محور : معرفي كتاب

 پویا جبل عاملی
کتاب «علم اقتصاد اتریشی» نوشته کرن آی. وان از محدود کتاب‌هایی است که اقتصاد اتریشی را به صورت تقریبا جامع از دو زاویه تحلیلی و تاریخی مورد بررسی قرار داده است. نویسنده کوشیده است تا مباحث مطرح در اقتصاد اتریشی را با گذر زمان مورد بررسی قرار دهد. فصول کتاب نیز بر طبق حوادث تاریخی در اقتصاد اتریشی تنظیم شده است. آنچنان که از منگر آغاز می‌شود و در فصل آخر سخن از اتریشی‌های جدید به میان می‌آورد.

نویسنده به اعتراف خود طی چندین سال تدریس اقتصاد اتریشی، همواره بر آن بوده است که در مقابل گزاره‌های اتریشی قدعلم کند و در عین‌حال زمانی که با اقتصاددانان جریان رایج (اصلی) نشست و برخاست داشته است از اقتصاد اتریشی حمایت می‌کرده است. این رفتار دوگانه نویسنده از این امر نشات می‌گیرد که وی در قبول اقتصاد اتریشی همواره مقاومت می‌کرده است، کورکورانه حامی این مکتب نشده است و به همین دلیل اظهارنظرهای وی کاملا علمی و به دور از خلط‌های ارزشی است.

...

محور : معرفي كتاب

 پویا جبل عاملی
کتاب «علم اقتصاد اتریشی» نوشته کرن آی. وان از محدود کتاب‌هایی است که اقتصاد اتریشی را به صورت تقریبا جامع از دو زاویه تحلیلی و تاریخی مورد بررسی قرار داده است. نویسنده کوشیده است تا مباحث مطرح در اقتصاد اتریشی را با گذر زمان مورد بررسی قرار دهد. فصول کتاب نیز بر طبق حوادث تاریخی در اقتصاد اتریشی تنظیم شده است. آنچنان که از منگر آغاز می‌شود و در فصل آخر سخن از اتریشی‌های جدید به میان می‌آورد.

نویسنده به اعتراف خود طی چندین سال تدریس اقتصاد اتریشی، همواره بر آن بوده است که در مقابل گزاره‌های اتریشی قدعلم کند و در عین‌حال زمانی که با اقتصاددانان جریان رایج (اصلی) نشست و برخاست داشته است از اقتصاد اتریشی حمایت می‌کرده است. این رفتار دوگانه نویسنده از این امر نشات می‌گیرد که وی در قبول اقتصاد اتریشی همواره مقاومت می‌کرده است، کورکورانه حامی این مکتب نشده است و به همین دلیل اظهارنظرهای وی کاملا علمی و به دور از خلط‌های ارزشی است.

تضادها و تشابه‌ها وی در طول کتاب خود، دو دیدگاه مختلف اتریشی را در ارتباط با چگونگی پی‌افکندن نظریه‌های اقتصادی مورد بحث قرار می‌دهد. به‌زعم وی یک طرف این اختلاف معتقد است که بینش‌های اتریشی درباره زمان و ناآگاهی، ذهنیت و فرآیندها به عنوان مکملی حیاتی برای اقتصاد نئوکلاسیک عمل می‌کنند. این جنبه بحث که از جانب عزرائیل کرزنر به وضوح تمام بیان شده است، اما بسیاری از دیگر اقتصاددانان بر آن صحه گذاشته‌اند، بیشتر پیکره اصلی اقتصاد متعارف را می‌پذیرد، اما مایل است نقطه تاکید در توضیح اقتصادی را از حالت‌های تعادل به فرآیندهای اقتصادی تغییر دهد که به دستاوردهای آنان منجر می‌شود. کرزنر و کسانی که با او موافق‌اند، استدلال می‌کنند که در اقتصاد تعادل کاری بیش از توصیف وضعیت نهایی در فرآیند بازار انجام نمی‌دهد، در حالی که خود فرآیند مورد توجه است.

