محور : اقتصاد
1- روابط سلطهجویانه
نخستین رهآورد دکترین لیبرال - سرمایهدارى، تاثیرى است که بر نوع روابط اجتماعى مىگذرد و روابط برادرانه و همسان انسانى را بهروابطى برترى طلبانه و خودکامه تبدیل مىکند، از نوع روابطى که میان دو طبقه "اقلیت فرادست" و "اکثریت فرودست" وجود دارد. براساس تاثیرهاى فکرى، فرهنگى و اخلاقى که نظام سرمایهدارى در انسانها مىگذارد (برخى از آنها در بخش نخست مقاله مورد بررسى قرار گرفت) و روحیه طغیان و خودکامگى که بر مال اندوزان سایه مىگسترد، پایگاه اصلى روابط اجتماعى را ویران مىکند. یعنى باور انسانها و ایمان بهارزش و کرامت انسانى، یا کمرنگ مىشود و یا بکلى رنگ مىبازد. این ایمان با ملاکهاى سرمایهدارى، مفهومى نمىتواند داشته باشد. براساس همین تفکر و احساسها در جامعه سرمایهدارى، روابطى غیر انسانى، حاکم است، روابطى صرفا اقتصادى و براصل "سودآورى".
بیگمان سلامت جامعه، نخست در نوع روابط اجتماعى نهفته است. نوع روابط اگر براساس باور انسانها و پذیرش ارزش واقعى همه مردم، استوار گردد و در چهارچوب قانون (بهعنوان مدافع حقوق همگان) صورت گیرد، و بالاتر نیز صعود کند و بالاتر از قانون، حتى مبانى ارزشى و اخلاقى، معیار قرار گیرد، سلامت جامعه بطور بنیادى، تضمین شده است. اینگونه روابط، از هر گونه ستمبارگى میان افراد جلوگیرى مىکند، از تحمیل اندیشه و استبداد فکرى مانع مىگردد، ریشه هرگونه سلطهجویى و تعالىطلبى را مىسوزاند، رابطه طبقاتى و براساس تبعیضهاى ناروا پدید نمىآید و اهرمهاى قدرت اقتصادى و سیاسى، بهصورت ابزارى در دست ثروتمندان قرار نمىگیرد.
>>>
محور : اقتصاد
1- روابط سلطهجویانه
نخستین رهآورد دکترین لیبرال - سرمایهدارى، تاثیرى است که بر نوع روابط اجتماعى مىگذرد و روابط برادرانه و همسان انسانى را بهروابطى برترى طلبانه و خودکامه تبدیل مىکند، از نوع روابطى که میان دو طبقه "اقلیت فرادست" و "اکثریت فرودست" وجود دارد. براساس تاثیرهاى فکرى، فرهنگى و اخلاقى که نظام سرمایهدارى در انسانها مىگذارد (برخى از آنها در بخش نخست مقاله مورد بررسى قرار گرفت) و روحیه طغیان و خودکامگى که بر مال اندوزان سایه مىگسترد، پایگاه اصلى روابط اجتماعى را ویران مىکند. یعنى باور انسانها و ایمان بهارزش و کرامت انسانى، یا کمرنگ مىشود و یا بکلى رنگ مىبازد. این ایمان با ملاکهاى سرمایهدارى، مفهومى نمىتواند داشته باشد. براساس همین تفکر و احساسها در جامعه سرمایهدارى، روابطى غیر انسانى، حاکم است، روابطى صرفا اقتصادى و براصل "سودآورى".
بیگمان سلامت جامعه، نخست در نوع روابط اجتماعى نهفته است. نوع روابط اگر براساس باور انسانها و پذیرش ارزش واقعى همه مردم، استوار گردد و در چهارچوب قانون (بهعنوان مدافع حقوق همگان) صورت گیرد، و بالاتر نیز صعود کند و بالاتر از قانون، حتى مبانى ارزشى و اخلاقى، معیار قرار گیرد، سلامت جامعه بطور بنیادى، تضمین شده است. اینگونه روابط، از هر گونه ستمبارگى میان افراد جلوگیرى مىکند، از تحمیل اندیشه و استبداد فکرى مانع مىگردد، ریشه هرگونه سلطهجویى و تعالىطلبى را مىسوزاند، رابطه طبقاتى و براساس تبعیضهاى ناروا پدید نمىآید و اهرمهاى قدرت اقتصادى و سیاسى، بهصورت ابزارى در دست ثروتمندان قرار نمىگیرد.
در نظامهاى سرمایهدارى، سرمایهداران بهاهرم اصلى قدرت یعنى سرمایه، مجهز مىشوند و بههیچیک از معیارهاى محدود کننده قدرت، تن نمىدهند. نه قانون را مىپذیرند (آنگاه که برخلاف منافع آنان باشد) و نه اخلاق انسانى را پذیرا هستند; زیرا که اخلاق انسانى والهى، با اخلاق سرمایهدارى، تضاد ماهوى دارد. از اینرو ماهیت روابط راقدرتمدارىوسلطهجویى تشکیل مىدهد.
بنابراین مىتوان گفت که بالاترین و شومترین رهآورد اجتماعى سرمایهدارى، طاغوتگرى و بعد استکبارى آنست. همین خوى و خصلتى که در همه خودکامان و حاکمان غیر الاهى و مستبدان تاریخ وجود داشته و بشریت را بهبردگى کشیده است. پیامد حتمى این نگرش، تقسیم جامعه بهدو طبقه "سلطهطلب" و "تحتسلطه" و پیدایش جامعه طبقاتى با روابطى ظالمانه است.
انالانسان لیطغى ان راه استغنى (1) : خیر، آدمى طغیان مىکند. همینکه خود راتوانگر (و ثروتمند) بیند.
«... قدرت، روش را در روابط عمومى و خصوصى و در طبیعت ارتباط کارى، تعیین مىکند. ارتباطى که حرکت زندگى را بهحرکت قدرتمندان، تفسیر مىنماید و ضعیفان را جز پژواک بیچاره و ناچیزى نمىداند که همه چیز خود را از قدرتمندان الهام مىگیرند، و جز با ارادهاى پایمال و مقهور اراده طاغیان حرکتى نمىکنند... و گاه کار تنها بهاینجا تمام نمىشود که مستضعفان در برابر اراده قهار مستکبران، احساس ناچیزى و حقارت کنند، بلکه در اینجا باورى سرکش در ذهن قدرتمندان وجود دارد که مىگوید: ضعیفان توان تعیین سرنوشتخویش، و انتخاب باورها (اصول پذیرفتنى)، و پویش در زندگى را خود بخود ندادند، و باید درباره امور مربوط بهعقیده و زندگى و سرنوشت، اختیار خود را - دربست - بهدست آنان بدهند ...» (2)
به خاطر این پیامدهاى ضد الاهى و ناانسانى مالاندوزى است که در ادیان و بویژه در اسلام، با خصلتهاى سرمایهدارانه مبارزه شده است; زیرا که این روحیه تعالى طلبى و سلطهجویى، با ماهیت تفکر الاهى اسلام ناسازگار است:
تلک الدار الاخرة نجعلها للذین لایریدون علوا فىالارض و لافسادا و العاقبة للمتقین (3)
این سراى آخرت را از آن کسانى ساختهایم که در این جهان نه خودمان برترى جویى هستند و نه خواهان فساد و سرانجام نیک از آن پرهیزگاران است.
و بىتردید این روحیه در رابطه با انسانها، از داشتنهاى افراطى و قدرت اقتصادى ریشه گرفته است.
الذى جمع مالا و عدده. یحسب ان ماله اخلده (4)
آنکه مالى گرد آورد و بهشمارش آن پرداخت، مىپندارد که دارایىاش جاویدانش گرداند.
امام على«ع»: اما الاغنیاء من مترفة الامم، فتعصبوا الاثار مواقع النعم، فقالوا: نحن اکثر اموالا و اولادا ... (5)
توانگران شادخوار هر امت (و جامعه)، نسبتبهموقعیتخود در برخوردارى از نعمتهاى الاهى، تعصب ورزیدند (و آن را از خویشتن دانستند و بس مهم شمردند)، و گفتند: «ما اموال و فرزندان بیشترى داریم، و ما عذاب نخواهیم شد».
حتى رویارویى سرمایهداران با آیینهاى الاهى و با هر اندیشه و هدایتى، براى همین حس خودبرتر بینى است:
و ما ارسلنا فى قریة من نذیر الا قال مترفوها: انابماارسلتم بهکافرون و قالوا: نحن اکره اموالا و اولادا، و ما نحن بمعذبین (6)
در هیچ شهرى بیم دهندهاى (پیامبرى) را بهرسالت نفرستادیم مگر اینکه شادخواران آن گفتند: ما بهاین دین که براى ابلاغ آن آمدهایداعتقادنداریم. وگفتند: مااموال و فرزندان بیشترى دادیم و ما عذاب نخواهیم شد. «مترفوها در این آیه بهمعناى جباران و توانگران و مرفهان است» (7)
استکبار و طغیان سرمایهدارى بدانجا مىرسد که همه ارزشها را در ثروت مىداند و بههمه فضیلتها و نیکیها به دیده کاستى مىنگرد:
لقد سمع الله قول الذین قالوا: ان الله فقیر و نحن اغنیاء ... (8)
خداوند گفته کسانى را شنید که گفتند: خدا فقیر است و ما سرمایهدار و ثروتمندیم ... و این اوج استکبار و خود بزرگبینى است که نسبتبه خالق کاینات چنین بیندیشند و چنین سخنى بر زبان آورند.
پیامبران الاهى را نیز چون از طبقات محروم بودند، به هیچ مىگرفتند و اندیشهها و گفتار آنان را بىارزش مىپنداشتند:
و قالوا لولا نزل هذاالقرآن على رجلمن القریتین عظیم. (9)
گفتند چرا این قرآن بر مردى از بزرگ مردان آن دو قریه نازل نشده است.
و قال لهم نبیهم: انالله قدبعث لکم طالوت ملکا قالوا: انى لهالملک علینا؟ و نحن احق بالملک منه و لم یؤت سعة من المال... (10)
پیامبر ایشان (بنىاسرائیل) بهآنان گفت: خداوند طالوت را پادشاه شما قرار داد، گفتند: چگونه مىتواند بهپادشاهى برسد، در صورتى که ما براى پادشاهى از او شایستهتریم، او که مال فراوانى ندارد...
در اندیشه لیبرال - سرمایهدارى، معیار و محور براى هر کار و هر چیز، مال استحتى پستها و مسئولیتهاى دشوار اجتماعى با این معیار داده یا گرفته مىشود. و بدینسان تعالى طلبى سرمایهداران بدانجا مىرسد که دینشان و خدایشان را اموالشان مىدانند:
پیامبر«ص»: فوا عجبا لقوم الهتهم اموالهم (11)
شگفتا از مردمى که معبودهاى ایشان مالهایشان است.
