تاريخ : دوشنبه 22 فروردین 1390  | 12:19 AM | نویسنده : قاسمعلی

محور : اقتصاد

استیون لندزبرگ، مترجم: ‌هارون خوبان

چندی است بحثی راه افتاده که ارزش یک زندگی آماری، کمتر از یک زندگی واقعی است؛ اگر که از منظر کارآیی به موضوع نگاه کنیم. ابتدا بگذاریم این بحث را که رابرت فرانک و مارک کلایمن و چند نفر دیگر مطرح کرده‌اند به شکل خلاصه مطرح کنم و بگویم منظور از زندگی واقعی و آماری چیست، سپس توضیح خواهم داد که چرا استدلال آن غلط است.

بحث آنها این است: فرض کنید در دنیایی که یک‌میلیون نفر جمعیت دارد، هر نفر حاضر باشد برای گریز از شانس یک در‌ میلیون مرگ، یک ‌دلار هزینه کند. کارآیی می‌گوید که ما نباید بیش‌تر از یک‌میلیون ‌دلار صرف جلوگیری از هر مرگ احتمالی (مرگ آماری) کنیم.
از طرف دیگر فرض کنید در موقعیتی هستیم که یکی از این یک‌میلیون نفر آدم در معدنی گیر افتاده است؛ و شانس مردن او 50‌درصد است. حالا فرض کنید که او حاضر است برای آنکه از مرگ خلاصی یابد چهار‌میلیون ‌دلار هزینه کند. کارآیی در اینجا به ما می‌گوید که برای نجات یک زندگی واقعی باید تا سقف چهارمیلیون ‌دلار هزینه کنیم.

 

>>>

محور : اقتصاد

استیون لندزبرگ، مترجم: ‌هارون خوبان

چندی است بحثی راه افتاده که ارزش یک زندگی آماری، کمتر از یک زندگی واقعی است؛ اگر که از منظر کارآیی به موضوع نگاه کنیم. ابتدا بگذاریم این بحث را که رابرت فرانک و مارک کلایمن و چند نفر دیگر مطرح کرده‌اند به شکل خلاصه مطرح کنم و بگویم منظور از زندگی واقعی و آماری چیست، سپس توضیح خواهم داد که چرا استدلال آن غلط است.

بحث آنها این است: فرض کنید در دنیایی که یک‌میلیون نفر جمعیت دارد، هر نفر حاضر باشد برای گریز از شانس یک در‌ میلیون مرگ، یک ‌دلار هزینه کند. کارآیی می‌گوید که ما نباید بیش‌تر از یک‌میلیون ‌دلار صرف جلوگیری از هر مرگ احتمالی (مرگ آماری) کنیم.
از طرف دیگر فرض کنید در موقعیتی هستیم که یکی از این یک‌میلیون نفر آدم در معدنی گیر افتاده است؛ و شانس مردن او 50‌درصد است. حالا فرض کنید که او حاضر است برای آنکه از مرگ خلاصی یابد چهار‌میلیون ‌دلار هزینه کند. کارآیی در اینجا به ما می‌گوید که برای نجات یک زندگی واقعی باید تا سقف چهارمیلیون ‌دلار هزینه کنیم.


خب، حالا می‌گویم کجای ماجرا مشکل دارد.
اول از همه این بحث، آنگونه که من مطرحش کردم (و می‌توانم ادعا کنم که حداقل تا آنجا که به ذهن من می‌رسد همه ابعادش را ارائه کرده‌ام) درباره تمایز میان میل به پرداخت و دریافت خیلی عجولانه و سهل‌انگارانه برخورد می‌کند. اینکه ارزش چهار‌میلیونی بابت شانس پنجاه‌درصدی مرگ قائلیم به این معنی است که: الف) معدنکار حاضر است این رقم را برای اجتناب از شانس مرگ بپردازد، یا ب) این رقمی است که ما باید به او بپردازیم تا حاضر به پرداخت آن بشود؟
خیلی مهم است که در این باره سازگاری داشته باشیم، با وجودی که من هیچ‌کس از ارائه‌کنندگان این بحث را ندیده‌ام که چنین ادعایی داشته باشند. بگذارید ببینیم نتیجه سازگار بودن در هر دو جنبه چه خواهد شد.
اول اجازه بدهید از مفهوم تمایل به پذیرش استفاده کنیم. چه رقمی باید به شما بپردازند که مثلا یک شانس صد‌درصدی مرگ را قبول کنید؟ احتمالا تمام ثروت دنیا را. اما این دلیل نمی‌شود که جهانیان قبول داشته باشند که برای نجات جان تنها یک معدنکار باید تمام ثروت دنیا را صرف کنیم. بنابراین تمایل به پذیرش نمی‌تواند معیار خوبی باشد.
این مطلب تمایل به پرداخت را که گاهی واریانس معادل نامیده می‌شود برای ما باقی می‌گذارد. ادعای اصلی من این است: با استفاده از معیار تمایل به پرداخت، امکان ندارد که به ارقام موجود در مثال فوق رسید.
این موضوع را با جمعیتی چهار نفری نشان می‌دهم (هرچند که بحث می‌تواند به یک‌میلیون نفر هم تعمیم داده شود.) فرض کنید (U(p,I مطلوبیت مربوط به احتمال مرگ p و درآمد I باشد و x هم واریانس معادل شانس بیست و پنج‌درصدی مرگ و y هم واریانس معادل شانس پنجاه‌درصدی مرگ باشد.
حال از آنجا که شانس بیست و پنج‌درصدی مرگ را می‌توان نصف شانس پنجاه‌درصدی مرگ تعریف کرد، می‌توانیم بنویسیم:


 

حال از آنجا که فرض می‌کنیم تابع مطلوبیت محدب است (یعنی مردم ریسک را ترجیح نمی‌دهند) می‌توانیم بگوییم که 2x>y و از آنجا 4x>2y. اما 4x همان رقمی است که ما باید برای نجات یک زندگی آماری بپردازیم و 2y رقمی که باید برای نجات یک زندگی واقعی.
به عبارت دیگر، ارقام موجود در مثال فوق در بهترین حالت خود غیرممکنند. زندگی‌های آماری، بیشتر از زندگی‌های واقعی ارزش دارند، نه کمتر.
اگر بخواهید با استفاده از ترجیحات ریسک این وضعیت را اصلاح کنید (که در اساس هم طرح بی حاصلی است) جواب خواهم داد که لازم نیست برای آنکه ترجیحات ریسکی را ارضا کنیم به انتظار وقوع حادثه در معدن بنشینیم. مردم خودشان این کار را با شرط‌بندی‌های مختلف میان خود انجام خواهند داد تا زمانی که احساس کنند به‌اندازه کافی حامل ریسک هستند که در این مرحله مطلوبیت درآمد اضافه باید محدب باشد. البته معلوم است که می‌توانید بر مبنایی غیر از کارآیی استدلال کنید – اما مبدعان این بحث گویا علاقه‌ای به این کار ندارند.
در یادداشتی جداگانه رابرت فرانک ادعا کرده که ما باید برای زندگی‌های واقعی ارزش بیشتری قائل شویم، چون به نظر مردم خودشان چنین گرایشی دارند. البته اگر موضعتان این باشد که مردم همیشه باید از غرایزشان پیروی کنند حالا به هر کجا که می‌خواهد منتهی بشود، اصلا نیازی نبود که از اول به سراغ تفحصات اخلاقی بروید.

منبع: دنیای اقتصاد




نظرات 0