محور : اسلام و اقتصاد
نويسنده: م.ع.چپرا(1)
ترجمه: سيد اسحاق علوى
چكيده:
در اين مقاله آموزههاى قرآن و سنت و ديدگاههاى شمارى از دانشمندان متقدم مسلمان، درباره وحدت نوع بشر و پيامدهاى آن، بر مقوله يكپارچگى اقتصادهاى جهان از راه تخصص و تقسيم كار در حال افزايش و برچيدن موانع از سر راه عبور آزادانه كالا، خدمات، نيروى كار و سرمايه مورد بررسى قرار گرفته است. سپس اين مقاله به بحث درباره ميزان همخوانى اين ديدگاهها با معيارهاى «اقتصاد نوين جهانى» مىپردازد. نويسنده ادعا مىكند كه فلسفهاى، كه در تعاليم و تأليفات دانشمندان اسلامى ريشه و رشد يافته ترويج عدالت را براى رسيدن به يكپارچگى مطلوب اقتصادهاى جهان، امرى ضرورى تلقى مىكند.
با كمال تأسف، پارادايم اقتصاد نوين جهانى، فاقد چنين تعهدى نسبت به عدالت است. نويسنده بر اين نظر است كه كشورهاى اسلامى بايد، از جهانى شدن حمايت و در عين حال براى گنجاندن عدالت در الگوى جهانى سازى تلاش و كوشش كنند. با اين حال، اين نيز به تنهايى كافى نيست، اين كشورها بايد براى پياده سازى عدالت بيشتر در اقتصادهاى خود تلاش و تدابيرى جهت رويارويى با چالشهاى جهانى شدن اتخاذ نمايند.
واژگان كليدى: اقتصاد جهانى، عدالت، اسلام
>>>
محور : اسلام و اقتصاد
نويسنده: م.ع.چپرا(1)
ترجمه: سيد اسحاق علوى
چكيده:
در اين مقاله آموزههاى قرآن و سنت و ديدگاههاى شمارى از دانشمندان متقدم مسلمان، درباره وحدت نوع بشر و پيامدهاى آن، بر مقوله يكپارچگى اقتصادهاى جهان از راه تخصص و تقسيم كار در حال افزايش و برچيدن موانع از سر راه عبور آزادانه كالا، خدمات، نيروى كار و سرمايه مورد بررسى قرار گرفته است. سپس اين مقاله به بحث درباره ميزان همخوانى اين ديدگاهها با معيارهاى «اقتصاد نوين جهانى» مىپردازد. نويسنده ادعا مىكند كه فلسفهاى، كه در تعاليم و تأليفات دانشمندان اسلامى ريشه و رشد يافته ترويج عدالت را براى رسيدن به يكپارچگى مطلوب اقتصادهاى جهان، امرى ضرورى تلقى مىكند.
با كمال تأسف، پارادايم اقتصاد نوين جهانى، فاقد چنين تعهدى نسبت به عدالت است. نويسنده بر اين نظر است كه كشورهاى اسلامى بايد، از جهانى شدن حمايت و در عين حال براى گنجاندن عدالت در الگوى جهانى سازى تلاش و كوشش كنند. با اين حال، اين نيز به تنهايى كافى نيست، اين كشورها بايد براى پياده سازى عدالت بيشتر در اقتصادهاى خود تلاش و تدابيرى جهت رويارويى با چالشهاى جهانى شدن اتخاذ نمايند.
واژگان كليدى: اقتصاد جهانى، عدالت، اسلام
1- يكپارچگى اقتصادهاى جهان
مفهوم اقتصاد نوين جهانى، اساسا شكل نسبتا بازنگرى شده اقتصاد نئوكلاسيك است. در دهه 1950 سوسياليسم و اقتصاد كينزى طرفداران بسيارى داشت. تفكر غالب آن بود كه با صرف اتكا بر بازارها و قيمتها نمىتوان، به توسعه دست يافت و لازم است، دولت نيز نقش غالبى ايفا كند. اما، شكست سوسياليسم در دهههاى 1970 و 1980 همراه با بحران دولت رفاه، بر نظريه نقش بسيار زياد دولت، خط بطلان كشيد؛ حتى اقتصاد كينزى نتوانست به خاطر تورم ركودى دهه 1970 و ناتوانى دولتها در امر استفاده از راهبرد كينزى جهت كاهش بيكارى اعتبار و موقعيت خود را حفظ كند. به همين خاطر اقتصاد نئوكلاسيك بار ديگر، رواج و رونق يافت.
بر اساس اقتصاد نئوكلاسيك، برچيدن نظارتها و آزاد سازى بازارها براى رسيدن به توسعه شتابان ضرورى است. دولت بايد كمترين نقش را در اقتصاد ايفا كند. اقتصاد نوين جهانى، همين گرايش را برگزيده و بر آزادسازى تجارت، نقل و انتقال آزادانه سرمايه، نيروى كار، فن آورى و اطلاعات تاكيد مىورزد. از آنجا كه قدرتهاى عمده غربى همراه با صندوق بين المللى پول (IMF) و بانك جهانى (WB) همين ديدگاه را اتخاد كردهاند، همه كشورها، به آزاد سازى اقتصاد خود، بويژه بخش تجارت، ترغيب - اگر نگوييم مجبور - مىشوند. ادعا مىشود كه ره آورد يك چنين آزاد سازى گشايش «فرصتهاى تازهاى، براى بازارهاى توسعه نيافته و گسترش فن آورى و مهارتهاى مديريتى است كه به نوبه خود نويد بخش بهرهورى بيشتر و سطح زندگى بالاتر است.» (world Bank (1999/2000), world development report, P III) اين امر ضمن كمك به ارتقاى يكپارچگى اقتصادهاى جهان، توسعه اقتصادى همه كشورها را در پى خواهد داشت، هر كشورى كه در اين مسير، قرار نگيرد، به حاشيه رانده شده و در نتيجه، منابع دراز مدتش لطمه خواهد ديد.
با وجود اين كه ايده اقتصاد نوين جهانى، فلسفه اقتصادى مكتب نئوكلاسيك را مىپذيرد، از جهاتى، دست كم، از لحاظ نظرى - اگر نگوييم عملى - با اقتصاد نئوكلاسيك فاصله دارد. [نظريه پردازان] اقتصاد نوين جهانى دريافتهاند كه تنها، با توجه و تأكيد بر متغيرهاى اقتصادى، دستيابى به توسعه همه جانبه دشوار خواهد بود. از اين رو بحق ادعا مىشود كه توسعه، علاوه بر رشد اقتصادى، بايد اهداف اجتماعى مهم، از قبيل ريشه كنى فقر، بهبود كيفيت زندگى و گسترش فرصتهاى آموزشى و بهداشت بهتر را نيز، در بر گيرد. از آنجا كه شكست بازار، تحقق اين اهداف را بدون كمك دولت مشكل مىسازد، نقش دولت كه در اقتصاد نئوكلاسيك خوب به آن توجهى نشده بود، نيز مورد تاكيد قرار گرفته است.(Ibid)
بدون ترديد اين تحول مثبتى است كه اقتصاد نوين جهانى نه تنها هدف يكپارچگى اقتصادهاى جهان از طريق آزاد سازى بيشتر را، به عنوان هدف برگزيده، بلكه با در نظر گرفتن شمارى از متغيرهاى اجتماعى - اقتصادى و سياسى، كه براى تشويق رشد شتابنده حائز اهميت است، گامى فراتر از افق محدود اقتصاد نئوكلاسيك برداشته است. پرسشى كه در اين جا مطرح مىشود، اين است كه آيا مفاهيم يكپارچگى و آزاد سازى در انديشه اسلامى جايى داشته و آيا در اسلام متغيرهاى اجتماعى - اقتصادى و سياسى نيز در تحليلهاى اقتصادى، در نظر گرفته مىشده است يا خير؟
2- اسلام و اقتصاد نوين جهانى
هدف يكپارچگى اقتصادهاى جهان در انديشه اسلامى موضوع بديعى نيست. وحدت نوع بشر نتيجه اساسى و منطقى اصل بنيادين توحيد و اسلام است. وقتى خداوند واحد است، بشريت نيز نوع واحد است. تمايزها و تفاوتهاى ناشى از مليت، نژاد و رنگ، اعتبارى بوده و در دينى كه مدعى برابرى و برادرى انسانى است، جايگاهى ندارد. قرآن كريم با صراحت اعلام مىدارد كه در آغاز همه مردم امت واحد بودند، سپس اختلاف كردند (يونس، 19). برخورد منافع، تبعيض، استثمار و سوء استفاده از قدرت، موجب بروز اختلافات در ميان انسانها شده است، در حالى كه هدف نهايى اسلام آن است كه انسانها را از نو متحد كند (هود، 119).
