محور : اقتصاد اسلامی در حکومت علوی

مقدمه
تفاوت هر نظام اقتصادى با سایر نظام‏هاى اقتصادى، برگشت به امورى از جمله مبانى فلسفى آن دارد. مبانى مکتبى، ارزش‏ها و اهداف، برخى دیگر از مؤلفه‏هاى تعیین‏کننده میزان تمایز هر نظام اقتصادى از سایر نظام‏هاى اقتصادى است.
استقلال فکرى ما در ساحت اقتصادى، آن گاه حاصل مى‏شود که نظام اقتصاد اسلامى بر اساس جهان‏بینى، ارزش‏ها و اهداف خاص آن، کشف و طراحى گردد. اگر هدف نهایى در فعالیت‏هاى اقتصادى ـ چه در حوزه تولید و چه در زمینه توزیع و مصرف ـ تنها پاسخ دادن به امیال شهوانى و مادى باشد، الگوهاى رفتارى در عرصه فعالیت‏هاى اقتصادى بسیار متفاوت از الگوهاى رفتارى‏اى خواهد شد که هدف غایى کسب رضایت خداوند متعال باشد. حتى اگر جامعه در تلاش اقتصادیش هدف میانى خود را بسط عدالت اجتماعى و اقتصادى قرار دهد، الگوهاى رفتارى اقتصادیش نیز متفاوت از جامعه‏اى خواهد بود که آمال و آرمان‏هاى فعالیت‏هاى اقتصادیش فقط برآوردن امیال مادیش باشد.
نظام اقتصادى حاکم بر دنیاى فعلى، بر اساس تفسیر خاصى که از خدا، جهان، انسان و جامعه دارد، بنیان‏هاى خود را مستحکم کرده است. بر اساس تفاسیر ویژه از مقوله‏هاى فوق، در نهایت، انسان محورى را در همه فعالیت‏هاى اقتصادیش اصل قرار داده، نظام اقتصادى سرمایه‏دارى لیبرال را طراحى و در خارج پیاده کرده است. در این نظام، الگوهاى رفتارى در عرصه فعالیت‏هاى اقتصادى، برخاسته از حقوق اقتصادى ویژه‏اى، و حقوق اقتصادى به نوبه خود در بستر مبانى مکتبى نظام اقتصادى آن، شکل گرفته و مبانى مکتبى آن بر اساس دیدگاه خاصى که نسبت به مقوله‏هاى خدا، جهان، انسان و جامعه ارائه مى‏دهد، سامان یافته است. به عنوان مثال در الگوى پس‏انداز و سرمایه‏گذارى یکى از عوامل تعیین‏کننده میزان پس‏انداز و سرمایه‏گذارى، نرخ بهره است که طبق ضوابط حقوق اقتصادى، لازم است افراد در فعالیت‏هاى اقتصادى خود آن را بر اساس توافق، رعایت کنند. این ضابطه حقوقى به نوبه خود ریشه در این امر دارد که استفاده از ربا در فعالیت‏هاى اقتصادى بلامانع مى‏باشد.

 

>>>

محور : اقتصاد اسلامی در حکومت علوی

مقدمه
تفاوت هر نظام اقتصادى با سایر نظام‏هاى اقتصادى، برگشت به امورى از جمله مبانى فلسفى آن دارد. مبانى مکتبى، ارزش‏ها و اهداف، برخى دیگر از مؤلفه‏هاى تعیین‏کننده میزان تمایز هر نظام اقتصادى از سایر نظام‏هاى اقتصادى است.
استقلال فکرى ما در ساحت اقتصادى، آن گاه حاصل مى‏شود که نظام اقتصاد اسلامى بر اساس جهان‏بینى، ارزش‏ها و اهداف خاص آن، کشف و طراحى گردد. اگر هدف نهایى در فعالیت‏هاى اقتصادى ـ چه در حوزه تولید و چه در زمینه توزیع و مصرف ـ تنها پاسخ دادن به امیال شهوانى و مادى باشد، الگوهاى رفتارى در عرصه فعالیت‏هاى اقتصادى بسیار متفاوت از الگوهاى رفتارى‏اى خواهد شد که هدف غایى کسب رضایت خداوند متعال باشد. حتى اگر جامعه در تلاش اقتصادیش هدف میانى خود را بسط عدالت اجتماعى و اقتصادى قرار دهد، الگوهاى رفتارى اقتصادیش نیز متفاوت از جامعه‏اى خواهد بود که آمال و آرمان‏هاى فعالیت‏هاى اقتصادیش فقط برآوردن امیال مادیش باشد.
نظام اقتصادى حاکم بر دنیاى فعلى، بر اساس تفسیر خاصى که از خدا، جهان، انسان و جامعه دارد، بنیان‏هاى خود را مستحکم کرده است. بر اساس تفاسیر ویژه از مقوله‏هاى فوق، در نهایت، انسان محورى را در همه فعالیت‏هاى اقتصادیش اصل قرار داده، نظام اقتصادى سرمایه‏دارى لیبرال را طراحى و در خارج پیاده کرده است. در این نظام، الگوهاى رفتارى در عرصه فعالیت‏هاى اقتصادى، برخاسته از حقوق اقتصادى ویژه‏اى، و حقوق اقتصادى به نوبه خود در بستر مبانى مکتبى نظام اقتصادى آن، شکل گرفته و مبانى مکتبى آن بر اساس دیدگاه خاصى که نسبت به مقوله‏هاى خدا، جهان، انسان و جامعه ارائه مى‏دهد، سامان یافته است. به عنوان مثال در الگوى پس‏انداز و سرمایه‏گذارى یکى از عوامل تعیین‏کننده میزان پس‏انداز و سرمایه‏گذارى، نرخ بهره است که طبق ضوابط حقوق اقتصادى، لازم است افراد در فعالیت‏هاى اقتصادى خود آن را بر اساس توافق، رعایت کنند. این ضابطه حقوقى به نوبه خود ریشه در این امر دارد که استفاده از ربا در فعالیت‏هاى اقتصادى بلامانع مى‏باشد.


یکى از ریشه‏هاى چنین دیدگاهى مى‏تواند چنین مبناى فلسفى درباره خداوند متعال باشد که : «خداوند در هدایت بشر به هدایت تکوینى اکتفا کرده است و چیزى به نام هدایت تشریعى و شریعت در عرصه‏هاى مختلف اجتماعى ارائه نداده است.»
بنابراین اگر دیدگاههاى اسلام در مبانى فلسفى مربوط به نظام اقتصادى با مبانى فلسفى سایر نظام‏هاى اقتصادى متفاوت باشد، باید بپذیریم که مبانى مکتبى، حقوق اقتصادى، الگوهاى اقتصادى و در نتیجه نظام اقتصادى اسلام با نظام‏هاى اقتصادى دیگر متفاوت مى‏باشد. به همین خاطر است که امام خمینى (ره) مى‏فرمایند:
اسلام داراى سیستم و نظام خاص اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى است که براى تمام ابعاد و شئون زندگى فردى و اجتماعى قوانین خاصى دارد و جز آن را براى سعادت جامعه نمى‏پذیرد . (1)
مقدمه این نوشتار را با ذکر چند مطلب به پایان مى‏بریم:
1- در این پژوهش به دنبال بررسى مبانى فلسفى نظام اقتصادى از دیدگاه على (u) هستیم، اما به جهت نشان دادن اهمیت و جایگاه بحث در نظریه‏هاى اقتصادى، ابتدا ناچاریم در هر بخشى به ادبیات و برخى نظریه‏هاى موجود از دیدگاه نظام اقتصادى مسلط بر دنیاى کنونى ـ نظام سرمایه‏دارى لیبرال ـ اشاره مختصرى داشته باشیم، سپس دیدگاه على (علیه‏السلام) را تبیین و تفاوت آن دو دیدگاه را نشان دهیم.
2- عمده منابع تحقیق به لحاظ ماهیت بحث ـ نهج‏البلاغه و غررالحکم خواهد بود. زیرا در این نوشتار باید با تکیه بر گفتار حضرت (علیه‏السلام) به تحقیق بپردازیم و غالب گفتار آن حضرت درباره موضوع مورد بحث نیز در این دو منبع جمع‏آورى شده است.
3-در برخى موارد از آیات و روایات سایر معصومین (علیه‏السلام) استفاده خواهیم کرد. این امر به دو جهت لازم است: یکى به جهت نشان دادن میزان نزدیکى دیدگاههاى آن حضرت (علیه‏السلام) با آیات الهى و روایات سایر معصومین (علیه‏السلام)؛ جهت دیگر، گاهى ممکن است گفتار مهمى از حضرت (علیه‏السلام) به ما رسیده باشد، ولى استناد ضعیف باشد، لذا با استفاده از گفتار سایر معصومین (علیه‏السلام) ـ از باب کلامهم واحد ـ مى‏توان محتواى گفتار حضرت (علیه‏السلام) را تقویت نمود.
4- روش تحقیق: مطالعه منابعى که محتوى کلام على (علیه‏السلام) مى‏باشند، جمع‏آورى گفتار حضرت (علیه‏السلام)، تحلیل و نتیجه‏گیرى با تکیه بر روش استقرا و قیاس، مورد نظر مى‏باشد .
5- فرضیه تحقیق: بین مبانى فلسفى نظام اقتصادى از دیدگاه على (علیه‏السلام) و بین مبانى فلسفى نظام اقتصادى مسلط کنونى بر جهان، تفاوت‏هاى اساسى وجود دارد.
6- در ترجمه کلمات امیرالمؤمنین (علیه‏السلام)، سعى ما بر آن است که ترجمه ارائه شده حتى‏المقدور هماهنگ با ترجمه نهج‏البلاغه عبدالحمید آیتى باشد، در غیر این‏صورت مشخصات نهج‏البلاغه مورد کاملا بیان مى‏شود تا تفاوت مأخذ مشخص گردد.
7- مطالب هر یک از عناوین این مقاله از دیدگاه امام على (علیه‏السلام) چنان گسترده است که هر کدام مقاله مستقلى را مى‏طلبد، لذا ناچاریم خیلى به شرح و بسط کلمات آن حضرت نپردازیم و از کلماتى که گویایى لازم را در مطلب مورد استناد داشته باشد، استفاده کرده، یا به حداقل شرح گفتار آن حضرت (علیه‏السلام) اکتفا کنیم.
8-این پژوهش در چند بخش زیر به سامان مى‏رسد:
بخش اول، کلیاتى پیرامون مفهوم نظام و نظام اقتصادى، مبانى فلسفى، اهداف نظام اقتصادى و ... مى‏باشد. در بخش دوم، خداشناسى؛ در بخش سوم، جهان‏شناسى؛ در بخش چهارم، انسان‏شناسى؛ و در بخش پنجم، جامعه‏شناسى از دیدگاه على (علیه‏السلام) مورد بحث قرار مى‏گیرد. سرانجام در خاتمه به جمع‏بندى و نتیجه‏گیرى مى‏پردازیم.
لازم به یادآورى است که در پنج بخش فوق به مباحثى مى‏پردازیم که نظام اقتصادى متأثر از آنها باشد.

مفاهیم و کلیات (2)
در این بخش مفاهیمى چون نظام و نظام اقتصادى، مبانى فلسفى و مکتبى، و اهداف نظام اقتصادى را تعریف مى‏کنیم.
همچنین ارتباط منطقى این مفاهیم با یکدیگر نیز مورد توجه مى‏باشد. این بخش فقط جهت فراهم نمودن زمینه و بستر براى بحث اصلى مى‏باشد. بنابراین، از پرداختن به دیدگاههاى گوناگون پرهیز مى‏کنیم.

نظام
براى نظام تعاریف گوناگونى ارائه داده‏اند، اما تعریفى که براى نظام اقتصادى بیشتر قابل استفاده باشد، عبارت است از:
نظام در تئورى عمومى نظام‏ها به مجموعه‏اى از اجزاى به هم وابسته گفته مى‏شود که در راه نیل به هدف‏هاى معینى با هم، هماهنگى دارند. (3)
این تعریف هر مجموعه‏اى را که اجزایش از دو ویژگى هم‏آهنگى و هدف‏دار بودن برخوردار باشند، شامل مى‏شود. بر این اساس، سه نوع نظام زیر از هم قابل تفکیک مى‏باشد:
1- نظام‏هاى تکوینى غیررفتارى؛ مانند نظام آفرینش و نظام موجود در دستگاه گوارش انسان .
2- نظام‏هاى مصنوعى غیررفتارى؛ همانند نظام موجود در اتومبیل و هواپیما.
3-نظام‏هاى رفتارى؛ اجزاى این نظام‏ها رفتارهاى ارادى بشر است. چون این رفتارها همواره بر اساس چهان‏بینى و ارزش‏هاى مورد قبول انسان شکل مى‏گیرد، بنابراین در تعریف نظام‏هاى رفتارى، عنصر دیگرى به نام مبانى فلسفى (جهان‏بینى) و مبانى مکتبى (ایدئولوژى) وارد مى‏شود. بر این اساس، «نظام رفتارى، مجموعه‏اى از رفتارهاى ارادى انسان است که بر اساس مبانى فلسفى و مکتبى معین، در جهت نیل به اهداف مشخص هم‏آهنگى کامل دارند.»

نظام اقتصادى
نظام اقتصادى نوعى نظام رفتارى است. اجزاى نظام اقتصادى رفتارهاى ارادى انسان‏ها در سه حوزه تولید، توزیع و مصرف مى‏باشد؛ رفتارهایى همانند پس‏انداز، سرمایه‏گذارى، تولید و توزیع در ارتباط با منافع اقتصادى و اموال و شرکت‏کنندگان در نظام بر اساس الگوهاى رفتارى خاصى شکل مى‏گیرد.
بنابراین نظام اقتصادى را مى‏توان بدین نحو تعریف نمود: «نظام اقتصادى عبارت است از مجموعه‏اى از الگوهاى رفتارى که شرکت‏کنندگان در نظام را به یکدیگر و به اموال و منابع براساس مبانى مشخص پیوند داده و در راستاى اهداف معینى به نحو هم‏آهنگ براى کسب بیشترین موفقیت اقتصادى سامان یافته است.» (4)
مبانى فلسفى نظام اقتصادى
منظور از آن، جهان‏بینى است که حاکم بر رفتار اقتصادى است و رفتار اقتصادى مطابق با آن شکل مى‏گیرد و مشتمل بر قضایایى است که با کلمه «هست» یا «نیست» بیان مى‏شود. موضوع آن خدا، انسان، جامعه و دنیاى مادى و اخروى مى‏باشد.
مبانى مکتبى نظام اقتصادى
مبانى مکتبى به مجموعه‏اى از قضایاى کلى دستورى (بایدى) است که داراى ویژگى‏هاى زیر مى‏باشد:
1- زیربناى نظام و حقوق اقتصادى است؛
2- برگرفته از مبانى فلسفى نظام اقتصادى است؛
3-در تعیین عناصر نظام اقتصادى و چگونگى ارتباط بین آنها مؤثر است؛
4- زمینه‏ساز حرکت به سمت اهداف مى‏باشد.

اهداف نظام اقتصادى
این اهداف، مقاصدى است که نظام اقتصادى براى رسیدن به آن طراحى شده است و برگرفته از مبانى فلسفى نظام اقتصادى مى‏باشد. به طور منطقى باید اهداف نظام با اهداف شرکت‏کنندگان در نظام هم‏آهنگ باشد؛ براى مثال اگر هدف نظام اقتصادى رسیدن به رفاه مادى است، باید اهداف دولت و مردم نیز به نحوى باشد که فعالیت هر یک از آنها را در مسیر رفاه قرار دهد .
در پایان ذکر این نکته لازم است که هر چند اهداف و مبانى مکتبى نظام اقتصادى در اینجا مورد بحث ما نخواهد بود، اما به جهت نشان دادن اهمیت بحث مورد نظر ما (مبانى فلسفى نظام اقتصادى) و ارتباط شدید آن با اهداف و مبانى مکتبى لازم بود اشاره‏اى کوتاه به آنها داشته باشیم.
دو دیدگاه نسبت به نظام اقتصادى
بر اساس یک دیدگاه، بهترین و کارآترین نظام اقتصادى در عالم خارج وجود دارد. وظیفه متفکران اقتصادى تنها درک و کشف آن و هماهنگ شدن با آن مى‏باشد و باید از دخالت‏هاى ناروایى که سبب اختلال کارکرد آن مى‏شود، پرهیز نمود. (5)
آدام اسمیت، نفع شخصى مادى را تحت عنوان «تئورى دست نامرئى» مهم‏ترین عامل ایجاد، حفظ و هماهنگى چنین نظام اقتصادى مى‏شمارد و همچنین جستجوى نفع شخصى را عامل اساسى در رفع تمانع منافع فرد و اجتماع مى‏داند. (6)
بر اساس دیدگاه دوم که توسط «اجتماعیون دولتى» ارائه شده است، نظام اقتصادى بر حسب ضرورت طبیعى و غریزى شکل نمى‏گیرد، بلکه سازمان‏هاى تاریخى وجود دارند که با سازمان دادن به خود و وضع قوانین مناسب و اجراى مناسب آن، نقش مؤثرى در ایجاد نظام اقتصادى دارند. به عبارت دیگر دولت‏ها باید قوانین مربوط به فعالیت‏هاى افراد و سازمان‏ها را وضع، اجرا و پاسدارى نمایند. (7)
تفاوت اساسى این دو دیدگاه آن است که بر اساس دیدگاه اول، طراحى نظام اقتصادى مطابق با مبانى فلسفى، مکتبى، اهداف و حقوق اقتصادى بى‏معناست؛ زیرا نظام اقتصادى در عالم خارج موجود است، بنابراین نیازى به بررسى مقوله‏هاى فوق جهت طراحى نظام اقتصادى نمى‏باشد . پس وظیفه متفکران اقتصادى بر طبق این دیدگاه تنها مطالعه آن به روش علمى جهت شناسایى دقیق‏تر آن و رفع موانع کارکرد طبیعى آن مى‏باشد. ولى بر اساس دیدگاه دوم، نظام اقتصادى مى‏تواند یک طرح جامع جهت دگرگون نمودن عالم واقع باشد. این طرح جامع با استفاده از مبانى فلسفى، مکتبى، اهداف و حقوق اقتصادى خاصى امکان‏پذیر مى‏باشد.
این تفکیک در پژوهش‏هاى اسلامى از اهمیت ویژه‏اى برخوردار است. در این پژوهش، در پى نشان دادن تفاوت مبانى فلسفى نظام اقتصادى از دیدگاه على (علیه‏السلام) ـ که با دیدگاه دوم هم‏خوانى دارد ـ با مبانى فلسفى نظام اقتصاد سرمایه‏دارى ـ که با دیدگاه اول هماهنگ است ـ مى‏باشیم.

