محور : اندیشمندان اقتصادی
روبرت مورفی، مترجم: یاسر میرزایی
علم اقتصاد نحوه نگاه جدیدی به جهان است. اگر شما اقتصاد بیاموزید میتوانید وقایع را به گونهای ببینید که همتایانتان نمیبینند. شما به الگوهایی توجه میکنید که آنها از آن چشم میپوشند. توانایی اندیشیدن مثل اقتصاددانان یکی از مؤلفههای اساسی آموختن علم اقتصاد است. تنها با این نحوه تفکر است که شما میتوانید دریابید جهان چه طور کار میکند. چه بخواهید تصمیماتی قابل دفاع در حوزه اندیشههای سیاسی بگیرید و چه بخواهید از پس امور این دنیایی و دخلوخرج خانه برآیید، باید اول مقدمات اقتصاد را بدانید.
اندیشمندان خلاق و دقیق در طول تاریخ بشر، شاخههای مختلف مطالعه جهان را توسعه دادهاند. هر شاخهای نگاه خود را به عنوان تاریخ پیش از ما عرضه میکند. برای آموزشی کامل، باید با مهمترین یافتههای هر حوزه آشنا شد. اقتصاد خود را به عنوان یکی از غنیترین علوم اثبات کرده است. یک انسان عاقل و بالغ نه تنها باید جبر بداند، دانته را بشناسد و از فتوسنتز سر در بیاورد بلکه باید توضیح دهد چه میشود که قیمتها بالا میرود.
هر موضوعی که مورد مطالعه قرار گیرد ترکیبی است از دانشی که مختص استفاده خاص در آن زمینه است و همچنین دانشی که به درد استفادههای روزمره میخورد. مثلا یادگیری ستارهشناسی اگرچه به طور ویژه برای شناخت جهان مفید است، اما میتواند به شما وقتی در بیابانی اطراف شهر گم شدهاید نیز کمک کند. یا مثلا ریاضیات را در نظر بگیرید. اگرچه یادگیری محاسبات پیشرفته تنها برای متخصصان مفید فایده است، اما ندانستن اصول اولیه ریاضیات، پیشبرد امور در جامعه را با مشکل مواجه میکند.
>>>
محور : اندیشمندان اقتصادی
روبرت مورفی، مترجم: یاسر میرزایی
علم اقتصاد نحوه نگاه جدیدی به جهان است. اگر شما اقتصاد بیاموزید میتوانید وقایع را به گونهای ببینید که همتایانتان نمیبینند. شما به الگوهایی توجه میکنید که آنها از آن چشم میپوشند. توانایی اندیشیدن مثل اقتصاددانان یکی از مؤلفههای اساسی آموختن علم اقتصاد است. تنها با این نحوه تفکر است که شما میتوانید دریابید جهان چه طور کار میکند. چه بخواهید تصمیماتی قابل دفاع در حوزه اندیشههای سیاسی بگیرید و چه بخواهید از پس امور این دنیایی و دخلوخرج خانه برآیید، باید اول مقدمات اقتصاد را بدانید.
اندیشمندان خلاق و دقیق در طول تاریخ بشر، شاخههای مختلف مطالعه جهان را توسعه دادهاند. هر شاخهای نگاه خود را به عنوان تاریخ پیش از ما عرضه میکند. برای آموزشی کامل، باید با مهمترین یافتههای هر حوزه آشنا شد. اقتصاد خود را به عنوان یکی از غنیترین علوم اثبات کرده است. یک انسان عاقل و بالغ نه تنها باید جبر بداند، دانته را بشناسد و از فتوسنتز سر در بیاورد بلکه باید توضیح دهد چه میشود که قیمتها بالا میرود.