براى دستيابى به يكپارچگى انسانها، راههاى متعددى وجود دارد. يكى از اين راهها ايجاد تفاهم بيشتر ميان مردم به وسيله تعامل و همكارى بيشتر، به منظور رفع يا دست كم كاهش تبعيضها، سوء تفاهمها و بر خوردهاست. نظر به اين كه اقتصاد در زندگى انسانها نقش مسلط را دارد، يكپارچگى اقتصاد كشورهاى مختلف فرايند يكپارچگى جامعه انسانى را تسريع و وابستگى متقابل را تشديد خواهد نمود. با اين حال بدون رفع موانع ساختگى به وسيله آزاد سازى، جهت عبور آزادانه كالا، سرمايه، نيروى كار، فنآورى و اطلاعات تحقق يكپارچگى اقتصادها دشوار خواهد بود.
3- نقش عدالت در يكپارچگى
اسلام به روشنى تصريح مىكند، كه اگر در تعامل انسانها، از انصاف و عدالت خبرى نباشد، تلاش براى ايجاد چنين يكپارچگى راه به جايى نخواهد برد. از اينرو قرآن عدالت را به عنوان يكى از اهداف بعثت پيامبران اعلام مىدارد (حديد، 25). پيامبر گرامى اسلام صلىاللهعليهوآله نيز بى عدالتى را مساوى با «جهل مطلق» دانسته است (مسلم، 1995؛ 4/56) زيرا بىعدالتى همبستگى را سست، تعارضات و تنشها را تشديد و مشكلات بشر را حادتر مىكند. بر اساس اين التزام به عدالت و انصاف، اسلام در دوران شكوفايى تمدن اسلامى تلاش كرد تا در ميان اقتصادهاى مختلف تحت قلمرو خود، يكپارچگى آميخته با عدالت و انصاف را پديد آورد.(2)
اين يكپارچگى كه پيش از اسلام ـ بر اثر برخوردهاى قبيلهاى در شبه جزيره عربستان و جنگهاى ويرانگر ميان ساسانيان و بيزانسيان كه براى تأمين مالى جنگهاى خود ماليات و تعرفههاى سنگين بر مردم [و بدون نفعى براى مؤديان] وضع مىكردند و در نتيجه مانع از كار تجارت و توسعه مىشدند ـ تضعيف شده بود، پس از اسلام همه قلمرو حاكميت مسلمانان به بازار مشترك گسترده با حداقل ماليات، تغيير روز افزون اقتصاد، به اقتصاد پولى و نقل و انتقال آزادانه و بى خطر كالا، سرمايه و انسانها تبديل شد.
اين روند باعث رونق و گسترش تجارت از مراكش و اسپانيا در غرب، تا هندو چين در شرق، آسياى مركزى در شمال و آفريقا در جنوب شده بود. شاهد اين گسترش نه تنها مدارك تاريخى، بلكه سكههاى اسلامى متعلق به قرن هفتم و يازدهم [ميلادى] است كه بر اثر حفاريهايى در كشورهاى پيرامون جهان اسلام، مثل روسيه، فنلاند، سوئد، نروژ، جزاير بريتانيا و اسكاتلند يافت شدهاند.(Kramer (1952), P. 100, see also PP.101-60) اين امر به توسعه همه جانبه، از جمله زراعت، صنايع دستى و تجارت كمك و گسترش مهارتها و فنون صنعتى، كه ارزش هنرى محصولات را تا سطح بى نظيرى بالا مىبرد، ميسر ساخت.(Udovitch (1970) , P. 104) در نتيجه درآمد همه مردم به نحو چشمگيرى افزايش يافت. بنابراين منافع توسعه تنها در انحصار يك كشور قرار نمىگرفت، بلكه همگان بطور عادلانه در آن سهيم بودند.
4- عدالت در برابر گفتگو
آرمان يكپارچگى اقتصادهاى جهان ميان اسلام و ايده اقتصاد نوين جهانى مشترك است. با اين حال راهبرد رسيدن به اين يكپارچگى متفاوت است. در حالى كه اسلام بر عدالت مبتنى بر معيارهاى اخلاقى تاكيد مىورزد، اقتصاد نوين جهانى بر مذاكرات مبتنى بر منافع شخصى اتكا دارد. و همين امر نقطه افتراق اين دو، از يكديگر است. اقتصاد نوين جهانى همچنان به ظواهر اقتصاد نئوكلاسيك دلبسته مانده است؛ اقتصادى كه قضاوت ارزشى در آن راه ندارد و بيشينه سازى ثروت و ارضاى خواستهها را به مثابه اهداف اصلى و تأمين منفعت شخصى را مهمترين نيروى انگيزشى تلقى مىكند.
اين در حالى است كه بدون داورى قبلى درباره اين كه حق چيست و باطل كدام است و چه چيزى عادلانه و چه چيزى غير عادلانه و چه چيز مطلوب و چه چيزى نامطلوب است، اجراى عدالت امكانپذير نيست. تعيين اين كه حق و باطل چيست و چه چيز عادلانه و چه چيز غير عادلانه است، نيازمند قضاوت ارزشى است. حال پرسش اين است كه قضاوتهاى ارزشى چگونه بايد صورت گيرد؟ اين پرسش بسيار مهمى است كه تحقق بخشيدن به عدالت منوط به نحوه پاسخگويى به همين پرسش است. همه اديان عمده دنيا از جمله اسلام، بر اين نكته تاكيد دارند، كه قضاوت ارزشى بايد، مبتنى بر معيارهاى اخلاقى الهام گرفته شده از وحى باشد. دورى اقتصاد نئوكلاسيك از قضاوت ارزشى آن را از داشتن يك مبناى اخلاقى براى تحقق عدالت محروم مىكند. اگر قضاوت ارزشى بر مبناى معيارهاى اخلاقى كنار گذاشته شود، آنگاه تنها راه تعيين و تشخيص صحيح از ناصحيح نفع شخصى خواهد بود؛ نفعى كه همه گروهها سعى مىكنند، از راه گفتگو به آن دست يابند. در اين قبيل گفتگوها غالبا اين ثروتمندان و قدرتمند انند كه مىتوانند، در سايه قدرت سياسى و اقتصادى خود، حداكثر امتيازات را از آن خود كنند؛ قدرتى كه آنان از آن براى وا داشتن ضعفا به تسليم، بطور كامل استفاده مىكنند.