از این‌رو اتریشی‌های مورد بحث، در عین‌حال که صحت و اعتبار بنیان تعادلی را برای نظریه‌پردازی درباره کنش اقتصادی می‌پذیرند. نقش خود را به عنوان کسی می‌بینند که متمم نظری را فراهم می‌آورد تا نشان دهد اساسا چگونه می‌توان به تعادل دست یافت. در نظر کرزنر و نیز دیگران، شمول عملکرد کارآفرینی در اقتصاد متعارف در تامین متمم مورد نیاز سهم به سزایی دارد. جناح دیگر بحث که دیدگاهی به مراتب ریشه‌ای‌تر دارد، از لودویگ لاخمان الهام می‌گیرد و بر این باور است که جدی گرفتن زمان و ناآگاهی مستلزم ترک مفاهیم متداول تعادل و پدید آوردن الگویی کاملا جدید برای اقتصاد اتریشی است. ا

ین جناح استدلال می‌کند که تمام رشته‌های ناهمگون نوشتارهای اتریشی را فقط با کنار گذاشتن نظریه تعادل ایستا و روی آوردن به شکلی از نظریه فرآیند تکامل که حالت ایستا را به عنوان نقطه انتهایی ندارد، می‌توان در یک قماش کلی به هم بافت. در نظر این گروه تغییر به حرکت درآورنده درون‌زا و مداوم صفت بارز فرآیند بازار است. نکته جالب آن که هر دو جناح در جست‌وجوی حمایت عقیدتی از همان نیاکان اتریشی – میزس، هایک و در نهایت منگر – هستند. نکته حتی جالب‌تر این که هر دو جناح در داوری‌شان بر نیاکان مشروع مشترک محق‌اند. (ص 21) اگرچه نویسنده‌ سعی آن داشته است تا این دو جناح مختلف و دلایلشان را بازخوانی کند، اما در عین‌حال نقاط مشترک اتریشی را نیز مورد بررسی قرار می‌دهد. وی از قول لاخمان در مقاله «انبارگردانی اتریشی» توجه همه را به بعضی از مضامین وحدت‌بخش سنت اتریشی جلب می‌کند: «اولین و چشم‌گیرترین ویژگی اقتصاد اتریشی ذهن‌گرایی افراطی است که امروزه دیگر به رجحان‌های انسانی محدود نیست بلکه دامنه آن به انتظارات کشیده شده است. دوم آن که ... زمان بعد همه تغییر است. امکان ندارد زمان سپری شود بدون آن‌که مجموعه شناخت تغییر پذیرد.

اما شناخت کنش را شکل می‌دهد و کنش، جهان قابل مشاهده بشری را شکل می‌بخشد. از این‌رو، برای ما امکان ندارد وضعیت آینده این جهان را پیش‌بینی کنیم. سومین ویژگی اقتصاد اتریشی ... بی‌اعتمادی کل آن رسمیت دادن‌های تجربه اقتصادی است که دارای منبع قابل شناسایی در اذهان کنشگر اقتصادی نیست.» (صص 169-168). آیا منگر نئوکلاسیک بود؟ در اینکه منگر پدر علم اقتصاد اتریشی است، هیچ شکی نیست ولی در ارتباط با این موضوع که آیا وی یکی از انقلابیون‌ مارژینالیستی است و می‌توان او را نئوکلاسیک دانست یا خیر، هنوز مباحث مختلفی در پیش‌روست. به خاطر همین مساله وان معتقد است، نوشته‌های منگر برحسب شیوه‌های متضادی که در سده بیستم تعبیر و تفسیر شده مورد تاکید قرار گرفته است. او می‌تواند هم به عنوان موسس بی‌چون‌وچرای اقتصاد نئوکلاسیک و هم‌بانی سبک جایگزین استدلال اقتصادی که بنیادگرایی نئوکلاسیک را به مبارزه می‌طلبد، تفسیر شود که تفسیر هم شده است. هر دو تفسیر را می‌توان با شواهد مطلوب در متن مورد تایید قرار داد. اگرچه در نهایت فکر می‌کنم تفسیری که بر موارد اختلاف منگر با اقتصاد نئوکلاسیک تاکید می‌کند، قانع‌کننده‌تر است، اما به طور قاطع چنین نیست. (ص 31) نظر وان شاید عقیده اکثریت اقتصاددانان باشد که طی آن اگر چه منگر در گروه‌بندی نئوکلاسیک‌ها قرار می‌گیرد، اما در عین‌حال افتراق قابل توجهی نیز میان او و دیگر نئوکلاسیک وجود دارد.