از اینرو مىنگریم که در تعالیم اسلامى، "غناى کفافى"، زندگى آرمانى و اسلامى شمرده شده است، یعنى زیستى که از حد فقر و کمبوددارى بگذرد و بهحد بسندگى و کفاف برسد، و بهمرز تکاثر و زیادهدارى نزدیک نگردد و گرفتار عوارض و معایب سرمایهدارى نشود، و این بهترین زندگى شناخته شده است.
امام سجاد «ع»: اللهم انى اسئلک خیرالمعیشة، معیشة اقوى بها على جمیع حاجاتى، و اتوصل بهاالیک فىحیاة الدنیا و فىآخرتى، من غیران تترفنى فیها فاطغى، او تقترها على فاشقى ... (12)
خدایا از تو معیشتى نیک خواهانم: معیشتى که با آن همه نیازمندیهایم را برآورم، و در زندگى این دنیا و در آخرتم با آن بهقرب تو برسم، بىآنکه هر اغرق در نعمتسازى تا سر بهطغیان بردارم، یا بهاندازهاى آن را اندک بدهى (فقر و کمبود) که گرفتار بدبختى شوم...
اموال از نظر راهنمایان الاهى ابزار و وسیلهاى براى تامین زندگى مقتصدانه همه انسانهاست، و وسیله اثبات هیچ ارزشى از آن دست ارزشهایى کاذب و منفى در تفکر سرمایهداران نیست.
2- سرمایهدارى و قوانین اجتماعى
تعادل جامعه و توازن میان منافع و حقوق افراد، و ارتباط معقول میان "حق" و "تکلیف"، در پرتو قانون، صورت مىپذیرد و بدون حاکمیت قانون اجتماعى سالم و منسجم و متوازن، پدید نخواهد آمد. قانون است که باید حس افزونخواهى و آزمندى گروههایى را محدود کند، و ابزار قدرت افرادى را که مایه تجاوز و سلطه است، در هم بشکند و انواع تجاوزگریها را مهار کند، و همه را به انجام وظیفه و تکلیف خویش در جامعه تشویق کند و یا ملزم سازد و بدینگونهها همگان را بهحق خویش برساند.
تودههاى مردم، قانون دوست هستند; زیرا که در پرتو قانون مىتوانند از شرآفرینى قدرتمندان و متمکنان، در امان بمانند و قانون، تنها مدافع آنهاست در برابر گروههاى تجاوزگر; لیکن قدرتمندان بویژه سرمایهداران، قانون را باور ندارند، و همواره و با همه ابزارها بهقانونشکنى مىپردازند، و با نفوذ در مراکز اجراى عدالت و قانون، آن را دگروار تفسیر مىکنند، و یا آشکارا زیر پا مىنهند و بهظلم و تجاوز بهحقوق انسانها ادامه مىدهند.
سرمایهدارى، تنها قانون سرمایهدارى را مىپذیرد، یعنى قانونى که منافع سرمایهدارى را تضمین کند. امنیت قانونى از نظر سرمایهدارى، امنیت انسانى نیست; بلکه امنیت اشکال سرمایهدارى است، امنیت انواع انحصارگرایى و تشکیل سازمانهاى اقتصادى چون "کارتل" و "تراست" است، امنیت نرخگذارى انحصارى و سودجویانه و خود سرانه است که تنها منافع سرمایهگذاران را تامین کند یا امنیت انواع "تولید" استحتى تولید کالاهایى که زیانبار است چون تولید سلاحهاى شیمیایى، میکربى یا تولید کالاهاى غیر مفید و یا زیانآور نظام لیبرال - سرمایهدارى، هر چه را سودآور استباید با امنیتخاطر و خیال راحتبتواند تولید کند، گرچه براى انسانها زیانبار باشد یا محیط زیست را بیالاید و یا منابع را آلوده کند و یا بپایان برساند.
سرمایهدارى مىگوید:
«... آنچه قابل استفاده استباید ساخت، آنچه را بهفروش مىرسد، باید تولید کرد، آنچه را که قدرت نظامى مار را افزایش مىدهد باید بهدست آورد» (13)
در این گردش اقتصادى آزاد، هیچگاه منافع تودهها منظور نمىگردد.
از دید سرمایهدارى، منافع و امنیت انسانها و نسلها باید فداى امنیت این نظام اقتصادى شود. بنابراین قانونى که در پرتو آن باید انسانها طبیعت، گونههاى حیوانى و گیاهى و مجموعه پدیدههاى حیاتى زیست محیطى، سلامتخویش را بیابند، با کارشکنىها و مانع تردستىهاى زربدستان، بهامنیتبراى "رشد سود و سرمایه"، تبدیل مىشود و قانون، جاى خود را بهقانون دلخواه سرمایهدارى مىدهد. این حقیقت تلخ در عملکردهاى سرمایهدارى در تعالیم اسلامى نیک تبیین شده است:
امام صادق «ع»: ... فان مع کثرةالمال تکثر الذنوب الواجبالحقوق (14)
زیادى مال سبب افزایش گناهان در برابر حقوقى است که بر توانگران واجب مىشود (و کمتر توانگرى آن حقوق را ادا مىکند).
«... اینان در مقابل گسترش قسط و عدل ... و حذف الحضارطلبى و ویژه خواهیهاى بىدلیل در زندگى و معیشت، سرفرود نمىآورند; بلکه پیوسته خود مال اختصاص دادن همه چیز بهخود و برترى جویى بر دیگرانند...» (15)
و همین زمینه اصلى قانون شکنى و سرپیچى از هر قانون حق و عدلى است و بگفته «فرانسواپرو»:
«سرمایهدارى نمىتواند در نظام اقتصادى به هیچگونه داورى و قضاوتى تن در دهد ...» (16)
3- سرمایهدارى و آزادى
سرمایهدارى، آزادى انسانى و مشروع را باور ندارد; بلکه آن آزادیى را مىپذیرد که هیچگونه مانع و محدودیتى در راه کارهاى سرمایهدارى پدید نیآورد و همه انواع سرمایهگذارى و تولید و توزیع را آزاد سازد. از اینرو، سرمایهدارى به"اقتصاد آزاد" و "آزادى اقتصادى"، تولید آزاد، توزیع آزاد، نرخگذارى آزاد و مصرف آزاد مىاندیشد. در آزادیهاى انسانى، تنها آن بخشها مطلوب است که بهاقتصاد سرمایهدارى، کمک کند یا فروش و مصرف فرآوردههاى صنعتى را ممکن سازد. چون آزادیهاى مصرفى و شادخوارانه و ریخت و پاشهاى تجملى.
«سرمایهدارى نیاز بهآزادى بىنظام دارد. در حالى که هیچ جامعهاى بدون داشتن معیارها و موازین و بدون شناختن حد و مرز و بدون متعادل ساختن آزادىها قابل زیستن نیست و این اشارهاى است صریح بهتضاد سرمایهدارى و دموکراسى ... » (17)
نظام لیبرال - سرمایهدارى چگونه شعار "آزادى" سرمىدهد حال آنکه اقتصاد جهانى را به طرف «... کاهش مداوم رقابتهاى ملى و بینالمللى کردن باز در سرمایه جهانى توسط بانک جهانى و آژانسهاى دیگر طبقه حاکمه بینالمللى ...» (18) سوق مىدهد و یا «... ترک بازار آزاد بینالمللى و جانشینى قیمت کنترل شده در فرآوردههاى تجارى و سرمایهگذارى ... »(3) را موجب مىشود؟
اگر اینگونه آزادیها در منابع و مراکز اصلى قدرت اقتصادى جامعهها از میان برود، و اقتصاد جهان در دست گروهى خاص قرار گیرد و آزادیهاى اقتصادى ملى و محلى و منطقهاى، جز صورتى بىمحتوا چیزى نباشد، چگونه آزادىهاى دیگر مىتواند مفهوم پیدا کند؟ براساس پیوستگى و ارتباطى که میان بخشهاى گونهگون زندگى انسانى وجود دارد، با حتسلطه درآمدن اقتصادهاى ملى و محلى، دیگر آزادیها نیز محدود مىگردد و یا در راستاى اهداف سلطهاقتصادى سرمایهدارى قرار مىگیرد. و آزادى در بعد فکر و فرهنگ و اندیشه و هنر نیز تحت تاثیر و حاکمیتسلطه اقتصادى خواهد بود. نظام لیبرال - سرمایهدارى، آزادیهایى را تبلیغ و ترویج مىکند که گردونه تولید و مصرف سرمایهداران را پررونق سازد گرچه زیانهاى زیست محیطى و یا انسانى در پى داشته باشد چون مصرف اسرافى و تجملى کالاها و مواد، و نیز زیانهاى طبیعى و اجتماعى اینگونه زندگىها بر کسى پوشیده نیست.
سرمایهدارى بیش از اینها نیز بهآزادى ستیزى دست مىیازد و با هر فکر و فرهنگ و هنر و تکنولوژى و دانشى که پایهها و پایگاههاى سرمایهدارى را متزلزل سازد و یا از نفوذ آن بکاهد و از عدالت و ارزشها بگوید مبارزه مىکند و نسبتبه آنها بسیار بىرحمانه و سرکوبگر است. نوع رفتار نظامهاى سرمایهدارى با کشورهاى جهان سوم که تهیه کننده مواد خام و بازار مصرف مصنوعات آنها هستند، بسیار روشن است و شاهد گویایى بر ناسازگارى سرمایهدارى و آزادیهاى انسانى است.
قرآن کریم، آزادى لگام گسیخته مالاندوزان را چنین تصویر مىکند:
قالوا یا شعیب اصلوتک تامرک ان نترک ما یعبدآباؤنا اوان نفعل فى اموالنا ما نشاء(1)...!
گفتند اى شعیب، آیا نمازت بهتو فرمان مىدهد که ما آنچه را پدرانمان مىپرستیدند ترک گوییم، یا در اموال خود آنچنان که خود مىخواهیم تصرف نکنیم...
چون پیامبران، بر رعایت ضوابط در مسائل مالى فرا مىخواندند، و حس آزمند و افزونخواه ومرز نشناس مال اندوزان را محدود مىساختند و گردش ثروت و فعالیتهاى اقتصادى را در چارچوب ضوابط عدل و حق، قرار مىدادند و از خودسرى و یکهتازى گروهى متکاثر، مانع مىگردیدند و جامعه را از زیر بار تحمیلهاى نارواى آنان آزاد مىساختند، از اینرو سرمایهداران با پیامبران مخالفت مىکردند و بهدرگیرى و ستیز با آنان روى مىآوردند.