5- رهيافت چند رشتهاى
درست همانطور كه مفهوم وحدانيت خداوند، در يكانگى بشريت متجلى است، در وحدت زندگى بشر نيز بازتاب دارد. در نتيجه نمىتوان زندگى بشر را متشكل از بخشهاى كاملاً مجزا و نفوذناپذير دانست. تمام ابعاد زندگى بشر اعم از بعد اخلاقى، ذهنى، اجتماعى، تاريخى، جمعيت شناختى و سياسى شديدا بهم پيوستهاند. اين ابعاد بر يكديگر تأثير دارند و از اين رو مطالعه اقتصاد، جداى از ساير جنبههاى زندگى بشر مقدور نيست. گرچه براى سهولت تحليل، مىتوان در كوتاه مدت برخى از متغيرها را ثابت فرض كرد؛ اما ناديده گرفتن آنها بطور مطلق، كاملاً غير واقع بينانه است. به همين خاطر عزم «اقتصاد نوين جهانى» در توجه به متغيرهاى اقتصادى و اجتماعى در خور ستايش است .
سهم دانشمندان مسلمان(3)
ديدگاه اسلام، درباره وحدت انسان و حيات انسانى از نخستين دوره تاريخ اسلام تا زمان ابن خلدون در انديشه اقتصادى اسلام نمود و بروز داشته است ؛ انديشهاى كه با الگوى پوياى اجتماعى - اقتصادى و سياسى ابن خلدون [(م 808 ه.ق / 1406 م) كه در كتاب «مقدمه ابن خلدون» (43) تفصيل داده شده است]، به اوج خود رسيد. در اين الگو عصبيه يا همبستگى از جايگاهى محورى برخوردار است. منظور از عصبيه احساس گروهى يا حس همبستگى ميان مردم است، كه به كاستن از برخوردها و خصومتها كمك نموده، همكارى و اعتماد متقابل را تشويق و توسعه همه جانبه را شتاب مىبخشد. گر چه منظور ابن خلدون از «عصبيه» همبستگى ميان مردم در حوزه تحت اقتدار يك حاكميت بود، اما اين محدوديت، الزاما نتيجه تحديد ذهنى ابن خلدون از «عصبيه» نبوده است. شايد اين امر معلول حمل و نقل و امكانات ارتباطى محدود در آن زمان بوده است.
با توجه به ارتباطات و فن آوريهاى پيشرفته عصر مدرن مفهوم «عصبيه» را بايد به معناى يكپارچگى ميان ملتهاى جهان و يكپارچگى همخوان با معارف اسلامى، اخوت انسانى ميان اقتصادها و جوامع آنها دانست. اگر همكارى و اعتماد متقابل مىتواند، به پيشبرد توسعه در يك منطقه كمك كند، چرا به پيشبرد توسعه در كل جهان نتواند كمك كند.
ابن خلدون كوشيده است، تا به گونهاى مستدل توضيح دهد، كه چرا همكارى و اعتماد متقابل، برخاسته از عصبيه و يا حس گروهى روند توسعه را شتاب مىبخشد. همكارى و اعتماد متقابل به تقسيم كار و تخصصى شدن منجر مىشود كه اين نيز، به نوبه خود كارايى را بالا برده و توليد را چند برابر مىكند. از اين رو بر نقش تسهيل كنندهاى [شتابدهندهاى]، كه تقسيم كار و تخصص در توسعه اقتصادى و پيشرفت انسانى ايفا مىكند، تاكيد مىورزد.(4) ابن خلدون، امكان پذيرى مطلوب بودن خودكفايى را رد مىكند و هيچ ابهامى در اين مورد باقى نمىگذارد، آنجا كه مىگويد: «پر واضح است كه افراد بشر به تنهايى قادر به تأمين همه نيازهاى خود نيستند و براى اين هدف بايد با هم همكارى كنند. نيازهايى، كه گروهى از مردم با همكارى متقابل مىتوانند آن را برآورده سازند چند برابر نيازهايى است كه افراد به تنهايى مىتوانند آنها را بر آورده سازند.»(360)
اين امر حاكى از آن است كه تخصصى شدن حاصل از تقسيم كار براى رشد اقتصادى ضرورى است. آنچه درباره افراد و گروهها صادق است، در باره ملتها نيز مصداق دارد. بنابراين، ابن خلدون طلايه دار نظريه مزيت نسبى است؛ نظريهاى كه شالوده نظريه امروزى تجارت بين الملل، بر آن بنا شده است.
ابن خلدون همچنين درباره اين كه چرا تجارت به امر توسعه كمك مىكند يك تحليل علمى ارائه داده است. او استدلال مىكند كه توسعه در گرو بخت و اقبال يا وجود معادن طلا و نقره نيست؛ (366) بلكه مولود فعاليت اقتصادى (360،366) و تقسيم كار است، (360) كه خود به بزرگى بازارها (403) و ابزارها (365) وابسته است. اما، ايجاد ابزارها مستلزم پس انداز است؛ كه ابن خلدون آن را «مازادهاى كنار گذاشته شده بعد از تأمين نيازهاى مردم» تعريف مىكند. (365) افزايش در اندازه بازار، تقاضا براى كالا و خدمات را افزايش مىدهد، در آمدها را بالا مىبرد، دانش و آموزش را ارتقا (399،241) و توسعه را شتاب مىبخشد. (363،403)
از اين رو هم بر اساس آموزههاى اسلام و هم بر اساس انديشه اقتصادى، در اسلام مبناى مستحكمى براى تشويق تجارت ميان ملتها وجود دارد، زيرا تجارت ميان ملتها رشد را بالا مىبرد و هزينه زندگى را پائين و از اين رهگذر رفاه را به ارمغان مىآورد. به همين خاطر، براى اعمال محدوديتهاى تجارى كه مانع از يكپارچگى انسانها مىشود نمىتوان هيچ توجيهى ارائه كرد.
اما، ابن خلدون نخستين دانشمند مسلمان نبود كه بر ضرورت تقسيم كار و تخصص تاكيد ورزيده باشد، حتى پيش از او نيز برخى از دانشمندان بر اهميت اين امر پاى فشردهاند. 300 سال، پيش از او، شمس الدين سرخسى (م 483 ه.ق / 1090 م.) تصريح كرده است كه: زارع براى تهيه لباس براى خود، نياز به كار نساج دارد و نساج براى خوارو بار خود و پنبهاى كه لباس از آن ساخته مىشود، نياز به كار كشاورز دارد... به اين ترتيب هر يك از آنها با كار خود به ديگرى كمك مىكند...(سرخسى: 30/264) جعفر الدمشقى (م پس از 570 ه.ق / 1175م) در نوشتهاى حدود يك قرن پس از سرخسى اين نظريه را بيشتر بسط مىدهد، آنجا كه مىگويد: «به دليل كوتاهى عمر بشر، هيچ كس نمىتواند خود را با همه فنون مجهز كند. اگر كسى در صدد اين كار بر آيد، نخواهد توانست در همه اين مهارتها از ابتدا تا انتها به استادى برسد. صنايع، همه لازم و ملزوم يكديگر و وابسته به همديگر ند. ساختمان نياز به نجار دارد و نجار نيازمند آهنگر است. آهنگر نيازمند كارگر معدن و همه اين صنايع نيازمند ساختمانند. از اين رو مردم تحت هر شرايط در شهرها گرد هم آمدهاند تا نيازهاى متقابل خود را به يارى همديگر برآورده سازند.» (20/111)
گرچه اين دانشمندان، معمولاً درباره تعامل ميان افراد و گروهها سخن راندهاند، اما تحليلهاى آنان را مىتوان به ملتها بسط داد و بطور قانع كنندهاى اثبات كرد كه تقسيم كار و تخصص براى دولتها نيز اجتنابناپذير است، زيرا هيچ كشورى نمىتواند، بطور كامل خود كفا باشد. وجود همكاريهاى متقابل بيشتر توسعه بازار براى افراد و همچنين كشورها را در پى داشته و همبستگى بيشتر را موجب مىشود. همبستگى بيشتر اعتماد متقابل را بيشتر مىكند، تجارت و توسعه را شتاب مىبخشد و همبستگى و يكپارچگى را كه جزء اهداف مهم اسلامند، بيش از پيش استحكام مىبخشد.