خداشناسى
نظام اقتصاد سرمایه‏دارى لیبرال با انتشار کتاب «ثروت ملل» آدام اسمیت تولد یافت. اما با انتشار کتاب معروف «نظریه عمومى اشتغال، بهره و پول» کینز، به افول گرایید. سرانجام میلتون فریدمن با انتشار کتاب «سرمایه‏دارى و آزادى» جانى تازه به نظام سرمایه‏دارى لیبرال داد. وى هم‏اکنون از مدافعان سرسخت آن نظام است. (8)
یکى از اساسى‏ترین مبانى فلسفى نظام اقتصاد سرمایه‏دارى «دئیسم» مى‏باشد. بر اساس اعتقاد به دئیسم، خداوند همانند ساعت‏سازى است که جهان را شبیه ساعت خلق و آن را به حال خود رها کرده است و هیچ‏گونه دخالت و هدایت تکوینى و تشریعى در آن ندارد. خداوند نظام طبیعى را که کارآمدترین نظام است در آن قرار داده، به گوشه‏اى رفته است. نظام اقتصادى نیز جزیى از نظام طبیعى است که خداوند در آن هیچ دخالتى ندارد و از طریق هماهنگى افراد با نظام طبیعى که به وسیله «دست نامرئى» از ناحیه جست و جوى منافع مادى شخصى حاصل مى‏شود، به بهترین وجه شکل مى‏گیرد. اگر هر کس در فعالیت‏هاى اقتصادى خود تنها نظرش به حداکثر کردن لذت و منافع مادى شخصى باشد، منافع مادى اجتماعى به خودى خود به حداکثر خواهد رسید . این پروسه نظام اقتصادى که جزیى از نظام طبیعى جهان است هیچ نیازى به دخالت و یا هدایت تکوینى و تشریعى خداوند ندارد. (9)
وقتى خداشناسى از دیدگاه على (علیه‏السلام) مورد بررسى قرار گیرد، معلوم خواهد شد که این دو دیدگاه تا چه حد با هم تفاوت خواهد داشت. آن‏گاه اجمالا به تفاوت نقش این دو دیدگاه در عرصه اقتصاد اشاره‏اى مختصر خواهیم کرد.

خداشناسى از دیدگاه امام على (علیه‏السلام)
در این نوشتار به ابعاد مختلف خداشناسى از دیدگاه امام على (علیه‏السلام) نمى‏پردازیم؛ بلکه فقط شناسایى رابطه خداوند با جهان طبیعت و انسان، مد نظر مى‏باشد.
یعنى به دنبال توحید افعالى در این دو گستره هستیم. یقین به توحید افعالى خداوند متعال، ویژگى خاصى به اعمال و رفتار انسان در صحنه زندگى مى‏بخشد. این یقین موجب خواهد شد که انسان در عرصه فعالیت‏هاى اقتصادى به نحوى رفتار کند که با رفتارهاى انسان غیرموحد، کاملا متفاوت باشد. زیرا اعتقاد به توحید افعالى، رابطه خدا را با انسان و طبیعت به نحوى معرفى مى‏کند که با خداشناسى مبتنى بر دئیسم، کاملا متفاوت مى‏باشد. نظام اقتصادى ـ با تکیه بر تعریف پیشین ـ یک نظام رفتارى است، و تأثیرپذیرى این نظام از رفتارهاى برخاسته از اعتقاد به توحید افعالى کاملا آشکار و همچنین متفاوت از تأثیرپذیرى نظام اقتصادى برخاسته از اعتقاد به دئیسم مى‏باشد. در بررسى کلام امام على (علیه‏السلام) اعتقاد به توحید افعالى خداوند متعال، کاملا آشکار مى‏گردد و به دنبال آن مى‏توان رابطه خاص خدا را با انسان و جهان معرفى نمود که رفتارهاى ویژه‏اى را در ساحت اقتصادى الزام خواهد نمود.

الف. رابطه خدا با جهان طبیعت
1- رابطه خالقیت
در رابطه با خالقیت هستى و جهان طبیعت مطالب ارزشمند فراوانى در کلمات حضرت (علیه‏السلام) وجود دارد؛ اما آنچه در این بحث حائز اهمیت است این امر مى‏باشد که خداى متعال جهان طبیعت را با همه اجزایش خلق کرده و خلقت همچنان استمرار دارد.
امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) در گفتار فراوانى خدا را خالق جهان طبیعت معرفى مى‏کند (10) که به چند نمونه آن اشاره مى‏شود:
کانت‏السماوات والارض فطرته و ما فیهن و ما بینهن، و هوالصانع لهن؛ فلامدفع لقدرته. (11)
آسمان‏ها و زمین و هر چیزى که در آنها و بین آسمان و زمین قرار دارد همه مخلوق خداى متعال هستند و هیچ مانعى براى قدرت خداى متعال وجود ندارد.
از این بیان فهمیده مى‏شود که جهان طبیعت مخلوق الهى است و خداوند تنها فاعل مستقل کل اشیاى‏عالم است و هیچ‏چیز مانع قدرت الهى در خلقت اشیا نمى‏باشد. و به همین معنا خداوند متعال خود را در قرآن معرفى مى‏کند: «لاإله إلا هو خالق کل شیء فاعبدوه.» (12) ؛ هیچ معبودى جز خدا نیست. او آفریدگار همه‏چیز است؛ پس او را پرستش کنید.
گفتار پیشین حضرت خالقیت خداوند متعال را به نحوى فراگیر نسبت به همه اشیاى زمین و آسمان و آنچه بین آنهاست، مطرح مى‏کند که استمرار خلقت از آن قابل استنباط است. کما این که آیه فوق نیز چنین دلالتى دارد؛ زیرا هر لحظه در عالم طبیعت امورى ایجاد مى‏شوند و فاعل مستقل همه آنها خداى متعال است. حضرت (علیه‏السلام) در کلمات دیگرى به استمرار خلقت الهى تصریح مى‏فرمایند:
سپاس خدایى را که هرگز مرگ او را فرانمى‏گیرد: «لانه کل یوم فى شأن من إحداث بدیع لم یکن.»؛ چرا که او در هر لحظه‏اى خلقت جدیدى دارد که پیش از آن وجود نداشت. (13)
2- رابطه ربوبیت
در زبان عربى «رب» به معناى تربیت کرده است و به نحو استعاره در کسى که تربیت‏کننده است، استعمال مى‏شود. بنابراین «ربوبیت» به معناى تدبیر و ساماندهى یک شى‏ء است. اطلاق کلمه رب بر خداوند متعال به معناى آن است که خدا تدبیر همه امور عالم را بر عهده دارد و پرورش‏دهنده و مراقب آنهاست.
در کلمات امام على (علیه‏السلام) فراوان تدبیر امور عالم به خداوند متعال نسبت داده شده است. (14) در یکى از این کلمات آمده است:
ظهر للعقول بما ارأنا من علامات التدبیرالمتقن والقضاء المبرم. (15)
براى صاحبان خرد، نشانه‏هاى تدبیر متقن و حکم سدید الهى آشکار مى‏باشد.
در برخى گفتارشان به صراحت تدبیر همه امور عالم، و دنیا و آخرت را به دست خداى متعال بیان مى‏کند. (16)
سپاس خدایى را که ... انجام‏دهنده هر امرى است که اراده مى‏کند، داناى به امور غیب، آفریننده آفریده‏ها و نازل‏کننده قطرات باران است، و «مدبر امرالدنیا والآخرة»؛ تدبیرکننده امر دنیا و آخرت است. (17)
تدبیر الهى آن چنان گسترده است که: «هیچ‏چیز خارج از دایره تدبیر او نمى‏باشد.» (18) خداى متعال در تدبیرش هیچ نیازى به شریک نداشته، به تنهایى تمام امور دنیا و آخرت را بر عهده گرفته است: «و لا ند له فى‏الربوبیته.»؛ (19) یعنى خداى متعال در تدبیرش هیچ شریکى ندارد.
در نظر امام على (علیه‏السلام) تدبیر الهى چنان ذى‏نفوذ است که گاهى باعث مى‏شود تصمیمات دقیق بندگانش در هم ریزد و امور عبدش به سمتى حرکت کند که خواسته وى نیست. امام حسین (علیه‏السلام) مى‏فرماید:
مردى از امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) پرسید: شما چگونه خدا را شناختید؟ حضرت (علیه‏السلام) فرمود: به وسیله فسخ تصمیم و به ثمر نرسیدن تلاش‏ها، زیرا هنگامى که براى امرى تلاش مى‏کردم، بین من و سعیم مانع مى‏شد و زمانى که تصمیم به کارى مى‏گرفتم، قضاى الهى مخالف با آن مى‏شد، بنابراین دانستم که تدبیر امور من به دست کس دیگرى است. (20)
وقتى به قرآن مراجعه مى‏کنیم هماهنگى بین گفتار امام على (علیه‏السلام) و حدود هزار آیه که ربوبیت الهى را بیان مى‏کند، به وضوح آشکار مى‏گردد. در آیات قرآن تعابیرى همانند : «رب»، «رب‏العالمین». «رب‏السموات والارض»، «رب‏العرش»، «رب‏المشارق والمغارب»، «رب‏السموات السبع»، «رب‏الناس» و «رب‏الفلق» فراوان آمده است.
3-رابطه مالکیت
مقصود از مالکیت، مالکیت حقیقى است، نه مالکیت اعتبارى. از دیدگاه امام على (علیه‏السلام) تمام هستى ملک حقیقى خداى متعال است: «له ما فى‏الارضین والسماوات و ما بینهما.» (21) ؛ آنچه در زمین‏ها و آسمان و بین آن دو است همه مال خدا است.
گویا این کلام حضرت (علیه‏السلام) نوعى دیگر از بیان الهى است که مى‏فرماید: «و لله ما فى‏السموات و ما فى‏الارض.» (22) ؛ آنچه در زمین و آسمان است همه از آن خداى متعال است.
4- رابطه احاطه و سلطه
در گفتار فراوانى، امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) احاطه وجودى و علمى خدا را بر تمام موجودات جهان بیان مى‏کند. در برخى از آنها فقط به احاطه وجودى، (23) در بعضى دیگر احاطه علمى (24) و در مواردى نیز هم احاطه علمى و هم وجودى اشاره شده است. (25) به ذکر نمونه‏اى از گفتار آن حضرت (علیه‏السلام) که هم دلالت بر احاطه وجودى و هم احاطه علمى خداوند متعال دارد، اکتفا مى‏شود:
قد علم السرائر، و خبر الضمائر، له الاحاطة بکل شى‏ء، والغلبة لکل شى‏ء، والقوة على کل شى‏ء. (26)
خداى متعال داناى به تمام اسرار عالم و ضمیر انسان‏هاست، بر همه چیز احاطه و غلبه دارد و توانا بر هر امرى است.
گفتار فوق مى‏تواند بهترین تفسیر براى کلامى الهى باشد: «کان‏الله بکل شى‏ء محیطا.» (27) ؛ خداوند متعال بر همه اشیاى عالم مسلط است.
5- رابطه قیومیت
قیومیت خداوند متعال بیان‏گر آن است که خدا برپادارنده جهان هستى و قوام آن از او است . این مطلب هم به نحو صریح و هم مفهوم آن در بسیارى از بیانات على (علیه‏السلام) آمده است. (28) برخى منابع روایى مطلب ذیل را از آن حضرت نقل کرده‏اند:
کل شى‏ء خاشع له، و کل شى‏ء قائم به، غنى کل فقیر، و عز کل ذلیل. (29)
همه‏چیز خشوع‏کننده خدا و قائم به او هستند، هم او بى‏نیازکننده هر فقیرى و عزیزدارنده هر دلیلى است.
هماهنگى کامل بین گفتار امام على (علیه‏السلام) و کلام خداى متعال از این آیه، کاملا آشکار مى‏باشد: «الله لاإله إلا هو الحى القیوم.»؛ (30) نیست خدایى جز خداى یکتا که زنده و برپادارنده همه امور است.
این روابط بیان شده آن چنان واضح و گویا است که نیازى به هیچ‏گونه توضیح ندارد.
شاید بتوان روابطى بیش آنچه بین خداى متعال و جهان هستى از گفتار امام على (علیه‏السلام) که در حوزه اقتصاد مؤثر باشد، برشمرد؛ اما براى نشان دادن ویژگى‏هاى نظام اقتصادى از دیدگاه آن حضرت (علیه‏السلام) و تمایز آن از سایر نظام‏هاى اقتصادى به همین مقدار اکتفا مى‏گردد.

