محور : اقتصاد
«دولت باید برای حمایت از محیط زیست پیشقدم شود»
با تعریف روشن و دقیق حقوق مالکیت است که هزینهها به طور کامل به حساب میآید و تخصیص کارآی منابع اتفاق میافتد و نیز مقدار مطلوب حمایت از محیط زیست و حفظ کیفیت زندگی مردم بهوجود خواهد آمد. جای تردید نیست که میزان مطلوب برای یک نفر، برای عدهای دیگر خیلی زیاد و برای عدهای دیگر خیلی کم است، اما با این کار، معلوم خواهد شد که مردم چه قدر حاضرند بابت حفظ و نگهداری میزان مطلوب خود پول بپردازند. بنابراین به رسمیت شناختن حقوق مالکیت در محیط زیست به دو هدف کمک میکند. 1) تخصیص منابع کارآتر اتفاق خواهد بود و 2) بحث جاری درباره حفاظت از محیطزیست شفاف و روشن میشود. در حال حاضر مردم بدون فکر و تامل همینطوری خواهان حفظ محیط زیست هستند، چون هزینههای حفظ آن بر دوش مردم نمیافتد. اگر هزینه مقاومت با یک طرح توسعهای، به شکل مبلغ زیادی جبران غرامت بر زیاندیدگان برنگردد، پس مخالفان و معترضان طرح در مخالفت خود جدی نخواهند بود و خیلی راحت کوتاه خواهند آمد. اگر حقوق مالکیت بر محیط زیست به رسمیت شناخته شود، آنچه را مردم دوست دارند و میخواهند حفظ خواهد شد، اما با به رسمیت نشناختن این حقوق خصوصی و در عوض برنامهریزی آمرانه دولتی داشتن، محیط حال و آینده ما به شانس و تصادف و زمانبندی انتخابات واگذار میشود.
«بنگاهها نباید به دنبال کسب سود باشند»
>>>
محور : اقتصاد
«دولت باید برای حمایت از محیط زیست پیشقدم شود»
با تعریف روشن و دقیق حقوق مالکیت است که هزینهها به طور کامل به حساب میآید و تخصیص کارآی منابع اتفاق میافتد و نیز مقدار مطلوب حمایت از محیط زیست و حفظ کیفیت زندگی مردم بهوجود خواهد آمد. جای تردید نیست که میزان مطلوب برای یک نفر، برای عدهای دیگر خیلی زیاد و برای عدهای دیگر خیلی کم است، اما با این کار، معلوم خواهد شد که مردم چه قدر حاضرند بابت حفظ و نگهداری میزان مطلوب خود پول بپردازند. بنابراین به رسمیت شناختن حقوق مالکیت در محیط زیست به دو هدف کمک میکند. 1) تخصیص منابع کارآتر اتفاق خواهد بود و 2) بحث جاری درباره حفاظت از محیطزیست شفاف و روشن میشود. در حال حاضر مردم بدون فکر و تامل همینطوری خواهان حفظ محیط زیست هستند، چون هزینههای حفظ آن بر دوش مردم نمیافتد. اگر هزینه مقاومت با یک طرح توسعهای، به شکل مبلغ زیادی جبران غرامت بر زیاندیدگان برنگردد، پس مخالفان و معترضان طرح در مخالفت خود جدی نخواهند بود و خیلی راحت کوتاه خواهند آمد. اگر حقوق مالکیت بر محیط زیست به رسمیت شناخته شود، آنچه را مردم دوست دارند و میخواهند حفظ خواهد شد، اما با به رسمیت نشناختن این حقوق خصوصی و در عوض برنامهریزی آمرانه دولتی داشتن، محیط حال و آینده ما به شانس و تصادف و زمانبندی انتخابات واگذار میشود.
«بنگاهها نباید به دنبال کسب سود باشند»
تصوری بین برخی افراد جامعه درباره بنگاههای تولیدی وجود دارد که آنها نباید سود به دست آورند. از شرکتهای راهآهن یا بنگاههای خدمات عمومی انتقاد میشود که چرا سود کردهاند، اما تمام این آتشبار انتقادات بر پایه یک فهم نادرست اساسی است؛ در واقع وجود سود مفید بوده و بخش ضروری از اقتصاد را تشکیل میدهد. برای اینکه ببینیم چرا اینگونه است، با مثالی از یک بنگاه فرضی شروع میکنیم. این بنگاه کالایی مثلا کفش را تولید کرده و به فروش میرساند. برای تولید کفش به کارگر، چرم و ماشینآلات نیاز داریم و بابت هر سه باید پول داد. به کارگران حقوق، دستمزد و مزایا پرداخت میشود. تامینکنندگان چرم باید پول چرم را بگیرند والا پوست گاوهایشان را به مصارف دیگری میرسانند. در مورد ماشینآلات چه میگوییم؟ مجبور نیستیم به آنها پولی بدهیم، اما باید از قبل خریداری شده باشند و وقتی مستهلک و فرسوده شدند باید جایگزین شوند تا بنگاه بتواند به جریان تولید خود ادامه دهد.