افزون بر اين، درست برعكس اقتصادهاى نئوكلاسيك، دانشمندان مسلمان در تحليهاى خود يك رهيافت چند رشتهاى اتخاذ كردهاند و توجه خود را عمدة بر متغيرهاى اقتصادى متمركز نكردهاند. آنان سعادت عمومى بشر را حاصل تعامل بين شمارى از عوامل اقتصادى و همين طور معنوى، اجتماعى، جمعيت شناختى، تاريخى و سياسى مىدانستند؛ عواملى كه چنان با هم در آميختهاند كه هيچ يك از آنها بدون كمك ديگرى نمىتواند نقش مطلوبى ايفا كند.
نظارت خوب كه در حال حاضر، بانك جهانى بر آن پاى مىفشارد، يكى از مؤلفههاى اساسى اين نگرش فرا رشتهاى دانشمندان اسلامى را تشكيل مىداد. اين رهيافت فرا رشتهاى در الگوى پوياى اجتماعى - اقتصادى و سياسى مقدمه ابن خلدون به نقطه اوج خود رسيد. از اين رو گنجاندن متغيرهاى اجتماعى - اقتصادى و سياسى در تحليلهاى متعلق به اقتصاد نوين جهانى در انديشه اقتصادى اسلام چيز تازهاى نيست.
8- تاكيد بر عدالت در انديشه اقتصادى اسلام
در عين حال، ابن خلدون همانند اسلاف خود درك كرده بود كه تقسيم كار و تخصص بدون رعايت عدالت و انصاف، در روابط انسانى نمىتواند، استمرار يابد. اين عدالت است كه به توزيع عادلانه ثمرات توسعه، ميان دست اندركاران آن كمك مىكند و از اين رهگذر محيط خلاقى براى همبستگى ايجاد مىكند. فقدان عدالت نه تنها به اعتماد متقابل لطمه مىزند، بلكه انگيزه تلاش، سرمايه گذارى و نوآورى را كاهش مىدهد. در نتيجه، توسعه مورد نظر در توليد كه همان هدف تخصصى شدن است، تحقق نخواهد يافت. بنابراين بازارها گسترش نيافته و توسعه شتاب نخواهد گرفت.
در طول تاريخ اسلام، همه فقهاى برجسته، بدون استثناء، عدالت را جزء جدا نشدنى فرايند توسعه قلمداد كردهاند. ابو يوسف (م 182 ه.ق / 798 م.) به هارون الرشيد (م 193 ه.ق / 809 م.)، خليفه وقت يادآورى كرد كه اجراى عدالت در رفتار با خطاكاران و ريشه كنى بى عدالتى پيشرفت را تسريع مىكند. (ابو يوسف، 1353 ه: 111)
الماوردى (م 450 ه.ق / 1058 م.) استدلال كرده است كه عدالت جامع، باعث ايجاد همبستگى، نظم و قانون، توسعه كشور، افزايش ثروت، رشد جمعيت و امنيت مىشود و اين كه «هيچ چيز زودتر از بى عدالتى ويرانى جهان و تخريب وجدان مردم را به همراه ندارد.» (الماوردى، 1955: 125)
ابن تيميه (م 728 ه / 138 م) عدالت را، نتيجه بديهى توحيد مىدانست. (ابن تيميه 1961، معجم الفتاوى، 18 / 165) از اين رو به اعتقاد وى «اجراى عدالت نسبت به هر چيز و هر كس واجب و بى عدالتى نسبت به هر چيز و هر كس ممنوع است. بى عدالتى چه نسبت به يك نفر مسلمان يا غير مسلمان يا حتى نسبت به فرد غير عادل مطلقا مجاز نيست.» (ابن تيميه، 1961: 18 / 166؛ همچنين ابن تيميه، 1986: 5 / 127) ابنخلدون نيز با صراحت اظهار داشته است كه پيشرفت بدون عدالت امكانپذير نيست. (287) او تا آنجا پيش رفته است كه تاكيد مىكند «بيدادگرى بر خط پيشرفت نقطه پايان مىگذارد» (288) و اين كه انحطاط و زوال سعادت، نتيجه محتوم بى عدالتى و قانون شكنى است.
در عين حال به گمان ابن خلدون، عدالت نيازمند وجود يك واضع [قانونگذار]، نيروى مهار كننده يا حاكميت سياسى است كه زمينه را براى عملكرد صحيح بازارها و محيط مناسبى را براى رسيدن به توسعه همراه با عدالت فراهم كند.(3-302) در بازار بين المللى نيز بايد شخصى يا نهادى اين نقش را به عهده گيرد، تا مانع از آن شود كه ثروتمندان و كشورهاى قدرتمند، كشورهاى فقير را وادار به تسليم كنند. براى ايفاى چنين نقشى چه جايگاهى مناسبتر از سازمان تجارت جهانى؟
اگر سازمان تجارت جهانى، نتواند عدالت و برخورد منصفانه را در تجارت بين المللى تضمين كند، اين نهاد در امر دستيابى به هدف ارتقاى يكپارچگى اقتصادهاى جهان موفق نخواهد شد. با كمال تأسف سازمان تجارت جهانى، براى ايفاى چنين نقشى ساخته نشده است. اين نهاد تحت نفوذ كشورهاى قدرتمند صنعتى قرار دارد كه از توان اقتصادى و سياسى خود جهت تعقيب اغراض خود استفاده مىكنند و سازمان تجارت جهانى به ابزارى در دستان آنها تبديل شده است.
جان مايه انديشه اقتصادى اسلام در مورد يكپارچگى اقتصادهاى جهان اين است كه خدا واحد است؛ بنابراين بشر نيز واحد است، زندگى انسانى نيز واحد و غير قابل تقسيم به بخشهاى مجزا است. يكپارچگى ملتهاى مختلف در سراسر جهان آرمان اساسى انسان است و راه رسيدن به اين آرمان، عبارت است از اعتماد و اتكاى بيشتر بر نقل و انتقال آزادانه كالا، انسانها، سرمايه و اطلاعات. ايجاد موانع ساختگى، تنها باعث عقيم ماندن آرمان رسيدن به وحدت بشر و افزايش رفاه همگانى است. با اين همه در صورتى كه عدالت تأمين شود، يكپارچگى پايدار هم مىتواند تحقق يابد. وقتى پاى عدالت در ميان نباشد، به رغم پيشرفت، ابتدا ممكن است، يكپارچگى پيشرفت كند، اما پس از آن كه ملتها پى ببرند كه مزايا و دستاوردهاى يكپارچگى بطور منصفانه توزيع نمىشود، طرح يكپارچگى نقش بر آب خواهد شد.