ب. رابطه خدا با انسان
هر چند روابط برشمرده پیشین، شامل رابطه خدا و انسان نیز مى‏باشد، ولى روابط اختصاصى نیز بین خداوند و انسان‏ها وجود دارد که در عرصه تحلیل‏هاى اقتصادى از جایگاه ویژه‏اى برخوردار مى‏باشد. به چند نمونه مهم آن، اشاره مى‏گردد:
1- هدایت تکوینى انسان
منظور از هدایت تکوینى هر موجودى، به فعلیت درآوردن استعدادها و به کمال رساندن آن موجود مى‏باشد. هر چند این هدایت تکوینى شامل همه موجودات عالم مى‏شود، اما هدایت انسان به عنوان کسى که رفتارهاى اقتصادى او در سازمان دادن نوع نظام اقتصادى مؤثر است، از منزلت ویژه‏اى در این بحث برخوردار است. هر چند گفتار حضرت (علیه‏السلام) در این باب فراوان است، (31) ولى به ذکر یک نمونه آن اکتفا مى‏شود:
اى انسان آفریده شده در حد اعتدال!، اى آن‏که در تاریکى رحم‏ها و در پرده‏هاى تو بر تو نگهداریت کرده‏اند! آفرینش تو از گل خالص آغاز شد و در قرارگاهى مطمئن جایت دادند . تا زمانى معلوم و تا مدتى که بهره توست. در شکم مادر خود مى‏جنبیدى و به دعوت کس پاسخ نهى گفتى و آواز کسى شنیدن نتوانستى. سپس، تو را از قرارگاهت بیرون راندند. به سرایى آمدى که هرگز آن را ندیده بودى و راه رسیدن به منافع آن را نمى‏شناختى. پس چه کسى تو را به کشیدن غذا از پستان مادر راه نمود و به تو آموخت که نیازها و خواسته‏هایت را از کجا طلب کنى؟ هیهات! آن که در شناخت صفات کسى که اندام و اعضا دارد، ناتوان است، از شناخت صفات آفریدگارش ناتوان‏تر است. و هر چه او را به صفات مخلوقاتش محدود کند، از شناخت او دورتر گردیده است. (32)
این گفتار حضرت (علیه‏السلام) به نحو کامل اعلام از هدایت تکوینى انسان دارد. بیان، آن چنان گویاست که نیازمند هیچ‏گونه توضیح نمى‏باشد. بلکه خود توضیح کلام خداى متعال است که مى‏فرماید: «قال ربناالذى اعطى کل شى‏ء خلقه ثم هدى.» (33) ؛ [موسى‏] گفت: پروردگار ما همان کسى است که به هر موجودى، آنچه لازم آفرینشش بود، داده، سپس هدایتش کرده است.
2- هدایت تشریعى
هدایت تشریعى انسان، به معناى نشان دادن راه کمال و سعادت او مى‏باشد.
چنان که گذشت، مکتب دئیسم که زیربناى فلسفى تفکر لیبرالیسم اقتصادى مى‏باشد، انسان را بى‏نیاز از هدایت تشریعى مى‏داند، و اعلام مى‏کند که عقل انسان به تنهایى قادر است هم سعادت و کمال خود را شناسایى کند، و هم توانایى کافى را در تشخیص راه وصول به آن را داراست. اما آموزه‏هاى امام على (علیه‏السلام) در تعداد زیادى از خطبه‏هاى نهج‏البلاغه و سایر منابع روایى، غیر از آن است. (34) حضرت (علیه‏السلام) نیاز انسان به هدایت تشریعى جهت شناسایى کمال و سعادت انسان و همچنین راه وصول آن را به صراحت بیان مى‏کند:
پیامبران را بر جن و انس مبعوث فرمود (بعث الى‏الجن والانس رسله)، تا پرده از چهره دنیا برگیرند و مردم را از بدیها و سختى‏هایش برحذر دارند، و بر ایشان از دنیا مثل‏ها آورند و دیدگانشان را به معایب آن بشایند و بناگهان درآیند و سخنى عبرت‏آمیز گویند، از دگرگونى‏هاى آن چون تندرستى‏هاى آن و بیمارى‏هاى آن و حلال آن و حرام آن و آنچه خدا براى فرمانبرداران مهیا کرده و آنچه براى بزهکاران از بهشت و دوزخ و بزرگوارى و خوارى. (35)
در خطبه دیگرى مى‏فرماید: «خداوند محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) را فرستاد تا راه عذر را بر آنها ببندد.» (36) یا «زمانى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) را مبعوث کرد که مردم از کارهاى نیکو فاصله گرفته و امت‏ها به جهل و نادانى روى آورده بودند» (37) ، و یا این که «خداوند انبیاى خود را فرستاد تا بیان‏کننده حق و سفیرانى بین خالق و مخلوق باشند.» (38)
مطالب بیان شده صراحتا بیانگر لزوم وحى براى رسیدن به کمال و سعادت بشرى مى‏باشد.
3-رابطه رزاقیت
على (علیه‏السلام) درباره رازقیت خداوند متعال مطالب فراوانى فرموده، ابعاد مختلف آن را بیان کرده‏اند. در یک نگاه شاید بتوان چنین گزارشى ارائه نمود: «روزى انسان‏ها دو نوع است: روزى‏اى که انسان به دنبال آن مى‏دود و روزیى که به سراغ انسان مى‏آید حتى اگر انسان در پى آن نباشد. (39) چون انسان‏ها مخلوق خداوند متعال هستند، خدا آنها را دوست دارد و به آنها روزى مى‏دهد، (40) بلکه بر خود لازم کرده است که رویشان را اعطى کند (41) و توسعه در رزق و روزى مردم را مورد نظر خود قرار بدهد. (42)
همو به نحو عادلانه روزى آنها را تقسیم مى‏نماید. (43) در نگاه آن حضرت (u) خداوند متعال روزى بندگانش را تقدیر و اندازه‏گیرى مى‏کند (44) و با توسعه و تضییق آن، انسان‏ها را در معرض آزمایش قرار مى‏دهد. (45) اما خداوند براى بندگان مؤمن خود امتیاز دیگرى قرار داده است و روزى آنها را از مجارى‏اى که هیچ‏گاه گمانش را نمى‏برند (من حیث لایحتسب) مى‏دهد.» (46)
آیات فراوانى از قرآن، خداوند متعال را در روزى دادن انسان بدین نحو معرفى کرده است : «اى پیامبر! خداى متعال به هر کسى بخواهى، بى‏حساب، روزى مى‏دهد. (47) کلیدهاى آسمان‏ها و زمین از آن خداست و روزیش را براى هر کسى بخواهد مقدر و گسترش مى‏دهد .» (48)
ممکن است افرادى با مطالعه این امور چنین شبهه‏اى به ذهن آنها برسد: چگونه ممکن است خداى متعال روزى افراد را بدون حساب بدهد، آیا این امر برخلاف حکمت الهى نیست؟
مقصود از توسعه در رزق و بى‏حساب دادن روزى، بدون عوض مى‏باشد. یعنى روزیى که خداى متعال به بندگانش مى‏دهد از آنها چیزى دریافت نمى‏کند. هر چند هر کسى در راه کسب روزى تلاش مى‏کند؛ اما نمى‏توان آن را به ازاى روزى الهى به شمار آورد؛ چرا که توان کار و تلاش را نیز خداى متعال بدون عوض، به ما ارزانى داشته است. (49)
پرسش مهم‏تر آن که کسى ممکن است بگوید: وقتى که روزى مردم را خداوند تقدیر مى‏کند و از نگاه على (علیه‏السلام) روزى هر کس از طرف خدا تقسیم و تعیین شده است؛ (50) پس نقش کار و تلاش در دست‏یابى روزى چیست؟ آیا بدون تلاش، روزى انسان به او خواهد رسید؟
تقدیر روزى و تعیین و تقسیم آن به وسیله خداوند متعال نه این که منافاتى با کار و تلاش ندارد، بلکه از دیدگاه آن حضرت (علیه‏السلام) کار و تلاش یکى از اسباب و علل تعیین روزى مى‏باشد. خداى متعال، روزى بندگانش را از طریق اسباب و عللى که در عالم هستى قرار داده است، تقدیر و تقسیم مى‏کند. در گفتار آن حضرت آمده است: «لکل شى‏ء سبب» (51) ؛ یعنى هر چیزى سبب دارد. همچنین آن حضرت (u) در یک کلامى، هم ضمانت رزق را بیان مى‏دارد و هم لزوم کار و تلاش را: «خداوند روزى شما را برگرفته و شما را به تلاش فرمان داده است (قد تکفل لکم بالرزق و اموتم بالعمل) مبادا طلب چیزى را که براى شما بر عهده گرفته، از چیزى که بر شما فریضه کرده‏اند، سزاوارتر جلوه کند. (52)
این کلام دیدگاه آن حضرت (علیه‏السلام) را بیان مى‏دارد که ضمانت روزى مخلوق به وسیله خالق منافات با کار و تلاش ندارد، بلکه کار و تلاش یکى از اسباب تقدیر و تقسیم روزى مى‏باشد.
همچنین سیره عملى امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) کاملا مؤید این نظریه است که از دیدگاه آن حضرت (علیه‏السلام) اعتقاد به تقدیر و تقسیم روزى از ناحیه خداى متعال هیچ‏گاه مانع کار و تلاش نمى‏شود. زیرا اگر ادعا کنیم که آن حضرت (علیه‏السلام) در دوران زندگیش ـ به ویژه زمانى که خلیفه نبود ـ بیش از همه تلاش مى‏کرد و درآمد ایشان از ناحیه کار و تلاش از درآمد همه کسان دیگر از همین ناحیه، بیشتر بوده است، ادعاى به حقى است. (53) آن دیدگاه حضرت (علیه‏السلام) پیرامون تقدیر تقسیم و تضمین روزى از ناحیه خداى متعال و این سیره اقتصادى ایشان بهترین پاسخ براى پرسش فوق مى‏باشد.
شایان توجه است که یکى از امور واضح از نظر اسلام آن است که علل و اسباب امور از جمله روزى انسان‏ها محصور در علل و اسباب مادى نیست؛ بلکه در عالم هستى دو گونه نظام على «مادى و معنوى» وجود دارد. دعا، ایمان و اطاعت از خداى متعال و صدقات از عوامل مؤثر در افزایش روزى مى‏باشد. نمونه این عوامل پیش از این از على (علیه‏السلام) بیان شده است: خداى متعال مؤمن را «من‏حیث لایحتسب» روزى مى‏دهد.
در یک نگاه
رابطه‏اى که امام على (علیه‏السلام) بین خداى متعال و جهان هستى و انسان ترسیم مى‏کند نسبت به رابطه‏اى که نظام اقتصادى لیبرال به تصویر مى‏کشد تفاوت‏هاى اساسى دارد. از گفتار آن حضرت (علیه‏السلام) پیداست که فیض الهى پیوسته در جهان هستى جریان دارد و جریان آفرینش به نحو مستمر بوده و همچنان ادامه دارد. آفریدگار این افریده‏ها خداوند حکیم و مدبر مى‏باشد که به اقتضاى حکمت الهى جهان هستى و حلقه‏هاى خلقت آن با تدبیر پرودگار عالم در جریان مى‏باشد و هدایت تکوینى خداى متعال در برگیرنده همه موجودات هستى از جمله انسان مى‏باشد که این هدایت، هم در صحنه‏هاى اقتصادى و هم غیراقتصادى جارى مى‏باشد. همچنین هدایت تشریعى امرى مسلم و ضرورى در جمیع رفتارهاى انسان مى‏باشد و خداى متعال با ارسال پیامبران و کتب آسمانى راه وصول به سعادت دنیا و آخرت را به انسان نشان داده است. و جایگاه وحى را به عنوان یکى از راههاى دستیابى به سعادت را در کنار حس و عقل، امرى غیرقابل انکار مى‏شمارد.
این‏گونه آموزه‏ها با دیدگاه دئیسم که آفرینش جهان را «آنى و لحظه‏اى» مى‏پندارد و خالق جهان را دست بسته همانند معمار بازنشسته که جهان و انسان را به حال خود رها ساخته تا بشر تنها با تجربه و عقل خود، راه سعادت را شناسایى و بپیماید، کاملا متفاوت است. هر چند اصل این تفکر را قبل از دئیسم قرآن مجید به یهود نسبت مى‏دهد:
و قالت‏الیهود یدالله مغلولة غلت أیدهم و لعنوا بما قالوا. (54)
یهودیان گفتند: دست خدا با زنجیر بسته است. دست‏هاى آنها بسته باد و به خاطر این گفتار از رحمت الهى دور شوند، بلکه هر دو دست (قدرت) او باز است، هرگونه بخواهد مى‏بخشد.
دو گونه تصویر فوق از خداى متعال در رابطه با جهان و انسان، تفاوت‏هاى فراوانى را در ساحت اقتصادى نمایان خواهد ساخت.

جهان‏شناسى
بر اساس دیدگاه فلسفى اقتصاد سرمایه‏دارى لیبرال، خداوند متعال در جهان طبیعت، نظامى قرار داده است که بر طبق قاعده على و معلولى عمل مى‏کند. قوانین این نظام طبیعى، دقیق، کامل، ثابت و عام مى‏باشد. هر چند، این نظام بر اساس مشیت الهى در عالم طبیعت به ودیعه گذارده شده است و خدا علت محدثه آن مى‏باشد، اما علت سبقیه آن نیست و به نحو خودکار عمل مى‏کند و کارآمدترین نظام، در عالم تکوین مى‏باشد. قوانین آن همانند قوانین فیزیک تنها در عالم محسوسات، جارى، ثابت و مطلق است. پیروى و هماهنگى با نظام طبیعى سعادت ابناى بشر را در همه ابعاد تضمین مى‏کند. تنها وظیفه‏اى که فلاسفه و عالمان دارند شناسایى و کشف آن نظام، آن‏گاه پیروى و هماهنگى با آن مى‏باشد.
تأثیر جهان‏شناسى لیبرالیسم بر اقتصاد
1- اقتصاد و رفتارهاى اقتصادى بشر نیز جزء طبیعت بوده، بنابراین قوانین منطقى و عقلایى نظام طبیعى در حوزه اقتصاد نیز جارى مى‏باشد. در عرصه اقتصاد، تنها روش دست‏یابى این نظام، آزادى همگانى و رقابت کامل فعالیت‏هاى اقتصادى مى‏باشد. رقابت، براى وصول به حداکثر رساندن سود و منافع شخصى، منافع جامعه را نیز به حداکثر مى‏رساند.
2- خداوند متعال در روند و تنظیم اوضاع اقتصادى هیچ‏گونه دستور و نقشى ندارد.
3-در تنظیم وضعیت اقتصادى، هیچ نهادى، حتى دولت حاکم، مجاز به دخالت در امور اقتصادى نمى‏باشد. (55)
ممکن است گفته شود که مکانیزم بازار در مواجهه با بحران‏هایى همانند جنگ جهانى، اجتماعى و اقتصادى، عدم توانایى خود را نشان داده و موجب شده نظام لیبرالى تعدیل گردد و تبدیل به نظام ارشادى همراه با دخالت دولت شده است.
در پاسخ به این مطلب لازم است اشاره گردد که، قبول داریم که دولت در اقتصاد دخالت مى‏کند، اما این دخالت همواره به عنوان یک استثنا و در حدى که اصول اساسى اقتصاد لیبرالیسم، همانند آزادى‏هاى فردى و مالکیت خصوصى کمترین ضربه را متحمل شود، پذیرفته شده است. کما این‏که هنوز هم کلاسیک‏ها، نئوکلاسیک‏ها و طرفداران مکتب پولى بر کارآمدتر بودن آن نظام بر سایر نظام‏هاى اقتصادى اصرار مى‏ورزند.

