تلاشها و دستاوردها پراکنده، بىنظم، و کماثر بوده است.
گسست عدالت اقتصادى و اجتماعى از ایدئولوژى اسلامى
جدایىِ اصلِ عدالتِ اقتصادى و اجتماعى از ایدئولوژىِ اسلامى، که خودْ گوشهاى از فاجعه جدایى عقیده از شریعت است و گروههاى مختلفِ مسلمان آن را پذیرفتهاند، باعث گردیده است که عدالتْ ژرفا و کلیّت و استمرارِ خود را از دست بدهد، به طورى که امروز عدالتِ اقتصادى و اجتماعى به صورت یک مسئله اجتماعىِ محض و موضوعِ سیاسىِ خالص درآمده است.
این نوع عقیده اسلامى، مجرّد از نتایج اجتماعى، نزد اغلب مسلمانان به صورت احساسى ذهنى درآمده که نه بر زندگى آنان اثر مىگذارد نه بر رفتار فردى و اجتماعى آنان. این گونه عقاید، در تصورِ برخى مسلمانها، با عبادت قرین شده است، آن هم براى تنظیم پیوند انسان و آفریدگارش، و براى آسان نمودن سفرِ مرگ، و دیگر هیچ.
به درستى نمىدانیم که این توطئه از چه هنگام پدید آمده است. آیا توسطِ دوست جاهل و نادان انجام گرفته یا دشمنِ در کمین؟ ولى مسلّم است که این شیوه تفکّرْ پیش از ارتباط و تأثیرِ متقابلِ فکرى میان اروپا و دنیاى اسلام بوده است و پس از این ارتباط به شکلِ روشن و مؤثرى بروز نموده، به طورى که به صورت مکتبى حاکم بر امت مسلمان درآمده است. خداوند تنها در معابد و مساجد و در روزهاى جمعه و ماه رمضان پرستش مىشود. و ایمان تنها در شرایط سخت و دشوار انسان بازتاب دارد؛ در هنگامِ مرض، ناکامى، شکست، فقر و پیرى؛ نه در روزهاى زندگى، دوران جوانى، تندرستى، پیروزى و کامیابى. درِ بازار، کارگاه، کارخانه، کشتزار، و اداره و سایر عرصههاى زندگى بر روى ایمان بسته شده و خارج از دایره نفوذِ آن است.
کسانى که این بینش را پدید آوردند و داعیهدارِ آن بودند، براى خود محیطى مىخواستند که ایمان و خداوند ناظر بر اعمال آنان نباشند تا به آزمندیها و هواى نفس خود میدان دهند و انسانها را بىرحمانه استثمار کنند و ابزارهاى کسب درآمد و منافع را بدون قید و شرط و بدون پایبندى به شیوههاى شرافتمندانه در اختیار بگیرند. آرى، کسانى که چنین خواستههایى داشتند و پیامآور فرهنگ و تمدن مادى غرب بودند، همانهایى بودند که احساسات دینى و مسئولیتهاى معنوى و روحى را مانعى بر سرِ راهشان مىدانستند و پس از پایان دادن به دوران فلسفه کلاسیک (اسکولاستیک) و قلع و قمع طرفداران آن به ریشه کن ساختن احساسات دینى و خاموش کردن بارقههاى آن در سراسر دنیا ادامه دادند. سپس عرصه را براى نظام سرمایهدارى که همان رسالت نامقدّس آنان بود باز کردند، تا کارش را با آزادى مطلق و بدون هیچ گونه التزام و تقیدى آغاز کند و به صنعت و تولید و افزایش تولید بپردازد، و سپس براى مصرف و فروش کالاهاى تولیدى خود به جستجوى بازار رود و استعمار و استثمار کند و جنگها به راه اندازد و تمدّنها و فرهنگها را پایمال کند و فقر و نیازمندیهاى ساختگى را براى ملتها به ارمغان آورد.