8- عدالت و اقتصاد نوين جهانى
اقتصاد نوين جهانى، با وجود آن كه بر مقوله يكپارچگى اقتصادى پاى مىفشارد، براى عدالت جايگاه مهمى، كه سزاوار آن است و جايگاهى كه در اقتصاد اسلامى به آن داده شده است، قائل نيست. يكى از لوازم عدالت اين است كه با همقطاران بايد، برخورد برابر و با نابرابرها بايد برخورد نا برابر داشت. اين عبارت به اين معناست كه در همان حال كه صادرات كشورهاى صنعتى افزايش مىيابد، صادرات كشورهاى در حال توسعه نيز بايد افزايش يابد، بلكه بايد با نرخ بالاتر از كشورهاى صنعتى افزايش يابد تا به افزايش سهم اين كشورها در تجارت جهانى و كاهش شكاف بين كشورهاى فقير و غنى منجر شود.
با وجود اين تا زمانى كه همه موانع از سر راه صادرات كشورهاى در حال توسعه به كشورهاى صنعتى برچيده نشده باشد، سهم آنها در صادرات جهانى افزايش نخواهد يافت. گسترش صادرات كشورهاى در حال توسعه، بدون دستيابى به توسعه شتابان به گونهاى كه توانايى آنها را براى توليد، جهت صادرات با قيمتهاى رقابتى ارتقا دهد، امكانپذير نيست. با كمال تأسف اين توسعه شتابان در حال شكل گيرى نيست. در اين صورت، حاصل آزاد سازى چيزى جز افزايش واردات كشورهاى در حال توسعه و نابود كردن ظرفيت توليديى كه آنها توانستهاند از پيش ايجاد كنند، نيست.
براى اثبات اين كه آزاد سازى به امر توسعه كمك مىكند، بر نمونه معدود كشورهاى موفق، بيش از اندازه تاكيد مىشود. چيزى كه از نظر دور مانده است، اين است كه تايوان، كره، و شمارى از كشورهايى كه در گسترش صادرات موفق بودهاند، در ابتدا، تا اندازه زيادى به حمايت دولت متوسل شده بودند. (ر.ك: Chapra (1996): 180)
آنان براى به حداقل رساندن واردات كالاهاى غير ضرورى، منتهاى سعى خود را به كار بستند. علاوه بر اينها، در اغلب الگوهاى تاريخى توسعه، از آلمان گرفته تا ايالات متحده و ژاپن حمايت دولت مؤثر بوده است. اين كه از كشورهاى در حال توسعه بخواهيم كه كارى را انجام دهند كه كشورهاى توسعه يافته انجام نداده و در حال حاضر نيز آن را انجام نمىدهند، توصيهاى غير واقع بينانه است.(5)
دليل اين امر، آن است كه كشورهاى مختلف، در مراحل مختلفى از توسعه قرار دارند و به همين خاطر محيط اجتماعى - اقتصادى و سياسى آنها براى توسعه و افزايش صادرات مشابه نيست و لازم است محيط مناسبى براى رشد ايجاد شود. يكپارچگى تنها زمانى بستر ساز توسعه در كشورهاى فقير خواهد شد كه آنها بتوانند در بازار صادرات رقابت نمايند. اما اين برخوردارى از قابليت بيشتر براى رقابت نيروى كار سالم و تحصيلكرده و زير ساختهاى اجتماعى و فيزيكى كافى را مىطلبد؛ چيزى كه در حال حاضر فراتر از امكانات مالى اغلب كشورهاى فقير است. اين كشورها منابع لازم را براى ايجاد و اداره چتر حمايتى و آموزش و استخدام مجدد نيروى كارى كه بر اثر جهانى شدن بيكار شدهاند، در اختيار ندارند.(6)
اين مسأله جوّ را آبستن اغتشاشات اجتماعى و بى ثباتى سياسى مىسازد. به اين خاطر اين كشورها تا زمانى كه دست يارى كشورهاى ثروتمند به كمك آنها نشتابد، نمىتوانند، از حداكثر مزاياى جهانى شدن، منتفع شوند.
با كمال تاسف از اين دست يارى كننده خبرى نيست. آن گونه كه جفرى ساش [Jefferey Sach] به درستى خاطر نشان كرده است: «كمكهاى ايالات متحده براى فقيرترين كشورهاى جهان سالانه 5 دلار به ازاء هر امريكايى است. كشورى كه در آمد سرانه آن 000/36 دلار مىباشد. اين مسأله سبب مىشود كه ساير كشورهاى ثروتمند نيز تلاشهاى خود را محدود كنند. بقيه حرفها، همه خطابههاى پر طمطراق و مطنطن از گروه هفت [هفت كشور بزرگ صنعتى جهان يا [G7، صندوق بين المللى پول (IMF) و بانك جهانى بيشتر ادا بازى است و بس.» (Sach (2001), p.15)
كشورهاى در حال توسعه نيز نياز دارند كه به بازارهاى كشورهاى ثروتمند دسترسى داشته باشند. اما اين دسترسى در بخشهايى كه كشورهاى در حال توسعه در آنها از مزيت نسبى برخوردارند با مانع حمايتهاى دولتى كشورهاى ثروتمند روبروست. همچنين لازم است كه مسائل مرتبط با مهاجرت نيروى كار و انتقال فنآورى به شيوهاى صورت گيرد كه بتواند به تسريع توسعه در كشورهاى فقير كمك كند.
دسترسى به كمكهاى مالى و به بازارهاى آزاد، هر دو به پيشبرد توسعه در كشورهاى در حال توسعه كمك خواهد كرد. منافع اين توسعه، در قالب افزايش صادرات كشورهاى صنعتى به كشورهاى در حال توسعه، به آنان نيز انتقال خواهد يافت و نفع آن به همه خواهد رسيد. بهر حال اگر كشورهاى در حال توسعه به رشد دست نيابند، در آن صورت كشورهاى صنعتى نيز نمىتوانند، در امر افزايش صادرات خود جز براى مدت كوتاهى آن هم به بهاى توسعه و اشتغال در كشورهاى در حال توسعه، موفق شوند. بيكارى از هم اكنون، يكى از جدىترين معضلات، در اغلب كشورهاى در حال توسعه است و هر گونه افزايش معنادار آن، اين كشورها را از لحاظ اجتماعى و سياسى به ورطه بىثباتى خواهد كشاند. كشورهاى صنعتى، غرق در تعقيب و تلاش مفرط براى تأمين منافع شخصى، نتوانستهاند، اين نتيجه پژوهشهاى تجربى را به خاطر بسپارند، كه چند مورد استثنا صادرات كشورهاى در حال توسعه بر دستمزدها و اشتغال در كشورهاى صنعتى تأثير نسبتا محدودى دارد.(7) و اين امر نشان مىدهد كه آنان با دشواريهاى اجتماعى بى ثبات كنندهاى كه كشورهاى در حال توسعه با آن مواجهاند ، دست به گريبان نيستند. از اين رو عدالت اقتضا مىكند، كه با كشورهاى در حال توسعه به گونهاى متفاوت برخورد شده و به آنان اجازه داده شود كه تا زمان برخوردارى از موضع و توان رقابت با كشورهاى در حال توسعه به حمايت متوسل شوند. بى ترديد اين فرجه نبايد نامحدود باشد، بلكه بايد براى زمانى محدود و مناسب در نظر گرفته شود. به علاوه كشورهاى در حال توسعه، تا زمانى كه توان ايجاد بستر مناسب و لازم را براى آزاد سازى بازارهاى ارزى خود نيافتهاند و جهت دفاع از واحد پولى خود، ذخيره كافى نيا اندوختهاند، نبايد مجبور به آزاد سازى بازارهاى ارزى خود شوند.