همه اهرمهاى فشار و ابزارى را که ثروتمندان بهکار مىبستند تا تودههاى محروم را در تنگنا قرار دهند و آزادیهاى آنان را سلب کنند، در تعالیم انبیاء، محکوم و مردود شمرده مىشد چون احتکار، کم فروشى، گرانفروشى، استثمار، ظلم و انواع انحصارطلبىها و بیعدالتىهاى اقتصادى. و شاید رهایى از این تنگناها در کلیت تعبیر ژرف قرآنى در آیه «اصر و اغلال» نیز نهفته باشد:
الذین یتبعون الرسول النبى الامى الذى ... یضع عنهم اصرهم و الاغلال التى کانت علیهم... (19) : آنان که از این پیامبر امى (مکى) پیروى کنند، پیامبرى ... که بار سنگین و زنجیرهایى را که بدان بسته شدهاند از آنان برمىدارد ...
دام و زنجیرهاى اقتصادى نیز از جمله این «اصرواغلال» است که قرآن کریم، بعثت پیامبر را براى برداشتن این زنجیرها از پاى انسانها و آزادى ایشان از این اسارتها نیز مىداند.
امام على «ع»: اللهم انک تعلم انه لم یکن الذى کان منا منافسة فىسلطان و لا التماس شیئى من فضول الحطام، و لکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فى بلادک; فیامن المظلومون من عبادک، و تقام المعطلة من حدودک... (20)
خدایا! تو خود مىدانى که هدف ما (از حاکمیت و زمامدارى)، رقابتبراى بهدست گرفتن قدرت و نیز خواستارى فزونى مال دنیا نبود، بلکه چنان مىخواستیم که نشانههاى دینت را باز گردانیم، و در سرزمینهاى تو آشکار را دستبهاصلاحات زنیم، تا بندگان ستمدیدهات امنیتیابند، و حدود و اوامر تعطیل شدهات دوباره راه افتد ...
عین همین سخننیزاز حضرت امام حسین«ع» نقل شده است که هدف از تلاشهاى ما امنیت مظلومان و ایجاد محیطى امن و بدور از دلهره براى انسانهاى مظلوم است، یعنى همان انسانهایى که همواره مورد تجاوز زورمندان و طبقات متنفذ اجتماعى قرار مىگیرند. مگر نتیجه و رهآورد اصلى آزادى براى انسانها، ریختن همه ترسها و دلهرهها و نگرانیها نیست؟ این آزادى و رهایى راستین براى جامعه بشرى است نه ادعاهاى نظامهاى سرمایهدارى در آزادى، که کمترین رسالتى براى نجات تودههاى انسانى ندارد. آرى در پرتو امنیت اجتماعى براى ستمدیدگان و قشرهاى فاقد امکانات و بىپشتوانه است که آزادى راستین در جامعه، فروغ مىگسترد و همه انسانها را رهایى مىبخشد، و مال اندوزان سلطهطلب را محدود مىسازد، و در صورت سرپیچى، تصفیه مىکند و آسایش و آزادى واقعى، نصیب مظلومان مىگردد.
4- استثمار
استثمار و بهرهکشى از کارمحرومان، از نا انسانىترین روشهاى سرمایهدارى است. تردید نیست که سرمایههاى کلان، جز از راههاى ظالمانه و استثمارى و نادیده گرفتن حقوق دیگران، گرد نیاید و درآمدهاى عادلانه و مشروع، بهثروتهاى زیاد نمىانجامد.
امام على «ع»: الا فتوقعوا من ادبار امورکم ... ذاک حیث تکون ضربة السیف على المؤمن اهون من الرزق من حله (21)
هان منتظر روزى باشید که نظام اجتماعى شما از هم بپاشد ... و این بههنگامى است که فرود آمدن شمشیر بر سر مؤمن آسانتر است از دستیابى بهدرهمى حلال.
امام صادق «ع»: ... و مطلب الحلال عزیز. (22)
دستیابى به حلال، بسىکمیاب (و دشوار) است
«هیچ انسان آگاهى در این امر، شکى ندارد که "بهرهکشى" و استثمار، یکى از وسایلى است که متکاثران براى جمع کردن مال فراوان بهآن متوسل مىشوند. تکاثر بدون بهرهکشى شدنى نیست، مگر کسى گنج پیدا کند یا از آسمان، سیم و زر بروى فرو بارد. کسانى هم که ثروت بسیار خویش را نتیجه کوشش و تلاش و قدرت فکرى و نبوغ اقتصادى خود مىدانند، درست آن است که این نبوغ بهمعناى نبوغ در شناختن راههاى استثمار و تسلط یافتن برآن است ...» (23)
استثمار، در همه اشکال آن، از مصادیق بسیار روشن ظلم و بىعدالتى است و چون ادیان الاهى در ماهیت و ذات، فراخوان عدالت و ظلم ستیزند، با استثمار، ستیزى آشتى ناپذیر دارند. این موضوع از اصولىترین تعالیم پیامبران است که در آغاز دعوت خویش بهآن پرداختند، و همراه با دعوت بهتوحید و مبارزه با کفر و شرک، با استثمار و ظلم و انواع خیانتهاى مالى، مبارزه کردند:
و یا قوم اوفوا المکیال و المیزان بالقسط و لا تبخسوا الناس اشیاءهم و لا تعثوا فى الارض مفسدین (24) اى قوم! پیمانه و ترازو را تمام و به عدل دهید.
و چیزهاى (کار و کالاى) مردمان را کم بها مکنید، و همچون تبهکاران در زمین به تبهکارى مپردازید.
پیامبران پس از دعوت به توحید، از سالمسازى روابط اقتصادى در جامعه سخن گفتند و با ظلم و استثمار حق مردمان، مبارزه کردند.
در آیه دیگرى این موضوع حیاتى چنین مطرح گردیده است:
«یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره قد جاءتکم بینة من ربکم فاوفوا الکیل و المیزان و لا تبخسوا الناس اشیاءهم و لا تفسدوا فى الارض بعد اصلاحها... (25)
اى مردم! خداى را بپرستید شما را خدایى جز او نیست دلیل آشکارى از پروردگارتان بهسوى شما آمد، پیمانه و ترازو را بهتمام دهید، و بهچیزهاى مردم بهاى کم مدهید، و در زمین پس از اصلاح آن فساد مکنید.
امین الاسلام طبرسى درباره این آیه مىگوید: «و لا تبخسوا الناس اشیاءهم، اى "لا تنقصوا الناس حقوقهم" ...: حق مردم را کم مکنید، و ایشان را از حقوقشان محروم مسازید» (26) .
بخس اشیاء ناس، همان کم گرفتن و کم بها دادن بهاشیاء مردم است و همه گونه بهرهکشى را شامل مىشود. چون روشن است که «جمع مضاف» (اشیاء)، مانند کلمه داراى «ال تعریف»، معناى عموم دارد. بنابراین شاید "اشیاءهم"، بهحسب مناط، کار همه کارگران و مزد آنان را نیز شاملشود.
بنابراین، بخس و کم بهادادن، چنانکه شامل کالاها و موارد مىگردد، شامل کار کارگران و کشاورزان نیز مىشود، و در هر دو زمینه، یکى از شیوههاى سرمایهدارى و ظالمان اقتصادى را با محرومان و مستضعفان، روشن مىسازد; زیرا چنانکه مىشود بهکار کارگر، بهاى لازم را نداد و از مزد او کاست، همچنین مىشود بهمواد خام و کالاهایى که محصول کار کارگران و کشاورزان است، نیز بهاى لازم را نداد و آن را بهقیمت واقعى نخرید. و این «بخس» و کم بها دادن بهکار و کالاى مردمان است که پیامبران همواره از آن نهى مىکردند.
سرمایهدارى با تشکیل شرکتهاى بزرگ و فرا منطقهاى، و سلطه بر بازارهاى جهانى، و خرید و فروش مواد و کالاها، و اعمال شیوههاى انحصارى، از ارزش واقعى کالاها مىکاهد و بهدلخواه، قیمت گذارى مىکند. همچنین سرمایهدارى با اتحاد و همبستگى صاحبان صنایع، مزد کارگران را بهحق و عدل نمىپردازند و با تبانى و دلخواه، سطح دستمزدها را تعیین مىکنند، و بدینگونه بهکار آنان بهاى واقعى پرداخته نمىشود و این استثمار و غصب حقوق و بخس اشیاء ناس است.
همواره در طول تاریخ، این شیوه رفتار اقویا و توانمندان است که بهانواع حقکشىها دست مىیازند و براستى رابطه اقتصادى در جامعه، رابطه آکل و ماکول اقتصادى است:
پیامبر«ص»: ... فیاکل قویهم ضعیفهم!
زورمندان مسلمان ضعیفان را مىخواند ...
فرازهاى پیشیناین سخن پیامبر«ص» چنیناست:
«من بههر حاکم مسلمان یادآورى مىکنم که خدا را فراموش نکند و جانب ضعیفان را بگیرد و همواره در خانهاش بهروى مردم باز باشد و گرنه ضعیفان، ماکول قرار خواهند گرفت و خورده خواهند شد.» امامعلى(ع) ... یاکلعزیزهاذلیلها... (27) نیرومند آنان فرومایه را مىخورد...
موضوع استثمار با تعبیر کلى «ظلم» نیز مطرح گردیده که از مصادیق آن استثمار و کم بها دادن بهکار انسانهاست.
استثمار بطور خاص در احادیث نیز مطرح گردیده و تعبیرهایى کوبنده در آنباره رسیده است:
پیامبر «ص» : من ظلم اجیرا اجره، احبط الله عمله و حرم علیه ریح الجنة... (28)
هرکس درباره مزد کارگرى، ستم کند (بهکم دادن، یا دیر پرداختن)، خدا عمل او را باطل مىکند، و بهشت را براو حرام مىسازد ...
امامصادق «ع»: وصى! رسولالله علیا عند وفاتهفقال: یاعلى: لایظلمالفلاحون بحضرتک ... (29)
پیامبر خدا در هنگام وفات بهعلى «ع» چنین سفارش کرد: اى على مبادا در قلمروى تو بهکشاورزان، ستم رود.
5- واسطهگرى و سودهاى نامحدود بازرگانى
سودهاى نامحدود در مبادلات و آزادى در نرخگذارى با روشهاى انحصاراتى و واسطهگریهاى اقتصادى، از مشکلات اصولى اقتصاد امروز جامعه بشرى و از راه کارهاى سرمایهدارى است. سرمایهداران با هزینه کردن نقدینههاى سرگردان و فراوان خویش، یا بهواسطه گرى مىپردازند و یا باء;ع.ؤؤ نرخگذارى آزاد و سودهاى ناعادلانه، ثروتهاى کلانى بهجیب مىزنند. نرخگذارى آزاد و بىکنترل که در نظامهاى سرمایهدارى، معمول است و یا واسطهگریهاى گسترده میان صاحبان کالا و مصرف کنندگان، در گرانى قیمتها تاثیر زیاد دارد و بیشتر رشد قیمت و نرخهاى روزافزون، از این دو جریان فاسدپدید مىآید، یعنى نبود کنترل و محدودیت، و تحمیل نرخهاى دلخواه بر تودههاى مصرف کننده.
