محور: اقتصاد اسلامی
چرا تنور اقبال به گلدکوئیست سرد نمیشود
وقتی ما در رسانه ملی بارها و بارها ذهن جامعه را با قرعه، قرعهکشی، شانس و بخت بمباران میکنیم آیا اتفاق عجیبی است برخی به سمت آغاز یک زندگی بهتر در قالب زیرشاخهای از زیرشاخههای شرکتهای گلدکوئیستی باشد؟
جدیترین روزنه و منفذی که شرکتهای گلدکوئیستی (هرمی) از آن برای پیشبرد منافع خود در کشور استفاده کردهاند پررنگشدن تفکرات بخت و اقبالی و آزمودن قرعه است که متأسفانه بخشی از آن به انحراف فعالیت بانکها در شیوه ارایه خدمات مربوط به حسابهای قرضالحسنه است.
حدود یک دهه و اندی پیش بود که به تدریج فعالیت شرکتهای هرمی در ایران شکل گرفت. این امر برای مردم حتی بسیاری از تحصیلکردگان تازگی داشت و مثل بسیاری از پدیدههای حیاتی شاهد عقب ماندن نهادهای اجرایی و قانونگذار در شناخت و مقابله با آن بودیم.
متأسفانه حدود یک دهه زمان به سود این شرکتها سپری شد و مدیران و دستاندرکاران این شرکتها توانستند علاوه بر فریب و اخاذی مالی از میلیونها سپردهگذاری که به امید تحول بزرگی در زندگیشان گاه حتی خانههایشان را فروخته و سرمایه خود را تقدیم این شرکتها کرده بودند آسیبهای جدی روانی و اجتماعی را به جامعه ما وارد کنند.
چرا گلدکوئیست همچنان خواهان دارد؟!
اگرچه متأسفانه تعللهای بسیار دستگاههای ذیربط در آگاه کردن مدام و ایجاد ممنوعیتهای قانونی و اجرایی برای فعالیت شرکتهای هرمی آسیبها را دوچندان کرد. به عنوان نمونه توجه کنید که آغاز فعالیت جدی شرکتهای گلدکوئیستی در ایران به سال 76 برمیگردد در حالی که مجلس شورای اسلامی سال 84 و پس از گذشت 8 سال قانون ممنوعیت فعالیت شرکتهای هرمی را به تصویب رساند اما باید به این مسئله پرداخته شود که چرا امروز با وجود آنکه رسانهها اعم از رسانه ملی و مطبوعات بارها برنامهها، سریالها، فیلمها، گزارشها و خبرهایی در ممنوعیت، چالشها، اهداف و آسیبهای اقتصادی و اجتماعی فعالیت در شرکتهای هرمی را پخش و منتشر میکنند، با این وجود همچنان احساس میشود که تنور اقبال به این فعالیتها همچنان سرد نشده است.
تقریبا ماهی نیست که تلویزیون تصاویر جوانان و افراد فریبخوردهای که در دادگاهها و دادسراها، مستأصل و سرگردان به دنبال احقاق حقوق خود میگردند پخش نکند، ماهی نیست که تصاویر مقابله نیروهای انتظامی با شرکتهای هرمی و بازداشت اعضای فعال آن در دفاتر این شرکتها و در ادامه آن گفتوگوی خبرنگار رسانه ملی با این اعضا و ابراز پشیمانی و ندامت آنها از این فعالیتها به گوش مخاطبان نرسد.
در واقع جامعه ما امروز به یک اشباع خبری از ممنوعیت و مقابله و برخورد تا تشریح آسیبهای مالی و اجتماعی رسیده است. آیا امروز جامعه ما نمیداند که در پشت پرده فعالیت شرکتهای هرمی چه فاجعههای خانوادگی به وقوع میپیوندد؟ آیا جامعه ما نمیداند که فعالیت دختران و پسران جوان در این شرکتها و آشناییها و مراودههایی که از این طریق صورت میگیرد چه خانوادههایی را متلاشی کرده است؟ آیا جامعه ما نمیداند که برخی نه تنها اموال و دارایی ایشان را در این راه باختهاند بلکه امروز هویت انسانی خود را بر باد رفته میبینند؟
وقتی ذهن در دوراهی آگاهی و کشش قرار میگیرد
در روانشناسی بحثی وجود دارد که به نام آگاهی و کشش؛ فرد معتادی را در نظر بگیرید، آیا آن معتاد از اثرات سوء و آسیبهای جسمی، ذهنی و اقتصادی و خانوادگی اعتیاد خود ناآگاه است؟ معتاد بر اساس دانستههای پیشین خود و تجاربی که مربوط به خود یا دیگران است به خوبی نسبت به تبعات اعتیاد شما آگاهی دارد اما پرسش اینجاست که او چرا با وجود اشراف به این تبعات دوباره به سمت اعتیاد میرود؟
امروز حتی سیگار کشیدن برخی پزشکان برای ما به یک امر عادی و متداول تبدیل شده است. آیا یک پزشک درباره مضرات سیگار و آسیبهای آن ناآگاه است؟ اگر او بهتر از هر کس دیگری درباره جزییات سمومی که وارد ریههایش میکند آگاهی دارد پس چرا مبادرت به این کار میکند؟ اینجاست که انسانها در دوراهی کشش و آگاهی قرار میگیرند و گاهی ذهن و روح آنها فرمان را به سمت کشش میچرخاند.