فقدان عدالت در الگوى اقتصاد نوين جهانى، به تاكيد بيش از اندازه، بر مذاكره منجر شده است. تجربه نشان داده كه در مذاكرات، اين كشورهاى فقيرند كه معمولاً بايد كوتاه بيايند، در حالى كه قدرتمندان مىتوانند، هر چه را كه مىخواهند پيش ببرند. مذاكرات طولانى و اعمال فشار از سوى كشورهاى قدرتمند صنعتى، ورود به سازمان تجارت جهانى (WTO) را به مسألهاى پيچيده و وقت گير تبديل كرده است.
از اين رو چندى پيش آقاى دكتر احمد محمد على، رئيس بانك توسعه اسلامى، بحق خاطر نشان كرد كه ورود كشورهاى در حال توسعه به سازمان تجارت جهانى مثل گذر از جنگل متراكم است با راههاى پيچ در پيچ و علفهاى انبوه و جانوران غول آساى آدمخوار.(Islamic Development Bank (1997), p.1)
كشورهاى صنعتى هر قدر كه بتوانند، براى امتياز گرفتن از كشورهاى در حال توسعه از قدرت اقتصادى خود استفاده مىكنند. شاهد اين مدعا اين واقعيت است كه در سال 1997 كشورهاى صنعتى بطور متوسط 8/6 كارشناسان بسيار با كيفيت ادارى خود را به كار پىگيرى مذاكرات روح فرسا و پيچيده حقوقى، در سازمان تجارت گماردند. كشورهاى در حال توسعه، تنها توانستند بطور متوسط نصف آن تعداد را جمع آورى كنند.(Worls Bank (1999-2000), P. 55) حتى همين تعداد نيز احتمالاً به اندازه مذاكره كنندگان كشورهاى صنعتى، آموزش ديده و كار آزموده نبودند . از اين گذشته، اين ميانگين براى كشورهاى در حال توسعه نيز گمراه كننده است. زيرا شمارى از كشورهاى فقيرتر آنان، حتى كمتر از حد ميانگين نيروى ورزيده دارند و از اين رو براى ادامه مؤثر مذاكرات از آمادگى كمترى برخوردارند. بنابراين كشورهاى در حال توسعه نمىتوانند، مناسبترين شرايط را براى تجارت خود بدست آورند.
اين واقعيت كه كشورهاى بزرگ صنعتى، بر كشورهاى توليد كننده نفت، فشار مىآورند كه عرضه نفتشان را با هدف پايين آوردن قيمتهاى بينالمللى نفت، افزايش دهند، تصوير روشنى از اين بى عدالتى بدست مىدهد. اين واقعيت كه افزايش عرضه نفت منافع حاصل از نفت را براى كشورهاى توليد كننده كاهش مىدهد و در نتيجه توانايى آنها در امر تأمين مالى توسعه را پايين مىآورد، براى كشورهاى بزرگ مايه نگرانى نيست. در حالى كه اين تاكتيك با مقتضاى عدالت مغايرت دارد؛ زيرا عدالت ايجاب مىكند كه كشورهاى صنعتى از ماليات خود بر نفت بكاهند؛ مالياتى كه در برخى كشورها معادل 75درصد قيمت نفت پس از استخراج است. به علاوه فرآوردههاى پتروشيمى كه صادرات عمده كشورهاى توليد كننده نفت را تشكيل مىدهد، نيز در معرض محدوديتهاى تجارى قرار دارد. همينطور محصولات كشاورزى و نساجى كه بخش اعظم صادرات اغلب كشورهاى در حال توسعه را تشكيل مىدهد. يارانههاى اعطايى از سوى كشورهاى صنعتى به بخش كشاورزى، بيش از همه زيان بخش است. اين يارانهها قيمت محصولات زارعى كشورهاى صنعتى را بطور ساختگى در بازارهاى جهانى پايين مىآورد و به تبع آن، صادرات اين كالاها از سوى كشورهاى در حال توسعه را غير رقابتى مىسازد.
آنچه از نظر دور مانده است، اين است كه كشورهاى در حال توسعه در كشاورزى مزيت نسبى دارند و اگر اين يارانههاى اعطايى از سوى كشورهاى صنعتى مانع از رشد صادرات كالاهاى كشاورزى توسط كشورهاى در حال توسعه گردد، اين كشورها نخواهند توانست، به مازاد صادراتى كه لازمه بدست آوردن ارز جهت توسعه كشاورزى و صنايع آنهاست، دست يابند. در نبود مازاد صادرات، كه نياز مبرم اين كشورهاست. آنان مجبور مىشوند دست به استقراضهاى سنگين بزنند. استقراض سنگين بار خدمات بدهى آنان را افزايش مىدهد و بر منابع موجود براى توسعه بيش از پيش فشار وارد مىآورد. بايد در نظر داشت، در چنين محيط ناعادلانهاى رسيدن به يكپارچگى اقتصادهاى جهان، از نوعى كه اسلام طرفدار آن است و متفكران مسلمان در آثار خود بر آن پاى مىفشارند، امكانپذير نيست.
9- بذرهاى شكست
در حال حاضر، به رغم آن كه كشورهاى فقير، اقدام به آزاد سازى بازارهاى خود كردهاند، كشورهاى ثروتمند سرسختانه به حمايت گرايى خود، بويژه در حوزههايى مانند نساجى، كشاورزى و پتروشيمى ادامه مىدهند. در نتيجه نابرابريهاى درآمدى، ميان كشورهاى فقير و غنى افزايش يافته است.(8) همين نتايج جهانى سازى بر كشورهاى فقير بود، كه به از هم پاشيدگى اجلاس سازمان تجارت جهانى، در سياتل به سال 1999 و همچنين اعتراضات خشونتآميز، در همايش صندوق بين المللى پول و بانك جهانى در پراگ [Prauge] در سپتامبر 2000 و اجلاس هفت كشور بزرگ صنعتى جهان (GV) در جنوا [Genoa]در جولاى 2001 منجر گرديد. نشريه اكونوميست بدرستى خاطر نشان كرده است كه «برخلاف تصور عمومى دليل فروپاشى اجلاس سياتل حضور چند هزار تظاهرات كننده عصبانى نبود. برعكس اين شكست معلول پيشگامى خود گماشته آمريكا و اروپا براى چاره انديشى براى دغدغههاى كشورهاى در حال توسعه بود.»(The Economist (11 November 2000), p. 109)
حتى مايك مور [Mike Moore]، مدير كل سازمان تجارت جهانى، جسورانه و به صورت غير منتظره، اذعان كرده است كه وقتى تظاهرات كنندگان مىگويند كه «اين نظام غير منصفانه است، آنها هم هميشه بيراه نيستند.»(9) از اين رو ترور مانويل [Trevor Manuel]، رئيس اجلاس صندوق بين المللى پول در پراگ در سپتامبر 2000 در خطابه افتتاحيهاش - بحق - اظهار داشت كه «نابرابرى در حال رشد، آينده اقتصاد را در معرض خطر بزرگترى قرار مىدهد. اگر اكثريت جمعيت جهان بطور فزايندهاى به حاشيه رانده و از لحاظ اقتصادى محروم نگه داشته شوند، فرجام جهانى سازى، شكست خواهد بود.» او در اين اظهار خود به اين دليل بر حق است كه «ورود منصفانه به بازارهاى كشورهاى توسعه نيافته براى رسيدن كشورهاى در حال توسعه به رشد و توسعه قابل توجه، ضرورى است».(IMF (9 october 2000) Survey, p. 2) و اين همان پيام دانشمندان مسلمان است، كه از دير باز در طى قرون با تاكيد راسخ بر عدالت براى بشر فرستادهاند .اگر بخواهيم به عبارت خود بانك جهانى، استناد كنيم، در نتيجه همين فقدان عدالت در ساختار سازمان تجارت جهانى (WTO) است كه «جهانى سازى به دليل بى ثباتى و دگرگونيهاى نابجاى ناشى از آن براى كارگرانِ نگران از باختن شغلهاى خود، بر اثر رقابت ناشى از واردات؛ براى بانكها و مؤسسات مالى و حتى براى كل اقتصادهايى كه ممكن است با ورود سرمايههاى خارجى مغلوب و به ورطه ركود كشانده شود؛ و بويژه براى تودههاى محروم جهان، كه از چندين لحاظ در معرض تهديدهاى ناشى از دگرگونيهاى جبرانناپذير قرار دارند، مايه بيم و آماج نكوهشهاست.» (World Bank (1994-2000), P.III)
10- راهكارهايى براى آينده
آيا با توجه به رويه غير عادلانه كشورهاى صنعتى، كشورهاى مسلمان بايد از عملى شدن آزاد سازى جلوگيرى به عمل آورند؟ جلوگيرى از آزاد سازى اقدام كاملا ناپسندى خواهد بود. عدالت هرگز با عقب نشينى در پشت حفاظ، تحقق نخواهد يافت، بلكه عدالت تنها از راه مبارزه پياده خواهد شد و در اين مبارزه چيزى كه مىتواند مددكار كشورهاى اسلامى باشد، همانا وحدت آنان است. از اين رو سازمان كنفرانس اسلامى [OIC] و بانك توسعه اسلامى [IDB] وظيفه خطيرى بر عهده دارند.