در عین‌حال یکی از این افتراق‌ها به علت تلاش بزرگتری است که او در نظریه ارزش خود که در غالب نئوکلاسیکی ریخته بود به دنبال سوال اساسی است که اسمیت در پی آن بود: علل رشد و توسعه ثروت ملل چیست؟ او منشا رشد را در شناخت فزآینده انسان درخصوص روابط ملی بین کالاها و نیازهای بشری شناسایی کرد و نشان داد چگونه کوشش‌های فعالی که افراد بشر برای تامین نیازهای خود انجام می‌دهند، موجب پدید آمدن این شناخت می‌شود.

جست‌وجوی راه‌های تامین نیازهای بشری به شناخت بیشتر و نیز تسلط بهتر بر منابع منتهی می‌شود. (ص 54) با وجود تمامی تمایزات منگر با هم عصرانش، به دلیل سخت سخن گفتن او، هسته اصلی کلامش در هاله باقی ماند و حتی با وجود دو شاگرد مشهورش ویزر و بوم – باورک، اقتصاد اتریشی پس از چند دهه رنگ باخت و عملا نظرات منگر و شاگردانش نیز در قالب جریان رایج قرار گرفت. درواقع همه تاثیرات عمده اتریشی‌ها یا به راحتی جذب جریان غالب اندیشه نئوکلاسیک شد یا به عنوان موضوعات در خدمت دعواهای خانوادگی قرار گرفت. بنابراین به جای اقتصاد اتریشی، یک اندیشه ایده‌های اقتصادی وجود داشت که از قضا منشا آن اتریش بود. ذرات فراموش شده منگر که در مورد شناخت و ناآگاهی، زمان و فرایند سخن می‌گفت یا جزیی از شرایط مساوی شد یا با هسته اصلی بحث نئوکلاسیک نامربوط تشخیص داده شد.

اما در زیر این اتفاق نظر فراگیر اختلافات واقعی در درک عملکرد یک سیستم اقتصادی وجود داشت. این اختلافات مقدر بود در مدت کوتاهی و مدت ظاهری اندیشه بین منگر و شاخه والراسی – مارشالی اقتصاد نئوکلاسیک را نه از طریق مواجهه مستقیم در مورد نکات مورد اختلاف نظریه بلکه به دلیل مواجهه درباره امکان‌پذیری سوسیالیسم، از هم بپاشد. (ص 58) میزس و سوسیالیسم با وجود این کم رنگ شدن تفکر اتریشی که با انقلاب کینزی عملا نام آن را از ذهن‌ها پاک کرد در دهه 1970 و با سرآمدن اقتدار کینزی و همراه با ضدانقلاب پولی و مطرح شدن دوباره نئوکلاسیک‌ها، مکتب اتریشی نیز فضا را برای شروعی دوباره مناسب دید تا آن زمان اگرچه تلاش‌های میزس در مبارزه بر علیه سوسیالیسم بر کسی پوشیده نبود، اما حملات وی در قامت مکتب اتریشی مطرح نبود.

میزس دانشجوی ویزر و بوم – باورک بود و به معنای دقیق کلمه از ویزر یاد گرفته بود که سوسیالیسم نمی‌تواند از مساله ارزیابی منطقی بدیل‌های‌گریزی داشته باشد. ویزی قبلا در ارزش طبیعی، با تحقیق در ماهیت ارزش جدا از ویژگی‌های مالکیت و توزیع اموال به طور غیرمستقیم به نقدهای سوسیالیستی از سرمایه‌داری پرداخته بود. میزس در 1920 مقاله‌ای با عنوان «محاسبه اقتصادی» در کشورهای مشترک‌المنافع سوسیالیستی انتشار داد. او در کوششی برای مبارزه با بعضی ادعاهای مربوط به جامعه خیالی مارکسیست‌های معاصر، دو نکته عمده را مطرح کرد. اول بر استدلال آغازین ویزر مجددا پافشاری کرد و آن را بسط داد و تصریح کرد که تنها راه انجام دادن محاسبات منطقی ارزش به کمک قیمت‌های بازار ممکن است. قیمت‌های بازار نتیجه دادوستد اموال توسط مردم به طریقی است که رضایت آنان را ارتقا دهد.