این شیوه نوعى تحکم و زورگویى است چنانکه امام على «ع» فرموده است:
اعلم ... ان فى کثیر منهم (التجار) ... واقعا للنافع و تحکما فىالبیاعات، و ذلک باب مضرة للعامة ... (30)
بدانکه بسیارى از آنان (بازرگانان و کاسبان) دستبهاحتکار اجناس سودمند و مورد نیاز مىزنند، و در معامله و دادوستد زورگو و خودسرند; و این رفتار بههمه مردم زیان مىرساند ...
این خودسرى و تحمیلها از آزمندى و حس مال پرستى بیشتر در بازرگانى آزاد و لیبرال، ریشه مىگیرد:
امام على «ع»: و اعلم .. ان فى کثیر منهم ضیقا فاحشا(نهجالبلاغه/1017)
بدانکه بسیارى از آنان تنگ چشمى بیش از اندازه دارند.
امامسجاد «ع»: ... اماالذئبفتجارکم، یذمون اذا اشتروا، و یمدحون اذا باعو... (31)
گرگ بازرگانان شمایند، که چون خریدارباشند ازکالا عیبمىجویند، و چونفروشنده باشند بهستایش آن مىپردازند ...
«این تعلیم سجادى بهآن اشاره دارد که رابطه میان وارد کنندگان کالا و مردم، همچون رابطه گرگ و گوسفند است. همین تعبیر، یک جنبه از جنبههاى بهرهکشى و استثمار اقتصادى را براى ما آشکار مىسازد، یعنى نکوهش اجناس و کالاها در هنگام خرید براى پایین آوردن بها، و ستایش آنها در هنگام فروش براى بالا بردن نرخ ...» (32) «این همان شیوههاى تبلیغى براى بازاریابى است، که امروز بهصورتى گسترده در جریان است و شیوههاى امپریالیسم تبلیغى را تشکیل مىدهد، و هزینههاى بسیار کلانى براى آن پرداخته مىشود. تنها در سال 1964، 150 میلیارد دلار صرف تبلیغات شده است و در سالهاى بعد نیز روندى صعودى داشته است.» (33)
شهید آیة الله دکتر سید محمد حسین حسینى بهشتى مىگوید:
«... آن چیزى که دزدى است و منجر مىشود بهاینکه عدهاى بتوانند رگهاى نامرئى براى جذب ارزشهاى تولیدى دسترنج کار مغزى و یدى دیگران، ایجاد و انبار کنند، همین سود سرمایه بازرگانى است. در این سود خرید و فروشها، آن مقدار که در برابر حقالزحمه خریدار و فروشنده، منشى و حسابدار، و کارگر و هزینه تلفن، و امثال آن است جاى اشکال نیست، اما کسى که مىگوید بدین حساب که او هزار تن، خرید و فروش کرده است، فلان مقدار مىخواهد، و اگر صد تن، بود با همان مقدار کار 10% آن سود را مىخواهد، صحیح نیست. این همان سود سرمایه ظالمانهاى است که مردود است... از تتبع قسمت مهم روایاتى که از عصر پیامبر اکرم «ص» و ائمه سلامالله علیهم اجمعین در زمینه آداب تجارت داریم، بهخوبى درمىیابیم که سودى که در کسب براى خود در نظر مىگیرد معادل حقالزحمهاى است که عادلانه باشد... و بیش از این از نظر ماهیت اقتصادى، نوعى ظلم است، و هیچگونه تفاوتى با ربا ندارد ...» (34)
دستیابى بهاینگونه سودهاى ظالمانه، با سیستم مبادلات انحصارى، ممکن مىشود که شرکتها و مؤسساتى بر کل بازارها سیطره یابند، و با اتحاد درباره قیمتها و قیمت گذاریها بهتوافق برسند و رقابتها و رقیبان را از میان ببرند، رقابتهایى که ممکن است در تنزل نرخها یا تصاعد نرخ مواد خام تاثیر داشته باشد و رفاه حال مصرف کنندگان و یا فروشندگان مواد خام (مثلا نفت) را موجب گردد.
«... امروزه بهخوبى مىتوان نشان داد که شرکتهاى چند ملیتى در کشورهاى خود، قدرت اصلى و تعیین کننده در امور اقتصادى و سیاسىاند، و با حرکتبهسوى وحدت استراتژیک و شراکتبا یکدیگر در سرمایه و تولید، بهقدرت اصلى و تعیین کننده در امور اقتصادى جهان و به این سبب در امور سیاسى و نظامى دنیا در آمدهاند ... و این در حالى است که مقاومتهاى محلى و ملى در درون مرزهاى ملى در برابر موج تمرکز سرمایه، روز بهروز ضعیفتر مىشود ...» (35)
در نظام سرمایهدارى، حتى براى از میان برداشتن دیگران، گاه کالاى خود را با قیمتى بسیار نازل مىفروشند و از این طریق، تولید کننده محلى را که رقابتبا این کالا را از دست مىدهد، از میدان بیرون مىکنند. (راپینگ)
این شیوهها و راهکارها با سراسر تعالیم اسلامى در تضاد است زیرا اینگونه امور، مبادله و بازرگانى سالم نیست; بلکه مکیدن خون انسانها و قتل و کشتار عمومى است، کشتارى با سلاحهاى نامرئى کشتار جمعى، و بسیار کشندهتر از سلاحهاى شیمیایى و میکربى.
قرآن کریم، تعبیر بسیار گویایى در این زمینهها دارد، که براستى اعجاز است. قرآن، در آیه "تجارت و تجویز سود تجارى، نخست از ستمکارى و ظلم و بیراهه روى در مبادلات، سخن مىگوید و کلمه جامع «باطل» را بهکار مىبرد:
«لاتاکلوا اموالکم بینکم بالباطل (36)
اموالتان را در میان خود بناحق (راههاى باطل) مخورید».
مراد از خوردن، همین گردش کالا و پولها و انواع داد و ستدهاست. پس از این «اکل بباطل» (که پیشترها در آن باره سخن گفتیم، و آکل و ماکول اقتصادى را اندکى تصویر کردیم در موضوع «استثمار».)، مبادله منطقى و انسانى و اسلامى را مطرح مىکند:
«الا ان تکون تجارة عن تراض منکم(سوره نساء 4/29 و 5)
مگر دادوستدى باشد با رضایتشما (خریدار و فروشنده).
در این فراز، شرط اصلى مبادله اسلامى، رضایت طرفین معامله شمرده شده است که بهضرورت، سودهاى عادلانه را دربر مىگیرد و سودهاى بىحساب و انحصاراتى شرکتهاى سرمایهدارى را مردود مىشمارد; زیرا در اینگونه سودها (که براستى قدرت و اختیار را از خریدار، سلب مىکند و او را بخاطر نبود "آزادى" در رقابت و عرضه کالاهاى متنوع و متفاوت از نظر قیمت) خریدار مجبور مىشود که کالاى خاصى را با نرخ ویژهاى بخرد و در این صورت، هیچگاه رضایت طرفین تحقق نمىیابد. این، «تراضى» نیست; بلکه تنها رضایت فروشنده قوى است و خریدارى ضعیف که کالایى را به چند برابر قیمتخریده است، چگونه مىتواند از نتیجه این داد و ستد، راضى و خشنود باشد؟
پس از این دو فراز، فراز سومى در آیه کریمه آمده است که ماهیت و جوهر اینگونه مبادلات را روشن مىسازد:
«و لا تقتلوا انفسکم(سوره نساء4/29)
و خودهاتان (یکدیگر) را مکشید»
در اینجا براساس رابطه بندها و فرازهاى آیات، این قتل نفس و کشتن افراد یکدیگر را، با نظام مبادلاتى که در دو فراز نخست این آیه، مطرح گردیده است، ارتباط دارد. این قتل، بىتردید، قتل اقتصادى و با سلاح اقتصادى است. یعنى آنگاه که مبادله بصورتهاى ظالمانه و باطل، صورت گرفت و نرخگذاریها آزاد بود، تودههاى مردم بتدریج تهیدست مىگردند و تنها اقلیتسرمایهدار است که سودهاى بىحساب مىبرند و اموال که طبق تعبیر پیامبر بزرگوار اسلام"ص"، در حکم خون است:
«حرمة ماله کحرمة دمه (37) :
احترام مال مؤمن چون احترام خون اوست»
و طبق تعبیر قرآن کریم; مال، عامل پایدارى و استوارى است:
«و لا تؤتوا السفهاء اموالکم التى جعل الله لکم قیاما(3)
اموالتان را که خداوند سبب قوام (برپایى و استوارى) زندگى شما قرار داده استبهدست کم خردان (و ناواردان) مدهید .. ..
این عامل حیاتى از دست اکثریت ربوده مىشود و بهجیب اقلیت روانه مىگردد و اکثریت را دچار کمبود و کمخونى مىسازد و تعادل جامعه بدینسان برهم مىخورد و حیات همگانى، آسیبهاى جدى مىبیند. این است که قتل نفوس پس از مبادله و بازرگانى قرار گرفته است، و بهتعبیر آیةالله شهید سید محمد باقر صدر، عامل حیاتى در جامعه (داد و ستد) بهعامل تباهى و ویرانگرى تبدیل مىشود:
«... ظلم انسان - طبق تعبیر قرآن کریم - که تودهها را از برکات زندگى و خیرات آن، محروم ساخته است، در مبادله نیز سرایت کرده، تا آنجا که مبادله را دگرگون ساخته و تغییر شکل داده است، و آن را وسیله بهرهکشى و پیچیدگى کرده است ... مبادله دیگر وسیلهاى نیست که نیازهاى تودها را برآورده سازد و بهجاى اینکه واسطه بین تولید و مصرف باشد واسطه بین تولید و اندوختن شده است. از این رهگذر وضع ظالمانه مبادله موجب فجایع و انواع بهرهکشىها (استثمار) گردید، بسان همان فجایع و بهرهکشىهایى که اوضاع ظالمانه توزیع در جوامع بردهدارى و فئودالى، یا در جوامع سرمایهدارى و کمونیستى پدید آورد». (38)
این بیدادگریها همه در سایه آزادى اقتصادى لیبرالیستى پدید مىآید و تودهها را مجبور مىکند که بهنرخهاى ساختگى (نه طبیعى) آنان تن دهند و بهمغاک فقر و محرومیت کشیده شوند.