اینان سرانجام، آن طور که پیدا است، گورِ تمدن خود را خواهند کَند و تمدّنِ بشرى را نابود خواهند کرد. زیرا با عمل خود، در بسترِ زندگى، خلاَ آرمانشناختى و فقرى در حدِّ کفر و تضادهایى را سبب شدهاند که هم براى ملّتهاى جهان و هم براى خود دشواریهاى پیچیده و دردهاى علاجناپذیرى به وجود آورده است.
سکوت علما
با این توضیحات، به بررسى وضع ملتهاى اسلامى باز مىگردیم. انسان از عدالت دور و عبادات از مضمون خود تهى شده و به صورت مراسم خشکِ بىروح درآمده است.
قرآن کریم بارها تأکید کرده است که عبادتها و بهویژه نماز، هرگاه همراه زکات یا برآورده کردنِ نیازِ نیازمندان و همسایگان و نزدیکان نباشد، پس واى بر چنین نمازگزارى.
فَوَیلٌ لِلمُصَلّینَ الّذینَ همْ عَن صَلاتِهم ساهونَ الّذینَ همْ یُراؤونَ و یَمنَعونَ الماعونَ (7-4 :107) (پس واى بر آن نمازگزارانى که در نماز خود سهلانگارند؛ آنان که ریا میکنند و از دادن زکات دریغ مىورزند.)
شاید برخى از علماى دین، با دعوت و تبلیغ یا با سکوتشان، در نشاندنِ عبادت به جاى عدالت، سهیم بوده باشند. این در حالى است که اسلام اعلام داشته است:
«افضل العبادات کلمة حق عند سلطان جائر» حدیث نبوى، الغیبة، شیخ طوسى، ص 404 (برترین عبادت سخنِ حق گفتن در برابر سلطان ستمکار است.) «عدل ساعة خیر من عبادة سبعین سنة» بحار الانوار، ج 72، ص 352
اینهمه نابسامانیهاى اقتصادى و اجتماعى و واقعیتهاى تلخ و دردناک به روشنى در برابر چشم همگان نمایان شده است، بدون آنکه هیچ گونه توجیهى براى تأخیر در تطبیق و اجراى عدالت در میان این ملتهاى منتسب به امتِ واحد، وجود داشته باشد.
روشن است که نتیجه این روش تربیتى بىنهایت خطرناک بوده است، چرا که نبودِ عدالت در جوامعْ از مرحله خطرهاى سیاسى و اجتماعى گذشته و به مرحله انحرافات ایدئولوژیک رسیده و موجب ناامیدى بزرگى از دین و مؤسسههاى دینى و علماى دین، مخصوصا از آن دسته از علماى دین که در برابر بیدادگریها سکوت میکنند و براى احقاق حقوق مردمِ زیرِ ستم مبارزه نمیکنند، شده است. خلاصه سخن اینکه این جدایى در کوششهایى که به منظورِ تحقق عدالت در جوامع اسلامى صورت مىگیرد، نابسامانیهایى به وجود آورده و مشکلات اجتماعى و سیاسى و اعتقادى بسیارى به جاى گذاشته است.
هرگاه عدالت، در برخى جوامع، به صورت جزئى و جدا از قاعده و زیربناى اعتقادى اسلامى تحقق یابد، مشکلات بزرگترى به جاى مىگذارد. زیرا این نوع عدالتْ موجباتِ متعارف و فرهنگىِ خود را همراه مىآورد و شکل خاصى از مصرف را به جامعه تحمیل میکند و، در نتیجه، شیوهاى تازه از زندگى را در پیشاروى انسان مىنهد که او را به گمراهى میکشاند.