جهان‏شناسى از دیدگاه امام على (علیه‏السلام)
در بحث گذشته، رابطه خداى متعال با جهان، تبیین شد و مشخص گردید که جهان مادى و غیب، با عنایت و تدبیر الهى اداره، و دوام و قوام آن، لحظه به لحظه به اراده و مشیت او وابسته است. هر چند همین مقدار، جهان‏شناسى خاصى را به ما ارائه مى‏دهد که در عرصه اقتصادى، رفتارهاى ویژه‏اى را معرفى مى‏کند که متفاوت از رفتارهایى است که نظام اقتصادى لیبرال ارائه مى‏دهد، اما به برخى مشخصه‏هاى دیگر جهان از دیدگاه حضرت على (علیه‏السلام) که تأثیر در رفتارهاى اقتصادى انسان دارد، اشاره مى‏شود:
1- هدف‏دارى جهان
امام على (علیه‏السلام) در گفتارهاى فراوانى درباره هدف‏دار بودن جهان هستى مطالب گوناگونى بیان داشته‏اند: «خداى متعال هیچ‏چیزى را بیهوده خلق نکرده است، نه انسان بدون هدف و عبث خلق شده (56) و نه اشیاى دیگر. ما خلق‏الله سبحانه امرا عبثا فیلهوا؛ (57) یعنى خداوند سبحان هیچ امرى را بیهوده خلق نکرد تا بدان وسیله بازى کند. آفرینش داراى هدف است.» (58)
آیات فراوانى نیز هماهنگ با گفتار فوق مى‏باشد:
ما خلقنا السماوات و الارض و ما بینهما لاعبین و ما خلقناهما الا بالحق ولکن اکثرهم لا یعلمون. (59)
ما آسمان‏ها و زمین و آنچه میان آندو جاى دارد، به بازى [بیهوده‏] نیافریدیم. ما آن دو را جز به حق نیافریدیم، اما بیشتر آنان [مشرکان‏] نمى‏دانند.
در کلام حضرت على (علیه‏السلام) هدف از خلقت آسمان و زمین چنین بیان شده است:
الا و ان‏الارض التى تحملکم، والسماءالتى تظلکم، مطیعتان لربکم ... أمتا بمنافعکم فاطاعتا، و اقیمتا على حدود مصالحکم فاقامتا. (60)
بدانید، زمینى که شما را بر پشت خود حمل مى‏کند و آسمانى که بر سرتان سایه گسترده است، فرمانبردار پروردگار شما هستند ... خداوند آن دو را فرمان داده که به شما سود رسانند و آن دو هم اطاعت کرده‏اند. خداوند، زمین و آسمان را براى مصالح شما برپاى داشته و آن دو نیز بر پاى ایستاده‏اند.
در این بیان اطاعت آسمان و زمین از خداى متعال در رساندن خیر و سود به انسان و این که برپایى آنها به خاطر مصالح انسان‏ها، تصریح شده است. نظیر این مطلب در کلمات آن حضرت (علیه‏السلام) فراوان یافت مى‏شود. (61)
2-حرکت به سوى خدا
جهان، آفرینش خدا و از آن اوست و به سوى او نیز بازمى‏گردد. امام على (علیه‏السلام) مى‏فرماید: «الله الواحدالقهار الذى الیه مصیر جمیع الامور.»؛ (62) خداى متعال، یکتا و قدرتمند است و بازگشت همه امور به سوى اوست. همچنین در خطبه دیگرى مى‏فرمایند: «ستایش خداى را که بازگشت همه آفریدگان و پایان کارها به سوى اوست.» (63)
خداى متعال، در کلام کوتاهى همین معنا را بیان مى‏فرماید: «الا الى‏الله تصیرالامور .»؛ (64) آگاه باشید که همه‏چیز به سوى خدا بازمى‏گردد.
3-اختصاص به انسان
در بحث هدف از خلقت جهان، کلامى از آن حضرت (علیه‏السلام) بیان کردیم که ظهور روشنى داشت که خداى متعال زمین و آسمان را براى مصالح و سودرسانى به انسان برپا داشته است .
آیات فراوانى از قرآن مؤید گفتار امام على (علیه‏السلام) مى‏باشد که به یک نمونه آن اکتفا مى‏شود: «هوالذى خلق لکم ما فى‏الارض جمیعا.»؛ (65) او خدایى است که همه آنچه در زمین است، براى شما آفرید.
4-برخوردارى از خزائن غیبى
از دیدگاه حضرت على (علیه‏السلام) خداوند متعال داراى خزائن غیبى است که نعمت‏هاى الهى از آنجا نازل مى‏شود. به بندگانش روزى مى‏دهد بدون آن‏که چیزى از آن که نزد خداست کم شود. در وصیتش به امام حسن (علیه‏السلام) مى‏فرماید:
و اعلم ان‏الذى بیده خزائن‏السماوات والارض قد أذن لک فى‏الدعاء و تکفل لک بالاجابة و امرک أن تسأله لیعطیک. (66)
و بدان، که خداوندى که خزاین آسمان‏ها و زمین به دست اوست، تو را رخصت دعا داده و خود اجابت آن را بر عهده گرفته است و از تو خواسته که از او بخواهى تا عطایت کند.
در گفتار دیگرى حضرت مى‏فرماید:
خداوند از شما یارى خواسته است در حالى که لشکرهاى آسمان و زمین از آن اوست و اوست پیروزمند و حکیم و از شما وام مى‏خواهد و حال آن که خزاین آسمان‏ها و زمین از آن اوست ... این بخشایشى است از جانب خدا که به هر که مى‏خواهد ارزانیش مى‏دارد، که خدا صاحب بخشایشى بزرگ است. (67)
در خطبه دیگرى امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) تصریح دارند که خداوند هر چه از خزاین آسمان و زمین به بندگانش ببخشد، در دارایى او هیچ‏گونه نقص و کاستى ایجاد نمى‏شود و خداى متعال فقیر نمى‏گردد:
بخشش هیچ عطایى در او کاستى نیاورد. (68) حمد سزاوار خداوندى است که نبخشیدن برداراییش نیفزاید و اگر بخشش کند، بینوا نشود. زیرا هر بخشنده‏اى ـ جز خداى تعالى ـ اگر ببخشد از داراییش کاسته گردد. (69)
حضرت امیر (علیه‏السلام) هم اشاره به خزاین الهى دارد و هم مى‏فرماید که خداى متعال هر چه از خزاین خود ببخشد، هیچ از داراییش کاسته نگردد. خداى متعال در قرآن نیز مى‏فرماید : «ان من شى‏ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم.»؛ (70) هیچ چیز نیست مگر آن که خزاین آن در نزد ماست و ما تنها به اندازه‏هاى معین از آنها فرومى‏فرستیم.
علامه طباطبایى (ره) در تفسیرالمیزان مى‏نویسد: «شى‏ء» نکره و در سیاق نفى قرار گرفته و با «من» نیز تأکید شده است، بنابراین افاده معناى عموم دارد. یعنى همه اشیاى عالم داراى خزاینى نزد خداى متعال هستند. همچنین پروردگار عالم مى‏فرماید: «و ما عندکم ینفدو ما عندالله باق» (71) ؛ آنچه نزد شماست فناپذیر و آنچه نزد خداى متعال است، پایدار و فناناپذیر است. از این دو آیه استفاده مى‏شود که خزاین نزد خداى متعال، وجودى مجرد و ثابت نیز دارند. از عبارت «ما ننزله الا بقدر معلوم» برمى‏آید که خزاین الهى پیش از نزول به جهان مادى، وجودى نامحدود دارند. بنابراین خداوند متعال اشیاى مادى و محدود عالم محسوس را از خزاین الهى خلق مى‏کند. البته این‏گونه خلق را «انزال»؛ نازل کردن، مى‏گویند. (72)
بهره‏گیرى از این‏گونه آیات قرآن، کمک مى‏کند در فهم کلمات امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) خداوند متعال در جهان هستى خزینه‏هاى غیبى دارد که ثابت، مجرد، فناناپذیر و در صورت عطا و بخشش از آن، هیچ‏گونه نقصى و کاستى در آن راه پیدا نمى‏کند و جهان مادى و نعمت‏هاى آن مراتب نازله، محدود و محسوس خزاین غیب الهى است.
5-محل آزمایش
از مسلمات جهان‏بینى اسلامى اعتقاد به عالم دنیا و آخرت یا عالم مادى و غیب است. «الذین یؤمنون بالغیب»؛ (73) متقین کسانى هستند که به غیب ایمان دارند.
جهان غیب، جایى است که همه ما از آنجا آمده‏ایم و جهان آخرت جایى است که به آنجا برمى‏گردیم . دنیا براى همه انسان‏ها محل آزمایش است: (74) «ففیها اختبرتم و لغیرها خلقتم»؛ (75) شما در دنیا آزمایش مى‏شوید و براى غیردنیا (آخرت) آفریده شده‏اید.
دنیا محل زراعت و کشت، و آخرت هنگام درو محصول است. (76) کما این‏که امام على (علیه‏السلام) در کلامى جامع این رابطه را به زیبایى بیان مى‏فرماید :
به یاد گورت باش که آنجا گذرگاه تو خواهد بود. هر چه کرده‏اى، همان‏گونه کیفر بینى و هر چه کاشتى همان را درو مى‏کنى و هر چه امروز پیشاپیش فرستاده‏اى، فردا فراروى تو نهند . جاى پاى استوار کن و براى آن روز توشه‏اى بیندوز. بترس، بترس. اى آن که سخن مرا مى‏شنوى ! و بکوش، اى انسان غافل! (77)
آرى از دیدگاه آن حضرت: «امروز، روز تمرین و آمادگى و فردا روز مسابقه. هر که پیش افتد، بهشت جایزه او و هر که واپس ماند، آتش جایگاه اوست.» (78)
دقت در حساب‏رسى و کیفر و پاداش الهى نه تنها در حرام دنیا خواهد بود، بلکه در حلال دنیا نیز حساب‏رسى و حساب پس دادن نیز به دقت انجام خواهد شد: «چه بگویم درباره سرایى که آغازش رنج است و پایانش زوال و فنا؟ حلالش را حساب است و حرامش را عقاب.» (79)
6-برخوردارى از نظام على و معلولى
با مراجعه به کلمات امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) در مى‏یابیم که آن حضرت (علیه‏السلام) هیچ واقعه و پدیده‏اى را در عالم هستى بدون علت نمى‏داند. گفتارشان چه به نحو اطلاق و عموم، و چه به نحو خاص و صریح دلالت دارد که هیچ پدیده مادى و معنوى در جهان، خارج از گستره قانون على و معلولى واقع نمى‏شود. در بیان کوتاهى مى‏فرماید: «لکل شى‏ء سبب (80) »؛ هر چیزى سبب و علتى دارد. عالم مادى و معنوى به نحو سلسله عدل و معلول قوام دارند و خداى متعال علت العلل این سلسله علل مى‏باشد. علیت تمام علل به مشیت و اداره مستمر الهى محقق مى‏باشد و فیض الهى از مسیر همین اسباب و علل جریان مى‏یابد.
تمام مخلوقات الهى اعم از جاندار و غیرجاندار، زمین و آسمان‏ها، موجودات محسوس و غیبى تحت فرمان خداى متعال قرار دارند و در فرمانبردارى و اطاعت او هیچ‏گونه خطایى از آنها سر نمى‏زند: (81) «بدانید زمینى که شما را بر پشت خود حمل مى‏کند و آسمانى که بر سرتان سایه گسترده است، فرمانبردار پروردگار شما هستند.» (82)
در پدیده‏هاى جهان نشانه حکمت الهى آشکار و همین امر، برهانى بر وجود آفریننده‏اى حکیم دارد. (83) نظام هستى را محکم و متقن آفرید: «ظهرللعقول بما أرانا من علامات التدبیرالمنقن و القضاء المبرم (84) »؛ با نشانه‏هاى تدبیر متقن و محکم و حکم استوار و نافذ خود بر خردها آشکار گردید.
حضرت امیر (علیه‏السلام) در خطبه‏اى جامع، نظام آفرینش را به نحو کامل معرفى مى‏کمند که این گفتار دلالت روشن بر مطلب مورد نظر ما دارد:
خداوند متعال براى هر آفریده، اندازه و مقدارى معین کرد و آن را نیک استوار نمود و به لطف خویش منظم ساخت، و به سوى کمال وجودش متوجه نمود تا از حد خود تجاوز نکند و در نیل به کمالش قصور نورزد یا اگر او را به کارى مأمور سازد دشوارش نپندارد. چگونه چنین باشد ! در حالى که همه اشیا به مشیت و اراده او به وجود آمده‏اند ... آن گاه هر کجى را که در اشیا بود، راست نمود و حدودشان را روشن و آشکار ساخت و به قدرت خود میان اضداد، التیام و هماهنگى پدید آورد ... مصنوعات و مخلوقات آفرینش را بر قانون حکمت استوارى بخشید ... میان اجرام آسمانى و راههاى گشاده آسمان‏ها نظمى برقرار ساخت (85) ... .
این ویژگى‏هاى که على (علیه‏السلام) در مورد پدیده‏ها و مخلوقات عالم هستى بیان مى‏کند، ممکن نیست مگر با وجود حلقه‏هاى منظم که منشأ این نظم خداى متعال مى‏باشد.
در کلام خداى متعال نیز همین نظم در عالم محسوس و غیب تصریح شده است: «حکومت جهان به دست خداست و او بر همه چیز تواناست. همان که هفت آسمان را بر فراز یکدیگر آفرید. در آفرینش خداوند رحمان هیچ تضاد و غیبى نمى‏بینى (86) ». در برخى آیات قرآن تعبیر «بیده ملکوت کل شى‏ء»؛ (87) ملکوت (عالم غیب) همه چیز به دست اوست، و در بعضى دیگر «بیده‏الملک» (88) ؛ عالم ملک (محسوس) به دست اوست، آمده است که دلالت دارد که نظم هر دو عالم به دست خداى متعال مى‏باشد.
به نحو خلاصه ویژگى‏هاى جهان از دیدگاه امام على (علیه‏السلام) عبارت است از:
1- هم جهان مادى و محسوس، و هم جهان غیبت با عنایت و تدبیر الهى اداره، و دوام و قوام آن، لحظه به لحظه به اراده و معیشت خداى متعال وابسته است.
2- جهان هدفدار خلق و اداره مى‏شود و همه اشیاى جان‏دار و غیرجان‏دار جهان هستى جهت تقرب به خداى متعال، او را تسبیح مى‏گویند.
3-بازگشت گاه جهان آفرینش و همه اشیاى آن، خداى متعال است.
4- جهان غیب داراى خزائن ثابت، مجرد، فناناپذیر است.
5- دنیا محل آزمایش، گشت، تمرین آمادگى، و جهان آخرت جهان کیفر، پاداش، درو، مسابقه و بهشت و جهنم پاداش کیفر انسان‏ها است.
6- جهان مادى و غیر مادى (غیبت) برخوار از قانون على است و فیض الهى از مسیر آن اسباب و علل جریان مى‏یابد. علیت در جهان هستى، سلسله‏وار به خداى متعال منتهى مى‏گردد و همه فرمان بردار مطلق اویند.

پیامدهاى جهان‏شناسى از دیدگاه حضرت على (علیه‏السلام) در اقتصاد
پیامدهاى طولى و عرضى این گونه نگاه به مقوله جهان، بسیار گسترده است که پرداختن به همه آنها نوشتارى مفصل و مستقل را مى‏طلبد، اما جهت نشان دادن تأثیر این نوع جهان‏شناسى، برخى پیامدهاى آن در عرصه اقتصادى اشاره مى‏گردد.
شایان توجه است که ممکن است تعدادى پیامدهانسبت به پیامدهاى دیگر، مستقل و متباین نبوده، بلکه به نحو «ذکر خاص بعد از عام» اما به لحاظ اهمیت هر کدام، هر یک به نحو مستقل توضیح داده مى‏شود.
1- در تعریف نظام اقتصادى، بیان شد: «نظام اقتصادى مجموعه‏اى از الگوهاى رفتارى است که شرکت‏کنندگان را در نظام را به یکدیگر به اموال و منابع پیوند مى‏دهد و بر اساس مبانى مشخصى، در راستاى اهداف معینى به صورت هماهنگ سامان مى‏یابد.» وقتى انسان جهان را تفسیر کند به این که: محل آزمایش است، همه امور جهان بازگشت گاهشان خداى متعال مى‏باشد و در جهان هستى علل غیرمادى وجود دارد که با فرمان‏بردارى از خداى متعال موجب افزایش توان اقتصادى افراد مى‏گردد، به یقین رفتارهاى اقتصادى که از چنین انسانى در حوزه تولید، توزیع و مصرف بروز مى‏کند، بسیار متفاوت از رفتارهاى اقتصادى انسانى خواهد بود که جهان را چنین نمى‏بیند و معتقد نظام طبیعى در جهان بوده و تنها معیار تعیین کننده نوع رفتار اقتصادى را هماهنگى با آن نظام مى‏داند. نتیجه چنین وضعیتى در تفاوت در نظام اقتصادى آشکار خواهد شد.
2- وقتى خداى متعال در جهان غیب، داراى خزائن غیبى باشد که محسوسات و امور مادى مراتب نازله آن خزائن باشد و هر چه از آن خزائن نازل گردد هیچ گونه نقص و کاستى در آنها به وجود نمى‏آید، معلوم مى‏شود که منابع اقتصادى جهان غیر محدود است؛ هر چند بالفعل (نازل شده مادى) محدود باشد. اما بر اساس مبانى فلسفى اقتصاد لیبرال سرمایه‏دارى، امور غیرمادى و غیر قابل تجربه حسى هیچ گونه جایگاهى نداشته و منابع اقتصادى موجود طبیعت را محدود و غیرقابل افزایش مى‏دانند و در تعریف علم اقتصاد اظهار مى‏دارند: «اقتصاد تخصیص بهینه منابع محدود براى نیازهاى نامحدود است».
اما از دیدگاه على (علیه‏السلام) این منابع نامحدود و دست یافتنى نیز مى‏باشد و خداى متعال مى‏تواند در هر زمانى از خزائن غیب خود را براى منابع مادى بیفزاید.
3-در جهان‏شناسى از دیدگاه امام على (علیه‏السلام) نظام طبیعى موهوم فلاسفه اقتصاد سرمایه‏دارى لیبرال دور از مشیت و اراده لحظه به لحظه خداى متعال وجود ندارد و «دست نامرئى آدام اسمیت» از آستین سیستم قیمت‏هاى بازار رقابت آزاد بیرون نمى‏آید تا پیام‏آور آزادى همگانى و رقابت کامل دور از دخالت تکوینى و تشریعى خداوند متعال باشد؛ بلکه امور مربوط به حوزه اقتصاد همانند همه امور جهان مادى و غیرمادى در معرض فیض مستقیم و مستمر الهى بوده و در تنظیم امور اقتصادى به نحوى که خداى متعال راضى باشد هم اراده و مشیت تکوینى الهى دخالت دارد و هم نیاز به اراده تشریعى خداى متعال مى‏باشد. بنابراین دخالت دولت جهت تنظیم امور اقتصادى منطبق با اراده تکوینى و تشریعى خالق هستى براى دست‏یابى به سعادت دنیا و آخرت بشر امرى لازم و ضرورى مى‏باشد. (89)
4- اگر انسان دنیا را محل کشت محصول و جهان آخرت را محل برداشت آن بداند و عمل او تخم محصولى است که در دنیا کاشته مى‏شود و بهشت محصول و سودى است که به انسان مى‏رسد؛ سود و زیان در نظر انسان معنا و مفهوم دیگرى پیدا مى‏کند. چه بسا فرد مؤمنى در صحنه فعالیت‏هاى اقتصادى ممکن است مواجه با زیانى شود، اما به رغم آن، جامعه سود برده و موجبات خشنودى آحاد جامعه فراهم گردد؛ ولى آن فرد در یک برآیند بین سود آخرتى و زیان مادى دنیایى، سود فراوانى برده و خود را سودمند ببیند. انسان در پرتو چنین باورهایى چه بسا از لذت‏هاى زودگذر مادى صرف نظر مى‏کند و با ایثار و فداکارى، مصالح جامعه را بر مصالح فردى خود ترجیح مى‏دهد.
حداکثر کردن سود شخصى در فعالیت‏هاى اقتصادى نشأت گرفته از مسأله حب الذات است که در نهاد خلقت هر انسانى نهفته است؛ اما تفسیر سود به سود مادى اقتصادى مشکل بزرگى را در مسیر اقتصاد امروز جهان قرار داده است. چرا که در بسیارى مواقع جمع بین منافع مادى افراد و جامعه امرى غیرممکن مى‏باشد و دست نامرئى آدام اسمیت در قالب سیستم قیمت‏ها ناتوان از حل چنین مشکلى خواهد شد و افراد حاضر نمى‏شوند به خاطر منافع عمومى و جامعه از منافع خود چشم‏پوشى نمایند؛ بنابراین بین منافع فردى و عمومى تضاد و ناسازگارى شدیدى به وجود مى‏آید و افراد با قدرت اقتصادى روز به روز بر امکانات و توانشان افزوده مى‏شود و افراد ضعیف و محروم باید منتظر محرومیت و ضعف بیشترى مى‏باشند. اما این مشکل با تفسیرى که از سود، از منظر امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) ارائه شده است، قابل حل مى‏باشد.
5- از دیدگاه امام على (علیه‏السلام) در جهان از جمله در صحنه‏هاى اقتصادى دو نوع علت ـ علت مادى و غیبى ـ وجود دارد. همه علل مادى و غیبى فیض علیت خود را در هر لحظه‏اى از خداى متعال مى‏گیرند. خداى متعال مى‏تواند در هر لحظه‏اى مصلحت بداند علتى را از علیت ساقط کند. که این که در واقعه آتش افکندن حضرت ابراهیم چنین کرد.
به علاوه اعتقاد به اسباب غیرمادى مى‏تواند در امور اقتصادى آثار مهمى داشته باشد. این مطلب را با بیان یکى از محققان اقتصاد اسلامى به پایان مى‏بریم:
این نگرش در اقتصاد اثر مهمى دارد؛ براى مثال ریشه‏کن کردن فقر یکى از اهداف اقتصادى است و توزیع عادلانه ثروت، سبب مادى ریشه‏کن کردن فقر است. در نظام اقتصادى مبتنى بر جهان‏بینى مادى تنها چنین اسبابى (سبب‏هاى مادى) مورد توجه قرار مى‏گیرد و سبب‏هاى غیرمادى ریشه‏کن کردن فقر انکار مى‏شود. در حالى که در نظام اقتصادى اسلام این اسباب از اهمیت ویژه‏اى برخوردار است. معصومان ـ سلام الله علیهم اجمعین ـ عواملى مانند کمک خواستن از خداوند، کردار نیک، صدقه‏دادن، نماز شب گزاردن و بسیار
«لاحول و لاقوة الابالله»
گفتن را سبب از میان رفتن فقر دانسته‏اند. همچنین قرآن کریم حاکمیت تقواى الهى بر جامعه را از عوامل نزول برکات، بازشدن درهاى رحمت‏الهى و از میان رفتن فقر در جامعه شمرده است. بنابراین، در ساختار نظام اقتصادى اسلام، تجزیه و تحلیل‏هاى اقتصادى و سیاست گذارى‏ها باید به این عوامل توجه کرد. (90)