در اينجا بايد به ياد داشته باشيم كه اعمال محدوديتهاى تجارى از سوى كشورهاى صنعتى، يگانه مانع بر سر راه توسعه شتابان كشورهاى مسلمان نيست. اين محدوديتها صرفا يكى از چالشهايى است كه كشورهاى اسلامى فرا روى خود دارند. با مبارزه و وحدت مىتوان بر اين چالش پيروز شد. مشكلترين چالشى كه كشورهاى مسلمان در پيش رو دارند، عبارت است از: قابليتهاى پايين آموزشى و فن آورى مردم كه به گفته ابن خلدون هم هدف و هم وسيله توسعه است.(Resenthal (1967), Vol. 1, 1 xxi) اگر مردم توانايى و انگيزه بكار بستن تلاش لازم براى گسترش توليد و صادرات را نداشته باشند، كشورهاى مسلمان نمىتوانند از تمام مزاياى جهانى شدن منتفع شوند. عوامل مهم ديگر در توسعه عبارتند از ارزشها و نهادهاى جامعه و حاكميت سياسى يا به تعبير ابن خلدون «واضع» و نظام اقتصادى و استيلاى عدالت در كشورهاى اسلامى.
بدون ترديد، ارزشهايى كه اسلام به بشر ارائه نموده، در زمينه توسعه، سازنده و راهگشاست.(Chapra (1985), PP. 122-25 and Chapra (2000), PP. 309-140) با اين حال، لازم است اين ارزشها به مردم القا شود، گر چه هنوز نظام آموزشى مورد نياز، براى اين هدف به صورت كامل در جوامع اسلامى، پا نگرفته است .بر اثر وجود فساد منابع اقتصادى مسلمانان هميشه به سمت استفاده بهينه هدايت نمىشوند. درست بر خلاف تعاليم اسلامى، نظام اقتصادى حاكم بر اغلب كشورهاى اسلامى باز دارنده و مايه تضعيف سرمايه گذارى و نوآورى بوده و به مثابه يكى از مهمترين موانع توسعه عمل كرده است.(Chapra (2000), PP. 74-75) در بسيارى از كشورهاى اسلامى، اقشار فقير و ستمديده از نعمت عدالت محرومند. در كل، زمينداران دست بالا را داشته واز نظام سياسى و اقتصادى براى تأمين منافع شخصى خود و به بهانه توسعه استفاده مىكنند.
گرچه حمايت دولت در مراحل اوليه توسعه مطلوب است و بايد تلاش كنيم در فضاى موجود جهانى، حداكثر استفاده را از آن ببريم، اما تمركز بيش از حد بر حمايت، چه بسا موجب عقب ماندگى بيشتر شود. علت اين امر آن است كه بر چيدن رقابت خارجى انگيزه افزايش كارايى را، كه كشاورزى و صنعت ما به آن نياز دارد، كاهش خواهد داد و آهنگ اصلاحات را كه نياز مبرم حيات اجتماعى، سياسى و اقتصادى ما براى كسب توانايى جهتِ غلبه بر چالشهاى رقابت است، كند خواهد ساخت.
به علاوه معناى حمايت دولت پرداخت قيمتهاى بالاتر، توسط مشتريان براى كالاها و خدمات وارداتى است و اين در نظام ارزشى اسلام از مصاديق بى عدالتى است. اگر چه مىتوان بى عدالتى را براى مدت كوتاه و در صورتى كه بخاطر مصالح عمومى كاملاً ضرورى باشد، تحمل كرد، اما هيچ كس مجاز نيست كه به خاطر مصالح عمومى بىعدالتى را براى هميشه بر مردم تحميل كند، در حالى كه در بيشتر موارد محدوديتهاى تجارى، نه بخاطر مصالح مهمتر مردم، بلكه براى تأمين مصالح شخصى وضع مىشود.
بنابراين، آزاد سازى، نه تنها كارآيى و توسعه را ارتقا مىدهد، بلكه عدالت را، كه به گفته ابن خلدون در توسعه نقش حياتى دارد، ترويج مىكند.
از اين رو نبايد از جهانى شدن، بيش از اندازه هراس داشته باشيم. جهانى شدن هم چالش است و هم فرصت. همان گونه كه اشاره شد، مسلمانان، جزء پيشگامان جهانى سازى بودهاند. تمام قلمرو حاكميت مسلمانان به يك بازار مشترك گسترده، با توسعه همه جانبه و رشد چشمگير در درآمدهاى همه مردم تبديل شده بود. پس چرا اكنون ما از جهانى شدن بترسيم. البته، ما بايد براى تحقق عدالت مبارزه كنيم، اما در عين حال كسب اطمينان از ارائه اصلاحات سياسى، حقوقى و اقتصادى لازم را، كه مقتضاى استفاده مؤثر از منابع و در نتيجه پيروزى بر چالشهاى جهانى شدن است، نيز نبايد فراموش كنيم.