مسئولیت بزرگ
مسئولیتِ علماى دین در این زمینه بسیار بزرگ و دقیق و فورى است. زیرا آنان در راه خدمت به اسلام و مسلمانان، بهویژه محرومان و ستمدیدگان، امین مردمند و تنها آنانند که مىتوانند از مبارزه و پیکار محرومان و ستمدیدگان در داخل جامعههاى اسلامى تصویر درستى به دست دهند و شائبه تندروى و الحاد را از آن بزدایند و بهویژه از خدشهدار شدن تلاشهایى که براى احقاق حقوق صورت مىگیرد، جلوگیرى کنند. زیرا که ستمگران و غاصبانِ حقوقِ ملتها به متهم کردن این جنبشها به الحاد یا طائفهگرایى عادت کردهاند و بهترین راه حل براى این سلاحِ ویرانگر پشتیبانى علماى دین از جنبشها و حمایت از آنهاست.
اختلاف طبقاتى
مسلمانان امروز نهتنها تصور درستى از عدالت اقتصادى و اجتماعى اسلام و خطرهاى ناشى از آن ـازجمله گسست و فقدان دورنماى همهجانبه عدالتـ ندارند، بلکه واقعیتِ اجرا نشدنِ عدالتِ اقتصادى و اجتماعى، جز در موارد نادر و کمیاب، بهخوبى نمایان است.
شمار آنان که در جامعه اسلامى از زندگى شرافتمندانه و از عدالت محروماند رو به فزونى است و احساس محرومیت آنان بر اثر ریخت و پاشها و تظاهر به ثروتمندى و رفاه، عمق بیشتر مییابد.
شرایط زیستى مسلمانان در کشورهاى مختلف به گونهاى است که به تفاوت ژرف در سطوح زندگى منجر شده است. این امر ناشى از پیدایش ثروتهاى طبیعى و افزایش بهاى مواد خام در این کشورها بوده است. بالطبع، چنین فرایندى به فقیرتر شدن ملتها و ثروتاندوزى دسته دیگر مىانجامد.
اینهمه نابسامانیهاى اقتصادى و اجتماعى و واقعیتهاى تلخ و دردناک به روشنى در برابر چشم همگان نمایان شده است، بدون آنکه هیچ گونه توجیهى براى تأخیر در تطبیق و اجراى عدالت در میان این ملتهاى منتسب به امتِ واحد، وجود داشته باشد.
کشورهاى ثروتمند عرب در کمک به بودجه نظامى کشورهاى درگیر با اسرائیل سهمى داشتهاند، ولى این کمکها به اندازه یکدهم منافعى که جنگ برایشان فراهم آورده نبوده است. علاوه بر این، سهیم بودنِ کشورهاى ثروتمندِ عرب در جنگ با اسرائیل، ضرورت همکارى و کمک به ملتهاى مسلمانى را که با فقر و گرسنگى و عقبماندگى دست به گریباناند، منتفى نمیکند. براى تحقق عدالت تنها کمک و بخشش کافى نیست، بلکه وامهاى بدون بهره ارتقاى سطح زندگى ملتهاى فقیر را از طریق اجراى طرحهاى توسعه ممکن مىسازد.
اسلام دادن وام بدون بهره را تشویق کرده و یک درهم قرض را از نظر پاداشِ الهى برتر از یک درهم صدقه دانسته است.
نابسامانیهاى دیگر
هرگاه به بررسى اوضاع امت اسلام ادامه دهیم، به مسائلِ دهشتآورى برمىخوریم، چرا که دولتهاى اسلامى با دیگر ملتهاى مسلمان نهتنها مانندِ ملتهاى بیگانه رفتار میکنند، بلکه در برخى از موارد رفتار سختگیرانهترى دارند. گمرکهایى که بر کالاها و فراوردههاى صادراتى وضع شده، محدودیتهایى که نسبت به کارگران اعمال مىشود و بهرهمند نبودنِ کارگران مسلمان از حقوقِ مورد نظر در بیشتر کشورهاى اسلامى، وشرایط دشوارى که کارشناسان مسلمانِ مهاجرت کرده به دیگر کشورها دارند و در معرض اهانت و منتگذارى و آزار قرار گرفتنِ آنان و تأثیر تیرگى روابط رهبران بر روابط میان ملتها، مخصوصا گروههاى زحمت کش همه اینها دردناک و ناشى از نبودِ عدالت در زندگىِ امروز مردمِ مسلمان است. براى تکمیلِ تصویرِ حقیقى از واقعیتِ زندگىِ جامعه مسلمان و وضعِ عدالت در آن، از پرداختن به نمونههاى دیگر ناگزیریم.