هر موضوعی که مورد مطالعه قرار گیرد ترکیبی است از دانشی که مختص استفاده خاص در آن زمینه است و همچنین دانشی که به درد استفادههای روزمره میخورد. مثلا یادگیری ستارهشناسی اگرچه به طور ویژه برای شناخت جهان مفید است، اما میتواند به شما وقتی در بیابانی اطراف شهر گم شدهاید نیز کمک کند. یا مثلا ریاضیات را در نظر بگیرید. اگرچه یادگیری محاسبات پیشرفته تنها برای متخصصان مفید فایده است، اما ندانستن اصول اولیه ریاضیات، پیشبرد امور در جامعه را با مشکل مواجه میکند.
همین داستان در مورد اقتصاد نیز وجود دارد. بسیار جذاب است که بدانیم اصولی بنیادین یا «قوانینی» وجود دارد که عملکرد هر اقتصادی را توضیح میدهد، خواه این اقتصاد روم باستان باشد، خواه اتحاد جماهیر شوروی و خواه روستایی آزاد در غرب وحشی. علاوه بر این اقتصاد راهنماییهای فراوانی نیز برای تصمیمات روزمره شما دارد. دانش اقتصاد به خودی خود شما را ثروتمند نمیکند، اما قطعا جلوی فقیر شدن شما را خواهد گرفت.
اقتصاددانها نگاهی واحد به جهان دارند. جمعیتی را تصور کنید که منتظر سوار شدن به قطار در یک شهربازی هستند. زیستشناسی که این تصویر را میبیند به این توجه میکند که مردم وقتی میخواهند برای سوار شدن تصمیم بگیرند، عرق میکنند. یک فیزیکدان به این نکته توجه میکند که اولین قله باید بلندترین باشد. یک جامعهشناس احتمالا به این توجه میکند که مسافران را میتوان در گروههای نژادی خاص طبقهبندی کرد. و یک اقتصاددان به این نکته توجه میکند که صفوف مربوط به کابین اول و آخر شلوغترین صفوف است به این دلیل که گرچه مردم دوست ندارند منتظر بمانند، اما دوست دارند در ابتدا یا انتهای قطار باشند.
نحوه نگاه اقتصاددان همیشه و در هر موقعیتی مناسب نیست. در یک زمین فوتبال یا در یک مجلس جشن، احتمالا درسهای اقتصاد چندان راه به جایی نمیبرد، اما در زندگی روزمره شخصی، شما با موقعیتهای با اهمیت بسیاری مواجه میشوید که تصمیمگیری در آنها نیازمند دانستن اقتصاد است. واجب نیست که همه اقتصاددان شوند؛ اما بر همه واجب است که بدانند چه طور شبیه اقتصاددانان فکر کنند.
حوزه و مرزهای علم اقتصاد
این اشتباهی رایج میان مردم است که گمان میکنند «اقتصاد مطالعه پول است.» بله، قطعا اقتصاد حرفهای زیادی دارد که در مورد پول بزند و در حقیقت یکی از اهداف اصلی علم اقتصاد این است که تفاوت قیمت کالاها و خدماتی (که به صورت واحدهای پولی نشان داده میشود) که در بازار وجود دارد را توضیح دهد.
بر خلاف این اشتباه رایج، اقتصاد بسی گستردهتر از صرف مطالعه پول است. در وسیعترین حوزه، اقتصاد را میتوان مطالعه مبادلات تعریف کرد. این مبادلات شامل هر چیزی است که در شرایط بازار رخ میدهد، چه آنجا که فروشنده شیئی فیزیکی را تقدیم میکند یا خدمتی را ارائه میکند و در عوض خریدار معادل پولیاش را تسلیم میکند؛ چه آنجا که تهاتر یعنی مبادله بیواسطه و بینیاز از پول کالاها یا خدمات صورت میگیرد.