انسان‏شناسى
در پیش از این بیان شد که موضوع نظام اقتصادى، الگوهاى رفتارى در حوزه فعالیت‏هاى اقتصادى مى‏باشد. در اقتصاد لیبرال ادعا مى‏شود که نیازى به نظام سازى اقتصادى نیست، و بهترین نظام اقتصادى با آزادگذاردن انسان در فعالیت‏هاى اقتصادیش، سامان مى‏یابد.
یکى از عوامل مؤثر در این دیدگاه، چگونگى معرفى انسان مى‏باشد. اینک به برخى امور مربوط به انسان و سامان یابى نظام اقتصاد سرمایه‏دارى لیبرال دارد، اشاره مى‏گردد:
1- خویش مالکى
از دیدگاه فلسفه لیبرالیسم، انسان مالک مطلق خود، کار و اموالش مى‏باشد و هیچ گونه تعلقى به جامعه، دولت و خداوند ندارد و هر گونه خواسته باشد، مى‏تواند مالش را مصرف کند.
این دیدگاه مى‏تواند یکى از مبانى اعتقاد به آزادى فردى در عرصه اقتصادى و مالکیت خصوصى مطلق در نظام اقتصاد سرمایه‏دارى لیبرال باشد.
2- ارضاى تمنیات و امیان نفسانى، انگیزیه و هدف اقتصادى
هدف از تلاش انسان در عرصه اقتصادى، از امیان و تمنیات نفسانى‏اش سرچشمه مى‏گیرد. بنابراین هر انسانى هر چیزى را که به نفع خویش مى‏پندارد و هر روشى را که مفیدتر براى به دست آوردن آن مى‏داند، انتخاب مى‏کند. این امیال در نهاد و طبیعت بشر نهاده شده است.
به نظر مى‏آید این تفسیر از انسان موجب شده است که نظام اقتصاد سرمایه‏دارى لیبرال، حداکثرکردن منفعت مادى شخصى را تنها هدف فعالیت‏هاى اقتصادى افراد معرفى کند. بلکه با این گونه معرفى کردن انسان، خواسته است افراد در تلاش‏هاى اقتصادى خود، تنها به دنبال چنین هدفى باشند.
3-عقل انسان در خدمت شهوات او
عقل انسان خدمتگر شهوات او در برآوردن اهداف امیال اوست و چنین انسانى، عاقل است. و هر کس بتواند از عقل خود چنین استفاده، ابزارى بیشترى نماید، عاقل‏تر است.
وقتى حداکثر کردن سود شخصى هدف فعالیت‏هاى اقتصادى در افراد باشد و این هدف از امیال نفسانى انسان نشأت گرفته باشد و عقل هم خدمتگزار امیال انسان در برآوردن هدفش باشد، باید بپذیریم: «تمام الگوهاى علمى، مانند الگوى مصرف، سرمایه‏گذارى، تولید، هزینه و بازار از امور فوق متأثر است. (91) » (92)

انسان‏شناسى از دیدگاه امام على (علیه‏السلام)
وقتى انسان را از دیدگاه امام على (علیه‏السلام) مورد شناسایى قرار مى‏دهیم، به این نتیجه مى‏رسیم که انسانى را که آن حضرت معرفى مى‏کند، تفاوت‏هاى اساسى با انسان از دیدگاه لیبرالیسم دارد. ویژگى‏هاى انسان الهى، هدف از خلقت او و برخى خصوصیات دیگر انسان که از دیدگاه امیرالمؤمنین على (علیه‏السلام) مى‏تواند در رفتارهاى اقتصادى موثر باشد، از این قبیل است:
1- فلسفه آفرینش انسان
در مبحث جهان‏شناسى از دیدگاه امام على (علیه‏السلام) به نحو خلاصه اشاره شد که خداى متعال انسان و جهان را بیهوده نیافرید. (93) هر چند این انسان در این دنیا زندگى مى‏کند، اما او براى این دنیا آفریده نشده است تا هدف خویش را از زندگى بهره‏بردراى از امکانات مادى دنیا قرار دهد؛ بلکه این انسان بر طبق بیان صریح مولى الموحدین براى جهان آخرت خلق شده است. «انما خلقت للاخرة لاللدنیا (94) »؛ تو براى آخرت خلق شده‏اى نه براى دنیا. انسان در آخرت در معرض حساب رسى اعمال دنیات قرار مى‏گیرد و هر کس در اطاعت و فرمانبردارى از خداى متعال بسر برده باشد، پاداش نیکو نصیبش مى‏شود و هر که در اطاعت از خداى بسر نبرده باشد کیفر سختى مى‏بیند. (95) خداى متعال خوشنود مى‏شود اگر بنده او در اطاعتش باشد و پاداش نیکو ببیند، بلکه همین اطاعت و بندگى را تنها از بندگانش انتظار دارد که در آیه مبارکه مى‏فرماید: «ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون.» (96) ؛ جن و انس را جز براى آن که مرا عبادت کنند نیافریدم.
خداى متعال عبادت و اطاعت را وظیفه بندگانش قرار داد و کیفر و پاداش آخرتى را نتیجه آن، معین نمود تا بندگانش او را عبادت کنند و به مقام عبودیت برسند و از پاداش الهى بهره‏مند گردند.
یک انسان مؤمن به خداوند در هر فعلى، بلکه در هر نیتى باید هدف غایى فوق را در نظر داشته باشد. در ساحت فعالیت‏هاى اقتصادى هیچ گاه هدف از تلاش اقتصادى را رفاه مادیى که خلاف دستورات الهى باشد قرار نمى‏دهد. نظام اقتصادى اسلام باید به نحوى سامان یابد که انسان را به هدف غایى آفرینش (بندگى خداى متعال) نزدیک سازد. در اتخاذ سیاست‏هاى کلى اقتصادى جامعه حتما باید هدف کلى غایى مورد توجه جدى قرار گیرد. در نظام اقتصادى اسلام عدالت اقتصادى یک هدف سیاسى است که در همه حال مى‏تواند ابزارى براى هدف غایى فوق مورد توجه سیاست‏گذاران اقتصادى باشد. بنابراین پى‏گیرى هدف خلقت انسان در فعالیت‏هاى اقتصادى در ابعاد خرد و کلان، موجب تفاوت‏هاى فوق در رفتارهاى اقتصادى افراد و نظام اقتصادى از دیدگاه لیبرالیسم و امام على (علیه‏السلام) خواهد شد.
2-دو بعدى بودن انسان
حضرت امیر (علیه‏السلام)، همصدا با کلام الهى در برخى از گفتارشان اشاره به چگونگى آفرینش انسان دارند و تصریح مى‏فرمایند که انسان از دو بعد مادى و روحى آفریده شده است، نیمى از او از خاک و نیم دیگرش از روح (97) :
آن گاه خداى سبحان، از زمین درشتناک و از زمین هموار و نرم و از آنجا که زمین شیرین بود و از آنجا که شوره‏زار بود، خاکى بر گرفت و به آب بشست تا یکدست و خالص گردید. پس نمناکش ساخت تا چسبیده شد و از آن پیکرى ساخت داراى اندام‏ها و اعضا و مفاصل. و خشکش نمود تا خود را بگرفت چونان سفالینه. و تا مدتى معین و زمانى مشخص سختش گردانید. آن گاه از روح خود در آن بدمید «ثم نفح فیها من روحه». آن پیکر گلین که جان یافته بود، از جاى برخاست که انسان شده بود با ذهنى که در کارها به جولانش در آورد و با اندیشه‏اى که به آن در کارها تصرف کند و عضوهایى که چون ابزارهایى به کارشان گیرد و نیروى شناختى که میان حق و باطل فرق نهد و طعم‏ها و بوى‏ها و رنگ‏ها و چیزها را در یابد. (98)
در این بیان، هم به بعد مادى و هم به بعد معنوى انسان تصریح شده است. همچنین به اهم وظایف بعد مادى و معنوى انسان اشاره شده است. ما بخشى از گفتار حضرت (علیه‏السلام) را بیان کردیم. وقتى به همه گفتار آن حضرت در مورد ابعاد و جورى انسان مراجعه شود، معلوم خواهد شد که گویا بیان آن حضرت (علیه‏السلام)، تفسیر آیه کریمه ذیل مى‏باشد:
و اذقال ربک للملائکة انى خالق بشرا من صلصال من حمأ مسنون فاذا سویته و نفخت فیه من روحى فقعوا له ساجدین. (99)
و [اى پیامبر! به خاطر بیاور] هنگامى پروردگارت به فرشتگان گفت: من از گلى خشکیده، که از گل بدبویى گرفته شده، بشرى مى‏آفزینیم هنگامى که کار آن را به پایان رساندم و از روح خود در او دمیدم، همگى برایش سجده کنید.
امام على (علیه‏السلام) براى جسم مادى انسان و همچنین براى روح غیرمادى، شش حالت و وضعیت را بیان مى‏فرماید:
براى جسم انسان شش حالت و وضعیت به وجود مى‏آید: صحت، مرض، مرگ، حیات، خواب و بیدارى . روح انسان نیز شش حالت دارد: حیاتش که علمش مى‏باشد، مرگ روح که نادانى‏اش، مرض روح، شکش؛ صحت روح، یقینش؛ خواب روح، غفلتش و بیدارى روح، هوشیاریش مى‏باشد. (100)
حقیقت انسان، همان روح انسان است و بدن انسان ابزارى در اختیار روح براى تکاملش مى‏باشد . روح انسان از دو ویژگى عقلانى و غریزى برخوردار است. انسان با ویژگى عقلانى امور محسوس را درک مى‏کند و به معارف گوناگون دست مى‏یابد، معارف الهى، رازهاى نهفته در طبیعت و بایدها و نبایدهاى زندگى را مى‏یابد و اهداف و مسیر زندگیش را تعیین مى‏نماید.
ویژگى غریزى روح، انسان را دعوت مى‏کند به امورى که قدر مشترک میان انسان و حیوان است، مانند میل به خوردن، خوابیدن، امور جنسى و ...
آنچه تاکنون درباره ابعاد وجودى انسان و ویژگى‏هاى آن برشمردیم اختصاصى به دیدگاه امام على (علیه‏السلام) ندارد و فلاسفه لیبرالیسم هم ممکن است چنین امرى را پذیرا باشند. اما آنچه در این بحث جایز اهمیت است و نقطه تمایز بین دو دیدگاه مى‏باشد، پاسخ به این پرسش است که جایگاه عقل و غریزه در این دو دیدگاه چه مى‏باشد؟
از دیدگاه اسلام تمایلات نفسانى و غرایز، امورى هستند که جهت تکامل انسان در جهان مادى امرى ضرورى مى‏باشند؛ اما نباید آنها سرکوب نمود و نیز نباید زمینه سرکشى آنها را فراهم نمود؛ بلکه انسان باید آنها را تعدیل نموده، در اختیار عقل قرار دهد و عقل را بر آنها حاکم نماید و بدین نحو راه سعادت را در دنیا و آخرت در پیش گیرد.
امام على (علیه‏السلام) در بیانى جایگاه این دو را بیان مى‏فرماید:
العقل صاحب جیش الرحمان و الهوى قائد جیش الشیطان و النفس متجاذیة بینهما فأیهما غلب کانت فى حیره. (101) عقل انسان همراه لشکر خداى رحمان است و شهوات و خواسته‏هاى نفسانى رهبر لشکر شیطان شمرده مى‏شود. نفس انسان میان این دو قرار داد. هر یک از این دو، نفس را به سوى خود مى‏کشد . هر یک از آن دو لشکر، پیروز گردد، نفس انسان زیرفرمانش خواهد بود. (102)
در مبانى انسان‏شناسى لیبرالیسم بیان شد که با تفسیرى که آنها از عقل و تمایلات نفسانى دارند، عقل را خدمت‏گزار تمایلات نفسانى معرفى مى‏کنند و عقل ابزارى در خدمت تمایلات نفسانى جهت دستیابى به تمایلات مادى نفسانى است.
به یقین، این دو معرفى از انسان موجب تفاوت‏هاى روشنى در اهداف اقتصادى فعالیت‏هاى افراد در دو دیدگاه خواهد شد. همچنین هر یک از دو دیدگاه در مورد انسان مى‏تواند مبناى ایدئولوژیک آزادى و رقابت کامل افراد در بخش تولید، توزیع و مصرف و همچنین عدم دخالت در اقتصاد بر اساس دیدگاه لیبرالیسم باشد؛ اما دیدگاه امام على (علیه‏السلام) در مورد انسان چنین الزامى را القا نمى‏کند.
3-مالکیت مطلق خدا و منتخب و مسؤول بودن انسان
امام على (علیه‏السلام) جهان و همه موجودات آن را ملک طلق خداى متعال مى‏داند. هستى انسان و تمام قوا و نیروهاى روحى و جسمى انسان از آن خداست: «له ما فى الارضین و السماوات» (103) ؛ هر چه در آسمان‏ها و زمین است ملک خداوند متعال مى‏باشد.
شایان ذکر است که مالکیت خدا از سنخ مالیکت اعتبارى، همانند مالکیت انسان بر اشیا نیست، بلکه مالکیت تکوینى است. چنین مالکى انسان را خلق کرد و او را به عنوان بهترین مخلوق خود امتخاب نمود و بار مسؤولیت اطاعت و فرمانبردارى اختیارى را بر عهده او قرار داد . حضرت (علیه‏السلام) در یکى از خطبه‏هاى نهج‏البلاغه در مورد آفرینش انسان مى‏فرماید :
هنگامى که خداى متعال زمینش را بگسترد و فرمان خود را روان ساخت. آدم (علیه‏السلام) را از میان آفریدگان خود برگزید و او نختسین آدمیان بود. در بهشت خود جایش داد و عیش او مهیا گردانید و به او آموخت که از چه کارهایى پرهیز کند و گفتنش که اگر چنان کارهایى از او سر زند مرتکب معصیت شده است و مقام و منزلتش به خطر مى‏افتد. ولى آدم به کارى که خداوند از آن نهیبش کرده بود، مبادرت ورزید، زیرا علم خدا از پیش بدان تعلق گرفته بود. هنگامى که آدم توبه نمود خداوند او را به زمین فرستاد تا زمینش را با فرزندان خود آباد سازد و از سوى خدا بر بندگانش حجت و راهنما باشد. (104)
در این گفتار حضرت (علیه‏السلام) هم به مقام والاى او که از میان همه آفریدگان الهى انتخاب شده است، اشاره مى‏کند و هم به وظایف سنگین آدم و فرزندانش نسبت به مسئوولیت اطاعت خداى متعال. این جایگاه و مسئوولیت انسان در قرآن صامت هماهنگ با بیان قرآن ناطق على (علیه‏السلام) چنین آمده است: «هوالذى جعلکم خلائف الارض.»؛ اوست خدایى که شما را جانشین خود در زمین قرار داد.
هم تمام چیزها از آن خداى متعال است و هم انسان جانشین خدا در زمین و مسؤول در قبال اوست. خدا حق دارد از همه تصرفات ما در مال و دارایى، و در فکر و اندیشه پرسش نماید و براى هر نوع تصرفى به او کیفر یا پاداش دهد. یعنى این دو ویژگى: مالکیت خدا بر جهان و انسان، و خلیفه و منتخب خدابودن انسان به طور منطقى دو نتیجه ذیل را به دنبال خواهد داشت:
1- انسان، در تصرف در مال و قواى جسمى و فکرى خود، محدود به حدودى است که خداى متعال تعیین کرده است.
2- چون انسان در برابر خداى متعال مسؤول است، بنابراین اگر از حدود الهى تجاوز کند، مؤاخذه خواهد شد.
این دیدگاى امام على (علیه‏السلام) با دیدگاه متعارف در اقتصاد مسلط جهان بسیار متفاوت است. چنان که پیش از این بیان شد، مکتب لیبوالیسم، انسان را مالک مطلق مال و قواى فکرى و جسمى خود مى‏داند و در پى‏گیرى منافع فردى خود و روش پى‏گیرى آن هیچ‏گونه مسؤولیتى در برابر خدا، جامعه و دولت ندارد. همین دیدگاه به عنوان یکى از مبانى ایدئولوژیک آزادى فعالیت اقتصادى، عدم دخالت دولت و مالکیت خصوصى گسترده در نظام اقتصاد سرمایه‏دارى لیبرال مى‏باشد. اما با پذیرش دیدگاه امام على (علیه‏السلام) در مورد انسان، نفى امور سه‏گانه فوق، امرى مسلم شمرده مى‏شود چرا که چنان آزادى در صحنه فعالیت‏هاى اقتصادى به انسان مسلمان داده نشده است؛ بلکه آزادى در کادر محدود، دخالت دولت در اقتصاد و مالکیت مختلط از امورى است که یک انسان مسلمان در فعالیت‏هاى اقتصادى ملتزم به آن خواهد شد. (105)