جوانانِ مسلمان در شرایط نابسامانى به سر مىبرند. آنها از یک سو نگرانِ آیندهاند، و از سوى دیگر، به علت فقدان نظارت دقیق تربیتى و اسلامى، در معرضِ انحرافاتى قرار دارند. همچنین است موقعیت زنان و شرایط مردم نقاط دورافتاده و وضعیت کشاورزانِ بیشترِ کشورهاى اسلامى.
چند پیشنهاد
اکنون، در پایان سخن و پس از برشمردن دردها و مشکلات، پیشنهادهاى ذیل را به کنفرانس محترم تقدیم مىدارم:
1. توصیه به همه علماى دین در جهان اسلام و به همه مؤمنان و کسانى که آرزوى تحقق یافتن هدفهاى اسلامى را دارند، که به مقتضاى اوضاع کشورشان، از محرومان و ستمدیدگان پشتیبانى کنند و دفاع از مسائلِ آنان را سرلوحه کارهاى خود قرار دهند و براى تحقق عدالت مبارزه کنند، هرچند که نیاز به تاوان سنگین و فداکاریهاى بزرگ باشد.
2. درخواست از دولتهاى حاکم بر جهان اسلام که اکنون که استقلال یافتهاند این مرحله از تاریخِ خود را مرحله سازندگى داخلى بدانند و با اجراى طرحهاى گوناگون، نیکبختى محرومان را فراهم آورند.
تنها علمای دینی هستند که مىتوانند از مبارزه و پیکار محرومان و ستمدیدگان در داخل جامعههاى اسلامى تصویر درستى به دست دهند و شائبه تندروى و الحاد را از آن بزدایند. زیرا که ستمگران و غاصبانِ حقوقِ ملتها به متهم کردن این جنبشها به الحاد یا طائفهگرایى عادت کردهاند و بهترین راه حل براى این سلاحِ ویرانگر پشتیبانى علماى دین از جنبشها و حمایت از آنهاست.
3. درخواست از دولتهایى که در همایشِ عمومىِ کشورهاى اسلامى گرد هم مىآیند که، با ایجاد طرحهایى، به توسعه مناطق و طبقات محروم و تنظیم قوانینى براى بهبود شرایط کارگران، متخصصان و مهاجرانِ مقیم بپردازند. همچنین باید قوانین ویژهاى در امور گمرک و صادرات و واردات تنظیم کرد، به گونهاى که به برقرارى هرچه کاملترِ عدالت میانِ ملتهاى اسلامى منجر شود.
4. اجراى پژوهشِ دقیق و همهجانبهاى در مورد عدالت اقتصادى و اجتماعى در اسلام و اهمیت و جایگاه آن در دین، سپس ترویج آن از طریق رسانههاى جمعى و کتب درسى، بهویژه در دانشگاههاى ذىربط از حیث مسائل اجتماعى و در مدارس دینى.
پینوشت:
[1] نیز: اقتصادنا، اثر علامه محمد باقر صدر.
[2] «و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق» (15:85). و نیز « و بالعدل قامت السموات و الارض» (حدیث نبوی، عوالی الآلی، ج4، ص102).
[3] این یک اصل منطقی و فلسفی است و از تشابه و هماهنگی کامل علت و معلول حکایت میکند. خدای عادل به سبب به وجود آمدن جهانی است که بر عدالت استوار است.
[4] شهد الله انه لا اله الا هو، و الملائکه و اولوا العلم، قائماً بالقسط (18:3) (خداوند گواه است، و فرشتگان و دانشوران نیز، که خدایی نیست جز او، که به دادگری ایستاده است.)