مدیریت بنگاه، پول خرید ماشینآلات را به یکی از دو روش زیر (یا ترکیبی از آنها) بهدست میآورد. او میتواند وام بگیرد یا از پولی که قبلا بهدست آورده و پسانداز کرده است، استفاده کند. اگر پول را وام بگیرد باید بهرهای به وامدهندگان بپردازد و اگر از منابع داخلی بنگاه استفاده میکند، از فرصت وام دادن پول به شخصی دیگر محروم شده است. در هر صورت، سرمایهگذاری باید بازده داشته باشد. حال اگر بنگاه بازده و سودی نداشته باشد چه اتفاقی میافتد. اگر وام گرفته است، طلبکاران، بنگاه را تعطیل میکنند تا پول خود را پس بگیرند. اگر از منابع داخلی استفاده کرده است با خطر تعطیل شدن روبهرو نمیشود، اما زمانی که ماشینآلات فرسوده و مستهلک شدند، بنگاه قادر به ادامه فعالیت نیست مگر اینکه پولی از جایی برسد چون که بنگاه اندوختهای برای آینده کنار نگذاشته است. آن بخش از عایدات بنگاه که بابت استفاده از سرمایه آن پرداخت میشود، چیست؟ پاسخ سود است. به عبارت دیگر، سود یک بخش از هزینههای بنگاه، دقیقا شبیه دستمزدها است. سودها مثل دستمزدها، عایداتی هستند که برای ادامه فعالیت بنگاه ضروری دیده میشوند. البته برخی سازمانها واقعا بدون کسب سود ادامه حیات مییابند، اما بقای آنها وابسته به دریافت هدایا و کمک است. در نقطه مقابل بنگاههای واقعا غیرانتفاعی، بنگاههایی هستند که ادعا میشود «سودهای افراطی» بهدست میآورند. سود افراطی را میتوان نرخ سودی بیشتر از حد نرمال و لازم برای ماندگاری بنگاه و موجودی سرمایهاش در آن فعالیت در بلندمدت دانست. اگر بنگاهی یک کالا تولید میکند که تقاضای غیرمنتظره بالایی برای آن وجود دارد، پس برای مدتی قادر به کسب «سود مازاد» با معنای بالا است، تا زمانی که بنگاه توسعه پیدا کند یا سایر بنگاهها وارد همان خط کسبوکار شوند. معمولا «سود مازاد» به یکی از این دو دلیل از بین میرود و پدیده کاملا گذرایی است، مگر اینکه فشارهای رقابتی غایب باشد؛ به طوری که نه ورود بنگاههای جدید را داشته باشیم و نه فشاری برای گسترش فعالیت، تا از ورود بنگاههای جدید به صنعت جلوگیری شود.
شرایط اصلی که «سود مازاد» را میتوان حفظ کرد زمانی است که دولت مانع ورود سایر بنگاهها به بازار میشود (زمانیکه دولت بر اساس قانون، انحصار ایجاد میکند). برخی اوقات دولتها، انحصاراتی را که خود به وجود نیاوردهاند تنظیم میکنند؛ که یکی از اهداف تنظیم جلوگیری از کسب سودهای مازاد است، اما باید تاکید شود که بنگاه نباید از سود عادی محروم شود. اگر این اتفاق بیفتد، بنگاه ورشکست شده و محو میگردد. قبل از نتیجهگیری، خوب است اشاره بیشتری به سازمانهای «بدون سود» بکنیم. چنین سازمانهایی دارای دامنه گستردهای از اهداف هستند و به قالبهای مختلفی در میآیند. برخی از آنها موسسات خیریه بوده و منحصرا با کمکهای دریافتی اداره میشوند، آنها کالا یا خدمتی را بدون دریافت وجه عرضه میکنند. سایر سازمانها، هزینههای خود را پوشش میدهند، اما لزوما شبیه بنگاههای سودده رفتار نمیکنند. برای مثال اگر تقاضای مازادی برای کالاهایشان بهوجود آید، قیمتهایشان را بالا نمیبرند. البته منظور این نیست که آنها نمیتوانند منابع مالی لازم را برای گسترش فعالیت و تامین تقاضا فراهم سازند، بلکه فرض میشود آنها هدف دیگری دارند، اما حتی در این حالت، اگر قادر به پوشش دادن هزینههای سرمایهای خود نشوند ورشکست شده و از صنعت خارج میشوند. آنها سود کسب میکنند، اما به علائم بازار که تولید را کم یا زیاد کنند واکنش نشان نمیدهند.
نتیجه اینکه سود نقش حیاتی در زندگی اقتصادی ایفا میکند. سودها بیانگر بازده عامل سرمایه بنگاه است. سازمانهای بدون سود هم وجود دارند. در این حالت یا موسسات خیریه هستند یا سود کسب میکنند، اما بر اساس سود، مقیاس تولید را تغییر نمیدهند. جدای از موسسات خیریه، معنا ندارد که بنگاهی سود کسب نکند دقیقا مثل این میماند که نخواهد دستمزد کارگران را بپردازد.
خلاصه بحث اینکه موج جاری علاقهمندی به بنگاههای بدون سود، بر اساس درک نکردن ماهیت و اهمیت سودها است. تنها باید امیدوار بود که این گرایش عمومی دوامی نیاورد.