اما مهمترین پایهای که کشش روی آن قرار دارد لذت و جاذبه است. انسانها طالب لذت جاذبه هستند و اگر نتوانند با لذتهای بالاتر و بزرگتر آشنا شوند به لذتهای کوچک وابسته میشوند و به آن دل میبندند.
حال اگر به این آماری که از سوی رسانهها اعلام شده و مطابق با آن حدود 2 میلیون نفر در کشور فریب شرکتهای گلدکوئیستی را خوردهاند، توجه کنیم این سؤال مطرح نمیشود که چرا آنها در دوراهی کشش و آگاهی به سمت لذت و جاذبهای چرخیدهاند که عمدتا تناسبی با آگاهی و اعتقادات و باورهای آنها نداشته است؟
اگر جاذبههای فطری را معرفی نکنیم جاذبه کاذب به میدان میآید
ما در اینجا نمیخواهیم به هیچوجه افراد یک جامعه را موجوداتی منفعل قلمداد کنیم و ارزش اختیار و انتخاب یک فرد را دستکم بگیریم اما باید به این نکته هم توجه شود که نوع سیاستگذاریها، برنامهریزیها و تناقضهایی که میان گفتار و رفتار به وجود میآید میتواند جاذبههای کاذب را در جامعه پررنگتر کند.
به عنوان نمونه اگر سمتگیری تبلیغات رسانهای و محیطی به گونهای باشد که عملا افراد جامعه را وادار به ارزش دادن به رؤیاهایشان و مهمتر از آن رسیدن به این رؤیاها با توسل به بخت و اقبال کنند، آیا باید تعجب کرد که افرادی با همین نوع تبلیغات به سمت فعالیتهای هرمی کشیده شوند؟
وقتی ما در رسانه ملی بارها و بارها ذهن جامعه را با قرعه، قرعهکشی، شانس و بخت بمباران میکنیم و راه دستیابی به یک زندگی خوب، خانه و خودرو را شرکت در قرعه و آزمودن بخت معرفی میکنیم، آیا اتفاق عجیبی افتاده است که برخی از همین افرادی که در معرض این تبلیغات آن هم از رسانه رسمی جمهوری اسلامی ایران قرار گرفتهاند به سمت آغاز یک زندگی بهتر در قالب زیرشاخهای از زیرشاخههای شرکتهای گلدکوئیستی باشد؟
امروز در برخی از کشورهای جهان که شاید ادعایی هم در حفظ ارزشها و اصول نداشته باشند از منابع و متون درسی تا تبلیغات رسمی همه مبتنی بر ارزش تولید است.
آنچه اقتصاد یک کشور و ملت را پیش میبرد نه اقبال و قرعه و بخت بلکه تولید و ابتکار و تلاش است، بنابراین اگر تولید و خلاقیت در جامعه ما به مثابه یک ارزش تلقی شود معلوم است که افراد به سادگی خود را در معرض تندبادهای بخت و شانس و نشستن و رؤیا بافتن قرار نمیدهند، حتی اگر بر فرض آن بخت و شانس بتواند آنها را به آرزوهایشان نزدیک کند.
اگر جاذبه اصیل و فطری تلاش، تولید و خلاقیت برای پیشبرد امور کشور از همان طفولیت و نوجوانی در ذهن افراد جاگیر شود آیا آنها به سمت جاذبه بخت و قرعه کشیده خواهند شد؟
مدعا و سند این جمله را امروز باید در فریب نفوذ گلدکوئیست در کشورها جستوجو کرد، بسیار عبرتآموز است که میبینیم گلدکوئیست در کشورهایی که اقتصاد مبتنی بر تولید دارند، نتوانسته است جولانگاهی برای فعالیت پیدا کند.
خبرگزاری شبستان