نیز شهید صدر مىگوید:
«... این منع قاطع امام«ع» (در عهدنامه مالک اشتر) از "احتکار"، بهمعناى خواستشدید اسلام نسبتبهاز میان بردن سودهایى است که براساس قیمتهاى ساختگى استوار است، و در جریان احتکار سرمایهدارى پدید مىآید. سود پاک (مشروع)، سودى است که از راه بهاى واقعى مبادله کالا بهدست مىآید و این قیمتى است که براساس سود کالا و مقدار قدرت طبیعى و خارجى آن به دست مىآید، با دور افکندن جریان کمیابى ساختگى که سرمایهداران و بازرگانان محتکر با تسلط بر جریان عرضه و تقاضا آن را ایجاد مىکنند.» (39)
این شیوههاى انحصاراتى را، آیةالله شهید مرتضى مطهرى نیز مردود و نامشروع مىشمارد:
«از نظر اسلام، تشکیل «تراست» قطعا ممنوع است و تشکیل «کارتل» چون بهمنظور ایجاد تضییق و بازار سیاه از لحاظ فروشنده است، ممنوع است.» (40)
6- فرهنگ "سرمایهدارى" فتنههاى اجتماعى و تهاجم فرهنگى
ابرقدرتهاى لیبرال - سرمایهدارى بینالملل، دریافتند که با قدرت نظامى و جنگ نمىتوان بر کشورها، بازارها و منابع ثروت مسلط شد; بلکه نیاز بهسلاح جدیدى است که بهظاهر، صورت اسلحه ندارد و موجب جبههگیرى تودهها نمىگردد. این سلاح، سلاح اقتصادى است که با این ابزار مىتوان بهجنگى نامرئى و به ظاهر صلح جویانه و خیر خواهانه دستیازید و همه ارض مسکون را زیر نفوذ و سلطه درآورد.
دستیابى بهاین سلطه و بهکارگیرى این ابزار، در محیطهاى آرام و قانونمند و با فرهنگهایى پیشرفته و انسانى، امکان ندارد; چه در اینگونه اجتماعات، مردمان آگاهى دارند و بهبررسى پدیدههاى اجتماعى و تحلیل علل رخدادها مىپردازند و دشمنان خلق را در همه چهرهها و رنگها شناسایى مىکنند و پوششها و ماسکها را یک سو مىزنند و ویرانگریها و تباه سازیهاى پنهانى را برملا مىکنند و نقشهها و راهکارهاى فریبکارانه را مانع مىگردند.
از اینرو، سرمایهدارى براى ایجاد زمینه مناسب، با روشهاى گوناگون، آرامش و تعادل و همبستگى جامعهها را برهم مىزند و بهنشر اکاذیب و شایعهسازى مىپردازد، مبانى فرهنگهاى خودى را بهباد تمسخر مىگیرد، معیارهاى اصولى و باورهاى بنیادین جامعه را زیر سؤال مىبرد، و نسلها را بهآنچه خود دارند بدبین مىکند و اصالتهاى خودى و بومى را متزلزل مىسازد. بالاتر از این، بهتحریف مبانى دینى جامعهها نیز مىپردازد و مرز میان خوب و بد و نیک و زشت و انسانى و غیر انسانى و الاهى و شیطانى و عدل و ظلم و حق و باطل و ... برمىدارد بدان پایه که از نادرست درست، و از ناانسانى، انسانى، و از ظلم، عدل، و از ضد ارزشها، ارزشها فهمیده شود و از این رهگذر، سفسطههاى بزرگ، تحقق مىپذیرد و تودههاى مردم درسرگردانى و سردرگمى فرو مىافتند، و زمینههاى تجاوزگرى و ترک تازى صاحبان زر و زور آماده مىشود.
و اینها همه در سایه فتنهگریها و شیوههاى تبلیغاتى ویژهاى صورت مىگیرد که کارشناسان طبق هر جامعه و منطقهاى تهیه مىکنند و از طریق رسانههاى گروهى بویژه مطبوعات، بر سر تودههاى سادهدل انسانى مىریزند.
تاثیرگذارى و نفوذفکرى، با شگردهایى چون: تکرار، مبالغه، دروغ، ارائه نظر بهعنوان حقیقت، تجاهل عمدى و... (41) صورت مىگیرد و فتنهها و تحریفها از مسائل فکرى و فرهنگى آغاز مىگردد و بهدرگیرىهاى درونى و بیرونى و راهاندازى دستهبندىهاى سیاسى، اجتماعى و سرانجام آشوبها و درگیریهاى بزرگ مىانجامد. هدف اصلى از این فتنهگریها، وابستگى روزافزون جامعهها و غفلت از مسائل اصلى و از دست دادن قدرت سیاسى و اقتصادى کشورها است. در قرآن کریم آمده است:
فما آمن بموسى الا ذریة من قومه على خوف من فرعون و ملاهم ان یفتنهم، و ان فرعون لعال فى الارض و انه لمن المسرفین (42)
به موسى نگرویدند جز اندکى از قوم وى، بهسبب ترس از فتنه و ستم فرعون و سران قوم او، و فرعون در زمین برترى طلب بود و از زمره مسرفان.
فتنهها و آشوبهاى ملاء و سران قوم نیز در بازدارى قوم حضرت موسى«ع». چون فتنهانگیزىهاى فرعون بوده است.
پیامبراکرم«ص» در سخنى جامع و عمیق، فتنهانگیزیهاى سرمایهداران را چنین تبیین مىکند:
«سیاتى من بعدى اقوام یاکلون طیبات الطعام و الوانها، و یرکبون الدواب ... یبنون الدور، و یشیدون القصور، و ... الفتنة منهم و الیهم تعود (43)
پس از من اقوامى خواهند آمد که خوراکهاى پاکیزه و رنگارنگ مىخورند، و از وسایلسوارى استفاده مىکنند و خانهها مىسازند و کوشکها مىافرازند ... فتنه از ایشان است و کار ایشان.»
بارى این خاصیتسرمایهدارى مهارگسیخته و اقتصاد آزاد و پیامدهاى جدایى ناپذیر افزونطلبى است که بهفساد و فتنه و قانون شکنى، روىآورد و در قلمرو گستردهتر ناامنى و ناآرامى و جنگ و درگیرى راه بیندازد، آنگاه که بهنفع اقطاب سرمایهدارى باشد.
امام على «ع»: المال للفتن سبب (44)
مال سبب برپا شدن فتنهها (آشوبها) است.
با توجه به زیانهاى بنیادین و خانمانسوز فتنهگرى است که آن را چه بسا از قتل و جنگ زیانبارتر ساخته است. قرآن مىگوید:
الفتنة اشد من القتل (45)
فتنه از قتل، بدتر است.
7- نظام "لیبرال - سرمایهدارى" و محیط زیست
محیط زیست و بیماریهاى آن، و زیانها و ویرانگریهاى تمدن صنعتى نسبتبه"زیستبوم"، براندیشمندى پوشیده نیست; بگونهاى که متخصصان، کره زمین را چون بیمارى مىدانند که دچار بیماریهاى فراوان گشته است. (46) بیماریهایى که در کالبد آن نفوذ کرده و ژرفاى آن را بیمار ساخته و حتى فضا و هواى شناور بر سطح آن را آلوده کرده است. منابع آبى زیر زمینى، آلوده گشته و ریه زمین، یعنى جنگلها و اکسیژن سازان را بهنابودى کشیده است. منابع و ذخائر نهفته در درون آنرا بهپایان نزدیک کرده و بسیارى از گونههاى گیاهى و حیوانى را بهدست نابودى سپرده است. دریاها با همه بىکرانگى، آلوده گشته و ماهیها و جانداران آن، رو بهکاستىهاى فاحش گذارده است. بیماریهایى که دهها هزار سال زمان لازم دارد تا شاید مداوا شود. وضع چنین است که قرآن فرموده است:
ظهر الفساد فى البر و البحر بما کسبت ایدى الناس لیذیقهم بعض الذى عملوا لعلهم یرجعون (47) :
بهسبب اعمال مردمان، فساد درخشکى و دریا آشکار شد تا بهآنان جزاى بعضى از کارهایشان را بچشاند، باشد که باز گردند.
نظام سرمایهدارى، معیار کار خویش را براصل بهظاهر سازنده و اقتصادى، بنا نهاده است.
اصل: «رشد تولید براى رشد مصرف» و «رشد مصرف براى رشد تولید».
همه مشکلات زیست محیطى ما، در پرتو همین اصل پدید گشته است. گردونه ویرانگر "رشد مصرف و رشد تولید" بدون در نظر گرفتن شرایط محیطى، انسانیت کنونى را به مغاک تیرهبختى افکنده و کره زمین را بهمحیطى آلوده و بیمارگونه تبدیل کرده است.
«یکى از عواملى که در ایجاد وضعیت فعلى موثر است، دیدگاه اقتصادى کوتهبینانهاى است که در جهان رواج دارد. این دیدگاه که در مجلات و روزنامههاى اقتصادى غرب بهخوبى مىتوان آن را مشاهده کرد، از درک ظرفیت تحمل نظامهاى اکولوژیک غافل است و تمام روندهاى اقتصادى جهان را بهتغییراتى در تقاضا و درآمد و پسانداز و سرمایهگذارى و رشد اقتصادى و اشتغال و غیره مربوط مىداند و مسئله محدودیتهاى اکولوژیک و رشد و توسعه را در نظر نمىگیرد. راهنماى اقتصاددانان، شاخصهاى اقتصادى است و آنان روندهاى آینده را براساس آمارى که از گذشته دارند، پیشبینى مىکنند بدون اینکه بهمحدودیتهاى طبیعى موجود بر سر راه توسعه، توجه کنند. از نظر آنان رشد تکنولوژى، همه مسائل را حل خواهدکرد ...» (48)
«... در واقع از این دیدگاه نمىتوان گفت که اقتصاد بشر، پیشرفت کرده استبلکه این اقتصاد بهنوعى کسر بودجه مخفى، دچار گشته است. بشر با از بین بردن جنگلها و استفاده بیش از حد از چراگاهها و منابع آب شیرین، تولید خود را بطور مقطعى افزایش داده اما توان بارورى و آینده تولید را بهخطر انداخته است ...»(علائم حیاتى کره زمین 11)
«... سهمگینترین گزندى که بهتمامیت و سلامتى این سرمایه بیولوژیک وارد مىشود; از جانب خود تکنولوژى است. تکنولوژى، ماهیت «خودمنهدم کنننده»اش را در اثرات سوئى که بر محیط زیست مىگذارد، بروز مىدهد ...» (49)
«... هرگز تمدنى، ابزارى چنین ویرانگر که نه تنها یک شهر بلکه یک کره را بتواند بدین وسعتبهویرانى کشد، خلق نکرده بود و همه اقیانوسها بهعلتحرص یا از سهلانگارى بشر، بدینصورت، مسموم نشده و همه موجودات زنده، یک شبه از بین نرفته بودند. هرگز بخاطر معادن سطح زمین اینطور وحشیانه زخم برنداشته بود. هرگز در گذشته، افشانههاى گیسو تا بدین حد، جو را از گاز ازن، تهى نکرده بود و افزایش حرارت، آب و هواى کره زمین را تا بهاین حد مورد تهدید قرار نداده بود...» (50)
اگر نظام لیبرال - سرمایهدارى، از سودجوییها و افزونخواهیها و «هل من منرید» گوییهایش دستبردارد و سلطه خویش را بر فرهنگها، ملتها، آداب و رسومها و هنرها حتى علم و اندیشهها نیز بردارد، و انسانیت را بهخودش و فطرتش واگذارد، انسان راه زندگى خویش را مىیابد و از اینهمه مصرف و اسراف که علت آلودگى و تمام شدن منابع است، دورى مىگزیند و راه میانهروى و اندازهدارى و بسندگى را در پیش مىگیرد; لیکن زیست اشرافى و سرمایهدارى، و تبلیغ این نوع زندگى که باعث رونق مصرف و بازار کالاهاى صنعتى است، مانع حرکت فطرى و زندگى طبیعى انسانهاست.