[5] قرآن در مسائل تاریخی نیز آنگاه که تاریخ پیامبران و امتهای گذشته را مطرح میکند نتایج تربیتی آنها را در مورد توجه قرار میدهد.
[6] قرآ ن کریم در تعریف حقایق موجودات و بحثهای تحلیلی و تاریخی دخالتی نمیکند و تنها در نتایج تربیتی حقایق و حوادث مینگرد و از آنها بهره میگیرد. برای نمونه، درباره مرگ و زندگی آیه « الذی خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ایکم احسن عملا . . . » و درباره حرکت « و تری الجبال تحسبها جامده و هی تمر مر السحاب صنع الله الذی اتقن کل شیء . . . » و درباره افلاک « لا الشمس ینبغی لها أن تدرک القمر و لا الیل سابق النهار و کل فی فلک یسبحون » را می آورد.
[7] در علم عقاید و کلام، برای اثبات برانگیخته شدن پیامبران از سوی خدا، به عدل الهی و قانون « لطف» ، که از آثار عدالت است، استدلال میشود. گفته میشود که لطف آفریدگار بر آفریدگانش ایجاب میکند که نظام و شریعتی بر آفریدگانش حاکم باشد. حکومت شریعت و قانون بر انسان، با فرستان پیامبران، که مبلغ شریعت و مجری قانون و عدالتاند تحقق مییابد. « لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس الشدید . . . » (25:57) (پیامبرانمان را با نشانههای روشن فرستادیم و با آنان نامه و ترازو فرو فرستادیم، تا مردم به داد برخیزند. و آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی است سخت . . .). همچنین برای اثبات جهان دیگر و اجرای عدالت در آن جهان « و نضع الموازین القسط لیوم القیامه» (47:21) (می نهیم ترازوهای داد را در روز رستخیز).
[8] دین اسلام دین عمل به واقعیات زندگی است، نه دین دعوت و ارشاد محض در عالم خیال و تصور. بر اساس همین حقیقت و واقعیت، مکتب تشیع در تعریف ایمان سه اصل اساسی را اتخاذ نموده است : ایمان به قلب، اقرار به زبان، عمل به ارکان و جوارح. عمل ایجاد کننده واقعیت و حقیقت است. ایمان و اعتقاد، به عمل تحقق مییابد. بدون عمل اعتقاد و عدم اعتقاد یکسان است و بدون عمل مؤمن بودن مساوی منکر بودن است. بنابراین، ایمان بدون کوشش و عمل وجود ندارد. همانطور که آیه کریمه عمل نکردن به وظیفه را در برابر نیازمندی یتیم تکذیب دین و نشانه کفر می شمارد.
[9] قوانین اسلامی، به موازات پذیرش حق مالکیت فردی، مقرر میدارد که مسئولیت فرد در مورد اموال و داراییهایش به امانت داری شبیه است که از طرف جامعه تعیین شده است تا مراقب مال باشد. در واقع، ثروت حق جامعه است و جامعه از سوی خداوندی که جز او مالکی نیست جانشین است. مالی که در دست جامعه است از آن خدا است، پس افراد در مالکیت خود اصالتی ندارند و جانشین و امانت دار خدایند. در آیه دیگر میگوید « و اتوهم من مال الله الذی اتاکم » (24:33) (به آنها یعنی بردگان از مال خدا که به شما داده است بدهید). مالی که به بردگان داده میشود مال خدا است که در تصرف مالک است و مالک امانت دار و جانشین است. مالکیت فرد در حقیقت مالکیت تصرف و استفاده است و شرط دوام مالکیت شایستگی در تصرف است. هنگامی که فرد فهم استفاده درست را ندارد، بر ولی جامعه لازم است که حق تصرف او بر مال را بازستاند: « و لا تؤتوا السفهاء اموالکم التی جعل الله لکم قیاما و ارزقوهم فیها و اکسوهم» (5:4) (اموالتان را که خدا قوام زندگی شما ساخته است به دست سفیهان مدهید، ولی از آن برایشان هزینه کنید و پوشانیدشان) . بنابراین، حق تصرف مال در گرو رشد فکری و تحقق بخشیدن به وظیفه جانشینی است. اگر این دو وظیفه را مالک تحقق نبخشد نتایج طبیعی مالکیت، که همان حق استفاده و تصرف است، از مالک گرفته می شود.