جامعه‏شناسى
یکى از مسائل در باب جامعه‏شناسى مسأله اصالت فرد و اصالت جامعه است. اندیشه‏مندان مکتب لیبرالیسم مدافع نظریه اصالت فردى باشند.در مقابل، گروهى دیگر از جامعه شناسان از نظریه اصالت جامعه دفاع مى‏کنند.
بر اساس نظریه اصالت فرد، در عالم خارج، حقیقتا چیزى جز افراد، که در هویت و اثر، مستقل از یکدیگر هستند، وجود ندارد. جامعه یک امر اعتبارى است و وجود حقیقى ندارد، آنچه وجود حقیقى و اصیل دارد، افراد انسان هستند که به نحو مستقل اهداف و ارزش‏ها را انتخاب نموده، راههاى دست‏یابى به آنها را بر مى‏گزیند و هویت و شخصیت خود را مى‏سازد. همین هویت‏هاى مستقل افراد، هویت اعتبارى جامعه را مى‏سازد.
پس این انسان در همه کوشش‏هایش مصالح فردى را مدنظر قرار مى‏دهد و براى امرى اعتبارى تلاشى نمى‏کند و بر اساس دیدگاه لیبرالیستى همه سعى افراد باید جهت برآوردن امیال شخصى سازمان دهى شود و منافع و مصالح جامعه اعتبارى از رهگذر پى‏گیرى منافع و مصالح امر اصیل افراد تامین خواهد شد. مفاهیم اجتماعى را باید با توجه به مفاهیم دال بر افراد، رفتار و روابطشان تعریف نمود. همچنین نظم‏هاى اجتماعى باید بر اساس انگیزه، اعتقاد و قابلیت‏هاى فرد صورت پذیرد.
به نظر مى‏آید بسیارى از الگوهاى اقتصاد سرمایه‏دارى لیبرالیستى متأثر از این دیدگاه باشد. یکى از محققان اقتصاد اسلامى مى‏نویسد:
به نظر مى‏رسد در اقتصاد سرمایه‏دارى در بخش کلان اقتصادى این شیوه یکى از روش‏هاى غالب الگوسازى است. الگوى مصرف کل و پس‏انداز کل و سرمایه‏گذارى کل، عرضه و تقاضاى کل در بازار کالا، تقاضاى و عرضه کل در بازار کار و بازار پول از همین روش ساخته مى‏شود. یعنى ابتدا الگویى که توضیح‏دهنده رفتار مصرفى یا سرمایه‏گذارى و ... فرد نمونه است، ساخته مى‏شود، سپس الگوى کلان از جمع افقى الگوهاى فردى به دست مى‏آید و متغیرهاى خرد، مانند قیمت یا مقدار یک کالا که در الگوهاى فردى به کار رفته بود، به متغیرهاى کلان، مانند نرخ تورم و تولید کل، در الگوى فراتر تبدیل مى‏شود. (106)
بر اساس نظریه اصالت جامعه، هویت و روح جمعى غیبت و اصالت دارد؛ افراد وقتى در درون جامعه قرار مى‏گیرند، در پرتو آن، روح جمعى حاکم بر جامعه هویت شخصى پیدا مى‏کند و احساسات، عواطف، تمایلات و اندیشه‏هاى آنها شکل مى‏گیرد. (107)

جامعه‏شناسى از دیدگاه امام على (علیه‏السلام)
دیدگاه امام على (علیه‏السلام) در باب جامعه را در دو بخش دنبال مى‏کنیم:
الف ـ فرد و جامعه از دیدگاه امام على (علیه‏السلام)
ب ـ سنت الهى حاکم بر جوامع انسانى

الف ـ فرد و جامعه از دیدگاه امام على (علیه‏السلام)
با مراجعه به کلمات امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) مشخص مى‏شود که حضرت در برخى از آنها اشاره به اصالت فرد دارد و در بعضى دیگر به اصالت جامعه. در دسته دوم مردم و جامعه را مورد خطاب قرار مى‏دهد. جامعه را در صورتى که هماهنگ با هم، اهداف مشترکى را دنبال نمایند مجراى فیض الهى بر مى‏شمارد: «ان یدالله على‏الحجاعة (108) »؛ به درستى که دست خدا با جماعت است.
«دست خدا» به کنایه از مجد، عظمت، قدرت و توان است. بنابراین اجتماع اسلامى و مورد رضایت الهى کانون نزول برکات فیض خداى متعال مى‏باشد. کما این که حضرت (علیه‏السلام) در خطبه دیگر مى‏فرماید: «عرب‏ها امروز اگر چه به شمار اندک هستند، ولى با وجود اسلام بسیارند . و به سبب اجتماع عزیر و پیروزند». (109) در برخى بیانات امام على (علیه‏السلام)، جامعه از چنان خاصیت و ویژگى‏هاى برخوردار است که: «کسى که از اعمال جامعه‏اى خشنود باشد، گویى خود داخل کارهاى آنها بوده است. بر هر کس که همراه جماعت باطل باشد، دو گناه خواهد بود، یکى گناه آن کار که مرتکب شد، و دیگرى گناه خشنودى او به آن کار.» (110)
جامعه از چنان جایگاه و اصالتى برخورار است که اگر کسى راضى به مفاسد قوم ناسقى باشد، گویا یکى از آنها خواهد بود. البته، از دیدگاه امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) در طرف خیر و نیکى نیز چنین است. در گفتگوى آن حضرت؛ یکى از یارانش آمده است:
چون خداوند در جنگ جمل پیروزیش گردانید، یکى از یاران گفتش: اى کاش بردارم، فلان مى‏بود و مى‏دید که چسان خداوند تو را برد دشمنانت پیروز ساخته است. على (علیه‏السلام) از او پرسید: آیا برادرت هوادار بود؟ گفت: آرى. على (علیه‏السلام) فرمود: پس همراه ما بوده است. ما در این سپاه خود مردمى را دیدیم که هنوز در صلب مردان و رحم‏ها زنان هستند. (111)
وقتى مراجعه به آیات قرآن شود، «نظریه اصالت جامعه» از دیدگاه اسلام بیش‏تر مورد تائید قرار مى‏گیرد. آیاتى جامعه و امت را مورد خطاب قرار داده: «در روز قیامت هر امتى را مى‏بینى [که از شدت ترس‏] بر زانو نشسته، هر امتى به سوى کتابش خوانده مى‏شود.» (112) یا تعابیرى همانند: «زینا لکل عملهم»؛ (113) براى هر امتى عمل آنها را زینت داریم، «لکل امة اجل»؛ (114) براى هر قومى سر آمد یعنى است، دلالت بر نظریه فوق دارند.
اما به رغم این مطالب نظریه اصالت فرد نیز در منابع اسلامى و در بیانات امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) نیز مورد تائید قرار گرفته است: «هر که عملش او را واپس دارد، نسبش سبب نشود که پیش افتد. هر که شرافت و حسب خود را از دست بدهد، شرافت و حسب نیاکان سودش نکند .» (115) شخصیت افراد را تنها نوع اعمال و رفتارش تشکیل مى‏دهد. منسوب بودن به افراد بزرگ، احزاب، دین و ... در حقیقت و ماهیت او تغییرى ایجاد نمى‏کند. این دیدگاه در واقع اعلام مى‏کند که شخصیت هر کسى در گرو اعمال خود فرد است: «کل نفس بما کسبت رهینه»؛ (116) هر کس در گرو کردارى است که انجام داده است.» بنابراین هویت هر انسانى با اعمال خودش آشکار خواهد شد از روى وابستگى به دیگران: «کل انسان الزحناه طائره فى عنقه»؛ (117) هر انسانى، به نظر مى‏آید که کلام ذیل از امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) نیز بر این نظریه دلالت کند:
اى مردم! خوشا به حال کسى که پرداختن به عیب خود او را از عیب دیگر مردم بازمى‏دارد و خوشا به حال کسى که در خانه‏اش بماند و روزى خود بخورد و به طاعت پروردگارش مشغول باشد و بر گناهان خود بگرید. چنین کسى، هم به کار خود پرداخته و هم مردم از او آسوده‏اند . (118)
هر چند مهم‏ترین پیام حضرت (علیه‏السلام) در این بیان، توجه انسان به کانون وجود خویش وعدم پرداختن به عیب و آزار دیگران است، ولى به تبع این امر از این گفتار نیز فهمیده مى‏شود که اگر مى‏خواهى سعادتمند گردى و واجد شخصیت برجسته گردى باید بدانى که هماهنگى با اهداف، نوع زندگى و ... عموم مردم فائده‏اى براى تو ندارد. همین مقصود در روایت کوتاه دیگرى از معصوم (علیه‏السلام) چنین بیان شده است؛ «کن فى‏الناس و لا تکن معهم.» (119) در میان مردم زندگى کن، اما به نحوى که با آنها همراه نباش.
مى‏توان دلالت گفتار على (علیه‏السلام) را در باب نظریه اصالت فرد با آیه دیگرى از قرآن مچید مورد تأیید قرار داد: «هر کس هدایت یابد براى خود هدایت شده و هر کس گمراه گردد به زیان خود گمراه مى‏شود و من مأمور [به اجبار] شما نیستم.» (120)
بنابراین از دیدگاه امام على (علیه‏السلام) هم افراد داراى هویت حقیقى و فردى هستند و هم هویت جامعه که از قدر مشترک و وجه غالب هویت افراد جامعه انتزاع مى‏شود. یعنى مى‏توان گفت که على (علیه‏السلام) نظریه اصالت فرد و جامعه را ارائه مى‏دهد: افراد در جامعه داراى شخصیت مستقل هستند، اما در عین حال از یکدیگر اثر مى‏پذیرند. به سبب همین تأثیر و تأثر بیشتر افراد از اندیشه‏ها، عواطف، باورها و آداب و رسوم و منافع مشترک برخوردار مى‏شوند و زمینه انتزاع روح جمعى یا هویت جامعه فراهم مى‏آید؛ زیرا هویت جامعه از قدر مشترک هویت افراد انتزاع مى‏شود. بنابراین، هویت جامعه نه امرى موهوم است و اعتبارى، و نه حقیقى مستقل از هویت افراد، بلکه امرى انتزاعى است؛ یعنى خودش د رخارج وجود ندارد، ولى منشأ انتزاعش حقیقى است.
هر چند این روح جمعى از قدر مشترک هویت افراد انتزاع مى‏شود؛ ولى در عین حال، بر هویت افراد نیز تأثیر مى‏نهد و آنان را به موافقت با خود مى‏خواند. طولى نمى‏کشد که فرد احساس مى‏کند روح جمعى حاکم بر جامعه بخشى از شخصیت او شده است؛ مانند بیش‏تر افراد جامعه مى‏اندیشد، احساس مى‏کند و واکنش نشان مى‏دهد. البته برخى از افراد از چنان توانى برخوردارند که مى‏توانند بر این روح جمعى اثر گذارند و اندیشه‏ها، عواطف و به طور کلى فرهنگ جامعه را عوض کنند. (121)
پى‏آمدهاى دیدگاه على (علیه‏السلام)
بر اساس نظریه اصالت فرد، باید منافع فرد بر منافع جامعه مقدم شود؛ زیرا منافع جامعه امرى موهوم است، تنها منافع فرد حقیقت دارد. بنابراین اگر زمانى منافع جامعه چنان تفسیر شد که با منافع فرد منافات داشت، باید در تفسیر منافع جامعه تجدید نظر کرد و منافع فرد را که اصیل است، محافظت نمود. اما بر اساس دیدگاه امام على (علیه‏السلام) منافع جامعه چیزى جز منافع اکثریت قاطع افراد جامعه نیست و طبیعى است که وقتى منافع فرد یا افرادى با منافع اکثریت قاطع جامعه تعارض کرد، باید منافع جامعه مقدم شود.
مسأله حائز اهمیت، نوع تفسیر است که منافع فرد و جامعه ارائه مى‏شود در دیدگاه لیبرالیستى، مراد از منافع فردى، صرفا منافع مادى فرد است که خواسته‏ها و تمایلات نفسانى، آن را تعیین مى‏کند؛ اما در نگرش امام على (علیه‏السلام) منافع فرد با توجه به اهداف عالى انسانى که همانا رسیدن به قله رفیع عبودیت است، تعیین مى‏شود. و در جامعه اسلامى با صرف‏نظر کردن افراد از منافع مادى به جهت رسیدن به منافع معنوى عالى‏تر، امکان تعارض بین منافع افراد و جامعه کمتر اتفاق مى‏افتد و اگر در مواردى چنین اتفاقاتى بیفتد، زعماى جامعه اسلامى حق دارند با اتخاذ سیاست‏هایى این مشکل را به نفع جامعه اسلامى برطرف سازند .