«... چیز دیگرى را که در غرب، ناخوشایند مىبینیم، موضوع تبلیغ کالا و بازاریابى است. تبلیغات تجارى با استفاده از بلاهتبشرى، بهصورت هنرى مستظرفه درآمده است. در حالىکه دو سوم جمعیت دنیاى کنونى، محتاج ابتدایىترین حوائج زندگى هستند، بهضرب تبلیغات، کالاهاى غیر لازم را بهخود مردم مىدهند. این یکى از وجوه زشت جامعه متمدن است ...» (51)
براستى این تعبیر «فرانسوا پیرو» اقتصاددان فرانسوى، درباره راهکارهاى سرمایهدارى، از ژرفایى و بینشگرایى شگرفى برخوردار است:
«نظام سرمایهدارى، مىساید و فاسد مىکند. سرمایهدارى، مصرف کننده عظیم عصاره زندگى است، عصارهاى که سرمایهدارى، تمایلى بهقوام آن ندارد...» (52)
راهکارهاى تباهکارانه "لیبرال - سرمایهدارى" و زیست مسرفانه مالاندوزان در زمین، برخلاف سنت آفرینش و سلامت زمین و قانونمندیهاى الاهى حاکم برآن است. قرآن، سرمایهداران را باخصلتهاى ضد انسانى و زیستبومستیز آنان، یاد مىکند چون: «مسرفان» و «مترفان»، و این روشنگر آن حقیقت است که اسرافکارى و تضییع و تباهسازى مواد و منابع، خلاف قانون الاهى و حیات سالم انسانى است. کارى که شیوه جدایىناپذیر "سرمایهدارى" است. پس این اسراف و اتراف و شادخوارى است که جامعه بشرى را بهتباهى مىکشد.
اتراف، فراخى و زیاد داشتن نعمت است ... و «مترفون» یعنى کسانى که نعمت و مکنت گسترده دارند و از انواع امکانات رفاهى و مصرفى بهرهمندند پس قرآن کریم، با بهکار بردن واژه «مترفون» و «مترفین» و مشتقات آن، زندگى گروه تنعم پرستخوشگذران را بههمراه آثار بد اینگونه زندگى، بهسختى مورد نکوهش قرار مىدهد.
و اذا اردنا ان نهلک قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها ... (53) :
هرگاه بخواهیم مردم سرزمین (قومى) را نابود کنیم، توانگران شادخوار را (به عبادت و عدالت) امر مىکنیم، پس آنان بهفسق کردن او نافرمانى و کجروى) مىپردازند (و سبب نزول عذاب مىشوند)...
قرآن کریم با بکار بردن این دو واژه، نوع زیست ویرانگر این طبقه را روشن مىسازد و آثار زیانبار محیطى آن را گوشزد مىکند.
آمارها زبان گویایى دارد:
«به پیشبینى برنامه «فین اشتاین» براى گرسنگى جهانى در دانشگاه براون، اگر جمعیت جهان را عمدتا با دانه و سبزى تغذیه کنیم، در حال حاضر، غذاى کافى براى تامین کالرى موردنیاز شش میلیارد نفر که بهتوصیه سازمان، روزانه 2350 کالرى براى هر فرد است، وجود دارد ... از 145 میلیون تن دانهاى که بهحیوانات خورانده مىشود، فقط 21 میلیون تن گوشت، جوجه و تخممرغ تولید مىشود. چه اتلاف خارقالعادهاى از خاک، آب، کود، حشرهکش و انرژى!! و تمام اینها براى چه؟ براى افزایش حملههاى قلبى، فربهى و سکته و ... چنین زندگى مسرفانهاى ، دلیل عمده کاستى لایه اوزن، گرم شدن کره زمین، آلودگى هوا، آب و خاک و ... است. هر آمریکایى، بیست تا صد برابر هر یک از ساکنان جهان سوم، تولید آلودگى مىکند و نوزادان ثروتمند امریکایى، هزار بار بیش از همتایان خود در بنگلادش یا پاکستان موجب آلودگى مىشوند. شهروندان کانادایى نیز از این شیوه زندگى افراطى همسایه جنوبى خود تقلید مىکنند و اغلب شهروندان کشورهاى پیشرفته نیز همین روش را دنبال مىکنند...» (54)
یاد کردیم که قرآن کریم، مالاندوزان افراطى را با صفت "اسراف" یاد مىکند و انسانها را از پیروى از شیوه عمل و تفکر آنان باز مىدارد:
«و لا تطیعوا المسرفین الذین یفسدون فى الارض و لا یصلحون (55) :
دستور اسراف کنندگان را اطاعت مکنید. همآنان که در زمین فساد مىکنند و بهاصلاح نمىپردازند.
جالب توجه فراز پایانى این آیه است: «ولایصلحون». و این، ضرورت ارتباط اسراف و فساد را آشکار مىسازد. یعنى هیچ جامعه و فرد اسرافکار و مصرفگرایى نمىتواند بهصلاح و آبادى و بهینهسازى و استفاده بهینه از کالاها و مواد، دستیابد بلکه ناگزیر مصرفگرایى مسرفانه، ویرانگر منابع و زیستبوم است همچنین ویرانگر اخلاقهاى انسانى است زیرا که انسانها را در تمام دوران زندگى، بهلذتجویى و کامورى و شادخوارى افراطى مالاندوزانه سوق مىدهد و از تلاش و کوشش براى دستیابى بهارزشهاى والاى معنوى و انسانى باز مىدارد. بارى، این روشهاى افراطى، برخلاف سنتهاى الهى است.
قرآن، آدمیانرابه آبادانى زمین فراخوانده است:
... هو انشاکم من الارض و استعمرکم فیها... (56)
او شمار را از زمین پدید آورد و خواست تا بهآبادانى آن بپردازید...
نظام لیبرال - سرمایهدارى، با مصرفگرایى شخصى و رواج آن در سطح اجتماعات، بهویرانى و تخریب زمین و منابع آن دست مىزند حال آنکه قرآن کریم، زمین را مهد (گهواره) و مستقر آرامگاه و«قرار» (مکان امن و آرامش) نامیده است:
الذى جعل لکم الارض مهادا ... (57)
کسى است که زمین را آرامگاه (گهواره و بستر) شما ساخت ...
الله الذى جعل لکم الارض قرارا (58)
خداست که زمین را قرارگاه شما ساخت ...
... و لکم فىالارض مستقر (59)
و قرارگاه و جاى برخوردارى شما تا روز قیامت در زمین است.
لیکن "سرمایهدارى"، امنیتحیاتى انسانها را در این بستر مناسب، دچار مخاطره جدى ساخته است.
امام صادق «ع»، درباره ریشهها و علل فسادهاى زاده از سرمایهدارى مىفرماید:
«... و هذا الفساد یتولد من طول الامل و الحرص و الکبر، کما اشار الله عز و جل فى قصة قارون فى قوله: «ولاتبغ الفساد فى الارض ان الله لایحب المفسدین» کانت هذه الخصال من صنع قارون و اعتقاده و اصلها من حب الدنیا و جمعها ... (60)
... و این فساد از آرزوى دراز و آزمندى و تکبر نتیجه مىشود که خداى بزگ در داستان قارون از آن خبر داده است: «در زمین بهتباهگرى مىپرداز، که خداوند تباهگران را دوست نمىدارد» و این خصلتها (آرزوى دراز، آزمندو تکبر)، همه در قارون بود و ریشه آنها دوستى دنیا و مالاندوزى براى دنیاست...
آرى این آزمندى و دنیاطلبى مالاندوزان است که بهزیادهرویها و تجاوزگریها بهحریم انسانها و حریم طبیعت مىانجامد و عصاره زندگى را مىمکد. و در کوتاه سخن اینکه:
سرمایهدارى بهمسئولیتخویش در برابر طبعیت پاینبد نمىماند و در برابر مواهب الاهى متعهدانه رفتار نمىکند.
امام على«ع»:....اتقوا الله فى عباده و بلاده، فانکم مسؤولون حتى عنالبقاع والبهائم (61)
درباره محرومان و شهرها از خدا بپرهیزید، زیرا که شما مسئول هستید حتى درباره آبادیها و حیوانات.
این تعهدى دینى است که حتى بهگونههاى حیوانى نباید ظلم شود و آبایها نباید تخریب گردد و منابع حیاتى نباید بیرحمانه و بدون ملاحظات انسانى، مصرف شود.
8- آینده "سرمایهدارى"
جامعه انسانى، چون دیگر بخشهاى هستى، قانونمند است و از معیارها و ضوابطى پیروى مىکند و فرازگرایى یا نشیبگرایى آن علل و اسبابى دارد و این چگونگى در همه اجتماعات انسانى و همه دورههاى تاریخ وجود داشته است و صعود و سقوط ملتها و تمدنها در چارچوب اصول و قوانینى رخداده است و هیچ پدیدهاى در اجتماعات و امتها، بىعلت و بىجهت و از سر تصادف، پدید نگشته است.
نه پایداریها، توانمندیها، استواریها، شکوهها و تمدنسازىهاى بزرگ بىعلتبوده است، و نه ضعفها، سستىها، هرج و مرجها و نشیبگرائیها، بدون علل یا عواملى بوقوع پیوسته است.