[10] در آیه کریمه آمده است که « خود را به هلاکت نیندازد » . این آیه ظاهراً انسان را از جهاد در راه خدا و در راه آزادی انسانهای دربند و تحت ستم نهی میکند. زیرا در اینها خطر هلاکت وجود دارد. ولی استقصای آیه و آیات دیگر روشن می سازد که انفاق قرآنی جان فشاندن در راه خدا و عقیده و در راه رها شدن و رها ساختن از ظلم و فساد را نیز دستور می دهد و « انفقواا فی سبیل الله »، به جهاد رفتن را نیز در بر میگیرد. روشن میشود که تن پروری و از جهاد رو بر تافتن باعث میگردد که دشمن ستمگر بر جامعه مسلط شود و هلاکت حقیقی را، که استعمار زدگی و ظلم پذیری و ذلت باشد، برای انسان فراهم آورد. البته در آیه کریمه گونههای دیگر انفاق نیز مورد توجه است و نشان میدهد که بخل ورزیدن و محروم گذاردن افراد جامعه، اختلافات طبقاتی و از هم گسیختگی و فتنه را در اجتماع پدید میآورد و در نتیجه خطر هلاکت را برمیانگیزد.
[11] این بخش از سخنرانی، که مکانیسم عدالت را بررسی میکند، نیازمند توضیح بیشتر است و در حقیقت چند حجم اسلامی را شامل میشود: اول. ربا به طور مطلق حرام است و این حکم چنین نتیجه می دهد که از سرمایه، که یکی از عوامل تولید است، نباید سود ثابت به دست آورد و باید با کار توأم شود و به صورت مضاربه در جریان تولید شرکت کند و نسبتی از درآمد را بگیرد. دوم. از احکام مضاربه نتیجهگیری می کنیم که اگر بازرگان در تجارت خود زیان ببیند کارگر موظف به پرداخت زیان نیست و ضرر به سرمایه تعلق میگیرد. سوم. در یک شرکت نمیتوان برای ابزار تولید، که سابقاً گاو و وسایل ساده بوده است، سهمی در نظر گرفت و فقط میتوان اجرتی برای آن معین کرد. از این سه حکم اسلامی حقیقت زیر به دست میآید: در میان سه عامل تو.لید (کار، سرمایه، ابزار تولید) کار امتیازات فراوان دارد، زیرا میتواند سهمی ثابت به نام کارمزد داشته باشد و نیز می تواند در سود شریک باشد (بهره) و از زیان محفوظ بماند (مضاربه). سرمایه حق دارد در سود شریک باشد اما از زیان به دور نیست. اما ابزار تولید فقط مزد دریافت میکند. بنابراین، کار سه امتیاز دارد، و سرمایه و ابزار تولید هرکدام یک امتیاز.
[12] « مسلمان برادر مسلمان است، به او ستم روا نمیرود و او را ذلیل و زبون نمیگرداند و محرومش نمیکند. بر مسلمانان است که به وضع مستمندان رسیدگی و ایشان را کمک کند.» (اصول کافی، ج2، ص 174.)
[13] « انما الصدقات للفقراء و المساکین و العاملین علیها و المؤلفه قلوبهم و فی الرقاب و الغارمین و فی سبیل الله و ابن السبیل فریضه من الله» (9: 60).
[14] موضوع بیمه اجتماعی در اسلام و نقش زکات در آن، خود بحث مفصل و جالبی است که مؤلف در مقالهای مفصل در سالنامه مکتب تشیع، سال 13، آن را مورد بحث و بررسی قرار داده است.
منبع : کتاب ادیان در خدمت انسان، ص 171 ـ 189