ب. سنت‏هاى الهى حاکم بر جوامع انسانى از دیدگاه امام على (علیه‏السلام)
مقصود از سنت‏هاى الهى یک سلسله قضایایى شرطى است که در صورت وجود شرط یا سبب، جز او مسبب هم، حاصل خواهد شد. این قضایاى شرطى از طبیعت زندگى انسان و رفتار او در ارتباط با جهان پیرامونش استخراج مى‏گردد.
به طور کلى بازگشت سنت‏هاى الهى به یک اصل کلى است که هر گاه جامعه و افراد آن، امکانات و توانایى‏هاى خود رادر مسیرى که از جانب خدا و به وسیله پیامبران تعیین شده است، قرار دهد و خود را با عالم هستى که خواه ناخواه در برابر خدا خضوع دارد، منطبق سازد و بین خود و اراده الهى رابطه ایجابى برقرار کند و مسؤولیت خود را در برابر حق بشناسد، صعود مى‏کند و قابلیت بقا مى‏یابد. در مقابل، اگر جامعه‏اى یا افراد آن با اراده الهى رابطه سلبى داشته باشد و امکانات خود را در راه رسیدن به تکامل انسانى مصرف نکند، دچار سرنوشتى شوم خواهد شد. با کشف این سنت‏ها و رعایت آنها انسان مى‏تواند خود را اصلاح کرده، سرنوشت پسندیده‏اى براى خود و جامعه‏اش رقم زند.
امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) در برخى نامه‏ها، خطبه‏ها و کلمات حکمت‏آمیز خود، سنت‏هاى الهى را که حاکم بر تاریخ است یادآور مى‏شود و از مردم مى‏خواهد که از سرنوشت امت‏هاى گذشته عبرت بگیرند و پند بیاموزند، زیرا که همان سنت‏ها و قوانین و نوامیسى که بر پیشینیان جارى بود، در تمام جوامع بشرى جریان خواهد داشت. هر چند جریان‏هاى تاریخى قضایاى منحصر به فرد هستند و قابلیت بازیابى مجدد ندارند، اما قوانین منتزع از آنها همیشه و همه‏جا حاکمیت دارد و غفلت از آنها خسارت عظیمى به بار مى‏آورد. (122) امام على (علیه‏السلام) مى‏فرماید:
اى بندگان خدا روزگار بر باقیماندگان چنان گذرد که بر گذشتگان گذشته است. آنچه رفته، بازنگردد و آنچه بر جاى مانده، جاودانه نخواهد ماند. کردارش در پایان، همان است که در آغاز بود. حوادثش، بر یکدیگر پیشى گرفته، در مى‏رسند و نشانه‏هاى آن همراه یکدیگرند . (123)
امام على (علیه‏السلام) در این گفتار و مشابه آن، یک حقیقت مهم را به همه انسان‏ها خاطرنشان مى‏سازد که آنچه در تمام جریان‏هاى اجتماعى و سقوط و یا اوج‏گیرى تمدن‏هاى بشرى حاکمیت مطلق دارد. اراده الهى است که در قالب سنت‏ها بروز پیدا مى‏کند. به بیان قرآن این سنت‏ها ثابت و غیرقابل تغییر مى‏باشند: «فلن تجد لسنة الله تبدیلا و لن تجد لسنةالله تحویلا .» (124) ؛ هرگز در سنت خداى متعال تبدیل نمى‏یابى [یک سنت خدا به سنت دیگر تبدیل نمى‏شود] و هرگز در سنت خدا دگرگونى نمى‏یابى.
حضرت (علیه‏السلام) علاوه بر بیان سنت‏ها به نحو کلى و عام، موارد و نمونه‏هاى فراوانى از آن را برمى‏شمارد تا مردم و جوامع بشرى با درک درست موضوع و موارد آنها راه سعادت و شقاوت خود را بیابند؛ همچنین بدانند که سنت‏هاى الهى امورى تصادفى و بدون برنامه نیستند و منافاتى با اختیار و آزادى انسان‏ها ندارد؛ بکله بشر مى‏توند با شناخت سنت‏هاى الهى، به آینده بهترى نسبت به وضعیت فعلى خود، امیدوار باشد و نیز خود را در معرض هلاکت و نابودى قرار ندهد. ما به تعدادى از این سنت‏هاى الهى که در کلمات امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) وجود دارد و ممکن است در رفتارهاى اقتصادى مردم، جامعه یا دولت و سیاست‏هاى اقتصادیش مؤثر باشد، اشاره مى‏کنیم: (125)
1-تقوا و ایمان
جامعه‏اى که به زیور تقوا آراسته است، درى به سوى امدادهاى غیبى پیدا مى‏کند، سختى‏ها از او دور مى‏شوند و موجب نزول برکات مى‏شود.
امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) مى‏فرماید:
هر کسى که تقوا پیشه کند سختى‏هایى که به او نزدیک شده‏اند، دور مى‏گردند. تلخى‏ها شیرین و مواج متراکم گرفتاریها برطرف شده و مشکلات پیاپى و خسته‏کننده آسان مى‏گردد و مجد و عظمت از دست رفته بازمى‏آید. رحمت قطع شده خداوند دوباره تجدید مى‏شود و نعمت‏هاى الهى بعد از فرونشستن به جوشش درمى‏آیند و برکات تقلیل‏یافته فزونى یابند. (126)
همچنین در کلام الهى به صراحت آمده است:
«و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض.» (127)
اگر مردم شهرها و آبادى‏ها ایمان مى‏آوردند و تقوا پیشه مى‏کردند، به یقین برکاتى از آسمان و زمین بر آنها نازل مى‏کردیم.
در تفسیر نور در مورد «برکات» در آیه فوق چنین آمده است:
برکات، جمع برکت، به موهبت‏هاى ثابت و پایدار گفته مى‏شود، در مقابل چیزهاى گذرا، در معناى برکت، کثرت، خیر و افزایش وجود دارد. برکات شامل برکت‏هاى مادى و معنوى مى‏شود . از این آیه استفاده مى‏شود که باید اکثریت جامعه اهل ایمان و تقوا باشند (أهل‏القرى) تا مشمول الطاف و برکات شوند ونیز مى‏توان استفاده کرد که سرمایه‏گذارى روى فرهنگ معنوى جامعه، بازده اقتصادى هم دارد. (128)
گفتار فوق ناظر به امدادهاى غیبى به عنوان کلیدى در گشایش درهاى خزائن غیب را یکى از آثار تقوا براى جامعه معرفى مى‏کند. اما شاید بتوان گفت که این آیه علاوه بر پیامدهاى ذکر شده، به آثار عقلى و عملى تقوا نیز اشاره دارد: «ایمان و تقوا یعنى اعتقاد به حضور دائمى ذات بارى‏تعالى در همه امور اجتماع. حاصل این ایمان و تقوا عبارت است از اخلاق کارى صحیح، معاملات درست، تولید مفید و کارآ، پرهیز از اسراف و تبذیر، عدالت در فعالیت‏هاى اقتصادى که به دنبال آن، اقتصادى پویا و بالنده به وجود مى‏آید و بى‏ثباتى درونى اقتصاد از بین خواهد رفت.» (129)
2-عدل و داد
اجراى عدالت، ضرورى‏ترین نیاز هر جامعه است. اساس عالم آفرینش بر عدل و حق پایدار است .
در عرصه مسائل اقتصادى نیز همین نقش را براى عدالت بیان کرده‏اند. امام على (علیه‏السلام) در کلماتشان به نقش عدل اشاره مى‏فرمایند: «بالعدل تتضاعف البرکات.» (130) به وسیله برقرارى عدالت، برکات و نعمت‏هاى خداى متعال فزونى مى‏یابد. همچنین در بیان ذیل به نقش اجراى عدالت در گشایش و آسایش جامعه تصریح دارند:
درباره زمین‏هایى که عثمان در زمان خلافت خود به این و آن داده بود، امام (علیه‏السلام) آنها را به مسلمانان بازگردانید و فرمود:
به خدا سوگند. اگر چیزى را که عثمان بخشیده، نزد کسى بیابم، آن را به صاحبش باز مى‏گردانم، هر چند، آن را کابین زنان کرده باشند یا بهاى کنیزکان. در عدالت گشایش است و آن که از دادگرى به تنگ آید از ستمى که بر او مى‏رود، بیشتر به تنگ مى‏آید. (131)
3-یارى خدا
در قرآن، روایات معصومین (علیه‏السلام) از جمله در کلمات امام على (علیه‏السلام) فراوان آمده است که اگر کسى خداى متعال را یارى دهد، در مقابل، خدا نیز او را یارى خواهد رساند . تردیدى نیست که یارى رساندن خدا جز عمل به دستوارت الهى در عرصه‏هاى فردى و اجتماعى نیست. خداى متعال در قرآن بر یارى کسى که او را یارى رساند تاکید دارد: «و لینصرن الله من ینصره». (132) به خداوند قطعا کسى را که او را یارى کند، یارى خواهد نمود. امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) به یکى از زمینه‏هایى که کمک به خدا موجب یارى اقتصادى خداى متعال مى‏شود، مى‏فرماید :
خداى سبحان فرمود: «اگر خدا را یارى کنید شما را یارى مى‏کند و پایداریتان خواهد بخشید . (133) و نیز گوید: کیست که خدا را قرض‏الحسنه دهد تا براى او دو چندانش کند و او را پاداشى نیکو باشد. (134) اگر خدا از شما یارى مى‏خواهد نه از روى خوار مایگى است و اگر از شما وام مى‏خواهد نه به سبب بینوایى است. از شما یارى خواسته در حالى که لشکرهاى آسمان و زمین از آن اوست و اوست پیروزمند و حکیم و از شما وام مى‏خواهد و حال آن که، خزاین آسمان‏ها و زمین از آن اوست و بى‏نیاز و ستوده است خداوند ... این بخشایشى است از جانب خدا که به هر که مى‏خواهد ارزانیش مى‏دارد، که خدا صاحب بخشایشى بزرگ است. (135) مى‏گویم آنچه مى‏شنوید، از خداوند براى خود و شما یارى مى‏خواهم. او مرا بسنده است که بهترین کارگزار است. (136)
گفته آمد که نصرت خداى بى‏نیاز، همانا اطاعت و فرمانبردارى از اوست که امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) در گفتارى دیگر آن را سود بردن بدون تجارت مى‏شمارد: «من اتخذ طاعة الله بضاعة أتته الأرباخ من غیر تجارة». (137) هر کسى طاعت خداى متعال را سرمایه خود قرار دهد، سودهاى فراوانى بدون تجارت به دست مى‏آورد .
4-شکر خداى متعال
رابطه شکر با نعمت‏هاى الهى در روایات به ویژه در کلمات امام على (علیه‏السلام) و همچنین در قرآن فراوان آمده است؛ در اکثر این کلمات اشاره به فزونى نعمت‏ها در ازاى سپاسگذارى از خداى متعال است. در مقابل، ناسپاسى موجب زوال نعمت مى‏گردد. اگر بخواهیم گزارش خلاصه‏اى از کلمات على (علیه‏السلام) در برخى روابط بین شکر و ناسپاسى، و نعمت‏هاى الهى ارائه بدهیم، مى‏توان گفت: «شکر خداى متعال بر نعمت‏هایش، سبب پایدارى و دوام نعمت‏ها مى‏شود (138) ، نعمت‏هاى الهى را فزونى مى‏دهد (139) ، دژ و حصار نعمت‏هاست» (140) ، کمى شکر موجب کاهش نعمت مى‏شود (141) ، ناسپاسى و عدم شکر بر نعمت‏هاى الهى باعث زوال آن مى‏شود. (142)
یکى از راههاى شکر، شکر عملى است، بدین معنا که از نعمت‏هاى الهى، صحیح و آن نحوى که خداى متعال خواسته، بهره‏بردارى کنیم، مال یکى از نعمت‏هاى برجسته خداوند است که اگر شکر آن را بجا آوریم، یعنى در راه صحیح از آن استفاده کنیم، خداوند بر مال انسان و جامعه، خواهد افزود و اگر ناسپاسى نسبت به این نعمت صورت پذیرد، یعنى آن را در غیر مسیرى که خداى متعال خواسته است بکار ببریم دارایى از انسان و جامعه، زایل مى‏شود: «لئن شکرتم لازیدنکم و لأن کفرتم ان عذابى لشدید». (143) اگر سپاس‏گذار نعمت‏هاى الهى باشید، آن نعمت‏ها را مى‏افزائیم و اگر ناسپاسى کنید، البته عذاب من شدید است.
5-توبه
توبه یکى از اسباب و وسایل معنوى است که آثار مادى و معنوى فراوانى در پى دارد. توبه حقیقى موجب تغییرات بنیادین در وضعیت شخصى افراد و همچنین جامعه مى‏شود.
با استغفار درهاى خزائن زمین و آسمان خداى متعال به سوى بندگانش باز مى‏شود و جامعه از فقر و بیچارگى رهایى یافته و به سعادت و رفاه مادى نایل مى‏گردد. با دقت در گفتار مولایمان على (علیه‏السلام) آثار توبه از دیدگاه آن بزرگوار مشخص مى‏شود:
ایزد تعالى بندگانش را که مرتکب اعمال ناشایست شوند، به کاسته شدن میوه‏هاشان و نگه داشتن برکات از ایشان و فروبستن خزاین خیرات به روى آنان مى‏آزماید. تا توبه‏کنندگان توبه کنند و گناهکاران از گناه کردن بازایستند و پند گیرندگان پند گیرند. و آن که اراده گناه کرده منزجر گردد.
خداوند، آمرزش خواستن را سبب فراوانى روزى و رحمت بر آفریدگان قرار داده، که فرماید : (از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او آمرزنده است و بکرات خویش را از آسمان بر شما فرو مى‏بارد و شما را به اموال و فرزندان مدد کند.) (144) پس خداوند رحمت کند کسى را که به توبه روى آورد. (145)
6-استدراج
مراد از استدراج آن است که هر کس نعمت‏هاى فراوان به او مى‏رسد به خاطر عبد خوب بودن نیست، بلکه به جهت مهلت دادن به بنده گناهکار است و هر چه گناه مى‏کند به او نعمت بیشترى مى‏دهد تا شاید از راه نعمت دادن شرم کند و برگردد.
خدا او را به حال خود وامى‏گذارد تا به عذاب بسیار سخت در دنیا یا آخرت، و یا هم در دنیا و آخرت مبتلا سازد. (146) امام على (علیه‏السلام) درباره استدراج بیانات مختلفى دارد که به یک نمونه آن اشاره مى‏شود:
اذا رأیت‏الله سبحانه یتابع علیک النعم مع‏المعاصى فهو استدراج لک (147)
هنگامى که خداى سبحان با وجود گناهانت نعمت‏هایش را پى در پى بر تو مى‏فرستد، پس آن براى تو استدراج است.
همچنین تعبیرهایى نظیر این که: «چه بسا احسان ممکن است همراه با استدراج باشد، (148) بر حذر باش از نعمت‏هایى که همراه با گناه به تو مى‏رسد، (149) در کلمات حضرت (علیه‏السلام) آمده است.
سنت‏هاى الهى در کلمات امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) فراوان آمده است و بیان تفصیلى و تحلیلى هر یک از گنجایش این نوشتار خارج است و به آنچه تفصیلا گذشت، اکتفا مى‏گردد و به برخى دیگر که به نحو قضایاى شرطى در کلمات امام على (علیه‏السلام) آمده است و در عرصه کارکردهاى اقتصادى در سطح رفتارهاى خرد یا کلان، مؤثر است اشاره مى‏گردد:
7-دعا
بدان، خداوندى که خزاین آسمان‏ها و زمین به دست اوست، تو را رخصت دعا داده و خود اجابت آن را بر عهده گرفته است و از تو خواسته که ازاو بخواهى تا عطایت کند. (150)
8-خلق نیکو
خلق نیکو موجب فراوانى نعمت‏هاى الهى مى‏شود؛ (151) روزى را سرازیر مى‏نماید، (152) خیر دنیا و آخرت را نصیب انسان مى‏کند، (153) هر کس خلق ناپسند در پیش گیرد روزیش تنگ شود. (154)
9-زکات مال
زکات مال، سبب فراوانى روزى (155) ، نگاهدارى و حفظ مال مى‏شود. (156)
10-بخشش نعمت
هر کس نعمت‏هاى الهى را ببخشد خداوند آن را حفظ و زیاد مى‏کند و در صورتى که دیگران را از آن منع کند آن نعمت را از او گرفته و به دیگران مى‏دهد. (157)
11-صله رحم (پیوند خویشاوندى)
«صله رحم موجب حفظ و پاسدارى از نعمت بالفعل الهى (158) ، سرازیرشدن نعمت‏هاى خدا (159) ، رشد اموال (160) و آبادنى نعمت‏ها (161) خواهد شد.
12-صدقه
صدقه‏دادن رزق و روزى را فرود مى‏آورد (162) و برکت مال را زیاد مى‏کند. (163)
همچنین در کلمات امام على (علیه‏السلام) امور ذیل آمده است:
هر کس اعمال خود را براى خدا خالص کند، پیروز در معاش خواهد بود. (164) هر که براى دینش تلاش کند خداى متعالى دنیاى او را کفایت مى‏کند. (165) اداى حق خدا در هر نعمتى موجب فزونى آن نعمت مى‏شود. (166) گناهان موجب زوال نعمت و رفاه مى‏گردد. (167) ظلم و تجاوز به حقوق دیگران، (168) خون به ناحق ریختن، (169) نعمت‏ها را فانى مى‏کند.
شایان توجه است که ما در این نوشتار در پى بررسى کامل سنت‏هاى الهى نیستیم، بلکه جهت نشان دادن ویژگى‏هاى یک بعد دیگر از ابعاد نظام اقتصادى اسلام و تمایز آن با نظام اقتصادى مسلط بر جهان کنونى (سرمایه‏دارى لیبرال) به مواردى از سنت‏هاى الهى حاکم بر جوامع انسانى پرداختیم. توجه به این امور به یقین هم در رفتارهاى فردى اشخاص و هم در برنامه‏ریزى‏هاى کلان تأثیر قابل‏توجهى خواهد داشت.