حاکمیت ضوابط و قوانین بر جریان پیدایش ملتها و ظهور تمدنهاست که تاریخ را بهصورت دانش و علم درآورده، و شناخت قوانین و اصول آن را درسآموز آیندگان ساخته است.
علل و عوامل پایدارى و زوال ملتها، در درون اجتماعات و در ژرفناى روان انسانها قرار دارد و در عینیت زندگى و در ماهیت روابط اجتماعى آنان نهفته است. گرچه ملتهایى در طول تاریخ، با عوامل ویرانگر خارجى روبرو گشتهاند; لیکن موقعیت عوامل خارجى و مهاجم، همواره در گروه زمینههاى درونى و تلاشى و انحطاطگرایى داخلى بوده است، و عوامل خارجى آنگاه که در درون و متن جامعهها زمینه یافتند، توانستند بهدرون رخنه کنند و کارى از پیش ببرند و جریانها را دگرگون سزند و دفتر تمدن یا ملتى را ببندند.
اکنون با نگاهى بینشگرا در تمدن صنعتى و جامعه سرمایهدارى کنونى، روشن مىگردد که دارد از درون مىپوسد و رو بهزوال و نیستى مىگذارد. نظام "سرمایهدارى"، افراد انسانى را از درون پوچ و بىانگاره ساخته است و هسته اصلى کیان اجتماعى را تباه کرده و از جوهر مقاومت، سختکوشى، شکیبایى، باورمندى، ارزشگرایى و فداکارى، تهى ساخته است.
افزونطلبى و زیادهخواهیهاى مرزنشناس نظام لیبرال - سرمایهدارى، نخست، موضوعى انسانى است که در اندیشه و درون انسانها نفوذ مىکند و انسانها را از باطن، بهگرایشهاى ماده پرستانه دچار مىسازد. این دگروار شدن ماهیت انسانها و تحریف معیارهاى انسانى در جامعه سرمایهدارى، عامل اصلى و زیربنایى در سقوط تمدن لیبرال - سرمایهدارى است.
شاید برخى از مکاتب اقتصادى چنان پندارند که رشد نظامهاى لیبرال - سرمایهدارى و نیز سقوط و متلاشى شدن آنها، تنها بهعوامل مادى بستگى دارد و عامل انسانى و چگونگى تفکرات آنها را در آن تاثیرى نیست; لیکن موضوع براساس «تصور اسلامى»، مستند بهامورى است که عقیده انسان و تصور او از جهان و تغییرى که در نفوس بشرى حاصل مىشود، از جمله آنهاست. آزمندیهاى نظام سرمایهدارى و متضاد ویرانگر آن، از خواستهاى "سرمایهدارى" حاصل مىشود، و خاستگاه این طلب و خواست، نفس شخص طالب و اخلاق انسانى اوست که با فرهنگ و تصور او از انسان و جهان هدف زندگى وابستگى دارد.
اکنون در این بخش و در فراخور بسیار محدود آن، بهبرخى اصول و معیارها در جامعه و تمدن کنونى اشاره مىشود و وضعیت جامعههاى "سرمایهدارى" ارزیابى مىگردد:
1- عدل ستیزى
نظام سرمایهدارى، بهاصل "عدالت"، پشت کرده و بهظلم و باطل روى آورده است و از همین نقطه نخستین است که اسباب زوال و نابودى خویش را دارد فراهم مىآورد; زیرا اجتماعى که "عدالت محور" نبود و بیداد و باطل، سراسر آن را انباشته و حق و حقوقها پایمال گردد، اجتماعى است از درون، متلاشى و بدون آیندهاى روشن.
اصل عدالت در تفکر اسلامى، قانون عام حاکم بر جهان و بر جامعههاى انسانى است:
امام على«ع»: العدل اساس به قوام العالم (62)
عدالت پایه (و زیربنا) است که پایدارى جهان بهآن بستگى دارد.
در این کلام، از معیار عمومى و قانون عام بهکار رفته در کائنات، سخن رفته است و آن، قانون "عدل" و نهادن هر چیز در جاى مناسب خود است.
امام على «ع»: العدل قوام البریة (63)
عدل مایه پایدارى مردمان است.
در این کلام، عدالت اجتماعى، مطرح شده و "عدل" بهعنوان محور و ضابطه تشکیل جامعه انسانى و مایه استوارى زندگى مردمان یاد شدهاست.
روابطى، عادلانه است که جامعه را بهصورت «ید واحدة» و واحدى منسجم و همگرا درمىآورد و زمینههاى پایدارى و ثبات را فراهم مىکند. روابط ظالمانه، متلاشى کننده روابط اجتماعى و یگانگى و همگرایى است، بصورتى که همه از همه بیم دارند و نسبتبهیکدیگر کینه مىورزند و هرکس در اندیشه خوردن و چاپیدن دیگرى است. اینگونه روابط آکل و ماکولى چگونه مىتواند امتها را منسجم و یگانه و آسیبناپذیر سازد.
چنین جامعهاى و چنین روابطى، از نوع روابط جنگل است و بقاى جنگلى، بر فرض که باشد، بقاى انسانى و تمدن بشرى نیست. بقاى جنگلى، بر اصل زورمدارى و تجاوز، استوار است و تمدن تبعیض و ستم بنیاد "سرمایهدارى" بر همین زورمدارى و سلطهطلبىها استوار گشته است. این مکانیسم و سازوکار براى مدتى مىتواند بر جامعه بشرى حاکم باشد; لیکن پایدار و ماندگار نیست.
و تلک القرى اهلکناهم لما ظلموا و جلعنا لمهلکهم موعدا (64) :
مردمان آن آبادیها را هنگامى که ستم کردند هلاک کردیم، و براى هلاک کردنشان موعدى مقرر داشتیم.
2- انحصار طلبى و تبعیض طبقاتى
انحصارطلبى و توزیع غیر عادلانه اموال، ریشه در حس زیادهطلبى و افزونخواهى ثروتمندان دارد که آنان را بهبیدادگرى، حقکشى، ظلم و استثمار سوق مىدهد و همین یکى از عوامل اصلى نابودى نظام سرمایهدارى است:
امام على«ع»: من یستاثر من الاموال یهلک (65)
هرکس در اموال، انحصار طلب باشد، هلاک گردد.
ویژهسازى اموال و منابع طبیعى، از عوامل مهم تقسیم نابرابر و غیر عادلانه ثروت و پیدایش جامعه تبعیضآمیز طبقاتى است. این تجربه همیشه تاریخ است که اجتماعاتى که دچار عدم تعادل و توازن در بهرهمندى از مواد و کالاها شدند و بهدو طبقه اکثریت محروم و اقلیتسرمایهدار، تقسیم گردید، سلامت و پایدارى خویش از دستبدادند و سرانجام بهتلاشى و سقوط کشیده شدند. نیز تجربه مکرر تاریخ است که بیشتر ناآرامیها، اضطرابها، کشمکشها و جنگلها در پرتو همین جریان ناسالم در توزیع کالاها و منابع صورت گرفته و پدید گشته است.
تمام مشکلات و تنشها در جهان امروز نیز در انحصارگراییها، و ویژه سازیهاى نظامهاى سرمایهدارى است. بلوکبندیها، ریشه در همین جریان ظالمانه دارد. تقسیم کشورها به"پیش رفته" و "عقب افتاده"، در اثر همین گردش نا سالم اموال است.
امام صادق «ع»: مثلالدنیا کمثل ماء البحر، کلما شرب منه العطشان ازداد عطشا، حتى یقتله (66)
مثل دنیا همچون مثل آب دریاست که هرچه شخصى تشنه از آن بیشتر بیآشامد تشنگى او افزونتر شود، تا سرانجام تشنگى او را هلاک کند.
نظام سرمایهدارى، با حس زیادهخواهى و اصالت دادن بهثروت مادى، بهبهرهبردارى بىحد و بىحساب، از منابع دست مىیازد و ویژهسازى اموال و منابع را شعار خود مىسازد و این ماهیت زندگى این دنیایى است که چون نوشیدن آب دریا، جز افزایش تشنگى، نتیجهاى ندارد و سرانجام در پرتو سرپیچى از قانون عام حاکم بر جهان که سلامت و سعادت را در حد میانه، نهاده و دورى از افراط و تفریط را رمز بقا و پایدارى معرفى کرده است، «سرمایهدارى» در جهنم سوزان فزون طلبىهاى خویش نابود مىشود.
امام باقر «ع»: مثل الحریص علىالدنیا کمثل دودة الفر، کلما از دادت على نفسها لفا، کان ابعد لها من الخروج، حتى تموت غما (67)
مثل حریص نسبتبهدنیا، مثل کرم ابریشم است که هرچه بیشتر بر گرد خود بتند، بیرون آمدنش از پیله دشوارتر مىشود، و سرانجام از اندوه در آن خواهد مرد.
نظام سرمایهدارى، پیله و تارهایى است که بهدست مالاندوزان یافته مىشود و رشد این نظام حرکتى افتخارى است که آن را بهسوى مرگ در میان رشتههاى خود بافته مىداند و سبب نابودى آن و جایگزینى نظامى دیگر مىگردد:
هاانتم هولآء تدعون لتنفقوا فى سبیلالله، فمنکم من یبخل، و من یبخل فانما یبخل عن نفسه، والله الغنى و انتم الفقراء، و ان تتولوایستبدل قوما غیرکم ثم لایکونو امثالکم (68)
آگاه باشید این شمایید که مىخوانندتان تا در راه خدا انفاق کنید، برخى از شما بخل مىورزند; هرکس بخل ورزد در حق خویش (و بهزیان خویش) بخل ورزیده است، خدواند بىنیاز است و شمایید نیازمندان، اکنون اگر روى بگردانید (و انفاق نکنید) شما را خواهد برد و بهجاى شما دیگران را خواهد آورد که همچون شما (بخیل) نباشند.
بخل و ترک انفاق (در اثر مالاندوزى و سرمایهدارى) یکى از خویهاى زشت است که در قرآن کریم، آن را سبب دوزیان بزرگ معرفى کردهاست:
1- زیان شخصى، از آن جهت که نتیجه بخل، بهخود بخیل باز مىگردد، بنابراین عمل نادرستى استبرضد شخص بخیل.
2- زیان اجتماعى، بدان جهت که بخل، موجب انحصارگرایى است و این، زمینه ظلم و تبعیض و عدم توزیع اموال در سطح جامعه شده و اینها موجب تغییر نظام اجتماعى و نابودى نظام موجود مىگردند.