اگر بخواهیم افراطی باشیم، علم اقتصاد حرفهایی نیز درباره «شخص تنها و جداافتادهای» دارد که کارهایی برای ارتقای وضعیت خود میکند. این وجهه از اقتصاد، اغلب «اقتصاد کروزوئه» خوانده میشود، ملهم از شخصیتی داستانی که کشتیاش غرق میشود و در جزیرهای ظاهرا متروک گرفتار میشود. در این وجهه از علم اقتصاد است که میآموزیم حتی یک انسان جداافتاده نیز «اقتصادی» عمل میکند، زیرا او نیز آنچه طبیعت نصیبش کرده را بر میگیرد و وضعیت موجود را چنان «تغییر میدهد» تا محیطی راحتتر برای خود
فراهم کند.
فضای حاکم بر تمام مثالهای مربوط به تبادل، مفهوم «کمیابی» است. کمیابی میتواند به صورت موجز با این مشاهده توضیح داده شود که منابع محدودند و نیازها نامحدود. حتی بیل گیتس هم مجبور است سبک و سنگین کند؛ او نمیتواند هر کاری که میخواهد بکند. اگر او همسرش را به رستورانی مجلل ببرد، گزینههایش را کم کرده است (هر چند مقدار آن کم است) و از توانایی خود برای خرید چیزهای دیگر در آینده کاسته است. ما میتوانیم این وضعیت را این گونه توصیف کنیم «بیل گیتس باید در منابعاش صرفهجویی کند چون آنها محدودند.»
این حقیقت جهانی کمیابی است که منجر به آن چیزی میشود که مردم «مساله اقتصادی» مینامند: به عنوان یک جامعه، ما باید چه کالاها یا خدماتی را با توجه به منابع محدود در دسترسمان تولید کنیم؟ علم اقتصاد میگوید مالکیت خصوصی این مساله را حل میکند، اما پیش از آن باید به این نکته توجه کرد که این «کمیابی» است که منجر به پیدایش مساله شده است.
هشدار میدهم که اقتصاد تنها «انسان خیالی اقتصادی» را مورد مطالعه قرار «نمیدهد» که تنها در پی کسب داراییهای مادی یا پول درآوردن بیشتر است. این اشتباه رایج دیگری است که علم اقتصاد گرفتار آن است. متاسفانه این کلیشه حقایقی نیز در خود دارد زیرا مدلهای اقتصادی برخی از اقتصاددانان تنها با مردمی موهومی کامل میشود که خودخواهند و تنها آنگاه نوعدوستانه عمل میکنند که مجبورند، اما تنها بخشی از اقتصاددانان چنین میاندیشند. آن اقتصادی که ما از آن حرف میزنیم وابسته به مردم ناخن خشک نیست؛ قواعد این علم همانقدر راجع به مادر ترزا برقرار است که در مورد دونالد ترامف قابل اعمال است.
علم اقتصاد از این منظر به کارگران نمیگوید که باید به سراغ آن کاری بروند که پول بیشتری میدهند، به صاحبان کسبوکار هم نمیگوید که تنها مسائل تجاری باید اعمالشان را جهت دهد. بار دیگر تاکید میکنم که در این علم حرف از هیچ «انسان اقتصادی» نیست؛ هر چه هست قواعدی است که انتخاب مردم واقعی در مواجهه با کمیابی را توضیح میدهد. این قواعد متوجه این حقیقت هست که نیازهای مردم مواجه با منابع محدود است، اما این قواعد آنقدر گسترده هست تا همه نیازهای مردم را پوشش دهد.
علم اقتصاد سعی میکند نحوه مبادله کردن مردم را مطالعه کند و توضیح دهد. یک ملاح میخواهد مقداری چوب با دو سنگ چخماق «مبادله کند» تا آتشی برای گرم شدن به دست آورد و یک مبلغ مذهبی میخواهد فراغت خود را «مبادلهکند» تا در عوض سفری پرزحمت به جنگلی دوردست را به جان بخرد که ساکنان آن در تمام عمرشان کتاب مقدس ندیدهاند. یک نظریه کامل از مبادلات باید این مثالها را نیز پوشش دهد نه این که تنها به این مثال آشنا قناعت کند که دلالی 200 سهم را به 2000 دلار میخرد.
منبع: دنیای اقتصاد