جامعه‏شناسى (170)
در بحث جامعه‏شناسى دو مطلب از اهمیت ویژه‏اى برخوردار است و آثار فراوانى از جهت ساختار نظام اقتصادى به دنبال دارد که عبارتند از:
الف ـ بحث اصالت فرد یا اصالت جامعه؛ ب ـ سنت‏هاى الهى حاکم بر جوامع و انسان‏ها.
مباحث مربوط به این که آیا جامعه اصیل است یا فرد و افراد و یا باید دیدگاه سومى را پذیرفت، مباحثى دقیق و پیچیده هستند که پرداختن به آن و پیامدهایش به نحو مفصل، مجال دیگرى را مى‏طلبد. همچنین آیا مى‏توان از کلمات امام على(ع) یکى از دو دیدگاه معروف ـ اصالت فرد یا جامعه ـ را تأیید کرد و یا با استناد به کلمات آن حضرت آیا مى‏توان به دیدگاه سومى دست پیدا کرد، کارى مشکل‏تر از اصل بحث مى‏باشد. به هر حال ما ابتدا به نحو اختصار به تبیین نظریه اصالت فرد و جامعه پرداخته، به پیامدهاى اقتصادى هر یک اشاره‏اى مختصر مى‏نمائیم و آن‏گاه به جست‏وجو در کلمات امیرالمؤمنین على (ع) مى‏پردازیم.
جامعه
اگر افراد انسان با پذیرش قوانین و سنن خاصى به همدیگر پیوند خورند و زندگى دسته‏جمعى داشته باشند، جامعه را تشکیل مى‏دهند. شهید مطهرى (ره) در تعریف جامعه مى‏نویسند:
جامعه عبارت است از مجموعه‏اى از انسان‏ها که در جبر یک سلسله نیازها و تحت نفوذ یک سلسله عقیده‏ها و ایده‏ها و آرمان‏ها در یکدیگر ادغام شده و در یک زندگى مشترک غوطه‏ورند . (171)
چه دیدگاه اصالت فرد پذیرفته شود یا اصالت جامعه و یا دیدگاه سومى مورد قبول واقع شود، جامعه‏اى وجود دارد که ترکیبى از افراد مى‏باشد.
نظریه اصالت فرد و آثار اقتصادى آن
نظریه اصالت فرد یکى از اساسى‏ترین نظریه‏هاى لیبرالیسم است. بر اساس این نظریه، در اجتماع آنچه وجود حقیقى دارد، افراد هستند که در هویت و اثر مستقل از یکدیگر مى‏باشند .
وجود حقیقى و اصیل مال افراد است و جاعه تنها وجود اعتبارى دارد که افراد آن، اهداف و راه‏هاى دسترسى به آن را مستقل از دیگران تعیین کرده و شخصیت خود را مى‏سازند و همین هویت‏هاى مستقل افراد هستند که هویت اعتبارى جامعه را مى‏سازند.
نتیجه چنین دیدگاهى آن است که هویت حقیقى و اصیل فرد همیشه بر هویت اعتبارى و غیراصیل جامعه مقدم مى‏باشد. هنگام تعارض بین منافع فرد و جامعه، باید منافع فرد مقدم شود. بلکه باید گفت بین یک امر اصیل و حقیقى و یک امر غیراصیل و اعتبارى بر اساس نظریه «دست نامرئى اسمیت» هیچ‏گاه تعارضى به وقوع نمى‏پیوندد. و افراد ملزم به اطاعت از هیچ نهاد دینى یا غیردینى به نام دولت نمى‏باشند و دنبال کردن منافع فردى، تضمین‏کننده منافع افراد اجتماع مى‏باشد. همچنین در بعد معرفت‏شناسى بر اساس نظریه اصالت فرد به این نتیجه مى‏رسند که پدیده‏هاى اجتماعى چیزى جز مجموعه‏اى از افراد که با هم نسبت‏هاى گوناگون دارند، نیست. در اقتصاد، الگوى مصرف کل، پس‏انداز و سرمایه‏گذارى کل، عرضه و تقاضاى کل در بازار کالا و خدمات و همچنین در بازار کار و ... از همین روش ساخته مى‏شود؛ یعنى ابتدا الگویى که توضیح دهنده رفتار مصرفى یا سرمایه‏گذارى و ... فرد نمونه است به دست مى‏آید، سپس الگوى کلان از جمع افقى الگوهاى فردى به دست مى‏آید.
نظریه اصالت جامعه و آثار اقتصادى آن
شهید مطهرى (ره) در تبیین این نظریه مى‏نویسند:
جامعه مرکب حقیق ى‏است ... افراد انسان در مرحله قبل از وجود اجتماعى هیچ هویت انسانى ندارند، ظرف خالى مى‏باشند که فقط استعداد پذیرش روح جمعى را دارند. انسان‏ها قطع‏نظر از وجود اجتماعى، حیوان محض مى‏باشند که تنها استعداد انسانیت دارند و انسانیت انسان ـ یعنى احساس «من» انسانى، تفکر و اندشه انسانى، عواطف انسانى و بالاخره آنچه از احساس‏ها، تمایلات، گرایش‏ها، اندیشه‏ها، عواطف که به انسانیت مربوط مى‏شود ـ در پرتو روح جمعى پیدا مى‏شود و این روح جمعى است که این ظرف خالى را پر مى‏کند و این شخص را به صورت شخصیت درمى‏آورد. روح جمعى همواره با انسان بوده و با آثار و تجلیات خود از اخلاق، مذهب، علم، فلسفه، هنر همیشه خواهد بود. تأثیر و تأثرها و فعل و انفعال‏هاى روحى و فرهنگى افراد در یکدیگر به واسطه روح جمعى و در پرتو روح جمعى پیدا مى‏شود نه مقدم بر آن و در مرحله پیش از آن، و در حقیقت، جامعه‏شناسى انسان مقدم بر روان‏شناسى اوست. (172)
بر اساس نظریه اصالت جامعه، مفاهیم اجتماعى بدون تمسک به مفاهیم دال بر افراد و روابطشان تفسیر مى‏شود و تبیین پدیده‏هاى اجتماعى را به وسیله قوانین على حاکم بر آنها ممکن مى‏داند . بنابراین، از جنبه * اصالت جامعه مى‏توان حکم به تقدم منافع جامعه بر منافع فرد نمود .
نظریه اصالت فرد و جامعه (173)
بر اساس این نظریه افراد در جامعه داراى هویت و شخصیت مستقل مى‏باشند. افراد انسان هر یک با سرمایه فطرى و همچنین سرمایه اکتسابى از طبیعت، وارد زندگى اجتماعى مى‏شوند و از نظر روحى در یکدیگر ادغام شده و هویت روحى جدیدى که از آن به «روح جمعى» تعبیر مى‏شود، حاصل مى‏گردد. این روح جمعى ناشى از تأثیر و تأثر حقیقى افراد حاصل مى‏شود و شبیه و نظیر ندارد. این روح جمعى مى‏تواند بر هویت برخى افراد اثرگذارد، کما این که برخى از افراد نیز از چنان قدرتى برخوردارند که مى‏توانند بر این روح جمعى اثر گذاشته و اندیشه‏ها، عواطف و به طور کلى فرهنگ جامعه را عوض کنند.
آن‏گاه شهید مطهرى (ره) اظهار مى‏دارند که اسلام نظریه اصالت فرد و جامعه را مورد تأیید قرار مى‏دهد: «قرآن براى امت‏ها (جامعه‏ها) سرنوشت مشترک، نامه عمل مشترک، فهم و شعور، عمل، طاعت و عصیان قائل است. بدیهى است که «امت» اگر وجود عینى نداشته باشد، سرنوشت و فهم و شعور و طاعت و عصیان معنى ندراد. این‏ها دلیل است که قرآن به نوحى حیات قائل است که حیات جمعى و اجتماعى است». (174) آن‏گاه براى اثبات مطلب فوق به آیاتى تمسک مى‏کنند که جامعه را مورد خطاب قرار داده است؛ همانند: «لکل امة اجل»؛ هر امتى (هر جامعه‏اى) مدت و پایانى دارد. «کل امة تدعى الى کتابها»؛ هر امت و جامعه‏اى به سوى «کتاب» و نوشته خودش براى رسیدگى خوانده مى‏شود . «زینا لکل امة عملهم»؛ عمل هر امتى را براى خود آنها زیبا قرار دادیم. (175)
شایان توجه است که این آیات بعد اصیل بودن جامعه را اثبات مى‏کند و پذیرش بعد اصیل بود فرد از نظر اسلام امرى مسلم مى‏باشد.
شهید مطهرى (ره) از نهج‏البلاغه کلامى را از امام على(ع) نقل مى‏کند و از آن استفاده مى‏کند که کلام آن حضرت نیز مانند برخى از آیات قرآن دلالت بر یک نوع روح جمعى غیر از افراد و روح فردى آن‏ها دارد:
انما یجمع‏الناس الرضى والسخط. و انما عقر ناقة ثمود رجل واحد فعتهم الله بالعذاب لما عموه بالرضى، فقال سبحانه «فعقروها فأصبحوا نادمین» (176) فما کان الا ان خارت ارضهم بالخسفة خوارالسکة المحاة فى‏الارض الخوارة. (177)
اى مردم، همه افراد جامعه در خشنودى و خشم شریک مى‏باشند، چنان که شتر ماده ثمود را یک نفر، پى کرد، اما عذاب آن تمام قوم ثمود را گرفت، زیرا همگى آن را پسندیدند. خداوند سبحان مى‏فرماید: «ماده شتر را پى کردند و سرانجام پشیمان شدند». سرزمین آنان همچون آهن گداخته‏اى که در زمین نرم فرو رود، فریادى زد و فرو ریخت.
در این بیان عمل پى کردن شتر صالح را که یک فرد انجام داده بود، به همه آن قوم نسبت مى‏دهد، همه قوم را به عنوان مرتکب جرم مى‏شمارد، همچنان که همه آنها را مستحق مجازات براى آن عمل مى‏داند. این امر بدان خاطر است که این مردم داراى یک تفکر اجتماعى و به اصطلاح داراى یک روح جمعى مى‏باشند. (178) شهید مطهرى (ره) در توضیح سخن امام على(ع) مى‏نویسند:
اینجا نکته‏اى است که خوب است یادآورى شود و آن این که خشنودى به گناهى، مادام که صرفا خشنودى مى‏باشد و عملا شرکت در آن گناه تلقى نشود، گناه شمرده نمى‏شود؛ مثلا فردى گناه مى‏کند و دیگرى پیش از گناه یا بعد از آن از آن آگاه مى‏شود و از آن خشنود مى‏گردد. حتى اگر به مرحله تصمیم برسد و به مرحله عمل نرسد بازهم گناه تلقى نمى‏شود، مثل این‏که خود فرد تصمیم به یک گناه مى‏گیرد، ولى عملا به انجام نمى‏رسد. خشنودى آن‏گاه گناه تلقى مى‏شود که نوعى شرکت در تصمیم گناه یک فرد و به نوعى مؤث در تصمیم او و عمل او تلقى شود. گناهان اجتماعى از این قبل است. جو اجتماعى و روح جمعى به وقوع گناهى خشنود مى‏گردد و آهنگ آن گناه را مى‏نماید و یک فرد از افراد اجتماع که خشنودى‏اش جزئى از خشنودى جمع و تصمیمش جزئى از تصمیم جمع است مرتکب آن گناه مى‏شود، و در اینجاست که گناه فرد گناه جمع است. سخن نهج‏البلاغه ... ناظر به چنین حقیقتى است نه به خشنودى و خشم محض که به هیچ وجه شرکت در تصمیم و عمل شخص مباشر گناه محسوب نشود. (179)
از تحلیل‏هاى پیشین مى‏توان چنین بهره جست که در کلماتى که امام على (ع) جامعه امت را مورد خطاب قرار مى‏دهد که گویى مخاطبش یا مدلول کلامش یک «روح جمعى» علاوه بر افراد باشد، مى‏توان نظریه اصالت جامعه را از آنها استنباط کرد که یک نمونه آن گذشت و به نمونه‏هاى دیگر اشاره مى‏گردد: «ان یدالله مع‏الجماعة» (180) ؛ به درستى که دست خدا با جماعت است. جامعه اسلامى «روح و هویت جمعى» اسلامى، کانون نزول برکات الهى است. کما این که حضرت در گفتار دیگرى مى‏فرمایند: «عرب‏ها امروز اگر چه به شمار اندک هستند، ولى با وجود اسلام بسیارند و به سبب اجتماع عزیز و پیروزند». (181)
حضرت به اندک بودن افراد عرب تصریح مى‏فرمایند، اما در همین کلام به کثرت آنها به سبب وجود اسلام و در نتیجه پیروزى آنها نیز اشاره دارند. به یقین این کثرت و پیروزى مال افراد نیست، بلکه همان «روح و هویت جمعى» که حقیقتى انکارناپذیر است، مى‏باشد. این کثرت و پیروزى را به افراد عرب نسبت نمى‏دهد، بلکه به امرى دیگر به نام جامعه اسلامى نسبت مى‏دهد.
هر چند تأکید کلمات امیرالمؤمنین بر توانایى افراد براى حرکت در مسیرى بر خلاف روح جمعى حاکم بر جامعه، فراوان است و سیره آن حضرت (ع) و برخى از اصحابشان همانند سلمان و ابوذر که مورد تأیید ایشان نیز بوده، دلالت روشى بر امر فوق دارد، ولى از باب نمونه به یک مورد آن اشاره مى‏گردد: «هر که عملش او را واپس دارد، نسبش سبب نشود که پیش افتد. هر که شرافت و حسب خود را از دست بدهد، شرافت و حسب نیاکان، سودش نکند». (182) این سخن دلالت دارد که هویت و شخصیت افراد در گرو اعمالشان مى‏باشد و منسوب بودن به افراد بزرگ، احزاب، گروه‏ها و ... در حقیقت و ماهیت او تغییر ایجاد نمى‏کند: «کل نفس بما کسبت رهینه» (183) ؛ هر کس در گرو کردارى است که انجام داده است.
بنا بر آنچه گفته آمد مى‏توان اظهار داشت که امام على (ع) نه فقط نظریه اصالت فرد رائج را و نه اصالت جامعه را بدان نحو که تفسیر کردیم، مى‏پذیرند، بلکه مجموع سخنان گوناگون آن حضرت (ع) و سیره ایشان مؤید دیدگاه سوم ـ نظریه اصالت فرد و جامعه ـ مى‏باشد.

برخى پیامدهاى دیدگاه امام على (ع)
بر اساس نظریه اصالت فرد، در مقام ارزش داورى به این نتیجه مى‏رسیم که باید منافع فرد بر منافع جامعه مقدم شود، زیرا منافع جامعه امرى موهوم است، تنها منافع فرد اصیل و حقیقت دارد؛ در طرف دیگر، بر اساس نظریه اصالت جامعه مطلب برعکس است و در مقام تعارض باید منافع جامعه مقدم گردد. اما بر اساس دیدگاه امام على (ع) نمى‏اتوان یک حکم قاطع به نفع افراد یا جامعه نمود، بلکه در مقام ارزش داورى در هر موردى باید سهم فرد یا افراد و جامعه را سنجید و بر اساس مقدار وزن و میزان سهم هر یک از فرد یا جامعه کفه ترازوى ضرر و منفعت را به نفع یا ضرر فرد و جامعه تقسیم کرد. هر چند پیش از این، تفسیرى که از سود و منافع از دیدگاه امام على (ع) ارائه شد ـ سود و منافع با توجه به اهداف عالى انسانى و رسیدن به بهشت الهى مشخص مى‏گردد ـ امکان تعارض بین منافع افراد و جامعه کمتر اتفاق مى‏افتد و اگر در مواردى بین منافع افرادى و جامعه تزاحمى پیش بیاید، باید به حسب سهم هر یک از فرد یا افراد و جامعه نسبت به سود و ضرر، منفعت و خسارت تقسیم گردد.
در بحث روش‏شناسى بر اساس دیدگاه امام على (ع) نمى‏توان پذیرفت که پدیده‏هاى اجتماعى صرفا مجموعه‏اى از افراد هستند که با هم نسبت‏هاى گوناگون دارند و الگوهاى کلان جمع افقى الگوهاى فردى است. بلکه افراد یک جامعه در رفتار و اندیشه یکدیگر تأثیر دارند و هویت و شخصیت افراد تحت تأثیر هم واقع مى‏شود در نتیجه نمى‏توان گفت که الگوهاى کلان صرفا جمع جبرى افقى اثرهاى افراد هستند، بلکه تأثیر و تأثر افراد در همدیگر باید مورد توجه قرار گیرد.

51606 ـ عیون اخبارالرضا: الشیخ الصدوق، ابى‏جعفر محمد بن على ابن‏الحسین بن موسى بن بابویه القمى (المتوفى 381 ه)، منشورات‏الاعلمى طهران، 1390 ه ـ 1970 م.
51607 ـ عیون‏الحکم والمواعظ: الشیخ کافى‏الدین ابن‏الحسن على بن محمداللیثى الواسطى، تحقیق: حسین الحسنى البیرجندى، دارالحدیث، چاپ اول.
51608 ـ غررالحکم و دررالکلم: عبدالواحد محمد تمیمى آمدى، شرح جمال‏الدین محمد خوانسارى، با مقدمه و تصحیح میرجلال‏الدین حسینى ارموى، چاپ چهارم، انتشارات دانشگاه تهران، 1373 ش.
51609 ـ فلسفه روشن‏گرى: لوسین گلدمن، ترجمه پژوهش شیوا (منصوره) کاویانى، چاپ اول، انتشارات فکر روز، 1375 ش.
51610 ـ فیلسوفان انگلیسى: فردریک کاپلستون، ترجمه امیر جلال‏الدین اعلم، چاپ سوم، انتشارات صدا و سیماى جمهورى اسلامى، 1-375
51611 ـ قرآن کریم.
51612 ـ کتاب‏الخصال: ابى‏جعفر محمد بن على بن الحسین بن بابویه القمى (المتوفى 381 ه)، تصحیح و تعلیق: على‏اکبر الغفارى، منشورات جماعةالمدرسین فى‏الحوزةالعلمیة قم‏المقدسة، الطبعةالرابعة.
51613 ـ کفایةالاثر فى‏النص على‏الائمة الاثنى عشر: ابى‏القاسم على بن محمدبن على الخزاز القمى الرازى، تحقیق: السید عبداللطیف الحسینى الکوه کمرى الخوئى، انتشارات بیدار، قم / 1401 ه .
51614 ـ کنزل‏العمال فى سنن‏الاقوال والافعال: علاءالدین على المتقى بن حسام‏الدین الهندى، تصحیح صفوةالسقا، مکتبةالتراث‏الاسلامى، اطبعةالاولى، بیروت / 1397 ه ق.
51615 ـ مجله قبسات: عبدالله نصرى، سال دوم، شماره پنجم و ششم ، 1376 ش.
51616 ـ مختصر بصائرالدرجات: حسن بن سلیمان الحلى، انتشارات الرسول المصطفى (صلى الله علیه وآله وسلم)، چاپ اول، قم / 1370 ه ـ 1950 م.
51617 ـ مصباح‏المتهجد و سلاح‏المتعبد: ابى‏جعفر محمد بن الحسن بن على الطوسى (المتوفى سنة 460 ه . ق)، تصحیح: اسماعیل‏الانصارى الزنجانى.
51618 ـ معانى‏الاخبار: الشیخ‏الصدوق ابى‏جعفر محمد بن على بن الحسین بن بابویه القمى (متوفى 381)، تصحیح على‏اکبر غفارى، انتشارات اسلامى (وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، 1361 ش.
51619 ـ مقالاتى در اقتصاد اسلامى: باقرالحسنى و عباس میرآخور، ترجمه حسین گلریز، چاپ اول، نشر مؤسسه بانکدارى ایران.
51620 ـ مقایسه سیستم‏هاى اقتصادى: حسن توانایان‏فرد، چاپ چهارم، نشر فرپخش، 1376 ش .
51621 ـ من لایحضره‏الفقیه: الشیخ الصدوق ابى‏جعفر محمد بن على بن الحسین بن بابویه القمى (المتوفى سنة 381)، تصحیح: على‏اکبر غفارى، منشورات جماعةالمدرسین فى‏الحوزة العلمیه فى قم‏المقدسة.
51622 ـ مهج‏الدعوات و منهج‏العبادات: رضى‏الدین ابى‏القاسم على بن موسى بن جعفر بن محمد بن طاووس (المتوفى 664 ه)، المؤسسةالاسلامیه للنشر، بیروت / 1407 ه ـ 1987 م.
51623 ـ میزان‏الحکمة: محمد رى‏شهرى، چاپ اول، انتشارات دارالحدیث، 1416 ق.
51624 ـ نظام اقتصادى اسلام (مبانى فلسفى): سیدحسین میرمعزى، چاپ اول، کانون اندیشه جوان، تهران / 1378 ش.
51625 ـ نظام‏هاى اقتصادى: ژوزف لاژوژى، ترجمه شجاع‏الدین ضیائیان، دانشگاه تهران.
51626 ـ نظریه سیستم‏ها: چارلزوست چرچمن، ترجمه رشید اصلانى، چاپ دوم، نشر مرکز مدیریت دولتى، 1369 ش.
51627 ـ نهج‏البلاغه: ترجمه عبدالحمید آیتى، چاپ نهم، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1379 ش.
51628 ـ نهج‏البلاغه: ترجمه محمد دشتى، چاپ سوم، انتشارات مشرقین، 1379 ش.
51629 ـ نهج‏الحق و کشف‏الصدق: الحسن بن یوسف المطهر الحلى (العلامة الحلى)، تعلیق: عین‏الله الحسنى الارموى، مقدمه: السیدرضا الصدر، منشورات دارالهجرة، الطبعةالرابعة، قم / 1414 ه . ق.
51630 ـ وقعة صفین: نصر بن مزاحم المنقرى (المتوفى سنة 212)، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، منشورات مکتبة آیةالله العظمى المرعشى النجفى، الطبعةالثانیه، قم / 1403 ه . ق.
51631ـ warG .cM , YKSVOS ELOH VALCAV ـ 7-791 , cnI lliH

 

درگاه پاسخگویی به مسایل دینی

 



نظرات 0