محور : نظريه اقتصادي
حسین بشیریه
از دیدگاه نظریه اقتصادی، میلتون فریدمن مشهورترین متفکر در بین لیبرال های جدید است که نظریه کینز را مورد انتقاد قرار داده و از کاهش هزینه های دولتی حمایت کرده است. از نظر سیاسی استدلال اساسی او این است که آزادی تنها در نظام سرمایه داری دست یافتنی است و این نظام، خود بیشترین فرصت ها را برای بهبود وضع تهیدستان ایجاد می کند. از همین رو فریدمن سرسختانه از سرمایه داری دفاع کرده است. فریدمن در تاریخ پولی ایالات متحده (1963) استدلال کرد که سیاست پولی آمریکا علت اصلی بحران رکود بوده است. فدرال رزرو در بین سال های 1919 و 1933 یک سوم از حجم پول را کاهش داده بود. کینز استدلال کرده بود که اقتصاد بازاری اساسا بی ثبات و نیازمند دخالت دولت است. اما چنین استدلالی به نظر فریدمن نادرست است. به نظر او بحران بزرگ، نتیجه اشتباه ها و ناتوانی های فدرال رزرو بود که اجازه داد عرضه پول کاهش یابد و در نتیجه بانک ها یکی پس از دیگری ورشکست شوند. اگر فدرال رزرو اوراق بهادار دولتی را می خرید، بانک ها پول بیشتری به دست می آوردند. به نظر فریدمن علت این اشتباه رقابت میان فدرال رزرو بانک نیویورک و هیات مدیره فدرال رزرو واشنگتن بود که بر اثر آن فدرال رزرو واشنگتن راه حل نیویورک در خصوص خرید اسناد دولتی را در بازار آزاد نپذیرفت. فریدمن در کتاب سرمایه داری و آزادی (1962) به بررسی درباره رابطه آزادی در اقتصاد و آزادی به طور کلی پرداخته است. به نظر او نمی توان با از بین بردن آزادی اقتصادی، آزادی سیاسی را حفظ کرد. از نظر تاریخی، آزادی های مدنی و سیاسی تنها در شرایط برقراری آزادی اقتصادی برقرار بوده اند. به نظر او حکومت مهمترین مانع آزادی فردی است و برای تامین این آزادی باید قدرت حکومت را تا آنجا که ممکن است پراکنده کرد. توزیع قدرت اقتصادی نیز خود می تواند موجب تضعیف قدرت حکومت شود. در اقتصاد سرمایه داری دولت رفاهی، تاکید بر برابری به زیان آزادی فردی تمام شده و به تمرکز قدرت در دست دولت انجامیده است. البته مقصود او از برابری، برابری حقوقی در نزد قانون و یا برابری در فرصت ها نیست. بلکه منظور برابری اقتصادی است که گفته می شود می باید مبتنی بر عدالت و انصاف باشد، اما از آنجا که یکی باید ملاک انصاف و عدالت را تعیین کند و نهایتا هم قدرت سیاسی به چنین کاری دست می زند، نتیجه چیزی جز افزایش قدرت حکومت به زیان آزادی نخواهد بود. از این رو فریدمن، هوادار دولت محدود و یا حداقل است که تنها در سرمایه داری قابل حصول است. به نظر او سرمایه داری بیش از سوسیالیسم به برابری و بهبود وضع تهیدستان انجامیده است. جامعه ای که به دنبال برابری می رود، آزادی را قربانی می کند و به برابری هم دست نمی یابد. در همین زمینه وی به نقد از نارسایی ها و ناتوانایی های بخش دولتی در اقتصاد آمریکا نیز پرداخته است. روی هم رفته به نظر فریدمن باید در خصوص دخالت دولت در اقتصاد بسیار محتاطانه عمل کرد و سود و زیان آن را به درستی سنجید. وی استدلال می کند که سیاست تامین اجتماعی مالا به سود طبقه متوسط و به زیان طبقات بالا و پایین تمام می شود و خود موجب وابستگی افراد از نظر روحی به دولت می شود و ابتکار عمل فردی را از بین می برد؛ «ما فراموش کرده ایم که بزرگترین تهدید و خطر برای آزادی انسان تمرکز قدرت است، خواه در دست حکومت یا هر فرد یا گروه دیگر. ما خود را ترغیب کرده ایم که تفویض قدرت به شرطی که در راه نیل به اهداف خوب باشد درست و مطمئن است». دخالت دولت در اقتصاد مالا به سود صاحبان قدرت و ثروت تمام می شود؛ «در سیاست نیز دست پنهانی وجود دارد که درست در جهت مخالف دست پنهان آدام اسمیت عمل می کند. افرادی که در پی پیشبرد مصالح عمومی هستند به وسیله دست پنهان سیاسی به پیشبرد مصالح خاص سوق داده می شوند». به طور خلاصه فریدمن از هواداران سرسخت کاهش هزینه های دولت، تقلیل نقش دولت به حداقل و سرمایه داری آزاد بوده و سرمایه داری را تنها نظام ضامن آزادی های فردی به شمار آورده است. نظریه های اقتصادی او به ویژه در مورد سیاست های پولی در سال های اخیر مورد توجه برخی حکومت های دارای گرایش لیبرالیسم نو قرار گرفته است.
منبع:کارگزارن27/8/85