محور : اقتصاد
تیم هارفورد، مترجم: گلچهره پاکدل
به ندرت پیش میآید که وقتی مردم پی به اقتصاددان بودن من میبرند سوالاتی بپرسند که یک اقتصاددان قادر به پاسخگویی به آنها باشد، مسائلی از قبیل چگونگی مقابله با تغییرات جوی یا نحوه خرید مناسب از سوپرمارکتها. برعکس، همیشه از من درباره آینده اقتصاد میپرسند.
چرا مردم هیچ وقت اینکه خیلی ساده بهشان بگویی «نمیدانم» را به عنوان پاسخ نمیپذیرند؟ اغلب عادت دارند که به پیشبینیهای اقتصاددانان بخندند، اما وقتی هر پیشبینی افتضاح از آب درمیآید باز هم برای شنیدن پیشبینیهای تازهتر به سراغ ما میآیند. واقعا دلیلی هست که بگوید چرا اقتصاددانان باید قادر به پیشبینی وضعیت اقتصاد باشند؟
یک پاسخ به این پرسش را میتوان از پیشبینیهای قبلی استخراج کرد. در 1995 اقتصاددانی به نام «جان کی» سابقه 34 پیشبینی اقتصادی برای انگلستان بین سالهای 1987 تا 1994 را بررسی کرد و به این نتیجه رسید که همگی دارای زمینههای مشترکی بودهاند. در این مطالعات پیشبینیهای مشابهی انجام میدادهاند و اقتصاد هم طبق معمول روندی غیراز این پیشبینیها را طی میکرده است. حتی رشد اقتصادی هیچگاه در بازه پیشبینی شده توسط این 34 مطالعه قرار نگرفته است.
شاید اکنون روشهای پیشبینی نسبت به آن زمان پیشرفت کرده باشند، یا شاید هم اقتصاد انگلستان زیادی غیرقابل پیشبینی است؟ برای یافتن پاسخ این پرسش من تجربه جان کی را این بار با آمار رشد انگلستان، ایالات متحده و اتحادیه اروپا بین سالهای 2002 تا 2008 تکرار کردم.
نتایج تکرار کامل همان یافتههای جان کی است. مثلا در 2004، بیست مورد از بیست و یک مورد پیشبینی غیردولتی (انجام شده در دسامبر 2003) نسبت به رقم رشد اقتصادی انگلستان بیش از حد بدبین بودهاند. یکی از مطالعات انجام شده به سفارش خزانهداری از سایر پیشبینیها خوش بینانهتر بوده است، اما به نظر، بدبینی عمومی جزئی از ماهیت سیستم این پیشبینیها است. وقتی به سراغ سال 2005 میرویم، اما خلاف این مطلب ثابت میشود، در این سال 19 مورد از 21 پیشبینی رشد اقتصادی را سریعتر از آنچه که عملا تحقق یافت برآورد کرده بودند. پیشبینی خزانهداری طبق معمول خوش بینانهتر و در نتیجه این بار، اشتباهتر بود. سال بعد، به جز یک مورد، تمام پیشبینیها زیادی خوش بینانه بودند. در سال 2002 این نسبت در حدود سه چهارم کل پیشبینیها بود.
یک نمونه جالب سال 2003 است. در این سال میانگین پیشبینیهای انجام شده برای اقتصاد انگلستان به آنچه در عمل محقق شد نزدیک بود، اما در مقابل فاصله میان حدود بالا و پایین این برآوردها از همیشه بیشتر بود؛ یعنی زمانی که پیشبینیکنندگان نمیتوانستهاند به هیچ سازشی میان پیشبینیهایشان برسند، میانگین نظرات شان از همیشه به واقعیت نزدیکتر بوده است. پیشبینیهای اخیر برای ایالات متحده کمی بهتر عمل کردهاند. دامنه پیشبینیها محدودتر است و گاهی نتیجه واقعی درست در محدوده برآوردهای پیشین جای میگیرد. با این حال در 2003، پنج مورد از شش پیشبینی انجام شده زیاده از حد بدبینانه بودهاند. در 2002 تقریبا همگی بدبین بودهاند و در 2005 حدود سه چهارم مطالعات زیادی خوش بین بودهاند. دقیقترین پیشبینیها مربوط به سال 2007 است، با وجود این واقعیت که بحران اعتباری همه را شوکه کرده بود.
برای اروپا پیشبینیها به قدری از مرحله پرت بودهاند که گفتن اینکه «لطفا دیگر پیشبینی نکنید» چندان هم دور از ادب نیست. مطالعه جدید به نظر یافته جان کی را تایید میکند که گفته بود پیشبینیهای اقتصادی عموما همگی در یک جهت اشتباه میکنند. محرک پیش زمینه این شباهتها به نظر به حد کافی روشن است. نکته جالب این است که پیشبینیها اغلب حاوی نکات مفیدی هستند، اما این نکات مفید به ندرت از مطالعه خود ارقام پیشبینی قابل دریافتند. مثلا در دسامبر 2006 پیشبینیهای انگلیسی حاکی از جهش قیمت نفت، افزایش چشمگیر هزینه تامین اعتبار و کاهش شدید ارزشدلار بود، پدیدههایی که همگی اتفاق افتادند. پیشبینی رشد اقتصادی آنها اشتباه بود، اما اگر خوب دقت میکردیم نکات مفید دیگر برای آموختن به ما داشتند.
منبع: دنیای اقتصاد