منابع
1- ابو يوسف، يعقوب ابن ابراهيم، كتاب الخراج، قاهره: المطبعه السلفيه، چ دوم، 1352
2- الدمشقى جعفر، الاشارة الى محاسن التجارة، ويراسته البشرى الشورباجى، قاهره: مكتبه الكلية الازهر 1967
3- ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه، قاهره: المكتبة التجاريه الكبرى، بى تا
4- ابن تيمية، معجحم الفتاوى، شيخ الاسلام احمد بن تيمية، ويراسته عبدالرحمن العاصمى، رياض، مطبعة الرياض، چ اول، 63 - 1961
5- ــــــــــ ، منهاج السنة النبويه، ويراسته، م. رشيد سليم، رياض، دانشگاه اسلام امام محمد 1986
6- ماوردى، ابوالحسن، العلى، ادب الدنيا والدين، ويراسته مصطفى سقا، قاهره: مصطفى البابى الحلبى 1955
7- مسلم، امام ابوالحسين مسلم ابن الحجج النيشابورى، صحيح مسلم، ويراسته محمد فؤاد عبدالبابى، قاهره، عيسى البابى الحلبى 1955
8- سرخسى، شمس الدين، المبسوط، بيروت: دار المعرفه، بى تا
9- Aghion, Phillippe and Jeffrey Williamson (1998), Growth, Inequality and Globalization, Gambridge University Press.
10- Anderson, Bob and Paul Brenton(1998), "The Dollar, Trade, and Techonology, and Inequality in the USA", National Institue, Economic Review, October,PP. 78-86.
11- Chapra, M.Umer (1985), Towards a Just Monetary System, Leicester, UK: The Islamic Foundation.
12- __________ (2000), The Future of Economics: An Islamic Perspective, Leicester, UK: The Islamic Foundation.
13- Cline, William R. (1997), Trade and Income Distribution, washington, DC: Institue of International Economics.
14- De Smogyi, Joseph N. (1965), "Economic Theory in classical Arabic literature "in Islamic Studies, Delhi, January, PP. 1-6.
15- Economist, The (9 June 2001), "Special Report on Agricaltural Trade", PP. 81-3.
16- Economist, The (11 November 2000), "The Trade Agenda", pp. 109-112.
17- Groenewegen,Peter (1967), "Division of Labour" in the new palgrave Dictionary of Economics, London: Macmillan, Vol. 1, PP. 901-905.
18- IMF (9 October 2000), Survey.
19- Islahi, A. Azim (1996), History of Economic Thought in Islam,
20- Aligarh, India: Department of Economics, Aligarh Muslim University.
21- Islamic Development Bank (1997), Proceedings of the Seminar on Accession to the WTO and Implementation of the Uruguay .
22- Round Agreements, held in Jeddah on 7-10 June 1997, Jeddah: IDB.
23- Issawi, Charles (1950), An Arab Philophy of History: Selections from the prolegomena of Ibn Khaldun of Tunis (1332-1406, London: Jhon Murray.
24- Kramer J.H. (1952), "Geography and Commerce" in Thomas Arnold and Alfred Gindllaume, Legacy of Islam, London: Oxford University press.
25- Matsuz, Steven and David Tarr (1998) Adjusting to Trade Policy Reform, Washington, DC: world Bank.
26- Mirakhor, Abbas (1987), "Muslim scholars and the History of Economics: A need for consideration", The American Journal of Islamic social sciences, December, PP. 245-76.
27- Rosenthal franz (1967), The Muqaddimah: An Intsoduction to History, london: Routledge and kegan paul, Istedition 1958, 2 nd edition 1967, 3 volumes.
28- Sachs, Jeffrey (2001), "Ater Genoa", Financial Times, 24 July, P. 15.
29- Siddiqi, M. Nejatullah (1992), "History of Islamic of Islamic Economic Thought" in Ausaf Ahmad and K.R. Awan (ed.), Lectures in Islamic Economies, Jeddah: IRTI / IDB.
30- Spengler, Joseph (1964), "Economic Thought in Islam: Ibn Khaldun", Comparative studies in society and History, April pp.268-306.
31- Udovitch, Abraham (1970), Partnership and profit in Medieval Islam , Princeton, NS: Princeton University press.
32- UNDP (United Nations Development Program) (1999), Human Development Report, New york: Oxford university press.
33- World bank (1999/2000), world development report, washington DC: The world Banks.
1 ـ دكتر م.ع.چپرا، يكى از چهرههاى شاخص و صاحب نام، در زمينه اقتصاد اسلامى، اصالتا اهل پاكستان و در حال حاضر، تبعه عربستان است. او كه دانش آموخته دانشگاههاى پاكستان و ايالات متحده امريكاست، پس از چندين سال تدريس، در دانشگاههاى Wisconsinو Kentuckyآمريكا و همكارى با مؤسسه اقتصاد توسعه و مؤسسه پژوهشهاى اسلامى پاكستان هم اكنون سمت مشاور پژوهشى بانك توسعه اسلامى و مشاور ارشد اقتصاد آژانس پولى عربستان را به عهده دارد.
كارنامه درخشان علمى - پژوهشى او در زمينه اقتصاد اسلامى با بيش از 10 عنوان كتاب وزين و 70 مقاله علمى در مجلات معتبر و همايشهاى علمى، جوايز بسيارى از جمله «جايزه بانك توسعه اسلامى به پاس پربارترين پژوهش در زمينه اقتصاد اسلامى» و «جايزه بين المللى شاه فيصل، براى پژوهشهاى اسلامى» را براى او به ارمغان آورده است. آقاى چپرا، براى پژوهشگران اقتصاد اسلامى، در سراسر جهان از جمله ايران، شخصيت شناخته شدهاى است. برخى از آثار او به فارسى نيز برگردانده شده است. ترجمه حاضر مقالهاى از اين نويسنده است كه با عنوان Islamic Economic Thought and the New Global Economy در نشريه Islamic Economic Studies Vol.9, No.1, Semteber 2001 منتشر شده است.
2 ـ براى تحليل دلايل انحطاط تمدن اسلامى، ر.ك. به: Chapra (2000) PP. 173-252
3 ـ براى اطلاع از خدمات ابن خلدون و ساير دانشمندان اسلامى به علم اقتصاد، رك به:
Spengler (1987); De Smogyi (1965); Mirankhor (1987///0; Siddiqi (1992); Islahi (1996) and chapra (2000), PP 145-72.
4 ـ گر چه يونانيان در مورد اهميت تقسيم كار در امر تامين نيازهاى انسانى اشاراتى داشتهاند، اما در غرب تا زمان ادام اسميت (90-1723) تقريبا چهارصد سال پس از ابن خلدون اهميت تقسيم كار در زمينه رشد و رفاه انسانى ناشناخته بود. براى اطلاع از شرح و گسترش مفهوم تقسيم كار در ادبيات اقتصادى غرب ر.ك. به:Groenewegen (1987).
5 ـ آزاد سازى در تجارت جهانى در بخش فرآوردههاى زراعتى به كندى صورت گرفته است. در حالى كه تعرفهها بر كالاهاى توليدى از 40 درصد به 4 درصد سقوط كرده است، تعرفههاى كشاورزى همچنان در دامنه 40 تا 50 درصد باقيمانده است. منبع: The Economist (9 June 2001), P. 31
6 ـ براى بررسى هزينههاى تطبيق به اصلاحات تجارى ر.ك به:
Matsuz and Tarr (1998) and UNDP (1999).
7 ـ براى اطلاع از دستاوردهاى روشنگرانه اين پژوهش ر.ك به: Cline (1997), اندرسون [Anderson] برينتون (1998), [Brenton] نيز تحليلى از آثار تجارت و فن آورى، بر نابرابرى در آمدى در ايالات متحده ارائه مىدهد.
8 ـ براى تحليل تجربى پيامدهاى جهانى سازى بر نابرابرى درآمدو رشد. ر.ك. به: Aghion and williamson (1998)
9 ـ به نقل از: The Ecionomist (11 November 2000) P. 112.
منبع : نامه مفید