بارى براثر انحطاط اخلاقى (در بعد شخصى) و ویژهسازیها و انحصارطلبىهاى سرمایهدارى (در بعد اجتماعى)، انسانهاى گرفتار در دام آن، هم سقوطى انسانى مىیابند و از خدا باورى و انسانگرایى و دیگر دوستى، روى برمىتابند و به مالاندوزى روى مىآورند و هم سقوطى اجتماعى; چون پیامد حتمى این گرایشهاى روحى در سرمایهدارى، سقوطى اجتماعى است و بهتعبیر قرآن، نتیجه آزمندى و سودپرستى، «استبدال اجتماعى» است. یعنى امت و تمدنى که حتسلطه انگیزههاى سودپرستانه سرمایهدارى قرار گیرد، تعادل و توازن جامعه را برهم زده و پایدارى آن را بطور جدى دچار مخاطره ساخته است.
آیه دیگرى نیز این حقیقت انکارناپذیر را چنین تبیین مىکند:
... و انفقوا فى سبیل الله و لا تلقوا بایدیکم الى التهلکة ... (69)
در راه خد انفاق کنید و خود را بهدستخود بههلاکت نیندازید.
هلاکت و نابودى، زاده از ترک انفاق و توزیع ثروت در سطح جامعه است که شیوه و روش سرمایهدارى است.
پس اینکه مىنگریم پیامبر بزرگوار اسلام، نگران آینده امتخویش است و از آن بیم دارد که گرایشهاى سرمایهدارى و انگیزههاى مالاندوزى در جامعه اسلامى پدید آید، و احساسهاى انسانى را خاموش کند، و تعهد شناسى دینى را بهدست فراموشى سپارد، و جامعه را بهسوى رقابتهاى نا سالم اقتصادى و حرص و آزمندى در راه افزایش سود و سرمایه، سوق دهد و انسجام و استوارى جامعه را برهم زند و نظامى طبقاتى بسازد; از این جهت است که راه کارهاى مالاندوزان، با یک جامعه متعادل و متوازن و عدالتبنیاد، سازگار نیست و بىتردید پیامبر«ص»، نگران رشد ناسالم اموال و انگیزههاى مالپرستانه است; نه رفاه اقتصادى و توسعه یافتگى و توزیع عادلانه امکانات و منابع، که این عاملبقا و پایدارى است چنانکه در فرازهاى آغازین این نوشتار یاد کردیم. اکنون سخن والاى پیامبر«ص» را در این زمینه مىآوریم:
... فو الله ما الفقر اخشى علیکم، و لکننى اخشى علیکم ان یبسط لکم الدنیا کما بسطت على من کان قبلکم، فتنافسوها کما تنافوها، و تهلککم کما اهلکتهم (70)
... سوگند به خدا که از فقر براى شما ترسى ندارم، لیکن از آن مىترسم که دنیا چندان بر شما گسترده شود که براى پیشینیان شما گسترده شده بود (و مانند آنان در ناز و نعمت فرو غلتید)، و همچون آنان بهرقابت و همچشمى بپردازید، و چنان هلاکتان کند که آنان را هلاک کرد.
«این حدیثشریف نبوى بهما مىفهماند که زیانهاى حاصل از تکاثر در مالیکت و اسرافگرایى در مصرف، بسى بیشتر است از زیانهاى ویرانگر حاصل از فقر و بینوایى، این تعلیم - چنانکه از تعالیم دیگر فهمیده مىشود - نمىخواهد زیانهاى فقر و ضرورت مبارزه با آن را کم انگارد، بلکه مىخواهد فاجعه بودن تکاثر و اسراف را یاد آور شود(الحیاة 3/415)».
این نوع گرایشهاى سرمایهدارى، خود از عوامل اصلى ایجاد فقر در جامعه نیز هست.
روشنگر مفهوم این حدیث نبوى، سخن دیگرى است که از پیامبر«ص» روایتشده است:
انما اتخوف على امتى من بعدى ثلاث خلال: ... او یظهر فیهم المال حتى یطغوا و یبطروا (71)
بر امتم پس از خود از سه چیز بیمناکم:... (سوم اینکه) مال در میان ایشان چندان فزون شود (و اهمیت پیدا کند) که طغیان ورزند و ناسپاسى کنند ...
روشن است که این مال، از آن اموال نیست که عامل قوام و استوارى جامعه و سامان بخش امور مردمان و چون خون در اندام افراد است (چنانکه در آیات و احادیث دیگر آمده بود)، بلکه مقصود، مالاندوزى بهشیوه سرمایهدارى و با آن انگیزهها و گرایشها و راه کارهاست که از جمله آن طغیان، سرکشى فساد و نادیده گرفتن حق و حقوق انسانهاست.
بنابراین مسائل یاد شده، برهمزدن تعادل و توازن در جامعه که در سایه ظلمگرایى و عدالتستیزى سرمایهدارى پدید مىآید، و ویژهسازى اموال و منابع و محروم کردن اکثریت مردم، از عوامل مهم ناپایدارى و تزلزل در جامعه سرمایهدارى است.
3- «زیستبوم» ستیزى
آثار زیست محیطى عملکرد نظام لیبرال - سرمایهدارى، موجب برهم زدن تعادل و توازن در طبیعت و منابع حیاتى آن است. این موضوع روشن ساخته است که ظلم سرمایهدارى نه تنها متوجه جامعه انسانى است، بلکه گونههاى حیاتى و نباتى و آبها و کانیها حتى هوا و لایه اوزن را نیز سالم و متعادل باقى نگذاشته استبگونهاى که:
«در دهه هشتاد همه شاخصهاى حیاتى در حال سقوط بودهاند، و در مجموع قابلیتسکونت کره زمین کاهش یافته است». (72)
بهپارهاى دیگر از علل نابسامانیهاى جامعه سرمایهدارى در بخشهاى گذشته اشاره شد.
علل سقوط سرمایهدارى
اکنون علل سقوط سرمایهدارى را چنین مىتوان خلاصه کرد:
1- ظلم اجتماعى و استثمار حقوق انسانها
2- تقسیم جامعه بهدو طبقه فقیر و غنى
3- تباهسازى منابع و افراط در بهرهبردارى.
4- آلودگیهاى زیست محیطى
5- زیادهوى در کامورى و لذت پرستى
6- سلطهطلبى و شیوههاى استبدادى
7- انحصارگرایى و ویژه سازى منابع و اموال
و دیگر مسائلى که به مسخ هویت انسانى و از خود بیگانگى انسانها انجامیده است که در بخش نخست این مقاله اندکى بررسى شد.
بنابراین هر گونه خوش بینى نسبتبه آینده نظام لیبرال - سرمایهدارى، از سادهاندیشى است و یا از نشناختن قوانین تخلف ناپذیر حاکم بر جهان و بر جامعه انسانى.
بارى این سرمایهدارى و با این شویههایى که دارد و با ظلم و بیدادى که هر لحظه بر آن مىافزاید، سرانجامى جز سرانجام همه ظالمان و مکذبان (حق و حقیقت) در تاریخ ندارد.
... فسیروا فى الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین (73)
پس در زمین بگردید و بنگرید که عاقبت کار مکذبان چگونه بوده است.
و این شکوه ظاهرى و صورى، نشانگر وجود معیارهاى اصولى و ضوابط قانونمند پایدارى و ثبات نیست.
«... با ترقى حیرتانگیز تکنولوژى تخریب و انهدام، مىتوان تصور کرد که کشورهاى پیشرفته سرمایهدارى سامسونوار - دنیا را روى سرد دیگران و خودشان خراب کنند. در این صورت، سرمایهدارى نیز از میان خواهد رفت. بههرحال، هرطورکه بهموضوع نگاه بکنیم اینده سرمایهدارى درخشان نمىتواند باشد» (74)
و «... این چیزى نیست که فقط ... بلکه حرفى است که روشن اندیشان جهان متجاوز از صد سال استبیان مىدارند...» (75)
«پس از فروپاشى نظام اقتصادى و سیاسى در شوروى، تضادها و ناتوانىهاى سرمایهدارى جهانى آشکارتر شد. افزایش فقر، بیکارى - تورم و تخریب محیط زیست نه فقط در سرزمینهاى کشورهاى عقب نگهداشته شده بلکه در درون کشورهاى سرمایهدارى استعمارى، ... توسعه بازار فروش حیات انسانى که شامل خرید و فروش کودکان زنان، اندامهاى انسانى و همچنین مواد مخدر، اسلحه، زبالههاى سمى و اتمى بر طبق قوانین بازار سرمایهدارى و همچنین زیادتر شدن فاصله سطح زندگى مردم مستعمرات در آفریقا امریکاى مرکزى و جنوبى و بخش بزرگى از آسیا با بومیان کشورهاى سرمایهدارى استعمارى نشان مىدهد که سرمایهدارى، چه در سطح محلى در کشورهاى صنعتى سرمایهدارى، چه در سطح جهانى، نه فقط قادر بهحل مشکلات اقصادى - اجتماعى مردم جهان در همه اقالیم عالم نیست; بلکه خود بهعلت تضادهاى درونى و ساختارى موجب ایجاد و تشدید فقر و استبداد شده و مىشود. با وجود همه تبلیغاتى که درباره ثبات سرمایهدارى جهانى مىشود، این نظام در سراشیب زوال افتاده و نه تنها نمىتواند آیندهاى روشن و قابل قبول بهمردم کشورهاى سرمایهدارى و خلق جهان نوید دهد; بلکه روز بروز بیشتر ثابت مىکند که فقط با زور، و با غارت و کشتار میلیونها انسان قادر بهادامه حیات است». (76)
دوران شکوفایى و بالندگى این تمدن، که همواره و در همه نقاط جهان با برترى نظامى و ابزار جنگى و شیوههاى جاسوسى، سلطه افکنده است; «تاریخ یک تمدن، مهلت چند روزه خدایى بیش نیست.
ذرنى و المکذبین اولى النعمة و مهلهم قلیلا (77)
و (سرانجام کار) تکذیبکنندگان صحب نعمترا به منواگذار، وآنان را (دراین دنیاىگذران) اندکى مهلت ده. «... و اینک کل این تمدن با همه نهادها و تکنولوژیها و فرهنگش در حال تلاش است، و ما در آخرین بحرانهاى برگشت ناپذیر نظام صنعتى زندگى مىکنیم ...» (78)
این بحرانهاى برگشتناپذیر، همین بحرانهاى انسانى، اجتماعى، زیست محیطى و تباهى بشریت و ویرانى خانه و کاشانه اوست. و این سنت تغییر ناپذیر الاهى است، که خودنمایى چند گاهى باطل و بیداد را با نیروهاى عدالت و حق، سرکوب مىکند، و دفترچه ستم بنیاد آنان را مىبندد، و آنان را روانه زباله دان تاریخ مىسازد.
بل نقدف بالحق على الباطل فیدمغه... (79)
بلکه با حق بر باطل مىکوبیم پس نابود سازد آن را...
منبع : درگاه پاسخگویی به مسائل دینی