بدون مالکیت خصوصی، قیمت‌های بازار برای منعکس کردن اتفاق نظر در مورد ارزیابی‌های فردی نمی‌تواند وجود داشته باشد، نکته دومی که میزس مطرح کرد، این بود که بنگاه اقتصادی متمرکز دولتی نمی‌تواند در تولید ثروت جانشین بنگاه اقتصادی خصوصی شود. مدیران بنگاه اقتصادی که دولت منصوب می‌کند، اساسا دیوان‌سالارانی هستند که انگیزه‌ها و تمایلات آنها با مالکان خصوصی متفاوت است. (صص 70-69) احیای اتریشی با شوک نفتی و در جا زدن انقلاب کینزی، آلترناتیوهای دیگر، به‌ یک‌باره جان تازه‌ای گرفتند و مکتب اتریشی نیز یکی از آنها بود. نمود این احیای دوباره، دریافت جایزه نوبل اقتصاد توسط فریدریش هایک در سال 1974 بود. هر چند رخدادهایی اینگونه نشانی از احیای اتریش بود، اما نشانه‌های آکادمیک نیز همراه با این رخدادها بود. در همین سال، انستیتو مطالعات انسانی حمایت از کنفرانسی یک هفته‌ای درباره اقتصاد اتریشی در ساث رویالتن در ایالت ورمانت را به عهده گرفت.

این کنفرانس گروه متنوعی از حدود پنجاه اقتصاددان و دانشجویان کارشناسی ارشد آن زمان را گردهم آورد که خصیصه وحدت‌بخش آنان این بود که به کارهای میزس یا هایک ابراز علاقه کرده بودند. دامنه مقالاتی که در ساث رویالتن عرضه شد از تاریخ مکتب اتریشی، روش و ویژگی‌های خاص آن تا سیاست و مفاهیم اخلاقی اقتصاد اتریشی گسترده بود. مقالات کنفرانس را ادوین دالن گردآوری و ویرایش کرد که با عنوان بنیادهای اقتصاد اتریشی مدرن منتشر شد. دالن سازمان‌دهنده و اداره‌کننده کنفرانس هم بود. او مقاله مقدمه را نوشت که چشم‌اندازی از مقالات عرضه می‌کرد. او در این مقدمه می‌آورد: آنان (اتریشی‌ها) کتاب‌های نسبتا بیشتری منتشر می‌کنند و مقالات کمتری در نشریات تثبیت شده می‌نویسند.

آنان کتاب‌های درسی نمی‌نویسند، دانشجویان‌شان مستقیما از استادان می‌آموزند. آنان به بنیادهای روش شناختی و فلسفی بسیار علاقه‌مندند. آنچه برچسب «شگفت» را برای کارشان بسیار مناسب می‌سازد این است که آنان در این تعیین، سهیم‌اند که علم اقتصاد رسمی – سنتی در شرف فروپاشی است و این‌که نمی‌تواند تحلیلی روشن و منطقی و قابل فهم از اقتصاد کنونی جهان فراهم آورد. (صص 5-154) اجلاس‌ ساث رویالتن در حقیقت جشن تولد دوباره اقتصاد اتریشی و مطرح شدن آن در سطح کلان بود.

با این وجود اقتصاددانان جریان رایج از اردوی ضدکینزی، هنوز اقتصاد اتریشی را باور نداشتند و میلتون فریدمن یکی از آنان بود. وی که دیداری دوستانه از کنفرانس داشت با این اظهارنظر که «چیزی به نام علم اقتصاد اتریشی وجود ندارد – فقط علم اقتصاد خوب و علم اقتصاد بد وجود دارد» کفر بسیاری را درآورد. (ص 155) تردیدی نیست که هنوز اقتصاد اتریشی ارزش خود را در سطحی که شایسته آن است در آکادمی‌های علمی به دست نیاورده است و این نیز بیش از همه به علت عملکرد منادیان این مکتب است. با این وجود پس از دهه 1970 و تاکنون اقتصاد اتریشی بیش از هر زمان دیگر به‌دنبال احیای اندیشه خویش به عنوان مکتبی تاثیرگذار در عرصه علم اقتصاد بوده است. احیایی که به‌دست معدود اتریشی‌های زمانه عمل شده و می‌شود.

منبع: ماهنامه 23 دنیای اقتصاد



نظرات 0